گروه اخبار/
حجتالاسلام و المسلمین دکتر علی ذوعلم در گفتوگو با تسنیم درباره برخی ادعاها مبنی بر ایدئولوژیک شدن کتابهای درسی اظهار کرد: ایدئولوژیکبودن کتابهای درسی که برخی از آن نام میبرند، تعبیر غلطی است.
وی افزود: اینکه میگویند کتابهای درسی ایدئولوژیک شده به چه معنی است؟ ایدئولوژیکشدن معانی و کاربردهای مختلف دارد، اگر منظور این است که کتابهای درسی نوعی تعصبورزی را به دانشآموزان القا میکند، باید بگویم کتابهای درسی پیش روی شماست، در کدام بخش این کار را انجام میدهند؟!
حجتالاسلام علی ذوعلم تصریح کرد: حتی کتابهای دین و زندگی و هدیههای آسمانی نیز اندیشهورزی، تفکر و پرسشگری را در دانشآموزان رشد میدهد. چون مبنای اندیشه اسلامی بر اساس تفکر و عقلانیت و اندیشهورزی است بنابراین ایدئولوژیک کردن کتابهای درسی حرف درستی نیست و اگر کسی در این رابطه مطلبی میگوید باید بهصورت موردی ارائه دهد.
رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی با بیان اینکه برخی میگویند در ۴۰ سال اخیر نتوانستهایم به طور کامل در تربیت دانشآموزان مؤثر باشیم را نمی پذیرم، گفت: در جوامع پیشرفته هم ریزشهایی وجود دارد و اختلاف نسل جوان و نوجوان با نظام حاکم بسیار بیشتر است.
وی ادامه داد: برای خانوادهها بسیار مهم است که فرزندشان به کدام مدرسه میرود؛ هماکنون افراد زیادی با بنده تماس و در این رابطه مشورت میگیرند، حتی خانوادههایی که ممکن است به برخی مسائل چندان حساس نباشند هم برایشان مهم است که فرزندشان به چه مدرسهای میرود و چه آموزههایی به او منتقل میشود، برای خانوادهها مهم است که فرزندشان با اخلاق صحیح و توانمند تربیت میشود یا فرادی بدون مسئولیت و بیقید و بند.
حجتالاسلام ذوعلم تأکید کرد: اگر نهاد مدرسه در جامعه ما نبود آن وقت میفهمیدیم که جامعه چه میشود، دانشآموزان در مدارس بسیاری از آداب و مهارتها را به دست میآورند، پس مدرسه نقش مؤثر و کارآمد داشته است اما در یک گستره ۱۴ میلیونی دانشآموزان هرچقدر هم تلاش کنیم باز هم جای کار دارد.
رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی متذکر شد: آیا دانشگاهها کاملا توانمند و موثر بودند؟ در تمام عرصههای تبلیغی، فرهنگی، آموزشی، دانشگاهی، حوزوی و آموزش و پرورش این سؤال مطرح است اما مسئولیت آموزش و پرورش بسیار گستردهتر از بقیه است چون ۱۴ میلیون دانشآموز در حساسترین مقطع سنی هر روز چندین ساعت در مدرسه حضور دارند و انتظارات جامعه ـ که به حق است ـ از آموزش و پرورش بسیار است و باید تلاش بیشتری کنیم.
پایان پیام/
یکی از اقدامات مرتضی حاجی وزیر آموزش و پرورش در دوره دوم دولت اصلاحات ، حذف معاونت پرورشی و امور تربیتی آموزش و پرورش بود. زمانی که از او درباره چرایی و علت حذف آن سوال شد به تحقیقات و پژوهشهایی که تیم او انجام داده بود استناد کرد و در مقابل منتقدان حذف امور تربیتی گفت:
«حذف معاونت پرورشی بر اساس پژوهشهایی علمی صورت گرفته است».
حاجی تاکید کرد: «حذف معاونت پرورشی مبتنی بر بیش از 10 گزارش تحقیقاتی بود که در آموزش و پرورش مستند است در حقیقت من یافتههای انجام شده را به اجرا گذاشتم؛ مواردی که قبلا تصمیمگیری شده ولی اجرا نشده بود.»
به محض خزان دوره اصلاحات و آغاز بهار دوره دولت احمدینژاد ، معاونت پرورشی آموزش و پرورش با چاشنی احساسی و شتابزدگی احیا شد. به این ترتیب در سال 1384 مجلس با استناد به گزارش مرکز پژوهش های مجلس طرح احیای امور پرورشی را در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس تصویب و معاونت پرورشی آموزش و پرورش با اندکی تغییر در عنوان و وظایف در سال 1385 احیا شد و به دنبال آن اولین کنفرانس ملی آموزش امور تربیتی کشور (6 تا 8 اسفند 1386) با هزینهای سنگین و در دوران ماه عسل درآمدهای نفتی کشور برگزار شد.
اما حاجی به طرفداران و احیاکنندگان امور تربیتی یک توصیه داشت:
«با توجه به اینکه تصمیمگیری قبلی برای حذف معاونت پرورشی در آموزش و پرورش مبتنی بر پژوهشهای علمی بود، احیای دوباره آن نیز باید به اتکای پژوهشهای علمی انجام شود».
بعد از گذر سالها که از زنده کردن امور تربیتی و پرورشی آموزش و پرورش سپری میشود و با نگاهی به ذهنیت و وضعیت تربیتی دانشآموزان و آسیبهای احتماعی که دامنگیر دانش آموزان میشود و با در نظر داشتن اهداف موردنظر و همین طور تیزنگاهی به ورود سرزده ساسی مانکن به مدارس که اخیرا در شبکه های اجتماعی انعکاس یافت شاید بتوانیم به برداشت و قضاوتی درباره اینکه امور تربیتی و معاونت پرورشی با عوامل و دوایر و ستادهای مربوطه و برنامههای اجراییاش کارایی لازم را داشته و تا چه اندازه بر دانش آموزان تاثیرگذار بوده و برونداد ملموس و مصداق بارزی از این الگو داشته و اینکه تا چه اندازه حق به جانب حاجی بوده است برسیم. ینها سوالات و چالشهایی است که پیش روی ماست و نیاز است بدون تعصب نگاهی دوباره به پشت سر خود و مسیر طی شده بیاندازیم و در روش ها و برنامههای خود تجدیدنظر کنیم و با در نظر گرفتن نیازهای روز دانشآموزان متدها و شیوههایمان را بازبینی و به روز کرده و فراگیران را به مهارت های قرن 21 تجهیز کنیم .
اما نکته مهم این است که ما برای پرورش و بار آوردن یک دانش آموز ایرانی با الگوها و ارزشهای اسلامی و با معیارهای ایدئولوژیکی نظام و به تعبیر سند تحول بنیادین رساندن او به «حیات طیبه» کم نگذاشتهایم و با دست و دلبازی هزینهها و خرجهای گزافی کردهایم و امکانات نرمافزاری و سختافزاری زیادی را صرف آنها کردهایم:
- ستادها و دوایر رنگارنگ دینی و مذهبی در مدارس و ادارات راه انداختهایم؛ از ستاد اقامه نماز گرفته تا ستاد همکاری حوزههای علمیه و آموزش و پرورش.
- از پستهای کلیدی و حساس آموزش و پرورش به روحانیون به عنوان امانتداران نظام سپردهایم تا خدای نکرده نامحرمان، اغیار و دشمنان نابه کار در آموزش و پرورش نفوذ و اخلال ایجاد نکرده و در برنامهها و کتابهای درسی دست نبرند. آنها را حتی به داخل مدارس دعوت کردهایم تا خود مستقیما خمیرمایه شخصیت دانش آموزان را به سلیقه خود شکل داده و ابتکار عمل را بدست بگیرند و دانش آموزان را آن طور که میخواهند تربیت کرده و با ارزش های اسلامی آشنا سازند.
- گزینشهای آن چنانی راه انداختهایم و تعهد را به زعم خود در سرلوحه امور قرار داده ایم تا اغیار و آنهایی که افکار ناصواب در سر دارند به این سیستم مقدس وارد نشوند، مخصوصا در انتخاب وزیر و تیمش کمال دقت را مبذول کردهایم.
- راهیان نور راه انداختهایم تا دانش آموزان عملا با ارزشهای دفاع مقدس آشنا شده و با رشادتهای رزمندگان مانوس شوند و حداقل متوجه این نکته باشند که امنیت و حفظ تمامیت ارضی کشور به چه قیمت گرانبهایی برای کشور به دست آمده است.
- نهادها و سازمانهای مذهبی دولتی طویلی با بودجههای کلان ایجاد کردهایم و امکانات زیادی به این نهادهای مذهبی و ایدئولوژیکی اختصاص داده و کنگره ها و کنفرانس های مذهبی ملی و بین المللی زیادی برگزار کردهایم. قربانی کردن چند مدیر که کلیپ شادی دانشآموزانشان رسانه ای شده تبعیض و ظلم آشکار است. و شاید این اقدام وضعیت را بدتر کند و به لجاجت بیشتر دانش آموزان منجر شود .
- معلمان و استادان ارزشی تربیت و به آنها بورسیه اعطا کردهایم تا به زعم خود ارزشهای انقلاب و دستاوردهای نظام را توسط آنها حفظ کنیم.
- از دوره پیش دبستانی روسری و مقنعه سر دخترهایمان کردهایم و آنها را برای 12 سال از جنس مخالف خود جدا کردهایم تا شرعیات را تا حد افراطی رعایت کرده باشیم.
- سند 2030 را برای همیشه کنار گذاشتیم تا مبادا دانشآموزان ذرهای به سمت ارزشهای غربی تمایل پیدا کنند.
- کلاسهای موسیقی در مدارس را تعطیل کردهایم و هنوز از نشان دادن آلات موسیقی در صدا و سیما طفره میرویم تا مبادا بچههایمان گمراه شوند.
- تقریبا تمام مدارس را مجهز به نمازخانه کردهایم و مسابقات قرآن، اذان، مداحی و مرثیه خوانی راه انداختهایم و برای نمازخوانان، قرآنخوانان و حافظان قرآن و برندگان این مسابقات امتیازات و جوایز ویژه در نظر گرفته و آنها را بر صدر می نشانیم.
- در مدارس مراسم نوحه خوانی و سینه زنی و زنجیرزنی اجرا می کنیم تا دانش آموزان با آیینها و شعائر اسلامی-شیعی آشنا شوند و در زندگی خود ائمه را الگو قرار دهند. حتی در ماه رمضان از ساعات درسی کم و مواقعی برگزاری امتحانات را تعطیل میکنیم تا دانش آموزان بیشتر از فیوضات این ماه بهره ببرند.
- آیات قرآن و احادیث را در لابه لای کتابهای درسی گنجاندهایم تا دانش آموز متوجه باشد که قرآن راهنمای عمل هر مسلمانی است و همیشه باید خوانده و عمل شود. سالهاست در برنامه امتحانات، دروس معارف و قرآن را قبل از همه امتحانات در اولویت و در بالای برنامه درج و برگزار می کنیم تا اهمیت آنها را القا کرده باشیم.
- حتی کتابهای درسی زبان خارجی را از عناصر غربی خالی کردهایم و در ابتدای هر بخش کتاب، آیات قرآن درج کردهایم تا جلوی تهاجم فرهنگی را گرفته باشیم.
- به حد کافی بخشنامه و شیوهنامه به مدارس ارسال کرده ایم تا آنها را از اجرای مراسمی که با شئونات اسلامی همخوانی ندارند برخذر داریم. آیا مغزهای کوچک قدرت ایجاد تغییر در دانش آموزان را دارند یا باید دنبال مغزهای بزرگ بگردیم؟
و....
القصه تقریبا تمام روزنهها را مسدود کردهایم و حتی سوپاپ کوچکی هم تعبیه نکردهایم.
اما سوال اساسی این است که با این همه دبدبه و کبکبه و بریز و بپاش چه طور شد که ما بازی را به امثال ساسی مانکن یا تتلو باختیم!
شاید ما شناخت درستی از نیازهای اساسی دانش آموزان در زمان حاضر نداریم و شاید مربیان در کار خود سواد و تخصص لازم را ندارند و یا شاید تاکید افراطی بر چیزی که خیلی مهم و حیاتی میانگاریم نتیجه معکوس یه دست میدهد.
آیا ما مسیر را اشتباهی رفتهایم یا اصلا اتفاق خاصی نیافتاده و اگر داستان آهنگ «جنتلمن» به شبکه های اجتماعی راه پیدا نمیکرد آب از آب تکان نمیخورد.
شاید دانش آموزان با توجه به سرشت و فطرت و نیازها و اقتضای سنی خود به رقص و پایکوبی میپردازند حالا هر آهنگی که باشد!
شاید اگر آموزش را مانند رستم دستان آنقدر با کلاهخود، سپر، خفتان و لباس رزم و تزیینات جورواجور و عجیب و غریب سنگین نمیکردیم و قدرت تحرک را از او نمی گرفتیم با کوچکترین تکان ساسی مانکن نقش زمین نمیشد.
عجیب تر اینکه اندکی شادی و پایکوبی دانش آموزان که به نوعی حق طبیعی آنهاست آنقدر وزیر را دستپاچه کرد و با تکان مختصری که بر صندلی وزارت او داد ناشیانه فتوا صادر کرد:
«تنها کاری که می تواند دانشآموزان را از خطرات نجات دهد خواندن نماز در مدارس است.» حتی صحبت از ورود پلیس به قضیه کرد. رقص و شادی دانشآموزان یکی از نمایندگان را هم از کوره به در کرد به طوری که خواستار برکناری و مجازات مدیران مدارسی شد که کلیپشان به شبکه های احتماعی راه یافته بود.
ناگفته پیداست که هیچ کدام از اینها را نمی توان راه حل در نظر گرفت و حتی نحوه برخورد مسئولین هم با این مساله جای سوال داشت. چرا که چه دوست داشته باشیم و چه تقبیح کنیم دانش آموزان در اردوها و فرصت هایی که به بدست میدهد و حتی داخل کلاس به رقص و پایکوبی و شادی میپردازند. اما قربانی کردن چند مدیر که کلیپ شادی دانشآموزانشان رسانه ای شده تبعیض و ظلم آشکار است. و شاید این اقدام وضعیت را بدتر کند و به لجاجت بیشتر دانش آموزان منجر شود.
اگر هم دنبال مقصری در این ماجرا می گردیم باید مقصر اصلی را در جای دیگری جست و جو کنیم. اما قبل از هر اقدامی ضروری است اندکی روی این سوالات تامل کنیم:
آیا ما در تربیت دانشآموزان بر اساس الگوی دلخواه نظام شکست خوردهایم؟ آیا دانش آموزان مذهبزده شدهاند و دین و مذهب و شرعیات جذابیت خود را برای آنها از دست داده است یا ما در برابر آنها کم آورده ایم و اشکال در معرفان و مربیان و روشها و متدهای مستقیم ما نهفته است؟ آیا این مسیری که آموزش و پروش در پیش گرفته مسیری درست است و ما را به مقصد و غایت نهایی که مدنظرمان است میرساند یا همچنان در جلد و پوسته و حرف راکد ماندهایم و شادابسازی مدارس و خلق محیطی خوشایند و جذاب برای دانش آموزان در مدرسه تنها در رنگ کردن دیوار و سنگ خلاصه شده است؟ آیا متولیان و معرفی کنندگان و متخصصان و کارشناسان تربیت دینی و مذهبی ازسواد و دانش کافی و بروز برخوردار هستند و حرف و عمل آنها با هم همخوانی دارد یا اعتماد به آنها کم رنگ شده است؟ آیا مغزهای کوچک قدرت ایجاد تغییر در دانش آموزان را دارند یا باید دنبال مغزهای بزرگ بگردیم؟
آیا زمان آن فرا نرسیده است که آموزش و پرورش تکلیفش را با ایدئولوژی روشن کند؟
اینها سوالات و چالشهایی است که پیش روی ماست و نیاز است بدون تعصب نگاهی دوباره به پشت سر خود و مسیر طی شده بیاندازیم و در روش ها و برنامههای خود تجدیدنظر کنیم و با در نظر گرفتن نیازهای روز دانشآموزان متدها و شیوههایمان را بازبینی و به روز کرده و فراگیران را به مهارت های قرن 21 تجهیز کنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
در پی مواضع اخیر سیدمحمد بطحایی به ویژه در مورد کلیپ های منتشر شده ، انجمن حمایت از حقوق کودکان در نامه ای به وزیر آموزش و پرورش به این اظهارات واکنش نشان داد .
آموزش و پرورش ایران به مثابه خرده نظامی از نظام اجتماعی، مجموعه ای از دردها و مشکلات است. انباشتی از دردها که صرفا تاکنون معلمان و دانش آموزان از آنها نالیده اند ولی نتوانسته اند آنها را بهبود بخشند.
البته در سال های اخیر این دردها به دغدغه های جدی در میان جامعه فرهنگیان تبدیل شده و همگان را به جست و جوی راهکارهایی برای رفع شان فراخوانده اند. اما هنوز تا رسیدن به حلقه سوم این زنجیره یعنی تلقی مشکلات آموزش و پرورش به عنوان یک مساله اجتماعی فاصله داریم. مرحله ای که در آن برانگیخته شدن حساسیت عمومی به کمک رسانه ها عزم مسئولان را نیز به همراهی با خود فرامی خواند. اینجاست که به اصطلاح موضوع " پروبلماتیک" می شود و نتیجه آن می تواند تغییر و بهبود در عملکرد آموزش و پرورش کشور باشد!
ایران امروز با انباشتی از مسائل و بحران ها روبه رو است. بحران هایی که نتیجه بی اعتنایی حاکمیت به مسائل و حل و فصل آنها است. نتیجه اما انباشت مسائل بر یکدیگر و روبه رو شدن کارشناسان با کلافی سردرگم از انبوه مشکلاتی است که هم اکنون قادر نیستیم حتی سر نخ آنها را بیابیم. در چنین شرایطی است که دیگر نمی توان از مسیرهای پیشین به خروج از غرقاب مسائل موجود امیدوار باشیم.
حرکت به سوی " پارادایم شیفت" به معنای تحول عمیق در شیوه حکمرانی از مسیر انجام اصلاحات بنیادین شاید اکنون آخرین راه محتمل باشد.
شاید سنگ بنای اولیه برای سامان جدید هم عبارت از اهتمام به پرورش نسلی پرسش گر، خلاق، جست و جو گر و توسعه گرا باشد.
تاریخ اقتصادهای نوظهور همچون کره جنوبی، سنگاپور، تایوان و مالزی نشان می دهد که توجه ویژه به آموزش و پرورش توسعه گرا رکن اساسی پیشرفت در این کشورها بوده است. این در حالی است که پارادایم غالب در ایران عبارت از آموزش و پرورش ایدئولوژیک می باشد که در آن تابعیت، تمرکز، آرمان گرایی، جنسیت زدگی و اخلاق گرایی از ارکان مهم آن به شمار می روند. کمبود بودجه، فقدان تفکر راهبردی، مناقشه بر سر فلسفه آموزش و پرورش، سیاست زدگی، مشارکت گریزی و کنکورزدگی موجبات افزایش بیگانگی و نارضایتی فرهنگیان، والدین و دانش آموزان را فراهم آورده و ما را در این سیکل معیوب سرگردان رها می کنند!
نظامی که مطابق سند تحول بنیادین قرار است انسانی در تراز جمهوری اسلامی خلق و به او حیات طیبه ببخشد.
اگر چه در سال های اخیر تلاش های پراکنده ای برای گذار به آموزش فنی- مهارتی صورت گرفته ولی از آنجا که ساختارهای این نظام آموزشی متکی بر گزینش های عقیدتی، تبلیغات ایدئولوژیک و غیریت سازی های غیر واقعی می باشد نتوانسته به آرمان توسعه گرایی جامه عمل بپوشاند.
آموزش و پرورش توسعه گرا ؛ آرمان های همزیستی مسالمت آمیز با جهان، پرورش نسلی مدارا جو، دموکرات، شایق نسبت به پیشرفت اقتصادی، میهن پرست، مجهز به مهارت های حرفه ای و دارای وجدان کاری بالا را مورد توجه قرار داده و می کوشد تا نظام آموزشی را به سکوی توسعه پایدار و متوازن کشور تبدیل نماید.
بنابراین گزافه نیست اگر گفته شود که مسیر آینده بهتر برای ایران از تحقق یک تحول پارادایمیک در نحوه حکمرانی کشور به ویژه در حوزه آموزش و پرورش می گذرد. بدون این تحول کارها همچنان بر مدار پیشین دنبال خواهد شد.
کمبود بودجه، فقدان تفکر راهبردی، مناقشه بر سر فلسفه آموزش و پرورش، سیاست زدگی، مشارکت گریزی و کنکورزدگی موجبات افزایش بیگانگی و نارضایتی فرهنگیان، والدین و دانش آموزان را فراهم آورده و ما را در این سیکل معیوب سرگردان رها می کنند!
کانال مهران صولتی
دانش یک کالای عمومی است. در این معنا دانش از انحصار گروه های خاص می گریزد و با زندگی واقعی و دغدغه های عمومی مردم پیوند می یابد. گفت و گوها بر سر ماهیت و کارکرد آن رونق می گیرد و پرسش های جدید در ذهن ها جوانه می زند. جامعه ایران اما با عمومی شدن دانش فرسنگ ها فاصله دارد. اگر چه مدرنیت اقتضا کرده است که همگان به آموزش عمومی دسترسی یابند ولی گرفتار شدن دانش در انحصار قدرت و بازار از ایجاد گفت و گوهای سازنده درباره آن جلوگیری کرده است.
کنکور نمادی آشکار از پررنگ شدن دانش تکنوکراتیکی است که در پیوند با بازار زندگی روزمره ما را با ضرباهنگ خود تنظیم می کند. همچنین تبدیل آموزش و پرورش به یک نهاد ایدئولوژیک، از نضج گیری تفکر خلاق و انتقادی به مدد قدرت جلوگیری کرده است.
از سوی دیگر شاهد انفعال فزاینده جامعه درباره پرسش از ماهیت و کارکرد آموزش و پرورش هستیم. دغدغه های خصوصی والدین بر گفت و گوهای عمومی در این باب چیرگی یافته و نتوانسته دردهای فردی ما را به مساله های اجتماعی تبدیل کند.
ما به طور جدی نیازمند عمومی شدن آموزش و پرورش در ایران هستیم. تنها در چنین شرایطی می توانیم اراده معطوف به تغییر در این نهاد را به جامعه منتقل و اراده ها را پیرامون تحول در آن بسیج کنیم. امری که می تواند از مسیر راهکار هایی به شرح زیر امکان پذیر باشد:
انتخاب یک چهره ملی به عنوان وزیر آموزش و پرورش: در شرایطی که تعلیم و تربیت از اولویت های دولت های بعد از انقلاب خارج شده است انجام برخی از اقدامات نمادین دارای اهمیت می باشد. بنابراین اگر فرهنگیان بتوانند مطالبه تعیین وزیر خود از مسیر فراخوانی عمومی را به کرسی بنشانند می توانند گام مهمی را در فراگیر کردن اهمیت آموزش و پرورش و ضرورت تحول در آن را به جامعه منتقل نمایند!
ارائه برنامه تحول در آموزش و پرورش از سوی جناح های سیاسی:
انتخابات بهار مشارکت سیاسی محسوب می شود. فصلی که در آن سیاسیون جهت بهره گیری از نیروهای اجتماعی به ارائه برنامه های خود در حوزه های مختلف می پردازند. از همین رو تلاش برای واداشتن جناح های سیاسی به ارائه علنی برنامه های شان جهت تحول در آموزش و پرورش در آستانه انتخابات مختلف می تواند گام مهمی در این راستا تلقی شود!
دعوت از روشنفکران جهت ورود به عرصه نظریه پردازی برای آموزش و پرورش:
واقعیت این است که برخلاف رونق مسائلی همچون توسعه، دین، حوزه عمومی و چگونگی گذار به دموکراسی در میان نحله های مختلف روشنفکری ایران، مسائل آموزش و پرورش نقشی حاشیه ای و متروک در این جریان ایفا می کنند.
بنابراین تلاش برای ورود روشنفکران به عرصه گفت و گو درباره ماهیت و کارکردهای این نهاد می تواند گام مهمی در گفتمان سازی از مسائل آن محسوب شود!
احیای نقش معلم الهام بخش:
برخلاف سال های نه چندان دور که دانش آموزان آینده خود را با ضرباهنگ اخلاق و منش معلمان تنظیم می کردند در سال های اخیر و با چیرگی منطق بازار بر منطق فرهنگ، دو عرصه آموزش و پرورش با گسستی زیان بار مواجه شده اند. تنگناهای معیشتی موجبات نارضایتی شغلی فرهنگیان را فراهم آورده و افول منزلت معلمان در جامعه دانش آموزان را از همنشینی با الگوهایی تاثیرگذار و آینده ساز بازداشته است!
نقش آموزش و پرورش در کاهش آسیب های اجتماعی:
در زمانه ای که تردید در مورد کارکردها و تاثیرات مدارس و معلمان هر روز فراگیرتر از پیش می شود و جامعه دچار بی هنجاری کم سابقه ای شده است، تبیین نقش معلمان الهام بخش در کاهش آسیب های اجتماعی می تواند بر اهمیت آموزش و پرورش در جامعه بیفزاید. معلمانی که قادرند با منش انسانی خود بر روح نوجوانان نقش خاطره بزنند!
نقش سازمان های مردم نهاد در عمومی کردن دانش:
در شرایطی که آموزش و پرورش ایران برای عمومی شدن صرفا به نقش حکومت چشم دوخته است، جامعه مدنی می تواند نقشی نوین و متفاوت در این زمینه ایفا نماید. در همین راستا جلب حمایت NGO ها از ضرورت عمومی کردن آموزش و پرورش از طریق ایجاد کمپین های حقیقی و مجازی می تواند نقش مهمی در تحول آفرینی در این نهاد ایفا نماید.
بهره گیری از رسانه های رسمی و غیر رسمی:
تبدیل آموزش و پرورش به گفتمان غالب جامعه بیش از هر چیز وابسته به نقش رسانه ها در تبدیل دردها به دغدغه ها و مساله ها است. از همین رو بسیج رسانه ها از جمله صدا و سیما و شبکه های اجتماعی می تواند در تحریک احساسات و افکار عمومی پیرامون ضرورت تحول در آموزش و پرورش موثر باشد. پرواضح است که فشار رسانه ای در این زمینه می تواند موجبات تغییر نگرش به این نهاد را در مسئولین فراهم آورد!
کانال مهران صولتی
آموزش و پرورش ایران به شدت از دولت محوری رنج می برد. مراد البته صرفا تمرکز گرایی نیست که برخی از اقسام نظام های آموزشی جهان همچون فرانسه درگیر آن هستند بلکه منظور عبارت از چیرگی منطق دولت بر روح و کالبد این نهاد مهم و تاثیرگذار است. همین امر موجب تبدیل آموزش و پرورش به بنگاه ورشکسته ای شده است که نه تنها از انجام وظیفه جامعه پذیری خود عاجز مانده بلکه به عامل اصلی احساس بیگانگی و ناراضی تراشی در میان پرسنل خود تبدیل شده است.
مرگ مدرسه و تقویت احساس بیزاری از کلاس، تبدیل مدارس به کانون بازتولید خشونت، افزایش بی مهار آسیب های اجتماعی و فرسایش روحی و جسمی دانش آموزان و معلمان تنها ثمرات اندکی از وجود این دستگاه معیوب به شمار می رود. از همین رو است که امروزه گذار از دولت محوری به سوی جامعه محوری به معنای احیای منطق جامعه در این دستگاه ضروری به نظر می رسد. اما چه تفاوت هایی میان دو رویکرد دولت محوری و جامعه محوری وجود دارد؟ در ادامه به تمایزهای موجود میان این دو رویکرد نظری می افکنیم:
آموزش و پرورش دولت محور از منطق دولت یعنی لزوم کنترل و یکدست سازی دانش آموزان بهره می گیرد( پوشش یکسان لباس و ظاهر فرد)، در حالی که آموزش و پرورش جامعه محور در پی حاکمیت منطق جامعه یعنی به رسمیت شناختن تفاوت های میان دانش آموزان است!
آموزش و پرورش دولت محور؛ ایدئولوژیک و در پی تحمیل ذهنیت ها بر واقعیت های اجتماعی است (جنسیت زده و تبعیض آلود است)، حال آن که آموزش و پرورش جامعه محور؛ پراگماتیک و به دنبال تصحیح ذهنیت ها پس از دریافت تعارض آنها با واقعیت ها است! در شرایطی که آموزش و پرورش از آسیب هایی مانند سیاست زدگی، مشارکت گریزی، کنکورزدگی و خصوصی سازی رنج می برد، رویکرد دولت محور موجود هم با بی اعتنایی نسبت به اقتضائات یک جامعه پویا و مطالبه گر حجم آسیب ها را افزایش داده است
آموزش و پرورش دولت محور حقیقت را پیشینی و قطعی می داند و می کوشد تا آن را به دانش آموزان تحمیل کند( دروس معارف اسلامی)، در حالی که آموزش و پرورش جامعه محور حقیقت را فرآیندی و مشارکتی می داند و می کوشد تا دانش آموزان را با آن آشنا کند!
آموزش و پرورش دولت محور با انکار واقعیت ها نه تنها به خشونت نمادین دامن می زند بلکه موجب خلق دانش آموزانی چند شخصیتی می شود( تظاهر و ریاکاری)، حال آن که آموزش و پرورش جامعه محور با پذیرفتن واقعیت ها به دانش آموزان مهارت زندگی در جهان واقعی را می آموزد!
آموزش و پرورش دولت محور، مشارکت را امری نمایشی و فرمالیستی دانسته و می کوشد نتایج آن به تغییر واقعی در این نهاد منجر نشود( شوراهای تزیینی معلمان، اولیاء و دانش آموزی)، حال آن که آموزش و پرورش جامعه محور مشارکت را امری واقعی تلقی می کند که می تواند بنیاد این دستگاه را دگرگون کند!
نکته پایانی:
در شرایطی که آموزش و پرورش از آسیب هایی مانند سیاست زدگی، مشارکت گریزی، کنکورزدگی و خصوصی سازی رنج می برد، رویکرد دولت محور موجود هم با بی اعتنایی نسبت به اقتضائات یک جامعه پویا و مطالبه گر حجم آسیب ها را افزایش داده است. بنابراین اتخاذ رویکرد جامعه محوری از سوی متولیان این دستگاه می تواند آغازی برای اعتراف به اشتباهات گذشته و تلاش برای جبران آنها باشد!
کانال مهران صولتی
حجت الاسلام و المسلمین علی ذوعلم فرموده اند؛ " همان گونه که در قبل از انقلاب برخی مدارس سعی می کردند که دانش آموز انقلابی تربیت کنند، امروز برخی مدارس می کوشند دانش آموز غیر انقلابی تربیت کنند".
بخش اول صحبت رییس سازمان پژوهش و برنامه ریزی وزارت آموزش و پرورش درست است. در دوران پیش از انقلاب (دهه پنجاه) رشد فزاینده ارزش های دینی همچون اقبال به مساجد، تمایل به حجاب، نمایش آشکار فرایض دینی همچون نماز و روزه و نام گذاری مذهبی فرزندان از تحولی نوین زیر پوست جامعه خبر می داد ( صدایی که شنیده نشد، نشر نی). در چنین فضایی و به ویژه در سال های ۵۶ و ۵۷ مدارس هم به کانون تبلیغ انقلاب مبدل شده بودند. هژمونی انقلاب و تاثیر گذاری شگفت معلمان هم کار را به جایی رسانده بود که می شد به آن " تربیت دانش آموز انقلابی" در مدارس اطلاق کرد. پرواضح است که حتی در آن شرایط هم تاثیرات محیطی از جمله نارضایتی گسترده مردم از رژیم شاه عامل اصلی گرایش معلمان و دانش آموزان به سمت و سوی انقلاب بود.
به عبارت دیگر اگر شرایط غیر انقلابی بود امکان تربیت انقلابی دانش آموزان در سطح وسیع وجود نداشت. حال به دوران پس از انقلاب می رسیم که به مثابه یک تز به ناگزیر آنتی تز خود را در بطن خویش پروراند. بر اساس این منطق حکومت های سکولار نوعی نگرش دینی را درون خود پرورش می دهند و بر عکس حکومت های دینی هم به سکولاریسم مجالی برای رویش و آشکار شدن می دهند. ب
به تجربه در سال های بعد از انقلاب دریافته ایم که هر زمان حکومت کوشیده است که با مداخله در منطق حاکم بر جامعه آن را پیش بینی پذیر و قابل کنترل سازد نتیجه ای متفاوت حاصل آمده است.
به حذف مظاهر ایران باستان از کتاب های درسی و اماکن عمومی بنگرید تا بتوانید علت تجلی شگفت انگیز آن ها را در سایر ساحت های خصوصی و به دورمانده از دخالت دولت فهم کنید.
به همان نسبت سلوک معلمان نیز بر رفتار دانش آموزان تاثیر گذار بوده است.
منش های تک بعدی که سعی در تحمیل نوعی خشونت انقلابی به عرصه مدارس داشته اند عمدتا با واکنش منفی دانش آموزان مواجه شده اند و به عکس معلمانی که کوشیده اند با برخوردی انسانی و محبت آمیز با مخاطبان خود روبه رو شوند برای همیشه به عنوان معلمان الهام بخش در اذهان نسل های بعد به یادگار مانده اند.
از سوی دیگر حجم عظیمی از ناکارآمدی ها که حاصل تداوم مسائل حل نشده، همزمانی بحران ها، فقدان نوآوری سیاسی، به محاق رفتن آزادی های اجتماعی و تیره شدن افق های آینده می باشد نسل جوان را به شدت ناامید و سرخورده کرده است.
نسل آینده در چنین شرایطی بیش از شنیدن، نیازمند گوش هایی است که همدلانه دردها و ناکامی های او را بشنوند و خودبیانگری او را به رسمیت بشناسند. بنابراین هر گونه برخورد شعاری مدارس در زمینه دستاوردهای چهل سال گذشته به دیوار ستبر بی اعتنایی نسل آینده برخورد می کند. در چنین شرایطی است که هر گونه واکنش سرد دانش آموزان به بمباران تبلیغاتی و یک سویه آموزه های ایدئولوژیک چهاردهه گذشته در نگاه افرادی همچون حجت الاسلام ذوعلم به پرورش نسلی غیر انقلابی در مدارس تعبیر می شود.
متاسفانه هم اکنون به دلیل بی اعتنایی حکومت به نقش ممتاز معلمان در مدارس شاهد افول بی سابقه نقش آفرینی این اندک سرمایه های انسانی موجود در مدارس هستیم. منش های تک بعدی که سعی در تحمیل نوعی خشونت انقلابی به عرصه مدارس داشته اند عمدتا با واکنش منفی دانش آموزان مواجه شده اند و به عکس معلمانی که کوشیده اند با برخوردی انسانی و محبت آمیز با مخاطبان خود روبه رو شوند برای همیشه به عنوان معلمان الهام بخش در اذهان نسل های بعد به یادگار مانده اند
بیراه نیست اگر بگوییم در چنین مدارسی معلمان حتی اگر هم بخواهند نمی توانند با ذهنیت منفی شکل گرفته دانش آموزان در اثر نارسایی های موجود مبارزه کنند.
بنابراین سخن از نقش مدارس در تربیت دانش آموزان غیر انقلابی در روزگاری که معلمان مرجعیت فکری خود را به دنبال بی اعتنایی های نظام تصمیم سازی از کف داده اند بیش از همیشه فانتزی و غیر واقعی به نظر می رسد. به قول سهراب؛ چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید...
کانال مهران صولتی
وی ادامه داد: همه حوزه ستادی و صف و مدرسه از سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی مطالبه دارند و باید سازمان هر زمان میوه تازه فکری و فرهنگی ارائه دهد.
حجتالاسلام والمسلمین ذوعلم در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به دهه فجر گفت: انقلابی که امام(ره) و رهبری تعریف میکنند با انقلابی که در جامعه شناسی سیاسی است، تفاوت دارد؛ انقلاب در ادبیات سیاسی به هم ریختن، شورش و خشونت است ولی انقلاب اسلامی ریشهاش تحول بنیادین است.
وی ادامه داد: به تعبیر شهید مطهری، اسلام دو انقلاب دارد که انقلاب درونی مبارزه با نفس و به تعبیر مرحوم شریتعی خودسازی انقلابی و یک انقلاب در بیرون یعنی مبارزه با استبداد و بی عدالتی به خاطر عدم استقرار حق است.
رئیس سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی افزود: دغدغه وزیر آموزش و پرورش برای ما فرصت است و باید دید آنچه به دانشآموزان داده میشود، چقدر به درد میخورد.
وی با بیان اینکه برنامه ویژه مدرسه بسیار مهم است و نباید خارج از حوزه یادگیری تعریف شود، گفت: همان گونه قبل از انقلاب برخی مدارس، دانشآموزان انقلابی تربیت میکردند، امروز هم برخی مدارس سعی میکنند دانشآموز غیرانقلابی تربیت کنند.
خبرگزاری فارس
آقای بطحایی وزیر آموزش و پرورش هفته گذشته در پنجمین همایش ملی مدیریت جهادی گفت : "یکی از اهدافی که در وزارت آموزش و پرورش مجدانه دنبال آن هستیم این است که مدیریت جهادی را در کودکان مان پرورش دهیم و آنان را با ابعاد گوناگون آن آشنا سازیم." بطحایی در توضیح مدیریت جهادی می گوید : "بالا رفتن تحمل و پایداری برای رسیدن به اهداف، مهمترین مولفه مدیریت جهادی است. همچنین نیت الهی مهمترین وجه افتراق میان این شیوه مدیریت با سایر موارد مدیریت است."
آقای وزیر برحسب موقعیت و نوع مخاطبان حرفهای متفاوت و گاه متضادی می زند. یعنی وزیر استراتژی مشخصی ندارد. فرمایش وزیر در مورد مدیریت جهادی را بگذارید کنار توئیت هایی که به نام ایشان در فضای مجازی در زمینه تعلیم و تربیت کودکان منتشر می شود. شادی ، نشاط ، حذف تکالیف درسی ، آموزش بازی محور و... که همگی از آموزه های آموزش و پرورش مدرن است چه نسبتی با مدیریت جهادی و نیت الهی و تحمل و پایداری برای رسیدن به هدف ، آن هم از نوع اهداف سیاسی و حکومتی دارد؟ آقای بطحایی چیزهای قشنگی را در ویترین مجازی خود نمایش داده ، اما کالای بنجل تحویل مشتری می دهد
آقای بطحایی در این همایش گفتند : " امروز از حیث کیفی هیچ گونه تفاوت و تبعیضی میان دختران و پسران ما برای رسیدن به فرصت های تحصیلی وجود ندارد." منظور ایشان احتمالا کمی بوده نه کیفی. از نظر "کمی" البته تبعیض چندانی نیست، درصد دانش آموزان دختر دو سه درصد کمتر از پسران است. اما تبعیض کیفی علیه دختران دانش آموز از همان سال اول دبستان و حتی از پیش دبستانی اعمال می شود. غیر از پوشش اجباری دختران ، مهم ترین تبعیض تعریف نفش های اجتماعی بر اساس جنسیت در کتاب های درسی است.
دخترها قبل از آنکه هویت جنسی خود را بشناسند در قالب های جنسی محبوس می شوند
نگاه کتاب های درسی ، حاوی تبعیض جنسیتی است. این نگاه نه تنها معطوف به آینده نیست ، بلکه از واقعیت های موجود حضور زنان در عرصه های اجتماعی (وضع موجود ) ایران عقب تر و محافظه کارانه تر و منطبق با نگاه لایه های سنتی جامعه است و از واقعیت های جهان و حتی ایران فرسنگها فاصله دارد. تقسیم مشاغل و نقش های اجتماعی بر اساس جنسیت در کتاب های درسی چه در متن و چه در تصویر ، بدترین نوع القای تبعیض و نابرابری و شست و شوی مغزی کودکان است. تقسیم نقش های اجتماعی به زنانه – مردانه و القای اینکه زنان به دلیل خلقیات خود باید کارهای ویژه ای انجام دهند با آموزه های تعلیم و تربیت مدرن در تضاد است.
آقای بطحایی چیزهای قشنگی را در ویترین مجازی خود نمایش داده ، اما کالای بنجل تحویل مشتری می دهد. ارتباط وزیر با واقعیت گسسته است. وزیر در ویترین مجازی خود، مدرسه اورستد دانمارک و فوجی ژاپن و مدرسه فرهاد توران خانم را تبلیغ می کند اما در محفل رسمی، طرفدار مدرسه جهادی است. آنچه در واقعیت می بینیم نه مدرسه اورستد و فوجی است و نه مدرسه جهادی . دیوار لرزان مدرسه ، کمبود معلم ، نداشتن سرویس بهداشتی ، خشونت علیه دانش آموز ، بی انگیزگی معلم، خالی بودن صندوق مالی مدرسه و آموزه های دینی کتاب های درسی در حد اشباع و جنگ و دعوای مدیران بر سر پست و مقام سیمای واقعی آموزش و پرورش امروز است.
گروه تلگرامی
تاريخ آموزش و پرورش در ايران، تاريخ پرفراز و نشيبِ عرقريزانی بوده است؛ آموزشی مختص مردان و با قرائتی ايدئولوگ از فرآيند پرورش، نخستين حقخواهیهای خود را در بزنگاه مشروطه سَر داد. سياسيشدن زنان و مشاركتشان در نهضت ملی، خيليزود ابعاد ديگری هم يافت و نخستين سهمخواهيها از ايجاد انجمن و تشكيل مدرسه برای زنان را با خود داشت.
روزی كه «مظفرالدينشاه» قانون اساسی را توشيح كرد، مطبوعهی «مجلس» تقاضای يك زن را در حمايت از آموزش زنان و مشاركت اجتماعی آنها چاپ نمود. اين روزنامه، در نوشتهای، «سيدمحمد طباطبايی» را مخاطب قرار داد و خواستار حمايت از مدارس دخترانه شد و تصريح كرد:
“ايران بهدليل عدم آموزش زنان از ترقی اقتصادی و اجتماعی خود بازمانده است. كودكانی كه بهدست مادران درس نخوانده تربيت شوند، آمادگی رقابت و مواجهه با جوامع پيشرفتهتر را ندارند.” (ژانت آفاری. رضا رضايی. ۱۳۸۵)
در پاسخ اما، تعليم و تربيت زنان، منحصر به امور اطفال، خانهداری، حفظ ناموس، اخلاق و معاش خانواده گشت و درواقع دور امور خاصهی رجال از قبيل علوم پلتيكی و سياسی خط كشيده شد. از آن روز كه زنان، ديگر منتظر حمايت قانونی نماندند و به طُرُق گوناگون تشكّل يافتند و نخستين مدرسهی دخترانه در «اروميه» افتتاح شد .
حدود ۱۴۸سال گذشته است؛ هرچند زنان توانستند پشت ميز مدارس بنشينند، اما درب معطل ساختار آموزشي، بر همان پاشنه ميچرخد!
آنچه از وضعیتِ عمومیِ امروز مدارس برداشت میشود، حاکی از سرانهی پایین آموزشی است. آموزش و پرورش در ايران به مثابهي يك كارخانهی عظيم است كه وظيفهی آن توليد سوژهی تابع، مطيع و قابل پيشبينی براي نهاد قدرت شده؛ توابع مرکزی که سفت و سخت به اصول بنیادین خود چسبیده و مهرههای پاسدار این ارزشها را از آموزش و پرورش میطلبد
سیر نزولیِ سالبهسالِ استاندارد جمعیتیِ كلاسها، تزلزل و ناامنیِ امور منسوب به معلمين، بیبرنامگی و حتی بیتوجهی به وضعيت بهداشت رواني معلم و شاگرد در تراكم كلاسها، کالایی شدن آموزش، بیتوجهیِ تام به وضعیت معیشت معلمین، ارعاب و بازداشتهای فراگیر در فرآیند حقخواهی آنها، و نیز لوایح تا تصویب طرحهای ضدرفاه معلمین چون “معلم تماموقت” و… یکشمای کلی از شرایط نامطلوب سیستم آموزشی را نشان میدهد.
در زبان مدیریت و سیاستگذاری نیز مقولهی پرورش معمولاً تا حد یک موضوع دستدوم فروکاسته میشود. به هر روی؛ افق پیشآمده، به اندازهی برنامهریزیهای این حوزه ناروشن است.
شاید نقصهای این عرصه را بتوان به کاستیهای فراگیر توسعهی فرهنگی نسبت داد؛ تعریفهای تعارفی و سرسری و مبهم از فرهنگ، دخیل نکردن متخصصان امر در سیاستگذاریها، خوانشهای کهنه و مصادره بهمطلوب از فرهنگ و بلوکهکردن مضامین عام فرهنگی در دوایر خواستههای سياسی، آسیبهای گاه جبرانناپذیری به تولید فرهنگ ازجمله در سيستم آموزشي وارد کرده است.
کندوکاو در عوامل دخیل در اين مسأله، موضوع درازدامنی است که در افق آن بیش از هر مؤلفهای، نقش خنثی و افلیجوار “برنامهريزی آموزشی” و هدفگذاری پرورشی چشمگیر است.
کندوکاو در عوامل دخیل در اين مسأله، موضوع درازدامنی است که در افق آن بیش از هر مؤلفهای، نقش خنثی و افلیجوار “برنامهريزی آموزشی” و هدفگذاری پرورشی چشمگیر است بهرغم اینکه جنبش بزرگی توسط سپاهیان دانش پیش از سال۵۷ و توسعهی گستردهی مدارس و نهضت سوادآموزی بعد از انقلاب، شکل گرفت تا بهتدریج، بیسوادی بهعنوان یک محرومیت اجتماعی ریشهکن شود و بخش بیشتری از جامعه، از امتیاز آموزش و پرورش بهرهمند گردند، اما برخی از تاکتیکهای مجادلهی استراتژیهای آموزشی، اين سيستم را از معنا تهی كرده است.
سیاستگذاران فرهنگی، خوانش خاص خودشان را از امر فرهنگی و آموزشی دارند و براساس همان قرائت، عرصه را بر زایایی فرهنگ بستهاند.
بنابراين بهنظر ميرسد در پر نمودن گپ ميان وضع واقع و وضع مطلوب بايستی در اولين قدم، در حوزهی اهداف و نيز استراتژیِ نيلِ به اهداف، خانهتكانی نمود. بهعبارتی؛ گفتمان رسمی که مدام تلاش میکند حضور تکگویانهای داشته باشد، به فرد جز ابزاری در خدمت اهداف تعریفشده نگاه نمیکند. اگر سيستم آموزشی درصدد كنشگریِ آموزشی است، بايستی از اين گفتمان و بازتوليد آن در مدارس رهايی يابد و كودكان را برای زندگی مسالمتآميز و بهينه در دنيای امروز آماده كند.در اين گذار، در محتوای آموزشی تا مراسمِ سر صفها، بايد زلزلهای ساختاری رخ دهد. بهعنوان مثال؛ شادی، هرچند در وهلهی اول، یک احساس روانشناختی بهنظر میرسد اما یک کنش اجتماعیست که در تعامل میان خصایص فردی، فضاهای اجتماعی و سنتهای فرهنگی ساخته میشود، اما شادی در فضای خصوصی، گستردهترین نوع تجربهی شادی ماست. مسألهی اصلی این است که ساختارهای زیربنایی در مدارس، شادی را بیش از همه بهعنوان مقولهای سیاسی تعریف کرده است؛ بهتعبيری، دانشآموزان باید با دلالتهای ایدئولوژیک در مدرسه شادی کنند؛ بنابراین، آنچه ضروری است، کاهش گسترهی کمی و کیفی آیینهای حزنانگیز است. در مدرسه، شادی باید وجه غالب را داشته باشد تا دانشآموزان توان روحی کافی برای حل مسأله و تابآوری را داشته باشند .
از سوی دیگر، عدم تأمین مالیِ مدارس و همچنین، میزان حقوق کم و پرداخت نشدن به موقع آن به معلمین، نبود امکانات رفاهی و درمانی، وضعیت تأمین اجتماعی نامناسب و عدم اعطاي تسهیلات ضروری، جز با فهم سیاست فقرزایی در سیستم آموزشی و درگیریِ معاشیِ معلمین و واماندن آنها در مسیر مطالعه، به روز بودن و آگاهی، قابل فهم نیست؛ مشکلاتی که معلمان، آنها را ازجمله تبعیض هاي موجود بين قشر فرهنگیان و سایر کارکنان دولت میدانند. اين درحاليست كه نوشتن از معيشت معلم، نوشتنی در ساحت حقوق است؛ حقوق انسانی.
در حاليكه قريب به اتفاق معلمان ايرانی زير خط فقر امرار معاش دارند، بسياری از كشورهای آسيايی به اهميت تمكن مالی معلمها در بهبود وضع آموزشی و كيفيت پرورش واقف شدهاند، بهعنوان مثال: چون کشور ژاپن فاقد منابع طبیعیست و اقتصاد آن مبتنی بر سرمایهی انسانی، فناوری پیشرفته، تولید کالا و خدمات کیفی است، بنابراین انسان و امور پرورشیِ وی نیز مهم تلقی میشود و در نتیجه معلم، مدرسه، آموزش، برنامهی درسی و هر آنچه با آموزش، پرورش و ”سرمایهگذاری بر نیروی انسانی” در ارتباط است، برای آنها اهميت شايانتوجه دارد. مطلوبترین جنبهی زندگی معلم ژاپنی این است که او زندگی مرفهی دارد و حقوق بسیار بالایی دریافت میکند.
گپ طولانی
ضعفهایی که در سیستم آموزش و پرورش کشور و در رابطه با مسائل متفاوت آن؛ ازجمله بحث محتوای کتابهای درسی، اهداف غاییِ آنجهانی، محیط آموزشی، استاندارد جمعیتی کلاسها، معیشت معلمان و… وجود دارد، بسیار گسترده است و بیشک ضعف در برنامهریزی برای هر کدام از آنها بر سایر مسائل هم تأثیرگذار است. سیاستگذاران فرهنگی، خوانش خاص خودشان را از امر فرهنگی و آموزشی دارند و براساس همان قرائت، عرصه را بر زایایی فرهنگ بستهاند
معضل اساسی آموزش در ایران، هدفمندنبودن سیستم آموزش و ناکارآمد بودن روشهای آموزشی است كه بهبود شرايط جز با بازانديشي ساختاري رخ نميدهد.به تعبير ديگر، شاید تمام مشکلات درون و برونسیستمی آموزش و پرورش را بتوان در یک عامل خلاصه نمود و آن وجود «نگاه مصرفی» به این وزارتخانه است.
آموزش و پرورش در ايران به مثابهي يك كارخانهی عظيم است كه وظيفهی آن توليد سوژهی تابع، مطيع و قابل پيشبينی براي نهاد قدرت شده؛ توابع مرکزی که سفت و سخت به اصول بنیادین خود چسبیده و مهرههای پاسدار این ارزشها را از آموزش و پرورش میطلبد.
سیستم آموزشی در این بازیِ سیاست و گسترهی بیمکث مصادره به مطلوب را میتوان بهدرستی در سهگانهی “آجری دیگر در دیوار”: Another Brick in the Wall اثر مشترک “پینک فلوید” و “راجر واترز” بازجست.
بخش دوم این سری در آلبوم “دیوار” که بیشتر از همه بهخاطر جملهی «ما هیچ آموزشی نیاز نداریم» مشهور است، فضای آموزشی ما را بازتاب میدهد؛ ترانهای که در دوم می ۱۹۸۰، برای جنبهی ضدتبلیغی نژادی، تبعیض در برنامهی آموزشی رسمی و تدریس انعطافناپذیر ممنوع اعلام شد، در کلیپ قابل تأملی چرخگوشت بزرگی را نشان میدهد که بچهها را در خود فرو میکِشد و تبدیل به یک تکهگوشت میکند؛ بیمغز، بیکنش، بیآینده؛ فضایی که مشابهتاش با مدارس ما را چندان لازم نیست با نگاهی هنری و زیباییشناختی فهم کرد. اگر معتقدیم جامعهی بیمار، محصول سیستم آموزشی بیمار است، به واقعیت و کارکرد این چرخگوشت بزرگ هم درست نزدیک شدهایم .
انگاره
( کلیپ را ببینید )