با روی کار آمدن اتحاد جماهیر شوروی در 1922 مسیحی ( 1301 خورشیدی ) و تشکیل حزب کمونیست شوروی تمامی احزاب در آن کشور یا قلع و قمع شده و یا در حزب کمونیست حل شدند. این حزب با شعار ضد امپریالیسم به قدرت رسید و دیری نپایید خود به امپریالیسم خونخوار تبدیل گشت. شاخۀ حزب تودۀ آذربایجان یکی از نیرومندترین شاخه های ایالتی حزب بود که به دستور شوروی در سال 1324 خورشیدی منحل شد و اکثریت آن به فرقۀ دموکرات گرویدند. که نشانه ای از فرمان برداری بی چون و چرا از رهبران شوروی بود. بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ حزب توده و فرقۀ دموکرات. نشان می دهد صرفاً سودای بهره گیری سیاسی با محوریت شخص استالین در میان بوده است.
در سال 1320 نزدیک به 3000 مأمور امنیتی شوروی همراه ارتش آن کشور به دنبال اشغال ایران وارد سرزمینمان شدند. چهار سال بعد در شمال غرب کشور، کشوری که دارای دولت مرکزی پادشاهی مشروطه است یک فرد ساده لوح و عده ای ماجراجو اعلام خود مختاری و جمهوریت کرده، وزیر جنگ تعیین می کنند، تمبر چاپ می کنند و معلمانی که اصرار داشتند به زبان علم و هنر و فرهنگ ایران تدریس کنند را دستگیر و تبعید می کنند و کتابهای درسی که به زبان فارسی بودند را می سوزانند. اینها مقدمۀ جدایی بود. سران نمادین فرقۀ دموکرات در دام توطئۀ وحشتناک تجزیه و تیر خلاص برای ایران افتاده بودند. در آخرین روزهای تار و ظلمانی ، نامه ای ننگین با امضاء پنج تن از سران نمادین فرقه که پیشه وری هم جزء آنها بود به استالین می فرستند و درخواست پشتیبانی بیشتر از شوروی کرده و ننگین تر از آن استالین را می خواهند قانع کنند که آنها بهترین حافظان منافع شوروی در شمال غرب ایران خواهند بود. تنها پس از یک سال ترکتازی در آذربایجان ( 1 ) ، پیشه وری هنگام فرار ( سال 1325 ) در بانک ایران و شوروی 5,2 میلیون تومان در حساب شخصی خود پس انداز داشت. روسیان نیز همانند شئونیسم ترک، حتی بیش از آنها در تمام سرزمینهای اشغالی ایران سه مورد را در دستور کار خود قرار داده و اجرا کردند.
مهمترین مأموریت فرقه نیز اجرای همین سه مورد در آذربایجان بود. آنها مجریان بی چون و چرای اوامر ملوکانۀ حزب مادر بودند. ولی نعمت آنها خوب فهمیده بود که زبان و ادب فارسی بن مایۀ هویت ایرانی است.
دلایل این ترکتازی در سال 1324 خورشیدی و پاگرفتن عدۀ اندکی مزدور در آذربایجان عبارتند از :
فرقۀ دموکرات طی یک سال، آزادی بیان را که در سالهای نخست سلطنت محمدرضا پهلوی از روزنامه ها به مشام می رسید، در آذربایجان محدود به شعارهای ضد فئودالیستی کرده و با عوام فریبی، روزنامه های آزاد را قلع و قمع کرد. فقط معدودی فرصت طلب برای کسب قدرت در سازمانهای چپ به سان مگسانی گرد شیرینی به مزدوری غاصبان پرداخته و در روزنامه ها به جعل تاریخ و هویت بافی پرداختند. در واقع جهل یا تجاهل خود را پشت نقاب شعارهای ضد فئودالیستی، در خدمت مقاصد سیاسی قرار دادند؛ با هدف جدا کردن سرنوشت آذربایجان، از تنِ چند هزار ساله ایران. می خواستند بلایی که بر سرِ آران آوار کردند بر سر آذربایجان نیز بیاورند.
( تصویر دسته جمعی اعضای فرقه دموکرات. در میانه تصویر سید جعفر پیشهوری حضور دارد و در بالای سر جمعیت دو پیکره بزرگ از لنین و استالین، رهبران کمونیست شوروی سابق به چشم میخورد.)
ویکی پدیا
دلایل نجات آذربایجان در 21 آذر 1325 خورشیدی عبارتند از :
هیچ سند معتبری از تهدید به استفاده از سلاح هسته ای توسط « هری ترومن » رئیس جمهور وقت امریکا علیه «استالین» مبنی بر نجات آذربایجان وجود ندارد.
هنگامی که زبان و ادب فارسی از لوح زندگانی آران پاک و تقریباً همزمان تغییر خط اعمال شد، ارتباط مردم با فرهنگ دیرین خود کم رنگ گردید و از سوی دیگر ديدگاه نژاد پرستی روسیان که پشت انترناسیونالیسم و سوسیالیسم سنگر گرفته بود، ریشه های درخت کهنسال و با شکوه فرهنگ ديرين ايران را در آن سوی ارس لرزاند. به طوري كه امروز مردم آن دیار حتی سنگ قبر اجداد خود را نمی توانند بخوانند. از گذشتة خود به جز بخشي از فولكلور چيز ديگري ندارند. با اينكه فولکلور تجلی گر اصالت قومی و ملی است، ولی اگر ملتی صرفاً بر آداب و رسوم و افسانه ها و تصنیف های عامیانه تکیه کند، از ریشه هایش بریده می شود. فکر و زبانش یا روسی می شود و یا انگلیسی. چرا که در این هنگامۀ وانفسا در برابر نفوذ سرسختانۀ زبان انگلیسی به عنوان زبان محیط بر تکنولوژی و زبان روسی به عنوان زبان محیط بر فکر و زبانِ اقمار روسیه و هم مرز با زبان فارسی، حیدر بابا چقدر می تواند مقاومت کند و دیوان شمس چقدر؟
بيش از 70% واژگانِ زبان كنوني آذربايجان ريشة تركي ندارند و نيز این زبان داراي فرهنگ آوايي و تعبيرات و امثال و اصطلاحات و روح ايراني است. حذف هر کدام از زبانهای محلی، ما را از بخشی از فرهنگ ملی مان دور خواهد کرد. همۀ زبانهای محلیِ ایرانی در رشد و اعتلای زبان و ادب فارسی سهم به سزایی داشته و دارند و نیز زبان و ادب فارسی در ثبات آنها. لذا زبان فارسي محيط بر هويت ملي و فرهنگي ایرانیان و متعلق به همة مردم و طوايف و اقوام ايران است نه يك قوم خاص و فراتر از زبان رسمي، زبان علم و هنر و فرهنگ ايران است.
عده ای جاهل یا متجاهل به این امر هستند و به ناراستی جایگاه زبان و ادب فارسي را با زبان در كشور سوئيس و يا كشورهاي قارة امريكا و اقيانوسيه مقایسه می کنند. در این کشورها زبان صرفاً قراردادی برای ارتباط معرفی شده و احاطۀ کامل بر هويت ملي و فرهنگي آن مردمان ندارد. . بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ حزب توده و فرقۀ دموکرات. نشان می دهد صرفاً سودای بهره گیری سیاسی با محوریت شخص استالین در میان بوده است.
چرا سعدي و حافظ آثار خود را به زبان مادري ننوشتند؟ اگر ما به فرض شنوندۀ صحبت سعدی با مادرش باشیم، محال است که بتوانیم صحبت آنها را کامل بفهمیم. زبان مادری سعدی دست خوش تحولات زیادی شده ولی زبان ادبی بوستان و گلستان اقتدار خود را در ایران بعد از هفت قرن حفظ کرده است. سعدی زبان شناس بلامنازع، « نیرومندیِ طبع زبان فارسی را به آب روان تشبیه می کند » ( 2 ) آن هم نه در برابر زبانی با چهار تا داستان کوتاه و چند شعر بند تنبانی بلکه در برابر زبان عربی. حافظ ادیب و عارفی برجسته، « پارسی گویان را بخشندگان عمر می خواند. »
چرا قطران تبریزی، همام تبریزی، نظامی گنجوی و خاقانی شروانی آثار خود را به زبان مادري ننوشتند؟ آنها نه تنها یک بیت شعر ترکی ندارند، قطران ادیب بزرگ، « لشگر ترکان را بد اندیشان و آفت می خواند. » نظامی گنجوی داستان سرای بلامنازع و زبانشناس برجسته، هم رأی با شروانشاه « ترکانه سخن را سزاوار و شایستۀ ایرانیان نمی داند. » ( 3 ) ساده لوحی است که این مضامین را صرفاً نشأت گرفته از قریحۀ شعر دانسته و چشم را بر هویت اجتماعی و فرهنگی یک ملت ببندیم. که پشتِ حتی تک بیتها و جمله هايي از آنها دهه ها و شاید قرنی تجربۀ علمی و عرفانی و ایمانی وجود دارد.
شعور جمعی مردم ایران به اتفاق آرا، فارسی دری را به عنوان زبان علم و هنر و فرهنگ ایران برگزیدند و همانند ابر و باد و مه و خورشید و فلک، دست تقدیر، همۀ بزرگان و خردمندان در ادوار مختلف بعد از اسلام را به کار گرفت تا زبان ایران بزرگ، فارسی دری شود. یعنی درّ دری میراث دار تمدنهای اصیل و باشکوه قبل و بعد از اسلام باشد. که اميدوارم به غفلت از آن بهره مند نشویم. به قول شهریار :
شاعران خود قلم سحری از این نقاشند شعر چون زنده نباشد که قلم زنده از اوست
خود چو حافظ خلفش هست و نمیرد سعدی همچو فردوسی توسی که عجم زنده از اوست
نی که رومی زد و چنگی که نظامی بنواخت جام افسانۀ شرق است که جم زنده از اوست
در وانفسایی که قوم مهاجم عرب، اسلام را با مقدس دانستن زبانش مرکبی برای عربیزه کردن منطقه به کار گرفته بود، در گسترۀ سرزمین ایران برای پاسداشت اصالت و شرف ایرانی، راد مردی به نام رادمان پسر ماهک معروف به یعقوب لیث، جان بر کف، اضمحلال روحیۀ ایرانی را غیر ممکن ساخت و سپس در کنار مبارزه های شعوبیه و خرمدینان، نهضت بی نظیر ادب فارسی شکل گرفت و در خفگان حکومت بنی عباس، نامورنامۀ فردوسی روحی تازه در کالبد ایران دمیده و سهم به سزایی در رفع خطرِ انحطاط زبان فارسی ایفا کرد و امروز به جرأت مي توان گفت زبان فارسي « خار چشم دشمنان ايران » بزرگترين نيروي ملي ايرانيان است. نهضت عظیم ادب فارسی سهم عمده ای در استقلال فرهنگی و اجتماعی ایران داشته است. با اینکه بعد از ورود اعراب به ایران، زبان عربی، زبان علمی دنیای اسلام شد. اما سه چیز در زبان عربی مدیون ایرانیان است. چرا سعدي و حافظ آثار خود را به زبان مادري ننوشتند
برخی کوته نظرانه، عربی بودن کتابهای دانشمندان علوم مختلف را در آن دوران نقص زبان فارسی می خوانند. اما آنها نه دلایل گسترش فرهنگی و سیاسی زبان عربی در حوزۀ تمدنی اسلام را می دانند و نه معنا و نقش زبان علمی را در یک حوزۀ تمدنی.
به گفتۀ شادروان دكتر پرويز ناتل خانلري ادیب و زبان شناس معاصر : « اگر مواردي را كنار بگذاريم كه نياز به اصلاح علمي و فني دارد، من در زبان فارسي نقصي نمي بينم و هر جا كه در تعبير از معنيِ مقصود خود به مشكلي برخورد كنم آن را نقص خود در آگاهي از دقايق اين زبان مي دانم نه عيب فارسي. در اين زبان گويندگاني بوده اند كه هنوز پس از قرنها ديگران به سخن ايشان آفرين مي گويند و هيچ يك تا آنجا كه من مي دانم، به سبب نقص زبان ناگزير نشده اند كه مقصود خود را مانند لالان با اشارات سر و دست و چشم و ابرو بيان كنند . . . » ( 4 )
امروز تجزیه طلبان (دشمنان خورشید) ( 5 ) با هیبتی از فرق سر تا نوک پا سیاست زده، نقش حزب توده را ایفا می کنند. مهره هایی از آنها ظاهر اسلامی به خود گرفته و ترکتازی می کنند. مردم شريف و نجيب آذربایجان مبهوتِ بي حيايي دشمن خورشيد شده اند و خوب مي دانند اگر ناحق ها را حق مي خوانند، آمده اند كه سر ببرند تا كلاه دهند.
با اينكه دشمن را نبايد كوچك انگاشت ولي اگر برنامه ريزي هاي ما عاقلانه و دورانديشانه باشد بيگانگان هم براي ارتباط با يك عاقل برنامه ريزي خواهند كرد نه يك سفيه.
آن تویی آن زخم بر خود می زنی بر خود آن دم تار لعنت می تنی
بیلبوردهایی در میادین شهرهای ایران با مضمون « تحصیل بهتر در ترکیه » خود نمایی می کنند؛ که مجوزشان را دولت های جمهوری اسلامی صادر می کنند. اولیای ساده لوح به راحتی متقاعد می شوند، به جای اینکه میلیون ها تومان صرف هزینۀ فرزندشان در مدارس غیر انتفاعی کنند ( که بیشتر به بنگاه های معاملاتی شبیه است نه مدرسه )، کم و بیش این پول را هزینۀ سالانۀ بچۀ خود در ترکیه بکنند. مقصر اصلی نه ترکیه بلکه به اصطلاح مقامات فرهنگی کشورمان هستند.
آقایان مقامات فرهنگی که نام فرهنگ را به یدک می کشید، با آموزش و پرورش ایران چه کردید؟ با کشور چه کردید؟ چرا صدها هزار دانش آموز بی انگیزه، ناامید، در لبۀ اعتیاد و فراری از کشور (چه فرار فیزیکی و چه غیر فیزیکی) را نمی بینید؟ بيشتر اين بچه ها از برنامه ريزان آموزش و پرورش با استعدادترند. چه دستهایی در دولت ایران وجود دارد که می خواهند نوجوانان ایرانی تحت آموزشِ حکومت اردغان، دولتی با اعتلاف اسلام گرایان و شئونیسم ترک (ترکیبی از فریب و دروغ و نسل کشی)، دولتی کُرد کش و ایرانی کش قرار گیرند و در اذهان کودکان ما به زبان تاتاری تاریخ جعلی حقنه کنند؟
بی توجهی به این مهم را یا باید به حساب بی تدبیری مقامات گذاشت و یا سیاستی که تجزیه طلبان را بدیلی در مقابل رشد مردم سالاری در دست آنها نگه می دارد.
[1]- اصطلاحی در ادبیات کلاسیک در قبال تازش و ددمنشی ترکان آسیای میانه، مغول، تاتار و . . .
[2]- چو آب می رود این پارسی به قوت طبع نه مرکبی ست کز وی سبق برد تازی
[3]- دیوان ترکی منسوب به نظامی گنجوی در پی ملت بافی برای آذربایجان توسط شئونیسم ترک منتشر شد. این دیوانِ جعلی هیچ سند معتبر خطی در جهان ندارد و در مقایسه با آثار نظامی گنجوی شاعر ایرانی، هم از نظر ادبی و هم از نظر محتوی فکری بسیار سخیف می نماید و منسوب کردن آن به نظامی گنجوی، اهانت بزرگی به ساحت شاعر ایرانی است.
[4] - کتاب « زبانشناسی و زبان فارسی » - انتشارات توس – چاپ هفتم – زمستان 1368– صفحۀ 171
[5] - آن دشمن خورشيد بر آمد بر بام دو چشم ببست و گفت خورشيد بمرد ( مولوی )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در بهار 1394 که مشغول تحصیل در دانشگاه شهید چمران اهواز بودم، همراه خانواده و جمعی از دوستان به شهر باستانی شوش رفتیم. شوش، اولین شهر جهان، با قدمتی قریب به 7000 سال پیش از میلاد مسیح است. شهر شوش پایتخت زمستانی شاهان هخامنشی نیز بوده است. زیگورات چغازنبیل و کاخ بزرگ آپادانا در این شهر قرار دارند.
آپادانا، کاخی بسیار بزرگ و مجلل بوده است، که اکنون ویرانه ای از آن باقی مانده است. کاخ آپادانای شوش در زمان داریوش بزرگ، در حدود سالهای ۵۱۵ تا ۵۲۱ پیش از میلاد، به دستور او بر روی آثار و بقایای عیلامی در شوش بنا شد. دیوارهای این کاخ از خشت با نمای آجری و ستونهای آن از سنگ بوده است. دیوارهای داخلی آن با آجر لعابدار پوشیده شده بود و دارای نقشهای سربازان گارد جاویدان، شیر بالدار و گل نیلوفر آبی بوده است. بخشهای مهمی از این کاخ در زمان اردشیر یکم هخامنشی (۴۶۱ پیش از میلاد) دچار آتشسوزی شد و در زمان اردشیر دوم (۳۵۹ پیش از میلاد) بازسازی شد. سرانجام این کاخ مانند سایر کاخهای هخامنشی در زمان حمله ی اسکندر مقدونی به کلی ویران شد.
زیگورات دوراونتاش (به آشوری: Dūr Untaš، به ایلامی: Āl Untaš dNapiriša)که بیشتر با نام چُغازَنبیل شناخته میشود، نیایشگاهی باستانی است که حدود ۱۲۵۰ سال پیش از میلاد در تمدن ایلام ساخته شد. این زیگورات، بنای مرکزی محوطه باستانی بهجای مانده از مجموعه ایلامی دوراونتاش (شهر اونتاش) است که نزدیک شوش در استان خوزستان قرار گرفتهاست. چغازنبیل در سال ۱۹۷۹ میلادی به عنوان اولین اثر تاریخی از ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو جای گرفت و معماری منحصر به فرد آن، در کنار زیگوراتهای کشف شده در میان رودان، برای باستانشناسان و علاقهمندان به تاریخ و میراث فرهنگی جهانی شناخته شدهاست. تا پیش از کشف زیگوراتهای کُنار صَندَل و تپه سیَلْک، چغازنبیل تنها نمونه یافت شده از این نوع بنا در ایران بود. خاورشناسان چغازنبیل را کهنترین ساختمان مذهبی شناخته شده در ایران میدانند.
در کنار آثار به جای مانده از کاخ آپادانا، موزه ای بنا شده است، که برخی از آثار تاریخی در آن به معرض نمایش گذاشته شده است. تابلوی سرباز هخامنشی و شیر بالدار از آثار بی نظیر این موزه هستند. متاسفانه، بعد از اطلاع یافتن اینجانب از ربایش تابلوهای اصلی توسط فرانسویان و بدلی بودن تابلوهای موزه، بسیار منقلب شدم. امروز، این حس را با شما به اشتراک می گذارم. به راستی، چرا آثار تمدن ایرانیان در موزه های اروپائی و آمریکائی نگهداری می شوند؟
وقتی به فرانسه بروید، فرانسویان با افتخار شما را به بازدید از موزه لوور می برند. موزه لووْر (به فرانسوی: Musée du Louvre) بزرگترین موزه ی هنر و یک بنای تاریخی در مرکز شهر پاریس میباشد. در این موزه بالغ بر ۳۸۰۰۰ اثر هنری مربوط به پیش از تاریخ تا سده ۲۱ میلادی در فضایی بالغ بر ۷۲۷۳۵ متر مربع جمعآوری و در معرض دید قرار گرفته اند. در سال ۲۰۱۷ میلادی، موزه لوور، با ۸/۱ میلیون بازدید کننده، در فهرست پربازدیدترین موزه های جهان قرار گرفت. یکی از سالن های اصلی این موزه مربوط به آثار تمدن ایرانیان است. در کنار آثار تمدن مصریان و سایر ملل شرقی و آفریقائی و ... هنگامی که وارد بخش ایران در موزه لوور میشوید و زمانی که اجسام باستانی عظیمالجثه ایران را در آن جا مشاهده میکنید در ابتدا اشک در چشمان هر ایرانی حلقه میزند؛ که چرا این اشیاء تاریخی باید در این کشور باشند ؟ در فرانسه ای که خود را مهد دموکراسی می خواند. برخی از این اشیاء و آثار تاریخی مانند سرستون های کاخ آپادانا آن قدر حجیم و سنگین هستند که برای حرکت دادن آنها نیاز به جرثقیل ها و ماشین آلات بسیار بزرگ بوده است. بر اساس اسناد تاریخی، بیشترین آثار تاریخی که از ایران خارج شده است مربوط به دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه است که در آن دوران امتیازات ویژهای برای کشف و خارج کردن اشیاء تاریخی ایران به فرانسویها داده شده بود.
( نقاشی رنگ روغن از ناصرالدین شاه، پادشاه قاجار که در موزه لورر نگهداری میشود | عکس از وبسایت تمدن ما )
ژان دیو لافوا و همسرش در زمان ناصرالدین شاه قاجار، با قراردادی خفت بار، اکتشاف و غارت آثار تاریخی در آپادانا را به عهده گرفتند، و تمام آنچه قابل انتقال بود را به فرانسه منتقل کردند، و آنچه قابل انتقال نبود را نابود می کردند. چرا؟ شاید، به خاطر احساس حقارت در برابر عظمت تمدن ایرانی. این احساس حقارت هنوز هم در غربیان زنده است. ژان دیولافوا در کتاب خاطراتش میگوید: «دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روزهای اخیر پیدا شدهاست با تاسف تماشا میکردم، در حدود دوازده هزار کیلو وزن دارد! تکان دادن چنین توده عظیمی غیرممکن است. بالاخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم، پتکی بدست گرفتم و به جان حیوان سنگی افتادم. ضرباتی وحشیانه به او زدم. سر ستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوه رسیده از هم شکافت.»
یکی از مهم ترین، زیباترین و ارزشمندترین اشیاء تاریخی ایران در موزه لوور فرانسه، بدون شک «گاو دوسر» یکی از سرستونهای اصلی تخت جمشید است. آثار بسیار برجسته و گران سنگی مانند سنگنگاره یادبود اونتاش ناپیریشا، سنگنگاره زن عیلامی و ندیمه، سنگنگاره بز با دم ماهی، تندیس فاخته لاجوردی، تندیس ناپیرآسو، تابلو مراسم نیایش راهبههای آفتاب، تخته بازی ۵۸ خانه، نقش برجسته آجری شیر کاخ آپادانا شوش، سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش، کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش، افسار برنزی لرستان و صدفنوشته اکدی و صدها اثر دیگر. تعداد آثار ایرانی در موزه لوور بالغ بر 2500 اثر گرانبها می باشد.
( سرستون سنگی هخامنشی – موزه لوور پاریس )
بنابراین، عدم شناخت کافی از تاریخ ایران باستان، ضعف فکری و مالی حکومت قاجار و طمع اروپائیان باعث انتقال آثار مهم و برجسته تمدن ایرانی به موزه های آنها شده است.
به راستی آیا فرانسویان از خود پرسیده اند که چرا باید چنین مجموعه ای را از طریق غارت سایر ملل مانند ایران به دست بیاورند؟ و با بزرگی دیگران، خود را بزرگ بدانند و بر ثروت مادی و فرهنگی خود بیافزایند؟ چه نهاد بین المللی، مراقبت از آثار باستانی ما را به ایشان واگذار کرده است؟ آیا حکومت های ضعیف و دست نشانده قاجار ، حق تاراج و فروش آثار تاریخی تمدن ایرانی را داشته اند؟ آیا، ایرانیان از خود می پرسند که چرا باید در پاریس به تماشای آثار تاریخ تمدن خود بنشینند؟ توصیه می کنم حداقل به صورت مجازی از موزه لوور دیدن کنید و عظمت به تاراج رفته سرزمین مادری را ببینید.
( عود سوز برنزی کشف شده از نیشابور – بخش هنرهای اسلامی موزه لوور پاریس )
آیا زمان آن فرا نرسیده است که آثار باستانی هر ملتی در همان مملکت به نمایش گذاشته شود؟
به امید روزی که «موزه ایران باستان» تنها محل نگهداری و نمایش تمام آثار تمدن ایرانی باشد. در صورت تحقق این وعده، کشور ما بزرگ ترین موزه تاریخی جهان را خواهد داشت.
به امید روزی که ایران عزیز و سربلند، عظمت و شکوه گذشته خود را به دست آورد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آمار منتشرشده از سوی سازمان سنجش دربارهی نتایج کنکور در سالهای اخیر، نشان میدهد عملکرد داوطلبان در زبان فارسی نهتنها بهبودی نداشته، بلکه تعداد افراد دارای عملکرد صفر یا منفی در این درس، افزایش یافته است.»
(پایگاه خبری انتخاب، ۴ دی)
در گذرگاههای عمومی سطح متوسط به بالای تهران، فراوان والدینی را دیدهام که به زبان انگلیسی با فرزندانشان محاوره و گفتوگو میکنند. قاعدتاً این اصرار برای آن است که فرزندان، زبان دوم را موازی زبان مادری مسلّط شوند و از موقعیتهای کمکآموزشی، ولو در کوی و بازار نیز این مهم فروگذاشته نشود؛ که محل اشکال نیست و بلکه پسندیده نیز مینماید. ین دو ادّعا باهم نمیخوانند؛ یک سو از لب بام تجدّد، به قیمت فروش رایگان ادبیات فاخر پارسی درافتیم؛ از دگر سو تا انتهای سنتهای متقدّم، پَسپَس دربغلتیم!
...اما اگر این توجهات همراه با بیتوجهی مفرط به زبان مادری باشد، دیگر نمیتوان اسمش را آموزش مؤثر دانست، بلکه نوعی ادا و اطوار کاریکاتوری تلقی میشود؛ هرچند غیرتعمٌدی باشد.
در سالیان اخیر، سطح و بنیهی کتب درسی مدرسهای در ادبیات فارسی، سخت فروکاسته شده است و این، ناشی از دو رویکرد است:
- یکی، درغلتیدن متون به سمت و سوی نگاه ایدئولوژیک و بعضاً سیاستزدگی؛ تا جایی که دست در متون نویسندگان بردهاند و حتی از فتوشاپ برای تغییر یک بنای باستانی مدد گرفتهاند.
دو دیگر عدم اقبال عامه در ذائقهی زبان فاخر و حتی زبان عادیِ ادبیات نوین.
این دو رویکرد، به عنوان چرخشی معیوب، یکدیگر را تشدید کردهاند. سَبُکگویی و سهلانگارانهنویسی و بیتوجهی به درایت و صحّت ادبی (چه گفتاری و چه نوشتاری) ذائقه و چشش نسل نو را به ادبیات فارسی (اعم از کهن و نوین) از صدر مصطبهی نفاست، به حضیضِ مرتبهی سهولت و گاه سخافت کشانده؛ تا بدانجا که فرزندان ما، تحت عنایات خاصهی والدین (!)، به زبان دوم و سوم شایقتر و ماهرترند تا زبان سرزمین مادری شان؛ ...و شوربختانه هر دو گروه را نیز باکی نیست!
استدلال عوامانهشان این است که زبان دوران ما، دیگر آن آب و تاب و نشیب و فرازِ سهلِ ممتنعِ سعدیِ جان و دیگر خانهای ادبیات سترگ فارسی را لازم ندارد و بل، تاب نمیآورَد! بسیار خوب! آیا شما به همین زبان خالی از سجع و صنعت امروزینِ ادب فارسی لااقل پای بندید؟! که نیستید!
وانگهی -اگر به قول کلیشههای امروز خودتان: قضاوتم نکنید!- چگونه است که باید هر سال تمام زوایای خفته و نیمخفتهی چهارشنبهسوری و مهرگان و سده و یلدا را از هزاران سال پیشتر پاس داشت و همهساله بر آن افزود؛ لیک محور وحدت سرزمینی و هویت ملّی و استواری فرهنگی خود، یعنی زبان پارسی را هر روز بی رمقتر نمود؟
آخر، این دو ادّعا باهم نمیخوانند؛ یک سو از لب بام تجدّد، به قیمت فروش رایگان ادبیات فاخر پارسی درافتیم؛ از دگر سو تا انتهای سنتهای متقدّم، پَسپَس دربغلتیم! راستی را... که این دو به هم نمیمانند و باهم نمیپایند.
روزنامه اطلاعات
آذربایجان در درازنای تاریخ مهد خرد و اندیشه و شجاعت و سخاوت بوده است . در کنار ستارخان و باکری ها، علامه جعفری و استاد شهریارها نشو و نمو کرده اند و در کنار معجز شبستری ها ، پروفسور هشترودی و شیخ شهاب الدین سهروردی ها بر تارک تاریخ مشعشع آذربایجان ایران حک شده اند.
یکی از سوته دلان عرصه عاشقی و از سرداران شعر و شاعری کلاسیک و سنتی که در نوجوانی از سراب آذربایجان در تهران رحل اقامت افکنده و نهایتا در کسوت معلمی و دامن شاعری آرام گرفته است استاد اکبر ستاری متخلص به "قیزیل قلم" می باشند.
به اقتضای شغل خطیر معلمی ستاری در اکثر رشته های علوم انسانی دستی در آتش داشته و در کنار تدریس، مطالعات عمیق و دقیقی در معارف دینی و آموزه های شیعی را با خود یدک می کشد . در کنار هنر معلمی ، دهه های متمادی مشغول عشق بازی با شعر و شاعری و موانست با شعرا و مجالست با حکمای عصر خویش بوده اند.
به گواه صاحبنظران از شعرای معاصر ترکی سرای سبک کلاسیک و در قید حیات کشور، کمتر شاعر و پژوهشگری در احیا و به کارگیری تمام قالبهای جدید و قدیم شعری قابل قیاس با استاد قیزیل قلم است. وی به خاطر احاطه به سه زبان اصلی جهان اسلام ترکی، فارس و عربی ، آفرینش های ادبی درخوری داشته و در حوزه ادبیات عرفانی، تغزلی، مرثیه و طنز و.... از پرکارترین های زمان خویش است.
خلاصه اگر فرزانگی را واجد دو بعد خردورزی و بهرهمندی از وحی و الهامات شاعری تلقی نماییم، این دو خصیصهی بارز هر دو در استاد قیزیل قلم متجلی و هویداست. تجربیات حاصل از چهاردهه تدریس در اکثر دروس علوم انسانی باعث فراغت در اندیشه و گشادی خیال و افق دید روشن در آفرینش های ادبی استاد ستاری شده است.
در میان ادب دوستان به ویژه دوستداران ادب غنی ترکی آذری پس از استاد ناظر شرفخانه ای در تهران و کرج ، قیزیل قلم از شعرای کلاسیک معاصر از محبوبیت و مطلوبیت خوبی برخوردار است و شاگردانش از محضرش استفادهها بردهاند ، از طرز گفتار و شیوه رفتارش بسیار نکتهها آموختهاند.
مخلص کلام آن که استاد در فضیلت اخلاقی اهل اجتهاد است نه ادعا، و اهل تواضع است نه تفاخر.
قیزیل قلم
بوتون شعر قالبلرینین استادی
آذربایجان تپراغی اسکی زامانلاردان عقلانیت و اندیشه اوجاغی اولورسادا بیر طرفدن بویوک شاعرلر یوردو و داها دوغروسو سؤز معدنیدیر.
بو دیاردا بیزیم اسلام دنیاسینین اوچ اساس دیلینده شعر یازانلاریمیز مولوی، نسیمی، فضولیدن توتوب تا حکیم هیدجییهدک،
شهریار،حسناسدی( شبدیز) ناظر شرفخانهای دن توتوب تا قیزیل قلمهدک تاریخ بویو ادبیات دنیاسیندا پار پار پارلاییرلار.
تورکجه، فارسجا و عربجه یازیب یاراتماق بویوک هنر و خلاقیت اولورسادا داها، دوغروسو آنجاق احاطهلی و درین مطالعهلی بیر شاعرین ایشی و پئشهسی اولا بیلر.
استاد "اکبر ستاری" قیزیل قلم تخلص ایله یازیب یارادان باجاریقلی و دوشونجهلی معاصر شاعرلریمیزین بیریسیدی.
"قیزیل قلم" سنتی شاعر اولورسادا دنیا گؤروشو گئنیش، مفکورهلری آیدین و دان اولدوزو کیمین دوپ دورودو.
قیزیل قلم" ین کؤکو و تحصیلاتی:
اکبر ستاری مشهدی آقا اوغلو "قیزیل قلم" تخلص ایله شاعر ۱۳۴۴ اینجی گونش ایلینده شرقی آذربایجانین سراب شهرستانین قشلاق کندینده آنادان اولموشدو.
ستاری ابتدایی تحصیلین قشلاق، راهنمایی دورهسین حکیم نظامی آدلی سراب شهرینین مدرسهسینده اوخوموشدو.
1358اینجی ایلده عائلهسی ایله تهرانا کؤچورکن شهید کشوری دبیرستانی (منطقه 19) دا دیپلم آلیب صونرا شهید بهشتی دانشگاهیندا علوم اجتماعی دبیری و هابئله روان شناسی رشتهسی نین مدرکین اخذ ائدندن صونرا، تهرانین مختلف آموزش و پرورشین مناطقلرینده رسمی اؤیرتمن کیمی تعلیم و تربیت وظیفهسینی داشیماقدادی.
اوستاد "قیزیل قلم" احاطهلی اولدوغونا گؤره جامعهشناسی، فلسفه، منطق، تاریخ، جغرافیا، روانشناسی، دینی_قرآن، ادبیات درسلرینه ایللر بویو معلم چیلیک ائتمیشدی.
شاعرین یارادیجیلیغینا بیر باخیش:
"قیزیل قلم" شعر یازماغی اوشاق چاغلاریندان باشلایب و هلهده شعریلن باشاباش ادبیاتین اوجسوز بوجاقسیز دنیاسیندا یاشاماقدادیر
او تهران و کرجده مختلف ادبی انجمنلرده علاقهایلن حاضر اولان هابئله ادبیات دنیاسیندا چالیشان و باجاریقلی بیر صمیمی انساندیر.
حاضر حالدا اوندؤرت شعر دفترلریندن (فارسجا، تورکجه و عربجه) آنجاق اوچ جلد کتاب ایشیق اوزو گؤره بیلیب (آیدین سحر، ایشیقلی گونش و آیلی گئجه)
هابئله سرین کولک، گؤئ چمن، تَزَهکتاب تَزَهسؤز عنوانلی مجموعهلریده چاپ نوبتیندهدیر.
سفیربیداری، شهادت نامه، سعادت نامه، ولادت نامه مرثیه ادبیاتینا عاید اولان مجموعهلرده، ویرایش اولونوب و مجوز انتظاریندادیلار.
طنز، نثر، داستانلار و متفرقه شعرلرده شاعرین شخصی کتابخاناسیندا "قیزیل قلم" ایله یولداشلیق ائدیرلر!
قیزیل قلم، قالبلر استادی:
تأسفله معاصر شاعرلریمیزدن چوخو آذربایجانین چئشیدلی قالبلری ایله تانیش دئییل و ائله اونا گؤره بیزیم بیر سیرا شعر قالبلریمیز بالا بالا آریقلایب و آرادان گئتمهدهدیلر.
بو زاویهدن استاد "قیزیل قلم" بیر گؤرکملی و نهنگ شاعر ساییلا بیلر، نیهکی "قیزیل قلم" مینده بیر شاعرلردندیرکی آذربایجانین بوتون قدیم و یئنی سبکلرینده یازیب یارادن شاعردی.
قئید ائتمه لییککی ایندیهدک «قیزیل قلم» اوتوز دؤرت قالیبده شعر یازیب یارادیبدیر.
غزل، قصیده، ترکیببند، ترجيعبند، مثنوی، (بیر جلد قیزیل تضمینلر عنواندا بؤیوک فضولی، سید عظیم شیروانی، نسیمی و نباتینین غزللرینه تضمین..) رباعی، دوبیتی، تک بیتی، گرایلی، قوشما غزل ، قوشما، دیوانی، مخمس، تجنیس، تام جناس، جیغالیتجنیس، جیغالی دیوانی تجنیس، مستزاد، قوشا قافیهلی دیوانی، قوشا قافیهلی قوشما، معمالار، قیفیل بندلر، طنز شعرلری مختلف قالبلرده و هابئله قرآننامه، حربه زوربا، مستزاد دیوانی و... شاعرین یازیب یاراتدیق لارینین بیر گوشهسیدیر.
بورادا عزیز قارداشم قیزیل قلمه اوغورلار آرزولایب و عزیز دوسلاری اوستادین گؤزل شعرلرینین اوخوماسینا و اورک چیرپینتیسینین دویماسینا دعوت ائدیرم.
«اوخویور»
باخیشلاریندا مغنّی اَبوعطا اوخویور
گؤزونده کیمدی اَذان وقتی رَبّنا اوخویور
سنی گؤرن کیمی گللر پیچیلداشیر اِهمال
نسیمِ صبح چالیر دَف نوا صبا اوخویور
غزل سوزور گولوشوندن دوداقلارین بویانیر
شکسته فارس اورییم«دو»کؤکونده«لا»اوخویور
حدیث عشقیم اولور«لا اِلٰـهَ اِلّا الله»
سینیق کؤنولده شیرین ماهنیمی خدا اوخویور
فراق اُودوندا یانان قلبیمه تَسـَلـّٰی وئر
عراق»اوسته«عشیران»چالیر«رها» اوخویور
بو نئ سیزیلتیسیدیر نینوا چؤلونده وَ یا
صدایِ عاشق دلخستهدیر«نوا»اوخویور
«قیزیلقلم»سسیدیر عرشی تیترهدیر گئجهلر
اورکده ذِکرِ خَفی صبح ائدیر دعا اوخویور
-----------------------------------------------------------
چلّه بایرامی
پاییز فصلین سالدیق یولا
خوش گلدی چیلله بایرامی
من اوخورام ائل شاد اولا
خوش گلدی چیلله بایرامی
آتا بابا رسمی گؤزل
ناری دولاندیر اَل بَه اَل
اوخونسون دیوانی غزل
خوش گلدی چیلله بایرامی
«قیزیلقلم»دئییم گۆلۆم
اۆرکدن غم تۇزون سیلیم
کَس قارپیزی دیلیم دیلیم
خوش گلدی چیلله بایرامی
-------------------------------------------------------
(یاشاماق)
نه گؤزلدیر نه یاخشیدیـر دنیادا
لایق یاشییاسان لایق اؤلهسن
آی دوسلار بو منیم اورک سؤزومدو
عاشق یاشییاسان عاشق اؤلهسن
ـــــــــــــــــــــ
عشق اولسا اورکده لیاقتده وار
صبر وار طاقت وار محبّتده، وار
عاشقده صِدق وار صداقتده وار
صادق یاشییاسان صادق اؤلهسن
ــــــــــــــــــــــــ
عاشقین اورهیی آیدین سحر دیر
هر سؤزو شیریندیر بالدیر شَکَردیر
«قیزیلقلم»عاشق اولماق هنردیر
عاشق یاشییاسان عاشق اؤلهسن
(قیزیل قلم)
ایشیقلیگونش کتابیندان
-------------------------------------------------------------------
(سؤزون قیمتی)
قیمتلی سؤز گئدر اؤز یِئرین تاپار
ایسترسه باشدا یاز ایستر داشدا یاز
دولانار،دیلبهدیل سینهبهسینه
جیران دریسینده یا قماشدا یاز
ــــــــــــــــــــــــ
کتابت اولدوقجا مقدس سؤزلر
آراییب آختاریب تاپاجاق گؤزلر
سؤزده سؤزلوگ اولسا اورکلر ایزلر
ایستر چوققوردا،یاز؛ یوخ،یاماشدا یاز
«یاماجدا»
ـــــــــــــــــــــ
بوتون دیللر آیات الهیدیر
حقیقت سؤز کلاملارین شاهیدیر
«قیزیلقلم»منملیک گناهیدیر
ایستر قوراقدا،یاز؛ ایستر یاشدا یاز
( YEYİN YERİ)
Gözlәrim gözlәyiir gül camalını.
Gәlirsәn yanıma yar yeyin yeri.
Tez gәl ürәyimdә galmasın hәsrәt.
Sәnә gizlin sözüm var yeyin yeri.
-------------------------------------------------
Adını çәkmirәm mәnә gölәllәr.
Dәrdimә dәrnandir o nazik әllәr.
xәstәnin yanına nar gәtirәllәr.
Göylüm çox istәyir nar yeyin yeri.
---------------------------------------------
QIZILQӘLӘM sәnsiz ürәkdәn gülmәz.
Bir dәrdә düşmüşәm özgәlәr bilmәz.
Sәndәn başqa kimsә gözyaşım silmәz.
İşiq günüm olub tar yeyin yeri.
ŞAİR:QIZILQӘLӘM
----------------------------------------------------------
(بازارِ شعر)
ترکی ــ فارسی ــ انگلیسی ملمّع با قوافی [انگلیسی]
بازارِ شعر، اولدو کساد، وزن و سجع "سُلد"( Sold): فروختهشد
گفتم که سنتی بنویسم! یکی 'سِکُلد'( Cold): سرزنش کردن.
طبعیم نَقَدری ایستیلهدی من قیزیشمادیم
فکر و خیالِ شعر [ذَهابَت] به سمتِ "کُلد"( Cold): سرد. سرما.
لکن قلم الیمده گلیبدیر دیله دئدی:
باید که طبع شعر تو گردد تمیز و "بُلد"( Bold): "دلیر" 'جسور'
شاعر داریخما پیچ و خمِ روزگاردن
هرگز مباد دفتر عشق تو "تا" و "فُلد"( Fold): [تاکردن] "تا"
تأخیره سالما یاز نئچه گۆنکی وارین حیات
چرخِ زمانه گرچه تو را مینمود "هُلد"( Hold): نگهداشتن
چالاک بودم و همه جا زیرِ پای من
گئچدی جوانلیغیم گؤرونور اعتذارِ "اُلد"( Old): پیر و مُسِن
گیزلین سؤزۏم اۆرکده نهاندیر او دلبره
ایکاش کؤنلۆم ایچره آدی ۆۆرمایایدی "مُلد"( Mold): کپک
(آی) (أم) همیشه در "یَمِ" عشق و محبتم
اینجا نوشته شد وَ در آنجا ببین که "تُلد"( Told): گفتهشد
مجنون اۇلوب«قیزیلقلم»ایراد ائتمهیین
واردیر الینده "پئن" آدی شهرت آلیبدی "گُلد"( Gold): طلایی
اکبرستاری «قیزیلقلم»
---------------------------------------------------------------------------------
هزارپا
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت: یک لاک پشت حسود...
او یک نامه به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت.
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟
متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
سخنان بیهوده دیگران از روی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
«قیرخ آیاق»ناغیلی...
بیر قیرخ آیاق واریدی،چوخ گؤزل رقص ائلیین زامان بوتون مئشهده اولان حیواناتلار دؤورهسین آلیب اونو آلقیشلایاردیلار و چوخلو آفرینلر دئییب قیرخ آیاغی تشویق ائلییرمیشلر.
تکجه بیر«چاناغلی باغا»یا همن«توسباغا»پاخیللیق ائدرکن هئچ قیرخ آیاغین رقصیندن خوشوگلمیردی...
بیرگون گؤتوردو بیرمکتوب یازدی و قیرخ آیاغ جنابلارین بیرچوخلو تعریفلره معروض ائدیب و یازییرکی:
آی گؤزل و تایسیز قیرخ آیاغ ،من سنین هوسکارین و چوخ ایستیینلریندن بیرییم! و سنین رقصینه عاشقم!آما بیر سؤال منه جاوابسیز قالیبدیر؛ ایستیرم سندن خبر آلیب و بیلم! آیا سن اَوَلجه ۲۸اینجی قیچینی یئردن قالدیریرسان صونرا،۱۴اینجی آیاغینی؟یوخسا اوچونجو آیاغینی اَوَلجه گؤتورورسن سونرا۳۹اینجی آیاغینی؟و هابئله ۳۳اوچونجو آیاغینی برکیدیب ۴۰اینجی آیاغینی قالدیریرسان رقص ائدهسن؟جاوابینا یول گؤزلیین سنین ایستکلی دوستون«توسباغا»
قیرخ آیاغ بو مکتوبو اوخویا اوخویا چوخلو فیکره خیالا دالدی!!و اؤز اؤزونه دئدی :دوغوردان دوغورسو بو نئجه آیاغلارینین رقصه تنظیم ائدیب قالدیرماسین ندن ایندیه قدر باشا دوشمه ییب..داها او آنلاردان صونرا تأسفلر اولسونکی یازیق «قیرخ آیاق»هئچ رقص ائده بیلمهدی!!...
دقّت:
پاخیل انسانلارین یئرسیز و هَدَر سؤزلری همیشه بیزیم داهی و تخیّل قوّهلریمیزه تأثیر بوراخار و قویمازکی ذوروَهلر موفقیت آددیملاری گؤتورولسون،بلکهده مانع یارادار..
تورکجه ترجمه ائدن«قیزیلقلم»
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
یک حکیمی را بگفتند ای حکیم
از چه داری بر جماعت ترس و بیم
اندر این دوران چه باشد رنج ما
تو هدایت کن کنون بر گنج ما
گفت بر بادت دهد تقلید خویش
روح انسانی شود از آن پریش
کورکورانه چو گشتی در مسیر
می شوی بر فکر دیگر کس اسیر
گر که تقلیدت بنایش عقل بود
عقل این کارت به خوبی می ستود
بی تعقّل چون شدی با دیگران
خود پَر کاهی به یک رودی روان
بی اراده می شوی در زندگی
دیگران را می نمایی بندگی
هر مصیبت بر بشر زین شد پدید
وه چه سختی ها از این بر ما رسید
در سیاهی می روی از این طریق
بر بشر گردید زین کارش حریق
کانال هفت جوش
از من مباش غافل
من یار مهربانم
نه تنها بیست و چهارم آبان ماه ، روز کتاب، کتابخوانی و کتابدار است که روزهای دیگر نیز چنین اند. این خجسته ایام بر دلدادگان راستین کتاب مبارک. انسان، حیوان کتاب خوان است و کتاب، سرآغاز آدمیزادی!
در همه عمر، هرگز کتاب را به چشم کالا یا شیئی بی جان ندیده ام، بلکه آن را پاره ای از جان و از عزیزترین کسان خود پنداشته ام.
کتاب پرنده ای است که بال به بال نسیم، مرا با خود تا دوردست ها برده است. همچون هوا در زندگی من جریان داشته و می توانم گفت که همزاد من بوده است .ما با هم بالیده و بزرگ شده ایم . غم ها و شادی های اندک زندگی را با او شریک شده ام. گاه با آن گریسته و گاهی با آن خندیده ام. دردی نداشته ام که درمانش کتاب نبوده باشد. همواره حسرت کتاب هایی را خورده ام که نخوانده ام و تنها به حال کسانی رشک برده ام که بیش از من کتاب خوانده اند. مرا بیش از پدر و مادر و آموزگارانم، کتاب ها ساخته اند. پیش از آنکه خواندن و نوشتن بیاموزم پدر بزرگ برایم کتاب خوانده است. آن چه از دیگران آموخته ام در مقایسه با آنچه از کتاب آموخته ام ناچیز بوده است.
کتاب نخستین معلم من بوده است .
همیشه بالاترین مقام را همان دانسته ام که حافظ گفت یعنی: فراغتی و کتابی و گوشه چمنی. کتاب خاموش گویاست. روزنه ای است به سوی نور و سرور ، امید و آزادی. میخی است بر تابوت جهل و نادانی. پایان خودکامگی و آغاز از خود رهایی! در سراسر زندگی راهی را رفته ام که کتابها پیش پایم نهاده اند. هر گاه کتابی را می خوانم، حس می کنم وجودم به موجود دیگری پیوند خورده و جان و جوانی را دوباره یافته ام. گاهی می اندیشم چه خوشبخت اند نویسندگانی که دنیایی نو و انسانهایی نو ساخته اند و به اینکه زادن و آفریدن چه کار سخت ودشواری است! باید جانت را بسوزانی تا شکوفه زندگی ، بشکفد، کتاب جوانه اندیشه است!
برآنم که هر انسانی، کتابی ست بی انتها در دنیایی بی کران و بارها با کلیم ، همکلام شده ام :
ما ز آغاز و ز انجام جهان بی خبریم
اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است
به گمانم، نوشتنن و خواندن کتاب تنها ،کار انسان است و از هیچ آفریده دیگری بر نمی آید. انسان، حیوان کتاب خوان است و کتاب، سرآغاز آدمیزادی!
کتابخوانی، بهره بردن از عمری مطالعه و تجربه اندوزی دیگران است. کتاب ، عمر دوباره است. هر گاه کتابی می خوانم ، گویی مادرم دستم را گرفته تا شیوه راه رفتنم بیاموزد. شمع افروخته در تاریکی! رفیق سفر و حضر. همراه همیشگی! ا
از روزی که چشم به دنیا گشوده ام کتاب کنارم بوده و چه شبهایی که با آن ، سحر کرده ام .کتاب، صبح صادق است. کتاب جایگزین همه نداشته های زندگی من بوده و به راستی در حیات آدمی، چه تکیه گاهی محکم تر از کتاب ؟کتاب پیامبر است! حکایتی همیشه باقی ست. کتاب ، خداست!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
(الگوهای تبیین اندیشه در فرهنگ آموزش ژاپن و آمریکا)
تألیف: ماساکو واتانابه / ترجمه: محمدرضا سرکار آرانی، علیرضا رضائی و زینب صدوقی/ انتشارات: تهران: مؤسسه فرهنگی منادی تربیت / چاپ اول: ۱۳۹۱ /تعداد صفحات: ۳۷۲
***
یکی از بزرگترین و متداولترین مشکلات اکثر دانشجویان در همه مقاطع مشکل نوشتن و چگونه نوشتن است. همه آنها فکر میکنند قادر به نوشتن نیستند یا باید سالها تجربه در نوشتن داشته باشند یا ترس زیادی از نوشتن دارند. شاید یکی از دلایل تقلب در نوشتن تکالیف و استفاده از نقل قولهای زیادی در انجام پژوهش، مقالات، پروپوزال و رساله همین باشد. وقتی به ریشه این ناتوانی بیاندیشیم به ناکارآمدی نظام آموزش در ایران پی میبریم. این نارکارآمدی آموزشی در کتابهای متخصص علوم تربیتی در ایران، دکتر محمدرضا سرکار آرانی به خوبی نشان داده شده است. او فصلهایى از چند کتاب به زبانهای فارسى، انگلیسى و ژاپنى نوشته است. دکتر سرکار آرانى، کتابهای بسیاری در ایران به چاپ رسانده است: «مدیریت دانش»، «فرهنگ آموزش»، «اصلاحات آموزشى و مدرنسازى»، «یادگیری و شکاف دیجیتالی»، «فناورى براى آموزش»، «الفبای مدیریت کلاس درس»، «آموزش به مثابه فرهنگ» و «پژوهش در کلاس درس» از مهمترین آنهاست. کتابى که به زبان انگلیسی با عنوان «درس پژوهی به مثابه راهبرد اصلاحات آموزشی در جامعه یادگیرنده» همراه با دو تن از همکاران ژاپنى و انگلیسىاش نوشته و در سال ۲۰۰۶ به زیور طبع آراسته است به زبان چینی ترجمه شده است و به زودی وارد بازار نشر چین میشود. مهمترین محورهای پژوهشی وی عبارتند از: فرهنگ آموزش، مطالعات تطبیقی آموزش و سنتهای آکادمیک و دانشگاهی، آموزش عالی و مدیریت دانش، و مدلهای اثربخش بهسازی آموزش به ویژه «درس پژوهی». کتاب «پرورش هنر استدلال» نیز یکی دیگر از آثار ارزشمند است که توسط ایشان و دیگران ترجمه شده است. در پشت جلد مطالعه این کتاب به همه کسانی که دغدغه پرورش توانایی نوشتن و اندیشیدن فرزندان ایران زمین را دارند، توصیه شده است.
نویسنده کتاب خانم دکتر ماساکو واتانابه استاد دانشگاه ناگویای ژاپن است. مهمترین حوزه پژوهش ایشان مطالعات تطبیقی در زمینه آموزش و یادگیری است. ایشان دکترای تخصصی خود را از دانشگاه کلمبیا آمریکا دریافت کرده است و پیشتر پژوهشگر مؤسسه پژوهشی مطالعات اجتماعی دانشگاه توکیو و دانشیار مؤسسه بینالمللی مطالعات ژاپن در کیوتو بوده است. از دکتر واتانابه کتابها و مقالات متعددی به چاپ رسیده است. ایشان یکی از صاحب نظران برجسته در زمینه مقایسه سبکهای اندیشه و راههای پرورش تفکر در فرهنگهای آموزشی متفاوت هستند و از هر فرصتی برای اظهار علاقه خود به مطالعه در فرهنگ آموزشی و یادگیری ایران استفاده کرده است. نویسنده در مقدمه خطاب به فارسیزبانان آورده است: «امیدوارم ترجمه این کتاب به زبان فارسی به شروعی برای تفکر درباره این موضوع تبدیل شود که فرهنگ ایران و مردم ان سرزمین در مقایسه با فرهنگ ژاپن یا امریکا و مردمان آن دو کشور چه ویژگیهایی دارند. به عنوان مؤلف این کتاب، بسیار علاقه مندم که با رفتن به ایران و حضور در مدارس آن کشور تحقیقاتی را که در این کتاب به آنها پرداختهام تکمیل کنم. در عین حال برای من مایه بسی خوشحالی خواهد بود که چاپ این کتاب در ایران، به محرکی برای ترویج پژوهش پیرامون مقایسه فرهنگ آموزش مبدل شود».
این اثر با تجزیه و تحلیل عمیق و عینی کلاسهای درس پایههای پنجم و ششم مدارس ابتدایی آمریکا و ژاپن، به روش درسپژوهی، تلاش میکند «سبکهای استدلال» و «الگوهای تبیین اندیشه» و «ساختار نوشتن» و «سبکهای نوشتاری» را در دو فرهنگ آموزش و یادگیری غرب و شرق (ژاپن و آمریکا) بررسی کند. به علاوه، به استناد گونهشناسی و زبانشناختی تازهای تأثیر ساختار گفتار و نوشتار و روشهای متقاعد ساختن مخاطب در فرایند ارتباط کلامی و نوشتاری بر سبک استدلال، الگوی تبیین اندیشه و روشهای پرورش آن با توجه به مفهوم زمان و روابط میان پدیدهها و وقایع را در دو فرهنگ آموزشی متفاوت تبیین کند. در این پژوهش ، رویکردهای فرهنگی به آموزش و یادگیری در دو جامعه گوناگون و با مناسبات فرهنگی و اجتماعی متفاوت تبیین می شود و از این رهگذر به ترویج گفتمان انتقادی در شیوه های آموزش و یادگیری با استفاده از روشهای پژوهشی مردمنگارانه، مطالعات تطبیقی و روشهای بهسازی آموزش به ویژه «درسپژوهی» میپردازد.
( دکتر یونس شکرخواه با پروفسور ماساکو اما واتانابه (Masako Ema Watanabe) در مرکز پژوهشهای بینالمللی مطالعات ژاپن کار میکند)
او در این کتاب توضیح داده است که در آمریکا از پایه اول ابتدایی نحوه نوشتن مقاله را تعلیم میدهند و تا سطح دانشگاه از آن به عنوان ابزاری برای سنجش توانایی تحصیلی استفاده میکنند. اگر پرسیده شود که چرا آمریکا توانایی تولید بیش از پنجاه درصد علم جهان را بر عهده دارد و مقام نخست در این زمینه از آن اوست، اما ژاپن دومین اقتصاد جهان در رتبه پنجم ایستاده است، شاید یکی از پاسخها این باشد که عوامل زیادی در این زمینه دخالت دارند، اما یکی از این عوامل چگونگی آموزش «درس انشانویسی» و به طور کلی نوشتن است. اگر بخواهیم ژاپن و آمریکا را از نظر علوم انسانی و اجتماعی مقایسه کنیم، فاصله آنها بسیار بیش از این حرف هاست. این که چرا آمریکاییها در اغلب حوزههای علوم انسانی و اجتماعی سبک تفکر ویژهای دارند و از مراکز اصلی تولید و ترویج اندیشهاند، قطعاً علل مختلف تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد. بیآن که بخواهیم همه علل را به یکی از آنها تقلیل دهیم، معتقدم شیوه تفکر و آموزش آمریکایی در درس انشا یکی از این علل است.
خانم واتانابه در کتاب «پرورش هنر استدلال» چشم ما را به دنیای «فرهنگ انشانویسی» در دو نظام آموزشی کاملاً متفاوت یعنی ژاپن و آمریکا باز می کند. تفاوتهای این دو دنیا و دو فرهنگ را مترجمان کتاب در پیشگفتار نشان داده اند. برای مثال، «در فرهنگ ژاپنی، مسئولیت شنونده یا خواننده در درک مطلب، تشخیص مفاهیم و درک معانی بیشتر از گوینده یا نویسنده است؛ در حالی که در فرهنگ آمریکایی میزان مسئولیت گوینده یا نویسنده بیش از شنونده است».
همچنین «در ژاپن، فرایند توصیف و تبیین پدیدهها مبتنی بر توالی زمان رخدادهاست و معمولاً از گذشته شروع می شود و به حال و آینده میرسد. از این رو، «گذشته» و مسیر تحول آن وزن سنگینی در توصیف و تفسیر وقایع دارد. در صورتی که در آمریکا فرایند تبیین پدیدهها مبتنی بر رابطه علت و معلولی در میان رخدادهاست، «آینده» وزن سنگینی در نگاه به تبیین وقایع دارد و بالطبع، نتیجه و پیامد رویدادها، دارای اهمیت ویژهای است».
همچنین گفته شده است ژاپنیها در آموزش «تکلیفاندیش و وظیفهمدارند و به مهارتهای شنیدن بیش از گفتن اهمیت میدهند. از این نظر نیز با آمریکاییهای نتیجهگرا و حقاندیش و حقوقمدار متفاوتاند.
خانم واتانابه در سراسر مطالعه مردمنگارانهاش این تفاوتهای فرهنگی در نظام آموزشی آمریکا و ژاپن را با تکیه بر درس انشانویسی نشان میدهد. واتانابه با «مشاهده میدانی» طولانیمدت در کلاسهای درس پایههای پنجم و ششم مدارس ابتدایی آمریکا و ژاپن، نه تنها به مقایسه «سبکهای استدلال» و «الگوهای تبیین اندیشه» در دو فرهنگ میپردازد، بلکه نمونهای بسیار بدیع و جذاب از رویکرد مردمنگاری در مطالعه آموزش برای ما خلق میکند. واتانابه نشان میدهد که ژاپنیها و آمریکاییها درکهای متفاوتی از مقوله زمان، شیوه اندیشیدن، مقوله مهم «خلاقیت»، سبکهای نوشتار، و به ویژه نحوه تدریس و آموزش انشانویسی، و حتی معنی و معیار «الگوی صحیح رفتار» دارند. این تفاوتها در کلیت نظام آموزشی و به ویژه در زمینه نوشتن و انشا بروز کرده است.
ژاپنیها در ارتباطات بین فردی بیش از بازدهی آنی به پیامدهای متقابل و دراز مدت ارتباط با دیگران میاندیشند، ترجیح میدهند بیشتر شنونده باشند تا گوینده، اغلب توانایی لازم برای «نه» گفتن ندارند و از پرسشهایی که فقط پاسخ «بله» یا «خیر» میطلبد، استقبال نمیکنند. ژاپنی ها در فرایند ارتباط، ترجیح میدهند که ابتدا درباره حاشیه موضوع به تفصیل سخن گویند و به تدریج به اصل موضوع نزدیک شوند و بعضاً آن را به آخر صحبت موکول کنند. در صورتی که آمریکاییها علاقهمندند مقدمه را کوتاه کنند، به سرعت سراغ اصل مطلب بروند و به روشنی آن را در ابتدای گفتوگو تبیین کنند.
ژاپنیها در سبک زیستن و شیوه برقراری ارتباطات اجتماعی بیشتر گروهگرا هستند در حالی که آمریکاییها بیشتر فردگرایند. در ژاپن منظور از خود بیشتر خودمان است ولی در آمریکا خود بیشتر به معنی خود به کار گرفته میشود. در کلاسهای درس ژاپن، معلمان و دانشآموزان برای آموزش و یادگیری بیشتر از «نوشتن» استفاده میکنند. مشاهده کلاسهای درس ژاپنیها نشان میدهد که معلمان علاقه دارند مباحث کلاس را به دقت روی تخته سیاه بنویسند و از دانشآموزان نیز بخواهند آنها را به طور منظم در دفترچههای خود یادداشت کنند. در صورتی که در فرهنگ آموزشی آمریکا «گفتوگو» در کلاس درس و ارائه نظر دانشآموزان و بحث پیرامون موضوع از اهمیت زیادی برخوردار است.
این کتاب اهمیت انشا، نویسندگی و نوشتن و حساسیت شگفت انگیز نظام آموزشی آمریکا را در تدریس و آموزش درس انشانویسی نشان میدهد. در نظام آموزشی آمریکا «شرط ورود به دوره راهنمایی» موفقیت در درس انشا است. دقت شود در اینجا نمره قبولی به معنای شرط موفقیت نیست بلکه «توانایی در انشانویسی پیششرط لازم برای ورود به دوره راهنمایی است. اما نکته فقط این نیست، بلکه اهمیت درس انشا در «کیفیت آموزش» آن است که انتظار میرود دانش آموزان شیوه درستِ مقالهنویسی را در این درس بیاموزند، شیوهای که در ایران ما حتی بسیاری از استادان دانشگاه آن را نمیدانند.
در آمریکا انشا صرفاً نوعی سرگرمی نیست بلکه «از دوره راهنمایی تا دبیرستان از سبک مقاله نویسی به عنوان مهمترین ابزار نوشتن استفاده میشود» در حالی که در ایران «زنگ انشا» چیزی مانند «زنگ تفریح» است درحالی که در نظام آموزشی آمریکا زنگ انشاء فرصتی برای آموزش نوشتن و تمرین یادگیری مهمترین راهبرد تولید دانش یعنی مقالهنویسی است.
در واقع در نظام آموزشی آمریکا «توانایی نوشتن مطالب مقالهوار سنگ محکی برای ارزیابی تحصیلی است» در حالی که در ایران در «آموزش عمومی»، حتی در دوره «آموزش عالی» نیز موفقیت تحصیلی را بر اساس نمره میسنجند نه توانایی نوشتن یا هر مهارت ارزشمند دیگری که در تولید علم مؤثر باشد. البته نمره درس انشا برای دانش آموزان آمریکایی بسیار مهم است: «از آنجا که نمره درس انشانویسی در معدل کل تأثیر زیادی دارد، دانش آموزان نیز نگاه خاصی به این درس دارند». از آنجا که در مقالهنویسی تفکر خلاق نقش مؤثری دارد، به جرأت میتوان گفت خلاقیت در نظام آموزشی آمریکا مهمترین معیار است.
خلاقیت در درس انشا عبارت است از «توانایی دانشآموزان در ترسیم شرایط واقعی عصر» و «دانش آموزان باید از نوشتن درباره چیزهای کاملاً غیر واقعی بپرهیزند». این امر یعنی یاد بگیریم به واقعیتهای زندگی توجه کنیم و توانایی توصیف تجربههای زندگی خود را به دست آوریم. نوعی تمرین دانشمندی از دوران مدرسه. درس انشانویسی فرصتی برای یادگیری طیف وسیعی از انواع مهارت های نوشتن مانند نوشتن «نامه اداری»، «مقالهنویسی»، «نوشتن کارنامه تحصیلی» (رزومه)، «انشا خلاقه» برای توصیف احساسات و عواطف شخصی، و امثال اینهاست. «متنوع بودن انشاهای دانشآموزان آمریکایی» از جمله کشفیات خانم ماساکو واتانابه است. این تنوع هم در سبک و قالب و هم در محتوای انشاهاست، زیرا در نظام آموزشی آمریکا تکنیکهای نوشتن و انشانویسی به نحو آگاهانه، حساب شده و دقیقی به دانشآموزان آموزش داده می شود.
در این کتاب ویژگیهای زیادی برای درس انشاء ذکر شده است که متأسفانه در ایران اصلاً به چشم نمیخورد. از جمله اینکه در این درس در آمریکا باید خلاقیت به دانشآموزان یاد داده شود. یک دانش آموز آمریکایی باید نشان دهد که «منحصر به فرد است». همچنین دانش آموزان آمریکایی از نعمت عجیبی به نام «آزاد بودن در نوشتن» برخوردارند. این آزادی هم در زمینه موضوعات و محتوای انشاهاست و هم در زمینه سبک نگارش آنها. اساساً برای آزاد گذاشتن دانش آموزان در نوشتن، تنوع سبکها و قالبهای نوشتن در مدارس آمریکا رواج دارد. «دانشآموز برای بیان ایدههایش، مناسبترین و تأثیرگذارترین سبک را انتخاب میکند». آنها میدانند «دانشآموزی که فقط یک سبک را فرا گرفته است، مسلماً در نوشتن آزادای عمل ندارد و ناچار است هنگام نوشتن همواره از همان سبک استفاده کند. به عبارت دیگر، فراگیری چندین سبک مختلف جزء لاینفک داشتن آزادی عمل در نحوه نگارش و بیان است». در حالی که در ایران حتی در دانشگاهها نه تنها دانشجویان بلکه استادان نیز ناگزیرند تنها از یک سبک نوشتن پیروی کنند، در غیر این صورت مقالات آنها در مجلات علمی پژوهشی چاپ نمیشود.
ویژگی دیگر این درس در آمریکا این است که این درس در مدارس آمریکا نه تنها فرصت اساسی برای آموزش نوشتن بلکه فرصتی برای «یادگیری تفکر انتقادی» و اندیشیدن است. «در کلاسهای آمریکا نیز دانشآموزان علاوه بر تمرین سبکهای مختلف، در جلسات نقد و انتقاد درباره انشای یکدیگر قضاوت و تبادل نظر میکنند و از این طریق، مهارتهای انتقاد کردن در آنها پرورش مییابد». اتفاقی که در مدارس و حتی بسیاری از دانشگاههای ایران نه تنها تفکر انتقادی پرورش نمییابد بلکه با آن برخورد هم میشود.
این کتاب شامل ۸ فصل است. در نظام آموزشی آمریکا «توانایی نوشتن مطالب مقالهوار سنگ محکی برای ارزیابی تحصیلی است» در حالی که در ایران در «آموزش عمومی»، حتی در دوره «آموزش عالی» نیز موفقیت تحصیلی را بر اساس نمره میسنجند نه توانایی نوشتن یا هر مهارت ارزشمند دیگری که در تولید علم مؤثر باشد.
فصل اول با عنوان «ترتیب بیان و منطق حاکم بر آن» به اصول کلی و مباحث مربوط به ترتیب و روشهای تبیین اندیشه میپردازد و سبکهای نوشتاری ژاپنیها و آمریکاییها را با توجه به برداشت مردمان این دو کشور از مقوله زمان بیان میکند. ژاپنیها پیوسته در طول تاریخ به زمان به مثابه نیرویی پیشرونده و رو به جلو مینگرند؛ بنابراین، توالی جریانات و رویدادهایی که در طول زمان به وقوع پیوستهاند، برای آنها اهمیت خاصی دارد. در حالی که آمریکاییها به ذکر همه جوانب آنچه در روند زمان روی داده است، تمایلی ندارند و بیشتر به برقراری رابطه علت و معلولی بین پدیدهها اهمیت میدهند.
عنوان فصل دوم، «جادوی ترتیب: انشانویسی از روی نقاشی»، سبک نوشتار و به ویژه نحوه انشانویسی دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی را مقایسه میکند. پژوهشگر با حضور در کلاسهای درس دوره ابتدایی، از دانشآموزان دو کشور میخواهد که درباره شکلهایی که به آنها نشان داده میشود، انشا بنویسند. در ابتدا او بر اساس ترتیب به کاررفته در نوشتن ماجرای شکلها، ساختار و ترتیب بیان و روشهای اندیشه دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی در باره رخدادها را تبیین میکند. در ادامه، وی از دانشآموزان میخواهد که انشای خود را از ماجرای شکل آخر، یعنی از نتیجه، شروع کنند. هدف پژوهشگر از بیان چنین شرطی، پی بردن به تفاوتهای فرایند و نحوه استدلال دانشآموزان دو کشور با تأکید بر رسیدن به علت از طریق معلول است.
در فصل سوم، «خلاقیت و روش تدریس انشا»، نحوه تدریس و آموزش انشانویسی در مدارس دو کشور بیان میشود. هر چند در هر دو کشور به «خلاقیت»، که بیشتر ناظر به «منحصر به فرد بودن» است، توجه بسیار زیادی میشود، اما پژوهشگر با تجزیه و تحلیل صحبتهای دانشآموزان و راهنماییهای معلمان در فرایند تدریس، آنها را به عنوان نشانگرهایی برای پی بردن به تعریف دو فرهنگ آموزشی متفاوت از معنی «خلاقیت» و «منحصر به فرد بودن» به کار میگیرد و روشهای پرورش توانایی خلاقیت دانشآموزان را در ژاپن و آمریکا تبیین میکند.
فصل چهارم، «دگرگونی در انشانویسی ژاپنیها و آمریکاییها»، با بررسی ارتباط میان «آزاد بودن در نوشتن» و «خلاقیت»، به تجزیه تحلیل تعریفی که معلمان این دو کشور از آزادانه نوشتن، متفاوت بودن و بالطبع خلاقیت میدهند، میپردازد. به علاوه، تفاوت ادراک دانشآموزان از آزادانه نوشتن با معنایی که معلمان از به کار بردن آن انتظار دارند، بیان میشود، تفاوت خواسته معلمان و انشای نوشته شده توسط دانشآموزان تبیین میگردد، و بر اساس شواهد و روند تاریخی دگرگونیها، سبک و ساختار نوشتن و آموزش انشانویسی در دو کشور، رابطه بین آزاد بودن در نوشتن با مقوله خلاقیت، و تفاوت آنها با تصورات رایج در ژاپن و آمریکا تبیین میشود.
فصل پنجم، «چگونگی بازگویی وقایع تاریخی»، به بیان روشهای متفاوت توصیف و بازگویی رویدادهای گذشته در کلاسهای درس تاریخ ژاپن و آمریکا میپردازد؛ زیرا در آموزش تاریخ، دو ویژگی مهم به چشم میخورد: یک «درجریان بودن زمان»، و دوم، الزامی بودن درک رابطه علت و معلولی رویدادهاست. این دو ویژگی با ارتباطی متقابل، درک وقایع گذشته را ممکن میسازند و علاوه بر آن باعث شکلگیری چهارچوب فکری آدمی میشوند. این چهارچوب فکری امکان پیشبینی وقایع آینده را محتمل میکند و با توجه به تفاوت در نگاه به حوادث تاریخی و پرسش از «چرایی» یا «چگونگی» در باره آنها، تلاش میکند منطق نهفته در سبکهای تبیین و توصیف وقایع تاریخی را در دو فرهنگ آموزشی ژاپن و آمریکا تجزیه و تحلیل کند.
در فصل ششم، «الگوهای متفاوت رفتار صحیح»، با در نظر گرفتن نتایج به دست آمده از مقایسه سبک انشانویسی دانشآموزان ژاپنی و آمریکایی در فصل سوم، و همچنین تفاوتهای مشاهده شده در نوع بازگویی رویدادهای تاریخی در فصل پنجم، معنی و معیار «الگوی صحیح رفتار» با توجه به هدفهای آموزشی در ژاپن و آمریکا بررسی میشود. مطالعه هدفهای آموزشی دو کشور که از طریق مقایسه عینی نشانگرهای تعیین شده در کارنامههای تحصیلی دانشآموزان به دست آمده است نشان میدهد که هدفهای آموزشی ژاپنیها بیشتر بر پرورش ارزشهای اجتماعی و کل شخصیت دانشآموز (پرورش) تأکید دارد؛ در حالی که هدفهای آموزشی آمریکاییها بیشتر بر پیشرفت تحصیلی (آموزش) متمرکز است. ویژگیهای هدفهای آموزشی بر روشهای ارزشیابی تحصیلی و بالطبع، تربیت الگوهای رفتاری دانشآموزان تأثیر زیادی دارد و نشانه قابلیتهای رفتاری مورد انتظار از دانشآموزان در فرایند آموزش و یادگیری در دو فرهنگ آموزشی متفاوت است.
در فصل هفتم، «تقابل راهبردهای آموزشی»، با بهرهگیری از نظریههای دیوید هیوم و امیل دورکیم، ساختار ادراک آدمی از طریق تعمیق در مقولههایی مانند زمان، مکان، قانون علیت و… تجزیه و تحلیل میشود و نحوه نگرش افراد به مفاهیمی چون «گذشته»، «حال» و «آینده» در فرهنگهای آموزشی متفاوت بررسی میگردد. به علاوه، تأثیر انگارههای متفاوت از زمان، مکان، ترتیب رخدادها… در کاربرد مفاهیم و سبک گفتار یا نوشتار برای برقراری ارتباط بررسی میشود و از این منظر، بحث پیرامون امکان بهرهگیری از تجربههای سازنده نظامهای آموزشی کشوری توسط کشور دیگر و نوع واکنشهای احتمالی معلمان، والدین و دانشآموزان تبیین میشود.
و فصل هشتم، «فراتر از پسامدرنیسم»، با توجه به یافتههای فصلهای قبلی، به بررسی سبکهای اثربخش نوشتار یا سازماندهی ساختارگفتاربرای “متقاعد ساختن” مخاطب میپردازد. با توجه به پژوهشهای مربوط به فرایند و شاخصهای فهم متقابل در فرهنگهای متفاوت، فرهنگهای آموزشی گوناگون سبکهای اختصاصی برای توصیف و تبیین اندیشه دارند و تواناییهای قابل انتظار از آن را در فرایند آموزش و یادگیری پرورش میدهند. بنا بر این، هر منطق و سبک فکری معنی و ارزش خاص خود را دارد و بایسته است که تفاوت در سبکهای بیان و الگوهای تبیین اندیشه با توجه به ریشهها، اندیشهها و زمینههای فرهنگی، آموزشی، اجتماعی، فکری و فلسفی آن مورد مطالعه و نقد و بررسی قرار گیرد.
در حلقه یِ خطا به جهان ، سر همی بریم
گویا که دیگران به فرو ، ما فراتریم
ملیّت و عقیده و خاک و نژاد شد
اَبزار تا که جامه یِ آدم شدن دَریم
هر ناکس و کسی بشویم حزب و دولتی
در هر کجا ، به نفسِ فرو مایه نوکریم
کوشیم از چه راه همه دُرِّ حُجره را
با سنگِ پایِ گوشه یِ حمّامِ خود خریم
در حدِّ خود ، تعدّیِ مظلوم می کنیم
این درس را ز مکتبِ سالوسی اَزبریم
ارزش نه ، ضدِّ ارزشِ آن حُکم می کند
جز خود به غیره کافرِ گمراه بنگریم
بر بندِ آن همیشه سر آریم روزگار
بندیم بندِ پا به کسی ، بنده پَروَریم
در آسمانِ مکتبِ انسانیت ولی
با هر ستاره کاش بفهمیم ، برابریم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تاریخ/
کوروش بزرگ یا کوروش کبیر (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه و بنیانگذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی که پادشاهی انسان دوست بود و از صفات و خدمات او بخشندگی، بنیان گذاری حقوق بشر، پایهگذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن ایرانی بوده است.
روز هفتم آبان ماه روز جهانی کوروش است. به این بهانه در کشورهای دنیا مراسمی برگزار می شود. از تاجیکستان و ترکمنستان و قزاقستان که تندیس های زیادی به یاد او پابرجاست، تا کشورهای اروپایی و آمریکایی که بنا و یا خیابانی به نام اوست.
در سازمان ملل هم منشور معروف حقوق بشر که استوانهای گلی است هم اکنون و بعد از دو هزار و پانصد سال همچنان دارای بهترین بندها و نکات برای برقراری اعتدال و برابری در بین مردمان است اما تاسف بار و ناراحت کننده این است که در کشوری که قرن ها قبل کوروش فرمانروای آن بوده و در زمان خود بهترین سرزمین از همه نظر در بین جهانیان و تمدنها محسوب میشده است، و مردمان آن با غرور و افتخار خاصی کوروش را منتسب به خود میدانند، هیچ توجهی به کوروش وجود ندارد.
پیش تر ، عده ای از نویسندگان و مورخان و فرهنگ دوستان در نامه ای به رییس دولت تدبیر و امید خواستار گنجاندن نام کوروش در تقویم ایرانی شدند که این مهم عملی نشد .
به مناسبت هفتم آبان ، « روز کوروش کبیر » « صدای معلم » مروری بر آموزش و پرورش و یا تعلیم و تربیت در دوره هخامنشی داشته است .
« دولتشاه سمرقندی در تذکره الشعرا خود مینویسد: فضلا و حکما متفقاند که به روزگار اسلام، بلکه از عهد ذوالقرنین تا این دم، پادشاهی به حکمت و علم میرزا الغبیگ، بر مستقر سلطنت قرار نیافته. »
4 آبان، 19 ربیع الاول، و 26 اکتبر سالمرگ الغ بیگ پادشاه تیموری است. نخست شما را به خواندن سه گزاره ذیل دعوت می کنم:
- مرداد ماه 1400، دکتر محمد باقری، به پیشنهاد پروفسور یوسف ثبوتی، و دعوت پروفسور رمو روفینی، مقاله ای پیرامون زندگی علمی الغ بیگ، در شانزدهمین کنفرانس بین المللی مارسل گروسمان ایتالیا ارائه کرد.
(Sixteenth Marcel Grossmann Meeting)
- تندیس الغ بیگ، به پاس تلاش های علمی وی، در پارک کرونولدا شهر ریگا، پایتخت لتونی، برافراشته شده است.
- پروفسور یان پیتر هوخندایک ریاضیدان و تاریخ نگار ریاضی هلندی و استاد دانشگاه اوترخت (به هلندی: Universiteit Utrecht)، سایتی به نام samarkand راه اندازی کرده است که پژوهش های مفصلی پیرامون الغ بیگ در آن گرد آمده است.
شاهزاده محمد ترغای معروف به الغ بیگ، پادشاه، ستاره شناس، ریاضیدان، خوشنویس، شاعر؛ فرزند شاهرخ و گوهرشاد؛ پدر و مادری دانشمند و هنردوست؛ در سال 796 در سلطانیه استان زنجان به دنیا آمد. و تیمور پدربزرگ وی و پادشاه افسانه ای مشرق زمین، به یمن تولد نوه اش، از گناه مفروض و مجازات مردم ماردین گذشت.
زیج مشهور الغ بیگی (سلطانی)، رصدخانه عظیم و مجهز سمرقند، حمایت از دانشمندانی چون غیاث الدین جمشید کاشانی، مولانا علی قوشچی، و ...، برگ هایی زرین از حیات علمی و فرهنگی اوست.
اینک پرسش اینجاست که ما ایرانیان به چه میزان دانشمندان و فرهیختگان سرزمین خود را می شناسیم؟! چه قدر مفاخر خود را پاس داشته و شناسانده ایم؟! و تا چه اندازه حیات علمی و فرهنگی آنان را، پر فروغ تر از پیش، ادامه داده ایم؟!
به طور مثال آیا تندیسی از الغ بیگ، در شهرهایمان، و یا حداقل در استان زنجان، افراشته شده است؟! و یا مدرسه و کتابخانه و دانشگاهی به نام او، مزین گشته است؟!
ارسال مطلب برای صدای معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید