فراستخواه:
متاسفانه . حکومت نگاه هیزی به آموزش و پرورش دارد. نگاهش خیلی ابزاری است، یک نگاه هزینه ای دارد، وآموزش را سربار می داند .
صدای معلم:
می شود این را با نگاه پدرسالار بیان کرد؟ مطالعات دانش آموزی من این است که در آنجا معلم پادشاه کلاس است. منتها نه پادشاهی که بچه ها را سرکوب بکند بلکه خلاقیت های تعلیم و تربیت آنها سر صحنه شکل می گیرد .
فراستخواه:
بله. کلمه آبرومندانه اش پدرسالاری است. خیلی نگاه ابزاری است. آن هم در دنیایی که خیلی متنوع وخودش نیز مدام در تغییر است. اصلا چیزی از تعلیم و تربیت نمانده که تغییر نکند. شما چیزی بگویید از حرفه تعلیم و تربیت تان که طی سالهای گذشته تغییر نکرده باشد. تنها یک چیز ثابت وپولادین مانده آن هم ایدئولوژی است و دقیقا عیب و خطر ایدئولوژی به ویژه نوع دولتی انحصاری اش همین است که به تغییر بی اعتناست و به تنوع و تکثر هم بی اعتناست. غیر از او همه جهان تعلیم وتربیت در تحول است. شما از چیزی سخن بگویید که تغییر نکرده باشد! از برنامه درسی ، از کلاس از درس از تعلیم و تربیت، از کتاب. این گوشی همراه و اینترنت، بخش بزرگی از جای کتاب را گرفته است. کتاب، دیگر آن کتاب قدیمی نیست که ما داشتیم. الآن بچه ها در موبایل های شان سرگرمی های علمی و آموزشی دارند و گاهی متأسفانه به این کتاب های ما نگاه تحقیرآمیز می اندازند. معلم؟ کدام معلم، معلم سالاری از میان رفته است، مفهوم درس عوض شده است. علم؟ کدام علم، علم سبک یک، سبک دو، پسانرمال، کدام؟....پارادایم علم هم عوض شده است. خانواده؟ کدام خانواده . سایز خانواده پنج بود ، الآن سه و نیم شده است. خانواده ای که دیگر پدرسالار نیست . مادر دیگر خانه دار نیست، مدرسه عوض شده است. الآن مدارس هوشمند آمده اند ، مدرسه تغییر نکند یک موزه آموزشی برای بچه ها می شود. بچه هایی با موبایلشان هر روز آموزش می بینند وقتی به کلاس می آیند وارد یک موزه آموزشی می شوند.
بدبختی آموزش و پرورش این است که حوزه عمومی ندارد، صدای معلم ندارد.
سالهای دور در دهه قبل ، مقاله ای از بنده منتشر شد با عنوان برنامه درسیِ "مستور معکوس". یعنی یک برنامه درسی پنهانی وجود دارد که از بالا به بچه ها آموزش می دهد و یک برنامه درسی پنهان نیز هست که از پایین توسط بچه ها راه می افتد و با کلاس و معلم و مدرسه بازی می کنند. ما با بچه ها بازی می کنیم بچه ها هم با ما بازی می کنند. این یک ایدئولوژی ناکارآمد هست با همه هزینه ها وآثار مخربش. بچه ها با نمره بازی می کنند ، با رتبه بندی ها بازی می کنند با المپیادها بازی می کنند. در آن زمان ما صبح می رفتیم مدرسه می گفتیم این مدیر است ، این معلم است به نحوی یوتوپیک به مدرسه نگاه می کردیم. مدرسه در آن اوج بود و مثل قله ای که باید صعود می کردیم اما الان مدرسه برای بچه ها شوخی بامزه و چیز پیش پافتاده و تکلیف های اجباری صوری شده است. جامعه هم تغییر پیدا کرده است. اشیاء هم عوض شد. زمان ما گچ بود تخته سیاه بود. الآن اشیاء آموزشی عوض شده است. نظریات امروزی به ما می گویند که شیء آموزشی خودش در جریان یادگیری عمیقا تعیین کننده است. ما داریم به آینده نامطمئن پرتاب می شویم . جامعه خطر است و تنها راه مواجهه با این جامعه خطر آموزش است. تعلیم و تربیت است. اما تعلیم و تربیت خلاق نه حافظه گرا، نه این آموزش وپرورش که خُرده بین ، کمی نگر ، صوری ، مناسکی و سفله پرور شده است. خودخواهی بچه ها را بیشتر می کند. به رقابت های فردی خودمدار دامن می زند. همدردی، غم خواری، کار جمعی، و حس فهم دیگری را در بچه ها تربیت نمی کند، صُوَر خیال بچه ها را سرکوب می کند. اولین چیزی که از بچه ها سرکوب می کنیم خیالشان است.
همه چیز در خیال کودکان ما باید سراغ گرفته شود ولی ما از بین می بریم. بچه ها دیگر خیالات ندارند. صور خیال ندارند. خیال سرکوب می شود. یک نگاه اثبات گرایانه به درس ، به نمره و ارزیابی را ترویج می دهیم . ما به تکنولوژی نفرین می فرستیم ولی آزمندانه از آن استفاده می کنیم. این پارادوکس ماست. من فکر نمی کنم جامعه ای به اندازه ما حریص نسبت به تکنولوژی باشد ولی در عین حال لعنت و نفرین هم به آن می فرستیم. بچه ها را نیز ریاکار ومتظاهر به بار می آوریم. مایی که اصلا علم را به رسمیت نمی شناسیم ولی در عمل آن رامی پرستیم. در رفتارهایمان عملا می پرستیم ولی در زبانمام نفرینش می کنیم. به دلیل این که به علوم انسانی بی مهر هستیم و در هنر و در موسیقی مشکل داریم به علوم تجربی دل می بندیم. ما برای علوم انسانی اختیارات معرفتی قائل نیستیم . آنها را کنیز الهیات می خواهیم؛ آن هم الهیاتِ دولتی شده. در عین حال یک نگاه پنهان پوزیتیویستی و علم آیینی و علم پرستی هم حتی بیش از کسانی که این علم را ایجاد کردند به صورت پنهان در رفتارهای ماهست .
آموزش و پرورشی که کارفرمایش دولت است لازم نیست که بچه ها را خلاق بشوند چون کارمند دولت می خواهند بشوند .
من بررسی کردم مدارسی که مذهبی ها ایجاد می کنند بیشتر پوزیتیویست هستند . البته من خودم در مدرسه ملی و مذهبی قبل از انقلاب درس خواندم در دبیرستان صفا وابسته به دبیرستان علوی در تبریز درس خواندم ولی انصافا مدرسه ما مدرسه خوبی بود . بانیانش کسانی بودند که انگیزه های ملی و مذهبی داشتند. بازاریان و فرهنگیان و فعالان مدنیِ قَدَر که مدرسه درست کرده بودند برای این بود که بچه ها را خوب تربیت بکنند. می گفتند باید دقیق به بچه ها علم یاد داده شود. استادان دانشگاه به ما درس می دادند. آقای دکتر گلابی که استاد دانشگاه بود، دبیر شیمی ما نیز بود که بعدا رئیس دانشگاه شد. دکتر سلیمی – استاد فیزیولوژی دانشگاه تبریز بود دبیر علوم طبیعی ما بود. استادان دانشگاه افتخاری می آمدند یا نخبه ترین دانشجویان دانشگاه حق التدریسی می آمدند به ما درس می دادند. بهترین دبیران شهر هم می آمدند. من بخشی از زندگی ام را مرهون این دبیرستان هستم. در آن انضباط صحیح حرفه ای بود. فرهنگی مستقل داشت. آن زمان قبل از انقلاب اصلا دولت را به رسمیت نمی شناخت و می گفت من خودم می توانم مدرسه را اداره کنم. آموزش و پرورش را دور می زد. در مدرسه استقلال بود. اما الان برخی از مدارسی که با دیدگاه های مذهبی تأسیس می شوند اینها به هنر و علوم انسانی کمتر توجه دارند تا فیزیک و علوم دقیقه.
صدای معلم:
اگر قرار باشد تغییری در آموزش وپرورش ایجاد شود چه نقطه ضعفی را در این راه مهم تر می دانید؟ ایدئولوگ ها بر آموزش و پرورش حکومت می کنند و چون ایدئولوژی ، مذهبی هم هست مقدس است و در نتیجه خط قرمزهایش را دارد و نزدیک شدن به این خط قرمزها هزینه دارد.
فراستخواه:
مشکل عمده آموزش و پرورش این است که حوزه عمومی ندارد و برای همین است که دست شما را باید بوسید که برای معلمان رسانه ای ایجاد کرده اید.
بدبختی آموزش و پرورش این است که حوزه عمومی ندارد، صدای معلم ندارد. مطالبه ای نیست. خانواده ها متأسفانه بالاجبار می خواهند خودشان را سر پا نگه دارند. به دومینوی تست زنی می پیوندند تا بلکه بچه های شان رشد کنند . متاسفانه تعلیم و تربیت ایران حوزه عمومی چندان ندارد. درد آشنایانی مستقل و صاجب رأی که در این حوزه مطالبه بکنند. کنش داشته باشند. همه، متأسفانه کارکنان آموزش و پرورش شده اند و اندک است کنشگران اموزش و پرورش. رشدیه کارمند آموزش و پرورش نبود. کنشگر بود. باغچه بان، بهمن بیگی ، توران میرهادی، محمد باقر هشیار اینها همه کنشگر بودند. اگر می خواهیم مشکلات آموزش و پرورش حل بشود باید حوزه عمومی آموزش و پرورش توسعه پیدا بکند.
صدای معلم:
شما اشاره کردید به سقوط سطح کنشگری در آموزش و پرورش و غایب شدن حوزه عمومی. به نظر شما نسبتی وجود دارد بین نگاه ایدئولوژی زده ای که آموزش و پرورش را در اختیار خودش قرار گرفته و حوزه عمومی را مدیریت می کند یا نه، اصلا حوزه عمومی در ذات خودش در جامعه ای مانند ایران امکان رشد و باروری ندارد.
فراستخواه:
ایدئولوگ ها بر آموزش و پرورش حکومت می کنند و چون ایدئولوژی ، مذهبی هم هست مقدس است و در نتیجه خط قرمزهایش را دارد و نزدیک شدن به این خط قرمزها هزینه دارد. دو فشار از بالا و پایین. یک فشار سیستماتیک از بالا و یک فشار عقاید از پایین دارد. جامعه ما قطبی است. ما چهارده میلیون تحصیلکرده عالی داریم نُه میلیون بیسواد مطلق. در این معلوم است که گریز از عقل و دلزدگی از عقل باشد و طبعا آموزش و پرورش عقلانی و توسعه گرا وپیشرفت گرا نیز چندان رونقی نخواهد داشت.ما در ادبیات هم داریم «استن این عالم ای جان غفلت است، هوشیاری این جهان را آفت است». می گوید ستون این عالم غفلت است در غفلت زندگی بکن.می ماند یک ایدئولوژی که تعلیم وتربیت را کنترل می کند ودر ضمن پول هم می گیرد ! می گوید پول از شما ، اختیارات از من. مدارس پولی می شود ولی اختیاری در مدرسه ندارد.
صدای معلم:
جایی اشاره فرمودید معلم در نظام آموزشی کاره ای نیست منظورم در تعیین محتوای کتاب های درسی است. شما با توجه به مطالعات تطبیقی که دارید مشخصا در مورد کشورهای توسعه یافته یا اسکاندیناوی . چقدر دولت ها و حکومت های کشورها اختیار دارند در محتوای کتاب های درسی ؟
فراستخواه:
مطالعات دانش آموزی من این است که در آنجا معلم پادشاه کلاس است. منتها نه پادشاهی که بچه ها را سرکوب بکند بلکه خلاقیت های تعلیم و تربیت آنها سر صحنه شکل می گیرد. درس سر صحنه ساخته می شود. مدرسه در پناه اجتماع محله ای قرار دارد . یک اجتماع حرفه ای قوی و مستقل دارند ، اجتماع معلمین دارد ، هنجارها و منشور اخلاقی دارند، آموزش های تخصصی دارند . حرفه معلمی و حرفه مدیریت مدرسه خودش هنجارساز است. معلمی حرفه است ، هنجار دارد طول می کشد تا کسی بیاید معلم بشود. همین طوری نمی تواند با یک حکم استخدامی بیاید معلم بشود. معلم ها می شناسند انجمن ها می شناسند ، مجمع عمومی معلمان می شناسند خانواده ها می شناسند پس آنجا همه کارها دست خانواده ها و حرفه ای ها و نهادهای مدرسه ای است و شورای دانش آموزی دارند مجموع اینها یک بالانسی ایجاد می کند از درون آن یک پیشرفت ایجاد می شود و خود تنظیم است. البته نهنگ ها در اقیانوس رشد می کنند. این مدرسه قوی و با کیفیت، در آغوش یک جامعه ای است که پویایی می خواهد. پویایی نداشته باشد حذف می شود. در نتیجه جامعه از مدرسه بچه های خلاق می خواهد بچه هایی که نا اطمینانی را تحمل بکنند و ریسک بکنند نه اینکه ازبر کنند ونمره بگیرند و ارتباطات اجتماعی بلد نباشند و خلاقیت نداشته باشند . ولی آموزش و پرورشی که کارفرمایش دولت است لازم نیست که بچه ها را خلاق بشوند چون کارمند دولت می خواهند بشوند؛ از قدیم گفته اند که آدم دولت می خواهد بشود. تربیت نیروی انسانی برای دولت. در کشورهای توسعه یافته، دانشمندان و متخصصین خودشان یک جامعه دارند یک کامنتی دارند ، حرفه ای ها، صنف ها، مدرسه ها و ان جی او های تعلیم وتربیت دارند . خلاقیت می خواهند، آزادی می خواهند، تنوع می خواهند .
صدای معلم:
یک نظام ایدئولوژیک نیست که اینها را از بالا بخواهد ؟
فراستخواه:
تمام پویایی ها از خود جامعه و محله و حرفه و متخصصان و معلمان و مدرسه ها برمی خیزد، کار دولت حمایت است و ظرفیت سازی است و تسهیل گری جامعه است و نه دخالت. متأسفانه در اینجا برعکس است . کنترل می کند پول هم می خواهد. به طور کلی مشارکت در آموزش وپرورش ایران یعنی پول دادن. کلید واژه آن این است که فقط پول بدهید . مدرسه ای که خود مدیر و معلمش اختیار ندارد و همه چیز از بالا ومرکز تعیین می شود، از دست خانواده کاری بر نمی آید.
گفت و گو کننده : علی پورسلیمان
پیاده سازی : زهرا قاسم پور دیزجی
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.