گروه گزارش/

علی محبی رئیس پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش درباره احتمال تغییر تقویم آموزشی مدارس و پیش بینی تعطیلات زمستانی به خبرنگار فارس می گوید : ( این جا )
« پیش از این طرح ساماندهی تعطیلات با بررسی برخی پژوهشها تدوین شده بود و هم اکنون نیز پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش، یک طرح پژوهشی را در این باره آغاز کرده است . چرا رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش حرفی از « قانون هوای پاک » به عنوان یک مطالبه مهم نمی زند و خود را به امور فرعی مشغول می کند ؟
یکی از خروجیهای آزمون «تیمز و پرلز» این است که زمان آموزش در ایران در مقایسه با سایر کشورهای جهان پایینترین است یعنی حدود ۶۰ درصد زمان آموزش سایر کشورها را داریم، وقتی زمان آموزش کم باشد نمیتوان توقع کیفیت آموزش را داشت.
رئیس پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به این پرسش که آیا در سایر کشورها تعطیلات کمتر از ایران است، گفت: نمی توان این گونه ادعا کرد اما آنها ساعت آموزشی بیشتری را نسبت به ایران دارند به عنوان مثال در چین و آمریکا ساعت آموزشی یعنی ساعت حضور دانشآموزان در مدارس دو برابر ایران است.

محبی با اشاره به اینکه در گذشته ساعت آموزش مدارس را به دلایل مختلف کم کردند، عنوان کرد: یک برنامه مطالعاتی در دستور کار پژوهشگاه مطالعات وزارت آموزش و پرورش است و طرحی را هم مرکز پژوهشهای مجلس با عنوان ساماندهی تقویم آموزشی انجام داده که به مجلس ارائه شده است، در این طرح به دنبال تنوع در آغاز سال تحصیلی با توجه به شرایط اقلیمهای مختلف در کشور هستند. اگر قرار بر سامان دهی تعطیلات مدارس است آیا منطقی نیست که فکری برای تعطیلات خسته کننده و بی دلیل « نوروز » کنید که زمان رسمی تعطیلی مدارس دو هفته است اما در عمل به بیش از یک ماه می رسد ؟
طرحی که بخواهد تعطیلات مدارس را ساماندهی کند هنوز به طور کامل تهیه نشده است و ما در حال بررسی و کار کردن بر روی آن هستیم » .
پیش تر ؛ « صدای معلم » در گزارش های متعدد خود به بحث « تقویم آموزشی مدارس » پرداخته و آن را در نشست های خبری نیز به صورت « پرسش و مطالبه » بیان کرده است .
در نشست رسانه ای که در تاریخ چهارشنبه 2 بهمن 1398 و با حضور « مجتبی زینی وند » رئیس سازمان مدارس و مراکز غیردولتی و توسعه مشارکت های مردمی وزارت آموزش و پرورش به مناسبت " هفته ی شوراهای آموزش و پرورش برگزار شد ؛ « صدای معلم » چنین مطرح کرد : ( این جا )

« در نشستی که در پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش اخیرا برگزار شد موضوع " زمان آموزش " مطرح شد که از تهدیدها و نیز آسیب های مهم در نظام آموزشی ماست .
نظام آموزشی کشور ما با کشورهای OECD مقایسه شد .

سرپرست پیشین وزارت آموزش و پرورش و معاون ایشان آقای اللهیار ترکمن اصرار داشتند که زمان آموزش در کشور ما از سایر کشورها بیشتر است اما پژوهشگران اثبات کردند که زمان آموزش واقعی حتی بسیار پایین تر است .
در این زمینه یکی از موادی که می تواند به ما کمک کند بحث « تقویم آموزشی » است .

شما به مصوبه مجلس ( سال 1376 ) در مورد زمان آموزش اشاره کردید که از ابتدای مهر تا پایان خرداد است در حالی که به نظر می رسد در آن مصوبه موضعی در مورد بند 2 از ماده 4 قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش در مورد تصویب تقویم آموزشی مناطق تابعه با توجه به شرایط اقلیمی و جمعیتی هر منطقه اتخاذ نشده است .
پیشنهاد « صدای معلم » این است که واحد حقوقی شما و یا وزارت آموزش و پرورش تکلیف این ماده قانونی را در قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش را مشخص کند .
اگر این ماده قانونی ملغی گردیده است باید به صراحت مشخص شود .

وزارت آموزش و پرورش تکلیف خود و دیگران را در مورد این ماده از قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش مشخص کند .
در حالی که همان کتابچه ای که در دست شماست در این زمینه تغییری صورت نگرفته است .
این می تواند کماکان به قوت خود باقی باشد » .
و اما پرسش این است که آیا رئیس یک واحد پژوهشی مهم در آموزش و پرورش از مفاد « قانون » خبر ندارد ؟
اگر قرار است این گونه امور و کم کردن یک ماه از تعطیلات تابستان و بازگشایی مدارس در ابتدای شهریور در جهت مبارزه با آلودگی هوا و یا کم کردن تاثیرات تعطیلی مدارس بر فرآیند آموزش باشد ؛ آیا ایشان و سایر مسئولان نمی دانند که وضعیت به گونه ای شده است که آلودگی هوا به نیمه نخست سال هم سرایت کرده است ؟

آیا این مسئولان از تعداد روزهای هوای پاک خبری دارند ؟
آیا این مسئولان به این درک رسیده اند که دیگر تحولات جوی مانند باد و باران و... دیگر ندارد و باید « ریشه ای » به این بحران پرداخت ؟
جلو انداختن بازگشایی مدارس به مدت یک ماه فقط موجب می شود که پیک آلودگی هوا فقط یک ماه زودتر شروع شود .
اگر قرار بر سامان دهی تعطیلات مدارس است آیا منطقی نیست که فکری برای تعطیلات خسته کننده و بی دلیل « نوروز » کنید که زمان رسمی تعطیلی مدارس دو هفته است اما در عمل به بیش از یک ماه می رسد ؟
چرا رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش حرفی از « قانون هوای پاک » به عنوان یک مطالبه مهم نمی زند و خود را به امور فرعی مشغول می کند ؟

آقایان زمانی که مدارس را به بهانه هایی مانند آلودگی هوا و... تعطیل می کنند ادعا می کنند که مدارس تعطیل نیستند .
اگر زمان آموزش غیرحضوری در « زمان آموزش » محاسبه می شود ؛ پس چگونه رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش می گوید که زمان آموزش در ایران در مقایسه با سایر کشورهای جهان پایین ترین است یعنی حدود ۶۰ درصد زمان آموزش سایر کشورها را داریم ؟
رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش به این پرسش پاسخ دهد که آیا در سایر کشورها هم مدارس را به خاطر آلودگی هوا در حالی که منابع آلوده کننده همچنان به فعالیت مشغول هستند تعطیل می کنند و از آن طرف مسئولان آموزش و پرورش که باید حافظ حریم و اصل تربیت آموزش باشند ؛ نسخه « آموزش غیرحضوری » را برای « همه » دیکته می کنند ؟
آیا این تناقض و یا خود فریبی نیست ؟
این 40 درصد باقی مانده را چه کسی باید پاسخ گو باشد ؟

نکته ی قابل تامل آن است که پیش از آقای محبی و در زمان مدیریت پیشین بر پژوهشگاه ، رئیس وقت از اظهار نظر صریح و شفاف در مورد وضعیت تعطیلی مدارس ( بیش از دو سال و به علت کرونا ) و تاثیرات مخرب آن بر نظام آموزشی و جامعه احتراز کرد و مواضع پوپولیستی و مبهم در برابر پرسش « صدای معلم » اتخاذ کرد .
کریمی رئیس وقت پژوهشگاه برای توجیه انفعال و بی برنامگی خود و مجموعه تحت مدیریت خویش به دو مقوله « سلامتی دانش آموزان » و « تصمیم ستاد مبارزه با کرونا » اشاره کرده و از خود سلب مسئولیت کرد . ( این جا )

اکنون این پرسش مطرح است که آیا رئیس فعلی پژوهشگاه با تعطیلی مدارس با این وضعیت موافق است ؟
اگر نیست ؛ پس سکوت ایشان و پژوهشگاه در این موارد چیست ؟
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
21 آذر سال روز درگذشت میرزا حسن رُشدیه، مؤسس مدارس نوین و پدر فرهنگ جدید ایران است. او یکی از تاثیرگذارانِ تاریخ معاصر ماست، اما نه اتوبان حتی خیابانی نیز در پایتخت به نامش نیست .
تا چند سال پیش، سنگ قبر درستی نیز نداشت! برخی معلمان قم زحمت کشیده سنگ قبرِ جدیدی برایش خریدند.
اینجا می خواهم به گناهان رشدیه بپردازم که فرياد سنتی ها بلند شده ، او را بابی و لامذهب خوانده و فریاد زدند «كه آخر الزمان نزديك شده است»...!
و سرانجام هم باعث گرفتاریهای عدیده و تبعیدش به کلات و...
وقتی در آغاز مشروطیت، مرحوم طباطبایی، ناظم الاسلام و مجدالاسلام را به سراغِ شیخ فضل الله می فرستد تا با او گفت و گو کرده بلکه با خود همراه سازند ؛ در این گفت و گو، شیخ فضل الله می گوید:
« ... ناظم الاسلام تو را به حقيقت اسلام قسم مي دهم آيا اين مدارس جديد خلاف شرع نيست؟ و آيا ورود به اين مدارس مصادف با اضمحلال دين اسلام نيست؟ آيا درس زبان خارجه و تحصيل شيمى و فيزيك عقايد شاگردان را سخيف و ضعيف نمىكند؟ مدارس را افتتاح كرديد ؛ آنچه توانستيد در جرايد از ترويج مدارس نوشتيد...»
( تاریخ بیداری ایرانیان... ج ۱، ص ۲۵۷،)

( شیخ فضل الله نوری )
جرائم رشدیه پایانی نداشت.

از زنگ مدرسه اش گرفته که شبیه زنگ کلیسا بود تا نشستن بر روی صندلی... «در اوايل ورودش برخی مقدسين و مردم او را كافر نجس العين دانستند، چرا كه الفبا را تغيير داده و فتحه را كه تا آن وقت زبر مىگفتند، صداى بالا و ضمه را كه تا آن وقت پيش مىناميدند، صداى وسط و كسره را كه تا آن وقت زير مىخواندند، صداى پايين مىخواند!
همچنين، خط عمودى و خط افقى ياد اطفال داده ، ديگر آنكه اطفال را زبان خارجه تعليم می دهد و شمار لفظى و شمار خطى و اين صورت را ياد اطفال داد (۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹)...
«رساله هم از بعضى علما، در رد مدارس و تكفير اولياى مدارس تأليف شد...ديگر آن كه، چوب و فلك در مدرسه نيست اطفال خودسر بار مىآيند....»
(همان...ص363)
در اینجا به یکی از جرائم رشدیه یعنی تنبیه بدنی نکردنِ دانش آموزان دقیق می شوم که برعکس مکتب خانه های قدیمی، نه تركه آلبالو و انار كنار ميزش بود و نه چوب فلك...!
چوب فلك، به طول يك مترونيم بود كه در ميان آن، دو سوراخ بود، طنابى از سوراخه گذرانده سر آن را گره می زدند. مقصر را مىخواباندند و پاهايش را از طناب رد كرده و دو نفر نيز دو سوى چوب را گرفته و يك نفر هم مأمور چوب زدن به كف پاها مىشد.
كنار دست مكتبدار هميشه دو تركه وجود داشت، يكى كوتاه براى بچههايى كه نزديك مكتبدار بودند و ديگرى بلند براى كسانى كه دورتر از مكتبدار بودند.
علاوه بر اين، زير تشك مكتبدار هم ريگهايى بود براى لالۀ گوش و مدادهايى براى لاى انگشتان دست...!
زجر و آزار مكتبدار نسبت به اطفال به اندازهاى بود كه مرخص كردن آنها از چنگ معلم خود، ثواب بزرگى بهشمار مىآمد كه دردها را شفا مىداد و حاجتها را روا مىساخت!
مثلا اگر زنى در حال وضع حمل بود و كار به سختى مىكشيد، فورا اطرافيان زائو پولى به يكى از مكتبداران مىدادند كه مكتب را تعطيل و شاگردان را مرخص كند، تا به خوشى اين آزادشدگان، خداوند به مريض آنها رحم كرده و زودتر از زايمان خلاصش كند!
(سرگذشت تهران، شهیدی...صص ۴۲۴)
در جامعه ای که مردمش صدها سال با پرده مختار زیسته و پوست کندن، لای جرز دیوار گذاشتن و شقه شقه کردن مجرمان و مخالفان... امری عادی شده بود، اکنون، نبودن کتک و فلک در مدارس جدید رشدیه می توانست ناپسند و شگفتی آور باشد، چرا که برجسته ترین شاعرش یعنی سعدى نیز توصیه کرده بود:
استاد معلم كه شود كم آزار
خـرسـك بازند طفلان در بازار
رشدیه پس از انواع کارشکنی ها و آزارها مجبور شد برای بيداری مردم به روزنامه نویسی روی آورده و روزنامه مکتب را منتشر کند که البته ممانعت کرده گفتند:
«كه اين شخص را اگر به حال خود گذارد، علاوه بر اينكه الف و باء را تغيير خواهد داد، روزنامهنويس هم شده است. گناه روزنامه نويسى كمتر از گناه مدرسه تأسيس كردن نيست و گاهگاهى هم به كتابخانۀ ملى می رود كه اين هم گناهى است كه عفو ندارد...»
( تاريخ بيدارى ايرانيان... بخش اول، ج ۲، ص ۴۳۱.)
یاد دعوای بروجردی و خرم آبادی افتادم که این دو شهر نیز مثل اکثر شهرها که با شهرِ همجوار خود رقابت و کشمکش داشتند مثل مراغه با تبریز...
در اوایل انقلاب بین یک بروجردیِ مسلمان با یک خرم آبادیِ کمونیست بحث در می گیرد . بروجردی وقتی کم می آورد عصبانی شده همشهریهای بروجردی خود را به کمک فرا می خواند . وقتی می رسند و علت اختلاف را می پرسند میگوید:
این پدرسوخته کمونیست است و نه تنها کمونیست، بلکه خرم آبادی نیز می باشد!

( کانال نویسنده )
گروه اخبار/

چند روزی است که چشمه ی « کلکچال » بالاتر از پارک جمشیدیه تهران خشک شده است .
این واقعه تاکنون بی سابقه بوده است .
این صحنه ها برای کسانی که دوستدار محیط زیست هستند واقعا آزار دهنده هستند .


این از وضعیت آبی ما و آن هم از وضعیت هوا !
در شرایطی که محیط زیست اولویت هیچ کسی نیست و نه الگوهای حکمرانی و نه فرهنگ محیط زیستی برای حفظ این میراث ارزشمند مهیا نیست ؛ پرسش این است که چه فرجامی در انتظار ماست ؟



پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
افزایش فشار خون، مستقل از عوامل استرسزای بیرونی رخ میدهد و میتواند ناشی از جریان ضعیف هوا در داخل خودرو هنگام ماندن در ترافیک باشد.
تقلیل دانشگاهها به سالن انتظار برای پرواز فارغالتحصیلان، یک خسارت تمام عیار است. یک ظلم به سرمایههای مادی و معنوی کشور.
اینکه سرمایه و وقت و انرژی کشور صرف تربیت یک نفر شود و درست وقتی مدرک تحصیلی گرفت، یک راست برود دارالترجمه و بعد جوری این کشور را ترک کند که انگار از گور گریخته، ظلم است... درختی که اینجا برای ثمر دادنش هزینه شده، میوهاش را دیگری میچیند. درد ندارد؟
آدمها یک بار به دنیا میآیند و حق دارند از این یک فرصت لذت ببرند ؛ حق دارند بروند جایی که احترام میبینند و لازم نباشد از صبح تا شب اخبار گوش بدهند که «چه میشود؟» اما چرا مردم یک کشور هزینهاش را بدهند تا میوه بیفتد توی دامن کانادا و آمریکا و استرالیا؟
چه کردهاید که دانشآموخته ایرانی ترجیح میدهد برود جایی دور از خانه پدری، همبرگر بگذارد لای نان بدهد دست مشتری، اما اینجا نماند؟ هر وقت این مهاجرتهای شبیه گریختن، متوقف شد بگویید: روز دانشجو مبارک!
تبدیل دانشگاهها به کارگاه تولید مقاله کیلویی و مسابقه «هرکی بیشتر مقاله چاپ کنه، دانشمندتره» خسارت است. خروجی این همه مقاله چیست؟ کدام مشکل مردم را حل کرده؟ جز سخنرانی درمانی و آمار بازی فایده ای داشته؟ از این رکوردشکنیها چیزی نصیب مردم میشود؟
علمی که خروجیاش نتواند گرهگشایی کند، افسانه و افسون است.

کسانی که از دانششان برای بهبود زندگی مردم بهره می گیرند دست مریزاد دارند، اما اگر هدف از دانشگاه رکورد زدن در زمینه تولید مقاله است، همه دانشگاه ها را ببندید، بروید از خیابان انقلاب کیلوکیلو مقاله و پایان نامه بخرید!
تا زمانی که میشود این همه علنی در امثال خیابان انقلاب پول داد و آشکارا علم را «خرید»، تبریک گفتن روز دانشجو «بیداری طفلی است که محتاج به لالاست»!
16 آذر و روز دانشجو در همه این سالها یا همخوانی بغضآلود سرود «یار دبستانی من» و قرائت بیانیه و محکوم کردن بوده، یا استندآپ کمدی و مسابقه آشپزی! لابهلایش گاهی هم دانشجویان و اساتیدی حرفهایی زدهاند که اسباب دردسرشان شده. آدم عاقل که این کارها را نمیکند!
نزدیک به 20 سال است در فضای دانشگاه درس میخوانم و کار میکنم . جز عده معدودی که میآیند چیزی یاد بگیرند و «دانش جو» هستند، بسیاری فقط دنبال گرفتن مدرک هستند که با آن بروند سرکاری، اضافه حقوقی بگیرند یا مهاجرت کنند.

در دانشگاهها نه کسی درس زندگی واقعی میدهد، نه عشق به وطن و میل به ماندن و جنگیدن برای بهبود شرایط.
بچهها اینجا آنقدر «باهوش» میشوند که یاد بگیرند کلاهشان را سفت بچسبند که باد نبرد!
تلخ نوشتهام و بیرحمانه؟
در 18سالگی فکر میکردم آینده این کشور را دانشگاهها و دانشجوها میسازند، الان در چهلسالگی عاقلانه نیست که به همان اندازه خوشخیال باشم. امیدوارم دانشجوهای امروز وقتی چهلسالشان شد ایران بهتری بسازند.
کانال نویسنده