از ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، تقریباً تمام ادارات دولتی و نیمه دولتی و مدارس و دانشگاه های کشور عملاً تعطیل شده و مجموع روزهای تعطیلات عید و پیشاعید متصل به هم، به ۱۷ روز کامل رسیده است. این تعطیلات ۱۷ روزه، بعد از دو سال ترس و لرز کرونایی و محدودیتهای قرنطینهای، بسیار خوشحال کننده و امیدبخش و در عین حال، فرصت فراخ و دل چسبی برای دید و بازدید و مسافرت بود. با این حال، انگار همین تعطیلات طولانی برای بعضیها ناکافی بوده و بعد از سیزده فروردین نیز به محل کار و تحصیل برنگشتند و تعقیبات تعطیلات ۱۷ روزه را نیز به جای آوردند.
مشاهدات و ملاحظات عینی و روایات دوست و آشنا در فضای حقیقی و نقل قول همگروهیها در فضای مجازی حاکی از آن است که روز چهاردهم فرودین تعداد قابل توجهی از افراد شاغل و فعال جامعه اعم از کارگر و کارمند و دانشجو و دانشآموز و استاد و معلم و حتی خودکارفرمایان مشاغل آزاد به محل کار و اشتغال خویش برنگشته و احیاناً در راه بازگشت بوده و شاید هنوز در آخرین مقصد سفر جا خوش کردهاند. البته این، عادتیست قدیمی و ریشهدار که بسیاری از شهروندان ما هم از آن طرف به استقبال تعطیلات عید میشتابند و هم از این طرف، چندین روز آن را دنبال میکنند!
یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۱ بنا به روایت یکی از مدیران مدارس از یکی از استانهای جنوب شرق کشور، ۵۰ درصد دانشآموزان آن مدرسه در کلاسهای درسی حضور پیدا نکردهاند. در همان روز مدرسهای که من مشغول خدمتم، تنها حدود ۴۶ درصد از دانشآموزان ۳ کلاس که با آنها درس داشتم، آمده بودند آن هم با چاشنی خستگی و خمودگی و خمیازه! با توجه به قرائن و شواهد میتوان حدس زد که مدارس دیگر در سراسر کشور نیز در اولین روز آموزش حضوری بعد از کووید تجربه مشابهی داشته باشند.
هر چند تکرار این وضعیت طی سالهای متمادی آن را به پدیدهای عادی بدل کرده است اما پرسشهایی هم مطرح میشود که تأمل در آنها، ممکن است در اصلاح عادات و حل معدودی از مسائل اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و آموزشی و حتی اصلاح قوانین به ما کمک کند.
آیا این همه دانشآموز غایب از مدرسه و یا آن کارمند و این کارگرِ غایب از محل کار، جزو کسانی هستند که به ۱۷ روز تعطیلی ناشی از تحول طبیعت قانع نشدهاند و هنوز در مسافرت تشریف دارند؟ یا اینکه بدون توجه به وظایف شغلی و مسئولیت اجتماعی خود در خانه لمیده و مشغول انجام تعقیبات تعطیلاتشان هستند؟
آیا دلیل عدم استقبال تقریباً نیمی از مردم از آموزش حضوری و تعلل در فرستادن فرزندان خود به مدرسه در روز اول بازگشایی، شرط احتیاط و ملاحظات بهداشتی و ایمنی بوده است؟ اگر چنین است، چرا مردم به دولتمردان اعتماد ندارند؟
آیا عمدی در کار هست و این عدم همراهی با برنامه بازگشایی مدارس و بیاعتنایی به فراخوان آموزش حضوری، نوعی دهنکجی به نامدیران است و یا نوعی اعتراض به ادبیات تحکمی مسئولان و تصمیمات خلقالساعه و بدون مشورت و نظرسنجیشان؟ آیا حتماً باید نظام پلیسی در مدرسه برقرار باشد تا دانشآموزان در کلاس درسی حاضر شوند؟
آیا ما ذاتاً مردمی سهلانگار و مسامحه کار و کاهل و تنبل و راحتطلبیم یا قوانین و مقررات سهلگیرانه و مسامحهکاری مسئولان و کارگزاران ما را این چنین به تساهل و تسامح واداشته است؟
آیا مردم نباید به تفکر و تصمیم دولتمردان و خدمتگزاران خود که هماهنگ کنندهی امور ملت و مملکتاند، ارزش و احترام قائل شوند و به قوانین و مقررات وضع شده از سوی آنان گردن نهند؟
آیا ما مردمی خودسر و خودکامه و خود محور و مسئولیتگریز و نظمستیز هستیم که به این راحتی از قوانین و مقررات و فرامین متولیان امور سرپیچی و به رهنمودهای نهادهای خدمترسان پشت میکنیم و قواعد مسلم زیست اجتماعی را نادیده میگیریم؟
آیا مدرسه، معلم و محتوای آموزشی نقش الهامبخشی خود را از دست دادهاند که دایر یا تعطیل بودن کلاس درسی حساسیت مردم را برنمیانگیزد؟
آیا معلمان در انجام رسالت تربیتی خود کامیاب نبودهاند که جمعیت لازمالتعلیم مشتاقانه به محفل درسشان نمیشتابند؟ اگر چنین است، چرا؟ و اگر چنین نیست چرا اغلب دانشآموزان از درس گریزانند؟
آیا محتوای آموزشی و خوراک فکری تدارک دیده شده در برنامه درسی ملی، دانشآموزان را از معلم و مدرسه دلزده نکرده است؟
آیا حتماً باید نظام پلیسی در مدرسه برقرار باشد تا دانشآموزان در کلاس درسی حاضر شوند؟
چگونه میتوان به ایجاد و ترویج اخلاق آموزشی در جامعه همت گماشت که فرزندانمان مشتاقانه و بدون احضار و اخطار در مدارس حاضر شوند و از این حضور لذت ببرند؟
چه اقداماتی لازم است تا مدارس فلسفهی وجودی خود را بازیابند و به کارکرد ذاتی خود برگردند و به کانون علم و ادب و فن و هنر و مهارت و بازی و تفریح و لذت و تربیت تبدیل شوند؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این پست را به مناسبت روز جهانی زن نوشته بودم اما فرصت تکمیلش را پیدا نکردم و الان تقدیم خوانندگان می کنم:
اینکه دختران، لباس پسرانه پوشیده تا وارد استادیوم ورزشی گردند در تاریخ مذکر ما، داستانِ درازدامنی دارد مثلا در دوران استبداد صغیر، در تبریز، دختران لباس پسرانه پوشیده و به صورت ناشناخته در اردوی ستارخان بر علیه قوای محمدعلی شاه می جنگیدند!
در واقع، فرهنگ مردسالاری چنان مستحکم و مقاوم بوده که حتی اجازه نمی داده یک دخترِ مشروطه طلب و آزادی خواه، در لباس خودش بجنگد و بمیرد!
از تاریخ که بگذریم این مسئله حتی در اساطیر ما نیز راه یافته، بچه که بودم در روستایمان در شبهای سرد و طولانیِ زمستان، مادرم در حال نخ ریسی بارها، قصه دختری پهلوان و زیبایی را می گفته که هر شب لباس مردانه می پوشید و به جنگ ﭼﻬﻞ ﺣﺮامی ظالم می رفته که نامزدش را کشته بودند...
اما حکایتِ شهناز یا میرزاعبدالله، یکی از جالب ترین نمونه هاست و مربوط می شود به دو دختر میرزاحسن رشدیه. آنها اولین دختران ایرانی بودند که در تبریز به مدرسه رفتند.
انقلاب مشروطیت تازه رخ داده بود اما مدارس جدیدِ پسرانه رشدیه همچنان با تهدید و تحدید مواجه بود چه برسد به تحصیل دختران! یک روز، رشدیه تصمیم می گیرد که دخترانش هم به مدرسه بروند! چون مدرسه دخترانه وجود نداشت در نتیجه، موی سر دو دخترش (شهناز و مهین بانو) را تراشیده لباس پسرانه پوشانده و روانه مدرسه می کند در مدرسه، شهناز شده بود میرزاعبدالله و مهین بانو شده بود بدرالدین!.
به دخترها سفارش شده بود راز دختر بودنشان را در مدرسه آشکار نکنند اما گوشهایشان که برای گوشواره سوراخ شده بود همواره موی دماغ می شد ؛ وقتى در مدرسه از آنان مى پرسیدند چرا گوششان سوراخ است؟ می گفتند ما در بچگى مریض شده و دكتر گفته بود كه گوش تان را باید سوراخ كنید تا خوب شوید! اما سرانجام لو می روند چرا که یک روز می بینند که میرزاعبدالله با شلیته سر حوض نشسته...! «این روزنامه برای بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستم کش ایران است»
اما میرزاعبدالله سرانجام می شود شهناز آزادِ معروف.
شهناز اولین زن روشنفکر ِ خوشبختِ تاریخ ایران بوده. این خوشبختی تنها به خاطر این نبوده که پدرش رشدیه بوده بلکه، شهناز به این خاطر خوشبخت بوده که با انسان فرهیخته و روزنامه نگاری چون ابوالقاسم آزاد مراغه ای ازدواج کرده بود، شوهری اندیشمند و مدرن، که بسیاری از زنان روشنفکر ایرانی آن زمان مانند صدیقه دولت آبادی و یا حتی تاج السلطنه دخترِ خود ناصرالدین از آن محروم شده و سرانجام نیز داغِ تلخ جدایی و شکست را چشیده بودند. اما ابوالقاسم آزاد و شهناز به عنوانِ زن و شوهری همفکر، سکوی پیشرفت و استعلای همدیگر گشتند و در نتیجه، شهنازخانم، در ۱۲۹۹ش قبل از اینکه به سن ۲۰ سالگی برسد، روزنامهنگار برجسته و یکی از پیشگامان جنبش زنان در ایران می گردد و سردبیری نشریه «نامه بانوان» را به عهده می گیرد که در بالای آن، این جمله نقش بسته بود:
« زنان نخستین آموزگار مردانند».
و در پایینِ نشریه، هدف از انتشار آن را چنین قید کرده بود:
«این روزنامه برای بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستم کش ایران است»...
شهناز ضد حجاب اجباری بوده و در شماره دوم نشریه نامه بانوان، بر حجاب تاخته و آن را «کفن سیاه» نامیده. که به خاطر همین، بلافاصله روزنامه را توقیف می کنند.
شهناز در زمان ازدواج با ابوالقاسم آزاد مراغه، شرط کرده بوده که هرگز زیر بار حجاب نرود، او به همراه شوهرش برای اولین بار «انجمن کشف حجاب» را در سال ۱۳۰۲ش.در تهران تاسیس کردند، اما از آنجا که نظر دولت هنوز بر آزادی حجاب نبود، ابوالقاسم آزاد به خاطر آن تبعید و زندانی شد و این مجمع نیز در همان سال تعطیل شد و این انجمن کشف حجاب، مربوط به زمانی بوده که ژاندارم ها در تهران پیاده روها را نیز زنان و مردانه کرده بودند و هنوز 12سال مانده بود به کشف حجاب از سوی رضاشاه...
کانال تاریخ تحلیلی ایران
واپسین روزهای ۱۴۰۰ با صدور حکمی از سوی حجرگشت مدیرکل آموزش و پرورش استان البرز ،امیرحسین فراغت به عنوان سرپرست نهضت سوادآموزی استان البرز منصوب شد.
در رزومه فراغت کارشناس مسئولی نهضت سوادآموزی و حراست ناحیه ۱ کرج دیده می شود.
امروز به بهانه دیدار نوروزی در میز خدمت با ایشان گپ و گفت مختصری داشتیم .
وی معتقد است:
« از آنجا که جهاد تبیین در حوزه سوادآموزی دو وجهی پویاست؛ برای تبدیل شدن به یک نهضت عمومی و مردمی، نیازمند مجاهدت، ممارست و تکیه بر تواناییها و قابلیتهای جهادی تمامی همکاران پرتلاش می باشد نه صرفاً نیازمند بخشنامه، ساختار، تشکیلات رسمی و سازمانی مشخص و این جنگ نرم در برابر تهاجم های همه جانبه محقق نمیشود جز با تغییر نگرشها و باورهای همکاران، سواد آموزان ، خانواده ها و در نهایت جامعه اسلامی و در واقع نیاز به یک «جهاد روشنگری» با زیربنای درست است. در این اوضاع و احوال نابه سامان اقتصادی و مسائل پیرامونی آموزش و پرورش همچون مسائل منزلتی و معیشتی معلمان معترض، کیفیت نازل آموزش و پرورش در مدارس دولتی و... صرف هزینه برای نهضت سواد آموزی چندان عقلانی به نظر نمی رسد.
لازم به ذکر است که الهویی (معاون اسبق و نادری رئیس اسبق نهضت سواد اموزی) در این پست خدماتی خوبی ارائه کردند.
نهضت سواد آموزی یکی از نهادهای برآمده از انقلاب اسلامی است که بنا بر ضرورت روز و بر پایه فرمان تاریخی رهبر انقلاب تشکیل شد. فلسفه وجودی این نهاد، استمرار پیام خودباوری و تداوم شعار استقلال و آزادی و رسالت خطیر آن ریشه کنی مطلق بیسوادی بود.
بدون شک نهضت سواد آموزی خدمات قابل توجهی در کم کردن بیسوادی در سه دهه اول انقلاب داشت و برخی از تحصیل کردگان این سیستم، در حال حاضر از مسئولین و کارمندان دولت می باشند.
رویکردهای اصلی نهضت سواد آموزی
در این سازمان سه رویکرد به عنوان رویکردهای اصلی دنبال می شود و تمامی فعالیت ها بر مبنای آنها پیش می رود:
- حداکثر انعطاف
- حداکثر مشارکت
- حداکثر سودمندی
طرح های خواندنی متعدد مثل خواندن با خانواده، حلقه های کتابخوانی، مسابقه های کتابخوانی، انشا نویسی و بهره مندی از امکانات شبکه های اجتماعی نیز از تازه های این سازمان می باشند.
آموزش گروه های هدف
آموزش گروه های سنی مختلف هدف، بر پایه شاخص های ملی و نیز شاخص های جهانی است.
نهضت سواد آموزی مدعی است در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال که اولویت اصلی سازمان محسوب می شود، درصد باسوادی به بیش از %۹۴/۷ رسیده است، یعنی حدود ۲ میلیون و ۶۹۰ هزار تن به عنوان بیسواد مطلق ثبت شده اند.
لزوم بازنگری در مأموریت و ساختار نهضت
از آنجا که امروزه بسترها و ضرورت های صدور فرمان تاریخی ۷ دی ۵۸ امام خمینی (ره) دچار دگرگونی و تحول شده و همچنین تغییر تعریف سواد از خواندن و نوشتن به توانایی تغییر و با توجه به ظهور و بروز شبکه های اجتماعی و امکانات و قابلیت های گسترده فضای مجازی، ضرورت بازبینی در ساختار و نوع فعالیت نهضت سواد آموزی بیش از پیش احساس می شود.
همان طور که قانون اساسی به عنوان میثاق ملی ایرانیان هر از چند گاهی بنا بر ضرورتها و اقتضائات زمانی و مکانی مورد بازبینی قرار می گیرد. بهتر است آموزش و پرورش، نهضت سوادآموزی را به تدریج به بخش خصوصی واگذار کرده و به جای هدررفت بودجه آموزش و پرورش برای میانسالان و پیرسالان، به سرنوشت کودکان و نوجوانان بازمانده از تحصیل و تارکان تحصیل دوره کرونایی همت گمارده و بار سنگینی را از دوش نحیف و ناتوان خود بردارد.
زمان از زمانه جا مانده است!
امروزه سرعت رشد تکنولوژی ها سرسام آور است. با ورود اینترنت و ظهور شبکه های اجتماعی ذائقه مردم ما تغییر کرده است. اینترنت با درنوردیدن مرزهای جغرافیایی بر چهار محدودیت بزرگ زمان، مکان، زبان و امکان فائق آمده است. تکنولوژی های جدید و فناوری های نوین به مثابه چاقوی دو لبه ای هستند که هم می توان از آنها در رشد و بهبود سیستم آموزشی بهره جست و هم در مسیرهای ناصواب.
با بهره مندی مثبت از شبکه های مجازی می توان با صرف حداقل هزینه، بسیاری از علاقه مندان پراکنده و مخاطبان خاص نهضت سوادآموزی را آموزش داد و تشکیل کلاس های حضوری را به حداقل رساند.
نهضت سوادآموزی و تارکان و بازماندگان تحصیل کرونایی
ضرورت بازنگری در مأموریت و ساختار نهضت سواد آموزی زمانی بیشتر حس می شود که در نظر آوریم درصد قابل توجهی از دانش آموزان در دوره تحصیلی متوسطه اول و دوم بنا بر دلایل متعدد (عدم تأمین آینده شغلی از مسیر درس، کودکان کار، کودکان بد سرپرست و بی سرپرست و....) از ادامه تحصیل منصرف شده و جذب بازار کار و یا در مسیر بی خیالی، افسردگی و بی مسئولیتی قدم می گذارند و باری بر دوش ناتوان اجتماع پیرامونی خود می شوند.
در این اوضاع و احوال نابه سامان اقتصادی و مسائل پیرامونی آموزش و پرورش همچون مسائل منزلتی و معیشتی معلمان معترض، کیفیت نازل آموزش و پرورش در مدارس دولتی و... صرف هزینه برای نهضت سواد آموزی چندان عقلانی به نظر نمی رسد.
بهتر است آموزش و پرورش، نهضت سوادآموزی را به تدریج به بخش خصوصی واگذار کرده و به جای هدررفت بودجه آموزش و پرورش برای میانسالان و پیرسالان، به سرنوشت کودکان و نوجوانان بازمانده از تحصیل و تارکان تحصیل دوره کرونایی همت گمارده و بار سنگینی را از دوش نحیف و ناتوان خود بردارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
سرانجام پس از گذشت بیش از دو سال از تعطیلی مدارس و لوث شدن آموزش ، وزارت آموزش و پرورش تصمیم گرفته است که به این وضعیت خاتمه داده و آموزش را در مدار اصلی خودش قرار دهد .
الزام و اجبار به حضور دانش آموزان در مدرسه و حذف قید « اختیاری بودن » حضور دانش آموزان در مدرسه مساله ای است که « صدای معلم » بارها در گزارش های خود و نشست های رسانه ای نسبت به آن تاکید کرده بود و اینک شواهد نشان می دهند که وزارت آموزش و پرورش بر حذف قید «اختیاری بودن آموزش حضوری» مصمم است.
اگر چه تعلل وزارت آموزش و پرورش در شش ماهه ی نخست سال تحصیلی بسیاری از فرصت های آموزشی و تربیتی را در مدارس با ابهام رو به رو ساخت که مهم تر از آن قید اختیاری بودن حضور دانش آموزان در مدرسه به سیاق دو سال گذشته در نهایت موجب لوث شدن آموزش و نیز جایگاه وزارت آموزش و پرورش در امر تصمیم گیری شد اما این مدت تقریبا یک و نیم ماه تا پایان سال تحصیلی به گونه ای مرحله ای برای آماده شدن دانش آموزان برای سال تحصیلی آینده دارد و از این رو وزارت آموزش و پرورش باید کاملن نسبت به اجرای دستور العمل بازگشایی مدارس تا آخرین روز پای بند و جدی بوده و آن را به صورت کامل اجرا نماید .
اقتدار وزارت آموزش و پرورش در این امر که در دو سال گذشته به محاق رفته بود بدون تردید جدیت همه ارکان آموزش و تربیت را پس از یک انقطاع دو ساله به دنبال خواهد داشت . این رسانه انتظار دارد تا وزارت آموزش و پرورش بر تصمیم خویش استوار بوده و تسلیم چنین شانتاژهای رسانه ای و تبلبغاتی نگردد .
« صدای معلم » ضمن تشکر از زحمات و برنامه ریزی های همه عوامل اجرایی و ستادی وزارت آموزش و پرورش و مهم تر از آن « مدیران مدارس » انتظار دارد که در امر بازگشایی مدارس حمایت های لازم و پشتیبانی های حداقلی از مدارس به عمل آید .
متاسفانه در دو سال گذشته برخی جریانات به محض آن که موضوع بازگشایی مدارس به میان آمده با جو سازی های مختلف ، تصویر « مدرسه » را در افکار عمومی مخدوش نموده و طوری وانمود کردند که انگار مدرسه عامل شیوع کروناست و این به واقع نوعی حذف نقش مدرسه در معادلات جاری جامعه و به حاشیه راندن اولویت آموزش بود که « صداقت » و « دلسوزی » آنان را در این مدت با پرسش های جدی مواجه ساخت .
این رسانه انتظار دارد تا وزارت آموزش و پرورش بر تصمیم خویش استوار بوده و تسلیم چنین شانتاژهای رسانه ای و تبلبغاتی نگردد .
همچنین در جهت تقویت « حوزه عمومی » و پر رنگ کردن نقش « رسانه » در اقناع افکار عمومی و افزایش ضریب اعتماد عمومی ؛ این رسانه از وزارت آموزش و پرورش می خواهد تا همه نشست های رسانه ای با خبرنگاران به صورت حضوری برگزار گردیده و فقط محدود به صدا و سیما نشود .
پایان گزارش/
پس از سال ها حرف و حدیث ، سرانجام در شانزدهم اسفند سال ۱۴۰۰ ، رتبه بندی معلمان توانست با اخذ موافقت از شورای محترم نگهبان ، رنگ قانون به خود گرفته ، لازم الاجرا شود. کاری نکنیم که به خاطر افزایش چندرغاز به حقوق معلم که فردا روزی آثار انگیزشی آن در طوفان تورمی، کم رنگ یا ناپدید خواهد شد آیین نامه ای تنظیم و تدوین شود که آخر کار تنها اداری ها از آن منتفع باشند و بس !
نفوس بد نمی زنیم، اما آن طور که از وجنات این قانون ۹ ماده ای پیداست، قرار نیست در حوزه ارتقاء پایگاه و منزلت اجتماعی _ اقتصادی معلمان اتفاق خاص یا نادری افتاده ، فرصت و بستر برای افزایش کیفیت و کارایی در نظام آموزش و پرورش عمومی کشور مهیا شود.
پیش نویس های اولیه از شاخص های پیشنهادی در تدوین آییننامه، از آن حکایت دارد که آموزش و پرورش خواسته یا ناخواسته، پا در اقلیمی نهاده است که سابق بر این، در مسیر ارتقای شغلی آن را تجربه یا مزمزه کرده است.
سنگین شدن کفه سنگین ترازو به سود اداری های همیشه گریزان از کلاس و مدرسه ، فاصله معنا دار بین دارندگان لیسانس به عنوان اکثریت جامعه هدف با صاحبان مدرک دکتری در برخوردار شدن از امتیاز متغیر مدرک تحصیلی، اکتفا کردن به خود اظهاری در برخی از آیتم ها ،گنجاندن برخی از گویه ها و متغیرهای کیفی مبهم ، انتزاعی و سنجش ناپذیر ، رونق دادن به بازار جعل یا فروش گواهی نامه های آموزش های ضمن خدمت ، ترویج مدرک گرایی ، بسندگی به برخی از کارهای انفرادی و البته نمایشی مانند جشنواره الگوهای برتر تدریس بدون برخورداری از توان انگیزشی لازم برای جلب مشارکت معلمان شاغل در مدرسه ، جایگزین کردن اغلب بخش های تکراری مندرج در فرمت ارزشیابی کارکنان دولت در آیین نامه ، نادیده گرفتن نظارت های میدانی و بالینی ، غافل شدن از نقش گروه ها و انجمن های تخصصی و درسی ، وابسته کردن نان و آینده شغلی جماعت معلم به کسانی که خود بعضاً از مصادیق بارز تعارض منافع محسوب شده و ارزشی برای حریت و آزادگی معلم متصور نیستند تا داغ شدن دوباره جلسات بی حاصل گفتار درمانی روسا و معاونان ادارات برای اخذ امتیاز گواهی حضور در جلسات و قس علی هذا .
در تدوین آییننامه اجرایی قانون رتبهبندی معلمان ، باید به جای وحی منزل گرفتن محفوظات برخی از مشاوران خام و بی تجربه ، تا اعتماد بی چون و چرا به برخی از یاران حراف همه فن حریف، دایم نشسته بر ارگ شاهی یعنی همان ستاد ، یا به کنترات رفتن و پیمان سپاری صفر تا صد کار به کارشناسان مرکز نیروی انسانی یا همان برو بچه های دیروز کارگزینی از جمله جناب آقای مسعودی مشاور مادام العمر وزیر آموزش و پرورش، باید به معلمان با تجربه زیسته موفق در آموزگاری و معلمی میدان داد تا با سهیم کردن اندیشه و عقبه فکری آحاد ذی نفعان ،زمینه برای جلب توامان رضایت و مشارکت معنادار آنان فراهم شود.
معلمان در چهل سال گذشته, خاطره خوشی از ارزشیابی کارکنان دولت ، طرح برجستگی ، فرآیند انتخاب معلمان نمونه ، اعطای گروه های تشویقی ، افزایش فوق العاده ویژه ، ارتقای مسیر شغلی با رتبه های کذایی خبره ، ارشد و ... جز تبعیض ، رفیق بازی ، پارتی بازی ، ترویج روحیه تملق ، مجیز گویی از رییس و مدیر یا ویژه خواری و خو کردن به محافظه کاری به سبب تلون سیاسی و گرایش حزبی، یا حضور در ستاد انتخاباتی این و آن ندارند.
کاری نکنیم که به خاطر افزایش چندرغاز به حقوق معلم که فردا روزی آثار انگیزشی آن در طوفان تورمی، کم رنگ یا ناپدید خواهد شد آیین نامه ای تنظیم و تدوین شود که آخر کار تنها اداری ها از آن منتفع باشند و بس ! باز مثل همیشه معلمان بگویند به نام ما اما به کام ...
شنیدم روز و روزگاری فکاهی نویس مجله توفیق، نوشته بود :« برای رفاه حال معلمان ، به حقوق پاسبان ها افزوده شد ».
البته نگارنده نه سر پیاز است نه ته پیاز ، شوربختانه یا خوشبختانه رتبه بندی نیز شامل حالش نمی شود که حضرات بگویند چشم دیدن ندارد یا جانبدارانه سخن می گوید اما امیدوارم پس از ده سال انتظار، این نوزاد تازه تولد یافته، غوره نشده مویزی نشود که از همان ابتدا قابل تحمل نباشد.
در ضمن چرا باید رسیدن به رتبه های دانشیار معلمی یا استاد معلمی ، برای یک آموزگار سخت کوش ، فکور و خلاق آنقدر ممتنع یا دشوار باشد که به سان قله قافی باشد که فقط سیمرغ به گرد آن می رسد.
درست به خاطر دارم قبل از انتخابات ریاست جمهوری یکی از همین مشاوران تازه به دوران رسیده وزیر به صراحت به بنده می گفت : من اعتقادی به رتبه بندی معلم ندارم و این اتفاق شدنی نیست و حتی اضافه کرد ، با بورسیه کردن دانشجو معلم در دانشگاه فرهنگیان مخالف است و چرا باید به دانشجو معلمان قبل از رفتن به کلاس حقوقی پرداخت کرد .
هرچند این بنده خدا ، خود را به ظاهر کشته مرده یا دلباخته تحول در آموزش و پرورش جلوه می داد اما ادبیاتش با استاد مهر محمدی مو نمی زد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در این سال ها، شیفتگی سرشاری را می بینم در نگاه ایرانیان به میهن .
هر کس به شیوه ی خودش .
دیروز ، سیزده به در ، میلیون ها تهرانی و شهرستانی و روستایی سر به بیابان گذاشتند برای پاسداری از آیینی میهنی .
و دیروز میلیون ها دستمال کاغذی ، میلیون ها پاکت و کیسه پلاستیکِ ده ها نوع قاقالیلی ، میلیون ها قوطی و ظرف یک بار مصرف نوشابه و پوست میلیون ها پرتقال از پنجره ماشین ها و در چادرها و از روی فرش پیک نیک بر روی میلیون ها جوانه ای که آهنگ روییدن داشتند و دارند ، باریدن گرفت ...
و کودکان ، ناظر و شاهد احترام پدر و مادرشان به زمین میهن شان بودند ...
از خودم پرسیدم :
آیا یک لُرد لعنتیِ انگلیسی، چنین رفتاری را از خود به نمایش می گذارد ؟
از خودم پرسیدم :
پس کجایند آنان که سینه خود را می دَرند برای فیلم الکساندِر و فیلم 300 ؟ ...
چرا خاک میهن به دست خودی ها چنین تحقیر می شود ؟ ...
پس کجایند آنان که نظافت را با ایمان مترادف می دانند ؟
مگر این خاک همانی نیست که بوی نیاکانمان را می دهد ؟
کودکان ما از که بیاموزند احترام به میهن را ؟
آیا خیانت به میهن ، تنها همکاری با دشمن است ؟ ...
و همین جماعت فردا مُترصّد خواهند بود که کسی بگوید بالای چشم میهن تان ابروست !
و از هزاران ابروی ناهنجاری که خود نشانده ایم ، نه در محراب ، صدای فریادی خواهیم شنید و نه در مدرسه ...
از کتاب ناتنی ها ( ایران شناسی اجتماعی ) ص 8 و 9 نوشته زنده یاد دکتر پرویز رجبی ایران شناس بزرگ
https://t.me/p_r_iran
گفتهاند : «هركسي را بهر كاري ساختهاند». از اين قول براي تشخيص و هدايت استعدادهاي افراد استفاده ميشود. در اين مورد چه نظري داريد؟ آيا شناسايي و هدايت استعدادها در نظام تعليم و تربيت ضرورت دارد؟
حدود 15 سال پيش جمعي از جوانان تحت عنوان جوانان نخبه با مقام رهبري ملاقات كردند. ايشان در آن ملاقات، خطاب به مسئولان بنياد نخبگان، بيان كردند كه شناسايي و هدايت نخبگان بايد از سنين پايين شروع شود.
به دنبال توصیه مقام رهبري، بنياد نخبگان طرحي تحت عنوان شناسايي و هدايت استعدادهاي برتر (شهاب) را تعريف كرد و قرار شد كودكان از پايه چهام ابتدايي توسط آموزگاران از لحاظ استعدادهاي مختلف ارزيابي شوند. اجراي آزمايشي طرح شهاب در هفت استان از سال 1392 آغاز شد و در سال 1394 به اينجانب مأموريت دادند تا طرح شهاب را ارزشيابي كنم.
تلاش كردم ادبيات پژوهش را مطالعه و سپس، دادهها و اطلاعات مورد نياز را براي ارزشيابي طرح از سراسر كشور جمعآوري كرده و تحليل كنم .
خلاصه كلام اينكه در اين مورد علاوه بر دانشي كه در دورههاي تحصيلي در خصوص هوش و استعداد و سنجش آن كسب كرده بودم، آگاهيهاي بيشتري كسب كردم.
اخيراً در يكي از اتاق هاي كلاب هاوس، موضوع شناسايي و هدايت استعدادها به عنوان محور بحث و گفت و گو تعيين شده بود و در آنجا ديدگاههاي متعارض مطرح شد.
علاقهمندم همچنان ذهنم را در اين مورد فعال نگه دارم و از دوستان هم ميخواهم در اين مورد اظهار نظر كنند.
مطالبي را به صورت اجمال مطرح ميكنم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید