در طول تاریخ همواره افراط گرایی در پارادایم های دینی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی و حتی تمدنی و نژادی بسترساز نوعی "پسیمیسم" (بدبینی) و گریز از مقدسات و متافیزیک و چه بسا مابعدالطبیعه و نیز ارزش ها و هنجارهای جامعه بوده است. چه در یونان و روم قدیم و به ویژه آتن و اسپارت و چه در عصر تاریک قرون وسطی تکیه افراطی و زوار در رفته و بدون وقفه بر آموزه ها و گزاره های گنوسی، اورفئوسی و دیونیسوس و آگراندیسمان خدایان آلپ و المپ و زئوس و غیره و گزاره "این همانی" و پردازش های خرافی و هپروتی و برخی مراسمات دینی، مذهبی نفرت انگیز که طی آنها کودکان و زنان قربانی و یا سوزانده می شدند و یا عقل و علم و اکتشافات و طبیعت را جدا و یا مخالف با دین و مذهب معرفی می نمودند زمینه را برای مذهب گریزی و دین ستیزی و جدا نمودن زمین از آسمان و مسلک هایی نظیر کلبیون، رواقیان و اپیکوریسم آن هم در بعد افراطی و محض پدید آورد و متاسفانه فریادهای امثال سقراط حکیم نیز به جایی نرسید.
افلاطون و ارسطو نیز با وجود آن همه خدمات و به یادگار گذاشتن میراث و بنیادهای مثبت و کارآمد در فلسفه و منطق و ریاضیات و هندسه و حتی طب و طبیعیات متاسفانه به خاطر آمیخته و عجین گشتن با برخی رگه های محض اندیشی در مفاهیم و ذهنیات و هرمنوتیک و اپیستمولوژی خاص خویش در منظر امثال گورگیاس و پروتاگوراس و اتیمت ها و ... دموکریتوس و آزاداندیشان و روشنفکران آن زمان تا برسد به عصر جدید و رنسانس و علم گرایان و تجربه گرایان و حس گرایان (ساینتیست ها، پوزیتیویست ها و آمپریست ها) ملکوک و مخدوش گشتند. پدیدار شدن دانته و تا حدی آگوستین قدیس در دوران اسکولاستیک و تجدد خاص آنان و بعدها ویلیام اوکامی، هابز، شیلینگ، دکارت و گذار از متافیزیک به فلسفه و سپس به علم توسط آگوست کنت و خیزش علمی وسیاسی و ایدئولوژیک کلون و لوتر و همچنین گزاره ها و گزینه و آلترناتیوهایی نظیر سکولاریسم ، لیبرالیسم کلاسیک و نو و در مواردی لائیسم و آترایم و سوسیالیسم روسی و اروپایی دکترین فخیمه و مارکس و پرودون، باکونین، لوئی بلانکس، انگلس و لنین و استالین و تروتسکی و گزاره های میانه و افراطی اگزیستانسیالیسم و نگرش های آلبرکامو، کافکا، سارتر، سورن کی برک کارد، آرتورشوپنهاور، مارتین هیدگر و ... جملگی واکنش در برابر کنش های دیروزی و آنتی تز در مقابل تز ماقبل و به ثمر نشستن سنتزی نوین و گزاره ای پیروز قلمداد می گردد. گرچه ظهور "نوافلاطونیسم" و "هگلیست های جوان" در برابر "هگلیسم کهنه و قدیم امری مبارک، ضروری و تجدد و نوگرایی و تکامل تلقی می شود و هم چنین حلقه وین و مکتب شیکاگو در اروپا یک قدم به جلو و به گونه ای ظهور گزاره "ترانسفوریسم" فلسفی، کلامی و منطقی در مقابل "فیکسیسم" و استاتیک و ایستاگرایی فلسفی قدیم رخ عیان نموده اما به هر حال به نوعی "دورهرمنوتیکی" و تسلسل های رنج آور و جنگ و جدال بیهوده و رکودآور "عین و ذهن" (ابژه و سوبژه) و مشاجرات کلامی، فلسفی "آبلارد" و "ویلیام" در جا انداختن و هژمونیک ساختن ذهن گرایی یا عین گرایی لطمات و صدماتی بر جهان علم و تجربه و فلسفه و حتی دین و ماوراءالطبیعه و مابعد الطبیعه وارد ساخت.
دانشمند بزرگ و فیلسوف عالی مقام "اتین ژیلسون" فرانسوی در مکتوبات ارزشمند خویش به این تراژدی و کابوس اشاره نموده و در مجموعه آثار ذیقیمت فیلسوف شهیر و بلند مرتبه یعنی "کاپلستون" و دیگر فلاسفه و نوابغ و اندیشمندان به طور مبسوط و مطول به این مسائل اشاره و توجه کافی شده است. اشتباه نشود هیچ عقل سلیمی با چکاچک اندیشه ها، جدال احسن، دیالوگ و دیالکتیک مخاصمه ندارد بل امری ضروری، طبیعی و مفید فایده می باشد. اما سخن بر سر محض گرایی و یک جانبه گرایی و بدتر از همه ماجراجویی فلسفی، کلامی یا همان آوانتوریسم" می باشد که مذموم و نکوهیده و سم مهلک است. معضل یاد شده در مشرق زمین و دنیای اسلام نیز وجود داشته است. اگر در سیر تکاملی علم، فلسفه، نجوم و علم هیئت و حتی طبیعیات و برخی گزاره های متافیزیکی بایستی از فیثاغورث، بطلمیوس و نیوتون نیز عبور کرد و سیر استکمالی را فراموش ننمود. در جهان اسلام و و شرق عالم نیز هرگز نباید ایده و گزاره های خوارج مسلکی، مقدس نمایان، کج اندیشان، اشاعره، جبری مسلکان، ظاهریون، باطنی گرایان، حروفیه، دراویش، اسماعیلیون، مرحبه، مخالفان تفسیر و تاویل، جدال های بیهوده و وقت تلف کن کلامی، طرفداران افراطی و دامن زنندگان به مثلا قدیم یا مخلوق بودن کتاب خدا که تلفات و خسارات فراوانی را به جای نهاد و تفکرات منحط و جنگ افروزانه "ابن تیمیه" که ریشه و بن مایه و هابیت تلقی می گردد و بابیه، بهائیت ، شیخیه، ازلیه و انجمن حجتیه از زیر تیغ تیز و بران نقادی و بازنگری جان سالم به در ببرند.
اگر بحث و جدال احسن و دیالکتیک رشد و کمال پدید می آورد به همان میزان همان طور حضرت علی (ع) فرمودند: "افراط و تفریط، تندروی و کندروی ریشه در جهل دارند." چه پاپ اوربان دوم که با فتوای افراطی و غلط خویش شراره های جنگ های صلیبی را افروخته و بدان دامن زد و چه افراط کاری های امثال ابومسلم خراسانی و صلاح الدین ایوبی و آن چنان که در کتب معتبر و معروف مثل " دو قرن سکوت" زرین کوب و "تاریخ اسلام" دکتر علی اکبر فیاض آمده ؛ بازی خوردن های بابک، افشین و مازیار و در مواردی سر سپردگی آنان خلیفه بغداد و زیر آب همدیگر را زدن جملگی از منظر عقل و علم و دین و انصاف و معدلت، محکوم و مطرود می باشد. انحراف و افراط چه درون ذاتی و درون ساختی باشد و چه برون ساختی و با عنصر تحریک و دسیسه و توطئه دشمنان بشریت در هر حال مضر و مهلک و عامل رکود و عقب گرد و واپس گرایی جوامع است. علاوه بر تعمیق و گسترش مطالعات و تتبعات علمی، تاریخی و مذهبی بایستی مراقب و مواظب شیطنت ها و دسائس سودجویان و مغرضان بود.
مطالعه و تدقیق در کتبی مثل "خاطرات مستر همفر" و "پروتکل های یهود" یا "دنیا بازیچه یهود" به میزان قابل توجهی پرده از روی توطئه های استعمارگران خبره و کهنه کار برمی دارد. در عالم علم و سیاست اصطلاحی داریم به نام "رویزیونیسم" یعنی تجدید نظر طلبی که امری میمون و با ارزش است، تجدید نظر طلبی منطقی و عالمانه بسیار ممدوح است. آنچه مذموم و زشت می نماید اصطلاح دیگری است تحت عنوان "اپورتونیسم" یعنی فرصت طلبی و به اصطلاح ابن الوقت بودن. در یک حدیث جالب و مهم از معصومین (ع) می خواندم که فرموده اند:"راه های رسیدن به حقیقت وجود الهی به عدد کل نفوس بشری است." و شاعر هم چه نغز و نیکو سروده است:
"صد هزاران پرده دارد حسن دوست می کند هر پرده آوازی دگر"
انسان ها در تفکر و اتخاذ در راه و روش آزادند و تحکم و اجبار از نظر ادیان و مذاهب الهی و مکاتب مصلح و سازنده انسانی و احساسی عمل نمودن و طرد منطق و تعقل و تفکر و دانش ، مطرود و مذموم می باشد. هم پذیرش غیر منطقی و هم رد غیرمنطقی و بدون تحقیق و تدقیق محکوم است. بایستی دائرمدار و محور اصولی و زیربنایی انتخاب ها و گرایشات طیران عقل باشد نه جهل و تعصب و تصلب و دگم اندیشی. همان گونه که در علم اقتصاد از اقتصاد تمرکز یافته و صرفا دولتی و سوسیالیستی گرفته تا کاپیتالیسم سیستم بازار (عرضه و تقاضا) و مرکانتیلیسم مطرح است در علم و فلسفه و دین و تربیت نیز مکاتب و مسلک ها و تئوری های گوناگون و بعضا متضاد وجود دارد. مهم آن است که گرد خرافه جهل و تحکم و باطل و ظلم و تظلم (ظلم پذیری) و استعمار، استثمار و استحمار بر چهره انسان و مکتب و دکترین جامعه و تاریخ ننشیند.
و چه زیبا و منطقی در قرآن کریم آمده است:
"بشارت و مژده به بندگان و مخلوق من که سخن ها (مکاتب، ایده ها، دکترین ها) را می شنوند (و پس از ارائه و بررسی و تحقیق و ارزیابی) بهترین آنها را انتخاب و سپس تبعیت می کنند."
در مبحث شناخت نیز، منابع ، ابزارها و روش ها گوناگونند. انسان، تاریخ، تجارب، الگوها، طبیعت، حس، عقل، فطرت و ... مدخلیت دارند. در ضمن طبع ها و ظرفیت ها نیز متفاوتند. چنان که مولانا می گوید: ... ای صدف ها نیست در یک مرتبه تا آنجا که می گوید: در یکی درّ است و در دیگر شَبِه (خرمهره) ! ضمن وجود فطرت مشترک در همگان در بحث رشد و ترقی و امر تربیت و شاخصه ها پارامتر "شاکله" و سجیه در افراد مختلف است. "کل یعمل علی شاکلته" سوره اسراء در مبحث کلیدی و ساختاری "هرمنوتیک" و نیز "اپیتمولوژی" (شناخت شناسی و معرفت شناختی) برخی قائل به متن و نیت مولف و پاره ای دیگر معتقد به خوانش و فراروایت ها می باشند. و این پروسه از یونان قدیم تا به امروز جاری و مساوی است. از تالس و سقراط و افلاطون و ارسطو گرفته تا مدرنیست ها و پسامدرن ها و چهره هایی همچون "ویتگنشتاین، یورگن هابرمای، جان هیگ" و دیگران هر کدام قرائتی خاص از دین ، فلسفه، حکمت و متون دینی و کتب مقدس و حتی مقولاتی نظیر جامعه شناختی، روان شناختی و ادب و هنر و سیاست دارند. در همین مبحث هرمنوتیک به قول "آنتونی کربای" و به نقل از کتاب "هرمنوتیک مدرن" از هیرش، اغلب به دلیل یکسونگری افراطی اش نسبت به متن انتقاد شده است حال آن که استنلی فیش به دلیل تاکید صرف بر فراشدخواندن مورد انتقاد قرار گرفته است. نظریه های فلسفی "گادامر" و "ژیکور" را می توان راه میانه انگاشت راهی که استقلال متن و خواننده هر دو را انکار می کند و بر خصوصیت مکمل این دو تاکید می ورزد.
اندیشمندان هرمنوتیک را علم یا نظریه تاویل دانسته اند. ".. تعجب آور نیست که هرمنوتیک به عنوان یک روش از تاویل متون مقدس می آغازد ... مجادلات جنبش اصلاح طلبی بر سر این حکم کلیسای کاتولیک که تنها این کلیسا صلاحیت تاویل کتاب مقدس را دارد با پافشاری پروتستان ها بر خودبسندگی متن مقدس و عزم جزم آنها بر نشان دادن روشنی و وضوح بنیادین کتاب مقدس به نتیجه رسید. پیکره کلی نظریه و عمل حاصل از این مباحثات هرمنوتیک را پی ریزی کرد. هرمنوتیک به واسطه نیروی آثار اولیه مارتین هیدگر صورت گسترده تر فلسفه عام فهم انسانی را به خود گرفت. فریدریش اشلایرماخ متاله آلمانی اولین پژوهشگری بود که در صدد ساختن نظریه عام تاویل برآمد. نظریه ای که بتوان آن را در مورد متونی غیر از متون مذهبی نیز به کار بست.
در پایان سده نوزدهم و به خصوص در آلمان هرمنوتیک به عنوان یک روش فلسفی که نه تنها به متون کهن بلکه به همه مطالعات انسانی مربوط است اعتبار چشمگیری پیدا کرد. اما بعدها رهیافت "دیلتای" به دلیل آن که در جست و جوی روح مولف بود بیش از حد رمانتیک انگاشته شد و به واسطه تمایل زیادش به نیات همدلی و اذهان به روان باوری متهم گردید. برخی خود را به جای وارثان اندیشه دیلتای برای اجتناب از این وضعیت توجه خود را به جای مولف و مفهوم مسئله ساز نیت مولف بر خود متن و تجربه خواندن معطوف ساختند. اینها معتقد بودند که اگر هم مولف یک متن کاملا ناشناخته باشد می توان آن متن را خواند و فهمید. حتی برای خوانش مولف از متن خود نیز نباید امتیازی قائل شد. مهم ذهنیت خواننده است نه ذهنیت مولف.
در مبحث هرمنوتیک به ویژه هرمنوتیک سده نوزدهم موضوع تاریخ باوری و نسبی نگری نیز همراه پدیدار شناختی به میان آمده و در این میان هیدگر برجستگی ویژه دارد. ارتقاء یک جهان یا جهان بینی به ساحت آگاهی و این که در ادبیات جهانی را تجربه می کنیم که مولف تصویر کرده است و نه حالات ذهنی و نیات خاص و غیر متعارف و نیز این که هدف تاویل متن نه نیات مولف بلکه خود متن است و مسئله ادغام افق ها میان حال و گذشته برجستگی و نمود خاص دارد و در این جا پای "هانس گئرک گادامر" شاگرد هیدگر به میان می آید.
ملاحظه می شود که اقیانوس علم و فلسفه و مفاهیم متافیزیکی و گنج های زمینی و آسمانی چقدر وسیع و چه بسا بی نهایت می باشد. و ضمن استدراک واقعیات و حقایق و باز آفرینی ارزش ها و شهود علمی، فلسفی رازآلودگی و رموز شگفت انگیزی نیز وجود دارد. نه تنها در بحث از دور هرمنوتیکی و پیوند و تاثیر و تاثرات جزء و کل اساسا بدیهیات اولیه و به قول کانت "مفاهیم پیش بینی" و اصول ثابت و مسلمات نیز ضمن اتقان و تعین خود در هاله ای از اسرار و پیچیدگی قرار داشته و تنها شعاعی از آنها بر ما پرتو می افکند و قطعا و اساسا این پارادایم بسیار متفاوت و متضاد و بلکه متناقض با شکاکیت و نسبیت در بعد لرزان و ژلاتینی و انفکاک پذیری و انقطاع دارد.
باز ملاحظه می گردد که کلیه نخبگان و اندیشمندان دنیای علم و فلسفه و حکمت و تاویل گران و مفسران و مستدرکان وادی هرمنوتیک با تمامی سلایق ویژه خویش و بازخوانی ها و بازنگری ها و خوانش ها از ارتدوکس ها و کاتولیک ها گرفته تا پروتستان ها از اصحاب کلیسا گرفته تا معتقدین به "ژیروندیسم" و "ژاکوبنیسم" و انقلابیون و متجددین دو آتشه در ایتالیا و فرانسه و آلمان جملگی بر تقدیس و تکریم "متن" و "مولف" و کتب مقدس و حضرت باریتعالی اعتراف و اصرار و ابرام دارند. فراقرائت و فراروایت تاویل خوانش مکرر و تفسیر و ادراک آنا فانا هرگز بر اصل و اساس کتاب مقدس و خالق هستی و قاموس جهان خدشه وارد نمی سازد. از مبحث هرمنوتیک هم که بگذریم حتی در مورد "آته ایست" ها و علی الظاهر قائلین به تصاف و صدفه در جهان و لائیک ها بایستی به این جمله مهم و طلایی "تیلیش" اشاره و استناد کنیم که "هرگز از کسی نپرسید که آیا خدا را می پرستی یا نه؟ بلکه بپرسید خدا را چگونه می پرستی؟ " جملات آخر را با این تعریض پایان می بخشیم که هرگز نبایستی افراطی گری و دگماتیسم از نوع تکفیری ها و سلفی ها و امثال داعش و طالبانیسم را و یا حتی ترورهای منافقین و خشونت آنها و گروه منحط فرقان را به حساب اصل دین و قرآن و دین مبین اسلام بگذاریم و اگر جنایات و وحشیگری های طالبان در افغانستان و حتی منطقه را مشاهده کردیم بر اثر بی توجهی و عدم مطالعه و عمق فکری، فلسفی و مذهبی و از روی تعصب جاهلی و یا احیانا تجاهل و عناد چنین نتیجه بگیریم که حالا که چنین و چنان است پس باید قرآن را از گردونه خارج سازیم و به جای ضعف قرائت و درک خویش، متن و مولف را به زیر علامت سوال ببریم. تمام کتب مقدس ادیان و به ویژه قرآن کریم بر علم و تفحص و تحقیق و مطالعه و تدبر اذعان داشته "افلا یتدبرون القرآن" و جهل و نادانی ، تقلید کورکورانه و بازگشت به جاهلیت و تعصبات و رسوبات ذهنی جاهلی و گنگ و لال و کر باطنی بودن را محکوم می نماید.
مضافا این که قرآن آن چنان که خداوند در این کتاب اشارت دارد "لا عوج له " یعنی اعوجاج و انحراف و تحریفی در آن راه ندارد. و نیز بیان کننده هر چیز کتاب هدایت و کتاب جامع و منبعث از وحی الهی است و شخصیت های علمی و قرآنی پژوه از مهدی بازرگان ، شریعتی، طباطبایی، دکتر مهدی گلشنی، دکتر محقق و ... گرفته تا دانشمندانی نظیر هانری کوربن، آنه ماری شیمل، مونتگری وات، جرجی زیدان، جرج جرداق، ویل دورانت، ژوزفماک کاف، گوستاولوبون، مایکل پترسون، جورج برانتل و ... با تتبعات و پژوهش های علمی عمیق خود بر حقانیت ، عظمت و علمانیت آن در کنار وحیانیت گواهی داده اند و به شهادت صریح قرآن مجید احدی تاکنون نتوانسته سوره یا آیه ای نظیر قرآن ارائه نماید. به تعبیر حضرت علی (ع) قرآن ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد. حدیثی نیز از امام باقر (ع) رسیده که: "هر آیه ای از قرآن دارای هفتاد بطن (اقیانوس علمی و حکمی) است و هر کدام از آن هفتاد اقیانوس نیز متعاقبا و تدرجا حاوی هفتاد بطن می باشد. وجود آیاتی پیرامون گردش زمین ، گستردگی و عظمت کرات و کهکشان ها، زوجیت در طبیعت، نظریه انبساط جهان و ستارگان، پیش گویی های علمی و اجتماعی و تاریخی و مقولاتی در باب هنر، زیبایی شناختی، کلام، فلسفه و جامعه شناختی و ... از بعدی نیز پردازش به عدالت، آزادی، آزادگی، عزت، شجاعت و اراده و معرفت شناختی انسان و خالق و جذب و جلب بسیاری از انسان ها به ویژه نخبگان و متفکران جهانی جملگی دال بر امتیاز این کتاب مقدس و منحصر به فرد در میان جوامع بشری است.
در کل زندگی و به ویژه مباحث و مسائل مهم مربوط به فکر و عقل و علم و مکتب شناسی و جهان بینی و نظریه پردازی و قضاوت ها یک اصل مهم در کنار سایر اصول عقلانی و لحاظ نمودن عدالت و انصاف، موضوع گنجایش ذهنی و ظرفیت است که هرگز نباید آن را به بوته فراموشی سپرد. به تعبیر مولای متقیان حضرت علی (ع) ظرفیت برخی افراد مثل برکه و باتلاق و اما ظرفیت عده ای همانند اقیانوس بی کران و پهنا ور و عمیق می باشد.
امید آن که همگان پیوسته در مسیر حقیقت یابی با واقع نگری و تحقیق و تدبر و جامع نگری به دور از هر گونه تصلب و تعصب جاهلی و به دور از انصاف و عقل و بافراچنگ آوردن مطالعات و تحقیقات و مشورت با نیکان و اندیشمندان و با پرهیز از احساسی نگری و اوهام و عجله و شتاب کورکورانه و به دور از هر گونه ژست های پوشالی و همچون طبل میان تهی و صوری با عنایت پروردگار و اراده و تلاش موفق باشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
متاسفانه قریب به دو سال است که به بهانه واهی خطر کرونا، آموزش و پرورش به شکلی مفتضحانه و قهرآمیز فلج و فشل شده است. نگارنده را نظر بر آن نیست که کرونا خطرناک و بلکه مهلک نیست. بلکه بحث بر سر آن است که معضل و اپیدمی کرونا هر چه قدر هم خطرساز و نگران کننده باشد هرگز نباید دست آویزی برای معطل گذاشتن و سرگردان نمودن دانش آموزان، معلمان و کل فرهنگیان و امر آموزش کشور باشد.
به مدافعان و مدعیان سمج و دوپا در یک کفش غیر حضوری نمودن دروس دانش آموزان و عملا و عینا فلج نمودن آموزش و پرورش می باید متذکر شد که به همان میزان که شما معتقدید خانواده ها نگران و ترسان و مضطرب و معترض نسبت به حضور فرزندانشان در مدارس هستند، همین طور اغلب از ناموفق و ابتر بودن تعلیم و تعلم از طریق شبکه های مجازی و عمدتا "شاد" ناراضی و ناشاد می باشند.
معضلات و دردسرهایی نظیر نارسایی و نقص و قطع و وصل شدن سیستم مجازی و کیفیت پایین و نازل آن، عدم دسترسی بخش قابل توجهی از شهروندان و دانش آموزان به موبایل، اینترنت، کامپیوتر، تبلت، شانه خالی کردن برخی خانواده ها و دانش آموزان از وصل به این شبکه و سیستم ها و شرکت نیم بند و چند خط در میان دانش آموزان در دروس مجازی و برخی بهانه های دیگر از جمله قطعات پازل آموزش از طریق مجازی می باشد.
مضاف بر آن که با توجه به تخلف و تقلب و کپی برداری جمع قابل توجهی از دانش آموزان و عدم توجه عمیق و اصولی و علمی به امر فراگیری دروس بر بی سوادی و اخلاق منفی و معکوس و واژگونه آموزشی و مهارت یابی فریب و خدعه و خود تحریمی آموزشی و اخلاقی، متاسفانه و هزار افسوس و واویلا امر مقدس و ارزشمند آموزش و تربیت را لوث و مکدر و منکوب و سیه چهره نموده است.
متاسفانه طرفداران عدم بازگشایی مدارس و برخی به اصطلاح " اپیدمیولوژیست" ها آدرس غلط می دهند و این طور که معلوم است حتی در صورت واکسیناسیون کل دانش آموزان کشور هم به نظر می رسد باز به خاطر نوع خاص پارادایم ذهنی و سلیقه ای خویش و بعضا وصل به مافیای سود و منفعت از این خوان نعمت و رحمت و احیانا منتفع شدن از بعد به اصطلاح تکنولوژیک قضیه و به کار گیری آن در راستا و سمت و سوی ایده و اغراض واقعا ضد آموزش و مدرنیته و ناهمگام با پیشرفت علمی جهانی، نظام آموزش و پرورش را در حالت برزخ و ژلاتینی و تزلزل قرار دهند.
ضرورت بازنگری در دکترین توهم زای مدافعان و طرفداران سرسخت عدم بازگشایی مدارس هنگامی محسوس می باشد که به گفته وزیر محترم بهداشت: " مقدمات واکسینه شدن دانش آموزان در حال فراهم شدن است."
از سویی توجه و عنایت کافی و وافی به این نکته ضروری است که تا تحقق کامل و جامع واکسیناسیون کل دانش آموزان کشور که چه بسا ماه ها به طول انجامد راه کارها و ساز و کار و شیوه منطقی و کاربردی و کارآمدی تحصیل و آموزش حضوری با فرایند فرازمند و مفید پیش پای حضرات وجود دارد و گره ای که آقایان از آن دم می زنند و آن را یک سره کور و بسته می انگارند شبحی بیش نیست زیرا می توان در یک فراگرد اصولی، منطقی و اراده مند بر عمده مشکلات ذهن ساخته و بعضا غیر واقعی و آگراندیسمان شده فائق آمد.
حداقل کاری که مسئولان آموزش و پرورش با کمک وزارت بهداشت و همیاری و همکاری سایر نهادها و سازمان ها از ماه ها قبل می توانستند به مرحله اجرا بگذارند طرح بازگشایی مدارس به شکل مرحله بندی بود.
می توان با اختصاص دادن زمان بیشتر برای آموزش و تحصیل دانش آموزان در مدارس، نصب سیستم های پیشرفته تهویه هوا، ایمن سازی علمی و فوق تکنولوژیک و کاملا بهداشتی کلاس ها و فضاهای آموزشی، گسترش و وسعت فضاهای آموزشی، آموزش های لازم و ضروری بهداشتی توسط متخصصان و پزشکان و تکنسین های بهداشتی و درمانی، رعایت فواصل و پروتکل های بهداشتی نوین با استاندارد بین المللی و مطابق با اصول بهداشت جهانی، تقسیم دانش آموزان هر کلاس به نوبت گوناگون، هم زمان بهینه سازی و ایمن سازی کلیه کارکنان مدارس از خدمات گرفته تا کادر فنی و دفتری و معاونت ها و معلمان و دبیران، به اضافه ایمن سازی کل جامعه و خانواده ها، کاهش تراکم در کلاس ها وحیاط مدارس، رعایت بهداشت تنفسی و ... غول کرونا را مهار کرده و بازگشایی مدارس و رونق تحصیل و آموزش و رفع و دفع بسیاری از نگرانی ها و بعضا توهمات و بهانه ها را محقق ساخت.
رایزنی مسئولان آموزش و پرورش با شهرداری ها و مسئولان سیستم های حمل و نقل جهت تردد دانش آموزان و آماده سازی و تمهیدات وسایل حمل و نقل به اضافه نظارت و مدیریت وزارت بهداشت و درمان از حیث سلامت و بهداشت به میزان قابل ملاحظه و در خور تحسین و شایان قادر خواهد بود تا به پروسه مهم و ارزشمند و موثر و تعیین کننده امر آموزش مدد رساند.
امید آن که موضوع آموزش در اشلی گسترده و بعدی وسیع تر و جامع الاطراف در سرتاسر میهن عزیزمان ریل گذاری شده و بیش از این در زمینه علم و تربیت صدمه نبینیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یکی از معضلات و تراژدی های غمبار و ننگ و سیاهی بر چهره نظام و جامعه ما وجود و ظهور کودکان کار با انگیزه ها و شاخه های گوناگون آن می باشد. روان شناختی و جامعه شناسی معضل کودکان کار محققان و پژوهندگان و دلسوزان موضوع فوق را به این تحلیل و جمع بندی می رساند که بحث کودکان کار اعم از آن که به فقر و تنگدستی خانواده، طلاق، بی خانمانی، و یا سودجویی باندهای تبهکار و فاسد و قاچاق مواد افیونی مربوط و مرتبط باشد علاوه بر آن که سیمای شهر را مکدر و ذلت بار و باژگونه می نماید حاکی از عدم کفایت و درایت مسئولان کشور به خصوص نهادها، سازمان ها و بنیادها و وزارت خانه های ذیربط و بی تعهدی و بی عرضه گی و اغماض نامیمون و غیر منطقی حضرات از یک طرف و شبح خطرناک تبعیض ، بی عدالتی، تقسیم نابرابر قدرت، ثروت و امکانات و تسهیلات زندگانی و به محاق رفتن وجدان، انصاف، دیانت و صداقت به ویژه در میان برخی مسئولان طراز اول و نیز دست اندرکاران به اصطلاح امور خیریه، بهزیستی و چند قلم از این قماش می باشد.
به راستی جای بسی تاسف و تالم است که در جامعه و نظامی که مدعی اسلام و اجرای عدل الهی و علوی است به راحتی و به طور روزمره و بدون کوچک ترین مانع و رادعی کودکان معصوم با چهره های غمبار و محزون و افسرده و لباس مندرس و ژنده و پریشان خاطر جولان می دهند. برخی مثلا گل فروشند در حالی که گل وجودشان پژمرده گشته و گل هایشان تجسم وجودشان می باشد و برخی دیگر اسفند وجودشان را دود کرده و همراه با دود ماشین ها و غبار شهر و بوی ناامیدی و فلاکت سر چهار راه ها دنبال این ماشین و آن ماشین دویده و ملتمسانه از رانندگان و مسافران می خواهند که از آنها خرید کنند و اغلب اوقات چهره های تکیده و زرد و بیمارشان نشان از گرسنگی مفرط آنان دارد.
برخی کودکان کار نیز در حالی دستمال کاغذی در دست گرفته و این طرف و آن طرف پرسه می زنند که متاسفانه و هزار آه و افسوس و شرم، دستمال دستان آلوده و اندام پلید و منحوس سودجویان و بزه کاران حرفه ای و راه زنان نوامیس و شرف و عزت قرار می گیرند. در مواردی رویت شده که چشمان گرسنه و تشنه شهوت و عرض و حیاء دخترکان معصوم و مظلوم را تعقیب نموده و در پارک و بیغوله و حریم های شیطانی به شکار آنان می پردازند.
خوی فساد و پلشتی و درندگی و تعرض چشم انداز آتیه آنان را فریاد می زند و متاسفانه این چرخه مرض و اهریمنی نسل اندر نسل فرجام بشر و شهر و خیابان ها یمان را دوداندود اهرمن گون می سازد.
با این تفاصیل و نمایه های دون انسانیت و کرامت و اخلاق آیا شوخی نیست که دم از آدمیت و دیانت و رحم و مروت می زنیم و ادعاهامان گوش فلک الافلاک را هم کر می کند ؟
مگر مرام و مسلک ادیان الهی چنین نیست که اگر آن چه را برای خویشتن می پسندی و هر آن چه را که برای خود نمی پسندی برای غیر نیز مپسند. پس ما را چه شده است که خود و فرزند انمان شب ها در کانون خانواده با سر پناهی مطمئن می خسبیم اما کودکان کار و به ویژه آن دسته از آنان که سر پناهی و خانه و کاشانه ای ندارند در سرما و گرما در بیغوله ها و گوشه و کنار خرابه ها و پارک ها و یا چادرهای مندرس و آلوده سر برده و گروهی نیز به صورت کارتن خواب شب را با آن همه دلهره و گرسنگی و دهشت و وحشت به صبح می رسانند ؟
آیا مدعیان انسانیت و مسلمانی و مسئولان نظام و به ویژه کسانی که حقوق و مزایای بیت المال را که متعلق به همین کودکان کار است را از آن خود می سازند و می بایستی در رفع و دفع چنین معضلی بکوشند همچنان در تغافل و تجاهل به سر می برند حاضرند حتی برای لحظه ای کودکان و خانواده خویش را در قامت کودکان کار و کارتن خواب ها بنگرند.
علاوه بر مسئولان و دست اندکاران ذیربط کل شهروندان نیز بسته به توان و شرایط خویش در این زمینه مسئول می باشند مگر پیامبر رحمت و عطوفت نفرمودند ": جمیع شما مردم در قبال همدیگر مسئول هستید" و یا آنجا که فرمودند: "هر که صدای مظلوم و ستمدیده و درمانده ای را بشنود که از دیگران یاری و کمک می طلبد و او اجابت نکرده و به یاریش نشتابد قطعا مسلمان نیست."
پس همگان از خرد تا کلان و در هر مرتبه و موقعیتی که قرار داریم بیاییم همت به خرج بدهیم و به ندای وجدان و شرف و انسانیت پاسخ مثبت داده و با احساس تعهد و مسئولیت و نوع دوستی در رفع چنان معضل خانمان سوز و تالم بار بکوشیم و محبت و عاطفه و انسان دوستی را با یکدیگر تقسیم کرده ، دل های ناشاد را شاد نموده و آغوش گرم و مصفای خویش را برای کودکان کار بگشاییم و قلوب خویش را مالامال از عشق و رافت و محبت به آنان نماییم و با اجرای عدالت و تساوی و منشور انسانیت و پناه دادن به بی پناهان و بی سرپرستان و کودکان معصوم و آواره و این پرنده های بی بال و پر و غنچه های افسرده و پژمرده را شاداب و با طراوت ساختن آنان به انسانیت و مروت و نوع دوستی خویشتن در یک فراگرد خداپسندانه و بشر دوستانه و در عمل و نه در حرف جامعه عمل بپوشیم و رضایت این بندگان پاک و بی گناه و ملخ زده و در فقر نگه داشته شده را به جان بخریم که قطعا و یقینا رضایت حضرت حق نیز در چنین رضایتی نهفته است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
دگماتیسم به مثابه تصلب و تعصب محض مطلق و غیر معقول فکری و ذهنی است و تفکر و تعقل و انتقاد منصفانه و منطقی را برنمی تابد در تعارض و تناقض با آزاداندیشی و منطق و عقل و سیالیت و دینامیسم و ترانسفوریسم علمی و فلسفی می باشد. چه بسا تخریب و دیگرگونه گشتن و قلب ماهوی و گذر از خود و بازنگری و بازآفرینی و دل سپردن به پروسه استکمال و ترقی موجبات رشد و ارتقاء و فیروزمندی را فراهم نموده و فرد، جامعه، تاریخ و فرایندها و پارادایم های ذهنی، عینی و روند حرکت و تحقق رضایت خاطر آدمیان و سعادت و فضیلت و شاکله احسن زندگانی را فراچنگ می آورد.
هیچ آرایشی بدون پیرایش در ابژه و سوبژه و هیچ نوزایی منهای کهنه زدایی محقق نمی گردد.
" الاالله " زمانی مجسم و محقق می شود که " لااله " مورد تدقیق و تفهیم واقع شود. جمله ای وزین منسوب به " فریدریش نیچه" که می گوید: " برای بنا نهادن ارزش های نوین و عقلانی می باید بنیادها و بنیان های پوسیده و غیر معقول را تخریب نمود." پر واضح است که موضوع بدیهیات اولیه به تعبیر کانت " مفاهیم پیشینی" و ما قبل تجربی جای خود دارند و پندار نگارنده چنین نیست که یک نخبه و متفکر صاحب مکتب و سبک با لحاظ نمودن عقل و منطق و حقیقت و واقع پذیری "رئال" منفعل ، سرگردان و بی جهت به سر برده و تسلیم بادهای موسمی ذهنی گرایانه و پراتیک دیکتاتور مآبانه گردد!
در منطق ادیان و دنیای فلسفه و روان شناسی مصمم و اراده مند بودن توام با انعطاف لازمه و معقول و متعارف، اصلی پذیرفته شده و به قول معروف محکه پسند می باشد. آنچه ضروری و مهم می نماید شناخت مرزبندی فی مابین دگماتیزم و آزاد اندیشی است. تقلید از نیاکان در شکل جاهلی آن ، رسوبات ذهنی و عملی ضد تکاملی گریز از نوآوری و نوسازی، مقاومت در برابر انتقادات و اعتراضات عقلانی و به سربردن با خرافات و موهومات و پای فشردن بر انانیت در قاموس قرآن و کلام نورانی پیشوایان دین و مذهب و نخبگان و فلاسفه و جامعه شناسان و مصلحان جوامع مذموم و نکوهیده است.
بخش قابل توجهی از سوفسطائیان در برابر سقراط حکیم طلایه داران و سردمداران پارادایم قرون وسطی یا همان " اسکولاستیک" اشاعره یا جبری مسلک هامرحبه و باطنی گرایان افراطی، ظاههریون، کلامیون و اصولیین مستغرق در لفظ و ذهن، خوارج مسلک ها ،عمله استعماری در خدمت بنی امیه و بنی عباس و امثال زهری ها، عبدالله بن سلام ها، کعب الاحبار و ابوهریره و جاده صاف کن های راهبرد و راه کارهای ضد انسانی و سناریوهای چپاول و غارتگری و برده ساختی امپراطوران و آریستوکرات ها و نمادهای پوپولیسم پرداختی در عداد و شمار دگماتیسم اقماری تاریخ محسوب می گردند.
هرگز عنصر انتقادی زنده را در صندوقچه زمان و مکان قرار نمی دهیم. چه استبعادی دارد یک انسان به ویژه نخبه و متفکر به انتقادهای درون ساختی و ساخت های گوناگون سپهر اعتقادی و علمانی و فلسفی بپردازد. منطق حضرت ابراهیم نبی در مواجه با بت پرستان، موسی و هارون با فراعنه و گوساله پرستان، ابوطالب با ابرهه و محمد (ص) با جاهلیت زمان و ابولهب و ابوجهل مصادیقی بارز و عینی و ملموس از این دست به شمار می روند. دوره سه جلدی "تاریخ فلسفه غرب" اثر ماندگار و ارزشمند فیلسوف مشهور و بزرگ "برتراندراسل" آینه منعکس کننده بخش قابل ملاحظه ای از دکترین آزاداندیشی و پروسه انتقاد منطقی بی شائبه در عرصه های علم، فلسفه، منطق و مکتب می باشد. این فیلسوف شهیر و ریاضی دان معروف و ارجمند آزاد اندیشی و انتقاد در کلیت سیر علم و فلسفه و مکاتب عقیدتی و مرامی را تعیین و لحاظ نموده است.
" راسل" اگر به آسیب شناسی و معایب قرون وسطی همت گمارده و عصر روم و یونان قدیم و فلسفه متقدم و اسپارت و اندیشه و عقیده " المپی ،گنوسی، زئوس، انک گوراس ، امپیروکلس، پارمنیدس، فیثاغورث، بطلمیوس، و مکتب "مسلطی" و آسیای صغیر " تالس، اورفئوس، و خدایان " المپ" را به بوته نقادی آورده و علاوه بر تجلیل و تعظیم امثال نیوتون و کپلر و کوپرنیک باز عنصر نقد را فراموش نکرده حتی به عصر جدید و نوزائی و رنسانس و اوتر و کالون هم که می رسد ضمن ارج نهادن بر همت و تلاش و خدمات آنان شجاعانه نقطه نظرات خود را در کلیت موضوع اعم از این که کاملا حق با اوست یا به چالش آفرینی در برخی موارد پرداخته ابراز و اظهار می دارد. سبک فکری و علمی و فلسفی این اندیشمند قرن استاتیک نبوده و عبور از نظرات خود را نیز پنهان نمی ساخت.
به رغم برخی مستشرقین اندک و یا مغرض اعم از قدیم و جدید که تعدادی از غرب شناسان بی انصاف و افراطی و آنکاردی و آوانتوریست مشرق زمین و یا حتی وطنی را بایستس بدانها اضافه نمود هستند. دانشمندان آزاداندیش و شجاع و منصف غرب و شرق که هم اندیشی و هم افزایی مثبت و کارآمد را فراموش نکرده و جانب حق و حقیقت و رئالیسم و انصاف و عدل را رعایت کرده اند. روژه گاردی ، آنه ماری شیمل، ویلیام چیتیک، رنه گنون، چامسکی، گورگیو، لوئی ماسینیون، گوستاولوبون و ... از جمله دانشمندان منصف و قابل احترام دنیای غرب هستند که هرگز نباید به تاق نسیان سپرده شوند.
در اثر معروف "راسل" با "آگوستین قدیس" روبه رو می شویم که در عین "افلاطونیست" نقدهایی نیز به آراء و ایده های " افلاطون" دارد. این نگره پیرامون سایر نوافلاطونی ها نیز تسری دارد که در جتی خود و به طور جداگانه می باید مورد مراقه قرار گیرد.
( برتراند راسل ) «...در حال حاضر به نظر می رسد که دنیا به سوی راه حلی نظیر راه حل عهد قدیم سیر می کند، یعنی به سوی نظامی سیر می کند که به زور بر جامعه تحمیل شود و بیشتر نماینده اراده زورمندان باشد تا امیدهای توده مردم. »
متاسفانه برخی افراد به ظاهر محقق و نویسنده و مدرس گاها از روی تجاهل و نوع خاص ساختار و شاکله فکری و رفتاری و زمانی نیز به لحاظ کم عمقی و باری به هر جهت به گونه ای خلاف واقع و حقیقت به اظهار نظر و قلمی کردن مطالب و مکنونات غلط و انحرافی خویش مبادرت می ورزند و در این خط سیر لجاجت و اصرار نیز می ورزند.
در حدود دهه قبل فردی تحت عنوان واهی نویسنده و پژوهشگر در برخی مناطق آموزش و پرورش به ویژه منطقه 9 تهران، برای تعدادی از دبیران رشته ادبیات سلسله مبحثی تحت عنوان« استکبار شناسی »بیان نمود و جزوه و کتاب کم حجمی نیز در این مورد در اختیار مستمعین قرار داده بود که سیمایی سراسر غیر واقعی از "رنسانس" و عصر جدید و بسیار افراطی و مغرضانه منعکس نموده بود.
فرد مذکور به گونه ای به پردازش موضوع پرداخته بود که گویی ورود به عصر علم و رنسانس و پوزیتیویسم ساخته و پرداخته شیطان و لائیک ها و سکولاریسم و ملحدین و صهیونیست ها بوده و برداشتن پرچم علم به منزله و علامت مقابله و مبارزه و خصومت با دین و مذهب و خدا و معنویات و متافیزیک و ماوراءالطبیعه است!
و از آن طرف یک سیمای کاملا مطلق مثبت و برحق و حقیقت از عصر تاریک قرون وسطی و اسکولاستیک به خواننده ارائه نموده بود و حال آن که علاوه بر آزاداندیشان و محققان عصر رنسانس و پسارنسانس در سرتاسر جهان با هر عقیده و دین و آئین در همان عصر تاریک اسکولاستیک ، فیلسوفان و دانشمندان بزرگ در رشته های گوناگون علمی و هنری از دانته گرفته تا آگوستین قدیس انتقادات و ایرادات و اعتراضات عمده و قابل توجهی بر پارادایم و دکترین قرون وسطی و طلایه داران و پرچم داران آن دوران تاریک ضد علم و عقل وارد ساختند.
پژوهشگران فوق الذکر گویا کتاب آقای "راسل" و سایر اندیشمندان نظیر "ویل دورانت، مونتگری وات، پی یر روسو، نهرو، فروغی، نصر، شایگان ، زرین کوب، تاریخ تمدن اسلام، دانش مسلمین، کارنامه اسلام، ویژگی های قرون جدید، آئین کاتولیک، عقل و اعتقاد دینی " و ... را مطالعه ننموده و یا اصالتا قبول نداشته است که در قرون وسطی چه میزان به نام دین و در مذهب و قوالب "کلیسا، ارتودکس، کاتولیک" و با آویزه قرار دادن ایمان و بر خلاف آیین انبیاء و توحید و سفارش الوهیت به دین و دانش جانب جهل و خرافات را گرفتند و با علم و تجربه و ترقی و آگاهی و مدرنیته در شکل و ذات حقیقی آن به مبارزه و مقابله پرداختند.
در عصر تاریک اسکولاستیک چگونه می توان عقل سلیم و انصاف داشت اما تراژدی گالیله و محاکمه او که گردن زدن ها و سوزاندن انسان ها و به ویژه دانشمندان، استعمار کهنه و برده داری و سرواژیسم خدایگان، پاپ ها و اسقف ها و کاردینال ها، بهشت فروشی، پاک کردن و عفو گناهان در قبال دریافت رشوه های کلان و افسانه ای، ارائه سیمایی خشن از دین، مطلق اندیشی های غیر واقعی ، فقدان بهداشت و استحمام و حتی جن زدگی!!؟ دانستن بیماری صرع و این که گناه آدم در بهشت به فرزندان او نیز سرایت کرده و هر فردی با گناه اولیه به دنیا می آید و مسیح(ع) نیز خود را به عنوان تاوان گناهان بشریت خود را فدا کرد و به دار آویخته شد.
قهر آسمان و زمین، عدم امکان جدایی زن و شوهر، قائل نشدن حق مالکیت برای زن، عدم حق ازدواج برای کشیشان و ... را نادیده انگاشت. آیا پذیرش آیین وسطایی با آن همه تراژدی و فساد و تباهی و انحرافات و تحریفات و فاصله گرفتن از اصل دین و منویات الهی و معنویات و نادیده گرفتن جنبه های مثبت عصر جدید و نورایی علم، اختراعات، ابداعات، کشفیات، توجه به حکومت، دولت، مردم سالاری، دموکراسی (در شکل حقیقی و کارآمد بودن)، قانون ، مدنیت، پارلمان و ... که خود کمک شایان توجهی به بشریت و حتی دین و خداشناسی و معنویات تلقی می گردد، خبر دگم اندیشی ، جاهلیت مدرن و خیانت و مقابله با علم و دانش و ترقی و انسانیت می باشد.
اگر درد، درد سوءاستفاده و نفوذ و بروز برخی ناهنجاری ها و مولفه های ضد بشری و دینی است این موضوع به طور عمیق و گسترده در عصر تاریک اسکولاستیک به طور وضوح مشاهده می گردد و ما هرگز طرفدار و جانبدار و مدافع برخی جوانب افراطی و یا سوءاستفاده ها و عناصر نفوذ در ابعاد عقیدتی، سیاسی و فلسفی در عصر رنسانس نیستیم و هرگز عنصر انتقادی زنده را در صندوقچه زمان و مکان قرار نمی دهیم.
موضوعاتی نظیر استعمار، برده داری نوین و نئوکلنیالیسم و مولفه هایی چون فاصله طبقاتی ، آپارتاید، جنایت در ویتنام، الجزایر، عراق، افغانستان، یمن، سوریه، فلسطین اشغالی و آن چه در دوران قاجاریه و پهلوی ها بر سر ایران و ایرانی آمد و نابودی طبیعت، مصرف زدگی و البته در عرصه علم نوعی شکاکیت نوین و در برخی موارد بت تلقی شدن علم و تجربه را مورد نقادی قرار می دهیم و هرگز از ظلم و تجاوز ، اشغالگری و غارت منابع طبیعی جهان سوم تحت هر نام و عنوانی که باشد دفاع نمی کنیم و چه بسا تجدید نظر در تجد نظر ضروری به نظر می آید. به عنوان مثال ژرژبوردو در نقد لیبرالیسم کلاسیک کتاب می نویسد و خود آقای راسل در مواردی امثال لوتر را هم به نقد می کشد.
سخن ما نیز چنین است که سره از ناسره تشخیص داده شود و عقل سالم ایجاب می کند تا آنچه را که حسن بوده و مورد تایید و تصریح عقل و دین و شعور و انصاف و منطق است ناجوانمردانه به زیر علامت سوال و سلاخی نبریم! و از کثافات و رذائل و پلشتی و آن همه سیاهی و نکبت و اهریمن سیرتی قرون وسطی نه فقط ضد علم و بلکه ضد دین به مفهوم متعالی آن جانبداری نکنیم که تاریخ و آیندگان در درایت و سلامت عقل ما شک کنند.
راسل، خود در کتاب معروفش به نسبی بودن و محدودیت عقل و علم اعتراف دارد و هرگز وحی و ماوراء طبیعت را رد نکرده است و در ارزیابی رنسانس و عصر علم جانب انصاف و معدلت را رعایت کرده است آنجا که در صفحه 378 کتاب خویش می نویسد:
« رهایی از قید حاکمیت کلیسا منجر به رشد فردیت شد و حتی به سرحد هرج و مرج رسید. در اذهان مردم عصر رنسانس، انضباط چه فکری و چه اخلاقی و چه سیاسی – فلسفه مدرسی و حکومت دینی را تداعی می کرد. منطق ارسطویی مدرسیان محدود بود اما توانسته بود نوعی خاص از دقت را پرورش دهد. وقتی که این مکتب منطقی از مد افتاد در ابتدا چیز بهتری جای آن را نگرفت بلکه فقط یک تقلید التقاطی از نمونه های قدیم رواج یافت. تا قرن هفدهم چیز مهمی در فلسفه پدید نیامد. هرج و مرج اخلاقی و سیاسی ایتالیا در قرن پانزدهم وحشت آور بود و نظریات ماکیاولی را برانگیخت . در عین حال آزادی از قید و بندهای فکری به بروز شگفت انگیز نبوغ هنری و ادبی منجر شد اما چنین جامعه ای پایدار نیست. رفرم و ضد رفرم به همراهی اسارت ایتالیا در دست اسپانیا محاسن و همه معایب رنسانس ایتالیا را پایان بخشید. هنگامی که رنسانس به شمال کوه های آلپ سرایت کرد دیگر آن روح هرج و مرج طلب را نداشت. »
راسل ضمن ادامه نقادی و به محک گذاردن چند و چون تمامی آراء فلاسفه و دانشمندان عصر قدیم و حتی جدید حتی به آوانتوریسم از نوع "باکوئین" نیز اشارت دارد و هرگز از نقد نمی هراسد اما همیشه جانب انصاف و عدالت را در نظر می گیرد و همواره به دنبال ارائه راه حل منطقی و بهتر است.
وی در صفحه 379 کتاب می نویسد: «...در حال حاضر به نظر می رسد که دنیا به سوی راه حلی نظیر راه حل عهد قدیم سیر می کند، یعنی به سوی نظامی سیر می کند که به زور بر جامعه تحمیل شود و بیشتر نماینده اراده زورمندان باشد تا امیدهای توده مردم. مشکل یک نظام اجتماعی با دوام و رضایت بخش را فقط با ترکیب استحکام امپراطوری روم و ایده آلیزم "شهر خدا" ی آگوستین قدیس می توان حل کرد. برای حصول این مقصود فلسفه جدیدی لازم خواهد بود. »
نتیجه آن که : یک انسان محقق و آزاده و منطقی همواره باید سعی داشته باشد تا به اندیشه ورزی و مطالعه تتبع خویش ادامه بدهد و هرگز جانب اعتدال و انصاف را از کف ندهد و از تصلب فکری و ذهنیت تام و مطلق اندیشی جانبدارانه و غیر معقول پرهیز کند. انتقاد در انتقاد و به طور پیوسته و گذرا از وضع موجود و پرهیز از محدودیت گرایی و استاتیک و پرواز در اوج قلل علم و دانش می بایستی وجهه همت تمامی آزاداندیشان و نخبگان و محققان قرار گیرد.
علم جهان شمول و آزاد از قید و بند خرافه و دگم اندیشی و پذیرش سیالیت و دینامیزم و شجاعت و اراده معقول و متوازن در ابراز عقیده و دکترین یک اصل و شاه بیت غزل هستی و پلاتفرم و مانیفست بشریت تلقی گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
به مناسبت سالگشت درگذشت دکتر علی شریعتی ضروری است تا یادی از آن یار سفر کرده نماییم.
مرحوم علی شریعتی یک ایرانی موحد و وطن دوست و کاراکتر و الیت برجسته ای بود که ضمن توجه به باورهای درونی و بومی گرایی همواره در صدد نوگرایی و نواندیشی بود و به اقتباس از اندیشه ها و دکترین های جهانی در زمینه های گوناگون مدنی، جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد، هنر و فلسفه بود و لذا در عین آشنایی و همگرایی با نخبگان ایرانی و اسلامی با دانشمندان و اندیشمندان بزرگی نظیر گورویچ، لوئی ماسینیون، امه سزر، آندره ژید، اقبال، ژان پیاژه و مبارزانی چون بن بلا، و نهضت های آزادی بخش در الجزایر که علیه استعمار فرانسه فعالیت داشتند مراوده و همکاری داشت.
علی اگر از اگزیستانسیالیسم و ژان پل سارتر ، هایدگر و مکاتب منتسب به کانت و هگل سخن می گفت و علاوه بر شرق در غرب هم غواصی و تفحص می نمود ضمن ثبات جهان بینی و مکتبی که داشت اما به نوعی پلورالیسم و پلوتیسم منطقی و عقلانی و همبستگی و تاثیر و تاثر حکمی و فلسفی و جامعه شناختی و فرا ایدئولوژیک و افزون بر تجارب و یافته های انسان شناختی خود می اندیشید. این بدان معنی نبود که شریعتی به نوعی ایده و دکترین ژلاتینی زوار در رفته و بدون حساب و کتاب قائل باشد بلکه آنچه دکتر را می آزرد و رنج می داد دگماتیسم و جزم گرایی و تنیدن در خود و بریدن از جهان اندیشه ها و تفکرات و تئوری ها بود.
شریعتی به اقتباس و استنتاج و نقد عالمانه و بی غرضانه توامان می اندیشید. جاذبه شخصیتی و نواندیشی و سعه صدر و جامعیت شریعتی جوانان و حتی متفکران بزرگی را شیفته خود نموده بود. در قاموس فکری شریعتی جهاد بدون هجرت معنی نداشت و او همواره به "سیرو فی الارض ..." نگاهی عمیق داشت و انترناسیونال ، جهان وطنی و آگاهی بخشی در سطوح کلان ساختاری و مکتبی و انسانی و ارتباط فکری و اما نیستی در کل جهان و هم اندیشی با متفکران مطرح بین المللی و همچنین نجات محرومان و شلاق خوردگان و به زنجیر بسته شدگان زمانه دغدغه اصلی و زیر بنایی او بود.
علی در شناخت جامعه و تاریخ صرفا در فلسفه یونان و روم قدیم توقف نمی نمود و از اسطوره و افلاطون به دنیای آگوست کنت و دکارت ، جان هیگ، گوردون چایلد، گورویچ، هابرماس و حتی هگلیسم و مارکس نیز البته با تدقیق و منتقدانه نقب می زد و علاوه بر سیاست نامه خواجه نظام مالملک متون سفرنامه های متفکران معروف جهانی و محققانی نظیر ادوارد براون و ... را نیز به کندو کاو می نشست. از منظر شریعتی تاریخ نگاری و جامعه شناسی ابن خلدون منفک از جامعه شناختی ریمون آرون و غیره نبود.
جامع نگری و جامع الاطراف بودن شریعتی و تفکر و تعقل و تحقیق و نقادی عالمانه و منصفانه او بود که بسیاری از جوانان و حتی اندیشمندان سترگ وطنی و جهانی را به خود جلب نمود و همگان به علی به عنوان یک چهره فرابومی و جهانی ، آزاده، کنکاشگر، مسافر دنیای اندیشه ها و مکاتب و دکترین ها و قائدی در عالم ایده ها و تتبعات اندیشه ای و مجاهدی مهاجر و ظلم ستیز و عدالت خواه و مصلحی خیرخواه و ذوب در حق و حقیقت و آزادی و آزادگی نگریسته و عاقبت الامر او را که عمری از رحمت محمدی و عدالت علوی و شهامت حسینی سخن می گفت و می ستود و از ستم و بی عدالتی و نامردمی طواغیت زمان و شکنجه آزادی خواهان و مبارزان وطنی و جهانی، همچنان ققنوس فریاد برمی آورد در مسلخ عشق و شهادت، حلاج وار نظاره گر شدند.
روحش شاد، یادش به خیر و راهش پر رهرو باد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
فرهنگ و به ویژه ادبیات یک کشور در حکم قاموس و حیثیت و آبروی معنوی و اُسّ اساس آن کشور قلمداد شده و به عبارتی حاوی میراث ملی و انسانی و مکتبی و تاریخ ممالک به حساب می آید و هرگونه بازی با فرهنگ و ادبیات مساوی است با به مخاطره افکندن ، لکه دار نمودن و حتی هدم و تخریب هویت ملی و کیان و شوکت و عزت و شرف و حتی استقلال و تمامیت و منافع استراتژیک یک دولت و کشور تلقی می شود.
متاسفانه در کنار افراط و تفریط ها و فرهنگ گریزی و فرهنگ ستیزی برخی مسئولین و متولیان امر و بی توجهی به میراث فرهنگی و ملیت و هویت ایرانی و به زیر علامت سوال بردن برخی چهره ها و اسوه های فرهنگی متقدم و متاخر امثال مولانا، سعدی، سید جمال الدین اسدآبادی و .... دخمه ها و باندهایی که هیچ سنخیت با عنصر فرهنگ ندارند و جز به درآمدهای نامشروع و بادآورده و مالا تخریب فرهنگی و سرقت ادبی و زیر پا نهادن حقوق معنوی و مؤلف و نویسنده و ناشر نمی اندیشند با سوء استفاده از اوضاع آشفته اجتماعی، فرهنگی و ادبی و فقدان یک نظارت مدنی و قانونی برخی کتب و آثار ادبی هنری، تاریخی و فرهنگی قدیمی را علاوه بر بارگذاری به صورت PDF با قیمت ارزان و حتی فله ای و کیلویی خریداری نموده و بدون اجازه از ناشر و نویسنده با قیمت بسیار بالا چاپ و به فروش می رسانند و هنگامی هم که به آنان اعتراض می شود با کمال جسارت و پررویی اظهار می دارند که ما اصلا نیازی به اجازه گرفتن نداریم و حتی به قدری وقیح هستند که به فحاشی هم می پردازند و طلبکار هم هستند!
متاسفانه وزارت ارشاد و بخش مطبوعات آن نیز نظارت و حساسیتی از خود نشان نمی دهد و همین معضل اذهان را مشوش و موجبات علامت سوالاتی را پدید می آورد!
در اوایل سارقان ادبی و فرهنگی عنوان می نمودند که ما کتب قدیمی را از افراد می خریم و به طور اینترنتی مطالب را به فروش می رسانیم اما هم اکنون پا را فراتر گذاشته و همان آثار را مجددا منتشر می کنند در حالی که هم سود کلان به جیب می زنند و هم حق و حقوق ناشر و نویسنده را پایمال می نمایند. آیا این جز دزدی و خیانت و کلاشی و نوعی قاچاق و کلاه برداری اسم دیگری هم دارد؟ از جمله این خیانت و سرقت و حقه بازی چاپ کتاب "اینجا قلعه مرغی است" به قلم حقیر عبدالله افراسیابی آن هم با قیمت 150 هزار تومانی است و همین طور سایر آثار حقیر و دیگر نویسندگان و مؤلفان ؛ جالب اینجاست که با این که روی کتاب نام نویسنده درج شده در توضیح و شرح کتاب از نام فردی دیگر سرقت شده و مدعی شده اند که نویسنده کتاب "بهرام افراسیابی" است. به عبارتی هم از کاه و هم از کاهدان خورده اند.
آقای بهرام افراسیابی که البته نامی است نامدار و مشهور و صاحب آثار و برجستگی علمی، پوششی گشته برای سوء استفاده دیگری برای سارقان ادبی. اگر موضوع را مسامحتا فرض کنیم بی سوادی حضرات را نشان می دهد و چنانچه اگر عامرانه بی انگاریم قوزبالاقوز و شیادی مضاعف می باشد. اما در این آشفته بازار گویی سنگ را بسته و سگ را رها کرده اند. و به قول آن شاعر معروف "در خراب آباد شهر بی تپش ، وای جغدی هم نمی آید به گوش !" طرفه این که در مواردی شخصا ناظر سرقت ادبی، فرهنگی به توان N بوده ام!!؟ یعنی فردی حتی اثری را با حقه بازی و نیرنگ ویژه به نام خودش چاپ کرده است.
در اینجا به یاد نکته ای تاریخی افتادم. در اخبار ادبی و عالم شعر آمده است روزی شاعر بزرگ و معروف "انوری" ملاحظه نمود عده ای دور یک شیاد گرد آمده و آن فرد مکار و سارق اشعار او یعنی انوری را می خواند. وقتی انوری پرسید این اشعار از کیست؟ او پاسخ داد: از خودم می باشد. تعجب انوری آن هنگام بیشتر شد که وقتی پرسید نام تو چیست؟ با کمال اعجاب گفت: من خودم انوری هستم!! از مسئولین و متولیان امر فرهنگ و ادبیات انتظار می رود جهت ممانعت از اشاعه و گسترش و نهادینه شدن چنان معضلات و ناهنجاری و ضد ارزش ادبی – فرهنگی و خلع ید از سارقان و شیادان ضد ادبی- فرهنگی با برنامه ریزی دقیق و استراتژی مدون و معقول و در عین حال قاطعانه وارد میدان شده و اقدام عاجل را محقق سازند و از این رهگذر وجود هر گونه شائبه را مرتفع سازند.
کوتاهی و اغماض در این موضوع موجبات بدبینی، ناامیدی، باز گذاشتن هر چه بیشتر دست ناپاکان و آلوده های ادبی و گاها و بعضا فرار مغزها و نگاه به خارج را فراهم می سازد.
بایستی متذکر شد که با قمار با قاموس فرهنگ و ادب و سکوت و خیانت متولیان امر فرهنگ از سوی دیگر هرگز نباید به بازتولید و بازآفرینی چهره های نامدار و ارزشمندی نظیر بدیع الزمان فروزانفر، معین، دهخدا، شریعتی، مطهری و یا سقراط و مولانا و حافظ و .... امیدوار بود.
رویه کاری حضرات چمباتمه زده بر پیکر فرهنگ و ادبیات. یادآور این شعر معروف است که:
چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
الغرض! قلمی شدن این نکات و مطالب مندرجه و معترضه بدان جهت می باشد تا هم از خیانت به فرهنگ و ادب و میراث فرهنگی و ادبی به طور جدی و پیگیر جلوگیری به عمل آید و هم به داد و فریاد و حق قانونی و مدنی و طبیعی خالقان آثار هنری، ادبی از سوی نویسندگان و هنرمندان و دانش پژوهان همت گماریم و بدین سان به سارقان و شیادان با پوشش واهی و کذب فرهنگ و ادب ثابت کنیم که:
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست
عرض خود می بری و زحمت ما میداری
و چنانچه اگر کوتاهی ورزیم متاسفانه باید گریست و گفت :
جای دارد که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خرف می شکند بازارش
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نام کتاب: مجموعه کتاب های سعادت
نویسنده: رندی گِیج
ترجمه: نیما عرب شاهی و شکوه آرونی
کتاب از 5 کتاب تشکیل شده و دارای 7 فصل می باشد. در بخشی مهم از کتاب با 37 راز سعادت مواجه می شویم. "سعادت" چیز عجیبی است. همه این واژه را شنیده اند ولی عده کمی معنی واقعی آن را درک کرده اند. افراد معدودی رازهای باز شدن قفل سعادت در زندگی را می دانند. اگر شما هم این رازها را فرا بگیرید دنیای جدیدی پیش رویتان قرار خواهد گرفت.
در راز اول می خوانیم:
" نمی توانید از زیر پرداخت سهم خود به کائنات شانه خالی کنید. این، اولین راز اصلی سعادت و همان رازی است که بسیاری از مردم متوجه آن نیستند. آنها سعادت را مانند طلب خود می دانند و توجهی به انرژی ای که آن را احاطه کرده است ندارند. همه چیز در کائنات بر اساس اصل مبادله ای ارزش (بها) در برابر ارزش (بها) است. ولی کفه های این ترازوی مبادله هم سطح نیستند. آنچه می دهید چند برابر به سوی شما باز می گردد، معمولا ده برابر. پس وقتی بذر نیکی می کارید ، نیکی بیشتری به سراغ شما خواهد آمد."
در راز سوم چنین می خوانیم:
" سعادتمندان، متعصبان مذهبی نیستند." و "با این که سعادتمندان لزوما افراد مذهبی نیستند ولی انسان هایی عمیقا معنوی به حساب می آیند. آنها می دانند که تعصبات و باورهای تحریف شده ی دینی باعث می شوند که ایشان از طبیعت اصلی خود فاصله بگیرند. مسیر سعادت فارغ از پیچیدگی است و از مرحله ی رؤیا تا مرحله تجلی ساده و زیباست. سعادت واقعی عمومی است نه انحصاری."
در راز پنجم می خوانیم:
" سعادت شما بر مبنای کلام شما شکل می گیرد."
در راز ششم چنین آمده است:
" هر چه عشق بیشتری به دیگران ببخشید، عشق بیشتری به سوی شما کشیده می شود. تندرستی فراوان به برکت خود زیاد می شود. شادی نیز به همین شکل است."
در راز هفتم آمده است:
" طبیعت، از خلاء متنفر است، همیشه سعی می کند خلاء را با خوبی پر کند. اگر دست شما پر باشد کائنات نمی تواند چیزی در دست شما بگذارد. بهترین راه برای جذب چیز مثبت ، رها کردن چیزی منفی است."
در راز نهم نیز آمده است:
" می توانید آنچه را که فکر می کنید می خواهید طلب کنید ولی آنچه را که واقعا طلب کرده بودید به دست می آورید. "
موضوع " قوی ترین ابزار رسیدن به سعادت دانایی است." در راز دهم آمده است.
همچنین در راز یازدهم می گوید:"سعادت حق مسلم و طبیعی شماست." " وقتی ناسالم ناخشنود یا فقیر هستید به این دلیل است که از مسیر خود فاصله گرفته و ارتباطتان با طبیعت واقعی خود از دست داده اید. سلامتی جزء حالت طبیعی شماست. فقط وقتی از حالت هماهنگی و تناسب خارج می شوید بیماری به سراغ شما می آید. شما شاد و خشنود وارد این دنیا می شوید. ناخشنودی یک انتخاب آگاهانه است و لازمه اش آن است که خود برای داشتن آن تصمیم بگیرید. ناخشنودی امری طبیعی نیست."
راز دوازدهم ما را متوجه این نکته می کند:" کائنات تمام نیازهای شما را برآورده کرده است. سعادت در فضای شما موج می زند. سعادت مانند سربازی که در انتظار فرامین است در کناری منتظر است تا آن را فرا بخوانید."
چه زیباست این جمله در راز سیزدهم که:" هنگامی که ماموریت خود را می یابید ، سعادت نیز شما را می یابد" یا " وقتی به کاری که واقعا باید انجام دهید مشغول شوید کائنات جواب این کار شما را با خیر و نعمت ها می دهد. عملکرد قوانین کائنات این گونه است و استثنایی هم ندارد. همه مردم به طور ناخوداگاه در جست و جوی جهاد خود هستند. نوعی دلیل، تمایل یا بینش که بزرگ تر از آنچه هستند باشند. وقتی به انجام ماموریت خود مشغول هستید دیگران این نیرو را احساس کرده و می خواهند که بخشی از آن باشند."
در راز چهاردهم آمده است:" هنگامی که بینشی قوی داشته باشید کائنات در برابر اراده شما سر تعظیم فرود می آورد. "
راز شانزدهم می گوید:
" ایمان، سعادت شما را از منبع آن بیرون می کشد." "می دانیم که افکار ، انسان را قادر می سازند که سعادت را از فضای اطراف خود به واقعیت فیزیکی تبدیل کند ولی این اتفاق بدون داشتن ایمان روی نمی دهد."
در راز هجدهم آمده است:
" اتفاقاتی که دیگران چالش می نامند، باعث می شود رشد شخصیت شما شده و سعادت را برایتان به ارمغان می اورند." عبارت زیبای " رؤیاهای شما باید به اندازه خودتان بزرگ باشد." در راز بیستم آمده است."
جمله " سعادت همیشه ردپایی از خود به جای می گذارد " متعلق به راز بیست و یکم است.
راز بیست و دوم معتقد است :
" بینش و رؤیای شما سعادت را خیلی زود نزدتان می آورد."
در راز بیست و سوم می خوانیم: " سعادت ربطی به فرصت ها، شانس و بخت و اقبال ندارد."
در راز بیست و چهارم می خوانیم:" سعادت به معنی فراوانی چیزی نیست. سعادت نوعی طرز تفکر است."
راز بیست و پنجم می گوید:" ذهن شما ابزاری است برای رسیدن به سعادت یا بدبختی." " این راز یا ترسناک ترین چیزی است که شنیده اید یا بهترین بصیرتی است که تا به حال آموخته اید."
در راز سی ام آمده است:" در تجلی سعادت، موضوع قضاوت مطرح نیست. "
در راز سی و یکم می گوید:" تا وقتی ماموریت فعلی خود را تمام نکنید ماموریت بعدی به شما داده نمی شود."
در راز سی و دوم می خوانیم:" سرعت رشد سعادت شما دقیقا برابر با رشد خودتان است."
در راز سی و سوم آمده است:" باید تفکر انتقادی داشته باشید. کاری که عوام نمی توانند انجام دهند."
راز سی و چهارم می گوید:" کائنات می تواند هر کاری را تنها به واسطه ی خود شما برایتان انجام دهد."
راز سی و پنجم می خوانیم:" بدگویی درباره دیگران ، دِینِ منفی برای شما ایجاد می کند."
در راز سی و ششم آمده است:" وقتی انتقام از یک در بیرون می رود ، سعادت از درب دیگر وارد می شود."
در راز سی و هفتم چنین می خوانیم:" تجلی غنا و سعادت ، نتیجه فراگیری رازهایی است که آنها را تبیین می کنند، حال شما این رازها را فرا گرفته اید."
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نام کتاب: پرسیدن ، مهم تر از پاسخ دادن است.
نویسنده کتاب: "دنیل کلاک" و "ریموند مارتین"
ترجمه: حمیده بحرینی
چاپ کتاب: کتاب در 198 صفحه توسط انتشارات هرمس به چاپ رسیده است.
این نکته مهم در کتاب جلوه گر است که "سوال ها اگر بی قید و شرط باشند نه قابل جواب دادن هستند و نه غیر قابل جواب دادن. هیچ سوالی نیست که مطلقا بی پاسخ باشد. هیچ سوالی فقط به نحو مشروط می توان گفت که پرسش هایی هستند که پاسخ دادنی نیستند. هیچ سوالی هم نیست که مطلقا قابل جواب دادن باشد. هیچ سوالی و باز هم فقط به نحو مشروط می توان گفت که پرسش هایی هستند که پاسخ دادنی اند. این که سوالی پاسخی داشته باشد یا پاسخی نداشته باشد بستگی به مفروضات کسی دارد که می خواهد به آن سوال پاسخ دهد."
در بخشی از کتاب چنین آمده است :" توجه داشته باشید که بیشتر ما طوری تعلیم دیده ایم که به سوال هایی که قابل جواب دادن نیستند پاسخ نمی دهیم. به ما آموخته اند که این نوع پرسش ها بی فایده اند و هیچ وقت در نظر نمی گیریم که ممکن است یکی از فایده های پرداختن به این گونه پرسش ها تقویت ذهن باشد. "
نویسندگان این کتاب در زمانه ای که بشر بسیار قدرتمند تر و ذهنش بسیار انباشته تر از دوران سقراط است ما را به شیوه سقراطی به عرصه داشته ها و دانش هایمان می برند تا در پایان راه نمی دانم سقراط را بر زبانمان جاری سازند. نمی دانمی که به بیان آنان اصل حکمت است... خرد در همین پرسش گری است. شاید بگویید اینها سوال هایی کهن هستند که به آنها پاسخ هایی شایسته و از زوایای متفاوت داده اند، چه نیازی به طرح مجدد آنها؟ بی شک پاسخ های داده شده فراوان اند. اما ادعای نویسندگان طرح پرسش و تمرین خود اندیشی است.
سقراط فیلسوف تمام عیار بود. او همین قدر می دانست که چیزی نمی داند. اما این هنر را هم داشت که به دیگران نشان دهد آنان هم، با همه باریک بینی و فضل و ادعاهایشان چیزی نمی دانند. سقراط با تکیه به فلسفه همه چیز را زیر سوال می برد حتی خود آن فرض هایی را که پیشتر همه چیز را بر مبنای آنها زیر سوال برده بود. او مثل هر فیلسوف واقعی، با تکیه بر فلسفه به ما نشان می دهد که چگونه خودمان زیر پای خودمان را خالی کنیم و از پاسخ ها که حائل میان ما و امر رازآمیزند، گذر کنیم...
هدف ما در این کتاب حل این دو مسئله ، یعنی نبود انگیزه و نبود آمادگی است و بیش از آن که حرف بزنیم عملا نشان خواهیم داد که فلسفه ، مجموعه ای از اطلاعات نیست بلکه پرسش گری و خردورزی است... کاری کنیم که دانشجویان از اسارت پاسخ های حاضر و آماده رها شوند و بعد از آن برای خلق مفاهیم نو آمادگی پیدا کنند."
در قسمتی دیگر از کتاب می خوانیم:"... در نهایت این، آن پاسخ ها هستند که ما را مهار می کنند. ما با محصور شدن در حصار پاسخ ها چشم ها را بر روی این واقعیت می بندیم که شکلی که جهان واقع از منظر تجربه و اعتقاد ما دارد همان قدر محصول جهان است که محصول خود ما ، مایی که ناظر آنیم. ...مسئله این است که بی آن که متوجه باشیم تجاربمان را به صورت دست و پاگیر و خبری تفسیر می کنیم. ... ما شما را به شیوه سقراطی به دنیای فلسفه دعوت می کنیم. کاری می کنیم که از پاسخ هایی که دارید دست بکشید و آن قدر این کار را ادامه می دهیم که بتوانید حکمت نداشتن را به دست آورید. اگر فقط به جای پاسخ های کهنه پاسخ های نو بنشانیم بهره چندانی نخواهیم برد.
نکته اصلی این است که خود را کاملا از وابستگی به پاسخ ها برهانیم و پایه های آن را سست کنیم و به موضع پرسش گری معصومانه ای برگردیم که تمام آن اطمینان خاطر را به کناری می نهد و قوتش را از نادانسته ها می گیرد، نه از پاسخ ها....
نویسنده ضمن توجه دادن خوانندگان و پژوهشگران به این نکته که " پس فلسفه یک فعالیت است. یک مجموعه دانش و مانند هر فعالیت دیگری به مهارت نیاز دارد. اما چه نوع مهارتی؟ در یک کلام: "توانایی دیدن خود و جهان از دیدگاه های متفاوت" اضافه می کند:"ما در زندگی روزمره، کاملا بر اساس دیدگاهی که برای ما آشناست روزگار می گذرانیم. اما در همین زندگی روزمره هم به ویژه در هنگامه بروز تعارض ها این توانایی که بتوانیم دیدگاه خود را کنار بگذاریم و از دیدگاه دیگری به مسئله نگاه کنیم می تواند بی نهایت سودمند باشد.... بدون این مهارت نمی توان مسائلی را که در چارچوب دیدگاه آشنای ما غیر قابل حل هستند حل کرد." هر چند همه ما در کنه ضمیرمان می دانیم که دیدگاه ما تنها دیدگاه معتبر نیست، اما مایلیم این نکته را به حاشیه آگاهی خود برانیم زیرا وقتی با دیدگاهی مواجه شویم که نقطه مقابل دیدگاه ما است ناراحت و هراسان می شویم. وقتی بپذیریم که دیدگاه ما در نهایت بر بنیاد مفروضات قابل مناقشه بنا شده است و در نتیجه مجبور شویم سپر دفاعی خود را در برابر دیدگاه مخالف بر زمین بگذاریم، احساس ناامنی خواهیم کرد که معمولا احساس ناخوشایندی است. پس خود را متقاعد می کنیم که دیدگاه ما تنها دریچه مطمئن به روی یگانه واقعیت راستین است اما بعد اگر ناچار شدیم نگاهی به آن سوی محدوده های دیدگاه خودمان بیاندازیم به مخمصه می افتیم. "
نویسنده سپس با ارائه راه حل می نویسد: "راه حلش روشن است. باید بندی که محکم ما را به دیدگاه آشنایمان بسته است پاره شود. این بند همان پیوندهای عاطفی است. برای باز کردن این بند اول باید بفهمیم که همه ما به مفروضات قابل مناقشه متکی هستیم و تعداد این مفروضات هم بیش از آن است که خبر داریم. در مرحله دوم باید مفروضاتمان را کنار بگذاریم و بیاموزیم که امور را از دیدگاه دیگران ببینیم."
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
برای فرهیخته شدن یک ملت و جامعه و فرهنگ سازی و رشد و کمال و سعادت آحاد مردم به ابزارهای چندی نیازمند است که کتاب از جمله ملزومات مهم تلقی می گردد. یک کتاب خوب و مفید و ارزشمند می تواند میراث تاریخی، فرهنگی و تمدنی و مملو از تجربیات سودمند و همچنین الگو و پیام رسان و ارائه دهنده آموزه ها، راهبرد و راه کارها سرنوشت ساز باشد. اگر چه تکنولوژی نوین و اینترنت بخش قابل توجهی از میدان و فضای پژوهش و تحقیقات و اطلاع رسانی و انتقال علوم و ایده ها و تجربیات علمی و هنری و دانسته های بشری را پر کرده است. اما مطالعه کتب به ویژه برای علاقمندان پر و پاقرص و کتاب دوست هنوز که هنوز است لذت بخش و کارآمد می باشد و مطالعه کتاب بسیار بهجت زا و انرژی آفرین می باشد.
این جمله از بزرگان دین که" کتاب ها بوستان های دانشمندان است" همچنان درخشش دارد. و اما در مورد کتابدار بایستی متذکر شد که یک کتابدار بایستی خود اهل کتاب و کتابخوانی و عاشق مطالعه و متخصص در امر شناخت کتاب و کتابخوانی باشد و به اصطلاح یک کلکسیون جامع و نافع از کتاب ها بوده و بیگانه با کتاب نباشد. این گونه نباشد که از سر ناچاری و باری به هر جهت و یا به طور شانسی و الله بختکی و یا تحمیلی و مثلا به امر و تشخیص نه تخصصی بلکه آمرانه یک مدیر و مسئول و یا صاحب امتیاز به شغل کتابداری مشغول گردد و در حقیقت یک سرایدار و انباردار و حافظ و مراقب صرفا فیزیکی کتاب ها باشد.
کتابداری یک امر تفریحی و ایستگاه آخر و در اصل ماجرا یک تبعیدگاه نیست. متاسفانه این روال غلط در برخی بخش ها و مقاطع و اجزاء آموزش و پرورش و مدارس وجود داشته و دارد که وقتی یک فرد کارائی و عرضه کلاس داری و تدریس ندارد و کار دیگری از او ساخته نیست و یا مبغوض اداره و یا مدیر قرار می گیرد و یا به اصطلاح در اختیار اداره قرار می گیرد سریعا به کتابخانه راهی می شود. چنین پروسه ای خیانت به کتاب و کتابخوانی و فرهنگ و تمدن و دانش آموزان و دانشجویان و کل کشور می باشد.
یک کتابدار باید با نیاز جدید مطالعه کنندگان و جامعه و تاریخ و نسل جدید کاملا آشنا و مانوس باشد. یک کتابدار باید اهل نظر و تحقیق و تدقیق و تحلیل باشد و در دنیای کتاب و اقیانوس علم و دانش غواصی نماید. گاها دیده شده کتابدار یک مدرسه علاوه بر بیگانه بودن با کتاب و مطالعه فردی کم حوصله ، مریض احوال ، خشن و بداخلاق و دارای روحیه منزوی بوده و به جای تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه موجبات دلزدگی، تنفر و فرار از کتاب و کتابخوانی را نیز فراهم نموده است.
چه به جا و شایسته روز کتاب و کتابخوانی همراه با روز بزرگداشت علامه طباطبائی گره خورده و با هم عجین گشته اند. به امید آن که مطالعه کنندگان و پژوهشگران وادی علم و فرهنگ و هنر با اندیشه و ایده والای آن دانشمند فرهیخته و عالم و مفسر بزرگ و جامع جمیع علوم دینی و انسانی و آرمانی بیش از پیش آشنا گرداند و از کتب ایشان بهره مند شوند.
واضح و مبرهن است که این گریز و انتقاد ما مربوط به همه کتابداران نیست . در میان کتابداران مدارس، دانشگاه ها و سایر مراکز آموزشی و غیر آموزشی نظیر وزارتخانه ها هستند کتابدارانی که چه به طور تجربی و چه تخصصی در امر کتاب و کتابداری کارآمد و پرانرژی و علاقه مند و خود اهل تحقیق و پژوهش و مطالعه می باشند و ضمن دارا بودن تخصص و دوره کارشناسی و حتی فوق آن و حاوی مدارک بالا در زمینه تخصص خود عاشق و شیفته کار خود نیز هستند ما به آنان دست مریزاد می گوییم و به وجودشان افتخار نیز می کنیم. اما نسبت به سایر موارد و افراد فاقد صلاحیت منتقد می باشیم و معتقدیم که باید چاره ای اساسی و موثر اندیشید و کاری کنیم که عنوان فرهنگی بودن حقیقتا زیبنده و شایسته کلیه فرهنگیان باشد و امر مهم چه با مستعصب فرهنگ و تحقیق و مطالعه و پژوهش را ارج نهیم و با رفع و دفع جدی و پیگیر و بنیادین آفت های چه بسا کهنه و نهادینه به بازنگری و بازآفرینی و بازسازی آموزش و پرورش و فرهنگ و تمدن میهن جامه عمل بپوشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید