صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه گزارش/

همان گونه که پیش تر نیز آمد ؛ ( این جا ) دوشنبه 16 اسفند بزرگداشت «یکصدمین سال تاسیس شورای عالی آموزش و پرورش» با حضور صاحب نظران ، تعدادی از دبیران کل پیشین این شورا ، برخی از اعضای شورای عالی آموزش و پرورش،  یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش و حضور خبرنگاران در مدرسه دارالفنون تهران برگزار گردید .

در این نشست ، در مورد جایگاه شورای عالی آموزش و پرورش بحث هایی مطرح گردید .

« هادی عزیز زاده » انتقاداتی را نسبت به عملکرد این شورا بیان کرد .

عزیززاده گفت : « شورای عالی آموزش و پرورش جایی است که باید یک توجه خاصی به آن شود. وقتی بخواهیم در مورد شورای عالی آموزش و پرورش صحبت کنیم ضمن این که روی کاغذ شورای عالی بسیار قوی است و جایگاه رفیعی برای آن قائل شده خیلی وقت ها مانع تحول نظام آموزش و پرورش شده است که این بحث زمان طولانی می خواهد که چرا در بعضی زمان ها شورا مانع تحول آموزش و پرورش شده است. معمولا زمانی که بحث هایی در مورد تغییر نظام متوسطه بود همه کارهایی که می خواستند انجام بدهند جزء وظایف شورای عالی بود خودش قانون داشت و مجلس تصویب کرده بود ولی شورای عالی آموزش و پرورش اصلا عکس العملی نشان نداد که بگویند ما هستیم چرا یک شورای موازی دیگری درست می کنید که بعدها برای شورا مشکلاتی به وجود آمد.

من فکر می کنم با بحث هایی که شده هنوز این شورا احیا نشده است .

این شورا و دبیرخانه آن زیر نظر وزارت آموزش و پرورش نیست زیر نظر خودش است. دبیرخانه شورای عالی زیر نظر شورای عالی است. آن چیزی است که در قانون آمده مگر این که عوض شده باشد. اصلا نباید ساختمان شورای آموزش عالی در کنار ساختمان های وزارت آموزش و پرورش باشد و حتی الامکان جای مستقلی داشته باشد . استقلال دادن به دبیرخانه شورای عالی آموزش و پرورش خودش کلی از مسائل را حل می کند. البته من معتقدم شورای عالی آموزش و پرورش به  تعداد پرسنل زیادی نیاز ندارد مثلا بیست نفر و عددهایی در این طیف ولی یک جایگاه خاصی باید داشته باشد. آن موقع بودجه شان را از آموزش و پرورش نمی گرفتند. بودجه اش را مستقیم از سازمان برنامه و بودجه دریافت می کردند. »

با وجود سخنرانی افرادی چون غلامعلی حداد عادل ، مصباحی مقدم و... در این نشست اما هیچ یک از سه عضو منتخب معلمان در شورای عالی آموزش و پرورش در این مراسم به ایراد سخن نپرداختند . « صدای معلم » تاکنون و در گزارش های متعدد از عملکرد مبهم و پرسش برانگیز این سه عضو انتقاد کرده است .

دبیر کل پیشین شورای عالی آموزش و پرورش تاکید کرد : «  ... دستور جلسه و توضیحات آن دو هفته زودتر فرستاده شده و انتظار می رود که قبلا باز کرده باشد ، خوانده باشد ، مشورت هایی کرده باشد و مطالعاتی انجام داده باشد بعد بیاید اینجا و اظهار نظر کند. این که در خود جلسه بیاید و بسته را باز کند نشان می دهد که بعضی از اعضای شورا آن طور که شایسته است نسبت به خودشان و جایگاهشان حساس نیستند .  این را هم می شود حل کرد. یکی از پیشنهادات می تواند این باشد که تمام جلسات شورای عالی با حضور خبرنگاران برگزار شود. من هیچ ایرادی نمی بینم. خبرنگاران حضور داشته باشند ، صدا و سیما گزارش تهیه کند و با یک به یک اعضا صحبت کنند بحث کنند . بپرسند چرا به این رای دادید و به آن یکی رای ندادید ... در حالی که این گونه نیست و خیلی ها اصلا نمی دانند اعضای شورای عالی چه کسانی هستند .  من شخصا الآن تقریبا فهمیدم ولی بعضی ها می دانستند و خیلی ها هم نمی دانستند. این یکی از مشکلاتی است که اگر جلسات آموزش و پرورش با حضور خبرنگاران و رسانه ها برگزار شوند می تواند بسیار مفید واقع شود. »

همچنین در حاشیه این مراسم گزارشی به قلم علی پورسلیمان مدیر صدای معلم همراه با تصاویر متنوع در مورد وضعیت مدرسه دارالفنون را می توانید مطالعه نمایید . ( این جا )

بخش آخر سخنان هادی عزیز زاده دبیر کل پیشین شورای عالی آموزش و پرورش را می خوانید .

منتشرشده در گفت و شنود
یکشنبه, 29 اسفند 1400 06:05

معمای تحول و پازل نوروز

گروه گزارش/

پیام صدای معلم برای نوروز 1401 و مفهوم تحول

در 29 اسفند 1399 نوشتیم : ( این جا )

« پیش از نوروز 1398 نوشتیم : ( این جا )

« ... در مطلع سال 97 و در همین لحظات نوشتیم که سال خوب و متفاوتی را برای فرهنگیان و مردم ایران آرزومندیم .

اما به نظر می رسد اوضاع چندان وفق مرادها و آرزوها نبود .

روند و گردش این اوضاع می تواند و باید تلنگری بر همه ما باشد که چرا تحولات مورد نظر ما رخ نمی دهد ؟

چرا هنوز " قانون " و " قانون گرایی " به گفتمان غالب جامعه تبدیل نشده است و " منفعت طلبی " اصل بلامنازع در روابط و معادلات میان فردی ایرانیان است ؟

چرا هر سال دریغ از پارسال .... »

پیش از نوروز 1399 نوشتیم : ( این جا )

« سال 1398 هم به پایان رسید .

این سال نیز مانند سنوات پیشین با فراز و نشیب های بسیاری همراه بود به ویژه برای جامعه ای که توسعه نیافته بوده و هنوز تکلیف خود را در برزخ " سنت " و " مدرنیته " مشخص نکرده است ...

مسائل برجام ، افزایش تحریم ها و وضعیت FATF  آینده مبهم و نگران کننده ای را پیش روی اقتصاد ایران گشوده است که " اقتصاد آموزش " نیز زیرمجموعه ای از آن به شمار می رود .

هر چند امیدواریم که فرمول حکمرانی در کشور ما به اشکال علمی ، جهانی و مردمی آن نزدیک شده و فاصله " ملت " و " حکومت " در سایه تشکیل " حوزه عمومی " در جامعه مدنی به حداقل برسد .

و از این ها گذشته شیوع " ویروس کرونا " در جامعه ایران و جهان بود .

از پنهان کاری مسئولان و مرجح بودن انجام مناسک سیاسی بر جان شهروندان گرفته تا لجبازی های بی پایان جامعه عجول ، فاقد تدبیر و نزدیک بین ایرانی که بر خلاف سایر جوامع این بیماری مرگبار را دست کم گرفته و با شلوغ کردن خیابان ها ، بازارها ، بزرگراه ها و... نشان دادند که هنوز در ابتدای راه هستیم و ناگزیر به آزمون و خطا .... »

و اکنون در حال تحویل دادن سال 1400 و  تحویل گرفتن سال 1401 هستیم .

در حوزه آموزش و با تکیه بر شواهد و مستندات نه تنها تغییرات قابل ذکر و معناداری رخ نداده بلکه همچنان پس از گذشت دو سال از تعطیلی مدارس ، نه اراده نافذ و پی گیر در بالا و نه انگیزه و اشتیاق چندانی در صف برای پایان دادن به این بن بست آموزشی مشاهده نمی شود .

کسی از خودش نپرسید و به این نشانه جدی و خطرناک فکر نکرد که چرا تلفات و ضایعات امسال نسبت به 10 سال گذشته بی سابقه بود و رکورد زد . ( این جا ) و ( این جا )

رتبه بندی معلمان که یکی از آرزوهای دیرینه معلمان حداقل برای گشایشی در وضعیت معیشتی آنان بود اگر چه به « قانون » تبدیل شده اما همچنان که پیش تر رفت ( این جا ) ؛ چشم انداز روشن و امیدبخشی برای ارتقای کیفیت آموزش و پایه گذاری « معلم حرفه ای » در نظام آموزشی ایران دیده نمی شود.

معلمان همچنان به « تبعیض » معترض هستند و مقامات و تصمیم گیرندگان سرگرم واژه چینی و فرار از واقعیات هستند .

هنوز معلمان با وجود ادعای مرجعیت و قرار دادن خود در صنف « اهل قلم » علاقه ای برای راه اندازی تشکیلات حرفه ای « سازمان نظام معلمی » با رویکرد استقلال حرفه ای ندارند .

شواهد و مستنداتی مبنی بر تغییرات قابل مشاهده نه از سوی حاکمیت ، نه از سوی کنش گران و مطالبه گران و نه مردم عادی مشاهده نمی شود و همچنان « تفکر انتقادی » بزرگ ترین بحران حال حاضر جامعه ایران است . ( این جا )

به نظر می رسد دعای لحظه تحویل سال و مطالبه تحول و تغییر از حد حرف و تعارف فراتر نمی رود و در بر همان پاشنه می چرخد هر چند به قول علی زمانیان ، آیین نوروز هم همچون بسیاری از سنت های باستانی معنای خود را باخته است و وقتی آیینی،‌ معنای اصلی و اصیلش را از دست داد به تدریج، کارکردی منفی پیدا خواهد کرد . ( این جا )

با همه این اوصاف و تفاسیر ، محکوم به امید هستیم چرا که ناامیدی و شیوع آن پایان همه چیز خواهد بود .

همچنان ؛

امیدواریم که الگوهای حکمرانی و کشورداری مورد بازبینی جدی قرار گیرند .

امیدواریم که طلیعه مسئولیت شناسی ، مسئولیت پذیری و احترام به قانون در جامعه ایران وزیدن گرفته و هر کسی " تحول " در تفکر و کنش را  ابتدا از خود آغاز کند .

« صدای معلم » همچون گذشته در ایام  نوروز  تعطیل نبوده و همچون روال سال های پیشین آماده دریافت مطالب ، یادداشت ها ، گزارش ها و نظرات فرهنگیان در حوزه " آموزش " و " جامعه " می باشد .

( در لحظات پایانی سال 1400 خبر درگذشت « عادل عبدی » حقوق دان و از فرهنگیان دلسوز ، شریف و آگاه دوستان و افرادی که ایشان را می شناختند را عمیقا دچار تاسف و تاثر کرد . همواره روانش شاد . )

پیام صدای معلم برای نوروز 1401 و مفهوم تحول


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

پیام صدای معلم برای نوروز 1401 و مفهوم تحول

منتشرشده در گفت و شنود
شنبه, 28 اسفند 1400 18:47

معنا باختگی آیین نوروز

 معنا باختگی آیین نوروز

آیین‌های پیشینیان که به ما به ارث رسیده است، به تدریج از معنای پیشینِ خود تهی می‌شوند و رنگ می‌بازند. از هیبت و جدیت‌شان سقوط می‌کنند و به امری برای لذت و تفریح تبدیل می‌شوند. نمی‌توان انتظار داشت "آیین‌ها" برای همیشه‌ی تاریخ و همه‌ی نسل‌ها و فرهنگ‌ها یک معنا و یک چهره داشته باشند. بیش از آن که با متن و محتوای آیینی رابطه داشته باشیم، قالب ظاهری‌شان را حفظ می‌نماییم و چون کالایی به جا مانده از سنت دیرپای پدران، بر دیوار فرهنگ و زندگی امروزی‌مان آویزانشان می‌کنیم. همان گونه که کوزه‌ای سفالین و یا گبه‌ای را بر دیوار خانه‌ی مدرن آویخته‌ایم، آیینِ نوروز را نیز چنین کرده‌ایم.

برای آن‌ها آیینی برای عبور از رخوت و انجماد و بی‌حاصلی و برای ما تعطیلات و سفر. آنان آیینِ نوروزی را یک واقعیت جدی می‌پنداشتند و ما به اجمال و از سر تفنن برگزارش می‌کنیم. برای آن‌ها "نوروز"، آیین احیای زندگی، پس از دوره ای فروماندگی بود و برای ما توقف موقتی کار و چیزی شبیه یک مرخصی اداری همچون سایر مرخصی‌هایی که طلب می‌کنیم.

معنا باختگی آیین نوروز

آن چنان که در تواریخ می‌خوانیم و یا گاهی از زبان اجدادِ هنوز در قید حیات‌مان می‌شنویم، گویا عیدِ نوروزِ پیشینیان با آن چه ما اکنون عیدش می‌دانیم فرق داشته است. تاملی در این باب خالی از لطف نیست.

 نوروز اجداد ما و نوروز اکنونِ ما، با یک دیگر، دست کم از پنج منظر متفاوت بوده است:

 ۱. ساکنان ادوار پیشین در محل سکونت‌شان با زمستان‌های پر برف و برودت بالا مواجه بوده‌اند. روزهای بسیار سرد و یخبندانی که چند ماه ادامه یافته و زندگی را از هر سو مورد تهدید و تحدید قرار می‌داده است. از سویی هنوز تکنولوژی گرمایش نیز چندان پیشرفته نبوده است. اتاق‌هایی گلی که با هیزم خشک، گرم می‌شده است و البته گرمایی بی رمق و ناپایدار. خودروهای مجهز به سیستم گرما نیز در کار نبوده است و به ناچار در شرایط سخت و سرد جابه جا می‌شده‌اند. لباس‌ها نیز چونان امروز، افراد را از سرما محافظت نمی‌کرده است. می‌توان بر این لیست افزود و از مشقت زندگی در آن دوران یاد کرد.

ساکنان آن دوران گرچه با سرما و برف (و ایضا گرما)، دست و پنجه نرم می‌کردند اما از یک فرصت و نعمت برخوردار بودند که ما چندان آن فرصت را نداریم. این که آنان تغییر فصل و دگرگونی در طبیعت را با تمام وجودشان درمی‌یافتند. این همان چیزی است که تفاوت میان زمستان و بهار را برای آن‌ها لذت‌بخش و فرحناک می‌کرده است. اما برای ما که به مدد تکنولوژی گرمایش و سرمایشِ پیشرفته، چهار فصل‌مان به یک فصل تبدیل شده است و در یک فصل زندگی می‌کنیم، تغییر فصل چه معنا و مزیتی دارد؟ چرا باید سبب سرور و شادمانی‌مان شود؟ برای اجداد ما فرارسیدن بهار و عید نوروز، یعنی برون رفت از خشونت سرد زمستان و ملاقات با لبخند دوباره‌ی بهار طبیعت. عبور از گذرگاهی طاقت‌فرسا که زندگی‌شان را با مخاطره روبه رو می‌کرده است.

معنا باختگی آیین نوروز

۲. در دوره‌های پیشین که هنوز صنعت حمل و نقل و جاده‌های مواصلاتی چندان رشد نکرده بود، ساکن هر منطقه و روستایی، اولا و عمدتا از محصولات کشاورزی همان منطقه‌ی محل سکونت خود بهره‌مند می‌شد. و ثانیا و به علت فقدان تکنولوژی کارآمد برای حفظ و نگه‌داری محصولات کشاورزی و همچنین عدم دسترسی به محصولات سایر مناطق، هر یک از محصولات کشاورزی را صرفا در فصل و زمان خودش مصرف می‌کرد. به سخن دیگر، الگوی مصرفشان با دو گونه محدودیت، مرزبندی می‌شد: اولا محدودیت زمانی (فصلی) و ثانیا محدودیت مکانی (منطقه‌ای).. این وضعیت را با اکنون خودمان مقایسه کنید که هر زمان و هر فصلی از سال، تمامی میوه‌ها و محصولات کشاورزی مناطق دور دست و حتی خارج از کشور را در اختیار داریم و می‌توانیم از آن‌ها بهره‌مند شویم. ما از نظر زمان و مکان محدودیتی برای بهر‌مندی از مواهب و محصولات طبیعی نداریم. آیین و مناسک، نزد مردمان پیشین، باور و رفتاری تفننی و از سر کام جویی نبوده است، بلکه با آیین‌ها و مناسک مواجهه‌ای جدی داشتند.

در زمان‌های پیشین، رفتن زمستان و آمدن بهار، نوید فرصت دست یابی به محصولات متنوع کشاورزی را می‌داد. از این رو ساکنان آن زمان، تغییر فصل زمستان برایشان بسیار ملموس تر، پررنگ‌تر و شیرین تر بوده است. آنان از فصلی سرد و خشک به فصلی سبز و پر نعمت می‌رسیدند. و این تفاوت بسیار مهمی است که نگاه ما و نگاه آن‌ها را به تمام شدن زمستان و آمدن بهار از یکدیگر جدا می‌کند. برای آنان این تغییر، زندگی‌شان را عمیقا دچار تحول می کرد و زیستن شان را معنایی دیگر می بخشید. در این جا با دو دنیا و دو جهانِ متفاوت روبه رو هستیم. بدیهی است که آیین نوروزی هم در این دو جهان، دو معنای متفاوت داشته باشد.

معنا باختگی آیین نوروز

۳. در عهد ماضی، در زمانه‌ی زیست مبتنی بر کشاورزی و یکجا نشینی و در هنگامی که هنوز بازار و مراکز خرید و فروش، مختص شهرهای بزرگ و آن هم به صورت محدود بود، و هم چنین در زمانی که هنوز تکنولوژی البسه و الزامات زندگی، مرحله‌ی ابتدایی خود را می‌گذراند، خرید هر گونه البسه و مایحتاج زندگی از دستفروشان محلی و آن هم بسیار معدود و محدود شکل می‌گرفته است. آن چه امروزه مشاهده می‌کنیم این است که پیوندهای اجتماعی و همبستگی نه بر اساس مشابهت که بر مبنای افتراقات و تفاوت‌ها استوار می‌شود.

الگوی مصرف‌شان چه در البسه و اسباب و اثاثیه‌ی منزل و چه در مصرف ماکولات و مشروبات با امکانات و اقتضائاتشان هماهنگ بوده است. تمام شدن زمستان و آمدن بهار و باز شدن مسیرها و تسهیل در رفت و آمد، سبب می‌شد که رو به خرید بیاورند و لباس های مندرس را کنار بگذارند و رخت و لباس نو تهیه نمایند. از این رو خرید لباس نو، گویی به منزله‌ی رکنی از آیین تلقی می‌شد و طعم خوش خرید را در آن اوقات تجربه می‌کردند. برای آنان نوروز، عید به معنای واقعی می‌شد زیرا در لباسی نو ظاهر می‌شدند و کهنه‌ها را کنار می‌گذاشتند. چیزی که در تمام سال آرزویش را داشتند در نوروز به دست می‌آوردند.

 امروزه اما هر یک از ما در طول سال به خریدهای متعدد و معتنابهی رو می‌آوریم. پاساژگردی و پرسه‌زنی در بازارها و اماکن خرید، امروزه یکی از رفتارهای شکل گرفته‌ی فرهنگی است. در طول سال و در چندین نوبت لباس‌ها را نو می‌کنیم. مردمِ امروز چینی‌‌شان اگر شکسته شود، بند نمی‌زنند. لباس‌هایشان را رفو نمی‌کنند. جوراب‌هاشان را ترمیم نمی‌کنند. کفش‌هاشان را تعمیر نمی‌کنند. امروزه لباس‌ها و وسایل زندگی، پیش از این که کهنه شوند از دور خارج می‌شوند. تا جایی که تکرار در مصرف نو به نو کالاها، سبب دلزدگی و ملالت شده است. انسانِ امروز، زندگی‌اش را با خرید و مصرف معنا می‌کند. برای چنین کسی، خرید رخت نو در عیدنوروز چه معنا می‌تواند داشته باشد و واجد چه لذتی خواهد بود؟

۴. آیین و مناسک، نزد مردمان پیشین، باور و رفتاری تفننی و از سر کام جویی نبوده است، بلکه با آیین‌ها و مناسک مواجهه‌ای جدی داشتند. اسطوره‌ها، مناسک و آیین‌ها، امری رازآلود و اما مهم و اساسی تلقی می‌شدند. آنان زندگی‌شان را بر مبنای همین آیین‌ها و رفتارشان را بر مناسک استوار می‌کردند. بنابراین همه‌ی رفتارهای آیینی، به صورت تفکیک‌ ناپذیر اجرا می‌شد و به هر کدامشان نیز باوری از سر یقین داشتند. زیستِ سنتی بر اساس مناسک و آیین‌ها تنظیم می‌شد و مناسبات اجتماعی نیز با تکیه و توجه به آن‌ها شکل می‌گرفت. برای آن‌ها آیین‌ها رسم و حد و معنای زندگی بود.

معنا باختگی آیین نوروز

 امروزه اما آن نظرگاه سنتی نسبت به مناسک و آیین‌ها تغییر کرده است. از آیین‌ها صورت ظاهر و قالب نمایشی آن باقی مانده است. ما آیین نوروزی را بازی می‌کنیم در حالی که اجداد ما این آیین را زندگی می‌کردند، ما مناسک و آیین‌ها را بدون آن دلالت‌های معناشناسانه‌ی پیشین و حتی بدون آن آثار، نتایج و کارکردشان می‌یابیم. آیین‌ها از امر جدی اسطوره‌اندیشانه به امر نمایشی و کنش لذت‌جویانه تبدیل شده است. آیین‌ها و مناسک دینی نیز چونان سایر آیین‌ها، در گیرودار معناباختگی‌اند. آیین‌ها در جهانِ افسون‌زدای مدرن(به تعبیر وبر)، به نحو شکلی و صوری باقی مانده‌اند و روکشی از سنت دارند، اما از درون، معنایشان را از دست داده‌اند. آیین‌هایی تهی و خالی از معنا، بدون اثربخشی موثر اجتماعی. انسانِ امروزی، همه چیز را سوژه‌ی لذتِ خویش کرده است و هر چیزی را از این پنجره، تحلیل و نسبت خود را با آن تعیین می‌کند. این سخن، هیج به معنای شماتت و سرزنشِ امروزیان نیست، بلکه توجهی است که باید داشت که چگونه آیین‌ها نزد ما ساکنان جهانِ اکنون، رنگ باخته‌اند و آن ریختِ سنتی‌‌شان را از دست داده‌اند.

۵. یکی از کارکرد آیین‌ها، هویت‌بخشی و انسجام‌آفرینی بوده است. جوامع پیشین از طریق آیین‌ها، ارزش‌ها و آرمان‌های خود را بازتولید می کرده است. و از این شیوه برای پیوندهای اجتماعی و بازنمایی هویت استفاده می‌کرده است. در آن اجتماعات، همبستگی و انسجام نیز از آبشخور همین آیین‌ها و مناسک جمعی سیراب می‌شده است. از این رو یکی از ابعاد آیینی مانند نوروز، ایجاد پیوند و مستحکم کردن بافتار اجتماعی سنتی بوده است. آدمیان در کنشی مشترک به دورنما و چشم‌انداز مشابه و مشترک می‌رسیدند و از طریق همین مشابهات‌ها، مناسبات خود را تنظیم می‌کردند.

اما آن چه امروزه مشاهده می‌کنیم این است که پیوندهای اجتماعی و همبستگی نه بر اساس مشابهت که بر مبنای افتراقات و تفاوت‌ها استوار می‌شود. این همان چیزی است که دورکیم(جامعه شناس)، به آن می‌پردازد. اگر آیین‌ها به مشترک سازی و مشابهت‌آفرینی کمک می‌کرده، امروزه فردیت و تشخص شاخص اصلی زندگی انسان مدرن است. از این رو آن آیین‌ها دیگر چندان به کارش نمی‌آید و انسجام و هویت را به شیوه‌ای دیگر و در سازوکارهای نوین بازآفرینی می‌نماید. به همین جهت است که آیین نوروزی از گرمی بازارش کاسته می‌شود و به تدریج به محاق تاریخ می‌رود و از آیینی این چنین، پوسته‌ای ظاهری و فاقد معنا باقی نمی‌ماند.

تغییرات اجتماعی(به معنای اعم)، نسبت آدمیان را با زندگی‌ و آیین و مناسک‌شان دستکاری می‌کند. به نحوی که از آیین‌ها چیزی جز صورت ظاهر، قالبی میان تهی و چهره‌ای رنگ‌پریده و بی‌رمق باقی نخواهد ‌ماند. وقتی آیین،‌ معنای اصلی و اصیلش را از دست داد به تدریج، کارکردی منفی پیدا خواهد کرد.

کانال خرد منتقد


معنا باختگی آیین نوروز

منتشرشده در یادداشت

جایگاه تفکر انتقادی در آموزش و پرورش

گاهی به ادا گاهی به اصول، گاهی به خدا گاهی به رسول خسته شدیم و زخم‌زبان‌ها بیشتر آزارمان می‌دهد. گربه رقصان این و آن شده‌ایم. انگار آموزش و پرورش هم مشاور انگلیسی استخدام کرده. بارها و بارها در این سال آکنده از شوربختی در جهان و مشخصا ایران شاهد آن بودم که خواستند میان نومعلمان و سابقه‌دارها تفرقه بیندازند؛ خودمانیم در مواردی هم موفق شدند! البته دلیل کارشان را نمی‌فهمم. آن ماجرای تفرفه افکندن، برای حکومت کردن بود؛ این وزارت که قرار نیست گوش به دهان معلمانش باشد، دیگر باتجربه و بی‌سابقه چه فرقی برایش داشت؟ ما که گردنمان از موی باریک‌تر بود! ده‌ سال گفتند رتبه بندی خام شدیم! گفتند معلم تمام‌وقت خام شدیم، گفتند اضافه‌کاری‌تان را همان ماه می‌ریزیم گفتیم به‌به تصدقتان برویم که وظیفه‌تان را می‌خواهید انجام دهید؛ به‌به که ما را هم مثل دیگر سازمان‌ها می‌بینید؛ ولی حتی همین کار را هم نکردند. هرچه سعی کردیم در ذهن‌شان بکاریم که به‌ولله آموزش تنها چیزی‌ست که نمی‌شود خریدش! که به همان خدایی که می‌پرستید این وزارت باید مولد تفکر باشد؛ به پروردگار، ثمره‌ی آموزشِ خوب دو دهه بعد معلوم می‌شود! به‌گوششان نرفت که نرفت! شاید اگر آموزش و پرورش هم نفتی داشت یا برقی، که بفروشد این گونه برای زایش تفکر گدایی نمی‌کرد! اما خودشان حواسشان نیست که دود، در نهایت به چشم خودشان خواهد رفت!

کجاست در این چند سال مهندس بازرگانی که رشد کرده باشد؟ کو چمران؟ کجا اند امثال دکتر فاطمی‌ها؟ در حوزه از کجا یک طالقانی دیگر بیاوریم؟ کو به بزرگی بهشتی و مطهری و...؟

بزرگان!

ما که باختیم ولی سوزش باخت ما بیش از همه شما را خواهد سوزاند.

جایگاه تفکر انتقادی در آموزش و پرورش

شما که دیدید معلمان حتی با همه‌ی بدقولی‌ها ساختند؛ عده‌ای‌‌‌شان گفتند باشد، ما که فهمیدیم سیستم می‌خواهد درس ندهیم و نمره‌ای بدهیم و افرادی بدون تفکر انتقادی را وارد جامعه کنیم! اما ما چرا باید تابع این جهالت شویم؟ به ما که ظلم شد و گذشت! ما چرا در حق این کودکان، نوجوانان و جوانان اجحاف کنیم؟ از خودشان زدند و برای فرزندان این سرزمین گیوه را ور کشیدند. اما تحمل این نمایش‌های رسانه‌ای و خزعبلات این و آن، طاقت‌شان را طاق کرده! آخر ای آقای کم‌شعور تو که هنوز شش، هفت‌ماه بدهی‌های معلمانت را روی دستت داری! چرا باد در گلو می‌اندازی و از تسویه‌ی کامل حرف می‌زنی؟

تازه برای عید، قول سه‌ماهش را داده‌اند! یا خبر دارد و خودش را به نادانی می‌زند که واویلا یا بی‌خبر است که وا اَسفا!

آرنت در کتاب آیشمن در اورشلیم یک‌بار واژه‌ی ابتذال شر را به‌کار می‌برد و من حس می‌کنم این واژه بیش از آیشمن به مسئولان آموزش و پرورش کشور برمی‌گردد! در یک سیستم خراب هر آدم معمولی‌ای هم می‌تواند به رذلیِ آیشمن شود. قبلا هم گفتم انگار این و آن وزیر ندارد. به‌ خدا شما شر را هم بی‌آبرو کرده‌اید. نمی‌دانم شاید ما زبان شما بزرگان را نمی‌فهمیم. آخر می‌دانید هیتلر برای صلح، جنگ جهانی را آغاز کرد و خیلی از جنگ‌های دیگر نیز برای آرامش‌اند! حتی بعید نیست شما اکنون اگر با آقای پوتین مصاحبه کنید در پایان سخنانش برای جهانیان آرزوی صلح کند! درست حدس زدید ما نمی‌فهمیم صلح چیست! و الا شاید معنای واقعی صلح، عملیات ویژه‌ی نظامی به اوکراین است. می‌دانید این‌ها دقیقا بیدی‌اند که با هر بادی می‌لرزند لحظه‌ای ثبات در تصمیم آن‌ها نمی‌بینی گاهی به ادا اند گاهی به اصول و گاهی هم به‌خدا! هر آنچه را فکر کنند به ایستادنشان کمک می‌کند سوارش می‌شوند. بد نیست تذکر بدهیم صبر معلمان هم حدی دارد برای خودتان هم که شده کمی تغییر رویه دهید.

در پایان بیایید دعا کنیم از این قدرتمندان جهان، کسی آرزوی صلح نکند و از این پُر زوران آموزش و پرورش هم کسی برای‌مان خیر نطلبد؛ چرا که هنوز مانده تا ما معنای صلح و خیر را دریابیم.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

click

منتشرشده در یادداشت

تسلیت صدای معلم به مناسبت درگذشت عادل عبدی

خبر درگذشت « عادل عبدی » از فرهنگیان دلسوز و آگاه موجب تاسف و تاثر شدید گردید .

« صدای معلم » این ضایعه بزرگ را تسلیت می گوید .

پایان پیام/

معمای تحول در آموزش و پرورش ایران

آذر ماه سال 1343 هجری شمسی بود كه وزارت آموزش و پرورش به طور مستقل ايجاد شد1 اما تعليم و تربيت از سالها پيش در ايران آغاز شده بود. در زمان هخامنشيان مراكزي بدون نام بنا نهاده شد كه به تعليم و تربيت مشغول بودند و اين مراكز در زمان ساسانيان با نام ادبستان به فعاليت خود ادامه دادند.2 به سبب اهميت به دين اسلام و علم آموزي، مراكز آموزشي و مكتب خانه ها رواج پيدا كردند. اصول و قواعد يكسان آموزش، اولويت داشتن آموزش قرآن، معلم محوري و نبود نظارت رسمي حكومت از ويژگي هاي مكتب خانه ها بود.3 سال 1217 هجری شمسی مدارس ميسيونري در ايران تاسيس شد. ابتدا فقط پايه هاي ابتدايي در اين مدارس تدريس مي شد اما به تدریج و در نهایت در سال 1292 ه.ش ایران دارای مدرسه ای میسیونری با 12 پایه تحصیلی ابتدایی و متوسطه شد.4 شروع تاسیس مدارس ایرانی دارالفنون، رشدیه، شوکتیه و.. سال 1230 هجری شمسی بود اما اداره این مدارس نیز به تقلید از مدارس میسیونری و غربی بود. مسئولين كشور بدون توجه به فرهنگ و تمدن تاريخي ايران، نسخه آموزش و پرورش غرب را اجرا كردند5 و از آن زمان تا به امروز تغییر مناسبی در این نظام رخ نداده است.

بیش از 180 سال از آن زمان می گذرد اما آیا در نحوه گذراندن کلاس ها، تعداد پایه ها و ... تفاوتی ایجاد شده است؟ به این فکر کرده اید که چرا ساختمان های مدارس و نوع چینش صندلی ها به این شکل است؟ به شباهت ظاهری زندان ها و مدارس نگاه کرده اید؟

معمای تحول در آموزش و پرورش ایران

آخرین زمانی که کتاب ها دستخوش یک تحول جدی و عمیق شدند، چه زمانی بود؟ می دانیم که تحول در یک زمان اتفاق نمی افتد و نیاز به اقدامات جدی و اساسی و زمان بر دارد؛ اما آیا این سال هایی که گذشت، زمان مناسبی برای شروع فرآیند تحول نبوده است؟

به نظر می رسد به تدریج تمامی مسائل آموزش و پرورش پیچیده و به هم مرتبط شده است و نمی توان به طور مجزا آنها را بررسی کرد. پس لازم است کارگروهی تشکیل شود كه در آن افراد صاحب نظر بتوانند با دید کلی مسائل را به تدریج حل کنند. به عنوان مثال زمانی که به مسئله ارزشیابی در مدارس نگاه کنیم با کلیدواژه های کنکور، مافیای کنکور، کتب کمک درسی، آزمون های شبیه ساز کنکور، مدارس نمونه دولتی و سمپاد، مدارس غیر دولتی، مدارس دولتی، استعداد سنجی، هدایت تحصیلی و ... روبه رو می شویم و درمی یابیم دیگر دید یک بعدی به مسائل اثری ندارد.

1. قسمت تاریخچه سایت رسمی شورای عالی آموزش و پرورش
2. کتاب آموزش و پرورش ایران باستان نوشته ی علی رضا حکمت
3. مقاله نگاهی به مکتب خانه در ایران نوشته ی محمد رضا قنبری
4. سایت راسخون، مقالات، نگاهی به تاریخ، تاریخ ایران، ایران معاصر، دوره قاجاریه، مدارس آمریكایی در ایران (تاریخ میسیون آمریکایی در ایران ترجمه سهیل آذری – سالنامه دبیرستان البرز سال 29-1328)
5. سایت سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران (30آذر 1230ش، سالروز پایان ساخت مدرسه دارالفنون)


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معمای تحول در آموزش و پرورش ایران

منتشرشده در یادداشت

جایگاه نقد و تفکر انتقادی در پیشرفت یک جامعه

یک جامعه با چه چیزی پیشرفت می‌کند؟

در پاسخ به این سوال می‌شود گفت با دارا بودن حکومت و مدیرانی کارآمد، یا با داشتن سرمایه‌های اقتصادی، علمی و صنعتی یا بهره‌مند بودن از جغرافیای ممتاز. این جواب‌ها می‌توانند فهرستی درازدامن و بالابلند بسازند. اما اگر این سوال از من پرسیده شود، در پاسخ فقط یک کلمه خواهم گفت:

نقد.

با "مارکس" هم رای و عقیده‌ام که انتقاد زیربنای جامعه است. حرفِ نقد از معدود حرف‌هایی است که ارزشش بیشتر از سکوت است. حرفی که مهم‌ترین کارکردش، تقویت پایه‌های فرهنگی و اجتماعی مخاطب و ارتقای سطح دانش اوست. نقد، اساس پیشرفت است و رشد. ریشه‌ی اصلاح. ابزار تغییر. نقد، سازنده است و زایا. دگرگون کننده است و موثر و مهم و فارغ از آن زیستن، دست و پا زدن است در رخوت و جمود و سنگ‌سانی. انتقاد که نباشد، فکر نیست. اگر سال‌ها و سال‌ها است که می‌نویسم و می‌گویم که در این سرزمین "روشنفکر" نداریم (که کماکان هم بر سر حرف خود هستم) دلیلش این است که "منتقد" نداریم. که تفکر انتقادی نداریم. که پارادایم حاکم بر زمانه‌ی ما، نقد نیست.

اقلیم حرف نقد متمایز و جدا است از حرف مفت. نقد تفاوت دارد با گلِه و اعتراض و ناله و شکایت. با نِق زدن. با غُر زدن. با وراجی‌های پرت پست پوچ مسخره‌ی برآمده از نافهمی و کندذهنی و بی‌شعوری و بی‌سوادی و بی‌مسئولیتی.

ما ابدا اهل نقد نیستیم. به هیچ عنوان منتقد و نظراتش را برنمی‌تابیم. او به سکوت یا طرد شدن یا حذف شدن محکوم است. و این پایان، محتوم است. ما در دو سر طیف واکنش به چریدن مشغولیم. یا با تعریف و تمجید و تملق و چاپلوسی و مدح و ثنا از چیزی یا کسی سخن می‌رانیم یا با توهین و تحقیر و تخریب در فریاد کشیدن، علاج می‌جوییم. و قانعیم به همان فریاد. و گمان می‌بریم نعره کشیدن جانشین و جایگزین اقدام عملی شده و بر انفعال ما سرپوش می‌نهد.

جایگاه نقد و تفکر انتقادی در پیشرفت یک جامعه

ما راحت‌طلبانِ عقیمِ بی‌حاصلِ خوگرفته به حماقتِ لجن‌پراکن، اهل نقد نیستیم چون توان نقد کردن نداریم. نقد سخت است و جان‌فرسا و طاقت‌سوز. شکیبایی می‌خواهد و شناخت. (هیچ‌کس حق ندارد پیش از رسیدن به شناخت کامل از ماهیت چیزی یا کسی، به آن عشق بورزد یا از آن نفرت داشته باشد./ لئوناردو داوینچی)

نقد، دانش می‌خواهد و آگاهی و آزادی اندیشه و شجاعت بیان. (نقادی رادیکال آن است که منتقد نه از نقدش بهراسد نه از نتیجه‌ی نقدش و نه از نیروهایی که در برابرش صف کشیده‌اند./ جورج لوکاچ)

پیش نیاز و لازمه‌ی نقد، مسئولیت پذیری و رشد دادن ذهن است و ژرفا بخشیدن به سواد و توسعه دادن گستره‌ی دید و فکر. قوه‌ی سنجش می‌طلبد و منطق. دقت می‌خواهد و بازنگری و کنار گذاشتن تعصب و جزم‌اندیشی. که اصل نقد یعنی پذیرفتن این امر که هیچ ایده‌ای مطلق و ابدی نیست. (وظیفه‌ی منتقد، اندیشیدن و عمل کردن درباب امر واقع است، اما پیوسته با حفظ این توانایی در خویشتن که فاصله خود را از امر واقع نگه دارد. باور نداشتن، برای منتقد، امری طبیعی است. منتقد کسی است که فاصله‌ی خود را با جزم‌ها و قاطعیت‌ها حفظ می‌کند./ پل والری)

جایگاه نقد و تفکر انتقادی در پیشرفت یک جامعه

حالا جوان! تو به من بگو، ما که خصلت‌مان بی‌فکری است، چگونه به قله‌ی رفیع نقد نزدیک خواهیم شد؟(از این به فکر نیفتادن است که اشکال پیش می‌آید، وقتی که این بی‌فکری می‌شود خودش خصلت، وقتی که از تکرار، از ضرب عادت، این بی‌فکری می‌شود خصلت./ ابراهیم گلستان)

اگر سال‌ها و سال‌ها است که می‌نویسم و می‌گویم که در این سرزمین "روشنفکر" نداریم (که کماکان هم بر سر حرف خود هستم) دلیلش این است که "منتقد" نداریم. که تفکر انتقادی نداریم. که پارادایم حاکم بر زمانه‌ی ما، نقد نیست.

جمله‌ی پایان‌بندی بحث را از "یاگو" در نمایشنامه‌ی "هملت" اثر "ویلیام شکسپیر" وام بگیرم:

من هیچ باشم اگر کریتیکال (منتقد) نباشم.

کانال ریشه


جایگاه نقد و تفکر انتقادی در پیشرفت یک جامعه

منتشرشده در یادداشت

گروه استان ها و شهرستان ها/

جمعی از معلمان حق التدریس مرحله سوم دانشگاه فرهنگیان با ارسال نامه ای به صدای معلم از عملکرد اداره کل آموزش و پرورش استان لرستان در خصوص اجرای تبصره 10 ماده 17 و عدم تبدیل وضعیت استخدامی شان انتقاد کردند .

این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ و شفاف سازی مسئولان اعلام می کند .

القاب دکتر و مهندس و استاد در جامعه دارای توهم دانایی و خود بزرگ پنداری

در هنرستان هنرهای زیبای زنجان ، استاد‌ ؛ در هنرستان دستغیب گوهردشت مهندس و در شهیدستان کرج بعضا دکتر خطابم می‌کنند. غافل از آنکه من تنها و تنها به عنوان ساده و صمیمی معلم مفتخرم و از شنیدن سایر عناوین ناخرسند بوده و هر از گاهی از دوستانی که از سر لطف پیشوند دکتر، مهندس و استاد به اسمم گره می‌زنند خواهش می‌کنم از این کار به جد پرهیز نمایند.

در این مرز و بوم تشخص از منظر عامه در دکتر، مهندس و استاد و... خلاصه می‌شود و متاسفانه این القاب و عناوین لقلقه ی زبانی ما شده و به صورت کیلویی به کسانی نسبت می‌دهیم که اکثرا شرایط اولیه احرازش را ندارند.

بدترین حالت آنست که عده‌ای فرصت‌طلب خود زمینه ذهنی مخاطبین را طراحی و چیدمان جلسات را چنان مهندسی می‌کنند که مخاطب در منگنه اخلاقی قرار گرفته و جرات نکند بدون این عناوین کذایی مخاطبشان را صدا بزند. جالب‌تر آنکه بیش از نیم میلیون دکترا در حال تدریس و پژوهش در دانشگاه‌های مختلف بوده و ما در تربیت دکتر و تولید پایان‌نامه‌های رنگارنگ و البته انتشار مقالات علمی یکه تازیم، ولی در صحنه عمل چرا از این همه مقالات علمی و دکترهای مدعی مستقر در دانشگاه‌های بعضا آبکی هیچ بخاری در راستای کاستن از مشکلات مملکت بر نمی‌خیزد! البته نباید از پدیده مدرک فروشی و صندلی فروشی در برخی از دانشگاه‌ها غافل بود.

 کیش شخصیتی و توهم دانایی

پدیده مذموم  «خود دکتر خوانی » علاوه بر اینکه یک عارضه اجتماعی و چالش جدی فرهنگی است، در کنار آن حکایت از عقده حقارت و کیش شخصیتی داشته و معطوف به آرزوهای نارس و رویاهای نورس کودک درون ماست.

بعد از خوانش این مطلب سری به گروه‌هایی که در آن زیست مجازی داریم بزنیم که در آن عده‌ای خودشیفته در پروفایل خود درست یا نادرست پیشوند دکتر را به اسم مبارک منگنه کرده‌اند. از دیگر سوی ما بعضا برای احترام ویژه به رؤسای «نخود مغز خود» که معمولا از پله‌های رانت سیاسی و جناحی پست‌های حساس را تصاحب کرده‌اند به  صورت دیمی از القاب دکتر و مهندس استفاده کرده و رؤسا را به توهم دانایی و خودبزرگ پنداری عادت می‌دهیم.

این در حالیست که در دنیای متمدن امروز شرط اصلی احراز پست‌های حساس سیاسی و بالای مدیریتی تجربیات قابل سنجش، توانایی حل مسئله و مدیرت بحران هاست.

القاب دکتر و مهندس و استاد در جامعه دارای توهم دانایی و خود بزرگ پنداری

 دانشجویان پزشکی و عنوان دکتر

پسرم دانشجوی دکترای داروسازی در مرحله پایان‌نامه می‌باشد. وقتی ترم اول برای ثبت نامش اقدام می‌کردیم همه دانشجویان صفر کیلومتر همدیگر را با عنوان جعلی دکتر صدا می‌زدند. این سنت نامیمون در حوزه گروه‌های پزشکی از قدمتی چند ده ساله برخوردار است و مرسوم شده که دانشجویان پزشکی از همان سال اول تحصیل، خود و دوستانشان را دکتر می‌خوانند! و اگر کسی آنها را در جمعی دیگر این گونه صدا نزند، احتمالاً با گونه‌ای رفتار بدوی مواجه خواهد شد که نتیجه توافقی نانوشته میان این گروه‌هاست. در حالی که یک دانشجوی پزشکی پس از فارغ‌التحصیلی، پزشک عمومی و همسان با فوق لیسانس مدارج دانشگاهی است.

همین مشکل در رشته‌های غیرپزشکی هم وجود دارد که نشان می‌­دهد جهل نسبت به موضوع با نوعی منفعت‌طلبی جمعی در هم آمیخته و گروهی فرصت‌طلب را برانگیخته تا خود را در چارچوب همان توافق نانوشتۀ مبهم و بدون داشتن شرایط اولیه دکتر بخوانند.

 دکتر یا دکترا

دکترا، بالاترین مدرک و درجه علمی است که دانشگاه­‌ها (و نه اشخاص) به افراد اعطا می‌­کنند و طبق قوانین ثبت احوال برخی کشورها، به خصوص در دنیای غرب لقب رسمی شمرده می‌شود و دارنده این درجه می‌تواند آن را به شکل رسمی در شناسنامه خود ثبت کند. عنوان دکتر برای کسی است که درجات عالی علمی را پیموده و به بالاترین مراحل علمی در رشته ای خاص برسد مثل دکتر ادبیات، دکتر حقوق، دکتر فلسفه و غیره.

امروزه اتمام تحصیلات معیّن و نوشتن رسالۀ دکتری یا «تز» قابل قبول شرط لازم برای نیل به درجۀ دکتری است.

القاب دکتر و مهندس و استاد در جامعه دارای توهم دانایی و خود بزرگ پنداری

 شرایط احراز عنوان "دکتر"

دانشگاهیان و افراد غیردانشگاهی نباید و نمی‌توانند دانشجوی دکترا را دکتر بخوانند. فارغ از این که دانشجو در چه مرحله‌ای از دوره به سر می‌برد، مادامی که مراحل زیر را به طور کامل و با موفقیت سپری نماید: پدیده مذموم  «خود دکتر خوانی » علاوه بر اینکه یک عارضه اجتماعی و چالش جدی فرهنگی است، در کنار آن حکایت از عقده حقارت و کیش شخصیتی داشته و معطوف به آرزوهای نارس و رویاهای نورس کودک درون ماست.

-گذراندن واحدهای درسی بین
 -  25 تا 32 واحد درسی
- موفقیت در آزمون جامع دکتری
- تدوین پروپوزال
- تصویب پروپوزال در دپارتمان (گروه آموزشی)
- اجرای پژوهش
- تألیف متن رساله
- دفاع در حضور هیأت داوران و جلب نظر مثبت این هیأت نسبت به اصالت و کیفیت کار

دکترای افتخاری

دکترای افتخاری بدون هیچ پیش‌شرط تحصیلاتی یا نوشتن رساله، از طرف دانشگاه‌ها به خاطر زحمات، پشتکار و غیره به اشخاص نمونه اعطاء می‌گردد. افتخاری بودن دکترا می‌باید در مدارک، امضا و شناسه‌های دیگر دقیقاً مشخص شود. در این رابطه اغلب از مخفف .Dr. h. c (Dr. honoris causa) استفاده می‌شود.

مشخص نکردن دکترای افتخاری طبق قوانین مدنی هر کشوری جرم محسوب می‌شود. به عنوان مثال محمد خاتمی رییس جمهور سابق ایران، به دلیل مطرح کردن طرح گفت و گوی تمدن‌ها موفق به اخذ دکترای افتخاری از دانشگاه تهران و دانشگاه سنت اندروز انگلستان و دانشگاه لیژ بلژیک شد.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

القاب دکتر و مهندس و استاد در جامعه دارای توهم دانایی و خود بزرگ پنداری

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

انتصابات علیرضا کاظمی تا چه میزان با تعهدات و قول های مسعود پزشکیان هم خوانی داشته و توانسته رضایت معلمان را جلب کند ؟

خیلی زیاد - 1.9%
زیاد - 0.9%
متوسط - 2.3%
کم - 2.5%
خیلی کم - 92.4%

مجموع آرا: 1986

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور