1- معلمان، فقط آنهایی نیستند که با گچ، پای تخته سیاه ایستاده، مشغول تدریساند. گرچه اینان، شریف و کارشان پر زحمت است اما آدمیان اگر، عطش و شوق دانستن داشته باشند، آن که میآموزاند، چه انسانها و چه حتی همهی موجودات دیگر نیز میتوانند او را تعلیم دهند. اگر شوق آموختن باشد، از در و دیوار این عالم، درس میبارد. عطش علم، شوق دانایی و جان تشنهی معرفت اگر باشد، معلمان بسیارند که با آدمی سخن بگویند و بیاموزندش. او اگر بخواهد بیاموزد، حتی یک مورچه هم میتواند درسی بزرگ به او بدهد. آنگونه که تیمورلنگ را آموخت.
در تاریخ می خوانیم:
«تیمور لنگ پس از نبردی بزرگ سرگردان صحراها بود، برای فرار از دست دشمن به خرابهای پناه برد. او هنگام استراحت در کنج دیواری خراب، مورچهای را دید که با دانهای گندم در دهان قصد داشت از دیوار بالا برود. اما وزن دانه گندم بیش از مورچه بود و هر بار دانه از دهان او میافتاد. مورچه اما هر بار پایین میآمد، دانه را برمیداشت و از نو تلاش میکرد. این اتفاق دهها بار تکرار شد و مورچه عاقبت موفق شد دانه گندم را به لانه ببرد. در این حال ، سردار شکستخورده پس از مشاهده عزم خللناپذیر مورچه با خود گفت: «تو کمتر از مورچه نیستی»! برای همین تا به مقصود نرسید از کوشش دست برنداشت و شش سال تمام به زد و خورد با رقیبان مشغول بود و آن قدر کشمکش کرد تا این که توانست همه آنها را منکوب کرده و خاک ماوراءالنهر را تحت سیطره خود درآورد…»
این که این داستان، واقعیت تاریخی دارد یا نه، چندان مهم نیست. بلکه قصهای است که به همگان یادآوری میکند: تو اگر خواهان دانستن باشی، از یک مورچه هم میتوانی بیاموزی. گاه وضعیت از این هم نگرانکنندهتر میشود، و آن وقتی است که خانوادهها روحیهی پرسشگری کودکان را سرکوب و میل به دانستنشان را نابود میکنند.
به تعبیر مولانا:
هر کجا دردی دوا آنجا رود
هر کجا فقری نوا آنجا رود
هر کجا مشکل جواب آنجا رود
هر کجا کشتیست آب آنجا رود
آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آب از بالا و پست
«طبیعت »، «تاریخ » و "«تجربه »، سه معلم بزرگ آدمی هستند. هر سهی این معلمان، تدریسشان را نه با تکیه بر گزارههای زبانی که به نحو دیگری عرضه میکنند. اما ما با این معلمان چه میکنیم؟ « طبیعت» را پایمال و غارت میکنیم. از معدن « تاریخ »، جز نفرت و دشمنی و یا افتخار و تفاخر چیزی استخراج نمیکنیم و در نهایت، به همهی تجربههای بشری و حتی تجربههای خود، بیاعتنایی میورزیم.
2- معلم، بسیار است، کو دانشآموز؟
امروزه معلمان نکتهی مولانا را بهتر از دیگران مییابند که آن چه کلاس درس و فرایند تعلیم و تعلم را به رخوت کشانده است، فقدان شوق دانستن و کمرنگ شدن فرایند دانشآموزی و نبودن تشنگی است. آنان هستند که بیش و پیش از دیگران با ذهنیتهای علمگریز اغلب حاضران در کلاس درس مواجه میشوند. دلهای سردِِ گریزان از دانش و آموختن، کام معرفتشان را تلخ میکند و کاری از دستشان برنمیآید.
کمتر به این پرسش اندیشیدهایم که چرا شوق دانستن و علاقه به آموختن به نحو نگران کنندهای پایین است. و علت و یا علل آن کدام است؟
عموما علت فرایند بسیار نابه هنجار کنونی را سازمان رسمی تعلیم و تعلم، (مدارس و دانشگاهها و ساختارهای مربوطه)، می شناسند. البته بخش بزرگی از مسئولیت بر عهدهی ساختارهای رسمی و نهادهای دولتی است، اما آیا به نقش نهاد خانواده در عقیم شدن ذهنیت کودکان توجه کردهایم؟
معلمان، چگونه میتوانند تنور آموزش را گرم کنند، در حالیکه مشتری آنان چیزی از آنان نمیخواهند؟ چگونه میتواند با ذهنهای سترون و عقیم ارتباط برقرار کنند که از نه تنها شوق دانستن ندارند که از آموختن میگریزند؟ اینجا است که نقش خانوادهها پررنگ میشود. آیا خانوادهها فرزندان را مشتاق علمآموزی و با روحیهای لبریز از شوق دانایی، روانهی کلاس درس میکنند؟ آیا زمین ذهن آنان، آمادهی بذرپاشی علم و معرفت است؟ دانشآموزان چه نگرشی نسبت به دانش و دانایی دارند و این نگرش را از کجا و توسط چه کسانی به دست آوردهاند؟
وقتی خانوادهها چون آتشکدهای خاموش و سرد هستند و مشعل هیچ کتابی در آنها روشن نیست، وقتی فرزندان، هیچگاه والدین خود را مشغول مطالعه ندیدهاند و هنگامیکه فرزندان، در جریان هیچ گفتوگوی خانوادگی در باب دانش و علم نبودهاند و در نهایت، وقتی علم، دانش و معرفت در خانوادهها محترم نبوده است، چرا باید انتظار داشته باشیم، دانشآموزان (به مثابهی محصولات چنین باغهای سترونی)، درونی گشوده به معرفت و شوقی سوزان به علم داشته باشند؟ گاه وضعیت از این هم نگرانکنندهتر میشود، و آن وقتی است که خانوادهها روحیهی پرسشگری کودکان را سرکوب و میل به دانستنشان را نابود میکنند.
به مقاومت دانشآموزان و دانشجویان در برابر آموختن، بیندیشیم. و به این پرسش که چرا دانش و علم، در این سرزمین، عملا بیمقدار شده است؟
کانال خرد منتقد
جستارگشایی
این هفته شهرداری کرج در اقدامی شایسته با تجلیل از جامعه کارگری روز جهانی کارگر را گرامی داشت . فارغ از حواشی جلسه (عدم حضور اعضای شورا به جز دکتر عمار ایزدیار) باید از اقدام مثبت شهرداری تشکر نمود.
12 اردیبهشت به مناسبت شهادت استاد مطهری به عنوان روز معلم نام گذاری شده است و البته شورا و شهرداری کرج به سان خیلی از شهرهای دیگر از کنار این روز مهم و ملی چراغ خاموش رده شده و نهایتا برای جامعه ای تاثیرگذار به استعداد بیش از چهل هزار فرهنگی شاغل و بازنشسته تنها به تبریک کلیشه ای بسنده نمودند.
این در حالیست که طبق قوانین جاری، شهرداری و شوراها ، وظایف قانونی و تکالیف حاکمیتی در خصوص آموزش و پرورش دارند به طوری که بخش مهمی از موضوعیت معاونت فرهنگی شهرداری و کمیسیون فرهنگی شورا معطوف به دستگاه تعلیم و تربیت می باشد.
به دلیل گستردگی و حساسیت ویژه آموزش فرزندان این کهن مرز و بوم ، شورای آموزش و پرورش هر استان به ریاست استاندار و عضویت حدود بیست دستگاه مرتبط من جمله شورا و شهرداری ها رسمیت پیدا می کند.
بر اساس قوانین موجود، تکالیف و وظایف مهمی بر گردن سایر دستگاهها و نهادها مترتب بوده و اصولا در برخی از حوزه ها شورا و شهرداری بازوان توانمند و یاریگران دستگاه تعلیم و تربیت تلقی می شوند و البته در دنیای متمدن کلیت امورات شهر از صفر تا صد زیر نظر شهرداری ها بوده و مدیریت شهری متمرکز و یکپارچه عمل می کند.
به هزار و یک دلیل در کشور و خصوصا کرج وظایف و تکالیف شورای شهر و شهرداری در قبال آموزش و پرورش ناتمام و نافرجام بوده و نیازمند بازنگری جدی و ارزیابی قصورات متقابل بین بخشی و بین سازمانی طرفین هستیم.
اگر در برخی از حوزه ها ، شهرداری داوطلبانه و یا تحت فشار به بخشی از وظایف خود گردن نهاده باشد این مهم معمولا از سر منت، تفاخر و احیانا تظاهر بوده است در حالی که وظایف و تکالیف شورا و شهرداری در قبال دستگاه تعلیم و تربیت وظیفه حاکمیتی و تکلیف قانونی است نه اقدامی از سر دلسوزی و منت گذاری...
در پایین و با بهره گیری از یادداشت وزین « جمال صفرزاده » درنگی در وظایف و تکالیف قانونی شورا و شهرداری ها در خصوص دستگاه تعلیم و تربیت خواهیم داشت.
« نقش بیبدیل و محوری آموزش و پرورش در شکلدهی فرهنگ شهروندی و تقویت روحیه مشارکت و خردورزی در میان دانشآموزان و همچنین ارتقای فرهنگ نظمگرایی و بهبود فرهنگ و سبک زندگی ایرانی- اسلامی از هیچکس پنهان نیست. باید پذیرفت که مسیر توسعه و پیشرفت کلیه فعالیتهای جامعه در بستر آموزش و پرورش رقم میخورد. یونسکو آموزش و پرورش را سرآغاز توسعه میداند و توسعه و پرورش شهروندان مطلوب توسط این وزارتخانه موثر به بار مینشیند.
بررسی تجارب کشورهای توسعهیافته یا در حال توسعه نشان میدهد که سازمانهای غیردولتی و خصوصی از جمله شهرداریها به عنوان بازوی یاریرسان میتوانند چشمانداز بسیار مناسبی را برای فرهنگ جامعه و آداب شهرنشینی و شهروندی رقم بزنند. در بسیاری از این کشورها اداره امور مدارس به عهده شهرداریها است. مانند ژاپن: آموزش و پرورش عمومی، اتریش: ایجاد مدارس ابتدایی، هلند: آموزش و پرورش عمومی، سوئد: آموزش و پرورش عمومی و…
هر ساله نظر به دورنمای روابط دوجانبه شهرداری و آموزش و پرورش مناطق که متکی بر اعتماد و احترام متقابل است و با تصمیم بر گسترش و تعمیق روابط دوجانبه در عرصه تربیتی- پرورشی، آموزشی، عمرانی، امور شهری و دیگر زمینهها با تکیه بر منافع و گسترش همکاریها دو سازمان در راستای همافزایی ظرفیتهای موجود و بسترسازی لازم برای تقویت نظام آموزش رسمی و توسعه کمی و کیفی فعالیتهای مشترک تفاهمنامهای بین شهرداری و ادارات آموزش و پرورش مناطق منعقد میشود که بر اساس آن همکاری لازم در زمینههای مختلف از جمله فعالیتهای برنامهای شامل برنامههای علمی- آموزشی، فرهنگی- هنری و ورزشی (40درصد اعتبار) و همچنین فعالیتهای تجهیزاتی (20درصد اعتبار) و عمرانی (40درصد اعتبار) را در سایه احترام متقابل بایستی به ثمر برسد که محقق شدن آن با اعتبارات تخصیصی از سوی شهرداری قابلیت اجرایی دارد.
البته اهداف زیبای تفاهمنامه در سه زمینه صدرالاشاره صرفا روی کاغذ جلوهگری میکند و از 100درصد اعتبار تخصیصی تا 50درصد آن هم محقق نمیشود و آن هم با چند برابر کردن فاکتورهای هزینهای (بعضا تا 5برابر نرخ روز) به بهانه نبود پیمانکار لازم و… میسر میشود.
عدم نظارت کافی بر نحوه هزینهها از سوی دستگاههای ذیربط باعث اتلاف بودجه تخصیصی مربوطه میشود و عایدی خاصی نصیب آموزش و پرورش نمیشود. با توجه به اینکه مساعدت آموزش و پرورش احتیاج به عزم و تلاش ملی دارد و این تلاش نیازمند مشارکت نهادها و سازمانها و مردم است و شهرداری میتواند در این زمینه تاثیرگذار باشد.
مساعدتهایی که شهرداری میتواند به آموزش و پرورش مناطق داشته باشد:
بر اساس بند (ه) تبصره (9) قانون بودجه به وزارت آموزش و پرورش اجازه داده شده است تا به منظور ساماندهی و بهینهسازی کاربری بخشی از املاک و فضاهای آموزشی، ورزشی و تربیتی خود و با رعایت ملاحظات آموزشی و تربیتی، نسبت به احداث، بازسازی و بهرهبرداری از آنها اقدام کند. تغییر کاربری موضوع این بند به پیشنهاد شورای آموزش و پرورش استان یا شهرستان و تصویب کمیسیون ماده (5) قانون تاسیس شورای عالی شهرسازی و معماری ایران صورت میگیرد و از پرداخت کلیه عوارض شامل تغییر کاربری، نقل و انتقال املاک، اخذ گواهی بهرهبرداری، احداث، تخریب و بازسازی و سایر عوارض شهرداری معاف است.
بر اساس بند 3 ماده 13 قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش، شهرداریها باید 5 درصد عوارض صدور پروانههای ساختمانی، تفکیک زمین، پذیره و نوسازی را به عنوان سهم این نهاد از مردم اخذ و مستقیما به حساب آموزش و پرورش استان واریز کنند که متاسفانه این امر تاکنون به درستی محقق نشده و شفافسازی و گزارش عملکرد مالی به مدیرکل آموزش و پرورش استانها و به تبع آن به روسای مناطق صورت نگرفته است. عدم نظارت کافی بر نحوه هزینهها از سوی دستگاههای ذیربط باعث اتلاف بودجه تخصیصی مربوطه میشود و عایدی خاصی نصیب آموزش و پرورش نمیشود.
- حذف عوارض پسماند و دفع فاضلاب مدارس که با مصوبه شورای شهر- چون سالیان گذشته- قابلیت اجرایی دارد و هرساله طی نامههای تهدیدآمیزی توسط ادارات درآمد شهرداری در اختیار مدیران مدارس قرار میگیرد.
- تسهیل در اخذ مجوز بر و کف جهت تخریب و نوسازی مدارسی که بافت فرسوده دارند که توسط خیرین محترم مدرسهساز در حال یا در دست اجراست و همکاری، همراهی و مشاوره در پیشبرد و اجرای پروژههای در دست اجرا.
- مساعدت در ساخت و ساز و بازسازی مدارس فرسوده و با قدمت بالا که هر لحظه احتمال خطرآفرینی برای دانشآموزان دارد.
- تشکیل کارگروه یا کمیته مشترک بین شهرداری و آموزش و پرورش جهت احصا و به دست آوردن نیازهای واقعی بر اساس اولویتبندی که آموزش و پرورش آن را تعیین میکند در این شرایط سخت اقتصادی مدیریت هزینه و هماهنگی لازم میتواند تا حدودی به رفع مشکلات و پیشبرد اهداف ذکرشده در تفاهمنامهها کمک کند.
- همکاری و مشارکت تنگاتنگ شهرداری و آموزش و پرورش امری اجتنابناپذیر است و بدون ارتقای فرهنگ شهروندی توسعه و پیشرفت شهرها امری ناممکن است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پس از بحران کرونا و آغاز تعطیلی مدارس در ایران که 25 ماه به درازا انجامید و از این حیث می توان نظام آموزشی ایران را در این زمینه و تعطیلات طولانی منحصر به فرد دانست ؛ کم نبودند کنش گران و نیز افراد به اصطلاح « روشنفکر آموزشی » که این دوران را نقطه عطفی در سیستم آموزشی ما دانسته و از آن حتا به عنوان یک انقلاب و تحول عظیم در آموزش یاد می کردند .
« مدیر صدای معلم » در 12 دی ماه 1399 در یادداشتی با عنوان «آموزش مجازی ، توهم مدرنیته و راه رفتنی که فراموش شد ! » نوشت : ( این جا )
« برخی ها هم با ذکر برخی توهمات خودبافته و دلایل فاقد پشتوانه علمی - عقلانی و مستند تاریخی از کرونا و آموزش های مجازی به عنوان فصلی مهم در تغییر پارادایم ها نام می برند . اگر ذهنیت و تفکر مدیران و حتا عوامل آموزشی مدرسه چنین باشد ؛ پس تفاوت مدرسه با نهادهایی مانند « پادگان » ، « کلانتری » و « قوه قضائیه » چه خواهد بود ؟
این ادعایی بی پشتوانه ، گزاف و بلوفی شبه روشنفکرانه است .
ساده ترین و ابتدایی ترین برهان آن است که در فضای واقعی تحول قابل ذکری رخ نداده که بخواهد فضای مجازی متاثر از آن شود و یا آن را تکمیل کند .
حکایت ما و جامعه ایرانی در تقلید از مدرنیسم و پدیده های آن بیشتر حکایت همان کلاغی است که می خواست ادای راه رفتن کبک را در بیاورد اما هویت و پشتوانه پیشین خود را هم فراموش کرد . »
می توان به واقعیت بسیار تلخ تاکید کرد که ره آورد آموزش مجازی در این دوران طولانی مدت مدارس چیزی جز ترک تحصیل میلیون ها دانش آموز ، افت تحصیلی آشکار و پنهان ، بی سوادی و کم سوادی دانش آموزان و حتا معلمان ، رواج و عادی سازی پدیده تقلب مجازی در نظام آموزشی ایران و مهم تر از همه در معرض تهدید قرار گرفتن « سلامت روانی » دانش آموزان نبوده است و این پیش بینی بود که صدای معلم از همان آغاز به آن اشاره و تاکید نمود اما گوش شنوایی برای آن یافت نشد .
به تازگی در یکی از مناطق آموزش و پرورش تهران ، بخشنامه ای به مدارس ارسال گردیده است . ( 1 )پرسش « صدای معلم » آن است که مدرسه جای ساختن و پرورش اندیشه ها و رفتارهاست و یا جایی برای دفن کردن استعدادها و ایجاد عقده های سرکوب شده برای آیندگان ؟
در این بخشنامه که عنوان آن « ممنوعیت آوردن تلفن همراه توسط دانش آموزان به مدرسه » است چنین آمده است : « بر مبنای ماده بند 4 ماده 72 آیین نامه اجرایی مدارس ، مصوب شورای عالی آموزش و پرورش ، « همراه داشتن اشیای گران بها و وسائل غیر مرتبط با امور تحصیلی در مدرسه برای دانش آموزان ممنوع می باشد » ؛ با توجه به بند مذکور ، تلفن همراه در حکم اشیای گران بها و وسائل غیر مرتبط با امور تحصیل در مدرسه می باشد ، لذا آوردن آن به مدرسه و حتا استفاده از آن ( فیلم برداری ، عکاسی ، تبادل اطلاعات با دانش آموزان دیگر و... ) ممنوع می باشد .
در صورت عدم رعایت آن توسط دانش آموزان ، شورای آموزشی مدرسه می تواند طبق مقررات مربوطه تصمیمات لازم را برای دانش آموز اتخاذ نماید . »
پرسش « صدای معلم » آن است که چگونه بود تا پیش از حضوری شدن آموزش ها در مدارس ، موبایل ابزار آموزشی محسوب می شد و داشتن آن لازم و موکد ؟ و چگونه شد که یک شبه ، این وسیله آموزشی در عداد لوازم ممنوعه به حساب آمد ؟
و این در حالی است که آموزش مجازی همواره مکمل و متمم آموزش حضوری بوده و این رسانه در گزارش های متعدد خود بر آن تاکید کرده است .
اگر ذهنیت و تفکر مدیران و حتا عوامل آموزشی مدرسه چنین باشد ؛ پس تفاوت مدرسه با نهادهایی مانند « پادگان » ، « کلانتری » و « قوه قضائیه » چه خواهد بود ؟
آیا این افراد و نهادها از « شیشه ای شدن مدارس و شفافیت » واهمه دارند که به آن « پوشش قانونی و موجه » می دهند ؟ ( این جا ) - مدیران ، ناظمان و معلمین قیچی به دست مراقب باشند ! " مدارس شیشه ای " در راهند !
اگر دانش آموزان به عنوان نمونه از تنبیه بدنی ، کوتاه کردن موی سر در انظار عمومی که موجب تحقیر و سخیف شدن شخصیت هر انسانی می شود عکس برداری و فیلم برداری می کنند ؛ چاره آن اصلاح رفتار و ذهنیت عاملان این گونه رفتارهاست و یا این که بر اساس سنت مرسوم و عادت مالوف ایرانی ، مساله را به جای حل کردن ؛ حذف کنیم ؟
کدام قانون و اخلاق به ارکان مدرسه و عاملان آن اجازه می دهد که کیف و وسائل شخصی دانش آموزان را جست و جو کنند و با دانش آموزان مانند تبهکار و مجرم و... برخورد کنند ؟
پرسش « صدای معلم » آن است که مدرسه جای ساختن و پرورش اندیشه ها و رفتارهاست و یا جایی برای دفن کردن استعدادها و ایجاد عقده های سرکوب شده برای آیندگان ؟
( 1 )
( کلیپ زیر بازرسی دانش آموزان را در یک مدرسه نشان می دهد )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ نشست تقدیر از «مدیران آموزش و پرورش شهر تهران در دولت تدبیر و امید » یکشنبه 28 فروردین با میزبانی انجمن اسلامی معلمان شهر تهران در رستوران ایده آل فرهنگیان برگزار گردید .
کاظم اکرمی وزیر پیشین آموزش و پرورش در سخنانی ضمن اشاره به تجارب خود در حرفه ی معلمی گفت : « موقعی که معلم دانشگاه شدم تجربه ای که من دارم این است که فرصت زیادی به دانشجویان می دادم که « نقد » کنند .
« علیرضا راه پیما » مجری این نشست با اشاره به سوابق و تجارب مدیران عضو انجمن اسلامی معلمان گفت : « انجمن اسلامی از ابتدا نقش گرد هم آیی داشته است و اعضا را دور هم جمع می کرد . ممکن است ایرادات زیادی به انجمن اسلامی معلمان وارد باشد اما این که در گرد هم آیی ها سعی می کند همه را دور هم جمع کند من به آن نمره می دهم .
« علیرضا شفیعی مطهر » عضو این تشکل با بیان اشعاری گفت : « هر جامعه ای که بخواهد راه پیشرفت را پیش بگیرد ، راه توسعه را پیش بگیرد ، باید از آموزش و پرورش شروع کند . از هیچ دستگاه دیگری ممکن نیست و اگر طبقه معلم یک جامعه بجنبند و تصمیم بگیرند لااقل می توانند نسل بعد را توسعه یافته تر کنند . متاسفانه ما در این چهار دهه خیلی باختیم و در خودشکوفایی معلم موفق نشدیم یعنی ما هر چقدر هم جار بزنیم و داد بزنیم که معلمی شغل انبیاست اما خود معلم شخصیت خودش را بروز ندهد ، شاگردان خودش را شیفته ی خودش نکند . با عمل خودش هدایت نکند . یعنی اول خودش را ملزم کند که موارد اخلاقی را رعایت کند شاگردان او هم یاد می گرفتند .
« علی اصغر فانی وزیر پیشین آموزش و پرورش گفت : « من در شورای عالی آموزش و پرورش گفتم شما برای چه سکوت کردید که شورای عالی انقلاب فرهنگی دارد برای کنکور تصمیم می گیرد ؟
جرا شورای عالی آموزش و پرورش در این مورد اول تصمیم نگرفته است ؟
بلای دوم رتبه بندی است. رتبه بندی مشکل دارد. رتبه بندی معلم و تعیین صلاحیت حرفه ای معلم دو قسمتی هستند که قابل تفکیک نیستند. مجلس آمده رتبه بندی را تصویب کرده بدون این که بررسی صلاحیت معلم را به این پیوست بدهد.
الآن چه شده است ؟
قانون تصویب شده شورای نگهبان صحه گذاشته است الآن می خواهند آیین نامه بنویسند ، نمی توانند بنویسند !
آیین نامه نمی توانند بنویسند نه این که نخواهند بنویسند بعضی از این منتقدین روی ضوابط تکیه می کنند. به نظر من ، ضوابط این قدر مهم نیست ؛ چیزی که مهم است این که چه کسی این رتبه بندی و این ارزیابی را می خواهد انجام بدهد. کجا ارزیابی را انجام دهند ؟
الآن هم تشکل ها بیانیه دادند و تهدید کردند. اگر یک بار ما به خودمان به عنوان تشکل قول بدهیم که آموزش و پرورش را رصد کنیم. اعلام موضع کنیم. بعضی اوقات کار خوبی انجام شده تشکر کنیم . مدام بد نگوییم البته بعضی جاها هم اشکال دارد.
رتبه بندی بدون تعیین صلاحیت حرفه ای معلمان یعنی هیچ !
پاشنه آشیل رتبه بندی همین ارزیابی است و ارزیاب. هم ارزیابی و هم ارزیاب.
در جلسه سازمان امور اداری استخدامی من را دعوت کردند ، پیشنهاد دادم که سازمان نظام معلمی را تشکیل بدهید ؛ آن سازمان بیاید معلمان را ارزیابی کند. مثل سازمان نظام پزشکی مثل سازمان نظام مهندسی . من به آنها این پیشنهاد را دادم که این کار را انجام دهید ؛ حالا به معلمان بگویید که شش ماه صبر کنند تا این سازمان شکل بگیرد و ما بتوانیم این کار را انجام بدهیم. منتها گوش شنوایی نیست.
معلم کارمند نیست.
باید روی این تکیه بکنید که معلم کارمند نیست. شما با قانون مدیریت خدمات کشوری که برای کارمندان دولت است دارید می خواهید معلم را ارزیابی کنید . کما این که استاد هم کارمند نیست. برای خودش نظام استخدامی خاص دارد. ما یک میلیون و خورده ای کارمند و پرسنل داریم اینها را با قانون مدیریت خدمات کشوری دارند ارزیابی می کنند ، با آنان رفتار می کنند . مثلا می گویند که کارمند 44 ساعت در هفته کار می کند معلم 24 ساعت. این یعنی بیست ساعت ارفاق. معلم سه ماه تعطیلی دارد عید هم پانزده بیست روز نمی آید ؛ تازه شما طلبکار هم هستید ! این را به ما می گویند.
من هم در مصاحبه گفتم من هم کار اداری کردم هم کار معلمی. هر یک ساعت تدریس بیش از دو برابر کار اداری انرژی می برد .
من در روز تودیع هم اینها را گفتم. چند نماینده مجلس هم بودند .گفتم آقای جهانگیری حرف های من را گوش کنید. معلم می گوید ما از فقر ناراحت نیستیم از فرق ناراحتیم.»
بخش پایانی سخنان فانی را می خوانید .
گروه گزارش/
نخستین نشست رسانه ای « صادق ستاری فرد » سخنگوی وزارت آموزش و پرورش به مناسبت هفته بزرگ داشت مقام معلم امروز شنبه دهم اردیبهشت در سالن اجتماعات وزارت آموزش و پرورش و با حضور خبرنگاران برگزار گردید .
هفته هاست که نشست های رسانه ای در این وزارتخانه تعطیل شده و اطلاع رسانی و پاسخ گویی به حضور مسئولان وزارت آموزش و پرورش در صدا و سیما محدود شده بود .
« صدای معلم » تنها رسانه ای است که به صورت رسمی به این وضعیت و در گزارش های متعدد خود اشاره کرده و از وضعیت موجود انتقاد است .
سخنگوی وزارت آموزش و پرورش حدود سه دقیقه زودتر از زمان رسمی در سالن اجتماعات حضور پیدا کرد اما هنوز مقدمات لازم برای شروع رسمی این نشست فراهم نگردیده بود .
می توان گفت در چند سال اخیر این نخستین بار است که خبرنگاران با نوعی بی نظمی و بی برنامگی در برپایی نشست رسانه ای مواجه می شدند .
« علی پورسلیمان » مدیر صدای معلم نخستین فردی بود که در پشت تریبون قرار گرفته و پرسش های خود را مطرح کرد .
مدیر صدای معلم در ابتدا گفت :
« سخن نخستین من سوال نیست بلکه نوعی یادآوری و تذکر است .
در نشست پیشین وزیر آموزش و پرورش با رسانه ها که در باشگاه فرهنگیان تهران برگزار گردید ؛ آقای یوسف نوری قول دادند که پروتکل و دستور العملی شفاف و مدون برای ارتباط با « رسانه » تدوین شود . دست بند زدن به یک معلم در برابر انظار عمومی و تحقیر شان و شخصیت معلم به شدت ، افکار عمومی و احساسات معلمان را جریحه دار کرده است .
این مهم به کجا رسید ؟
16 فروردین سال جاری گفتید : « یکی از مهم ترین دلایل استقبال دانش آموزان از آموزش های حضوری تبیین گری خوب رسانه و صدا و سیما در اقناع افکار عمومی و البته تلاش همکاران آموزش و پرورش در ایجاد حس امنیت در خانواده ها و رعایت شیوه نامه های بهداشتی در مدارس بود.»
پس چرا از زمان شروع به کار دوستان تازه منصوب در روابط عمومی ، نشست های رسانه ای تقریبا تعطیل شده است ؟
سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در پاسخ گفت : « از پرسش شما که گاها طرح دغدغه می فرمایید و صدای معلم را هم شما فریاد می زنید و به گوش ما می رسانید صمیمانه از شما متشکرم .
هم قبلا و هم اخیرا سایت شما را دنبال می کنیم . تشکر می کنم و البته انتظار داریم که این ارتباطات وجود داشته باشد . این رفت و آمدها وجود داشته باشند . حتما روابط عمومی وزارتخانه برای ارتباط با اصحاب رسانه دنبال می کند . حتما طرح ها و ایده هایی دارند و تا الان هم اگر ضعفی بوده ، اگر شما ایده ای دارید ، اگر احیانا و نوعا برنامه ای که می تواند ارتباط بین وزارتخانه و اصحاب رسانه را فعال کند ؛ شما پیشنهاد دهید . ما هم استقبال می کنیم اما یکی از برنامه های وزارتخانه این است که شوراهای آموزش و پرورش را که حتما می دانید یک ظرفیت بی نظیری است شامل شورای آموزش و پرورش استان ها ، شورای آموزش و پرورش شهرستان ها و شورای مدارس ؛ این ها ظرفیت هایی هستند که به موجب مصوبات اختیارات و صلاحیت هایی دارند ؛ این را فعال کند ، تفویض اختیار کند که نقش آفرینی معلمان در عرصه حکمرانی تعلیم و تربیت یکی از برنامه های جدی است که وزارت آموزش و پرورش آن را دنبال می کند .
نمونه اش همین موضوع رتیه بندی بود که تلاش کردیم و تلاش می کنیم که باز نقطه نظرات معلمان را بگیریم . حتما می دانید که گفت و گوها و نشست هایی را وزارتخانه هم با مدیران کل استان ها و همه مناطق آموزش و پرورش داشته است که بتوانیم نظرات معلمان را دریافت و تجمیع کنیم و از طریق درگاه های رسمی و تشکل های رسمی و نشست هایی که دارد برگزار می شود هم مقام عالی وزارت و هم سایر معاونین ، در دانشگاه فرهنگیان بین اصحاب دانشجو و بین اصحاب رسانه ؛ این ها همه ظرفیت هایی هستند که می تواند به تعالی نظام تعلیم و تربیت کمک کند و قطعا باید این ارتباط مان را با بدنه آموزش و پرورش و هم رسانه تقویت کنیم که بتوانیم ان شاءالله برنامه هایمان را بهتر دنبال کنیم . »
اما پرسش اصلی مدیر صدای معلم اعتراض به نحوه ی برخورد با اعتراضات معلمان در جهت احقاق حقوق قانونی و مطالبات شان بود .
پورسلیمان تاکید کرد : « شکاف میان مدرسه و اداره و ستاد و صف از دیر باز در آموزش و پرورش ساری و جاری بوده است .
به نظر می رسد این شکاف در حال حاضر به وضعیت خطرناک و جبران ناپذیری رسیده است .
دست بند زدن به یک معلم در برابر انظار عمومی و تحقیر شان و شخصیت معلم به شدت ، افکار عمومی و احساسات معلمان را جریحه دار کرده است .
و این در حالی است که موضع وزیر آموزش و پرورش در این مورد سکوت بوده است . »
اما سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در برابر این پرسش مدیر صدای معلم سکوت کرد .
قدمی از خبرگزاری مهر در این نشست گفت : « امیدوارم که وجود سخنگوی خوبی مثل شما موجب این نشود که سایر معاونین وزارت آموزش و پرورش گاها پاسخ گویی را به شما حواله دهند .انتظار نمی توان داشت که شما تنها پاسخ گوی ما باشید .
مشروح پرسش و پاسخ صدای معلم با سخنگوی وزارت آموزش و پرورش در این رسانه منتشر خواهد گردید .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
۸ اردیبهشت ۱۴۰۱ حوالی ساعت ۱۱ صاحب این عکس، دوچرخه فاخر دانش آموزی را از حیاط دبیرستان شهدای انقلاب اسلامی کرج واقع در طالقانی جنوبی قاپ زده و به سرقت برد. معلوم نیست این شیرپاک خورده حرفه ای به جز این سرقت، چه مدارس و خانواده هایی را داغدار کرده و به خاک سیاه نشانده است.
از منظر علمای اجتماعی ، آمار سرقت نسبت مستقیم با افزایش مشکلات اقتصادی و نسبت معکوس با امنیت اجتماعی دارد. روزانه تعداد قابل توجهی از مدارس کشور به دلیل فشار تورم، نبود و کمبود نیروی خدماتی، نگهبان و ضعف سیستم های امنیتی مورد سرقت سارقین و فرصت طلبان قرار می گیرند و خیلی از مدیران برای حفظ پرستیژ مدیریتی و آبرو سرقت ها را لاپوشانی کرده و به پلیس و ادارات مربوطه گزارش نمی کنند.
واقعیت آن است که ضرر و زیانی که آموزش و پرورش از قبال سرقتها متضرر می شود به مراتب بالاتر از هزینه استخدام و حق الزحمه سرایداران و نیروهای خدماتی است که باید به طور نرمال و استاندارد به مدارس ارسال نماید. به جرات می توان گفت که کمتر مدرسه دولتی در کشور یافت می شود که مورد التفات سارقین قرار نگرفته باشند.
سارقین بعضا به درپوش کنتور سازمان آب نیز رحم نکرده و بعضا روز روشن وقت و بی وقت در حال خفت کردن شهروندان بی دفاع هستند.
در سالهای گذشته آموزش و پرورش تا توانسته بار خود را به دوش مدارس و معلمان تحمیل کرده است.در زمان جنگ تحمیلی کمبود معلم را با افزایش ۴ ساعت به ساعات موظفی همکاران تامین کرده است . معلمان برای دفاع از کیان و مملکت خود از این طرح در شرایط جنگی داوطلبانه استقبال کردند دولت مستقر با سوءاستفاده از نجابت معلمان پس از پایان جنگ ۴ ساعت مذکور را برای همیشه به ساعت موظفی معلمان سنجاق کرده است.
چند سالیست آموزش و پرورش برای کسری معلم به صورت غیر قانونی شش ساعت تدریس را به معاونان و بعضا مدیران مدارس دولتی (بدون پرداخت اضافه کار) به صورت موظفی تحمیل کرده است. ظاهرن ، جدیدترین شگرد روسای زرنگ ما این است که می خواهند کمبود نیروهای خدماتی و سرایداری را با سوءاستفاده از وضعیت نابه سامان معلمان فاقد مسکن در کلانشهرها جبران نمایند.
متاسفانه این دست ظلمها و سوء استفاده ها در آموزش و پرورش به یک رویه و روند شبه قانونی تبدیل شده است.
امیدواریم با رشد آگاهی های جامعه معلمان، شاهد تظلم خواهی این صنف نجیب و مأخوذ به حیا باشیم.
به این زنجیره از داستان جا خالی دادن دولت می توان پولی کردن تدریجی آموزش رایگان (که طبق قانون اساسی وظیفه دولت است)را نیز افزود.
فراموش نکنیم که مظلوم نیز یک کفه از ترازوی ناعدالتی بوده و اگر سکوت نماید به اندازه ظالم و ستمگر گناهکار خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ارتباط کلامی با دیگران نقش مهمی در بهوجود آوردن هویت شخصی هر فرد در تعامل های اجتماعی دارد و همچنین در زندگی شخصی و حرفهای افراد تأثیر به سزایی دارد. با بهبود بخشیدن مهارتهای گفت و گو میتوان بهسرعت با دیگران ارتباط مؤثر برقرار کرد، روی آنها تأثیر گذاشت و نزد دیگران دوستداشتنی تر و مقبولتر و قابل احترام بود و از سوی دیگر بددهني و پرخاشگريهاي کلامي که جزء لاينفک رفتارهاي روزمرهی برخي افراد است، تحت تاثير يادگيري، عصبانيت، ريشههاي تربيتي يا خلقي است که در واقع نشان دهنده فقدان تاب آوری ایشان در گفت و گوست که به شرایط سنی یا اجتماعی خاصی هم محدود نمی شود و امکان بروز اين رفتارها از دوران کودکي تا بزرگسالي وجود دارد، اما اينطور نيست که دلايل آن در همهی اين شرايط يکسان باشد .
در فعالیت های اجتماعی و مدنی که معمولا افرادی با مهارتهای مشابه وارد یک عرصه می شوند و برای تحقق اهداف مشترک در کنار هم فعالیت میکنند، آنچه آنها را متمایز میکند مهارتهای گفت و گو است .
تاب آوری، ظرفیت بازگشتن از دشواری پایدار و ادامهدار و توانایی در ترمیم خویشتن است یعنی اینکه فرد بتواند قوام و سلامت روان شناسی خود را در تعاملات اجتماعی در مواجهه با آنچه مراد طبع وی نیست حفظ کند .
ناسزا و دشنام از نوع پرخاشگري کلامي هستند و در جامعهاي که معتقد به ارزشهاي اخلاقي هستند مورد تاييد قرار نميگيرد .
به طور معمول ناسزاگويي یا ریشه در خشم و عصبانيت دارد و از شعلهور شدن خشم سرچشمه ميگيرد و بعد از مدتی مبدل به عادت فرد می شود . تاب آوری، ظرفیت بازگشتن از دشواری پایدار و ادامهدار و توانایی در ترمیم خویشتن است یعنی اینکه فرد بتواند قوام و سلامت روان شناسی خود را در تعاملات اجتماعی در مواجهه با آنچه مراد طبع وی نیست حفظ کند .
فرد خشمگين به دليل ناتوانايي در مهاركردن خشم خود، به رفتار زشتي چون فحاشی دچار ميشود و با تكرار و استمرار آن، اين رفتار به شكل عادت درميآيد و البته تربيت نادرست هم شيوه ی سخن گفتن، سخنان ناهنجار و نازيبا را براي انسان عادي ميسازد و ناسزاگويي براي او، مانند سخنان ديگرش به شكل عادت درآمده است .
افرادی که در گفت و گو مجهز به مهارت تاب آوری هستند، با لحن دوستانه و مودبانه ارتباط برقرار میکنند و در مقام نقد و مخالفت با نظری از دایره ادب و احترام خارج نمی شوند، تقریبا همیشه برندهاند . این ظرفیت انسان میتواند باعث شود تا او پیروزمندانه از رویدادهای ناگوار بگذرد و علیرغم قرار گرفتن در معرض تنشهای شدید، شایستگی اجتماعی، تحصیلی و شغلی او ارتقا یابد.
تابآوری به معنای توانایی مقابله با شرایط دشوار و پاسخ انعطافپذیر به فشارهاست .
تابآوری نوعی ویژگی است که از فردی به فردی دیگر متفاوت است و میتواند به مرور زمان رشد کند یا کاهش یابد.
تاب آوری پدیده ای صرفا ذاتی نیست. تابآوری حاصل تعامل ویژگیهای شخصیتی فرد و محیط است و از طریق آموزش، یادگیری، تمرین و تجربه حاصل میشود.
ناسزا و دشنام در مخاطب هرچند هم که مجهز به مهارت تاب آوری باشد آثار زیانباری به جا میگذارد و احتمال رفتار متعادل از او سلب میشود و ممکن است رفتاری غیرمتعادل و ناخوشایند از خود نشان دهد ؛ با این اوصاف تاب آوری در برابر ناهنجاری های افراد افسارگسیخته در گفت و گو، نه تنها افزایش قدرت تحمل و سازگاری فرد در برخورد با آنهاست، بلکه مهم تر از آن حفظ سلامت روانی و حتی ارتقای آن است.
تاب آوری افراد را توانمند می سازد تا با دشواری ها و ناملایمات و افراد فاقد مهارت گفت و گو و پرخاشگر رو به رو شوند، آسیب کمتری ببینند و حتی از این موقعیت ها براي شکوفایی و رشد شخصیت خود استفاده کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بچه های ما در مدرسه محیط زیست را نمی آموزند. اصلاً زیست را نمی آموزند. زیست مشفقانه و همدلانه تدریس نمی شود. زنگ دلسوزی نداریم. کلاس مدارا و مروّت هم نداریم. ما درگیر یک خودکشی دست جمعی هستیم.
آنچه می آموزند آزمندی و رقابت است. قاپیدن زندگی و لگد کوب کردنش است.
حاکمان، زندگی و ایمان و جوانی و امید و آرزو را از مردم می دزدند، مردم هم از یکدیگر. بعد همه با هم .
دست به کشتن همدیگر می زنیم. دست به کشتن همه چیز. پلنگ و خرس و لاک پشت و درنا و درخت و دریاچه و کوه و جنگل و خاک و هوا را می کشیم.
ما دست به قتل عام خویش زده ایم. ما درگیر یک خودکشی دسته جمعی هستیم.
در چنین وضعیتی سهراب خوانی و سهراب ورزی، یک رفتار شاعرانه فانتزی و تفننی نیست. یک ضرورت اجتماعی است. یک کنش سیاسی است. یک جنبش عاطفی است.
ما باید لطافت را بیاموزیم. شفقت را بیاموزیم، رقت و رأفت را بیاموزیم. آخرین رگه های این گنجینه ها در ادبیات مخفی شده است ما همچون باستان شناسان باید دست به کندوکاو بزنیم و آن نوشداروی پنهان در کوزه های فراموشی را به در بکشم و بنوشیم و مراقب باشیم که سارقان آدمیت در کمینند تا کوزه ها را بشکنند و نوشدارو را به شوکران بدل کنند.
ما فرزندان همان پلنگی هستیم که او را کشتند، همان خرسی که شکنجه اش دادند، همان لاک پشتی که بر تنش یادگاری نوشتند، همان دریاچه ای که خشکش کردند، همان کوهی که فرو ریختند، همان درختی که آتشش زدند، همان جنگلی که بیابانش کردند و همان هوایی که غبار آلودش کردند و همان انسانی که هیولایش کردند.
ما آخرین بازماندگان نسل آدمیم و نمی خواهیم بنا به اقتضای زمانه دیو شویم. پس برای نجات خود گرد هم می آییم.
کانال عرفان نظرآهاری