چرا کسی متوجه به هدر رفتن عمر مفید فرزندان این مرز و بوم و ذره ذره آب شدن آنان به بهانه گذراندن دوران عاطل و باطل دانش آموزی و دانشجویی و باختن عمر مفید جوانی آنان نیست ؟ چرا مافیای کنکور ، مثل زالو به جان نوجوانان و جوانان و خانواده های آنان افتاده ، رهایشان نمیکند ؟!
از همین اول بحثم روشنگری نمایم که من خود ، یک معلم ام و به هیچ وجه مخالف تحصیل ، مدرسه و دانشگاه به شیوه استاندارد جهانی آن نیستم ؛ بلکه مخالف تحصیل ، مدرسه و دانشگاهی هستم که در کشور خودم ، ایران مشاهده می کنم. مدرسه و دانشگاهی که نه تنها رونقی به توسعه فرهنگ ، علم و فناوری و بهبود زندگی ما نمی بخشد ، که ما و فرزندان مان را از گذراندن زندگی عادی نیز محروم می دارد و به قول معروف ، فرزندان ما را به دنبال نخود سیاه می فرستد.
شهریور ماه که می رسد بد نیست نیم گاهی به جنب و جوش و کوشش بیهوده والدین دانش آموزان بیندازیم. اغلب خانواده ها علی رغم میل باطنی شان ، به نوعی درگیر آماده ساختن فرزندانشان جهت رفتن به مدرسه هستند. از پرداخت شهریه سنگین و تحمیلی به مدارس بابت ثبت نام ، تهیه کتب درسی و کتب گران قیمت کمک درسی و کنکوری گرفته تا نوشت افزار ، کیف و کفش ، لباس فرم ( پسران ، پیراهن و شلوار و دختران ، مانتو و شلوار و مقنعه مخصوص ) یا به قول مهران مدیری پول آب جدا ، پول گاز جدا ... و دیگر هیچ! علاوه بر این موارد ، خرید لباس های مد روز برای پوشیدن در اوقات خارج از مدرسه ، سرویس ایاب و ذهاب مدرسه و ....
من به نوبه خودم و به عنوان یک معلم ، همه ساله ، شهریور که می رسد هر چند که کاری از دستم بر نمی آید اما بی تفاوت و بی احساس از کنار این صحنه ها نمی گذرم. با اندوه فراوان به این والدین که از شدت تورم ، گرانی و نابسامانی قیمت اجناس ، با در آمدی ناچیز و حتی صفر و با قیافه های مضطرب اما آمیخته با رضایت تصنعی ، داخل بازار و درون مغازه ها سرگرم خرید این ملزومات هستند می نگرم و با خود نجوا می کنم:
خدایا !
این همه بی تابی و این همه خود را به آب و آتش زدن والدین از بهر چیست ؟! این والدین برای رسیدن به چه هدفی در تلاش اند که از خواب و خوراک و پوشاک و مایحتاج اولیه خودشان می زنند تا صرف هزینه رفتن فرزندانشان به مدرسه نمایند ؟!
با خود می گویم آیا والدین هنوز متوجه نشده اند که نتیجه درس خواندن در ایران ، به ویژه برای عامه مردم ، چیزی فراتر از یادگیری یک خواندن و نوشتن ساده و یک حساب و کتاب ساده در حد جمع و تفریق یک رقمیِ پر از اشتباه نیست ؟! چرا ما باید جوانی و عمر مفید فرزندانمان را که نیروهای انسانی کارآمد و بالقوه هستند فدای حداقل شانزده سال تحصیل بیهوده و بی وقفه آنان نماییم که نتیجه ای جز از دست دادن نیروی کار مفید و کشتن بذر امید در دل جوانان و تخریب سرنوشت آنان را به دنبال ندارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
خشت اول
هیچ کشوری قادر به تربیت افراد ماهر و متخصص نیست مگر اینکه دارای آموزش عالی یعنی مراکز دانشگاهی و موسسات آموزش عالی باشد. همان طور که از نام این نوع آموزش پیداست برای وارد شدن به این دوره عالی یک مرحله قبلتر یعنی مدارس و آموزش و پرورش قرار دارد که وظیفهاش ارائه آموزشها و مهارتهای پایه و دانش زمینهای به شهروندان برای وارد شدن به بازار کار و خدمات یا دانشگاه است. اساساً آموزش و پرورش و آموزش عالی زیر بنای توسعه هر کشوری محسوب میشود و مسیر توسعه یافتگی و رشد و پیشرفت مسیری است که از مدارس و دانشگاهها میگذرد. این مسیر که رو به جلو، تدریجی و زمانبر است خود مستلزم مدیریت و برنامه ریزی کلان است. به سخن دیگر یک سرمایه گذاری انسانی بلندمدت و هزینهبر است. دانشگاهها تنها جایی برای تولید افراد متخصص و ماهر و انتقال دانش نیست بلکه در معنی واقعی خود تولید و خلق دانش جدید از طریق متدهای به روز تحقیق از وظایف اصلی آنها می باشد. از طرفی در حیطه چگونگی، اجرای موفقیتآمیز برنامه های توسعه و پیشرفت یک دولت تا حد زیادی به عملکرد و سیستم دانشگاههای آن کشور بر میگردد. با این وجود رهبران کشورهای توسعه نیافته و در حال توسعه یا کشورهای با نظامهای حکومتی ایدئولوژیک-محور بیشتر همّ خود را صرف امور سیاسی کشور میکنند و آموزش عالی و آموزش و پرورش را در اولویتهای بعدی قرار داده یا با تضعیف استقلال و دخالت در آن برای پیشبرد اهداف خود از آن هزینه می کنند. اما پرواضح است که علم و روشنگری قلب تپنده و مرکز و پیشران توسعه و مدرنیزاسیون می باشد. تضعیف این بخش مستقیماً در روند توسعه تاثیر گذاشته و آن را کند میکند و اگر گفته شود که غرب از برکت دانشگاههای خود به این مرتبه از پیشرفت و مدرنیته رسیده است سخنی به گزاف گفته نشده است. اما سؤال اساسی این است که آیا کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه مانند ایران میتوانند مسیر آموزش عالی را به خوبی طی کنند و کیفیت و سطح دانشگاههای خود را به سطح دانشگاههای کشورهای توسعه یافته نزدیک کرده و با تحقیق و پژوهش واقعی و خلق محیطی علمی تولید علم کنند؟
نگارنده عقیده دارد که حداقل در مورد ایران این وضعیت در بعد از انقلاب اسلامی 1979 سیر نزولی داشته و تمرکز روی سختافزار و ظهور کمی انواعی از دانشگاههای متعدد در دوردستترین نقاط کشور بدون تمهیدات و فراهم نمودن زیرساختها و بستر لازم مانند تامین نیروی انسانی ماهر و متخصص از یک طرف و رانتی کردن آموزش عالی و هزینه کردن از دانشگاه برای افراد خاص متصل به منابع قدرت از طرف دیگر در تشدید این وضعیت نقش اساسی داشته و این فاصله را بیشتر کرده است. ناگفته پیداست تا وضعیت دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و نیز آموزش و پرورش سروسامان نگیرد تحقیق و پژوهش نیز بستر و جایگاه واقعی خود را پیدا نخواهد کرد و تنها به اسراف و هدر دادن بودجه ملی و مالیات اخذ شده منجر و تنها به محلی برای تولید مدرک م مدرکداران بدل شده و عواقب و تبعات ناخوشایند آن سالها گریبان کشور را خواهد گرفت. در این نوشتار به توصیف و بررسی وضعیت دانشگاهها و مراکز آموزش عالی و نقاط ضعف آنها در دوران بعد از انقلاب اسلامی پرداخته و همزمان راهحلهایی برای رفع موانع پیشنهاد میشود. همچنین با توجه به ارتباط آموزش عالی و آموزش و پرورش هر جا ضرورت ایجاب نموده به اشکالات برنامههای آموزش و پرورش نیز اشاره میشود.
مقدمه
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 برای انطباق نهادها، سازمانها و ادارات با فرهنگ به تعبیر انقلابیون و حاکمان جدید اصیل اسلامی و زدودن فرهنگ و مظاهر غربی از کشور و ریشهکن کردن آثار به جامانده از نظام قبلی و جایگزین ساختن فرهنگ اسلامی و شریعت و آموزههای ایدئولوژیکی اسلام با ایدئولوژی و فرهنگ غربی از اصطلاح «انقلاب فرهنگی» برای این روند استفاده شد و دانشگاههای کشور را مورد هدف قرار داد. تشدید جو ضد غربی مخصوصا ضدیت و دشمنی با امریکا با حمله به سفارت امریکا و گروگان گیری کارکنان و دیپلماتها این سفارتخانه به اوج خود رسید که تبعات آن تا دههها بعد ادامه داشته است. برای اعمال برنامه پاک سازی دانشگاهها از عناصر غربی یا غربزده (با تعاریف و تفاسیر متفاوت و در مواردی شخصی از غربزده و غربزدگی) 2 سال دانشگاهها تعطیل شد. اما در واقع دانشگاهها عملاً بر اساس آن چه مدنظر سیاسگذاران و مدیران جدید بود اسلامی نشدند و تغییر قابل توجهی در چیدمان و برنامههای آن به وجود نیامد. چرا که بعد از چهار دهه دوباره بحث اسلامی کردن دانشگاه ها و علوم انسانی خاصه فلسفه و جامعه شناسی در دستور کار دولت قرار گرفته است. اگرچه ساختمانها و ابزارهای پایه و ضروی تا حد زیادی مهیا شده اما متاسفانه وقتی وارد بحث و تحلیل نرم افزاری و ذهن و دانش و تواناییهای معلمان و مدیران و استادان میشویم با تغییرات ناچیزی مواجه میشویم.
سعید پیوندی (2010) برای اسلامیسازی دانشگاهها از اصطلاح «غربی زدایی» (Dewesternisation) استفاده می کند. همچنین در اجرای این سیاست برنامهای با عنوان «پاک سازی» اجرا شد که در آن بدون در نظر گرفتن کارایی، اعتبار، تخصص و رزومه و پیشینه و آثار علمی اساتید با در نطر گرفتن معیارها و شاخصهایی مانند گرایشات مذهبی و سیاسی، سابقه خانوادگی و وابستگیها و دوستان و آشنایان، اظهارنظرها و بیانات در کلاس درس و جلسات یا بر اساس اصطکاک نداشتن آثار مکتوب و شفاهی با آموزههای ایدئولوژیکی و سیاسی مدنظر حاکمان وقت، حفظ ظاهر و شعائر اسلامی از قبیل نوع پوشش (مانند حجاب و محاسن و یقه بسته و چهره) و رفت و آمدها و شرکت در مراسم مذهبی و حکومتی مانند شرکت در نماز جمعه و جماعات و راهپیماییها و عضویت در نهادها و ارگانهای سیاسی یا نظامی طرفدار حکومت که تحت عنوان «تعهد» از آن یاد میشود گروهی از اساتید از دانشگاه کنار گذاشته شدند. ممکن بود استاد برجستهای را به خاطر چیزهای جزئی و بیاهمیت کنار گذاشته و عذرش را بخواهند یا به بازنشستگی اجباری تن درهد. مثلا صرف اینکه استادی درس را با نام خدا شروع نکرده، در نماز جماعت شرکت نکرده، عادت به کراوات زدن دارد، چادر سر نکرده، مویش اندکی از روسری بیرون زده، یقه خود را باز گذاشته، جوراب سفید یا شلوار جین پوشیده، به رادیوهای خارجی گوش کرده یا با آنها درباره موضوعی علمی و تخصصی مصاحبه کرده، یا کسی مطلبی را از روی غرض درباره اش گفته، یا با افرادی نشست و برخاست دارد که از نطر دولت عناصر نامطلوب بشمار میآیند، یا در جایی اظهارنطری کرده یا ... ممکن بود پاک سازی یا اخراج شود. این گروه از اساتید پاکسازی شده چارهای نداشتند جز اینکه برای گذران زندگی یا ادامه تحقیقات و حیات علمی خود و نیز امنیت شخصی و شغلی خود راه مهاجرت پیش گیرند که نتیجه آن کاسته شدن از کیفیت و سطح علمی دانشگاهها بود. با وجودی که با گذشت زمان آثار مخرب این گونه شاخصها و معیارهای نامربوط و نامرتبط بر همگان مخصوصا دولتها روشن گشته و جامعه شناسان و متخصصان در این حیطه هشدار داده اند و بر تاثیرات منفی آنها را بر توسعه و رشد کشور تبیین کرده اند با این وجود این معیارها و شاخص ها مخصوصا در گزینش افراد در اشکالی دیگر تا زمان حاضر به حیات خود ادامه داده است.
همچنین برای پیشبرد اسلامی سازی (Islamisation) دانشگاهها مخصوصا در حیطه علوم انسانی سیاست هر چه بیشتر وارد کردن حوزویها به دانشگاهها به عنوان استاد یا در پستهای مدیریتی، اجرایی و اداری هم دنبال شد به طوری که حتی روزی را هم به عنوان «روز وحدت حوزه و دانشگاه» نامگذاری کردند. کار به جایی رسید که اخیرا انتصاب یک روحانی به ریاست یک دانشکده پیراپزشکی و انتصاب یک مداح به سرپرستی یک بیمارستان خبرساز شد. همچنین با افزودن دروسی مانند قرآن و معارف اسلامی، تاریخ انقلاب اسلامی، تاریخ اسلام در برنامه درسی دانشگاهها بر لزوم حضور و ورود روحانیون به عنوان مدرس این دروس تاکید شد. همچنین تاسیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها در سال 1372 که مسئول این نهادها منحصرا از میان روحانیون و طلاب انتخاب میشود ورود و فعالیت روحانیون و حوزویها در دانشگاه را بیش از پیش تسهیل کرد. استقرار دفاتر و شعبات نهادهای نظامی، سیاسی و امنیتی مانند سازمان بسیج دانشجویی هم در تقویت حضور روحانیون در دانشگاه موثر بوده است.
از اقدامات مهم دیگر برای نیل به این اهداف تاسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه و «پژوهشگاه حوزه و دانشگاه» است تا هم بر اسلامی سازی نظارت داشته باشد و هم «بازسازی علومانسانی» یا همان اسلامی کردن علوم انسانی و دانشگاه را بر عهده داشته باشد.
اما داستان پاک سازی معلمان و اسلامی سازی در آموزش و پرورش به گونه دیگری پیش رفت و تغییرات اساسی مانند ایجاد دوایر و ستادهای مذهبی، نظامی و سیاسی در این وزارتخانه و اضافه شدن «پرورش» به عنوان این وزارتخانه همزمان با ایجاد معاونت و امور پرورشی و تغییرات اساسی در برنامه درسی ملی و محتوای کتابهای درسی و تک-جنسیتی کردن مدارس در تمام مقاطع تحصیلی همراه بوده است. همچنین به تدریج تفکیک جنسیتی معلمان هم در مدارس اجرا شد. اما اساسیترین برنامهای که آموزش و پرورش با اضافه شدن بخش پرورشی با هدف «اسلامی سازی مدارس و آموزشگاهها» و تربیت دانش آموز متدین و دانش آموزی که دارای شاخصها و ویژگیهای مدنظر نظام و تحقق «حیات طیبه» مطابق آن چه در سند تحول بنیادین آموزش پرورش که با همکاری کارشناسانی از حوزهها تدوین شده آمده و بنا به تعاریف داده شده توسط سیاستگذاران و تصمیمگیران با جدیت دنبال میکند و در سالهای اخیر مخصوصا با معرفی وزیر جدید شتاب بیشتری به خود گرفته به کارگیری طلاب و روحانیون حوزههای علمیه و انجام اقدامات و اجرای برنامههای متعدد برای تسهیل ورود طلاب و روحانیون به مدارس و تاکید بر ارتباط تنگاتنگ حوزه و آموزش و پروش است.
روزنامه کیهان در 10 آذر 1400 درباره راهکاری در خصوص تربیت دینی و تربیت دانش آموز با ارزشهای اسلامی و فرهنگی نوشت: «اکنون نیاز به حضور جدی و میدانی و نه رفع تکلیفی نهادی فعال و پویا همچون امور تربیتی در مدارس شدیداً احساس میشود و همانطور که وزیر محترم در جلسه رای اعتماد این وعده را دادند باید این موضوع به عنوان یکی از محوریترین برنامههای آموزش و پرورش در ایام پیش رو باشد. یکی از راهکارهایی که پیش از این هم ارائه کردیم، استفاده از خیل انبوه روحانیون و طلاب جوان برادر و خواهر مومن و با اخلاقی است که در حوزههای علمیه پرورش یافته و با تسلط به علم روز و آشنایی با زبان جوانان میتوانند در مدارس به عنوان متولی نهاد امور تربیتی و پرورشی استقرار داشته و منشأ بسیاری از اتفاقات و اثرات تربیتی شوند. پیشنهاد میشود موضوع استقرار یک طلبه برادر یا خواهر در هر مدرسه در شورای عالی انقلاب فرهنگی یا مجلس بررسی و در صورت امکان تبدیل به قانون شود.»
اگرچه ارتباطات و تعاملات بین حوزه ها و مدارس به صورت یک سویه از سمت حوزه به سمت مدرسه از اوائل انقلاب تا زمان حاضر ادامه داشته است اما برای هماهنگی بیشتر و نظاممند کردن این ارتباطات و برنامهریزی بیشتر از سالها پیش ستادی به نام « ستاد همکاریهای آموزش و پرورش و حوزههای علمیه در آموزش و پرورش» تاسیس شده که وظیفهاش «بسترسازی و تقویت تعاملات حوزههای علمیه و آموزش و پرورش» است. دبیر این ستاد معمولا از میان حوزویان انتخاب میشود. یکی از اقدامات اخیر این ستاد افزایش رشتههایی که طلاب در آنها میتوانستند شرکت کنند و به استخدام آموزش و پرورش دربیایند از 3 رشته (عربی، معارف اسلامی و قرآن و امور تربیتی) به 8 رشته در علوم انسانی (دبیری عربی، مربی امور تربیتی، دبیری معارف اسلامی، آموزگاری ابتدایی، دبیری ادبیات فارسی، دبیری علوم اجتماعی، دبیری تاریخ و دبیری فلسفه) بود. توسعه مدارس قرآنی، و معارف اسلامی وابسته و زیرنظر حوزهها از دیگر برنامههایی است که در سال های اخیر شتاب بیشتری به خود گرفته است. همچنین براساس مصوبهای از مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۷۵، مراکز پیشدبستانی باید زیر نظر حوزهها باشد.
علاوه بر آن می توان به اجرای طرحهایی مانند طرح «بینات» در مدارس (استقرار یک روحانی باتجربه و آموزش دیده در مدارس که اجرای برنامههای فرهنگی، مشاوره، ارتباط با خانوادهها و معلمان مدارس را برعهده میگیرد)، مدارس «امین» (در این طرح روحانیون متناسب با نیازهای پایه های تحصیلی ابتدایی و متوسطه اول و دوم بعد از آموزش و گزینش حدود ۳۰ ساعت در هفته، در مدارس فعالیت فرهنگی و تربیتی مانند پاسخ گویی به سوالات شرعی، عبادی و دینی و قرآنی دانش آموزان دارند)، به کارگیری طلاب وظیفه در مدارس و استفاده از طلاب و روحانیون در کاروانهای راهیان نور آموزش و پرورش اشاره کرد. در طرحی به نام «بوم» (برنامه ویژه مدارس) هم مدیران مدارس معمولا از طلاب برای سخنرانی و اجرای برنامه دعوت می کنند.
از دیگر اقدامات برای رفع موانع اداری و تسهیل بیشتر ورود طلاب و حوزهها به مدارس و آموزش و پرورش گنجاندن ماده بحثبرانگیز 28 در اساسنامه دانشگاه فرهنگیان است که دست آموزش و پرورش را برای استخدام و به کارگیری طلاب باز گذاشته است. در ماده 28 آمده است: «تأمین بخشی از نیازهای خاص آموزش و پرورش در رشتههایی كه امكان توسعه آن از طریق «واحد دانشگاهی» وجود ندارد، مطابق با ضوابط و مقررات وزارت آموزش و پرورش و از میان دانش آموختگان سایر دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و پژوهشی سراسر كشور و حوزههای علمیه، با شرط گذراندن حداقل دوره یك ساله مهارت آموزی در «دانشگاه فرهنگیان» بلامانع میباشد.» بر اساس این ماده طلاب پس از قبولی در آزمون استخدامی میتوانند دوره یکساله مهارتآموزی را در دانشگاه فرهنگیان گذرانده و بعد از پایان دوره یکساله به عنوان معلم در آموزش و پرورش استخدام میشوند. همین طور در آیین نامه اجرایی مدارس مصوب چهل و یکمین جلسه کمیسیون معین شورای عالی آموزش و پرورش 10/5/1400 آمده است: «جلب مشارکت مؤسسات آموزشی، پرورشی و ورزشی معتبر و مورد تأیید آموزش و پرورش و حوزههای علمیه برای اجرای آموزش های مکمل و فوق برنامه دانش آموزان، آموزش خانواده و تربیت و توانمندسازی معلمان، با رعایت قوانین و مقررات.»
اقدام مهم دیگر تاسیس مرکزی به نام « مرکز تربیت معلم مبلغ حوزههای علمیه» است. بنا به گفته حجتالاسلام محمد اسماعیل عبداللهی مدیر مرکز تربیت معلم مبلغ حوزههای علمیه «مرکز تربیت معلم مبلغ حوزههای علمیه بین چند نهاد حوزوی و در تعامل با شورای عالی آموزش و پرورش، وزارت آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان تأسیس شده که پس از یکسال فعالیت مجوز رسمی آن توسط هیئت امنای دانشگاه فرهنگیان صادر و مورد تأیید وزرای مربوطه و دولت قرار گرفته است. مرکز تربیت معلم مبلغ حوزههای علمیه با هدف جذب و تربیت نیروهای مستعد از بین داوطلبان حوزوی برادر و خواهر برای ورود به آموزش و پرورش، تربیت صاحبنظران و پژوهشگران متخصص حوزوی به منظور نظریهپردازی تربیت دینی و بهرهگیری از ظرفیت تبلیغی- فرهنگی طلاب در عرصه آموزش و پرورش اسفندماه ۱۳۹۷ در هیئت امنا دانشگاه فرهنگیان مطرح و به عنوان مرکز وابسته دانشگاه فرهنگیان مصوب شد. دفتر مطالعات تعلیم و تربیت و مجله تربیت معلم طراز و مجله تخصصی تربیت متعالی از جمله فعالیتهای تاسیسی در این مرکز به حساب میآید.»
اخیرا مصوبهای نیز در شورای معین شورای انقلاب فرهنگی درباره وضعیت اشتغال طلاب تصویب شده است که بر اساس این مصوبه ۱۰ درصد استخدام آموزش و پرورش باید از میان طلبهها باشد (9 آذر 98 خبرگزاری مهر). محسن حاجیمیرزایی وزیر وقت آموزش و پرورش در 11 بهمن 1399 خبر داد: «این امکان فراهم شده تا برای بهرهگیری از ظرفیت حوزههای علمیه برادران و خواهران، طلاب بتوانند در هشت رشته آزمون استخدامی شرکت کنند و پس از شرکت در دوره یکساله، بهکارگیری شوند. طلاب قرار است از طریق مرکز تربیت مبلغ معلم حوزههای علمیه وارد آموزش و پرورش شوند. آموزش و پرورش و دانشگاه فرهنگیان ۲۵ هزار نفر طلاب زن و مرد را استخدام میکند و به کار میگیرند.» حجت الاسلام عبدالکریم بهجتپور مدیر مستعفی حوزههای علمیه خواهران با ضروی دانستن حضور معلمان انقلابی و دارای دغدغه فرهنگی و تربیتی در آموزش و پرورش گفت: «توجه به این مسئله در سال های گذشته مغفول مانده است و جا دارد حوزه های علمیه فرصت پیش رو را مغتنم دانسته و نسبت به تربیت طلاب جهت فعالیت در آموزش و پرورش بیش از پیش کوشش کنند.» (خبرگزاری حوزه، 2 تیر 1400).
ورود روحانیون و طلاب و فارغالتحصیلان حوزههای علمیه و مراکز آموزشی دینی به پستهای مدیریتی و ستادی آموزش و پرورش هم از برنامههای دیگری است که توسط سیاستگذاران دنبال میشود به طوری که سومین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب در کسوت روحانیت بود. هچنین نگاهی به عناوین و اسامی روسای سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی که یکی از تخصصیترین مراکز زیرمجموعه آموزش وپرورش است و وظایف مهمی مانند تهیه محتوا و تالیف و تدوین کتب درسی را بر عهده دارد مثال دیگری از این مقوله میتواند باشد. سکان مدیریت این سازمان که سالهاست توسط روحانیون مدیریت می شود در دست افراد زیر بوده است.
در کل مهم ترین سیاست در اجرای برنامه اسلامیسازی در مدارس و دانشگاهها در هر دو وزارتخانه تقویت حوزههای علمیه، وارد کردن نیروهای انسانی و فارغ التحصیلان از این مراکز و محول کردن این مهم به نهاد حوزه و تاسیس مراکز آموزشی مذهبی و قرآنی و تسهیل ورود روحانیون به مدارس و دانشگاهها تحت عنوان برنامههایی مانند «وحدت حوزه و دانشگاه»، «همکاریهای حوزه و دانشگاه» و «استقرار و جذب و استخدام طلاب در مدارس و آموزش و پرورش» و انتصاب روحانیون که از قدرت چشمگیری در تقسیم بندی قدرت برخوردارند و نقشی کلیدی در سیاست و اقتصاد کشور بازی می کنند در پستهای مهم در دو وزات آموزش و پرورش و وزارت علوم، تحقیقات و فناوری توسط دولتها بود. اما آن چه که در طول این سالها در آموزش و پرورش مورد غفلت واقع شده و از چشم سیاستگذاران و سهامداران و مراکز تصمیمگیری آموزشی به عمد یا سهو دور مانده آموزش معلم و مربی و رشد و توسعه و به روزسازی مهارتهای حرفهای و توانمند کردن او و نقش موثر او برای اجرای هر برنامهای در آموزش و پرورش و آموزش عالی است.
از طرفی یکی از فلسفههای تاسیس و شکل گیری مدارس و دانشگاهها به سبک مدرن امروزی آشنا ساختن کودکان و شهروندان با روشها و متدهای علمی و علوم تجربی و تحقیق و پژوهش و اکتشاف به روش علمی و دور ساختن آنها از اوهام و خرافات و باورها و اعتقادات غیرعلمی یا شبه علمی و غلط و ناراست و تعصبات افراطی و بیجا بوده است. ورود روحانیون به مدارس و دانشگاه ها ممکن است این روند را کند یا فاصله این دو را کم رنگ یا حتی معکوس کند.
آموزش عالی در کشورهای در حال توسعه و عقبمانده
ادوارد شیلز (1966، صفحه 87) با تاکید بر اینکه دانشگاهها ابزارهایی برای ایجاد دولت، اقتصاد و فرهنگ هستند موفقیت برنامه های مدرنیزاسیون دولتهای تازه تاسیس را تا حد بالایی در گرو عملکرد نظامهای دانشگاهی آنها میداند. او دانشگاههای یک کشور را سمبل توسعه و مدرنیزاسیون می داند. او (1966) می گوید: «کشورهای توسعه نیافته به دانشمندان تحصیل کرده برای انجام بررسی روی منابع معدنی نیاز دارند. این کشورها نیاز به ابداع و اختراع روش هایی برای استخراج و پردازش منابع معدنی دارند. همچنین به متخصصانی در کشاورزی، ژنتیک، شیمی خاک، بیماریهای گیاهی، دامپزشکی، اقتصاد کشاورزی، راه سازی، فناوری اطلاعات و انرژی اتمی نیاز دارند. این کشورها به مدیران شرکت های صنعتی، شیمیدان، مهندس مکانیک و برق، اقتصاد دان و حسابدار برای وزارت اقتصاد، اقتصاددان برای تهیه طرح های اقتصادی و ارزیابی اجرای آنها دارند. جمعیت شناس و متخصص آمار برای ارزیابی نیروی انسانی و فعالیت های بی شمار آنها. این کشورها مخصوصاً به استادان و معلمانی زبده و متخصص برای دوره های دبیرستان و دانشگاهها نیاز دارند.» شیلز (1966) با مطرح ساختن این سؤال ها که آیا دانشگاههای کشورهای جهان سوم با وظایفی که برنامه های توسعهیافتگی پیش روی آنها میگذارد سازگار هستند یا نه؟ و آیا واقعاً این دانشگاهها می توانند به حد کافی و با مهارت های کافی افراد تربیت کنند و تحویل کشور دهند؟ می گوید: «قبل از اینکه به این سؤالات جواب داده شود باید متذکر شد که به غیر از چند دانشگاه انگشت شمار با پیشینه چند صد ساله بیشتر دانشگاههای کشورهای توسعه نیافته و کمتر توسعه یافته جدیدالتاسیس هستند. این دانشگاهها در کشورهایی مانند مصر، فیلیپین، پاکستان، و بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین هر ساله تعداد زیادی فارغالتحصیل بیرون میدهند. اما باید گفته شود که فارغ التحصیلان این دانشگاهها از کارایی لازم برخوردار نبوده و استانداردهای لازم را کسب نمیکنند. دانشگاهی که فارغالتحصیل با کیفیت بالا بدهد در این کشورها بسیار کم میباشد. در انقلابات سیاسی معمولاً تاکید رهبران انقلاب بیشتر بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور و سازماندهی و جایگزین کردن نیروها می شود.»
اصرار افراطی رهبران کشورها بر استقلال و توسعه کمی یک کشور که با کنار گذاشتن نیروهای متخصص و غیرسیاسی همراه می شود آنها را از توجه به آموزش و پرورش و آموزش عالی غافل میکند. رهبران انقلاب با گذشت زمان در مییابند که باید هزینهها و بودجههای زیادی را صرف آموزش عالی و آموزش و پرورش می کردند و آموزش افراد یک جامعه و تربیت متخصص زمانبر و یک سرمایه گذاری بلند مدت میباشد و از دست دادن هر متخصصی ضربهای بر پیکره توسعه می باشد. تاسیس یک دانشگاه یا مرکز آموزش عالی یا یک دانشکده که زیر نظر دانشگاه مادر باشد در یک شهر کوچک کار ساده و یک شبهای نیست بلکه باید با برنامه ریزی بلند مدت و نیازسنجی و توجه به کادر نیروی انسانی و توان بالقوه آن شهر باشد. در غیر این صورت نتایج و بازدهی آن کاملاً با اهداف از پیش تعیین شده مغایرت و به ضد خود تبدیل شده و آثار مخربی بر مسیر آموزش عالی خواهد داشت. به کار گماردن افرادی با صلاحیت ها و تخصصهای پایین که محصول این نوع دانشگاهها بوده و در سیستم جدید تربیت یافته و آموزش دیدهاند توسعه را با موانع جدی مواجه می کند. این افراد که جای افراد کارآمد و متخصص را گرفتهاند علاوه بر هدر دادن هزینهها و انرژی از انجام امور باز میمانند. از طرفی حاکمان جدید به عللی مانند ایدئولوژی و چسبیدن به شعارهای انقلاب و تکروی و تندروی و نداشتن درک درستی از اوضاع جاری جهان و عدم قدرت انعطافپذیری و اتخاذ سیاست هایی که با نیارهای شهروندان سازگاری و تطابق داشته باشد به متخصصان نظام قدیم اعتماد نمیکنند. موفقیت برنامههای توسعه یک دولت تا حد زیادی به عملکرد و سیستم دانشگاههای آن کشور برمیگردد. همان طور که اشاره شد رهبران کشورهای توسعه نیافته بیشتر همّ خود را صرف استقلال کشور میکنند و آموزش عالی و آموزش و پرورش را در اولویتهای بعدی قرار میدهند اما چیزی که روشن است علم و روشنگری قلب تپنده و مرکز توسعه و مدرنیزاسیون می باشد. تضعیف این بخش مستقیماً در روند توسعه تاثیر گذاشته و آن را کند میکند. همین طور هر گونه توسعه و تغییر در مدیریت آموزش و پرورش و آموزش عالی باید با دقت نظر بیشتری اعمال شود و توجه کافی به زیرساخت ها و تمهیدات مبذول شود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی پیشرفتهای کمی و سخت افزاری زیادی در مدارس و دانشگاه ها حاصل شده و پذیرش دانشجو همواره سیر صعودی داشته است. دانشگاهها و مراکز آموزش عالی جدیدی ساخته شده و بیشتر کلاسها در دانشگاهها و مدارس به ابزارها و سخت افزارهای تکنولوژی آموزشی مانند کامپیوتر و برد هوشمند مجهز شده اند. اما آنچه مورد غفلت واقع شده عدم توجه کافی به بحث نیروی انسانی و آموزش، توانمندسازی و توسعه مهارتهای حرفهای معلم و استاد بوده است. نگارنده عقیده دارد که حداقل در مورد ایران این وضعیت در بعد از انقلاب اسلامی 1979 سیر نزولی داشته و تمرکز روی سختافزار و ظهور کمی انواعی از دانشگاههای متعدد در دوردستترین نقاط کشور بدون تمهیدات و فراهم نمودن زیرساختها و بستر لازم مانند تامین نیروی انسانی ماهر و متخصص از یک طرف و رانتی کردن آموزش عالی و هزینه کردن از دانشگاه برای افراد خاص متصل به منابع قدرت از طرف دیگر در تشدید این وضعیت نقش اساسی داشته و این فاصله را بیشتر کرده است.
به سخن دیگر ، اگرچه ساختمانها و ابزارهای پایه و ضروی تا حد زیادی مهیا شده اما متاسفانه وقتی وارد بحث و تحلیل نرم افزاری و ذهن و دانش و تواناییهای معلمان و مدیران و استادان میشویم با تغییرات ناچیزی مواجه میشویم. روشن است که مهم ترین تغییر و به روزسازی و تجهیز باید از نیروی انسانی شروع شود و توجه بر نیروی انسانی و بر پرورش و رشد آنها متمرکز شود که این اتفاق نیافتاده است. بی شک بهبود مهارتها و تخصص نیروی انسان خود میتواند به تغییر کیفی منجر شود.
شعبانی (صفحه 73) در این مورد میگوید: «اگر نظام آموزشی بخواهد تحولی اساسی در روشهای آموزشی خود به وجود آورد، باید به فکر دگرگونی و تجدید بنای تمام عواملی باشد که به طریقی در ایجاد فضا و جو یادگیری مؤثرند؛ زیرا تغییر قسمتی از نظام بدون تغییر سایر قسمتها نمی تواند سبب بروز تغییرات مؤثر و چشمگیر شود. بسیار دیده شده است که در مجموع امکانات فیزیکی یک نظام تغییری حاصل شده است، بدون اینکه تحولی در معلم و طرز تفکر او ایجاد شود؛ در نتیجه، به رغم تغییر برنامه ها، مواد و تشکیلات مدرسه، معلم تغییر نیافته، روشها و عادات قدیم را بی کم و کاست در محیط آموزشی جدید به اجرا در می آورد. وقتی برنامه های جدید با روشهای قدیم در هم می آمیزد، تجدید بنای نظام روی کاغذ باقی خواهد ماند و فقط به درد مسؤلان تبلیغاتی خواهد خورد. بنابراین، یکی از مهمترین مسائلی که در تجدید و نوآوری نظام آموزشی باید در نظر داشت، تجدید بنای اندیشه ها و باورهای معلم است؛ زیرا بسیاری از معلمان پس از تغییر یافتن یا تجدید بنای نظام آموزشی نمی توانند آنچه در زمینه تعلیم و تربیت و ارتباط آن با شرایط تغییر یافته آموخته اند، در کلاس درس اجرا کنند و در نتیجه دچار ناکامی می شوند و پیوسته احساس بیلیاقتی می کنند. آنان در مورد این ناکامی یا خود را سرزنش می کنند یا شرایط تغییر یافته را مقصر میدانند و مورد انتقاد قرار می دهند و حتی ممکن است در مقابل نوآوریهای مدرسه مقاومت کنند یا به طریقی آنها را به ریشخند بگیرند.»
شعبانی (ص. 73) علت شکست و ناکامی اکثر معلمان در مقابل نوآوریهای آموزشی، به ویژه روشهای پرورش تفکر را باورهای غلط و از پیش ساخته آنان می داند که بر اثر تکرار، در طول سالهای متمادی، در آنان تثبیت شده است.
امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی با تاکید بر اهمیت آموزش و پرورش و بحث فرهنگ میفرمایند: «مساله فرهنگ و آموزش و پرورش در راس مسائل کشور است. اگر مشکلات فرهنگی و آموزشی به صورتی که مصالح کشور اقتضا می کند حل شود، دیگر مسائل به آسانی حل می گردد. ما باید سالهای طولانی زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانی خود متحول شویم و خود را بیابیم و روی پای خود بایستیم و مستقل گردیم و دیگر احتیاجی به شرق و غرب نداشته باشیم و باید از همان بچه ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربی به انسان اسلامی باشد. تمام وابستگان و انگلهای خارجی زاییده شده از این دانشگاه غربی بوده است (صحیفه نور، ج 15، ص. 192).
ایشان همچنین درباره اهمیت دانشگاهها در وصیتنامه الهی-سیاسی خود آورده است: «باید ملت غارت شده بدانند که در نیم قرن اخیر آنچه به ایران و اسلام ضربه مهلک زده است، قسمت عمده اش از دانشگاهها بوده است. اگر دانشگاه و مراکز تعلیم و تربیت دیگر با برنامه های اسلامی و ملی در راه منافع کشور به تعلیم و تهذیب و تربیت کودکان و نوجوانان جریان داشتند، هرگز میهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن امریکا و شوروی فرو نمیرفت و هرگز قراردادهای خانه خراب کن بر ملت محروم غارتزده تحمیل نمی شد و هرگز پای مستشاران خارجی به ایران باز نمیشد و هرگز ذخایر ایران و طلای سیاه این ملت رنجدیده در جیب قدرتهای خارجی ریخته نمی شد و هرگز دودمان پهلوی و وابسته های به آن اموال ملت را نمی توانستند به غارت برند....»
ادامه دارد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ « مدیر صدای معلم » به دعوت « میثم حاجی پور مدیر کل حوزه ریاست و روابط عمومی سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور » بازدیدی از مدارس محروم و غیربرخوردار و تعدادی از پروژه های در حال ساخت و تکمیل این سازمان در استان چهار محال و بختیاری داشت .
در این سفر 24 ساعته ، مجید عبداللهی معاون فنی و نظارت سازمان نوسازی مدارس کشور و کامران رهی مدیرکل نوسازی مدارس استان چهارمحال و بختیاری حضور داشتند .
همچون استان سیستان و بلوچستان ، « محرومیت » در جای جای استان چهار محال و بختیاری هویداست .
آن چه در این بازدیدها محسوس بود آن است که مدارسی که توسط سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس ساخته شده و یا حتا بازسازی شده اند از زیباترین و مستحکم ترین بناهای آن منطقه به نظر می رسند که نکات و اصول فنی مورد توجه قرار گرفته اند و این نشان می دهد که بر خلاف بسیاری از جاها که نظارت و پایش اساسا بی معنا و یا نمایشی است اما در سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور این مهم رعایت می شود و جان دانش آموزان و معلمان ارزشمند است .
متاسفانه بر اساس یک قانون « نانوشته » در این کشور که البته مختص و محدود به آموزش و پرورش هم نیست ؛ زمانی که این مدارس « نو » تحویل ادارات آموزش و پرورش داده می شوند پس از چند سال در اثر بی توجهی ، سهل انگاری و فقدان دلسوزی این مدارس « مخروبه » می شوند چرا که ما اساسا در مقوله ی « نگه داری » ضعیف و سهل انگار هستیم و در این زمینه نه آموزش دیده ایم و نه حوصله ی توجه به موضوع « نگه داشت » داریم و بسیاری از منابع و فرصت ها از این طریق به هدر می روند .
و اما موضوع مهم دیگر ، تخریب محیط زیست و دشمنی با طبیعت است که به راحتی و بدون وجود هر گونه قانون و نظارت بازدارنده و پیشگیرانه توسط بسیاری از افراد به اصطلاح « شهروند » این کشور در حال انجام است و اقدام مناسب و پایداری هم برای این وضعیت و ابر بحران پیش رو مشاهده نمی شود .
در این بخش گزارش صدای معلم را از مدرسه علوی واقع در واقع در روستای دزک علیا از توابع شهرستان کوهرنگ استان محروم چهار محال و بختیاری را می خوانید .
گروه گزارش/
شنبه 11 تیر 1401 ، « نود اقتصادی » نوشت : ( این جا )
« بیمه دانا در سال گذشته زیان خالص ۲ هزار و ۷۸۵ میلیارد تومانی را تجربه کرده که رقمی عجیب در صنعت بیمه کشور است. زیان انباشته شرکت نیز به ۲/۸ هزار میلیارد تومان تا پایان سال گذشته رسیده است .
قابل ذکر است از مهرماه سال ۱۳۹۷ تا بهمن ۱۴۰۰ ابراهیم کاردگر مدیرعامل بیمه دانا بوده است . »
سرپرست اداره کل رفاه و پشتیبانی وزارت آموزش و پرورش 25 خرداد 1401 می گوید : ( این جا )
«امسال برای بیمه فرهنگیان با یک شرکت بیمه تجاری قرارداد بستهایم که توانگری خوبی دارد، گفت: «این شرکت از عهده سرویسدهی به همکاران برخواهد آمد و ما نیز سازوکارهای موثری را برای این امر تعبیه کردیم . »
طبق قرارداد منعقد شده بین وزارت آموزش و پروش و بیمه دانا حق بیمه تکمیلی فرهنگیان از ۴۹ هزار و ۵۰۰ تومان در سال ۱۴۰۰ به ۹۱ هزار و ۶۰۰ تومان یعنی تقریبا دو برابر افزایش پیدا کرده است . بیمه معلم قدیمی ترین بیمه خصوصی کشور است و یکی از استراتژیهای آن ارائه خدمات با کیفیت به جامعه فرهنگیان است .
نخستین پرسش « صدای معلم » از ایشان و وزیر آموزش و پرورش آن است که اگر « بیمه دانا » واقعا توانگری خوبی دارد چرا به وضعیت « زیان دهی » رسیده است ؟
و این در حالی است هر شرکتی که دارای زیان انباشته در چنین وضعیتی باشد از هر روشی برای جبران و ترمیم وضعیت خود استفاده خواهد کرد .
پرسش موکد « صدای معلم » از وزارت آموزش و پرورش آن است که چرا برای خرید بیمه از « بیمه ی معلم » که از نظر ماهیتی ارتباط نزدیکی با « صندوق ذخیره فرهنگیان » دارد اقدام نکرده است ؟
آن چه مهم است این است که « بیمه معلم » یکی از شرکتهای فعال در زمینه ارائه خدمات بیمههای بازرگانی است .
در وب سایت بیمه معلم این شرکت قدیمی ترین بیمه خصوصی کشور است و یکی از استراتژیهای آن ارائه خدمات با کیفیت به جامعه فرهنگیان است .
در عین حال مروری کوتاه بر پرتفوهای خدماتی شرکت بیمه معلم نشان میدهد این شرکت از پوشش دهندگان ریسک بیمههای درمانی تکمیلی است » . ( این جا )
صادق ستاری فرد سخنگوی وزارت آموزش و پرورش شنبه 31 اردیبهشت در پیامی توئیتری نوشت :
«با پیگیری جدی وزیر، بیمه طلایی (تکمیلی) فرهنگیان با خدمات و پشتیبانی مناسب بهداشتی و درمانی بعد از سال ها احیا شد . »
هشدار صدای معلم به وزارت آموزش و پرورش آن است که بر اجرای درست و کامل تعهدات شرکت بیمه گر نظارت دقیق و مستمر داشته باشند و وضعیت به گونه ای نشود که معلمان پس از گذشت مدتی همچون سابق احساس کنند که سرشان کلاه رفته و شرکت بیمه گر طرف قرار داد از چنین فرصتی برای جبران وضعیت ورشکستگی و زیانی دهی خود بهره جسته و معلمان به سیاق معمول به این نتیجه برسند که مرجعی برای احقاق حقوق قانونی آنان وجود ندارد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« از همه چیز خسته ام از هر چیزی
ای کاش پولدار بودم و تعدادی دوست خوب داشتم
کاش کشور بهتری داشتم ؛ ای کاش آدم بهتری بودم
کاش کارهای خیر بیشتری داشتم به جای تعداد زیادی گناه
کاش خانواده بهتری داشتم و
آرزو دارم آرزویی نداشتم
اگر به عقب برگردم خودم را می کشتم در بچه گی
ای کاش می توانستم آزاد باشم
ای کاش می توانستم آن طور که دلم می خواهد عمل کنم
ای کاش....»
امروز جمعه ۱۱ تیرماه شهیدستان کرج میزبان کنکور تجربی بود . از کله سحر تا ساعت 15 درگیر این آزمون نفس گیر و حواشی آن بودیم . وقتی آزمون تمام شد در شمارش پاسخ نامه ها یکی کم آمد .
وای خدای من !
یعنی پاسخ نامه را از حوزه خارج کردند؟
همگی بسیج شده و تمام اوراق را زیر و رو می کنیم تا اینکه پس از یک ساعت تقلا پاسخ نامه ای را لای دفترچه سوالات پیدا می کنیم . ناگهان چشمم به یادداشت پشت پاسخ نامه دوخته می شود ؛ یک پاراگراف با مداد به انگلیسی نوشته شده است .
به کمک اساتید زبان متن را ترجمه می کنیم.
به قول آقای علی پورسلیمان ، اوج ناامیدی و استیصال یک جوان ایرانی کنکور زده .
بارش یاس، فوران احساسات منفی
به راستی کدامین پل ارتباطی را شکسته ایم که جوانمان در کشور و خانواده خود احساس خفگی و یاس کرده و دیوار آرزوهایش کوتاه و کوچه های احساسش رو به بن بست آرزوهاست.
دلیل این حجم از بی تابی و دل مردگی چیست؟
آیا مسیر خوشبختی لزوما از جاده کنکور و آن هم پزشکی می گذرد؟
مسئله چیست؟
این روزهای پر استرس کرونایی اخبار ناگوار حوادث شب امتحانی، حین و پساکنکوری تقریبا از چهار گوشه کشور به گوش میرسد. ایستهای قلبی، سکتههای ناشی از مصرف ریتالین، استرسهای حاد، افسردگی های شدید، بی اشتهایی، ضعف و بیهوشی سر جلسه امتحان، ضربان قلب، فشارخون، تیکهای عصبی، سردرد، تهوع، خواب آلودگی و... سکه رایج بازار آشفته آموزش میباشد.
برخی از خانوادهها ماههاست که خود را در آپارتمانهای تنگ و تاریک قرنطینه کرده و روح و روان و جسمشان طراوت و شادابی لازم را از کف دادهاند. جامعه سالم متشکل از شهروندان سالم بوده و برای تربیت شهروند دولت باید هزینه در آموزش و پرورش را به مثابه سرمایهگذاری در آتیه کشور تلقی نماید.
مشکل کجاست؟
دلیل این همه هرج و مرج روحی و روانی، التهابات کنکوری، اضطرابات امتحانی و... چیست؟
کجای کار ما میلنگد؟
کدامین پل ارتباطی ترک برداشته و چرا جادههای عاطفه به بنبست رسیده است؟
به گفته دکتر حریرچی در ایام امتحانات شاهد رشد پنجاه درصدی استفاده خودسرانه از قرصهای ریتالین و... برای رفع بیخوابی و افزایش تمرکز در امتحانات هستیم. پنج درصد از دانشجویان و دانشآموزان سال آخر معتاد به مصرف ریتالین هستند.
ریتالین همانند قرص روانگردان اکس بوده و مصرف بیش از حد آن اعتیادآور است و عوارضی چون ضربان قلب، فشارخون، مشکلات معده، تیکهای عصبی، حرکات تکراری بیهدف، سردرد، خستگی، مشکلات گوارشی، تهوع و سکته مغزی را به همراه دارد.
استرس امتحانات و اضطراب کنکور
▫️استرس و اضطراب نوجوانان و جوانان حاصل از امتحانات در سالهای مدرسه و دانشگاه معطوف به فشار غیرمنطقی والدین، فشارات روحی و روانی معلمان و کلیت سیستم آموزشی، التهابات روحی و روانی به ارث رسیده از اجتماع، رسانههای گروهی، شبکههای اجتماعی، ماهواره ،گروه همسالان و از همه مهمتر حواشی کرونا ویروس میباشد.
چرایی استرس و عوامل استرسزا
به گفته روانکاوان ، استرس به معنای فشار و تنش روح و روان و واکنش بدن به آن میباشد. شرایط استرسزا میتواند عامل ایجاد افسردگی و اضطراب باشد.
حوادث پر استرس شامل پایان دادن به یک رابطه عاطفی طولانیمدت، از دست دادن شغل، طلاق، از دست دادن اعضای خانواده و نزدیکان، و تغییرات غیرمنتظره و بزرگ در زندگی است.
البته وجود استرس کنترل شده میتواند اثرات مثبتی در کمک به ارتقا و افزایش خلاقیتهای فردی داشته باشد. بالعکس استرس شدید و طولانی اثرات منفی فیزیولوژیکی، احساس خستگی ممتد، بیحالی، بیمیلی و افسردگی را به همراه دارد.
عوامل مؤثر در اضطراب امتحان
عوامل شخصیتی، اجتماعی، خانوادگی، فرهنگی، آموزشگاهی و...، ترس از آینده، تصویر غیرواقعی از خود، پیشینه منفی، عوامل عاطفی و فیزیکی حین و قبل و بعد امتحانات، اعتماد به نفس پایین، شکستهای پیشینی اختلالات وراثتی و... قابل ذکرند.
روانشناسان از برنامهریزی، استراحت، خواب راحت، تغذیه سالم، تمرکز فکری، مثبتاندیشی، آرامش روحی_روانی بهعنوان هفت قانون طلایی برای کاهش استرس یاد میکنند.
مدارس خاص
به دلیل غربالگری معیوب و انتخاب نادرست دانشآموزان تیزکوش به جای تیزهوش در مدارس خاص، در ادامه شاهد آسیبهای روحی و روانی شدیدی خواهیم بود. فشار روانی اولیا و مربیان به دانشآموزان برای کسب حد نصاب نمرات و معدل بیشتر، فشار بر دانش آموز برای کسب رتبههای جشنوارههایی چون خوارزمی و همچنین قبولی در رشتههای خاصی چون گروه پزشکی، از عوامل اصلی بروز استرسهای شایع میباشد.
چه باید کرد؟
مثلث خانواده، مدرسه و اجتماع هر سه در توفیقات و ناکامیهای آموزشی و تربیتی فرزندان ما دخیل هستند. اگر دانشآموزی با تربیت خانوادگی نرمال و شرایط اجتماعی خوب به مدیر، معاون و یا معلم مسئلهدار برخورد کند، احتمال لغزش او افزایش خواهد یافت. همچنین دانشآموز با خانواده و مدرسه سالم، در جامعهای مریض و آلوده، به راحتی نمیتواند از آسیبهایی چون اعتیاد اینترنتی، قرصهای ریتالین و... در امان بماند. ضمن اینکه دانشآموز خانواده مسئلهدار، مشکل خود را به مدرسه منتقل خواهد کرد.
برای تربیت دانشآموزان مبتنی بر منشور حقوق شهروندی در هزاره سوم لازم است بین خانواده، مدرسه و اجتماع تعادل و تعامل مناسب صورت گیرد.
جامعه سالم متشکل از شهروندان سالم بوده و برای تربیت شهروند دولت باید هزینه در آموزش و پرورش را به مثابه سرمایهگذاری در آتیه کشور تلقی نماید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
به نام کمک ،دارند توی مملکت حکومت می کنند. در هیئت کمک درسی، کمک آموزشی، آمادگی کنکور و همه جور جلو آمده اند. خودشان بهتر از همه می دانند که در آن طرف کوی کنکور خبری نیست. می دانند که قبولی در کنکور یعنی اضافه کردن به آمار بیکاران تحصیل کرده. می دانند که بچه ها اگر علاقه و حوصله درس خواندن داشته باشند، همان کتاب های مدرسه برایشان کافیست. می دانند که بچه های محروم مرز نشین که کلاس اضافی و کتاب تست را نمی بینند، چه بسا موفق تر از بچه های برخوردار مراکز استان ها هستند . می دانند که ...با این حال و به برکت نظام آموزشی حافظه محور و طوطی پرور، چهارده برنامه هفتگی در هفت شبکه تلویزیونی راه انداخته اند و با چرب زبانی ، اسرار تست زنی را هویدا می سازند. تیراژ کتاب هایشان میلیونی و میزان فروششان میلیاردی. خدا می داند چقدر درآمد دارند که سالانه فقط چند صد میلیارد تومان بابت هزینه آگهی به تلویزیون می دهند. این اختاپوس هزار پا چنان در شبکه های سیما چنبره زده است که مردم بینوا گاه گاهی امکان می یابند بین این همه تبلیغات ، فیلمی را هم تماشا کنند. یک وقتی هم که وزیر وقت با طرح حذف مشق شب، درصدد تیشه زدن به یکی از ریشه های آنها بر می آید، در خانه مراجع قم بست می نشینند و فریاد واویلای آنها به هوا می شود که ای علمای مسلمین به داد نسل کودک و نوجوان برسید که اگر در خانه مشق ننویسند در فضای مجازی حرف های جفنگ می نویسند. كنكور با اين عظمتی که در ایران دارد، بعید است در کشورهای دیگر برگزار شود . مثل مراسم حماسی شده که سالانه برپا می گردد و از قبل آن خيلي ها نان مي خورند و کسی همم حق ندارد بگوید بالای چشمتان ابروست.آ
فقهای همیشه در صحنه نیز که معمولا در باب بسیاری از محال اندیشی ها می توانند حکمی رو کنند، در این زمینه نیز که گویی به سان پیاژه و دیویی ، سالها در حوزه سنجش و ارزشیابی آموزشی و علوم تربیتی تحقیق و تفحص کرده باشند، امر فرمودند: «آری! بی مشق شب ، بچه نُنر می شود!» . اگر چه نقد و نظر پیرامون تکلیف در منزل از حوصله این نوشتار خارج است اما همین قدر می توان گفت که نظام آموزشی ما نه فقط در حمایت از معلم که در عنایت به علم نیز هنوز هم از درون و هم از برون ، دچار تنگناست. این نظام، که نان معلم را درست نمی دهد ، چیزی نمانده تا او را از نام هم بیندازد. بس که جرآئت و قاطعیت لازم را در طرح و برنامه های خود ندارد؛ چه بسیار طرح هایی که در قالب حرف های قشنگی عنوان شدند و بلافاصله نابود شدند؛ مبارزه با مافیای کنکور، منحل کردن مدارس تیز هوشان، شاداب سازی مدارس، ارزشیابی توصیفی، کاربست فن آوری و نظائر آنها ، از آن هزاران حرفی بود کاندر عبارت آمد اما به عمل نیامد .
انگار همه چیز ما به هم مشروط و مربوط است؛ معلم اگر بخواهد با روش های خلاقیت محور، بچه ها را آموزش دهد، مدیر مدرسه شاکی می شود. مدیر مدرسه اگر بخواهد مدرسه را به محلی برای زندگی کردن بدل کند، اولیا شاکی می شوند، وزارتخانه اگر بخواهد نظارت و مدیریتی متفاوت بکند، نظام شاکی می شود.
نظام آموزشی ما مشکل بسیار دارد که یکی از آنها «کنکور» است. دیواری بین مدرسه و دانشگاه که گویا نمی توان و نباید آن را فرو ریخت. قاعدتا کنکور با این حجم و وسعت در اجرا، در شان و شعور کشوری مدعی مثل ایران نباید باشد و بیشتر برای کشورهای عقب مانده و توسعه نیافته مناسب است . اگر چه رسم کنکور به صورت مطلوب در بسیاری کشورها وجود دارد اما کنکور در جامعه ی ما بیشتر جبرانی در دقیقه ی نود و برای نبود هدایت تحصیلی در طول دوران دانش آموزی فرد است که در پایان آن یک بار برگزار می شود و بی رحمانه به غربال سازی استعدادها می پردازد. مردان و زنان کوچکی که والدین و معلمانشان به آنها تلقین کرده اند به جای اراده کردن ، بیشتر آرزو کنند که آرزو بر جوانان عیب نیست. آرزوهایی دور و دراز. قبولی در یک دانشگاه با کلاس. علاقه بعدا خواهد آمد. واقعا دل آدم براى يك ميليون نفرى كه امروز و فردا در محشر كنكور قیام می کنند، می سوزد. طفلکی ها چه خواب و خوراک و سفرهایی که بر خود حرام نکردند، زیر باران نگاه چقدر آدم نگران و امیدوار خیس نشدند، چه خواب ها كه براى آينده ی نامعلومشان ندیده اند. نوجوانی و جوانی نکرده، چقدر تمرین بزرگی در جاهايى خیالی که نکرده اند. بندگان خدا به خوابی رفته اند و یا فرو برده شده اند که تنها با قبولی و فارغ التحصيلی ،چرتشان پاره خواهد شد. وقتی که دیگر دیر است. وقتی که می بینند اهل ادبيات بوده اند و اشتباهی آمده اند پزشكى و بالعکس. به خودشان که می آیند می بینند، به جای معلم شدن، حیف شد که مهندس نشدند. زیرک ترها خوب که تامل می کنند، می بینند کسانی پنهان نشسته اند درون جانشان و از زبان آنها ، اینده شان را انتخاب کرده اند. پدر و مادرها، دست به اقدام و عملی خطرناک زده اند برای جبران تمام محرومیت ها و ناکامی های دوران کودکی و نوجوانی خویش. بچه های خود را سرمایه های مایملک خویش شبیه زمین و باغ و مزرعه می بینند که فصل برداشت از آنها رسیده است. حس و حال و ذوق و شوق خود بچه هم مهم نیست. حس می کنند اگر پزشک و مهندس می شدند، این چنین حقیر و فقیر نمی شدند و حال مصلحت آن است که تنها پسر یا دخترشان و همه ی هستی شان، راه نرفته ی آنها را بپیمایند در این کار خیر، چقدر دکان و موسسه و آموزشگاه رنگارنگ نه به سرنوشت که به حساب انباشت آنها چشم امید دوخته اند.
كنكور با اين عظمتی که در ایران دارد، بعید است در کشورهای دیگر برگزار شود . مثل مراسم حماسی شده که سالانه برپا می گردد و از قبل آن خيلي ها نان مي خورند و کسی همم حق ندارد بگوید بالای چشمتان ابروست.آموزشگاه ها ، ناشرين ، شبکه های صدا و سیما، دكّه هاى روزنامه فروشي ، كتاب فروشي ها ، دستفروشان و همه ماهی مقصود خویش را از این آب گل آلود صید می کنند. آدم دلش می گیرد از مواجهه ی استادان و معلمان دانشگاهها و مدارس که عمری بچه ها را به لذت بردن از درس و مطالعه برای زندگی سالم و نوآوری و خلاقیت تشویق می کردند، اکنون شبلی وار به دانشی که حلاج وار به دار منفعت و مصلحت آویخته شده، سنگ بی اعتنایی می اندازند و همراه این خیل سرمست شده اند و هیبت ترسناک کنکور را از اول سال، خوف انگیز تر از آن چه هست برای پشت کنکوری ها نشان می دهند و برای آنها که کمتر به آن می اندیشند، خط و نشان می کشندو ...
نقطه، سرخط!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
لایحه رتبهبندی معلمان در تاریخ بیستوسوم اسفند ۱۴۰۰ با تایید شورای نگهبان، به قانون تبدیل شد.
بر اساس این قانون، وزارت آموزش و پرورش و دولت، حداکثر سه ماه فرصت داشتند تا نگارش آییننامه اجرایی این قانون را نوشته، در دولت مطرح و تصویب کنند.
بیست و سوم خرداد ۱۴۰۱، آخرین فرصت وزارت و دولت بود که متاسفانه تا کنون این آییننامه از طرف دولت به وزارت آموزش و پرورش ابلاغ نشده است.
سوال:
چرا این تخلفِ آشکارِ وزارت آموزشوپرورش از قانون، بررسی نمیشود؟ مگر اینکه پذیرفته باشیم که تخلف از قانون، فقط برای مردم مستوجب مجازات است و دولت از استنطاق در مورد تخلفات خود از قانون، دارای مصونیت است.
سوال:
آنهایی که معلمان را به قانون مندی و صبر دعوت میکردند، چرا اکنون روزه سکوت گرفتهاند؟ چگونه است که معلمان حتی برای اعتراض به عدم پایبندی دولت و مجلس به قانون، مورد هجمه و تخطئه سداوصیما (س-ص) و برخی قلم بهمزدها قرار میگیرند اما در زمان تخلف دولت و مجلس، به سادگی از کنار آن عبور میکنند!
سوال:
چرا نهادهای نظارتی و قوه قضاییه ؛ وزیر آموزش و پرورش را برای تخطی از قانون محاکمه نمیکند؟ باید تا قبل از شروع اعتراضات مجدد معلمان، مجریان را به اجرای قانون الزام کرد چون صبر معلمان قطعا ابدی نیست.
قویا انتظار داریم تا تعلل و تاخیر وزیر آموزش و پرورش و تمام کسانی که برای نگارش آییننامه اجرایی قانون رتبهبندی معلمان دخالت داشتهاند، بررسی و نتایج آن اعلام شود. میزان تا صبر و دخالت افراد در ایجاد نارضایتی در میان معلمان باید مشخص شده و خاطیان هم باید مجازات شوند.
نمایندگان، بهویژه اعضای کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی، باید برای اساس نقش نظارتی و به واسطه نمایندگی مردم، با قدرت تمام به این موضوع ورود کرده و تصمیم قاطعانه اخذ نمایند در غیر اینصورت بابت بیتوجهی به افکار عمومی معلمان، در انتخابات آینده، تاوان سنگینی خواهند داد و این که چون نزدیک انتخابات است، گلو پاره کردنهای نمایشی را دیگر باور نمیکنیم، تمام!
صفحه فیس بوک
یکی از مشکلات آموزشی کشور و عدم دست یابی به اهداف سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، مسئله کنکور ، مؤسسات کنکوری و آزمونهای ورودی مدارس خاص هستند که بهجای یادگیری معنیدار و عمیق مطالب، مهارتهای تستزنی و راههای میانبر را به دانشآموزان نشان میدهند.
کنکور فقط به حیطه دانشی آن هم در سطوح پایین یادگیری و حفظیات تمرکز دارد و دانشآموزان را از پرداختن به سایر حیطههای مهارتی و نگرشی محروم میکند. بهطوریکه بیشتر افراد قبول شده در کنکور توانایی لازم برای حل تشریحی مسائل و توضیح موضوعات علمی را ندارند و فقط راهحلهای تستی را میدانند. این موضوع آموزش در کشور را با مشکل روبه رو کرده و شادابی و طراوت را از مدارس گرفته، دانشآموزان را از درک واقعی موضوعات و مفاهیم علمی دور کرده و بیشتر به حفظ مطالب میپردازد. اگرچه برخی محتوی و موضوعات درسی در دوران تحصیل دانشآموزان کاربردی و یادگیری مهارتها را مدنظر دارد ولی سایه سنگین کنکور باعث شده که دانشآموزان به دروسی که در کنکور نمیآیند اهمیت ندهند و توجهی به یادگیری این دروس مهم و کاربردی نکنند.
آمارها نشان میدهند که حدود 80 درصد رتبههای برتر کنکور از سه دهک بالای جامعه هستند و در مدارس خاص (نمونه و تیز هوشان) تحصیل میکنند. هزینههای سنگین آزمونها، کلاسها و مشاورههای مؤسسات کنکوری باعث شده که دانشآموزانی که بضاعت مالی مناسبی ندارند، نتوانند در این آزمونها و کلاسها شرکت کنند و از بقیه رقبای خود جا بمانند. هزینههای سنگین کلاسهای کنکوری عدالت آموزشی را هم زیر سؤال میبرد و در بسیاری از شهرهای دور از مرکز و روستاهای دورافتاده، دانشآموزان دسترسی به این کلاسها را ندارند و عملاً در این رقابت بزرگ علمی موفق نخواهند شد.
موفقیت در رشتههای پزشکی، پیراپزشکی و مهندسیها توقعاتی است که خانوادهها از فرزندان خود دارند که این امر اضطراب و استرسی را هم به دانشآموزان و هم به خانوادهها وارد میکند که باعث بروز مشکلات جسمی و روحی خواهد شد. مسلماً بروز آسیبهای روحی خطرناکتر از آسیبهای جسمی است و میتواند دانشآموزان را در سالهای بعد نیز دچار مشکل کند و بقیه فعالیتهای زندگی آنها را نیز تحت تأثیر قرار دهد.
یادگیری به سبک کنکوری و تلاش برای مهارت تستزدن، دانشآموزان را تکبعدی تربیت میکند و از یادگیری سایر مهارتهای زندگی دور میکند. این موضوع میتواند آسیبهایی را در دوران قبل از کنکور، تحصیل در دانشگاه و حتی بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به دنبال داشته باشد. مثلاً پزشکی که مهارت گوش دادن، مهارت برقراری ارتباط، مهارت کنترل خشم ، مهارت گفت و شنود و مهارت نقدپذیری را ندارد، هرچند هم که حاذق باشد، در کارش موفق نخواهد شد.
کمرنگشدن جایگاه مدارس دولتی و کماهمیت شدن کلاسهای درس مدارس و معلم مدرسه، بهواسطه کلاسهای کنکور، مشکل دیگری است که مافیای کنکور و مؤسسات کنکوری به آن دامن میزنند و آموزش و پرورش باید به این موضوع ورود کند و با تقویت مدارس دولتی این مشکل را حل نماید.
علاوه بر دانشآموزان خانوادههای آنها نیز در سالهای منتهی به کنکور دغدغهها و چالشهای فراوانی دارند و فضای زندگی آنها در این سالها متفاوت خواهد بود و به جز هزینههای مالی فراوان، مجبور به تحمل مشکلات زیادی هستند.
کنکوری که در عرض چند ساعت سرنوشت تو را رقم خواهد زد و فقط مهارت تستزنی تو را می سنجد و از سایر مهارتها غافل است، استرس و اضطرابی را در پی خواهد داشت که همه افراد شرکتکننده در کنکور را تحتتأثیر قرار میدهد و آسیبهایی را به دنبال خواهد داشت. قبول نشدن در کنکور هم حس ناامیدی را تقویت میکند و آینده را تاریک و مبهم خواهد ساخت. نداشتن مهارتهای لازم در زندگی بهواسطه کنکور، دانشآموزان را بیش از پیش ناامید میکند که آینده خوبی نخواهند داشت و چون مهارتهای ضروری را بلد نیستند آنها را به انزوا و گوشهگیری میکشاند و از آینده ناامید میشوند که این امر شادابی و نشاط را در جامعه از بین خواهد برد.
رتبههای برتر کنکور نیز گاهی اوقات دچار غرور و خودبرتربینی میشوند و توقعات بالایی که خانواده، اقوام و جامعه از آنها دارند باعث بروز چالشهایی برای آنها میشود و با همه زحمات، تلاشها و هزینههایی که کردهاند احساس میکنند که با قبولی در دانشگاههای معتبر و رشته مورد علاقه خود به کعبه آمال خویش نرسیدهاند و دچار افسردگی شده و با تغییر رشته و یا فکر مهاجرت خود را آرام میکنند.
امید است با توجه به تغییراتی که در کنکور سالهای بعد لحاظ شده از جمله تأثیر 60 درصدی سوابق علمی (معدل امتحان نهایی پایه دوازدهم) و حذف دروس عمومی و برگزاری دو بار کنکور در سال، بسیاری از این مشکلات کاهش پیدا کند و کمکم با حذف تدریجی کنکور و یا کمرنگشدن آن در بسیاری از رشتهها شاهد رشد و شکوفایی بیشتری در عرصههای علمی کشور باشیم و با جلوگیری از مهاجرت نخبگان و دانشمندان و رتبههای برتر کنکور و تحول در امر آموزش و یادگیری عمیق و معنیدار مفاهیم و موضوعات کاربردی بتوانیم قلههای علم و دانش را در جهان فتح کنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید