این بار مقصد « استان چهارمحال و بختیاری » است . همان که « ابراهیم رئیسی » رئیس دولت سیزدهم 20 خرداد وارد این خطه ی محروم شد و در بازدیدی هم از « روستای محروم لبد » داشت .
رئیس جمهور در پاسخ به درخواست اهالی این روستا دستور داد دو آموزشگاه متوسطه اول پسرانه و دخترانه در این روستا ساخته شود . البته آن گونه که تابلو و شناسنامه تنها مدرسه فعال این روستا نشان می داد این واحد آموزشی در سال 1378 تاسیس شده و تا الان فعالیت داشته اما به نظر می رسد تا یک مقام عالی رتبه کشوری در این گونه جاها حضور پیدا نکند ، کسی اقدامی برای رفع محرومیت و توجه به نیازها و مطالبات مردم انجام نخواهد داد .
به دعوت « میثم حاجی پور » مدیر کل حوزه ریاست و روابط عمومی سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور قرار بر این شد تا بازدیدی از پروژه های مختلف این سازمان در نقاط مختلف این استان محروم داشته باشیم .
در این سفر 24 ساعته مجید عبداللهی معاون فنی و نظارت سازمان نوسازی مدارس کشور هم حضور داشت .
استان چهار محال و بختیاری تنها یک فرودگاه در « شهر کرد » دارد و بر اساس اخبار تنها یک روز در هفته پرواز از تهران به این استان و بالعکس انجام می شود .
بر این اساس مجبور شدیم تا پس از بازدید از پروژه های در حال تکمیل این استان با اتومبیل از این استان به استان همجوار خوزستان برویم تا بتوانیم از اهواز به تهران بازگردیم . این مسیر حدود 480 کیلومتری بیش از 6 ساعت به طول انجامید .
همچون استان سیستان و بلوچستان ، « محرومیت » در جای جای استان چهار محال و بختیاری هویداست .
در این مسیر چند ساعته دریغ از یک مجتمع خدمات رفاهی . حتا یک سرویس بهداشتی مناسب و وقتی این وضعیت را با « مسیر کوتاه اتوبان ـ تهران – قم » مقایسه می کنید متوجه عمق تبعیض در تخصیص امکانات و... می شوی.
تفاوت از کجا تا کجا ؟
و چرا ؟
مگر این ها مردم این سرزمین نیستند و « شهروند » آن به حساب نمی آیند ؟
این ها فرزندان « ایران » نیستند ؟
چرا دانش آموزی که در مدرسه منطقه محروم « لبد » ، « بازفت » و... درس می خواند ؛ تنها جایی که می تواند برود و در آن با دوستانش کمی « شاد » باشد همان « مدرسه » است و از هیچ امکانات دیگری خبری نیست و در آن سو بچه هایی هم سن و سال او که « لاکچری » زندگی می کنند و فرضا اگر سرویس مدرسه نباشد و یا والدین او را به مدرسه نرسانند ؛ دچار بحران و سردرگمی خواهد شد .
( جالب است بدانیم که در کشور ژاپن ، دانش آموزان خودشان باید به مدرسه بروند و کسی آنان را به مدرسه نمی رساند )
( دیوار ساختمانی نوساز رو به روی مدرسه )
( دیوار مدرسه ای که سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس ساخته است ) گویی مردمان این سرزمین عهد بسته اند که تا تخریب کامل طبیعت و محیط زیست از پای ننشینند .
آن چه در این بازدیدها محسوس است آن است که مدارسی که توسط سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس ساخته شده و یا حتا بازسازی شده اند از زیباترین و مستحکم ترین بناهای آن منطقه به نظر می رسند که نکات و اصول فنی مورد توجه قرار گرفته اند اما بر اساس یک قانون « نانوشته » در این کشور که البته مختص و محدود به آموزش و پرورش هم نیست ؛ زمانی که این مدارس « نو » تحویل داده می شوند پس از چند سال در اثر بی توجهی ، سهل انگاری و فقدان دلسوزی این مدارس « مخروبه » می شوند چرا که ما اساسا در « نگه داری » ضعیف هستیم و در این زمینه نه آموزش دیده ایم و نه حوصله ی توجه به موضوع « نگه داشت » داریم .
( سرویس بهداشتی ساخته شده توسط سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور در یکی از روستاهای محروم بازفت )
پس از آن که از شهر کرد به سمت اهواز حرکت کردیم برای صرف صبحانه به « نمایندگی آموزش و پرورش در بخش بازُفت » رفتیم .
« امر الله قاسمی » مدیر آموزش و پرورش به گرمی از ما استقبال کرد و از « محرومیت ها » گفت .
با او گفت و گوی کوتاهی داشتم .
او از پتانسیل های بالای گردشگری در این منطقه و استان می گفت و این که احداث یک « اردوگاه دانش آموزی » می تواند وضعیت آموزش و حتا اقتصاد این منطقه را دگرگون کند .
نه خانه ی معلمی و نه حتا هتل و مسافرخانه ای که بتواند پذیرای گردشگران داخلی و خارجی باشد .
زمانی که به اتفاق دوستان آموزش و پرورشی در روستای لبد حضور داشتیم چند دانش آموز به سمت ما آمدند .
با آن ها صحبت کردیم .
بچه هایی به غایت ساده ، کم توقع و مودب که در چنین محرومیتی بزرگ شده اند .
و اما نکته ی مهم انبوه زباله ای بود که دور تا دور مدرسه را فرا گرفته بود .
جالب است که برخی از دوستانی که خود فرهنگی بودند وقتی که بطری آب و یا آب میوه را تمام کردند خیلی راحت آن را همان « حریم مدرسه » رها کردند .
شاید مهم ترین کاری که من در این سفر انجام دادم ، جمع آوری زباله هایی بود که در حریم مدرسه و اطراف آن ریخته شده بودند .
و تصور کنید آن دانش آموزانی محرومی که پرت کردن زباله ها را توسط بزرگ ترها مشاهده می کنند و برای آنان نیز به تدریج به یک « الگوی رفتاری » تبدیل می شوند و وقتی که کسی زباله ها را جمع آوری می کند ...
آیا واقعا ما به بازخورد و تاثیر رفتارهایمان در « دیگران » توجه داریم ؟
برای نخستین بار بود که به « اهواز » سفر می کردم.
تصور من از این شهر تاکنون « ریزگرد » و « هوای آلوده » بوده است .
اما وقتی که درست در مدخل شهر و در بلوار اصلی آن « گوسفندانی » را محصور در فنس به همراه صاحب شان می بینی باورت نمی شود که این جا مرکز یک استان است .
و وقتی وارد شهر می شوی ساختمان ها و بناهای زیبا و مجلل را می بینی که جلوی آن ها مملو از زباله است .
اصلا این دو به هم نمی آیند .
یکی از دوستان همراه ما می گوید که پیمانکاران در اعتراض به عملکرد شهردار از جمع آوری زباله خودداری کرده اند .
این صحنه های چندش آور در مناطق شمالی شهر اهواز هم دیده می شوند .
خیلی دقت می کنم تا دوچرخه سواری را پیدا کنم . هرچند با توجه به گرمای خارج از طاقت اهواز این انتظاری منطقی نیست .
از راننده می پرسم آیا در فصل های دیگر سال هم کسی سوار دوچرخه نمی شود .
حدسم این بود که فرهنگ مردم این شهر با این چیزها هم خوانی ندارد و البته این فرضیه من سریعا توسط راننده بومی این شهر تایید می شود . البته در مسیر رفت به فرودگاه ، یک دوچرخه سوار را می بینم .
در این مسیر 480 کیلومتری هر جایی که سایه هست و آبی ، زباله هم همزاد آن است .
جنگل های زییای بلوط در زاگرس نحیف و بیمارند .
برخی جاها ، شاخته درختان برای درست کردن آتش شکسته شده اند .
همچنان فاضلاب های خانگی و صنعتی و... به کارون رود زیبایی که از میان شهر اهواز می گذرد سرازیر می شود .
درست است .
گویی مردمان این سرزمین عهد بسته اند که تا تخریب کامل طبیعت و محیط زیست از پای ننشینند .
( مشروح کامل این سفر و گزارش از پروژه های مدرسه سازی توسط سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور در صدای معلم منتشر خواهد شد . )
نظرات بینندگان
و از مناظر طبیعیش لذت می بردید و همچنین ...
جنگلهای بلوط را کچل و ذغال(زغال) کرده اند آنگاه ... البته خیلی از روستاهای آن مناطق را با ماشین بزرگ، گاز مایع تزریق می کنند، البته بعضی از آنها می کنند آنچه نباید بکنند؛ و عده ای از آنان در حسرت طبیعت چند دهه پیشین خود.
گویی خیلی از عهدهایی که بسته اند، بدتر از عهدهایی که قانون نویسان با قوانین ناقص نوشته اند و بر آن اصرار می ورزند و آنرا راه نجات می دانند، نیست؛ همانطور که آموزش و پرورش نیز در حال نجات روز افزون است.
البته مردمش بسیار کم توقع بودند؛ رشد ارتباطات در افزایش توقع و آرزوها و فریب ها در سالهای اخیر بی تاثیر نبوده است.
مردمش قومی گرا و پارتی بازی قومی در آن فراوان است؛ آه که جهل قانون و پارتی بازی قانونی هم مزیدی بر علت می شود.
ام الفساد قانون بد و غصب مشاغل است و لو دانشجوی دانشگاه فرهنگیان یا هر دانشگاه دیگری باشد.
یکجا جمع کنند یا بسوزانند نه اصلا از این خبرها نیست، چون قدر طبیعت خود را نمی دانند. بارها در مناطق روستایی دیده ام زباله را دم در منزل رها می کنند. اما کاری که کرده اید بی تاثیر نیست.
امثال شما که تذکر لفظی یا عملی داده اند بی تاثیر نبوده است و تغییر رفتار و زباله جمع کنی و چیزی فراتر از انتظار، در این تغییر نگرش فردی در میان آنان دیده شده است.