مازندران
زندگی در جامعه بدون اعتماد، هراسآور است، اگر که اصلا مقدور باشد. جامعهای که مردمانش باور قلبیشان باشد جمله معروف هابز، آنجا که گفت: «انسان، گرگ انسان است.» شرایطی که در آن یا باید کمین بگیری که دریده نشوی و یا چنگال تیز کنی برای دریدن و این بیش از هر چیز، جنگ را تداعی میکند به عنوان یک موقعیت آنومیک، یک خطر همهجانبه هر لحظه که انواع کنوانسیونها و ضوابط، حتی سعی بر کنترل آن نیز دارند، که زندگی در چنین بلبشویی، اگر به صورت موقت بتواند دوام بیاورد، قطعا شانسی برای همیشه ندارد.
روی یک فرد، تا چه حد میتوان حساب کرد، چه میزان قابل تکیه کردن است و چه کاری را تا چه حد میتوان به او سپرد؟ همه این تعابیر، معانیای هستند که در لغتنامههای فارسی برای مدخل «اعتماد» آمدهاند.
بیاعتمادی اما در حالت عادی، یک مرحله آستانهای است که باید نهایتا از آن گذر کرد و انواع امتحانها و آزمونها برای آن در سطوح رسمی و غیررسمی طراحی شده است. در اسطورهشناسی اسلامی، حتی کل آفرینش، یک آزمون بزرگ است تا میزان لیاقت بندهها که تعبیر دیگرش میتواند همان ظرفیت شان برای مورد اعتماد قرار گرفتن باشد، مشخص گردد. لیاقت شان در برعهده گرفتن همان چیزی که در ادبیات فارسی، استعاره «بار امانت» برای آن به کار رفته است. بیاعتمادی به این معنا، یک موقعیت منطقی و موقتی است که اتفاقا عقل سلیم نیز موید آنست.
بیاعتمادی اما در معنای دیگرش، یک احساس عمومی تعمیمیافته است، تیپی از عدم اطمینان همه برای تکیه دادن به همه. احساسی قوی، بیآنکه هیچ پشتوانه تجربی مشخصی در هر مورد خاص، از آن حمایت کند. تیپی از بیاعتمادی واگیردار که درست مثل یک بیماری اپیدمی، در جامعه ساری میشود و در ترکیب با تجربیات کوچک شخصی، چرخههایی از تقویت را ایجاد میکند و به یک حالت ذهنی بیمارگون، دائمی و پیشرونده تبدیل میشود که هر رابطهای با فرد جدیدی را تحتالشعاع قرار میدهد. آنچه منظور این یادداشت از بیاعتمادی است، تعبیر دومی است که توضیح داده شد و در ادبیات علوم اجتماعی از آن تحت عنوان فرسایش سرمایههای اجتماعی یاد میشود.
اما بحث از اعتماد و بیاعتمادی در چه شرایطی دارد مطرح میشود؟
در شرایطی که دورکیم به ما میگوید نظم جدید جامعه، جای نظم پیشین را گرفته و نظام تقسیم کار مکانیک، جای خودش را به نظام تقسیم کار ارگانیک داده و به تبع آن، ما از همبستگی مکانیک به همبستگی ارگانیک گذار کردهایم. موقعیت جدیدی که دیگر نه لزوما همانندیهایمان و باورمان به ارزشها و اعتقادات مشترک، که نیاز به ما یکدیگر، نخ اتصال مان به هم است. اینکه در تقسیم کار جدید، هر کدام داریم بخشی از نیازهای دیگری را تامین میکنیم و متقابلا از کاری که او برای رفع نیازهای ما انجام میدهد بهره میبریم و در این چرخه، جدای از اینکه به لحاظ شخصیتی که هستیم و چگونه فکر میکنیم و جدای از ارزش و ماهیت کاری که میکنیم، همه به هم وابستهایم و زندگیهایمان بیش از پیش در قالب یک چرخه اکوسیستموار در هم گره خورده است. در چنین شرایطی ظاهرا بیش از همیشه نیازمند اعتماد متقابل هستیم چرا که زندگیمان را ناگزیر، بخشبخش کرده و تصدی هر کدام از این بخشها را به دیگریای سپردهایم که بیش از همیشه برایمان ناشناس و غریبه است.
در چنین شرایطی ناگزیریم اعتماد داشته باشیم به چیزی که میخوریم، بیآنکه دقیقا و یقینا بدانیم، کی، کجا، توسط چه کسی، با چه موادی و به چه شیوهای تهیه شده است. ما هر چه قدر هم وسواسی و دقیق، نهایتا باید آن را بخوریم صرف اینکه به ما گفته میشود مناسب خوردن است. جسم خود را در اختیار نظام پزشکیای قرار میدهیم که نمیدانیم با آن ابزارها و تجهیزات پیشرفتهاش درون ما چه میبیند، داروهایی که تجویز میکند چه عوارض منفیای خاص ما میتوانند داشته باشند و عملیاتی که روی جسم ما انجام میشود تا چه حد ضروری و از سر خیرخواهی است؟ پدال گاز وسیله نقلیهای که سواریم و مرگ و زندگیمان در گرو آنست را فشار میدهیم، صرف اینکه استانداردهای مربوطه را دارد و ما باید به سیستم کنترل کیفیای که باز نمیدانیم توسط چه کسانی، با چه میزانی از دقت و تعهد کاری، انجام شده اعتماد کنیم. مثالهایی از این دست بسیار زیاد هستند ولی در همین حد کفایت میکند که ببینیم زندگی اجتماعی ما در جهان مدرن، در چه شبکه در هم تنیدهای از تقسیم کار، اسیر شده و چرا گفته میشود که بیش از همیشه نیازمند اعتماد به یکدیگر هستیم.
تناقض اینجاست؛ ما در شرایطی باید بیش از همیشه به هم اعتماد کنیم که شاید بیش از همیشه نیز در معرض خطر بیاعتمادی نسبت به هم هستیم. ما با حرکت از اجتماعات به تعبیر تونیس، گمنشافتی دیروز به جوامع گزلشافتیای ورود پیدا کردهایم که در آن، یکدیگر را نمیشناسیم و عمدتا راههای سادهای نیز برای این کار در اختیار نداریم. ما با هم غریبهایم، به تعبیر باومن «غریبهها ابداعی مدرن نیستند ولی غریبههایی که مدتی طولانی و حتی تا ابد غریبه میمانند ابداعی مدرنند!» ما غریبههایی هستیم که در بهترین حالت فقط میتوانیم نیت یکدیگر را حدس بزنیم ولی هرگز به اطمینان نمیرسیم. غریبههایی که همواره در هر فرهنگی، قاعده منطقی، دوری و فاصله گرفتن از آنهاست چرا که بین غریبه و خطر، تیپی از همنشینی معنایی وجود دارد.
در چنین شرایطی، قوانین و حقوق چه کمکی میتوانند به ما بکنند؟ به نظر برخی، پناه بردن به این حوزه و زیستن محتاطانه در سایه امنیت و حمایت آن، منطقیترین راه است. افرادی از این تیپ تفکر، بسیار زیادند و خیلی راحت میتوان در جامعه امروزی پیدایشان کرد. اینها کسانی هستند که مثلا در معامله، وسواس عجیبی در مستندسازی و مکتوب کردن همه چیز دارند و همچنین میل وافری به پیشبینی تمامی شرایط غیرمنتظرهای که ممکن است بتواند زمانی بازی را به ضرر آنها بچرخاند. حاصل، طبیعتا تیپی از استرس و فشار روانی مداوم، اول از همه برای خودشان است که مبادا همه موارد قید نشده باشد یا مبادا خودشان ناخواسته از مفاد قرارداد، تخطی کنند؟ و در وهله دوم، تیپی از تخریب روابط انسانی است که حاصل نگاه توام با شک زنندهای به طرف مقابل شان است. چرا که ناچارا با خود این گفت و گوی درونی را دارند که احتمالا این همان گرگی باشد که همیشه از او ترسانده شدهایم. طبیعتا انعطافناپذیری در روابط و تعاملات، حاصل ناگزیر چنین شرایطی است و نسبت به هر آنچه به زعم خودشان، مغایر با قرارداد، پیش آمده باشد شدیدا برخورد میکنند و نتیجه، تحمیل نوعی از فشار در رابطه و زیاد شدن هزینههای روانی و اجتماعی آنست. موجودی که هنوز بر سر جبر و اختیار او پس از هزاران سال بحث فلسفی، بحثِ باز هست، موجودی که در ساختار اجتماعی دومینوواری زندگی میکند که همه چیز از اختیار خودش خارج میشود (درست مثل صفهای پرازدحام مترو، بیآنکه بخواهد، تحت فشار جمعیتی که معلوم نیست نقطه آنومیک آن کجاست، بخشی از نیرویی میشود که به جلو رانده شده و به نفرات جلوی خود فشار وارد میآورد) چنین موجودی چهطور میتواند همواره و در هر شرایطی، تن به ساختار صلب قوانینی بدهد که همه چیز را میخواهند تحت کنترل داشته باشند؟
حقوق، دانشی مفید و ابزاری لازم برای بشر بوده و هست ولی بحث اساسی آنست که آیا تاکید بر آن و سختگیری در کاربردش (حتی با فرض اینکه امکانپذیر باشد) راهگشاست و میتواند ما را از اعتماد به یکدیگر و از روابط انسانی و پویایی آن، بینیاز کند؟ میتواند آیا جایگزین مناسبی برای احساس بیاعتمادی ما باشد؟ آیا اعتماد به واسطهای به نام قانون میتواند خلا ناشی از بیاعتمادی ما نسبت به یکدیگر را پوشش دهد یا ما همچنان نیازمند اعتماد کردن و مورد اعتماد قرار گرفتن بیواسطه نیز هستیم؟ این را نه به عنوان یک نیاز اجتماعی که به عنوان یک نیاز روانی میتوان مطرح کرد. اگر قانون، وسیلهایست که توسط ما وضع شده و بناست ما را به انسجام اجتماعی به عنوان یک هدف برساند، آیا تاکید صرف بر این وسیله، خود مصداق «مراسمگرایی»ای نمیشود که مرتون از آن صحبت میکند؟
شرایطی که وسیله در آن بر هدف، برتری پیدا میکند و خود، عدم انسجام را به عنوان نتیجه در پی دارد. آیا قوانین به تنهایی میتوانند ذات متغیر، نسبی و پیچیده جهان اجتماعی را مدیریت کنند؟ آیا محدود کردن جهان اجتماعی به دنیای تصنعی و خشک قوانین، تیپی از سادهانگاری مسائل و نیز بیاحترامی به مقام انسانیت نیست؟ شکل دیگری از آنچه مارکس، از خودبیگانگی نامید نیست؟ آیا ما اسیر ساخته دست خود نشدهایم و فراموش نکردهایم که این «ما» بودیم که قانون را ساختیم و قانون قرار بود زندگی «ما» را بهتر کند؟
قطعا یادداشت حاضر، منکر نقش ضروری قوانین در انسجام سازمان اجتماعی جوامع پیچیده امروزی نیست، بلکه اعتراض به رویکردهایی است که در تبیین نقش قوانین، افراط میکنند. اعتراض به نگاه عمومیتیافته و رایجی است که طبیعت و سرشت بشری را به یکی از ساحتهای ساخته دست آن یعنی حقوق، تقلیل میدهد. اعتماد کردن در شرایط فعلی جهان و نابهسامانیهای امروز جامعه، کار بسیار دشواری است و حق میتوان داد به همه افرادی که بیاعتمادی، بخشی از نگاه آنها به کلیت هستی شده (و قطعا خود نگارنده نیز کاملا از این اتهام، مبری نیست) اما آنچه شاید وظیفه انسانی ماست، تلاش برای نپذیرفتن این شرایط است. کمک کردن به خودمان و دیگران که بتوانیم هنوز حس خوب اعتماد کردن و مورد اعتماد قرار گرفتن را به عنوان میراثی از گذشتگان مان حفظ کرده و مثل مشعل روشن المپیک، به نسل بعد منتقل کنیم. وظیفه ما شاید نپذیرفتن طعم ملس زندگی در به تعبیر وبر، قفس آهنین قوانین است و تلاش برای حفظ طعم مطبوع اعتماد که قطعا هنوز خاطرهای از آن را در گوشهای از ذهنمان و هنوز در رفتار گذشتگانمان داریم.
اینکه چهطور میتوان از این شرایط خارج شد و اعتماد کرد؟
شاید راه حل سادهای نداشته باشد ولی بدون شک اعتماد کردن را تنها با اعتماد کردن میتوان آموخت و این میسر نمیشود جز در تمرینهای ساده روزانه.
در تجربه ساده بازی کودکان در پارک و تلاش برای نترساندن آنها از ارتباط با دیگران و حداقل از کودکان دیگر. در کمی منعطف بودن در روابط روزمره و تلاش برای به حساب آوردن مناسبات و روابط انسانی در کنار مستندات حقوقیای که از قضا محکم هم تنظیم شدهاند... در پرسیدن زمزمهوار از خود، در اوج زمانی که وسوسه بیاعتمادی داریم: «ایا واقعا نمیشود هیچ سطحی از اعتماد را آزمود؟» و نگاه کردن به این موضوع به عنوان وظیفهای انسانی و اجتماعی. مصلحت جمعی، درازمدت و پایدار همه ما در انست که گذشته از مدیریت مراودات موردی و شخصیای که با هم داریم و عموما قرار است صرفا با واسطه قانون کنترل شود، بیاموزیم که به هم اعتماد کنیم.
تلاشی که روانشناسان هم سعی دارند از خلال گفتمان مثبتاندیشی، ترویجش داده و ما را به آن دعوت کنند...
انسان شناسی و فرهنگ
گروه اخبار /
موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان به واسطه سرمایه گذاری در حوزه های تاثیرگذار بر اقتصاد کشور و همچنین سودآوری موثر برای فرهنگیان عضو موسسه، موفق به دریافت دو لوح تقدیر و تندیس زرین برگزیدگان اجلاس در حوزه برترین سازمان تاثیر گذار در سرمایه گذاری های موثر در اجلاس متخصصان و روسای بانک، بیمه، بورس و شرکت های تاثیرگذار در اقتصاد کشور (باینکس) شد.
موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، بانک صادرات، بانک شهر، بانک انصار، بیمه پارسیان، بانک قوامین، شرکت سرمایه گذاری توسعه ملی و بانک مهر اقتصاد از مهم ترین موسسات برگزیده این اجلاس بودند.در این اجلاس شهاب الدین غندالی مدیر عامل موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، به پاس موفقیت در توسعه و بالندگی و بر اساس نتایج بررسی نظرسنجی لوح تقدیر دریافت کرد.
براساس شاخص ها و استانداردهای اعلام شده از سوی دبیرخانه این اجلاس و ارزیابی های صورت گرفته، صندوق ذخیره فرهنگیان موفق به دریافت نشان زرین برترین سازمان تاثیر گذار در سرمایه گذاری های موثر شد.
به گزارش روابط عمومی موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان، دریافت گواهی اعتبار و کیفیت سازمان بین المللی ICS Group موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان همچنین با شایستگی کامل، گواهی اعتبار و کیفیت سازمان بین المللی اعتباربخشی ICS Group در حوزه سرمایه گذاری را دریافت کرد.
میرزابابا مطهری نژاد دبیر کل اجلاس، با بیان این که نظارت بر عملکرد کیفی سازمان ها باید از طریق سازمان های مردم نهاد انجام شود، گفت: رضایت مندی مشتریان هدف نهایی تولید کنندگان و ارایه دهندگان خدمات است، اما این امر باید از سوی نهادهای بیرونی پایش شود و تحقق این امر جز با نظارت مردمی از طریق سازمان های مردم نهاد میسر نیست.
وی همچنین افزود: اعطای گواهینامه اعتبار به سازمان ها براساس معیارها و ضوابط بومی و بین المللی است. دبیرخانه توسعه صنایع ملی ایران که به عنوان یک سازمان مردم نهاد در راستای بازبینی و هم اندیشی مشترک بخش دولتی و خصوصی عهده دار امر نظر سنجی، بازبینی کننده و تعامل کننده با این دو بخش در روند بهبود فضای کسب و کار و توسعه صـنایع مذکور است با همکاری نهاد اعتبار بخشی ICS Group در سال های اخیر به چندین نهاد برتر ایرانی نشان زرین و گواهی کیفیت اعطا کرده است.دومین اجلاس متخصصان باینکس با همکاری موسسه اعتبار سنجی آلمانی با حضور بانک ها و موسسات مالی عمده کشور در مرکز همایش های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران برگزار و از برترین های این حوزه تقدیر شد.
حضرت سليمان از خردمندترين انسانهاست ، وي جانشين حضرت داوود و يكي از چهار فرزند او است كه براساس روايات اسلامي خداوند حكم نبوّت را به او داده است وليكن كتاب مقدس او را يك پادشاه مقتدر معرفي ميكند. خداوند آدمي و ديو و مرغ را همچون لشكريان فرمانبردار او كرد. جلال، شكوه و عظمت او مشهور است. عزيزالدين نسفي عقل را در بدن آدمي همانند سليمان ميداند كه چون اسير ديو شهوت گردد، ديو بر تخت مينشيند و سليمان كمر به خدمت او ميبندد. اما اگر سليمان بر ديو تسلط يابد ميتواند او را به فرشته تبديل كند و از او كار بكشد. خداوند در رؤياي شبانه بر وي ظاهر شده فرمود: اي سليمان هرچه ميخواهي بخواه كه به تو عطا خواهد شد. آن حضرت خواهش بسيار عالي كرد و حكمت را طلب كرد و خداوند متعال دولت و احترام را نيز بر آن افزود. بنابر كتاب مقدس سلطنت سليمان چهل سال طول كشيد. همانگونه كه هر انساني از جهان هستي، جامعه و پديدههاي اجتماعي، باورها و اعتقاداتي دارد بدون شك حضرت سليمان از اين قاعده مستثني نيست. بنابراين نگارندهي مقاله بر آن است تا افكار، عقايد و باورهاي حضرت سليمان را از كتاب امثال، جامعه و غزلهاي سليمان بيرون بياورد و با استفاده از سخنان وي جامعهي حضرت سليمان را ترسيم نمايد.
مهمترين اصلي كه در سخنان حضرت سليمان مشاهده ميشود حكمت است. وي شاهرگ حيات جامعه را حكمت و دانايي ميداند و بيان ميكند كسي كه حكمت و ادب را خوار ميشمارد احمق است و به جوانان چنين نصيحت ميكند كه نصيحت پدرت را بشنو و از تعليم مادرت رويگردان مشو. زيرا سخنان ايشان مانند تاج و جواهر، سيرت تو را زيبا خواهند ساخت. (امثال، باب يك آيهي 7، 8 و 9)
حضرت سليمان نجات جامعه را در حكمت ميداند و معتقد است كه ناآگاهي، افراد جامعه را از پاي درخواهد آورد و جامعه را در بلا و مصيبت و در ناامني فرو خواهد برد. وليكن اگر حكمت و دانايي در جامعه رشد پيدا كند و همچون درخت تنومند گردد. در اين صورت است كه عدالت، انصاف و صداقت بر جامعه حاكم خواهد شد به طوري كه چنين ميفرمايد: اگر به سخنانم گوش بدهي، خواهي فهميد كه عدالت، انصاف و صداقت چيست و راه درست كدام است (امثال، فصل دوم، آيهي 9).
حضرت سليمان فوايد حكمت را در جامعه به شرح ذيل بيان ميكند؛
1- مردم جامعه در كمال لذّت و شادي زندگي خواهند كرد
2- شرارت و بدي از جامعه رخت خواهد بست
3-حقّهبازي و نادرستي در جامعه جايگاهي نخواهد داشت
4- محبّت و دوستي وخوشبختي در جامعه همچون طلاي ناب خودنمايي خواهد كرد
5- حكمت به انسان زندگي خوب و طولاني، ثروت و احترام ميبخشد
6- حكمت تاج عزّت و افتخار را بر سرانسان خواهد نهاد
7- حكمت عدالت و انصاف را در قضاوت به دنبال خواهد داشت
8- حكمت عمر را زياد ميكند ولي درمقابل حماقت انسان را خوار و ذليل ميكند.
حضرت سليمان انسان دانا و آگاه را انسان سالم ميداند پس هرچه كه آگاهي و حكمت در جامعه بيشترشود جامعه سالم تر خواهد بود برهمين اساس دركتاب«تائوته چينگ» چنين آمده است كه؛
«هركس صاحب فضيلت گردد، به كودكي شيرخوار ميماند كه هيچ گزندهي زهرناك او را نخواهد گزيد و هيچ درندهي خونخوار او را نخواهد دريد و هيچ مرغ شكاري او را صيد نتواند كرد زيرا كه او داراي قوت «تائو» است و به حيات ابد نايل گرديده هرچند بدن او شايد بپوسد و زايل گردد، ولي نفس او جاويدان زنده ميباشد.» (تاريخ اديان، جان بيناس، ص 351)
حكمت زماني كه در جامعه حاكم شود صلح و دوستي و محبّت افزايش پيدا ميكند، مقرّرات و قوانين در جامعه به خوبي اجرا ميشود و سرقت، دزدي، تجاوز و هرگونه اعمال ناشايست به مراتب كاهش مييابد.
حضرت سليمان شاخصههاي انسان سالم را كه منجر به جامعهي سالم ميشود به شرح ذيل بيان ميكند:
1- دوري از كينه و نفرت؛
2- دوري از پرحرفي؛ كه انسان را به سوي گناه ميكشد.
3- خداترسي؛ كه باعث ميشود انسان گناه نكند و انسان در كمال آرامش و آسايش زندگي كند.
4- درستكاري و دوري از دروغ؛ چرا كه حضرت سليمان بيان ميكند: از دهان درستكاران غنچههاي حكمت ميشكفد، اما زبان دروغگويان از ريشه كنده خواهد شد. (امثال، باب 10 آيهي 31)
5- دوري از تقلّب و كلاهبرداري؛ كه افراد متقلّب و كلاهبردار امنيت اقتصادي، سياسي، اجتماعي و غيره را به هم ميزنند. در اين صورت جامعه به سوي هرج و مرج كشانيده ميشود و فقير، فقيرتر و غني، غنيتر ميگردد.
حقوق افراد جامعه ناديده گرفته ميشود و جامعه بيمار ميشود. پس بايد تلاش كرد تا ريشههاي تقلب و كلاهبرداري در جامعه خشكانده شود و صداقت و يكرنگي هم چون گلهاي زيبا شكوفا شود و به جامعه طراوت خاصي ببخشد.
6- دوري از تكبّر؛ غرور و تكبر باعث سرافكندگي افراد جامعه ميشود و زمينههاي بيمار بودن جامعه را فراهم ميكند. چنانكه حضرت سليمان در اين باره ميفرمايد: غرور منجر به هلاكت ميشود و تكبّر به سقوط ميانجامد. بهتر است انسان متواضع باشد و با ستمديدگان بنشيند تا اينكه ميان متكبّران باشد و درغنايم آنان سهيم باشد (امثال، باب 16 آيه 18 و 19) بنابراين افراد جامعه لازم است كه فروتن و متواضع باشند بر همين اساس است كه شاعر ميگويد:
افتادگي آموز اگر طالب فيضي هرگز نخورد آب زميني كه بلند است
7- امين بودن افراد جامعه؛ به طوري كه افراد امين اسرار را در دل خود مخفي نگه ميدارند و زمينههاي اختلاف و نزاع و درگيري را در جامعه به وجود نميآورند. اگر همهي افراد جامعه امين باشند ديگر نيازي به دستگاه عريض و طويل قوه قضائيه و نيروي انتظامي و غيره نيست. در چنين جامعهاي مردم اصول را ميفهمند. درد يكديگر را حس ميكنند و خدا را حاكم بر خود ميدانند. اوامر الهي را اجرا ميكنند و منشأ خير و بركت براي جامعه باشند. به طوري كه سخنان اين افراد ديگران را زنده ميكنند و بركت خداوند شامل حال آنها خواهد شد. امنيت حاكم بر جامعه ميشود و مردم در چنين جامعهاي در كمال آسايش و آرامش زندگي خواهند كرد. نظم بر جامعه حاكم ميشود و خردمندان حاكم چنين جامعهاي خواهند بود.
8- سخاوت و بخشندگي؛ سخاوت و بخشندگي كه موجبات كاميابي افراد را فراهم ميكند و ديگران از اين عمل پسنديده در جامعه بهرهمند خواهند شد. اگر افراد ثروتمند و غني بخشنده باشند و دست فقير و بينوايي را بگيرند باعث اقتدار ساختار اجتماعي ميشود و اين عمل انعكاسي از سنن فوق طبيعي يا الهي است و نتايج اين عمل پسنديده به خود شخص بخشنده و سخاوتمند ميرسد. بر همين اساس قرآن كريم تأكيد ميكند كه اگر يك دانه بخشش كنيد هفتاد دانه از آن ميرويد. حضرت سليمان نيز بر همين اعتقاد ميباشد چنانكه در امثال ميفرمايد: هستند كساني كه با سخاوت خرج ميكنند و با اين وجود ثروتمند ميشوند؛ و هستند كساني كه بيش از اندازه جمع ميكنند امّا عاقبت نيازمند ميگردند. (امثال، باب 11، آيهي 24)
9- وفاي به عهد؛ كه يكي از شاخصههاي انسان سالم ميباشد. حضرت سليمان در اين ارتباط ميفرمايد: خدا كساني را كه به قول خود وفا ميكنند دوست دارد، ولي از اشخاص بدقول بيزار است. (امثال، باب 12، آيهي 12) وفاي به عهد اعتماد را در جامعه افزايش ميدهد و همين موضوع سبب اقتدار و عزّت جامعه ميشود. خداوند همواره از انسان ميخواهد كه به عهد خود وفا كند و در اين صورت است كه جامعه شكوفا ميشود و هيچگونه نيرنگ، بدي، ناصداقتي و … نميتواند در جامعه نقشي داشته باشد بلكه همهي افراد جامعه به يكديگر اعتماد ميكنند و مرزهاي سياسي، اقتصادي و … ديگر معنايي ندارد چرا كه همه در عهد خود با خداوند و جامعه وفادارند و همه همديگر را درك ميكنند. نزاع و درگيري جايگاهي نخواهد داشت و آرامش بر جامعه حكمفرما خواهد شد. چرا كه تمام بدبختيها و گرفتاريها حاصل بياعتمادي و بيقولي ميباشد.
10- راستي و صداقت؛ حضرت سليمان (ع) ميفرمايد: بهتر است انسان فقير باشد و با صداقت زندگي كند تا اينكه از راه نادرست ثروتمند شود. (امثال، باب 19، آيهي 1) حضرت سليمان نتايج صداقت و راستي را به شرح ذيل بيان ميكند:
الف) به زندگي رونق ميدهد؛
ب) سخنان خوب درستكاران،
ديگران را احيا ميكند؛
ج) سعادت را به انسان عرضه ميدارد؛
د) راستي انسان را از تنگنا رهايي ميدهد؛
هـ) شخص درستكار از حيات برخوردار ميشود اما آدم بدكار به سوي مرگ ميرود؛
و) دروغ انسان را در دام گرفتار ميكند ولي راستي و صداقت موجب رهايي ميگردد؛
ز) صداقت انسان را حفظ ميكند در صورتي كه بدي انسان را به نابودي ميكشاند.
دروغ، ذلّت و خواري را به دنبال دارد. اگر ما دروغ بگوييم تن به خواري و ذلّت دادهايم و از خداوند دور شدهايم و در اين صورت است كه آرامش درون مان را از دست ميدهيم و شادي را هرگز نخواهيم ديد. صداقت و راستي مشكلات انسان را برطرف ميكند به طوري كه انسان راستگو شكستناپذير است. صداقت و راستي مانع پيروي انسان از هواي نفس ميشود. و به دنبال هوا و هوس نميرود. شهوتراني نميكند و خود را خدمتگزار ديگران ميداند. اگر انسان صادق باشد به دنبال آن جامعه سالم و صادق خواهد بود. اگر راستي و صداقت در جامعه جاري شود امنيت و آسايش همچون باران رحمت انسانها را زنده ميكند و شرارت و بدي جايگاهي نخواهد داشت.
11- فعّاليت و پركاري؛ تلاش و كوشش گنج گرانبهايي است كه جامعه را احيا ميكند به گونهاي كه فقر و تنگدستي در جامعهي پويا و پرتلاش معنا نخواهد داشت. آدم تنبل آنچه را كه آرزو ميكند به دست نميآورد امّا شخص كوشا كامياب ميشود. (امثال، باب 13، آيهي 4) تلاش و كوشش از شاخصههاي جامعهي سالم است. به طوري كه در تمام اديان الهي توصيه به كار و كوشش شده است به طوري كه امام صادق (ع) در اين باره ميفرمايد: كسي كه براي خانوادهاش كار و كوشش ميكند مانند رزمندهاي است كه در راه خدا جهاد ميكند. پيامبر گرامي اسلام نيز دست پينه بسته كارگران را ميبوسيد. حضرت سليمان ميفرمايد: راه آدم تنبل با خارها پوشيده است و اين يعني خواري، ذلّت و بدبختي. پس بنابراين هرچه افراد يك جامعه بيشتر تلاش كنند آن جامعه سالمتر خواهد بود.
12- محبّت و مهرورزي؛ حضرت سليمان ميفرمايد: درستكار و مهربان باش تا عمر خوشي داشته باشي و از احترام و موفقيّت برخوردار شوي. (امثال، باب 21، آيهي 21) اگر محبّت و مهرورزي در بين افراد جامعه رواج پيدا كند، انسانها از زندگي خود لذّت ميبرند و شاد خواهند بود. غم و غصه نگراني و اضطراب ديگر جايگاهي نخواهد داشت. با محبّت كينه، نفرت، حسادت و خصلتهاي بد ديگر از جامعه رخت برخواهد بست. در چنين جامعهاي همه احساس مسئوليّت ميكنند. به يكديگر عشق ميورزند و ديگران را بر خود مقدم ميدانند و از غرور و تكبّر دوري ميكنند بر همين اساس حضرت سليمان ميفرمايد: هرگاه پادشاهي مهربان و درستكار و دادگستر باشد، سلطنتش پايدار ميماند. (امثال، باب 20، آيهي 28)
محبّت به ديگران يعني احترام به جامعه، قانون، مقررات و اينكه ديگران را بر خود ترجيح دهيم و در اين صورت است كه جامعه به موفقيت خواهد رسيد. و نيز حضرت سليمان در اين ارتباط ميفرمايد: نان خشك خوردن در جايي كه محبّت هست، بهتر است از غذاي شاهانه خوردن در جايي كه نفرت وجود دارد.
13- رهبري خردمندانه براي جامعه؛ حضرت سليمان معتقد است كه: بدون رهبري خردمندانه، ملّت در زحمت ميافتد. اما وجود مشاوران زياد امنيت كشور را تضمين ميكند. (امثال، باب 11، آيهي 14)
جامعهي ايدهآل و سالم جامعهاي است كه رهبري آن را انسان كامل و خردمندي به عهده داشته باشد. چنين جامعهاي دچار معضلات، انحرافات و آسيبهاي اجتماعي نميگردد چنانكه سعدي در اين ارتباط ميفرمايد:
چه غم ديوار امت را كه دارد چون تو پشتيبان
چه باك از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتيبان
پادشاه عادل يا همان رهبر خردمند همانند سايهي خدا بر روي زمين ميباشد. بر همين اساس رهبر خردمند بايد صاحب اقتدار باشد نه فقط قدرت. چرا كه اقتدار به معناي پذيرش داوطلبانه است.
حضرت سليمان جامعه را همانند ارگانيزم زندهاي ميداند كه هر عضوي وظيفه و كاركرد مشخّصي دارد. اين ساختار اجتماعي براي هركدام از اعضايش بسته به جايگاه آنها كاركرد ويژهاي را به وجود ميآورد و ارگانيزم زنده بايد اعضايش سالم باشد و در صورتي ميتواند سالم باشد كه شاخصههاي فوق را داشته باشد. حضرت سليمان با بهرهگيري از گفتار متضاد واقعيتهاي زندگي اجتماعي را جلوهگر ميسازد به گونهاي كه ميفرمايد: خبرچين هرجا ميرود اسرار ديگران را فاش ميكند، ولي شخص امين اسرار را در دل خود مخفي نگه ميدارد. وي جامعهي سالم را جامعهاي ميداند كه حكمت و دانايي و تمام خصلتهاي نيك همچون راستي، صداقت، مهرباني، كار، فعّاليت و غيره بر آن حاكم باشد و از ناصداقتي، اضطراب، پريشاني، ترس و … به دور باشد.
جامعهي آرماني حضرت سليمان سراسر حكمت، معرفت و دانايي است و افراد آن حكيمانه زندگي ميكنند و با كمال لذّت و خوشحالي و بدون هيچ چشمداشتي معرفت و دانايي را به ديگران هديه ميدهد. در اين جامعه ظلم؛ ستم، رشوه، دزدي، ربا و … معنا و مفهومي ندارد.
منابع و مآخذ:
1- امثال سليمان، كتاب مقدس، بيتا.
2- جامعهي سليمان، كتاب مقدس، بيتا.
3- غزل غزلهاي سليمان، كتاب مقدس، بيتا.
4- گلستان سعدي، محمدعلي فروغي، انتشارات امير كبير، تهران،1361.
5- تاريخ جامع اديان، جان بيناس، ترجمهي علياصغر حكمت، انتشارات اميركبير.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سمنان
گروه اخبار /
علیرضا نخعی اظهار کرد: صبح امروز عبدالله شهراز یکی از معلمان مدرسه تودلنگ بخش نوکآباد خاش در سه کیلومتری جاده اصلی و کیلومتر ۵۰ جاده زاهدان ـ خاش در حالی که با فرزندانش با خودروی شخصی بیرون از خانه به سر میبردند، توسط افراد مسلح ناشناس در مقابل دیدگاه فرزندانش مورد سوءقصد قرار گرفت و کشته شد.
مدیرکل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان افزود: علت این حادثه در دست بررسی مسئولان امنیتی قرار دارد و متعاقبا اعلام خواهد شد.
انتهای پیام/
فارس
گروه اخبار / به مناسبت روز« روابط عمومی و ارتباطات » ، گزیده ای از سخنان جناب آقای علیرضا جدایی ، مدیر کل روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش که در نشریه نگاه منعکس گردیده است به استحضار دوستان و مخاطبان سخن معلم می رسد .
گروه سخن معلم ( این روز ) 27 اردیبهشت ماه را به همه کارکنان و پرسنل زحمتکش و دلسوز روابط عمومی آموزش و پرورش سراسر کشور تبریک می گوید
هرچه طوفان مخرب و ویرانگر است ولی در عوض نسیم سازنده و فرح بخش است . نسیم بهاری علاوه بر آنکه موجب خنکی و لطافت هوا می شود وظیفه ارزشمند گرده افشانی و باروری گیاهان را هم بر عهده دارند و وجود بسیاری از گلها و شکوفه ها و میوه ها ،نتیجه ی وزش همان نسیم های ملایم بهاری هستند و به طور کلی این طبیعت نسیم و طوفان است که با هم تفاوت زمین تا آسمان دارند.
انسان های حکیم و خردمندی مانند معلمان اغلب از دل اتفاق های ساده و رویدادهای اطراف شان پیام ها و نکته های مثبت را درک و دریافت می کنند همچنان که جناب آقای دکتر روحانی ریاست محترم جمهور دولت تدبیر و امید ار دل این اعتراضات صرفا صنفی معلمان سرزمینش با تیزبینی و درایت خودش ندای مظلومیت معلمان را شنید و فهمید که اعتراض در برابر این همه تبعیض و بی عدالتی در طول سالیان سال حق آنان است و به همین مناسبت سریعا دستور تشکیل کار گروهی جهت رسیدگی به مطالبات بر حق معلمان صادر کرد ، هر چند تا کنون اقدام عملی مناسب در برقراری عدالت در پرداخت ها در مقایسه با سایر کارکنان صورت نگرفته است ولی این دستاورد در نوع خودش کم نظیر بوده است .
انسان های سطحی نگر و بدبین و منفی نگر هر اتفاقی را تنها یک فاجعه و بلا و مصیبت و خطرناک می دانند و آن را بهانه ای برای سرکوب و تهدید قلمداد می کنند . حرف بنده با آقایانی است که به هرشکل ممکن می خواهند معلمان دلسوز و زحمتکش و ستمدیده را تخریب کنند ؛ ما معلمان هیچ گاه به پست و مقام و سیاسی کاری ارزشی قائل نشده ایم ، زیرا رسالت خطیر معلمی برایمان ایجاب می کرد فردا را اندیشه کنیم و بذر مهر بپاشیم تا درخت های سرسبز و با ریشه ، جای مردان افراطی و تندرو از هر جناحی که باشد در سیاست بروید و از سرسبزی آنها خلقی لذت ببرند و از میوه هایش تناول کنند و از سایه هایش مردم خستگی به در سازند و از افتادگی شاخه هایش درس بیاموزند.
برادران بزرگوار که هر کدام تان به شیوه های مختلف معلمان فرزندان سرزمین تان را می کوبید و یکی ما را از مجازات رضا خان قلدر می ترساند و دیگری تجمع سکوت ما را به نفع دشمن می پندارد و آن یکی دربرنامه رسانه ملی ما را به تمسخر می گیرد و آن دیگری اعتراض به نابرابری را به خاطر شکم به جامعه معرفی می کند و کسی هم در این آشفته بازار پیدا می شود و قشر فهیم و فرهیخته کشور را خواب آلود معرفی می کند و ...
این همه اهانت به ما معلمان در جامعه روا داشته می شود و دل های مهربان معلمان از این همه ستم و ظلم و تبعیض پر از خون شده است ، اما ما معلمان بزرگوارتر از آنیم که شماها فکر می کنید ؛ عیبی ندارد و ما با این رفتارهای توهین آمیز شما نمی رنجیم ، چون ما عین نسیم بهاری مهربان و سفیران داناییم و و سپید مویی ما نقطه کمال ماست .
هر چند متاسفانه روزگار در سی و چهل سال گذشته با ما معلمان به مهربانی رفتار نکرده ، اما ما همچنان مهربانیم و این مهربانی را به اختیار خود انتخاب کرده ایم و کسی آن را به ما تحمیل نکرده است ؛ پس کار هر کسی نیست که ابهت و عظمت و نگرش معلمان را بفهمد.
اگر شما بزرگواران اندکی تحلیل می کردید به آسانی متوجه می شدید که سال هاست نظام تعلیم و تربیت و باغ فرهنگ کشور را خشکسالی و افت فرا گرفته و این افت های پیاپی محصولات تعلیم و تربیت را به حداقل ارزش ها رسانده و معیوب به جامعه تحویل می دهند و باغبانان این باغ را که با حسرت و اندوه به باغ تعلیم و تربیت می نگرند رنجور و شرمنده نموده است ،چون ما معلمان مثل شما نیستیم که فقط به فکر رفاه و آسایش خود و اقوام خود و جناح خود باشیم ؛به خاطر این شرمنده می شویم چون دوست داریم بچه هایی مثل دوران انقلاب و دوران دفاع مقدس تحویل جامعه بدهیم ؛ پس آقایان محترم ما فقط در این اعتراضات دنبال معیشت و رفاه خود نبوده ایم هر چند حق مان است ولی در خلال مطالبات و خواسته هایمان اگر اندکی تامل و تفکر می کردید متوجه می شدید که معلمان جامعه به دنبال خشکاندن ریشه این آفت ها هستند ، همه این ها در سکوت مان در اعتراضات نهفته بود ، حداقل از سکوت مان چیزی نفهمیدید ...
لااقل شعارهایی که روی پلاکاردها نوشته بودیم می خواندید تا قضاوت عجولانه نمی کردید !
به نظر من ، اهانت و توهین ابزار آدم های کم تحمل و بی منطق و ناتوان و کم ظرفیت است .برای روشن شدن اذهان برادران بزرگوار منتقد به نمونه خواسته هایمان از مسولین را در اعتراضات اخیر اشاره می کنم.
اهم خواسته ها:
1-آموزش رایگان برای تمام کودکان
2-اصلاح بودجه آموزشی
3- استاندارد کردن و مجهز کردن مدارس به فن آوری نوین آموزشی
4- ارتقای معیشت و منزلت معلمان
5- اجرای درست و کامل قانون مدیریت خدمات کشوری
6- اجرای کامل قوانین بالا دستی
7- ازبین بردن تبعیض در جامعه
9- جلوگیری از رانت خواری ها
8-جلوگیری از درازدستی و چپاول بیت المال
9-تلاش در توسعه و اعتلای فرهنگ کشور
10-سرمایه گذاری در آموزش و پرورش و ده ها خواسته دیگر.
لازم به ذکر است تمامی این خواسته های معلمان را نیز رهبر فرزانه و حکیم از مسولین امر خواستار شدند که این در خواست رهبر معظم و عالیقدر نشان از فهم و درایت و آینده نگری و دلسوزی ایشان را می رساند ؛ باشد که همه از سخنان مدبرانه رهبرمان درس خوبی بگیریم و در راه توسعه و اعتلای فرهنگ کشورمان همت بگماریم.
در خاتمه ، چند سوال از آقایان دارم که امیدوارم صادقانه به دور از هر گونه تعصب پاسخ دهند:
1-چرا این آقایان که بیشتر دوست و همراه دولت نهم و دهم بودند در برابر این همه اشتباهات و اجرا نکردن بعضی قوانین سکوت اختیار کردند؟
2- در آن زمان که درآمد دولت از بابت فروش نفت بیشتر از یک صد دلار به نحو چشمگیری افزایش یافت ، چرا دولت وقت را ملزم به سرمایه گذاری در آموزش و پرورش نکردند ؟
و هزاران سوال دیگر ...
در پایان عرایضم می خواهم بگویم بحث بر سر ساکت ماندن و یا ناحق بودن انتقادات نیست بلکه بحث بر سر توازن است بین واقعیت و حق ،بین نتیجه و تکلیف ،بین فشار و تحمل ؛ ما جامعه معلمان به خوبی می دانیم بدون نقد منصفانه هرگز به معایب و ضعف های خود پی نخواهیم برد و در پی اصلاح نخواهیم رفت ؛ پس خودمان مشتاق نقد هستیم ولی نقد کار معلم به خاطر ظرافت و پیچیدگی و تخصصی اش کار هرکسی نیست و همچنین دوست داریم اهل فن و متخصصان امر با استفاده از ادبیات درست و مناسب انتقاد کنند و ضمنا تنها نقد کردن مهم نیست ، منتقد باید در خلال نقدش راه حل مناسب برای برون رفت از مشکل را ارایه نماید.
به امید روزی که همه جامعه با یک عزم ملی و دولت مردان و نمایندگان با نگاه ویژه و اقدامات عملی و با پرهیز از شعارهای رمانتیک گام های موثری برای از بین بردن چالش ها و مسایل آموزش و پرورش بردارند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید