بنا به گفتهی مشاور وزير آموزش و پرورش -که دبیر ستاد همکاریهای حوزه علمیه و آموزش و پرورش نیز هست- ايجاد مدارس وابسته به حوزه علميه در دستور كار قرار گرفته است.
خبر دیگری، حاکی از ابلاغ دستورالعمل اجرایی «طرح روشنا» است که بر اساس آن روحانیون مجری طرح در فعالیتهای فوق برنامه پرورشی، به مدارس استعدادهای درخشان سراسر کشور اعزام خواهند شد. تقویت مسائل اعتقادی و شرعی در نخبگان برای کاهش فرار مغزها و افزایش علاقه به خدمت به نظام اسلامی، بخشی از اهداف این طرح برشمرده شده است.
پیش از این نیز وزیر بی وجههی آموزش و پرورش، از امضای تفاهمنامه با مداحان جهت تسهیل حضور ایشان در مدارس سخن گفته بود!
پیش تر از اینها هم تعدادی از نمایندگان مجلس ولایی و انقلابی، طرحی را به ریاست مجلس ارائه دادهاند که بر اساس آن صلاحیت اعطای مجوز مشاوره روانشناسی -که اکنون در اختیار نظام روانشناسی و مشاوره کشور است- در اختیار حوزههای علمیه قرار بگیرد و سکان خدمات مشاورهای مدارس به دست روحانیون و طلاب حوزههای علمیه سپرده شود..
قبل از همهی اینها هم، انتشار خبر جذب ۲۵ هزار طلبه در آموزش و پرورش بود که اقشار مختلف مردم را حیرت زده کرد و کنشگران فرهنگی و متخصصان تعلیم و تربیت و دلسوزان نظام آموزشی را در شوک عمیقی فرو برد و انتقاداتی را برانگیخت و البته خیل عظیمی از طلاب علاقه مند به اشتغال در این ویرانه را حسابی شادمان کرد.
در واقع ورود مستمر حوزویان به ساحت آموزش و پرورش در طول چندین دههی گذشته تقریباً به طور چراغ خاموش انجام گرفته و به گسترش تدریجی حضور آنان در سطوح و ارکان و رستههای مختلف آموزش و پرورش -از وزارتخانه تا مدرسه و از سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی تا دفتر تالیف کتب درسی- انجامیده است اما آنها، اکنون بیپرده و با نور افکن، درصدد تصاحب پستهای بیشتر و ایفای نقشهای متنوعتری در نهاد تعلیم و تربیت برآمدهاند.
البته این وضعیت تنها محدود و منحصر به دستگاه تعلیم و تربیت نبوده و آنها در تمام شئونات حاکمیتی و دولتی و خصوصی و خصولتی ورود کرده و با مرام نمایندگی عقیدتی نظام، در همهی ارگانها و نهادها و ادارات و سازمانها، مأمور به حضور شدهاند اما این حضور، به دلیل تشابه ظاهری و لفظی «رسالت تربیت » در دو نهاد آموزش و پرورش و حوزه و اشتراک نقطهای این دو نهاد در این رسالت و تقلیل و تحدید مفهوم و گسترهی کار تربیتی تا سطح انذار و تبشیر و تبلیغ و ارشاد و نصیحت و امر و نهی و شرعیات و احکام و عقاید و...، با جرأت و جسارت بیشتر و توجیه قویتری در دستگاه تعلیم و تربیت صورت گرفته است و بالطبع؛ فضا، محتوا و کارکرد آن را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
آنچه امروز، دردمندانه باید به آن اقرار کرد، این است که آموزش و پرورش ما در حال حاضر، حال و روزِ یک محتضر را دارد که اگر نوشداریی از جنس خرَد و عقلانیت دریافت نکند، رفتنیست. رفتنی نه به آن معنا که درش تخته شود و از صفحهی روزگار محو گردد بلکه بدین معنا که از همین تهماندهی خرَد و عقلانیت نیز تهی گردد و غرق در اوهام و عصبیت و جزمیت و سطحینگری و قشریگری شود.
فلسفهی وجودی نهاد تعلیم و تربیت با محوریت مدرسه، تربیت شهروندانی جامعهپذیر و منعطف و منتقد و قانونمدار و درستکار و فهیم و آگاه و هنرور و مهرپرور و نیکخو و صلحجو و ژرفاندیش و دانا و توانا و ماهر و مقتدر و مولد و مومن به خدا و متعهد به مردم است. همان ثمراتی که ما تاکنون از این درخت تناور، کمتر دیدهایم و هر روز بیشتر از دیروز حسرتشان را خوردهایم. اهدافی که در حد رویا و آرمان مانده و با خروجیهای دستگاه، هیچ قرابت و مجانستی ندارند. اهدافی که تحقق آنها با شرایط و ساز و کار کنونی، تقریباً محال و ناممکن و یا بسیار دشوار به نظر میرسد. دلیل این دشواری یا ناممکن بودن را میتوان از ملاحظهی صورت وضعیت عناصر اصلی دخیل در امر تعلیم و تربیت، استنباط و استخراج کرد.
فضا و زمان آموزش، مواد و محتوای آموزشی و رهبریت آموزشی سه تا از اصلیترین مولفههای دخیل در کیفیت آموزش و تربیتاند. هر چند شرح مفصل احوال فعلی این مولفهها، در این مقال نمیگنجد، لیکن در این مجال، شمّهای از صورت وضعیت آنها را از نظر میگذارانیم:
۱) فضا و زمان:
مدارس به عنوان کانونهای وقوع رخدادهای تربیتی، شایستگیهای لازم برای انجام ماموریت خود را ندارند؛ فاقد جذابیت، غنا و انعطاف لازمند. اغلب فرسوده و بدون امکاناتاند. تهی از موهبتهای مدرن امروزیاند. تهی از لوازم آموزنده و انگیزهساز و الهامبخش هستند.
به سبک و سیاق منسوخ چندین دهه قبل اداره میشوند و عمل میکنند؛ دانشآموزان را در اتاقکهای کوچکی، تنگاتنگ مینشانند و امکان هر گونه تحرک و آزادی عمل را از آنان سلب و آنها را به دلیل فقر امکانات و فقدان راهبرد، از فعالیتهای مهارت محور و مورد علاقه و نشاطبخش و روحافزا منع میکنند.
علاوه بر اینها، کمبود شدید فضای آموزشی در مناطق و نواحی و محلههای پر جمعیت، نه تنها پدیدهی مدارس دو نوبته -و در حقیقت، نیمه وقت- را به سیستم آموزشی تحمیل کرده بلکه به افزایش نامتعارف جمعیت کلاسهای درسی نیز منجر شده است. این دو معضل بزرگ -که توأم باهم موجب انقباض زمان و تقلیل شدید وقت آموزش شدهاند- همزمان با کاستیها و نقایص پیشگفته، شرایط آموزش و تربیت راستین را از بین برده و امکان شکلگیری اخلاق آموزشی و فرهنگ یادگیری و دورهمی برای باهم زیستن و بهتر زیستن را نابود کرده و ضربهی مهلکی بر فرایند تربیت زده است.
تجارب نظامهای آموزشی موفق جهان نشان میدهند که تربیت در فضای باز و آزاد و غنی و شاد محقق میشود نه در فضای فقرزده و غمزده و بستهی تحت کنترل و فشار، و نه با اکراه و تنفر و اجبار.
فضا/ زمان فشرده و محدود در نظام آموزشی ما مسبب بسیاری از کاستیهای تربیتی شده است. از عوارض ظاهری این فشردگی و محدودیت همین بس که مدارس ما نمیتوانند فرصت تکرار آموزهها را برای دانشآموز/معلم فراهم کنند، نمیتوانند اجازهی آزمون و خطا و خلاقیّت به دانشآموزان بدهند، نمیتوانند فرصت و امکانات و شرایط دستورزیها و تجارب مکرر و تازه را در اختیار دانشآموز/معلم قرار دهند، نمیتوانند جوّ مشارکت و معاونت و تکریم و احترام و اختیار برای حاضران مهیا کنند. ناگفته پیداست که تدارک چنین شرایطی، هم فضای فراخ و بسیط و غنی میطلبد و هم، زمان آزاد و متسع و کافی که متأسفانه ما به نبودشان عادت کردهایم و حتی درک ضرورتشان را نیز از دست دادهایم! وقتی قرار است مدرسه کار روزانهی خود را با روضه و رثا و نوحه و عزا شروع کند و دانشآموز را با ذهن سوگوار و ماتمزده راهی کلاس نماید، چه فرقی میکند که بر صندلی منصب و مسئولیت در وزارتخانه و سازمان و مدرسه چه کسی بنشیند؟
۲) مواد و محتوای آموزشی:
ماهیت محتوای آموزشی به عنوان خوراک و مواد اولیه و ورودیها و دروندادهای فرایند آموزش، تأثیر غیرقابل انکاری در نوع خروجیها و کیفیت بروندادهای آن دارد؛ به عنوان مثال، بروندادِ دروسی مثل حساب و هندسه و مثلثات، مهندس و خروجی دروسی مانند زیستشناسی و بهداشت و شیمی پزشک میشود. به همین ترتیب نمیتوان کسی را سر کلاس تاریخ ادیان و یا حدیث و روایت و قرآن نشاند و از آن طرف، مهندس مکانیک یا کارشناس هوا-فضا و یا یک اقتصاد دان تحویل گرفت. برنامه درسی مدارس ما، مملوّ از دروسیست که نه تنها خودشان هیچ نسبت و قرابت و مجانستی با هیچ فن و حرفه و شغل و کار و تولید و تخصصی ندارند، بلکه با اشغال بخش زیادی از برنامهی درسی، فرصت و زمان آموزش را از آموزههای علمی و فنی و مهارتی و تخصصی مرتبط با کار و حرفه و صنعت و فناوری و تولید میربایند. مگر میشود در ظرفی شن و ماسه پر کرد و از درونش آبگوشت بیرون آورد؟ مگر میشود در زمینی جو کاشت و گندم درو کرد؟...
جنبهی دیگر این مسئله تعدد خارج از اندازهی مواد درسی هست که در مجموع، جز دلزدگی و خستگی و درماندگی برای دانشآموز، چیزی به همراه ندارند؛ به عنوان مثال، دانشآموزان ما در پایه هفتم -که تقریباً نقطهی میانی تحصیلات مدرسهای هست- با چهارده ماده درسی سر و کار دارند. دروس متعددی که زمان آموزش را تکه تکه و قلع و قمع میکنند و تمرکز بر آموزههای ضروری و بایستهی زندگی را ناممکن و فراگیران را خارج از مدار آموزههای راستین خسته و سردرگم میسازند. دروسی که دانشآموزان را از دایرهی تمرین و تعامل برای بهتر زیستن و باهم زیستن و برای هم زیستن، بیرون میکنند.
راز اصلی کمسوادی و بیسوادی و ناکارآمدی و دلیل بسیاری از قانونگریزیها و اخلاقستیزیها و کجخلقیها و ناشکیبیها و خودحقپنداریها و ناسازگاریها و صلحناپذیریهای نسل امروزی هم همین است.
۳) رهبریت آموزشی:
در میان سه مولفهی اصلی دخیل در کیفیت آموزش و تربیت، رهبریت آموزشی شاید اثرگذارترین مولفه و حتی رکن اصلی تعلیم و تربیت باشد. چرا که به تنهایی میتواند سایر ارکان و عناصر و مولفهها را بسازد و ایجاد کند و احیا نماید و ارتقاء دهد و یا به کلی نابود سازد. اما متأسفانه در حال حاضر سیاست گذاران و برنامه ریزان و مولفان و مدرسان ما، توان و رویکرد ایجاد و احیا و تغییر و توسعه و ارتقاء فضا و محتوای آموزشی را ندارند. وزرایی که برای آموزش و پرورش انتخاب میشوند، فاقد صلاحیتهای علمی و مدیریتی و مهارتی لازم و کافی برای رهبریت این مجموعهی بزرگ و گسترده هستند. بینش و منش و جسارت و شهامت لازم برای حفظ استقلال دستگاه تحت تصدی خود را ندارند. به همان نسبت که دروازههای دستگاه تعلیم و تربیت را به روی نهادهای سیاسی و ایدئولوژیک باز میکنند، از تعامل با مراکز و واحدهای علمی و مهارتی و صنعتی و اقتصادی غفلت میورزند.
ملاحظهی صورت وضعیت رهبریت آموزشی در سطح مدارس به مراتب تأسفبارتر و دردآورتر است؛ اکثر معلمان، افسرده و پریشان و نگران و بیانگیزه و دلخستهاند. اغلب آنان، به دلیل دغدغههای معیشتی و گرفتاریهای دو شغلگی و کمبود وقت و بیانگیزگی، مطالعه کافی ندارند. بروز نیستند. اقتدار علمی ندارند. تابع مطلق محتوای کتب درسی هستند. شهامت نقد محتوای کم مایهی دروس را ندارند. با اتکاء محض به محتوای کتب درسی، پا را فراتر از آنچه در آنها درج شده، نمیگذارند و منابع مطالعاتی الهام بخش را به دانشآموزان خود معرفی نمیکنند. سرکوبگرند و اجازهی نقد و آزادی عمل به دانشآموزان نمیدهند. هم خود و هم دانشآموزان را در چاردیواری کلاس و صفحات کممایهی کتب درسی محصور میکنند... و معلمانی که از بد حادثه اینجا به پناه آمدهاند و بزرگترین و تنهاترین دغدغهیشان، نان شبشان است.
رهبریت آموزشی در سطح مدارس از درد بزرگ دیگری هم رنج میبرد؛ نخستین و بدیهیترین ملاک رهبریت آموزشی در مدارس نادیده گرفته میشود؛ معیار دانش و تخصص در تخصیص نیروهای آموزشی به کلاسهای درسی به شدت فراموش شده است و فعالیت تخصصی با رهبریت افراد متخصص در اتاقهای درسی به ندرت دیده میشود. آموزگاران دورهی ابتدایی در دورهی اول متوسطه و دبیران دورهی اول متوسطه در دورهی دوم به کار گرفته میشوند. تجارب نظامهای آموزشی موفق جهان نشان میدهند که تربیت در فضای باز و آزاد و غنی و شاد محقق میشود نه در فضای فقرزده و غمزده و بستهی تحت کنترل و فشار، و نه با اکراه و تنفر و اجبار.
آقای صفدری که آموزگار دورهی ابتدایی هست، در دورهی اول متوسطه، دینی و قرآن و تفکر و سبک زندگی تدریس میکند. آقای قلندری نیز همین طور! و اغلب نیز از اینکه همواره از بودجه بندی جلوترند، ابراز خوشحالی میکنند و لبخند رضایتمندی بر لبشان است. آقای مظفری هم که دبیر ادبیات فارسی هست، کلاسهای زبان انگلیسی دورهی اول متوسطه را کنترات کرده است. آقای مدبری هم که آموزگار ابتدایی هست، تدریس درس علوم تجربی پایهی نهم را عهدهدار شده و معمولاً بسیاری از مفاهیم بدیهی علم را غلط تدریس میکند و سئوالات غلط طرح میکند.
آقای قربانعلی دبیر دینی و قرآن است و به آنچه تدریس میکند، هیچ اعتقادی ندارد! آقای شمسعلی هم مغازه میوه فروشی دارد و تمام و همّ و غمّش تأمین بار مغازه در سحرگاهان و محاسبهی سود زیان آن است...
وقتی فضا و زمان و فرصت لازم در اختیار معلم و متعلم قرار نمیگیرد، وقتی خوراک و مواد آموزشی به درد بخوری به سیستم آموزشی تزریق نمیشود، وقتی برنامهی جامع و مدونی برای تربیت و به کارگیری نیروی انسانی متخصص وجود ندارد، وقتی قرار است دستگاه تعلیم و تربیت به صورت هیئتی اداره شود، وقتی قرار است مدرسه کار روزانهی خود را با روضه و رثا و نوحه و عزا شروع کند و دانشآموز را با ذهن سوگوار و ماتمزده راهی کلاس نماید، چه فرقی میکند که بر صندلی منصب و مسئولیت در وزارتخانه و سازمان و مدرسه چه کسی بنشیند؟ چه فرقی میکند که بر سر این محتضر چه کسی آیه رحلت خواند!؟
این محتضر، به گور تشنهتر از مهر و آذر است!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.