چه میشود هنگامی که فردی غیرمتخصص و بیتجربه در مصدر مدیریت قرار میگیرد؟
با یک نگاه می توان این پیامدها را تصور کرد:
* نمایش، ظاهرسازی و دروغهای پیدرپی برای وارونه نشان دادن واقعیتها
* سقوط کارآمدی و به هدر رفتن منابع
* به حاشیه راندن افراد متخصص و مجرب و استفاده زیرمجموعه بیتجربه و ناکارآمد.
* لذت پنهان استفاده از امکانات مالی توسط افرادی ناشایست که لیاقت جایگاهشان را ندارند.
معمولا افراد توانا - که در چهارچوب اصولی مستحکم کار و زندگی می کنند خودشان را تبلیغ نمیکنند چون نیازی به این کار ندارند ... برای نمونه کارخانه بنز فقط شرایط خرید اتومبیل خود را تبلیغ میکند و دیگر نیازی به تبلیغ کیفیت و استحکام فرآوردهاش ندارد در حالی که پراید باید تا آخرین روزهای عمر خود در حال دفاع کردن از این محصول بیکیفیت باشد تا شاید مورد توجه قرار گیرد.
جامعه سالم و جامعه اخلاقی، جامعهایست که باسوادترینها، سیرترینها، متخصصترینها و با اصالتترینها در آن بر مصدر امور باشند تا حتی در خلوت نیز اصول و آداب اخلاقی را رعایت کنند و این گونه برای جامعه الگو باشند. یک روحانی برجسته، یک مهندس متبحر، یک نویسندۀ موفق ، یک صنعتگر زبده و یک سیاستمدار باهوش نیازمند هیاهو، دروغگویی و تخریب دیگران نیست تا پایدار باقی بماند و این افراد ضعیف و نادان هستند که همواره باید نمایش دهند تا مورد توجه قرار گیرند و از هر آنچه در مخزن حیلههای بشریست برای حفظ خود بهره گیرند که این مخزن حیله از ظاهر تا جملات و رفتار را شامل می شود.
ریشۀ اصلی تشدید بیاخلاقی در سالهای اخیر، کنار گذاشتن افراد متخصص و رشد قارچوار افرادیست که سوابق روشن تخصصی، علمی، اجرایی و تجربی ندارند. افراد بزرگ هرگز دنبال کوتولهها نمی روند و بزرگی خود را با انتخاب افراد بزرگ در زیرمجموعۀ خود اثبات می کنند ولی افراد درجه دو و ناتوان به دلیل نگرانی از دست دادن جایگاه مدیریتیشان همواره در پی افرادی ناتوانتر از خود هستند و نفرات ردههای پایینتر نیز همین چرخه باطل را ادامه می دهند و این همان پدیدهای است که استیو جابز از آن به عنوان انفجار نادانی یاد می کرد و از آنجا که بسیاری از مدیران کشور ما به واسطه ارتباطات در جایگاه خود قرار گرفتهاند مرتب در حال تبلیغ ، چاپلوسی و تخریب دیگران هستند
وقتی ساختاری ، اولویت را به افراد کمتجربه و کمدانش می دهد به طور طبیعی باید انتظار عملکردهای ضعیف ، قضاوتهای بیپایه ، دانش محدود ، تصمیمگیری اشتباه ، سخنان نسنجیده و پیامدهای منفی آنرا داشته باشد ، انتصاب یک سفیر که در طول عمر خود دو کتاب هم نخوانده به حقوق انسانهای دیگر و مصلحت عمومی لطمه می زند و حریمهای اجتماعی را مخدوش میکند .
تخصص پیدا کردن دستکم نتیجه بیست سال زحمت است ولی پنهان ماندن در پشت مواضع سیاسی برای دستیابی به پول , امکانات و ریاست چندان انرژی نمیخواهد .
سایت محمود سریع القلم
"Dr S.M.H.Hosseini could be an effective team-leader and facilitator. He could be a valuable asset to any institute of higher learning committed to academic excellence and to the cause of nation building. He has also the capacity for hard work."
-- Prof. S. Dasan – Dr Hosseini PhD Guide, India
یادآوری: در همین ابتدا عرض کنم که 24 سال هست که حتی مجوز تاسیس یک موسسه آموزش زبان و یا یک مدرسه غیر انتفاعی در خود مشهد به من نمی دهند – هر چند در حومه مشهد یا بجنورد و یا شهرستان خودمان داده اند .... بنابراین این یادداشت صرفا به ارایه برنامه هایی که – از نظر من - یک وزیر آموزش و پرورش باید برای نجات ایران دنبال کند می پردازد.
مقدمه
توانمند کردن همه جانبه شهروندان برای زندگی، کار و تعاملات مثبت و سازنده در دنیای پیچیده امروز به منظور برپایی جوامعی متمدن، هدف غایی هر آموزش و پرورش پویا و رو به جلویی میباشد که به صلح و ثبات جهانی که رؤیای دیرینه بشراست می اندیشد. واقعیت این است که آموزش و پرورش فعلی ما – در ایران - هرگز نمیتواند ما را به چنین اهدافی رهنمون شود؛ همان گونه که تا کنون نتوانسته است. دلیل این امر هم این است که آنچه این آموزش و پرورش سعی دارد از شهروندان و نسل فردا بسازد با آنچه دنیای واقعی کنونی - که بهشدت رقابتی و با تشتت آرا روبه روست- از آنها انتظار دارد در یک راستا نیستند. بنابراین مهم است که مسیولان و سیاست گذاران بلاخره بعد از حدود نیم قرن ناکامی این واقعیت را درک کنند که در شرایط کنونی به یک انقلاب و دگرگونی بنیادین در سیستم تعلیم و تربیت فعلی نیاز داریم چراکه تغییرات دایمی و پیوسته در جهانی که در آن زندگی می کنیم غیرقابلاجتناب است و حکومت و سیستم آموزشی ما هم چارهای جز در نظر گرفتن این تغییرات ندارد.
بنابراین اولین سوالی که در صورت وزیر شدن از خودم می پرسم این است:
چه نوع دانشی باید در آموزش و پرورش ما در دنیای پیچیده و در حال رشد کنونی به دانش آموزان ارایه شود؟ با چه اهدافی؟ چرا؟ توسط چه کسانی و با چه مهارت هایی؟ با چه نوع منابع آموزشی و سیستم ارزشیابی ای؟ چگونه؟ و در چه شرایطی؟
در وهله اول، از آنجا که من بر این باور هستم که اگر معلمان از شرایط خود راضی باشند به معنای واقعی کلمه به ارتقای آگاهی ها، دانش و بینش خود به ویژه در عرصه های علمی، فرهنگی و سیاسی و انتقال آن به نسل فردا می پردازند و این یعنی خلق شهروندانی فرهیخته، متفکر، منتقد، تحلیل گر، علت و معلول یاب، ظلم ستیز و مطالبه گر که به هر آنچه بخواهند می رسند و سعادتمند می شوند، در صورتی که به عنوان وزیر آموزش و پرورش انتخاب شوم تمرکز من بر موارد ذیل خواهد بود:
نهادینه کردن شایسته سالاری به جای باند بازی و مجال دادن به افراد متملق، چاپلوس، و ریاکار و ریاست طلب.
رفع تبعیض چند وجهه ظالمانه از معلمان.
رفع فضای امنیتی در مدارس که جمود فکری و منزوی کردن استعدادهای درخشان همکاران را در پی دارد و لطمات شدید و جبران ناپذیری به آینده این مرز و بوم می زند.
توانمند کردن معلمان به منظور فعالیت در عرصه های علمی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی از طریق مقاله نوشتن و ایجاد فضاهای مجازی هدفمند و فرستادن نمایندگان اندیشمند و شجاع به مجلس و حتی به پاستور. – بر این باور هستم که تا قوی و تاثیر گذار نشویم حاکمان کما فی السابق به ما اهمیت نخواهند داد.
مبارزه سیستماتیک و همه جانبه با فساد، رانت و ویژه خواری و قبیله بازی در آموزش و پرورش.
پی گیری مجددانه تاسیس دپارتمان روش تدریس در وزارت آموزش و پرورش به دلایلی که در مقاله مربوطه در وبلاگم که در منابع این مقاله آمده است برشمرده ام.
تاسیس یک سایت تخصصی ویژه و ملزم کردن اعضای هیات علمی دانشگاه های فرهنگیان و معلمان و پژوهشگران منتخب در جشنواره ها به به اشتراک گذاری کتب، مقالات و روش های تدریس شان برای اطلاع و استفاده معلمان کل کشور.
تاسیس پارلمان مجازی معلمان برای تشکیل سازمان نظام معلمی و ....
سر و سامان دادن و تخصصی کردن دوره های ضمن خدمت، گروه های آموزشی، پژوهشسراها، پژوهشکده ها و دانشگاههای فرهنگیان و مجلات رشد که در وبلاگ خودم کتب و مقالاتی راجع به آنها و نوع سوء مدیریت ملوک الطوایفی تامل برانگیز در آنها نوشته ام.
دنبال کردن طرح خودم برای ادغام وزارت علوم و وزارت آموزش و پرورش به دلایلی که در یکی از مقالاتم در وبلاگم به آنها پرداخته ام.
هوشمند کردن هر چه بیشتر مدارس، موسسات و حتی دانشگاهها: ترتیبی می دهم از امکانات سمعی و بصری روز دنیا مثل کتاب های الکترونیکی و صوتی و تصویری، تابلوهای تعاملی، لابراتورهای آموزشی و به ویژه امکانات فضای مجازی همانند ادمودو، موودلها، ویکی ها، پلت فرم های ویدیو کنفرانس، چت روم ها، اینستاگرام ، فیس بوک، تویتر و تلگرام و ... حداکثر بهره برداری جهت ارتقای کیفیت آموزش و یاد گیری بشود. این در حالیست که دانش آموزان ما در این نیم قرن گذشته حتی حق استفاده از موبایل را هم که در کلاسها بسیار مفید و موثر است نداشته و ندارند!؟! حتی سیستم ورود و خروج به مدرسه و کلاس ها را هم الکترونیکی می کنم و ترتیبی می دهم که والدینی که تمایل دارند از طریق اس ام اس یا ای میل در جریان حضور یا غیاب فرزندانشان در مدرسه و تک تک کلاس ها باشند. مهمتر اینکه تمام این مکان های آموزشی را "شیشه ای" می کردم: به عبارت دیگر در کلاس ها و راهروهای مدرسه و حتی اتاق مدیران دوربین می گذاشتم طوری که هر ولی دانش آموزی که اراده می کرد آنلاین به تماشای این محیط ها که فرزندش را به امانت آنجا گذاشته بپردازد – ببیند معلمش کیست؟ چگونه و چه چیزی به فرزندش آموزش می دهد و .... مقاله مرتبط من که به ارایه راه حل برای به خدمت گیری تکنولوژی اینترنت در محیط های آموزشی می پردازد در وبلاگم آمده است.
ترتیبی می دادم آموزش زبان انگلیسی از مهد کودک ها و یا حد اکثر از اول ابتدایی شروع شود. ضمن اینکه سعی می کردم در تمام مدارس و یا حداقل در مهد کودک ها و دبستان ها تعداد دانش آموزان از 20 نفر بیشتر نباشد، به جای میز و صندلی رسمی از مبل و بالشت و صندلی های راحتی استفاده شود، زمان تدریس حداکثر از 45 دقیقه بیشتر نشود، حین تدریس معلم موزیکی شاد پخش شود، نوشیدن و خوردن بچه ها حین تدریس معلم بلامانع باشد، گل و گیاه و حتی قناری و بلبل و آکواریوم با ماهی های زیبا در کلاس ها بگذارند، فضای کلاس ها و مدرسه همواره معطر به عطر خوشبو کننده ها باشد، درب و دیوار مدرسه هم به شادابی و یادگیری بچه ها بینجامد و به بازی و ورزش و به ویژه ورزش یوگا هم در مدارس اهمیت زیادی می دادم.
سعی می کردم حداقل در دوره متوسطه 2 تدریس تمام دروس به زبان انگلیسی ارایه شود چراکه خروجی های این نوع سیستم آموزشی شهروندانی خواهند بود که به راحتی در سطح بین المللی با دنیا تعامل دارند و از آخرین یافته های علمی جهت رشد خود و کشورشان استفاده می کنند.
مدیران مدارس را موظف می کردم برای تعامل و ارتباط موثرتر با اولیا و دانش آموزان حداقل یک ویکی بزنند که در آن خود مدیر و معاونانش و نیز تک تک معلمان صفحات مجزا برای تعامل با مخاطبین و استفاده از پیشنهادات و انتقادات یکدیگر را داشته باشند.
از طریق کلاس های ضمن خدمت به معلمان آموزش می دادیم که مطالب ارایه شده خود در کلاس را از طریق فضای مجازی در سایت های آموزشی مختص خود در (Edmodo.com) دنبال کنند. همین طور آنها را ترغیب می کردیم برFlipped Learning یا تشویق دانش آموزان به مرور درسی که قرار است در جلسه بعد ارایه شود از طریق این سایت اختصاصی شان تمرکز داشته باشند. – به معلمان یادآوری می کردم که در آن صورت در کلاس درس بیشتر باید به تبادل نظر، بحث و نتیجه گیری و حل تمرین پیرامون آن مطالب بپردازند.
همان طور که در هفدهمین کتابم که در یک انتشاراتی بین المللی در آلمان منتشر شد و در سایت آمازون هم با 200 دلار قابل دانلود هست تشریح کرده ام، با تشکیل کارگروه های تخصصی ویژه در کمک به تربیت نسلی منتقد، تحلیل گر، علت و معلول یاب، ظلم ستیز و مطالبه گر از طریق تلاش برای تغییر دراهداف آموزشی، منابع انسانی، مواد آموزشی، روش های تدریس و سیستم ارزشیابی همت می کردم:
«اهداف آموزشی»:
اهداف آموزشی فعلی سیاستگذاران فوقالعاده تردیشنال بوده و بههیچعنوان واقعیتها و الزامات زندگی در دنیای امروز را در نظر نگرفتهاند – چه رسد به واقعیتهای دنیای پیچیده تر فردا که به شدت با تشتت آرا و فرقه ها و مذاهب روبه رو است. بهعنوان نمونه هدف خواسته یا ناخواسته از آموزش در مدارس و دانشگاههای ایران «خواندن و حفظ کردن برای قبولی در کنکور و امتحانات و مدرک گرفتن» میباشد! که هرگز مناسب برای زندگی و تعامل موفق در دنیای امروز نیست. هدف ما باید آماده کردن همه جانبه نسل فردا برای کار و زندگی موفق در دنیای پیچیده فردا باشد. بنابراین تمرکز ما باید نه تنها بر «ارتقای دانش و مهارتهای محاورهای» و قادر ساختن فراگیران به «کاربرد دانش در محیطهای واقعی» باشد بلکه باید سعی کنیم که آنان «متفکر»، «استدلال گرا»، «علت و معلول یاب»، «منتقد»، «خلاق»، «مشارکتجو» و همزمان «اهل رقابت» و «آگاه به مسائل اجتماعی» و به ویژه «آگاه به مسائل سیاسی» بار آیند. روش تدریس من که ده ها کتاب و مقاله وپایان نامه راجع به آن نوشته شده است در این راستا طراحی و ارایه شده است. ویدیوی معرفی روش تدریس من را که هزاران بار دیده شده ببینید:
17.2 «منابع انسانی»:
متأسفانه درصد قابلتوجهی از کادر آموزشی ما حتی در دانشگاهها – که نتیجه رژیم آموزشی فعلی هستند - خود فاقد صلاحیت علمی لازم هستند. این ادعای من به راحتی با بررسی ملاکهای جذب، روشهای تدریس و آثار آنها قابل تائید است. نتیجه این عدم صلاحیت علمی و کاری ایشان هم جامعه علیل و بیمار کنونی است که سرشار از ظلم و ستم و بزهکاری و طلاق و ریا و غارت و عقبماندگی و فقر و فساد و فحشا است. تربیت نسل فردا و آیندهسازان و شهروندان را – از نظر من – باید به باهوشترینها و باانگیزهترینها و کسانی که اولویت اول خود را در کنکور حرفه مقدس معلمی میزنند بسپارند و نه به آنها که از همهجا رانده شدهاند و از سر ناامیدی و استیصال آخرین گزینه خود را معلمی انتخاب میکنند. متأسفانه در شرایط کنونی شاهد هستیم که از افراد متخصص، منتقد و خلاق و دلسوز جامعه آنطور که باید به همان دلایل که به آنها اشاره شد استفاده نمیشود. بویژه در سالیان اخیر بیشتر تأکید بر بهکارگیری افراد متملق، چاپلوس، ریاکار و بلهقربانگو و دین فروش در محیطهای آکادمیک و مدیریتی به ویژه در دانشگاه های فرهنگیان بوده است. علت این سیاست هم این است که مدیران و حتی وزرای نالایق نمی توانند با افراد روشنفکر و شایسته تر از خود کار کنند چرا که قادر نیستند برتری آنها را تحمل کنند و ....
انگیزه مند کردن دانش آموزان و معلمان
محققان زیادی اخیراً بر اهمیت نقش انگیزه در پیشرفت تحصیلی فراگیران و حس رضایت مندی معلمان تمرکز کردهاند. نداشتن انگیزه در بین دانش آموزان و بویژه معلمان در ایران علت اصلی عدم موفقیت آنها و درواقع ناکامی آموزش و پرورش ما میباشد. اهمیت نقش انگیزه از آنجا مشخص میشود که بدانیم انگیزه یکی از مهمترین عوامل در شکلدهی نگرش فراگیران و معلمان به فراگیری و دنیای پیرامون و کسب و کارشان و نیز عامل تعیینکنندهای در میزان درگیر شدن آنها در فرایند یادگیری و آموزش موثر میباشد. در واقع انگیزه موتور محرک غلبه بر ضعفها در فراگیری و رسیدن به اهداف (آموزشی) میباشد. پیشفرض من این است که بعنوان وزیر آموزش و پرورش تنها در صورتی موفق خواهم بود که محیط و شرایط و مکانیسمهای محیطی آموزشی انگیزه کافی را به معلمان و دانش آموزان بدهند. بهعنوانمثال بر مبنای چنین پیشفرضی است که در روش تدریس و کلاس داری خودم سعی کردهام از کانالهای متفاوت در فراگیران انگیزه کافی برای یادگیری ایجاد نمایم. مواد آموزشی، تکالیف، فعالیتها و سیستم ارزشیابی من همه و همه طوری طراحیشدهاند که انگیزه کافی را در فراگیران تا پایان سال ایجاد مینمایند. شبیهه همین مکانیزم ها را میتوان برای انگیزه مند کردن معلمان طراحی کرد.
17.4 «مواد آموزشی»:
متأسفانه مواد آموزشی و یا همان کتب درسی و کمک درسی فعلی ما بیشتر به ارائه تفکر و یافتههای دیگران به فراگیران میپردازند و درواقع با این کار – خواسته و یا ناخواسته - فرصت فکر کردن را از آنها میگیرند. همانطور که توضیح داده شد غالب مواد آموزشی فعلی برای 50 تا 100 سال پیش مناسب هستند چراکه نقش تکنولوژی و واقعیتهای دهکده جهانی و نیز سلایق، علاقهها و خواستههای فراگیران امروزی و مهمتر اینکه آخرین دستاوردهای علمی در آنها نادیده گرفتهشده است. سیاستگذاران آموزشی باید بر تهیه و تدوین مواد آموزشیای تمرکز داشته باشند که منجر به بسط قدرت فکری و رشد تفکر خلاق و انتقادی فراگیران نیز میشوند. مواد آموزشی باید اندیشیدن و بهویژه تفکر آفرینش گری - و نه بازآفرینی را که جمود فکری را به دنبال دارد - ترویج کنند. همانطور که توضیح داده شد انگیزه نقش تعیینکنندهای در یادگیری دارد اما واقعیت این است که تا فراگیران احساس نکنند که عوامل متعدد ازجمله مواد آموزشی پتانسیل درگیر کردن آنها را در فرایند یادگیری دارند انگیزه کافی را نخواهند داشت. بنابراین مواد آموزشی باید این پتانسیل را داشته باشند که کمیت، کیفیت، توالی و تنوع زبان و دانش تمرینی و بهویژه کار تیمی و قدرت تیمها را افزایش دهند. درگیر کردن فعالانه فراگیران در فرایند یادگیری و فعالیتهای کلاسی باید از دیگر ویژگیهای این مواد آموزشی باشد. چنین مواد آموزشی ای پروسه فراگیری مهارتهای زبانی و استراتژیهای یادگیری و بهتبع آن کیفیت یادگیری را بهبود میبخشند. بنابراین مواد آموزشی باید جالب، متنوع، واقعی، محرک گفتمان، تعاملی، هدفمند و انگیزه آور باشند. نکته مهم این است که این نوع مواد آموزشی باید با تکالیف و فعالیتهای کلاسی و سیستم ارزشیابی مناسب در محیطهایی که پایبندی فراگیران به اصول یادگیری من (فصل 7) را تشویق میکنند ساپورت و حمایت شوند تا بتوانیم حداکثر بهره را از بهکارگیری روش تدریس من یعنی «یادگیری تیمی رقابتی» در کلاس هایمان ببریم.
17.5 «روشهای تدریس»:
همانطور که در یکی از مقالاتم در وبلاگم تشریح کرده ام روشهای تدریس معلم محور و دیکتاتور مابانه فعلی از نسل فردا چیزی جز رام و آرام و پسیو و بی تفاوت نمیسازند. روشهای سنتی فعلی و از جمله روش بانکی بههیچعنوان پاسخگوی نیازهای امروز شهروندان و جوامع کمالگرا نیستند. برخلاف روش بانکی، روش تدریس من (یادگیری تیمی رقابتی – حسینی 1391) بر تبادل افکار و عقاید از طریق بحث و گفتمان تأکید دارد و بهاینترتیب درصدد تشویق و پرورش تـفـکّر انتــقادی و خلاقانه میباشد. در روش تدریس من - که بر بهکارگیری سیستماتیک کار تیمی در محیطی رقابتی تأکید دارد - ارائه تکالیف و پروژههای تیمی و تشویق تعامل فکری باعث افزایش تعامل و همفکری بین فراگیران میشود. فراگیران از طریق مکانیسمهای متعدد تشویق میشوند تا مطالب و موضوعات را برای یکدیگر توضیح دهنـد. کار و بحث تیمی درعینحال که «استدلالهای فردی» را برای فراگیران ممکن میکند «ظرفیت شنیدن استدلالهای رقیب» را نیز در آنها به وجود میآورد. من – در روش تدریس خودم - تفکر را بهعنوان جزئی ضروری در آموزش تلقی کرده و تأکید دارم که فعالیتهای تفکر باید بهعنوان جزئی لاینفک از پروسه آموزش و یادگیری در نظر گرفته شوند چراکه مهارتهای تفکر برای موفقیت هر فعالیت تـربیتی ضروری میباشند. بنابراین من نهایت تلاشم را میکنم که به فراگیران شهامت و شجاعت تفکر ورزی و نقد و انتقاد را بدهم. در یکی از مقالاتم در وبلاگم به ضرورت و راهکارهای پرداختن به تفکر انتقادی در رژیم آموزشی ایران پرداخته ام.
با به کارگیری روش تدریس منحصر به فرد خودم که می تواند توسط تمام معلمان و اساتید به کار گرفته شود فراگیران علاوه بر کسب دانش در محیط های (شبهه) واقعی با اصول مشارکت در تصمیمگیری، حل مسئله، مسئولیتپذیری، انتقادپذیری و نیز اصول رقابت سالم و اصول دموکراسی و حقوق شهروندی و ... نیز آشنا میشوند. همانطور که در رساله دکترایم در سال 2007 تشریح کرده ام مدرسه و دانشگاه کسری از جامعه هستند و در جامعه مسایل سیاسی و مذهبی و اقتصادی هم هست. چطور می توانیم دیپلمه ها یا دکتر هایی تهی از درک و بینش مسایل و جریانات سیاسی، اقتصادی و مذهبی وارد چنین جامعه ای بکنیم و انتظار موفقیت آنها را - که در واقع جامعه را شکل می دهند - در عرصه کار و زندگی در دنیای پیچیده امروزی و در دنیای به مراتب پیچیده تر آینده داشته باشیم؟! من معتقدم در مدرسه و دانشگاه باید - برای ارتقای "دانش و بینش" شهروندان فردا - تمام نقاط ضعف و قوت جریانات سیاسی، تیوری های اقتصادی و فرقه های مذهبی و نیز مباحث فلسفی آموزش داده شود - از همان کلاس اول دبستان و متناسب با سطح فراگیران. یادتان باشد همان طور که در مقاله زیر تشریح کرده ام دانش آموزان و دانشجویان ما به زودی حق رای دادن و انتخاب نماینده و رییس جمهور و رهبر که سرنوشت کل جامعه را رقم می زنند را هم دارند که این خود اهمیت این نوع آموزش ها و به ویژه ارتقای بینش سیاسی فراگیراان را صد چندان می کند. – مقاله مربوطه را در وبلاگم مطالعه بفرمایید.
17.5.1 «هدف» روش تدریس من یا همان یادگیری تیمی رقابتی که می تواند هدف آموزش و پرورش ایران شود
علیرغم ظاهر مکانیسمهای روش تدریس من که به نظر میرسد مطلوب فراگیران باهوشتر میباشد این روش تدریس برای رشد و تعالی شهروندان ضعیفتر طراحیشده است و کاربرد آن در سطح ملی به ارتقای سطح دانش و نتیجتا رفاه مستضعفان می انجامد. البته همانطور که توضیح داده شد حقوحقوق و انگیزه و تلاش گروه اول نیز به هیچ عنوان نادیده گرفته نشده است. به عبارت دیگر، تواناییها و نبوغ افراد باهوشتر تا حدود زیادی در خدمت بهبود شرایط گروه ضعیفتر قرار دادهشده است. بنابراین روش تدریس من در عمل در خدمت توانمند ساختن ضعفا است که غالباً اکثریت هستند اما نادیده گرفته میشوند - چه در کلاسها و چه در جامعه در دنیای پیرامون ما.
برای ادامه این بحث ترجمه 17 همین کتاب من تحت عنوان "یادگیری تیمی رقابتی" را سرچ و مطالعه کنید. من در ادامه این کتاب ضمن بررسی نقادانه دلایل ناکارآمدی سیستمهای فعلی آموزش و تبعات مخرب آنها در سطوح ملی و بینالمللی به آخرین مسائل و روشهای تدریس در حوزهی آموزش (زبان) پرداختهام. مهمتر اینکه پس از تجزیه و تحلیل آخرین روشهای تدریس که بر مبنای تعامل و بحث و گفتمان بناشدهاند به معرفی روش تدریس منحصربهفرد خود پرداختهام. من سعی دارم از طریق این روش تدریس که مورد اقبال مجامع بینالمللی نیز واقع گردیده است به نهادینه کردن اصول دموکراسی در نسل فردا جهت ساختن فردایی آزاد و آباد بپردازم. در این روش تدریس تأکید بر تشویق «همه» فراگیران به درگیر شدن در فرایند یادگیری/زندگی و کار تیمی میباشد که در آن تیمها در محیطی شاداب و پویا باهم به رقابت میپردازند.
همینطور در این کلاسها تأکید بر تفکر خلاقانه، انتقادی و تحلیلی در فعالیتهایی از قبیل شفافسازی، ارزیابی سببها و عوامل ایجاد مسئله از طریق طرح سؤالات کلیدی (توسط فراگیران)، ارائه و تجزیهوتحلیل راهحلها، توضیح و ادله آوردن، قیاس، جمعبندی، پیشگویی و تعمیم دادن و حلوفصل دیپلماتیک اختلافات در محیطهایی (شبهه) واقعی که «همه» شاگردان در آنها از «فرصتهای برابر» برخوردارند میباشد. در این کلاسها فراگیران میآموزند که ضمن اینکه آرا و افکار یکدیگر را به چالش میکشند و نظرات یکدیگر را نقد و بررسی میکنند حقوق همدیگر را به رسمیت بشناسند و به یکدیگر احترام بگذارند. آنها میآموزند که حقدارند از باورهای خود دفاع کنند مادامیکه برای آنها منطق و ادله دارند. آنها میآموزند که پیروزی مهم است اما نه به هر قیمتی. آنها میآموزند که حقدارند من (رهبر کلاس) را در صورت عدم صلاحیت و شایستگی نقد و حتی خلع کنند. و آنها میآموزند که علاوه بر ایفای نقش در ساختن دانش به ایفای نقش فعال در جوامع خود نیز بپردازند. همانطور که گفته شد کسانی که با این روش تدریس (در مدارس/ مؤسسات و دانشگاهها) آموزش میبینند علاوه بر اینکه به «کاربرد زبان در محیطهای واقعی» مسلط میشوند مهارتهای اجتماعی، سبکهای تفکر، نگرش و منش و شخصیت خود را ارتقاء داده و «متفکر»، «استدلال گرا»، «علت و معلول یاب»، «منتقد»، «خلاق»، «مشارکتجو» و همزمان «اهل رقابت» و "سیاسی" بار میآیند و از گوسفندان متمایز شده و قادر خواهند بود نقش بسیار مؤثرتری در سرنوشت خود و ما ایفا نمایند.
17.5.2 «تکالیف» دانش آموزان در کلاس های من که می تواند مورد تاکید آموزش و پرورش ایران باشد
واقعیت دیگر این است که فراگیران هنگامی بهتر یاد میگیرند که بهصورت تیمی به انجام تکالیفی میپردازند. بنابراین نقش نوع تکالیف و پروژههایی که به آنها میدهم بسیار مهم و حیاتی میباشند. بهطورکلی تکالیف باید طوری باشند که واقعیات زندگی روزمره فراگیران را نیز منعکس کنند و بدینصورت آنها را بیشتر علاقهمند نمایند. آنها باید بهگونهای باشند که پاسخها و واکنشهای متعدد را پذیرا باشند. ضمن اینکه آنها باید قدرت جلبتوجه و درگیر کردن کامل فراگیران را هم داشته باشند. مهمتر اینکه آنها باید چالش آور و کمی مشکلتر از توان تکتک فراگیران باشند. به عبارت دیگر، تکالیف و پروژهها باید به صورتی باشند که لازمه انجام و یا حل و پاسخ به آنها کار تیمیباشد تا بتوانند کار تیمی و بحث و گفتمان را تشویق نمایند و سبب افزایش کارایی تیمها شوند. بهطور خلاصه تکالیف و پروژهها باید پتانسیل این را داشته باشند که
انگیزه فراگیران را افزایش دهند.
شرایط واقعی و ایده آلی برای یادگیری به وجود آورند.
نیاز به همکاری در بین اعضای تیمها را به وجود آورند.
موجب بهبود سطح خلاقیت و تفکر انتقادی فراگیران شوند.
مشوق تلاش و پشتکار و رقابت بین تیمها شوند. و
کیفیت یادگیری را افزایش داده و سبب ماندگاری بیشتر آن شوند.
بنابراین در کلاسهای من به کار گرفتن تکالیفی که فراگیران میتوانند بهصورت انفرادی انجام دهند بهشدت نفی میشود چراکه این نوع تکالیف و پروژهها کار تیمی را نهتنها تشویق و تسهیل نمیکنند بلکه مختل هم میکنند. بهعنوان نمونه نقد سخنرانی و یا نوشته یک نقاد و یا نقد و بررسی مصاحبهها در مجلات و فیلمها ازجمله تکالیفی هستند که من در کلاسهای زبان پیشرفتهام به آنها میپردازم.
17.5.3 «فعالیتهای کلاسی» در کلاس های من که می تواند الگوی سایر معلمان باشد
همانند نقش مواد آموزشی و تکالیف و پروژهها، نقش فعالیتهای کلاسی هم در کلاسهای من بسیار مهم و تأثیرگذار میباشند. در کلاسهای من فعالیتهای تیمی که با توجه به علاقهمندیها و نیازهای فراگیران طراحیشدهاند مورد تأکید میباشند. چنین فعالیتهایی بهصورت طبیعی تبادل آراء و نظرات، شفافسازی مفاهیم، ریسکپذیری، بررسی علل و سببها، تست کردن پیشفرضها، تصمیمگیری جمعی، حل مسائل و اختلافات و قضاوت کردن درباره موفقیت و یا عدم موفقیت فراگیران بهصورت انفرادی و تیمی را تشویق میکنند. برخی از این فعالیتها شامل توصیف کردن تصاویر، بازیها، ایفای نقش، تورنومنت های تیمی، بحثهای کلاسی، نقد نقاط مثبت و منفی معلم، رهبر، جامعهای که در آن زندگی میکنیم و فعالیتهایی که انعکاس دهنده مسائل دنیای واقعی مثل خرید کردن و سخنرانی کردن هستند میباشد. تمام اعضای تیمها بهواسطه مکانیسمهایی خاص تشویق میشوند که در چنین فعالیتهایی بهمنظور رسیدن به اهداف آموزشی از قبیل حل کردن مسائل و تمارین و انجام پروژهها و غیره درگیر شوند.
در خاتمه باید یادآور شوم که اینترنت اقیانوسی غنی برای بهرهگیری از چنین مواد آموزشی، تکالیف و پروژهها و فعالیتهایی هست که می تواند حداقل توسط کار گروه هایی تخصصی استخراج و در اختیار معلمان سرار کشور قرار داده شود. در اینجا اگر بخواهم بحثهای سه قسمت قبل را خلاصه نمایم باید بگویم که اگر میخواهیم کلاسهایی که با روش تدریس من اداره میشوند موفق باشند مواد آموزشی، تکالیف و پروژهها و فعالیتها باید این پتانسیل را داشته باشند که
انگیزه فراگیران را افزایش دهند.
فرایند کار تیمی را ارتقاء دهند.
محیط یادگیریای به وجود آورند که بهکارگیری استراتژیهای مؤثر یادگیری و تستزنی و حل مسئله و مهارتهای نوشتاری، گفتاری و اجتماعی را تشویق نمایند.
فراگیران را تشویق به تفکر و بحث و گفتمان نمایند.
به فراگیران کمک کنند که آنچه را معلم ارائه میدهد بهطور کامل بفهمند.
لایههای بالاتری از سطح تفکر فراگیران را بهکارگیرند.
بازتابی از واقعیات دنیای واقعی نهتنها در سطح محلی و یا ملی بلکه در سطح بینالمللی باشند.
همین طور اگر وزیر شوم بر جایگزینی راهبرد استراتژیک خودم بجای روش های تدریس، امتحانات و کنکور فعلی خسارت زای ایران تاکید و اقدام می کردم: مقاله مربوطه را در وبلاگم که لینک آن در انتهای این مقاله آمده است بخوانید. معتقدم در سیستم ارزشیابی دانش آموزان در سطح کلاس و کنکور باید علاوه بر سنجش مهارت "به کارگیری" دانش کسب شده در محیط های (شبهه) واقعی نوع تفکر، گستره تفکر، نوآوری تفکر، تفکر آفرینشی، مهارتهای حل مسئله، تکنیکهای آفرینندگی، تفکر انتقادی، درجات بازفکری، پژوهشهای خلاق و فرآیندهای شناختی نیز ارزیابی و سنجش شوند و دیگر روشهای متداول و سنتی، آزمونهای پیشرفت تحصیلی و سنجش محفوظات و حافظه فراگیران جایگاهی نداشته باشند.
طرح رتبه بندی معلمان را با سرعت عملیاتی می کردم.
به طور پیوسته از افراد متخصص و صاحب نظر جهت بحث و تبادل نظر پیرامون مسایل آموزش و پرورش در تلویزیون تعاملی سینا دعوت می کردم.
نتیجه :
لازمه به وجود آوردن یک تغییر بنیادین در سیستم آموزشی ایران که علاج تمام معضلات جامعه طوفان زده کنونی است این است که تمام متصدیان و مسئولان امر آموزش اول از همه اذهان خود را از استعمار باورها و نگرشهای نادرست و غیر علمی رهایی بخشند. آری، باورها و نگرشهای غلطی که تا حال حاضر به سیستم آموزشی ما جهت داده و مسئول و بانی اصلی تمام معضلات کنونی جامعه از قبیل فقر و فساد و غارت و فحشا و طلاق و ... بودهاند. و چنین تصمیمی شجاعت و صداقت میطلبد. سیاستگذاران و مسئولان و متصدیان امر آموزش باید توجه داشته باشند که اگر این تصمیم را نگیرند از این به بعد هم به ادامه رشد این معضلات و فلاکت روزافزون مردم ایران کمک خواهند کرد و باید روزی پاسخگوی ملت و تاریخ باشند.
منبع:
وبلاگ شخصی نویسنده:
وب سایت شخصی نویسنده:
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بدون تردید مهم ترین عنصر موجده تحول در نظام آموزشی " معلم " است .
در واقع در نظام های آموزشی با وجود پررنگ شدن نقش تکنولوژی آموزشی و ابزارهای هوشمند هیچ گاه آن ها جای " معلم " را به ویژه در نظام آموزشی ایران که جایگاه اساسا بر پایه افراد وشخصیت آنان پایه ریزی می شود را پر نخواهند کرد .
و اما بعد مهم در مدیریت منابع انسانی در حوزه آموزش که مهم ترین آن جذب و نگهداشت " معلم " است توجه به نقش راهبردی و تعیین کننده " برنامه " در اداره یک سیستم است .
برنامهریزی، فرآیند سیستماتیک و گام به گامی است که به تعریف، ایجاد و ترسیم فعالیتهای ممکن میپردازد.
برنامه بر اساس نیازهای موجود و طبق فرآیند نیازسنجی سعی می کند تا ضمن اقناع کمبودها بر اساس معیارهای مشخص و شفاف سیستم را به سوی پویایی و خودکنترلی سوق دهد .
با تاسف باید اذعان کرد که وزارتخانه بزرگ آموزش و پرورش در 4 دهه پس از انقلاب اسلامی در بعد جذب و نگهداشت نیرو ( معلم ) اساسا فاقد " برنامه " و " برنامه ریزی " بوده است .
بعضا دوایر و بخش هایی با عناوین و کارکردهای مختلف ایجاد شده اند اما جز اتلاف منابع و تکرار دستاوری برای مجموعه نداشته اند .
تا سال 1404 و بر اساس گفته های مسئولان این وزارتخانه حدود دو سوم نیروهای موجود این دستگاه از سیستم خارج خواهند شد .
مهم ترین تهدیدی که حتی می تواند کلیت یک نظام آموزشی را مورد تهدید و حتی فروپاشی قرار دهد ورود " فله ای " و " برنامه ریزی نشده " نیروها برای گذر از پیچ خطرناک کمبود معلم است .
البته مسئولان وزارت آموزش و پرورش برای آن که کلاس ها در ابتدای سال تحصیلی بدون معلم نمانند و در افکار عمومی و نهادهای نظارتی مانند مجلس متهم به ناکارآمدی و بی کفایتی نشوند سعی می کنند به هر طریق ممکن با تعریفی که خودشان از معلم و پارامترهای آموزشی دارند کلاس ها را اداره کنند اما به این نکته مهم توجه ندارند که پر کردن کلاس به هر طریق و روشی با اصل و مفهوم آموزش تجانس و سنخیتی ندارد و چه بسا هزینه زا و عوارض آن جبران ناپذیر هم خواهد بود .
در این زمینه و به عنوان مصداق عینی می توان به سخنان الهیار ترکمن معاون برنامهریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش اشاره کرد .
ایشان گفته اند : " آموزش و پرورش تعیین کننده شروط استخدام در این وزارتخانه نیست و بر اساس قانون نیروهای کیفی خود را جذب میکند. "
معنای صریح این سخن آن است که وزارت آموزش و پرورش به عنوان برنامه ریز و نهادی که باید در زمینه منابع انسانی پاسخ گو باشد اختیاری در حوزه استخدام و حتی شرایط آن ندارد .
با این حال می خواهد که معلمان کیفی وارد چرخه نظام آموزشی شوند .
ما در آموزش و پرورش با خیل قابل توجهی از نیروها مواجه هستیم که مطابق نیارهای واقعی این دستگاه جذب آن نشده اند و استخدام آنان تابع شرایط و فشارهای بیرونی و سیاسی و... بوده است .
این نیروها هیچ گونه حاصل و آورده ای برای فرآیند آموزش ندارند و به " ناکارآمدی مزمن " در آن دامن می زنند .
حتی " قانون " هم برخی مواقع هم راستا با این ناکارآمدی است .
در حال حاضر وزارت آموزش و پرورش به لحاظ ساختاری مانند سازمان اقماری و نیز تعیین محتوا و... به دستگاه بزرگ و غیرقابل کنترلی تبدیل شده است . ما در آموزش و پرورش با خیل قابل توجهی از نیروها مواجه هستیم که مطابق نیارهای واقعی این دستگاه جذب آن نشده اند و استخدام آنان تابع شرایط و فشارهای بیرونی و سیاسی و... بوده است .
این نیروها هیچ گونه حاصل و آورده ای برای فرآیند آموزش ندارند و به " ناکارآمدی مزمن " در آن دامن می زنند
فشار نامتعارف بر روی وظایف اجرایی کاملا بعد نظارتی آن را تحت الشعاع خود قرار داده و حتی از بین برده است .
اساسا وارد شدن آموزش و پرورش در حوزه جذب و تربیت معلم به علت مشکلاتی که به بخشی از آن ها اشاره شد خارج از توان ساختاری و حتی مفهومی فعلی آن است .
آموزش و پرورش می تواند از پتانسیل دانشگاه های مطرح و کیفی در قالب قرارداد و برون سپاری با تعهدات تعریف شده استفاده کند مشروط به آن که کیفیت ورودی ها توسط دانشگاه تضمین شده و آموزش و پرورش نقش نظارتی خود را به معنای کامل پیاده کند .
پس برای حل معمای مدیریت منابع انسانی در آموزش و پرورش ابتدا باید مرجع مسئول مشخص شود .
تعریف و تببین یک مرکز در داخل این دستگاه متشکل از برنامه ریزان حرفه ای ، علمی و دلسوز بدون آن که نهادهای موازی و غیرپاسخ گو برای اهداف سیاسی و شخصی رویکرد های آن را تحت فشار قرار دهند گام نخست برای علمی کردن جذب و گزینش معلم است .
تعریف ساختاری مستقل و مدنی متشکل از معلمان خبره در قالب " سازمان نظام معلمی " که وظیفه آن احراز صلاحیت ها و شایستگی های حرفه معلمی خواهد بود در کنار تدوین سیاست های درست و منطقی نگهداشت ، بازآموزی و به روز آوری معلمان بدون دخالت معیارهای ایدئولوژیک و سیاسی گام بعدی برای خروج از بن بست فعلی به دور از هر گونه شتاب زدگی و تحمیل هزینه های خودساخته بر چرخه آموزش به عنوان محور " توسعه پایدار " خواهد بود .
عجب حکایتی است این فضای مجازی!
کاربران شبانه روز و بدون وقفه در معرض بمباران انبوه اطلاعات درست و غلط قرار دارند. در مواقعی این اطلاعات دستمایه تصمیمات و قضاوت ها قرار می گیرد و نه تنها بر ادراک و رفتار خود، بلکه بر زندگی دیگران نیز اثر می گذارد.
صواب آن است که در فضای دوم چیزی را گز نکرده، پاره نکرد. نان کسی را بی جهت آجر نکرد و در مواقع ضروری آب را از سرچشمه بست.
در بازار مکاره فضای دوم (فضای مجازی)، سطح مردم فریبی و دستکاری اطلاعات به مراتب گسترده تر و چالش برانگیزتر از فضای اول (فضای واقعی) است.
هر روز خبرهایی از فضای دوم منتشر می شود که همگان انگشت حیرت را بر دندان می گیرند.افرادی در دام کلاهبرداران اینترنتی اسیر شده و یک شبه زندگی را باخته اند.
یکی در زمینه تجارت ، یکی دیگر در زمینه دوستی ، یکی اعتماد به اطلاعات جعلی ، یکی افشای اطلاعات زندگی شخصی ، فریب نیرنگ های افراد بی نام و نشان را خورده و اسیر دام های فریبنده آنان شده اند. افرادی از همین طریق به صفوف تروریست ها درآمده و موقعیتی بهتر از یک قاتل نصیب آنان نشده است!
کاربرانی ارتباطات اجتماعی آنها با دوست، فامیل و دیگران دچار سوتفاهم شده است. اخباری از این دست کم نیستند.
زندگی در فضای دوم به مراتب پیچیده تر از زندگی در فضای اول است. همان گونه که زندگی در فضای واقعی بدون کسب مهارت ها و پرورش دائمی آنها نشدنی است، در فضای مجازی کسب این مهارت ها ضروری است وگرنه چه بسا که کاربران در تورهای زهرآگین دیگران گیر افتند.
یکی از مهارت های بسیار مهم برای زیست آگاهانه در فضای دوم “تفکر انتقادی” است. در فضای دوم جنس کسب و کارها از نوع اطلاعات و دانش است و مهارت اصلی برای زندگی در این فضا “تفکر انتقادی” است.
کاربران باید توانایی های فکری خود را افزایش دهند.با انواع نیرنگ ها و پیام های فریبنده آشنا شوند تا از گزند آسیب ها در مصون بمانند.
خود را در معرض بی جهت پیام های آسیب زا قرار دادن و بدون دریافت هیچ گونه ما به ازاء، به خود و دیگران ضرر رساندن از عقلانیت و خردورزی به دور است.
عقلانیت ایجاب می کند که بدون تشخیص، تحلیل و ارزیابی اطلاعات سریع متقاعد نشویم و با “خودتجهیز سازی” با اطلاعات آلوده مقابله کنیم.
شرط اساسی زیست در این فضا این است که قدرت تفکر و استدلال را بارور کنیم، بی جهت مهر تایید بر اندیشه های دیگران نزنیم و یا بی جهت به اندیشه های دیگران حمله نکنیم.
همه کاربرانی که در این فضا زیست می کنند، باید خود را به مهارت تفکر انتقادی مجهز کنند. تا از این رهگذر از اطلاعات بیهوده و جعلی جلوگیری و به اطلاعات قابل اعتماد دست یابند.
بدون داشتن تفکر انتقادی حرکت کردن در وادی پرسنگلاخی مانند فضای مجازی، مشکلات ریز و درشتی را در کمین کاربران قرار می دهد و چه بسا که زندگی آنها را دچار تنش های ناخواسته کند.
تفکر انتقادی، یعنی به حرکت درآوردن قدرت تفکر و بارور کردن اندیشه و به مثابه چراغی است که با تاباندن نور بر تاریکخانه ها از جانشین شدن ادعاها بر جای واقعیت ها جلوگیری می کند.
تفکر انتقادی یعنی خود دروازه بانی اطلاعات و وارسی اجمالی ادعاها و اجازه ندادن به هر پیامی برای عبور از دروازه های اطلاعاتی است.
تفکر انتقادی یعنی اینکه برای حفاظت از ارزش ها، هنجارها و باورها، حریم حفاظتی ایجاد کرده و از فرو غلتیدن در دام هایی که توسط دیگران ساخته و پرداخته شده است، پرهیز کنیم.
باید در انتخاب مراجع فکری و مجاری اطلاعات و به ویژه منابع اطلاعات دقت کرد.
در اولین مواجهه با مطالب دیگران، اعمال سطحی از شک و تردید درباره پیام ها و بدون سوگیری شخصی و تعصب فردی یا گروهی درباره موضوع فکر کردن ضروری است.
پرسش گری لازمه کنشگری در فضای دوم است.به ویژه طرح سوال هایی درباره چرایی و چگونگی پیام ها، خبرها، رخدادها و هرگونه اطلاعات در این فضا ضروری است.
معاون آموزشي وزارت علوم طي دستورالعملي، نگارش كاغذي پايان نامه و گزارش هاي آموزشي را ممنوع اعلام كرده است.
اين اقدام، هر چند، دير هنگام اما نگاهي پيشروانه است .هر چند خيلي به اجرايي شدن اين دستورالعمل، اميدوار نيستم اما طرح اين موضوع، در جاي خود قابل تقدير است .
وقتي اين خبر را خواندم ياد خاطره اي از دوران مديريت خود در منطقه ٢ افتادم.
از زمان شروع به كار در منطقه، به دوستان مدير خودم اعلام كرد، نيازي به ارائه گزارش فعاليت هاي مدرسه نيست و منطقه وظيفه دارد، با شاخص هاي مناسب، عملكرد مدارس را رصد كند .
همين طور خواستم اگر در مواردي لازم به ارائه گزارش بود، به صورت الكترونيكي ارسال نمايند و از ارسال گزارش هاي كاغذي خودداري نمايند كه تقريبا در طول مدت مديريتم، رعايت مي شد و حتي گزارش هاي شوراي معاونين نيز ، به صورت الكترونيكي ثبت مي شد.
روزي در بازديدي كه از يكي از مدارس داشتم، مدير مدرسه اعلام كرد بازرسان طرح تعالي وقتي براي ارزيابي فعاليت مدرسه در اين زمينه به مدرسه مي آيند درخواست مستندات كاغذي مي نمايند و وقتي مستندات را به من نشان داد بالغ بر ٧٠٠ برگه بود. با خودم حساب كردم فقط اگر ١٠٠ مدرسه اين كار را انجام دهند، بايد براي يك طرح، ٧٠٠٠٠ برگ استفاده شود ،واقعا عجيب بود .
در جلسه مديران، اعلام كردم، به ناظران اداره كل و وزارتي، گزارش هاي الكترونيكي در قالب سي دي ارائه نمايند تا علاوه بر حذف كاغذبازي، قدمي در حفظ محيط زيست برداشته باشيم .
حال به اتفاقي كه در اتاق خودم افتاد توجه كنيد :
يك روز چند نَفَر از مشاورين مدير كل براي ارزيابي فعاليت منطقه در اتاق من حضور يافتند و وقتي به شاخص تشكيل شوراي معاونين رسيدند، دبير شورا اعلام كرد مصوبات ، تايپ و نگه داري مي شود.
وقتي يكي از مشاورين اعلام كرد، اين كار شما غيرقانوني است و بايد دستي بنويسيد ، ابتدا خواستم بگويم، مستند قانوني اين حرف، كدام است اما آن قدر اين حرف ، واپس گرايانه بود كه ترجيح دادم ، سكوت معناداري كنم.با خودم گفتم و همچنان معتقدم ريشه بسياري از مشكلات آموزش و پرورش، دروني است و اگر وزير جديد بتواند نگاه فناورانه خلاق را پيگيري كند، كافي است.
لازم نيست حوزه تغييرات و اقدامات خود را گسترده كند.حوزه هاي كوچك و محدود را انتخاب كند و با نگاه فناورانه و خلاق، به تغييرات لازم دست بزند
همين كافي است!
کانال حسین طالب زاده
جستار گشایی
همان طور که میدانیم ما استاد تمام موازیکاری در جهان هستیم. برای مثال در خصوص مسائل فرهنگی ادارات دخیل عبارتند از:
فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش، صدا و سیما، کانون پرورش فکری، معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری ها، سازمان تبلیغات اسلامی، نهاد کتابخانهها، مساجد و تکایای مذهبی و....
جالبتر آنکه هزینههای هنگفتی از پول بیتالمال در این نهادهای موازی صرف میشود ولی در خصوص مسائل فرهنگی عملا ارشاد و آموزش و پرورش پاسخگو هستند و دیگر هیچ.
سیستمهای موازی در آموزش و پرورش
فرض کنید دانشآموزی برای ثبتنام در دوره دوم متوسطه وارد دبیرستان و یا هنرستان کار دانش شما میشود.
ثبتنام وی دارای چرخه زیر میباشد:
1- بدواً مشخصات دانشآموز در سیستم سامانه دانشآموزی (سناد) ثبت شده و پس از ثبتنام اولیه و تعیین رشته، کلاس وی مشخص و گزینه ثبت نمره فعال میشود.
2- در مرحله دوم اطلاعات دانشآموز از سیستم سناد دریافت و در سیستم جدیدی به نام سیستم دانا وارد میشود.
در این سیستم، انتخاب واحد دانشآموز انجام شده و پس از انجام امتحانات نمرات وی ثبت میگردد. در سیستم دانا میتوان دانشآموزان فارغ التحصیل را استحصال نمود.
3- سیستم فاینال برای امتحانات نهایی مختص دبیرستانها و فنی و حرفهای هاست.4⃣
4- در این مرحله اطلاعات از سیستمهای سناد و دانا اخذ و در سیستم امین وارد میشود.
این سیستم به دو بخش متوسطه دهم و یازدهم و همچنین فارغالتحصیلان دوازدهم تفکیک میگردد. اطلاعات فارغالتحصیلان سیستم دانا به بخش فارغالتحصیلان امین منتقل میگردد.
سوابق تحصیلی دانشآموزان از این سیستم قابل دریافت میباشد.
به طور خلاصه میتوان گفت :
ترتیب سیستمهای مرتبط با دانشآموز و امتحان عبارتند از:
سامانه سناد (ثبتنام اولیه کلاسبندی/پشتیبانی کننده شرکت پرگون)
سیستم دانا مدرسه (ثبت نمرات و اعلام نتایج/پشتیبانی کننده شرکت پژوهش وابسته به صندوق ذخیره فرهنگیان)
سامانه فاینال (برگزاری امتحانات نهایی/ medu.ir مربوط به آموزش و پرورش)
سامانه امین (اعلام فارغالتحصیلی و چاپ دفتر امتحانات/سامانه جامع سنجش وزارت آموزش و پرورش) ؛ در ضمن سامانههای: ارزیابی، طرح تعالی، شهریه، ویژه مدارس خاص شاهد و تیزهوشان نیز برای خود داستانهای پیچ در پیچ گوناگونی به همراه دارند...حال در هنرستانهای فنی و حرفهای سیستم دانا از مربع آتش (سناد، دانا، فاینال و امین) حذف شده است، ولی هنرستانهای کاردانش همچنان درگیر تثلیث سناد، دانا و امین بوده و دبیرستانها به دلیل داشتن دروس نهایی سیستم فاینال نیز دارند.
همان طور که میدانیم سیستم دانا نصبی و نرم افزار میباشد، ولی سیستمهای سناد و امین سیستم تحت وب بوده و نرمافزاری نیست و ثبت کشوری است.
لذا امکان دستاندازی و سرقت اطلاعات و دستکاری آن در سیستم دانا برای هکرها سهلالوصلتر میباشد.
در حالی که سیستم امین مشکلات اِرور و خطاهای انسانی را ندارد.با تدابیر اندیشیده شده سیستم دانا از هنرستانهای فنی و حرفهای حذف شده است، این یعنی امکان ادغام این سیستمها وجود دارد.
ظاهراً هر یک از این سیستمها با شرکتی خاص قرارداد دارد و حذف و ادغام احتمالی آن با منافع شرکت و متصلین آن در وزارتخانه متداخل است.
در سالهای گذشته بین قسمتهای مختلف وزارتخانه بر سر همین سیستمها جنگ و دعوا بود. امتحانات ساز خود را میزد و مقطع مربوطه ساز خویشتن و هرکس سیستم خود را اصل و دیگری را بدل فرص مینمود. ظاهراً اکنون نیز در حالت صلح مسلح قرار دارند!
لزوم ادغام و تجمیع سیستم ها
انتظار میرود دستاندرکاران بالادستی در وزارتخانه با تجمیع و ادغام این چهار سیستم، ضمن پایان دادن به جنگهای زرگری در بالادست، رحمی به حال و احوال پایین دستیها کرده و با عبور از منافع احتمالی شخصی و جناحی، به پاسکاری و آوارگی معاونین اجرایی و مدیران در اضلاع مربع سناد، دانا، فاینال و امین پایان دهند.
لازم به ذکر است که در دوره وزارت بطحایی به خاطر اعتراضات روزافزون، آقای شرفی رییس مرکز برنامه ریزی و فناوری از طرف وزیر مأمور بررسی و ادغام و تجمیع این سیستمها بود، تا از موازیکاری و انجام کارهای بیهوده در قالب سر کار گذاشتن مسئولین مدارس و کشتن زمان، هرچه سریعتر نسبت به اقدام و تجمیع سیستمهای یاد شده اقدام عاجل انجام دهد.
انتظار میرود جناب شرفی اقدامات انجام گرفته در این خصوص و موانع و مزایای چنین ادغام و تجمیعی را رسانهای کرده و بیش از این عوامل اجرایی درگیر در این سیکل باطل را منتظر نگذارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت داریداین آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">
اصفهان
«... دکتر الیریو نوگوئرا (Alirio Noguera) چند سال قبل با یک جعبه دارو محتوی قرصهای بیمزه و بیخاصیت و با این شعار که هر بیماری جدید، بیماری قدیمی را در خود فرو می برد و جای آن را میگیرد وارد ماکوندو (Macondo) شده بود. این شعار پزشکی هیچ کس را قانع نمیکرد. در حقیقت او یک شارلاتان و کلاهبردار بود. در پشت نقاب چهره معصومانه این پزشک ساده و بیتکلف یک تروریست جانی و خطرناک مخفی شده بود، با چکمههایی ساق کوتاه که زخمهای روی ساق پاهایش را که پنج سال ماندن در کند و زنجیر به جا گذاشته بود می پوشاند. بعد از زندانی شدن در ماجرای فدرالی موفق شد با درآوردن خود به شکل و هیبت کشیشان و بر تن کردن ردایی که در دنیا بیش از هر چیز از آن نفرت داشت به کوراسائو (Curaçao) فرار کند. در پایان یک دوره تبعید طولانی با شنیدن اخبار هیجانانگیزی که تبعیدیان از سرتاسر کارائیب به کوراسائو میآوردند از خود بیخود شد، سوار کشتی بادبانی یک قاچاقچی شد و با شیشه قرصهایی که چیزی جز شکر تصفیه شده نبود و با یک مدرک دیپلم از دانشگاه لایپزیگ که خود جعل کرده بود سر از ریوآچا (Riohacha) درآورد ...» صد سال تنهایی، گابریل گارسیا مارکز، فصل پنج، صفحه 99
شاید هنوز هم به یاد بیاورید، آن روزهای خوب قدیم به پدر یا مادر خود گیر میدادیم تا برایمان عینک بخرد، از همانهایی که لنزهایشان چیزی جز شیشه معمولی نبود، یا ضعف بینایی را بهانه میکردیم تا آنها را راضی کنیم برایمان عینک بخرند تا پز بدهیم و باکلاس جلوه کنیم. با افکار بچگانه وقتی موفق میشدیم و عینک به چشم میزدیم حس عجیبی به ما دست می داد مخصوصا وقتی ما را دکتر هم صدا میکردند: حس دکتر بودن، حس دانشمند زمان بودن، دیده شدن و سرتر از دیگران بودن. زمان گذشت و آدم گندهای شدیم با اتفاقات عجیب و غریب رسیدیم به زمان معاصر. گذرمان به شمالیترین قسمت شهر افتاد. آنجا در فروشگاههای بزرگ، تو رستورانها و فست فودخانه آدمهایی را دیدیم ملبس به بج و آی دی کارد به گردن با لباس فرم های تروتمیز و شیک که ادای فروشندگان و کارگران فروشگاه معروف آن ور آبها و گارسنهای مکدونالد و کی اف سی و برگر کینگ را در میآوردند. موفق شده بودند ظاهر و جلدشان را شبیه آنها کنند اما به مشتریها فحش میدادند، صدایشان را بلند میکردند با یکدیگر شوخیهای رکیک و جنسی و فیزیکی میکردند، سیگار به لب داشتند و به مشتریها محل نمیگذاشتند و البته هیچ اطلاعاتی هم درباره آن چه میخواستی بخری نداشتند. معدودی از آنها سعی بیهوده میکردند که مثلا مودب یا حرفهای باشند اما موفق نمیشدند چرا که فایل مربوط به این بخش در مغز آنها در دسترس نبود یا هنوز بارگذاری نشده بود ! با همه اینها ظاهرشان فریبت میداد!
هنوز هم سالهاست که در عنوان و ظاهر و پوسته و روساخت گیر کردهایم. خبطی بزرگ که نتایجش بعد از گذشت سالها عیان شده و هنوز هم دست از سر ما برنمیدارد. اصلا تزیین کردن جلد کتاب و دو یا چند زیستی و دو شخصیتی برای خودش تبدیل به خرده فرهنگ و کالت (Cult) شده است. همه چیز خلاصه شد در زبان و حرف و یقه و پوشش و مدح و ثنا و عنوان و همین لباس زیبا. با افرادی اختلاط کردیم و همداستان شدیم با ظاهری زیبا و نورانی اما درون آنها را که نگریستم تاریک بود و بوی خوبی به مشام نمیرسید. گروهی متوجه اوضاع رنگارنگ شدند و موفقیت خود را به یقه بسته و کت و شلوار سیاه و پیراهن سفید و انگشتری و ریش، چادر و ورد و دعا و مدح و ثنا و دیده شدن گره زدند و آرزوهایشان را از این راه جست و جو کردند و موفقیت خود را مدیون ظاهرسازی حرفهای خود دانستند. حفظ ظاهر و تحقیقات محلی و گزینشهای کذایی و معیارهای ظاهری، شکل عرف و قانون به خود گرفت. این طوری بود که به مانند نحلههای فلسفی ظاهرسازی و ظاهرفریبی و نام و عنوان به سایر حیطه ها هم راه خود را باز کرد. به تولید و اقتصاد هم رسید. بازی بستهبندی و بی توجهی به محتوی و کپی اسمها و برندهای شرکتهای معروف و تنها چسبیدن به بسته و ظاهر مواد غذایی و اجناس دیگر رسم و سنت شد. جلدهای کتابها را هر چه بیشتر زیباتر و رنگیتر کردیم و درون را ننگریستیم.
بعد از گذشت نزدیک به دو سال سرانجام دولت آییننامه قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیه آثار علمی را تصویب کرد. هدف این آییننامه که لایحه آن قبلا به تصویب مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان رسیده بود مبارزه با تقلب و سرقت ادبی و علمی است که توسط تعدادی از دانشجویان، مدیران و کارمندان دولتی و نمایندگان مجلس و اعضای هیات علمی صورت می گیرد. همچنین در این آییننامه قید شده است افرادی که با جعل یا خرید پایاننامه موفق به دریافت مدارک تحصیلی می گردند در صورت اثبات تقلب و جعل، مدارک تحصیلی آنها ملغی میشود. با وجودی که مبارزه با فروش پایان نامه یا مقاله تا حدودی دشوار و پیچیده است اما خبر امیدوارکنندهای بود و اجرای آن بستگی به مجریان و قانونگذارانی دارد که خود باید از این نوع بازیها مبرا باشند نه اینکه خود اهل بخیه و از آنهایی باشند که مدارک خود را از راههای میانبر یا رانتی بدست آورده باشند.
یک سوال اساسی که ممکن است ذهن ما را به خود مشغول کند این است که چرا تصویب و اجرای این نوع قوانین و آییننامهها به شکلی حلزونی و کند پیش میرود. چرا بیبهانه تعلل می کنند و تصویب کنندگان و مجریان رغبتی بر کار بر روی این نوع مشکلات ندارند و با اکراه آن را تعقیب میکنند.
به نظر داستان بر میگردد به خود آنهایی که مصوبان و مجریان این نوع قوانین هستند. تعدادی از این افراد پایشان در این نوع مسایل گیر و مدارک و پایاننامههایشان مشکوک است و خود زمانی در بازی پایاننامهسازی و مدرکسازی و تقلب مقالات درگیر بوده یا هستند و مدارک، پایاننامه و مقالاتشان خالی از اشکال نیست.
اشارهای گذرا هم بکنم به آنهایی که نه پایاننامه میخرند و نه مدرک جعلی رو میکنند بلکه به سادگی خود را به دروغ با عنوانی جا میزنند که فاقد آن هستند یا عنوانی را به اول اسم خود مخصوصا هنگامی که در محفلی یا جلسهای هستند یا نامهای را پاراف یا امضا میکنند اد میکنند. ضروری است برای این افراد هم در صورتی که از مزایا و امتیازات این لقب دروغین استفاده نمیکنند مجازات و تنبیه مختصری هم در نظر گرفته شود! با نگاه سریعی به مدارک، آثار و پایاننامههای مدیران دولتی، وزرا و معاونان و مشاوران آنها، نمایندگان مجلس، و مشاوران ارشد شاید افرادی یافت شوند که مدارک خود از راه های غیرقانونی به دست آورده باشند یا سابقه جعل مدرک، مقاله و تقلب داشته باشند.
دورتر نرویم هنوز متن لرزان مربوط به مدرک تحصیلی علی الهیار ترکمن ماههاست که در صفحه اول سایت صدای معلم برای خود میچرخد یا داستان متن پایاننامه رییس جمهور هنوز در وب سایتهای خبری قابل دسترسی است. مدارک تحصیلی سرپرست فعلی آموزش و پرورش نیز در رسانهها و با استعلام یکی از خوانندگان کنجکاو صدای معلم به چالش کشیده شده است. تشکیک در مدارک دکتری رئیس اسبق سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی آموزش و پرورش و نیز زیر سوال رفتن مدرک تحصیلی معاون اول رییس جمهور، جعل مقاله توسط رییس یکی از سازمان ها و نیز داستان هاوایی و مدارک و پایاننامه های بعضی از وکلای ملت و نمونههای دیگر مثالهایی از این مقوله است. اما شاید شاه بیت همه اینها داستان مدرک جعلی وزیر کشور دولت نهم بود که هنگامهایی در دنیا بپا کرد. فراموش نکنیم که مدارک تحصیلی در جامعهای مانند ایران منافع مادی و معنوی زیادی برای صاحبش دارد. شاید در آینده ای نه چندان دور و در دوران شفافیت یک دانشجوی بازیگوش و کنجکاو در «سوتکش» بدمد و موضوع پایاننامهاش را بررسی مدارک تحصیلی و پایاننامهها و مقالات مقامات و مدیران دولتی و نمایندگان مجلس انتخاب کند و خواب آشفته آنها را برای مدتی هر چند کوتاه بر هم زند!
چند واقعه مهم در طول این سالها توجه جامعه علمی و دانشگاهی جهانی را به آنچه که در محیط آکادمیک ایران میگذرد جلب کرده است: داستان مدرک جعلی وریر کشور دولت نهم، گزارش تکان دهنده مجله نیچر از بازپس گیری حق تالیف 58 مقاله از مولفان ایرانی در ژورنالهای پزشکی و سروصدای فروش پایان نامه، مقاله و پروپوزال در کشور. بوی این افتضاح و بی آبرویی علمی آن چنان تند و زننده بود که به آن طرف آبها هم رسید به طوری که ریچارد استون که یک مشاور ارشد علمی است به گزارشی از این وضعیت در مجله معروف ساینس پرداخت.
برای شفافتر شدن موضوع ذکر این نکته ضروری است که این بحث در سه حیطه قابل بحث و بررسی است:
الف- جعل و خرید و فروش مدرک تحصیلی (آموزش عالی و آموزش و پرورش)، ب- خرید و فروش پایاننامه، مقاله و پروپوزال ج- تقلب و جعل و سرفت علمی در نگارش مقاله و پایاننامه د- جا زدن خود و استفاده از عناوینی که شخص فاقد آن است.
بیمناسبت نیست سخن را کوتاه کنیم و به بهانه تصویب آییننامه قانون پیشگیری و مقابله با تقلب در تهیه آثار علمی نگاهی دوباره به مقاله معروف ریچارد استون با عنوان «مخدوش شدن چهره علمی ایران با رونق بازار تاریک فروش پایاننامه و مقاله علمی» بیاندازیم. بازگردان این مقاله را که با عکسی گویا و وحشتناک از محدوده درب اصلی دانشگاه تهران و اطراف میدان انقلاب که هاب فروش مقاله و پایاننامه است تزیین شده در زیر میخوانید:
******************************************************************
«می تونید برام یه پایان نامه بنویسید؟» این را خانمی می پرسد که شماره تلفنی را گرفته است. شماره را از یک آگهی که روی سر در اصلی دانشگاه تهران چسبانده اند برداشته است. این خانم که یک بازیگر است خود را دانشجوی گیاهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد آباده در استان فارس جا می زند. موضوع پایان نامه اش گیاهان منطقه خوزستان است. او با لهجه اهالی استان فارس به فروشنده آن سوی خط توضیحات لازم را میدهد. فروشنده با علاقه زیاد زمانی را برای تحویل فصلهای پایاننامه تعیین میکند. او میگوید: «اگر موضوعتان نیاز به کار آزمایشگاهی نداشته باشد قیمت فقط یک میلیون و هشتصد هزار تومان خواهد بود به اضافه یک میلیون و دویست هزار تومان دیگر در صورتی که بخواهید مقاله ای با نام خودتان در یک ژورنال معتبر چاپ کنید.»
این موسسه یکی از نمونه های بارزی است که شامل جمعی از افراد می شود که از یک صنف هستند و کارشان نوشتن پایان نامه و مقالات علمی در قبال پول است. آنها در اینترنت، با پوستر و آگهی و پحش بروشور و آگهی توسط افرادی که فریاد می زنند و با خود پلاکارد دارند و در بیرون دانشگاه تهران در پیاده رو صف می کشند تبلیغ می کنند. بازیگر ما که یک هنرپیشه سینماست به دوستش که در دانشگاه تهران تحصیل می کند و از دست این موسسات بسیار عصبانی است کمک می کند. اما تماسی که بازیگر از طرف او با موسسه گرفت را به سختی توان یک تله به حساب آورد. خرید و فروش ها ممکن است غیراخلاقی باشند اما در حال حاضر قانونی هستند.
مجلس قرار است پاییز امسال روی لایحه ای کار کند که اعمال مشکوک و غیرشفاف در انتشار مقالات علمی را غیرقانونی اعلام می کند. جواد رحیقی مدیر طرح چشمه نور ایران می گوید: «تقریبا دیر شده است. این برای چهره علمی ایران در دنیا بسیار بد است و یکی از مشکلات کشورهایی است که دارای منابع گازی و نفتی هستند.» سورنا ستاری معاون علمی و فناوری رییس جمهور می افزاید: «ما فکر می کنیم هر چیزی را می توانیم با پول بخریم.» رحیقی می گوید: «اینها مشاغلی کاذب و انگلی، و راهی ناسالم برای انجام کارها هستند.»
هنوز مشخص نیست چند مقاله و پایان نامه به این صورت تولید شده است. در سال 1393 یک عضو فرهنگستان علوم برآورد کرد که هر سال 5000 پایان نامه یعنی تقریبا 10 درصد کل پایان نامه های فوق لیسانس و دکترا از دلالان و فروشندگان تهیه می شود. بهزاد عطایی آشتیانی، استاد مهندسی عمران دانشگاه صنعتی شریف جزئیات بیشتری از این معضل داده است. او می گوید که 330000 لینک فارسی به فروشندگان مقالات علمی یافته است. آشتیانی تخمین می زند که حداقل دو هزار مورد از چنین اقداماتی در ایران وجود دارد. دانشمندان ایرانی سالانه 30000 مقاله در ژورنال های بین المللی به چاپ می رسانند که از زمان انقلاب اسلامی 20 برابر افزایش داشته است. حسین آخانی استاد زیست شناسی دانشگاه تهران می گوید که مقالات و پایان نامه های خرید و فروش شده وجه و شهرت تعداد زیادی از دانشمندان ایرانی را که تقلب نمی کنند خدشه دار و اعتماد جامعه علمی جهان را کم رنگ تر می کند و احتمالا همکاری ها و مشارکت ها را در معرض خطر قرار می دهد.
بازار خرید و فروش مقاله و پایان نامه شبیه وضعیتی است که در چین جریان دارد، جایی که حق تالیف مقالات به فروش گذاشته می شود. اما این صنعت در ایران علل و ریشه های خودش را دارد. از سال 57 دولت دانشگاه های زیادی را تاسیس کرده است که در میان آنها دانشگاه آزاد و پیام نور صدها شعبه در سراسر کشور دارند. یک دانشمند که مساله را رصد می کند می گوید که بیشتر سیاستمداران و دیپلمات های کشور مدارک تحصیلات عالی خود را از این دانشگاه ها اخذ کرده اند بدون اینکه کار کرده و برای آن زحمتی کشیده باشند یا شرایطش را داشته و مستحق دریافت آن باشند. رحیقی می گوبد: «افرادی که دارای دوست و آشنا، و رابطه خوب در ادارات و سازمان ها هستند با داشتن مدارک عالی شغل های مهمی به دست می آورند و قانون این اجازه را به کارمندان داده که برای همان شرح وظایف شغلی که برای مدرک آنها تعریف شده حقوق های بالا بگیرند.
معمولا یافتن مولف حقیقی پایان نامه ها و مقالات سخت است، چرا که بسیاری از موسسات خیلی تلاش می کنند که آثار باکیفیت به مشتری بدهند. مولفان که معمولا در ظاهر در موضوع و مطالب مربوطه متخصص هستند در اجتناب از سرقت و دستبرد ادبی بسیار مهارت دارند و حتی برای تکمیل اثر در صورت نیاز آزمایش هم انجام می دهند.
تماس تلفنی با یک موسسه دیگر این بار توسط یک استاد دانشگاه تهران که خود را به عنوان یک دانشجوی بیوشیمی جا زد رویکرد دقیق آنها را عیان ساخت. موسسه در آگهی خود قید کرده که قادر است مقالات را در ژورنال هایی که اسپرینگر و الزویر منتشر می کند چاپ کند. اما تضمینی وجود ندارد، فروشنده با تاکید می گوید: «اگر از داده های غیرواقعی استفاده کنید اثر شما بی اعتبار خواهد شد و متوجه خواهند شد.» فروشنده پیشنهاد می کند که که داده های مشتری را به یک متخصص در رشته مورد نظر نشان دهد تا ببیند چه کار می تواند بکند. او می گوید: «چاپ مقاله در یک ژورنال ISI حداقل 5 میلیون تومان آب می خورد که 30 درصدش نقدا پیش اخذ می شود و هزینه دقیق بعد از ارزیابی کارشناسانه تعیین می شود.»
رحیقی تعجبی از اینکه دانشمندان ایرانی در کار داد و ستد مقاله و پایان نامه هستند نمی کند. مشاغل علمی به ندرت در ایران یافت می شود. این وضعیت باعث شده که فارغ التحصیلان توانا به سمت کسب و کار مقاله و پایان نامه فروشی روی آروند. او می گوید: «این مشاغل کاذب و انگلی هستند و روشی ناسالم برای انجام امور است.» اما او به اینکه بیشتر خریداران مقالات و پایان نامه ها واقعا از آنها بهره مند می شوند به دیده تردید می نگرد. او می پرسد: «اگر شما نتوانید با یک پایان نامه خوب شغل خوبی پیدا کنید، چطور می توانید با یک پایان نامه بد شغلی به دست بیاورید؟» او پیش بینی می کند که این مشکل باید بعد از رونق اقتصادی ایران از جامعه رخت بربندد و فرصت های شغلی زیادی در علم با خود به همراه آورد.
اگرچه فروشندگان مقاله و پایان نامه در روز روشن جلوی چشم همه با گستاخی، درست بیرون دانشگاه تهران به کار خرید و فروش مشغولند، اما دانشمندان فکر می کنند که مشکل در موسسات سطوح پایین بسیار حادتر است. دانشگاه های با استاندارد پایین بهتر است پایان نامه ها را به دقت کنترل و بررسی کنند، رحیقی می گوید: «نظام امتحانات باید طوری چیده شود که بتواند دانشجویانی را که پایان نامه می خرند را شناسایی کند.»
قانون پیشنهاد شده اگر اعمال شود به طور قطع باید مشکل را حل کند. پیش نویس این لایحه که در وزارت علوم تهیه شده تالیف و تولید آثار دانشگاهی برای شخص دیگری که اثر را برای اخذ مدرک تحصیلی رسمی یا برای کسب امتیاز جهت ارتقا در محافل دانشگاهی ارائه می دهد جرم قلمداد می کند. این لایحه جریمه نقدی و حتی زندان برای فروشندگان و مشتری ها در نظر گرفته است. اما سرنوشت آن نامعلوم است:
مساله ای که دانشمندان ایرانی متذکر شده اند این است که آیا قانون گذارانی که مدارک دانشگاهی خود را به این طریق اخذ کرده اند قادر خواهند بود خودشان را از بحث و جدل و جنجال های احتمالی آینده برهانند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید