گروه اخبار/ مرتضی نظری، رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی در گردهمایی شورای معاونان و مدیران کل آموزش و پرورش استان های کشور، با اشاره به ضرورت بروزرسانی سایت ها و پورتال های ستادی و استانی گفت: آموزش و پرورش، سازمان رأی هیچ نماینده و بازار مصرف هیچ موسسه و بنگاهی نیست .
1- «نقد شما سازنده نیست»:
نقد با نشان دادن حفره و شکاف و خلأ پیشاپیش یک راهکار است. موظف کردن منتقد به راهکار دادن نیز سفسطه ای است بس بزرگ چون نفس نقد در درون خود یک راهکار را دارد رایج ترین پسوندی که به مفهوم نقد می بندند مفهوم سازنده بودن آن است. در پس این تعبیر یک سفسطۀ بزرگ خوابیده است.
کسی که می گوید مرا نقد سازنده کنید یعنی «من می خواهم در موقعیت خودم سفت و سخت باقی بمانم و شما جوری مرا نقد کن که من بمانم».
نقد سازنده یعنی بی خاصیت سازی نقد. وظیفۀ نقد در بسیاری از موارد برافکندن یک بنیان بد است نه ساختنش.
نقد در بسیاری از موارد نباید بنای سازندگی فرد یا وضعیتی را داشته باشد که اساس بحران است. مثل این است که برای آلودگی هوا ایران خودرو را نقد سازنده کنیم! کارخانه ای که خود پاره ای از مسئله است و سالانه انبوهی انسان را به کشتن می دهد طلب نقد سازنده کند! راستین ترین نقد بافکندن بنیان این چنینیِ خودروسازی است نه ساختنش.
2- «نکات منفی را گفتید چرا نکات مثبت را نمی گویید»: کسی که فریاد می زند «تو همش نقد میکنی راهکار هم بده» پیشاپیش نپذیرفته است که او و سیستم ادارۀ وضعیتش خود پاره ای از مسئله اند
وظیفۀ منتقد مجیزگویی نیست. گفتن نکات مثبت کاری است که فردِ در مسئولیت باید انجام دهد نه فرد منتقد. منتقدی که به نکات مثبت می پردازد منتقد نیست مجیزگو است. نکتۀ مثبت یک عملکرد وظیفۀ بانیِ آن عمل است نه چیزی برای مجیزگویی. اینکه کسی وظیفه اش را درست انجام داده خب باید انجام می داده وگرنه برای چه آنجا است؟
منتقد همواره وظیفه دارد خلأها و حفره ها را به رخ بکشد.
3- «شما که این همه نقد میکنید راهکارتان چیست؟»:
وظیفۀ منتقد مجیزگویی نیست. گفتن نکات مثبت کاری است که فردِ در مسئولیت باید انجام دهد نه فرد منتقد. منتقدی که به نکات مثبت می پردازد منتقد نیست مجیزگو است نقد با نشان دادن حفره و شکاف و خلأ پیشاپیش یک راهکار است. موظف کردن منتقد به راهکار دادن نیز سفسطه ای است بس بزرگ چون نفس نقد در درون خود یک راهکار را دارد. وقتی برای مثال گفته می شود «صدا و سیما تک صدایی است» ابلهانه است بگوییم صادرکنندۀ این گزاره راهکار نداده و فقط نقد کرده. در عین حال در بسیاری از موارد منتقد یک وضعیت دلیلی ندارد خود بدل به راهکار دهنده نیز بشود. طرح مسئله و حل مسئله دو فراینداند که لزوماٌ قرار نیست همپوش باشند.
کسی که فریاد می زند «تو همش نقد میکنی راهکار هم بده» پیشاپیش نپذیرفته است که او و سیستم ادارۀ وضعیتش خود پاره ای از مسئله اند و اولین راهکار در پاسخ به چنین مدعایی این است: «تو برو کنار، استعفا بده». مثل شهرداری تهران که در بحران بسته شدن راه های شهر و ناتوانی سیستمش از ادارۀ شهر یخ زده از منتقدان می خواهد نکات مثبت را ببینند!. درست مثل استاد بیسوادی که دانشجو یقه اش را می گیرد که «از کلاس راضی نیستیم» و او پاسخ می دهد»: «راهکارتان چیست نمی شود که فقط نقد کرد». راهکار اول این است: «شما بفرما سر جای خودت بنشین این صندلی جای تو نیست».
4- کسانی که این تعابیر را سکۀ رایج بازار کرده اند در بسیاری از موارد خودشان بخش بزرگی از مسئله اند. تکرار طوطی وار این تعابیر متاسفانه بدل به سکۀ رایج شده است چه از جانب منتقدان چه از جانب مجیزگویان و... . باید محکم ایستاد و از نقد اعادۀ حیثیت کرد.
کانال اکونومیست فارسی
دو سال است که سایت همگام طراحی شده و در حال کار است.
این سایت به سیزده میلیون دانش آموز و یک میلیون فرهنگی خدمات می دهد و به نوعی 14 میلیون نفر با آن سر و کار دارند.
عجیب است که این سایت با این همه اهمیت و 14 میلیون کاربر اطلاع رسانی دقیق و به موقع ندارد چه عرض کنم اصلا اطلاع رسانی ندارد.
اطلاع رسانی که در گروه ها و کانال های تلگرامی در مورد همگام صورت می گیرد اکثرا به صورت آزمایش و خطا و حدس و گمان است.
اگر سری به سایت همگام بزنید و اطلاعیه های هدایت تحصیلی را که در صفحه اصلی آن قرار دارد مرور کنید مربوط به یک سال قبل است ؛
آیا وقت آن نشده است که این سایت بزرگ و پرکاربر اطلاع رسانی دقیق و اساسی در مورد فرایندهای داخلی خود داشته باشد ؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه- نرگس کارگری/
بیزاری از مدرسه
جم اچ.کان
جین پی . نورستن
هوراد سی.ام.کارول
ترجمه: حسن سلطانی فر
***
اصطلاح « فرار از مدرسه » پس از اجباری شدن آموزش و پرورش در اواخر قرن نوزدهم متداول شد. در آن هنگام ، اصطلاح مزبور احتمالا تمام اشکال غیبت بدون اجازه از مدرسه را شامل می شد و تنها در این اواخر بود که کار بررسی غیبت در اشکال گوناگون و محتمل آن به تدریج آغاز شد. این امر بدان علت است که غیبت از مدرسه نشانه ای از یک اختلال است که نمی توان آن را به صورتی که ممکن است ترس های شبانه ، خیس کردن بستر و یا هوس غذایی را در خانواده پنهان نگه داشت از انظار مخفی کرد.
احتمال می رود که علت دیگر این باشد که جامعه به طور کلی در این مسأله شریک است. نه تنها والدین نسبت به طرح مسأله در جامعه حساسیت دارند ، بلکه دیده می شود که قانونی نقض می شود و با وجود این ، اقدام های متقابل اولیه ممکن است با شکست مواجه شوند. علاوه بر این معلمان احساس می کنند که مدرسه گریزی یک کودک یا ترس او از مدرسه بازتابی بر آن ها دارد و مددکاران اجتماعی نیز هنگامی که نمی توانند کودک را بر آن دارند که به مدرسه باز گردد ، ممکن است احساس ناکامی کنند. همه از این واقعیت ناراحتند که کودک گویی در این امر موفق است. انسان از خود سؤال می کند که اگر کودک به مدرسه نرود ، چه بر سر او خواهد آمد ؟ شغل آینده اش چه خواهد شد ؟ آیا در بزرگی ، فردی به هنجار خواهد بود ؟ آیا این امکان وجود دارد که با برچسب زدن پدیده غیبت از مدرسه به نام « هراس از مدرسه » خود را موفق قلمداد کنیم. مسئول رفاه آموزشی چگونه می تواند آن هایی را که واقعا مدرسه گریزند وادار به حضور در مدرسه کند؟ ( اصطلاح « هراس از مدرسه » بدین علت به کار می رود که اینک به طور گسترده ای مورد پذیرش قرار گرفته است ولی اصطلاح « روگردانی از مدرسه » درجه شمول بیشتری دارد ، زیرا تمام مواردی را که دارای عوامل روانی – اجتماعی می باشد در بر می گیرد. ) بدین ترتیب این نشانه ، معلم ، مقام های آموزش و پرورش ، اداره خدمات اجتماعی والدین ، مسئولین امور پزشکی و به طور کلی جامعه را به مبارزه فرا می خواند.
این کتاب سه هدف دارد.
هدف اول : برخورد عملی با مسأله هراس از مدرسه است که چون به اندازه کافی گسترده و جدی است لازم می باشد بررسی دقیقی از سرشت آن به عمل آید. گریز از مدرسه اصولا یک مسأله اجتماعی است که عواقبی برای خود به همراه دارد ، و حال آن که هراس از مدرسه ( و یا روگردانی از مدرسه ) یک مسأله فردی و بالینی است و هنگامی مسائل اجتماعی به وجود می آیند که نشانه های مرضی در محیطی آموزشی و به صورتی که مقررات اجتماعی را به مبارزه می خوانند بروز می کنند.
هدف دوم : بررسی آشفتگی های احساسی و رفتاری بر پایه ی چهارچوب یک نظریه است که می تواند عوامل بدنی ، ذهنی و عاطفی را شامل شود. گاهی ممکن است نگرش ها غیر منطقی باشند و آن هنگامی است که در مورد مسأله ای که دارای چند بُعد است شیوه ای واحد اتخاذ شود. بنابراین ، ما در این جا به دانش فرمول بندی شده ای نیازمندیم.
هدف سوم بحث : در مشکلات میان حرفه ای گسترده تر برخورد با حالاتی است که در آن ها نشانه هایی موجود به صورت رفتار مختل بروز می کند. بدیهی است که درمان چنین حالاتی نمی تواند امتیاز ویژه و یا مسئولیت یک حرفه خاص به تنهایی باشد. اهمیت فرد و همکاری ها و کمک های هماهنگ حرفه های گوناگون می توند یک مباحثه باشد و مؤلفان کوشیده اند که در این مبحث به عقاید مستدل دست یابند گرچه این ، به معنی پایان کار نیست.
این کتاب حاوی تجارب شخصی ما ، در درمانگاه های راهنمایی کودک در موضوع مسائل پژوهش و درمان است و ما معتقدیم که این اثر نظریات بسیاری دیگر از دست اندرکاران را نیز در این زمینه عرضه و هماهنگ کرده است. درمانگاه ها و بیمارستان هایی وجود دارند که به طور عمده برای مسائلی که آن ها را می توان از نظر فیزیکی مطالعه و درمان کرد دایر شده اند و تعدادی دیگر هستند که ناراحتی های اجتماعی گوناگونی را مورد توجه قرار داده اند.
به طور مثال ، در مباحثات مربوط به بزهکاری ، از پزشکان انتظار می رود که معیارهایی تعیین کنند و درباره ی افراد مورد معاینه شان نظریه ای صریح ابراز دارند یعنی بگویند که کدامیک « شرور » و کدامیک مبتلا به « اختلال روانی » است .
روگردانی از مدرسه ، برای فرد یک مسأله بالینی ، برای خانواده ، یک مسأله مربوط به روابط متقابل ، برای مدرسه، مسأله ای تربیتی و برای جامعه یک مسأله اجتماعی است. روگردانی از مدرسه مورد توجه جامعه است. این موردی نیست که گفته شود : آن ها به آن مبتلا هستند . ما آن را معالجه می کنیم. آن را اصلاح می کنیم و یا از آن اجتناب می کنیم. در این مورد هیچ گونه تقسیم بندی دو بُعدی وجود ندارد. ما به این نیاز داریم که کشف کنیم چرا خارج شدن از خانه برای برخی از کودکان مشکل است و چرا در راه مدرسه « نق می زنند و استفراغ می کنند » و لازم است بدانیم که وظیفه ما در این زمینه چیست.
تجربه نشان می دهد که ، پیشرفت هنگامی آغاز می شود که چند تن از افراد برجسته در کار مبتکرانه ی خود از یک مبنای داوری ویژه استفاده کنند. هنگامی که اندیشه ها بر اساس یک مبنای داوری دیگر ، که به منزله مبنای مناسب انتخاب شده است ، اثر بدیعی به وجود می آورند ، این پیشرفت ادامه می یابد.
بخش های مهم کتاب به شرح زیر است :
* بخش اول : مساله روانی – اجتماعی روگردانی از مدرسه
- بررسی اجمالی مسائل مربوط به غیبت از مدرسه : گریز از مدرسه و هراس از مدرسه
- زمینه تاریخی
*بخش دوم : تسهیلاتی برای درمان پدیده روگردانی از مدرسه
- خدمات تربیتی
- خدمات پزشکی و بالینی
- خدمات وابسته دیگر
- دادگاه رسیدگی به تخلفات نوجوانان واداره خدمات اجتماعی
*بخش سوم : شیوه های تخصصی
- مبنای آسیب شناسی روانی درمان
- شیوه روان پویایی : روان درمانی و روان درمانگر
- نقش روان پزشک
- نقش روان شناسی تربیتی
- نقش مددکاری اجتماعی
- لزوم اتخاذ شیوه ای مبتنی برچند نظام علمی
بهترین کاری که انسان می تواند انجام دهد این است که عرصه بحث را گسترش دهد و از این اصطلاح ها به منزله صنایع بدیعی و یا نتایجی که از تجربیات مربوط به چند زمینه مخلف به دست آمده اند استفاده کند.
اگر نسبت به مسائل اجتماعی بی تفاوت نباشیم یقینا در جامعه ای که تمدن و فرهنگی 2500 ساله دارد اجازه داده نمی شود که آمار کودکان بازمانده از تحصیل افزایش یابد و با هزینه ای گزاف بعد از خروج از چرخه آموزش عمومی و عادی به نهضت سوادآموزی سپرده شوند. بیزاری کودکان از مدرسه مسأله تازه ای نیست. اگر بخواهید از تحقیقات مربیان مدارس از راه دور و آموزش دهندگان نهضت سوادآموزی استفاده کنید می توانید ریشه این مشکلات را پیدا کنید.
مدرسه گریزی مفهوم مشخصی است که سالیان مدیدی ست جدال های مستمری در حیطه آن صورت گرفته و متأسفانه نه تنها نتوانسته ایم از آن پیشگیری کنیم بلکه با نقض وجود آن معادلات سخت تری ساخته ایم که امروز هنوز در جایگاه یک کشور جهان سومی قرار داشته باشیم و با افتخار بگوییم که بیش از یازده میلیون بی سواد در کشور داریم .
علاوه بر مسائل آکادمیک و علمی که در دنیا زده می شود ، بحث اجتماع فرهنگی ما و موضوعات اجتماعی و کلان ما مسلما جایگاهی خاص دارد و راهی ویژه را می طلبد. خواندن تجربیات و کتب و علم نویسندگان و محققان غربی شاید صرفا دانش ما را زیاد کند. اگر این علم در کنار تجربه های پژوهشگران کشور خودمان قرار بگیرد و به آن بها داده شود مسلما اثرگذار خواهد بود.
شمار کودکان محروم از تحصیل در کشورمان، بر اساس آمارهای رسمی، هم اکنون حدود 250 هزار نفر است که هر سال حدود 20 هزار نفر نیز به تعدادشان اضافه میشود اما آمارهای غیر رسمی این رقم را بیش از سه میلیون و 800 هزار نفر نشان میدهد؛ کودکانی که حق درس خواندن و تغییر سرنوشت شان از آنها گرفته شده است اما حتی آنقدر به چشم قانون نیامدهاند که با پایمال کنندگان حق شان برخوردی جدی شود و به هر حال چه 250 هزار نفر باشند و چه 3 میلیون نفر ،تک تک شان انسان هایی هستند که در بزرگسالی، بخشی از آینده کشورمان به آنها سپرده می شود.
قانون حوصله بچه ها را ندارد؟
کودکان کار و خیابان و کودکان روستایی در مناطق محروم، در شرایطی به علت فقر، از تحصیل محروم میشوند که بر اساس اصل 30 قانون اساسی « دولت موظف است وسایل آموزش و پروش رایگان را برای همه ملت تا پایان دوره متوسطه فراهم سازد و وسایل تحصیلات عالی را تا سرحد خودکفایی کشور به طور رایگان گسترش دهد. » اما حقیقت این است که برای این کودکان، تحصیل رایگان نیست و متولی خاصی هم برای پیگیری علت محرومیت بچه ها از تحصیل در کشورمان وجود ندارد.
حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران ایران شرح میدهد که دولت برای نهادینه کردن آموزش باید از تشکل های غیر دولتی در کشور بیشتر کمک بگیرد تا دستکم آنها، پیگیر وضعیت کودکان بازمانده از تحصیل شوند و برای شان کلاس های آموزشی متناسب با وضعیت زندگی شان برگزار کنند برای مثال اگر این کودکان، کار می کنند و نهادهای غیر دولتی نتوانستهاند خانواده های شان را راضی به کار نکردن بچه هایشان کنند، حداقل میتوانند در ساعت های استراحت کودکان به آنها آموزش دهند یا حتی افراد داوطلب و خیرخواه را برای آموزش کودکان روستایی به روستاهای محروم بفرستند.
باید عاشق کودکان باشیم تا بتوانیم به آینده آنان و سرزمینی که در آن زندگی می کنیم امیدوار شویم. هیچ رشته ای به تنهایی نمی تواند پاسخگوی نیاز های این قبیل کودکان باشد ، بلکه بایستی شیوه ای ترکیبی را در پیش گرفت. نگرشی گروهی ، که با برخوردهای تند مواجه نشود.
سر زد از پشت ابرها خورشید باغ و بستان دوباره زیبا شد
فصل سرما و برف و باد گذشت موقع گردش و تماشا شد
در چمن بر درخت گل بلبل وه چه شیرین ترانه ای دارد
هست خشنود و شادمان زیرا وطنی ، آشیانه ای دارد
کودکان این زمین و آب و هوا این درختان که پرگل و زیباست
باغ و بستان و کوه و دشت همه خانه ما و آشیانه ماست
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم آباد
یار و غمخوار یکدگر باشیم تا بمانیم خرم و آزاد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
قلمی که بود و الان نیست. قلمی که ما با آن قد کشیدیم . قلم، فقط در ازدحام حرف غریب نمانده است. باد وب نیز ساحت او را در نوردیده است.مردم امروز نمی توانند و نمی خواهند قلم به دست بگیرند. از بس کیبوردها ، اختیار آنها را در دست گرفته اند. وبگردی و کار با رایانه، چنان آنها را سرگرم نموده است که می رود تا قلم به عنوان یکی از میراث های گذشته ، ثبت ملی و جهانی بشود.
نه فقط رایانه ها که گوشی های همراه نیز، هجوم سختی را به ساحت قلم آغاز کرده اند. غلط نویسی و بدتر از آن فراموشی فارسی و پنگلیش نویسی ، داد قلم بی زبان را درآورده است.
روزگاری هنر خوشنویسی یکی از والاترین هنرهای بصری و از اصیلترین هنرهای ایران زمین به شمار میرفت و ذوق نوشتن با قلم ریز و خطاطی با قلم درشت یکی از دل مشغولی های اهل دل بود، آن روزها دیوان شاعران را با حس آمیخته از سر صفای دل و به خط خوش و با قلم بر روی کاغذ مینوشتند. امروزه رایانه با نرمافزارها و فونتهای جدید کار را بسیار آسان کرده است که نه آن تمرین و ممارست را میخواهد و نه هزینه چندانی دارد . اما این دیگر یک اثر انسانی نیست بلکه یک اثر ماشینی است که حسی پشت آن نیست و هیچگاه نمیتوانیم حس معنوی یک اثر خوشنویسی که خطاط با حالت معنوی و دست پر احساس خود نوشته است را در خطی که با صفحه کیبورد و فونت نستعلیق رایانه نقش بسته است جست و جو کنیم.
رایانه ها به آموزش و پرورش مدارس هم آسیب جدی زده اند. بچه ها بس که با کامپیوتر و گوشی های همراه خود کار کرده اند، هم غلط می نویسند و هم بدخط. این موضوع را وقتی می فهمیم که دست خط زمان کودکی پدرها و مادرها را با خط بچهها یشان مقایسه میکنیم.
روزگاری داشتن خط خوب و زيبا گاهي افراد را در جايگاه اجتماعی بهتري قرار می داد. هنوز نیز خط خوب می تواند يكي از عوامل موثر در موفقيت درسي و تحصيلي دانش آموزان و از آن مهم تر مجوزي براي ورود آنان به محيط هاي اجتماعي بزرگتر و جديدتر باشد. اما اکنون متاسفانه افراد جامعه، زيبا نويسي را فقط در حيطه ی كار خوشنويسان قلمداد مي كنند و به اندازه ی یادگیری درس هاي ديگر براي فراگيري خوشنويسي نمي كوشند .
با این همه قلم، قلم است.بد و خوب هم ندارد . تنها نوع نگاه ما است که به آن سمت و سو می دهد.
قلم، گاهی شایستهی سوگند الهی و کوبندهی جهل و تباهی است و لرزه بر اندام ستمگران می اندازد.. به طوری که هر وقت پایهی تخت پادشاه ستمگری میلرزد، با تمام وجود حس میکند که نویسندهی آزاده ای، دست به قلم برده است! برای مثال؛ دیکتاتوری چون ناپلئون، از چهار روزنامهای که با او مخالف بودند، بیشتر از یک سپاه خونخوار و هزاران سرباز زبده می هراسید.
قلم گاهی ،نه در خدمت انسانیت که در برابر او می نشیند و می نویسد.قلمی که بیشتر لایق شکستن است.قلمی که رنگ و بوی زر و زور و تزویر را گرفته است.این زمان است که قلم، به یغما رفته است و به جای پارویی در دست مردم، به چماقی در دست سیاستمدران تبدیل شده است :
«چون قلم در دست غداری بود / لاجرم منصور بر داری بود.»
اما قلم حتی از آن جهت که هست ،غربت عجیبی بین ما دارد.از میان سبد زندگی ما بیرون رفته است.
حتی روی میز کار تایپیست های اداری، به ندرت می توان یک قلم پیدا کرد.در جیب معلمان و اساتیدی که لپ تاپ یا گوشی همراه پیشرفته ای دارند، قلمی یافت نمی شود.قلم دارد به تاریخ می پیوندد و از همین ابتدا روزی را به یادش در تقویم ها پیش بینی نمو ده اند.
حتی در کتابهای درسی که داعیه دار حراست از قلم با آموزش خط نستعلیق هستند، خط خشک کامپیوتری آموش داده می شود که روح و احساس لازم را برای انتقال هنرخوشنویسی به دانش آموزان در خود ندارد.
غربت قلم چنان است که روزانه بسیار در خیابان می شنویم رهگذری که برای یادداشت شماره تلفنی، آدرسی و یا نوشتن چکی عجله دارد، به دیگری می گوید:«می بخشید، قلم خدمتتون هست؟!»
نقطه سر خط