یکی از اقدامات مرتضی حاجی وزیر آموزش و پرورش در دوره دوم دولت اصلاحات ، حذف معاونت پرورشی و امور تربیتی آموزش و پرورش بود. زمانی که از او درباره چرایی و علت حذف آن سوال شد به تحقیقات و پژوهشهایی که تیم او انجام داده بود استناد کرد و در مقابل منتقدان حذف امور تربیتی گفت:
«حذف معاونت پرورشی بر اساس پژوهشهایی علمی صورت گرفته است».
حاجی تاکید کرد: «حذف معاونت پرورشی مبتنی بر بیش از 10 گزارش تحقیقاتی بود که در آموزش و پرورش مستند است در حقیقت من یافتههای انجام شده را به اجرا گذاشتم؛ مواردی که قبلا تصمیمگیری شده ولی اجرا نشده بود.»
به محض خزان دوره اصلاحات و آغاز بهار دوره دولت احمدینژاد ، معاونت پرورشی آموزش و پرورش با چاشنی احساسی و شتابزدگی احیا شد. به این ترتیب در سال 1384 مجلس با استناد به گزارش مرکز پژوهش های مجلس طرح احیای امور پرورشی را در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس تصویب و معاونت پرورشی آموزش و پرورش با اندکی تغییر در عنوان و وظایف در سال 1385 احیا شد و به دنبال آن اولین کنفرانس ملی آموزش امور تربیتی کشور (6 تا 8 اسفند 1386) با هزینهای سنگین و در دوران ماه عسل درآمدهای نفتی کشور برگزار شد.
اما حاجی به طرفداران و احیاکنندگان امور تربیتی یک توصیه داشت:
«با توجه به اینکه تصمیمگیری قبلی برای حذف معاونت پرورشی در آموزش و پرورش مبتنی بر پژوهشهای علمی بود، احیای دوباره آن نیز باید به اتکای پژوهشهای علمی انجام شود».
بعد از گذر سالها که از زنده کردن امور تربیتی و پرورشی آموزش و پرورش سپری میشود و با نگاهی به ذهنیت و وضعیت تربیتی دانشآموزان و آسیبهای احتماعی که دامنگیر دانش آموزان میشود و با در نظر داشتن اهداف موردنظر و همین طور تیزنگاهی به ورود سرزده ساسی مانکن به مدارس که اخیرا در شبکه های اجتماعی انعکاس یافت شاید بتوانیم به برداشت و قضاوتی درباره اینکه امور تربیتی و معاونت پرورشی با عوامل و دوایر و ستادهای مربوطه و برنامههای اجراییاش کارایی لازم را داشته و تا چه اندازه بر دانش آموزان تاثیرگذار بوده و برونداد ملموس و مصداق بارزی از این الگو داشته و اینکه تا چه اندازه حق به جانب حاجی بوده است برسیم. ینها سوالات و چالشهایی است که پیش روی ماست و نیاز است بدون تعصب نگاهی دوباره به پشت سر خود و مسیر طی شده بیاندازیم و در روش ها و برنامههای خود تجدیدنظر کنیم و با در نظر گرفتن نیازهای روز دانشآموزان متدها و شیوههایمان را بازبینی و به روز کرده و فراگیران را به مهارت های قرن 21 تجهیز کنیم .
اما نکته مهم این است که ما برای پرورش و بار آوردن یک دانش آموز ایرانی با الگوها و ارزشهای اسلامی و با معیارهای ایدئولوژیکی نظام و به تعبیر سند تحول بنیادین رساندن او به «حیات طیبه» کم نگذاشتهایم و با دست و دلبازی هزینهها و خرجهای گزافی کردهایم و امکانات نرمافزاری و سختافزاری زیادی را صرف آنها کردهایم:
- ستادها و دوایر رنگارنگ دینی و مذهبی در مدارس و ادارات راه انداختهایم؛ از ستاد اقامه نماز گرفته تا ستاد همکاری حوزههای علمیه و آموزش و پرورش.
- از پستهای کلیدی و حساس آموزش و پرورش به روحانیون به عنوان امانتداران نظام سپردهایم تا خدای نکرده نامحرمان، اغیار و دشمنان نابه کار در آموزش و پرورش نفوذ و اخلال ایجاد نکرده و در برنامهها و کتابهای درسی دست نبرند. آنها را حتی به داخل مدارس دعوت کردهایم تا خود مستقیما خمیرمایه شخصیت دانش آموزان را به سلیقه خود شکل داده و ابتکار عمل را بدست بگیرند و دانش آموزان را آن طور که میخواهند تربیت کرده و با ارزش های اسلامی آشنا سازند.
- گزینشهای آن چنانی راه انداختهایم و تعهد را به زعم خود در سرلوحه امور قرار داده ایم تا اغیار و آنهایی که افکار ناصواب در سر دارند به این سیستم مقدس وارد نشوند، مخصوصا در انتخاب وزیر و تیمش کمال دقت را مبذول کردهایم.
- راهیان نور راه انداختهایم تا دانش آموزان عملا با ارزشهای دفاع مقدس آشنا شده و با رشادتهای رزمندگان مانوس شوند و حداقل متوجه این نکته باشند که امنیت و حفظ تمامیت ارضی کشور به چه قیمت گرانبهایی برای کشور به دست آمده است.
- نهادها و سازمانهای مذهبی دولتی طویلی با بودجههای کلان ایجاد کردهایم و امکانات زیادی به این نهادهای مذهبی و ایدئولوژیکی اختصاص داده و کنگره ها و کنفرانس های مذهبی ملی و بین المللی زیادی برگزار کردهایم. قربانی کردن چند مدیر که کلیپ شادی دانشآموزانشان رسانه ای شده تبعیض و ظلم آشکار است. و شاید این اقدام وضعیت را بدتر کند و به لجاجت بیشتر دانش آموزان منجر شود .
- معلمان و استادان ارزشی تربیت و به آنها بورسیه اعطا کردهایم تا به زعم خود ارزشهای انقلاب و دستاوردهای نظام را توسط آنها حفظ کنیم.
- از دوره پیش دبستانی روسری و مقنعه سر دخترهایمان کردهایم و آنها را برای 12 سال از جنس مخالف خود جدا کردهایم تا شرعیات را تا حد افراطی رعایت کرده باشیم.
- سند 2030 را برای همیشه کنار گذاشتیم تا مبادا دانشآموزان ذرهای به سمت ارزشهای غربی تمایل پیدا کنند.
- کلاسهای موسیقی در مدارس را تعطیل کردهایم و هنوز از نشان دادن آلات موسیقی در صدا و سیما طفره میرویم تا مبادا بچههایمان گمراه شوند.
- تقریبا تمام مدارس را مجهز به نمازخانه کردهایم و مسابقات قرآن، اذان، مداحی و مرثیه خوانی راه انداختهایم و برای نمازخوانان، قرآنخوانان و حافظان قرآن و برندگان این مسابقات امتیازات و جوایز ویژه در نظر گرفته و آنها را بر صدر می نشانیم.
- در مدارس مراسم نوحه خوانی و سینه زنی و زنجیرزنی اجرا می کنیم تا دانش آموزان با آیینها و شعائر اسلامی-شیعی آشنا شوند و در زندگی خود ائمه را الگو قرار دهند. حتی در ماه رمضان از ساعات درسی کم و مواقعی برگزاری امتحانات را تعطیل میکنیم تا دانش آموزان بیشتر از فیوضات این ماه بهره ببرند.
- آیات قرآن و احادیث را در لابه لای کتابهای درسی گنجاندهایم تا دانش آموز متوجه باشد که قرآن راهنمای عمل هر مسلمانی است و همیشه باید خوانده و عمل شود. سالهاست در برنامه امتحانات، دروس معارف و قرآن را قبل از همه امتحانات در اولویت و در بالای برنامه درج و برگزار می کنیم تا اهمیت آنها را القا کرده باشیم.
- حتی کتابهای درسی زبان خارجی را از عناصر غربی خالی کردهایم و در ابتدای هر بخش کتاب، آیات قرآن درج کردهایم تا جلوی تهاجم فرهنگی را گرفته باشیم.
- به حد کافی بخشنامه و شیوهنامه به مدارس ارسال کرده ایم تا آنها را از اجرای مراسمی که با شئونات اسلامی همخوانی ندارند برخذر داریم. آیا مغزهای کوچک قدرت ایجاد تغییر در دانش آموزان را دارند یا باید دنبال مغزهای بزرگ بگردیم؟
و....
القصه تقریبا تمام روزنهها را مسدود کردهایم و حتی سوپاپ کوچکی هم تعبیه نکردهایم.
اما سوال اساسی این است که با این همه دبدبه و کبکبه و بریز و بپاش چه طور شد که ما بازی را به امثال ساسی مانکن یا تتلو باختیم!
شاید ما شناخت درستی از نیازهای اساسی دانش آموزان در زمان حاضر نداریم و شاید مربیان در کار خود سواد و تخصص لازم را ندارند و یا شاید تاکید افراطی بر چیزی که خیلی مهم و حیاتی میانگاریم نتیجه معکوس یه دست میدهد.
آیا ما مسیر را اشتباهی رفتهایم یا اصلا اتفاق خاصی نیافتاده و اگر داستان آهنگ «جنتلمن» به شبکه های اجتماعی راه پیدا نمیکرد آب از آب تکان نمیخورد.
شاید دانش آموزان با توجه به سرشت و فطرت و نیازها و اقتضای سنی خود به رقص و پایکوبی میپردازند حالا هر آهنگی که باشد!
شاید اگر آموزش را مانند رستم دستان آنقدر با کلاهخود، سپر، خفتان و لباس رزم و تزیینات جورواجور و عجیب و غریب سنگین نمیکردیم و قدرت تحرک را از او نمی گرفتیم با کوچکترین تکان ساسی مانکن نقش زمین نمیشد.
عجیب تر اینکه اندکی شادی و پایکوبی دانش آموزان که به نوعی حق طبیعی آنهاست آنقدر وزیر را دستپاچه کرد و با تکان مختصری که بر صندلی وزارت او داد ناشیانه فتوا صادر کرد:
«تنها کاری که می تواند دانشآموزان را از خطرات نجات دهد خواندن نماز در مدارس است.» حتی صحبت از ورود پلیس به قضیه کرد. رقص و شادی دانشآموزان یکی از نمایندگان را هم از کوره به در کرد به طوری که خواستار برکناری و مجازات مدیران مدارسی شد که کلیپشان به شبکه های احتماعی راه یافته بود.
ناگفته پیداست که هیچ کدام از اینها را نمی توان راه حل در نظر گرفت و حتی نحوه برخورد مسئولین هم با این مساله جای سوال داشت. چرا که چه دوست داشته باشیم و چه تقبیح کنیم دانش آموزان در اردوها و فرصت هایی که به بدست میدهد و حتی داخل کلاس به رقص و پایکوبی و شادی میپردازند. اما قربانی کردن چند مدیر که کلیپ شادی دانشآموزانشان رسانه ای شده تبعیض و ظلم آشکار است. و شاید این اقدام وضعیت را بدتر کند و به لجاجت بیشتر دانش آموزان منجر شود.
اگر هم دنبال مقصری در این ماجرا می گردیم باید مقصر اصلی را در جای دیگری جست و جو کنیم. اما قبل از هر اقدامی ضروری است اندکی روی این سوالات تامل کنیم:
آیا ما در تربیت دانشآموزان بر اساس الگوی دلخواه نظام شکست خوردهایم؟ آیا دانش آموزان مذهبزده شدهاند و دین و مذهب و شرعیات جذابیت خود را برای آنها از دست داده است یا ما در برابر آنها کم آورده ایم و اشکال در معرفان و مربیان و روشها و متدهای مستقیم ما نهفته است؟ آیا این مسیری که آموزش و پروش در پیش گرفته مسیری درست است و ما را به مقصد و غایت نهایی که مدنظرمان است میرساند یا همچنان در جلد و پوسته و حرف راکد ماندهایم و شادابسازی مدارس و خلق محیطی خوشایند و جذاب برای دانش آموزان در مدرسه تنها در رنگ کردن دیوار و سنگ خلاصه شده است؟ آیا متولیان و معرفی کنندگان و متخصصان و کارشناسان تربیت دینی و مذهبی ازسواد و دانش کافی و بروز برخوردار هستند و حرف و عمل آنها با هم همخوانی دارد یا اعتماد به آنها کم رنگ شده است؟ آیا مغزهای کوچک قدرت ایجاد تغییر در دانش آموزان را دارند یا باید دنبال مغزهای بزرگ بگردیم؟
آیا زمان آن فرا نرسیده است که آموزش و پرورش تکلیفش را با ایدئولوژی روشن کند؟
اینها سوالات و چالشهایی است که پیش روی ماست و نیاز است بدون تعصب نگاهی دوباره به پشت سر خود و مسیر طی شده بیاندازیم و در روش ها و برنامههای خود تجدیدنظر کنیم و با در نظر گرفتن نیازهای روز دانشآموزان متدها و شیوههایمان را بازبینی و به روز کرده و فراگیران را به مهارت های قرن 21 تجهیز کنیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
اما چند سوال باقی می ماند شما که در بدنه این وزارت بودید چقدر توانستید این دیگاه به شکل صحیح انجام بدهید؟ واقعا چرا فرهنگ دانش آموزان و جامعه به سمت فرهنگی روی اورده اند که در هیچ کشوری غالب نیست حتی جامعه امریکایی / این فرهنگ در عده ای خاصی ازانها است آیا این فرهنگ در اساتید دانشگاههای آنها دیدید و یا درمورد آن خوانده اید؟ آیا در مراسم و کنفرانس های علمی آنها شرکت نمودید وببنید با چه سبکی شرکت می کنند؟
سوال من از جنابعالی این است من خالدی که در کشور غربی زندگی می کنم اصلا آنچه شما در مدرسه و بازار می بییند نمی بینم سوال چرا ؟
شاید یکی جواب ها اینکه نگاه و فکر ما به آنچه از شبکه های مختلف عرضه می نمایند و هیچ وقت نگاه به داخل خودمان نکردیم؟ همیشه کتاب های آنها ؛ فکر آنها بهتر از خودمان دیدیم . آن وقت انتظاری غیر از این داشتن کمی عجیب است !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا اداره کل از نام بردن دبستان طالقانی منطقه ۷ پرهیز می نماید درصورتیکه نام دبستان فرزانه منطقه ۱ به راحتی بیان می شود.این لابی گری ها و حمایت از مدیر منطقه (ربوشه) و پنهان کاری تخلفات تا کی باید ادامه یابد
آموزش وپرورش بر اساس یک ایده فکری بنا می شود. اگر آن ایده صحیح نباشد نتایج فاجعه بار خواهد بود. ایده صحیح باید منطبق با تعالیم الهی باشد.
در تعالیم صحیح دین هیچ جایی برای غم وغصه وعزا داری وجود ندارد.
حضرت مولانا می فرماید:
اگر تو عاشقی غم را رها کن
عروسی بین و ماتم را رها کن
نفخت فیه من روحی رسیدهست
غم بیش و غم کم را رها کن
بعد نگاهی به ازمون های تیمز و پرلز و سایر ازمون های بین المللی بیاندازید ان وقت بگین ...
«بر اساس تجربه زیسته چندین ساله در مدارس ایران و دریافت بازخورد دانش آموزان از این حضور اکنون می توانیم این تجربه را شکست خورده ارزیابی کنیم. مهمترین دلیل این است که روحانیان حاضر در مدارس هیچ گونه شناختی از پیچیدگی های آموزش و پرورش مدرن نداشته و هنوز هم تربیت را فرآیندی یک سویه و مبتنی بر تجربه منبر رفتن تصور می کنند.»
«بر اساس این فهم؛ دانش آموزان همان لوح های سفید و موجودات بی آلایشی هستند که می توان به آنها به وسیله گفتار درمانی شکل داد. از همین رو این معلمان موقتی می کوشند تا با بیان شورانگیز و بعضا غیر مستند از مذهب، عواطف مخاطبان خود را برانگیخته و آنها را احساساتی نمایند.
از سوی دیگر روی گشاده روحانیان، به دانش آموزان مجالی برای طرح پرسش های خود درباره روابط و مسائل جنسی بخشیده و ناگزیر کلاس ها را به سمت و سوی گفت و گوهای اروتیک هدایت می کند که برای پسران بسیار جذاب است. البته در این میان کم اطلاعی روحانیان اعزامی نسبت به رشد گرایشات فمینیستی در میان دانش آموزان دختر زمینه برخوردهای پراکنده میان ایشان با مخاطب را فراهم می آورد. همین می شود که روحانیان، مدارس شمال شهر تهران را با پاره ای کلاس های روستاهای دوردست اشتباه گرفته و ....»
«به نظر می رسد اگر روحانیان نخواهند یا نتوانند پیچیدگی های جامعه متکثر ایران را فهم کنند، همچنان خود را به عنوان دانای کل در مدارس معرفی نمایند و به جای نقش همدلی بر جایگاه هدایت گری خود تاکید ورزند افق مناسبی از همزبانی با نسل جدید پیش روی خود نخواهند یافت. بدیهی است که اصحاب دین هم باید فرزند زمان خود باشند!»
وقتی یه ساعت تو گرما برای یه سینه زدن نگه میداریم خب طبیعیه بدشون بیاد اونا بسیج جهاد مسجد 100 تا چیز دیگه نمیخوان کولر میخوان میز نیمکت خوب میخوان معلم میخوان