نام کتاب : خودکاوی
اثر: کارن هورنای
مترجم: محمدجعفر مصفا
کتاب حاضر در 329 صفحه توسط نشر جیحون و در 11 فصل به چاپ رسیده است. مترجم این کتاب معتقد است : " به نظرم در زمینه روان شناسی کلاسیک (آکادمیک) کارن هورنای آخرین (و نیز اولین) حرف را زده است. ساده تر، روشن تر و صحیح تر از ترسیم او تا این زمان من ترسیمی سراغ ندارم."
کارن هورنای در بخشی از کتاب می گوید: در شرایط سخت و پیچیده زندگی در فرهنگ و تمدن که انسان امروز در آن زندگی می کند کمک هایی از قبیل روانکاوی را بیش از هر زمان دیگر ضروری و مبرم می گرداند. ولی مسئله این است که کمک روان کاوی که امری حرفه ای و تخصصی است نمی تواند شامل همه کسانی گردد که به آن نیاز دارند. به این دلیل است که خودکاوی به عنوان یک جایگزین مفید می تواند مطرح باشد. شناخت خویشتن همیشه مطرح بوده است. اکنون کشفیاتی که به وسیله روان کاوی صورت گرفته است می تواند کمک موثری به گسترش این امر یعنی به گسترش خودشناسی نماید. ضمنا این کشفیات سبب شده است که انسان بیش از گذشته نسبت به پیچیدگی ها و اشکالاتی که در طریق خودشناسی وجود دارد آگاه گردد. به هر حال در رابطه با بحث خودکاوی سیستماتیک و بر اساس اصول روان کاوی علمی در عین این که باید امیدوار بود باید فروتن و محتاط نیز بود.
هدف و موضوع کتاب طرح مسئله خودکاوی است با انواع مشکلاتی که در آن وجود دارد. کوشش برای پیشرفت خودکاوی می تواند در درجه اول برای خود فردی که مشغول خودکاوی است مفید باشد. خودکاوی کمک اساسی می کند به شناخت کلی ساختار شخصیت خویش و این شناخت نه تنها کمک می کند به کشف و رشد استعدادهای درونی که تاکنون از تجلی بازمانده و به حالتی نیمه مرده در آمده اند، بلکه مهم تر از این کمک به رشد و تکامل استعدادها و امکاناتی است که می تواند یک شخصیت نیرومند و هماهنگ بسازد. شخصیتی که عوامل برونی به سادگی نتوانند بر آن اثر مخرب بگذارند و آن را وادار به پیروی از عوامل و کیفیت های ناشناخته نمایند. عواملی که معمولا یک زندگی و هستی اجباری و بی اختیار را به انسان تحمیل می کند... موجب خوشبختی و امیدواری است که می بینیم انسان ها اگر چه خودشناسی را امری مشکل تلقی کرده اند ولی هرگز آن را ناممکن ندانسته اند. اما وقتی در نظر بگیریم که در دوران های گذشته خودشناسی مفهومی کاملا متفاوت با مفهوم امروزی آن داشته مجبوریم نسبت به خوش بینی خود کمی بیشتر تامل و تردید نماییم.
ما می دانیم که خودشناسی مخصوصا بعد از کشفیات اساسی فروید کاری است به مراتب سخت تر و پیچیده تر از آنچه مردم در گذشته تصور می کردند. خودشناسی در معنای امروزی آن به مثابه سیری است در یک دنیای تاریک و ناشناخته. نویسنده در بخش دیگری از کتاب خود می گوید: تمایلات و کشش های نوروتیک (عصبی) را می توان به چند نوع و چند طریق طبقه بندی کرد. یک نوع گرایش هایی است که منجر به تلاش برای نزدیک شدن به دیگران می گردد و این تلاش ها را می توان ضد و عکس تلاش کسانی دانست که هدفشان دوری از دیگران عزلت طلبی و جدایی است. نوع دیگر گرایش هایی است که شخص را در جهت وابستگی و اتکاء شدید به دیگران پیش می برد و این در مقابل و عکس کسانی است که بر استقلال محض تاکید و اصرار می ورزند. تلاش برای وسعت طلبی ، ضد کشش ها و تمایلات کسانی است که میل به یک زندگی محدود و بسته دارند. گروهی هستند که بر خصوصیات و صفات شخصی تاکید می کنند و می توان انها را در مقابل طبقه ای دانست که فردیت خود را نادیده می گیرند و خود را با صفات و خصوصیات رایج در محیط اجتماعی انطباق می دهند و تسلیم آن صفات می شوند. به عبارت دیگر می توان گفت طبقه ای هستند که اسیر خود بزرگ بینی اند و در مقابل طبقه ای قرار دارند که خود را حقیر و کوچک و ناچیز تصور می کنند. این طبقه بندی موضوع را با دقت کافی روشن نمی کند. زیرا خصوصیات این طبقات با یکدیگر تداخل پیدا می کنند؛ با یکدیگر مرز مشترک دارند؛ و به سادگی قابل تفکیک و تشخیص از یکدیگر نیستند. بنابراین من فقط به ذکر کشمکش ها و تمایلات اصولی می پردازم که به نحو بارزی متفاوت و ضد تمایلات و کشمکش های دیگر است. و در واقع از طریق آنها می توان نوع، طبقه و تیپ افراد عصبی را از یکدیگر تشخیص داد و هر طبقه را به عنوان طبقه ای خاص و با خصوصیات و مشخصات متفاوت از طبقه دیگر تفکیک نمود.
کارن هورنای این گونه به طبقه بندی و تقسیم افراد نیازمند به خودکاوی و روان کاوی با شخصیت ها و تیپ های متفاوت می پردازد.
1- احتیاج عصبی به جلب محبت و تایید دیگران. نیاز اجباری و بی تفاوت برای جلب رضایت دیگران و مورد دوستی و تایید دیگران قرار گرفتن. به طور چشم بسته و ماشینی خود را تسلیم انتظارات و خواسته های دیگران کردن. ثقل شخصیت وی در دیگران است نه در خودش. برآوردن تمایلات دیگران و تسلیم عقاید آنها بودن تنها چیزی است که برایش اهمیت دارد. ترس شدیدی از ابراز وجود دارد. هم از نفرت و دشمنی دیگران نسبت به خودش وحشت دارد و هم از این که خودش احساس خصومت و نفرت نسبت به دیگران داشته باشد.
2- نیاز عصبی به یک شریک زندگی که مسئولیت زندگی وی را بر عهده بگیرد. ثقل هستی فرد کاملا در شریک زندگی قرار می گیرد. شریکی که باید تمام توقعات و انتظارات زندگی او را برآورده نماید و مسئولیت خوب و بد زندگی وی را بر عهده بگیرد و تنها نقش و مسئولیت وی یعنی شریک زندگی آن است که ضامن موفقیت او در پهنه زندگی باشد. ارزشی بیش از اندازه برای عشق قائل است زیرا تصور او این است که عشق می تواند تمام مشکلات و مسائل زندگی را حل کند. وحشت شدید از این که حامی و شریک زندگی او را طرد و ترک نماید، وحشت از تنها ماندن و بی کسی.
3- نیاز عصبی به محدود نگه داشتن زندگی خویش و حفظ آن در قلمرو و مرزهای بسته. خواسته ها و توقعا خود را محدود نگه می دارد و همیشه به چیزهای کم قانع است. تمایلات جاه طلبانه خود را در سطحی محدود نگه می دارد. خواسته های خود را منحصر و محدود به چیزهای جزئی، مادی و نیازهای اولیه زندگی می نماید. نیاز دارد به این که فردی بی اهمیت گمنام و نامتشخص بماند و همیشه زیر دست باشد. استعدادها، ظرفیت ها و امکانات وجودی خود را ناچیز شمرده و برای توجیه آن تواضع و فروتنی را فوق العاده ارج می نهد. نیاز شدید به پس انداز دارد. از داشتن یا ابراز نمودن آرزوها و خواسته های بلند پروازانه و جاه طلبانه وحشت دارد. همان گونه که انتظار می رود سه خصوصیت و گرایش مذکور اغلب با هم وجود دارند زیرا هر سه منجر به پذیرش و قبول ضعف و ناتوانی می گردند و نتیجتا شخص زندگی ، هدف ها و رفتارهای خود را بر مبنای آن پی ریزی می کند. اینها نقطه مقابل گرایش به اتکا به خود احساس توانایی درونی و تقبل مسئولیت است. ولی به هر حال این سه علامت و مشخصه تشکیل یک "سندروم" را نمی دهند. زیرا هر یک به تنهایی هم می توانند موجود باشند.
4- نیاز عصبی به کسب قدرت. سلطه یافتن بر دیگران و کسب قدرت به خاطر نفس قدرت برای توجیه این امر چنین وانمود می کند که قدرت را به خاطر یک هدف مقدس و منطقی یا به خاطر وظیفه و مسئولیت جست و جو می کند. البته اینها ممکن است نقشی جزئی داشته باشند. اما عامل و نیرو و محرک اصلی نیستند. برای فردیت مستقل و شان و اعتبار و احساسات و به طور کلی شخصیت دیگران احترام قائل نیستند و تنها چیزی که از دیگران انتظار دارند اطاعت محض و کورکورانه آنها است. ستایش کورکورانه و بدون تمیز هر گونه قدرت و تحقیر هر نوع ضعیف.ترس از وضعیت ها و موقعیت های غیر قابل کنترل، ترس شدید از ناتوانی و بی دفاعی.
5- نیاز عصبی شدید به استثمار دیگران دارد و برای ارضاء این نیاز به هر عملی متوسل می شود. ارزیابی وی از دیگران اساسا بر این مبنا قرار دارد که تا چند حد می توانند مورد بهره کشی وی قرار گیرند. نمودهای متفاوت استثمار- پول ( میل چانه زدن تا حد یک لذت فوق العاده) عقاید و ایده ها، امور شهوی و غریزی، احساسات، غرور نسبت به استعدادها و کیفیت های استثمارگرانه با ترس از استثمار شدن و بنابراین خفت" بلاهت" و احمق بودن.
6- نیاز عصبی به شهرت اجتماعی یا پرستیژ و تشخص ( که ممکن است توام با قدرت طلبی باشد یا نباشد) همه چیزها، موضوعات بی روح و فاقد حیات یا جاندار، ثروت، انسان ها، صفات و استعدادهای شخص خودش، رفتارها و احساسات، همه چیز را بر اساس پرستیژ و ارزش اجتماعی آن ارزیابی می کند. ارزش خودش را نیز کاملا بر اساس میزان مقبولیت اجتماعی خویش می سنجد. برای تحریک حسادت یا تحسین از سنت ها استفاده می کند یا وقتی موقعیت اقتضاء کند برای این که مورد تحسین واقع شود به نحوی افراطی علیه سنت ها و ارزش های مورد قبول اجتماع عمل می کند ، ترس از این که ممکن است تحت شرایط بیرونی یا عوامل درونی شان اجتماعی خود را از دست بدهد و در حقیقت تحقیر بشود.
7- نیاز عصبی به خودستایی. تصویر غرورآمیزی که نسبت به ارزش های خود دارد ( خودشیفتگی "نارسیسم") . نیاز به تحسین نه فقط به خاطر چیزهایی که دارد و به نحوی خودستایانه به رخ می کشد بلکه به خاطر "خودتصویری" یا "خودایده آلی" انتظار چنین تحسینی را دارد.
ارزیابی خود بر این اساس که می کوشد تا به خودتصویری و ایده آلی خویش نزدیک گردد و به این شیوه تحسین دیگران را برانگیزد. به عبارت دیگر بابت چیزهایی هم که تصور و انتظار حصول آنها را دارد از دیگران می خواهد تا او را تحسین کنند، ترس از عدم تحسین که نتیجه آن احساس تحقیر شدن است.
8- جاه طلبی عصبی برای حصول موفقیت و پیشرفت. نیاز به تفوق بر دیگران نه تنها از طریق شایستگی هایی که دارد و عرضه می کند بلکه از طریق کوشش ها و فعالیت هایی که درگیر آن است.
ارزیابی خود بر اساس بهتر بودن در تمام زمینه ها مثلا عشق، ورزش، نویسندگی، کار، حرفه و این بهترین بودن در تمتام زمینه ها مخصوصا باید در تصور خودش باشد. ولی به هر حال تایید این امر به وسیله دیگران نیز برایش امری است حیاتی و در صورت عدم تایید فوق العاده رنجیده و نسبت به آنها احساس نفرت و بیزاری پیدا می کند. تمایلات مخرب برای شکست دادن دیگران همیشه در او موجود است، شدت آن متغیر است ولی کیفیتی است همیشه موجود. ترس از شکست ( که نتیجه آن احساس حقارت است.)
9- نیاز عصبی به "خودکفایی" استقلال و عدم وابستگی. او هرگز نباید به هیچ کس نیاز پیدا کند. نباید تحت تاثیر هیچ عاملی قرار بگیرد یا به هیچ چیز وابسته بشود. نباید آنقدر به کسی نزدیک بشود که منجر به وابستگی اسارت بار گردد. حفظ فاصله و جدایی تنها عامل احساس ایمنی و راحتی او است. ترس از نیازمند بودن به دیگران ، ترس از هر نوع وابستگی از نزدیکی و حتی از عشق.
10- نیاز عصبی به کامل بودن، نداشتن نقطه ضعف و آسیب ناپذیر بودن. تلاش بی وقفه توام با ناآرامی در جهت کمال.
در خود فر رفتن و رد هر گونه عیب و نقص های احتمالی در خود، احساس برتری نسبت به دیگران زیرا خود را یک انسان کامل تصور می کند. ترس از یافتن عیب و نقص هایی در خود یا مرتکب اشتباهی شدن ، ترس از انتقاد و نکوهش.
و اما نکته اساسی توجه داشته باشیم:
هیچ یک از این تمایلات، حالات، تلاش ها و کشش های فی نفسه و به خودی خود نشانه عصبیت و غیر نرمال بودن یا فاقد ارزش های انسانی بودن نیست. اغلب ما دوستی را می طلبیم آن را می ستاییم و قدر آن را می دانیم، خویشتن داری و کنترل خود ، فروتنی و احترام و توجه به دیگران را ارج می نهیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.