
آن چه در این یادداشت می خواهم به آن بپردازم ذکر چند مورد در خصوص عملکرد مهراله رخشانی مهر در دوره ریاستش بر سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور است .
اما پیش از ورود به مقدمه ای می پردازم .
یوسف نوری در هفتم آذر 1400 موفق به کسب رای اعتماد از مجلس شورای اسلامی شد .
همان گونه که پیش تر و در گزارش های صدای معلم به آن اشاره گردیده عملکرد یوسف نوری در این مدت بیشتر و غالبا حول محور عزل و نصب مدیران بوده است .
« صدای معلم » با وجود ادعاهای فراوان وزیر آموزش و پرورش بارها خواهان شفاف سازی در مورد کمیته ای شده است که وزیر آموزش و پرورش از آن با عنوان « کمیته انتصابات » نام برد اما هیچ گاه این وعده عملی نشد . ( این جا )

دولت سیزدهم و وزیر آموزش و پرورش اش در این مدت به کرات از « اجرای رتبه بندی معلمان » به عنوان یکی از دستاوردهای مهم خود نام برده اند اما تا امروز یعنی هشتم آبان ماه معلمی حکم خود را نگرفته است .
بعید می دانم حتا در صورت صدور احکام رتبه بندی برای همه معلمان ، تاثیری در کاهش « نارضایتی فراگیر معلمان » هم داشته باشد .
اما از همه مهم تر آن که از زمان وزارت یوسف نوری بر آموزش و پرورش ، غلبه ی « فرهنگ امنیتی » بر این دستگاه روز به روز فزونی یافته و البته از زمان آغاز اعتراضات فراگیر که یک ماهگی خود را پشت سر گذاشته است به حد نهایت خویش رسیده است .

از نظر من به عنوان یک معلم و مدیر رسانه ای که نزدیک به حدود سه دهه در این حوزه به صورت مستمر در حال فعالیت و کنش گری است هیچ گاه شاهد بازداشت دانش آموزان و برخوردهای امنیتی ، خشن و غیرتربیتی تا این سطح نبوده ایم و موضع وزیر آموزش و پرورش هم انفعال و سکوت و حتی برخی اوقات توجیه و حمایت هم بوده است .
همین یک مورد برای صدور رای عدم کفایت و صلاحیت یوسف نوری برای هدایت جریان آموزش در ایران کافی است .

(البته سعی می کنم در مطلبی جداگانه و به صورت تفصیلی به نقد عملکرد وزیر آموزش و پرورش در یک سال اخیر بپردازم . ) در آموزش و پرورش تفاوت معناداری میان مدیر پاسخ گو و مقام غیرپاسخ گو مشاهده نمی شود همان گونه که در مدرسه بین معلم دلسوز و معلم زیر کار در رو فرقی گذاشته نمی شود ؛ چه بسا برخی پاسخ گو نبودن را حمل بر « اقتدار » می کنند در عین این که این عین « استبداد » است و در نهایت منجر به بی اعتمادی و انسداد در پویایی سازمان می شود .
می شد پیش بینی کرد که مهر اله رخشانی مهر مانند مدیران پیشین همین که در دولت قبل سمت گرفته است برای برکناری او کافی است .
این می تواند نشان دهنده این واقعیت تلخ باشد که در این کشور هر چقدر هم علمی و درست و متعهدانه کار کنی ؛ اما اگر عضو جریان ها و گعده های سیاسی و مافیایی نباشی ، دوغ و دوشاب برای تصمیم گیرندگان اصلی تفاوتی ندارد .
« مهر اله رخشانی مهر » توسط وزیر وقت محمد بطحایی در نهم دی ماه 1396 به عنوان « رئیس سازمان نوسازی، توسعه و تجهیز مدارس کشور» منصوب شد .

از زمانی که ایشان به این سمت رسید ؛ « صدای معلم » چند گزارش انتقادی در نقد عملکرد سازمان و مدیریت ایشان منتشر کرد . اکثریت قریب به اتفاق رسانه هایی که به لحاظ ماهیت دولتی و شبه دولتی هستند از ترس این که مبادا دولت تضعیف شود و یا متهم به ناکارآمدی شود یا سکوت کرده و یا گزارش های خنثی و یا حمایتی می نویسند .
اما نکته ی مهم و قابل تامل این که بر خلاف بسیاری از مدیران ستادی و اداری در وزارت آموزش و پرورش که اساسا حسی برای پاسخ گویی ندارند و گویی پاسخ گویی به « رسانه و حوزه عمومی » را نوعی منت و یا وظیفه ی خارج از قاعده سازمانی برای خود فرض کرده و می دانند و بر اساس آن چه این گونه « مدیران کوتوله » در قاموس فکری و وظایف خویش می پندارند ؛ پاسخ گویی در حوزه مدیریت فقط در جهت عمودی و سلسله مراتبی می تواند مصداق و مفید به فایده باشد.
بارها در این رسانه بیان شده است ( این جا ) ؛ در آموزش و پرورش تفاوت معناداری میان مدیر پاسخ گو و مقام غیرپاسخ گو مشاهده نمی شود همان گونه که در مدرسه بین معلم دلسوز و معلم زیر کار در رو فرقی گذاشته نمی شود ؛ چه بسا برخی پاسخ گو نبودن را حمل بر « اقتدار » می کنند در حالی که این عین « استبداد » است و در نهایت منجر به بی اعتمادی و انسداد در پویایی سازمان می شود .

اما به صراحت می گویم هر گاه خبر و یا گزارش و یا مطلبی در مورد وضعیت مدارس که مرتبط با وظیفه این سازمان بود در « صدای معلم » منتشر می گردید ، بلافاصله آقای « میثم حاجی پور » رئیس روابط عمومی این سازمان با صدای معلم تماس می گرفت و در مورد آن پرسش می کرد و قول پی گیری می داد .
به صراحت تاکید می کنم هیچ مطلبی بدون بارخورد و پاسخ باقی نماند .
حال اگر مدیران ، معاونین و معلمان مدارس حال و حوصله گزارش نوشتن در مورد وضعیت مدارس خود را ندارند و فکر می کنند همه چیز به خودی خود و بدون مطالبه گری و پرسش گری و کنش گری مستمر به نتیجه می رسد ؛ تقصیر دیگران چیست ؟

این نکته را باید کاملا برجسته کرد که اعتراضات و ناآرامی های فعلی که هنوز ادامه دارد و به نظر نمی رسد مطابق میل و انتظار مسئولان پایان یابد یک دلیل محکم و فراگیر آن می تواند ریشه در پاسخ گو نبودن مقامات و مدیران و یا « پاسخ گویی وارونه » آنان فارغ از واقعیات و اقناع جامعه داشته باشد که موجب نارضایتی بیشتر گروه های معترض و جامعه ی پرسشگر شده و بر سطح و عمق خشم و نفرت می افزاید .

از نظر من ؛ رخشانی مهر در حوزه ی پاسخ گویی به افکار عمومی یک سر و گردن از سایر مدیران ستادی خود بالاتر بود و برای رسانه همین کافی است که بتواند از مطالب خود و بیان نقدها بازخورد بگیرد و مخاطبان هم به رضایت نسبی برسند .
برخی افراد در گروه ها و شبکه های اجتماعی به نقد آقای رخشانی مهر می پرداختند .
سطح نقدها و مطالبی که بیان می شد بسیاری فاقد مستندات قانونی و بیشتر تمایل به شخصی سازی و انتقام گیری داشت .
مثلا در یکی از گروه ها در ضرورت عزل ایشان بیان می شد که آقای رخشانی مهر متعلق به دولت قبلا هستند و با توجه به تاکیدات رهبری و رئیس جمهور بر لزوم جوان گرایی حتما باید برکنار شوند .
و یا عکسی از آقای رخشانی مهر را در کنار آقای عبدالرسول عمادی گذاشته و چنین نتیجه می گرفتند که چون آقای عمادی از مروجان و موسسان نفوذ سند 2030 و محتویات آن به نظام آموزشی بوده پس ایشان هم لیاقت مدیریت در این دولت را ندارد و...
نگاهی بر عملکرد مدیرانی که در یک سال پیش جایگزین مدیران قبلی شده اند نشان می دهد که واقعا آنان حرفی برای گفتن ندارند و روال امور در این وزارتخانه همچنان بر مدار « روزمرگی » می چرخد .
اکثریت قریب به اتفاق رسانه هایی که به لحاظ ماهیت دولتی و شبه دولتی هستند از ترس این که مبادا دولت تضعیف شود و یا متهم به ناکارآمدی شود یا سکوت کرده و یا گزارش های خنثی و یا حمایتی می نویسند .
با این وضعیت یعنی مدیران ناکارآمد و غیر پاسخ گو ، رسانه های دولتی و توجیه گر و بدنه ی خاموش و نظاره گر در آموزش و پرورش افق روشنی پیش رو مشاهده نمی شود .
دکتر محمود مهر محمدی یکی از معدود استادان حوزه برنامه ریزی آموزشی است که از قضا در طی این یکی دو دهه دستی هم در کار اجرا و مسئولیت در آموزش و پرورش ایران داشته است.
ایشان که از دانشگاه هم بازنشسته شد در شورای عالی آموزش و پرورش عضویت داشت و این فرصتی طلایی برای آموزش و پرورش بود تا با حضور چنین شخصیت علمی طراز اولی بتواند در قانون گذاری تعلیم و تربیت استانداردهای علمی لازم را اعمال کند.
نوع مشاغل و دغدغه های علمی آقای دکتر مهرمحمدی فرصت کنشگری سیاسی برای ایشان باقی نمی گذارد و ایشان از جهت شخصی نیز انسانی سیاست ورز و متمایل به چنین کنشگری نبود.
هر چند دیدگاههای روشن ایشان در حوزه تعلیم و تربیت حاکی از شخصیتی نو اندیش ذو ابعاد بود شخصیتی کهچندان برای فعالان این عرصه شناخته شده است که نیازی به توضیح بیش از این ندارد.
آقای دکتر مهر محمدی با نوشتن نامه ای چند خطی خطاب به اعضای شورای عالی آموزش و پرورش از عضویت در این شورا استعفا کرد و از آنجا رفت.
اگر چه نوشته آقای دکتر تنها متنی برای خداحافظی بود و قصد پرداختن تفصیلی به علت استعفا در آن دیده نمی شد اما اشاره ایشان به خط قرمزهای ساختگی و این که تذکر عبور از این خطوط قرمز را دریافت کرده آند نشان می داد که این استعفا نه از سر اختیار که اقدامی اضطراری و اجباری است.
این اجبار ناشی از عدم تحمل یک اظهار نظر عالمانه و تخصصی یک استاد صاحب نظر در حوزه تخصصی اوست. اظهار نظری متین که در قالب یک نامه نسبتا مفصل در اطراف یک مساله تربیتی بیان شد و در فضای مجازی منتشر گردید.
بیان محترمانه آقای مهر محمدی در آن نوشته چنان است که هر انسان فهمیده ای می تواند در آن دلسوزی عالمانه و تعهد معلمانه را احساس کند.

عدم تحمل یک چنین ابراز نظر تخصصی و تاوانی به اندازه محروم کردن شورای عالی آموزش و پرورش از برکات حضور ایشان مایه کمال شگفتی و نهایت تاسف است.
اینگونه تهی کردن ساختارهای تخصصی از صاحب نظران دردمند، کشور را از اتخاذ تصمیمات شایسته و اقدامات درست و موثر متعاقب آن محروم می سازد و متاسفانه این مساله به رویه ای نهادینه شده در کشور بدل گردیده است.
در آموزش و پرورش ایران در روزهای اخیر دو تن از مدیران اجرایی شایسته و خدوم یکی آقای دکتر رخشانی مهر رئیس سازماننوسازی مدارس کشور که در طی پنج سال گذشته منشا خدمات بزرگ در کشور در حوزه نوسازی توسعه و تجهیز مدارس بوده و دیگری آقای غلام زاده عسکری معاون توسعه مدیریت وزارت آموزش و پرورش که مدیری متخصص و کار بلد بود نیز برکنار شده اند و این دو عرصه نیز توسط جایگزین های غیر متخصص و نامناسب اشغال گردیده که اثرات نامطلوب اینگونه تصمیمات بر نظام تعلیم و تربیت در آینده نه چندان دور قابل مشاهده خواهد بود.
کانال هفت جوش
گروه گزارش/

اصغر باقرزاده عصر چهارشنبه 4 آبان در ششمین دوره توانمندسازی مدیران مراکز دارالقرآن در اردوگاه شهید بهشتی اصفهان چنین می گوید : ( این جا )
« مدارس کشور به بیش از ۱۰۸ هزار مربی پرورشی نیاز دارند در حالی که اکنون ۴۸ هزار مربی در این بخش فعالیت میکنند.
از ۴۸ هزار مربی پرورشی، ۲۵ هزار مربی معادل نزدیک به ۵۰ درصد بالای ۲۰ سال سابقه کار دارند و هفت هزار نفر از آنان امسال بازنشسته میشوند.
وی با اشاره به بحران نیروی انسانی در این وزارتخانه گفت: مقرر است که یک تا سه ساعت در هفته روحانیان در مدارس به معاونان پرورشی کمک کنند ولی این وقت بیشتر به برگزاری نمازهای جماعت اختصاص مییابد و تأثیر چندانی روی جبران کمبود فعلی مربیان پرورشی ندارد.

معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش با اشاره به اینکه امسال تنها ۵۰۰ نیروی پرورشی اضافه شد که بسیار کم است، خاطرنشان کرد: مخاطب امروز ما از ما دور است و برخی با هدف به دنبال آن هستند که ارتباط ما را با نسل جدید کم کنند و به همین دلیل ما باید روش خود را نسبت به شرایط فعلی تغییر دهیم.
باقرزاده تصریح کرد: در روشی که دشمن پیش گرفته روند رفتاری دختران و پسران متفاوت شده است، شرایط اخیر با درصد زیادی دختران از پسران جلوتر بودند و به نظر میرسد دغدغه دختران کمتر دیده شده است. آقای آقای باقرزاده تصور می کند که فقط و صرفا با » حرف زدن » می تواند تعارض بین نسلی را حل کند بدون آن که تغییری در پارادایم ها و جنس گفتمان ها با تاکید بر رویکرد « اقناع گری » ظهور و پدید یابد ؟
وی ادامه داد: باید برای ۹ ماه سال تحصیلی حداقل بین ۲ تا سه ماه روی مخاطب کار شود زیرا این مخاطب کم حوصله و خشن و غالب آنها از طبقه مرفه هستند هر چند تعداد این عده خیلی کم است شاید یکدهم درصد باشد، اما همین تعداد هم مشکلزا هستند و تنها راه حرفزدن با این عده است که باید در دستور کار باشد » .
تاکنون گزارش ها و یادداشت های تحلیلی قابل توجه و در عین حال تاملی در نقد رویکرد و عملکرد « نهاد پرورشی » در « صدای معلم » منتشر گردیده اما تاکنون نه نقد مستدل و مستندی بر آن ها نگارش شده و نه مسئولانی که ادعای فربه تر کردن آن را دارند پاسخی ارائه کرده اند .
علیرضا کاظمی، معاون پیشین پرورشی و فرهنگی وزیر آموزش و پرورش در مراسم رونمایی از طرح یاریگران زندگی که با محوریت توانمندسازی سفیران پیشگیری از آسیبهای اجتماعی در آذر ماه 1398 درکرمانشاه برگزار شد می گوید : ( این جا )

«در غربالگریهای سلامت انجامشده در وزارت آموزش و پرورش مشخص شده است که ۳۰ درصد دانشآموزان تمامی مقاطع تحصیلی در حوزه سلامت روان از استانداردهای لازم برخوردار نیستند و یک درصد دانشآموزان نیاز به خدمات اورژانسی در حوزه آسیبهای روانی دارند.» آماری که البته در جلسه شورای آموزش و پرورش استان کرمانشاه، آن را مختص دانشآموزان دبیرستانی اعلام کرده است.
او در این جلسه گفت: «در پژوهشی که در جامعه آماری سه میلیون نفری از دانشآموزان مقطع متوسطه اول در سطح کشور انجام شد، مشخص شده 30 درصد دانشآموزان به توانمندسازی در حوزه سلامت روان نیاز دارند و 20 درصد هم در معرض خطر هستند، ضمن اینکه همین پژوهشها نشان میدهد یک درصد دانشآموزان آسیب دیده و نیاز به درمان دارند.»
البته این آمار دولتی است و ممکن است آمارهای واقعی بیش از این باشد ضمن آن که هنوز ارزیابی دقیقی از تاثیرات و عواقب کرونا و نیز تعطیلی 25 ماهه ی مدارس بر روی دانش آموزان توسط وزارت آموزش و پرورش و یا سایر نهادها به عمل نیامده است .

حال پرسش « صدای معلم » از معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش در دولت سیزدهم آن است که با توجه به واقعیات نظام آموزشی ایران در حال حاضر مدارس ما نیاز به روان شناس و یا متخصص در این زمینه دارند و یا مربی پرورشی ؟
کدام یک می تواند به بهبود حال و روز آموزش و پرورش ایران کمک کند ؟
آیا مسئولان وزارت آموزش و پرورش و سایر افراد حامی این نظریه از خود پرسش کرده اند که میزان کارآمدی نهاد پرورشی در مدارس چقدر است و اساسا حضور این مربیان چه تاثیری بر روند و فرآیند آموزش دارد اگر بپذیریم و قبول داشته باشیم که مدت هاست در نظام های آموزشی توسعه یافته دیگر آموزش از تربیت جدا نبوده ( Edcation) و فرآیندی واحد و یکپارچه است ؟

نهادی در برهه ای از زمان بنا بر مقضیاتی شکل گرفته و اکنون باید در مورد وضعیت استمرار و یا تغییر رویکرد آن بدون تعارف و تساهل تصمیم گیری شود .
معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش به استناد به کدامین پژوهش و مستندات حکم می دهد که غالب مخاطبان کم حوصله و خشن از طبقه مرفه هستند ؟ آیا سایر طبقات از وضعیت موجود و عملکرد مسئولان در این بخش رضایت دارند ؟
آقای آقای باقرزاده تصور می کند که فقط و صرفا با » حرف زدن » می تواند تعارض بین نسلی را حل کند بدون آن که تغییری در پارادایم ها و جنس گفتمان ها با تاکید بر رویکرد « اقناع گری » ظهور و پدید یابد ؟
پایان گزارش/
آموزش و پرورش در ایران، مهم ترین رکن توسعه در کشور بوده و به نظر می رسد که وزارت خانه مهم تر از آموزش و پرورش در ایران نداشته باشیم و کارخانه آدم سازی و کادر سازی و پرورش نیروی انسانی برای آینده کشور است. بهترین و طلایی ترین سال های عمر شهروندان در آن طی می شود و از طریق نیروهای این وزارت خانه (دبیران و آموزگاران و استادکاران) هدایت می شود. اما متاسفانه بیش از نیم قرن است که آموزش و پرورش ما، وضعیت خوبی ندارد. با این حال، جزییات طرح تربیت جنسی دانش آموزان ایران ( این جا ) ، می تواند نوعی تابو شکنی در روش آموزش در مدارس ایران باشد.
آموزش و پرورش امروز ایران با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کند که شاید دورانش در کشورهای توسعه یافته، خیلی وقت است تمام شده و تنبیه بدنی دانش آموزان که گاها به نقص عضو هم منجر می شود، مشتی نمونه خروار از این اوضاع بل بشو میباشد.
اکنون که در سال تحصیلی ۱۴۰۰_۱۴۰۱ قرار داریم، همچنان با معضل معلم ناکافی در مدارس ! ما چندین ها نوع مدرسه داریم در حالی که در دنیا، معنی مدرسه مشخص است!
آموزش و پرورش اکثر بودجه خود را صرف حقوق معلمان می کند و پولی برای پرورش نمی ماند.
آموزش و پرورش با معضل مدارس لاکچری و چیزهایی از این قبیل مواجه است که اساس آموزش رایگان با کیفیت را زیر سوال می برد.
وضعیت بسیاری از کلاس های درس به خصوص در مناطق محروم و کمتر برخوردار خوب نیست و اعتیاد هم که بی داد می کند. به گونه ای که وزیر قبلی آموزش وپرورش گفته بود که مخصوصا آمارش را اعلام نمی کند . . . به همه این ها باید روند سنتی نامطلوب و غیر حرفه ای آموزش در مدارس ایران را نیز اضافه کرد که مافیای کنکور به خوبی از این ضعف بزرگ، درآمد میلیاردی دارد.
ما ۱۲ سال در آموزش و پرورش ایران درس می خوانیم. در روزی که دیپلم دبیرستان در دست ما قرار میگیرد، حتی قادر به معرفی خود به زبان عربی نیستیم. بلد نیستیم یک مقاله ۵ پاراگرافی به زبان انگلیسی بنویسیم و اگر دکمه پیراهن ما کنده شد، آن را بدوزیم یا غذایی در حد نیازهای روزانه برای خود دست و پا کنیم و مسائل اقتصادی روزمره را بدانیم. تقریبا هیچ مهارتی نداریم! آفرین به ما و اونا!

بچه های ۱۸ ساله، چیز زیادی از سبک زندگی درست و اخلاقی با نیازهای عصر مدرن نمی دانند اما جدول مندلیف را حفظ بوده و انتگرال دو گانه را گاها ذهنی برای شما محاسبه می کنند و معادل فارسی هزاران کلمه انگلیسی و عربی و تاریخ تولد و مرگ صدها شاعر و نویسنده و سیاستمدار و کتاب های معروف را می دانند! حتی اگر یک بار هم ورق نزده باشند! ایران عصر جدید ، نیازمند حافظان جدول مندلیف نیست. نیازی به کسانی که محاسبات پیچیده ذهنی می کنند ندارد. نیازی به دائره المعارف های کم تحمل کینه توز پرخاشگر ندارد. نیازمند افراد ماهر صبور و مدارا جو است.
امروزه با معضل حفظیات روبه رو هستیم. در مدارس به دانش آموز کلاس اولی یاد می دهیم که بنویسد: بابا آب داد، در حالی که اولین جملهای که انگلیسیها در دبستان یاد میگیرند : « من می توانم بخوانم و بنویسم » و اولین جملهای که دانش آموزان ژاپنی یاد میگیرند: «من باید بدانم» است.
سلام بر حفظیات
یکی از اشتباهات سنتی آموزش و پرورش از عصر پهلوی تا عصر حاضر، تمرکز و اصرار روی حفظیات است. آن هم اطلاعاتی که به هیچ دردی نه در زمان تحصیل در مدرسه و نه تحصیل در دانشگاه و نه در زندگی عادی نمی خورد و خیلی زود فراموش می شود. گاها هم نقض غرض می شود. عصر اصرار بر حفظیات گذشت. عصر مهارت آموزی فرا رسید. آموزش و پرورش ما باید راه فنلاندی ها را در سیستم های نوین آموزشی با توجه به آرمان های سند تحول در آموزش و پرورش، دنبال کند.

سکوت کنید!
دومین اشتباه تاریخی آموزش و پرورش این است که به دانش آموزان یاد می دهد که سکوت کنند! در مقابل معلم، ساکت باشند. به معلم می گویند که تو باید فقط بگویی. مونولوگ هایی که در کلاس های ایران جاری است، ماحصلش، لشکر بیکارها، غیر ماهرها و افسرده ها می شود که نقشی در فرآیند آموزش نداشتند.
ماحصلش مدیرانی می شود که فرهنگ کار مشارکتی و خرد جمعی را از مدرسه یاد نگرفته اند و در محل کار، قانونی، دیکتاتوری می کنند و چیزی که در استارت آپ ها و شرکت ها و سازمان های خصوصی و دولتی ایران معنی ندارد، فرهنگ کار مشارکتی و کارهای تیمی مبتنی بر تصمیم گیری گروهی است.
ما این چیزها را در مدرسه یاد نمی گیریم، به زندگی و کار می بریم و حاصلش همین اقتصاد و فرهنگ می شود که می بینید!
آن ها فقط یادگرفتند که سکوت کنند و حفظ کنند و جواب دهند و تمام! فضای سنگینی در مدارس حاکم است که بر خلاف حوزه های علمیه و مدرسه های سنتی قدیمی که جای مباحثه بود نه مونولوگ، میوه ترس و سکوت را پرورش می دهند. اولین کاری که آموزش و پرورش باید انجام دهد آن است که روش تدریس را در نظام آموزشی کشور، تغییر اساسی دهد.
معلم میگوید و دانشآموز صرفا مجاز است که سخنان مربیاش را تکرار و تصدیق کند. در این شیوهی آموزش، معلم، تماما زبان است و دانشآموز، تماما گوش. معلم، کارساز است و دانشآموز، کارپذیر. معلم، به منزلهی مراد است و دانشآموز به منزلهی مرید.

مدارا یاد دهیم
یکی دیگر از ایراداتی که می توان به سمت آموزش و پرورش نشانه گرفت، تربیت دانش آموزانی است که کم تحمل، غیر صبور و کینه توز هستند. ایران عصر جدید ، نیازمند حافظان جدول مندلیف نیست. نیازی به کسانی که محاسبات پیچیده ذهنی می کنند ندارد. نیازی به دائره المعارف های کم تحمل کینه توز پرخاشگر ندارد. نیازمند افراد ماهر صبور و مدارا جو است. اولین کاری که آموزش و پرورش باید انجام دهد آن است که روش تدریس را در نظام آموزشی کشور، تغییر اساسی دهد.
جای خالی هنر را پر کنیم!
هنر، صرفا گذران وقت و سپری کردن ساعاتی از روز نیست. هنر، بیهوده زیستن نیست. هنر، شیوهای موثر در تربیت احساسات و توسعه ی زیباییهای درون و پرورش حس زیبا دیدن و زیبا زندگی کردن است. تفسیر معنا بخش به جهان و هستی است. هنر، آدمی را به خویشتن نزدیک میکند و راههایی برای تحمل رنج ها در اختیار آدمی مینهد.
جای خالی هنر در روند آموزش و پروش، عمیقا احساس میشود. از میان هنرهای مختلف، جای خالی موسیقی، دلآزار است. روحهای زمخت، نشان میدهند که از ظرافتهای هنر و زیبایی موسیقی، بی بهرهاند و در سرزمین رازآلود هنر گام نزدهاند.

تربیت برای دنیایی نامعلوم!
آموزش و پرورش ما، دانش آموزان را برای زندگی در عصر امروز و زندگی کنونی پرورش نمی دهد. آن ها را برای زندگی در ساختار دموکراتیک، پرورش و آموزش نمی دهد. رابطه دانش آموز با معلم، دموکراتیک نیست. مبتنی بر اخلاق و مدارا نیست. تربیتی که برای امروز باشد، باید مهارت های همین امروز را یاد بدهد و مدارا داشتن را بیاموزد. ما این را در نیاز داریم.

جای خالی شاد زیستن
تلخ زیستن و تلخ کامی بر آموزش و پرورش ایران سایه گسترده است و لذت زیستن را از شاگردان مضایقه میکند. شادابی و شادخواری، به نحو ضمنی و نانوشته جایی در مدارس ندارد. مناسک و شعایر تاریخی سوگ و برخی برنامههای حزین، به آسانی و در طول سال، در تمامی مقاطع و به انحا مختلف به اجرا در میآید، اما چندان خبری از جشنهای شادیبخش در میان نیست.
اگر آرمان ما ایران خوب است، چاره ای جز سرمایه گذاری گسترده روی آموزش و پرورش نداریم .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/

«دکتر محمود مهرمحمدی » عضو شورای عالی آموزش و پرورش در صفحه ی اینستاگرامی خود نوشت :
« با نام خداوند مهر و آگاهی
اعضاء ارجمند شورای عالی آموزش و پرورش
سلام بر شما
دوستان و همکاران
من چون در این شرایط به ویژه به دلیل دریافت پیام هایی مبنی بر عبور از خط قرمزهای ساختگی ، احساس می کنم نمی توانم عضو موثری برای شورای عالی آموزش و پرورش باشم ، ضمن آرزوی دوام و دوام این نهاد که ریشه در تاریخ یک صد ساله تعلیم و تربیت مدرن ما دارد و توفیق در انجام هر چه موثرتر وظایف قانونی ؛ بدین وسیله استعفایم را اعلام و از همکاران خداحافظی می کنم .
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
محمود مهرمحمدی
5 آبان 1401 »
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/

مدت هاست که بر اساس یک « قانون نوشته » در هنرستان های فنی و حرفه ای و کار دانش ؛ مدارس و ادارات آموزش و پرورش اقدام به ادغام کلاس ها در دروس عمومی می کنند .
در کلان شهرها و در شهری مانند تهران با توجه به کمبود هنرستان ها و نیز رشته های مربوطه شاهد آن هستیم که بعضا آمار دانش آموزان یک کلاس به 20 نفر و حتا بیشتر می رسد .
اخبار و گزارش های متعدد موید این مساله است که برخی و شاید بسیاری از مدارس با توجه به کمبود معلم و در جهت صرفه جویی در منابع اقدام به ادغام دو کلاس می کنند که ممکن است آمار دانش آموزان شرکت کننده در کلاس های دروس عمومی به حدود 40 نفر برسد .

پرسش « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش و به ویژه نهادهای نظارت و کنترل آن است که استناد قانونی برای این کار چیست ؟ از معلمان انتظار می رود با مطالعه درست و کامل قوانین ، در برابر این این گونه بدعت های خطرناک و رویه های غلط آموزشی بی تفاوت نباشند و حداقل آن ها را در « شورای معلمان » مطرح و از جایگاه خود به عنوان « راهبر آموزشی » دفاع منطقی داشته و کنش گری لازم و موثر را انجام دهند .
در واقع ، این کار به نوعی سیاست گذاری در امور آموزشی محسوب شده و مدارس و ادارات آموزش و پرورش در سطوح مختلف فاقد صلاحیت برای تصمیم گیری در چنین اموری هستند .
از سوی دیگر؛ وقتی وزارت آموزش و پرورش برای هر درسی زمان و یا ساعت مشخص می کند این کار به نوعی بر هم زدن نظم در فرآیند برنامه ریزی درسی محسوب می شود که « تخلف » محسوب شده و کاری « غیر قانونی » است .
اما نکته ی مهم و راهبردی ، مساله « تراکم دانش آموزی » است .
نشانگرهای ارزشیابی نظام آموزش و پرورش و استانداردهای آن مصوبه هشتصد و هشتاد و ششمین جلسه شورای عالی آموزش و پرورش دوره ۱۵ مهر ۹۲ است .

بر اساس این مصوبه در تعریف شاخص تراکم آمده است:
«این شاخص بیانگر تعداد دانشآموزان به ازای یک کلاس درس (دایر) در یک واحد آموزشی است؛ کلاس درس(دایر) کلاسی است که در آن گروهی از دانشآموزان در مکان مشخص، با برنامه آموزشی مدون و حضور مدرس(استاد، معلم، آموزشیار و...) در زمان معین تحت آموزش واحد قرار میگیرند . »
بر اساس این مصوبه، تشکیل کلاس درس با تعداد بیشتر از «حداکثر تراکم» تعیین شده، تحت هر شرایطی ممنوع است و تلاش برای کاهش دامنه تغییر از سطح پایین یا بالای استاندارد و حرکت به سمت استاندارد، یکی از ملاکهای اصلی ارزیابی عملکرد استان در خصوص این استاندارد خواهد بود . ( این جا )

تبصره ۲ از این مصوبه تصریح می کند :
« دامنه این استاندارد در مناطق و مدارس خاص استثنائاً در دوره ابتدایی از ۱۴ تا ۲۶ و در دوره متوسطه اول و متوسطه دوم از ۱۶ تا ۲۸ و در هنرستانها از ۱۲ تا ۱۸ قابل تغییر خواهد بود ولی در هر صورت و تحت هیچ شرایطی تراکم دانشآموزان در کلاس درس نباید از حداکثر تعیین شده تجاوز کند . »
از سوی دیگر ؛ این نوع برخورد با « دروس عمومی » جایگاه و اهمیت آن ها را در پیش چشم دانش آموزان و اولیای آنان کاهش داده و تجارب نشان می دهند که در پی این اقدامات ، دانش آموزان و یا همان هنرجویان آن ها را خیلی جدی نمی گیرند در حالی که این دروس بیشتر به وجه حقوق شهروندی و مهارت های اجتماعی می پردازند و خلاء بی توجهی به آن ها کاملا در فرهنگ عمومی جامعه هویداست .

« صدای معلم » بر اساس رویکرد انتقادی خویش انتظار دارد تا وزارت آموزش و پرورش حرمت جایگاه خود را نگاه داشته و حداقل از اجرای قوانین مصوب خود صیانت نماید .
و البته از معلمان انتظار می رود با مطالعه درست و کامل قوانین ، در برابر این این گونه بدعت های خطرناک و رویه های غلط آموزشی بی تفاوت نباشند و حداقل آن ها را در « شورای معلمان » مطرح و از جایگاه خود به عنوان « راهبر آموزشی » دفاع منطقی داشته و کنش گری لازم و موثر را انجام دهند .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید