از زمانی که مدیران مدارس هر هفته به ادارات سر می زدند تا بخشنامه ها را از کمد مخصوص هر مدرسه بردارند مدت زمان زیادی نگذشته است ولی در این مدت کم، نظام آموزشی چنان تغییرات پرشتابی داشته است که امروزه نه تنها نسل معلمین جدید بلکه حتی ما که حدود دو سوم از خدمتمان را سپری کرده ایم کمتر آن را به یاد می آوریم! به دنبال گسترش اینترنت در کشور تقریبا تمام قسمتهای آموزش و پرورش هم دستخوش دگرگونی و حرکت به سمت هوشمندسازی و استفاده حداکثری از اینترنت و فضای مجازی شده است.
امروزه تقریبا تمام امور اداری معلمین به وسیله ی اینترنت صورت می پذیرد، بخشنامه ها در سایت ادارات گذاشته می شود، ثبت نام ها و نقل و انتقالات در سایت آموزش و پرورش انجام می شود و .... و بدین وسیله کارها بسیار بهتر و سریعتر از قبل انجام می گیرد.
هوشمند سازی نه تنها در بخش اداری که در بخش آموزش نیز گسترش چشمگیری داشته است. مدارس با شور و شوق وصف ناپذیری مشغول تجهیز کلاسها به امکانات هوشمندسازی هستند. در مدارس هوشمند تمام کلاسها مجهز به کامپیوتر، پروژکتور و تخته هوشمند شده اند و معلمان پس از برگزاری دوره آموزشی موظف شده اند طرح درس های خود را بر اساس امکانات جدید و محتوای الکترونیک تنظیم کنند. آیا هوشمند سازی این توان را دارد که تاثیر معنی داری در بهبود کیفیت آموزش ایجاد کند؟
هر ساله ادارات آموزش و پرورش دوره های ضمن خدمتی را برای آموزش نرم افزارهای جدید به معلمان برگزار می کنند. برگزاری مسابقات محتوای الکترونیک به معلمان امکان می دهد که توانمندی های خود را در رقابتی که هر ساله فشرده تر نیز می شود به نمایش بگذارند. بعضی از این آثار، انصافا نشان از اوج خلاقیت و هوش این معلمان در استفاده از نرم افزارهای آموزشی دارد.
اما هوشمند سازی به عنوان یک روش آموزشی علاوه بر امتیازات فراوان نسبت به روش های دیگر، آسیب ها و تبعاتی نیز به دنبال دارد که اگر از همین ابتدای امر به آن ها توجه نشود ممکن است صدمات جبران ناپذیری به سیستم آموزشی کشور وارد کند. این آسیب ها را می توان در سه مقوله، دسته بندی کرد.
الف) عدم توجه به امکانات موجود برای هوشمند سازی
به نظر می رسد اصرار آموزش و پرورش بر هوشمند سازی، تناسب چندانی با واقعیت های موجود این وزارتخانه ندارد. واقعیت هایی مانند تعداد بسیار زیاد دانش آموزان یک کلاس، حجم بالای کتاب های درسی، تعطیلی های بسیار زیاد رسمی و بعضا پیش بینی نشده و برگزاری آزمون های متعدد مانند آزمون های میان ترم، جامع و پیشرفت تحصیلی که بودجه بندی سالانه را با مشکل مواجه می کند و ... معلم را برای استفاده از امکانات هوشمند دچار محدودیت فراوان می کند. ارائه محتوای الکترونیک نیازمند زمان کافی و تعداد کم دانش آموزان است تا معلم بتواند با فراغ بال و بدون نگرانی از حجم بالای دروس، تمام دانش آموزان را در فرایند تدریس مشارکت دهد.
این نگرانی ها زمانی افزایش می یابد که معلمان برای استفاده از این امکانات در رقابتی نابرابر و استرس زا قرار می گیرند. این رقابت نابرابر هم بین معلمان یک مدرسه و هم بین مدارس یک منطقه به روشنی دیده می شود. به عنوان مثال مدارس، معلمان را برای استفاده از آزمون های آنلاین تحت فشار شدیدی قرار می دهند و با بیان این موضوع که رتبه ی مدرسه ما بین مدارس هوشمند ناحیه بسیار پایین است از معلمان می خواهند که به طور مداوم از دانش آموزان آزمون آنلاین بگیرند. و چون تعداد بسیار کم کامپیوترهای مدرسه جوابگوی تعداد بسیار زیاد دانش آموزان نیست معمولا این آزمون ها در منزل انجام می گیرد. در این روش جدا از اینکه بسیاری از دانش آموزان در زمان تعیین شده امکان دسترسی به اینترنت ندارند، سایر دانش آموزان نیز به سرعت پاسخ سوالات را برای هم کلاسی های خود می فرستند و بدین ترتیب آزمون آنلاین لوث و بی ارزش می شود.
اولا هوشمندسازی یک روش است و نباید جایگزین هدف شود. بنابراین بخشنامه های آموزش و پرورش نباید مدارس را به سمتی سوق دهد که معلمان مجبور شوند به روش ارائه محتوا بیش از خود محتوا توجه کنند
ب) سرگردانی مسئولین بین روش های سنتی و جدید
در بعضی موارد مسئولین بین انتخاب روش های سنتی و جدید در نوسان هستند و هنوز تکلیف خود و در نتیجه معلمین را روشن نکرده اند. به عنوان مثال چند سالی است که برنامه ای نسبتا مفید به نام ( فارس آموز ) در دسترس معلمان، دانش آموزان و اولیاء آنان قرار گرفته است. در این برنامه امکانات بسیار گسترده ای وجود دارد که معلمان می توانند از آن استفاده کنند. از ثبت حضور و غیاب دانش آموزان تا ثبت فعالیت های روزانه آنها و مسائل انضباطی و رفتاری، ثبت نمرات ماهانه و میان ترم و پایان ترم و همچنین برگزاری آزمون آنلاین که همگی بر روی گوشی های همراه قابل دسترسی است. اما همین برنامه مفید تبدیل به معضلی جدید برای معلمان شده است. معلمان مجبورند تمام موارد را علاوه بر فارس آموز در دفاتر کلاسی هم ثبت کنند! و این دوباره کاری، معلمان را دچار فشار روحی و روانی مضاعف کرده است. تصور کنید در یک کلاس چهل نفره با این حجم انبوه کتب درسی معلم مجبور است تمام موارد درسی و انضباطی را هم در گوشی همراه و هم دفاتر کلاسی ثبت کند. .گاهی اوقات معلمان قسمتی از این کار را به عهده دانش آموزان می گذارند که با توجه به شیطنت دانش آموزان، نمرات واقعی ثبت نمی شود! بنابراین معلمان مجبور می شوند که این کار را در خانه انجام دهند.
ج) محو شدن کیفیت آموزش در حجم انبوهی از آمارهای کمی
فرض کنیم آموزش و پرورش بتواند از مشکلات دسته (الف) و (ب )با موفقیت عبور کند، اکنون سوال مهم تری پیش می آید و آن اینکه آیا هوشمند سازی این توان را دارد که تاثیر معنی داری در بهبود کیفیت آموزش ایجاد کند؟
مسلم است که هدف نهایی آموزش و پرورش، پرورش انسان های توانمند و خلاق و ارتقاء توان علمی دانش آموزان است. اما آیا هزینه های چند ده میلیونی در تبدیل مدارس عادی به هوشمند که تماما از جیب دانش آموزان پرداخت می شود تا چه میزان دسترسی به این هدف را امکان پذیر کرده است؟
آیا تاکید بیش از حد بر هوشمند سازی، مدارس را به سمت ارائه آمارهای کمی که بعضا غیر ضروری،غیر مفید و حتی غیر واقعی هستند سوق نمی دهد؟
آیا همه دروس به یک اندازه به استفاده از وسایل و امکانات هوشمند سازی نیازمندند و در نتیجه آیا مقایسه معلمان همه رشته ها با هم کاری درست و منطقی است؟
به عنوان مثال تدریس درسی مانند علوم تجربی که بر اساس مشاهده و آزمایش بنا شده با تدریس مطالعات اجتماعی ماهیتا متفاوت است . شاید یک معلم تاریخ یا اجتماعی تصمیم بگیرد درسش را بر اساس گفت و گوی متقابل بین معلم و دانش آموز و کمک گرفتن از مهارت های اجتماعی دانش آموزان پیش ببرد.
برای نگارنده که در طول سالیان مختلف در انواع مدارس از تیزهوشان گرفته تا نمونه دولتی و شاهد و مدارس عادی تدریس کرده است همیشه این سوال مطرح بوده که هوشمند سازی حقیقتا چه میزان در پیشبرد امر آموزش موثر است؟
چندین سال قبل در یکی از مدارس تیزهوشان، مدیر تمام معلمان را موظف کرد که در کلاس های خود از قلم نوری استفاده کنند. تمام هیاهوی تبلیغاتی مدیر و برگزاری کلاس های آموزشی برای معلمان و صرف هزینه سنگین برای تجهیز کلاس ها تقریبا پس از دو هفته امتحان خود را پس داد و شکست سنگینی خورد. همه معلمان اعلام کردند که اجرای این روش آن ها را در فرایند تدریس محدود کرده و حتی اجازه فعالیت فیزیکی را در کلاس نمی دهد. چون در این روش معلم باید در گوشه ای از کلاس نشسته و با قلم نوری بر روی یک صفحه ی هوشمند کوچک، مطالب را بنویسد تا تصویر آن مطالب در پرده ی روبروی کلاس بیفتد.
اجرای این روش برای معلمانی مانند من که عادت داریم در کلاس راه برویم بیشتر شبیه یک شکنجه دردناک بود! اما گذشته از بعد شکنجه آور قضیه، مسئله مهم تر آن بود که استفاده از قلم نوری در تدریس تاریخ و جغرافی چه کمکی به من می کند؟ و چه تاثیری در فهم بهتر دروس توسط دانش آموزان دارد؟
سال گذشته چندین کلاس در مدرسه مجهز به تخته هوشمند شد اما به دلایلی که ذکر آن ها رفت همه معلمان به تدریج آن را رها کرده و از درب این تخته که به شکل white board است برای نوشتن استفاده کردند. امسال در یکی از کلاس ها بر روی این درب قفل آویز نصب کرده بودند تا تخته ی هوشمند توسط دانش آموزان آسیب نبیند!
نمونه ی جالب دیگر اینکه در طول دو سال گذشته تمام کلاس ها به اینترنت مدرسه وصل بود ولی از ابتدای امسال به دلیل استفاده نادرست دانش آموزان در زنگ تفریح، اینترنت کلاس ها را هم قطع کرده اند!
یعنی مدارس هوشمند عملا تبدیل به شیر بی یال و دم و اشکمی شده اند که تنها مزیت آن ها جذب والدین برای ثبت نام فرزندانشان در این مدارس است! به عبارتی دیگر، هنوز قدرت فریبندگی خود را حفظ کرده اند.
سخن پایانی:
هوشمند سازی، گریز ناپذیر است. در یک توسعه همه جانبه، مدارس نیز باید از همه نظر توسعه پیدا کنند اما باید توجه داشت که اولا هوشمندسازی یک روش است و نباید جایگزین هدف شود. بنابراین بخشنامه های آموزش و پرورش نباید مدارس را به سمتی سوق دهد که معلمان مجبور شوند به روش ارائه محتوا بیش از خود محتوا توجه کنند.
ثانیا صرف هزینه های سنگین برای هوشمند کردن مدارس باید توجیه منطقی داشته باشد. امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز به پژوهشی وسیع برای بررسی میزان تاثیر هوشمند سازی در بهبود کیفیت آموزش احساس می شود. باید با روش های علمی دقیق به این باور برسیم که مدارس هوشمند، دانش آموزان را باسوادتر، خلاق تر، ماهرتر و اجتماعی تر پرورش می دهند. در غیر این صورت فقط میلیونها ریال پول هزینه می شود برای ساختن یک شیر بی یال و دم و اشکم!!
روزنامه شرق
کروه رسانه/
رابطه ی بین والدین و کودکان
( راه حل های جدید برای مسائل قدیمی )
نوشته ی دکتر هایم جی . گینات
ترجمه : سیاوش سرتیپی
هیچ پدری به هنگام صبح بیدار نمی شود تا زندگی فرزندش را تیره سازد.هیچ مادری با خود نمی گوید:" امروز اگر فرصتی پیش آید بر سر بچه ام داد خواهم زد، از او ایراد خواهم گرفت ، یا او را تحقیر خواهم کرد." بر عکس ، بسیاری از مادرها در آغاز روز چنین تصمیم می گیرند :" امروز روزی صلح آمیز و پر از صفا و صمیمیت خواهد بود.نه داد و فریادی خواهد بود ، نه بگو مگویی و نه زد و خوردی." با این وجود ، علی رغم نیات و مقاصد خوب ، جنگ ناخواسته بار دیگر در می گیرد و ما بار دیگر در می یابیم که سخنانی ناخواسته بر زبان آورده ایم و با لحنی حرف زده ایم که دوست نداشتیم.
همه ی والدین خواستار خوشبختی و رفاه و امنیت کودکان شان هستند. هیچ کس عمدا کودکش را ترسو ، کمرو ، سهل انگار ، یا بی نزاکت بار نمی آورند. با این حال ، بسیاری از کودکان در مرحله ی رشدشان خصوصیاتی نامطلوب کسب می کنند و از داشتن احساس امنیت باز می مانند و نمی توانند برای خودشان و برای دیگران احترامی قائل شوند. ما می خواهیم کودکان مودب باشند ، اما آن ها بی ادب می شوند می خواهیم مرتب و پاکیزه باشند ، اما درهم و برهم و شلخته می شوند . می خواهیم اعتماد به نفس داشته باشند ، اما نامطمئن بار می آیند. می خواهیم شاد و خرم باشند ، اما می بینیم که نیستند.هدف از نگارش این کتاب کمک به والدین است تا اهدافی را که در مورد کودکانشان دارند بشناسند و روشهایی برای جامه ی عمل پوشاندن به این اهداف به دست آورند. والدین با مشکلات معینی روبه رو می شوند که برای از میان برداشتن این مشکلات راه ها و روش های ویژه ای وجود دارد.
پند و اندرزهای پیش پا افتاده و قدیمی هیچ کمکی به والدین نمی کنند ، پند و اندرزهایی هم چون ، " بچه ات را بیشتر دوست داشته باش " ، " بیشتر به او توجه نشان بده " و " فرصت بیشتری به او بده " .
نویسنده ، در طول پانزده سال اخیر ، به طور انفرادی و به صورت گروهی با والدین و کودکان کار کرده و نیز در راهنمایی و روان درمانی آنان فعالیت هایی صورت داده است.
کتاب حاضر حاصل این تجربه ی پانزده ساله است. این کتاب راهنمایی عملی ست برای فایق آمدن بر وضعیت های روزانه و مشکلات روانی مربوط به والدین و کودکان .
کتاب ، اظهار نظرهایی معین و راه حل هایی ممتاز ارائه می کند. در عین حال که پند و اندرزهایی به خصوص به خواننده می دهد ، اصولی اساسی و بنیادی را نیز برای راهنمایی والدین در کسب احترام متقابل و رعایت شئون در زندگی با کودکان مطرح می کند.
گفت و گو با کودکان هنری خاص است که اصول و مفاهیم ویژه ی خود را دارد. کودکان وقتی با کسی ارتباط برقرار می کنند ، عمدتا آنچه را که واقعا در نظر دارند ، بیان نمی کنند . پیام های کودکان غالبا جنبه ی رمزی دارد که برای درک این پیام ها بایستی این جنبه ی رمز را درک کرد و کشف رمز انجام داد.
گفت و گوهای بی حاصلی که والدین با کودکانشان دارند باعث یاس و ناامیدی والدین می شوند ، زیرا هیچ نتیجه ای از این صحبت ها حاصل نمی شود ، چنانچه در گفت و گوی زیر به خوبی نمایان است :
" کجا رفتی ؟"
"بیرون "
" چکار کردی ؟ "
" هیچ کار. "
والدینی که سعی می کنند منطقی باشند ، به زودی پی می برند که این کار تا چه اندازه می تواند دشوار و طاقت فرسا باشد.
مادری می گفت :" سعی می کنم با کودکم منطقی رفتار کنم ولی کاسه صبرم لبریز می شود و از کوره به در می روم. به حرفهایم گوش نمی کند ، فقط باید جیغ بکشم تا صدایم را بشنود و حرفم را گوش کند.امان از دست بچه !"
کودکان در گفت و گو با والدین غالبا مقاومت نشان می دهند. آن ها از اینکه کسی بیاید و دائما نصیحت شان کند و از آنان ایراد بگیرد و مرتب تذکر بدهد ، نفرت دارند. آن ها احساس احساس می کنند که والدین آدم های پر حرفی هستند."
برای آنکه ارتباط ما با کودکان نامفهوم نباشد و معانی و مفاهیمی در خور داشته باشد ، طرز تکلم روزمره ی ما صرفا کافی نیست. به منظور اینکه بتوانیم هم به کودکان برسیم و هم از یاس و نومیدی والدین بکاهیم ، به روش جدیدی در برقراری ارتباط با کودکان نیاز داریم ، که شامل راه های جدیدی برای گفت و گو با کودکان هم می شود.
یکی از این راه ها ، احترام و مهارت است.
راه دیگر گفت و گو از حادثه تا رابطه است.
حادثه تا احساسات هم روش مفیدی ست.
گفت و گو از کلیات اظهارات نظری کودک تا رسیدن به جزییات انتظار او در رابطه هم مثمر ثمر خواهد بود.در ادامه راه های جدید تمجید و انتقاد را خواهید خواند. اظهار نظرهای خاموش و تصویری که کودک از خودش می سازد .انتقاد سازنده و انتقاد مخرب .
فصل سوم - پرهیز از الگوهای متناقض که تهدیدها ، وعده ها ، سیاستی در مورد دروغگویی ، دزدی ، آموزش ادب با بی ادبی یا مودبانه؟ است را یادآور می شویم.
فصل چهارم - مسئولیت و استقلال در کودکان
فصل پنجم - انضباط : آسان گیری و محدودیت ها
فصل ششم - یک روز از زندکی کودک
فصل هفتم - حسادت
فصل هشتم - چند سرچشمه ی اضطراب در کودکان
فصل نهم - پیرامون مسائل جنسی کودکان
فصل دهم - نقش جنسی و وظیفه ی اجتماعی
فصل یازدهم - کودکانی که به کمک های تخصصی نیاز دارند.
فصل دوازدهم - والدینی که به کمک تخصصی نیاز دارند.راه حل های جدید ارائه شده در این کتاب فقط زمانی می توانند از بار وظایف پدر و مادر بودن بکاهند که به دقت و به طور مناسب به کار روند و در به کارگیری آن ها والدین راه حل ها را با موقعیت ها تطبیق دهند.
کودکان در برابر خواسته های ما به طور یکسان واکنش نشان نمی دهند. هر یک ، واکنش های خاص خودشان را دارند.برخی از کودکان خواسته های ما را می پذیرند ، آن ها به آسانی تغییر دادن عادات و روابط شان را قبول می کنند. برخی دیگر از کودکان ، که محافظه کارترند ، تا ما اعتراض نکنیم و یاد آور نشویم ، دست به تغییر عادات و رفتارهایشان نمی زنند.
برخی دیگر هم آدم های مرتجعی هستند.آن ها به طور جدی در مقابل هر گونه " نظم نوین " در زندگانیشان مقاومت می کنند.به کارگیری آگاهانه و عاقلانه ی روش های جدید بایستی جوهر اساسی شخصیت و خلق و خوی کودک را نادیده باقی نگذارد.
در روابط بشری ، سر انجام کار به وسایل انجام کار ، و نتیجه ی کار به روند انجام کار بستگی دارد. شخصیت و منش کودک فقط زمانی شکوفا می شود و پیشرفت می کند که روش های تربیت کودک مبنی بر حس احترام و همدردی باشند.
امید این است که این روش نوین در تعلیم و تربیت کودک ، باعث شود که والدین در رابطه ی تحریک آمیز و حساس بین خود و کودک ، حساسیت عمیق تری نسبت به احساسات کودکشان پیدا کنند و پیش از جوابگوی نیازهای کودک باشند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بیش از 250 هزار دانش آموز در آزمون پایه هفتم سمپاد شرکت می کنند/ پرهیز مسئولان سازمان سنجش آموزش و پرورش از بیان کلمه " آزمون سمپاد " منطقی نیست و نوعی لجبازی است/ خانواده های شهری بین دو گزینه مدارس غیر انتفاعی خاص با شهریه کمرشکن و مدرسه دولتی درب و داغون و رها شده دولتی گیر افتاده اند/ خانواده ها می خواهند بچه هایشان با قیمت مناسب در مدارسی درس بخوانند که معلمان باسواد و برنامه منظم درسی و تربیتی داشته باشد و عمر و استعداد دانش آموز تلف نشود/ اینکه بین 25 تا 30 درصد از کل دانش آموزان پایه ششم، برای آزمون مدارس سمپاد ثبت نام می کنند بیش از همه نشانه بی اعتبار شدن مدرسه دولتی سرکوچه است/ مدیریت بر مدارس دولتی که اسم در کرده اند تبدیل به رانت شده و حتی بعضی ها از سرقفلی 100 میلیون تومانی مدیریت بر برخی مدارس خاص دولتی سخن می گویند/ آقای عمادی رییس سازمان سنجش تقریبا همه فکر و ذکرش در تلگرام است/ در نشستی با حضور زرافشان ، حکیمی زاده و عمادی و نماینده مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان به وزیر پیشنهاد شد پذیرش دانش آموز در دوره متوسطه اول مدارس نمونه و استعدادهای درخشان متوقف شود/ نماینده مرکز استعدادهای درخشان که در جلسه حضور داشت نامه را امضا نکرد/ در این نامه پیشنهاد شده بود که طرح شهاب به عنوان آلترناتیو اجرا شود/ طرح عمادی ، زرافشان و حکیم زاده در شورایعالی آموزش و پرورش تصویب و شورا رای به حذف مدارس سمپاد دوره متوسطه اول داد / آرای شورای عالی با امضای رئیس جمهور به دبیرخانه شورا ابلاغ می شود و معلوم نیست چرا قبل از ابلاغ رسانه ای شد/ آقای عمادی نمی گوید چه کسانی و با چه اهدافی این مصوبه ناقص و غیر اجرایی را رسانه ای کردند/ روابط عمومی وزارتخانه هم در خدمت تبلیغ مصوبه ای قرار گرفت که به گفته عمادی وجهه قانونی نداشت / بعد از ناامیدی وزیر و معاونانش از تصویب طرح حذف مدارس سمپاد دوره اول متوسطه ، پلان دو در دستور کار قرار گرفت/ قرار شد که انتقام عدم امضای رییس جمهور و مخالفت شورایعالی انقلاب فرهنگی را از دانش آموزان بیچاره که اصولا از این اتفاقات بی خبرند بگیرند/ به جای برگزاری آزمون های پیشرفت تحصیلی برای انتخاب واجدان شرایط تحصیل در پایه هفتم مدارس تیزهوشان نسبت به سنجش هوش آنان اقدام میکنند/ سنجش به صورت مکتوب و گروهی خواهد بود/ طرح شهاب بر اساس تئوری هوشهای چندگانه گاردنر بر نامه ریزی شده است/ طبق نظریه گاردنر، برای به دست آوردن تمام قابلیتها و استعدادهای یک فرد، نباید تنها به بررسی ضریب هوشی (IQ) پرداخت/ رفتار سازمان سنجش آموزش و پرورش علاوه بر لجبازی و سوء استفاده از اختیارات مدیریتی اخلاقا هم مذموم است/ شما 6 سال دانش آموز را حافظه محور و کتاب محور و معلم محور بار می آورید و ناگهان در سال هفتم برای ورود به مدارس دولتی سمپاد می خواهید خلاقیت و ابتکار و هوش او را اندازه بگیرید/ کار شما تکلیف مالایطاق و نوعی تقلب در معامله است/ در یک آزمون چند ساعته شما موفق به اندازه گیری هوش های 8 گانه گاردنر نخواهید شد/ این کار شما علاوه بر اینکه اخلاقی و قانونی نیست ممکن است منجر به تنش اجتماعی و نا آرامی شود و مسئولیت پیامدهای اجتماعی به عهده شما است
در حدود ۱۶۰ سال قبل با منتشر شدن کاغذ اخبار به مدیریت میرزای شیرازی ، ایران وارد جهان رسانه ای شد و این در حالی است که در غرب این تاریخ به ۴۰۰ سال پیش برمی گردد. و این مسأله از قدمت بحث رسانه ها در کشورهای غربی حکایت می کند و به نسبت همین قدمت ، کار رسانه ای بیشتری انجام شده است و طبعاً پیشرفت های قابل ملاحظه ای صورت گرفته است .
از جمله رسانه های عمومی می توان به روزنامه ها، رادیو ، تلویزیون ، سینما ، ماهواره و در اواخر دهه ۱۹۶۰ پدیده ای به نام اینترنت که جهان را متحول کرد اشاره کرد. (1)
ساده ترین پاسخ به سئوال عنوان را با توجه به این قدمت خود دهم شاید مدخلی مفید به بحث باشد.
اگر رسانه صدای معلم اجازه قد کشیدن از سوی برخی مخاطبین عام و اکثر مخاطبین خاص را ندارد به دلیل کم بودن قدمت کار رسانه در کشور است . با در نظر داشتن این اصل مهم که در غرب همزمان با رسانه ، فرهنگ عمومی و فرهنگ رسمی نیز پیشرفت کرده است اما در کشور ما فرهنگ فقط سنوات یا دهه هایی برای خودنشانی داشته و بیشتر تحت تأثیر سیاست و سیاسیون رنگ باخته است یا گاه به تحجر و ماند فرهنگی مبتلا گشته است . اگر رسانه اینترنتی در این کشورها از اواخر دهه 1960 باعث ایجاد تحول شده اما در کشور ما از سال 1990 به صورت انبوه 200 هزار دستگاه وارد کشور شده و در دهه 1980 به صورت تعداد محدود برای مراکز خاص بوده است . (2)
یعنی 58 سال برای آنان و 28 سال برای ما قابل استفاده بوده است. آنان تولید کننده دانشند و ما مصرف کننده آن . و این هم تفاوت دیگر قضیه. و با در نظر داشتن این نکته که طی سالهای 66 تا 75 ، کامپیوتر به عنوان دکوراسیون و ژست باسوادی مسئولین بر روی میزشان بود و هنوز از دانش آن بی نصیب و محلی برای استفاده مفید نداشتند .
با ذکر این مقدمه بسیار موجز ، خواستم از شما به عنوان مدیر سایتی از رسانه اینترنتی بپرسم چرا هر نوع پیشنهاد یا حرکتی که می تواند جرقه یک حرکت مؤثر برای رشد رسانه و حرفه معلمی باشد یا برای جامعه و افراد آن مؤثر باشد در نطفه باقی می ماند، یا اصلا پاسخگوی دلسوز علاقه مندی ندارد و انگار نه انگار ؟
چرا امکان پیگیری و نتیجه گیری برای یک خواست منطقی که می تواند شفاف و روشن باشد وجود ندارد ؟ مگر رسالت رسانه ترویج آگاهی و اطلاع رسانی نیست ؟
اگر در یک جامعه حمایت و همراهی صاحبان خِرد و قدرت توأمان برای رشد و قد کشیدن هر نوع رسانه مفید نباشد ، ما چگونه به همراهی جهان خواهیم شتافت ؟
آیا از ما که در چنین جامعه ای بی اعتنا به رسانه نفس می کشیم حقی از حقوق شهروندی مان پایمال نمی گردد؟ چرا مخاطبین پیام عادت کرده اند که متن را دریافت اما با اکتفا به ضرب المثل گویا شتر دیدی ، ندیدی ، انگار نه انگار که جامعه از آنان سئوال می پرسد یا انتظار پیگیری دارد، هیچ واکنشی نشان ندهند ؟ یا واکنش محدود آنها برای احساس خطر باشد نه حرمت پاسخگویی به مخاطب.
راستی در چنین جامعۀ لایه به لایه خواب آلود یک رسانه چگونه قد می کشد ؟!! با توان و زور انفرادی مدیر رسانه یا با افزایش تعداد مخاطبین رسانه ؟ هر چند هر دو انرژی مضاعف مصروف می دارند اما در به حرکت درآوردن کاروان انصاف و عدل مسئولین بی اثر یا خیلی کم اثرند. مگر ممکن است یک رسانه فقط رسالت نوشتاری و اطلاع رسانی داشته باشد اما قدرت برانگیختی سیاستمداران را نداشته باشد؟ یا قدرت ایجاد تغییر و تحول لازم را نداشته باشد؟ اگر رسانه عزم مسئولین را جزم نمی سازد و فقط به تنویر افکار عمومی یا حرفه خاصی می پردازد ، این می تواند برای خود آنان خطرناک باشد چون منبع ایجاد نارضایتی و آشوب خواهد بود .
سئوالم از آنان این است در چنین جامعه ای که محکوم به حرکت های انفرادی با قوای محدود خود هستیم چرا برای نعمات این سفره به جای شکرگزاری جهت تداوم ، سنگ اندازی می شود؟ مگر رسانه ها شاهراه هویت بخشی یک جامعه نیستند؟
مگر از مهم ترین ویژگی رسانه همه جاگیر بودن آن نیست ؟ مگر مهم ترین مسئولیت یک رسانه انتقال میراث اجتماعی از نسلی به نسل دیگر نیست ؟ مگر مهم ترین وظیفه رسانه حراست از محیط اجتماعی و ایجاد همبستگی بین اجزای یک جامعه نیست؟
مگر رسانه زشتی یا زیبایی ، حرکت و پویایی یا رخوت و سستی ، عشق و ایثار یا نفرت و خودخواهی ، صداقت و ایستادگی یا دروغ و وارفتگی و.... را به تصویر نمی کشاند ؟
پس چرا در جامعه ما افراد به آئینه وجود یعنی صفحات رسانه می نگرند اما خویشتن خویش را نمی یابند ؟
پس چرا در رسانه صدای معلم ، که لزوما در آن مخاطبین عام و خاص ، مورد توجه است ، از همراهی مخاطبین خاص خبری نیست ؟
علت یکسویه بودن رسانه در جامعه نداشتن دانش رسانه ای است یا نداشتن تعهد اجتماعی ؟
آیا برای همین بین مخاطبین عام و خاص رسانه صدای معلم ، این همه تضاد و بیگانگی حاکم است چون ما از افراد خاص ، صدای حتی یک پلک زدنی را هم نمی شنویم . مگر می شود مورد خطاب یک رسانه چنین در خواب ناز باشد ؟ پس این جامعه چگونه می خواهد نفس بکشد یا تداوم حیات داشته باشد؟
چرا برای نهضت شفاف سازی فیش حقوقی مدیران به جز شما مدیر سایت که همانند ما معلمی ساده اید کسی همراهی نکرد؟
چرا برای پیشنهاد واگذاری تشکل فرهنگیان برای همین سایت صدای معلم ، کسی حتی نقد نکرد ؟ انگشتی به حرکت در نیامد تا احتمال موافقت یا اعتراض مخالفت را به نمایش گذارد ؟
اگر قرار باشد در این رسانه مخاطبان عام فقط برای دلخوشی خود قلم به دست شوند یا ایده و آرمان و طرحی نو در اندازند و حتی به احتمال عملی شدن آنها ، احدی اعتنایی نورزد ، پس آیا ما اینجا برای خود آب در هاون می کوبیم یا همانند مسئولانی که سخنان زیبای عملی نشدنی را در لفافه خواب ناز ملت می پیچانند تا مردم مطمئن گردند که آنان نیز می دانند ولی عامدا یا سهوا نمی خواهند عمل کنند و در جهل مرکب غوطه ور نیستند ، ما نویسندگان نیز زبانم لال چنین می نمائیم ؟
اصلا یک نفر رسالت و وظیفه کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس را برای ما مخاطبین عام تعریف نماید ؟ یا رسالت و وظیفه رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش را ، یا حتی خود وزیر و نمایندگان مجلس را و..... جایگاه حقیقی رسانه صدای معلم در بین مخاطبان عام و خاص آن کجاست ؟ چرا در ارتباط بین این دو مخاطب ، سدی از تَوهم یا محافظه کاری مانع بده و بستان پیام می گردد ؟!
اگر قرار باشد در این جامعه فقط عده ای محدود برای تعهد و رسالت فردی خود دست به کار رسانه که فعالیتی اجتماعی است بزنند پس نامش را رسانه گذاشتن عبث است ، چون افراد این جامعه دانش رسانه ای یا زبان و برداشت مشترکی از آن ندارند، یا اجزای آن با ترکیب خود کل واحد و منسجمی را بوجود نمی آورد.
برانگیختن مخاطب عام که درگیر معضلات و مشکلات حرفه ای خود هستند یا درگیر زندگی روزمرۀ یکنواخت بدون نشاط و امیدند ، زیاد سخت نیست ، مهم برانگیختن مخاطبان خاص است پس یا ما به رسالت خود به نیکی عمل نمی کنیم و یا مخاطبان خاص زره فولادی بر تن دارند که امکان دریافت هر نوع سینگنال یا پیامی را دفع می نمایند. همان اصطلاح برخی از همکاران شاید صادق است یعنی میخ بر آهن کوبیدن. به هر حال در این سیستم معیوب یک طرف باید مقصر باشد.
حال اگر فقط درد مشترک همین بود ، می گفتیم ملت در خواب را بیش از این مرنجانید . شاید مخاطبین خاص به تعداد انگشتان یک دست هم نمی شود اما به هر حال مثل زنبور وزوز کردن مخاطبین عام گوش فلک را می آزارد ، آنانی که به سِرور سایت حمله ور می شوند و حتی یک نماینده یا خود وزارت فرهنگ و ارشاد صدایش در نمی آید یا در ذیل هر متنی مربوط و غیر مربوط نجوای نامیزانی می نوازند و بر مدیر سایت و خود سایت شِکوۀ ناحق می کنند.
همان ماجرای ماشین دودی مطهری یا داستان عامیانه خر و پیرمرد و کودک ، که به هر نحوی مردم باز سخنی برای گفتن دارند یا سخن پدرانمان که سفره بسته یک ایراد دارد اما سفره باز هزار ایراد ( ضرب المثل ترکی است ) . حال این سفره دردمندی من و شما ، تعداد مخاطبینش روز به روز در حال تزاید است و قدرمسلم به عنوان یک سفره باز ، حرف و حدیث گفتنی بسیار خواهد داشت .
اما سئوالم از آنان این است در چنین جامعه ای که محکوم به حرکت های انفرادی با قوای محدود خود هستیم چرا برای نعمات این سفره به جای شکرگزاری جهت تداوم ، سنگ اندازی می شود؟ چرا خودمان به خودمان سنگ می اندازیم ، حداقل بگذاریم تا دیگران یعنی همان مخاطبین خاص سنگ بیندازند تا بهایمان بیشتر گردد.
هیچ می دانید چرا مخاطبین خاص یعنی سیاسیون و مسئولین تراز اول ، ما را به حال خودگذاشته اند و رسانه را یک طرفه به حال خود رها کرده اند ؟!
چون دهه هاست که معلمان می نالند و از اوضاع خود ناراضی اند حداقل از دهه 40 به بعد ، یعنی بیش از نیم قرن ، لذا با زیرکی هر چه تمام این رسانه را تنها و بدون پاسخگویی گذاشته اند تا انرژی و پتانسیل معترضانه معلمان در همین سایت با خود گفتن و خود شنیدن در 24 ساعت شبانه روز ، تخلیه گردد ، هر چند گاه نوک حمله خود آنان هستند اما تجربه آنان نشان داده که با عدم پاسخ به نقد و انتقاد و حتی طرح های سازنده ، می توان تلاش معلمان را کم اثر و خسته و نومید و حتی خنثی ساخت. اگر موفق نشده اند بگوئید خیر.
حال رسالت شمای مدیر رسانه و من مخاطب عام رسانه چیست ؟ پاتک ما برای مقابله با چنین هدفی چه چیز می تواند باشد ؟ برای چنین بی اعتنایی حاکم چگونه می توان اسب تِروایی از اندیشه و خرد جمعی به سوی آنان و در بین آنان فرستاد ؟
بیایید به این سئوال پاسخ بیابیم اما همگی با هم . بدون طنز مستانه یا تکرار واژگان معمولی . سربازان کثیر این بازی چگونه و با چه ساز و کاری بر قدرت و سِمت داران قلیل مستولی گردند؟ با در نظر داشتن این مهم که آنان پیر عرصه سیاستند و ما جوان عرصه خِرد.
بیائید دریابیم کجای راه مان می لنگد؟ چرا تغییرات کاربردی در نظام آموزش و پرورش کشور کُند و بطئی است یا اصلا نیست یا در طریق صلاح عمل نمی کند؟ خدای نکرده این همه انرژی و زمان مصرف شده نیم قرنی همچنان بدون نتایج مفید هدر نرود؟
جایگاه حقیقی رسانه صدای معلم در بین مخاطبان عام و خاص آن کجاست ؟ چرا در ارتباط بین این دو مخاطب ، سدی از تَوهم یا محافظه کاری مانع بده و بستان پیام می گردد ؟!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - رصد رسانه – ساز و کار ارتباطات – دوم شهریور 96
2 - خبرگزاری دانشجویان ایران - ایسنا - 28 خرداد ۱۳۹۶ - کد خبر 96032815759 – روایت است که امیر عباس هویدا یکی از مقاماتی بود که پس از ورود کامپیوتر در تیرماه 1341 به ایران ، اولین کامپیوتر شخصی در محل کارش داشت.
3 - نمونه هایی از نوشته های بدون پیگیری مورد نظر در متن بالا :
الف - رئیس های " گران قیمت " فراری از " شفاف سازی " و " پاسخ گویی " ؟! 31 فروردين 97 – علی پورسلیمان.
ب - در انتظار پُر رهرو بودن کاروان صداقت : شفاف سازی فیش حقوقی مدیر صدای معلم - 2ارديبهشت 1397 .شعری از ولی اله بایبوردی .
ج - نهضت شفاف سازی فیش حقوقی مدیران ... اصلی که باید انجام شود ! 3 ارديبهشت 1397 . مینو امامی .
د - پیشنهادی برای مدیر سایت صدای معلم و کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی در خصوص تشکل صنفی فرهنگیان ، 4خرداد 1397 - مینو امامی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
همان طور که می دانیم در نظام آموزشی فعلی کشور دو نوع دیپلم نظری و فنی وجود دارد. دیپلم نظری خود شامل رشته های تجربی، ریاضی و انسانی می باشد.
دیپلم فنی نیز به دو زیر گروه بزرگ فنی حرفه ای و فنی کار دانش تقسیم می شود و البته هر کدام از آنها خود دهها گرایش مختلف را شامل هستند، مخصوصا دیپلم فنی کار دانش گستره بسیار وسیعی دارد.
می دانیم برای رسیدن به اشتغال پایدار در کنار یادگیری و کسب شایستگی های فنی هدف، یادگیری و کسب شایستگی های غیر فنی نیز مهم و ضروری است.
چنانکه اگر فرد انبوهی از مهارتهای فنی را آموزش دیده باشد ولی نتواند ارتباط موثری با مشتریان خود برقرار کند، در کار خود موفق نیست و نمی تواند امرار معاش کند.
بنابراین شایستگی های فنی و غیر فنی همانند دو بال پرنده برای پرواز لازم و ملزوم یکدیگرند.
شایستگی های غیرفنی مشتمل بر شایستگی های پایه و اساسی، ارتباط با دیگر، تفکر، کسب و کار، شخصیت و شایستگی های ارتباط با جامعه است.
برای کسب و آموزش مهارتهای غیر فنی هنرجویان، یکی از کارهای ارزنده دفتر تألیف کتب درسی فنی و حرفه ای و کار دانش تدوین پنج کتاب:
الزامات محیط کار
کاربرد فناوری های نوین
مدیریت تولید
کارگاه نوآوری و کارآفرینی
و اخلاق حرفه ای
می باشد.
کتاب کاربرد فناوری های نوین با هدف کسب شایستگی های فناورانه و مولد در تعیین و درک موقعیت خود و بهبود آن در برخورد با چالشها، مسایل و حل آنها در گروهای بزرگ شغلی، انتخاب فناوری های نوین، آینده شغلی و حرفه ای و تحلیل ، تغییرات فناوری در حوزه شغلی و رشته تحصیلی هنرآموزان دوره دوم متوسطه (کلاسهای دهم و یازدهم) تدوین شده است.
این کتاب شامل پنج پودمان:
سواد فناورانه
فناوری اطلاعات و ارتباطات
فناوری همگرا و مواد نوترکیب
انرژی های تجدید پذیر
و از ایده تا محصول می باشد.
آزمون کتاب به صورت پودمانی (فصل به فصل) است.
1- در فصل اول این کتاب شاهد تفکیک مفهوم سنتی سواد (مهارت خواندن و نوشتن) از مفهوم دانش (اطلاعات کاربردی و سازماندهی شده برای حل مسئله) هستیم و سواد را به انواع سواد علمی، فناورانه، رایانه، رسانه ای، فرهنگی، سواد بصری و ... تقسیم می کند.
2- فصل دوم کتاب به فناوری اطلاعات و ارتباطات (فاوا) می پردازد و اثرات محسوس تغییر و تحول سریع این حوزه در رشته تحصیلی، مقایسه جامعه ستتی و دیجیتالی، شبکه های اجتماعی، کسب و کار الکترونیکی و معنای دگردیسی دیجیتالی را هدف قرار می دهد.در این کتاب چهارحوزه کاربرد فاوا (صنعت، کشاورزی، خدمات و هنر) مورد بررسی قرار گرفته و مفاهیم جدید دنیای مجازی همچون واقعیت افزوده (ترکیب دنیای مجازی و واقعی)
واقعیت مجازی (شبیه سازی دنیای واقعی با تعامل فیزیکی)، شبکه های اجتماعی، امنیت و حریم خصوصی، ابزارهای مخرب، تجارت الکترونیک، دگردیسی دیجیتالی (هوش مصنوعی، اینترنت اشیا و شبکه اجتماعی) مورد مداقه است.
3- پودمان سوم کتاب در تلاش است تا با ادغام چهار فناوری نانو، زیست فناوری، اطلاعات و علوم شناختی بر پایه علوم همگرا ضمن توجه به مسایل اخلاقی و نیازهای جامعه به پیشرفتهای شگرف حاصله در تواناتر کردن انسان و بهبود کیفیت زندگی اش بپردازد.
این فصل به کاربردهای نانو ذرات در ساختارهای کربنی همچون (مهندسی پزشکی، حسگرها، دارورسانی، کامپوزیتها و الکترونوری) پرداخته و همچنین به مواد هوشمند، مواد حافظه دار، زیست فناوری و انرژی پاک اشاراتی دارد.
4 - پودمان چهارم شامل انرژیهای تجدید پذیر، امن، پاک و ارزان (انرژی خورشیدی، باد، زمین گرمایی، زیست توده و انرژیهای آبی) است که به تناسب فهم هنرجویان اطلاعات کلی همراه با تصاویر مرتبط و مناسبی در اختیار آنها قرار می دهد.
5- فصل آخر کتاب با عنوان "از ایده تا محصول" شامل مفهوم توسعه (رشد تدریجی در مسیر پیشرفته تر شدن قدرتمندتر شدن و حتی بزرگتر شدن) منابع لازم برای تولید ایده (پرس و جو از متخصصان، کسب نظر مشتری و پژوهش در مورد محصول) بوده و در ادامه از تکنیکهای ایده پردازی (تکنیک طوفان فکری و پنج چرا) و نهایتا از غربالگری ایده ها و از انواع امکان سنجی، ثبت اختراع و تجاری سازی و فروش سخن می راند.کتاب حاضر از انتقاد ممنوع، چرخش آزاد اطلاعات، کمیت و ترکیب به عنوان چهار قانون اساسی طوفان فکری یاد می کند.
سخن آخر
کتاب دارای نقاط قوت و ضعف هایی است. وجود چنین کتابهایی که به دانشهای روز و تکنولوژی های جدید پیوند خورده بسیار ضروری می باشد. ما باید تا حد امکان ذهن دانش آموزان را از محتوای کهنه و غیر کاربردی خالی کنیم. کتاب در تلاش است مفاهیم نوین را با تصاویر رنگی در ذهن هنرجو جا بیندازد.
از نقاط ضعف کتاب پرداخت کلی و ترکیبی به رشته های هنر، خدمات، صنعت و کشاورزی است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
کودکی و دوران تحصیل خود را به یاد آورید. وقتی کودکی بیش نبودیم، کتابهای درسی برای ما اتمام حجت بود و آن را برای خود منبع موثقی میدانستیم و شاید قبول اینکه در این کتابها احتمال غلط و خطا وجود دارد، برایمان ممکن نبود، به همین دلیل محتوای آن را کاملا پذیرا بودیم.
کودکان امروز بهواسطه مطالعه بیشتر و اطلاعات و آگاهی که از طریق امکانات متنوع روز کسب میکنند، نسبت به محتوای کتابهای درسی و حتی اشکالات موجود در آن حساسیت بیشتری دارند، اما هنوز هم این کتابها برای دانشآموزان حجت است. از این رو گاهی شاهد آن هستیم که کودک با تیزبینی خود اشکالاتی را از کتاب درسی کشف میکند و در عین حال آن کتابها را منبعی موثق برای خود میداند؛ در نتیجه او دچار تعارض و سردرگمی میشود.
در اینجا از زبان معلمان به برخی از اشکالات موجود در کتابهای درسی که بیشتر مربوط به اصول نگارش است، میپردازیم.
نظری، معلم پایه چهارم ابتدایی با تاکید بر ضرورت ویراستاری کتابهای درسی، اظهار میکند: «اگرچه در شناسنامه برخی از کتابهای درسی عنوان ویراستار یا مصحح به چشم میخورد، ولی غلطهای موجود در متن کتاب، با وجود این عنوان در شناسنامه آن، همخوانی ندارد.
در شناسنامه برخی از کتابهای درسی نیز، همه عناوین از مولف و تصویرگر گرفته تا مدیر هنری و صفحهآرا وجود دارد، اما نامی از ویراستار به چشم نمیخورد، در حالی که ویراستاری حرفهای کتابهای درسی یک امر ضروری است.»
این معلم با اشاره به غلطهای نگارشی در کتابهای درسی، میگوید: «متاسفانه در کتابهای درسی شاهد غلطهایی هستیم که قابل قبول نیست. غلطهای نگارشی و اشتباه در بهکارگیری علائم نگارشی در متن کتابها، حتی کتاب فارسی بسیار دیده میشود، بهطوری که دانشآموزان دارای توجه بالا را دچار سردرگمی میکند؛ چون وقتی آنان با کاربرد علائم آشنا شدند، با دیدن موارد اشتباه بهکارگیری آنها در متنها، دچار تعارض میشوند. مخصوصا در مقطع ابتدایی چون دانشآموزان کودک هستند، کتاب را برای خود منبع موثق میدانند و قبول اینکه متن کتاب غلط دارد، برایشان دشوار است.»
وی ابراز میکند: «این معضل در سایر کتابهای درسی نیز وجود دارد که برخی از آنها را برای دانشآموزان اصلاح میکنیم، ولی برخی دیگر را مجبوریم نادیده بگیریم، چون در صورت توضیح و اصلاح همه موارد، زمان کلاس درس مربوطه را از دست میدهیم.»
کتابهای درسی در رسمالخط خود وحدت رویه ندارند
رمضانی که در پایه پنجم ابتدایی تدریس میکند، مشکل اصلی متن کتابها، بهویژه کتاب فارسی را شکل کلمات میداند و ادامه میدهد: «اینکه کلمهای بهصورت چسبان یا جدا نوشته شود، گاهی مشکل ایجاد میکند، چون خود کتابهای درسی در این زمینه وحدت رویه ندارند. مثلا دانشآموزان کلمهای را که در کتاب سال گذشته بهصورت چسبان یاد گرفتهاند، امسال در کتابشان بهصورت جدا میبینند. یا در مورد کلمههای که دارای تشدید هستند نیز گاهی میبینیم که حتی در یک درس مشخص، کلمهای یکبار با تشدید نوشته شده و یکبار بدون تشدید. البته در دورههای آموزشی به ما تاکید شده است که بحث تشدید را سخت نگیریم، اما اگر واقعا دارای اهمیت نیست، چرا در کتاب درسی وجود دارد و بچهها را دچار سردرگمی میکند؟»
وی میافزاید: «مورد دیگر که برای دانشآموزان مشکل ایجاد میکند، در رابطه با کلماتی است که در آنها استفاده از شکلهای مختلف یک صدا مثل «ت» و «ط» در کلمه «باتری» و امثال آن، رایج بوده و هر دو پذیرفتهشده هستند. در مواجهه با این کلمات کودکان که بسیار هم منتقد هستند، میگویند وقتی فرقی ندارد که باتری با «ت» نوشته شود یا با «ط» پس درباره کلمات دیگر هم نباید فرق داشته باشد و ما میتوانیم مثلا صابون را هم با «س» و هم با «ص» بنویسیم چون صدای هر دو یکی است.»
این معلم تاکید میکند: «به نظرم بهتر است فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، فکری برای یکسانسازی شکل کلمات بکند.»
اهمال در استفاده صحیح از علائم نگارشی
در کتابهای درسی اسحاقی نیز در پایه پنجم ابتدایی تدریس میکند. وی از استفاده نادرست علائم نگارشی در کتابهای درسی میگوید.اسحاقی اظهار میکند: «در متن اصلی کتاب فارسی پایه پنجم، اشکال چندانی وجود ندارد، اما در بخشهایی از آن در زمینه استفاده صحیح از علائم نگارشی اهمال صورت گرفته است. مثلا در بخش «بخوانیم و بیندیشیم» کتاب فارسی، اشکالات زیادی وجود دارد، تا حدی که من گاهی بهعنوان تکلیف، دانشآموزان را موظف میکنم تا اشکالات موجود در کاربرد علائم نگارشی در این قسمت کتاب را تشخیص داده و اصلاح کنند.»
وی میگوید: «وجود اشکال در کتابهای درسی تنها منحصر به بحث نگارش نیست؛ چون در کتاب ریاضی پایه پنجم هم گاهی با غلطهای عددی مواجه میشویم.»
وجود کژتابی در کتاب زبان فارسی اما گویا ایرادات نگارشی مختص پایه ابتدایی نیست؛ چراکه جمعی از معلمان دوره متوسطه نیز از وجود کژتابی در کتاب زبان فارسی خبر میدهند که اصلاح آن ضروری است.
معلمان ایرادات موجود در کتابهای درسی را اعلام کنند
در این رابطه با اصغر بیات، معاون آموزش ابتدایی ادارهکل آموزش و پرورش استان زنجان گفتوگو کردیم.
وی در این رابطه اظهار کرد: «دفتر تالیف و برنامهریزی کتب درسی وابسته به سازمان پژوهش، متولی تدوین و تولید کتابهای درسی است. به همین دلیل هر سال تیمی در این مجموعه تشکیل میشود تا با نظرخواهی از معلمان، چه از نظر محتوایی و چه به لحاظ فنی، صفحهآرایی و غلطهای نگارشی در کتابهای درسی بازنگری کرده و اصلاحات لازم را اعمال کنند.»
بیات تاکید کرد: «اصل بر این است که هرگونه اشکالی در کوتاهمدت یعنی ظرف یکسال برطرف شود. در این زمینه معمولا اصلاحات انجام میگیرد و اگر مواردی پیش بیاید که اشکالاتی با وجود ارجاع به دفتر تالیف و برنامهریزی کتب درسی، سال بعد هم در کتاب مشاهده شود، احتمالا به این دلیل است که کتاب توزیعشده از چاپ سال گذشته بوده و تغییر در آن اعمال نشده است.»
معاون آموزش ابتدایی ادارهکل آموزش و پرورش استان زنجان با تاکید بر اینکه معلمان اشکالات موجود در کتابهای درسی را به دفتر تالیف و برنامهریزی کتب درسی ارجاع دهند، میافزاید: «اگر با وجود ارجاع اشکالات کتابهای درسی، اصلاحات لازم انجام نشود و اشکالات در چاپ مجدد کتابها پابرجا بماند، دفتر تالیف و برنامهریزی کتب درسی باید درباره آن پاسخگو باشد، چون بازنگری و اصلاح اشکالات کتابها از وظایف و کارکردهای این مجموعه است.»
مردم نو
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اکنون نزدیک به یک دهه از عمر این سیستم آموزشی در کشور می گذرد و هنوز مناقشات زیادی بر سر این موضوع هست که آیا این سیستم توانسته نتیجه بدهد یا خیر.....اما این سیستم بر بر پایه چه نظریاتی استوار هست و چه نظریه علمی از این سیستم حمایت می کند و به گونه ای می شود گفت که پشتوانه این سیستم برگرفته از چه نظریات علمی هست و آیا این نظریات در جایی از دنیا هم به کار گرفته شده است یا خیر...
شاید بتوان گفت یکی از نظریات علمی و نظریه علمی که از این سیستم حمایت می کند نظریه ساخت گرایی هست.
نظریه ساخت گرایی:
این اصطلاح ترجمه انگلیسی واژه construtivism،به معنای ساختن و بنا کردن می باشد.نظریه ای که دیدگاه جدیدی را در زمینه آموزش توسط دانشمندانی چون جان دیویی، ژان پیاژه و آزوبل مطرح می کند که جایگزین مناسبی می تواند باشد برای سیستم های سنتی که به گونه ای مقبولیت خود را از دست داده اند.
در مبحث آموزشی ساختار گرایی به این معناست که دانش انسان توسط خودش ساخته می شود و کسب دانش اصولا یک جنبه فردی دارد و هر فرد به طور جداگانه آن را به دست می آورد و دانش مخصوص به خود را در ذهنش می سازد و به طور کلی این نظریه بر این باور دارد که جوهر دانش را نمی توان از کسی به دیگری انتقال داد بلکه باید از طریق جست و جو و اکتشاف به آن رسید.
نظام ارزشیابی توصیفی!
اجرای آزمایشی این طرح در مقطع ابتدایی از سال تحصیلی ۸۳-۸۲ در برخی از مدارس و با توجه به تقاضای برخی استانها شروع شد و پس از اجرای آزمایشی این طرح طی پنج سال از سال تحصیلی ۸۸-۸۷ به صورت قطعی اجرا شد.
سیستم توصیفی و کسانی که مجری این طرح هستند بر این باورند که دوره ابتدایی دوره آموزشی نیست بلکه یک دوره تربیتی است که رفتارها،عادات، و مهارت های اجتماعی بچه ها را بنیان گذاری می کند ؛ بنابراین نمی توان فعالیت های تربیتی را با شاخص های کمی اندازه گیری کرد و همچنین مقطع ابتدایی دوره ای حساس و پیچیده است که ابزار های حساس خود را می طلبد و ارزشیابی کمی دانش آموزان را به حافظه محوری و گرایش با امتحانات پایانی سوق می دهد و به طور کلی می توان گفت یکی از سیاست های کلی این طرح کاهش فشارهای روحی و روانی ارزشیابی تراکمی در مراحل اولیه زندگی دانش آموزان می باشد.
از سال تحصیلی ۸۸-۸۷ این طرح در کشور ما در حال اجرا هست ولی متاسفانه هنوز بحث بر روی این موضوع هست که آیا چنین سیستمی می تواند جواب گو باشد یاخیر.
اشکال کار کجاست و چرا هنوز با گذشت یک دهه از اجرای این سستم عده ای کماکان بر این باورند که باید به همان سیستم آموزشی گذشته برگردیم!
آیا چنین چیزی ممکن هست؟
آیا می شود در قرن بیست و یکم بود و نظام آموزشی داشت که مسیرش جدا از سایر نظام های آموزشی دیگر کشور ها باشد؟
اما در یک سیستم ارزشیابی توصیفی مدرن و کار آمد چه اهدافی دنبال می شود :
1- انگیزه : بدون شک برای انجام هر کاری داشتن انگیزه مهمترین نقش در پیش برد انسان به سوی هدف را دارد و در آموزش هم ایجاد انگیزه نخستین گام برای یادگیری دانش آموز است. وظیفه معلم برانگیختن کنجکاوی و توجه دانش آموز هست.
2 -اکتشاف: در یک کلاسی که از قبل در آن ایجاد انگیزه صورت بگیرد دانش آموز به مشاهده و بررسی موضوع درس می پردازد.در اینجا معلم تلاش می کند توجه محصل را با طرح پرسش های تفکر برانگیزد و به سوی یک چارچوب دقیق و هدفمند فکری سوق دهد اما هرگز نباید پاسخ مستقیمی به پرسش های دانش آموز بدهد.
3- توضیح و تشریح: در این مرحله از دانش آموزان خواسته می شود که مشاهده و آموخته هایشان را در اختیار یکدیگر قرار بدهند و برای آن توضیح منطقی پیدا کنند،که این کار در قالب گروه صورت می گیرد.
4- گسترش: پس از شنیدن نظرات و ایده ها همه گروه ها معلم باید افکار و استدلال های نادرست را مشخص کند و مفاهیم درست علمی را جایگزین کند.
5- ارزشیابی: هدف از این مرحله آن هست که دانش آموزان از میزان پیشرفت سطح علمی خود آگاه شوند.و برخلاف روش های سنتی منسوخ شده ارزشیابی توسط معلم،این کار توسط خود دانش آموز صورت می پذیرد.آیا می توان در قرن بیست و یکم میلادی از این گونه روش های مدرن گذشت و دوباره به گذشته بازگشت؟
قطعا در این گونه کلاس های تدریس هست که یادگیری فعالانه صورت می گیرد.
قطعا در این گونه کلاس ها اعتماد به نفس دانش آموز افزایش پیدا می کند و حل مشکلات زندگی را بهتر می آموزند و قطعا با این گونه روش های مدرن هست که فرد فرصت اظهار آزادانه نظرات متنوع و حتی متناقض را در اجتماع یاد می گیرد.
اگر از اجرای این روش نزدیک به ده سال هست که در کشور ما می گذرد بیش از صد سال هست که در کشور های اروپایی و آمریکایی از این گونه روش های مدرن استفاده می شود و به عنوان مثال در کشوری مانند فرانسه به جز سال اخر دبیرستان در هیچ مقطعی امتحان به صورت رسمی برگزار نمی شود.
اما دلیل نارضایتی از این طرح در کشور ما فراهم نبودن بسترهای مناسب برای اجرای این طرح هست.منظور از فراهم نبودن بسترها این هست که آیا در این ده سال با توجه به سنگین بودن اجرای این طرح در مدرسه توسط معلم و چندبرابر شدن زحمت یک معلم در مقطع ابتدایی با توجه به اهدافی که این سیستم دنبال می کند در تسهیلات معلم هم تغیراتی ایجاد شده است؟
و یا این که ناظرانی که برای بررسی روند اجرای این طرح به مدارس می آیند فقط دنبال چند تکه کاغذ و یا به اصطلاح عامیانه کاغذ بازی موجود در این سیستم هستند و یا آن قدر توجیه هستند که به دنبال اهداف اصلی این طرح باشند؟
و یا این که آیا کلاس های درس ما که الان در بسیاری از مدارس سطح کشور نزدیک به ۴۰ دانش آموز را در خود دارند الان مسوولین مجری این طرح توانستند با در پیش گرفتن سیاست های صحیح عمرانی با افزایش فضای آموزشی در مدارس این تعداد را در هر کلاس یه ۱۵ یا ۲۰ نفر برسانند؟
قطعا برای اجرای چنین سیستم مدرنی نیاز به امکانات زیادی هست و قطعا اگر قبل از اجرای این روش به این نکات و بسیاری از نکات دیگر توجه می شد الان انتقادات از این روش این گونه نبود.
به نظر بنده طرح بسیار خوبی تدوین شده است زیرا از تاکید بر انگیزه های درونی دانش آموزان در سالهای قبل غفلت شده بود و بر انگیزه های بیرونی مانند نمره توجه بیش از حد صورت می گرفت.اگر چه اصل طرح به خاطر داشتن پشتوانه از نظریات مدرن علمی قوی مفید است،ولی شکل گیری بسترهای لازم برای اجرای طرح بسیار مهم است و این همان نکته ای است که از نظر بسیاری از خانواده ها و معلمان از آن غفلت شده است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید