صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

گروه گزارش/

پرسش های صدای معلم از علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و کتاب های درسی

امروز یکشنبه 3 شهریور 1398 نشست خبری « علی ذوعلم » رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی با حضور خبرنگاران برگزار گردید .

این از معدود نشست هایی است که خبر آن توسط پرتال وزارت آموزش و پرورش اطلاع رسانی شده است .

شاید در میان معاونین فعلی وزارتخانه تنها دو نفر هستند که تعامل رسانه ای قابل قبولی با خبرنگاران و رسانه ها دارند .

رضوان حکیم زاده و علی ذوعلم .

البته این حجم نشست رسانه ای در زمان مدیریت علی ذوعلم قابل مقایسه با مدیریت های قبلی نیست و این یک خصوصیت مثبت برای رئیس جدید است .

جالب است بدانیم که علی عسکری معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش علی رغم کثرت مسائل و پرسش در حوزه  فعالیت اش نشستی با خبرنگاران نداشته است ضمن آن که اکثر مواقع در دسترس هم نیست .

ابتدا « علی ذوعلم » رئیس  سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ضمن گرامی داشت هفته دولت گفت :

هفته دولت به مناسبت شهادت شهیدان رجایی و باهنر نام گذاری شده است . برای آموزش و پرورش این دو شهید بزرگوار به عنوان دو الگو ، خط نما و جهت دهنده به تعلیم و تربیت مطلوب تلقی می شوند در کنار شهیدانی مانند شهید مطهری ، شهید بهشتی و...

امیدواریم که آموزش و پرورش بتواند همان نگاه ، همان مبانی و همان اهتمام را نسبت به تعلیم و تربیت دنبال کند .

اگر امروز ما شاهد کم توجهی به مقوله تعلیم و تربیت در کشورمان هستیم و برخی از چالش ها و مسائلی که بر اثر این کم اهتمامی مزمن ایجاد شده است بتواند با تاسی به نگاه شهیدان رجایی و باهنر اصلاح شود .

مدیر صدای معلم با آن که نخستین نفر بود که برای نشست رسانه ای حضور یافته بود اما با مدیریت آقای محمدی در بخش روابط عمومی به عنوان آخرین نفر پرسش خویش را مطرح کرد .

زمانی که مدیر صدای معلم این موضوع را مطرح کرد این امر مورد اعتراض خبرنگار خبرگزاری پانا قرار گرفت که با تاخیر قابل ملاحظه ای در نشست حضور یافته بود .

این خبرنگار گفت که شما قبلا به جای همه ما سوال پرسیدید .

پرسش های صدای معلم از علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و کتاب های درسی

پورسلیمان در پاسخ گفت که شما اولا با تاخیر در این نشست حضور پیدا کرده اید و دیگر آن که شما در نوبت خود سوال را مطرح کرده اید .

این حق قانونی من آن است که از نوبت خود استفاده کنم و پرسشم را مطرح کنم و انتقاد شما منطقی و وارد نیست .

مدیر صدای معلم در ابتدا عنوان کرد که اکثر پرسش های خبرنگاران در حوزه کتاب های درسی است اما کسی این پرسش را مطرح نمی کند که وقتی یک کتاب کاغذی منتشر می شود حتی اگر از منابع داخلی باشد چند درخت باید قطع شود و از بین برود و این چرخه هر سال تکرار می شود .

پورسلیمان در ادامه تصریح کرد که این شیوه منطقی نیست و باید جایگزین مناسبی برای این وضعیت انتخاب شود به ویژه آن که ما دچار بحران محیط زیست هستیم . چاره ای جز استفاده از تجربیات کشورهای موفق و پیشرو در این زمینه نداریم .

مدیر صدای معلم سپس به طرح پرسش های خویش پرداخت .

در نشست رسانه ای یکم تیرماه سال جاری بنده از شما پرسش کردم :

جنابعالی ریاست بخش مهم پژوهش در وزارت آموزش و پرورش را برعهده دارید .

کسی که در این حوزه فعالیت می کند باید با ادبیات پژوهش مدار با مخاطبان سخن بگوید .

شما پس از استعفای آقای بطحایی در دومین نشست  کارشناسی سازمان پژوهش‌ و برنامه‌ریزی آموزشی  با موضوع"  تبیین منطق و فرآیند باز آرایی تشکیلات " با اشاره به شرایط فعلی وزارت آموزش‌ و پرورش و تاکید بر اینکه  تغییرات مدیریتی نباید خللی در کار ایجاد کند، فرمودید :

" متاسفانه آقای بطحایی کناره‌گیری کرد، ایشان فردی سخت‌کوش، انقلابی و معتقد به تحول بود. او بسیار صریح و با قدرت در مقابله با سند 2030 موضع‌گیری و از ارزش‌های اسلامی و انقلابی دفاع کرد که برخی از این اقدام خوششان نیامد البته مجموعه آموزش و پرورش از کناره‌گیری ایشان راضی نبودند ... "

صدای معلم از شما پرسش کرد : این حکم شما بر اساس کدامین قرائن و یافته های پژوهشی استوار است ؟

 شما پاسخ دادید :

" از این به بعد حواسم را جمع کنم که دقیق تر حرف بزنم. "

پرسش های صدای معلم از علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و کتاب های درسی

جنابعالی در هفدهمین گردهمایی دبیران کانون تربیت اسلامی استان‌های کشور گفته اید :

" جمهوری اسلامی همان طور که حضرت آقا فرمودند در عدم استفاده از ظرفیت‌ها رتبه اول را دارد. حضرت امام یک سرمایه اجتماعی مهم برای ما هستند، هیچ کسی نیست که بگوید من با امام موافق نیستم، این سرمایه‌های عظیم معنوی و مادی در کشور ما جود دارد. "

در ادامه هم می گویید :

" کدام یک از مدیران ما هستند که براساس پژوهش‌های انجام گرفته کار کند؟ "

من وارد بحث محتوایی نمی شوم .

فقط می خواهم مستندات پژوهشی این گزاره ی شما را بدانم .

برای بنده مهم است که رئیس مهم ترین بخش آموزشی کشور که پژوهش نام دارد با ادبیات پژوهش مدار سخن بگوید .

البته مهمان هایی که بنده تاکنون و ظرف این چندماه  موفق به زیارت شان در بزم اندیشه شده ام علی رغم ادعای سمت های مهم  و راهبردی پژوهشی هنوز با الفبای پژوهش بیگانه اند !

2-

آيا براي تغيير محتواي كتابهاي درسي  مصمم هستید ؟ باوجود هزينه‌هاي زياد، چرا مي‌خواهید محتواي كتابهاي درسي را تغيير دهید؟ اگر قصد انجام چنین کاری را دارید زمان، وسعت و چگونگي اين تغييرات را توضيح دهید؟

آيا اين تغييرات به افزايش مقدار تبليغات ايدئولوژيك در محتواي دروس منجر خواهد شد؟

3)

برداشت آقاي ذوعلم از سند تحول بنیادین يك برداشت راديكال است. ايشان تصور مي‌كند با اجراي اين سند مي‌توان به پرورش انسانهايي با هويت اسلامي و انقلابي و ايجاد تمدن نوين اسلامي،موفق شد ولي اولا اين سند از هماهنگي دروني كافي برخوردار نيست و ثانياً بدنه آموزش و پرورش و صاحب‌نظران تعليم و تربيت و همچنين خانواده‌ها با آقاي ذوعلم همدل و هم نظر نيستند.

 از شما سوال می کنم :

 فكر مي‌كنید مي‌تواند بدنه آموزش و پرورش(كارشناسان ستادي، معلمان و...)  و ساير گروه‌هاي ذي ربط و ذي نفوذ را براي اجراي سند تحول آموزش و پرورش با خود همراه كنید؟

پس از اتمام رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی ضمن تشکر از مدیر صدای معلم خواست تا حاضران ایشان را تشویق کنند .

پرسش های صدای معلم از علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و کتاب های درسی

ذوعلم در پاسخ گفت که آقای پورسلیمان همیشه از ما سوال می کرد ، من هم یک بار از او سوال کنم .

ذوعلم تاکید کرد :

شما که صدای معلم هستید در این نشست باید مهم ترین مسائل آموزش و پرورش را از ما سوال کنید .

درست است ؟

بر اساس چه پژوهشی به این رسیدید این سوالاتی که مطرح کردید اصلا سوال آموزش و پرورش است ؟

آیا پژوهشی کردید ؟

مدیر صدای معلم پاسخ داد که این پرسش ها بر اساس سخنان ، عملکرد شما و وظایف سازمانی شما بوده است .

ذوعلم گفت که هم ما باید پژوهش مدار سخن بگوییم و هم پورسلیمان .

پورسلیمان نمی تواند بگوید که من هر چه دلم می خواهد می گویم و شما باید بر اساس مر پژوهش حرف بزنید .

این مطلب را من قبول نمی کنم .

این واقعا تبعیض است !

برداشتم این است سوالاتی که دوستان مطرح کردند کم و بیش سوالاتی است که در صحنه آموزش و پرورش و میان دانش آموزان و بین معلمان مطرح است .

شما که نمی توانید مرا مواخذه کنید !

مدیر صدای معلم پاسخ داد که کار خبرنگار همین است .

ذوعلم در ادامه گفت که من حرف شما شنیدم و بعد شروع به صحبت کردم .

شما در وسط حرف بنده 4 بار وارد شدید .

( این سخنان در حالی بیان می شود که پاسخ های مدیر صدای معلم بر اساس درخواستی بود که آقای ذوعلم و به صورت پرسش از ایشان مطرح کرد و قصد پاسخ گویی بود )

رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در ادامه عنوان کرد :

این تعابیری که شما به کار می برید مثلا شما رادیکال هستید ، ایدئولوژیک هستید ... این تعابیر اصلا تعابیر استانداری نیست .

شما به فرهنگ نامه های واژه های اجتماعی مراجعه کنید .

برای ایدئولوژی چندین تعریف شده است .

رادیکال بودن چندرین تعریف دارد .

آیا رادیکال بودن خوب است ؟ بد است ؟

ایدئولوژیک خوب است ؛ بد است ؟

پرسش های صدای معلم از علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و کتاب های درسی

من حرفی ندارم . یک موقعی بنشینیم به صورت اندیشه ای و نه به عنوان  رئیس سازمان پژوهش و یا هر کسی شما معرفی کنید . آقای محمدی هم دنبال کنند .

ایدئولوژیک بودن کتاب های درسی .

بنده نه به عنوان رئیس  سازمان پژوهش بلکه به عنوان یک طلبه و آقای پورسلیمان که مدعی است ایدئولوژیک است بنشینیم و با هم بحث کنیم .

اساسا به یک معنایی  از ایدئولوژی هیچ نظام تربیتی نمی تواند ایدئولوژیک نباشد .

بر اساس یک تعریفی از ایدئولوژی هیچ نظام تربیتی نمی تواند ایدئولوژیک نباشد .

نظام تربیتی ژاپن به این معنا ایدئولوژیک است . نظام تربیتی استرالیا ایدئولوژیک است .

نظام تربیتی آمریکا ایدئولوژیک است ولی این که ایدئولوژی اش چیست این تفاوت دارد .

بنابراین شما در این بحث یک مقداری بر اساس پژوهش سوال کنید و بنده هم بتوانم جواب دهم .

یک جمله آخر هم بگویم .

ما اراده ای نداریم مبنی بر این که کتاب های درسی را تغییر بدهیم و یا تغییر ندهیم .

مثلا ما از اول فکر کردیم و یا تصمیم گرفتیم کتاب درسی را تغییر دهیم .

کتاب های درسی که الان وجود دارد . دوستان پژوهشگاهی ما و آن هسته های تحلیل محتوا که ما در استان ها داریم ؛ این ها بررسی می کنند ، همایش می گذارند ، هم اندیشی می گذارند و برای ما می فرستند .

کتاب ها و جزواتی را می فرستند .

این کارشناسان ما در حوزه های مختلف می نشینند و این ها را بررسی می کنند .

می بینند بله ، یک جا واقعا اشکالی وجود دارد و یا این که یک جا ادبیات بهتری می تواند داشته باشد و آن را اصلاح و یا تغییر می دهند .

یک نکته ای که من با شما کاملا همدل هستم بحث قطع درختان برای تولید کاغذ است .

ما معتقدیم که برای تولید کاغذ باید در یک مسیری پیش برویم که واقعا مصرف کاغذ را در تولید بسته های آموزشی مان کاهش دهیم .

به همین جهت در سازمان پژوهش هم یک چشم اندازی مطرح است اما به حد برنامه نرسیده است که ما بتوانیم طی 5 سال آینده مصرف کاغذمان برای تولید کتاب های درسی به 50 درصد میزان فعلی کاهش دهیم .

این که ما سرمایه کشور ار بیرون بدهیم به شرطی که بتوانیم به جایگزین مناسب تری برسیم .

جایگزینی که مخالف با عدالت آموزشی نباشد .

پایان گزارش/


پرسش های صدای معلم از علی ذوعلم رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و کتاب های درسی

منتشرشده در گفت و شنود

جایگاه موسیقی در نظام آموزشی ایران

 برگ نوا تبه شد  و ساز طرب نماند                  ای چنگ ناله برکش  و ای دف خروش کن

در  چهار مقاله نظامی عروضی  واقعه ای توصیف شده است که خلاصه اش چنین است :

پادشاه سامانی ، امیرنصر ، با ملازمان و خدمه برای تفریح از بخارا  به هرات رفته بود ،  به دلیل آب و هوای خوش و تفرجگاه زیبا ،  این سفر به درازا  می کشد . خدمتکاران و همراهان  از دوری خانواده  دلتنگ می شوند و تمایل به بازگشت به بخارا دارند ولی جرات ندارند به امیر خواسته خود را  بگویند . از این رو  دست به دامان رودکی – شاعر معروف قرن چهارم -  می شوند که از ملازمان شاه در این سفر  است . رودکی  چنگ برمی گیرد و می نوازد و شعر دل انگیز  « بوی  جوی مولیان  را » با صدایی خوش  می خواند  تا شاه را به سوی بخارا ترغیب کند  . شعر و آواز و  نوای چنگ آن چنان شاه را منقلب می کنند که فوری از جا برمی خیزد و پای در رکاب می گذارد و قصد رفتن به بخارا می کند و.....

اگر حتی این روایت  به گونه ای اغراق آمیز  توصیف شده باشد و خطای تاریخی هم در آن باشد اما  یک پیام را منتقل  می کند :  

تاثیر موسیقی  و صوت خوش بر  انسان .

 در ادبیات ما  از  تاثیر موسیقی بسیار گفته اند . سعدی و حافظ هم از تاثیر موسیقی غافل  نبوده اند . 

اُشتر به شعر عرب در حالت است و طَرب //  گر ذوق نیست  ترا  گژ طبع جانوری  ( سعدی )

رَباب و چنگ به بانگ بلند  می گویند    //   که گوش هوش به پیغام اهل راز  کنید  ( حافظ )

 موسیقی یکی از قدیمی ترین هنرها در جوامع بشری بوده است . استفاده از  موسیقی در کلیسا و نیز در ایران  پیش از اسلام ، سرودهای مذهبی گاثها  ، مؤید این نکته است که موسیقی کارکردهای مذهبی داشته است . در خواندن اشعار حماسی  نیز موسیقی برای تاثیرگذاری  بیشتر به کار گرفته می شد . بعدها در هنر تعزیه نیز  تاثیرپذیری از موسیقی را می بینیم .در خواندن ادعیه ، اذان ، مدیحه و  نوحه سرایی همه به نوعی از موسیقی الهام می گیرند .

حضور خوانندگان و نوازندگان در دربارها و همراهی شعر با موسیقی مؤید این واقعیت است که هنر موسیقی در فرهنگ ما پیشینه  دارد. تاثیر موسیقی در  فیلم و نمایش نیز غیرقابل انکارست .

 امروزه  بسیاری از روانشناسان بر این باورند که موسیقی  در افزایش مهارت های یادگیری ، اجتماعی  و رشد عاطفی کودک مؤثر است . در مهدکودک ها و در برنامه های آموزشی کودکان ،  بسیاری از آموزه های تربیتی را در قالب شعر  به کودکان آموزش می دهند. زیرا داشتن ریتم  و وزن  ، کودک  را  به وجد می آورد .

  همان طور که از دیدن یک منظره زیبا ، یک اثر هنری مانند تابلو ، مجسمه و  حتی خط زیبا ، لذت بصری برای انسان حاصل می شود ،  از شنیدن یک صوت دل انگیز و نوای موسیقی نیز ، احساس خوشایندی به انسان دست می دهد . همین امر موجب شده است که موسیقی را غذای روح بنامیم . امروزه  استفاده از موسیقی درمانی ، یکی از شیوه های کاربردی در حوزه روانشناسی است .

جایگاه موسیقی در نظام آموزشی ایران

جایگاه موسیقی در  نظام  آموزشی

در بسیاری از کشورها در برنامه آموزشی مدارس ، درسی با عنوان هنر گنجانده می شود که موسیقی هم در آن مجموعه جا می گیرد . دانش آموزان می توانند بنا به سلیقه خود یک رشته  از مجموعه هنر  را انتخاب کنند و آموزش  ببینند. .

 در نظام آموزشی ما نه واحد درسی به عنوان موسیقی تعیین شده و  نه استفاده از  موسیقی را در مدارس مجاز کرده ایم . اصولا صحبت از موسیقی در مدارس  به گونه ای تابو محسوب می شود .

 در مدارس ما  برای اجرای هرگونه مراسم سوگواری ، روضه خوانی ، برگزاری احیا ، راهیان نور  ، دعوت از کارشناس دینی  و برنامه هایی از این قبیل هیچ محدودیتی نیست اما اجرای یک سرود ملی میهنی  امکان پذیر نیست .حتی به مناسبت جشن نوروز هم صدای ساز و آوازی به گوش نمی رسد .

مراسم صبحگاهی می تواند با یک موزیک شاد و یا نرمش همراه با موزیک ، در آغاز روز ، انرژی مثبتی  برای دانش آموزان  ایجاد کند اما این مراسم  به صورت خشک و رسمی برگزار می شود. دانش آموزان خواب آلود به اجبار باید در این صف حضور یابند . دعای روز هفته را بخوانند و نصایح معاون پرورشی یا  معاون آموزشی را  بشنوند . در مناسبت های خاص  شعار« مرگ بر .... »  هم سر می دهند .

اگر هم برنامه ای  به مناسبت های اعیاد مذهبی در مدارس  برگزار شود ، تنها هنر مجاز در این برنامه ها ، مداحی است ؛  این برنامه ها معمولا با ذائقه مدیران و معاونان پرورشی  اجرا  می شود اما واقعیت این است که سلیقه اغلب نوجوانان با سلیقه معاونت های پرورشی ، تفاوت های زیادی دارد .

 نتایج کارهای فرهنگی در حدود چهل سال بعد از انقلاب ، نشان می دهند معاونت های پرورشی نتوانسته اند بر ذوق و سلیقه نوجوانان  تاثیرگذار  باشند. این را از پوشش ظاهری دانش آموزان در خارج از  مدارس  و  سلیقه آنان  در انتخاب موسیقی ، مدل  مو  و لباس به خوبی می توان مشاهده نمود .

حدود چهل سال است  که نظام آموزشی  مدعی است  شیوه های تعلیم و تربیت دینی را اجرا می کند و با این هدف ، صدای هر سازی را خفه کرده اند . حتی در جشن ها و  مناسبت های خاص  ، یک سرود میهنی در مدارس طنین انداز نمی شود . 

واقعیت انکار ناپذیر  اینست که نظام آموزشی با  دیدگاه های صرفا ایدئولوژیک نتوانسته است الگوهایی مناسب در حوزه هنر ارائه دهد . تربیت دینی نه تنها در  مدارس که از تمام رسانه های کشور  به ویژه صدا و سیما به وفور تبلیغ می شود اما این حجم از تبلیغات در راستای یک سلیقه است و تاکنون نتوانسته است با ذائقه اغلب جوانان همسو شود . سلیقه ای که  موسیقی و برنامه های  مورد پسند اغلب جوانان را ممنوع می داند . مجموع این  محدودیت ها  ،  اشتیاق نوجوانان را به موسیقی بیشتر کرده است . استقبال  نوجوانان  از  آموزشگاه های  خصوصی  موسیقی گویای  این واقعیت است.

در حالی که برای برگزاری اردوهای راهیان نور برنامه ریزی های ویژه  صورت می گیرد و  معمولا کلاس های درس یک روز کامل  تعطیل می شود و  برای برنامه های سوگواری نیز برنامه ریزی صورت می گیرد  ولی  هیچ گاه برای  یک اجرای موسیقی و سرود  در مدارس برنامه ریزی نمی شود .

جایگاه موسیقی در نظام آموزشی ایران

نشاط را به مدارس بیاوریم

بدیهی است وضعیت موسیقی در مدارس ، تحت تاثیر  وضعیت موسیقی در  کل جامعه است . سیاست گذاران فرهنگی تا کنون  نتوانسته اند با موسیقی برخورد درستی داشته باشند .

حدود چهل سال است صدا و سیما  تکلیف خود را با موسیقی روشن نکرده است . هنوز  در سیمای جمهوری اسلامی ، آلات موسیقی در لابه لای گل ها پنهان می گردند که دیده نشوند اما صدایشان شنیده می شود !

هنوز در شهرستان ها مجوز برگزاری کنسرت - بعد از طی مراحل قانونی -  لغو می شود و هیچ مرجع قانونی در این زمینه  پاسخگو  نیست. ظاهرا کسانی قدرت لغو موسیقی را دارند که قدرت  اجرایی شان بالاتر از  نهادهای فرهنگی مجوز دهنده است !!

جایگاه موسیقی در نظام آموزشی ایران

هنوز نهادهای سیاست گذار در حوزه فرهنگ ،  امکان ورود  استادان و کارشناسان برجسته موسیقی را ،  به رسانه فراهم نمی کنند . علاوه بر اینها  بعضی از هنرمندان  را تحریم هم  می کنند .

در حالی که در اغلب شبکه های صدا و سیما  میزگردها و پرسش و پاسخ های فقهی به تکرار برگزار می شود ، برنامه های تخصصی در حوزه  موسیقی به ندرت برگزار می گردد .

اعمال سیاست های سختگیرانه در  برخورد با هنر و به ویژه  موسیقی ،  زمینه رواج  هنرهای  کم مایه و  ضعیف را فراهم می کند . همان چیزی که آن را  موسیقی زیرزمینی می نامیم . هر چه محدودیت ها در یک جامعه  بیشتر شوند ، زیرزمینی ها  هم بیشتر  رشد خواهند  کرد .

بدیهی است با این نوع سیاست گذاری های فرهنگی در جامعه ، مدارس که تابع قوانین سختگیرانه تری هستند ، نسبت به  موسیقی ، محافطه کارتر  از دیگران عمل می کنند.  

نظام آموزشی ما به تحولی بنیادین نیازمند است . هم در شیوه های آموزش ، هم  در محتوای کتابهای درسی و هم در سلیقه های فرهنگی حاکم بر این نهاد .

مؤلفان کتاب های درسی ، انبوهی از  معلومات را به صورت محفوظات  برای دانش آموزان تدارک دیده اند که بخش زیادی از آنها کاربردی نیستند و موجب خستگی دانش آموزان می شوند .

جایگاه موسیقی در نظام آموزشی ایران

با این  راهکارها می توان تا حدودی فضای  مدارس را شاد کرد :

* استفاده از موسیقی  و یا خواندن  سرود محلی در برنامه های صبحگاهی  یا مناسبت های ملی

* پژوهش گروهی در زمینه موسیقی اقوام ( در درسهایی مثل علوم اجتماعی ، درس آزاد کتاب فارسی و کتاب نگارش )

* نواختن یک ساز در برنامه های مناسبتی  توسط  نوجوانانی که در نواختن ساز  مهارت دارند

 * طرح موضوعاتی در ارتباط با موسیقی در کتاب های درسی مانند ارتباط شعر و موسیقی ، تاثیر موسیقی بر انسان  ، آشنایی با پیشینه موسیقی  و.....

* تشکیل گروه های هنری در رشته های مختلف

* پخش موسیقی مناسب با فضای مدرسه  در زنگ  تفریح

* برگزاری مسابقات هنری ، ورزشی ، کتابخوانی  و.....

* استفاده از رنگ های شاد در فضای مدرسه

* حذف شعار ( مرگ بر .... )  از مدارس

  البته برگزاری بسیاری از این برنامه ها نیازمند بودجه اضافی است که معمولا در مدارس  دولتی تامین نمی شود .

اگر متولیان فرهنگی جامعه بتوانند با اجرای سیاست های مناسب ،  نشاط اجتماعی را افزایش  دهند ، طبعا این نشاط به مدارس  و دانشگاه ها هم  خواهد رسید .

البته نشاط اجتماعی ، محصول عوامل متعددی است که مهمترین آنها  وضعیت اقتصادی ،  آزادی های فردی و اجتماعی و چشم اندازی روشن برای جوانان در حوزه اشتغال ، مسکن و ازدواج  می باشد .

در هر صورت سیاست های  فرهنگی حاکم بر جامعه ، به  بازنگری اساسی  نیاز دارد .

در حوزه شعر ، موسیقی ، طنز ، نقد ، نویسندگی و ... باید  به  نگرش های متفاوت هم فرصتی برای اظهار نظر داد .  تریبون های رسانه ها  ،  تا ابد نمی توانند در اختیار یک گروه خاص باشند .

اجازه دهیم صداهای دیگر اندیشمندان و صاحبنظران هم شنیده شود . جامعه  امروز  به دلیل شرایط  بد اقتصادی  و بحران هایی که از سر گذرانده است ، بیش از  پیش به شادی  نیاز دارد . سیاست گذاران فرهنگی اگر نمی توانند برای مردم شادی  بیافرینند ، حداقل  اجازه خلق شادی های کوچک را  از مردم  نگیرند .           

بگذاریم که احساس هوایی بخورد ....


صدای معلم :

کلیپ کوتاهی که در پایین مشاهده می کنید متعلق به  "منوچهر پرخیده" است که در ماه های اخیر شروع به خواندن "ربنا" و آهنگ های سنتی و معروف کرده است .
حالا همین شخص در ساری مجوز برگزاری کنسرت گرفته و بلیط های خود را با قیمت پنجاه تا صد هزار تومان به فروش رسانده است...

کلیپ را مشاهده فرمایید .

منتشرشده در یادداشت
دوشنبه, 07 مرداد 1398 22:07

نعل واژگون در تعلیم و تربیت

آسیب شناسی نگاه حکومت و خانواده به تعلیم و تربیت
 
در جهان امروز راهی بس بلند طی شد تا از تعریف سنتی سواد، یعنی توانایی خواندن و نوشتن، به توانایی ایجاد تغییر برسد، به این معنا که شخص بتواند با دانسته‌های خود به نحو خلاقانه و نقادانه و مسوولانه، تغییری ژرف و سرنوشت‌ساز در زندگی خود پدید آورد.
این راه بلند و دستاوردهای درخشان آن با انباشت تجربه‌های گرانسنگ بشری حاصل شده و البته بشر امروز می‌داند در میانه راه پیچیده و اسرارآمیز تربیت است چراکه انسان پیچیده و اسرار آمیز و پیش‌بینی‌ ناپذیراست! اما آنچه غم‌انگیز است اینکه کاروان تربیت ما در چند دهه گذشته به این تجربه‌های گرانسنگ نه‌تنها بی‌ مهر  بوده و هست بلکه نعل واژگون‌زده و سواد فروکاسته شده به حفظیات و کتاب‌های کمک آموزشی و کنکور و مدرک... و چه بسا فرزندان دانشجوی دکترای ما در دانشگاه‌های مادر پول تو جیبی خود را از خانواده می‌گیرند...
چرا ما با تجربه‌های جهانی تربیت می‌ستیزیم؟ و چرا  می‌خواهیم دوباره چرخ را اختراع کنیم ؟و چرا و...؟
به تصورم شاید یکی از دلایل و علل این باشد که حکومت و دولتمردان ما نگاه آمرانه و دستوری و مکانیکی به نهاد تربیت دارند حال آنکه تربیت از جنس آگاهی و شناخت و آزادی و مسوولیت پذیری  است. البته این نگاه بیش و کم در خانواده نیز به شکل دیگری وجود دارد.

آسیب شناسی نگاه حکومت و خانواده به تعلیم و تربیت

به باورم این دو نهاد بزرگ و تاثیرگذار تربیت، یعنی حکومت و خانواده، نگاه مکانیکی به تربیت دارند، البته با غایات و اهداف متعارض، حال آنکه تربیت نیاز به فضای ارگانیک دارد.

برای حکومت ما نگاه ایدئولوژی و ارزشی به تربیت اصل و اساس است و برای خانواده آینده شغلی فرزندش و آنچه این وسط فراموش شده خود بچه ست و تربیت و درس‌های زندگی و خود اندیشی و تفکر خلاق و نقاد.
امسال حکومت حدود ۵۰ هزار میلیارد تومان در آموزش و پرورش هزینه می‌کند برای هدف خود و خانواده هم دست‌کم چیزی حدود ۳۰ هزار میلیارد تومان در بیرون مدرسه، در موسسات کنکور و زبان و کامپیوتر و... هزینه می‌کند برای هدف خود.به نظرم تربیت ما نیاز به شیفت از نگاه مکانیکی به ارگانیکی در تمام سطوح و لایه‌ها دارد و این مهم حاصل نمی‌شود مگر اینکه حکومت و خانواده به منطق تربیت توجه کنند و نگاه انسانی به تربیت داشته باشند.

روزنامه دنیای اقتصاد


آسیب شناسی نگاه حکومت و خانواده به تعلیم و تربیت

منتشرشده در یادداشت

مدرسه و ناکارآمدی نظام تصمیم گیری و برنامه ریزی  اپیزود اول:

دکتر حسینی سرپرست وزارت آموزش و پرورش: " مدارس جعبه سیاه جامعه هستند؛ هر چه در جامعه امروز داریم محصول مدارس دیروز و هرچه در جامعه فردا خواهیم داشت محصول مدارس امروز است!"

 اپیزود دوم:

احمد طاهر سلطانی؛ مسئول گزینش وزارت آموزش و پرورش: باید به خاطر حساسیت شغل معلمی انتخاب اصلح انجام دهیم؛ رعایت حجاب در خانم ها و نماز در آقایان. همچنین موضع گیری نسبت به نظام، ولایت فقیه، شرکت در راهپیمایی، نماز جمعه و بسیج!

این اولین باری نیست که سخن دو مسئول که به احتمال زیاد از دو مشرب متفاوت سیاسی هم هستند به منطق مشترکی رسیده اند؛ بی اعتنایی نسبت به واقعیت های مدارس موجود و تلقی کمال طلبانه از آنها. بخشی از این بی خبری هم البته عامدانه و به دلیل اقتضائات ایدئولوژی حاکم بر عرصه آموزش و پرورش است!

آری !

امروزه مدارس جعبه سیاه جامعه هستند به این معنا که شما با نگریستن به مدارس می توانید به نوعی درک جامعه شناختی از ایران امروز دست یابید. کنار هم قرار گرفتن مولفه هایی مانند سیاست زدگی، مشارکت گریزی، احساس بیگانگی، بی انگیزگی و روزمره گی دقیقا همان ویژگی هایی هستند که شما می توانید آنها را با ابعاد بزرگتر در جامعه نیز مشاهده کنید. از همین رو است که می توان گفت که مدارس امروزه، نه آغاز یک تحول در جامعه، بلکه هشداری برای نزدیک تر شدن بحران ها هستند!

 به عبارت دیگر امروزه شاهد آن هستیم که مجموعه ای از نابه سامانی های اجتماعی ابتدا از جامعه به درون خانواده می ریزند و سپس مدرسه را از آسیب های متعدد خود آکنده می سازند. بنابراین مدارس به ایستگاه نهایی نمایش ناکارآمدی های نظام سیاسی موجود تبدیل شده اند.

از سوی دیگر اصرار بر پررنگ کردن گزینش های ایدئولوژیک در امر گزینش معلمان هم نشانه دیگری از بی خبری از فضای مدارس امروز محسوب می شود!

در روزگار گسترش شبکه های اجتماعی و رشد آگاهی های عمومی، تلقی دانشگاه فرهنگیان به عنوان مرکزی که باید از نفوذ کوچکترین افکار مستقل و منتقدانه مصون بماند و معلمانی لابد در تراز جمهوری اسلامی تربیت کند از کدام منطق کارشناسی پیروی می کند؟

مدرسه و ناکارآمدی نظام تصمیم گیری و برنامه ریزی

بدیهی است که اصرار بر نمایش ظاهری تعهدات عقیدتی تنها می تواند زمینه ساز پیدایش نفاق و دورویی در داوطلبان شغل معلمی شود. امری که موجب شکل گیری دوگانگی شخصیت در داوطلبان شده و آنها را با تعهد به آفرینش نسلی آینده ساز بیگانه می سازد!

 در زمانه ای که رسانه میلی بیش از پیش عرصه را به رسانه هایی واگذار می کند که با آرشیو به یغما رفته صدا و سیما برای جوانان تاریخ سازی کرده و می کوشند تا چهره ای تطهیر شده از دوران پهلوی ها عرضه کنند چگونه می توان به خروج معلمانی توانمند و تحلیل گر از فیلترهای گزینش آموزش و پرورش برای پاسخگویی به سرگشتگی های دانش آموزان امید بست؟

 امروزه وجود مجموعه گسترده ای از نارسایی ها به ظهور نسلی ناراضی و منتقد از دانش آموزان انجامیده که به دلیل ارتباط گسترده با شبکه های اجتماعی گوش شنوایی برای شنیدن آموزه های ایدئولوژیک ندارند. نسلی عصیان گر که آزادی های اجتماعی را یک ضرورت دانسته و مدام از دلایل پیشی گرفتن کشورهایی مانند کره جنوبی، مالزی و ترکیه از ایران پرسش می کنند!

با این نسل باید با تحلیل سخن گفت نه تحمیل!

ایشان فقط در یک گفت و گوی برابر می توانند قانع شوند نه چیرگی از موضعی برتر! و همین کار معلمی را به رسالتی سترگ برای همراهی با نسلی جوینده، پرسش گر و عاصی تبدیل می کند. برای موفقیت در این عرصه نیازمند معلمانی هستیم که آزادگی خود را در نباخته و گزینش های عقیدتی آنها را به سوی تظاهر و فرصت طلبی سوق نداده باشند. بدون شک آینده روشن ایران حاصل پیوند میان معلمان شجاع و دانش آموزان آگاه است!

کانال مهران صولتی

مدرسه و ناکارآمدی نظام تصمیم گیری و برنامه ریزی

منتشرشده در یادداشت

گروه گزارش/

همان گونه که پیش تر نیز  آمد ( این جا ) ؛  دوشنبه 17 تیرماه نشست تخصصی نقد کتاب  " مرگ مدرسه " در سالن فردوسی – خانه اندیشمندان علوم انسانی با سخنرانی اساتید و اعضای هیات علمی دانشگاه و به میزبانی کافه خرد و  تارنمای رب برگزار گردید .

این نشست از ساعت 16 آغاز گردید و تا  حدود ساعت 22 ادامه داشت .

در این نشست یحیی قائدی ، علی‌رضا صادق‌زاده ، حبیب رحیم‌پور ازغدی ، علی لطیفی ، علی‌رضا صادقی ، نعمت الله فاضلی ، محمود مهرمحمدی ، ابوطالب سعادتی  و اسماعیل آذری‌نژاد به ارائه دیدگاه های خود پرداختند .

« صدای معلم » در این بخش مشروح سخنان یحیی قائدی را منتشر می کند .

مفهوم آموزش و پرورش ایدئولوژیک و مرگ مدرسه

با عرض سلام خدمت دوستان گرامی و یاد و نام خداوند بزرگ.

من دو نکته را عرض می کنم. در این فاصله من هشت یادداشت کوتاه نوشتم که پخش شد و دوستان خواندند. اولین یادداشت من این بود که مدرسه هرگز نخواهد مرد حتی لاشه مدرسه سر جایش باقی خواهد ماند. این یک اصطلاحی است که بعد تارخچه آن را خواهم گفت . مدرسه نه حتی از جهت اهداف خوب نخواهد ماند حتی به سبب اهداف دیگری باقی خواهد ماند چون والدین به مدرسه احتیاج دارند ، حاکمان به مدرسه احتیاج دارند ، معلمان به مدرسه احتیاج دارند ؛ اگر مدرسه بدترین کارکردها را هم داشته باشد باقی خواهد ماند بنابراین مرگ مدرسه مرگ به معنای مرسومی که ما می شناسیم نیست.

 پس از آن شش هفت نکته را من شناسایی کردم که تصور می کردم اینها باعث می شوند که مدرسه  کج کارکرد باشد ولی عمدتا شما هم می دانید اینجا یا آنجا مدام در مورد آن بحث شده است. بحث شایستگی است این نکته ای بود که من گفته بودم.مدارس ما به طور کلی تربیت و فضای رسمی تربیت آرام آرام از آدم هایی که باید باشند خالی می شود. آنهایی که خیلی قوی اند یواش یواش ترجیح می دهند دیگر معلم نباشند یا در مدرسه نباشند  ،مدیر نباشند یا اگر در آموزش و پرورش می مانند کار جدی نکنند .

شما تصور کنید در مدرسه در کلاس درس و فضای آموزشی آرام آرام آدم های توانمند خارج می شوند در این صورت مدرسه جای سرحال و سرزنده نخواهد بود. حدس می زنم در ذهن شما هم همین است.

نکته بعدی من این است که تربیت حق کیست؟ می شود حق آدم هایی که تربیت حقشان است را بگیریم و بعد توقع داشته باشیم مدرسه جای سرحال و سرزنده باشد ؟

 اول تربیت حق کودک است که تقریبا هیچ نقشی ندارد . بعد والدین که هیچ حقی ندارند که بچه ها این را باید بخوانند یا آن را بخوانند. وقتی والدین به مدرسه وارد می شوند توبیخ می شوند. بعد معلمانی هستند که قرار است این تربیت را انجام بدهند و آنها هم حق زیادی برایشان قائل نیستند. پس حق با کیست؟  

مفهوم آموزش و پرورش ایدئولوژیک و مرگ مدرسه

کاری که بعد از زایمان می کنند و به شدت مدرسه را به مرگش نزدیک می کنند تولید انبوه و همسان سازی است. عجیب اصرار زیاد است که آدم یک عالمه شاگرد داشته باشد و اصلا مدارس ما جایی نیست که آدم متفاوت در آن تحمل بشود. برنامه برایش نیست درس برایش نیست ، مشق برایش نیست ، کلاس برایش نیست . ایدئولوژی ساده ساز است . اهل پیچیدگی نیست . ایدئولوژی یک ادعایی برای انسان مطلوب دارد و چون آن را نمی تواند عملی کند به سادگی ها گرفتار می شود .

پنجمین یادداشت من به حافظه مربوط بوده که به دلایل دیگری اشاره کرده ام. همه ما می دانیم که ما مدارسی داریم علی رغم همه ی بهبودی هایی که در این سال ها رخ داده ولی هنوز هم حافظه نقش اصلی را ایفا می کند. من از زاویه دیگری نگاه کردم چرا حافظه این قدر مهم است؟

اکثر ما می دانیم که اکنون ما به چیزهای دیگری احتیاج داریم ولی باز همین کار را می کنیم. سه کارکرد برای آن گفته بودم. ما وقتی حافظه را پرورش می دهیم امکان کنترل پیدا می کند یعنی حاکمان و گردانندگان امکان کنترل دارند ، می توانند این را به فلانی می دهیم و یا نمی دهیم این را یاد بگیر برایت خوب است یا آن را یاد نگیر برایت خوب نیست. اگرمی خواستیم به او حافظه بدهیم آن موقع امکان کنترل وجود نداشت. یک چیزهایی بچه می رود یاد می گیرد که آن موقع ما نمی توانیم کنترلش کنیم. تنبلی عمومی را حافظه مداری ارضا می کند. وقتی ما هدف مشخص داریم حس می کنیم بچه را می گذاریم در اتاق و بالاخره درسش را می خواند حالا کافی است که شما کمی این حافظه و معلومات را از والدین و مدرسه بگیرید شاکی هم می شوند و می گویند ما نمی دانیم با بچه هایمان چه کار کنیم چون تنبلی را ارضا می کند و ساده انگاری و ساده نگری و معلومات ساده دم دستی را می خوانیم و یک گفت و گوی کوچک و تبدیل استنباط و... را  قادر نیستیم انجام بدهیم من از این زاویه به آن نگاه کرده بودم.

 بحث پول و بعد به دلایلی می گویم که بودجه چگونه پوست مدرسه را می کند. تاکید و نقش باستانی مدرسه در تقابل با تکنولوژی . شما اگر بهترین حرف را هم تحویل آموزش و پرورش بدهید فقط آن بخش هایی را بر می دارد که با چارچوب ایدئولوژی اش سازگار است و بقیه را پشت در می گذارد

سوال من این است اینهایی را که در مدرسه می گوییم الآن دیگر شاگرد در فضای مجازی به آن دسترسی دارد خوب چرا ما اینها را می گوییم ؟ همان کتاب همان مطلب همان تست همان آزمون همه اینها هست. ولی اگر شما اصرار دارید که همه اینها را بگویید دیگر مدرسه خاصیتش را از دست می دهد. نیازی نیست. وقتی شاگردان به کلاس می روند اگر چیزی نگفتند و به معلم نخندیدند از نجابتشان است چون اینها را قبلا دیده اند و خوانده اند و ده برابر آن را در فضای مجازی جست و جو کرده اند. شما یک چیزی به او می گویید که یک دهم آن را شاگرد امکان وارسی دارد ، این چه کاری است ؟

 اینها یادداشت های من بود و آخر این که من امیدوارم کافه خرد داشته باشد بحث آزادی و عقلانیت از همه مهم تر بوده و نمی شود مدرسه ای داشت که امکان آزادی در آن نیست – منظورم آزادی آکادمی درس و مشق و اینهاست - حالا آن آزادی دیگر فعلا بماند. این آزادی مورد بحث من است وقتی این نیست من شاد نخواهم بود من سرزنده نخواهم بود. این هشت تا بحث من بود.

یک نکته دیگر این که دوستانی نگران بودند که چرا ما مدام می گوییم مرگ مدرسه و چه و چه و چه من از یکی از دانشجویانم کمک گرفتم و در اینجا حضور دارند که ببینیم این اصطلاح در دنیا به چه معناست و ما از غرب توانستیم این اصطلاح رابشنویم که فیلسوفان انتقادی که به شدت ازتربیت و مدرسه نقادی کرده اند ؛ کسی مثل ایوان ایلیچ می شناسید که بالاخره مدرسه زدایی را بحث کرده است. ولی باز من بررسی کرده ام و مقالات و کتاب های متعددی که با آن مواجه شده ام که مشخصا این عنوان را گذاشته اند یعنی :

" مرگ مدرسه " .

مفهوم آموزش و پرورش ایدئولوژیک و مرگ مدرسه

 از پستمن  یا  رایمر کتاب هایی که نوشته همکار ایلیچ و کتابی نوشته یعنی شانزده هفده تا از این مقالات در این رابطه نوشته شده بنابراین این گونه نگاه می کند که ادبیات جهانی است و هدفش نقادی به منظور اصلاح و بازنگری در مدرسه است نه نابود کردن مدرسه و یا این که دشمن مدرسه باشند و  در واقع ما هم چنین چیزی را ندیده ایم.

 آن نکته ای که می خواهم بگویم و لپ کلامم است این است که  وقتی من این هشت مورد را وارسی کردم دیدم که گیریم ما فهمیدیم که به فرض این که مدرسه به سبب خالی شدن از شایستگی دارد رو به مرگ می رود یا به سبب این که هنوز تاکید می کنند بر حافظه یا حقوق در ایران در مدرسه رعایت نمی کنند که چه و چه ....

 ما سال هاست که اینها را می دانیم . حالا چرا جمع شدیم که اینها را بگوییم خوب این چه کاری است. من فکر می کنم  ما بازی خوردیم. ما گرفتار یک بازی هستیم و مدام دور خودمان می چرخیم می گوییم مدرسه این است آن است و چند سال درگیر چند مساله معلمان می شویم بعد یک چیزی را به نظرم ما باید فهم بکنیم.

ما اگر نفهمیم در چه فضایی زیست می کنیم و یک فکری برای آن فضا نکنیم مدرسه کماکان روبه احتضار خواهد رفت. ما در فضای پارادایمی و یک فضای ایدئولوژیک داریم زندگی می کنیم. فهم این که چه چیزهایی تربیت را می میراند چندان کارساز نیست اگر ما نفهمیم که در چه فضایی داریم زیست می کنیم.  ما در فضای ایدئولوژیک هستیم. هر کاری شما بکنید نمی توانید از بادکنک قرمزی که در آن زندانی هستید خلاص شوید حداکثر هنر این است که بگویید آن قرمز است یا هنرت این باشد که از کف بادکنک به سقف بادکنک بروید ولی از آن نمی توانی خارج شوید. سوزنی چیزی به بادکنک بزنید یا بالا بایستد و شما نگاهش کنید ولی از آن  بادکنک رنگ های دیگری هم هست. آبی هم هست. همین گونه بود که ما تا الآن نمی دانستیم. یعنی تمام این سال ها مدام باید در همین قاعده نشو و نمو می کردیم و آخرش حداکثر می رفتیم به سقف.

 ما در یک فضای ایدئولوژیک هستیم ؛ باید این ایدئولوژی را فهم کنیم. بیشتر طبیعت گرایانه می گویم . اساسا نمی خواهم بگویم این بادکنک قرمز بدتر از آبی است یا بدتر از رنگ دیگری فعلا می خواهیم فقط آن را فهم کنیم.

 امیدواری من این است که شروع کنیم به فهم این نکته که چقدر از ناکارآیی تربیت مدرسه ناشی از این فضایی است که در آن هستیم.

ایدئولوژی چیست ؟

من باید معلوم کنم تا با چیز دیگری مخلوط نشود .

ایدئولوژی نه دین است ، نه مذهب است ، نه ملیت است ، نه قومیت است ،  پس وقتی صحبت از ایدئولوژی می کنم منظور من دین و یا مذهب نیست .

ایدئولوژی یعنی استفاده قطعی و مسلم از هر چیزی .

بنابراین دین می تواند ایدئولوژی بشود .

حال در مملکت ما شده است .

یعنی یک استفاده ویژه از بخشی از چیزها به عنوان ایدئولوژی .

ایدئولوژی به غیر از حرف هایی که خودش می زند به هیچ چیز دیگری پای بند نیست .

ایدئولوژی همه گذشته را نمی گیرد و آن را وارسی کند فقط بخشی از آن را می گیرد .

یعنی ایدئولوژی از گذشته استفاده می کند تا اکنون و آینده را پیش ببرد .

شما تصور کنید ما از گذشته ای که به سبب آن داریم زیست می کنیم تعبیر نادقیقی داریم . از آن تعبیر نادقیق می خواهیم اکنون را بسازیم و از آن تعبیر نادقیق می خواهیم آینده را بسازیم .  ببینید چه می شود ؟

ایدئولوژی در واقع تماما به راستی پای بند نیست . به حقیقت پای بند نیست .

مفهوم آموزش و پرورش ایدئولوژیک و مرگ مدرسه

شما اگر بهترین حرف را هم تحویل آموزش و پرورش بدهید فقط آن بخش هایی را بر می دارد که با چارچوب ایدئولوژی اش سازگار است و بقیه را پشت در می گذارد .

در مورد سند تحول هم که آقای مهرمحمدی هم نقدی بر آن داشته است ، گفتند که ما فقط 40 درصد از آن را گرفتیم و 60 درصد آن را پشت در گذاشتیم .

حال شما تصور کنید معلمی را می برید مدرسه ، چگونه معلمی را به مدرسه می برید؟ معلم ایدئولوژیک نه تمام توانمند. چه شاگردی در مدرسه خوب است ؟  شاگردی که به سرعت می تواند نمادهای ایدئولوژیک را پی بگیرد.

چه کتابی خوب است ؟ کتابی که  سر و ته آن را بزنی علایق ایدئولوژیک یک عده را ارضا می کند. غیر از این راهی وجود ندارد.

 چه مدیری شایسته است ؟ علایق ایدئولوژیک یک عده ای را ارضا بکند.

 چه وزیری مناسب است ؟ کسی که علایق ایدئولوژیک را ارضا کند.

حالا اینها فرق می کند. جاهایی ممکن است شاید از ایدئولوژیک خلاص نشود فرق نمی کند ممکن است به این ایدئولوژی الان غلبه داشته باشیم در کشور، جای دیگر لیبرالیسم باشد در کشور دیگری چیزهای دیگری باشد .

من اساسا نمی خواهم بگویم که این خوب است یا بد است ؛ مهم این است که ما می خواهیم فهم کنیم و بعد ببینیم چه مقدار از  کج کارکردهایی که الان داریم ناشی از ایدئولوژی است.

 پول که من در آنجا گفته بودم ایدئولوژی به آسانی از پول استفاده می کند تا بگوید تو خوبی تو بدی. یک کتاب نوشته می شود هیچ ارزشی ندارد ، بیست هزار تا چاپ می شود ، زوری به ادارات می دهند و یک نگون بخت دیگری می نویسد در به در می شود و ممکن است ناشر پیدا نکند  و خودش باید پول بدهد تا  کتابش را چاپ کند آن موقع چه اتفاقی می افتد ؟

 خیلی از تنوع ها ، توانایی ها و  فرصت ها از دست می روند ، فقط یک دسته فرصت باقی می مانند مدرسه دیگر جایی برای تعدد توانایی ها و فرصت ها نیست ، فقط گروه خاصی در آن می توانند نشو و نمو کنند بقیه آن پشت ایستاده اند.

معلم توانمند نمی تواند نشو و نما کند، دانش آموز توانمند نمی تواند، والدینی که جور دیگری می خواهند بچه هایشان را تربیت کنند نمی توانند جایی برای این که بتوانند بچه هایشان را تربیت کنند ندارند .

هیچ جایی در این مملکت برای خواست والدین برای تربیت متفاوت به رسمیت شناخته نمی شود.

آن جایی هم که آموزش و پرورش  مجوز می دهد هر روز آدم می فرستد که مدرسه را چک بکند. اگر این گونه است می شود اعلام کرد که مدرسه در حال احتضار است یعنی با وضعیت نشو و نمای ایدئولوژی مدرسه در حال احتضار است و بالاخره لاشه اش خوب است چون با لاشه مدرسه می شود خیلی پز داد می شود خیلی چیزها گفت و خیلی آمار داد و یک عالمه می شود با آن کار کرد ولی آن کارکرد جدی و اساسی و انسانی اش که پرورش انسان آزاده است به نظر من بیرون نخواهد آمد.

پیاده سازی و ویرایش : زهرا قاسم پور دیزجی


مفهوم آموزش و پرورش ایدئولوژیک و مرگ مدرسه

منتشرشده در گفت و شنود
یکشنبه, 02 تیر 1398 16:02

ما را چه شده است؟

چالش های نظام آموزشی ایران و تربیت فردی و حریم شخصی

روزگار نه چندان دور خوردن میوه‌‌هایی که بو از آن ساطع می‌شد در مدارس و زنگ تفریح‌ها ممنوع بود مثلا خیار، پرتقال، موز. از یک زمانی به بعد اما پدر و مادرها فکر کردند چرا بچه‌ام در ساعت‌های حضور در مدرسه خیار نخورد؟ اصلا چرا باید در کلاس‌های ۴۰ نفره در حالی که ۳ نفر بر روی یک نیمکت می‌نشستند، درس بخواند؟ چرا باید زیر دست معلمان جدیدالورود کم تجربه در سیستم آموزشی، به سواد آموزی بپردازند؟

این چراها و چراهای مهم‌تر، سبب شد مدارس غیرانتفاعی رشد کرده و مورد استقبال واقع شوند. اما حقیقتش آن زمان هیچ کس به دیگری نمی‌گفت چرا بچه‌ات را مدرسه غیرانتفاعی ثبت نام کردی؟ شاید چون این یک سوال غیرعادی ست.

وقتی مدارسی با امکانات و مزایای بهتر وجود دارد و پدر و مادری که از عهده مخارج آن بر می‌آیند، پس منطقی ست که انتخاب کنند، فرزندشان در بهترین فضای آموزشی حضور داشته و به ادامه تحصیل بپردازد.

این حقیقت جامعه ماست، تلاش پدر و مادران برای زندگی بهتر فرزندان. حالا زمان زیادی گذشته است از افتتاح اولین مدرسه غیرانتفاعی. حالا نه فقط برای تحصیل که برای زندگی و آینده و آرامش فرزندان، پدر و مادران هر چه در توان دارند خرج می‌کنند و این توان می‌تواند در حد ثبت‌نام فرزندان در همان مدارس غیرانتفاعی باشد و یا فراهم آوردن زمینه مهاجرت به خارج کشور و یا اصلا فراهم آوردن امکان تولد و اهدای حق شهروندی بهترین کشورهای پیشرفته جهان به فرزندان.

حال اگر در داستان رامبد جوان و تولد فرزندش در کانادا، تمام ناراحتی‌مان آن است که چرا چهار فصل از یک برنامه تلویزیونی رامبد جوان بالا پایین پرید که چقدر ما خوبیم، چقدر ما قشنگیم و فریاد ایران ایران زد اما در نهایت برای تولد فرزندش، ایران را انتخاب نکرد، به این فکر کنیم رامبد جوان مثل هر پدر و مادری برای آینده کودکشان تصمیم گرفتند، درست عین تصمیم‌گیری‌های تک تک ما برای سرنوشت خودمان و اعضای خانواده مان.

چالش های نظام آموزشی ایران و تربیت فردی و حریم شخصی

اینکه چرا رامبد جوان تصمیم گرفت برای تولد فرزندش به کانادا برود، اینکه چرا نگار جواهریان حجاب معمول را در سفر رعایت نکرده است، در درجه چندم اهمیت است وقتی که سوال مهمتری وجود دارد: چرا این اخبار برای ما مهم است؟ چرا پیگیر لحظه لحظه آن خبر هستیم؟؟؟ چرا فردی احتمالا ایرانی که در کانادا زندگی می‌کند و در وسط خیابان‌های مونترال نشسته، رامبد جوان و نگارجواهریان را می‌بیند و فکر می‌کند اجازه دارد از آنان عکس بگیرد و بعد به انتشار بگذارد؟ چرا؟ چون احیانا آن ایرانی عزیز با وجود زندگی در یکی از بهترین کشورهای جهان اما همچنان زندگی، ذهن‌ و اخلاق‌اش تحت تاثیر سیستم آموزشی و تربیتی ایران است که در آن بزرگ شده، سیستمی که حریم شخصی در آن بی‌ارزش و مچ‌گیری در آن باارزش است، حتی زندگی در یکی از بهترین کشورهای جهان نتواسته تاثیر آموخته‌های غلط آموزشی و تربیتی بر آن فرد را اصلاح کند.

بعد از عکس رامبد و نگار، فیلم ستاره اسکندری را دست به دست نکنیم و با خودمان فکر کنیم ستاره نه سیاستمدار ایران است نه اختلاسگر نه فرمانده گشت‌های اخلاقی ایران و نه یک مبلغ مذهبی. او یک شهروند ایرانی‌ست که همچون میلیون‌ها شهروند ایرانی دیگر سفر رفته است.

اگر فیلم را دیدید از خود بپرسید چه چیزی در آن فیلم عجیب است؟ آنکه ستاره اسکندری احیانا در مرکز خرید در حال خرید است، آیا هموطنی که از او فیلم می‌گیرد و او را خائن خطاب می‌کند بعد از خود بپرسید چرا آن هموطن به خود اجازه می‌دهد بدون اجازه فیلم بگیرد؟ چرا به خود اجازه می‌دهد به فرد دیگری توهین کند، آن هم توهینی به نام خیانت؟ منظورش از خیانت چیست؟ خیانت به چه کسی؟ و در آخر آنکه ما را چه شده است؟


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

چالش های نظام آموزشی ایران و تربیت فردی و حریم شخصی

منتشرشده در یادداشت

آنتونیو گرامشی :

" از انسان های بی تفاوت متنفرم: زیرا ناله ی ابدی آنان از سر معصومیت عذابم می دهد. از هر یک از آنان می خواهم توضیح دهد که چطور نقشی را که زندگی به او محول کرد و هر روزه به عهده اش می گذارد را ایفا می کند، از هرآنچه که انجام داده و به خصوص هرآنچه انجام نداده است "

جامعه دوزیست و مدیران مرعوب و نان به نرخ روز خور در آموزش و پرورش

پس از استعفای بطحایی هنوز کسی از علت واقعی آن آگاه نشده است .

خود بطحایی هم ترجیح داده است در این مورد سکوت کند تا شاید در زمان مناسبی که افکار عمومی آمادگی بیشتری داشت برخی مسائل را بازگو نماید .

اما صدور حکم مدیر کلی برای آموزش و پرورش خوزستان ( این جا ) آن هم پس از استعفا نشان می دهد که وزیر سابق آموزش و پرورش خیلی انتظار نداشته است تا روحانی با استعفایش موافقت کند .

 اشتباه استراتژیک بطحایی در این قضیه آن بود که بر خلاف افرادی چون ظریف که تا حدی پشتوانه افکار عمومی دارند فکر می کرد که موجی در پس این کناره گیری راه بیفتد و شاید دوستانی که دور و بر او را گرفته بودند پشت او بایستند اما نه تنها چنین چیزی اتفاق نیفتاد که موجی از شادمانی و مسرت در میان معلمان از استعفای بطحایی به راه افتاد .

می توان گفت پیش بینی این گونه هیجان های موقتی برای جامعه ای که همه مطالبه گری و کنش گری را " فرد محور " می بییند کاملا طبیعی است و برآیند نهایی این وضعیت تکرار چرخه ناامیدی و پرخاشگری و بی تفاوتی است .

به نظر می رسد جریانی که خود را " اصول گرا " می خواند از رفتن بطحایی بیشتر ناراحت هستند و این را در اظهار نظرهایشان می توان کاملا دریافت .

حاجی بابایی که تاکنون در مورد استیضاح وزرای آموزش و پرورش در دولت روحانی سکوت می کرد اما این بار نتوانست خشم خود را از این ماجرا پنهان کند . ( این جا )

نماینده مردم همدان و فامنین در مجلس شورای اسلامی توضیح داد: رفتن یک وزیر و آمدن یک سرپرست آن هم در آستانه انتخابات معنادار است و به نظر می‌رسد آموزش و پرورش در یک مهلکه قرار خواهد گرفت لذا همه دلسوزان باید کمک کنند آموزش و پرورش قربانی انتخابات نشود.

رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس گفت: بوی خوشی از آموزش و پرورش استشمام نمی‌شود و امیدوارم آموزش و پرورش را در مهلکه انتخابات نیندازند .

حجت الاسلام علی ذوعلم که انتصابش توسط سیدمحمد بطحایی با انتقادات بسیاری در جامعه علمی و دانشگاهی رو به رو شده بود گفت : ( این جا )

" متاسفانه آقای بطحایی کناره‌گیری کرد، ایشان فردی سخت‌کوش، انقلابی و معتقد به تحول بود.او بسیار صریح و با قدرت در مقابله با سند 2030 موضع‌گیری و از ارزش‌های اسلامی و انقلابی دفاع کرد که برخی از این اقدام خوششان نیامد البته مجموعه آموزش و پرورش از کناره‌گیری ایشان راضی نبودند ... "

دیروز در نشست رسانه ای از ذوعلم پرسیدم :

" جنابعالی ریاست بخش مهم پژوهش در وزارت آموزش و پرورش را برعهده دارید .

کسی که در این حوزه فعالیت می کند باید با ادبیات پژوهش مدار با مخاطبان سخن بگوید .

شما پس از استعفای بطحایی در دومین نشست  کارشناسی سازمان پژوهش‌ و برنامه‌ریزی آموزشی  با موضوع"  تبیین منطق و فرآیند باز آرایی تشکیلات " با اشاره به شرایط فعلی وزارت آموزش‌وپرورش و تاکید بر اینکه  تغییرات مدیریتی نباید خللی در کار ایجاد کند، فرموده اید :

" متاسفانه آقای بطحایی کناره‌گیری کرد، ایشان فردی سخت‌کوش، انقلابی و معتقد به تحول بود.او بسیار صریح و با قدرت در مقابله با سند 2030 موضع‌گیری و از ارزش‌های اسلامی و انقلابی دفاع کرد که برخی از این اقدام خوششان نیامد البته مجموعه آموزش و پرورش از کناره‌گیری ایشان راضی نبودند ... "

بفرمایید این حکم شما بر کدامین قرائن و یافته های پژوهشی استوار است ؟"

جامعه دوزیست و مدیران مرعوب و نان به نرخ روز خور در آموزش و پرورش

ذوعلم در مقابل خبرنگاران ضمن تحسین من از پیش دستی خودش شیرینی را با چنگال برداشته و به من تعارف کرد و گفت که به نکته بسیار خوبی اشاره کرده ام .

پاسخ ذوعلم به طور کامل در صدای معلم منتشر خواهد شد اما به صورت تلویحی گفت که اشتباه کرده است !

البته در جامعه ما مسئولان و مدیران از نظر خودشان غالبا اشتباهی نمی کنند و وقتی هم مورد پرسش افکار عمومی قرار می گیرند به جای شفاف سازی ، معمولا پرگویی کرده و به توجیه و مکانیسم های دفاعی روانی روی می آورند و شجاعت اقرار صریح به اشتباه و عذرخواهی  را ندارند هر چند این رفتارها در عموم جامعه نیز کم و بیش قابل مشاهده است . در نشست رسانه ای دیروز خطاب به ذوعلم و در موضوع سند 2030 گفتم که برخی افراد و کاسبان جریان های سیاسی  آگاهانه و عامدا از سند 2030 یک برچسب و تابو ساخته و برای ترور حذف منتقدان خویش از آن استفاده می کنند

« محمود فرشیدی » در این باره گفت :

"  این موارد حکایت از آن دارد که احزاب و گروه‌های سیاسی اصلاح‌طلب و جریان حاکم یک پیش‌بینی و انتظار بیشتری از نهاد تعلیم و تربیت و از وزیر آموزش ‌و پرورش دارند؛ آقای بطحایی انسان سلیم‌النفس و متدین است و حضور قوی رسانه‌ای داشت حتی بحث سند تحول را روی میز آورد ولی در عین حال فشارها و تحمیل‌های زیادی را شاهد بود و برخی سردمداران اصلاح‌طلب به خصوص در انتصاب‌ها میدان‌داری کردند اما اگر این احتمال درست باشد، آن انتظاری که از وزیر آموزش‌ و پرورش داشتند، برآورده نشده است.

با توجه به در پیش بودن انتخابات مجلس، احتمال دارد آموزش‌ و پرورش رویکرد سیاسی‌تری را پیش بگیرد و با توجه به اینکه پایگاه اجتماعی فرهنگیان خیلی قدرتمند است و تعداد فرهنگیان زیاد است و همچنین شبکه سازمان یافته دارند، ظاهر شدن آموزش‌وپرورش در قد و قواره یک حزب سیاسی شاید انتظار برخی سیاسیون باشد.

هر کدام از این موارد مطرح باشد، نتیجه آن می شود که آموزش ‌و پرورش دچار خسارتی شود و دود این تعیین سرپرست به چشم معلمان و دانش‌آموزان می‌رود زیرا هر کس که می‌آید می‌گوید تازه آمدم و باید بررسی کنم؛ در هر حال این استعفا را به پای رئیس جمهور می‌نویسیم و دودش به چشم دانش‌آموزان و فرهنگیان می‌رود."

نمایندگان اصول گرای مجلس که با حوزه آموزش مرتبط هستند نیز مواضعی مشابه اتخاذ کردند .

برآیند این اظهار نظرها نشان می دهد که عملکرد بطحایی تا حد زیادی مورد تایید و حمایت این گونه جریان ها بوده است .

شاید این وضعیت برای دولتی که با خاستگاه اصلاح طلبی و حمایت نیروهای آن رای آورده است تا حدی " آش " را شور کرده است که ترجیح داده اند با این حرکت تاکتیکی ضمن جلب حمایت اعتماد احتمالی بخشی از بدنه فرهنگیان پروسه راضی کردن جناح مخالف دولت را در مقطعی قطع کنند و یا به تاخیر بیندازند .

جامعه دوزیست و مدیران مرعوب و نان به نرخ روز خور در آموزش و پرورش

واکنش های جریان موسوم اصول گرایی بر اساس فرآیند عملکرد بطحایی تا حدی قابل پیش بینی بود اما نگاه این افراد به معلمان و صرفا به عنوان " سازمان رای " که بدون تفکر و تحلیل تصمیم گیری می کنند توهین آمیز و حتی غیرقابل تحمل است .

به نظر می رسد این افراد و عقبه سیاسی آن ها از تحلیل واقعیات جامعه و رفتار معلمان حتی در درون آموزش و پرورش تا حد زیادی ناتوان هستند چه اگر غیر از این بود می توانستند دو مدل رای گیری را در مورد " انتخابات صندوق ذخیره فرهنگیان " و " انتخابات شورای عالی آموزش و پرورش " که دو موضوعی کاملا صنفی هستند را مورد بازخوانی و تحلیل قرار دهند .

جامعه دوزیست و مدیران مرعوب و نان به نرخ روز خور در آموزش و پرورش

در انتخابات صندوق ذخیره فرهنگیان مشارکت معلمان زیر 25 درصد بود و در انتخابات شورای عالی آموزش و پرورش به زیر 10 درصد رسید .

این دو موضوع  فرضیه های افرادی که از آن ها نقل قول شد و کنار زدن بطحایی را مرحله ای برای پروسه انتخابات  و مهندسی آن تصور می کنند کاملا رد کرد .

نکته مهم دیگر که بسیار قابل تامل و محل بحث و کنکاش است استفاده از ادبیات خاص " سیاسی کردن آموزش و پرورش " است . این ها همه محصول و نتیجه آموزش و پرورش ایدئولوژیک هستند که به یکدیگر اعتمادی ندارند و سرمایه اجتماعی به پایین ترین درجه خود رسیده است

این افراد و جریان ها در حالی برچسب " سیاسی کردن آموزش و پرورش " را به رقبا و به ویژه منتقدان خویش وارد می کنند در حالی که هنوز تعریف مشخصی در مورد " تربیت سیاسی " و " تربیت مدنی شهروندان " ندارند و موضع شان در مورد " تفکر انتقادی " و " آموزش مدرن و علمی " برای هم گامی با تحولات روز مشخص و شفاف نیست .

این افراد و جریان ها مدافع آموزش و پرورش ایدئولوژیک هستند و البته آن ها را سیاسی نمی دانند در حالی که آسیب های آموزش و پرورش ایدئولوژیک به مراتب خطرناک تر و مخرب تر است .

نتیجه مستقیم و بلامنازع آموزش و پرورش ایدئولووژیک تربیت جامعه ای با افراد " دو زیست "  با رویکرد " زیست ریاکارانه " است .

مردمی که گفتارشان با عملکردشان از زمین تا آسمان فاصله است و نمونه آخرش قضیه رامبد جوان و سفر با همسرش به کانادا بود که سر و صدای زیادی نیز ایجاد کرد و به طور حتم آخرین آن نیز نخواهد بود .

جامعه دوزیست و مدیران مرعوب و نان به نرخ روز خور در آموزش و پرورش

برای من در این قضایا واقعا موجب تاسف است که کسی به دنبال تحلیل و پیدا کردن ریشه های این نوع رفتارها نیست ، البته رفتارهایی که ممکن است برای همه اتفاق بیفتد .

« عبدالرسول عمادی » که تا چندی پیش خود را نامزد پست معاونت متوسطه وزارت آموزش و پرورش کرده بود در کانال " هفت جوش " که قبلا حذف کرده بود و دوباره و پس از منتفی شدن این مقام راه اندازی شد در مطلبی در کانالش با عنوان " سقوط " نوشت :

" من در طی سال هایی که در وزارت آموزش و پرورش مسئول سنجش یا سرپرست متوسطه بودم هیچ‌گاه عضو کمیته انتصابات نبودم اگر چه به نظرم چنین کمیته ای هم یا وجود نداشت یا اگر هم بود برای ماههای اول وزیر شدن وزیران بود تا نشان دهند که تصمیمات آنها مبنای دموکراتیک دارد ولی این‌کمیته به مرور آب می رفت چون برای انتخاب مدیران نمی شد هیچ معیاری را مبنا گرفت و باید کاملا عمل گرایانه تصمیم گرفت هر انتخابی که چنین کمیته ای می کرد با نارضایتی ارباب فشار ملغی می شد و آخر سر تنها معیاری که باقی می ماند مصلحت سنجی های لحظه ای شخص وزیر بود.

 این را از خلال گفت و گوهایی که با برخی از نزدیکان وزیران که عضو چنین‌کمیته ای بودند دریافته بودم.

موردی را که مایه شگفتی من شد عرض می کنم. پارسال مدیر کل وقت دفتر وزارتی وزارت خانه با من تماس گرفت که شما معاون آموزش متوسطه یکی از استانها را که در حال عزل مدیرکل آن استان هستیم متقاعد کنید تا سرپرستی آموزش و پرورش استان را بپذیرد. من هم که از کم و کیف کار اطلاعی نداشتم به آن معاون زنگ‌زدم که چرا شما سرپرستی را نمی پدیرید؟

ایشان‌ گفت این‌ مدیر کل چند ماهی بیش نیست که توسط خود این دوستان منصوب شده و بسیار هم‌کاری و فعال است و حالا نماینده ها اصرار بر عزلش دارند و من چون عزل ایشان را خلاف اخلاق و نادرست می دانم و دارند با آبروی ایشان بازی می کنند سرپرستی را نمی پذیرم اگر می خواهند در همین معاونت می مانم و گرنه به مدرسه می روم.

گفتم آفرین بر شما و اگر اینجا بودی بابت این‌ جوانمردی دستت را می بوسیدم و خداحافظی کردم، به مدیرکل دفتر وزارتی هم موضوع را اطلاع دادم. شب وزیر محترم تماس گرفتند که شما با معاون استان برای پذیرش سرپرستی صحبت کردید؟

ماوقع را توضیح دادم گفتند معاون استان را عزل کنید عرض کردم عزل معاون استان از اختیارات من نیست و انگهی رفتار نادرستی نکرده تا مستوجب عزل باشد.

من در ماههای آخر خدمت در آموزش و پرورش متاسفانه شاهد سقوط اخلاقی آموزش و پرورش ایران تا این حد نیز بودم.

من باید فردای آن شب از این وزارت خانه می رفتم ولی متاسفانه و باید گفت بی شرمانه در عین‌مشاهده این رفتار باز هم چند ماهی ماندم."

عمادی در نامه ی استعفایش بدون اشاره به دلیل و یا دلایل استعفا با ادبیاتی آکنده از تعارف  و تواضع  ظاهری می نویسد : ( این جا )

" اینجانب پنج سال رئیس مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش بودم که در چند ماه آخر آن سرپرستی معاونت آموزش متوسطه را نیز بر عهده داشتم و اکنون در پایان این هر دو مسئولیت در حالی که زبان خامه ندارد سر بیان فراق از خدمت همکاران عزیز و ارجمندم در وزارت آموزش و پرورش و به ویژه دوستان عزیزم در دو حوزه مرکز سنجش و معاونت آموزش متوسطه و خیل عظیم و بی نظیر فرهنگیان در سراسر کشور مرخص می شوم و از همگان انتظار عفو و بخشش دارم .

ز دوست کوته خود زیربارم

سه وزیر ارجمند آقایان دکتر علی اصغر فانی ، دکتر فخر الدین احمدی دانش آشتیانی و سیدمحمد بطحایی به این کمترین لطف و مرحمت داشتند ، الطافشان مزید بادا و جانشان در امان خدای منان .

اگرچه بضاعتی نداشتم اما هر چه بودم در خدمت نظام مقدس تعلیم و تربیت بودم و کوتاهی و کم فروشی نکردم و مراتب تعهد و خدمتگزاری را فرو نگذاشتم .

از خداوند متعال درخواست دارم به فضل بی منتهایش این مختصر خدمت را از من بپذیرد و و در روزی که همگان در بارگاه جلاش حاضر می شوند من را نیز در زمره پذیرفته شدگان محشور فرماید .

بمنه و کرمه

و آخر دعوانا آن الحمد الله رب العالمین "

جامعه دوزیست و مدیران مرعوب و نان به نرخ روز خور در آموزش و پرورش

نکته ای که این جا مطرح است این است که آقای عمادی از عبارت " نظام مقدس تعلیم و تربیت " بهره می جوید .

ایشان به اقرار خودش دانش آموخته ی " فلسفه علم " از دانشگاه صنعتی شریف است .

آیا ایشان نمی داند و یا آگاه نیست وقتی چیزی و یا کسی را " مقدس " کردی دیگر انتقاد از آن موجود بسیار دشوار و پیچیده خواهد شد .

« فرج کمیجانی » دبیر کل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی که تا همین اواخر در مراسمی با اهدای هدیه بطحایی را ملقب به " وزیر اندیشمند " با چاشنی " اقدامات ارزشمند " کرده بود در نشستی که با سرپرست وزارت آموزش و پرورش داشتند چنین بیان می کند :

" اکنون شخصیتی (حسینی) وارد میدان شده که دارای طرح و برنامه است که به پشتیبانی دولت نیاز دارد و می تواند اقداماتی را برای فرهنگیان به انجام رساند.

جامعه دوزیست و مدیران مرعوب و نان به نرخ روز خور در آموزش و پرورش

در دولت تدبیر با انتخاب بطحایی همه خوشحال بودند که فردی از بدنه آمده و دولت قول داد که کمک کند اما در عمل اتفاق نیافتاد... "

هفته پیش برخی در شهر مشهد تجمعاتی را علیه سرپرست وزارت آموزش و پرورش ترتیب دادند . ( این جا )

جامعه دوزیست و مدیران مرعوب و نان به نرخ روز خور در آموزش و پرورش

به نظر می رسید محور و ترجیع بند سخنان معترضان همان سیاسی کردن آموزش و پرورش و نیز نگرانی از اجرای سند 2030 باشد .

این در حالی است که سرپرست آموزش و پرورش تا الان همان حرف های بطحایی را در مورد محوریت سند تحول بنیادین تکرار کرده است و تاکید کرده است : ( این جا )

" توسعه ارزش‌های دینی و باورهای علوم و معارف اسلامی از سیاست‌های مهم آموزش و پرورش است."

تاکنون حسینی حرف جدیدی نزده است هر چند مدیران موفق و موثر بر اساس " مدل های علمی و اقتضایی " ترجیح می دهند تا با کمک گیری از یک اتاق فکر منسجم و باسواد و تیمی کارآمد و مدیریت افکار عمومی در فرآیندی دوسویه با رسانه ها به سوی اقناع افکار عمومی حرکت کنند .

حال تجمع کنندگان درست می گویند و یا سیدجواد حسینی ؟ وقتی چیزی و یا کسی را " مقدس " کردی دیگر انتقاد از آن موجود بسیار دشوار و پیچیده خواهد شد !

اما اصل بدیهی و انکار ناپذیر همان است که گفته شد .

در نشست رسانه ای دیروز خطاب به ذوعلم و در موضوع سند 2030 گفتم که برخی افراد و کاسبان جریان های سیاسی  آگاهانه و عامدا از سند 2030 یک برچسب و تابو ساخته و برای ترور حذف منتقدان خویش از آن استفاده می کنند .

از ایشان پرسش کردم که آیا این با " آزاد اندیشی " تطابق دارد ؟

پاسخ ذوعلم تایید پرسش و مواضع من بود .

این ها همه محصول و نتیجه آموزش و پرورش ایدئولوژیک هستند که به یکدیگر اعتمادی ندارند و سرمایه اجتماعی به پایین ترین درجه خود رسیده است .

شاید حسینی مانند خیلی ها از ادبیات و کدهای خاصی استفاده می کند تا از فیلتر رای اعتماد مجلس و برخی نهادها بگذرد درست مانند مهرمحمدی که 4 سال همین ادبیات را تکرار کرد تا از سد شورای عالی انقلاب فرهنگی بگذرد .

و یا حذف کردن و یا غیرفعال کردن اکانت  ها در شبکه های اجتماعی ؛ شاخص ها و نشانگرهای خوب و امیدوارکننده ای برای کسی که ادعا می کند برای احیای استقلال نهاد آموزش آمده و به قول خودش می خواهد دیوار معلم بالاترین دیوارها باشد ، نیست .

بدون تردید این گونه رفتارها و کنش ها جامعه را به پویایی و بالندگی نخواهد رساند و تنها نتیجه آن ناامیدی بیشتر از اصلاح اوضاع ، ابهام در آینده و در نهایت رادیکال شدن اوضاع خواهد بود .

شاید بهتر باشد به جای بلند کردن دیوارها ، اساسا دیوارها را برداریم !

منتشرشده در یادداشت

آموزش و پرورش نه پادگان است نه پاساژ تجاری

سیدجواد حسینی، سرپرست وزارت آموزش‌ و پرورش در اولین حضور خود در جمع شورای معاونان گفت: "معتقدم بخش عمده‌ای از تلاش‌ها باید در جهت رفع مشکلات مالی آموزش‌ و پرورش باشد؛ لذا از آنجا که منابع مالی دولتی در این زمینه جوابگو نیست، توسعه و تقویت مشارکت و درآمدزایی از ظرفیت‌های درونی آموزش‌ و پرورش می‌تواند در این خصوص راهگشا باشد. "

این جملات در کنار سخنان رییس جمهور در روز ارائه بودجه 98 معنا پیدا می کند که روحانی گفت:  هزینه یک دانش آموز در آموزش و پرورش نسبت به بخش خصوصی (خرید خدمات آموزشی و.... )  چهار برابر است و باید برایش فکری کرد. منظور از استقلال و مشارکت نزد حاکمان ،مشارکت مالی و استقلال در تامین مالی است!

انتخاب گزینه ی استعفا توسط بطحایی از میان دوگانه عزل یا استعفا  ،فراتر از انتظاری بود که ما از: این وزیر خوشرو وخوش سخن سراغ داشتیم، رمز گشایی این انتخاب بماند برای بعد!

انتخاب سید جواد حسینی توسط رییس جمهور نیزانتخابی فراتر از انتظار بود و  تعجب اهالی آموزش و پرورش را به دنبال داشت . دولتی که مسائل ومشکلات کلان، نفسش را بریده و مجالی برایش باقی نگذاشته ،  قطعا"دنبال دردسر جدید نمی گردد!

پرسش این است  چرا سراغ فردی می رود که ادامه منطقی فانی - بطحایی نیست! وشاید در مقابل آنها هم تعریف  شود!

شرایطی که امروز برای کشور ساخته اند! وزیری را می طلبد که بدون مطالبه  مالی جدی از دولت، این مجموعه بزرگ را مدیریت کند ، البته فقط مدیریت و نه بیشتر!

دراین شرایط انتخاب حسینی خلاف عادت می نماید و  گره ای دارد که باید گره تحلیلی آن باز شود!

آموزش و پرورش نه پادگان است نه پاساژ تجاری

به  نظر می رسد ،حسینی با طرح  خود اتکایی اقتصادی آموزش و پرورش (بخوانید استقلال) با مشارکت بخش خصوصی و خانواده ها، توانسته  روحانی را متقاعد به انتخابش کند..... دولتی که  ناتوان از تزریق پول به آموزش و پرورش است، از خود اتکایی مالی- مشارکتی این نهاد  استقبال می کند.

 ولی باید بدانیم این مسیر کاملا بر خلاف خواست جامعه  است . جامعه و بدنه آموزش و پرورش، استقلال و مشارکت را در برنامه ها و محتوایی دنبال می کنند نه در درآمد زایی و تامین مالی!
معلمان عدم دخالت قدرت وایدئولوژی را در مدیریت و فرایند این نهاد مطالبه می کنند!

ولی ظاهرا منظور از استقلال و مشارکت نزد حاکمان ،مشارکت مالی و استقلال در تامین مالی است!

 نسخه جدید ،حمایت را کم خواهد کرد و دخالت را افزایش خواهد داد؟ امیدواریم این گونه نباشد!

دقت در نقل قولهای ابتدای متن، مارا به تامل وا می دارد و پیام می دهد: باید کمی انتظار کشید  که این انتخاب های فراتر از انتظار! ،چه سرانجامی می یابند.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">

click

منتشرشده در یادداشت

آموزش و پرورش ایدئولوژیک و استراتژیک و وزیر آموزش و پرورش

مملکت داری، کار همه کس نیست و مدرسه داری، کار هیچ کس نیست. راست گفته اند که اگر امر آموزش بچه های آدمی را به دست موجوداتی غیر از آدمیان می سپردند، آن گاه ,واقعا می شد از کم و کیف دانایی و توانایی آنها با خبر شد. سهل و ممتنع بودن این کار تنها به همین اندازه محدود نمی شود. در جوامع درحال توسعه ای مثل جامعه ما، مشکلات مضاعف است. از رهگذر همین روزمرگی و بی تفاوتی اغلب معلمان و باری به هرجهت دیدن امور این وزارتخانه است که بعید نیست حتی بی وزیر نیز ، روزگارش سپری گردد.

آموزش و پرورش ما هم مذهبی است و هم انقلابی و هم ایرانی و به همین خاطر مثل هیچ یک از نظام های آموزشی دنیا که می شناسیم، نیست. این آموزش و پرورش، اگرچه استراتژیک نیست اما ایدئولوژیک هست. برای همین، ما بس که میراث دار یک آموزش انقلابی هستیم ، انقلاب آموزشی را خیلی بر نمی تابیم. منحصر به فردی ما در همین انگاره های انقلابی و اعتقادی محدود نمی شود و پرخرجی آموزش و بی پولی ما هم بلای مضاعف است؛ خاصه اکنون که طوفان تحریم و تورم به شدت همه ارکان جامعه را در نوردیده است.
بعد از انقلاب تا الان چهارده نفر مسئولیت وزارتخانه آموزش و پرورش را برعهده گرفته اند. یعنی هر وزیر برای کمتر از سه سال و این کمتر از عمر معمول چهار ساله کابینه هاست. بگذریم از این که اغلب این وزراء دولت مستعجل داشته اند و تحصیلات خاص در آموزش و پرورش نداشته اند اما واقعیت این است در شرایط فعلی ، مسئله آموزش و پرورش در اولویت نیست.

آموزش و پرورش ایدئولوژیک و استراتژیک و وزیر آموزش و پرورش

در این میان، انصراف آقای بطحایی از ادامه کار، به مثابه بی سابقه ترین خودزنی در آموزش و پرورش و آن هم در سطح عالی ترین مقام وزارت بود که معلمان را در این واپسین سال تحصیلی حیرت زده ساخت.

اکنون در رفتن او ، هر نوعی سخن گفته اند و می گویند . نخواستن یا نتواستن؟! مسئله این است و الا کیست که نداند او از ابتدا در این حوزه حضور داشته و هم به اسم و هم به رسم ،معلم بوده است.

اگرچه بطحایی برای رفتنش ، حرفهایش را مطرح نکرد ولی در واقع به زبان بی زبانی گفت آموزش و پرورش ما به کلاف سردر گمی می ماند که دست هایی نامریی امان نمی دهند تا دستی و دست هایی در گره گشایی آن از آستین به در آیند.

از رهگذر همین روزمرگی و بی تفاوتی اغلب معلمان و باری به هرجهت دیدن امور این وزارتخانه است که بعید نیست حتی بی وزیر نیز ، روزگارش سپری گردد.

آموزش و پرورش ایدئولوژیک و استراتژیک و وزیر آموزش و پرورش

می دانیم که بطحایی اولین و آخرین منجی کشتی به گل نشسته آموزش و پرورش نبود اما وقتی رفت معلوم نشد چرا در قالب نامه ای، نکته ای را طرح نکرد .مثلا چرا نگفت تا وقتی که سیاست مدرسه فروشی، راهی برای برون رفت از تنگنای کسری بودجه توصیه و تکلیف شده است، تا وقتی که بیش از نود درصد بودجه وزارتخانه، به پرداخت حقوق معلمان و کارکنان اختصاص می یابد، تا وقتی این همه عزل و نصب وزیر در طول این چهل سال نتوانست به فتح و فرجی در سامان بخشی آن منجر شود، تا زمانی که هر اداره به جای تعقیب سیاست های آموزشی ، بیشتر به یک بنگاه شغلی می ماند که در آخر ماه، دستمزد کارمندانش را توزیع می کند، تا وقتی که اوج و فرود تاملات اجتماعی روی نظام آموزشی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری است، تا که وقتی اهم مطالب معلمان معترض در تحصن ها، در باب پائینی حقوق و نبود برابری در پرداخت ها و برخورداری از مسائل رفاهی است و کمتر معلمی از عدالت آموزشی و نبود تجهیزات و ایرادات شیوه های آموزشی دم می زند و تا وقتی که معلمان متحصن در دفتر مدارس، چهره خود را پشت پلاکارد در دستشان مخفی می کنند و تا وقتی که همه، همه چیز را از وزیر می خواهند و هیبت و هیئت توانایی و تاثیرگذاری خود را نمی بینند، همان بهتر که او نیز وانمود کند بهر رسیدن به بهارستان ، راهش را عوض نموده است و.. نقطه، سرخط!


آموزش و پرورش ایدئولوژیک و استراتژیک و وزیر آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت

مفهوم تخصص در تعلیم و تربیت و متخصص تعلیم و تربیت  این روزها وقتی به پویش دفاع از تخصص در تعلیم و تربیت اشاره می کنم می پرسند منظور شما از تخصص در تعلیم و تربیت چیست؟ هر چند مسئله ما در این پویش تعریف تخصص و متخصص نیست بلکه مسئله این پویش قانون مندی،  عرف جهانی و مسئولیت اجتماعی در مقابل عهده داری، پذیرش و انجام مشاغل علوم تربیتی است.
ضمن اینکه پاسخ به خود این سوال دشوار است چون تعلیم و تربیت  یک تخصص نیست بلکه چندین تخصص مختلف است. مانند این که بپرسیم تخصص در پزشکی چیست و شما مجبور باشید به همه ی تخصص های پزشکی اشاره کنید.
بنابراین این جا از تعریف تخصص های خاص در تعلیم و تربیت خودداری می کنم و به شایستگی های عمومی تخصص در تعلیم و تربیت می پردازم:
یک متخصص تعلیم و تربیت در یک حوزه خاص مانند برنامه ریز درسی، مدیر آموزشی، تکنولوژیست آموزشی، فیلسوف تعلیم و تربیت و ... باید شایستگی های زیر را کسب کند:

* متناسب با شغل، کارکرد یا ماموریت آموزشی یا تربیتی مدرک دانشگاهی معتبری ارایه کند.

* با تاریخچه نظریه و عمل در رشته ی تحصیلی خود کاملا آشنا باشد.

* با رویدادها و تحولات علمی جهانی در رشته خود آشنا باشد.

* با زیست بوم و فرهنگی که در آن کار می کند آشنا باشد.

* مبتنی بر پژوهش عمل کند. به پژوهش و جست و جو گری و کاربرد نتایج پژوهش ها علاقه مند باشد.

* مبتنی بر مشارکت علمی، گفت و گوی علمی و مصلحت همکاران خود عمل کند.

* از اجرای منویات گروههای سیاسی، گروههای قدرت، تجربه های شخصی، خطا و آزمایش خودداری کند.

* به ارزیابی و سنجش مداوم اعمال خود حین کار بپردازد.

* خودژرف نگر باشد و در مورد کنشهای خود بیاندیشد.

مفهوم تخصص در تعلیم و تربیت و متخصص تعلیم و تربیت

* از  شنیدن نظرات مخالف، تجربه های جانشین، پیشنهادها و نقدهای موجود رویگردان نباشد.

* بینش حرفه ای و آینده نگری داشته باشد. این خصلت ها خصلت های هر حرفه یا تخصص در جامعه معاصر محسوب می شوند و ویژه متخصصان تعلیم و تربیت نیستند.
اما تخصص را می توان به صورت های دیگر یعنی مبتنی بر نیاز اجتماعی، واقعیت شغلی، مدرک تحصیلی تعریف کرد. به هر تقدیر برای هر شغلی در جامعه معاصر حتی تهیه ی سیمان تخصص لازم است چه رسد به تربیت و آموزش انسان ها.

پویش ملی دفاع از تخصص در تعلیم و تربیت

نو فهمی در مطالعات برنامه درسی

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

میزان استفاده معلمان از تکنولوژی آموزشی مانند ویدئو پروژکتور ؛ تخته هوشمند و .... در مدرسه شما چقدر است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور