گروه گزارش/
درست 6 سال پیش و در ابتدای مرداد 92 بود که جشن هوشمند سازی مدارس در مجتمع آموزشی شریعتی منطقه 16 تهران و با حضور حمیدرضا حاجی بابایی برگزار گردید .
سیدجواد حسینی سرپرست وزارت آموزش و پرورش در نشست خبری نمایشگاه الکامپ 29 تیرماه گفته است :
«اکنون ۲۲ درصد مدارس ما هوشمند هستند و ۷۷ هزار مدرسه ما به نوعی به خدمات اینترنتی متصلاند ولی باید این تعداد افزایش یابد.»
سرپرست وزارت آموزش و پرورش به کارکردهای مثبت هوشمندسازی و فناوری اطلاعات اشاره کرد و گفت: «این امر هزینهها و فعالیتهای کیفی را تقویت و بسترهای آموزش را به طور ساده و دقیق فراهم میکند، در این راه حتما از بخش خصوصی و همچنین خیران استفاده میکنیم.»
حسینی استقرار عدالت اجتماعی را یکی از کارکردهای هوشمندسازی دانست و گفت: «از امروز تلاش جدی خود را برای عمل به مفاد تفاهمنامهای که با وزارت ارتباطات منعقد شده، آغاز میکنیم. در این تفاهمنامه مدارس شهرهای زیر ۲۰ هزار نفر و حاشیه شهرها و روستاها هوشمند میشوند.»
سرپرست وزارت آموزش و پرورش درباره خصوصیسازی و نقش آن در هوشمندسازی مدارس گفت: «باید برای جامعه توضیح دهیم که بین خصوصیسازی و استفاده از ظرفیت بخش خصوصی تفاوت وجود دارد. بخش خصوصی نقشی در محتواسازی برای آموزش و پرورش ندارد. ما برای هوشمندسازی قطعا باید از همه ظرفیتها ازجمله بخش خصوصی، حاکمیت و دولت استفاده کنیم.
حسینی از الکترونیکی شدن کارنامه و پرونده سلامت و بهداشت دانش آموزان از اول مهر خبر داد و گفت: « این امکان در مدارسی که بسترهای الکترونیک آنها فراهم است، به صورت الکترونیکی انجام خواهد شد».
وی ادامه داد: هدف از هوشمندسازی مدارس ارتقای آموزش کیفی و تعاملی است.» آیا در این سیستم آموزشی " توران میرهادی ها " خواهند توانست ایده های آموزشی و ناب خود را به جامعه عرضه کنند و یا قرار است همه از یک مدل کلیشه ای و ثابت پیروی و تبعیت کنند ؟
حسینی درباره تعداد مدارس هوشمند گفت: « ما ۱۲ هزار محتوای آموزشی هوشمند را تولید کردهایم. بیش از ۱۲۲ هزار کلاس درس ما هوشمندسازی شدهاند و تخته هوشمند در کلاس ها وجود دارد، البته نرخ برخورداری از امکانات فناورانه در کشور متفاوت است.»
تاکنون هیچ مرجعی گزارش عینی و یا واقعی از " میزان کارآمدی " حداقل 7 هزار مدرسه که قبلا هوشمندسازی شده اند ارائه نکرده است و این که آیا وضعیت آن مدارس از مدارس عادی بهتر بوده و یا خیر ؟
آيا روشهاي آموزشي معلمان در مدارس هوشمند تفاوت معناداری با مدارس عادي داشته اند ؟
آیا کیفیت آموزشی در مدارس هوشمند تفاوت معناداری داشته و به سمت بهبود پیش رفته است ؟
سخنان سرپرست وزارت آموزش و پرورش مبهم و چندپهلو است .
پرسش « صدای معلم » از آقای حسینی این است که آیا بخش خصوصی می تواند در " تولید محتوا " ی آموزشی نقش داشته باشد و یا این که مطابق عادت مرسوم در 4 دهه اخیر قرار است محتوایی یکسان و از پیش تعیین شده بدون مشارکت عمومی و نخبگان در یک فرآیند از بالا به پایین دیکته شود ؟
آیا معنای بخش خصوصی همانند سایر سیستم های آموزشی توسعه یافته اجازه مشارکت و نشو و نمای نگرش ها و اندیشه های گوناگون و حتی متضاد است که " حق انتخاب " عینیت پیدا کند و یا این که بخش خصوصی در آموزش و پرورش فقط در ساختمان مدرسه و یا تغذیه و ساعات اشتغال دانش آموزان در مدرسه و نهایتا در میزان قبولی در کنکور تعریف و تببین می شود ؟
آیا در این سیستم آموزشی " توران میرهادی ها " خواهند توانست ایده های آموزشی و ناب خود را به جامعه عرضه کنند و یا قرار است همه از یک مدل کلیشه ای و ثابت پیروی و تبعیت کنند ؟
آیا سرپرست وزارت آموزش و پرورش اعتقادی به " آموزش و پرورش مردمی " دارد و یا همانند سایر وزرای پیشین عملکردشان به تضعیف مدارس دولتی و فربه شدن غیرواقعی و دوپینگ مدارس غیرانتفاعی خواهد انجامید ؟
اندیشمندان و صاحب نظران علوم انسانی و تربیتی بارها از مفهوم " مرگ مدرسه " سخن رانده اند که به عنوان نمونه می توان به نشست اخیر این اساتید در کافه خرد اشاره کرد .
آیا در نظام آموزشی ایران با هوشمند سازی که مطابق الگوهای از پیش تعیین شده پیش می رود ؛ " مدرسه " در نظام آموزشی ایران خواهد توانست خود را بازیابی کرده و به کارکرد اصلی خویش برگردد و الگوی کارآمدی را ارائه نماید ؟
پیشنهاد صدای معلم به سرپرست وزارت آموزش و پرورش آن است که به جای این گونه شوآف های رسانه ای ؛ اگر " اتاق فکری " در وزارت آموزش و پرورش تعریف و تببین شده است این گونه مسائل مورد آسیب شناسی دقیق و ارزیابی جامع قرار گیرند و راهکاری عملیاتی برای خروج از بن بست کنونی ارائه گردد .
پایان گزارش/
پس از گذشت نود سال از تجربه برنامه ریزی درسی در ایران این تجربه محدود به تالیف کتاب درسی، مدیریت از راه دور، محتوای غیر واقعی، برنامه درسی تلگرافی (طراحی در تهران و تلگراف برنامه به استان ها و شهرها)، ساختار شدیدا متمرکز، رویکرد تلقینی، ساده انگاری و رویکرد خطی شده است. ساختار برنامه ریزی درسی در ایران به نوفهمی Reconceptualization عمیقی نیاز دارد که در حال حاضر این نوفهمی تحت تاثیر نگاه سیاسی، اقتصادی و مذهبی غلط به مسئله برنامه درسی ایرانی دچار سردرگمی، فقدان گفت و گوهای پیچیده، نتایج و عوارض منفی برای معلمان، دانش آموزان، والدین و حتی متخصصان تعلیم و تربیت شده است. گروههایی که به زعم تجربه های بین المللی برنامه درسی حق مداخله و اثرگذاری بیشتری در نظام برنامه ریزی درسی اغلب کشورها دارند ولی دستشان از مشارکت کوتاه است. چون استدلالی غلط پشت نظام برنامه ریزی درسی ایران جا خوش کرده است:
سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی بهتر می داند!
در زمان حکومت کمونیستی در مسکو محصولات کشاورزان مناطق دور افتاده شمال و شرق روسیه بارها به علت موج سرما و یخبندان از بین می رفت چون دستوری برای برداشت محصول از مسکو دریافت نمی کردند. در آن دوره استدلال این بود:
«مسکو بهتر می داند!»
این وضعیت در نظام برنامه ریزی درسی ایران نیز مصداق دارد: زمان و زندگی معلمان و دانش آموزان زیادی در مناطق و استان ها هدر می رود و این استدلال در نظام برنامه ریزی درسی ایران عملا جا خوش کرده که :
«تهران و سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، بهتر می داند!».
هر سال مهرماه می رسد و همه منتظر تلگرام کتاب های درسی و نه برنامه درسی به سراسر ایران هستیم.
این در حقیقت نابودی فرصت مشارکت در برنامه درسی و نابودی فرصت های یک نسل است.
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
پیشنهاد زیر برای ساختار بهینه نظام برنامه ریزی درسی ایران اگر مشمول تهران بهتر می داند نشود، قابل بررسی و گفت و گو است:
پیشنهاد اول:
تاسیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی با زیر نظام های زیر:
* اداره پژوهش برنامه درسی
* اداره تدوین استانداردهای برنامه درسی ملی
* اداره بازآموزی معلمان
* اداره ارزشیابی برنامه درسی
* اداره حوزه های یادگیری یازده گانه
* اداره طراحی برنامه درسی
کلیه فرآیندهای تالیف، چاپ کتب درسی و مواد آموزشی در سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی در یک برنامه چهارساله متوقف و به بخش های خصوصی با فرایند چند تألیفی واگذار شود.
پروژه تدوین استانداردهای برنامه درسی با دورنمای بیست سال آینده برای همه مقاطع و رشته ها انجام شود. بخشی از فرایند استاندارد سازی برنامه های درسی به استان ها و حتی شهرها واگذار شود.
پیشنهاد دوم:
تشکیل گروهها و تیم های پژوهش و برنامه ریزی درسی استانی، دقیقا شبیه سازمان پژوهش و برنامه ریزی درسی با اعضای زیر در استان ها و شهرها برای تهیه برنامه درسی استاندارد استانی فعال شوند، اعضای بهینه برای این گروهها در هر موضوع درسی عبارتند از:
* دو نفر معلم
* یک نفر متخصص برنامه ریزی درسی
* یک نفر روانشناس
* یک نفر جامعه شناس
* دو نفر از والدین
* دو نفر صاحبان مشاغل
* یک نفر مدیر مدرسه
* دو نفر نماینده دانش آموزان
چند نفر متخصص موضوعی
پیشنهاد سوم:
تاسیس اداره عمل برنامه درسی در همه شهرها به منظور دلیبریشن و تفکر عملی درباره بهبود و تغییر برنامه درسی در کف کلاس های درس، با ترکیب افراد زیر:
* معلمان
* مشاور برنامه ریزی درسی
* متخصصان موضوعی
* والدین
* مدیر مدرسه
* نماینده دانش آموزان
* صاحبان مشاغل
کانال نو فهمی در مطالعات برنامه درسی
چه میشود هنگامی که فردی غیرمتخصص و بیتجربه در مصدر مدیریت قرار میگیرد؟
با یک نگاه می توان این پیامدها را تصور کرد:
* نمایش، ظاهرسازی و دروغهای پیدرپی برای وارونه نشان دادن واقعیتها
* سقوط کارآمدی و به هدر رفتن منابع
* به حاشیه راندن افراد متخصص و مجرب و استفاده زیرمجموعه بیتجربه و ناکارآمد.
* لذت پنهان استفاده از امکانات مالی توسط افرادی ناشایست که لیاقت جایگاهشان را ندارند.
معمولا افراد توانا - که در چهارچوب اصولی مستحکم کار و زندگی می کنند خودشان را تبلیغ نمیکنند چون نیازی به این کار ندارند ... برای نمونه کارخانه بنز فقط شرایط خرید اتومبیل خود را تبلیغ میکند و دیگر نیازی به تبلیغ کیفیت و استحکام فرآوردهاش ندارد در حالی که پراید باید تا آخرین روزهای عمر خود در حال دفاع کردن از این محصول بیکیفیت باشد تا شاید مورد توجه قرار گیرد.
جامعه سالم و جامعه اخلاقی، جامعهایست که باسوادترینها، سیرترینها، متخصصترینها و با اصالتترینها در آن بر مصدر امور باشند تا حتی در خلوت نیز اصول و آداب اخلاقی را رعایت کنند و این گونه برای جامعه الگو باشند. یک روحانی برجسته، یک مهندس متبحر، یک نویسندۀ موفق ، یک صنعتگر زبده و یک سیاستمدار باهوش نیازمند هیاهو، دروغگویی و تخریب دیگران نیست تا پایدار باقی بماند و این افراد ضعیف و نادان هستند که همواره باید نمایش دهند تا مورد توجه قرار گیرند و از هر آنچه در مخزن حیلههای بشریست برای حفظ خود بهره گیرند که این مخزن حیله از ظاهر تا جملات و رفتار را شامل می شود.
ریشۀ اصلی تشدید بیاخلاقی در سالهای اخیر، کنار گذاشتن افراد متخصص و رشد قارچوار افرادیست که سوابق روشن تخصصی، علمی، اجرایی و تجربی ندارند. افراد بزرگ هرگز دنبال کوتولهها نمی روند و بزرگی خود را با انتخاب افراد بزرگ در زیرمجموعۀ خود اثبات می کنند ولی افراد درجه دو و ناتوان به دلیل نگرانی از دست دادن جایگاه مدیریتیشان همواره در پی افرادی ناتوانتر از خود هستند و نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه می دهند و این همان پدیدهای است که استیو جابز از آن به عنوان انفجار نادانی یاد می کرد و از آنجا که بسیاری از مدیران کشور ما به واسطه ارتباطات در جایگاه خود قرار گرفتهاند مرتب در حال تبلیغ ، چاپلوسی و تخریب دیگران هستند
وقتی ساختاری ، اولویت را به افراد کمتجربه و کمدانش می دهد به طور طبیعی باید انتظار عملکردهای ضعیف ، قضاوتهای بیپایه ، دانش محدود ، تصمیمگیری اشتباه ، سخنان نسنجیده و پیامدهای منفی آنرا داشته باشد ، انتصاب یک سفیر که در طول عمر خود دو کتاب هم نخوانده به حقوق انسانهای دیگر و مصلحت عمومی لطمه می زند و حریمهای اجتماعی را مخدوش میکند .
تخصص پیدا کردن دستکم نتیجه بیست سال زحمت است ولی پنهان ماندن در پشت مواضع سیاسی برای دستیابی به پول , امکانات و ریاست چندان انرژی نمیخواهد .
سایت محمود سریع القلم
"Dr S.M.H.Hosseini could be an effective team-leader and facilitator. He could be a valuable asset to any institute of higher learning committed to academic excellence and to the cause of nation building. He has also the capacity for hard work."
-- Prof. S. Dasan – Dr Hosseini PhD Guide, India
یادآوری: در همین ابتدا عرض کنم که 24 سال هست که حتی مجوز تاسیس یک موسسه آموزش زبان و یا یک مدرسه غیر انتفاعی در خود مشهد به من نمی دهند – هر چند در حومه مشهد یا بجنورد و یا شهرستان خودمان داده اند .... بنابراین این یادداشت صرفا به ارایه برنامه هایی که – از نظر من - یک وزیر آموزش و پرورش باید برای نجات ایران دنبال کند می پردازد.
مقدمه
توانمند کردن همه جانبه شهروندان برای زندگی، کار و تعاملات مثبت و سازنده در دنیای پیچیده امروز به منظور برپایی جوامعی متمدن، هدف غایی هر آموزش و پرورش پویا و رو به جلویی میباشد که به صلح و ثبات جهانی که رؤیای دیرینه بشراست می اندیشد. واقعیت این است که آموزش و پرورش فعلی ما – در ایران - هرگز نمیتواند ما را به چنین اهدافی رهنمون شود؛ همان گونه که تا کنون نتوانسته است. دلیل این امر هم این است که آنچه این آموزش و پرورش سعی دارد از شهروندان و نسل فردا بسازد با آنچه دنیای واقعی کنونی - که بهشدت رقابتی و با تشتت آرا روبه روست- از آنها انتظار دارد در یک راستا نیستند. بنابراین مهم است که مسیولان و سیاست گذاران بلاخره بعد از حدود نیم قرن ناکامی این واقعیت را درک کنند که در شرایط کنونی به یک انقلاب و دگرگونی بنیادین در سیستم تعلیم و تربیت فعلی نیاز داریم چراکه تغییرات دایمی و پیوسته در جهانی که در آن زندگی می کنیم غیرقابلاجتناب است و حکومت و سیستم آموزشی ما هم چارهای جز در نظر گرفتن این تغییرات ندارد.
بنابراین اولین سوالی که در صورت وزیر شدن از خودم می پرسم این است:
چه نوع دانشی باید در آموزش و پرورش ما در دنیای پیچیده و در حال رشد کنونی به دانش آموزان ارایه شود؟ با چه اهدافی؟ چرا؟ توسط چه کسانی و با چه مهارت هایی؟ با چه نوع منابع آموزشی و سیستم ارزشیابی ای؟ چگونه؟ و در چه شرایطی؟
در وهله اول، از آنجا که من بر این باور هستم که اگر معلمان از شرایط خود راضی باشند به معنای واقعی کلمه به ارتقای آگاهی ها، دانش و بینش خود به ویژه در عرصه های علمی، فرهنگی و سیاسی و انتقال آن به نسل فردا می پردازند و این یعنی خلق شهروندانی فرهیخته، متفکر، منتقد، تحلیل گر، علت و معلول یاب، ظلم ستیز و مطالبه گر که به هر آنچه بخواهند می رسند و سعادتمند می شوند، در صورتی که به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شوم تمرکز من بر موارد ذیل خواهد بود:
نهادینه کردن شایسته سالاری به جای باند بازی و مجال دادن به افراد متملق، چاپلوس، و ریاکار و ریاست طلب.
رفع تبعیض چند وجهه ظالمانه از معلمان.
رفع فضای امنیتی در مدارس که جمود فکری و منزوی کردن استعدادهای درخشان همکاران را در پی دارد و لطمات شدید و جبران ناپذیری به آینده این مرز و بوم می زند.
توانمند کردن معلمان به منظور فعالیت در عرصه های علمی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از طریق مقاله نوشتن و ایجاد فضاهای مجازی هدفمند و فرستادن نمایندگان اندیشمند و شجاع به مجلس و حتی به پاستور. – بر این باور هستم که تا قوی و تاثیر گذار نشویم حاکمان کما فی السابق به ما اهمیت نخواهند داد.
مبارزه سیستماتیک و همه جانبه با فساد، رانت و ویژه خواری و قبیله بازی در آموزش و پرورش.
پی گیری مجددانه تاسیس دپارتمان روش تدریس در وزارت آموزش و پرورش به دلایلی که در مقاله مربوطه در وبلاگم که در منابع این مقاله آمده است برشمرده ام.
تاسیس یک سایت تخصصی ویژه و ملزم کردن اعضای هیات علمی دانشگاه های فرهنگیان و معلمان و پژوهشگران منتخب در جشنواره ها به به اشتراک گذاری کتب، مقالات و روش های تدریس شان برای اطلاع و استفاده معلمان کل کشور.
تاسیس پارلمان مجازی معلمان برای تشکیل سازمان نظام معلمی و ....
سر و سامان دادن و تخصصی کردن دوره های ضمن خدمت، گروه های آموزشی، پژوهشسراها، پژوهشکده ها و دانشگاههای فرهنگیان و مجلات رشد که در وبلاگ خودم کتب و مقالاتی راجع به آنها و نوع سوء مدیریت ملوک الطوایفی تامل برانگیز در آنها نوشته ام.
دنبال کردن طرح خودم برای ادغام وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش به دلایلی که در یکی از مقالاتم در وبلاگم به آنها پرداخته ام.
هوشمند کردن هر چه بیشتر مدارس، موسسات و حتی دانشگاهها: ترتیبی می دهم از امکانات سمعی و بصری روز دنیا مثل کتاب های الکترونیکی و صوتی و تصویری، تابلوهای تعاملی، لابراتورهای آموزشی و به ویژه امکانات فضای مجازی همانند ادمودو، موودلها، ویکی ها، پلت فرم های ویدیو کنفرانس، چت روم ها، اینستاگرام ، فیس بوک، تویتر و تلگرام و ... حداکثر بهره برداری جهت ارتقای کیفیت آموزش و یاد گیری بشود. این در حالیست که دانش آموزان ما در این نیم قرن گذشته حتی حق استفاده از موبایل را هم که در کلاسها بسیار مفید و موثر است نداشته و ندارند!؟! حتی سیستم ورود و خروج به مدرسه و کلاس ها را هم الکترونیکی می کنم و ترتیبی می دهم که والدینی که تمایل دارند از طریق اس ام اس یا ای میل در جریان حضور یا غیاب فرزندانشان در مدرسه و تک تک کلاس ها باشند. مهمتر اینکه تمام این مکان های آموزشی را "شیشه ای" می کردم: به عبارت دیگر در کلاس ها و راهروهای مدرسه و حتی اتاق مدیران دوربین می گذاشتم طوری که هر ولی دانش آموزی که اراده می کرد آنلاین به تماشای این محیط ها که فرزندش را به امانت آنجا گذاشته بپردازد – ببیند معلمش کیست؟ چگونه و چه چیزی به فرزندش آموزش می دهد و .... مقاله مرتبط من که به ارایه راه حل برای به خدمت گیری تکنولوژی اینترنت در محیط های آموزشی می پردازد در وبلاگم آمده است.
ترتیبی می دادم آموزش زبان انگلیسی از مهد کودک ها و یا حد اکثر از اول ابتدایی شروع شود. ضمن اینکه سعی می کردم در تمام مدارس و یا حداقل در مهد کودک ها و دبستان ها تعداد دانش آموزان از 20 نفر بیشتر نباشد، به جای میز و صندلی رسمی از مبل و بالشت و صندلی های راحتی استفاده شود، زمان تدریس حداکثر از 45 دقیقه بیشتر نشود، حین تدریس معلم موزیکی شاد پخش شود، نوشیدن و خوردن بچه ها حین تدریس معلم بلامانع باشد، گل و گیاه و حتی قناری و بلبل و آکواریوم با ماهی های زیبا در کلاس ها بگذارند، فضای کلاس ها و مدرسه همواره معطر به عطر خوشبو کننده ها باشد، درب و دیوار مدرسه هم به شادابی و یادگیری بچه ها بینجامد و به بازی و ورزش و به ویژه ورزش یوگا هم در مدارس اهمیت زیادی می دادم.
سعی می کردم حداقل در دوره متوسطه 2 تدریس تمام دروس به زبان انگلیسی ارایه شود چراکه خروجی های این نوع سیستم آموزشی شهروندانی خواهند بود که به راحتی در سطح بین المللی با دنیا تعامل دارند و از آخرین یافته های علمی جهت رشد خود و کشورشان استفاده می کنند.
مدیران مدارس را موظف می کردم برای تعامل و ارتباط موثرتر با اولیا و دانش آموزان حداقل یک ویکی بزنند که در آن خود مدیر و معاونانش و نیز تک تک معلمان صفحات مجزا برای تعامل با مخاطبین و استفاده از پیشنهادات و انتقادات یکدیگر را داشته باشند.
از طریق کلاس های ضمن خدمت به معلمان آموزش می دادیم که مطالب ارایه شده خود در کلاس را از طریق فضای مجازی در سایت های آموزشی مختص خود در (Edmodo.com) دنبال کنند. همین طور آنها را ترغیب می کردیم برFlipped Learning یا تشویق دانش آموزان به مرور درسی که قرار است در جلسه بعد ارایه شود از طریق این سایت اختصاصی شان تمرکز داشته باشند. – به معلمان یادآوری می کردم که در آن صورت در کلاس درس بیشتر باید به تبادل نظر، بحث و نتیجه گیری و حل تمرین پیرامون آن مطالب بپردازند.
همان طور که در هفدهمین کتابم که در یک انتشاراتی بین المللی در آلمان منتشر شد و در سایت آمازون هم با 200 دلار قابل دانلود هست تشریح کرده ام، با تشکیل کارگروه های تخصصی ویژه در کمک به تربیت نسلی منتقد، تحلیل گر، علت و معلول یاب، ظلم ستیز و مطالبه گر از طریق تلاش برای تغییر دراهداف آموزشی، منابع انسانی، مواد آموزشی، روش های تدریس و سیستم ارزشیابی همت می کردم:
«اهداف آموزشی»:
اهداف آموزشی فعلی سیاستگذاران فوقالعاده تردیشنال بوده و بههیچعنوان واقعیتها و الزامات زندگی در دنیای امروز را در نظر نگرفتهاند – چه رسد به واقعیتهای دنیای پیچیده تر فردا که به شدت با تشتت آرا و فرقه ها و مذاهب روبه رو است. بهعنوان نمونه هدف خواسته یا ناخواسته از آموزش در مدارس و دانشگاههای ایران «خواندن و حفظ کردن برای قبولی در کنکور و امتحانات و مدرک گرفتن» میباشد! که هرگز مناسب برای زندگی و تعامل موفق در دنیای امروز نیست. هدف ما باید آماده کردن همه جانبه نسل فردا برای کار و زندگی موفق در دنیای پیچیده فردا باشد. بنابراین تمرکز ما باید نه تنها بر «ارتقای دانش و مهارتهای محاورهای» و قادر ساختن فراگیران به «کاربرد دانش در محیطهای واقعی» باشد بلکه باید سعی کنیم که آنان «متفکر»، «استدلال گرا»، «علت و معلول یاب»، «منتقد»، «خلاق»، «مشارکتجو» و همزمان «اهل رقابت» و «آگاه به مسائل اجتماعی» و به ویژه «آگاه به مسائل سیاسی» بار آیند. روش تدریس من که ده ها کتاب و مقاله وپایان نامه راجع به آن نوشته شده است در این راستا طراحی و ارایه شده است. ویدیوی معرفی روش تدریس من را که هزاران بار دیده شده ببینید:
17.2 «منابع انسانی»:
متأسفانه درصد قابلتوجهی از کادر آموزشی ما حتی در دانشگاهها – که نتیجه رژیم آموزشی فعلی هستند - خود فاقد صلاحیت علمی لازم هستند. این ادعای من به راحتی با بررسی ملاکهای جذب، روشهای تدریس و آثار آنها قابل تائید است. نتیجه این عدم صلاحیت علمی و کاری ایشان هم جامعه علیل و بیمار کنونی است که سرشار از ظلم و ستم و بزهکاری و طلاق و ریا و غارت و عقبماندگی و فقر و فساد و فحشا است. تربیت نسل فردا و آیندهسازان و شهروندان را – از نظر من – باید به باهوشترینها و باانگیزهترینها و کسانی که اولویت اول خود را در کنکور حرفه مقدس معلمی میزنند بسپارند و نه به آنها که از همهجا رانده شدهاند و از سر ناامیدی و استیصال آخرین گزینه خود را معلمی انتخاب میکنند. متأسفانه در شرایط کنونی شاهد هستیم که از افراد متخصص، منتقد و خلاق و دلسوز جامعه آنطور که باید به همان دلایل که به آنها اشاره شد استفاده نمیشود. بویژه در سالیان اخیر بیشتر تأکید بر بهکارگیری افراد متملق، چاپلوس، ریاکار و بلهقربانگو و دین فروش در محیطهای آکادمیک و مدیریتی به ویژه در دانشگاه های فرهنگیان بوده است. علت این سیاست هم این است که مدیران و حتی وزرای نالایق نمی توانند با افراد روشنفکر و شایسته تر از خود کار کنند چرا که قادر نیستند برتری آنها را تحمل کنند و ....
انگیزه مند کردن دانش آموزان و معلمان
محققان زیادی اخیراً بر اهمیت نقش انگیزه در پیشرفت تحصیلی فراگیران و حس رضایت مندی معلمان تمرکز کردهاند. نداشتن انگیزه در بین دانش آموزان و بویژه معلمان در ایران علت اصلی عدم موفقیت آنها و درواقع ناکامی آموزش و پرورش ما میباشد. اهمیت نقش انگیزه از آنجا مشخص میشود که بدانیم انگیزه یکی از مهمترین عوامل در شکلدهی نگرش فراگیران و معلمان به فراگیری و دنیای پیرامون و کسب و کارشان و نیز عامل تعیینکنندهای در میزان درگیر شدن آنها در فرایند یادگیری و آموزش موثر میباشد. در واقع انگیزه موتور محرک غلبه بر ضعفها در فراگیری و رسیدن به اهداف (آموزشی) میباشد. پیشفرض من این است که بعنوان وزیر آموزش و پرورش تنها در صورتی موفق خواهم بود که محیط و شرایط و مکانیسمهای محیطی آموزشی انگیزه کافی را به معلمان و دانش آموزان بدهند. بهعنوانمثال بر مبنای چنین پیشفرضی است که در روش تدریس و کلاس داری خودم سعی کردهام از کانالهای متفاوت در فراگیران انگیزه کافی برای یادگیری ایجاد نمایم. مواد آموزشی، تکالیف، فعالیتها و سیستم ارزشیابی من همه و همه طوری طراحیشدهاند که انگیزه کافی را در فراگیران تا پایان سال ایجاد مینمایند. شبیهه همین مکانیزم ها را میتوان برای انگیزه مند کردن معلمان طراحی کرد.
17.4 «مواد آموزشی»:
متأسفانه مواد آموزشی و یا همان کتب درسی و کمک درسی فعلی ما بیشتر به ارائه تفکر و یافتههای دیگران به فراگیران میپردازند و درواقع با این کار – خواسته و یا ناخواسته - فرصت فکر کردن را از آنها میگیرند. همانطور که توضیح داده شد غالب مواد آموزشی فعلی برای 50 تا 100 سال پیش مناسب هستند چراکه نقش تکنولوژی و واقعیتهای دهکده جهانی و نیز سلایق، علاقهها و خواستههای فراگیران امروزی و مهمتر اینکه آخرین دستاوردهای علمی در آنها نادیده گرفتهشده است. سیاستگذاران آموزشی باید بر تهیه و تدوین مواد آموزشیای تمرکز داشته باشند که منجر به بسط قدرت فکری و رشد تفکر خلاق و انتقادی فراگیران نیز میشوند. مواد آموزشی باید اندیشیدن و بهویژه تفکر آفرینش گری - و نه بازآفرینی را که جمود فکری را به دنبال دارد - ترویج کنند. همانطور که توضیح داده شد انگیزه نقش تعیینکنندهای در یادگیری دارد اما واقعیت این است که تا فراگیران احساس نکنند که عوامل متعدد ازجمله مواد آموزشی پتانسیل درگیر کردن آنها را در فرایند یادگیری دارند انگیزه کافی را نخواهند داشت. بنابراین مواد آموزشی باید این پتانسیل را داشته باشند که کمیت، کیفیت، توالی و تنوع زبان و دانش تمرینی و بهویژه کار تیمی و قدرت تیمها را افزایش دهند. درگیر کردن فعالانه فراگیران در فرایند یادگیری و فعالیتهای کلاسی باید از دیگر ویژگیهای این مواد آموزشی باشد. چنین مواد آموزشی ای پروسه فراگیری مهارتهای زبانی و استراتژیهای یادگیری و بهتبع آن کیفیت یادگیری را بهبود میبخشند. بنابراین مواد آموزشی باید جالب، متنوع، واقعی، محرک گفتمان، تعاملی، هدفمند و انگیزه آور باشند. نکته مهم این است که این نوع مواد آموزشی باید با تکالیف و فعالیتهای کلاسی و سیستم ارزشیابی مناسب در محیطهایی که پایبندی فراگیران به اصول یادگیری من (فصل 7) را تشویق میکنند ساپورت و حمایت شوند تا بتوانیم حداکثر بهره را از بهکارگیری روش تدریس من یعنی «یادگیری تیمی رقابتی» در کلاس هایمان ببریم.
17.5 «روشهای تدریس»:
همانطور که در یکی از مقالاتم در وبلاگم تشریح کرده ام روشهای تدریس معلم محور و دیکتاتور مابانه فعلی از نسل فردا چیزی جز رام و آرام و پسیو و بی تفاوت نمیسازند. روشهای سنتی فعلی و از جمله روش بانکی بههیچعنوان پاسخگوی نیازهای امروز شهروندان و جوامع کمالگرا نیستند. برخلاف روش بانکی، روش تدریس من (یادگیری تیمی رقابتی – حسینی 1391) بر تبادل افکار و عقاید از طریق بحث و گفتمان تأکید دارد و بهاینترتیب درصدد تشویق و پرورش تـفـکّر انتــقادی و خلاقانه میباشد. در روش تدریس من - که بر بهکارگیری سیستماتیک کار تیمی در محیطی رقابتی تأکید دارد - ارائه تکالیف و پروژههای تیمی و تشویق تعامل فکری باعث افزایش تعامل و همفکری بین فراگیران میشود. فراگیران از طریق مکانیسمهای متعدد تشویق میشوند تا مطالب و موضوعات را برای یکدیگر توضیح دهنـد. کار و بحث تیمی درعینحال که «استدلالهای فردی» را برای فراگیران ممکن میکند «ظرفیت شنیدن استدلالهای رقیب» را نیز در آنها به وجود میآورد. من – در روش تدریس خودم - تفکر را بهعنوان جزئی ضروری در آموزش تلقی کرده و تأکید دارم که فعالیتهای تفکر باید بهعنوان جزئی لاینفک از پروسه آموزش و یادگیری در نظر گرفته شوند چراکه مهارتهای تفکر برای موفقیت هر فعالیت تـربیتی ضروری میباشند. بنابراین من نهایت تلاشم را میکنم که به فراگیران شهامت و شجاعت تفکر ورزی و نقد و انتقاد را بدهم. در یکی از مقالاتم در وبلاگم به ضرورت و راهکارهای پرداختن به تفکر انتقادی در رژیم آموزشی ایران پرداخته ام.
با به کارگیری روش تدریس منحصر به فرد خودم که می تواند توسط تمام معلمان و اساتید به کار گرفته شود فراگیران علاوه بر کسب دانش در محیط های (شبهه) واقعی با اصول مشارکت در تصمیمگیری، حل مسئله، مسئولیتپذیری، انتقادپذیری و نیز اصول رقابت سالم و اصول دموکراسی و حقوق شهروندی و ... نیز آشنا میشوند. همانطور که در رساله دکترایم در سال 2007 تشریح کرده ام مدرسه و دانشگاه کسری از جامعه هستند و در جامعه مسایل سیاسی و مذهبی و اقتصادی هم هست. چطور می توانیم دیپلمه ها یا دکتر هایی تهی از درک و بینش مسایل و جریانات سیاسی، اقتصادی و مذهبی وارد چنین جامعه ای بکنیم و انتظار موفقیت آنها را - که در واقع جامعه را شکل می دهند - در عرصه کار و زندگی در دنیای پیچیده امروزی و در دنیای به مراتب پیچیده تر آینده داشته باشیم؟! من معتقدم در مدرسه و دانشگاه باید - برای ارتقای "دانش و بینش" شهروندان فردا - تمام نقاط ضعف و قوت جریانات سیاسی، تیوری های اقتصادی و فرقه های مذهبی و نیز مباحث فلسفی آموزش داده شود - از همان کلاس اول دبستان و متناسب با سطح فراگیران. یادتان باشد همان طور که در مقاله زیر تشریح کرده ام دانش آموزان و دانشجویان ما به زودی حق رای دادن و انتخاب نماینده و رییس جمهور و رهبر که سرنوشت کل جامعه را رقم می زنند را هم دارند که این خود اهمیت این نوع آموزش ها و به ویژه ارتقای بینش سیاسی فراگیراان را صد چندان می کند. – مقاله مربوطه را در وبلاگم مطالعه بفرمایید.
17.5.1 «هدف» روش تدریس من یا همان یادگیری تیمی رقابتی که می تواند هدف آموزش و پرورش ایران شود
علیرغم ظاهر مکانیسمهای روش تدریس من که به نظر میرسد مطلوب فراگیران باهوشتر میباشد این روش تدریس برای رشد و تعالی شهروندان ضعیفتر طراحیشده است و کاربرد آن در سطح ملی به ارتقای سطح دانش و نتیجتا رفاه مستضعفان می انجامد. البته همانطور که توضیح داده شد حقوحقوق و انگیزه و تلاش گروه اول نیز به هیچ عنوان نادیده گرفته نشده است. به عبارت دیگر، تواناییها و نبوغ افراد باهوشتر تا حدود زیادی در خدمت بهبود شرایط گروه ضعیفتر قرار دادهشده است. بنابراین روش تدریس من در عمل در خدمت توانمند ساختن ضعفا است که غالباً اکثریت هستند اما نادیده گرفته میشوند - چه در کلاسها و چه در جامعه در دنیای پیرامون ما.
برای ادامه این بحث ترجمه 17 همین کتاب من تحت عنوان "یادگیری تیمی رقابتی" را سرچ و مطالعه کنید. من در ادامه این کتاب ضمن بررسی نقادانه دلایل ناکارآمدی سیستمهای فعلی آموزش و تبعات مخرب آنها در سطوح ملی و بینالمللی به آخرین مسائل و روشهای تدریس در حوزهی آموزش (زبان) پرداختهام. مهمتر اینکه پس از تجزیه و تحلیل آخرین روشهای تدریس که بر مبنای تعامل و بحث و گفتمان بناشدهاند به معرفی روش تدریس منحصربهفرد خود پرداختهام. من سعی دارم از طریق این روش تدریس که مورد اقبال مجامع بینالمللی نیز واقع گردیده است به نهادینه کردن اصول دموکراسی در نسل فردا جهت ساختن فردایی آزاد و آباد بپردازم. در این روش تدریس تأکید بر تشویق «همه» فراگیران به درگیر شدن در فرایند یادگیری/زندگی و کار تیمی میباشد که در آن تیمها در محیطی شاداب و پویا باهم به رقابت میپردازند.
همینطور در این کلاسها تأکید بر تفکر خلاقانه، انتقادی و تحلیلی در فعالیتهایی از قبیل شفافسازی، ارزیابی سببها و عوامل ایجاد مسئله از طریق طرح سؤالات کلیدی (توسط فراگیران)، ارائه و تجزیهوتحلیل راهحلها، توضیح و ادله آوردن، قیاس، جمعبندی، پیشگویی و تعمیم دادن و حلوفصل دیپلماتیک اختلافات در محیطهایی (شبهه) واقعی که «همه» شاگردان در آنها از «فرصتهای برابر» برخوردارند میباشد. در این کلاسها فراگیران میآموزند که ضمن اینکه آرا و افکار یکدیگر را به چالش میکشند و نظرات یکدیگر را نقد و بررسی میکنند حقوق همدیگر را به رسمیت بشناسند و به یکدیگر احترام بگذارند. آنها میآموزند که حقدارند از باورهای خود دفاع کنند مادامیکه برای آنها منطق و ادله دارند. آنها میآموزند که پیروزی مهم است اما نه به هر قیمتی. آنها میآموزند که حقدارند من (رهبر کلاس) را در صورت عدم صلاحیت و شایستگی نقد و حتی خلع کنند. و آنها میآموزند که علاوه بر ایفای نقش در ساختن دانش به ایفای نقش فعال در جوامع خود نیز بپردازند. همانطور که گفته شد کسانی که با این روش تدریس (در مدارس/ مؤسسات و دانشگاهها) آموزش میبینند علاوه بر اینکه به «کاربرد زبان در محیطهای واقعی» مسلط میشوند مهارتهای اجتماعی، سبکهای تفکر، نگرش و منش و شخصیت خود را ارتقاء داده و «متفکر»، «استدلال گرا»، «علت و معلول یاب»، «منتقد»، «خلاق»، «مشارکتجو» و همزمان «اهل رقابت» و "سیاسی" بار میآیند و از گوسفندان متمایز شده و قادر خواهند بود نقش بسیار مؤثرتری در سرنوشت خود و ما ایفا نمایند.
17.5.2 «تکالیف» دانش آموزان در کلاس های من که می تواند مورد تاکید آموزش و پرورش ایران باشد
واقعیت دیگر این است که فراگیران هنگامی بهتر یاد میگیرند که بهصورت تیمی به انجام تکالیفی میپردازند. بنابراین نقش نوع تکالیف و پروژههایی که به آنها میدهم بسیار مهم و حیاتی میباشند. بهطورکلی تکالیف باید طوری باشند که واقعیات زندگی روزمره فراگیران را نیز منعکس کنند و بدینصورت آنها را بیشتر علاقهمند نمایند. آنها باید بهگونهای باشند که پاسخها و واکنشهای متعدد را پذیرا باشند. ضمن اینکه آنها باید قدرت جلبتوجه و درگیر کردن کامل فراگیران را هم داشته باشند. مهمتر اینکه آنها باید چالش آور و کمی مشکلتر از توان تکتک فراگیران باشند. به عبارت دیگر، تکالیف و پروژهها باید به صورتی باشند که لازمه انجام و یا حل و پاسخ به آنها کار تیمیباشد تا بتوانند کار تیمی و بحث و گفتمان را تشویق نمایند و سبب افزایش کارایی تیمها شوند. بهطور خلاصه تکالیف و پروژهها باید پتانسیل این را داشته باشند که
انگیزه فراگیران را افزایش دهند.
شرایط واقعی و ایده آلی برای یادگیری به وجود آورند.
نیاز به همکاری در بین اعضای تیمها را به وجود آورند.
موجب بهبود سطح خلاقیت و تفکر انتقادی فراگیران شوند.
مشوق تلاش و پشتکار و رقابت بین تیمها شوند. و
کیفیت یادگیری را افزایش داده و سبب ماندگاری بیشتر آن شوند.
بنابراین در کلاسهای من به کار گرفتن تکالیفی که فراگیران میتوانند بهصورت انفرادی انجام دهند بهشدت نفی میشود چراکه این نوع تکالیف و پروژهها کار تیمی را نهتنها تشویق و تسهیل نمیکنند بلکه مختل هم میکنند. بهعنوان نمونه نقد سخنرانی و یا نوشته یک نقاد و یا نقد و بررسی مصاحبهها در مجلات و فیلمها ازجمله تکالیفی هستند که من در کلاسهای زبان پیشرفتهام به آنها میپردازم.
17.5.3 «فعالیتهای کلاسی» در کلاس های من که می تواند الگوی سایر معلمان باشد
همانند نقش مواد آموزشی و تکالیف و پروژهها، نقش فعالیتهای کلاسی هم در کلاسهای من بسیار مهم و تأثیرگذار میباشند. در کلاسهای من فعالیتهای تیمی که با توجه به علاقهمندیها و نیازهای فراگیران طراحیشدهاند مورد تأکید میباشند. چنین فعالیتهایی بهصورت طبیعی تبادل آراء و نظرات، شفافسازی مفاهیم، ریسکپذیری، بررسی علل و سببها، تست کردن پیشفرضها، تصمیمگیری جمعی، حل مسائل و اختلافات و قضاوت کردن درباره موفقیت و یا عدم موفقیت فراگیران بهصورت انفرادی و تیمی را تشویق میکنند. برخی از این فعالیتها شامل توصیف کردن تصاویر، بازیها، ایفای نقش، تورنومنت های تیمی، بحثهای کلاسی، نقد نقاط مثبت و منفی معلم، رهبر، جامعهای که در آن زندگی میکنیم و فعالیتهایی که انعکاس دهنده مسائل دنیای واقعی مثل خرید کردن و سخنرانی کردن هستند میباشد. تمام اعضای تیمها بهواسطه مکانیسمهایی خاص تشویق میشوند که در چنین فعالیتهایی بهمنظور رسیدن به اهداف آموزشی از قبیل حل کردن مسائل و تمارین و انجام پروژهها و غیره درگیر شوند.
در خاتمه باید یادآور شوم که اینترنت اقیانوسی غنی برای بهرهگیری از چنین مواد آموزشی، تکالیف و پروژهها و فعالیتهایی هست که می تواند حداقل توسط کار گروه هایی تخصصی استخراج و در اختیار معلمان سرار کشور قرار داده شود. در اینجا اگر بخواهم بحثهای سه قسمت قبل را خلاصه نمایم باید بگویم که اگر میخواهیم کلاسهایی که با روش تدریس من اداره میشوند موفق باشند مواد آموزشی، تکالیف و پروژهها و فعالیتها باید این پتانسیل را داشته باشند که
انگیزه فراگیران را افزایش دهند.
فرایند کار تیمی را ارتقاء دهند.
محیط یادگیریای به وجود آورند که بهکارگیری استراتژیهای مؤثر یادگیری و تستزنی و حل مسئله و مهارتهای نوشتاری، گفتاری و اجتماعی را تشویق نمایند.
فراگیران را تشویق به تفکر و بحث و گفتمان نمایند.
به فراگیران کمک کنند که آنچه را معلم ارائه میدهد بهطور کامل بفهمند.
لایههای بالاتری از سطح تفکر فراگیران را بهکارگیرند.
بازتابی از واقعیات دنیای واقعی نهتنها در سطح محلی و یا ملی بلکه در سطح بینالمللی باشند.
همین طور اگر وزیر شوم بر جایگزینی راهبرد استراتژیک خودم بجای روش های تدریس، امتحانات و کنکور فعلی خسارت زای ایران تاکید و اقدام می کردم: مقاله مربوطه را در وبلاگم که لینک آن در انتهای این مقاله آمده است بخوانید. معتقدم در سیستم ارزشیابی دانش آموزان در سطح کلاس و کنکور باید علاوه بر سنجش مهارت "به کارگیری" دانش کسب شده در محیط های (شبهه) واقعی نوع تفکر، گستره تفکر، نوآوری تفکر، تفکر آفرینشی، مهارتهای حل مسئله، تکنیکهای آفرینندگی، تفکر انتقادی، درجات بازفکری، پژوهشهای خلاق و فرآیندهای شناختی نیز ارزیابی و سنجش شوند و دیگر روشهای متداول و سنتی، آزمونهای پیشرفت تحصیلی و سنجش محفوظات و حافظه فراگیران جایگاهی نداشته باشند.
طرح رتبه بندی معلمان را با سرعت عملیاتی می کردم.
به طور پیوسته از افراد متخصص و صاحب نظر جهت بحث و تبادل نظر پیرامون مسایل آموزش و پرورش در تلویزیون تعاملی سینا دعوت می کردم.
نتیجه :
لازمه به وجود آوردن یک تغییر بنیادین در سیستم آموزشی ایران که علاج تمام معضلات جامعه طوفان زده کنونی است این است که تمام متصدیان و مسئولان امر آموزش اول از همه اذهان خود را از استعمار باورها و نگرشهای نادرست و غیر علمی رهایی بخشند. آری، باورها و نگرشهای غلطی که تا حال حاضر به سیستم آموزشی ما جهت داده و مسئول و بانی اصلی تمام معضلات کنونی جامعه از قبیل فقر و فساد و غارت و فحشا و طلاق و ... بودهاند. و چنین تصمیمی شجاعت و صداقت میطلبد. سیاستگذاران و مسئولان و متصدیان امر آموزش باید توجه داشته باشند که اگر این تصمیم را نگیرند از این به بعد هم به ادامه رشد این معضلات و فلاکت روزافزون مردم ایران کمک خواهند کرد و باید روزی پاسخگوی ملت و تاریخ باشند.
منبع:
وبلاگ شخصی نویسنده:
وب سایت شخصی نویسنده:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بدون تردید مهم ترین عنصر موجده تحول در نظام آموزشی " معلم " است .
در واقع در نظام های آموزشی با وجود پررنگ شدن نقش تکنولوژی آموزشی و ابزارهای هوشمند هیچ گاه آن ها جای " معلم " را به ویژه در نظام آموزشی ایران که جایگاه اساسا بر پایه افراد وشخصیت آنان پایه ریزی می شود را پر نخواهند کرد .
و اما بعد مهم در مدیریت منابع انسانی در حوزه آموزش که مهم ترین آن جذب و نگهداشت " معلم " است توجه به نقش راهبردی و تعیین کننده " برنامه " در اداره یک سیستم است .
برنامهریزی، فرآیند سیستماتیک و گام به گامی است که به تعریف، ایجاد و ترسیم فعالیتهای ممکن میپردازد.
برنامه بر اساس نیازهای موجود و طبق فرآیند نیازسنجی سعی می کند تا ضمن اقناع کمبودها بر اساس معیارهای مشخص و شفاف سیستم را به سوی پویایی و خودکنترلی سوق دهد .
با تاسف باید اذعان کرد که وزارتخانه بزرگ آموزش و پرورش در 4 دهه پس از انقلاب اسلامی در بعد جذب و نگهداشت نیرو ( معلم ) اساسا فاقد " برنامه " و " برنامه ریزی " بوده است .
بعضا دوایر و بخش هایی با عناوین و کارکردهای مختلف ایجاد شده اند اما جز اتلاف منابع و تکرار دستاوری برای مجموعه نداشته اند .
تا سال 1404 و بر اساس گفته های مسئولان این وزارتخانه حدود دو سوم نیروهای موجود این دستگاه از سیستم خارج خواهند شد .
مهم ترین تهدیدی که حتی می تواند کلیت یک نظام آموزشی را مورد تهدید و حتی فروپاشی قرار دهد ورود " فله ای " و " برنامه ریزی نشده " نیروها برای گذر از پیچ خطرناک کمبود معلم است .
البته مسئولان وزارت آموزش و پرورش برای آن که کلاس ها در ابتدای سال تحصیلی بدون معلم نمانند و در افکار عمومی و نهادهای نظارتی مانند مجلس متهم به ناکارآمدی و بی کفایتی نشوند سعی می کنند به هر طریق ممکن با تعریفی که خودشان از معلم و پارامترهای آموزشی دارند کلاس ها را اداره کنند اما به این نکته مهم توجه ندارند که پر کردن کلاس به هر طریق و روشی با اصل و مفهوم آموزش تجانس و سنخیتی ندارد و چه بسا هزینه زا و عوارض آن جبران ناپذیر هم خواهد بود .
در این زمینه و به عنوان مصداق عینی می توان به سخنان الهیار ترکمن معاون برنامهریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش اشاره کرد .
ایشان گفته اند : " آموزش و پرورش تعیین کننده شروط استخدام در این وزارتخانه نیست و بر اساس قانون نیروهای کیفی خود را جذب میکند. "
معنای صریح این سخن آن است که وزارت آموزش و پرورش به عنوان برنامه ریز و نهادی که باید در زمینه منابع انسانی پاسخ گو باشد اختیاری در حوزه استخدام و حتی شرایط آن ندارد .
با این حال می خواهد که معلمان کیفی وارد چرخه نظام آموزشی شوند .
ما در آموزش و پرورش با خیل قابل توجهی از نیروها مواجه هستیم که مطابق نیارهای واقعی این دستگاه جذب آن نشده اند و استخدام آنان تابع شرایط و فشارهای بیرونی و سیاسی و... بوده است .
این نیروها هیچ گونه حاصل و آورده ای برای فرآیند آموزش ندارند و به " ناکارآمدی مزمن " در آن دامن می زنند .
حتی " قانون " هم برخی مواقع هم راستا با این ناکارآمدی است .
در حال حاضر وزارت آموزش و پرورش به لحاظ ساختاری مانند سازمان اقماری و نیز تعیین محتوا و... به دستگاه بزرگ و غیرقابل کنترلی تبدیل شده است . ما در آموزش و پرورش با خیل قابل توجهی از نیروها مواجه هستیم که مطابق نیارهای واقعی این دستگاه جذب آن نشده اند و استخدام آنان تابع شرایط و فشارهای بیرونی و سیاسی و... بوده است .
این نیروها هیچ گونه حاصل و آورده ای برای فرآیند آموزش ندارند و به " ناکارآمدی مزمن " در آن دامن می زنند
فشار نامتعارف بر روی وظایف اجرایی کاملا بعد نظارتی آن را تحت الشعاع خود قرار داده و حتی از بین برده است .
اساسا وارد شدن آموزش و پرورش در حوزه جذب و تربیت معلم به علت مشکلاتی که به بخشی از آن ها اشاره شد خارج از توان ساختاری و حتی مفهومی فعلی آن است .
آموزش و پرورش می تواند از پتانسیل دانشگاه های مطرح و کیفی در قالب قرارداد و برون سپاری با تعهدات تعریف شده استفاده کند مشروط به آن که کیفیت ورودی ها توسط دانشگاه تضمین شده و آموزش و پرورش نقش نظارتی خود را به معنای کامل پیاده کند .
پس برای حل معمای مدیریت منابع انسانی در آموزش و پرورش ابتدا باید مرجع مسئول مشخص شود .
تعریف و تببین یک مرکز در داخل این دستگاه متشکل از برنامه ریزان حرفه ای ، علمی و دلسوز بدون آن که نهادهای موازی و غیرپاسخ گو برای اهداف سیاسی و شخصی رویکرد های آن را تحت فشار قرار دهند گام نخست برای علمی کردن جذب و گزینش معلم است .
تعریف ساختاری مستقل و مدنی متشکل از معلمان خبره در قالب " سازمان نظام معلمی " که وظیفه آن احراز صلاحیت ها و شایستگی های حرفه معلمی خواهد بود در کنار تدوین سیاست های درست و منطقی نگهداشت ، بازآموزی و به روز آوری معلمان بدون دخالت معیارهای ایدئولوژیک و سیاسی گام بعدی برای خروج از بن بست فعلی به دور از هر گونه شتاب زدگی و تحمیل هزینه های خودساخته بر چرخه آموزش به عنوان محور " توسعه پایدار " خواهد بود .
عجب حکایتی است این فضای مجازی!
کاربران شبانه روز و بدون وقفه در معرض بمباران انبوه اطلاعات درست و غلط قرار دارند. در مواقعی این اطلاعات دستمایه تصمیمات و قضاوت ها قرار می گیرد و نه تنها بر ادراک و رفتار خود، بلکه بر زندگی دیگران نیز اثر می گذارد.
صواب آن است که در فضای دوم چیزی را گز نکرده، پاره نکرد. نان کسی را بی جهت آجر نکرد و در مواقع ضروری آب را از سرچشمه بست.
در بازار مکاره فضای دوم (فضای مجازی)، سطح مردم فریبی و دستکاری اطلاعات به مراتب گسترده تر و چالش برانگیزتر از فضای اول (فضای واقعی) است.
هر روز خبرهایی از فضای دوم منتشر می شود که همگان انگشت حیرت را بر دندان می گیرند.افرادی در دام کلاهبرداران اینترنتی اسیر شده و یک شبه زندگی را باخته اند.
یکی در زمینه تجارت ، یکی دیگر در زمینه دوستی ، یکی اعتماد به اطلاعات جعلی ، یکی افشای اطلاعات زندگی شخصی ، فریب نیرنگ های افراد بی نام و نشان را خورده و اسیر دام های فریبنده آنان شده اند. افرادی از همین طریق به صفوف تروریست ها درآمده و موقعیتی بهتر از یک قاتل نصیب آنان نشده است!
کاربرانی ارتباطات اجتماعی آنها با دوست، فامیل و دیگران دچار سوتفاهم شده است. اخباری از این دست کم نیستند.
زندگی در فضای دوم به مراتب پیچیده تر از زندگی در فضای اول است. همان گونه که زندگی در فضای واقعی بدون کسب مهارت ها و پرورش دائمی آنها نشدنی است، در فضای مجازی کسب این مهارت ها ضروری است وگرنه چه بسا که کاربران در تورهای زهرآگین دیگران گیر افتند.
یکی از مهارت های بسیار مهم برای زیست آگاهانه در فضای دوم “تفکر انتقادی” است. در فضای دوم جنس کسب و کارها از نوع اطلاعات و دانش است و مهارت اصلی برای زندگی در این فضا “تفکر انتقادی” است.
کاربران باید توانایی های فکری خود را افزایش دهند.با انواع نیرنگ ها و پیام های فریبنده آشنا شوند تا از گزند آسیب ها در مصون بمانند.
خود را در معرض بی جهت پیام های آسیب زا قرار دادن و بدون دریافت هیچ گونه ما به ازاء، به خود و دیگران ضرر رساندن از عقلانیت و خردورزی به دور است.
عقلانیت ایجاب می کند که بدون تشخیص، تحلیل و ارزیابی اطلاعات سریع متقاعد نشویم و با “خودتجهیز سازی” با اطلاعات آلوده مقابله کنیم.
شرط اساسی زیست در این فضا این است که قدرت تفکر و استدلال را بارور کنیم، بی جهت مهر تایید بر اندیشه های دیگران نزنیم و یا بی جهت به اندیشه های دیگران حمله نکنیم.
همه کاربرانی که در این فضا زیست می کنند، باید خود را به مهارت تفکر انتقادی مجهز کنند. تا از این رهگذر از اطلاعات بیهوده و جعلی جلوگیری و به اطلاعات قابل اعتماد دست یابند.
بدون داشتن تفکر انتقادی حرکت کردن در وادی پرسنگلاخی مانند فضای مجازی، مشکلات ریز و درشتی را در کمین کاربران قرار می دهد و چه بسا که زندگی آنها را دچار تنش های ناخواسته کند.
تفکر انتقادی، یعنی به حرکت درآوردن قدرت تفکر و بارور کردن اندیشه و به مثابه چراغی است که با تاباندن نور بر تاریکخانه ها از جانشین شدن ادعاها بر جای واقعیت ها جلوگیری می کند.
تفکر انتقادی یعنی خود دروازه بانی اطلاعات و وارسی اجمالی ادعاها و اجازه ندادن به هر پیامی برای عبور از دروازه های اطلاعاتی است.
تفکر انتقادی یعنی اینکه برای حفاظت از ارزش ها، هنجارها و باورها، حریم حفاظتی ایجاد کرده و از فرو غلتیدن در دام هایی که توسط دیگران ساخته و پرداخته شده است، پرهیز کنیم.
باید در انتخاب مراجع فکری و مجاری اطلاعات و به ویژه منابع اطلاعات دقت کرد.
در اولین مواجهه با مطالب دیگران، اعمال سطحی از شک و تردید درباره پیام ها و بدون سوگیری شخصی و تعصب فردی یا گروهی درباره موضوع فکر کردن ضروری است.
پرسش گری لازمه کنشگری در فضای دوم است.به ویژه طرح سوال هایی درباره چرایی و چگونگی پیام ها، خبرها، رخدادها و هرگونه اطلاعات در این فضا ضروری است.
معاون آموزشي وزارت علوم طي دستورالعملي، نگارش كاغذي پايان نامه و گزارش هاي آموزشي را ممنوع اعلام كرده است.
اين اقدام، هر چند، دير هنگام اما نگاهي پيشروانه است .هر چند خيلي به اجرايي شدن اين دستورالعمل، اميدوار نيستم اما طرح اين موضوع، در جاي خود قابل تقدير است .
وقتي اين خبر را خواندم ياد خاطره اي از دوران مديريت خود در منطقه ٢ افتادم.
از زمان شروع به كار در منطقه، به دوستان مدير خودم اعلام كرد، نيازي به ارائه گزارش فعاليت هاي مدرسه نيست و منطقه وظيفه دارد، با شاخص هاي مناسب، عملكرد مدارس را رصد كند .
همين طور خواستم اگر در مواردي لازم به ارائه گزارش بود، به صورت الكترونيكي ارسال نمايند و از ارسال گزارش هاي كاغذي خودداري نمايند كه تقريبا در طول مدت مديريتم، رعايت مي شد و حتي گزارش هاي شوراي معاونين نيز ، به صورت الكترونيكي ثبت مي شد.
روزي در بازديدي كه از يكي از مدارس داشتم، مدير مدرسه اعلام كرد بازرسان طرح تعالي وقتي براي ارزيابي فعاليت مدرسه در اين زمينه به مدرسه مي آيند درخواست مستندات كاغذي مي نمايند و وقتي مستندات را به من نشان داد بالغ بر ٧٠٠ برگه بود. با خودم حساب كردم فقط اگر ١٠٠ مدرسه اين كار را انجام دهند، بايد براي يك طرح، ٧٠٠٠٠ برگ استفاده شود ،واقعا عجيب بود .
در جلسه مديران، اعلام كردم، به ناظران اداره كل و وزارتي، گزارش هاي الكترونيكي در قالب سي دي ارائه نمايند تا علاوه بر حذف كاغذبازي، قدمي در حفظ محيط زيست برداشته باشيم .
حال به اتفاقي كه در اتاق خودم افتاد توجه كنيد :
يك روز چند نَفَر از مشاورين مدير كل براي ارزيابي فعاليت منطقه در اتاق من حضور يافتند و وقتي به شاخص تشكيل شوراي معاونين رسيدند، دبير شورا اعلام كرد مصوبات ، تايپ و نگه داري مي شود.
وقتي يكي از مشاورين اعلام كرد، اين كار شما غيرقانوني است و بايد دستي بنويسيد ، ابتدا خواستم بگويم، مستند قانوني اين حرف، كدام است اما آن قدر اين حرف ، واپس گرايانه بود كه ترجيح دادم ، سكوت معناداري كنم.با خودم گفتم و همچنان معتقدم ريشه بسياري از مشكلات آموزش و پرورش، دروني است و اگر وزير جديد بتواند نگاه فناورانه خلاق را پيگيري كند، كافي است.
لازم نيست حوزه تغييرات و اقدامات خود را گسترده كند.حوزه هاي كوچك و محدود را انتخاب كند و با نگاه فناورانه و خلاق، به تغييرات لازم دست بزند
همين كافي است!
کانال حسین طالب زاده