صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

تعطیلی مدارس و چوخ بختیارهای آموزش و پرورش

در بحبوحه اوضاع کرونایی کشور عزیزمان که منفک از کلیت جهان نیست به رغم این فاجعه و بلایی خانمان سوز و دهشتناک و ضعف مدیریتی در سطوحی از داخل و بین الملل متاسفانه برخی دیدگاه ها و نظرات و تصمیمات و اقدامات و نحوه نگرش های سطحی و غیر تخصصی و پوپولیستی و در مواردی سودانگارانه افراد در مرتبط ساختن این تراژدی با مقوله آموزش و تربیت جوانان و به ویژه دانش آموزان مدارس در پایه ها و رشته های مختلف پژواکی مضحک فراروی همگان قرار داده است.

پرواضح است که بر طبق عقل و علم و منطق و تجربه و با عنایت به عینیات تاریخی و تحقیقات آکادمیک جهانی و وطنی و بازخوردهای تجربی اولویت در امر تعلیم و تعلم و رشد و استکمال علمی و اخلاقی و متعهدآور و مسئولیت پذیرانه و دموکراتیک با راهبرد و راهکارهای حضوری و چهره به چهره است و نه از راه دور و انگاره های مجازی.

تمرین و مشق دموکراسی، مشارکت و رقابت سالم و مسابقه علمی و پراتیک کمال آفرین و اجتماع پذیر طی یک فراگرد و فرایند همگنانه و اجتماعی و نه منفرد و سایه انگارانه محقق و جاری و ساری می شود. ابزار و ساز و کار مجازی به مثابه یک مکمل و پشتیبان می تواند موثر واقع گردد اما اینکه بی انگاریم و چنین تصور کنیم که آموزش مجازی می تواند و یا باید به عنوان آلترناتیو مطرح گردد و با این بهانه به ستیز با آموزش حضوری و گشایش مدارس و روال منطقی و معقول گذشته و قبل از دوران کرونایی بپردازیم سخت در اشتباه بوده و طریق ترکستان و شاید گورستان را پیموده ایم .

کسانی که در این چند ماهه به بهانه کرونا بر طبل تعطیلی و به بن بست کشاندن مدارس کوبیده و دم از آموزش به اصطلاح مجازی و آنلاین زده می زنند بعضا از اصل تکنولوژی مجازی بیگانه بوده و فلسفه وجودی و ایجابی آن نیز نداشته در شرایطی دیگرگونه و یا عادی مدرنیته را به باد تمسخر می گرفتند !

از کارتل ها و تراستهای عمده واردات و فروش تجهیزات اینترنتی ، موبایل و غیره در قالب فعالیت شبکه های مجازی که بگذریم که در این وانفسا چه سودهای کلانی به جیب می زنند، طرفداران به تعطیلی کشاندن مدارس و آموزشگاه های عالی و دانشگاه ها دانسته و یا ناآگاهانه در دام اختاپوسی چنان کلان سرمایه سالاران افتاده و به قول معروف "مفت الذین" کولی مجانی می دهند. حال بماند که برخی سوءاستفاده های روانی نیز مزید بر علت تلقی می گردد.

الغرض در سطوح پایین دستی هستند کسانی که از این نمد کلاهی برای خود می جویند. برخی موسسان و چرخندگان مستقیم و غیرمستقیم مدارس به ویژه برخی مدارس و پرطمطراق به اصطلاح هیئت امنایی و غیر انتفاعی ( بخوانید کاملا انتفاعی) به وقت ثبت نام به عناوین گوناگون و بعضا ماورایی و یا واهی وجوه کلان از اولیاء دانش آموزان دریافت می کنند اما به خاطر اوضاع و شرایط کرونایی از ارائه بسیاری از خدمات و تسهیلات و تمهیدات وعده داده شده و گران قیمت و شاهانه طفره رفته و سر باز می زنند. و از قضا با پیازداغ خدمات به اصطلاح دوقلو و مجازی مبالغی دیگر به جیب مبارک می زنند.

برخی از هواخواهان و مدافعان سرسخت تعطیلی مدارس نیز که گاها دیده شده عرضه و توان کلاس داری را نداشته و یا با اصالت و جوهره آموزش و تربیت به معنای حقیقی آن بیگانه و در تضاد و تناقض هستند از باز بودن مدارس و تعلیم و تربیت حضوری نگران می باشند. می ماند به تعبیر مرحوم بهرنگی "چوخ بختیار" ها ( 1 ) که تعطیلی مدارس ماه عسل آنان می باشد و حضرات راحت و بدون مزاحم خاص خویش نائل گشته و به امور خصوصی و شخصی و منفعت بار خویش می رسند و به جان همگان دعا می فرمایند. "زهی به سعادت اینان".

تعطیلی مدارس و چوخ بختیارهای آموزش و پرورش

( صمد بهرنگی )

یک سوال دردناک نگارنده از مدافعان تعطیلی مدارس و البته بیشتر از آن دسته از علمداران و سینه زنان این تئوری که دانسته و سودانگارانه ترکتازی می کنند این است که چطور کرونا را در فضای مجازی بعضا غیر بهداشتی و فاقد پروتکل لازمه و خانه و خیابان و پارک و جشن و عزا و مسافرت و میهمانی و پارتی و عشق و عاشقی خصوصی جمعی و غیره و یا در شرایط و حالات متداول جامعه و حضور برخی دانش آموزان در بعضا محیط های کار و کاسبی و غیره نمی بینند اما همین که نوبت به مظلومی به نام مدرسه می رسد آه و واویلا سر می دهند و به نوحه سرایی پرداخته و لیل و نهار را به هم می دوزند و با آسمون و ریسمون کردن های آنچنانی ماهی مقصود و منظور خویش را از آب گل آلود می گیرند. برخی از هواخواهان و مدافعان سرسخت تعطیلی مدارس نیز که گاها دیده شده عرضه و توان کلاس داری را نداشته و یا با اصالت و جوهره آموزش و تربیت به معنای حقیقی آن بیگانه و در تضاد و تناقض هستند از باز بودن مدارس و تعلیم و تربیت حضوری نگران می باشند.

در این محکمه برخی اولیاء دانش آموزان نیز مقصر و یا حداقل قاصر تشریف دارند . پدر و مادر طلبکاری که بخش قابل توجهی از روزهای به یاد ماندنی کرونایی را که بایستی برایشان تراژدیک باشد کمدیک بوده در مسافرت بوده اند و همه جا نازدانه ها و نازک نارنجی های خویش را همراه خود برده اند وقتی با بازبودن مدرسه ای در گوشه ای از این مملکت مواجه می شدند و با این که حضور دانش آموزان اجباری نبوده با کمال پررویی و طلبکارانه به مسئول و یا معاون و حتی معلم مدرسه می گفتند شما اصلا به فکر سلامت بچه ها نیستید و اگر فرزند ما کرونا بگیرد چه کسی مسئول است و آیا شما به کرونا مبتلا شدن فرزند ما را به گردن می گیرید و یا به دانش آموزی یاد داده بودند که در مواجهه با معلم و یا دبیرش گستاخانه بگوید شما می خواهید با تدریس حضوری جان مرا به خطر بیاندازید و مرا بکشید؟

البته معلمان و دبیران و مدیران و مسئولان دلسوز مدارس و آموزشگاه ها در کنار تدریس حضوری از خدمات رسانی علمی و آموزشی از طریق شبکه های مجازی غافل نبوده و اغلب زحماتی مضاعف متحمل گشته و می شوند و به جز اندکی همواره خواهان باز بودن مدارس و ایفاء وظیفه انسانی الهی  و وجدانی خود بوده و هستند.

تعطیلی مدارس و چوخ بختیارهای آموزش و پرورش

نگارنده بارها و بارها شاهد و ناظر بوده ام که داش آموزانی با حفظ و رعایت پروتکل های بهداشتی به نحو احسن و شایان تحسین از باز بودن مدارس و استفاده حضوری و چهره به چهره از درس و معلم و دبیر استقبال کرده اند. اما گاها نیز متاسفانه و صد افسوس می دیدم و می شنیدم که افرادی در قالب معلم و یا اجرایی همیشه سعی و تلاششان بر این محور و مدار می چرخیده که مدارس را به تعطیلی بکشانند و یا دبیری به دلایلی از دانش آموزان می خواست که در منزل بمانند و پا به مدرسه نگذارند تا مبادا به کرونا مبتلا شوند و با لفظ این که برای چه به مدرسه آمده ای دانش آموزانی را هم که مشتاق و علاقمند به استفاده علمی و آموزشی از دبیرانشان بودند دلسرد نموده و از مدرسه می تارانند.

امید است که مسئولان ذیربط با یک کارشناسی جامع الاطراف و بدون شائبه های ضررآفرین و با لحاظ کلیه جوانب هم در این اوضاع و احوال کرونایی و همچنین با لطف و عنایت حق برای پس از برگشتن اوضاع و شرایط به حالت عادی و ما قبل کرونا چاره ای مدبرانه و مدققانه و مفید به حال همگان به خصوص دانش آموزان و دانش پژوهان این مرز و بوم بیندیشند و از این رهگذر سهمی  و افروسترگ در تمدن سازی و رشد فرهنگ و دانش و علم و فن آوری میهن عزیزمان بر عهده بگیرند.

خداوند متعال یار و پشتیبان تمامی دلسوزان و زحمتکشان حقیقی باد به امید فردایی بهتر و ایرانی پر افتخارتر و سربلندتر.

انشاءالله تعالی. "والله المستعان"

 

( 1 )

آقای چوخ بختیار

« هر اتفاقی می‌خواهد بیفتد، هر بلایی می‌خواهد نازل شود، هر آدمی می‌خواهد سر کار بیایید، در هر صورت آقای چوخ بختیار عین خیالش نیست، به شرطی که زیانی به او نرسد، کاری به کارش نداشته باشند، چیزی ازش کم نشود/ رئیسی خوب است که غیبت او را نادیده بگیرد و تملق ­های او را به حساب خدمت صادقانه بگذارد/ زندگی او مثل حوض آرامی است. به هیچ قیمتی حاضر نیست سنگی تو حوض انداخته شود و آبش چین و چروک بردارد. آدم سر به راه و پا به راهی است. راضی نمی‌شود حتی با موری اختلاف پیدا کند/ برای این که او را آدم پست و بی‌ شخصیتی ندانند، به جای شرف و کله شقی، کلمه ­ی زندگی را می‌گذارد که حرف گنده‌ای زده باشد و هم خود را تبرئه کند. وی زن و بچه‌اش را خیلی دوست دارد. همیشه می‌ترسد که مبادا بلایی سر آن‌ها بیاید، یا بی ‌سرپرست بمانند/ آقای چوخ بختیار خیلی رنج می‌برد. اما نه مثل گالیله و صادق هدایت/ به ظاهر وقت کتاب خواندن پیدا نمی‌کند. به علاوه، می‌گوید توی کتاب‌ها افکار ضد و نقیضی بیان می‌شود که به درد نمی‌خورد و ناراحتی فکری تولید می‌کند/ آقای چوخ بختیار را همه می‌شناسند و دیده‌اند/ وی در همسایگی من و شما و همه زندگی بی‌دردسری را می‌گذراند و خود را آدم خوشبختی می‌داند ... »

بقیه مطلب را مطالعه کنید . ( این جا )


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تعطیلی مدارس و چوخ بختیارهای آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت
سه شنبه, 11 شهریور 1399 11:48

معرفی کتاب : خودکاوی

 معرفی کتاب خودکاوی

 نام کتاب : خودکاوی

اثر: کارن هورنای

مترجم: محمدجعفر مصفا

کتاب حاضر در 329 صفحه توسط نشر جیحون و در 11 فصل به چاپ رسیده است. مترجم این کتاب معتقد است : " به نظرم در زمینه روان شناسی کلاسیک (آکادمیک) کارن هورنای آخرین (و نیز اولین) حرف را زده است. ساده تر، روشن تر و صحیح تر از ترسیم او تا این زمان من ترسیمی سراغ ندارم."

کارن هورنای در بخشی از کتاب می گوید: در شرایط سخت و پیچیده زندگی در فرهنگ و تمدن که انسان امروز در آن زندگی می کند کمک هایی از قبیل روانکاوی را بیش از هر زمان دیگر ضروری و مبرم می گرداند. ولی مسئله این است که کمک روان کاوی که امری حرفه ای و تخصصی است نمی تواند شامل همه کسانی گردد که به آن نیاز دارند. به این دلیل است که خودکاوی به عنوان یک جایگزین مفید می تواند مطرح باشد. شناخت خویشتن همیشه مطرح بوده است. اکنون کشفیاتی که به وسیله روان کاوی صورت گرفته است می تواند کمک موثری به گسترش این امر یعنی به گسترش خودشناسی نماید. ضمنا این کشفیات سبب شده است که انسان بیش از گذشته نسبت به پیچیدگی ها و اشکالاتی که در طریق خودشناسی وجود دارد آگاه گردد. به هر حال در رابطه با بحث خودکاوی سیستماتیک و بر اساس اصول روان کاوی علمی در عین این که باید امیدوار بود باید فروتن و محتاط نیز بود.

هدف و موضوع کتاب طرح مسئله خودکاوی است با انواع مشکلاتی که در آن وجود دارد. کوشش برای پیشرفت خودکاوی می تواند در درجه اول برای خود فردی که مشغول خودکاوی است مفید باشد. خودکاوی کمک اساسی می کند به شناخت کلی ساختار شخصیت خویش و این شناخت نه تنها کمک می کند به کشف و رشد استعدادهای درونی که تاکنون از تجلی بازمانده و به حالتی نیمه مرده در آمده اند، بلکه مهم تر از این کمک به رشد و تکامل استعدادها و امکاناتی است که می تواند یک شخصیت نیرومند و هماهنگ بسازد. شخصیتی که عوامل برونی به سادگی نتوانند بر آن اثر مخرب بگذارند و آن را وادار به پیروی از عوامل و کیفیت های ناشناخته نمایند. عواملی که معمولا یک زندگی و هستی اجباری و بی اختیار را به انسان تحمیل می کند... موجب خوشبختی  و امیدواری است که می بینیم انسان ها اگر چه خودشناسی را امری مشکل تلقی کرده اند ولی هرگز آن را ناممکن ندانسته اند. اما وقتی در نظر بگیریم که در دوران های گذشته خودشناسی مفهومی کاملا متفاوت با مفهوم امروزی آن داشته مجبوریم نسبت به خوش بینی خود کمی بیشتر تامل و تردید نماییم.

ما می دانیم که خودشناسی مخصوصا بعد از کشفیات اساسی فروید کاری است به مراتب سخت تر و پیچیده تر از آنچه مردم در گذشته تصور می کردند. خودشناسی در معنای امروزی آن به مثابه سیری است در یک دنیای تاریک و ناشناخته. نویسنده در بخش دیگری از کتاب خود می گوید: تمایلات و کشش های نوروتیک (عصبی) را می توان به چند نوع و چند طریق طبقه بندی کرد. یک نوع گرایش هایی است که منجر به تلاش برای نزدیک شدن به دیگران می گردد و این تلاش ها را می توان ضد و عکس تلاش کسانی دانست که هدفشان دوری از دیگران عزلت طلبی و جدایی است. نوع دیگر گرایش هایی است که شخص را در جهت وابستگی و اتکاء شدید به دیگران پیش می برد و این در مقابل و عکس کسانی است که بر استقلال محض تاکید و اصرار می ورزند. تلاش برای وسعت طلبی ، ضد کشش ها و تمایلات کسانی است که میل به یک زندگی محدود و بسته دارند. گروهی هستند که بر خصوصیات و صفات شخصی تاکید می کنند و می توان انها را در مقابل طبقه ای دانست که فردیت خود را نادیده می گیرند و خود را با صفات و خصوصیات رایج در محیط اجتماعی انطباق می دهند و تسلیم آن صفات می شوند. به عبارت دیگر می توان گفت طبقه ای هستند که اسیر خود بزرگ بینی اند و در مقابل طبقه ای قرار دارند که خود را حقیر و کوچک و ناچیز تصور می کنند. این طبقه بندی موضوع را با دقت کافی روشن نمی کند. زیرا خصوصیات این طبقات با یکدیگر تداخل پیدا می کنند؛ با یکدیگر مرز مشترک دارند؛ و به سادگی قابل تفکیک و تشخیص از یکدیگر نیستند. بنابراین من فقط به ذکر کشمکش ها و تمایلات اصولی می پردازم که به نحو بارزی متفاوت و ضد تمایلات و کشمکش های دیگر است. و در واقع از طریق آنها می توان نوع، طبقه و تیپ افراد عصبی را از یکدیگر تشخیص داد و هر طبقه را به عنوان طبقه ای خاص و با خصوصیات و مشخصات متفاوت از طبقه دیگر تفکیک نمود.

کارن هورنای این گونه به طبقه بندی و تقسیم افراد نیازمند به خودکاوی و روان کاوی با شخصیت ها و تیپ های متفاوت می پردازد.

1- احتیاج عصبی به جلب محبت و تایید دیگران. نیاز اجباری و بی تفاوت برای جلب رضایت دیگران و مورد دوستی و تایید دیگران قرار گرفتن. به طور چشم بسته و ماشینی خود را تسلیم انتظارات و خواسته های دیگران کردن. ثقل شخصیت وی در دیگران است نه در خودش. برآوردن تمایلات دیگران و تسلیم عقاید آنها بودن تنها چیزی است که برایش اهمیت دارد. ترس شدیدی از ابراز وجود دارد. هم از نفرت و دشمنی دیگران نسبت به خودش وحشت دارد و هم از این که خودش احساس خصومت و نفرت نسبت به دیگران داشته باشد.

2- نیاز عصبی به یک شریک زندگی که مسئولیت زندگی وی را بر عهده بگیرد. ثقل هستی فرد کاملا در شریک زندگی قرار می گیرد. شریکی که باید تمام توقعات و انتظارات زندگی او را برآورده نماید و مسئولیت خوب و بد زندگی وی را بر عهده بگیرد و تنها نقش و مسئولیت وی یعنی شریک زندگی آن است که ضامن موفقیت او در پهنه زندگی باشد. ارزشی بیش از اندازه برای عشق قائل است زیرا تصور او این است که عشق می تواند تمام مشکلات و مسائل زندگی را حل کند. وحشت شدید از این که حامی و شریک زندگی او را طرد و ترک نماید، وحشت از تنها ماندن و بی کسی.

3- نیاز عصبی به محدود نگه داشتن زندگی خویش و حفظ آن در قلمرو و مرزهای بسته. خواسته ها و توقعا خود را محدود نگه می دارد و همیشه به چیزهای کم قانع است. تمایلات جاه طلبانه خود را در سطحی محدود نگه می دارد. خواسته های خود را منحصر و محدود به چیزهای جزئی، مادی و نیازهای اولیه زندگی می نماید. نیاز دارد به این که فردی بی اهمیت گمنام و نامتشخص بماند و همیشه زیر دست باشد. استعدادها، ظرفیت ها و امکانات وجودی خود را ناچیز شمرده و برای توجیه آن تواضع و فروتنی را فوق العاده ارج می نهد. نیاز شدید به پس انداز دارد. از داشتن یا ابراز نمودن آرزوها و خواسته های بلند پروازانه و جاه طلبانه وحشت دارد. همان گونه که انتظار می رود سه خصوصیت و گرایش مذکور اغلب با هم وجود دارند زیرا هر سه منجر به پذیرش و قبول ضعف و ناتوانی می گردند و نتیجتا شخص زندگی ، هدف ها و رفتارهای خود را بر مبنای آن پی ریزی می کند. اینها نقطه مقابل گرایش به اتکا به خود احساس توانایی درونی و تقبل مسئولیت است. ولی به هر حال این سه علامت و مشخصه تشکیل یک "سندروم" را نمی دهند. زیرا هر یک به تنهایی هم می توانند موجود باشند.

4- نیاز عصبی به کسب قدرت. سلطه یافتن بر دیگران و کسب قدرت به خاطر نفس قدرت برای توجیه این امر چنین وانمود می کند که قدرت را به خاطر یک هدف مقدس و منطقی یا به خاطر وظیفه و مسئولیت جست و جو می کند. البته اینها ممکن است نقشی جزئی داشته باشند. اما عامل و نیرو و محرک اصلی نیستند. برای فردیت مستقل و شان و اعتبار و احساسات و به طور کلی شخصیت دیگران احترام قائل نیستند و تنها چیزی که از دیگران انتظار دارند اطاعت محض  و کورکورانه آنها است. ستایش کورکورانه و بدون تمیز هر گونه قدرت و تحقیر هر نوع ضعیف.ترس از وضعیت ها و موقعیت های غیر قابل کنترل، ترس شدید از ناتوانی و بی دفاعی.

5- نیاز عصبی شدید به استثمار دیگران دارد و برای ارضاء این نیاز به هر عملی متوسل می شود. ارزیابی وی از دیگران اساسا بر این مبنا قرار دارد که تا چند حد می توانند مورد بهره کشی وی قرار گیرند. نمودهای متفاوت استثمار- پول ( میل چانه زدن تا حد یک لذت فوق العاده) عقاید و ایده ها، امور شهوی و غریزی، احساسات، غرور نسبت به استعدادها و کیفیت های استثمارگرانه با ترس از استثمار شدن و بنابراین خفت" بلاهت" و احمق بودن.  

6- نیاز عصبی به شهرت اجتماعی یا پرستیژ و تشخص ( که ممکن است توام با قدرت طلبی باشد یا نباشد) همه چیزها، موضوعات بی روح و فاقد حیات یا جاندار، ثروت، انسان ها، صفات و استعدادهای شخص خودش، رفتارها و احساسات، همه چیز را بر اساس پرستیژ و ارزش اجتماعی آن ارزیابی می کند. ارزش خودش را نیز کاملا بر اساس میزان مقبولیت اجتماعی خویش می سنجد. برای تحریک حسادت یا تحسین از سنت ها استفاده می کند یا وقتی موقعیت اقتضاء کند برای این که مورد تحسین واقع شود به نحوی افراطی علیه سنت ها و ارزش های مورد قبول اجتماع عمل می کند  ، ترس از این که ممکن است تحت شرایط بیرونی یا عوامل درونی شان اجتماعی خود را از دست بدهد و در حقیقت تحقیر بشود.

7- نیاز عصبی به خودستایی. تصویر غرورآمیزی که نسبت به ارزش های خود دارد ( خودشیفتگی "نارسیسم") . نیاز به تحسین نه فقط به خاطر چیزهایی که دارد و به نحوی خودستایانه به رخ می کشد بلکه به خاطر "خودتصویری" یا "خودایده آلی" انتظار چنین تحسینی را دارد.

ارزیابی خود بر این اساس که می کوشد تا به خودتصویری و ایده آلی خویش نزدیک گردد و به این شیوه تحسین دیگران را برانگیزد. به عبارت دیگر بابت چیزهایی هم که تصور و انتظار حصول آنها را دارد از دیگران می خواهد تا او را تحسین کنند، ترس از عدم تحسین که نتیجه آن احساس تحقیر شدن است.

8- جاه طلبی عصبی برای حصول موفقیت و پیشرفت. نیاز به تفوق بر دیگران نه تنها از طریق شایستگی هایی که دارد و عرضه می کند بلکه از طریق کوشش ها و فعالیت هایی که درگیر آن است.

ارزیابی خود بر اساس بهتر بودن در تمام زمینه ها مثلا عشق، ورزش، نویسندگی، کار، حرفه و این بهترین بودن در تمتام زمینه ها مخصوصا باید در تصور خودش باشد. ولی به هر حال تایید این امر به وسیله دیگران نیز برایش امری است حیاتی و در صورت عدم تایید فوق العاده رنجیده و نسبت به آنها احساس نفرت و بیزاری پیدا می کند. تمایلات مخرب برای شکست دادن دیگران همیشه در او موجود است، شدت آن متغیر است ولی کیفیتی است همیشه موجود. ترس از شکست ( که نتیجه آن احساس حقارت است.)

9- نیاز عصبی به "خودکفایی" استقلال و عدم وابستگی. او هرگز نباید به هیچ کس نیاز پیدا کند. نباید تحت تاثیر هیچ عاملی قرار بگیرد یا به هیچ چیز وابسته بشود. نباید آنقدر به کسی نزدیک بشود که منجر به وابستگی اسارت بار گردد. حفظ فاصله و جدایی تنها عامل احساس ایمنی و راحتی او است. ترس از نیازمند بودن به دیگران ، ترس از هر نوع وابستگی از نزدیکی و حتی از عشق.

10- نیاز عصبی به کامل بودن، نداشتن نقطه ضعف و آسیب ناپذیر بودن. تلاش بی وقفه توام با ناآرامی در جهت کمال.

در خود فر رفتن و رد هر گونه عیب و نقص های احتمالی در خود، احساس برتری نسبت به دیگران زیرا خود را یک انسان کامل تصور می کند. ترس از یافتن عیب و نقص هایی در خود یا مرتکب اشتباهی شدن ، ترس از انتقاد و نکوهش.

 و اما نکته اساسی توجه داشته باشیم:

هیچ یک از این تمایلات، حالات، تلاش ها و کشش های فی نفسه و به خودی خود نشانه عصبیت و غیر نرمال بودن یا فاقد ارزش های انسانی بودن نیست. اغلب ما دوستی را می طلبیم آن را می ستاییم و قدر آن را می دانیم، خویشتن داری و کنترل خود ، فروتنی و احترام و توجه به دیگران را ارج می نهیم.

معرفی کتاب خودکاوی


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 معرفی کتاب خودکاوی

منتشرشده در معرفی کتاب

تفکر منطقی و معرفی کتاب روان شناسی موفقیت و موفقیت با ذهنیت مثبت

روان شناسی موفقیت - موفقیت با ذهنیت مثبت

نویسنده: دکتر ناپالئون هیل- دکتر کلمنت استون

مترجم: مهدی قراچه داغی

کتاب در 349 صفحه توسط انتشارات آسیم به چاپ رسیده است و دارای چهار بخش است. در پیش گفتار کتاب مذکور با اشاره به این سخن سورن کی یرکگارد فیلسوف و متفکر بزرگ دانمارکی که می گوید: "کتاب خوب شما را می خواند." چنین می خوانیم:

« شما در حال حاضر چنین کتابی به دست دارید که نه تنها در زمینه خود یاری کتابی بدیع و کم نظیر است بلکه ضمن تماس با مسائل شما در مقام همدردری ظاهر می شود و چونان دوستی مدبر شما را در یافتن راه حل راهنمایی می کند. با همه این اوصاف توجه به نکته ای ضرورت دارد. کتاب روان شناسی موفقیت، موفقیت با ذهنیت مثبت به خودی خود به تنهایی کاری صورت نمی دهد. اگر به راستی طالب موفقیت هستید باید برای رسیدن به آن وقت بگذارید و به قدر کافی بیندیشید. در این صورت بدانید که جواهری بس گرانبها به دست گرفته اید. نقشه راهنمایی دارید که شما را به آینده بهتر رهنمون می سازد. پیش طرح گران بهایی در اختیار دارید که به کمک آن می توانید زندگی آینده خود را بازسازی کنید. کتاب موفقیت با ذهنیت مثبت به شما می آموزد که چگونه ذهن نیمه هوشیار را برای موفقیت خود در خدمت بگیرید. لحظه ای بیندیشید. آیا تا به حال کسی به شما آموخته که چگونه به شکل سازنده از عواطف غرایز تمایلات احساسات روحیات و اندیشه خود استفاده کنید؟ آیا هرگز به شما گفته اند که چگونه بدون توجه به موانع موجود به هدف های خود برسید؟ »

در فصل اول با تیتری تحت عنوان دیدار با مهمترین شخصیت زنده مهمترین را ملاقات کنید مواجه می شویم. جایی در این کتاب او را ملاقات می کنید. ملاقاتی بی مقدمه و ناگهانی است که زندگی شما را متحول می سازد. او را که می بینید پی به اسرارش می برید. می بینید که با خود طلسمی حمل می کند که در یک سمت آن ذهنیت مثبت و در سمت دیگرش ذهنیت منفی را نوشته اند. این طلسم نامرئی از دو قدرت حیرت انگیز برخوردار است. از یک سو اسباب ثروت موفقیت شادی و سلامتی را فراهم سازد. نخستین قدرت، ذهنیت مثبت است که اشخاص را به صعود و ماندگار شدن در اوج سوق می دهد. قدرت دوم ذهنیت منفی است که اشخاص را در همان جایی که هستند باقی نگه می دارد. ذهنیت منفی می تواند کسانی را که به اوج رسیده اند از سریر قدرت به زیر بکشد.

عظمت نصیب کسانی می شود که در اشتیاق رسیدن به هدف های عالی می سوزند. کسانی به موفقیت می رسند و آن را حفظ می کنند که با ذهنیت مثبت به استقبال مسائل می روند.  برای موفقیت در فعالیت های انسانی به تمرین... و تمرین... و باز هم تمرین نیاز دارید. با در نظر گرفتن هدف های مطلوب و مشخص کار و فعالیت برایتان اسباب رضایت می شود. در ازاء هر ناراحتی و هر گرفتاری امتیازی برای شما وجود دارد مشروط بر آن که با ذهنیت مثبت به استقبال مسائل بروید.

بزرگترین نیروی انسانی ناشی از نیایش و عبودیت پروردگار است. می توانید دنیای خود را تغییر دهید. برای دستیابی به چیزهای ارزشمند باید هدف های عالی در نظر بگیرید و بخواهید که به آنها برسید. آیا تا به حال به هدف های بزرگ و متعالی خود در زندگی فکر کرده اید؟ آیا دنیا را سرزنش می کنید؟ اگر جوابتان مثبت است این گفته را به ذهن بسپارید: اگر انسان درست و منطقی باشد دنیای او درست است و منطقی خواهد بود. آیا دنیای شما درست و منطقی است؟ شما برای موفقیت و قهرمانی متولد شده اید. شما از انبوه تجارب گذشتگان توانایی رسیدن به هدف هایتان را به ارث برده اید. آیا حاضرید بر توانایی های خود بیفزایید و بهایش را بپردازید؟

فصل سوم کتاب با این عنوان شروع می شود. تارهای عنکبوتی را از اندیشه خود پاک کنید. شما همانی هستید که فکر می کنید. اما چه فکری می کنید؟ فکر شما از چه نظمی برخوردار است؟ تا چه اندازه مستقیم می اندیشید؟ و سرانجام تا چه اندازه فکر شما صاف و روشن است؟

اندیشه همه و حتی درخشان ترین افراد را تارهای عنکبوتی احاطه کرده است. احساسات، عواطف، عادات، باورها و تعصبات و افکار در میان این تارها محبوسند. گاه می خواهیم عادات نامطلوب خود را اصلاح کنیم و مواقعی دیگر شدیدا به انجام کار اشتباه اغوا می شویم. در این شرایط مانند حشره ای که به دام تار عنکبوت افتاده است برای رهایی خود تلاش می کنیم. اراده هوشیار ما با تصورات و اراده ذهن نیمه هوشیار ما در تضاد می شوند. هر چه بیشتر تلاش می کنیم گرفتارتر می شویم و در گرفتاری مستقر باقی می مانیم. در این میان جمعی تسلیم می شوند و شرایط دردناکی را تجربه می کنند. اما جمعی دیگر راه زندگی و مبارزه را می آموزند و از نیروی نیمه هوشیار به کمک ذهن هوشیار خود استفاده می کنند. اینها موید و پیروز هستند. موفقیت با ذهنیت مثبت راه استفاده از این نیروها را به شما می آموزد.

نویسندگان کتاب در فصل 9 تحت عنوان چگونه به خود انگیزه بدهیم می نیسند: انگیزه چیست؟ انگیزه آن چیزی است که عمل را تشویق یا انتخاب را مشخص می سازد. انگیزه گرایشی درونی است که شخص را به عملی تشویق می کند. انگیزه دست مایه امید یا نیرویی است که شخص را برای انجام عمل به منظور دستیابی به نتایج مشخص آماده می سازد. وقتی با اصولی که به شما انگیزه می دهد آشنا شدید می توانید از اصولی که به دیگران انگیزه می بخشد مطلع گردید. هر کس به تنهایی می تواند عادت واکنش احساسی خود را تغییر دهد. شما هر چه متمدن تر، پالایش شده تر و فرهنگی تر باشید به همان اندازه با سهولت بیشتری می توانید احساسات و عواطف خود را تغییر دهید. می توانید ترس های ناخواسته و مضر را خنثی کنید.

تفکر منطقی و معرفی کتاب روان شناسی موفقیت و موفقیت با ذهنیت مثبت


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تفکر منطقی و معرفی کتاب روان شناسی موفقیت و موفقیت با ذهنیت مثبت

منتشرشده در معرفی کتاب
چهارشنبه, 29 مرداد 1399 08:16

انسان همان است که می اندیشد

معرفی کتاب قدرت فکر

 " قدرت فکر " ، اثر ژوزف مورفی

مترجم کتاب یاد شده مهرداد مهرین می باشد. این کتاب در 320 صفحه توسط انتشارات نغمه به چاپ رسیده است. کتاب دارای بیست فصل بوده و با این پیش گفتار شروع می شود :

 « من در زندگی بسیاری از مردان و زنان وقوع معجزات فراوانی را دیده ام. شما نیز هر گاه شروع به استفاده از قدرت اعجاز آمیز نیروی موجود در باطن خود کنید ممکن است با یک معجزاتی روبه رو شوید. منظور از نوشتن کتاب حاضر این است که به شما یاد بدهیم چگونه می توان از تفکر و تلقین استفاده کرد و سرنوشت خود را رقم زد، زیرا همان طور که گفته اند انسان همان است که می اندیشد."

نویسنده به قدرت و اثر هوش بی پایان درون و نیروی ناخودآگاه  و ضمیر باطن با ادله و شواهد فراوان عینی اشاره می کند و این که قوه ناخودآگاه و ضمیر باطن که طی 24 ساعت در اعماق روح و باطن و ذات آدمی بیدار و فعال است قدرتی شگرف و تا حدی خارق العاده و محیرالعقول دارد و علاوه بر معالجه انسان از اقسام بیماری ها و اعطاء سلامت جسمانی و روحی بسته به فراخور حال ظاهری و نیروی خودآگاه انسان عکس العمل بروز داده و بسیاری از موفقیت ها و پیشرفت های علمی، فکری و تکنیکی را برای انسان رقم می زند.

تلقینات صحیح روحی، روانی، نیایش و ایمان و اراده و غلبه بر ترس ، استرس، اضطراب، بدبینی، یاس و غیره قادر خواهد بود انسان را در مسیر موفقیت و ترقی و اعتلای روحی و شخصیتی قرار بدهد و شکست را مبدل به پیروزی سازد.

دکتر ژوزف مورفی در بخشی تحت عنوان " آزادسازی قدرتی که معجزه می کند " چنین اظهار نظر کرد: دست یافتن به شفای شخصی مطمئن ترین دلیل بر وجود قوایی در ضمیر باطن است. من چهل و دو سال پیش توانستم به کمک بهره گیری از قوه شفابخش ، ضمیر باطن بر یک غده بدخیم که به زبان پزشکی سرطان خوانده می شود غلبه کنم. تکنیکی که از آن استفاده کردم در این کتاب تشریح شده است. مطمئنم دیگران هم می توانند به کمک نیروی شفابخش بی پایانی که در اعماق وجود هر کس نهفته است خود را نجات دهند. از طریق دکتری که با هم دوست بودیم ناگهان به این حقیقت پی بردم که این یک امر طبیعی است که ما پیش خود فرض کنیم هوش خلاقی که تمام اعضای بدن ما را به وجود آورده و جسممان را ساخته و قلبمان را به کار انداخته است می توان برای آن چه که خلق کرده وسایل شفا را هم فراهم کند.

یک ضرب المثل قدیمی می گوید: " پزشک زخم را پانسمان می کند ولی آن کس که شفا می دهد خداست." در جای دیگر تحت عنوان "با نیایش موثر اتفاقات حیرت انگیزی رخ می دهد" می خوانیم " نیایش علمی عبارت است از عمل متقابل خودآگاهی و ناخودآگاهی که با هم و به طور موثر در جهت فوق هدایت می شود. این کتاب طریقه علمی دست یافتن به نیروی لایتناهی در جهت خود و نائل آمدن به چیزهایی است که واقعا در زندگی می خواهید تصاحب کنید. شما میل دارید یک زندگی کامل تر و غنی تر و سرشار از خوشی داشته باشید. برای نیل به این منظور از این نیروی اعجاب انگیز بهره گرفته و راه خود را در زندگی روزمره صاف و هموار کرده مشکلات خود را حل نمایید و در روابط خانوادگی هماهنگی برقرار نمایید.

"گنجی که در درون  شما نهفته است" مطلب مهم دیگری است که نویسنده بدان پرداخته است. "چنانچه چشم بصیرتان را باز کنید و به گنج بی پایانی که در درون شما نهفته است نظر اندازید متوجه می شوید که ثروت بی پایانی شما را احاطه کرده است. در درون شما یک معدن طلا وجود دارد که می توانید از آن استفاده کرده و زندگی باشکوه و پر از خوشی و وفور برای خود فراهم کنید.

در ژرفای ضمیر شما، خودِ بی پایان، قدرت بی انتها و مجموعه لایتناهی و بی پایانی از چیزهایی که برای رشد و اظهار وجود لازم است وجود دارد. از همین لحظه به شناسایی این استعدادها بپردازید تا آنها خود را بروز دهند و به ظهور برسند. هوش سرشاری که در ذهن شما وجود دارد می تواند آنچه را که لازم است بدانید در اختیارتان بگذارد. شما می توانید به ایده ها و افکار نو که منجر به اختراعات و اکتشافات و تجربه جهان های جدید می شود دست یابید. به علاوه هوش بیکرانی که در ضمیر شماست می تواند معلومات شگفت انگیزی را که جنبه ابداعی و ابتکاری دارد در اختیارتان بگذارد و همین هوش می تواند شما را برای عرض اندام و مستقر شدن در موقعیتی که برایش شایستگی دارید آماده کند.

خودآگاهی و ناخودآگاهی

" بهترین طریقه آشنا شدن با دو وظیفه ذهنتان این است که به ذهن خود به صورت یک باغچه نگاه کنید. شما یک باغچه بان هستید و در طول روز مسئول کاشتن بذر که همان اندیشه هایی است که روزانه در سر خود راه می دهید می پاشید. هر چه را که می کارید در تن و در محیط زندگی تان به درو می پردازید. اکنون مشغول کاشتن افکار مربوط به آرامش، عمل درست، حسن نیت و سعادت بشوید و به آرامی و با علاقه درباره ویژگی های فوق بیندیشید و آنچه را که اندیشیدید به طور کامل در ذهن خودآگاهتان جای دهید و به کاشتن این بذرهای شگفت انگیز یعنی این گونه در باغچه ذهن تان ادامه دهید. در این صورت محصول باشکوهی درو خواهید کرد. می توانید ضمیر باطن تان را تشبیه به خاکی کرد که در آن انواع و اقسام بذرها اعم از نیک و بد می روید. آیا مردم از خار مغیلان محصول انگور از خاربن انجیر به دست می آورند؟ خیر، اندیشه و هر علت و هر وضعیتی که از آن به دست می آید یک معلول است ، به همین جهت بسیار مهم و لازم است که شما زمام افکار خود را در دست داشته باشید تا به نتایج و وضعیت های خوب نائل گردید. موقعی ذهم شما به طور صحیح کار خواهد کرد و هنگامی به حقیقت پی خواهید برد که افکار انباشته شده در ضمیر باطن تان سازنده پر از هماهنگی و آرامش باشد. در این زمان است که باطن شما هم پاسخ خواهد گفت و شرایط هماهنگ مساعد و بهترین وضعیت ها را فراهم خواهد کرد.

موقعی که شما شروع به کنترل فرآیند فکری خود می نمایید قادر می شوید از نیروی ضمیر باطن برای حل هر مشکلی استفاده کنید به عبارت دیگر شما عملا به طور خودآگاه سرگرم همکاری با قدرت لایتناهی و قانون قدرت مطلق که بر همه چیز فرمانروا است می شوید. در هر جا که زندگی می کنید به اطراف خود نگاه کنید. متوجه خواهید شد که اکثریت افراد در دنیای خارج به سر می برند تنها این مردان روشندل هستند که به شدت به دنیای درون علاقه نشان می دهند.

به خاطر داشته باشید که این دنیای درون یعنی افکار و احساسات و تصورات شماست که دنیای خارج شما را به وجود می آورد. لذا یگانه قدرت خلاق آنچه که در جهان متجلی می بینید به طور آگاهانه و یا ناخودآگاهانه از دنیای درون شما میانه می گیرد. آگاهی داشتن از عکس العمل متقابل خودآگاهی و ناخودآگاهی شما را قادر خواهد ساخت که سراسر زندگی خود را تغییر بدهید.

برای این که شرایط خارجی عوض شود شما باید ابتدا علت را تغییر دهید. شما باید برای برطرف کردن ناهماهنگی و آشفتگی و کمبود و محدودیت ، علت را برطرف کنید. علت هم عبارت از همان طریقی است که به کمک آن از خودآگاهی خود استفاده می نمایید. به عبارت دیگر طریقه ای است که در ذهن خود امور را مطابق با آن فکر و مجسم می کنید.

مطالعه کتاب معرفی شده به کلیه دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت و جویندگان حقیقت زندگی و رشد و ترقی و کمال توصیه می شود.

معرفی کتاب قدرت فکر


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

معرفی کتاب قدرت فکر

منتشرشده در معرفی کتاب

گروه رسانه/

اصول موفقیت و معرفی کتاب به پا خیزید و زندگی با عشق را آغاز کنید

معرفی کتاب ؛

به پا خیزید و زندگی با عشق را آغاز کنید.

آنتونی رابینز- مترجم هادی ابراهیمی- انتشارات نسل نواندیش

کتاب مذکور در 444 صفحه و 9 فصل به چاپ رسیده است. جمله زیبای "چگونه به زندگانی خود معنا، هدف و جهت بخشید یا غنی تر شد" در جلد کتاب حک شده است.

در فصل اول کتاب تحت عنوان "ارتقاء کیفیت زندگی " چنین می خوانیم:

"مفهوم و واژه ای که می خواهیم به آن بپردازیم در ضمن یکی از ابزار و مهارت های بسیار مهم و موثر نیز می باشد ، ارتقاء کیفیت نامیده می شود. در واقع ارتقاء کیفیت واژه ای بسیار فنی و تکنیکی است اما آنچه انجام می دهد بسیار ساده و روشن است.

....این عبارت، عبارت جدید، تازه و مبتکرانه ای نیست. اما همین که نسبت به آن آگاهی می یابید می تواند زندگی تان را از این رو به آن رو کند! مشکلی که اغلب ما در حالات و موقعیت های گوناگون با آن روبه رو بوده ایم این است که گاهی اوقات احساس می کنیم می بایست چیزی را همین الآن به دست بیاوریم. می دانید چه می گویم؟ منظورم زمانی است که چنان با تمام وجود چیزی را می خواهید و می خواهید به آن برسید که اگر این اتفاق نیفتد به خواسته تان نرسید می خواهید منفجر شوید. نویسنده به عامل فعال کننده ای اشاره می کند که می تواند عاملی درونی نظیر مطرح کردن یک پرسش یا تمرکز بر روی نکته ای خاص باشد. یا می تواند عاملی بیرونی و خارجی نظیر یک صدا، منظره گفته یا لبخند یکی از اطرافیانمان باشد. بلافاصله بعد از آن که محرک یا انگیزه ای در شما فعال شد قدم بعدی آن است که به زودی دست خوش یک احساس یا حالت می شوید.

"ترس از محرومیت" به عنوان یکی از عوامل و مولفه های ممانعت در مسیر و بستر تغییر و تحول و رشد موضوعی است که نویسنده بدان اشارت دارد. انسان ها به هر کاری دست می زنند تا خود را در مقابل درد و رنج محافظت کنند. از دست دادن و محرومیت نیز در فرهنگ ما برای بسیاری درد و رنج بزرگی است. در واقع ترس از محرومیت همان امری است که بسیاری از رفتارهای دیگر را نیز ایجاد می کنند. هر چه بیشتر بترسید که از چیزی محروم شوید بیشتر می خواهید آن را به دست آورید. موضوعاتی نظیر میل و گرایش به لذت، تغییر احساس، رهبری احساسات، کشف الگوهای رفتاری از جمله مواردی هستند که نویسنده توجه و عنایت به انها را گوشزد کرده است.

در فصل دوم کتاب نویسنده موضوع مهم هدف و راه رسیدن به آن را مورد بررسی و ارزیابی و تحلیل قرار داده است. "چنان چه می خواهید در هر کاری به مهارت ، تسلط و استادی برسید می بایست دقیقا بدانید چه می خواهید و دریابید که برای دستیابی به آن به چه چیزی نیاز دارید. پارامترهای مهم اهداف در کنترل انسان تاثیر اطرافیان ارتقاء سطح احساس خود تعریف خواسته های خود تغییرات احساسات لذت بردن از کار تعهد به تصمیم خود از جمله مسائلی هستند که در فراچنگ آوردن ارتقاء کیفیت و عشق از اهمیت ویژه ای برخوردارند.

فصل سوم کتاب به بحث پیرامون "تضاد و تناقض انسانی" اختصاص دارد. می خواهم درباره قدرت تضاد و تناقض با شما صحبت کنم که اغلب آن را با نام قاطعیت و اطمینان می شناسند. احساس تضاد است که استفاده از آن بهره مندی از منابع و توانایی هایمان را و نیز استفاده نکردن از آن شکست و بازماندن از هدف را سبب می شود. ببینید تمامی پیشرفت ها و دستیابی های انسان نتیجه استمرار و تلاش و نیز تعهد اوست؛ آن هم تلاشی هدفمند و مصمم، همچنین همه ما این توانایی را داریم که با مشکلات و موانع برخورد کنیم بر آنها فائق آییم و بر ترس های خود غلبه کنیم. اطمینان خاطر و احساس امنیت نیز برخاسته از همین توانایی های بشری است. در ضمن همه ما می دانیم که ناامنی و عدم اطمینان خاطر چگونه احساسی است و چه بلایی بر سر انسان می آورد. احساس باعث می شود که شک کنیم و دچار تردید و دوگانگی شویم. مشوش و نگران شویم. عقب نشینی کنیم و قدرت و حرکت کردن از ما سلب شود. در مقابل اطمینان خاطر و اعتماد برایمان قدرت و نیروی جسمانی و سرزندگی به ارمغان می آورد و کمک می کند تا موانع را از سر راه خود برداریم. آقای آنتونی رابینز در مورد اطمینان و اعتماد به نفس نیز حرف هایی دارد و معتقد است که می بایستی اطمینان و اعتماد به نفس را از دورن بجوییم. کافی است بدانیم تمامی رویاهای ما تحقق پذیرند و به جرات می توان گفت رویایی وجود ندارد که نتوانیم به آن جامه عمل بپوشانیم.

چهار هشدار درباره اطمینان بیش از حد گوشزد مهمی است از سوی نویسنده کتاب. حال بگذارید چهار نکته اساسی را با شما در میان بگذارم که می بایست همواره نسبت به آنها حساس بوده و مراقب شان باشید.

1- گسترش بیش از حد امور 2- زمین گیر شدن 3- توجیه مسائل 4- بی اختیار و دنباله رو بودن .

« هوشمندانه فکر کنید » موضوع دیگری است که نویسنده بدان پرداخته است: هوشمند باشید و پرسش های نافذ و منتقدانه مطرح کنید. در جهای که امروزه در آن زندگی می کنیم همواره زیر بمباران داده ها و اطلاعات هستیم. پس در هیچ یک از نواحی و زمینه های زندگی خود چه به لحاظ فیزیکی، جسمانی، فکری، عقلانی، روحی، روانی و معنوی و چه در مورد مسائل و موضوعاتی نظیر تحصیلات فرزندانتان، مسائل شغلی، سیاسی، اقتصادی، مالی و ... به عقاید و نظریات کارشناسان و متخصصان اکتفا نکنید. هرگز در مورد مسائل و موضوعاتی که می توانید نتایج، پیامدها و عواقب جدی برایتان در برداشته باشند حتی به رای اکثریت نیز اکتفا نکنید زیرا احتمال دارد رای اکثریت هم اشتباه باشد حتی نظر و عقیده مرا هم نپذیرید. برای خودتان فکر کنید. همواره نظر دیگران را جویا شوید مشورت کنید اما تصمیم نهایی را خودتان بگیرید. چون شما هستید که می بایست عواقب و نتایج و پیامدهای آن را بپذیرید. به خاطر خودتان هم که شده تصمیم های زندگی تان را خودتان بگیرید. سعی کنید این تصمیمات، تصمیماتی خودآگاه، بالغانه و برخاسته از شناخت و آگاهی باشند.

توصیه بسیار مهم آنتونی را در این مورد بشنویم و با دقت پیرامون آن فکر کنیم و نتیجه ای مثبت و کارآمد بگیریم:

" در اینجا از شما می خواهم که ذهن خود را باز و پذیرا نگه دارید و همواره  گنجایش و ظرفیت راه دادن افکار و عقاید و باورهای جدید را در خودتان ایجاد کنید. البته این کاری است بسیار مشکل و دشوار. زیرا وقتی موضوعی را می پذیرید و باور می کنید و به اطمینان و قطعیت می رسید فیزیولوژی شما نیز تغییر خواهد کرد. اما بگذارید به شما مژده ای بدهم می توانید تمامی این فرآیند را به یکباره و از همین الآن تغییر دهید. حال که اطمینان و قطعیت مانند تیغی دو لبه می ماند بهتر است از آن به نفع خود استفاده کنید یعنی دستخوش تاثیرات منفی آن گشته و از تاثیرات مثبت ان محروم باشید. بدین معنی اکنون که این امکان و احتمال وجود دارد اشتباه کنید و مرتکب خطا شوید درباره چیزی اشتباه نکنید که توانایی انجامش را دارید. حال که اشتباه کردن و خطا داشتن اجتناب ناپذیر است و گریزی از آن نیست چرا در مورد چیزی اشتباه نکنید که امکان پذیر و ممکن باشد؟ چرا پیرامون چیزی اشتباه نکنید که قابلیت و توانایی ها و عملکردهای شما را بهبود و ارتقا بخشد و جرات و شهامت امتحان کردن و به کار بستن روش های نو و جدید را در شما ایجاد کند. حال که ممکن است اشتباه کنید چرا اشتباه شما در جهتی نباشد که اعتماد به نفس و اقتدار شخصی تان را بالا ببرد."

اصول موفقیت و معرفی کتاب به پا خیزید و زندگی با عشق را آغاز کنید


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

اصول موفقیت و معرفی کتاب به پا خیزید و زندگی با عشق را آغاز کنید

منتشرشده در معرفی کتاب

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

از مبحث فوق از منظر شوپنهاور فیلسوف نامدار و روان شناس بزرگ آلمانی که عمده مبهحث و مولفه های مد نظر خویش را به طور کاربردی مطرح نموده به دنباله بخش نخست به تبیین و بررسی تفاوت های اساسی دوران کودکی و نوجوانی و جوانی تا سالمندی و پیری می پردازیم که البته با دقت در مبحث فوق درمی یابیم که این دوران های مختلف به نحوی مکمل همدیگر و در طول هم قرار دارند.

در کتاب مشهور این اندیشمند فرهیخته غرب به نام" در باب حکمت زندگی" چنین می خوانیم : « معمول است که جوانی را سعادتمندترین و پیری را اندوهناک ترین دوران عمر بخوانند. اگر شور و شوق باعث خوشبختی آدمی می شد این حرف درست می بود اما جوانی در اثر شور و شوق دچار تلاطم است و با شادی های اندک اما رنج های فراوان توام است. در پیری شور و شوق رو به سردی می روند و آرامش را مختل نمی کند و ذهن آدمی رنگ تعمق و تفکر می گیرد زیرا شناخت از چنگ هیجانات آزاد می شود و بر انسان تسلط می یابد. حال چون شناخت فی نفسه فارغ از رنج است هر چه بیشتر بر ذهن غالب باشد آدمی را سعادتمندتر می کند. فقط کافی است به یاد داشته باشیم که همه لذت ها ماهیت سلبی و رنج ها ماهیت ایجابی دارند تا بدانیم که شور و شوق ممکن نیست انسان را سعادتمند کند. از این رو نباید از پیری که انسان را از بعضی لذت ها محروم می کند شِکوِه کرد. زیرا هر لذت فقط برای ارضای نیازی است... افلاطون برخلاف نظری که جوانی را سعادتمندترین دوره زندگی می داند در مدخل جمهوریت می نویسد که پیری سعادتمندترین زمان زندگی است. زیرا انسان از کشاننده جنسی که پیش از آن آرامش او را مدام برهم می زده سرانجام خلاصی یافته است.

انسان در پیری شادی کسی را دارد که از زنجیری که دیری در بند آن بوده است رهایی یافته و اکنون به آزادی حرکت می کند. بی حوصلگی به سراغ کسانی می آید که چیزی جز لذت های جسمی و خوشی های جمعی نمی شناخته ، روح خود را غنی نکرده و نیروهای خویش را رشد نداده اند.

آری زندگی به نمایشی کمدی می ماند که نخست انسان ها در آن ایفای نقش می کنند و سپس آدمک ها در جامه آنان بازی را به پایان می رسانند. به هر حال جوانی زمان ناآرامی است و پیری دوران آرامش. از همین جا می توان درجه لذت در هر یک از این مراحل را نتیجه گرفت. کودک دستش را با اشتیاق به سوی هر چیز که در برابرش قرار گرفته و دارای رنگ ها و صورت های گوناگون باشد دراز می کند. زیرا دستگاه حسی اش تازه و جوان است و در اثر دیدن تحریک می شود. همین امر با نیرویی بیشتر در نوجوان پدید می آید. نوجوان نیز تحت تاثیر جهان رنگارنگ و جلوه های گوناگون تحریک می شود. تخیل او بلافاصله چیزی را به آن اضافه می کند که جهان هرگز نمی تواند به او عرضه کند. به این علت نوجوان پر از اشتیاق و آرزو برای دست یافتن با امری نامعلوم است. این اشتیاق و آرزو آرامشی را که سعادت بدون آن وجود ندارد از او سلب می کند. اما در پیری همه این آرزوها فرو نشسته اند. زیرا از طرفی خونسردی بیشتر بر انسان حاکم است و تحریک پذیری حواس او کاهش یافته است و از سوی دیگر تجربه ادمی را به ارزش چیزها و محتوای لذت ها آگاه کرده است و در نتیجه توهمات، تصاویر خیالی و پیش داوری ها که قبلا سیمای عریان و ناب پدیده ها می پوشانید و جلوه آنها را تغییر می داد به تدریج از میان رفته اندبه طوری که آدمی اکنون همه چیز را درست تر و روشن تر می شناسد و هر چیز را چنان می بیند که هست و نیز کمابیش به بیهودگی همه امور دنیوی پی برده است. این کیفیت تقریبا به همه سالمندان حتی به آنان که توانایی های کاملا متوسطی دارند هاله ای از فرزانگی می دهد که آنان را از جوانان متمایز می کند.اما آرامش روحی به طور عمده از همین کیفیت ناشی می شود که نه تنها بخش بزرگی از سعادت را تشکیل می دهد بلکه حتی شرط لازم و جوهر آن است.

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

بنابراین در حالی که انسان جوان گمان می کند که چه لذت های شگفتی را می توان در جهان پیدا کرد به شرط این که آدمی بداند در کجا انسان سالمند لبریز از این حقیقت حکمت آمیز است که همه چیز پوچ و بی ارزش است. و می داند که همه گردوها پوکند حتی اگر مطلا باشند. آدمی تازه در اواخر پیری این گفته "هوراس" را واقعا می فهمد که شگفت زده مباش! .... این وضعیت ذهنی به انسان سالمند آرامشی می دهد تا بتواند به فریب کاری های جهان با لبخندی بر لب به دیده تحقیر بنگرد. او کاملا از اشتباه بیرون امده است و می داند که هر قدر به زندگی انسان جلا بدهند و آن را بیاراند دیری نمی گذرد که آن را زیر پوسته پر زرق و برقش نمایان می شود و هر طور آن را رنگ آمیزی و تزیین کنند باز هم در اصل همان است.

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

نداشتن توهم خصوصیت اصلی سالمندی است. پندارهای موهوم که تا این زمان به زندگی جلوه می دادند و محرک تلاش ها بودند اکنون از میان رفته اند. آدمی پوچی و خلاء همه جلال و جبروت جهان به ویژه زرق و برق و شکوه ظاهری آن را شناخته و دریافته است که در پس غالب چیزهای مطلوب و لذت های محبوب ارزش چندانی وجود ندارد و به تدریج به فقر وخلاء بزرگ وجود انسان واقف می شود. اما این خصوصیت در ضمن موجب می شود که آدمی در سالمندی گاهی بدخلق و شکوه گر می شود. این نظر میان آدمیان رواج دارد که تقدیر انسان در پیری بیماری و بی حوصلگی است. بیماری به هیچ وجه با پیری ملازمه ندارد به ویژه اگر کسی بخواهد عمر طولانی کند. در خصوص بی حوصلگی نشان دادم که چرا انسان در پیری کمتر دچار آن می شود تا در جوانی. بی حوصلگی نیز به هیچ وجه با تنهایی که به دلایل قابل درک در پیری با آن بیشتر مواجه ایم ملازمه ندارد بلکه بی حوصلگی به سراغ کسانی می آید که چیزی جز لذت های جسمی و خوشی های جمعی نمی شناخته ، روح خود را غنی نکرده و نیروهای خویش را رشد نداده اند.

 درست است که نیروهای ذهنی در سالمندی کاهش می یابند اما اگر اندوخته فراوان داشته باشیم برای مبارزه با بی حوصلگی هنوز نیروی کافی باقی است. به علاوه نگرش درست در اثر تجربه ، شناخت، ممارست و تفکر مدام افزایش می یابد. داوری دقیق تر و ارتباط موضوعات روشن تر می گردد و آدمی در همه امور زندگی بینش جامع تر و منسجم تری پیدا می کند. سپس با ترکیب کردن مجدد و مداوم شناخت هایی که اندوخته است و غنی تر کردن آن در هر موقعیت در همه اجزاء اعتلای درونی بیشتری پیدا می کند که مشغولیت و رضایت ذهنش را فراهم می آورد و از این راه پاداش خود را دریافت می کند. در اثر همه این ها کمبودی که ذکر آن رفت تا حدی جبران می شود به علاوه چنان که گفتیم زمان در پیری بسیار تندتر می گذرد و این امر از بی حوصلگی می کاهد.

اگر آدمی نیاز به کسب درآمد نداشته باشد کاهش نیروهای جسمی چندان زیانی ندارد در سنی که "ونوس" (رب النوع عشق) آدمی را ترک گفته است نشاط را نزذ "باکوس" (رب انوع مائده های زمینی) می جوییم. نیاز به تعلیم دادن و صحبت کردن جایگزین نیاز به دیدن سفر کردن و آموختن می شود. اما اگر انسان سالمند هنوز عشق به آموختن به موسیقی یا تئاتر داشته باشد و به طور کلی آماده پذیرش چیزهای پیرامون خویش باشد سعادتمند است. چنان که این علائق در بعضی ها تا اخرین سال های عمر باقی می مانند.

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

آنچه آدمی در خود دارد در سنین سالمندی بیش از هر زمان دیگر برایش مفید است. البته غالب کسانی که همیشه کندذهن و ابله بوده اند به مرور زمان دائم بیشتر به دستگاهی خودکار تبدیل می گردند. این انسان ها دائم فکرها و حرف هایشان را تکرار می کنند و هیچ تاثیری از بیرون قادر نیست این وضع را تغییر دهد یا کیفیتی نو در آنان ایجاد کنند. سخن گفتن با این سالمندان به نوشتن جمله بر ساحل ماسه ای شباهت دارد. تاثیر حرف بلافاصله زایل می شود. پیری از این نوع البته چیزی نیست جز زندگی کردن با کله مرده. در موارد نادری که پیران بسیار سالمند دندان سوم برمی آورند به نظر می رسد که طبیعت می خواهد به این نحو به کودکی دوباره انسان اشاره کند. البیته از میان رفتن مداوم نیروها با افزایش سن بسیار اندوهبار است. اما این روند نه تنها لازم بلکه به صلاح آدمی است زیرا اگر چنین نمی بود مرگ که انسان سالمند در آستانه ان قرار دارد بیش از اندازه دشوار می بود. از این رو مرگ نجات بخش بزرگترین موهبتی است که رسیدن به عمر طولانی به همراه می آورد مرگی کاملا آسان که هیچ بیماری ای مقدمه آن نیست. بدون تشنج است و هیچ احساس نمی شود.

در اوپانیشاد ودا طول زندگی طبیعی را صد سال ذکر کرده اند. گمان می کنم این گفته درست باشد زیرا متوجه شده ام که مرگ نجات بخش فقط نصیب کسانی می شود که از سن نودسالگی فراتر رفته اند یعنی بدون سکته، بدون تشنج و تنگی نفس، حتی کاملا بدون رنگ پریدگی  وغالبا نشسته و پس از خوردن غذا می میرند یا این که باید گفت نمی میرند بلکه ادامه زندگی را ختم می کنند. در هر سنی قبل از این انسان ها از بیماری می میرند یعنی به مرگ زودرس دچار می شوند.

تفاوت اساسی میان جوانی و پیری این است در جوانی زندگی را پیش رو داریم و در پیری مرگ را. یعنی جوان گذشته ای کوتاه و آینده ای بلند دارد و پیر برعکس. درست است که در پیری فقط مرگ و در جوانی فقط زندگی در برابر ماست. اما باید پرسید که کدام یک دشوار تر است و آیا به طور کلی بهتر نیست که آدمی زندگی را پشت سر گذاشته باشد تا این که در پیش رو داشته باشد.

بخش نخست


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

منتشرشده در معرفی کتاب

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

تکوین شخصیت و چگونگی و میزان آن در انسان از کودکی تا میان سالی و پیری مختلف است. متخصصان فن تربیت و روان شناسان هر کدام از دیدگاه خویش اظهار نظر کرده اند. در این میان، آرتور شوپنهاور فیلسوف بلندپایه و مشهور آلمانی که در روان کاوی دستی داشته و نظرات مفید و قابل توجهی را مطرح ساخته است علی رغم آن که وی را فیلسوف و روان شناس بدبین و درون گرا دانسته اند و چنین پنداشته اند که شوپنهاور منفی باف و معتقد به غلبه جبری شر بر خیر بوده است مع الوصف با عنایت به مطالبی که ذیلا خواهد آمد بایستی او را یک اندیشمند و محقق واقع گرا ، تجربی، محاسبه گر، مدقق و موثر بر فیلسوفان و روان شناسان زمان خویش و حتی سال های بعد قلمداد نمود. نیچه، واگنر، فروید، سارتر، توماس مان،  وینگنشتاین و ... از او تاثیر پذیرفته اند. برخی حتی این چنین نظر داده اند که وی حتی پیش از فروید و نیچه پدر روان شناسی مدرن می باشد.

شوپنهاور عمده دلواپسی ها و نگرانی های خود را پنهان نساخته و رک و پوست کنده سخن می گفت و از سطحی نگری و شعارهای واهی و مدینه فاضله پوچ و توهم آمیز و خوشبختی و سعادت دروغین و به اصطلاح هپروتی و رویایی و بدون مبنا پرهیز داشت. چاپلوسی و ظاهرسازی و سیاه نمایی در قاموس فکری و دستگاه فلسفی و روان شناختی وی جایی نداشت. این جمله از اوست که "آسایش و رنج ما در غایت وابسته به این است که فکرمان از چه چیز آکنده و به چه چیز مشغول است. "

به طور کلی هر مشغولیت فکری برای ذهنی که توانایی آن را داشته باشد بسیار مفیدتر از زندگی واقعی با توالی مداوم موفقیت ها و شکست ها و ضربه ها و آفات است. البته این مستلزم استعدادهای ذهنی بیشتر است. نباید سعادت زندگی را بر پایه زیربنایی وسیع که شامل توقعات بسیار است بنا کرد، زیرا در این صورت همه چیز به آسانی فرو می ریزد. علت این است که چنین نحوه ای از زندگی امکان وقوع حوادث ناگوار را افزایش می دهد و ممکن نیست این حوادث رخ ندهند. پایین آوردن توقعات متناسب با امکانات (از هر نوع که باشند) مطمئن ترین راه برای پرهیز از بدبختی است. اگر بخواهیم وضع کسی را از حیث سعادت ارزیابی کنیم نباید آنچه را که موجب لذت او می شود بجوییم بلکه باید بپرسیم چه چیز او را اندوهگین می کند زیرا هر چه مایه اندوه ناچیزتر باشد شخص خوشبخت تر است. (در باب حکمت زندگی) در جوانی، مشاهده غالب است  و در پیری تفکر. از این رو جوانی دوران شعر است و پیری زمان فلسفه.

شوپنهاور به این جمله ارسطو می پردازد که "هدف خویش را صرفا لذت ها و راحتی های زندگی قرار ندهیم بلکه تا آنجا که ممکن است از مصیبت های زندگی بگریزیم. " سپس به این موضوع از قول "ولتر" اشاره می کند " سعادت رویایی بیش نیست اما رنج واقعیت دارد."

در کتاب  « در باب حکمت زندگی » اثر آرتور شوپنهاور ترجمه محمد مبشری می خوانیم : " کسی که رنج نکشیده باشد تربیت نشده است." در همه اموری که مربوط به مسیر زندگی مان می شود باید تخیل را مهار کنیم. نخست باید هوشیار باشیم که کاخ های موهوم نسازیم زیرا بهای گزافی دارند و پس از اندک زمانی فرو می ریزند که این موجب افسوس می شود. اما افزون بر این باید مراقب باشیم که با تصویر کردن حوادث ناگواری که فقط احتمال وقوع دارند دل خود را از ترس آکنده نکنیم.

آقای آرتورشوپنهاور در فصل ششم کتاب خویش تحت عنوان "درباره تفاوت های آدمی در سنین گوناگون" با اشاره به این جمله مهم "ولتر" که "هر کس روحیه مناسب با سنش را نداشته باشد فقط گرفتار مصائب سن خویش است بحث خویش را دنبال می کند."

شوپنهاور معتقد بود که در دوران کودکی بیشتر از ذهن خود استفاده می کنیم تا از اراده خویش و البته آن چنان که خود گفته علت سعادت انسان در ربع اول زندگی درست همین است که این دوران پس از گذشت ایام در نظر ادمی به منزله بهشتی گمشده جلوه می کند. در کودکی روابط و نیازهای اندکی داریم. یعنی اراده ما کمتر تحریک می شود بنابراین بخش عمده وجود ما به شناختن معطوف می گردد. عقل هم مانند مغز که در سن هفت سالگی از حیث اندازه کامل می شود اگر چه هنوز واجد پختگی نیست به سرعت تکامل می یابد و در جهانی که برایش تازگی دارد به دنبال خوراک فکری است ، جهانی که در آن همه چیز سراسر از جذبه اعیانی تشکیل شده است که جلای نو دارد. علت این که سال های کودکی سراسر شاعرانه اند همین است. زیرا جوهر شعر مانند جوهر همه هنرها درک ایده افلاطونی است. یعنی درک ماهیت اساسی اعیان که در همه احاد نوع مشترک است و هر چیز را به منزله نماینده نوع خود جلوه می دهد و یک مورد مصداق هزاران دیگر است. اگر چه این طور به نظر می رسد که در صحنه های گوناگون دوران کودکی پیوسته فقط به یک شی ء یا به یک روند منفرد که خواست انی ما را جلب می کند مشغولیم.

واقعیت اساسا چیز دیگری است. علت واقعی این است که زندگی در برابر دیدگان ما واجد کمال اهمیت است، نو و شاداب است بی آن که در اثر تکرار احساس بی اعتنایی در ما به وجود آورده باشد و از این رو ما پیوسته در آرامش و بدون هدفی معین ضمن فعایت های کودکانه خود جوهر زندگی و سنخ های اساسی صور و تظاهر آنها را در صحنه ها و روندها ادراک می کنیم.

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

به بیان اسپینوزا ما در کودکی همه اشیاء و اشخاص را از دیدگاه جاودانگی می بینیم. انسان هر چه کم سال تر است بیشتر نماینده نوع خویش است. این خصوصیت هر سال پیوسته کاهش می یابد. تفاوت بزرگ تاثیر اشیاء در جوانی و در پیری بر ما از اینجا ناشی می شود. از این رو همه تجربیات و آشنایان دوران کودکی و نوجوانی به نمونه های نوع و عنوان های مقولات شناخت و تجربه ما تبدیل می گردند که در دوران های بعدی زندگی هکه چیز را در این مقولات می گنجانیم اگر چه این کار را همواره با آگاهی واضح نمی کنیم. بدین ترتیب در سال های کودکی اساس مستحکم جهان بینی انسان شکل می گیرد که سطحی یا عمیق است و پس از آن توسعه می یابد و کامل می شود... پس چنین شیوه نگرش عینی محض که به همین علت شاعرانه است و مختص دوران کودکی است به این جهت که نیروی اراده هنوز کاملا پدید نیامده است تقویت می شود و موجب می گردد که رفتارمان در کودکی بسیار بیشتر به شناختن معطوف باشد تا به خواستن. خاطره سال های کودکی درست به این علت همیشه حسرت انگیز باقی می ماند که این دوران سرشار از شادی است.

ما در آغاز زندگی با چنین جدیتی به درک زنده اشیاء از طریق مشاهده مشغولیم در حالی که تربیت (متداول) می کوشد به ما مفاهیم را بیاموزد اما مفاهیم ماهیت واقعی و اساسی اشیاء را به ما عرضه نمی کنند بلکه اساس و محتوای حقیقی کل شناخت از درک شهودی جهان حاصل می گردد. این نوع شناخت را فقط خود انسان می تواند به دست بیاورد و نمی توان آن را با مفاهیم به او آموخت. بنابراین توانایی های ذهنی ما همچون ارزش های اخلاقی از بیرون نمی آیند بلکه از عمق وجود خودمان پدیدار می شوند و هیچ الگوی تربیتی چه الگوی تربیتی پستالوزی چه هر الگوی دیگر قادر نیست از کند ذهنی متفکری بسازد. علت این که محیط و تجربه های کودکی چنین در حافظه حک می شوند همین عمق و شدت شناخت شهودی (مشاهده اعیان) جهان بیرون در کودکی است. زیرا در آن دوران به طور کامل مجذوب جهان بیرون بوده ایم هیچ چیز حواس ما را متفرق نمی کرده است و به اشیاء طوری می نگریسته ایم که گویی در نوع خود منحصر به فردند یا اصلا چیزی جز آن اشیاء وجود ندارد. در جای دیگر گفته ام که هستی عینی جهان یعنی نمود هستی در تصور محض امری خوشایند است و به عکس هستی ذهنی یعنی خواستن با رنج و غم همراه است.

می توان این معنی را به طور خلاصه چنین بیان کرد: نمود جهان باشکوه اما بود آن هولناک است. پس در کودکی چیزها را از جنبه دیدن یعنی نمود یا عینیت می شناسیم نه از جنبه بودن یا ماهیت آنها که همان اراده است. حال به علت این که جنبه عینی جهان جنبه ای خوشایند است و عقل کودک و نوجوان جنبه ذهنی و هولناک ان را هنوز نمی شناسد این دوران می پنداریم که همه صورت هایی که واقعیت و هنر از برابر چشمان ما می گذرانند موجوداتی سعادتمندند و گمان می کنیم چیزی که ظاهرش چنین زیباست واقعیت درونش باید زیباتر باشد.

بنابراین جهان در نظر کودک و نوجوان مانند باغ عدن است، مکان امن و راحتی بخشی که همه ما در آن زاده شده ایم. کمی بعد عطش زندگی واقعی در ما ایجاد می شود یعنی انگیزه عمل و رنج که ما را به درون همهمه جهان می کشاند. آنگاه با جنبه دیگر جهان آشنا می شویم. با بود جهان یعنی اراده که در هر گام با مانعی رو به رو می شود. سپس به تدریج سرخوردگی پدید می آید و در آغاز می گوییم زمان اوهام به سر رسیده است و با وجود این سرخوردگی ما گام به گام افزایش می یابد و مدام کامل تر می شود.

بنابراین می توان گفت که زندگی در کودکی در چشم ما به منزله صحنه نمایشی است که از دور دیده می شود در سالمندی همان صحنه بسیار نزدیک است ... اگر نیمه اول زندگی از اشتیاق ناکام در جست و جوی سعادت تشکیل شده است نیمه دوم متشکل از نگرانی از شوربختی است. زیرا در نیمه دوم بیش و کم به این شناخت دست می یابیم که سعادت کاملا افسانه و رنج واقعی است. بنابراین اکنون دست کم انسان های عاقل تنها در پی دوری از رنج و ایجاد وضعی امن اند نه به دنبال لذت.

نیمه دوم عمر مانند نیمه دوم پریود موسیقائی است که شور و شوقش کمتر اما آرامشش بیشتر از نیمه اول است. این امر به طور کلی بر این مبناست که ادمی در جوانی می پندارد که در جهان چه سعادت ها و لذت های شگفت انگیزی وجود دارد و فقط دست یابی به آن دشوار است حال آن که در سالمندی می داند که چنین چیزی نیست بنابراین خیالش از این حیث آسوده است. از زندگی قابل تحملی که دارد لذت می برد و حتی از امور کوچک احساس شادی می کند. آنچه مرد پخته در اثر زندگی به آن دست می یابد و نگاه او را به جهان از جوانان و پیران متمایز می کند در درجه اول بینش واقع گرایانه است. مرد پخته نخست همه چیز را ساده و چنان که واقعا هست می بیند حال آن که جوانان و پسران سرابی را می بینند که حاصل حوس ها پیش داوری های سنتی و تخیلات غریب است که بر جهان حقیقی پرده می افکنند یا شکل آن را تغییر می دهند. نخستین تاثیر تجربه این است که آدمی را از توهمات و مفاهیم غلط که در جوانی در ذهن جای گرفته رها می کند. البته بهترین نوع تربیت، ایمن ساختن انسان ها در جوانی در برابر این گونه توهمات است. این تربیت اگر چه صرفا هدفی سلبی دارد گاهی بس دشوار است.(در باب حکمت زندگی)

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

آرتورشوپنهاور ضمن اشاره به این مطلب که "از منظر جوانی زندگی آینده ای است بی انتها اما در مقام پیری گذشته ای بسیار کوتاه است و تا زمانی که جوانیم زندگی در نظرمان بی پایان است." چنین می گوید: باید پیر شد یعنی عمری طولانی کرد تا فهمید که زندگی چه زودگذر است. انسان هر چه سالمندتر می شود همه امور بشری در نظرش کم اهمیت تر می شوند.... در سالمندی پوچی همه چیز نمایان می شود. نیروی ذهنی به تدریج در اثر عادت طولانی به دریافت های یکسان چنان ساییده می شود و صیقل می خورد که همه چیز به روی آن می لغزد بی آن که اثری بر جای نهد. این امر موجب می گردد که زمان مدام بی اهمیت تر و در نتیجه کوتاه تر شود. ساعات یک پسر بچه طولانی تر از روزهای مرد سالمند است. بنابراین هر چه پیرتر می شویم حرکت زمان پرشتاب تر می شود مانند گویی که در سراشیب غلتان است ... سنین کودکی با این که فقط پانزده سال را در بر می گیرد طولانی ترین دوران زندگی است  و بنابراین از حیث خاطره از همه دوران های دیگر عمر غنی تر است.

احساس بی حوصلگی با سن رابطه ای معکوس دارد. کودکان دائم نیاز به سرگرمی دارند. چه بازی چه کار اگر سرگرمی متوقف شود فورا به کسالت وحشتناکی گرفتار می شوند حتی نوجوانان نیز به این حالت گرفتارند و با نگرانی به اوقاتی از برنامه که پر نشده است می نگرند.

هنگامی که به سن بزرگسالی می رسیم بی حوصلگی ناشی از نداشتن مشغولیت به تدریج ناپدید می گردد. زمان برای سالمندان همواره کوتاه است و روزها چون تیری از کنار انان می گذرد. البته روشن است که درباره انسان ها سخن می گوییم نه از بهائمی که پیر شده اند. پس بی حوصلگی در اثر شتاب سیر زمان در سنین بالا غالبا از میان می رود و چون از سوی دیگر شهوت ها و رنج های حاصل از آن نیز خاموش می شوند اگر فقط سلامت انسان برقرار باشد با زندگی در مجموع واقعا سبک تر از دوران جوانی است. از این رو این دوره زندگی را که قبل از رسیدن ضعف ها و ناخوشی های دوران پیری است بهترین سال ها می خوانند. شاید از حیث احساس راحتی این مرحله واقعا بهترین سال های عمر باشد. اما امتیاز سال های جوانی که همه چیز بر آدمی تاثیر می گذارد و هر چیز به طور زنده به ذهن راه می یابد عبارت از این است که زمان باروری و شکوفایی ذهن است زیرا حقیقت های عمیق را فقط می توان از راه مشاهده ادراک کرد نه از راه محاسبه یعنی شناخت نخستین از این حقایق بلاواسطه است و در اثر تاثیری آنی حاصل می گردد. در نتیجه این گونه شناخت فقط هنگامی حاصل می شود که تاثیرات قوی، زنده و عمیق باشند. پس از این لحاظ همه چیز به دوران جوانی وابسته است. در سال های بعد می توانیم خود بر دیگران یا حتی بر جهان تاثیر بگذریم زیرا شخصیت مان کامل و تمام است و دیگر زیر نفوذ تاثیری نیست اما جهان بر ما کم تاثیر می گذارد. از این رو این سال ها، سال های کار و دستاوردانه اما جوانی، زمان شکل گرفتن مفاهیم اساسی و شناخت است.

در جوانی، مشاهده غالب است  و در پیری تفکر. از این رو جوانی دوران شعر است و پیری زمان فلسفه. در امور عملی نیز چنین است فقط کسی که پیر می شود تصوری کامل و درست از زندگی به دست می آورد. زیرا تنها سالمندان می تواند زندگی را در کلیت و روند طبیع اش بشناسند به ویژه این که نه فقط راه ورود به زندگی را می شناسند بلکه به راه خروجی نیز مشرفند  و از این رو به پوچی آن به خوبی واقفند در حالی که بقیه مردم مدام در چنگال این توهم گرفتارند که هر آنچه نیک و درست است در اینده اتفاق خواهد افتاد. در عوض در جوانی توان برداشت بیشتر است. به این علت می توانیم از آنچه می دانیم چیزهای بیشتری بسازیم اما در پیری توان داوری، بصیرت و دقت غالب است. جوانی زمان گردآوردن مطالب برای شناختن جهان و ساختن عقاید اساسی خاص خویش است. یعنی آنچه انسان برگزیده باید طبق رسالت خویش به جهان عرضه کند. اما تازه در سالمندی قادر است بر این مطالب استادانه تسلط یابد. از این رو می بینیم که نویسندگان بزرگ شاهکارهای خود را غالبا در حدود پنجاه سالگی عرضه کرده اند. با این همه ریشه درخت شناخت در جوانی است. اگر چه ثمره آن در قسمت بالایی می روید. هر عصری حتی اگر مفلوک ترین عصر باشد خود را خردمندتر از عصر پیش از خود می داند. چهل سال نخست زندگی متن را فراهم می آورد پس سال بعدی تفسیر متن را که معنای واقعی و ارتباط متن را با نتایج اخلاقی و هم ظرافت های آن برای ما قبل فهم می کند در پایان زندگی همان اتفاقی می افتد که در اخر هر جشن بالماسکه مشاهده می کنیم. ماسک ها را از چهره برمی دارند .

اکنون می بینیم آن کسانی که در طول زندگی با ما تماس پیدا کرده اند واقعا چه کسانی بوده اند زیرا اکنون دیگر افراد شخصیت خود را نشان داده اند اعمال به نتیجه نشسته اند دستاوردها به طور منصفانه مورد قدردانی واقع شده  وهمه فریب ها فرو ریخته اند. همه اینها به زمان نیاز داشت. اما شگفت انگیزتر از همه این است که آدمی حتی خویشتن و اهداف و مقاصد خود را در اواخر عمر می شناسد و درک می کند به ویژه رابطه خود را با جهان و دیگر انسان ها در ضمن آدمی در می یابد که خمیرمایه اش چیست؟

ادامه دارد


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

شخصیت از کودکی تا پیری از منظر آرتور شوپنهاور

منتشرشده در معرفی کتاب

دکتر شریعتی فریادگری در ظلمت کده ی زمان

دکتر شریعتی تحصیل کرده ی دانشگاه سوربن پاریس و برخاسته از خانواده ی علم و عرفان و مذهب راستین؛ الحق یکی از اعجوبه های قرن در عرصه ی مبارزه ی بی امان و پیگیر بر علیه جهل و ولنگاری و طلم و بیدادگری و تبعیض بود. شریعتی همچون کانت پلی زده بود بر روی عقل و علم و ایمان و تجربه و سنت و مدرنیته را در هم آمیخته بود و با اندیشه و ایدهای نو به خصوص در عصر و زمانه ای پیچیده و هجوم دیدگاه های افراط و تفریط وطنی و بومی و بعضا فراملی و بین المللی از مارکسیسم گرفته تا اگزیستانسیالیسم و دکترین نیهیلیستی از --- فرانسیس کافکا و البرکامو به میدان روشنگری و هدایت آحاد جامعه و به خصوص جوانان و نجات آنان از چنگال انسان نماها و سوداگران و زر و زور و تزویر برخاسته بود. 

آنچه موجب گشت تا شریعتی و اندیشه هایش در عرصه دین، جامعه شناسی، تاریخ، اقتصاد، دموکراسی، آزادی و عدالت نه تنها در داخل بلکه در خارج از کشور با اقبال گرم و صمیمانه و مجدانه آزاداندیشان و تشنگان علم و اگاهی و آزادگی مواجه گردد، نیت خالص و دلسوزی و جهاد پیگیر و بی وقفه آن رادمرد بزرگ می باشد.

از سویی ویژگی برتر و منحصر به فرد دکتر شریعتی تطابق و تلفیق و تالیف دو مولفه مهم بومی گرایی معتدل و مدرنیسم منطقی و مترقی بود. از همین منظر است که شریعتی هم به پدر و استادش مرحوم محمد تقی شریعتی مفسر بزرگ قرآن تعلق دارد و هم به آزاداندیشان، نوگرایان، انسان گرایان و جامعه شناسان بزرگ همچون ریمون آرون و مبارزانی نظیر چه گوارا، کاسترو، اورنگا و اندیشمندانی چون هاناآرنت، فوکو، آن پیاژه و ژان پل سارتر ... شریعتی اگر در دامان مذهب رشد یافت هرگز به ورطه ی تصلب و تعصب خشک و بی مغز نیفتاد و روش اعتدال و البته مبارز و انقلابی و مصلح واقعی را ترک نکرد و در مشهد، تهران و حسینیه ارشاد با مذهبیون معقول و منطقی و آزاداندیش و روحانیت متجدد به معنای حقیقی و پاک نیت همکاری و هم اندیشی داشت و ضمن حفظ دیدگاه خاص خویش و ابراز و اظهار انتقادهایش سنگر مذهب و دین را خالی نگذاشت و با استاد مطهری و فلسفی و خط امام (ره) و مبارزان مسلمان و حتی سایر ادیان و مذاهب رفاقت و همکاری اصولی و آرمانی داشت و چنانچه اگر در غرب به تحصیل جامعه شناسی همت گماشت و با دیدگاه های هایدگر و سورن کی یرکگارد و هابرماس و لوئی اشتراوس و سارتر آشنا بود و نشست و برخاست هایی با دانشمندان و فیلسوفان بزرگ و معروف جهانی داشت و به سوربن عشق می ورزید و در سمپوزیوم ها و کنفرانس های دانشگاه های معتبر شرکت می جست و یا از شاندل سخن می گفت اما هرگز اصالت و ایرانی بودن خود را فراموش نمی کرد هر چند از کورویچ و کوردون چایلد سخن می گفت و از کتاب طبقات اجتماعی شریعتی چنین می اندیشید که چرا بایستی عرفان را منحصرا به شرق و جهان اسلام و از سویی برابری و عدالت را به مارکسیسم و آزادی و دموکراسی را به غرب و اروپا وصل نماییم او این چنین موزائیکی اندیشی و جزائر پراکنده و جدا از هم انگاشتن واژه ها و مفاهیم و حقایق و ایدئولوژی ها را برنمی تافت و اگر هم از پلورالیسمی حرف به میان می آورد قصد و نیت التقاطی به مفهوم رایج و کوچه بازاری آن را نداشت و بیان مبحث وحدت وجود و همگرایی معنایی و همگانی و به نوعی این همانی معتقد بود که حقیقت و راستی و صداقت می تواند در همه هستی جریان و سریان داشته باشد.

دکتر شریعتی فریادگری در ظلمت کده ی زمان

می توان گفت که ایده و دکترین همیشگی و نهایی و غایی شهید والامقام دکتر علی شریعتی مزینانی نوعی کاسموپولیتم واقعی و یا همان انترناسیونال عینی و کارآمد و پویا بوده است. غور و تفحص و تحقیق و ترقیق عالمانه و منصفانه و به دور از ایستاگرایی در کتب و سخنرانی ها و مقالات مرحوم علی شریعتی این واقعیت را عیان می سازد شریعتی همه مفاهیم و ارزش های والای انسانی را در دین و مذهب و تعالیم انبیا و به خصوص اسلام جست و جو می کرد.

آن نویسنده و محقق بزرگ و جامعه شناس شهیر به راستی به عمق و گستره ی فلسفه ی خلقت و هستی و ایده و ارمان انبیا و اولیای الهی و فلاسفه و حکمای بزرگ تاریخ واقف بود و همان طور که از دکترین رسالت و نبوت و امامت بر حق و کتب رسولان و قرآن کریم و ساینتیس های بزرگ بین المللی و مکاتب بزرگ مستفاد می گردد، اساسا هیچ انسان و مکتب و دکترین پاک و مثبت نباید و نمی تواند محیطی نگر و انقطاعی و جزء نگر  و محدود باشد ؛ ایده و آرمانی قادر خواهد بود بشریت را نجات دهد و به اوج کمال و ترقی و پیشرفت و سعادت همیشگی برساند که جهانی و بین المللی بیندیشد و همان طور که در قرآن مجید هم آمده خداوند تبارک و تعالی عبارت و آیه ی "انا ارسلناک کافة لناس" را بیان فرموده است. و لذا شریعتی هم به نیکی به چنین حقیقتی پی برده بود.

او از ایجاد فاصله های بی مورد و غیر منطقی و نفرت انگیز و انگ زدن های کذایی بیزار بود و البته در بحث از پیوستگی و اتصال و اتحاد و جهانی اندیشی نیز پس از تشخیص سره از ناسره و انتقادهای منطقی و علمی و اساسی و محققانه و تحفظ ارزش ها و اصول و عدم وادادگی و انفعال اقدام می نمود.

دکتر شریعتی فریادگری در ظلمت کده ی زمان

مدل و سبک دکتر شریعتی مانند "یوآخیم واخ" دانشمند بزرگ آلمانی بود که معتقد بود در یک فرایند پیروزمندانه و مفید همکاری و دیالوگ می بایستی از اشتراکات سخن گفت و بدان ها پرداخت و نه از افتراقات بر مسائل و مباحث و مؤلفه های عاطفی باید تکیه نمود، منطق و حق و حقیقت و نیت خالصانه را هرگز نباید فراموش نمود، تعصبات بی جا و جدل را نیز بایستی به فراموشی سپرد.

این علی همان علی است که ضمن پرهیز از اختلافات و تفرقه گرایی و ایجاد فاصله های بی مورد و دفاع از همه جانبه گرایی و احترام به سلائق و عقاید خردمندانه دیگران در مقام یک جامعه شناس تاریخ شناس محقق مذهبی و حتی مردم شناس در روان شمناختی و یک فیلسوف کنجکاو و منتقد و اصلاحگر چه در تاریخ ادیان خویش و چه در سایر کتبش مثل عرفان، برابری، آزادی، اسلام شناسی، تشییع علوی، صفوی و در مجموعه آثارش و من جمله کتاب انسان نقدهای مفید و ارزشمنند منحصر به فردی هم بر تعدادی از مکاتب ایده ها مسلک ها و حتی شخصیت ها و تئورسین ها و ایدئولوگ های بزرگ مذهبی و غیرمذهبی دارد. نقدهای عالمانه و محققانه و مدققانه شریعتی بر مارکسیسم لنینیسم ، اگزیستانسیالیسم، اومانیسم، کاپیتالیسم، امپریالیسم، صوفی گرایی و اشرافیت و حتی برخی چهره ها و لیدرهای مطرح و معروف ایرانی و اسلامی و جهانی که بی شک با نیت صادقانه و مخلصانه بود کاملا مشهود و حاضر می باشد.

شریعتی ضمن بها دادن و ارزش قائل شدن به خدمات و زحمات و ایده های افراد نیک و فداکار و ثابت قدم از دست اشرافیت آن چنانی و روش و سیره ذلیلانه منفعلانه عافیت طلبانه و انزوا طلبی برخی افراد نیز گلایه دارد و به آنانی که در قالب اصالت وجود اگزیستانسیالیسم در خدمت نازیسم و هیتلر درآمده و اصالت را صرفا به انتخاب صرف و بی هدف می دهند و میان اژیون های فرانسوی و متجاوزان خارجی به ویتنام و ویتکنگ های مظلوم و مبارز تفاوتی قائل نمی شوند و یا در مصرف گرایی غرب زدگی و در دام امپریالیسم و کاپیتالیسم می افتند انتقاد می نماید.

متاسفانه در قضاوت پیرامون شریعتی و اندیشه اش دو گروه به ظاهر متفاوت و متضاد اما در هدف و نهایت واحد با اشتباه افتاده و می توان گفت ناجوانمردانه عمل نمودند و هم اکنون نیز این سلیقه  و سلک را ادامه می دهند.

نخست کسانی که می توان نام طرفداران وضع موجود را بر آنان نهاد که از قدیم الایام وجود داشته و هم اکنون نیز جولان می دهند برخی از اینان همان گونه می اندیشند و عمل می کنند که مخالفان سقراط حکیم مخالفان انبیاء و ائمه، گالیله، حلاج، ابن سینا، صدرا و ... فکر و عمل کردند.

افراد دگماتیست و تنگ نظر و خوارج مسلک و طرفداران انجمن حجتیه معروف و به قول مرحوم محمد تقی شریعتی کسانی که به هنگام حرکت قطار و ماشین دودی مثل کودکان سنگ پرانی می کنند از این قماشند. و لذا خطر اینان کمتر از سردمداران کفر و معاند و شیطنت و جنایت نیست و اما قشر دیگر کسانی بوده و هستند که معروف به حاشیه نشینان فکری، عقیدتی و یا همان انتکتوئل های وطنی و نه روشنفکران واقعی بلکه روشنفکرنماها و به قول مرحوم صمد بهرنگی چخ بختیارها هستند که درد مذهب و جامعه و مردم و تاریخ و آینده را ندارند و از دنیای ماشینیزم فقط به مصرف و رفاه و تن پروری و بی مسئولیتی می اندیشند و مرحوم جلال آل احمد در دو کتاب مهم "در خدمت و خیانت روشنفکران" و " غرب زدگی" آنان را به نقد کشیده و "سن زدگی" و " آفت زدگی" را از جمله ویژگی های آنان دانسته است. برای چنان افرادی فرق نمی کند که در خدمت اهداف جهانی و شیطانی امپریالیست ها و دفتر فرح سابق و یا ساواک و حزب توده باشندو یا زمانی دیگر خویشتن را مدافع ایران و ایرانی و علی الظاهر با هر قصد و نیتی خویشتن را حتی طرفدار و مدافع اسلام و تشیع و فلسفه اسلامی و نقطه مقابل سکولاریسم و انه ئیسم قلمداد نمایند. اینجاست که به تعبیر شهید مطهری هر دو تیغه های یک قیچی می شوند.

ناگفته نماند که قصد نگارنده این نیست که این گونه القا شود که هر آنچه را که می بایستی نوشته و گفته می شد در باب مذهب، دین، جامعه شناسی، تاریخ، معرفت انسان و غیره علی شریعتی به عینه و کمال انجام داده است و آثار او نیاز به بازخوانی و بازاندیشی و حتی بازآفرینی ندارد، خیر. سیر استکمالی اندیشه و هدف یابی ایجاب می کند که آدمی مخصوصا کسی که می خواهد محقق و اندیشمند و مفید باشد از افراد فراتر برود و در یک موضع درجا نزند و هر آن طرحی نو دراندازد. اما با همه این موارد به مصداق آیه قرآنی "و ان لیس للانسان الا ما سعی" شریعتی هر آنچه در توان داشت خالصانه و خادمانه و صادقانه انجام داد و هرگز هم مدعی ان نبود که همه چیز را فقط خودش می داند و بس. ولی انصاف و عدالت ایجاب می کند که خوانند آثار ایشان منصف و عادل باشد و زحمات اندیشمند بزرگ را نادیده نینگارد.

در پایان بنگریم خودمان چه هستیم و چه کرده ایم !؟

"روحش شاد"


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

دکتر شریعتی فریادگری در ظلمت کده ی زمان

منتشرشده در یادداشت
چهارشنبه, 14 خرداد 1399 16:29

درخشش دانشمندان ایرانی در جهان

تاریخچه دانشمندان ایرانی در جهان

نام ایران و ایرانی و به خصوص اندیشمندان و متفکران بزرگ ایرانی از قدیم الایام همچون ستاره ای درخشان و تابنده درخشش داشته و نه تنها ایران بلکه جهان را مزین نموده است. همین موضوع خود می تواند به منزله امیدی همیشگی و مستمر فرا راه ایرانیان با هر دین و مذهب و آئین قرار گیرد و فتح قلل رفیع علم را در اشلی گسترده نصیب ایران و ایرانیان نماید. همیشه در تاریخ ایران پا به پای روم و یونان و در مواردی جلوتر و گسترده تر از آنان در عرصه علم پیشتاز بوده و اقتدار علمی خویش را با کمال افتخار به رخ جهانیان کشیده است.

در علم هیئت و نجوم ریاضی  و پزشکی و فلسفه و منطق و حتی تاریخ و طبیعت و کشاورزی، مردم ایران خدمات شایان و قابل توجهی بروز داده و یادگارهای درخشان و ارزنده ای از خویشتن به جا گذارده اند. این مدعای ما را تمامی متفکران و سیاستمداران و دانشمندان بزرگ و معروف شرق و به خصوص غرب تایید و تصدیق می نمایند.

اکثریت دانشمندان و فیلسوفان و پزشکان و منجمان و ریاضی دانان و شیمی دانان معروف جهان و مسلمان را ایرانیان تشکیل داده اند. رازی خوارزمی، ابن سینا، فارابی، ملاصدرا، غیاث الدین جمشید کاشانی، بیرونی، خواجه نصیرالدین طوسی و سهروردی از این دست می باشند.

علم و دانش در زمینه ها و حوزه های گوناگون پیشه اصلی و عمده فرهیختگان ایرانی بوده و با ظهور اسلام و محتوی قرآن و سفارشات و تأکیدات پیامبر اسلام (ص) و امامان بزرگوار (ع) پروسه دانش در فرایندی پرشتاب تر نمایان و رشد و کمال خود را طی نمود.

از منظر قرآن مؤمنانی که دارای علم هستند مقامی رفیع دارند " .... والذین اوتوالعلم درجة " و نیز " هرگز دانایان با نادانان یکسان نیستند " و به قلم و نوشته های آن سوگند خورده شده است.

رسول گرامی اسلام می فرماید: " کسی که دوست می دارد نگاهش به چهره کسانی افتد که از آتش دوزخ در امانند به جویندگان علم بنگرد. "

تاریخچه دانشمندان ایرانی در جهان

علی (ع) می فرماید: " ای مردم! هوشیار باشید که کمال دینداری دانش آموختن و عمل بر مبنای علم است.  و باز می فرماید: منزلت دانشمند، والاتر از کسی است که با کوشش روزها را به روزه می گذراند و شب ها را به عبادت سپری می سازد."

متفکران بزرگی نظیر ویل دورانت، البرماله، جرج سارتن، گوستاولوبون، گورگیو، جرجی زیدان، جرج جورداق، سلیمان کتانی، لوئی ماسنیون، گوبینو، راسل، ماک کاف، پطروشفسکی، آلفردگیوم، سرتوماس آرنولز، برناردشاور، بروکلمان، فیلیپ حتّی، توین بی و ... از متأخران آنه ماری شیمل، هانری کوربن و ... در آثار خود به نقش ایرانیان در تعمیق و گسترش علوم مختلفه و تأثیرات شگرف و مؤثر در جهانیان اشاره نموده اند.

دانشمندی به نام "آتین ژیلسون" معتقد است که به مدت دو قرن آثار ابن سینا در اروپا تدریس می شد.

در دو کتاب مهم و خواندنی تاریخ تمدن اسلام ج 3 و عظمت مسلمین در اسپانیا به کتابخانه بزرگ و مهم ری تحت عنوان دارالکتاب وی اشاره شده که بیش از سیصد هزار جلد کتاب داشت. در دانشگاه معروف جندی شاپور و سایر مراکز علمی و شهرها میلیون ها کتب وجود داشت. در رصدخانه مراغه چهارصد هزار کتب علمی وجود داشت.

گوستاولوبون فرانسوی در کتاب مشهور خود به نام تمدن اسلام و غرب به این مطلب اشاره می کند که در هر شهری از ایران آموزشگاه و مراکز علمی تأسیس می شد.

دانشمندی به نام "جی لواسترانژ " معتقد است که دانشگاه جندی شاپور با بهترین امکانات تحقیق و مطالعه پذیرای دانشجویان از نقاط مختلف جهان بود. یکی از دانشمندان بزرگ ایرانی فارابی است که به معلم ثانی مشهور است که در فاراب واقع در خراسان بزرگ متولد شد.

هانری کربن در کتاب تاریخ فلسفه اسلامی و نیز ویل دورانت در ج 11 تاریخ تمدن خود معتقدند که ابونصرفارابی بسیاری از زبان های زنده عصر خود را می دانست و حدود صد کتاب و رساله تألیف کرده که 44 جلد از آنها باقی مانده است و او را به حق می توان مؤسس فلسفه اسلامی نامید.

شیخ الرئیس ابوعلی سینا معروف ترین دانشمند ایرانی و جهان اسلام و بلکه دنیا است که از او به نابغه شرق یاد می کنند. وی 242 کتاب و رساله نوشته است. تألیفات ابن سینا در حوزه های مختلف از جمله فقه، منطق، فلسفه، طب، عرفان، ریاضیات و داروشناسی می باشد. اندیشه های ابن سینا در زمان خودش به سرعت در دنیای اسلام و بعدها در غرب گسترش یافت. چندی نگذشت که کتب اصلی وی به زبان لاتین ترجمه شد و در مدارس و دانشگاه های اروپا تدریس گردید.

در ریاضیات مسلمانان ایرانی آثار دانشمندان بزرگ ریاضی مانند اقلیدس و بطلمیوس را ترجمه کردند و سپس شروع به نوآوری نمودند. هیچ کس نمی تواند در تاریخ ریاضی شخصیت استثنایی خوارزمی (166-236 ه.ق) را نادیده بگیرد. وی علم جبر را به عنوان یک علم مستقل تأسیس کرد. نام کتاب وی "الجبر والمقابله" بود که وقتی این کتاب به اروپا رفت اروپائیان بر اساس نام این کتاب علم جبر را algebra  نامیدند. همچنین الگوریتم یا الگوریسم که فن محاسبه است از نام الخوارزمی گرفته شده که پس از ترجمه کتاب وی به زبان های اروپایی این نامگذاری پدید آمده است. (دانش مسلمین، محمدرضا حکیمی)

استاد محمدرضا حکیمی همچنین می نویسد: علاوه بر این ریاضی دانان بزرگ اسلامی و ایرانی مانند ابوریحان بیرونی (328-388 ه.ق) و خواجه نصیرالدین طوسی ( 597-672 ه.ق) و غیاث الدین کاشانی ( از علمای قرن هفتم و اوایل قرن هشتم) ابتکارات فراوانی در معادله سرعت، علم مثلثات، حل معادلات درجه دوم، سوم و چهارم، اندازه دقیق عدد پی و در هندسه تحلیلی و هندسه فضایی داشتند.

ویل دورانت نیز در مجله 11 ص 59 کتابش می نویسد: در حوزه پزشکی و دارویی دانشمندان نامداری ظهور کردند که شهرت جهانی دارند. محمدبن زکریای رازی یکی از دانشمندان بزرگ است که 220 جلد کتاب و رساله نوشته است که نیمی از آنها در طب بوده است. کتاب های وی در آبله و سرخک بیانگر دقت علمی اوست و بیش از چهل بار به زبان های گوناگون ترجمه شده است. الحاوی کتاب دیگر اوست که 20 جلد بوده و محصول یک عمر پژوهش و آزمایش است و تنها در سال 1542 میلادی پنج بار در اروپا منتشر شد. وی کتابی نیز در روان پزشکی به نام " الطب الروحانی" دارد.

ویل دورانت همچنین به 850 پزشک اشاره می کند و تعداد دانشجویان پزشکی مسلمان را بالغ بر 6000 نفر برمی شمرد. پزشکی در آن دوران شامل رشته هایی مانند پزشکی عمومی، چشم پزشکی، جراحی، مامایی، پزشکی زنان و اعصاب و روان بود. مسلمانان دیگر کشورها با استفاده از تجربیات ایرانیان شروع به ساختن بیمارستان برای بیماران جسمی و روانی کردند. اولین بیمارستان در سال 88 هجری در دمشق ساخته شد که به تدریج به یکی از مراکز بزرگ درمانی تبدیل شد.

بوعلی سینا تا مدت ها در شرق و غرب با نام امیر پزشکان شناخته می شد. مهمترین کتاب وی در طب قانون است که فرهنگ جمعی در پزشکی و داروشناسی است. این کتاب در اروپا و در اواخر قرن 15 میلادی 16 بار و در قرن 16 ، بیست بار و در سال های بعد نیز به طور مرتب منتشر شده است.

کتاب های بوعلی سینا به اکثر زبان های زنده دنیا ترجمه شده و تا 6 قرن اصل و مبنای پزشکی جهان بود. و تا مدتی پیش تر نیز از کتاب های درسی فرانسه به شمار می رفت.

آقای ویل دورانت در جلد 11 تاریخ تمدن می نویسد: در دانشگاه پاریس دو تصویر رنگی از دو طبیب دنیای اسلام و ایران آویخته اند محمدبن زکریای رازی و شیخ الرئیس ابن سینا. ابن سینا اولین کسی بود فلج صورت ناشی از سکته مغزی را تشخیص داد و سکته مغزی ناشی از زیادی خون در مغز را به خوبی توضیح داد. مسری بودن سل ریوی را تبیین کرد. انتقال بیماری ها از طریق آب و خاک را بیان داشت و عوارض سنگ مثانه را به گونه ای توصیف کرد که برخی پزشکان گفته اند مشکل است بتوان به آن چیزی اضافه کرد. وی روش روان درمانی را توسعه داد و از داروهای طبی برای این گونه درمان کمک گرفت.

یکی از دانشمندان بزرگ اروپایی به نام گوستاولوبون معتقد است که این که در کتاب های شیمی می نویسند لاوازیه مؤسس علم شیمی است درست نیست . اگر آزمایشگاه های هزار سال پیش مسلمانان و اکتشافات مهم آنان نبود هیچ گاه لاوازیه نمی توانست قدمی به جلو بردارد. هنوز حدود صد رساله در شیمی از جابربن حیان در دست است. پیش از آن که گالیله حرکت زمین به دور خورشید را اعلام کند ابوریحان بیرونی این عقیده را ابراز کرده بود. ( البته این موضوع که زمین متحرک است در آیه 15 سوره ملک در قرآن بدان اشاره شده است. تشبیه زمین به زلول، یعنی شتری که به گونه ای حرکت می کند که سوار خود را نمی آزارد. )  و همچنین به قانون انبساط جهان " انا لموسعون" در سوره ذاریات آیه 47 اشاره شده است.

فیلسوف و اندیشمند بزرگ غرب آقای راسل در تاریخ فلسفه غرب دوره سه جلدی ص 326 می نویسد" ایرانیان از قدیمی ترین روزگاران مردمی عمیقا متدین و قویا متفکر بوده اند." وی در جای دیگری می نویسد" تمدن ایرانی چه از لحاظ فکری و چه از لحاظ هنری تا حمله مغول در قرن سیزدهم همچنان شایان ستایش بود. اما از زیر ضربه آن حمله دیگر کمر راست نکرد. " وی همچنین به عظمت وجود فردوسی، حکین عمر خیام، خوارزمی و ... اشاره می نماید.

نویسنده کتاب نقش ایرانیان در تاریخ تمدن جهان عبدالرفیع حقیقت به زوایا و گوشه هایی از عظمت و درخشندگی دانشمندان ایرانی در علوم مختلف و در برهه های گوناگون قبل و بعد از اسلام می پردازد.

وی از قول نویسنده کتاب میراث ایران ص 444 و فرهنگ ایران و اثر جهانی آن ص 33 چنین می نویسد" ایرانیان از دیرباز حتی از شصت قرن به این طرف منبع افکار و فنونی بودند که موجب ترقی و رشد بشر گردید. هنر نوشتن ارقام، کشاورزی، استخراج و استعمال فلزها، علوم ریاضی و نجومی و آغاز فکر دینی و فلسفی همه در خاور نزدیک همان ایران است." وی از قول هردوت مورخ یونانی نیز می نویسد" مردم ایران هیچ چیز را به قدر دروغ موجب شرمساری نمی دانند."

در صفحه 55 کتاب نقش ایرانیان در تاریخ تمدن جهان چنین می خوانیم" بقراط پدر علم پزشکی یونان در آثار خویش اعتراف نموده که برخی از مبانی نظری پزشکی را از خاندان "سئنا " یا "سینا" ی مغانی در هگمتان (همدان) پایتخت دولت ماد باستان ایران اقتباس کرده است. " و در جایی دیگر با آموخته های علمی فیثاغورث از دانشمندان ایرانی اشاره نموده است.

ایجاد کانال سوئز در مصر قدیم و دوران باستان به وسیله مهندسان ایرانی صورت پذیرفته و همچنین ایرانیان نخستین پایه گذار پست در جهان شناخته شده اند.

از منظر کتاب مذکور ( نقش ایرانیان در تاریخ تمدن جهان) تأثیر افکار زرتشت در سقراط و افلاطون را نمی توان نادیده انگاشت.

عقیده پیکار نیکی با زشتی در آئین زرتشت مصلح و زنده کننده زندگی بشری است و چون در این دین چنین آمده که سرانجام پیروزی و فتح با اهورامزدا و نیکی است، پس فلسفه این اخلاق بر اساس خوش بینی و نیروبخشی قرار دارد.

بی تردید این فکر از پاک ترین و خالص ترین و عالی ترین و شریف ترین افکار است که به اندیشه بشر راه یافته چه تنها هدف آن این است که نیکی مطلق بر جهان حکم فرما باشد و بدین وسیله با بدی مبارزه شود و یا بهتر بگوییم این عقیده که در حقیقت می خواهد یگانگی را به وجود آورد ( چون سرانجام این مبارزه غلبه و حکومت یکی و انهدام ابدی دیگری یعنی ایجاد یگانگی است) هیچ گاه برای جلب مردم به آئین خود متوسل به جبر و زور نشده است و از اینجا می توان گفت که با گذشت و اغماض توأم است. اهمیتی که فلسفه این اخلاق در عدالت خداوندی برای (خیر مطلق) و (مُثل) قائل است بدون شک باید اقرار کرد که همین دوام بر روی عقاید سقراط و افلاطون تأثیری بس بزرگ گذاشت.

هنری توماس در متاب بزرگان فلسفه پس از بیان والایی فلسفه آئین زرتشت درباره خود زرتشت چنین اظهار نظر کرده است. " اما خود زرتشت به خاطر اعتقاد به خدای یکتا در مقابل خدایان متعددی که توده مردم می پرستیدند جان به آتش کشید و دین زرتشتی به سرنوشت بسیاری از ادیان و فلسفه های بزرگ جهانی گرفتار آمد. مردم پیامبر روشنی را کشتند و تعالیم او را به فراموشی سپردند اما نامش را پرستیدن گرفتند و هر کس دیگر را که در صدد تبعیت از تعالیم اصلی او برآمد به قتل رسانیدند. بلی چنین است شیوه مردم روزگار.

مردم نام های بزرگ را عزیز می دارند و افکار بزرگ را خوار می شمارند؟!... همیشه در دنیا آنها که می فهمند معدودند اما همین عده معدود عاقبت دنیا را غرق در نور دانایی خواهند کرد."

همچنان فرزانگان آزرده جان اندر جهان- آن زمان تا این زمانی از این زمان تا هر زمان

جای بسی تقدیر و تحسین است که در میهن ما هستند دانشمندان و پژوهشگران جوان و پرجوش  و خروشی که با اراده و ایمان و همت و غیرت دینی و وطنی خویش در مسیر علم و دانش و تحقیقات و پژوهش های علمی، هنری، تجربی، دینی، تکنولوژی و به ویژه در هوا فضا، نانو، هسته ای و پزشکی قدم نهاده اند و بر اقتدار ملی و معنوی و بین المللی کشور عزیزمان افزوده اند امید است که این پروسه مقدس و ارزشمند و استراتژیک تداوم یابد.

در پایان این نوشته از سایت وزین و پر محتوی و فراگیر  « صدای معلم » با هدایت و مدیریت هوشمند و مدبرانه و خردمندانه استاد گرامی و محقق ارجمند و دانشمند بزرگوار جناب آقای پورسلیمان تقدیر و تجلیل و تشکر ویژه به عمل آورم که در نشر و تعمیق و گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی به رغم تمامی مشکلات و برخی سنگ اندازی های جاهلان، سخت کوشا و ساعی هستنند.

من الله التوفیق


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

تاریخچه دانشمندان ایرانی در جهان

منتشرشده در یادداشت
جمعه, 17 اسفند 1397 11:25

خلاقیت و تفکر انتقادی

خلاقیت و تفکر انتقادی و ویژگی­ های ذهنی متفکر

از جمله ویژگی ­ها و مشخصات بارز و منطقی عقلانیت فلسفی و نمایش یک انسان بماهو انسان در پهنه هستی، خلاقیت و تفکر انتقادی می باشد که درست در نقطه مقابل و متضاد جمود فکری و انفعال ذلیلانه و یا با تعصبات خشک و بی­ مورد قرار دارد.

تفکر انتقادی امری است به قدمت تاریخ و جریانی است مستمر و متداوم گه انسان های آزاده و شجاع و خلاق و متفکر در طول ازمنه و امکنه و به رغم تمامی کارشکنی ­ها و انسداد فکری و عقیدتی از ناحیه صاحبان قدرت و مستبدان و دیکتاتورهای جوامع و سنگ اندازی های چاپلوسان و نان به نرخ خورها با این مقوله آشنا و مانوس بوده ­اند.

شاید برخی افراد پارادایم تفکر انتقادی را به نحوی با مقوله شک و تردید همگن و همطراز بدانند و چنین موضوعی را در پروسه سوفیسم از نوع پروتاگوراس و گرگیاس جست و جو نمایند، مع الوصف عده­ای از متفکران و نواندیشان را عقیده بر آن است که تفکر انتقادی به لحاظ ساختاری و ماهوی تفاوت­هایی با شک داشته و جنبه تلطیف و منطقی و عقلانی ­تر شک گرایی را شامل می­ شود.هر تفکر انتقادی چه از نوع کانتی و دکارتی و چه انواع دیگر و فراتر آن. الزاما و ماهوا از سنخ شک به مفهوم رایج و اصطلاحی ان و یا انکار و رد و به قصد تخریب نیست.

نگارنده وقتی به کنکاش و بررسی آراء و نظرات کارشناسان و متخصصان امر تربیت و اموزش و میادین روان­شناختی، جامعه شناسی و فلسفه پرداخته و غور و تفحصی در این باب به انجام رسانیدم متوجه این نکته گشتم که بخش قابل توجهی از نظریه پردازان و تئوری­ سازان معتقدند که حتی در موضوع انتقاد و تجدید نظر چه انقلابی و چه رفرمیسم نبایستی تجارب مثبت و دستاوردهای مفید اثباتی و سلبی متفکران دیروز و حتی قرون گذشته را نادیده انگاشت ؛ در لابه لای آراء سوفسطائیان و نیز در درون قرون وسطی و عصر اسکولاستیک نیز با برخی لایه های فکری، فلسفی و علمی مثبت و دانشمندان ولو بالنسبه نواندیش و خیرخواه و دلسوز مواجه می­ شویم.

سیر تفکر انتقادی و روند علم و فلسفه و تجربه بیانگر این حقیقت است که اولا هیچ متفکر و دانشمندی، مطلق و عاری از عیب و نقص نبوده است. ثانیا بخش قابل توجهی از کاخ علم و فلسفه و تئری ها و نظریه ها بر پایه و ستون فرضیه ­ها و تلاش و تحمل سختی­ های گذشتگان بنا شده است. ثالثا لااقل به بخشی از علوم و ایده­ ها (جنبه ­های مثبت و مفید) بایستی به طور ارگانیسم و زنجیره­ وار نگریست و هرگز نباید انگاره ­ها و گزاره­ ها را به طور تجریدی و انتزاعی و جزایر دور افتاده نگریست.

و اما در باب اهمیت و ضرورت دیدگاه ­های انتقادی و کارآمد و مفید و عقلانیت فعال و پراتیک جا دارد به این مسئله اشاره نماییم که اساس خلقت انسان و حضرت آدم و ارسال رسل و انزال کتب حول محور اساسی و جوهری خلاقیت نوین، تعقل، تجدد و انتقاد و تداول قدرت شکل گرفته و محتوای گفت و گوی خداوند با ملائکه نشان می ­دهد که جدل احسن و انتقال هژمونی از ساده به کمال و از پست به تعالی و تکامل به عنوان یک اصل در کلیت مانیفست حیاتی و متکامل جهان مطرح و مد نظر بوده است. غور و تفحص در قرآن کریم و ملاحظه دیالتیک ابراهیمی و محاجات و گفت و گوی حضرت ابراهیم خلیل الله و مناظره و استدلال­ های آن حضرت در مقابل افراد نادان و بت­ پرست و عادات باطل زمانه جملگی موید و مصدق مدعای فوق الذکر می ­باشد. بسیاری از قیام­ ها، نهضت­ ها و انقلابات و اصلاحات دنیا در ابعاد گوناگون نیز به گونه­ ای ابراز تفکر انتقادی و خلاقیت و عصیان و اعتراض به افکار و عادات و مشی و سلوک وضع موجود و دلبستگی­ ها  و وابستگی­ های ایدئولوژیک و مرامی و فلسفی (دگماتیست­ ها) مرتجعان، خشک مقدس­ ها، لمپن­ ها و حافظان و پاسداران قدرت­های اهریمنی و صاحبان زور و زر و تزویر و قاعدین زمان­های مختلف بوده و نواندیشان و طراحان و مبتکران خیرخواه و نیک­ اندیش با قلم و زبان و اندیشه به جنگ خرافات ، سنت­های پوسیده . غلط  و انحرافات و تعصبات کور عاری از منطق و سوءاستفاده­ ها و کج اندیشی­ ها و راهزنی دین و نفاق و شرک و پلیدی­ ها و انگاره­ های سفیانی و افراط گریان و متعصبان فاقد عقل و ادراک و شعور رفته­ اند.

خلاقیت و تفکر انتقادی و ویژگی­ های ذهنی متفکر

دکتر علی شریعتمداری در کتاب " نقد و خلاقیت در تفکر " معتقد است:

" تفکر انتقادی یک فرایند است. یک نتیجه و پرسش از اصول موضوعه را در بر می­ گیرد. این امر مهم است که زمینه مسائل را درک کنند. تفکر انتقادی یک فعالیت مولد و مثبت است و خلاقیت و ابتکار را در بر می­ گیرد. تخیل صورت می ­گیرد. احتمالات و شقوق دیگر بررسی می شوند. این این امر به تردید فکری منجر می­شود زیرا تازه است. نتایج اقدامات پیش­بینی می­ شود. صاحبان تفکر انتقادی، کنجکاو، انعطاف ­پذیر، شریف و شکاک (به معنی منطقی) هستند. آنها می ­توانند تعصب را از منطق و حقایق را از عقاید (متصلّب) تمیز دهند. آنها می ­توانند فکر را به صورتی عقلانی و هدفدار همراه با عواطف و شهود برای حرکت به سوی آینده به کار برند. "

در کتاب سودمند و خلاقیت در تفکر ویژگی­های یک متفکر و اندیشمند نقاد و مبتکر و خلاق چنین ترسیم و تصویر شده است.

1- تحلیل زبان و فکر: وقتی زبان و فکر را مورد تحلیل قرار می­ دهیم مفاهیم و معانی کلمات مشخص و واضح گشته و مقدمات، فرض ­ها و اصولی که این مفاهیم از آن استنباط شده ­اند روشن می ­شوند.

2- انتقاد و ارزیابی: پذیرفتن افکار و عقاید یا رد آنها، نتیجه انتقادی و ارزیابی صحیح است. همان­طور که مبانی علمی مورد انتقاد و ارزیابی قرار می­ گیرند افکار و عقاید معمولی، ارزش­ های اجتماعی، فلسفه زندگی، میزان های اخلاقی، احساس­ ها و تمایلات آداب و رسوم، نحوه ارتباط با دیگران، تبادل علمی و فرهنگی و اقتباس و استفاده از راه و رسم زندگی دیگران، نحوه تربیت به طور کلی تشکیل و توسعه سازمان های اجتماعی، عقاید مذهبی و هدایت تحولات اجتماعی همه باید در معرض نقد و بررسی قرار گیرند. آن چه را که با مبانی عقلانی به مفهوم والای کلمه... و توسعه و ترقی و رشد جامعه همراه و سازگار است باید پذیرفت و اموری را که فاقد اساسی استوار و منطقی محکم باشند مردود شناخت.

3- ترکیب و وحدت دادن: فرد متفکر در هماهنگ ساختن آرمان­ های جمعی، اندیشه­ های اجتماعی، آداب و رسوم، ارزش­های معقول اندیشه های علمی، مظاهر هنری و معیارهای اخلاقی کوشش می­ نماید.

4- بررسی ارزش­ ها: ارزش­ها به طور کلی نقش موثری در زندگی انسان دارند. ارزش­های معنوی و اخلاقی موجب رشد و تکامل حیات فردی و جمعی می­ شوند. ارزش­های اخلاقی به ویژه در مناسبات اجتماعی، موجبات همکاری، تفاهم مشترک، توسعه عدالت اجتماعی، ترقی علمی و صنعتی و تامین بیشتر رفاه عمومی را فراهم می ­سازند.

5- سیر عقلانی: منظور از سیر عقلانی آزاد ساختن خود از هر نوع محدودیت است. گاهی امور محسوس ما را محدود می ­سازند، زمانی تجربیات شخصی یا تجربیات دیگران سبب محدودیت فکر ما می­ شوند. در بعضی از موارد افکار و آراء به اصطلاح مدلل و ثابت شده فکر ما را محدود می­ کند. گاهی اصول به اصطلاح غیر قابل بحث متفکر را از خلق افکار و عقاید تازه باز می­ دارند. زمانی توافق با سایر نظریات، جلوی رشد افکار تازه ما را می ­گیرد. گاهی زمینه­ های اجتماعی یا فرهنگ جامعه ­ای که شخص در آن زندگی می ­کند مانع ابتکار و خلق اندیشه ­های تازه هستند. فرد متفکر سعی دارد این قیود را بگسلد و اندیشه را از هر گونه محدودیتی آزاد سازد.

خلاقیت و تفکر انتقادی و ویژگی­ های ذهنی متفکر

ویژگی­ های ذهنی متفکر:

1- تردید منطقی: متفکر معمولا امور را با تردید می­ نگرد و بدون تامل و تردید از پذیرش افکار و عقاید خودداری می­ نماید. تردید منطقی، با مذهب اصحاب شک فرق دارد. چنان که می­ دانیم دسته­ ای از سوفسطائیان تمام معرفت­ های انسانی را با تردید تلقی می ­کنند. گورگیاس فیلسوف سوفسطایی وجود عقاید خارجی را مورد تردید قرار می­ داد. معرفت انسان درباره این حقایق را امری مشکوک فرض می­ کرد اما تردید منطقی جزئی از انتقاد و ارزیابی افکار و عقاید است. متفکری که این ویژگی­ ها را از خود نشان می دهد نظریات و عقاید را بدون چون و چرا نمی­ پذیرد ، او صحت عقیده­ ای را از لحاظ این که به آراء مراجع یا فهم عمومی متکی است قبول نمی­ کند و خود به بررسی و ارزیابی آن عقیده می­ پردازد  و آن چه را که با دلیل همراه است صحیح تلقی می ­کند و عقایدی را که فاقد دلیل و مدرک هستند رد می نماید.

2- کنجکاوی شدید: متفکر واقعی کنجکاو است و میل شدیدی به درک حقایق دارد. کنجکاوی، فرد را به بررسی اسباب و علل امور وا می­ دارد و موجب طرح مسائل تازه و مهم می­ شود. کنجکاوی، حالت استفهام را در متفکر به وجود می ­آورد و دائما او را به پرسش تشویق می ­کند.

3- فهم دقیق: متفکر به معرفت سطحی قناعت نمی­ کند و ژرف ­اندیشی خاصی در مطالعات او به چشم می­ خورد. او می­ خواهد عمق قضایا را درک کند و از این طریق علل امور و ارتباط آنها را درک بنماید.

4- دید وسیع: متفکر بینش و دیدی وسیع دارد. غالبا امور را در سطح گسترده­ تری مورد مطالعه قرار می­دهد. دید وسیع، ارتباط امور را در ذهن متفکر روشن می­ سازد و ذهن او را متوجه علل و عوامل مختلف می ­کند.

5- سعه صدر: متفکر روشن بین است و امور را با فکری باز مورد بررسی قرار می­ دهد. این ویژگی در فرد در برخورد به آراء و عقاید مختلف ظاهر می گردد. افرادی که فاقد سعه صدر هستند معمولا از برخورد به عقایدی که مخالف عقیده آنهاست خودداری می ­کنند و اصولا قدرت تحمل عقاید دیگران را ندارند و وقتی که با عقاید مخالف روبه رو می شوند خشم و نفرت در رفتار آنها ظاهر می ­گردد.

جان دیویی در کتاب "دموکراسی و تعلیم و تربیت" در این باره چنین اظهار نظر می­ کند و می­ گوید: هر فردی که ذهن باز دارد و در مقابل ادراکات جدید حساس است و کسی که دارای نیروی تمرکز است و می تواند ادراکات مختلف را به هم ارتباط دهد از گرایش متقابل فلسفی برخوردار می ­باشد."

6- ترقی طلبی: متفکر واقعی ترقی طلب است و از رکود و توقف رنج می ­برد. او دائما می­ خواهد چیزهای تازه را بیاموزد و افکار تازه خلق کند. او از حالت تحجر و جمود گریزان است و برای پذیرفتن عقاید تازه آماده می ­باشد.

7- فروتنی: متفکر واقعی متواضع است. هر چه سطح اطلاعات او وسیع­ تر گردد و بینش او ژرفای بیشتری پیدا کند تواضع و فروتنی او ببش تر می­ شود. متفکر از کبر و غرور بیزار است و در عین حال تن به ذلت و خواری نیز نمی­ دهد. او اهل مداهنه و تملق نیست.

8- وحدت رویه: متفکر شخصیتی هماهنگ و واحد دارد. در حالی که در رفتار افراد معمولی چه آنهایی که تحصیل کرده و مراحل را در کسب معرفت و دانش طی کرده ­اند و چه اشخاصی که فاقد تحصیلات کافی هستند وحدت و هماهنگی کم تر دیده می ­شود. در زندگی روزمره با افراد مختلف روبه رو می­ شویم که مجمع تضادها و تناقضات هستند. میان افکار، احساسات، تمایلات، معلومات و احتیاجات آنها فاصله­ های عمیق وجود دارد. در محفل علمی از روش درست فکر کردن بحث می کنند و گاهی بر خلاف اصول منطق اظهار نظر می نمایند .

دین داری را با فساد ، نوع دوستی را با خودبینی ، وظن خواهی را با خیانت به وطن ، عزت نفس را تذلل و چاپلوسی ، روح علمی را با قضاوت های غیرمنطقی ، عقاید علمی را با افکار خرافی ، صلاح را با فساد ، روشن بینی را با جمود و ترقی خواهی را با حفظ وضع موجود و به طور خلاصه ؛ فضائل را با رذائل تلفیق می کنند و همه را در جمله ها و ( جلوه های ) مختلف رفتار خود ظاهر می سازند .

هیچ یک از این خصوصیات در عمق شخصیت آن ها نفوذ ندارد و غالبا آن ها را به صورت عادت پذیرفته و در رفتار خویش منعکس می کنند .

به طور کلی از این که امور متضاد و متناقض را در رفتار خود جمع کرده اند ، آگاه نیستند و در هر لحظه و هر موقعیت به شیوه خاصی عمل می کنند  مثل این که شخصیت های مختلف دارند ، اما فرد متفکر به آن چه می گوید عمل می کند و از نحوه کار و رفتار خویش آگاه است . میان عادات ، تمایلات ، اطلاعات ، افکار و احساسات او هماهنگی و وحدت وجود دارد .

باید توجه داشت که وحدت و هماهنگی در شخصیت درجات و مراتبی دارد . فرد متفکر از وحدت رویه بیش تر برخوردار است .

9- اعتماد به نفس : آدم متفکر به خود اعتماد دارد ، برای حیثیت خود ارزش قائل است . نفس خود را عزیز می شمارد . عزت نفس ، آدم متفکر را ماموفق قدرت ها ، نفوذها ، مقام ها ، هدف های بی ارزش و تمایلات آنی و کم اهمیت قرار می دهد .

10- طرفداری از ارزش های انسانی :

متفکر واقعی ارزش های انسانی مثل ارزش های معنوی ، اخلاقی ، آزادی حاکمیت مردم ، عدالت اجتماعی ، رفاه عمومی ، صلح و سازگاری و همکاری را مهم تلقی می کند و برای پیشرفت این ارزش ها و تحقق آن ها فعالیت می کند .

آدم متفکر در عصر ما با توجه به تضادهای مرامی ، مسائل بین المللی ، تعصبات نژادی ، تعصبات ملی ، تهدید صلح و به مخاطره افتادن تمدن ها و حیات انسانی و تجاوزاتی که به حقوق افراد می شود ، برای خود نظامی ارزشی تدوین می کند و برای تحقق این ارزش ها و توسعه و پیشرفت آن ها اقدام می کند .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور