آنتونیو گرامشی :
" از انسان های بی تفاوت متنفرم: زیرا ناله ی ابدی آنان از سر معصومیت عذابم می دهد. از هر یک از آنان می خواهم توضیح دهد که چطور نقشی را که زندگی به او محول کرد و هر روزه به عهده اش می گذارد را ایفا می کند، از هرآنچه که انجام داده و به خصوص هرآنچه انجام نداده است "
پس از استعفای بطحایی هنوز کسی از علت واقعی آن آگاه نشده است .
خود بطحایی هم ترجیح داده است در این مورد سکوت کند تا شاید در زمان مناسبی که افکار عمومی آمادگی بیشتری داشت برخی مسائل را بازگو نماید .
اما صدور حکم مدیر کلی برای آموزش و پرورش خوزستان ( این جا ) آن هم پس از استعفا نشان می دهد که وزیر سابق آموزش و پرورش خیلی انتظار نداشته است تا روحانی با استعفایش موافقت کند .
اشتباه استراتژیک بطحایی در این قضیه آن بود که بر خلاف افرادی چون ظریف که تا حدی پشتوانه افکار عمومی دارند فکر می کرد که موجی در پس این کناره گیری راه بیفتد و شاید دوستانی که دور و بر او را گرفته بودند پشت او بایستند اما نه تنها چنین چیزی اتفاق نیفتاد که موجی از شادمانی و مسرت در میان معلمان از استعفای بطحایی به راه افتاد .
می توان گفت پیش بینی این گونه هیجان های موقتی برای جامعه ای که همه مطالبه گری و کنش گری را " فرد محور " می بییند کاملا طبیعی است و برآیند نهایی این وضعیت تکرار چرخه ناامیدی و پرخاشگری و بی تفاوتی است .
به نظر می رسد جریانی که خود را " اصول گرا " می خواند از رفتن بطحایی بیشتر ناراحت هستند و این را در اظهار نظرهایشان می توان کاملا دریافت .
حاجی بابایی که تاکنون در مورد استیضاح وزرای آموزش و پرورش در دولت روحانی سکوت می کرد اما این بار نتوانست خشم خود را از این ماجرا پنهان کند . ( این جا )
نماینده مردم همدان و فامنین در مجلس شورای اسلامی توضیح داد: رفتن یک وزیر و آمدن یک سرپرست آن هم در آستانه انتخابات معنادار است و به نظر میرسد آموزش و پرورش در یک مهلکه قرار خواهد گرفت لذا همه دلسوزان باید کمک کنند آموزش و پرورش قربانی انتخابات نشود.
رئیس فراکسیون فرهنگیان مجلس گفت: بوی خوشی از آموزش و پرورش استشمام نمیشود و امیدوارم آموزش و پرورش را در مهلکه انتخابات نیندازند .
حجت الاسلام علی ذوعلم که انتصابش توسط سیدمحمد بطحایی با انتقادات بسیاری در جامعه علمی و دانشگاهی رو به رو شده بود گفت : ( این جا )
" متاسفانه آقای بطحایی کنارهگیری کرد، ایشان فردی سختکوش، انقلابی و معتقد به تحول بود.او بسیار صریح و با قدرت در مقابله با سند 2030 موضعگیری و از ارزشهای اسلامی و انقلابی دفاع کرد که برخی از این اقدام خوششان نیامد البته مجموعه آموزش و پرورش از کنارهگیری ایشان راضی نبودند ... "
دیروز در نشست رسانه ای از ذوعلم پرسیدم :
" جنابعالی ریاست بخش مهم پژوهش در وزارت آموزش و پرورش را برعهده دارید .
کسی که در این حوزه فعالیت می کند باید با ادبیات پژوهش مدار با مخاطبان سخن بگوید .
شما پس از استعفای بطحایی در دومین نشست کارشناسی سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی با موضوع" تبیین منطق و فرآیند باز آرایی تشکیلات " با اشاره به شرایط فعلی وزارت آموزشوپرورش و تاکید بر اینکه تغییرات مدیریتی نباید خللی در کار ایجاد کند، فرموده اید :
" متاسفانه آقای بطحایی کنارهگیری کرد، ایشان فردی سختکوش، انقلابی و معتقد به تحول بود.او بسیار صریح و با قدرت در مقابله با سند 2030 موضعگیری و از ارزشهای اسلامی و انقلابی دفاع کرد که برخی از این اقدام خوششان نیامد البته مجموعه آموزش و پرورش از کنارهگیری ایشان راضی نبودند ... "
بفرمایید این حکم شما بر کدامین قرائن و یافته های پژوهشی استوار است ؟"
ذوعلم در مقابل خبرنگاران ضمن تحسین من از پیش دستی خودش شیرینی را با چنگال برداشته و به من تعارف کرد و گفت که به نکته بسیار خوبی اشاره کرده ام .
پاسخ ذوعلم به طور کامل در صدای معلم منتشر خواهد شد اما به صورت تلویحی گفت که اشتباه کرده است !
البته در جامعه ما مسئولان و مدیران از نظر خودشان غالبا اشتباهی نمی کنند و وقتی هم مورد پرسش افکار عمومی قرار می گیرند به جای شفاف سازی ، معمولا پرگویی کرده و به توجیه و مکانیسم های دفاعی روانی روی می آورند و شجاعت اقرار صریح به اشتباه و عذرخواهی را ندارند هر چند این رفتارها در عموم جامعه نیز کم و بیش قابل مشاهده است . در نشست رسانه ای دیروز خطاب به ذوعلم و در موضوع سند 2030 گفتم که برخی افراد و کاسبان جریان های سیاسی آگاهانه و عامدا از سند 2030 یک برچسب و تابو ساخته و برای ترور حذف منتقدان خویش از آن استفاده می کنند
« محمود فرشیدی » در این باره گفت :
" این موارد حکایت از آن دارد که احزاب و گروههای سیاسی اصلاحطلب و جریان حاکم یک پیشبینی و انتظار بیشتری از نهاد تعلیم و تربیت و از وزیر آموزش و پرورش دارند؛ آقای بطحایی انسان سلیمالنفس و متدین است و حضور قوی رسانهای داشت حتی بحث سند تحول را روی میز آورد ولی در عین حال فشارها و تحمیلهای زیادی را شاهد بود و برخی سردمداران اصلاحطلب به خصوص در انتصابها میدانداری کردند اما اگر این احتمال درست باشد، آن انتظاری که از وزیر آموزش و پرورش داشتند، برآورده نشده است.
با توجه به در پیش بودن انتخابات مجلس، احتمال دارد آموزش و پرورش رویکرد سیاسیتری را پیش بگیرد و با توجه به اینکه پایگاه اجتماعی فرهنگیان خیلی قدرتمند است و تعداد فرهنگیان زیاد است و همچنین شبکه سازمان یافته دارند، ظاهر شدن آموزشوپرورش در قد و قواره یک حزب سیاسی شاید انتظار برخی سیاسیون باشد.
هر کدام از این موارد مطرح باشد، نتیجه آن می شود که آموزش و پرورش دچار خسارتی شود و دود این تعیین سرپرست به چشم معلمان و دانشآموزان میرود زیرا هر کس که میآید میگوید تازه آمدم و باید بررسی کنم؛ در هر حال این استعفا را به پای رئیس جمهور مینویسیم و دودش به چشم دانشآموزان و فرهنگیان میرود."
نمایندگان اصول گرای مجلس که با حوزه آموزش مرتبط هستند نیز مواضعی مشابه اتخاذ کردند .
برآیند این اظهار نظرها نشان می دهد که عملکرد بطحایی تا حد زیادی مورد تایید و حمایت این گونه جریان ها بوده است .
شاید این وضعیت برای دولتی که با خاستگاه اصلاح طلبی و حمایت نیروهای آن رای آورده است تا حدی " آش " را شور کرده است که ترجیح داده اند با این حرکت تاکتیکی ضمن جلب حمایت اعتماد احتمالی بخشی از بدنه فرهنگیان پروسه راضی کردن جناح مخالف دولت را در مقطعی قطع کنند و یا به تاخیر بیندازند .
واکنش های جریان موسوم اصول گرایی بر اساس فرآیند عملکرد بطحایی تا حدی قابل پیش بینی بود اما نگاه این افراد به معلمان و صرفا به عنوان " سازمان رای " که بدون تفکر و تحلیل تصمیم گیری می کنند توهین آمیز و حتی غیرقابل تحمل است .
به نظر می رسد این افراد و عقبه سیاسی آن ها از تحلیل واقعیات جامعه و رفتار معلمان حتی در درون آموزش و پرورش تا حد زیادی ناتوان هستند چه اگر غیر از این بود می توانستند دو مدل رای گیری را در مورد " انتخابات صندوق ذخیره فرهنگیان " و " انتخابات شورای عالی آموزش و پرورش " که دو موضوعی کاملا صنفی هستند را مورد بازخوانی و تحلیل قرار دهند .
در انتخابات صندوق ذخیره فرهنگیان مشارکت معلمان زیر 25 درصد بود و در انتخابات شورای عالی آموزش و پرورش به زیر 10 درصد رسید .
این دو موضوع فرضیه های افرادی که از آن ها نقل قول شد و کنار زدن بطحایی را مرحله ای برای پروسه انتخابات و مهندسی آن تصور می کنند کاملا رد کرد .
نکته مهم دیگر که بسیار قابل تامل و محل بحث و کنکاش است استفاده از ادبیات خاص " سیاسی کردن آموزش و پرورش " است . این ها همه محصول و نتیجه آموزش و پرورش ایدئولوژیک هستند که به یکدیگر اعتمادی ندارند و سرمایه اجتماعی به پایین ترین درجه خود رسیده است
این افراد و جریان ها در حالی برچسب " سیاسی کردن آموزش و پرورش " را به رقبا و به ویژه منتقدان خویش وارد می کنند در حالی که هنوز تعریف مشخصی در مورد " تربیت سیاسی " و " تربیت مدنی شهروندان " ندارند و موضع شان در مورد " تفکر انتقادی " و " آموزش مدرن و علمی " برای هم گامی با تحولات روز مشخص و شفاف نیست .
این افراد و جریان ها مدافع آموزش و پرورش ایدئولوژیک هستند و البته آن ها را سیاسی نمی دانند در حالی که آسیب های آموزش و پرورش ایدئولوژیک به مراتب خطرناک تر و مخرب تر است .
نتیجه مستقیم و بلامنازع آموزش و پرورش ایدئولووژیک تربیت جامعه ای با افراد " دو زیست " با رویکرد " زیست ریاکارانه " است .
مردمی که گفتارشان با عملکردشان از زمین تا آسمان فاصله است و نمونه آخرش قضیه رامبد جوان و سفر با همسرش به کانادا بود که سر و صدای زیادی نیز ایجاد کرد و به طور حتم آخرین آن نیز نخواهد بود .
برای من در این قضایا واقعا موجب تاسف است که کسی به دنبال تحلیل و پیدا کردن ریشه های این نوع رفتارها نیست ، البته رفتارهایی که ممکن است برای همه اتفاق بیفتد .
« عبدالرسول عمادی » که تا چندی پیش خود را نامزد پست معاونت متوسطه وزارت آموزش و پرورش کرده بود در کانال " هفت جوش " که قبلا حذف کرده بود و دوباره و پس از منتفی شدن این مقام راه اندازی شد در مطلبی در کانالش با عنوان " سقوط " نوشت :
" من در طی سال هایی که در وزارت آموزش و پرورش مسئول سنجش یا سرپرست متوسطه بودم هیچگاه عضو کمیته انتصابات نبودم اگر چه به نظرم چنین کمیته ای هم یا وجود نداشت یا اگر هم بود برای ماههای اول وزیر شدن وزیران بود تا نشان دهند که تصمیمات آنها مبنای دموکراتیک دارد ولی اینکمیته به مرور آب می رفت چون برای انتخاب مدیران نمی شد هیچ معیاری را مبنا گرفت و باید کاملا عمل گرایانه تصمیم گرفت هر انتخابی که چنین کمیته ای می کرد با نارضایتی ارباب فشار ملغی می شد و آخر سر تنها معیاری که باقی می ماند مصلحت سنجی های لحظه ای شخص وزیر بود.
این را از خلال گفت و گوهایی که با برخی از نزدیکان وزیران که عضو چنینکمیته ای بودند دریافته بودم.
موردی را که مایه شگفتی من شد عرض می کنم. پارسال مدیر کل وقت دفتر وزارتی وزارت خانه با من تماس گرفت که شما معاون آموزش متوسطه یکی از استانها را که در حال عزل مدیرکل آن استان هستیم متقاعد کنید تا سرپرستی آموزش و پرورش استان را بپذیرد. من هم که از کم و کیف کار اطلاعی نداشتم به آن معاون زنگزدم که چرا شما سرپرستی را نمی پدیرید؟
ایشان گفت این مدیر کل چند ماهی بیش نیست که توسط خود این دوستان منصوب شده و بسیار همکاری و فعال است و حالا نماینده ها اصرار بر عزلش دارند و من چون عزل ایشان را خلاف اخلاق و نادرست می دانم و دارند با آبروی ایشان بازی می کنند سرپرستی را نمی پذیرم اگر می خواهند در همین معاونت می مانم و گرنه به مدرسه می روم.
گفتم آفرین بر شما و اگر اینجا بودی بابت این جوانمردی دستت را می بوسیدم و خداحافظی کردم، به مدیرکل دفتر وزارتی هم موضوع را اطلاع دادم. شب وزیر محترم تماس گرفتند که شما با معاون استان برای پذیرش سرپرستی صحبت کردید؟
ماوقع را توضیح دادم گفتند معاون استان را عزل کنید عرض کردم عزل معاون استان از اختیارات من نیست و انگهی رفتار نادرستی نکرده تا مستوجب عزل باشد.
من در ماههای آخر خدمت در آموزش و پرورش متاسفانه شاهد سقوط اخلاقی آموزش و پرورش ایران تا این حد نیز بودم.
من باید فردای آن شب از این وزارت خانه می رفتم ولی متاسفانه و باید گفت بی شرمانه در عینمشاهده این رفتار باز هم چند ماهی ماندم."
عمادی در نامه ی استعفایش بدون اشاره به دلیل و یا دلایل استعفا با ادبیاتی آکنده از تعارف و تواضع ظاهری می نویسد : ( این جا )
" اینجانب پنج سال رئیس مرکز سنجش وزارت آموزش و پرورش بودم که در چند ماه آخر آن سرپرستی معاونت آموزش متوسطه را نیز بر عهده داشتم و اکنون در پایان این هر دو مسئولیت در حالی که زبان خامه ندارد سر بیان فراق از خدمت همکاران عزیز و ارجمندم در وزارت آموزش و پرورش و به ویژه دوستان عزیزم در دو حوزه مرکز سنجش و معاونت آموزش متوسطه و خیل عظیم و بی نظیر فرهنگیان در سراسر کشور مرخص می شوم و از همگان انتظار عفو و بخشش دارم .
ز دوست کوته خود زیربارم
سه وزیر ارجمند آقایان دکتر علی اصغر فانی ، دکتر فخر الدین احمدی دانش آشتیانی و سیدمحمد بطحایی به این کمترین لطف و مرحمت داشتند ، الطافشان مزید بادا و جانشان در امان خدای منان .
اگرچه بضاعتی نداشتم اما هر چه بودم در خدمت نظام مقدس تعلیم و تربیت بودم و کوتاهی و کم فروشی نکردم و مراتب تعهد و خدمتگزاری را فرو نگذاشتم .
از خداوند متعال درخواست دارم به فضل بی منتهایش این مختصر خدمت را از من بپذیرد و و در روزی که همگان در بارگاه جلاش حاضر می شوند من را نیز در زمره پذیرفته شدگان محشور فرماید .
بمنه و کرمه
و آخر دعوانا آن الحمد الله رب العالمین "
نکته ای که این جا مطرح است این است که آقای عمادی از عبارت " نظام مقدس تعلیم و تربیت " بهره می جوید .
ایشان به اقرار خودش دانش آموخته ی " فلسفه علم " از دانشگاه صنعتی شریف است .
آیا ایشان نمی داند و یا آگاه نیست وقتی چیزی و یا کسی را " مقدس " کردی دیگر انتقاد از آن موجود بسیار دشوار و پیچیده خواهد شد .
« فرج کمیجانی » دبیر کل مجمع فرهنگیان ایران اسلامی که تا همین اواخر در مراسمی با اهدای هدیه بطحایی را ملقب به " وزیر اندیشمند " با چاشنی " اقدامات ارزشمند " کرده بود در نشستی که با سرپرست وزارت آموزش و پرورش داشتند چنین بیان می کند :
" اکنون شخصیتی (حسینی) وارد میدان شده که دارای طرح و برنامه است که به پشتیبانی دولت نیاز دارد و می تواند اقداماتی را برای فرهنگیان به انجام رساند.
در دولت تدبیر با انتخاب بطحایی همه خوشحال بودند که فردی از بدنه آمده و دولت قول داد که کمک کند اما در عمل اتفاق نیافتاد... "
هفته پیش برخی در شهر مشهد تجمعاتی را علیه سرپرست وزارت آموزش و پرورش ترتیب دادند . ( این جا )
به نظر می رسید محور و ترجیع بند سخنان معترضان همان سیاسی کردن آموزش و پرورش و نیز نگرانی از اجرای سند 2030 باشد .
این در حالی است که سرپرست آموزش و پرورش تا الان همان حرف های بطحایی را در مورد محوریت سند تحول بنیادین تکرار کرده است و تاکید کرده است : ( این جا )
" توسعه ارزشهای دینی و باورهای علوم و معارف اسلامی از سیاستهای مهم آموزش و پرورش است."
تاکنون حسینی حرف جدیدی نزده است هر چند مدیران موفق و موثر بر اساس " مدل های علمی و اقتضایی " ترجیح می دهند تا با کمک گیری از یک اتاق فکر منسجم و باسواد و تیمی کارآمد و مدیریت افکار عمومی در فرآیندی دوسویه با رسانه ها به سوی اقناع افکار عمومی حرکت کنند .
حال تجمع کنندگان درست می گویند و یا سیدجواد حسینی ؟ وقتی چیزی و یا کسی را " مقدس " کردی دیگر انتقاد از آن موجود بسیار دشوار و پیچیده خواهد شد !
اما اصل بدیهی و انکار ناپذیر همان است که گفته شد .
در نشست رسانه ای دیروز خطاب به ذوعلم و در موضوع سند 2030 گفتم که برخی افراد و کاسبان جریان های سیاسی آگاهانه و عامدا از سند 2030 یک برچسب و تابو ساخته و برای ترور حذف منتقدان خویش از آن استفاده می کنند .
از ایشان پرسش کردم که آیا این با " آزاد اندیشی " تطابق دارد ؟
پاسخ ذوعلم تایید پرسش و مواضع من بود .
این ها همه محصول و نتیجه آموزش و پرورش ایدئولوژیک هستند که به یکدیگر اعتمادی ندارند و سرمایه اجتماعی به پایین ترین درجه خود رسیده است .
شاید حسینی مانند خیلی ها از ادبیات و کدهای خاصی استفاده می کند تا از فیلتر رای اعتماد مجلس و برخی نهادها بگذرد درست مانند مهرمحمدی که 4 سال همین ادبیات را تکرار کرد تا از سد شورای عالی انقلاب فرهنگی بگذرد .
و یا حذف کردن و یا غیرفعال کردن اکانت ها در شبکه های اجتماعی ؛ شاخص ها و نشانگرهای خوب و امیدوارکننده ای برای کسی که ادعا می کند برای احیای استقلال نهاد آموزش آمده و به قول خودش می خواهد دیوار معلم بالاترین دیوارها باشد ، نیست .
بدون تردید این گونه رفتارها و کنش ها جامعه را به پویایی و بالندگی نخواهد رساند و تنها نتیجه آن ناامیدی بیشتر از اصلاح اوضاع ، ابهام در آینده و در نهایت رادیکال شدن اوضاع خواهد بود .
شاید بهتر باشد به جای بلند کردن دیوارها ، اساسا دیوارها را برداریم !
نظرات بینندگان
احیاناً شما از نیروهای کارشناس ارشد رسمی یا پیمانی آموزش و پرورش که حق مصاحبه دکتری در دانشگاه شهید رجایی را دارند که نیستید؟! یا ...
همکار محترم
از نظر شما سپاسگزارم .
مدیران باید بدانند که رفتار و گفتارشان زیر ذره بین شهروندان و رسانه ها است .
پایدار باشید .
هر دو زیستی ریا کار نیست
جناب دکتری زیست آیا یه لقمه برای زیستن مجرد کفایت میکند؟ چه رسد به متأهل!!! ، پس یه لقمه را از ادبیات نوشتاری و گفتاری حذف کنید! یا در پی آن هستید که یه لقمهاش حلال باشد و کفایتی بر طیبی کند؟ بعد چه جوری اون یه لقمه رو بین زن و بچه و خودتون تقسیم میکنید؟
حماقت محض است در چاه افتادن
یا در دام طمع افتادن
و نه در دام دیده نشده افتادن
با سلام: تنها راه نجات آموزش و پرورش و بطور کلی بخش آموزش در ایران، ادغام وزارت آموزش و پرورش با وزارت علوم و آموزش پزشکی و تشکیل وزارتخانه کلان آموزش و پژوهش است.
یک وزیر مقتدر و بودجه واقعی برای این وزارتخانه کلان در کنار یک کاسه شدن مقوله آموزش و استفاده از تمام ظرفیت های انسانی و محیطی و امکانات آموزشی ، ایده جسورانه ای است که از جناب پورسلیمان می خواهیم روی آن مانور دهد.
دوست عزیز
موضوعی که فرمودید قبلا در صدای معلم تا حدی کار شده است .
به نظرم باید نگاهی کل گرایانه به فرآیند آموزش داشته باشیم .
علاوه بر سیستم آموزش عالی باید نهادهای موازی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی و... منحل و یا ادغام شوند .
پایدار باشید .
جامعه وقتی دوزیست می گردد که منافع فردی در حال سبقت گیری از منافع اجتماعی باشد. برخی از افراد سودجو و یا عافیت طلب برای رسیدن به آمال و ایده آل های شخصی خود به تظاهرات رفتاری گرایش می یابند،چنین افرادی به تناقض عجیبی در رفتار فردی و اجتماعی خود ، مبتلا می شوند.
تضاد شخصیتی و ناپایداری موفقیت در موقعیت های فراوان در چنین افرادی آشکارا مشاهده می شود. چون جهت رسیدن به منافع فردی مجبورند هر دائم از این شاخ به آن شاخ بپرند.
اگر دو زیستی در حیوانات یک قابلیت توانمندی شمرده می شود در انسانها ، مذموم و غیرقابل اعتماد محسوب می شود.
دیوار مشکلات باید برداشته شود اما دیوار کارکرد سازمانی ضروری است. عمده مشکل آموزش و پرورش ما تداخل سازمانی و یا کارکردی است. تشکر
سلام
از نظر شما سپاسگزارم .
در حال حاضر کارکرد سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی فقط در تالیف و نشر کتاب های درسی خلاصه شده است .
در حالی که فرهنگ پژوهش در آموزش و پرورش واقعا مفقود است .
پایدار باشید .
جناب شیبانی
این یک اصطلاح در جامعه شناسی است و به نظرم واقعا گویا و سیلیس است .
موضوع موازی کاری با فرهنگ تظاهر و ریا بحث مجزایی است .
پایدار باشید .
مجلس متاسفانه عامل از دست رفتن استقلال وزارت آموزش و پرورش شده است و خود نمایندگان آموزش و پرورش را بعنوان سبد رای نگاه میکنند و بس...
کار آقای حسینی سخت هست اما اگر ماندگار شدن و به نیکی یاد شدن را میخواهد باید اول استقلال دستگاه را برگرداند بعد بدون رودربایستی بابرنامه کم و کاستی ها را از دولت و مجلس بخواهد و مستمر گزارش کار خودت را به معلمان و مردم ارائه دهد