
سوم مارس روز جهانی نویسنده است.
این روز از سال ۱۹۸۶ نامگذاری شد و روزی است برای قدردانی از کسانی که دنیاهای جدیدی را پیش روی ما قرار میدهند.
تبریک روز نویسنده به کسانی که بخش بزرگی از فرهنگ ملت های مختلف در جهان را رقم زده اند. حتی انسان را به درجه ای رسانیده اندکه تحجر و انجماد را کنار بگذارد و با اندیشه های نابشان راه حل های انسانی، برای حل مسائل بیابد.
نویسنده ها آدم های خاصی نیستند. هنوز هم مسئولیت انعکاس اخبار راستین، بدون دخل و تصرف جناحی و گروهی و همچنین پای بندی به تعهد اجتماعی نسبت به درستی و صحت خبر بیشتر معطوف به خبرنگاران و روزنامهنگاران حرفهای است .
فکر نکنید نویسنده ها حتما باید تنهایی طلب و خلوت گزین باشند ؛ مهم تر اینکه، نویسنده ها دنیای جدیدی به روی مخاطب می گشایند.
بیش از سه دهه در کنار مشق معلمی ، عاشق خواندن و نوشتن ام به طوری که بعضی مواقع چون زنان حامله درد می کشم تا مطلبی را که در ذهن و روحم در جولان است به روی کاغذ و و یا صفحه موبایلم بپاشم.
نوشتن ذوق و هنری است یگانه که در نهاد تک تک ما با شدت و ضعف هایی حک شده است . برخی در پرورش آن کاهل، عده ای ساعی و برخی عاشق جوشش تراوشات ذهنی و قلیان خیالاتند. بسیار خوشبختم که در دو زبان فارسی (زبان رسمی) و زبان ترکی (زبان مادری) در حوزه های دوگانه نثر و نظم (شعر و رمان) و همچنین عرصه رسانه و خبر با عرق روحی و روانی خویش قلم می زنم.
خیلی ها می گویند خوش به حالت ! دوگانه سوزی ! و علاوه بر معلمی حقوق نویسندگی می گیری! غافل از آن که نوشتن در جهان سوم کاری دلی بوده و اگر احیانا پا روی دم کلفت ها بگذارید و یا در تاریک خانه های قدرت و ثروت نور بیافشانید بدون شک باید منتظر پرداخت هزینه های سنگین (پیدا و پنهان) از زندان ،جریمه، تعلیق و سایر محرومیت های فرهنگی _ اجتماعی باشید.

شمعی رو به باد
روزگاری نه چندان دور در دهه هفتاد، اکثر نشریات محلی مستقیم و غیرمستقیم، متأثر از حضور پررنگ معلمان قلم به دست بود. فرهنگیانی که ضمن عمل به وظایف سازمانی، اوقات فراغت خود را با نویسندگی (روزنامهنگاری و خبرنگاری) سپری میکردند تا ضمن بیان مشکلات معیشتی، منزلتی و صنفی خود از تریبونهای موجود با عرق روحی خویش تاثیر مثبتی در بهبود زندگی مردم پیرامونشان داشته باشند.
متأسفانه امروزه نسل معلمان پویا، جسور، قلم به دست، صاحب اندیشه و البته دست اندرکار حوزه رسانه و خبر رو به انقراض بوده و بسیاری از فرهیختگان فرهنگی کنج عزلت اختیار کرده و در زندگی شخصی خویش غوطهورند.
راه رفتن بر لبه تیغ
نویسندگی (روزنامهنگاری و خبرنگاری) در عصر انفجار اخبار و اطلاعات به ویژه در جهان سوم راه رفتن بر لبه تیغی است که هر لحظه امکان سقوط و هبوط در آن محتمل است. بدون شک هر کسی در وجودش بعدی از ابعاد متکثر نویسندگی را داراست. تلاش برای درک بی کم و کاست حقایق در نهاد ماست.
امروزه خبرنگاری دنیای بی سر و تهی است که چهار مقوله صحت، سرعت، دقت و کیفیت اضلاع اصلی آن است.

تأثیرات فضای مجازی بر حوزه نویسندگی و رسانه های گروهی
گرچه گوشیهای هوشمند و تکنولوژیهای جدید تمام عرصههای اجتماعی از جمله عرصه نویسندگی و خبر و ژورنال را متحول کرده و محدودیتهای زمان، مکان، زبان، امکان و جغرافیا را درنوردیده است و ما به طور روزافزون با انبوه خبرنگاران و نویسندگان آماتور و پدیدهی روزنامهنگاری شهروندان مواجه هستیم، لیکن هنوز هم مسئولیت انعکاس اخبار راستین، بدون دخل و تصرف جناحی و گروهی و همچنین پای بندی به تعهد اجتماعی نسبت به درستی و صحت خبر بیشتر معطوف به خبرنگاران و روزنامهنگاران حرفهای است.
چالشهای حوزه رسانه و خبر
یکی از مشکلات عینی این روزها، تأخیر فاز نشریات کاغذی نسبت به نشریات الکترونیکی و دیگر شبکههای اجتماعی مجازی است. همچنین گستره منطقهای مخاطب، تیراژ نازل و حوزه تأثیرگذاری اندک آنها نسبت به تلگرام، اینستاگرام، فیسبوک و امثالهم از دیگر مشکلات این عرصه میباشد.سینه سپر کردن یک نویسنده و خبرنگار در ثبت درست وقایع و به تصویر کشیدن چهره عریان واقعیت، به معنای دست کردن در لانه زنبور قدرت و ثروت بوده و علاوه بر خطر سقوط، احتمال گزیدگی همیشه وجود دارد.

تحلیل یا تکثیر؟ مسئله اینست!
از چالشهای های مثبت نویسندگان (خبرنگاران و اهالی مطبوعات) میتوان به کارکرد مثبت در ارتقای کیفی زندگی اجتماعی، پرتوافکنی بر تاریک خانه های قدرت و ثروت، بیان مشکلات واقعی مردم در قالب گزارشهای تحلیلی، یادداشتهای پژوهشی و در نتیجه امید آفرینی میباشد.
به هر حال نشریات کاغذی نیز همانند کتاب در معرض تهدید و تحدیدند و مطبوعات کاغذی هم به سان کتاب برای بقای خود محکوم به ارتقاء کیفیت و انطباق خود با تکنولوژیهای نوین و تحلیل رویدادهای مهم جاری هستند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

با عنایت به در پیش بودن برگزاری بزرگداشت حکیم نظامی گنجوی از بیستم اسفندماه و با توجه به توافق انجام شده با دبیرخانه ستاد مبنی بر فراخوان آثار تولید شده با مضامین حکیم نظامی توسط هنرآموزان و هنرجویان هنرستانهای هنرهای زیبا (و تشکیل نمایشگاهی ویژه از آنها در قالب یکی از هنرهای تجسمی، موسیقی، خوشنویسی، هنرهای سنتی، فیلم، انیمیشن و کارهای گرافیکی) هنرستان هنرهای زیبای دختران کرج در استجابت به این فراخوان ملی بر آن شد تا با الهام از آثار فاخر حکیم نظامی گنجوی ،اثری موسیقیایی در قالب قطعه ای بر روی ابیاتی از منظومه «عاشقانه ی لیلی و مجنون» با همراهی ارکستر هنرستان ارائه دهند.
خانم دکتر جلیلیان مدیر هنرستان هنرهای زیبای کرج در گفت و گو با خبرنگار صدای معلم گفت:
این قطعه برای پیانو ، ویلن و...نوشته شده که به همت هنرجویان هنرستان هنرهای زیبا و به رهبری خانم سحر ظفری مدرس این مجموعه آماده اجرا شده است. هنرآموزان و هنرجویان ما برای این قطعه خیلی زحمت کشیده و در مدت زمانی کوتاه به نتیجه مطلوبی دست یافته اند. به امید درخشش بیشتر هنرجویان البرزی در جشنواره های ملی
هنرستان هنرهای زیبا دخترانه کرج
این هنرستان در سال 1394 با یک رشته، (موسیقی) و 20 هنرجو (دانش آموز) توسط بخش خصوصی در ساختمانی استیجاری و قدیمی شروع به فعالیت نمود که البته از نظر کیفیت و فضای آموزشی مطلوب نبود. از سال 1396 و با توجه به اهمیت موضوع آموزش های هنری از سوی آقای مقدم مدیرکل جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی استان البرز، این هنرستان از بخش خصوصی گرفته شد و تحت مدیریت این اداره کل ادامه فعالیت داد. در اولین اقدام یکی از بهترین ساختمانهای این اداره کل در اختیار این هنرستان قرار گرفت و دو رشته گرافیگ و نمایش نیز به رشته های آن افزوده شد. اکنون این هنرستان با 113 هنرجو و نزدیک 30 مدرس و هنرآموز فعالیت می کند، با توجه به لزوم گسترش بیشتر و با دستور و پیگیری مدیرکل بخشی از فضای ساختمان که در اختیار یک موسسه بوده است در حال واگذاری به هنرستان می باشد که این مهم تا ابتدای سال تحصیلی جدید انجام خواهد شد و منجر به افزایش رشته و هنرجوی هنرستان خواهد شد. هنرجویان این هنرستان در حوزه های گوناگون مانند ، مسابقات فرهنگی و هنری ، جشنواره های تخصصی هنری و کنکور سراسری حائز رتبه های درخشانی شده اند به گونه ای که در کنکور 1400 تعداد چهار نفر از هنرجویان حایز رتبه های 2 و 3 رقمی شده اند.
رشته های مستقر در هنرستانهای هنر
با توجه به شرایط اقلیمی و بنا بر پتانسیلهای استانهای مختلف پراکندگی رشتهها متفاوت است.
رشتههای متداول هنرستانهای هنر عموماً شامل:
موسیقی با سه گرایش (نوازندگی سازهای ایرانی، نوازندگی سازهای جهانی و آهنگ سازی)
گرافیک، فتوگرافیک،سینما، نمایش،نقاشی، عکاسی
صنایع دستی،کارشناسی فرش، انیمیشن و ...
نحوه ادامه تحصیل در رشتههای هنری
هنرستانهای هنرهای زیبا شاخه فنی و حرفه ای است و فارغ التحصیلان هنرستانها برای ادامه تحصیل میتوانند با دیپلم رشته خود بدون طی پیش دانشگاهی به طور ناپیوسته در دوره کاردانی ادامه تحصیل داده و یا با سپری کردن دوره پیش دانشگاهی هنر، کارشناسی پیوسته بخوانند.
البته در نظام ۶_۳_۳ سال ۹۸ انقضای کنکور برای کلیه هنرستانها اعلام شده است.
برای کنکور هنر دروس عمومی عبارتند از:
زبان انگلیسی، زبان و ادبیات فارسی، عربی و معارف اسلامی.
و دروس تخصصی مشتمل بر:
درک عمومی هنر ۱ و ۲، درک عمومی ریاضی و فیزیک، ترسیم فنی، خلاقیتهای تصویری و تجسمی، خلاقیت نمایشی، خلاقیت موسیقی و خواص مواد.

وجه تمایز هنرستانهای هنر
دوره نوجوانی دوره رویاپردازی نوجوانان ماست و هنر کاری است دلی و روان خواه.
در هنرستانهای هنر تعلیم و تربیت توأمان صورت میگیرد. دروس تخصصی هنرجویان رشتههای هنری عمدتاً کارگاهی و عملی برگزار میشود.
جست و جوگری و خلاقیت ملاک هنرجویان هنر بوده و هنرجو برعکس مدارس آموزش و پرورش نیازمند سخت گیری و اعمال قوانین خشک نیست.
به واسطه انجام توأمان فعالیتهای عملی و آموزشی و در نتیجه توسعه و تعالی فکر و بسط اندیشه، فارغ التحصیلان رشتههای هنری معمولا پیشروتر از فارغ التحصیلان دانشگاههای هنر هستند و عموما خروجی چنین هنرستانهایی افرادی نسبتا خودساخته، کمالطلب و معرفتگرا میباشد.
نقاط قوت و ضعف هنرستانهای هنر
- از نقاط قوت هنرستانهای هنر ساماندهی و تجمیع آموزش تخصصی هنر در این هنرستانهاست. به طوری که در برخی از استانها هنرستانهای هنر در حال تبدیل شدن به قطب هنر میباشند.
- در تهران و کلانشهرهایی چون اصفهان، تبریز و... اولا هنرستانها کاملا تخصصی هستند؛ مانند هنرستان موسیقی پسران تهران. ثانیاً قدمت برخی از آنها نزدیک به یک قرن میباشد. امسال هنرستان موسیقی تهران یکصد سالگی خود را جشن خواهد گرفت.
- وجود چنین مراکزی باعث جذب و شکوفایی استعدادهای بکر (به ویژه در مناطق محروم) شده و از به حاشیه رفتن رشتههای هنری جلوگیری خواهد کرد.
از کاستیهای هنرستانهای هنر می توان ؛
- به بلاتکلیفی، مبهم و محل مناقشه بودن بحث مدیریت هنرستانهای هنر اشاره کرد. به طوری که هر کجا اقتدار ارشاد بیشتر باشد مدیر از کارکنان ارشاد انتخاب میشود و برعکس.
- دومین آسیب هنرستانهای هنر فقدان هنرستانهای دخترانه در اکثر استانهاست. به طوری که علاقه مندان دختر مجبورند به استانهای برخوردار مراجعه کنند و یا در هنرستانهای جوار تحصیل کرده و بعضاً از خیر تحصیل در رشته های هنر بگذرند.
- سومین آسیب هنرستانهای هنر بلاتکلیفی بین آموزش و پرورش و ارشاد (مخصوصا در بحث تجهیز و هزینه های جاری) میباشد. برای مثال ما در زنجان برای گزینش نیروهای آزاد تخصصی هر ساله بین آموزش و پرورش و ارشاد پاسکاری شده و نهایتاً بدون کسب نتیجه مطلوب مستأصل میشویم.
- چهارمین آسیب که عمدتاً متوجه شهرستانهاست، عدم دریافت شهریه و کمکهای مصوب انجمن و اولیا به بهانه دولتی بودن هنرستانهای هنر می باشد. این در حالیست که اکثر مراکز آموزشی به بهانههای مختلف برای گذران امورات جاری خود مجبور به دریافت کمکهای مردمی هستند.

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
محمد بهمنبیگی نویسندهٔ ایرانی و بنیانگذار آموزش و پرورش عشایری در ایران در 26 بهمن 1298 چشم به جهان گشود .
بهمن بیگی می گفت : « یکی از شعرای نامدار ایران میگوید : «از دشمنان شکایت برند به دوستان، چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟»
مردم کرهی خونآلود خاک، هیچگاه روی آسایش ندیدهاند. این مردم گمراه و مظلوم، یا همیشه با هم در جنگ بودهاند و یا در تدارک جنگ، فقط تعلیم و تربیت باید و میتواند به چنین وضع اندوه باری خاتمه دهد. شمار سالها و قرنهای صلح و صفای این مردم، بهمراتب کوتاه تر و کمتر از سالهای جنگها و خونریزیها بوده است.
با این همه خونریزی و کشتار، حیرتآور است که چگونه رنگ آبهای روی زمین، آبهای رودها، دریاها و اقیانوسها آبی مانده است.
ما هماکنون در همهجا، با یکدیگر در جنگیم و یا داریم آمادهی جنگ میشویم.
من همهی زمامداران، فلاسفه و بزرگان دنیای کنونی را متهم میکنم که تعلیم و تربیت را خوار و بیمقدار و کم و کوچک شمردهاند و به همین دلیل، جنگ را بر صلح چیره ساختهاند، باید این بنا فرو ریزد و شالودهی دیگری استوار گردد.
تعلیم و تربیت امروز جهان، ما را به سوی جنگهای بزرگ دیگری میکشاند.
نگاهی به سلاحهای جهان، از بمبهای ویرانگر بزرگ، تا اسباببازیهای کوچک کودکان، نشان میدهد که ما با شتابی عجیب، فاصلهی بین گلستان حیات و گورستان نیستی را میپیمائیم.
دنیای ما، دنیای جنگجویان و فاتحان است. افتخارات بزرگ گیتی نصیب ماجراجویان، دیوانگان و خونخواران میشود.
کار انسان ستمدیده و ستمکش، در نتیجهی نقایص دستگاههای تعلیم و تربیت، به جایی رسیده است که در اغلب نقاط جهان، پدران و مادران، نامهای جنگجویان خونآشام را برای فرزندان خود انتخاب میکنند.
من ساکن شهر شیراز، شیراز شهری است در جنوب ایران. دو شاعر بینظیر پرورده است، به نامهای سعدی و حافظ. این دو شاعر، محبوبیت و شهرت جهانی دارند.
در چنین شهری، که بیش از یک میلیون نفر جمعیت دارد، یک مرد و یک پسر، به نام سعدی یا حافظ، وجود ندارد. ولی در هریک از کوچهها و خیابانهای آن، دهها چنگیز، تیمور و هلاکو، از سر و کول هم بالا میروند. جنگجویانی که هزاران هزار مادر را داغدار ساختهاند. جنگجویانی که از کلهها، منارهها ساختهاند. جنگجویانی که خیلی آسوده و راحت، فرمانهای قتلعام مردم بیگناه شهرها را صادر کردهاند. این قساوتها و ستمها همه از کمبودها و اشتباهات تعلیم و تربیت سرچشمه میگیرد.
باید فلسفهی کنونی آموزش و پرورش گیتی، زیر و رو شود. باید به فیلسوفان گذشته درود بفرستیم و در انتظار بزرگان دیگری باشیم.
یکی از مهمترین دلایل این شکست عظیم و اندوهبار را در این میدانم که در دنیای کنونی، معلمان احترام کافی نمیبینند.هنگامی که حرفهی شریف و عزیز معلمی، عزت کافی نیافت و نداشت. هوشها و استعدادهای گرانبها را از دست میدهد.
در هیچ یک از کشورهای گیتی، احترام و عزت معلم، به اندازهی افسر، مهندس، طبیب، بازرگان، کشتیگیر، دونده، قاضی، وکیل عدلیه، دلال و سیاستمدار نیست. جهان و اولیای جهان باید هوشمندترین فرزندان خود را برای آموزگاری، دبیری و استادی اطفال خود، برگزینند.
هنگامی که شغل نجاتبخش معلمی، نتواند هوشها، قریحهها و استعدادها را جلب و جذب کند؛ کار به همینجا میکشد که کشیده است. من در این زمینه گفت و گوی فراوان، با این و آن داشتهام.
میگویند شمار معلمان زیاد است. افزایش حقوق و دستمزدشان به حدود پزشک و مهندس، ارقام نجومی میطلبد. میگویم: چنین افزایشی، به یک دهم ارقام نجومی هزینههای جنگی و تجهیزات ارتشی، نمیرسد و فراموش نکنیم که اگر برگزیدگان شایسته و راضی را به شغل معلمی، به کار گماریم ریشههای پلیدی میخشکد.
اختلافات قوی، خصومتهای نژادی، تعصبهای ملی و تاریخی، از میان میرود، غائلهها و فتنههای پرخرج فرو مینشیند و راه برای نیکبختی انسان هموار میگردد.
بههرحال باید دست به دامن معلم برگزیده و هوشمند شویم. او را خشنود و راضی نگاه داریم و از شمار معلمانی، که این شایستگیها را ندارند بکاهیم و آنان را به کارهای دیگر بهگماریم و به خاطر داشته باشیم، که در امر تعلیم و تربیت، ارزش کیفیت، بهمراتب بالاتر از کمیت است.
نداشتن مدرسه، بیزیانتر از داشتن مدرسهی عاطل است. کیفیت کم و مطلوب، بهتر از کمیّت زیاد و نامطلوب است. مدرسهای که کار نمیکند و کارنامه میدهد، مدرسهای که به تعصب دامن میزند، مدرسه نیست، زندان کودکان است. چه بهتر که فرو ریزد و زندانیان کوچک و خردسال را آزاد سازد. » ( این جا )
« صدای معلم » ضمن بزرگداشت این فرخنده روز ، دل نوشته ای را از « امراله یوسفی » ( 1 ) پژوهشگر و از پیشکسوتان تعلیم و تربیت معاصر تقدیم شما می نماید .

علیاکبر میرزا آقاتبار مدرس پیشکسوت، اهل تحقیق و مداقه، کارشناس ارشد ادبیات با ۳۰ سال سابقه کاری، خوش مشرب و اجتماعی و مشوق من برای برگزاری نمایشگاه مصور کتاب،خوشنویسی و... در شهیدستان کرج میباشند.
قبلا دو کتاب "در جست و جوی نان" و "وداع با جنگ" آثار منتشر شده آقاتبار را مطالعه و معرفی کردهام. در این مجال نگاهی گذرا به " آوای غوکان " جدیدترین اثر منتشر شده این معلم نویسنده در زمستان ۱۴۰۰ میاندازیم.
آقاتبار در مورد خود می گوید: «درست در بلندترین شب سال ۱۳۴۴ در روستای پاشا کلای آمل متولد شدم، شبی که برف سپید و درخشان سراپای روستا را بر گرفته بود و از ظلمات آن کمی کاسته بود»
آوای غوکان
"آوای غوکان" داستان گرفتار آمدن دو قورباغه و بچههایشان "دم و بازدم" در دل چاهی تنگ و تاریک است. آنها به دنبال راهی برای رسیدن به برکهها و دشتهای آزاد در تلاشند، اما مارهایی چمبره زده بر سر چاه مانعی جدی در این مسیر میباشند. بالاخره نیل پدر خانواده دل به دریا زده و در تقلای جستن و رهانیدن خود و خانواده از چاه است . در این راه با مارها در افتاده و ابتدا پا و سپس جانش را در راه آزادی از چاه ویل زندگی نکبت بارش از دست می دهد.
آوای غوکان نمادی از زندگی انسان هایی است که در چاه تعلقات و وابستگیهای مادی غرق گشتهاند و هر روز بر عمق این چاه تعلقات افزوده میشود. به گونهای که روح بزرگ را در بند زندان تن و دنیا به اسارت کشیده و با تاسفی شیرین به چنان اسارتهایی دلخوش کردهاند و به قول شاعر:
"این جهان زندان و ما زندانیان
حفره کن زندان و خود را وارهان"
در آوای غوکان "نیلِ پدر" راهی برای نجات خانواده و دیگر غوکان خاموش با ایثار و شهامت راهی مییابد و خود در این جستارگشایی آسمانی میشود.
"در ته چاه دو غوک به نامهای نیل و شط همراه بچههایشان دم و بازدم روزگار میگذراندند. پایان یک شب که شط و بچهها در خواب بودند مثل بیشتر شبها نیل در دل آسمان مهتابی به کمک بوتههای دیواره چاه آرام آرام خود را به بالای چاه رساند و بر شاخه ای از آن درخت که سر در چاه داشت نشست دزدانه به تماشای دلگشای بالای چاه مشغول شد..."

"من مطمئنم که او مرگ راحتی داشت، هر چند در تمام چهار سالی که او به همراه خانوادهاش در آن چاه گرفتار بود از او بیخبر نبودیم اما هرگز به کمکش نرفتیم. تنها سرگرم زندگی روزمره خود بودیم اما امروز باید سوگ او را به نیکی بگذاریم.
از این رو همه باهم با صدایی بلند که تا دوردست ها برود و گوش مارها را کر کند بخوانید: ای رفیق نازنین، آرام بخواب گرچه برایت دلتنگیم، اما هرگز تو را از یاد نمی بریم... هرگز"
آقاتبار در اثارش با قلمی شیوا، سلیس و بیتکلف با مخاطب مواجه میشود و در سراسر کتابهایش گویی وی دوربین برداشته و از گذشته، حال و آینده شخصیت های داستان فیلم برداری و از تکنیک ادغام تصاویر بهره میبرد.
حرکت از تصویر بسته سرشانهها، به تصویر نیمبسته کل اندام و زندگی مملو از سادگی، صداقت و صمیمیت نویسنده نشأت میگیرد و البته هنر نویسنده آنست که از تصویر محیط سرسبز شمال و صدای جنگلهای مه گرفته رویا، فیلم ساخته و خواننده گریزپای را به دنبال خود بدواند و بالاتر از آن ضمن بهرهمندی از طعم و بو و لامسه در یک کلمه، زندگی بسازد.
آوای غوکان و ماهی سیاه کوچولو
راستش خوانش خط به خط آوای غوکان استاد علی اکبر میرزا آقاتبار ناخودآگاه مرا به یاد "ماهی سیاه کوچولوی صمد بهرنگی" میاندازد. جان مایه نوشتهها و منبع الهام هر دو نویسنده مردم عادی کوچه بازار و روستاییان ساده دل، دشت ها و برکههای زادگاه و نهایتا دانشآموزان پاکسرشت محصور در زندان زمان و مکان پیرامونی خویشند.
صمد بدون اینکه ژست روشنفکری بگیرد به دل توده می زند و با زبان ساده و بهره گیری از تمثیلات و استعارههای نغز بومی به بیان مشکلات و معضلات جامعه پیرامونی خود همت میگمارد. وی به عنوان معلمی دلسوز، آگاه و قهار بدون در نظر گرفتن منافع شخصی، فداکارانه دست به تربیت دانش آموزان شجاع و اندیشمند می زند.
صمد در خصوص مرگ و زندگی می گوید:
"مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید... مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد".

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

در روز دوشنبه 20 دیماه 1400مراسم نکوداشت و یادبودی در صدوهفتادمین سالروز شهادت میرزا تقی خان امیر کبیر با اهتمام هیأت امنای خانه تاریخی امیر کبیر و شورای اسلامی هزاوه در فرهنگ سرای آیینه اراک برگزار گردید. در این مراسم که بزرگان فرهنگ و هنر و رسانه استان مرکزی شرکت داشتند از محضر مورخین، اساتید و نوادگان امیرکبیر نیز به عنوان سخنران استفاده شد.
میرزا محمدتقیخان فراهانی (زادهٔ ۱۱۸۵ خورشیدی در هزاوه) مشهور به امیرکبیر، اولین صدر اعظم ایران در زمان ناصرالدینشاه قاجار طی ۲۸ مهر ۱۲۲۷ خورشیدی تا ۲۲ آبان ۱۲۳۰ خورشیدی بود. امیر کبیر پس از عزل در حمام فین کاشان به قتل رسید، ابتدا جنازه او در گورستانی واقع در پشت مشهد کاشان به خاک سپرده شد. اما چند ماه بعد با تلاش همسرش عزتالدوله، پیکر امیرکبیر را به کربلا حمل کردند و در حرم امام حسین (ع) به خاک سپرده شده است. محل دقیق مزار امیر در حجره جنوب شرقی صحن، یا حیاط مسقف شده فعلی حرم سید الشهدا، قرار دارد.پس از مرمت های جدید، سنگ مزاری برای ایشان، روی دیوار حجره نصب شده است تا نشانی از آن بزرگ مرد باشد. شعری روی سنگ مزار امیرکبیر که در آن زمان انگاشته شده بود گواه بر شهادت و سعادت او در آسمان، و جهنمی بودن قاتلانش می باشد.

یکی از مواردی که دراین مراسم برای زنده ماندن یاد و خاطره امیر مصلح برای آیندگان ونکوداشت رشادت های امیرکبیر، از طرف سخنرانان مطرح شد بازسازی و احیای مزار و سنگ قبر ایشان در کربلا بود که نیاز به پیگیری مدیران استانی و رایزنی با مسئولین فرهنگی و دیپلماتیک در کشور عراق دارد.
از مهمترین اقدامات امیرکبیرمی توان تأسیس مدرسه دارالفنون، انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه، رسیدگی به وضع مالیه، اصلاحات اجتماعی، سر و سامان دادن به ارتش، اصلاح سیاست خارجی، اصلاحات مذهبی، حذف القاب و عناوین و فرمان قتل سیدعلی محمد باب را نام برد.
امید است با مرور و مطالعه حوادث و رویدادهای عبرت آموز تاریخی به جای خواب رفتن بیدار شویم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
با روی کار آمدن اتحاد جماهیر شوروی در 1922 مسیحی ( 1301 خورشیدی ) و تشکیل حزب کمونیست شوروی تمامی احزاب در آن کشور یا قلع و قمع شده و یا در حزب کمونیست حل شدند. این حزب با شعار ضد امپریالیسم به قدرت رسید و دیری نپایید خود به امپریالیسم خونخوار تبدیل گشت. شاخۀ حزب تودۀ آذربایجان یکی از نیرومندترین شاخه های ایالتی حزب بود که به دستور شوروی در سال 1324 خورشیدی منحل شد و اکثریت آن به فرقۀ دموکرات گرویدند. که نشانه ای از فرمان برداری بی چون و چرا از رهبران شوروی بود. بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ حزب توده و فرقۀ دموکرات. نشان می دهد صرفاً سودای بهره گیری سیاسی با محوریت شخص استالین در میان بوده است.
در سال 1320 نزدیک به 3000 مأمور امنیتی شوروی همراه ارتش آن کشور به دنبال اشغال ایران وارد سرزمینمان شدند. چهار سال بعد در شمال غرب کشور، کشوری که دارای دولت مرکزی پادشاهی مشروطه است یک فرد ساده لوح و عده ای ماجراجو اعلام خود مختاری و جمهوریت کرده، وزیر جنگ تعیین می کنند، تمبر چاپ می کنند و معلمانی که اصرار داشتند به زبان علم و هنر و فرهنگ ایران تدریس کنند را دستگیر و تبعید می کنند و کتابهای درسی که به زبان فارسی بودند را می سوزانند. اینها مقدمۀ جدایی بود. سران نمادین فرقۀ دموکرات در دام توطئۀ وحشتناک تجزیه و تیر خلاص برای ایران افتاده بودند. در آخرین روزهای تار و ظلمانی ، نامه ای ننگین با امضاء پنج تن از سران نمادین فرقه که پیشه وری هم جزء آنها بود به استالین می فرستند و درخواست پشتیبانی بیشتر از شوروی کرده و ننگین تر از آن استالین را می خواهند قانع کنند که آنها بهترین حافظان منافع شوروی در شمال غرب ایران خواهند بود. تنها پس از یک سال ترکتازی در آذربایجان ( 1 ) ، پیشه وری هنگام فرار ( سال 1325 ) در بانک ایران و شوروی 5,2 میلیون تومان در حساب شخصی خود پس انداز داشت. روسیان نیز همانند شئونیسم ترک، حتی بیش از آنها در تمام سرزمینهای اشغالی ایران سه مورد را در دستور کار خود قرار داده و اجرا کردند.
مهمترین مأموریت فرقه نیز اجرای همین سه مورد در آذربایجان بود. آنها مجریان بی چون و چرای اوامر ملوکانۀ حزب مادر بودند. ولی نعمت آنها خوب فهمیده بود که زبان و ادب فارسی بن مایۀ هویت ایرانی است.
دلایل این ترکتازی در سال 1324 خورشیدی و پاگرفتن عدۀ اندکی مزدور در آذربایجان عبارتند از :
فرقۀ دموکرات طی یک سال، آزادی بیان را که در سالهای نخست سلطنت محمدرضا پهلوی از روزنامه ها به مشام می رسید، در آذربایجان محدود به شعارهای ضد فئودالیستی کرده و با عوام فریبی، روزنامه های آزاد را قلع و قمع کرد. فقط معدودی فرصت طلب برای کسب قدرت در سازمانهای چپ به سان مگسانی گرد شیرینی به مزدوری غاصبان پرداخته و در روزنامه ها به جعل تاریخ و هویت بافی پرداختند. در واقع جهل یا تجاهل خود را پشت نقاب شعارهای ضد فئودالیستی، در خدمت مقاصد سیاسی قرار دادند؛ با هدف جدا کردن سرنوشت آذربایجان، از تنِ چند هزار ساله ایران. می خواستند بلایی که بر سرِ آران آوار کردند بر سر آذربایجان نیز بیاورند.

( تصویر دسته جمعی اعضای فرقه دموکرات. در میانه تصویر سید جعفر پیشهوری حضور دارد و در بالای سر جمعیت دو پیکره بزرگ از لنین و استالین، رهبران کمونیست شوروی سابق به چشم میخورد.)
ویکی پدیا
دلایل نجات آذربایجان در 21 آذر 1325 خورشیدی عبارتند از :
هیچ سند معتبری از تهدید به استفاده از سلاح هسته ای توسط « هری ترومن » رئیس جمهور وقت امریکا علیه «استالین» مبنی بر نجات آذربایجان وجود ندارد.
هنگامی که زبان و ادب فارسی از لوح زندگانی آران پاک و تقریباً همزمان تغییر خط اعمال شد، ارتباط مردم با فرهنگ دیرین خود کم رنگ گردید و از سوی دیگر ديدگاه نژاد پرستی روسیان که پشت انترناسیونالیسم و سوسیالیسم سنگر گرفته بود، ریشه های درخت کهنسال و با شکوه فرهنگ ديرين ايران را در آن سوی ارس لرزاند. به طوري كه امروز مردم آن دیار حتی سنگ قبر اجداد خود را نمی توانند بخوانند. از گذشتة خود به جز بخشي از فولكلور چيز ديگري ندارند. با اينكه فولکلور تجلی گر اصالت قومی و ملی است، ولی اگر ملتی صرفاً بر آداب و رسوم و افسانه ها و تصنیف های عامیانه تکیه کند، از ریشه هایش بریده می شود. فکر و زبانش یا روسی می شود و یا انگلیسی. چرا که در این هنگامۀ وانفسا در برابر نفوذ سرسختانۀ زبان انگلیسی به عنوان زبان محیط بر تکنولوژی و زبان روسی به عنوان زبان محیط بر فکر و زبانِ اقمار روسیه و هم مرز با زبان فارسی، حیدر بابا چقدر می تواند مقاومت کند و دیوان شمس چقدر؟
بيش از 70% واژگانِ زبان كنوني آذربايجان ريشة تركي ندارند و نيز این زبان داراي فرهنگ آوايي و تعبيرات و امثال و اصطلاحات و روح ايراني است. حذف هر کدام از زبانهای محلی، ما را از بخشی از فرهنگ ملی مان دور خواهد کرد. همۀ زبانهای محلیِ ایرانی در رشد و اعتلای زبان و ادب فارسی سهم به سزایی داشته و دارند و نیز زبان و ادب فارسی در ثبات آنها. لذا زبان فارسي محيط بر هويت ملي و فرهنگي ایرانیان و متعلق به همة مردم و طوايف و اقوام ايران است نه يك قوم خاص و فراتر از زبان رسمي، زبان علم و هنر و فرهنگ ايران است.
عده ای جاهل یا متجاهل به این امر هستند و به ناراستی جایگاه زبان و ادب فارسي را با زبان در كشور سوئيس و يا كشورهاي قارة امريكا و اقيانوسيه مقایسه می کنند. در این کشورها زبان صرفاً قراردادی برای ارتباط معرفی شده و احاطۀ کامل بر هويت ملي و فرهنگي آن مردمان ندارد. . بسیار مضحک می نماید جمع ضدینِ حزب توده و فرقۀ دموکرات. نشان می دهد صرفاً سودای بهره گیری سیاسی با محوریت شخص استالین در میان بوده است.
چرا سعدي و حافظ آثار خود را به زبان مادري ننوشتند؟ اگر ما به فرض شنوندۀ صحبت سعدی با مادرش باشیم، محال است که بتوانیم صحبت آنها را کامل بفهمیم. زبان مادری سعدی دست خوش تحولات زیادی شده ولی زبان ادبی بوستان و گلستان اقتدار خود را در ایران بعد از هفت قرن حفظ کرده است. سعدی زبان شناس بلامنازع، « نیرومندیِ طبع زبان فارسی را به آب روان تشبیه می کند » ( 2 ) آن هم نه در برابر زبانی با چهار تا داستان کوتاه و چند شعر بند تنبانی بلکه در برابر زبان عربی. حافظ ادیب و عارفی برجسته، « پارسی گویان را بخشندگان عمر می خواند. »
چرا قطران تبریزی، همام تبریزی، نظامی گنجوی و خاقانی شروانی آثار خود را به زبان مادري ننوشتند؟ آنها نه تنها یک بیت شعر ترکی ندارند، قطران ادیب بزرگ، « لشگر ترکان را بد اندیشان و آفت می خواند. » نظامی گنجوی داستان سرای بلامنازع و زبانشناس برجسته، هم رأی با شروانشاه « ترکانه سخن را سزاوار و شایستۀ ایرانیان نمی داند. » ( 3 ) ساده لوحی است که این مضامین را صرفاً نشأت گرفته از قریحۀ شعر دانسته و چشم را بر هویت اجتماعی و فرهنگی یک ملت ببندیم. که پشتِ حتی تک بیتها و جمله هايي از آنها دهه ها و شاید قرنی تجربۀ علمی و عرفانی و ایمانی وجود دارد.
شعور جمعی مردم ایران به اتفاق آرا، فارسی دری را به عنوان زبان علم و هنر و فرهنگ ایران برگزیدند و همانند ابر و باد و مه و خورشید و فلک، دست تقدیر، همۀ بزرگان و خردمندان در ادوار مختلف بعد از اسلام را به کار گرفت تا زبان ایران بزرگ، فارسی دری شود. یعنی درّ دری میراث دار تمدنهای اصیل و باشکوه قبل و بعد از اسلام باشد. که اميدوارم به غفلت از آن بهره مند نشویم. به قول شهریار :
شاعران خود قلم سحری از این نقاشند شعر چون زنده نباشد که قلم زنده از اوست
خود چو حافظ خلفش هست و نمیرد سعدی همچو فردوسی توسی که عجم زنده از اوست
نی که رومی زد و چنگی که نظامی بنواخت جام افسانۀ شرق است که جم زنده از اوست

در وانفسایی که قوم مهاجم عرب، اسلام را با مقدس دانستن زبانش مرکبی برای عربیزه کردن منطقه به کار گرفته بود، در گسترۀ سرزمین ایران برای پاسداشت اصالت و شرف ایرانی، راد مردی به نام رادمان پسر ماهک معروف به یعقوب لیث، جان بر کف، اضمحلال روحیۀ ایرانی را غیر ممکن ساخت و سپس در کنار مبارزه های شعوبیه و خرمدینان، نهضت بی نظیر ادب فارسی شکل گرفت و در خفگان حکومت بنی عباس، نامورنامۀ فردوسی روحی تازه در کالبد ایران دمیده و سهم به سزایی در رفع خطرِ انحطاط زبان فارسی ایفا کرد و امروز به جرأت مي توان گفت زبان فارسي « خار چشم دشمنان ايران » بزرگترين نيروي ملي ايرانيان است. نهضت عظیم ادب فارسی سهم عمده ای در استقلال فرهنگی و اجتماعی ایران داشته است. با اینکه بعد از ورود اعراب به ایران، زبان عربی، زبان علمی دنیای اسلام شد. اما سه چیز در زبان عربی مدیون ایرانیان است. چرا سعدي و حافظ آثار خود را به زبان مادري ننوشتند
برخی کوته نظرانه، عربی بودن کتابهای دانشمندان علوم مختلف را در آن دوران نقص زبان فارسی می خوانند. اما آنها نه دلایل گسترش فرهنگی و سیاسی زبان عربی در حوزۀ تمدنی اسلام را می دانند و نه معنا و نقش زبان علمی را در یک حوزۀ تمدنی.
به گفتۀ شادروان دكتر پرويز ناتل خانلري ادیب و زبان شناس معاصر : « اگر مواردي را كنار بگذاريم كه نياز به اصلاح علمي و فني دارد، من در زبان فارسي نقصي نمي بينم و هر جا كه در تعبير از معنيِ مقصود خود به مشكلي برخورد كنم آن را نقص خود در آگاهي از دقايق اين زبان مي دانم نه عيب فارسي. در اين زبان گويندگاني بوده اند كه هنوز پس از قرنها ديگران به سخن ايشان آفرين مي گويند و هيچ يك تا آنجا كه من مي دانم، به سبب نقص زبان ناگزير نشده اند كه مقصود خود را مانند لالان با اشارات سر و دست و چشم و ابرو بيان كنند . . . » ( 4 )
امروز تجزیه طلبان (دشمنان خورشید) ( 5 ) با هیبتی از فرق سر تا نوک پا سیاست زده، نقش حزب توده را ایفا می کنند. مهره هایی از آنها ظاهر اسلامی به خود گرفته و ترکتازی می کنند. مردم شريف و نجيب آذربایجان مبهوتِ بي حيايي دشمن خورشيد شده اند و خوب مي دانند اگر ناحق ها را حق مي خوانند، آمده اند كه سر ببرند تا كلاه دهند.
با اينكه دشمن را نبايد كوچك انگاشت ولي اگر برنامه ريزي هاي ما عاقلانه و دورانديشانه باشد بيگانگان هم براي ارتباط با يك عاقل برنامه ريزي خواهند كرد نه يك سفيه.
آن تویی آن زخم بر خود می زنی بر خود آن دم تار لعنت می تنی
بیلبوردهایی در میادین شهرهای ایران با مضمون « تحصیل بهتر در ترکیه » خود نمایی می کنند؛ که مجوزشان را دولت های جمهوری اسلامی صادر می کنند. اولیای ساده لوح به راحتی متقاعد می شوند، به جای اینکه میلیون ها تومان صرف هزینۀ فرزندشان در مدارس غیر انتفاعی کنند ( که بیشتر به بنگاه های معاملاتی شبیه است نه مدرسه )، کم و بیش این پول را هزینۀ سالانۀ بچۀ خود در ترکیه بکنند. مقصر اصلی نه ترکیه بلکه به اصطلاح مقامات فرهنگی کشورمان هستند.
آقایان مقامات فرهنگی که نام فرهنگ را به یدک می کشید، با آموزش و پرورش ایران چه کردید؟ با کشور چه کردید؟ چرا صدها هزار دانش آموز بی انگیزه، ناامید، در لبۀ اعتیاد و فراری از کشور (چه فرار فیزیکی و چه غیر فیزیکی) را نمی بینید؟ بيشتر اين بچه ها از برنامه ريزان آموزش و پرورش با استعدادترند. چه دستهایی در دولت ایران وجود دارد که می خواهند نوجوانان ایرانی تحت آموزشِ حکومت اردغان، دولتی با اعتلاف اسلام گرایان و شئونیسم ترک (ترکیبی از فریب و دروغ و نسل کشی)، دولتی کُرد کش و ایرانی کش قرار گیرند و در اذهان کودکان ما به زبان تاتاری تاریخ جعلی حقنه کنند؟

بی توجهی به این مهم را یا باید به حساب بی تدبیری مقامات گذاشت و یا سیاستی که تجزیه طلبان را بدیلی در مقابل رشد مردم سالاری در دست آنها نگه می دارد.
[1]- اصطلاحی در ادبیات کلاسیک در قبال تازش و ددمنشی ترکان آسیای میانه، مغول، تاتار و . . .
[2]- چو آب می رود این پارسی به قوت طبع نه مرکبی ست کز وی سبق برد تازی
[3]- دیوان ترکی منسوب به نظامی گنجوی در پی ملت بافی برای آذربایجان توسط شئونیسم ترک منتشر شد. این دیوانِ جعلی هیچ سند معتبر خطی در جهان ندارد و در مقایسه با آثار نظامی گنجوی شاعر ایرانی، هم از نظر ادبی و هم از نظر محتوی فکری بسیار سخیف می نماید و منسوب کردن آن به نظامی گنجوی، اهانت بزرگی به ساحت شاعر ایرانی است.
[4] - کتاب « زبانشناسی و زبان فارسی » - انتشارات توس – چاپ هفتم – زمستان 1368– صفحۀ 171
[5] - آن دشمن خورشيد بر آمد بر بام دو چشم ببست و گفت خورشيد بمرد ( مولوی )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در بهار 1394 که مشغول تحصیل در دانشگاه شهید چمران اهواز بودم، همراه خانواده و جمعی از دوستان به شهر باستانی شوش رفتیم. شوش، اولین شهر جهان، با قدمتی قریب به 7000 سال پیش از میلاد مسیح است. شهر شوش پایتخت زمستانی شاهان هخامنشی نیز بوده است. زیگورات چغازنبیل و کاخ بزرگ آپادانا در این شهر قرار دارند.
آپادانا، کاخی بسیار بزرگ و مجلل بوده است، که اکنون ویرانه ای از آن باقی مانده است. کاخ آپادانای شوش در زمان داریوش بزرگ، در حدود سالهای ۵۱۵ تا ۵۲۱ پیش از میلاد، به دستور او بر روی آثار و بقایای عیلامی در شوش بنا شد. دیوارهای این کاخ از خشت با نمای آجری و ستونهای آن از سنگ بوده است. دیوارهای داخلی آن با آجر لعابدار پوشیده شده بود و دارای نقشهای سربازان گارد جاویدان، شیر بالدار و گل نیلوفر آبی بوده است. بخشهای مهمی از این کاخ در زمان اردشیر یکم هخامنشی (۴۶۱ پیش از میلاد) دچار آتشسوزی شد و در زمان اردشیر دوم (۳۵۹ پیش از میلاد) بازسازی شد. سرانجام این کاخ مانند سایر کاخهای هخامنشی در زمان حمله ی اسکندر مقدونی به کلی ویران شد.
زیگورات دوراونتاش (به آشوری: Dūr Untaš، به ایلامی: Āl Untaš dNapiriša)که بیشتر با نام چُغازَنبیل شناخته میشود، نیایشگاهی باستانی است که حدود ۱۲۵۰ سال پیش از میلاد در تمدن ایلام ساخته شد. این زیگورات، بنای مرکزی محوطه باستانی بهجای مانده از مجموعه ایلامی دوراونتاش (شهر اونتاش) است که نزدیک شوش در استان خوزستان قرار گرفتهاست. چغازنبیل در سال ۱۹۷۹ میلادی به عنوان اولین اثر تاریخی از ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو جای گرفت و معماری منحصر به فرد آن، در کنار زیگوراتهای کشف شده در میان رودان، برای باستانشناسان و علاقهمندان به تاریخ و میراث فرهنگی جهانی شناخته شدهاست. تا پیش از کشف زیگوراتهای کُنار صَندَل و تپه سیَلْک، چغازنبیل تنها نمونه یافت شده از این نوع بنا در ایران بود. خاورشناسان چغازنبیل را کهنترین ساختمان مذهبی شناخته شده در ایران میدانند.
در کنار آثار به جای مانده از کاخ آپادانا، موزه ای بنا شده است، که برخی از آثار تاریخی در آن به معرض نمایش گذاشته شده است. تابلوی سرباز هخامنشی و شیر بالدار از آثار بی نظیر این موزه هستند. متاسفانه، بعد از اطلاع یافتن اینجانب از ربایش تابلوهای اصلی توسط فرانسویان و بدلی بودن تابلوهای موزه، بسیار منقلب شدم. امروز، این حس را با شما به اشتراک می گذارم. به راستی، چرا آثار تمدن ایرانیان در موزه های اروپائی و آمریکائی نگهداری می شوند؟
وقتی به فرانسه بروید، فرانسویان با افتخار شما را به بازدید از موزه لوور می برند. موزه لووْر (به فرانسوی: Musée du Louvre) بزرگترین موزه ی هنر و یک بنای تاریخی در مرکز شهر پاریس میباشد. در این موزه بالغ بر ۳۸۰۰۰ اثر هنری مربوط به پیش از تاریخ تا سده ۲۱ میلادی در فضایی بالغ بر ۷۲۷۳۵ متر مربع جمعآوری و در معرض دید قرار گرفته اند. در سال ۲۰۱۷ میلادی، موزه لوور، با ۸/۱ میلیون بازدید کننده، در فهرست پربازدیدترین موزه های جهان قرار گرفت. یکی از سالن های اصلی این موزه مربوط به آثار تمدن ایرانیان است. در کنار آثار تمدن مصریان و سایر ملل شرقی و آفریقائی و ... هنگامی که وارد بخش ایران در موزه لوور میشوید و زمانی که اجسام باستانی عظیمالجثه ایران را در آن جا مشاهده میکنید در ابتدا اشک در چشمان هر ایرانی حلقه میزند؛ که چرا این اشیاء تاریخی باید در این کشور باشند ؟ در فرانسه ای که خود را مهد دموکراسی می خواند. برخی از این اشیاء و آثار تاریخی مانند سرستون های کاخ آپادانا آن قدر حجیم و سنگین هستند که برای حرکت دادن آنها نیاز به جرثقیل ها و ماشین آلات بسیار بزرگ بوده است. بر اساس اسناد تاریخی، بیشترین آثار تاریخی که از ایران خارج شده است مربوط به دوران ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه است که در آن دوران امتیازات ویژهای برای کشف و خارج کردن اشیاء تاریخی ایران به فرانسویها داده شده بود.
( نقاشی رنگ روغن از ناصرالدین شاه، پادشاه قاجار که در موزه لورر نگهداری میشود | عکس از وبسایت تمدن ما )
ژان دیو لافوا و همسرش در زمان ناصرالدین شاه قاجار، با قراردادی خفت بار، اکتشاف و غارت آثار تاریخی در آپادانا را به عهده گرفتند، و تمام آنچه قابل انتقال بود را به فرانسه منتقل کردند، و آنچه قابل انتقال نبود را نابود می کردند. چرا؟ شاید، به خاطر احساس حقارت در برابر عظمت تمدن ایرانی. این احساس حقارت هنوز هم در غربیان زنده است. ژان دیولافوا در کتاب خاطراتش میگوید: «دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روزهای اخیر پیدا شدهاست با تاسف تماشا میکردم، در حدود دوازده هزار کیلو وزن دارد! تکان دادن چنین توده عظیمی غیرممکن است. بالاخره نتوانستم به خشم خود مسلط شوم، پتکی بدست گرفتم و به جان حیوان سنگی افتادم. ضرباتی وحشیانه به او زدم. سر ستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوه رسیده از هم شکافت.»
یکی از مهم ترین، زیباترین و ارزشمندترین اشیاء تاریخی ایران در موزه لوور فرانسه، بدون شک «گاو دوسر» یکی از سرستونهای اصلی تخت جمشید است. آثار بسیار برجسته و گران سنگی مانند سنگنگاره یادبود اونتاش ناپیریشا، سنگنگاره زن عیلامی و ندیمه، سنگنگاره بز با دم ماهی، تندیس فاخته لاجوردی، تندیس ناپیرآسو، تابلو مراسم نیایش راهبههای آفتاب، تخته بازی ۵۸ خانه، نقش برجسته آجری شیر کاخ آپادانا شوش، سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش، کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش، افسار برنزی لرستان و صدفنوشته اکدی و صدها اثر دیگر. تعداد آثار ایرانی در موزه لوور بالغ بر 2500 اثر گرانبها می باشد.

( سرستون سنگی هخامنشی – موزه لوور پاریس )
بنابراین، عدم شناخت کافی از تاریخ ایران باستان، ضعف فکری و مالی حکومت قاجار و طمع اروپائیان باعث انتقال آثار مهم و برجسته تمدن ایرانی به موزه های آنها شده است.
به راستی آیا فرانسویان از خود پرسیده اند که چرا باید چنین مجموعه ای را از طریق غارت سایر ملل مانند ایران به دست بیاورند؟ و با بزرگی دیگران، خود را بزرگ بدانند و بر ثروت مادی و فرهنگی خود بیافزایند؟ چه نهاد بین المللی، مراقبت از آثار باستانی ما را به ایشان واگذار کرده است؟ آیا حکومت های ضعیف و دست نشانده قاجار ، حق تاراج و فروش آثار تاریخی تمدن ایرانی را داشته اند؟ آیا، ایرانیان از خود می پرسند که چرا باید در پاریس به تماشای آثار تاریخ تمدن خود بنشینند؟ توصیه می کنم حداقل به صورت مجازی از موزه لوور دیدن کنید و عظمت به تاراج رفته سرزمین مادری را ببینید.

( عود سوز برنزی کشف شده از نیشابور – بخش هنرهای اسلامی موزه لوور پاریس )
آیا زمان آن فرا نرسیده است که آثار باستانی هر ملتی در همان مملکت به نمایش گذاشته شود؟
به امید روزی که «موزه ایران باستان» تنها محل نگهداری و نمایش تمام آثار تمدن ایرانی باشد. در صورت تحقق این وعده، کشور ما بزرگ ترین موزه تاریخی جهان را خواهد داشت.
به امید روزی که ایران عزیز و سربلند، عظمت و شکوه گذشته خود را به دست آورد.

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آمار منتشرشده از سوی سازمان سنجش دربارهی نتایج کنکور در سالهای اخیر، نشان میدهد عملکرد داوطلبان در زبان فارسی نهتنها بهبودی نداشته، بلکه تعداد افراد دارای عملکرد صفر یا منفی در این درس، افزایش یافته است.»
(پایگاه خبری انتخاب، ۴ دی)
در گذرگاههای عمومی سطح متوسط به بالای تهران، فراوان والدینی را دیدهام که به زبان انگلیسی با فرزندانشان محاوره و گفتوگو میکنند. قاعدتاً این اصرار برای آن است که فرزندان، زبان دوم را موازی زبان مادری مسلّط شوند و از موقعیتهای کمکآموزشی، ولو در کوی و بازار نیز این مهم فروگذاشته نشود؛ که محل اشکال نیست و بلکه پسندیده نیز مینماید. ین دو ادّعا باهم نمیخوانند؛ یک سو از لب بام تجدّد، به قیمت فروش رایگان ادبیات فاخر پارسی درافتیم؛ از دگر سو تا انتهای سنتهای متقدّم، پَسپَس دربغلتیم!
...اما اگر این توجهات همراه با بیتوجهی مفرط به زبان مادری باشد، دیگر نمیتوان اسمش را آموزش مؤثر دانست، بلکه نوعی ادا و اطوار کاریکاتوری تلقی میشود؛ هرچند غیرتعمٌدی باشد.
در سالیان اخیر، سطح و بنیهی کتب درسی مدرسهای در ادبیات فارسی، سخت فروکاسته شده است و این، ناشی از دو رویکرد است:
- یکی، درغلتیدن متون به سمت و سوی نگاه ایدئولوژیک و بعضاً سیاستزدگی؛ تا جایی که دست در متون نویسندگان بردهاند و حتی از فتوشاپ برای تغییر یک بنای باستانی مدد گرفتهاند.
دو دیگر عدم اقبال عامه در ذائقهی زبان فاخر و حتی زبان عادیِ ادبیات نوین.

این دو رویکرد، به عنوان چرخشی معیوب، یکدیگر را تشدید کردهاند. سَبُکگویی و سهلانگارانهنویسی و بیتوجهی به درایت و صحّت ادبی (چه گفتاری و چه نوشتاری) ذائقه و چشش نسل نو را به ادبیات فارسی (اعم از کهن و نوین) از صدر مصطبهی نفاست، به حضیضِ مرتبهی سهولت و گاه سخافت کشانده؛ تا بدانجا که فرزندان ما، تحت عنایات خاصهی والدین (!)، به زبان دوم و سوم شایقتر و ماهرترند تا زبان سرزمین مادری شان؛ ...و شوربختانه هر دو گروه را نیز باکی نیست!
استدلال عوامانهشان این است که زبان دوران ما، دیگر آن آب و تاب و نشیب و فرازِ سهلِ ممتنعِ سعدیِ جان و دیگر خانهای ادبیات سترگ فارسی را لازم ندارد و بل، تاب نمیآورَد! بسیار خوب! آیا شما به همین زبان خالی از سجع و صنعت امروزینِ ادب فارسی لااقل پای بندید؟! که نیستید!
وانگهی -اگر به قول کلیشههای امروز خودتان: قضاوتم نکنید!- چگونه است که باید هر سال تمام زوایای خفته و نیمخفتهی چهارشنبهسوری و مهرگان و سده و یلدا را از هزاران سال پیشتر پاس داشت و همهساله بر آن افزود؛ لیک محور وحدت سرزمینی و هویت ملّی و استواری فرهنگی خود، یعنی زبان پارسی را هر روز بی رمقتر نمود؟
آخر، این دو ادّعا باهم نمیخوانند؛ یک سو از لب بام تجدّد، به قیمت فروش رایگان ادبیات فاخر پارسی درافتیم؛ از دگر سو تا انتهای سنتهای متقدّم، پَسپَس دربغلتیم! راستی را... که این دو به هم نمیمانند و باهم نمیپایند.
روزنامه اطلاعات

آذربایجان در درازنای تاریخ مهد خرد و اندیشه و شجاعت و سخاوت بوده است . در کنار ستارخان و باکری ها، علامه جعفری و استاد شهریارها نشو و نمو کرده اند و در کنار معجز شبستری ها ، پروفسور هشترودی و شیخ شهاب الدین سهروردی ها بر تارک تاریخ مشعشع آذربایجان ایران حک شده اند.
یکی از سوته دلان عرصه عاشقی و از سرداران شعر و شاعری کلاسیک و سنتی که در نوجوانی از سراب آذربایجان در تهران رحل اقامت افکنده و نهایتا در کسوت معلمی و دامن شاعری آرام گرفته است استاد اکبر ستاری متخلص به "قیزیل قلم" می باشند.
به اقتضای شغل خطیر معلمی ستاری در اکثر رشته های علوم انسانی دستی در آتش داشته و در کنار تدریس، مطالعات عمیق و دقیقی در معارف دینی و آموزه های شیعی را با خود یدک می کشد . در کنار هنر معلمی ، دهه های متمادی مشغول عشق بازی با شعر و شاعری و موانست با شعرا و مجالست با حکمای عصر خویش بوده اند.
به گواه صاحبنظران از شعرای معاصر ترکی سرای سبک کلاسیک و در قید حیات کشور، کمتر شاعر و پژوهشگری در احیا و به کارگیری تمام قالبهای جدید و قدیم شعری قابل قیاس با استاد قیزیل قلم است. وی به خاطر احاطه به سه زبان اصلی جهان اسلام ترکی، فارس و عربی ، آفرینش های ادبی درخوری داشته و در حوزه ادبیات عرفانی، تغزلی، مرثیه و طنز و.... از پرکارترین های زمان خویش است.
خلاصه اگر فرزانگی را واجد دو بعد خردورزی و بهرهمندی از وحی و الهامات شاعری تلقی نماییم، این دو خصیصهی بارز هر دو در استاد قیزیل قلم متجلی و هویداست. تجربیات حاصل از چهاردهه تدریس در اکثر دروس علوم انسانی باعث فراغت در اندیشه و گشادی خیال و افق دید روشن در آفرینش های ادبی استاد ستاری شده است.

در میان ادب دوستان به ویژه دوستداران ادب غنی ترکی آذری پس از استاد ناظر شرفخانه ای در تهران و کرج ، قیزیل قلم از شعرای کلاسیک معاصر از محبوبیت و مطلوبیت خوبی برخوردار است و شاگردانش از محضرش استفادهها بردهاند ، از طرز گفتار و شیوه رفتارش بسیار نکتهها آموختهاند.
مخلص کلام آن که استاد در فضیلت اخلاقی اهل اجتهاد است نه ادعا، و اهل تواضع است نه تفاخر.
قیزیل قلم
بوتون شعر قالبلرینین استادی
آذربایجان تپراغی اسکی زامانلاردان عقلانیت و اندیشه اوجاغی اولورسادا بیر طرفدن بویوک شاعرلر یوردو و داها دوغروسو سؤز معدنیدیر.
بو دیاردا بیزیم اسلام دنیاسینین اوچ اساس دیلینده شعر یازانلاریمیز مولوی، نسیمی، فضولیدن توتوب تا حکیم هیدجییهدک،
شهریار،حسناسدی( شبدیز) ناظر شرفخانهای دن توتوب تا قیزیل قلمهدک تاریخ بویو ادبیات دنیاسیندا پار پار پارلاییرلار.
تورکجه، فارسجا و عربجه یازیب یاراتماق بویوک هنر و خلاقیت اولورسادا داها، دوغروسو آنجاق احاطهلی و درین مطالعهلی بیر شاعرین ایشی و پئشهسی اولا بیلر.
استاد "اکبر ستاری" قیزیل قلم تخلص ایله یازیب یارادان باجاریقلی و دوشونجهلی معاصر شاعرلریمیزین بیریسیدی.
"قیزیل قلم" سنتی شاعر اولورسادا دنیا گؤروشو گئنیش، مفکورهلری آیدین و دان اولدوزو کیمین دوپ دورودو.
قیزیل قلم" ین کؤکو و تحصیلاتی:
اکبر ستاری مشهدی آقا اوغلو "قیزیل قلم" تخلص ایله شاعر ۱۳۴۴ اینجی گونش ایلینده شرقی آذربایجانین سراب شهرستانین قشلاق کندینده آنادان اولموشدو.
ستاری ابتدایی تحصیلین قشلاق، راهنمایی دورهسین حکیم نظامی آدلی سراب شهرینین مدرسهسینده اوخوموشدو.
1358اینجی ایلده عائلهسی ایله تهرانا کؤچورکن شهید کشوری دبیرستانی (منطقه 19) دا دیپلم آلیب صونرا شهید بهشتی دانشگاهیندا علوم اجتماعی دبیری و هابئله روان شناسی رشتهسی نین مدرکین اخذ ائدندن صونرا، تهرانین مختلف آموزش و پرورشین مناطقلرینده رسمی اؤیرتمن کیمی تعلیم و تربیت وظیفهسینی داشیماقدادی.
اوستاد "قیزیل قلم" احاطهلی اولدوغونا گؤره جامعهشناسی، فلسفه، منطق، تاریخ، جغرافیا، روانشناسی، دینی_قرآن، ادبیات درسلرینه ایللر بویو معلم چیلیک ائتمیشدی.

شاعرین یارادیجیلیغینا بیر باخیش:
"قیزیل قلم" شعر یازماغی اوشاق چاغلاریندان باشلایب و هلهده شعریلن باشاباش ادبیاتین اوجسوز بوجاقسیز دنیاسیندا یاشاماقدادیر
او تهران و کرجده مختلف ادبی انجمنلرده علاقهایلن حاضر اولان هابئله ادبیات دنیاسیندا چالیشان و باجاریقلی بیر صمیمی انساندیر.
حاضر حالدا اوندؤرت شعر دفترلریندن (فارسجا، تورکجه و عربجه) آنجاق اوچ جلد کتاب ایشیق اوزو گؤره بیلیب (آیدین سحر، ایشیقلی گونش و آیلی گئجه)
هابئله سرین کولک، گؤئ چمن، تَزَهکتاب تَزَهسؤز عنوانلی مجموعهلریده چاپ نوبتیندهدیر.
سفیربیداری، شهادت نامه، سعادت نامه، ولادت نامه مرثیه ادبیاتینا عاید اولان مجموعهلرده، ویرایش اولونوب و مجوز انتظاریندادیلار.
طنز، نثر، داستانلار و متفرقه شعرلرده شاعرین شخصی کتابخاناسیندا "قیزیل قلم" ایله یولداشلیق ائدیرلر!
قیزیل قلم، قالبلر استادی:
تأسفله معاصر شاعرلریمیزدن چوخو آذربایجانین چئشیدلی قالبلری ایله تانیش دئییل و ائله اونا گؤره بیزیم بیر سیرا شعر قالبلریمیز بالا بالا آریقلایب و آرادان گئتمهدهدیلر.
بو زاویهدن استاد "قیزیل قلم" بیر گؤرکملی و نهنگ شاعر ساییلا بیلر، نیهکی "قیزیل قلم" مینده بیر شاعرلردندیرکی آذربایجانین بوتون قدیم و یئنی سبکلرینده یازیب یارادن شاعردی.
قئید ائتمه لییککی ایندیهدک «قیزیل قلم» اوتوز دؤرت قالیبده شعر یازیب یارادیبدیر.
غزل، قصیده، ترکیببند، ترجيعبند، مثنوی، (بیر جلد قیزیل تضمینلر عنواندا بؤیوک فضولی، سید عظیم شیروانی، نسیمی و نباتینین غزللرینه تضمین..) رباعی، دوبیتی، تک بیتی، گرایلی، قوشما غزل ، قوشما، دیوانی، مخمس، تجنیس، تام جناس، جیغالیتجنیس، جیغالی دیوانی تجنیس، مستزاد، قوشا قافیهلی دیوانی، قوشا قافیهلی قوشما، معمالار، قیفیل بندلر، طنز شعرلری مختلف قالبلرده و هابئله قرآننامه، حربه زوربا، مستزاد دیوانی و... شاعرین یازیب یاراتدیق لارینین بیر گوشهسیدیر.
بورادا عزیز قارداشم قیزیل قلمه اوغورلار آرزولایب و عزیز دوسلاری اوستادین گؤزل شعرلرینین اوخوماسینا و اورک چیرپینتیسینین دویماسینا دعوت ائدیرم.
«اوخویور»
باخیشلاریندا مغنّی اَبوعطا اوخویور
گؤزونده کیمدی اَذان وقتی رَبّنا اوخویور
سنی گؤرن کیمی گللر پیچیلداشیر اِهمال
نسیمِ صبح چالیر دَف نوا صبا اوخویور
غزل سوزور گولوشوندن دوداقلارین بویانیر
شکسته فارس اورییم«دو»کؤکونده«لا»اوخویور
حدیث عشقیم اولور«لا اِلٰـهَ اِلّا الله»
سینیق کؤنولده شیرین ماهنیمی خدا اوخویور
فراق اُودوندا یانان قلبیمه تَسـَلـّٰی وئر
عراق»اوسته«عشیران»چالیر«رها» اوخویور
بو نئ سیزیلتیسیدیر نینوا چؤلونده وَ یا
صدایِ عاشق دلخستهدیر«نوا»اوخویور
«قیزیلقلم»سسیدیر عرشی تیترهدیر گئجهلر
اورکده ذِکرِ خَفی صبح ائدیر دعا اوخویور
-----------------------------------------------------------
چلّه بایرامی
پاییز فصلین سالدیق یولا
خوش گلدی چیلله بایرامی
من اوخورام ائل شاد اولا
خوش گلدی چیلله بایرامی
آتا بابا رسمی گؤزل
ناری دولاندیر اَل بَه اَل
اوخونسون دیوانی غزل
خوش گلدی چیلله بایرامی
«قیزیلقلم»دئییم گۆلۆم
اۆرکدن غم تۇزون سیلیم
کَس قارپیزی دیلیم دیلیم
خوش گلدی چیلله بایرامی
-------------------------------------------------------
(یاشاماق)
نه گؤزلدیر نه یاخشیدیـر دنیادا
لایق یاشییاسان لایق اؤلهسن
آی دوسلار بو منیم اورک سؤزومدو
عاشق یاشییاسان عاشق اؤلهسن
ـــــــــــــــــــــ
عشق اولسا اورکده لیاقتده وار
صبر وار طاقت وار محبّتده، وار
عاشقده صِدق وار صداقتده وار
صادق یاشییاسان صادق اؤلهسن
ــــــــــــــــــــــــ
عاشقین اورهیی آیدین سحر دیر
هر سؤزو شیریندیر بالدیر شَکَردیر
«قیزیلقلم»عاشق اولماق هنردیر
عاشق یاشییاسان عاشق اؤلهسن
(قیزیل قلم)
ایشیقلیگونش کتابیندان
-------------------------------------------------------------------
(سؤزون قیمتی)
قیمتلی سؤز گئدر اؤز یِئرین تاپار
ایسترسه باشدا یاز ایستر داشدا یاز
دولانار،دیلبهدیل سینهبهسینه
جیران دریسینده یا قماشدا یاز
ــــــــــــــــــــــــ
کتابت اولدوقجا مقدس سؤزلر
آراییب آختاریب تاپاجاق گؤزلر
سؤزده سؤزلوگ اولسا اورکلر ایزلر
ایستر چوققوردا،یاز؛ یوخ،یاماشدا یاز
«یاماجدا»
ـــــــــــــــــــــ
بوتون دیللر آیات الهیدیر
حقیقت سؤز کلاملارین شاهیدیر
«قیزیلقلم»منملیک گناهیدیر
ایستر قوراقدا،یاز؛ ایستر یاشدا یاز
( YEYİN YERİ)
Gözlәrim gözlәyiir gül camalını.
Gәlirsәn yanıma yar yeyin yeri.
Tez gәl ürәyimdә galmasın hәsrәt.
Sәnә gizlin sözüm var yeyin yeri.
-------------------------------------------------
Adını çәkmirәm mәnә gölәllәr.
Dәrdimә dәrnandir o nazik әllәr.
xәstәnin yanına nar gәtirәllәr.
Göylüm çox istәyir nar yeyin yeri.
---------------------------------------------
QIZILQӘLӘM sәnsiz ürәkdәn gülmәz.
Bir dәrdә düşmüşәm özgәlәr bilmәz.
Sәndәn başqa kimsә gözyaşım silmәz.
İşiq günüm olub tar yeyin yeri.
ŞAİR:QIZILQӘLӘM
----------------------------------------------------------
(بازارِ شعر)
ترکی ــ فارسی ــ انگلیسی ملمّع با قوافی [انگلیسی]
بازارِ شعر، اولدو کساد، وزن و سجع "سُلد"( Sold): فروختهشد
گفتم که سنتی بنویسم! یکی 'سِکُلد'( Cold): سرزنش کردن.
طبعیم نَقَدری ایستیلهدی من قیزیشمادیم
فکر و خیالِ شعر [ذَهابَت] به سمتِ "کُلد"( Cold): سرد. سرما.
لکن قلم الیمده گلیبدیر دیله دئدی:
باید که طبع شعر تو گردد تمیز و "بُلد"( Bold): "دلیر" 'جسور'
شاعر داریخما پیچ و خمِ روزگاردن
هرگز مباد دفتر عشق تو "تا" و "فُلد"( Fold): [تاکردن] "تا"
تأخیره سالما یاز نئچه گۆنکی وارین حیات
چرخِ زمانه گرچه تو را مینمود "هُلد"( Hold): نگهداشتن
چالاک بودم و همه جا زیرِ پای من
گئچدی جوانلیغیم گؤرونور اعتذارِ "اُلد"( Old): پیر و مُسِن
گیزلین سؤزۏم اۆرکده نهاندیر او دلبره
ایکاش کؤنلۆم ایچره آدی ۆۆرمایایدی "مُلد"( Mold): کپک
(آی) (أم) همیشه در "یَمِ" عشق و محبتم
اینجا نوشته شد وَ در آنجا ببین که "تُلد"( Told): گفتهشد
مجنون اۇلوب«قیزیلقلم»ایراد ائتمهیین
واردیر الینده "پئن" آدی شهرت آلیبدی "گُلد"( Gold): طلایی
اکبرستاری «قیزیلقلم»
---------------------------------------------------------------------------------
هزارپا
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت: یک لاک پشت حسود...
او یک نامه به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت.
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟ و بعد از آن کدام پا را؟
متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
سخنان بیهوده دیگران از روی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده ومانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
«قیرخ آیاق»ناغیلی...
بیر قیرخ آیاق واریدی،چوخ گؤزل رقص ائلیین زامان بوتون مئشهده اولان حیواناتلار دؤورهسین آلیب اونو آلقیشلایاردیلار و چوخلو آفرینلر دئییب قیرخ آیاغی تشویق ائلییرمیشلر.
تکجه بیر«چاناغلی باغا»یا همن«توسباغا»پاخیللیق ائدرکن هئچ قیرخ آیاغین رقصیندن خوشوگلمیردی...
بیرگون گؤتوردو بیرمکتوب یازدی و قیرخ آیاغ جنابلارین بیرچوخلو تعریفلره معروض ائدیب و یازییرکی:
آی گؤزل و تایسیز قیرخ آیاغ ،من سنین هوسکارین و چوخ ایستیینلریندن بیرییم! و سنین رقصینه عاشقم!آما بیر سؤال منه جاوابسیز قالیبدیر؛ ایستیرم سندن خبر آلیب و بیلم! آیا سن اَوَلجه ۲۸اینجی قیچینی یئردن قالدیریرسان صونرا،۱۴اینجی آیاغینی؟یوخسا اوچونجو آیاغینی اَوَلجه گؤتورورسن سونرا۳۹اینجی آیاغینی؟و هابئله ۳۳اوچونجو آیاغینی برکیدیب ۴۰اینجی آیاغینی قالدیریرسان رقص ائدهسن؟جاوابینا یول گؤزلیین سنین ایستکلی دوستون«توسباغا»
قیرخ آیاغ بو مکتوبو اوخویا اوخویا چوخلو فیکره خیالا دالدی!!و اؤز اؤزونه دئدی :دوغوردان دوغورسو بو نئجه آیاغلارینین رقصه تنظیم ائدیب قالدیرماسین ندن ایندیه قدر باشا دوشمه ییب..داها او آنلاردان صونرا تأسفلر اولسونکی یازیق «قیرخ آیاق»هئچ رقص ائده بیلمهدی!!...
دقّت:
پاخیل انسانلارین یئرسیز و هَدَر سؤزلری همیشه بیزیم داهی و تخیّل قوّهلریمیزه تأثیر بوراخار و قویمازکی ذوروَهلر موفقیت آددیملاری گؤتورولسون،بلکهده مانع یارادار..
تورکجه ترجمه ائدن«قیزیلقلم»







این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید