انگار که نیستی، چو هستی خوش باش!
به مناسبت 28 اردیبهشت روز بزرگداشت خیام
شاید هیچ کس به اندازه خیام معنای زندگی را درک نکرده باشد. زندگی نه در گذشته است نه آینده، در همین حال است. همین "دم" که اگر آن را دریابیم یعنی این لحظه را زندگی کرده ایم. در "دم" نه افسوس است، نه حسرت و نه نگرانی. چرا باید در حال زندگی کنیم؟
پاسخ خیام روشن است:
پر کن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
اندیشه ی خیامی به هیچ عنوان ناامید کننده نیست بلکه امید بخش است و شورآفرین. وقتی انسان بداند هیچ فرصتی جز همین یک "دم" ندارد آن را هدر نمی دهد. آن را صرف فکر کردن به گذشته و آینده نمی کند. صرف دعوا بر سر آنکه از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت.
می نوش ندانی از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
البته این ندانستن غم انگیز است. خیلی غم انگیز است که ندانیم چرا:
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می سازد و باز بر زمین می زندش
اما از نظر خیام چون پاسخی برای این پرسش وجود ندارد باید برای فراموشی این غم به شراب پناه برد:
چندان بخورم شراب کاین بوی شراب
آید ز تراب چون روم زیر تراب
گر بر سر خاک من رسد مخموری
از بوی شراب من شود مست و خراب
مذهب خیام در همین جهان و با عناصر واقعی همین جهان فانی تعریف می شود. تعریف خیام از بهشت و جهنم، اوج تفکر روانشناسانه ی اوست:
دوزخ، شرری ز رنج بیهوده ی ماست
فردوس، دمی ز وقت آسوده ی ماست
او این لذت نقد را به لذت نسیه آن جهان ترجیح می دهد:
گویند بهشت با حور خوش است
من می گویم که آب انگور خوش است
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
مذهب خیام، حیرانی است و نادانی:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
اما این ندانستن، آگاهانه است. چرا که این عمر گریز پای، چون سیماب است و فرصت دانستن به ما نمی دهد. به همین دلیل است که خیام، جدال بر سر دین را کاری عبث می داند:
قومی متفکرند در مذهب و دین
قومی متحیرند در شک و یقین
ناگاه برآورد منادی ز کمین
کای بی خبران راه نه آنست و نه این
خیام با طبیعت در صلح و آشتی است؛ چرا که خود را جزئی از طبیعت می داند. جای جای شعر خیام، ماه رویان و عاشقانی نشسته اند که در گذر ایام تبدیل به خاک و گل و سبزه شده اند:
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
در بند رخ زلف نگاری بوده ست
این دسته که در گردن وی می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده ست
دیدگان ظریف و تیزبین خیام، همه ی آمدگان و رفتگان را در چرخه ی طبیعت نظاره می کند و به همین دلیل است که از نظر او باید حرمت طبیعت را نگاه داشت:
هر سبزه که بر کنار جوئی رسته ست
گویی ز لب فرشته خوئی رسته ست
پا بر سبزه تا به خواری ننهی
کاین سبزه ز خاک لاله روئی رسته ست
اما برخلاف سایر شاعران فارسی زبان که ناپایدار بودن دنیا را دلیل موجهی می دانستند برای بی توجهی به آن و توجه به جهان آخرت، تمام توجه خیام معطوف به لذت بردن از همین زندگی است و همین لحظه ای که در آن هستیم و این، بزرگترین تفاوت خیام با دیگر شاعران و عارفان است. او توجهی به جهان آخرت ندارد چون برخلاف فقها که اطلاعات بسیار دقیق و موثق از آن جهان دارند خیام چیزی از آن جهان نمی داند:
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران عالم چون شد
( مجسمه فیلسوف، ریاضیدان و شاعر ایرانی، عمر خیّام نیشابوری در تاریخ 11 فروردین 95 در دانشگاه ایالتی اوکلاهاما رونمایی شده و از این تاریخ در این دانشگاه قرار گرفته است. این اقدام بیسابقه با حمایت دولتمردان ایرانی در آمریکا انجام شده است )
و البته نیازی هم به این دانستن وجود ندارد. شاید همین اندازه که دنیا را دریابیم و قدر لحظات را بدانیم کافی باشد:
با سرو قدی تازه تر از خرمن گل
از دست مده جام می و دامن گل
زان پیش که ناگه شود از باد اجل
پیراهن عمر تو چون پیراهن گل
خیام از این جهت استثنائی در تاریخ ادبیات ایران به شمار می رود. فیلسوف و شاعری که به این دنیا توجه دارد نه آن دنیا و برای ساختن این دنیا و لذت بردن از آن تلاش می کند و زندگی اش نیز موید نظراتش است. او فیلسوف، ریاضیدان، ستاره شناس و رباعی سرای دوره سلجوقی است. از برجسته ترین کارهای او اصلاح گاه شماری ایران در دوره سلطنت ملک شاه سلجوقی است. او در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتش درباره اصل پنجم اقلیدس، نام او را به عنوان ریاضی دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است.
خیام یکی از ارزشمند ترین گنجینه های فرهنگی این مرز و بوم است. او را باید از نو شناخت و به نسل جدید شناساند.
آشنایی با اندیشه ی خیامی، یکی از نیازهای امروز جامعه ی بحران زده ماست؛ جامعه ای که زندگی را فراموش کرده و زیستن در زمان حال را از دست داده است، جامعه ای که این زندگی ذلت بار و کسل کننده را به امید پاداش در جهانی دیگر تحمل می کند و نمی داند که به قول خیام:
امروز که با خودی ندانستی هیچ
فردا که ز خود روی چه خواهی دانست؟
جای خیام و رباعیات امید بخش او در کتابهای درسی خالی است.
کانال کانون صنفی معلمان ایران
گروه رسانه/
کتاب « اعترافات یک معلم » در مرداد ماه 1337 توسط « رضا ایزدی » منتشر گردیده است .
این کتاب ارزشمند و موثر خاطرات یک دبیر ادبیات از چگونگی تدریس در دبیرستان های پسرانه بین سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ را به نمایش می گذارد که به نارسایی ها و اشتباهاتش در تدریس به نحو هنرمندانه ای اشاره می کند .
در بیوگرافی آقای رضا ایزدی چنین می خوانیم :
« از نویسندگان سخن سنج و خوش قریحه کشور ما است . او کمتر چیز می نویسد ولی آن چه تاکنون نوشته است همه در نوع خود دلچسب و خواندنی است .
وی همکاری با مطبوعات را از سال 1320 با درج مطالب مفید و آموزنده در مجلات هفتگی شروع کرده و مقالات تحقیقی و ادبی و داستان های کوتاهش همواره زبانزد خاص و عام بوده است .
ایزدی مدتی روزنامه مستقلی به نام « الوند » منتشر می کرد و بر دیوان مفتون همدانی شاعر بلند پایه ایران و حسینی داور شاعر شیرین سخن معاصر نیز مقدمه های جالب نگاشته است .
ایزدی علاوه بر کارهای مطبوعاتی سال ها در پست های گوناگون و ریاست آموزش و پرورش شهرستان های ایران به تعلیم و تربیت خدمت کرد . »
« صدای معلم » در راستای تاسیس و تثبت « فرهنگ گفت و گو و تفکر انتقادی » با رویکرد « خودانتقادی » متن کامل این کتاب فاخر را در بخش های پیوسته منتشر می کند .
گروه تاریخ/
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ خورشیدی تهران ؛ « محمدرضا باطنی » معلم ، زبان شناس ، نویسنده و مترجم ، چشم از جهان فرو بست .
« می توانست برود. می توانست در بسیاری از دانشگاههای اروپا و آمریکا به تدریس و تحقیق بپردازد. می توانست گرین کارت بگیرد و ... اما ماند. "من کجا بروم؟ اصلا چرا بروم؟ اینجا خانه من است، وطن من است، اگر قرار باشد کسی برود دیگران باید بروند. به قول شاملو "من اینجائیم" و به قول حافظ "مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش". من با پول آن تراخمی بندر عباسی درس خوانده ام و باید دینم را به آنها ادا کنم. باید اینجا ماند و با نامردمی ها جنگید ... »
از آغاز پیدایش انسان در روی کره یِ خاکی ژرفای نگرشش در انتخاب درست از نادرست او را یاری کرد ، تا بتوانَد در مسیر سیر اِلی اَلله گام بردارد و به تمدّنی برسد که اکنون دارد.
امّا جبهه یِ نادرست به دلیل داشتنِ طرفدارانِ سر سخت به این راحتی شکستنی نبود و فراوان بودند کسانی که در این نبرد هرچه داشتند از دست دادند ، تا بذرِ درستی ها را در میانِ خارهایِ بی شمارِ کِشتزارِ آفرینش بِکارند و به امیدِ جوانه زدن آنها خاکِ پُرمایه یِ ریشه هایشان شوند .
فرهنگِ جوامع برای مردمانِ آن مانندِ هوایی است برایِ اِستنشاق ، یا اگر انسانها را مثلِ ماهیان فرض کنیم . فرهنگ و باوَرهای اعتقادی ، مانندِ آبی است که حیاتشان وابسته به پاکی و زُلالی آن است ، که در آن شناوَرند . با این تفاوت که انسانها می توانند در تغییرِ باورها به باورهای درست تأثیر گذار باشند ، امّا ماهی ها خواه ناخواه باید با آن آب تا پایانِ حیاتِ خویش بِسازند .
با این تفکّر بود که از دوره یِ دبیرستان ، کوشیدم نارسایی ها را ببینم ، و در برابرِ آنها واکُنش داشته باشم ، و چون مرحومین ( غلامعلی فتحعلی زاده ملّاباشی و هاجر حاجی اسماعیلی ملّاباشی ) پدر و مادرم ، از کودکی مرا با کتابهایِ نوحه یِ تُرکی آشنا کرده بودند ، به این هنر علاقه مند شدم ، و از همان زمان به بیانِ ناهنجاریها در اشعارم پرداختم .
جامعه ای که در آن بیانِ عیب ها را پسندیده ندانند ، معایب می مانند ، نهادینه می شوند ، و در برابرِ پویایی سدّ ایجاد می کنند .
شاید کسانی تصوّر کنند که اگر اجازه یِ بیان به هر کسی داده شود ، به هم ریختگیِ فکری ایجاد می شود ؛ ولی به نظرِ من اگر قبول کنیم که داوریِ مردمِ آگاه می توانَد نگرش هایِ نادرست را پذیرا نباشد و فقط افکارِ پویا را به دیدگاهِ عموم تزریق کند ، این آگاهی در مردم زمانی حاصل می شود که بِگذاریم درست و نادرست را با هم بِسنجَند ، آنقَدَر که به بلوغ فکری بِرسند ، در این صورت است معیارِ سنجشی خواهیم داشت که در قضاوتِ آن درستی ها می بالَند و نادرستی ها بدون اِعمالِ فشار ازجانبِ هدایتگرانِ جامعه به حاشیه رانده می شوند و درهایِ بسته یِ تعصّب و تعبّد باز می شوند و مسیرِ رشد و تعالی هموار می گردد. انسانها می توانند در تغییرِ باورها به باورهای درست تأثیر گذار باشند ، امّا ماهی ها خواه ناخواه باید با آن آب تا پایانِ حیاتِ خویش بِسازند .
در چنین جامعه ای دیگر آینه یِ نمایش دهنده یِ برترین ها ، مردم می شوند و شخصیّت محوری جایِ خود را به مردم محوری می دهد .
مردمی که آگاهند ، ضریب قوّه یِ تشخیصِ شان بالاست و دیگر در آن خطایِ شخصیّت هایی که در طولِ تاریخ فراوان ، حادثه ساز بودند . آسیب رسان نمی شود .
از دورانِ دانشجویی با شُعرایِ مشهوری آشنا شدم و در محضرِ آنان بیشتر آموختم .
همان گونه که در بالا اشاره کردم از نوشته های خود نه سودِ مادّی انتظار داشتم نه اشتهار ، زیرا اکثریّتِ آگاه را به اقلیّتِ قهرمان ترجیح می دادم .
به همین خاطر هر چه پیش نهاد کردند سروده هایم را مکتوب کنم ، نپذیرفتم ، تا اینکه خود احساس کردم .
اگر چه به دنبالِ سود و مشهور شدن نیستم ، ولی فرزندِ کسانی هستم که آرزو دارم اکثریّتِ آگاه شوند .
آنها مستحقِّ نیستند سروده هایم را که هر یک متأثّر از یک باور آسیب رسان به جامعه است ، در اختیار نداشته باشند .
دو سال پیش از نوشتنِ این مقدّمه ( ۱۴۰۰/۲/۱۵ ) با شخصیّت فرهیخته و معلّم درد آشنا آقای حمید صفری گندیشمین و سر کار خانم فاطمه ملکی روحنواز آشنا شدم و به جدّ کمکم کردند تا کتابم ( 1 ) مورد تأیید وزارت ارشاد قرار بگیرد و آماده یِ چاپ شود وظیفه یِ خود می دانم سپاسگزارِ این بزرگواران باشم .
از همسرم خانم خدیجه رضایی فر و فرزندانم تشکّر می کنم که کوتاهی های مرا در نقش همسری و پدری نادیده گرفتند .
از دوستان خوبم آقایان دکتر سید جلال میر محسنی ، دکتر علی اصغر بختیاری ، دکتر شریف نجفی ، و صاحب امتیاز سایت صدای معلم علی پور سلیمان و همچنین آقای ناصر آقازاده و دوستانِ دیگر که مشوّقم بودند قدر دانم .
ودود فتحعلی زاده ملّاباشی " شاهین "
( 1 ) شرم خورشید
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در اوقات فراغتم هر از گاهی با کوهنوردان پرتعداد و انرژیک کرج همنوردی میکنم. در یکی از این صعودها به واسطه یکی از همکاران با دختر موسیقیدانش هم کلام شدیم. این معاشرت چنان جذاب بود که صعوبت صعود از ارتفاعات برای مثلث تشنه دیالوگ به کلی فراموش شد.
خصوصا اینکه در کشور ما به هزار و یک دلیل موسیقی در حوزه بانوان نتوانسته ظرفیتها و پتانسیلهای واقعی خود را رخ نماید و...
به عنوان کسی که دستی کوتاه در شعر و شاعری دارد معتقدم که شعر و موسیقی به مثابه دو بال پرواز برای تعالی روح، زلالی اندیشه و پالایش روان بوده و البته این دو کاملا مکمل و متمم هماند.
ذیلا بخشی از این گپ و گفت مثلثی را با هم نظاره گریم.
رزومه:
من سحر ظفری لیسانس رهبری ارکستر دارم و از سال ۸۶ شروع به فعالیت موسیقایی کردم با ساز گیتار.
خدمت اساتید بزرگی چون علیرضا کریمی، فرزاد دانشمند، هادی سپهری، کاوه پرهیزکاری، کامران پنبه ئیان، بنیامین فسایی، بهمن قزوانی،کامیار و کیانوش حبیبی، سینا خیرآبادی، پروفسور رابرت آمچین، داگ گودکین کسب علم کردم و از سال ۹۳ فعالیت جدی موسیقی پیرامون تدریس گیتار و موسیقی کودک را آغاز کردم و از سال ۹۶ دستیار رهبر ارکستر سمفونیک آوام، سینا خیرآبادی هستم.
سال ۹۸ کتاب ۱۰۱ بازی موسیقی برای کودکان نوشته ی جری استورمز را ترجمه کردم.
همان سال دوره های موسیقی را در کشورهای ترکیه و ارمنستان گذراندم همچنین بورس تحصیلی دانشگاه دولتی استانبول در رشته ی آهنگسازی شدم.
چرایی و چگونگی ورود به جهان موسیقی:
ورود من به دنیای موسیقی با شنیدن ساز پدرم، سه تار، و نوای موسیقی که در بستر خانواده جاری بود،اتفاق افتاد.
بعد از آن به شکل آکادمیک دنبال شد تا به امروز.
دنیای موسیقی خیلی عجیب است چون هر چقدر جلوتر می رویم باز مقابلمان دریای بزرگی است که تشنگی ما را برطرف کند. اینکه چرا وارد دنیای موسیقی شدم شاید هیچ وقت جواب روشنی نداشته باشد، اما یکی از دلایلش می تواند این باشد که من زبان جدیدی برای بیان احساساتم پیدا کردم و با این زبان ارتباطات وسیعی برای من شکل گرفت.
جایگاه مقایسه ای موسیقی در ایران و جهان:
به عقیده ی من موسیقی ایران و جهان نمی تواند مقایسه شود. چرا که موسیقی یک زبان مشترک است بین تمام فرهنگ ها. وقتی ما زبانی می دانیم که می توانیم با همهی دنیا احساساتمان را به اشتراک بگذاریم دیگر مقایسهای نمیماند.
دورنمای موسیقی برای بانوان در ایران و جهان:
موسیقی برای بانوان در ایران همیشه سخت بوده.اما سالهای اخیر کمی تغییر شاهد هستیم. این امید بخش است. ما برای این اتفاق خیلی زیاد تلاش می کنیم. در صورتی که در موسیقی جهان، نوازنده یا آهنگ ساز یا رهبر ارکستر خانم فرقی با آقا ندارد.
اما با تمام سختی هایی که برای بانوان در ایران وجود دارد ما شاهد اتفاقات مثبتی بودیم. نوازندگان خیلی خوب، رهبران ارکستر موفق که به اجرا روی صحنه رسیدند. شاید بیشتر از آقایان برای هموار شدن این مسیر سختی کشیدیم و می کشیم اما امیدواریم به بهبود شرایط. قدمهایمان را هر روز محکم تر از روز قبل برمی داریم.
انواع موسیقی و جایگاه موسیقی سنتی ما:
موسیقی سنتی ما، فرهنگ ماست. مثل موسیقی هر ملت دیگری. نمیشود جایگاهی برایش تعیین کرد اما برای ما که فرهنگ ایرانی را دارا هستیم، آگاهی از موسیقی سنتی مان و آشنایی با زبان موسیقیایی کشورمان مهم هست.
اشاره به مکاتب موسیقی:
موسیقی از دوره قرون وسطی وجود داشته و در خدمت کلیسا بوده. موسیقی رنسانس که موسیقی کمی فراتر رفت و در دوره ی باروک در خدمت دربار و افراد ثروتمند قرار گرفت و در دوره کلاسیک به مردم رسید و هنرمندان زیادی از دل این مکتب آمدند. دوره ی رمانتیک و سپس موسیقی معاصر.
موسیقی درمانی:
موسیقی درمانی روشیست که برای برخی اهداف درمانی استفاده می شود.
تاریخچه ی این شیوه به زمان افلاطون و ارسطو برمی گردد که از موسیقی در جهت درمان هم استفاده می کردند. اما به صورت رسمی برای درمان مصدومین جنگ جهانی اول به کار گرفته شد و سیر تکاملی اش اتفاق افتاد.
در ایران هم موسیقی درمانی از دانشگاه جندی شاپور به شکل آکادمیک آموزش داده می شد و مهم بود که پزشکان و پرستاران به موسیقی مسلط باشند و نواختن ساز بلد باشند. امروزه هم یکی از شاخه های مهم درمانی هست که درمانگران خیلی خوب و اثر گذاری در این حیطه فعالیت میکنند.
توصیه به هنرجویان موسیقی به ویژه بانوان:
دریای بزرگ و راه سختی در پیش است اما اگر با عشق و لذت و پشتکار و مداومت در مسیرش قدم بردارند بی شک موفقیت از آنشان خواهد بود.
دغدغه ی خود من این است که موسیقی را خوب بشناسیم. دنیای موسیقی بسیار زیبا و پر از عشق است. موسیقی فقط نوازندگی نیست، فقط آهنگ سازی نیست، موسیقی فراتر از همه ی اینهاست. به موسیقی فراتر از چیزی که به ظاهر می بینیم، نگاه کنیم. موسیقی اسرار آمیز است، سرّش را درک کنیم.
موسیقی به مثابه یک حرفه (نگاه تفننی در ایران):
برای خیلی از افرادی که در ایران موسیقی کار می کنند، این موضوع یک حرفه محسوب می شود. امرار معاششان از این راه هست.و این به طور معمول در دنیا هم هست.
از آنجایی که موسیقی، هنر هست، عشق و علاقه با کسب و کار در این حیطه گره خورده، اما اینگونه نباید برداشت شود که هر کس که عاشق موسیقی بود می تواند از این راه کسب درآمد کند یا اینکه اگر کسی کسب درآمد می کند از این راه لزوما حرفه ای باشد و تماما هدفش شناساندن موسیقی و کشف سرّ موسیقی باشد.
رابطه شعر و موسیقی:
دکتر شفیعی کدکنی اینطور گفتند: شعر، موسیقی الفاظ و کلمه هاست و غنا، موسیقی الحان.
جمع شعر و موسیقی، جمع موسیقی الفاظ و موسیقی الحان است.
فکر می کنم این زیباترین تعریف پیوند شعر و موسیقی باشد.
کلمات در اشعار دارای یک زمانی برای بیان هستند، و موسیقی هم دارای زمان بندی است. به دلیل این وجه اشتراک شعر و موسیقی با هم پیوند عمیقی دارند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تاریخ/
12 اردیبهشت 1340 تهران ؛ 60 سال پیش در چنین روزی ، « ابوالحسن خانعلی » معلم دبیرستان های جامی و شرف در تجمع صنفی معلمان مقابل مجلس شورای ملی در میدان بهارستان به شهادت رسید .
این روز ، « روز معلم » نام گذاری شد .
کیهان 14 اردیبهشت 1340 در خصوص تفاوت حقوق معلمان با مدیران رده بالا چنین نوشت :
ـ ” می گویند بیش از ده هزار و سیصد تومان نمی گیریم. البته این منهای ماشین، شوفر و مزایای دیگر است… با این همه تبعیض البته صدا درمی آید، اعتصاب می شود، بچه های مردم در خیابانها ولو می شوند. امتحانات متوقف می شوند. .طبقه ای که روح ملت و مملکت در دست اوست باید راضی شود. باید محترم باشد و بیش از همه باید خون او محترم باشد. کسانی که روی مغز معلم تیر خالی کرده باید پیدا شوند…مامور دولت باید بین طبقه ی معلم و دزد و راهزن فرق بگذارد…”
پیش گفتار
هر برهه ای از زمان، بیماری اجتمای خاص خود را دارد که هر یک تبدیل به آسیب های اجتماعی غیر قابل کنترل و یا درمان می گردد. مسایل اجتماعی، هرگز اموری ثابت و لایتغیر نیستند و قانون کلی برای توجیه خود ندارند. انسانها در هر ساختار اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی متفاوت، به گونه ای متمایز، از انواع بیماری های اجتماعی مشابه رنج می برند که نتیجه رفتار خود آنهاست.
پیچیدگی رفتارهای فردی وقتی در یک جامعه با هم ترکیب می شوند، حاصلی پیچیده تر و گنگ تر می یابند که برای درک و تشخیص آن به خودآگاهی و عمومیت آگاهی اجتماعی نیازمندیم.
شاید هر یک از ما از لحاظ جسمی، روحی و شخصیت اجتماعی، خود را فردی سالم و پذیرفته شده از سوی دیگران بدانیم اما احتمال هم ندهیم که به برخی از بیماری های اجتماعی از جمله " بی شعوری" مبتلائیم. مسلم است که یک فرد تحصیل کرده با درجاتی از تحصیل و پایگاه اجتماعی معتبر، هرگز خود را بی شعور، نمی خواند.
اما با توجه به مشخصات بیماری بی شعوری که مربوط به سده های گذشته است و تازه شیوع نیافته است بیشتر ما می توانیم بی شعور باشیم. نمی دانم عذرخواهی لازم هست یا خیر، اما بنده در پیدایی این بیماری فقط سهم یک نفر را دارم و بس.
مقدمه
بی شعوری؛ کتابی با مضمون طنز است که به " تجاوز حماقتآمیز اما آگاهانه به حقوق دیگران " در عصر معاصر اشاره دارد،.این کتاب نوشته خاویر کرمنت (Xavier Crement) است و در سال ۱۹۹۰ با نام
" Asshole No More; The Original Self-Help Guide for Recovering Assholes and Their Victims " منتشر شد.
نویسنده در این کتاب مدّعی میشود که بی شعوری یک بیماری و اعتیاد است نه بداخلاقی و سوءرفتار و به معرّفی بی شعوری از زوایای مختلف میپردازد.
در این کتاب به طور جد، به موضوع بی شعوری در زمان حال می پردازد. مسئله مهم بی شعوری و تأثیری که بی شعورها بر اجتماع میگذارند. بی شعورها با نفوذ در اجتماع، سیاست، علوم، تجارت، دین و امثال اینها در دنیای معاصر نشان داده اند که احمق نیستند، اتفاقا بیشتر آنها نابغه اند و نسبت به آدم های عادی از هوش بالاتری برخوردار هستند. اما تعدادی نابغه مردم آزار که اعتماد به نفس بالایی دارند و نتیجه زرنگ بازی و بی شعوری شان به ضرر خودشان و آدمهای اطراف شان تمام می شود.
نویسنده با زبانی طنز و با شوخ طبعی، ماجراهایی ساختگی را تعریف میکند تا بتواند نظریه های خودش را مطرح کند. این داستانها و ماجراها به قدری شبیه به اتفاقاتی است که هر روز دور و بر ما در حال رخ دادن است که ممکن است خودمان را در هر کدام از موقعیتها تجسم کنیم. هدف نویسنده از تعریف این ماجراها این است که بگوید: بی شعوری یک بیماری مسرّی است و دارد دنیا را تهدید میکند! باید کاری کرد والا بی شعورها دنیا را نابود می کنند.
ترجمه در ایران
این کتاب اولین بار توسط محمود فرجامی در سال ۱۳۸۶ ترجمه شد و به دلیل عدم دریافت مجوز نشر به صورت رایگان برای دانلود روی سایت شخصی وی قرار گرفت. مترجم از مخاطبین این کتاب خواست اگر از محتوای کتاب راضی بودند مبلغی به اندازه پول یک پیتزا را به حساب مترجم واریز کنند. سرانجام در سال ۱۳۹۳ توسط انتشارات تیسا در ۲۳۲ صفحه منتشر و به سرعت تبدیل به یکی از پرفروش ترین کتابهای غیرداستانی شد، تا جایی که در سیامین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران چاپ بیست و نهم این کتاب با تیراژ پنج هزار نسخه در دسترس علاقه مندان قرار گرفت.
کتاب بی شعوری با ترجمه محمود فرجامی در کابل توسط نشر زریاب و در لندن توسط نشر اچ اند اس مدیا نیز به طور جداگانه به چاپ رسیده است.
ترجمههای دیگر
پس از استقبال گسترده از کتاب بی شعوری، بارها توسط مترجمان و انتشارات دیگر با همان عنوان و طرح اولیه روی جلد، به صورت غیرقانونی به بازار عرضه شد. فرجامی خاطر نشان کرده است که "حق انحصاری" ترجمه و فروش کتاب بی شعوری (Asshole No More) را از ناشر و نویسنده خریده و انتشار هر ترجمه دیگری از آن غیرقانونی است.
آیا من قادرم به بی شعوری خود در عرصه های گوناگون اعتراف کنم؟ چرا یک نفر باید بخواهد بی شعور باشد؟
" مثل هر کس دیگری، من هم در تمام زندگی ام با بی شعورها سر و کار داشته ام، اما در بیشتر اوقات مثل بیشتر افراد جامعه، درگیر مفاهیم و تعاریف قدیمی بی شعوری بودهام. اما حالا من ماهیت بی شعوری را میشناسم. بی شعوری یک نوع اعتیاد است و مثل سایر اعتیادها به الکل و مواد مخدر یا وابستگی دارویی، اثرات سو و زیان باری برای شخص معتاد و اجتماعی که در آن زندگی می کند دارد. بدترین خصوصیت این اعتیاد آن است که بی شعورها ذرهای هم از بیشعوری شان آگاه نیستند. این امر در مورد خود من هم صادق بود."
همان طور که در سطرهای بالا خواندید نویسنده این کتاب به این نکته تأکید دارد که بی شعوری نوعی بیماری است و خودش نیز یک بی شعور است که درمان شده است.
مشخصات کتاب
این کتاب شامل ۵ بخش کلی است و در هر بخش به ویژگیهای بی شعورها، انواع بی شعورها و راههای نجات آنها اشاره شده است.
بخش اول: چه کسی بی شعور است و چرا یک نفر باید بخواهد بی شعور باشد؟
در این بخش، نویسنده از مشکلات و زندگی تعدادی از بی شعورها که به او مراجعه کرده بودند، با لحنی طنزآمیز صحبت کرده است. مخاطب در هر بخش با همان ماجراهای من در آوردی و ساختگی روبه رو میشود ولی به دلیل روان بودن و قابل باور بودن داستان تصور میکند که این قصهها واقعی است.
تاریخچه بیشعوری را با بیانی مختصر این گونه تعریف میکند: " بیشعورها همیشه وجود داشته اند و حالا بیشتر از همیشه وجود دارند. تمام آنچه درباره تاریخ بی شعوری باید دانست، همین است."
کتاب بی شعوری میگوید: " بی شعور کسی است که کارهای اشتباه را با روشهای اشتباه و با چراییها و دلایل اشتباه انجام میدهد."
بخش اول کتاب شامل این زیر بخشها است:
* سرگذشت فرد
* سرگذشتهای دیگر
* تعریف بی شعوری
* ماهیت بی شعوری
* شدت بی شعوری
بخش دوم : شما چه نوع بی شعوری هستید؟
در این بخش انواع بی شعورها را به هشت دسته و نوع تقسیم کرده و برای هر کدام از آنها میزان تأثیرات و نتایج حاصل از بی شعور بودن را مطرح کرده است:
* بی شعور اجتماعی
* بی شعور تجاری
* بی شعور مدنی
* بی شعور مقدس مآب
* بی شعور عرفان باز
* بی شعور دیوان سالار
* بی شعور بیچاره
* بی شعور شاکی
به طور مثال " بی شعورهای تجاری، آدمهایی هستند با مدرک دهن پر کن از مؤسسات علمی جهان که برای هر مسئله ای پاسخ و نه راه حلی، در آستین دارند. و یا اعتراض مدنی مد روز است و به افرادی گفته می شود که حواشی نیکوکاری برای آنها جذاب تر از خود نیکی کردن است."
یا در مورد بی شعوری مدنی در این کتاب میخوانیم:
"اعتراض مدنی، مد روز است. سابقا روال بر این بود که مردم اعتراض میکردند تا به آزادی و حقوق خود برسند، اما گویا امروزه افراد زیادی آزادی و حقوق خودشان را در راه اعتراض کردن استفاده میکنند. آنها همیشه در حال اعتراض مدنی و شعار دادن هستند. شعار دادن در نزدشان حتی از یافتن راه حل منطقی برای مسئله ای که به آن اعتراض دارند هم مهم تر است. بسیاری از آدمها به همین راحتی و صرفا با دادن شعارهایی که خودشان هم به آن اعتقاد ندارند، اکتیویست میشوند، البته اکتیو در بیشعوری!"
( تجمع دانش آموزان اصفهانی در اعتراض به برگزاری حضوری امتحانات - 11 اردیبهشت - اداره کل آموزش و پرورش اصفهان )
بخش سوم: وقتی جامعه بی شعور می شود
نویسنده با همان گیرایی و شیوایی کلام در این بخش از کتاب بی شعوری، به نمونههای بیشعوری در جامعه مانند: تجارت، دولت، خواندن و نوشتن و رسانه ملی صحبت کرده است.
"برخی از بیشعورها تشنه قدرتند. مخصوصا قدرتی که با آن بتوان به دیگران گفت که چه کار باید بکنند و چگونه و چه وقت؟!"
بخش چهارم: زندگی با بیشعورها
نویسنده در بخش چهارم کتاب بی شعوری، به انواع روابطی که میتوان با افراد بی شعور داشت اشاره کرده است و در زیر هر کدام از آنها یکی از بهترین راهکارهایی که میتوان در مواقع حضور در چنین شرایطی انجام داد را بیان نموده است.
کارکردن با بی شعورها
نخستین قاعده کار با بیشعورها به یاد داشتن این نکته است که ظواهر برای آنها در حکم همه چیز است. تظاهر به علاقه، مهربانی، همکاری، احترام و ترس از آنها، معمولا برای راضی نگه داشتن شان و این که فکر کنند فوق العادهاند، کافی است.
* دوست بیشعور : قبول کنید که با وجود چنین دوستی نیازی به دشمن ندارید.
* ازدواج با آدم بیشعور: اولین کلماتی که به همسرتان میگویید: معذرت میخواهم، به خاطر هر چیزی که به خاطرش ناراحتی، معذرت میخواهم.
* بی شعور مادرزاد: راهکار مفیدی برای پدر و مادرهای با شعور تا بتوانند بچههای بی شعورشان را کنترل کنند فقط این جمله است: “همینه که هست! “.
* راضی نگه داشتن رئیس بیشعور: بیشعورها به شدت نگران قدرت شان هستند و نسبت به تهدیدهای واقعی و
غیر واقعی علیه قدرت شان بسیار حساساند. هرگز کاری نکنید که قدرت رئیس به خطر بیفتد.
* فرزندانِ والدین بیشعور : به صفاتی که از والدین تان گرفته اید خوب و دقیق فکر کنید. همه آنهایی را که مشکوک به بی شعوری است را دور بیندازید و جایشان را با صفات آدمی زادگان عوض کنید.
بخش پنجم: راه نجات
سخت ترین مرحله در درمان و ترک بی شعوری همان مرحله نخست آن یعنی پذیرفتن بی شعور بودن است و اگر بی شعور بتواند این مرحله سخت را با موفقیت پشت سر بگذارد، میتواند به مرحله بعدی درمان، یعنی مرحله پشیمانی، برود. این موقعیت خطرترین موقعیت برای بیشعور است، زیرا در لبه آدم شدن قرار گرفته است! زمان وحشت و دو دلی فرا می رسد.
مرحله آخر درمان، این است که فرد مورد نظر باید صفات پسندیده ای که با آنها تاکنون بیگانه بوده را بیاموزد و این مرحله پایانی هیچ گاه پایان نمی پذیرد.
چه مدت واقعیت را انکار می کردید تا این که بالاخره قبول کردید که بی شعورید؟ من یه بی شعورم و هیچ خیالی نیست. هر روز هی بهتر می شوم و ملالی نیست.
از جمله روشهای درمان برای بیشعورها میتوان به موارد زیر اشاده کرد:
* درمان گروهی
* درمان فردی
* شوک درمانی
* انجمن بیشعورهای ناگمنام
* برنامه ۱۲ مرحله ای
"حالا نمیدانم کیام، اما هر چه هست، دیگر بی شعور نیستم."
بویی حس نمیکنید؟
واقعیت تلخ آن است که بوی گند بی شعوری از سراسر دنیای ما به مشام می رسد و اگر برای زُدودن آن کاری نکنیم، به فاجعه خواهد انجامید. فاجعه آن وقتی است که دیگر این بو را احساس نکنیم، به این دلیل که شامه مان به آن عادت کرده باشد.بویی حس نمی کنید؟
و این جمله پایانی خاویر کرمنت در کتاب بی شعوری است که خواننده را به جست و جوی درونی و کشف علایم بی شعوری در خود و دیگران فرا میخواند.
سخن آخر
بی شعور کسی است که کارهای اشتباه را با روشهای اشتباه و با چراییها و دلایل اشتباه انجام میدهد.
سئوال: آیا من قادرم به بی شعوری خود در عرصه های گوناگون اعتراف کنم؟ آن هم وقتی که تابعی هیپنوتیزم شده برای رفتارهای جمع در جامعه هستم و ناخودآگاه به سوی خرید از بازارهای ارز، سکه، بورس، ارزهای دیجیتالی، هجومی غیرمنطقی حداقل از نظر منطق اقتصادی دارم؟! سخت ترین مرحله در درمان و ترک بی شعوری همان مرحله نخست آن یعنی پذیرفتن بی شعور بودن است و اگر بی شعور بتواند این مرحله سخت را با موفقیت پشت سر بگذارد، میتواند به مرحله بعدی درمان، یعنی مرحله پشیمانی، برود.
کدام رفتار فردی یا اجتماعی ما حاصلی از درایت، بصیرت، هوشیاری و خردمندی است؟ اراده و تفکر من تا چه حد تعیین کننده رفتارم هست؟ به چه میزان و چه کسانی از رفتارهای ناپخته و ناخوشایند من آسیب می بینند؟ سهم خود من از این آسیب ها چقدر است؟ کدام تصمیم من برخاسته از دانش و مدرکی است که این همه بدان می بالم؟ الیناسیون و خودباختگی بیماری جدیدی نیست که من بدان مبتلا شده ام، بلکه گویی آن را همه ما برای نسل دیگر به میراث می گذاریم اما بی شعوری من تا کجا ادامه خواهد داشت؟
بسیاری از روش های اشتباه و پرشتاب ظاهرا برای حل مشکلات و معضلات از سوی مدیران، اِعمال می شود، اما چون صورت مسأله پر از اشتباه است، نتایج پر غلطی به یک مؤسسه یا سازمان و حتی خود جامعه تحمیل می کند. در رفتارهای فردی نیز در محیط خانواده و مدرسه، ما بزرگتر ها با اشتباهات زیادی به تعلیم و تربیت کودکان و دانش آموزان می پردازیم اما هرگز اشتباه خود را نمی پذیریم. چون معتقدیم بزرگترها، اشتباه نمی کنند، این همان تعریف بی شعوری است.
خودباوری، خودآگاهی و تحلیل رفتار فردی به اصلاح رفتار جمعی نیز منجر خواهد شد. قدری از سرعت منفعت جویانه خود بکاهیم تا در کنار دیگر انسانها، برای مفهوم ارزشمند انسانیت؛ تعریفی مناسب قرنِ حاضر بیابیم.
1) ویکی پدیا. دانشنامه آزاد.بی شعوری.
2) اپلیکیشن کتابچی . بی شعوری؛ نویسنده خاویر کرمنت. مترجم محمود فرجامی. ناشر تیسا.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تاریخ/
8 اردیبهشت 1300 تهران ؛ 100 سال پیش در چنین روزی ، « سیمین دانشور » معلم ، نویسنده و مترجم ایرانی در شیراز چشم به جهان گشود . وی نخستین زن ایرانی بود که به صورتی حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت.مهمترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ۱۷ زبان ترجمه شدهاست. سووشون از جمله پرفروشترین آثار ادبیات داستانی در ایران بهشمار میرود. دانشور، همراهِ همسرش جلال آل احمد، عضو کانون نویسندگان ایران بود و در نخستین انتخابات (فروردین ۱۳۴۷) به عنوان رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد.
" هر كه معلمی كرده، میداند از چاه ذهنت هرچه آب زلال و روان داری بیرون میكشی، به این امید كه شیفتگان دانش را تا آنجا كه بتوانی سیراب كنی".
گروه تاریخ/
1 اردیبهشت 1330 تهران؛ 70 سال پیش در چنین روزی و متخلص به «بهار»، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامهنگار، تاریخنگار و سیاستمدار معاصر ایرانی در تهران دیده از جهان فرو بست .
« بسياري از جوانان ايران كه بايد هاديان افكار و پيشروان كاروان سياست و اجتماع آينده شوند، از داستان هاي گذشته هيچگونه آگاهي ندارند؛ براي رفع اين نقيصه، چند فقره يادداشت ها و تذكارهاي محفوظ و مضبوط را، زير عنوان تاريخ مختصر احزاب سياسي، به شكل مقالاتي در روزنامة مهر ايران » انتشار داد . »
گروه تاریخ/
۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران؛ 41 سال پیش در چنین روزی سهراب سپهری ، معلم ، شاعر، نویسنده و نقاش در تهران دیده از جهان فرو بست .
سهراب از معلم کلاس اولش چنین یاد میکند: «...آدمی بیرؤیا بود. پیدا بود که زنجره را نمیفهمد. در پیش او خیالات من چروک میخورد... اولِ دبستان بودم. روزی سر کلاس نقاشی میکردم که معلم تَرکه انار را برداشت و مرا زد و گفت که همهٔ درسهایت خوب است، فقط عیبت این است که نقاشی میکنی! این نخستین پاداشی بود که برای نقاشی گرفتم. »