داستان تونل، داستانی است پر از نفرت و عشق؛ و نویسنده به جای آن که به دنبال عشق و دوستی باشد، نفرت و انتقام جویی از عشق را بیان می کند و به ستیز با درون گرایی خودش می پردازد و نوعی گسستگی برون ذاتی خود را در مواجهه با افراد نشان می دهد.
عشق خیالی پابلو کاستل به ماریا بیشتر در رویا بیان می شود و آن گونه که انتظار دارد، پیش نمی رود و چنین تصوّر می کند که لیاقت عشق به معشوقه اش ندارد و به سرزنش خودش می پردازد و در ادامه انگار قصد دارد زندگی خود و جامعه ی نفرت زده اش را ویران کند و بنابراین شخصیت داستان با دنیایی سرشار از خیال و بیگانگی مواجه است و پیوسته اسیر سردگمی. بلاتکلیفی او زمانی رخ می نماید، فکر می کند، امیال سرکوبگر و هوس های بیرونی وارد زندگی او شده و او را به شدّت عذاب می دهد و راهی جز انتقام برخاسته از درون پرابهامش، نمی یابد و با کُشتن معشوقه ی خودش، انگار به اهدافش می رسد و از دیدگاه خودش، ارضای باطنی حاصل می کند.
خواننده با خواندن داستان پی می برد که نوعی حسّ از خودبیگانگی در بطن آن وجود دارد که به نفرت و انتقام ختم می شود و او را از ارتباطات بیرونی محروم می کند.
ساباتو در این رمان سرکوب گرانه، به ما می آموزد که انسان می تواند در موقعیّت های مختلف تغییرات رفتاری و احساسی خود را بروز دهد و از او انسانی بسازد که با هیچ منطقی توجیه پذیر نیست.
خواننده در پایان رمان، متوجّه این نکته می شود که پابلو کاستل با دنیای خود همیشه درگیر است و جهان درونش آشفته است و با زمان و زمین سرِ ناسازگاری دارد و هرگز درصدد اصلاح خودش نیست و این دشمن درونی اش (نفرت) او را آزار می دهد و اجازه ی سازش با دنیای بیرون را از او می گیرد.
در این رمان، ستیز و درگیری انسان با خودش است و دائما در کشمکش است و احساس می کند که دنیای بیرونی، پر از پوچی و هیچی است و از همه گریزان و به تنهایی پناه می برد و از همه چیز منقطع ....
شخصیّت داستان به نوعی اسیر جنون شخصیّتی است و نه تنها از خودش نفرت دارد، جامعه را نیز قبول ندارد و فکر می کند همه چیز در مقابل او هستند و در نهایت به مبارزه با خود و همه برمی خیزد.
رمان تونل، بیانگر جامعه زدگی انسان است و در تنهایی سراپا تاریکی غرق می شود و همه چیز را بیگانه و تمام شده می پندارد و به بن بست شخصیّتی منجر می شود که آدم تکلیف خودش را نیز نمی فهمد که برای چه به دنیا آمده و هدفش در زندگی چیست ؟!
در زندگی هر انسان، تونلی وجود دارد تا او را به تونل دیگری که ارتباط انسانی است، پیوند دهد. ولی بعضی ها به بن بست می رسند و در تونل خود گرفتار می آید و به نفرت، پوچی و .... می انجامد.
پابلو اسیر خودخواهی خود شده و خیلی از فرصت ها را از دست داده و به سردرگمی و از خودبیگانگی رسیده و چاره ای جز تسلیم شدن ندارد و در آخر به نابودی اش منجر می شود.
***
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
داستان کوتاه در غیاب بلانکا اولین کتابی است از آنتونیو مونیز مولینا نویسندۀ اسپانیایی، که به فارسی ترجمه و منتشر میشود.
در بدو امر، این داستان سناریوی یک زندگی زناشویی است که از آشنایی و عاشقی شروع می شود و به همزیستی و آیینهای خانوادگی و مشاجرات گهگاهی میرسد اما مولینا در این داستان از این پیرنگ فراتر میرود و به مسألۀ فرهنگ و سبک زندگی میپردازد.
ماریو مردی است که در خانوادهای فقیر و روستایی متولد شده و با سختکوشی و ریاضت موفق به تحصیلات دانشگاهی و سپس استخدام در شهرداری به عنوان یک نقشهکش شده است؛ در حالیکه بلانکا دختر یک خانوادۀ ثروتمند شهری است که پیشاپیش همۀ آنچه که ماریو پس از سالها تلاش به دست آورده و برای حفظ آنها همچنان باید هر روز تلاش کند را داشته بنابراین بقاء و امنیت برای او نیازهایی برآورده شدهاند که او هرگز دچار فقدان یا کمبودشان نبوده است بنابراین بلانکا به دنبال زندگی دراماتیک، متفاوت، هنجارشکن و عصیانگرانه است.
او با تکیه بر حمایت خانوادگیاش نیازی به تمام کردن درس و کار تمام وقت در خود نمیبیند و به دنبال هنر آوانگارد و هنرمندان عصیانگر است اما بیش از آنکه به درکی عمیقتر از هنر نائل شود گرفتار رابطههای عاشقانه با هنرمندانی خودشیفته و هیستریونیک میشود که غرق در مواد محرک و روانگردان و بیمبالاتی جنسی هستند و او را با انبوهی از خاطرات تلخ، زخمهای عاطفی و سبک زندگی با محوریت مواد جا میگذارند و به ایستگاه بعدی میروند.
مولینا با کلامی طنز و نگاهی موشکافانه سبک زندگی هنرمندانه عصر «صنعت فرهنگ» و «سرمایهداری مصرفی» را ژرفکاوی میکند. هنرمندانی که ادعای درونگرایی و بیاعتنایی به سنتها و هنجارهای اجتماعی را دارند ولی سخت مشتاق دیدهشدن و شهرت هستند و درونگرایی و بیاعتنایی آنها چیزی جز یک نمایش رسانهای نیست.
هنرمندانی که شبیه به طبقۀ کارگر لباس میپوشند و شعارهای چپ میدهند ولی خرج کوکائین شبانۀ آنها از دخل ماهانۀ یک خانوادۀ کارگر بیشتر است.
هنرمندانی که دم از اصالت و فردیت میزنند ولی از هر رابطهای حتی عاشقانهترینشان به عنوان نردبانی برای شهرت و قدرت استفاده میکنند و در نهایت با پوزخندی استهزا آمیز کسانی را که مجبورند سالهای سال به کار یکنواخت و خستهکنندهای تن دهند تا حداقلهای زندگی را برای خانوادهشان تأمین کنند تحقیر میکنند.
در سالهای اخیر در جامعۀ ما نیز چنین ژستها و سبک زندگی متظاهرانه و لجام گسیخته ای در گروه کوچکی که سلبریتی نام گرفتهاند و مهرههای دستگاه رسانهای سیستم حاکم هستند مُد شده و همین افراد این سبک زندگی را در میان نوجوانان و جوانان نیز رواج میدهند، نوجوانان و جوانانی که والدینشان جزو همان اکثریتی هستند که کار برایشان نه یک تفنن و اکتشاف که یک ضرورت و اجبار است.
بنابراین ما با نسلی مواجه هستیم که از یک سو آزاداندیشی و خلاقیتش توسط آموزش و پرورش حکومتی سرکوب میشود و از سوی دیگر توسط دستگاه رسانهای همان حکومت به زندگی لجامگسیخته و نمایشگرانه تشویق میشود و در این میانه ارتباط بین این نوجوانان با والدینشان نیز سرد و کدر میشود زیرا نگاه تحقیرآمیز آن سلبریتیها به طبقۀ فرودست و مجبور، الگوی نگاه این نوجوانان به والدین شان میشود.
بنابراین جدا از جنبههای مربوط به داستان عشق و ازدواج ماریو و بلانکا (که بسیار هم شیرین روایت شده) دقت نظر در نقدهای ظریف مولینا بر «چیستی هنر و کیستی هنرمند» را برای خواننده ایرانی نیز بسیار مفید می بینم.
نویسندۀ کتاب نزدیک به سه دهۀ پیش برای ادامه تحصیل به استرالیا سفر میکند و سپس در استرالیا اقامت میگزیند. مقایسۀ سبک زندگی ما ایرانیان با اهالی استرالیا او را به تأمل راجع به مشکلات فرهنگی ایرانیان و ریشههای آن وا میدارد به ویژه که او مشاهده میکند که ایرانیان مهاجر همچنان درگیر همان آداب و عادات دستوپاگیری هستند که مانع صراحت، صداقت، شفافیت و کارآیی مردم در ایران میشوند. کتاب در اسارت فرهنگ محصول این مشاهدات و تأملات نویسنده است.
طاهره شیخالاسلام در این کتاب ۴۳۰ صفحهای ریشۀ مشکلات فرهنگی ایرانیان را در چهار حوزۀ ترس، فقر، تبعیض و مقایسه واکاوی میکند و فرهنگ سلطهگری و سلطهپذیری را محور عمدۀ مشکلات ما میداند.
نویسنده باور دارد که: «همانگونه که وسایلی چون کوزه سفالی، چراغ سه فتیله، سماور ذغالی و لباسهایی مانند شلیته، چاقچور و بسیاری از چیزهای قدیمی به تدریج در ردۀ آثار باستانی درآمده و به موزهها سپرده شدهاند، به همان نحو باید گفتارها، رفتارها و آداب و رسومی که تاریخ مصرفشان گذشته است را نیز به موزهها سپرد.»
نویسنده در این کتاب دهها خاطره از زندگی ایرانیان خارج از کشور و مقایسۀ زندگی و رفتارهای آنان با غربیان ذکر میکند و برعکس بسیاری از مهاجران ایرانی باور ندارد که ما از غربیها گرمتر و مهربانتر هستیم و نیز باور ندارد که غربیها نسبت به مهاجران تبعیض و نژادپرستی روا میدارند بلکه او علت بخش مهمی از مشکلات ایرانیان مهاجر را اسارت در فرهنگ سلطهگری و سلطهپذیری، ریاکاری و بیاعتمادی می داند، فرهنگی که ایرانیان آن را با خود به مقاصد مهاجرتیشان نیز میبرند. نویسنده همچنین از برخورد تند ایرانیان خارج از کشور با کتابش نیز درددلها و شکوههایی دارد که خواندنی است.
جدا از این که با تحلیلهای طاهره شیخالاسلام موافق باشیم یا نه من کتاب او را خواندنی و حاوی نکات آموختنی بسیار میبینم و فکر میکنم در این روزگار که میلیونها نفر از هموطنانمان هجرت کردهاند و صدها هزار نفر دیگر نیز به کوچیدن از این دیار به ایلغار رفته، شبگیر و شبیخونزده میاندیشند، خواندن کتاب «در اسارت فرهنگ» به فرهنگپذیری هموطنانمان در مقاصد هجرتشان کمک میکند.
کانال دکتر محمدرضا سرگلزایی
گروه گزارش/
اصفهان را نیمه خوانند از جهان
صد جهان من دیده ام در اصفهان
سرزمینی نیک فر و با شکوه
مردمانش برتر از شیر ژیان
تا کنار زنده رودش پا نهی
زنده خواهی کرد هم روح و روان
تخت پولادش زمینی بس نکوست
بابی از ابواب ، در خُلد جَنا
ای دل ار خواهی روی اندر بهشت
تو بیا یک دم نشین در اصفهان
در هفته فرهنگی اصفهان، مدارس این استان خاموش و بی تفاوت، بدون داشتن برنامهای در خور این شهر، روزها را یکی پس از دیگری سپری کردند. در پرتال آموزش و پرورش این استان نیز چیزی جز حرکت در راستای اجرای بخشنامه های از پیش تعیین شده نمی بینیم. اندک کارهای در ظاهر فرهنگی هم که در صحن مدارس اجرا شده باشد همان برنامه های تکراری ست که حتی قبل از سه سال فعالیت مجازی بودن و حتی بی روح تر در برنامه های صبحگاه و تک تک زنگ های تفریح و حتی کلاس های درس، دیده می شود.
همه مدارس اصفهان این روزها افتخارشان تنها این بوده است که بتوانند سرودی همگانی را با دانش آموزان تمرین کنند و با ارسال عکس ها و کلیپ های مختلف در کانال های سامانه شاد، مطیع بودنشان را به وزارت خانه اثبات کنند. از پتانسیل دانش آموزی برای برگزاری انواع جشن ها و پویش ها تحت عناوین مختلف بالاخص در میدان نقش جهان و گلستان های شهدا بهره گرفته می شود اما تلاشی برای آشنایی هرچه بیشتر دانش آموزان و خانواده هایشان با زیست بوم و مشکلات زیست محیطی فاجعه بار در اصفهانِ حال حاضر نمی شود. تمامیت هویت فرهنگی و شناخت ریشه های تاریخی این شهر نیز در کتاب های درسی به تاریخی سلیقه ای توسط سازمان پژوهش اکتفا شده و جز آن دیگر هیچ.
هفته نکوداشت اصفهان شعاری بیش نبوده و نیست.
19 اردیبهشت ماه 1401 ساعت 30/ 17 تا 30 / 19 عصر در تالار فرشچیان واقع در خیابان توحید اصفهان آیین رونمایی مجموعه پژوهشی کتاب تاریخ شفاهی محلات منطقه ۵ شهرداری اصفهان بدون حضور نمایندگانی از آموزش و پرورش، شوراهای دانش آموزی، انجمن های اولیا و مربیان و حتی مسئولین شهرداری، شورای شهر و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی، در جمعی خودمانی از نویسندگان اصلی تیم همکار در این پروژه، تعدادی از مصاحبهشوندگان این اثر، امام جمعه سپاهان شهر و رئیس امور مساجد اصفهان برگزار گردید.
حشمت الله انتخابی از فعالان فرهنگی اجتماعی، مدیر انتشارات نقش مانا و یکی از مصاحبه شوندگان در این پروژه پژوهشی درباره اصفهان این چنین سخن گفت:
« به نام آفریدگار بهشت و به یاد آفرینندگان تصویر بهشت. اصفهان. بیش از هزار سال پیش، راوندی در ترجمه محاسن اصفهان می نویسد:" اصفهان نمود بهشت است. اگر بهشت عدن در زمین باشد اصفهان است و اگر در آسمان باشد برابر اصفهان است. به هرحال اصفهان تصویر بهشت است." سلام می کنم به شما باشندگان تصویر بهشت. ما مسئولیت سنگینی داریم. باید این نمودار بهشت را حفظ کنیم. تجری من تحت الانهار مگر چیزی غیر از این سرزمین است؟ حیف است که شایج و نایج مجدد برقرار نشود. در تمام این شهر در تمام رگ و پی های این شهر جدول هایی جریان داشت که آب را به هر کوی و برزن می رساند. ۵۵ سال پیش حداقل تا ۱۰ سالگی من مزارع و خانه ها از همین مادی ها آب می گرفت. این نیست که فقط زاینده رود خشک شده باشد. زایندهرود شاهرگ حیاتی این شهر بهشتی بوده و هست. اما این مادی و جدول ها بودند که آب را به خانه ها، مزارع و مدارس قدیمی (که منظور مدارس علمیه است)، مساجد، کارگاه ها، غسال خانه ها، حمام ها و یخچال ها می رساند. کنار همین مادی شایج که از حسین آباد وارد محله جلفا میشود و هنوز یکی از زیباترین پارک های خطی اصفهان حدفاصل خیابان محتشم کاشانی، تقاطع خیابان جمال زاده تا خواجه عابد است و در ادامه وارد جلفا می شود که در دوشاخه از هم جدا می شوند. شاخه شمالی مادی شایج ست که از همین خیابان جمالزاده به محتشم می رود و نهایتا به خیابان جلفا می رسد. اینجا یک لت وجود داشت که تا همین اواخر به آن لت فهامی میگفتند و یک شاخه هم از مادی نایج که اکنون در کوچه بوعلی ست، این فضای زیبا را ساخته است. آسیاب جلفا در همین پارک خبازان بود و آسیاب ارمنی هم در جلفا. ولی اهریمن خشکسالی این زیبایی ها را کم کرد. همین طور که ما فرشته آبادانی داریم، سپاه اهریمن و دیو خشکی را هم داریم. نباید ما ساکنان این شهر بهشتی اجازه دهیم که بهشتمان به جهنم تبدیل شود. البته همه باید بخواهیم که به اهریمن اجازه فعالیت ندهیم. همه ما مدتی در غفلت بودیم و نفهمیدیم که چه بر سرمان آمد. وقتی شاخ کنار و قلعه ریزی بعد از ورزنه خشک شد، قانقاریا به شست پای ما رسیده بود. حالا به کمر رسیده . دیر بجنبیم بالاتر هم می رود. همت کنیم هنوز قابل درمان است. این بهشت را همگی باید حفظ کنیم» .
معصومه گودرزی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر در حوزه تاریخ محلی و تاریخ شفاهی و نویسنده اصلی این کتاب به این نکته اشاره کرد که:
« وقتی از شهرداری صحبت می شود دوستان فکر می کنند این دستگاه صرفا باید به کارهای عمرانی بپردازد و این قبیل فعالیت ها که البته برای اولین بار نیز در اصفهان در سطحی جامع تر صورت گرفته مورد توجه قرار نمی گیرد. منطقه ۵ اصفهان، از تراکم جمعیتی بالا و متنوعی برخوردار است و تعداد محلات قدیمی زیادی را تحت پوشش قرار می دهد که اقلیت های مسیحی چون ارامنه نیز در این محلات ساکن هستند. وجه تمایز این محلات قدیمی در کنار محلات جدید حائز اهمیت است. حدود صد نفر با بیش از ۲۰۰ ساعت مصاحبه فعال در طول یک سال در این پروژه همکاری کردند. یکی از فواید این طرح، علاوه بر این که تاریخ شفاهی منطقه را ثبت نموده، ظرفیت ها و پتانسیل هایی که هرکدام در گردشگری این استان می تواند داشته باشد روشن است. معمولا توریست ها وقتی به اصفهان می آیند تنها آثار تاریخی را مشاهده میکنند در حالی که در گوشه گوشه محلات این شهر ظرفیتهای گردشگری زیادی نهفته که برخی از آنها از بین رفته اند و برخی خوشبختانه همچنان پابرجا هستند. یکی از خروجیهای این اثر می تواند در قالب یک اپلیکیشن منتشر شود که همگان بتوانند در حین تردد از محلات این شهر از آن استفاده کنند » .
عبدالمهدی رجایی، پژوهشگر در حوزه تاریخ محلی و تاریخ شفاهی و یکی دیگر از اعضای این پروژه میگوید:
« اگر در دوره های تاریخی اخیر، پهلوی اول، پهلوی دوم و قبل تر از آن دوره ی قاجار خوب نظر کنیم و کتاب هایی که مکتوب شده اند را بررسی کنیم، به ابعاد مختلف زندگی مردم و باشندگان در آن روزگار پی می بریم. متوجه می شویم که آثار مکتوب شاید بخشی از زندگی را بیان کنند و بخش دیگر را باید تاریخ شفاهی از ذهن و زبان مردم بیرون بیاورد، که چگونه زیستند؟ چه آداب و رسومی داشتند؟ چه خوردند و پوشیدند؟ آیین های آنان چه بوده است؟ به چه نکاتی توجه می کردند؟ تکتک کتاب های شفاهی معرفی شده امروز، مقدمه خیلی کوتاهی از دل اسناد و رسانه ها بیرون کشیده شده در باب تاریخ محلات دارند و حدود ۹۰ درصد کتاب بازنویسی تاریخ شفاهی منطقه است. معتقد هستیم که ابعاد پنهان و نگفته زندگی در تاریخ شفاهی است و با مصاحبه ها، تاریخ این مردمان متجلی می شود. این کتاب به همین جا ختم نمیشود چرا که آداب و رسوم همواره در حال تغییر و تحول هستند به این دلیل که زندگی هر روز در حال نشان دادن جلوه های تازه ای از خود می باشد. چندی دیگر شاید لازم باشد تاریخ فعلی هم ثبت و ضبط شود. مثلا از وقتی گوشی های هوشمند وارد زندگی ما شد می بینید که تحولاتی در زندگی ایجاد کرده است. از آشنایی های مجازی، خواستگاری های مجازی، آموزش های مجازی گرفته تا خیلی موارد دیگر رسوم هایی هستند که صددرصد حداقل ۲۰ سال آینده باید ثبت و ضبط شود وگرنه از بین میروند و فراموش میشوند. در نگاه عمومیتر نیز حتی امکاناتی چون مترو که در اختیار مردم قرار گرفته چه تأثیری در زندگی مردم گذاشته و چطور زندگی آنها را تحت تأثیر خود قرار داده است؟ این داستان کماکان ادامه دارد و همین طور باید ادامه پیدا کند و گفته شود. دست به دست بچرخد تا به دست آیندگان برسد. تاریخ آن چیزی نیست که در کتاب های خشک درسی آمده است. تاریخ یعنی زندگی همین مردم که پدران و اخلاف ما بودند. تلاش کردیم در این کتاب ها این بخش از زندگی مردم را انعکاس دهیم که چگونه متولد شدند؟ چگونه زیستند؟ وچگونه مردند؟ در حوزه تاریخ شفاهی پیدا کردن افراد و جلب اعتماد آنان بسیار کار سختی است البته گستره بازی دارد » .
ملکیان امام جمعه سپاهان شهر که به نقل از خودشان با اصرار شهردار چند دقیقه ای را صحبت کردند، با اشاره به واقعه روز ۸ شوال و تخریب قبور ائمه اطهار در قبرستان بقیع مدینه به این نکته یادآور شد که:
« اگر تاریخ وهابیت را مطالعه کنید می بینید که سیاست خبیثانه ی انگلیسی ها ایجاد وهابیت در میان اهل سنت و بهایت را در میان اهل شیعه ترویج دادند تا این آثار تجسمی را از بین ببرند. شیعیان عراق مانع تخریب قبور اهل بیت در عراق شدند. انگلیسی ها بسیار پیگیرند تا آثار تاریخ اسلامی محو و از بین برود. امیرالمومنین در نهج البلاغه می فرماید:" من اگر عمر طولانی نکردم اما سرگذشت گذشتگان را مطالعه کردم. انگار که در تمام ادوار موجود خود حضور داشتم." تا وقت شهادت ۶۳ سال بیشتر نداشتند ولی به گفته خود با مطالعه تاریخ، عمری برابر چند قرن با کولهباری از تجربه در خویش ایجاد کردند و این می رساند که مکتوب کردن تاریخ چقدر ارزشمند است. بخش زیادی از قرآن نیز قصص است. طبق روایات آنچه گفته می شود فراموش می شود و آنچه مکتوب می شود باقی خواهد ماند » .
با توجه به صحبت های حجت الاسلام ملکیان، به نظر می رسد با حال و روزی که از اصفهان می بینیم، جماعتی هم کمر به نابودی این شهر بسته اند و ای کاش مردمی چون شیعیان عراق نیز در اصفهان پیدا می شدند که مانع از تخریب بهشت روی زمین شوند.
تنها دانش آموز حاضر در این مراسم ، بهراد مستقیم دانش آموز کلاس سوم دبستان مهرعلیان بود که همراه با پدربزرگ و مادربزرگ خود در این جمع شرکت کرده بود. فرصت را مغتنم شمردم و گفت و گوی کوتاهی با وی داشتم.
- چرا در این مراسم شرکت کردی؟
بهراد دانش آموز کلاس سوم :
پدربزرگم (آقای احسان پور) یکی از بزرگان محله حسین آباد است. می خواستم او را همراهی کنم.
- از طرف مدرسه دعوت نشدی؟
بهراد:
نه من خودم آمدم. می خواستم در مورد اصفهان اطلاعات بیشتری پیدا کنم.
- فکر می کنی دوستانت چقدر مانند تو از آمدن به این مراسم استقبال می کردند؟
بهراد:
خیلی زیاد. چون خیلی از دوستانم می خواهند در مورد اصفهان بیشتر بدانند.
- به آن ها گفته ای که به این مراسم می آیی؟
بهراد: بله.
- در مدرسه در مورد این مراسم و آنچه دیدی و شنیدی صحبت می کنی؟
بهراد:
بله حتما صحبت می کنم و به آنها پیشنهاد می کنم در مورد اصفهان حداقل تحقیق کنند.
- چقدر در مورد اصفهان و بناهای تاریخی و محلات آن می دانی؟
بهراد:
بیشتر بناهای تاریخی اصفهان را می شناسم و در مورد گذشته هر کدام نیز از پدر بزرگم زیاد می پرسم.
- با اطلاعاتی که داری می توانی در برنامه های صبحگاهی و مراسم های مدرسه در مورد آنچه یاد گرفتی برای دوستانت صحبت کنی و به آگاهی آنها بیفزایی؟
بهراد:
با دوستانم در کلاس می توانم صحبت کنم ولی سر صف یا برنامه ها نه. نمی شود.
- چرا نمی شود؟
بهراد:
اجازه نمیدهند کسی آن بالا بیاید و در این مورد صحبت کند. ولی در زنگ های تفریح و در کلاس با دوستانم صحبت می کنم.
- پس سر صف شما چه می کنید؟
بهراد:
سرود می خوانیم. اگر کسی شعر حفظ کند آن بالا می خواند. قرآن می خوانند. ولی در این مورد کسی صحبت نکرده است.
- در مورد هفته فرهنگی اصفهان در این هفته، در مدرسه با شما صحبت نکردند؟ در مورد برنامه های این هفته برایتان حرفی نزدند؟
بهراد:
نه اصلا کسی برای ما صحبتی نکرد.
- از میان دانش آموزان مدرسه یا معلمانتان کسی سر صف در مورد اصفهان هم مطلبی برایتان نگفت؟
بهراد:
تا حالا کسی چنین کاری در مدرسه نکرده است. با صحبت شما به ذهنم رسید که شاید اگر اجازه دهند این کار را خودم انجام دهم. من در مورد اصفهان به دوستانم گفته ام و آنها هم از من مطالب زیادی یاد گرفتند ولی برای شناسایی محلات اصفهان و تاریخ آن بیشتر می خواهم تلاش می کنم.
- از مدرسه هم می توانی کمک بگیری؟
بهراد:
از پدربزرگم حتما کمک می گیرم.
- ممنونم پسر گلم که وقتت را در اختیارم گذاشتی.
ادامه دارد
گفت و گو ، پیاده سازی و ویرایش : نرگس کارگری
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سه شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ از طریق خبرگزاری ها مطلع شدم که «۴۶ نماینده مجلس» از جمله آقایان «مهدی عسکری» و «علیرضا عباسی» (نمایندگان کرج)، طرح ۲۱ ماده ای «استفاده بهینه از اشیاء باستانی و گنجها» را امضا کرده اند که نتیجهاش قبح زدایی و قانونی کردن؟! غارت و تخریب میراث فرهنگی ایران عزیز است. این طرح در واقع کپی طرح مردود و مطرود «حمید بقایی» رئیس بدنام و سابقه دار سازمان میراث فرهنگی در سال ۱۳۸۹ است که قصد داشت در جزیره های کیش و قشم بازار خرید و فروش اشیای عتیقه راه اندازی کند! و حالا نمی دانیم که چگونه این طرح و نگاه سوداگرانه به میراث فرهنگی، این بار از مجلس انقلابی سر بر آورده است!
در ماده ۳ طرح مورد اشاره، برای دانشآموختگان کارشناسی ارشد و دکتری رشته های باستان شناسی و تاریخ همانند تاریخ طب و تاریخ ادیان، پروانه مسئولیت فنی (بخوانید مجوز خصوصی غارت و تخریب میراث فرهنگی) صادر خواهد شد. در ماده ۴ هم برای دانش آموختگان رشته های غیر مرتبط با باستان شناسی و تاریخ، دوره های کوتاه مدت کاوشگری و حفاری (بخوانید دوره های غارت و تخریب میراث فرهنگی) از سوی وزارت میراث فرهنگی برگزار خواهد شد.
بر اساس این طرح ضد فرهنگی و خجالت آور، حفاران محوطههای باستانی می توانند اشیاء یافته شده را در اینترنت به مشتریان داخلی و خارجی بفروشند.
آقایان نماینده!
که خود را مرد قانون و قانون گذاری می دانید آیا این طرح سوداگرانه و خطرناک در تعارض آشکار با ماده ۵۶۲ قانون مجازات اسلامی نیست که تصریح می کند: «هر گونه حفاری و کاوش به قصد به دست آوردن اموال تاریخی - فرهنگی ممنوع بوده و مرتکب به حبس از شش ماه تا سه سال و ضبط اشیاء مکشوفه به نفع سازمان (وزارت) میراث فرهنگی کشور و آلات و ادوات حفاری به نفع دولت محکوم می شود. چنانچه حفاری در اماکن و محوطههای تاریخی که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است، یا در بقاع متبرکه و اماکن مذهبی صورت گیرد علاوه بر ضبط اشیاء مکشوفه و آلات و ادوات حفاری مرتکب به حداکثر مجازات مقرر محکوم می شود.
تبصره ۱ - هر کس اموال تاریخی - فرهنگی موضوع این ماده را حسب تصادف به دست آورد و طبق مقررات سازمان میراث فرهنگی کشور نسبت به تحویل آن اقدام ننماید به ضبط اموال مکشوفه محکوم می گردد.
تبصره ۲ - خرید و فروش اموال تاریخی - فرهنگی حاصله از حفاری غیر مجاز ممنوع است و خریدار و فروشنده علاوه بر ضبط اموال فرهنگی مذکور، به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم می شوند. هر گاه فروش اموال مذکور تحت هر عنوان از عناوین به طور مستقیم یا غیر مستقیم به اتباع خارجی صورت گیرد، مرتکب به حداکثر مجازات مقرر محکوم می شود.»
امروز بسیار ترسیدم و لرزیدم از نگاه سطحی، کودکانه، ماتریالیستی (مادی) و یوتیلیتاریسمی (اصالت نفع و سود) آن جنابان به میراث فرهنگی ایران عزیز.
در سالهای اخیر، «تجاریسازی» همه چیز را دیده و شنیده بودیم الا «تجاریسازی هویت و تاریخ ملت مظلوم و بزرگ ایران» که شما داعیه دار نمایندگی بخشی از آنان هستید.
پیشنهاد می کنم با پس گرفتن فوری امضای خود به فکر آبرویتان نزد البرزیان فهیم و فرهیخته باشید که «میراث دار فرهنگ و مدنیتی ۹ هزار ساله» هستند.
آقایان!
بیش از این ناامیدمان نکنید...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
شورای ارزشیابی هنرمندان، نویسندگان و شاعران کشور با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی تنها شورای دارنده مجوز صدور درجه هنری بوده که متشکل از وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مقام رئیس شورا، نماینده سازمان برنامه و بودجه کشور، نماینده وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری و نماینده فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران است.
گواهی نامه درجه ۲ هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معادل مدرک کارشناسی ارشد هنری است و با تکیه بر تواناییهای هنری افراد و بررسی لوحهای افتخار، جوایز، بزرگداشت هنرمند، آثار منتشره، داوریها، دبیری، مسؤولیت، مدیریت جشنوارهها و مسابقات، برگزاری و شرکت در نمایشگاهها و... بهعنوان گواهینامه تخصصی هنری صادر میشود و از اعتبار بالایی برخوردار است.
۳ دهه فعالیت هنری و کسب بیش از ۴۸ جایزه ملی و جهانی
قاسم لطفی متولد ۱۳۵۴ در اردبیل بوده و نزدیک به ۲ دهه است که در حوزه هنری بهویژه کاریکاتور فعالیت و تدریس دارد.
لطفی در بیش از ۴۸ جشنواره ملی و بینالمللی موفق به دریافت جایزه شده و در بیش از ۶۰ نمایشگاه داخلی و خارجی شرکت داشته است که از آن جمله میتوان کسب رتبه دوم پنجمین دوسالانه بین المللی کاریکاتور تهران، دومین جایزه بزرگ طنز ملانصرالدین ترکیه ، جایزه ویژه آیدین دوغان ترکیه ،جایزه انجمن کاریکاتوریستهای لهستان از جشنواره ساتیریکون لهستان ، جایزه ویژه هیومر فست ایتالیا اشاره کرد.
« صدای معلم » این موفقیت بزرگ را به آقای لطفی هنرآموز هنرستان شهید باهنر منطقه 9 تهران تبریک می گوید .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
« مصطفی باقری» معلمی دلسوخته و عاشق پیشه ای است که جدیدا به افتخار بازنشستگی نائل شده است . وی در عین حال از شاعران پرشور و دو زبانه منطقه چایپاره زنجان است که با تیزبینی و ریزبینی مسائل پیرامونی جهان معلمی و همچنین دغدغه های معرفتی و مکاشفات روحی، خود را با بالهای جادویی کلمات به پرواز درآورده است.
از سالهای گذشته جسته گریخته اشعاری از مصطفی باقری در نشریات محلی شمال غرب خوانده بودم. به واسطه دکتر «حسن تقی لو » از شعرای همدیار وی با آثار دیگری از این معلم - شاعر زنجانی آشنا شدم. به بهانه هفته معلم مصاحبه ای مجازی با وی انجام داده ایم که در ادامه با هم با هم تورق می کنیم.
صدای معلم :
آقای باقری ضمن تبریکات هفته معلم
ابتدا خود را اختصارا برای مخاطبان این رسانه ی معلمی معرفی کنید.
باقری :
من نیز روز معلم را خدمت شما و همه همکاران عزیزم تبریک می گویم .
اینجانب مصطفی باقری در سال ۱۳۴۶ در روستای حصار( حصار _مشمپا) در منطقه چایپاره شهرستان زنجان به دنیا آمدم. تا کلاس دوم راهنمایی ( کلاس هشتم فعلی) در زادگاهم درس خواندم. سپس برای ادامه تحصیل به زنجان مهاجرت کردم. با اخذ مدرک دیپلم، وارد تربیت معلم شده و بعد از فارغ التحصیلی وارد آموزش و پرورش شهرستان زنجان شدم. سپس از دانشگاه زنجان، کارشناسی ادبیات فارسی گرفتم. در آموزش و پرورش ناحیه یک زنجان تا زمان بازنشستگی ام مشغول خدمت بودم و در نهایت در سال ۱۳۹۶ با بیش از سی سال خدمت، بازنشسته شدم.
صدای معلم :
چرا شعر چرا شغل معلمی؟
باقری :
قبل از رفتن به مدرسه، وقتی برادر بزرگترم، حروف الفبا را یادم می داد، روحم در آسمانها پرواز می کرد. دوست داشتم همان لذت را دیگران نیز تجربه کنند. بنابراین از همان موقع، میل یاد دادن هم در کنار یادگرفتن، در وجودم جوانه می زد به طوری که هر چیز جدیدی که یاد می گرفتم، دوست داشتم به دیگران نیز انتقال دهم و از اینکه آنها هم یاد می گرفتند آرامش خاصی در دلم به وجود می آمد. تا اینکه به هنگام انتخاب شغل، با وجود امکان انتخاب شغل های مختلف، معلمی را با اشتیاق انتخاب کردم.
اما در مورد شعر . عرض کنم که شعر، راه سریع و هنرمندانه انتقال منویات درونی انسان به دیگران است. شعر با قوه ی خیال و احساسات انسان سروکار دارد. اگر از معلم ، احساسات گرفته شود، چیزی باقی نمی ماند. البته منظورم احساسات منطقی است که تعارضی هم با عقلانیت ندارد.
صدای معلم :
در اشعار شما نوعی بازگشت به دامن طبیعت به تاسی از « روسو » از فیلسوفان عهد روشنگری اروپا دیده می شود که در عین حال بسیار نوستالژیک و منطبق بر پست مدرنیسم می باشد در این خصوص توضیحاتی لطف کنید.
باقری :
ذات بشر برگرفته از طبیعت و همسو با آن است و اصولا طبیعت را مانند مادر انسان دانسته اند که او را در دامان خود رشد و نمو داده است به همین سبب، بشر با این همه پیشرفتهای محیرالعقول علم و تکنولوژی، آرزوی بازگشت به طبیعت را دارد.
به قول مولانا:
جویای روزگار وصل خویش است.
من در روستا و بطن طبیعت بزرگ شده ام. انسان در طبیعت، به اصل خویش و گمشده خود نزدیکتر است.
صدای معلم :
در شعر بلند « حاصار خاطره سی » شما سعی کردید فرهنگ و مدنیت رو به احتضار منطقه حاصار مشمپای زنجان و کناره های رودخانه افسانه ای و رو به زوال قیزیل اوزن را به تصویر بکشید . دلیل و انگیزه سرایش این مجموعه وزین را توضیح داده و نسبت آن را با مجموعه جهانی « حیدربابایه سلام » استاد شهریار را بیان کنید.
باقری :
عظمت رودخانه افسانه ای قیزیل اوزن، امروزه تبدیل به خاطره شده است. در زمانی نه چندان دور، این رودخانه در مسیر حرکت خود، برکات بی شماری را همراه خود می آورد و نثار آبادیها و ساکنانش در حاشیه خود از جمله حصار می کرد که برنج مشهور و بی بدیل حصار ، یکی از این نعمات و برکات بوده.
محبت های صادقانه و بی چشمداشت اهالی( که در شعر ترکی آنا یوردوم) اشاره هایی به آن کرده ام. خاطرات دوران مکتب و مدرسه و شیطنت ها و بازی های کودکانه و اینکه یادی از ریش سفیدان آن دوران روستا که همگی مورد تکریم و احترام اهالی بودند کرده ام و نیز در مزارع و دیمزار روستا (به نام قره دره، که از سرسبزی زیاد، به رنگ سبز تیره دیده میشد) دو قنات بزرگ و پر آبی که در همین دیمزار قره دره، همه جا را سیراب می کرد و…
حالا با کمال تاسف، وضع ، کاملا وارونه شده: قیزیل اوزن تبدیل به نیل بعد از عصای موسی(ع) شده؛ نه تنها دیمزار ها بلکه سواحل قیزیل اوزن هم که چند متری بیش با رودخانه فاصله ندارند خشک شده اند. شیطنت ها و صفای دوران کودکی من رفته و حتی کودکان امروز هم با کودکی بیگانه شده اند. جایگاه ریش سفیدان آن گونه که باید دیده نمی شود، دوقنات بزرگ و پر آب هم گویا سرابی بیش نبوده، باغات سرسبزی که بهشت را در اذهان متبادر می کردند، الان تابلویی از برهوت شده اند…
در کنار همه اینها، من آن دوران زیبا را از دست رفته می بینم و در حالی که در غربت و دور از زادگاهم هستم، خاطرات دوران خوشی، بی اختیار در جلوی چشمم رژه می روند. من فقط گوشه ای از آن را به صورت کلماتی در کنار هم گرد آورده ام….این انگیزه باعث پدید آمدن دل نوشته ای به نام «حاصار خاطره سی » شد. اما در مورد نسبت شعر حصار من با شعر « حیدر بابایه سلام » استاد شهریار، باید عرض کنم که شعر من مانند شمع روشنی در جلو خورشید ظهر تابستان است حیدر بابا بی نظیر است.
صدای معلم :
در سده اخیر سیل مهاجرت از شمالغرب به تهران کرج چنان گسترده است که امروزه با لحاظ ترکان بومی پایتخت؛ حدود ۷۰ درصد تهران کرج را ترک تباران تشکیل می دهند به طور مثال حدود پنج هزار نفر از هم ولایتی های شما فقط ساکن مهرشهر کرج هستند. چالش های این مهاجرت دسته جمعی (فرصتها و تهدیدات) از منظر یک شاعر معلم چیست؟
باقری :
مهاجرت، قهرا تبعاتی هم به دنبال دارد. تفاوت فرهنگها گاهی به تضارب آرا منجر می شود ؛ انسان در قبال گرفتن چیزی، ممکن است چیزهایی را هم از دست بدهد و در نهایت به تبادل و یا به استحاله و اضمحلال فرهنگی منجر می شود که دومی خسارت محض است.
حصاری ها از گذشته همیشه به دینداری و پرکاری و کم توقعی و فرهنگ متعالی شهره بوده اند. وحدت شان مثال زدنی است و….
این امر، در جمع چند هزار نفری حصاری ها در شهر زنجان و کرج به خوبی نمایان است. شاید بشود گفت که کپی حصار، الان در کرج موجود است. مثلا ملاحظه می فرمایید حسینیه ای به نام حسینیه حضرت ابوالفضل(ع) در خیابان شهید نعمتی، فعالیت دارد. این حسینیه توسط حصاریهای مهاجر بنا گذاشته شده و توسط آنها اداره می شود. مراسم مناسبتی شان را با شکوه و وحدت مثال زدنی برگزار می کنند و اینها همه به جهت تربیت خوب و فرهنگ غنی همدیاران ماست.
صدای معلم:
چه میزان از انتخاب شغل معلمی و دل مشغولی شاعری رضایت دارید؟
باقری :
من همزمان با پایان جنگ ایران و عراق وارد عرصه معلمی شدم. در آن مقطع زمانی، هنوز معنویات حرف اول را می زد و مادیات به خصوص تجملات مانند امروز هدف جامعه نبود. مسئولین هم بیشتر به فکر مردم و حل معضلات کشور بودند. حواشی این روز ها مطرح نبود. علم ارزش داشت و تقریبا تمامی مسیر های زندگی از کانال علم و دانش می گذشت. و…من در چنین اوضاع و احوالی وارد حرفه معلمی شدم.
وقتی دیپلم گرفتم وارد آموزش و پرورش شدم، عده ای از همکلاسی های من که نتوانستند دیپلم بگیرند، در بانک ها و…استخدام شدند. معلمی کار هر کسی نبود و من هم یکی از کسانی بودم که این افتخار نصیبم شده بود.افتخار بزرگی بود و هست. هر چند مشکلاتی به خصوص معیشتی هم بود. این مشکلات مع الاسف روزبه روز بیشتر و بیشتر شد. و این درد از زمانی شروع شد که به مقوله فرهنگ، به چشم صرفا مصرف کننده و به معلم به چشم زیادی نگاه کردند. نتیجه همین شد که الان شاهد آنیم. البته من به شغل خودم همواره به چشم امانت داری نگاه می کردم. بهترین سرمایه خانواده یعنی فرزندانشان، امانتی در دست من بودند. آن طور که انتظار داشتم معلمان فرزندانم با امانتهای من رفتار کنند، در کلاس همان کار ها را انجام می دادم. نتیجه اش هم آرامش وجدانی است که دارم. خدا را شکر…
معلمی را من انتخاب کردم اما شعر، خود به سراغم آمد. با وجود ناملایماتی که فرهنگ و فرهنگیان جامعه ما درگیر آن هستند بنده از انتخاب شغلی راضی هستم . واقعا اگر دوباره به گذشته برگردم، باز هم همین حرفه را انتخاب می کنم.
صدای معلم :
در صورت تمایل از خاطرات تلخ و شیرین دوره معلم شاعری خود بیان کنید.
باقری :
معلمی یعنی خاطره؛ خاطره بسیار تلخی که خیلی روی روح و روانم تاثیر گذاشت، مربوط به مدرسه ای در شهرک شهدای زنجان است. همکار پرورشی مان به یکی از دانش آموزانی که ظواهر اخلاقی را هم رعایت نمی کرده تذکر می دهد که با بی مبالاتی نامبرده مواجه می شود. همکار تذکر جدیدتر می دهند. آن دانش آموز به گونه ای دیگر به خانواده خود منتقل کرده بود. مادرش آمد و در دفتر مدرسه به این همکار ما حمله و ایشان را مضروب کرد. تلخ تر اینکه، نتیجه قضایی به ضرر معلم و به سود بزهکار منجر شد و موجب دلسردی زیادی برای معلمان، بلکه در کل منطقه شد. در شعر (معلم) به زبان ترکی، تألمات قلبی ام را نوشته ام و در یکی از نشریات محلی هم منتشر شد.
اما خاطرات شیرین بیشتر از تلخی هاست.
یک روز به مناسبت روز معلم، چند بیتی نوشتم به گوشی یکی از دوستانم در آموزش و پرورش ناحیه دو زنجان ارسال کردم. روز بعد همان شعر را برای تبریک روز معلم، دوستان دیگر به گوشی خودم فرستادند منتهی به نام شاعری مشهور!
صدای معلم :
شاعران و نویسندگان مورد علاقه شما کدام ها هستند؟
باقری :
در بین شعرا به خواجه حافظ، استاد شهریار و خاقانی شروانی؛ و در بین نویسندگان نیز به دکتر باستانی پاریزی و دکتر زرین کوب علاقه خاصی دارم.
صدای معلم :
از کی شروع به سرایش شعر کرده اید؟ و اولین و اصلی ترین مضامین شعری شما چیست؟
باقری :
دقیقا به یاد ندارم ولی از بس که به مادرم علاقه بی حد و حصری داشته و دارم، هر چه بوده، درباره مادرم بوده، اولینش هم چی بوده و در چه قالبی بوده، یادم نیست اما در حضور مادر هم، محبت خودم را به صورت شعر (حتی شاید عنوان شعر به معنی واقعی هم در موردش صدق نکند) اظهار می کردم.
اما الان بیشتر دوست دارم در قالب غزل و قطعه بنویسم.
صدای معلم :
آیا آیا از مجموعه اشعار شما اثری منتشر شده است؟
باقری :
خیر ،فکری در باره اش نکرده ام. شعرهایم را بیشتر برای سرگرمی و تفنن می نویسم.
صدای معلم :
سخن پایانی تان را بفرمایید .
باقری :
برای شما و همه همکاران عزیزم در صدای معلم آرزوی سلامتی و سربلندی دارم.
از اینکه یادی از من کردید و این فرصت را در اختیار من قرار دادید، از صمیم قلب تشکر می کنم. همیشه در پناه حق باشید.
دو نمونه شعر ترکی و فارسی از مصطفی باقری معلم شاعر زنجانی را با هم تورق می کنیم.
یادی از دوران طلایی قیزیل اوزن:
نعره های بهاری ات شبها
نغمه ای جانفزا و زیبا بود
گرچه فریاد می زدی از خشم
گوش دل را نوای لالا بود!
آب شور و بسی گل آلودت
در مذاق همه گوارا بود
موج می زد امید در موجت
موجهایت سفیر دریا بود
بود کارت خرابی و عُمران !
ذهن سرگرم این معما بود
مثل جراح در اتاق عمل
کار تو زخم و پس مداوا بود
تحفه ات در بهار«ماهی»و نیز
در زمستان «غاز» و «درنا» بود
از وجودت «حصار» آبادتر
از«شکورچی» و از«مشمپا» بود
پرچم عزت ولایت من
چون سرش بس بلند و بالا بود
دید حاتم چو سفره کرَمت
از تعجب دهان او وا بود
جنت مزرعه ز کوثر تو
گشته سیراب،همیشه خضرا بود
زنده بودی و زنده می کردی
کار تو چون دم مسیحا بود
خط سیری که طی می کردی
دست خط تو، بلکه امضا بود
نقش امضای تو شکفته گلی ست
آنکه در باغ دل شکوفا بود
گاه آن رنگ سرخ گون چو خون
از رگ غیرتت هویدا بود
با کرامات تو ولایت من
قطعه ای از بهشت اعلا بود
آن شکوه حقیقی ات گویا
بوده افسانه،یا که رؤیا بود
مهر تو باز در دل ما هست
بیش از آن حد که پیش از اینها بود
باز با شوقت آمدم سویت
در سرم باز هزار سودا بود
ای عجب! دیده ها چه می دیدند؟!
بستر و ساحلت چو صحرا بود
وا اسف! خشک بود بستر تو....
***
جنگه گلیب طبیعتین قابیلی
آغاجلارین قسم خورده قاتلی
خرابلیخ دی ایشلرینین حاصلی
ال- قول آچیخ،آمماگؤزی باغلی دی
دؤرمجی لاپ یاوان،دیلی یاغلی دی
سیزده گؤنی طبیعته چیخانلار
طبیعتین آباد ائوین یئخانلار
طبیعتی چوخ ایستین! چاخانلار
طبیعتی وئران قویوب گلنلر
طبیعتدن دری سویوب گلنلر
انسانلاردان کم گؤرسندی انسانلیخ
طبیعتدن ایشیق، بیزدن قارانلیخ
یاخجی لیقین جوابیدی یامانلییخ؟!
گئتدیک، گزدیک، ازدیک ، یاخدیخ گوللری
شکایته آچیلمادی دیللری!
هر نه گلدی اللریندن هر کسین
باسدی کسدی طبیعتین نفسین
چیخاتمادی طبیعت اصلا سسین
انسانلارین خصلتلرین بیلیردی
آغلیا آغلیا گنه گؤلؤردی
آغاجلارین قول قانادین سیندیران
طبیعتین وار یوخونی یاندیران
الین،قولون آغریماسین پهلوان!
هئی! هابئله طبیعتین قدرین بیل!
وور آغلاسین گؤزلرینین یاشین سیل!
گئتدیک طبیعتین ائوین چؤل قویدوخ
بارماخ سالیب گؤزونو دیبدن اویدوخ
گؤن باتدی بیزده آخیردا یورولدوخ
چیخدیخ گلدیک او دا بیر ایل دینجلسین
ئولمه میشیک ،قوی گنه سیزده گلسین!...
هئچ کس اولماز بو دونیادا بی گمان
بیزیم کیمی هئچ مکاندا هئچ زمان
خرابلیخلار عرصه سینده قهرمان!
هامی لیقا مبارک دی بو مقام!!
عجب قویدوخ طبیعته احترام!!!
بیر سؤز یازدیم مطلب یئرده قالماسین
عزیز دوستلار اؤزلرینه آلماسین
دوستلاریمی الله گؤزدن سالماسین
قارداشلاریم ، یولداشلاریم وار اولسون
قادیر الله هامیسینا یار اولسون...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پنجم فروردین ۱۴۰۱ مصادف با آسمانی شدن دکتر رضا براهنی تبریزی در کانادا بود. راقم سطور در موقعیتی نیست که آفرینش های ادبی براهنی را نقد نماید و مهم تر اینکه قرار نیست از براهنی بت سازی شده و یا خدمات هفتاد ساله ادبی وی را همچون صدا و سیما نادیده گرفته و سانسور نماییم.
دو دستگی عجیب فعلی در موضع گیری نسبت به براهنی نشان دهنده تاثیر عمیق و سایه سنگین براهنی بر ادبیات معاصر است.
شواهد حاکیست که براهنی پایه گذار نقد نوین ادبی در ایران و یکی از چالشی ترین منتقدین ادبی معاصر می باشد. دامنه ارتعاش و میدان قضاوت در خصوصی چیستی، کیستی و آفرینش های ادبی براهنی بسیار متضاد و گاها تنگ نظرانه و خلاصه از عرش تا فرش گسترده می باشد. در حالی که عده ای وی را به دلیل علاقه مندی پایان عمری به زبان مادری، متهم به تجزیه طلبی کرده و عقده های ایرانشهری خود را هویدا می کنند. در نقطه مقابل عده ای از طرفداران براهنی، وی را منتقدی قهار و مقتدر، شاعری وطن پرست و مبارز راه آزادی معرفی می نمایند.
به هر حال براهنی، براهنی است. وی واقعیتی انکار ناپذیر در ادبیات معاصر ماست. ردپای نقدهای آتشین و اشعار متفاوت و بعضا فلسفی وی در قرن ۱۴ برجسته بوده و سایه سنگین تاثیرات وی بر شعر فارسی کاملا مشهود و گاها جریان ساز می باشد.
به عبارت روشن تر نقد ادبی امروز ایران وامدار دکتر براهنی است وی با نظم دادن به آشفتگی سنتی نقد ادبی و انطباق آن با معیارهای جهانی به این مهم دست یازیده است. از طرفی شعر دهه هفتاد ما از دل کارگاههای خانگی براهنی در پاسداران تهران بیرون زده است.
گزارش براهنی در نامه به « نسل بی سن فردا » در واقع بیان مانیفست و عملکرد شعر فارسی از نیما تا دهه هفتاد بوده و به نوعی تغییر پارادایم ادبی است.
تشخیص، معرفی و برجسته کردن پنج شاعر نوگرا (نیما، فروغ فرخزاد، شاملو، نادر نادرپور و اخوان ثالث) از شعرای سنتی در دهه چهل حکایت از هوشمندی براهنی و خط دادن به ادبیات نوین معاصر می باشد.
براهنی پایه گذار واقع گرایی انتقادی (نقد جهانی با دغدغه های بومی) و تفکر انتقادی عریان و بی تکلف در ادبیات ماست.
وی اتوریته عجیبی در این راستا داشته و با رجعت شعر از دربار و سلطان به سمت نقد علمی و ادبی (حرکت از سابجکتیو به اوپژکتیو) از عوجاج متدولوژیک ادبیات معاصر کاسته است.
براهنی معتقد است که قرار نیست شعر را تا سطح عوام پایین بیاوریم بلکه مخاطب عام را تربیت و آموزش داده و برای درک شعر امروزین بالا بکشیم. افکار انتقادی و عریان براهنی باعث شد که وی در دوره پهلوی و بعد از انقلاب مدتی زندانی شود.
براهنی می گوید: وقتی موش ها به بزرگی روباه ها هستند برای شاعر شدن کلمه کافی نیست بلکه تجربه دوزخ از انواع آن لازم است.وی مبدع شعر چند صدایی در ادبیات ماست.
از منظری دیگر براهنی تحصیل کرده دکترای زبان انگلیسی در استانبول دهه سی و دارای هوش و فراست بالایی بوده و با ترجمه فعال و خلاقانه عملا ساحت های معرفتی ما را فراختر کرده است.
رضا براهنی در سال ۱۳۵۶ جایزه بهترین روزنامه نگار حقوق انسانی را از آن خود کرده و در مقطعی به عنوان نامزد جایزه نوبل طرح گردید.
نگاهی به آثار براهنی
اشعار:
آهوان باغ
جنگل و شهر
شبی از نیمروز
مصیبتی زیر آفتاب
گل بر گسترده ماه
ظل الله
نقابها و بندها
غمهای بزرگ
بیا کنار پنجره
خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟
اسماعیل
رمان
آواز کشتگان
رازهای سرزمین من
آزاده خانم و نویسندهاش
الیاس در نیویورک
روزگار دوزخی آقای ایاز
چاه به چاه
بعد از عروسی چه گذشت
نقد ادبی:
طلا در مس
قصهنویسی
کیمیا و خاک
تاریخ مذکر
در انقلاب ایران
خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟
گزارش به نسل بی سن فردا (سخنرانیها و مصاحبهها)
مروری بر آثار و اندیشه ها
از نگاه براهنی آنچه که شعر امروز بدان نیاز دارد تحولی است در قالب فرم ، چرا که از نگاه او ظرف محتوای اشعار ادبیات پارسی به مرز لب ریز شدن رسیده است و این تنها ظرف فرم است که می تواند محتواهای جدید را در دل خود جای دهد. او حتی در شرح این مسئله در کتاب ” خطاب به پروانهها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم ” می گوید : “حرکت از شعر تک وزنی است به سوی اوزان مرکب و ترکیبی و شعر چند صدایی با نتی که ذهن خواننده شعر باید برای شعر بیاید به صورتی که شعر موضوع اصلی خود یعنی زبان و زبانیت خود را به رخ بکشد.
رضا براهنی شاید از معدود کسانی باشد که عشق را از نگاه اول شخص می بیند ، اما تنها کسی است که عشق را از نگاه اول شخص در اشعارش تجربه می کند. این ویژگی منحصر بفرد اوست.
دکتر براهنی هیچ گاه از رسالتی که بر دوش خود می دید فرو گذار نکرد و همیشه قلم خود را به صادقانه ترین شیوه ممکن نسبت به تفکرات خویش بر روی صفحه ی کاغذ جاری کرده است.
جهان ما
به دو چیز زنده است
اولی شاعر
و دومی شاعر
و شما هر دو را کشتهاید
اول: خسرو گلسرخی را
دوم: خسرو گلسرخی را
(ظلالله/ رضا براهنی/ 1354)
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای جیغ و داد بچه ها میآید . پدر خسته از کار و تلاش روزانه فکر می کند که چون همیشه دختر و پسرش سرگرم بازی و دعواهای کودکانه خواهر و برادری هستند؛ غافل از اینکه این آخرین صدایی است که قرار است از حنجره فرزندان دلبندش بشنود.
ناگهان صدای مهیب ترکیدن نارنجک دست سازی در منطقه فوق محروم مهدی آباد کمالشهر در دست پسرش فاجعه به بار آورده و اولین قربانیان چهارشنبه سوزی کرج استارت می خورد.
مصیبت بزرگی در راهست ... گل پسر دانش آموز آسمانی شده و دستان ناز دخترش قطع و خانه بر سرش آوار...
خود شکن آن روز آینه شکستن...
راستی قبل از اینکه کسی را متهم کنم ؛ به عنوان یک معلم از خود می پرسم که منِ معلم چه نقشی در فرهنگ سازی برای آئین های باستانی چون چهارشنبه سوری داشته ام؟ اصولا آیا آموزش و پرورش غیر از صدور بخش نامه های رفع تکلیفی آن هم بعد از مرگ سهراب، چه کارویژه ای در این خصوص داشته است؟
با همین فرمان می توان سایر سایر نهادهای فرهنگی و اجتماعی همچون صدا و سیما و...را گرفته و با تشکیل هیات ژوری مورد عتاب و خطاب خویش قرار داد.
برخوردهای دوگانه حکومت
به دلیل شکاف بین نسلی و عدم انتقال صحیح آموزههای فرهنگی و آیینی به نسل جدید و البته برخورد چندگانه حکومت با چنین مراسم و آیین هایی (انکار ، تخفیف و تجلیل)، همچنین فرهنگ سازی غلط در دو سه دهه اخیر، آیینها و آداب و رسوم زیبا و پرمحتوای چهارشنبه سوری در چهارگوشه ایران کم کم به حاشیه رفته و جای خود را به ترقهبازی و انفجار مواد محترقه گوناگون و بعضا خطرناک داده است، به طوری که سال به سال تعداد کشتهها، مجروحین و تلفات حاصل از این آتش بازی رو به تزاید میباشد.
تداوم این آتش بازی باعث ایجاد استرس و ترس و وحشت خانوادهها شده و شیرینی و حلاوت این مراسم باستانی را به تلخی میل میدهد. . در جمهوری آذربایجان علاوه بر مردم، دولت نیز رسما به همراه کابینه در جشنهای چهارشنبه سوری شرکت کرده و با مردم کوچه و بازار بُر میخورند.
چهارشنبه سوری سیاسی
در یک دهه اخیر نیز پس از حوادث تلخ سال ۸۸ با دخالت و تحریک برخی از عناصر داخلی و خارجی عده ای با استفاده ابزاری سعی در بهره برداری از شور و هیجان جوانان در مراسم چهارشنبه سوری به زعم خود برای نشان دادن صدای اعتراضات مردمی، با سیاسی کردن آئینهای باستانی و کهن ایرانی به نوعی سعی در مصادره به مطلوب نمودند. نتیجتاً با ورود اضطراری نیروهای نظامی و انتظامی به مراسم مردمی بعضا جو شور و شادمانی به جو استرس و پلیسی مبدل میشود.
به نظر میرسد که برای پاسداشت صحیح آیینهای کهن و باستانی نوروز، چهارشنبه سوری، یلدا و... قبل از هر چیز باید با یادآوری و تبیین فلسفه وجودی این مراسم برای نسل کنجکاو و تیزبین جدید فرهنگ سازی نمود و در حد امکان پیرایه های زائد را از دامن چنین آیینهایی زدود.
خاستگاه چهارشنبه سوری
به باور صاحبنظران پیدایی و خاستگاه دقیق چهارشنبه سوری چندان روشن نبوده و در هالهای از ابهام قرار دارد. گستره جغرافیایی این آیین کهن علاوه بر ایران کنونی معطوف به قفقاز، آسیای میانه، بخشهایی از خاورمیانه، آناتولی و... میباشد. در بستر تاریخی نیز علاوه بر ترکها، پارسها و اعراب ایرانی میتوان از سومریان، عیلامی ها_ایلامی ها، فینیقیها، مصریان باستان، یهودیها و... به عنوان مدعیان بخشهایی از این میراث معنوی بشری یاد کرد.
آنچه مسلم است امروز در دو کشور ایران و جمهوری آذربایجان مراسم نوروز و چهارشنبه سوری به صورت فراگیر و ملی اجرا میگردد. در جمهوری آذربایجان علاوه بر مردم، دولت نیز رسما به همراه کابینه در جشنهای چهارشنبه سوری شرکت کرده و با مردم کوچه و بازار بُر میخورند.
در نگاهی گذرا به تاریخچه چهارشنبه سوری اعراب ایران و شیعیان مهاجر خراسان، آئین چهارشنبه سوری را به خروج مختار منتسب دانسته و البته یهودیان آیین چهارشنبه سوری را با جشن پوریم مرتبط میدانند. برخی از نویسندگان و محققین ایرانی آیین چهارشنبه سوری را با آیین زرتشتی پیوند میزنند، در حالی که خود محققین زرتشتی، آیین چهارشنبه سوری را نوعی توهین به قداست آتش پنداشته و انتساب آن به این آیین را مردود می دانند.
چهارشنبه سوری در آذربایجان
یکی از مراسم کهن آذربایجان چهارشنبه های آخر سال (سو، اود، یئل و توپراق) میباشد. این چهارشنبهها با رنگهای سفید، خاکستری، سیاه و سرخ طبیعت نیز کاملا منطبق هستند: (موشتلوغچو/ خبرچی، کوله/کوتوله، قره و قیزیل چارشنبه سی)
آداب و رسوم چهارشنبه سوری (ایل آخیر چرشنبهسی) گوناگون و به غایت زیبا و پر معنا میباشند:
پریدن از روی آتش با خوانش اشعار زیبای فولکلوریک (قیزلار دئیهر آتیل ماتیل چارشنبه * آینا کیمی بختیم آچیل چارشنبه) یکی از این مراسم نمادین و سمبلیک میباشد. همچنین شال ساللاماق، فرستادن خنچه هدایا و نقل و شیرینی و آینه به خانه تازه عروسها از طرف خانواده داماد، قاشقزنی، اسپند دود کردن، رفتن سر چشمه آب و...
در پایان خوانندگان فهیم را به میهمان بندهایی از منظومه جاودانه حیدربابایه سلام استاد شهریار دعوت می کنم.
بايرام ایدی، گئجه قوشی اوخوردی
آداخلی قيز، بيگ جورابین توخوردی
هر كس شالين بير باجادان سوخوردی
آی نه گؤزل قايدادی شال ساللاماق
بيگ شالينا بايراميليغين باغلاماق!
شال ايستهديم من ده ائوده آغلاديم
بير شال آلیب تئز بئلیمه باغلاديم
غلام گيله قاشديم شالی ساللاديم
فاطمه خالا منه جوراب باغلادی
خان ننهمی، يادا سالیب آغلادی
یومورتانی گؤیچک گوللی بویاردیق
چاقیشدیریب سینانلاری سویاردیق
اویناماقدان بیرجه مگر دویاردیق
علی منه یاشیل آشیق وئرردی
ارضا منه نوروز گولی درردی
باکیچینین سؤزی، سوْوی، کاغیذی
اینکلرین بولاماسی، آغوزی
چرشنبهنین گیردکانی، مویزی
قیزلار دییهر: آتیل ماتیل چرشنبه
آینا تکین بختیم آچیل چرشنبه...
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تاریخ/
ایرج میرزا (پاییز ۱۲۵۲ یا ۱۲۵۳ خورشیدی در تبریز - ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران) ملقب به «جلالالممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجستهٔ ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی) و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. ایرج میرزا در قالبهای گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژهها و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود.
یکی دیگر از توصیههای ایرج میرزا آن است که کودکان را با روح میهن دوستی پرورش دهیم. به نظر او، میهن، مادر دوم کودک است و میباید از سالهای آغازین حیات، روح مهر میهن دوستی در او دمیده شود. میهن نیز به اندازهی مادر، بر گردن فرزند حق دارد.