گروه استان ها و شهرستان ها/
گزارش زیر سخنان و توضیحات خانم الهه ترک مجری طرح چهارشنبهها ، آشتی با درختان است که طرح خویش را در دبیرستان ام البنین شهرستان دلفان اجرا کرده است و با استقبال والدین و دانش آموزان روبه رو شده است.
از مهر ۹۸ که توفیق حضور در شهیدستان کرج حاصل شد در آغاز با اعتراضات و اغتشاشات آبان روبه رو شدیم ؛ سپس آلودگیهای ممتد هوا ما را به وسط امتحانات دیماه پرتاب نمود.
سپس با نزول مصیبت قرن با کرونای خانمانسوز هم آغوش شدیم و دو سال و اندیست که به تمرین زیست کرونایی مشغولیم. گرچه به لطف خدا و یاری دست اندرکاران و دوستداران شهیدستان، قدمهای کوچکی چون ثبت معنوی شهیدستان در شورای فرهنگ عمومی به ریاست امام جمعه کرج، تعمیر و تجهیز بخشهایی از شهیدستان، غبار روبی از سیمای تابناک شهدای مدرسه و تجمیع اطلاعات شهدا در قالب وبلاگ تخصصی، تصویب هیئت امنایی شدن مدرسه و استقرار جوی صمیمی، تلاش برای پمپاژ « تفکر انتقادی » به مجموعه، انتشار نشریه دانشآموزی گفتمان شهیدستان و... اقدامات میمون و مبارکی هستند، ولی در دوسال گذشته به هر دری زدیم به دلایل مختلف، در دو حوزه «کیفیتبخشی آموزشی» و «تلاش برای ثبت ملی شهیدستان» توفیقات درخوری عایدمان نشد که نشد.
شاید در سفر قریب الوقوع رئیس جمهور به البرز ایده ثبت ملی شهیدستان عملیاتی گردد.
حال در آستانه سال جدید به استقبال روز درختکاری میرویم تا با کاشت ۱۵۸ نهال به یاد شهدای شهیدستان با انگیزه و روحیه مضاعف به استقبال بهار جانها و نوروز باستانی آغوش بگشاییم.
با هماهنگیهای انجام شده یکشنبه همزمان با مراسم روز درختکاری در معیت تیم شهیدستان در قطعهای اختصاصی اقدام به کاشت درخت خواهیم کرد.
ایران بیابان میشود!؟
«مژگان جمشیدی» می نویسد: «درختکاری، سنت دیرینه ایرانیان! هزاران سال است که غرس میکنیم و میکاریم اما همچنان این بیابانها هستند که در کشور ما یکه تازی میکنند و هر روز به گواه آمارهای سازمان جنگلها و مراتع و سازمان محیط زیست از مساحت جنگلها و مراتع کشور کاسته میشود.
سفرههای آب زیرزمینی افت میکنند و رودخانهها میخشکند و دشتها به بیابانی خشک و لم یزرع بدل میشوند. با این حال سالی یکبار همه جمع میشویم تا آیین روز درختکاری را با کاشت میلیونی نهالهای نوپا گرامی داریم!
فلسفه انتخاب ۱۵ اسفند
حتماً این پرسش خیلی از ماست که چرا این روز به نام درختکاری معروف شده و اینکه آیا چنین روزی فقط مختص ما ایرانیان است تا نهالی بکاریم؟ در ایران، سالهاست که روز 15 تا 22 اسفند ماه از سوی سازمان جنگلها و مراتع کشور بهعنوان «هفته منابع طبیعی» نامگذاری شده که نخستین روز این هفته یعنی 15 اسفند «روز درختکاری» است. اما در برخی کشورها مثل ایالات متحده روز درختکاری ابتدا در سال 1872 و در ایالت نبراسکا و در تاریخ 10 آوریل (21 فروردین)، توسط فردی به نام J.Sterling Morton برگزار شد. گفته میشود که در آن روز بیش از یک میلیون درخت کاشته شده است اما بعد از مدتی این تاریخ به آخرین جمعه ماه آوریل انتقال یافت.
در حال حاضر در بیشتر کشورهای دنیا روز درختکاری برگزار میشود. البته تاریخ این روز با توجه به آب و هوا و اقلیم هر کشور متفاوت است و عمدتاً بیشتر سعی میکنند تا در موقعی از سال این کار را انجام دهند که درخت قابلیت رشد را داشته باشد.
چالشهای روز درختکاری
در ایران نیز 15 اسفند هرساله میلیونها نهال یک تا 4 ساله در سراسر کشور از عرصههای بیابانی و دامنههای کوه ها گرفته تا مناطق شهری توسط مسئولان منابع طبیعی و شهرداریها توزیع و با مشارکت مردمی غرس میشود. صرف نظر از اینکه درختکاری سنت دیرینه ما ایرانیان بوده اما اینکه چه گونهای و اینکه کجا بکاریم و چطور آن را مراقبت و نگهداری هم کنیم مهم است. چیزی که تاکنون به آن کمتر توجه شده، برای همین هرساله میلیاردها تومان صرف کاشت نهالهایی میشود که گاه نکاشتن این درختان منفعت بیشتری برای محیط زیست دارد تا کاشتنشان! آنچه این روزها مرسوم شده کاشت انواع غیر بومی درختان و درختچهها و گاه استفاده از گونههای مهاجم در طبیعت ایران و در شهرها و روستاهاست. بیتوجه به اینکه چه میزان آب مصرف میکنند و چه پیامدهایی در درازمدت از خود باقی میگذارند.
درختکاری بی مطالعه و عجولانه
در سراسر ایران آب کم و اقلیم خشک و نیمه خشک است.
آخانی مدرس دانشگاه می گوید: اتاق فکر و عملیاتی منابع طبیعی ایران سازمان جنگل ها محسوب میشود اما متأسفانه آموزههای این سازمان به دهه 40 و 50 شمسی برمیگردد و در آن زمان جنگل داری ایران بر اساس نگاه و نگرش امریکاییها و مبتنی بر مهندسی کردن جنگل بود که به کشورهای مختلف صادر شده بود. نگاه امریکایی میگوید کدام گونه خوب رشد میکند و نیاز کمتری دارد و در عین حال ارزش اقتصادی بیشتری دارد. با همین سیاست بود که کاج و سوزنی برگها وارد ایران شدند.
متأسفانه این نگاه تا امروز باقی مانده و این سازمان هم فرصت نکرده خودش را به دانش روز جنگلداری قرن بیست و یکمی پیوند زند و نیروهای جدید متخصص جذب کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
در حالی که در روزهای اخیر اظهارات امام جمعه شاهین شهر در مورد معلمان واکنش های اعتراضی فراوانی را در میان جامعه فرهنگیان برانگیخت اما بعضا افراد دیگری در میان این قشر پیدا می شوند که دیدگاه به روز و علمی نسبت به آموزش و پرورش و مسائل آن دارند .
گزراش کوتاهی به قلم عیسا قاسم پور دبیر ستاد هماهنگی تشکل های دانش آموزی استان زنجان را می خوانید .
دانش ما درباره تفکر تا حد زیادی از دو سنت متمایز فلسفه و روانشناسی ناشی می شود. فلاسفه، مدت ها ذهن انسان را به مثابه جایگاه عقل، و پرورش عقل را هدف نهایی تعلیم و تربیت دانسته اند. فلسفه، مطالعه ی تفکر انتقادی از طریق تحلیل، استدلال، و به کارگیری منطق را مورد تاکید قرار داده است.
تفکر، جنبه های خلاق و انتقادی ذهن را در برمی گیرد . این جنبه ها شامل استفاده از برهان و فرآوری ایده ها در ذهن می شوند. تفکر شامل هر نوع فعالیت ذهنی است که به تدوین یا حل یک مساله، تصمیم گیری یا فهم مطلب کمک می کند.(فیشر، ترجمه صفایی مقدم: 1386، 27)
يكی از ويژگی های منحصر به فرد انسان در ميان همه موجودات خاكی، داشتن نيروی تفكر و مسئوليتی است كه از آن ناشی می شود. زيرا بر اساس قدرت تفكر و برخورداری از نيروی اراده و تصميم گيری، مسئوليت انتخاب و عمل برعهده انسان گذاشته شده است. همچنين به هر ميزان كه از قدرت تفكر استفاده شود، به همان ميزان احتمال موفقيت و پيشرفت افزايش خواهد يافت. از اين رو مطالعه و بحث و بررسی درباره تفكر، يكی از مباحث بنيادين و تأثيرگذار در روند توسعه واقعی و همه جانبه به شمار می آيد.(مرعشی و همکاران:1387)
کسی که برخوردار از تفکر فلسفی است همواره سعی در تقویت این عادت دارد که مسایل را از شقوق و نقطه نظرهای نسبتاً وسیعی ملاحظه و مطالعه نماید. در نتیجه چنین فردی به بررسی و تحقیق پیرامون مسایل بیشتر تمایل دارد تا به مجادله درباره آنها.(اسمیت، ترجمه بهشتی:1377،41)
گفته های فوق که نقل قولی چند از فلاسفه و صاحب نظران حوزه اندیشه در تاریخ فلسفه تعلیم و تربیت هستند، به مثابه بنیاد نظری و زیر ساخت فکری این نوشتار کوتاه به شمار می آیند.
امروزه اگرچه در سندهای توسعه و تحول نظام های آموزشی در لزوم روی آوردن به روش های نوین و خلاقانه تعلیم و تربیت، بایدها و نبایدهای زیادی به میان می آید و در این رهگذر از رویکرد تفکر خلاق و انتقادی بسیار سخن گفته می شود اما در عالم واقع و امکان، نتایج و برآیند کار چیز دیگری است که حاکی از فاصله زیاد آن با راهبردها و رویکردهای مورد نظر برنامه ریزان بوده است. به عبارت دیگر اگرچه طراحان نظام های آموزشی معاصر در تدوین استراتژی های تعلیمی و تربیتی خویش بر تولید انسان های متفکر، خلاق و منتقد پای می فشارند اما وقتی به بروندادهای نظام خویش نظر می افکنند، احتمالاً دچار گونه ای یاس و سرخوردگی شوند. زیرا آنچه که به عنوان محصول نظام آموزشی وارد فرانظام اجتماعی جامعه شده است ـ لااقل از این نظر که فرد متفکر و خلّاقی شده باشد ـ فاقد این ویژگی ها و خصوصیات می باشد.
درک این عدم توفیق و ناکامی از تولید انسانهای متفکر چیزی نیست که منحصر به جوامع توسعه نیافته و یا کمتر توسعه یافته باشد، این امر تا حدود زیادی دامنگیر کشورهای پیشرفته و به ویژه آمریکا و اروپا نیز گشته است. اما پر واضح است که در شناخت این مساله نیز آنان پیش قدم بوده و آن را به مثابه یک موضوع مورد مطالعه و کنکاش به جهان مجهولات علوم انسانی افزودند.
در این میان کسی که در قرن گذشته و در حال حاضر نیز، ذهنش مشغول غیبت مهم ترین عنصر اندیشمندی یعنی تفکر و فلسفه گشت، پروفسور ماتیو لیپمن بود. «فلسفه در آموزش و پرورش اعمال می شود تا دانش آموزانی ماهر در استدلال و درایت بسازد»
ليپمن، استاد سابق دانشگاه كلمبيا، استاد فعلي دانشگاه مونتكلير آمريكا و مدير «موسسه ي پيشبرد فلسفه براي كودكان» است. [1] وي از سال 1969 با طراحي و اجراي برنامه اي با عنوان « فلسفه براي كودكان »، كوشيده است تا فلسفه را به جايگاه واقعي خويش ـ آن گونه كه سقراط مد نظر داشت ـ باز گرداند. به نظر او فلسفه ويژه ي بزرگ سالان نيست و كودكان نيز مي توانند به آن بپردازند. او فلسفه را در معناي « فلسفيدن» به كار برد؛ كاري كه كودكان مي توانند آن را انجام دهند و به طور ذاتي مستعد انجام آن هستند.(قاعدی: 1386)
در ضرورت و ایجاب حضور فلسفه در زندگی، برخی از صاحب نظران از جمله اسمیت (1966) بر آن هستند که فلسفه را باید به عنوان یک فعالیت در نظر گرفت. وی در تایید ایده خویش به سقراط تاسی می جوید و می گوید: سقراط اولین کسی بود که نشان داد تمام زندگی انسان، همه لحظات و مقاطع آن و تمام کارهایی که در طول آن انجام می شود، فرصتی برای انجام فلسفه است.(اسمیت: همان،29) از این رو برای هر کسی و با هر درجه از آگاهی و معرفت، امکان دارد که « فلسفی» باشد و فیلسوفانه بیاندیشد، خواه به آن عالم باشد خواه از آن بی خبر.
در این راستا، اما باید میان دو موضوع تفکیک قایل شد: یکی تاریخ فلسفه و اندیشه های فلسفی و دیگری خود فلسفه به مثابه یک فعالیت، آن گونه که اسمیت از آن حرف زد. شاید برای بیشتر افراد شنیدن مفهوم فلسفه تداعی گر تاریخ و روزشمار اندیشه های فلسفی و واضعان آن باشد. اگرچه وقوف به این امر برای یک محقق فلسفه ضروری و پیش نیاز به حساب می آید اما برای طیف مورد نظر این نوشتار، فلسفه را باید همان فعالیتی در نظر گرفت که کسانی همچون، اسمیت، لیپمن و فیشر از آن سخن گفته اند.
اکنون و در ارتباط با وارد کردن فلسفه و به تبع آن تفکر به مدارس، آنچه شایان توجه و اهمیت است، دانستن این نکته است که از اواخر قرن گذشته یک نهضت بزرگ جهانی به وجود آمده که هدف آن به قول فیشر ارتقای مهارت های فکری و پرورش ذهن کودکان است. وی معتقد است: « اگر کودکان را از همان سنین پایین مورد تشویق قرار ندهیم، آنها هم فکر کردن را متوقف کرده و از بازی کردن با ایده ها خودداری می کنند. آنان باید یاد بگیرند که به طور خلاقانه بیاندیشند تا خود را برای زندگی کردن در جهانی که به سرعت تغییر می کند آماده کنند». (فیشر، همان)
لیپمن در جایی[2] دو پارادایم آموزش و پرورش را در مقابل هم قرار می دهد: پارادایم سنتی و پارادایم تاملی. در درك سنتي مردم از آموزش و پرورش ، كه درآن همه راه ها به دوران باستان ختم مي شود، آموزش و پرورش راه وادار كردن نسل هاي جديد به قبول همان دانش ها ـ همان واقعيت ها، مناسبت ها و ارزش هاـ يي است كه نسل ما قبل آنها، درست مي دانست. در گذشته چنين تصور مي شد كه دانش آموزان نيازي به تأمل دربارة مطالبي كه به آنها ياد داده مي شد و تحليل اين مطالب، ندارند. در پارادایم تاملی که آن را شامل دو الگوی اوایل قرن بیستم و الگوی قرن 21 می داند، الگوی نخست را تابع فلسفه تعلیم و تربیت دیویی بر می شمارد که در آن دیویی خواستار آن شده که معلمان «فكر كردن»را به دانش آموزان بياموزند. ديويي تعليم صرف دانش مبتنی بر آخرين اطلاعات درباره واقعيات را كافي نمي دانست. در الگوی دوم، دوره اي فرا می رسدكه با معرفي عوامل موثر و مفيدي همچون «جامعة تحقيق»، «تعادل تأملي» و «تقويت قوة قضاوت و داوري» مشخص مي شود و مشخصه آن «فلسفه برای کودکان» است.
فیشر در تعریف فلسفه برای کودکان می گوید: «فلسفه در آموزش و پرورش اعمال می شود تا دانش آموزانی ماهر در استدلال و درایت بسازد». فلسفه برای کودکان نوعی فلسفه کاربردی است، البته نه به آن معنی که برنامه ای باشد تا در آن از نظرات فلاسفه ی مختلف برای روشن سازی و حل مسایل غیر فلسفی استفاده شود، بلکه هدف آن است که شاگردان را وادار به فلسفیدن و انجام فعالیت فلسفی شخصی کند.(فیشر: ترجمه کیان زاده، 62)
برنامه ي فلسفه براي كودكان در 102 كشور دنيا در حال اجراست و توجه بسياري از متفكران، محققان و مربيان تعليم و تربيت را در سال هاي اخير به خود معطوف كرده است. ليپمن چارچوب نظري برنامه ي درسي فلسفه براي كودكان را در كتاب »فلسفه در كلاس درس») 1980) تبيين كرده است. او در اين كتاب، ضمن انتقاد از نظم تربيتي موجود، معتقد است كه اين نظام بايد از نو طراحي شود. زيرا دچار سردرگمي است و حتي روش ها و رويكردهاي جبراني نيز نتوانسته اند اين نقص را برطرف سازند و با شكست مواجه شده ا ند. به نظر او، كودكان تشنه ي معني هستند و برنامه ي درسي موجود نمي تواند اين تشنگي را برطرف كند. (قاعدی، همان)
برنامه فلسفه برای کودکان[3]، برنامه ای است که در صدد است «فلسفیدن» و تفکر را به شیوه ای نو، در عین سادگی و به دور از ابهام و انتزاع به کودکان و دانش آموزان سنین پایین آموزش دهد. در این برنامه، معلم در فضایی که کمتر شبیه محیط های رسمی و خشک کلاس است با چینش کودکان در قالب میزگرد، روش مباحثه و پرسش و پاسخ را برای کار خویش برمی گزیند. محتوای این برنامه بیشتر حول محور داستانهایی می چرخد که به تناسب سن کودکان و نوجوانان و با یک درونمایه فلسفی ـ استدلالی خاص نوشته شده است. داستانها توسط اساتید فلسفه که به طور ویژه به این سمت گرایش داشته باشند نوشته شده اند. این داستانها کوتاه هستند و در پایان هر کدام از آنها پرسش هایی مطرح شده که جوهره و دستمایه ورود به بحث و مباحثه را فراهم می نمایند. در این داستان ها که با واقعیت های زندگی روزمره و عادی دانش آموزان تناسب دارد، کودکان را وادار به اظهار رای خویش در آن خصوص می نماید. مربی یا معلم صرفاً طراح پرسش های پی در پی بوده و سعی در نظارت و مدیریت گفتمان را دارد.
منابع:
1- فیشر، رابرت(1386) آموزش تفکر به کودکان، ترجمه مسعود صفایی مقدم و افسانه نجاریان، اهواز: رسش.
2- مرعشی، سید منصور، رحیمی نسب، حجت الله و لسانی، مهدی(1387) امکان سنجی اجرای برنامه آموزش فلسفه به کودکان در برنامه درسی دوره ابتدايی فصلنامۀ نوآوری های آموزشی، شمارۀ 28 ، سال هفتم، زمستان 1387.
3- اسمیت، فلیپ جی(1377) فلسفه آموزش و پرورش، ترجمه سعید بهشتی، مشهد: آستان قدس رضوی.
4- فلسفه و کودکان، مصاحبه سعید ناجی با ماتیو لیپمن، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، تهران: خانه کتاب ایران، شماره 82، مرداد 83.
5- فیشر، رابرت(1385) آموزش و تفکر، ترجمه فروغ کیان زاده، اهواز: رسش.
6- قاعدی، یحیی(1386) امکان آموزش فلسفه به کودکان: چالش بر سر مفهوم، فصلنامه مطالعات برنامه ریزی درسی: زمستان 1386.
Institue of Advancement philosophy for Children (IAPC) [1]
[2] مصاحبه سعید ناجی با ماتیو لیپمن
[3] Philosophy for children (P4C)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
براي آشنايي بيشتر با نظام هاي سه گانه آموزش و پرورش (متمرکز، نيمه متمرکز و غير متمرکز ) ابتدا شرح مختصري در مورد اين سه نظام داده مي شود. در شيوه متمرکز، کليه کارهاي تعليم و تربيت توسط عده اي معدود که اغلب در یک نهاد تصمیم ساز (مثلا وزارت آموزش و پرورش ) متمرکز هستند ؛ تصمیمات در رديف هاي عالي تشکيلاتي بدون دخالت افراد دیگر معين مي گردند و براي اجرا به موسسات تابع ابلاغ مي گردد.
در شيوه نيمه متمرکز، علاوه بر اينکه خط مشي ها و هدفها از طرف مرکز تعيين شده و به آموزش و پرورش مناطق ارسال مي شود، به دیگر اجزای نظام تعلیم و تربیت (مدیران، معلمان و..) نيز اختياراتي داده مي شود تا در برنامه هاي از پيش تعيين شده مطابق شرايط موجود تغييرات جزيي ايجاد کنند. حال آن که در شيوه غير متمرکز آموزش و پرورش، کليه امور تعليم و تربيت توسط متخصصان فرهنگي با تاييد نهايي مردم در هر حوزه آموزش و پرورش صورت مي گيرد.
از آنجا که در مقایسه نظام های آموزشی به کیفیت کار آنها، يعني چگونگی تفویض اختیارات در سطوح مختلف توجه میشود و دو عامل تمرکز یا عدم تمرکز و در حقیقت به نوع حکومت و سیاست حاکم بر کشورها بستگی دارد، در این مطلب کوشش می کنم توضیح دهم که نظام آموزش و پرورش غیر متمرکز امروزه راه برون رفت از مشکلات عظیم نظام تعلیم و تربیت ما خواهد بود.
یکم : عصر کنونی که به عصر پسامدرنیته ، عصر فروریزش فراروایت ها و .. شناخته می شود ، متضمن تکثر و تنوع و سر برآوردن اقلیت ها و غیریت هاست.در شرایطی که امکانات و ابزارهای جهانی شدن برای بهره گیری های محلی روز افزون شده است، به نظر می رسد که قدرت انتخاب های بشر به شدت متکثر شده است و نظامات تمرکز گرا توانایی پاسخ دهی به این شرایط جدید را ندارد. دستگاه های تولید تصمیمات یکسان ، مدیریت واحد، یکسان سازی و شبیه سازی دیگر توان رقابت با نظام های غیر متمرکز در عصر تفاوت ها را از دست داده اند.
دوم : نظام آموزش درکشور ما با توجه به گستردگی جغرافیایی و داشتن تنوع در قومیت ها، زبان و گویش ها، خرده فرهنگ های متنوع و گرایش ها و سلایق مختلف سیاسی اجتماعی ، توانایی مدیریت مطلوب و متمرکز با ایدئولوژی یکسان را نداشته و نخواهد داشت. تجربه بیش از 40 سال آموزش و پرورش با چالش های انباشته شده و ناتوانی در پاسخ گویی به مطالبات فرهنگیان ، دانش آموزان و خانواده آنها شاهدی بر ناکاآمدی نظامات مدیریتی تمرکزگر است.
سوم: سند تحول بنیادین به مثابه قانون اساسی آموزش و پرورش، وجود تفاوت ها و تنوع ها را به رسمیت شناخته است و بارها بر این نکته تاکید دارد ؛ لذا نیل به عدالت آموزشی و تربیتی را منوط به در نظر گرفتن تفاوت ها و تنوع ها در کشور ما دانسته است. نظامات تمرکز گرا بیش از آنکه تنوع ها را بخواهند به رسمیت بشناسند به دنبال یکسان سازی و شبیه سازی هستند.
چهارم: کوچک سازی و چابک سازی دولت ها به عنوان راهبرد اثر بخش در تمشیت امور حکومت ها ، امروزه در جهان پذیرفته شده است. آموزش و پرورش در کشور ما به عنوان یک دستگاه عریض و طویل که به صورت سرطانی رشد نموده است ، احتیاج به جراحی و کوچک شدن دارد. واقعیت این است که دیگر حکومت امکان مدیریت متمرکز این نهاد غول آسا را دیگر ندارد و رهیافت چابک سازی و غیر متمرکز کردن بهترین راهبرد در این شرایط می تواند باشد.
پنجم: ظهور و بروز ساختارهای غیر دولتی رقیب با آموزش و پرورش رسمی و گسترش قدرت انتخاب دانش آموزان ، یکه تازی نظام تربیت رسمی و عمومی را با چالش مواجه کرده است ؛ در این شرایط رفتن به سمت تمرکز زدایی اجتناب ناپذیر است.
ششم: موفقیت ناشی از خصوصی سازی در بخش های مختلف از جمله آموزش و پرورش اثبات می کند که حضور انتفاعی و غیر انتفاعی مردم می تواند بخش عمده ای از اشکالات سیستم های متمرکز را برطرف کند. رهیافت چابک سازی و غیر متمرکز کردن بهترین راهبرد در این شرایط می تواند باشد.
با توجه به دلایل فوق ، به نظر می رسد حرکت از سمت آموزش و پرورش متمرکز به سمت ، نیمه متمرکز و نهایتا غیر متمرکز سرنوشت حتمی و قطعی ماست. مقاومت در این شرایط صرفا باعث از بین رفتن فرصت ها و هدر رفتن منابع خواهد بود.
در واقع جایی که باید نظام آموزش و پرورش عامل توسعه و پیشرفت جامعه باشد، تمرکز بیش از حد این نهاد ، خود باعث واپس ماندگی و بروز چالش های بزرگ در تعلیم و تربیت شده است.
تجربه کشورهای پیشرو در امر مدیریت نظام آموزشی حاکی از این است که بهترین انتخاب برای عصر تکثر و تنوع ، انتخاب مدیریت غیر متمرکز در آموزش و پرورش خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید