مملکت داری، کار همه کس نیست و مدرسه داری، کار هیچ کس نیست. راست گفته اند که اگر امر آموزش بچه های آدمی را به دست موجوداتی غیر از آدمیان می سپردند، آن گاه ,واقعا می شد از کم و کیف دانایی و توانایی آنها با خبر شد. سهل و ممتنع بودن این کار تنها به همین اندازه محدود نمی شود. در جوامع درحال توسعه ای مثل جامعه ما، مشکلات مضاعف است. از رهگذر همین روزمرگی و بی تفاوتی اغلب معلمان و باری به هرجهت دیدن امور این وزارتخانه است که بعید نیست حتی بی وزیر نیز ، روزگارش سپری گردد.
آموزش و پرورش ما هم مذهبی است و هم انقلابی و هم ایرانی و به همین خاطر مثل هیچ یک از نظام های آموزشی دنیا که می شناسیم، نیست. این آموزش و پرورش، اگرچه استراتژیک نیست اما ایدئولوژیک هست. برای همین، ما بس که میراث دار یک آموزش انقلابی هستیم ، انقلاب آموزشی را خیلی بر نمی تابیم. منحصر به فردی ما در همین انگاره های انقلابی و اعتقادی محدود نمی شود و پرخرجی آموزش و بی پولی ما هم بلای مضاعف است؛ خاصه اکنون که طوفان تحریم و تورم به شدت همه ارکان جامعه را در نوردیده است.
بعد از انقلاب تا الان چهارده نفر مسئولیت وزارتخانه آموزش و پرورش را برعهده گرفته اند. یعنی هر وزیر برای کمتر از سه سال و این کمتر از عمر معمول چهار ساله کابینه هاست. بگذریم از این که اغلب این وزراء دولت مستعجل داشته اند و تحصیلات خاص در آموزش و پرورش نداشته اند اما واقعیت این است در شرایط فعلی ، مسئله آموزش و پرورش در اولویت نیست.
در این میان، انصراف آقای بطحایی از ادامه کار، به مثابه بی سابقه ترین خودزنی در آموزش و پرورش و آن هم در سطح عالی ترین مقام وزارت بود که معلمان را در این واپسین سال تحصیلی حیرت زده ساخت.
اکنون در رفتن او ، هر نوعی سخن گفته اند و می گویند . نخواستن یا نتواستن؟! مسئله این است و الا کیست که نداند او از ابتدا در این حوزه حضور داشته و هم به اسم و هم به رسم ،معلم بوده است.
اگرچه بطحایی برای رفتنش ، حرفهایش را مطرح نکرد ولی در واقع به زبان بی زبانی گفت آموزش و پرورش ما به کلاف سردر گمی می ماند که دست هایی نامریی امان نمی دهند تا دستی و دست هایی در گره گشایی آن از آستین به در آیند.
از رهگذر همین روزمرگی و بی تفاوتی اغلب معلمان و باری به هرجهت دیدن امور این وزارتخانه است که بعید نیست حتی بی وزیر نیز ، روزگارش سپری گردد.
می دانیم که بطحایی اولین و آخرین منجی کشتی به گل نشسته آموزش و پرورش نبود اما وقتی رفت معلوم نشد چرا در قالب نامه ای، نکته ای را طرح نکرد .مثلا چرا نگفت تا وقتی که سیاست مدرسه فروشی، راهی برای برون رفت از تنگنای کسری بودجه توصیه و تکلیف شده است، تا وقتی که بیش از نود درصد بودجه وزارتخانه، به پرداخت حقوق معلمان و کارکنان اختصاص می یابد، تا وقتی این همه عزل و نصب وزیر در طول این چهل سال نتوانست به فتح و فرجی در سامان بخشی آن منجر شود، تا زمانی که هر اداره به جای تعقیب سیاست های آموزشی ، بیشتر به یک بنگاه شغلی می ماند که در آخر ماه، دستمزد کارمندانش را توزیع می کند، تا وقتی که اوج و فرود تاملات اجتماعی روی نظام آموزشی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری است، تا که وقتی اهم مطالب معلمان معترض در تحصن ها، در باب پائینی حقوق و نبود برابری در پرداخت ها و برخورداری از مسائل رفاهی است و کمتر معلمی از عدالت آموزشی و نبود تجهیزات و ایرادات شیوه های آموزشی دم می زند و تا وقتی که معلمان متحصن در دفتر مدارس، چهره خود را پشت پلاکارد در دستشان مخفی می کنند و تا وقتی که همه، همه چیز را از وزیر می خواهند و هیبت و هیئت توانایی و تاثیرگذاری خود را نمی بینند، همان بهتر که او نیز وانمود کند بهر رسیدن به بهارستان ، راهش را عوض نموده است و.. نقطه، سرخط!
نظرات بینندگان