اهمیت جذب و تأمین منابعانسانیِ [1]کارآمد، شایسته و توانمند در هر سازمانی امری روشن و واضح است. تأثیر و عملکرد اینگونه منابعانسانی منجر به نتایج مطلوب سازمانی شده و در طولانی مدت به اطمینانبخشی مضاعف نسبت به سازمان، از سوی ذینفعان [2] خواهد انجامید.
جایگاه مدیریت سازمانی در به کارگیری نیرویانسانیِ شایسته و برخوردار از شایستگی [3]ها و تجارب مرتبط و مؤثر، از اهمیت دو چندانی برخوردار است. ساختار و سازمان هر دستگاهی بر اساس وظایف و کارکردهای آن و براساس چارچوبی علمی و با نظر اهل خبره، تنظیم و ارایه میشود. چابکی و عملکرد سازمان، در گرو ساختاری قوی و منابعانسانی شایسته و کارآمد است.
در سازمانهایی که دارای دو سطح «ستاد [4]» و «صف [5]/عملیاتی» هستند همواره انتخاب، چینش و توانمندسازی منابعانسانی آنها، جزء دغدغهها و چالش [6]های عمده مدیریت منابعانسانی بوده و هست. رعایت توازن و همبستگی بین این دو گونۀ سازماندهی منابعانسانی از جمله مهارتهای مدیران سازمان است و بدیهی است حضور و نقشآفرینی مدیران زبده، کاردان و توانمندی که اشراف کامل به همه جوانب و گوشهوکنار سازمان(در سطح ستاد و صف) دارند، موجب رُشد بیشتر سازمانی میشود.
آموزش و پرورش و منابع انسانی آن همواره از اهمیت مضاعف و چشمگیری برخوردار بوده و هست، اما در سنوات اخیر به دلایل متعددی که در پی به برخی از آنها خواهیم پرداخت، دستخوش اعوجاج و خمودی شده است. توجه تک بعدی و یکطرفه به منابعانسانیِ «صف» باعث غفلت از اهمیت منابعانسانیِ «ستاد» شده و برعکس.
در نظام تعلیم و تربیت ایران که یک نظام کاملاً متمرکز است میتوان به یقین ادعا کرد که رونق و اُبهّت حضور و اشتغال در سطح «ستاد» دارای مشتریان بیشتری در بین کارکنان آن باشد و چون تاکنون هیچ نهاد و مسئولی در صدد تدوین «نظام شایستگی [7]» برای این سطح از منابع انسانی سازمان نبوده است، ورود منابعانسانی فاقد صلاحیت در این شرایط و موقعیت، سهل و آسان بوده و پُر واضح است این نقص منجر به ورود برخی افراد به روشهای مختلف، در سطح تصمیمگیری و سیاستگذاری شده است که چه بسا از نخستین درجات تخصص، توانمندی و شایستگی مورد نیاز و حتی شرایط اولیه نیز برخوردار نبودهاند. علیرغم وجود یکی دو مصوبه در خصوص «نحوه انتخاب و انتصاب مدیران حرفهای» در دستگاههای اجرایی از سوی شورایعالی اداری[8]، عمل به آنها نیز به درستی رُخ نداده است. از جمله آسیبهای نظامها و سازمانهای متمرکز (مانند آموزش و پرورش ایران) این است که شیرینی و حلاوت در پستهای اداری از پستهای آموزشی و تربیتی در سطح مدرسه، بیشتر است و خصلتِ «حفظ موقعیت»، «منفعتطلبی» و... در برخی از انسانها و مسئولان امر، مانع کاهش تمرکز میشود.
داستان در سطحِ «صف» نیز بهتر از «ستاد» نیست، با این تفاوت که در آنجا به دلایل «گذر زمان»، «هیاهوی اجتماعی»، «برخی مقررات فصلی» و ....، چند الگو و ضابطة حداقلی مانند «طبقهبندی مشاغل معلمان» تنظیم و ابلاغ شده که باعث بیان شرایط و انتظاراتی از نوع «مدرک تحصیلی، نوع رشته تحصیلی و ...» شده است.
سختی و فرسایش شغل شریف «معلمی» که از جمله مشاغل آموزشی تربیتی مرتبط با سطح «صف» است، بر کسی پوشیده نیست و در همه نظامهای آموزش و پرورش دنیا بر آن صحّه گذاشته شده است، ولی برخی در سطح گفتار و نوشتار متوقف مانده و برخی به ورطه عمل رسیده است.
باید اذعان کرد در کشور عزیزمان این موضوع در حالت برزخ قرار دارد. گاه و بیگاه به اهمیت و تأثیر «معلم»، صلاحیت و شایستگیهای مورد نیاز برای ایفای این نقش، اشاره و مباحثی مطرح شده که به تدوین و تصویب برخی ضوابط و مقررات انجامیده است و همین امر منجر به بروز دشواری در ایفای نقش برای بعضی از افراد شده است. بنابراین ترجیح دادهاند در فضای «ستاد» که فاقد ضوابط و معیارهای مستحکم و سطحبندی فنی و تخصصی و در یک کلام «کار راهه شغلی[9]» است، مشغول به کار شده یا ادامه اشتغال بدهند و با «تجربهاندوزیِ به هر قیمت»، خود را «کارشناس» بنامند.
موضوعی که از سنوات گذشته تا کنون دامنگیر وزارت آموزش و پرورش و سازمانهای تابعه آن شده تا جاییکه این گروه از افراد، خود را یگانه ناجیان و سکاندارانِ مطلوب نظام تعلیم و تربیت کشور دانسته و اجازه ظهور هیچ فرد دیگری در کنار خودشان را ندادهاند و حتی به فکر «جانشین پروری[10]» نیز نبودهاند به طوری که به محض خروج ایشان از سیستم، یک نوع بلاتکلیفی و تزلزل، همه را فرا میگیرد (چه بسا این حالت، خوشآیند ایشان است) و مسئولان بالادست پس از سردرگمی، به سراغ افرادی غیرمتخصص، کمتجربه و با توانمندی حداقل میروند و به اجبار توسط منصوبان جدید، آن طیف قبلی در پستهایی خوشنام و پرطُمطراق تحت عنوان «مشاور»، که از قبل رزور نگهداشته شده است، منصوب میشوند و استیلای دوباره بر آموزشوپرورش پیدا میکنند تا جاییکه گاهی تعداد مشاوران از مدیرانکل یک حوزه ستادی فراتر میرود. البته در این بین هستند افرادی که از این طیف جدا بوده و با داشتن شایستگیهای مربوط و با طی مسیر رشد و کسب تجربه، در جایگاهی درخور شأن، مشغول خدمت هستند.
اگر بپذیریم که سطح «ستاد» باید انباشته از منابعانسانی سرآمد و زبده در تخصص، تجربه و توانمندی باشد، متأسفانه در سنوات اخیر شاهدیم این امر نه تنها تضعیفشده بلکه به مأمن برخی از افراد خاص برای استخدام و تصاحب مناصب و پستهای حساس و کلیدی شده و طُرفه اینکه همین افراد برای منابعانسانی «صف» تصمیمگیری کرده و سیاستگذاریهای کلان انجام داده یا میدهند.
با کمال تعجب میتوان ادعا کرد گروهی از منابعانسانیِ ستادی در سطح مناطق، اداراتکل و وزارتخانه از این طیف هستند و متأسفانه سکانداری نظام آموزشوپرورش را به عهده گرفتهاند. این گروه فقط درصدد اشتغال در یک پست اداریِ اسم و رسمدار و با حقوق و درآمدی ثابت و همیشگی هستند و .... و همین امر باعث آسیبهایی در بدنه کارشناسی (در سطوح مناطق، اداراتکل و وزارتخانه) شده است.
استخدامهای فلّهای (مانند طرح مهرآفرین، نیروهای شرکتی و طرح فلان و بهمان) در ده پانزده سال اخیر، هجوم و بروز این طیف از منابعانسانی را پُررنگتر و مدعیتر کرد. افرادی که گاهی حتی به میزان یک دوره تحصیلی (سه سال) در مدرسه (که سازمان اصلی و مهم هر نظام آموزش و پرورش است) حضور نداشتهاند و صرفاً با تصدی پستهای اداریِ محض یا خدماتی[11]، جذب و بهکارگیری شده و وارد آموزش و پرورش شدهاند[12]و برخی از مستخدمین طرحهای پیشگفته با گریز از پذیرش تدریس، معلمی و حضور در مدرسه، در پستهای اداری منصوب و مشغول شدهاند. این امر حاکی از این است که در سطوح ستاد و صف، هیچ «کارراهه شغلی» مصوب یا مدوّنی وجود ندارد.
جالبتر اینکه این گروه از منابعانسانی، در پستهای تخصصی امور آموزشی و تربیتی ستاد(مناطق و...) مانند مسئول دوره آموزشی یا تربیتی، معاونت آموزشی و ... به کار گرفته میشوند و علیرغم نداشتن هیچگونه ارتباط مدرک تحصیلی، تجربه و توانمندی و حتی تخصص مربوط به مدرسه و امور دانشآموزان و معلمان و ...، به رتقوفتق این امور مهم مشغولند و گاه مدعی و در حال تکمیل رزومه خویش برای ادعاهای بعدی شدهاند و در خوشآیندترین حالت، بدون رعایت ضوابط مربوط، به معاونت در مدارس پرداختهاند. بدیهی است از این گروه از منابعانسانی با اوصافی که برشمردیم نمیتوان انتظار توجه به تخصص، توانمندی، شایستگی در جذب و به کارگیری منابعانسانی و در یک کلام «تحوّل» در مدیریت منابعانسانی نظام آموزش و پرورش را داشت.
هرگاه این افراد پذیرفتند که سیاستها و تصمیمات خود را، خویشتن در ورطه و عرصه اصلی اجرا، یعنی مدرسه، به کار ببندند و پاسخگوی نتایج و عایدات آن باشند، میتوان به «حرفهای» بودن ایشان ایمان آورد.
این شکل سازماندهی منابعانسانی در سنوات اخیر، به پیری بدنه کارشناسی وزارتخانه، ادارتکل و مناطق آموزشوپرورش انجامیده و باعث فاصله نسلی بین شاغلین شده که به عنوان عواملی در آسیبزایی در فرهنگ سازمانی، اخلاق حرفهای، چارچوب فنی و نظری شغلی متفاوت و ... باید مورد توجه قرارگیرد.
از جمله آسیبهای نظامها و سازمانهای متمرکز (مانند آموزش و پرورش ایران) این است که شیرینی و حلاوت در پستهای اداری از پستهای آموزشی و تربیتی در سطح مدرسه، بیشتر است و خصلتِ «حفظ موقعیت»، «منفعتطلبی» و... در برخی از انسانها و مسئولان امر، مانع کاهش تمرکز میشود.
جدا شدن منابع انسانی صف و ستاد از همدیگر و افزایش این فاصله در طول زمان و سنوات اخیر تا جاییکه شاغلین در مدارس بیتفاوت به تحولات و تغییرات در سطح مدیریتی مناطق، اداراتکل و حتی وزارتخانه هستند و از نامبردن چندین مسئول در این سطوح فارغاند و همین وضعیت در سطح مشاغل ستادی نیز تسرّی پیدا کرده به طوری که از بسیاری از اتفاقات و تغییرات سطح مدارس ناآگاهند و به شکل یک کارمند صرف، در پستی که مشغول شدهاند گذران وقت میکنند تا به نحوه دلخواه و شایسته مدنظر، به افتخار بازنشستگی برسند.
لزوم ترسیم «نظام شایستگی» شامل شرایط، معیارها، شاخصها و نوع شایستگیها، توانمندیها و ویژگیهای لازم برای احراز هر پست و جایگاه شغلی، فرآیند و سازوکار بررسی و احراز و ... در هر دو سطح «صف» و «ستاد» برای تمایز و تبیین موقعیتهای شغلیِ هر دو و چگونگی دسترسی به آنها و خروج از توجه شعارگونه، از عمدهترین نیازهای سازماندهی و در یک کلام «مدیریت منابعانسانی آموزش و پرورش» است.
[1] Human Resource
[2] Stakeholder
[3] Competency
[4] واحد ستادی: به آن دسته از واحدهای دستگاههای اجرایی که در زمره تعریف واحد عملیاتی قرار نمیگیرند، اطلاق میشود.(مصوبه شماره۱۱۸۵۱/۹۳/۲۰۶ مورخ 05/03/1393 شورایعالی اداری در مورد «برنامه آموزش و تربیت مدیران آینده دستگاههای اجرایی»)
[5] واحد عملیاتی: آن دسته از واحدهای سازمانی دستگاههای اجرایی نظیر مدارس، بیمارستانها، ورزشگاهها، موزهها، مراکز فنی و حرفهای و مراکزنگهداری معلولین هستند که تولید، تأمین و ارائه خدمات اصلی و نهایی دستگاه را به عهده دارند.(مصوبه شماره۱۱۸۵۱/۹۳/۲۰۶ مورخ 05/03/1393 شورایعالی اداری در مورد «برنامه آموزش و تربیت مدیران آینده دستگاههای اجرایی»)
[6] Challenge
[7] Competency system
[8] به استناد مواد 54 و 57 قانون مدیریت خدمات کشوری، دستورالعمل اجرایی نحوه انتخاب و انتصاب مدیران حرفهای در جلسه 175 مورخ 27/02/1395 به تصویب شورای عالی اداری رسیده است.
[9] Career Path
[10] Succession
[11] ضمن احترام به متصدیان مشاغل اداری و خدماتی، باید پذیرفت که «معلمی» و امور آموزشیتربیتی، یک «حرفه» محسوب میشود و باید متصدیان آن از بین افراد داوطلب دارای شرایط، صلاحیتها و شایستگیهای عمومی، تخصصی و حرفهای و پس از کسب «گواهینامه صلاحیت معلمی»، انتخاب و بکارگیری شوند، موضوعی که در تبصره 5 مصوبه 833-27/08/1399 شورایعالی انقلاب فرهنگی با عنوان ماده واحده «نحوه جذب منابعانسانی در مشاغل آموزشی و تربیتی وزارت آموزشوپرورش»، به آن پرداخته شده است. امری که میتواند قابل تعمیم به تمام پستهای مرتبط با مدرسه نیز باشد.
[12] در خلال این موضوع، حساب افرادی که از سایر دستگاهها و با معرفیهای ویژه، فقط برای تصاحب پستهای کلیدی و مهم(به قول خودشان) وارد وزارتخانه آموزشوپرورش میشوند و سکانداری میکنند، مبحثی مهم است که باید در وقتی دیگر و در جای خود به آن پرداخته شود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هرگز نمی توانید زندگی خود را تغییر دهید، مگر این که کارهایی را تغییر دهید که هر روز انجام می دهید. راز موفقیت در تغییر عادت های رفتاری روزانه شماست. ( جان سی مکسول نویسنده بنام در حوزه رهبری)
آن روز که معلم دفتر ناخوانده ای را با شور و عشق وصف ناپذیری به دانش آموز خود یاد می دهد، جریان آموزش آغاز می شود. شاید برای همین آموزگاران کلاس اول ابتدایی، بسیار مهمند. آنان قهرمان همه ما هستند. تدریس، روخوانی یا اَزبر فصل و بخشی معینی از معلومات بشری نیست. نمی دانم چرا در جامعه ما تمامی کلمات زیبا در مورد معلم، رنگ شعار، غیرواقعی و یا غلوّآمیز به خود گرفته است؟ شاید چون وزرا و مدیران ما اصل را رها و فرع را اصل پنداشته اند. بسیاری از ما بازنشستگان هنوز نیز این شور و عشق را حس می کنیم و حسرت راه مدرسه و بوی خوش کلاس درس را داریم.
تعطیلی مدارس در دوران کرونا ثابت کرد که حیات یک جامعه در هیاهوی مدارس جاری است.
چرا علاقه یک فرد نسبت به شغل معلمی در این جامعه زیر سئوال شک و تردید لِه می شود؟ چه اتفاقی افتاده است که تنها ملاک معتبر برای تشخیص عیار شغل معلمی، اوضاع نامناسب معیشت او شناخته شده است؟ چرا کسی نمی خواهد باور کند که من یا عاشقانه معلم شده ام و یا بعد گرفتن حکم معلمی، رسم عاشقی آموخته ام؟ چرا کسی به عشق های آتشین هر روز این مردم در تخالف جنسی شک نمی کند؟ اما همه آنان با نگاه تردید به من می نگرند تا حدی که تلخی حقارت اجتماعی را با پوست و استخوان خود حس می کنم. با کدام مجوز یا سندی و از سوی چه کسانی، منِ معلم محکوم به جست و جوی منزلت، ارزش و اعتبار و جایگاه رفیع معلمی در خارج از کلاس درس و مدرسه خود شده ام؟ چرا برای ارزیابی من، جسم و رُوحم را از واقعیت تارو پود حرفه ام جدا می سازند؟ یک شیء یا کالا برای خود تعریفی معتبر و مشخص دارد، تعریف معلم و معلمی در این جامعه چیست؟
علت تجزیه ملزومات حرفه معلمی چیست؟
معلم با قلب و مغز دانش آموزان خود در ارتباط است. دو عضوی که حیات و ممات موجود زنده را رقم می زنند. اما برای زنده بودن باید قلب بتپتد. ضربان قلب احساس و کارکرد مغز ادراک بین معلم و دانش آموز را پاسخ می دهد. انگیزه ها و انگیزش ها در همین تعامل ایجاد می شوند. نادیده گرفتن آنها یعنی کشیدن خط بطلان بر سرمایه ای عظیم که می توانست در آینده، این مرز و بوم را از نابودی فرهنگ و ادب رهایی بخشد. معلم در دل دانش آموزان خود مِهر، وفا، دوستی، عشق و علاقه مندی و در مغز آنان قدرت تشخیص، تمیز، شناخت و معرفت را ایجاد می کند.
انرژی و امید معلم جوانی که چند صباحی بیش نیست به این وادی قدم گذاشته به علاوه تجربه و اندوخته های همه آنانی که حضورشان در گلزار عشق از دهه ها فراتر رفته است، می تواند ما را از ایستایی آموزشی رهایی بخشد، پس ایمان و باور داشته باشیم که مهم ترین اصل برای کسب رضایت شغلی، منزلت اجتماعی، عزت نفس و مباهات به مجموع کرده ها در انتخاب " روش تدریس " مناسبِ معلمان، نهفته است. بی نظیرترین، پرشکوه ترین و شگفت انگیزترین جلوه برای تعریف مفهوم آزادی، قدرت انتخاب و اختیار روش تدریس یا نوع تعامل شما با دانش آموزان در کلاس درس، عینیت می یابد.
اولین روز کلاس درس و مدرسه برای بیشتر ما گویای خاطرات شیرینی است که تلخی های آن نیز مایه مسرت است و تا آخر عمر ماندگار. نقل و تعریف آن برای فرزندان، خویشاوندان و گاه نوه ها و دوستان، همیشه تلاوت و تازگی روز اول را در ذهن ما احیا می کند. تصور نکنید که چون در فلان یا بهمان دانشگاه تحصیل کرده اید پس خیلی شایسته اید و یا چون جوانِ جویای افتخار برای وطن و مردم خود هستید پس مابقی راه، خود به خود ترسیم خواهد شد. یا مبادا حضور خود را در کلاس، امری بسیار ساده و سطحی تصور کنید. هیچ چیز ساده نیست، اما اگر هوشیارانه و هوشمندانه عمل نکنید و برنامه راه خود را نچینید برای تحقق تمامی اهداف مفید و مطلوب، به زودی دیر می شود. همان روزهای اول خدمت، نحوه تعامل شما با دانش آموزان و روش تدریس تان، نقشه سی سال خدمت شما را مشخص می سازد. در واقع روش تدریس، کهکشان راه شیری تعلیم و تربیت است که تمامی مدت خدمت یک معلم را به تصویر می کشاند.
و اما قصه عادت هر یک از ما به رویه ای خاص که طی خدمت خود با جزئیات آن شناخته می شویم و پایگاه و منزلت اجتماعی خود را رقم می زنیم که تعبیر همان جمله معروف از ماست که برماست.
تصور کنید یکی از نزدیکان یا دوستان شما به منزل جدیدی اسباب کشی کرده است و شما برای دیدار ایشان آدرس گرفته اید تا برای عرض تبریک به آنجا بروید. آدرس دقیق خیابان، کوچه و کوی را اصلا نمی شناسید. سرانجام به سختی و با پرس و جوی از چند نفر به مقصد خود می رسید. در واقع روند شناخت آدرس برای اولین بار، دستوری است که سلول های مغزی یا نورون ها در انجام آن به دیگر اعضا تعیین می کنند که باید چه کاری انجام شود. دیدارهای بعدی شما، رفتار تکراری یا عادت محسوب می شود که مغز آن را بر اساس تجربه از پیش تعریف شده، قادر است انجام دهد.
یا همه ما در طول زندگی خود حال پیاده یا سواره، مسیری مشخص و واحدی را طی می کنیم تا به مقصد مورد نظر برسیم، ولی هرگز از خود نمی پرسیم چرا از اینجا می روم؟ آیا راه دیگری وجود ندارد؟ یا نمی توان راه های جدیدی برای رفت و آمد خود جست و جو کرد؟ این همان شکل گیری عادت است.
روش تدریس یک معلم نیز داستانی مشابه همین برای خود دارد. وقتی فقط از یک روش برای تمام مدت خدمت خود استفاده می کنیم، آنچنان بدان خو می گیریم که تنها از خود نمی پرسیم به جز این، روش دیگری نیست؟ که در برابر پیشنهاد روش جدید از سوی دیگران یا اعتراض آنان نسبت به روش سنتی خود، برافروخته و خشمگین می شویم. به همین سادگی من به مدت سی سال فقط با روش توضیح دادن یا سخنرانی، همه محصولِ زاینده محتمل را عقیم می سازم.
اگر یک معلم در اولین روز خدمت خود هدف و برنامه مشخصی جهت ترسیم برنامه کار خود نداشته باشد و در هیجان روز اول غوطه ور و به خیال پردازی از یک احساس خوشایند راضی باشد، به تدریج عادت به روش تدریس، نحوه تعامل با دانش آموزان و همکاران، نحوه کلاس داری و فن معلمی و دیگر موارد اساسی با دستور تکرار رفتار از سوی سلول های مغزی در او شکل می گیرد. یعنی همان روزهای اول مدرسه، قابلیت ها و ظرفیت های اجرایی و عملی یک معلم شکل می گیرد.
البته این بدان معنی نیست که معلمانی با چندین سال سابقه، در تغییر عادت نادرست روش تدریس خود نکوشند و از امتحان کردن روش های جدید تدریس، واهمه داشته باشند. اگر انتظار تحول آموزشی و بهبود نتایج کارآیی مجموع معلمان کشور خود را داریم، باید همه ما در کنار هم و با هم تلاش کنیم.
باید قبول کرد که هیس گفتن و کوبیدن بر روی میز جهت ساکت کردن دانش آموزان و آماده شدن برای امر تدریس لازم نیست، بلکه معلم هنگام ورود به کلاس درس، می باید با کارکردی مشخص و جاذب، خود به خود و داوطلبانه دانش آموزان را به سکوت دعوت نماید. برخلاف تصور نیروهای ستادی، " طرح درسی " بیانگر تسلط یک معلم به کلاس و درس نیست، بلکه "روش تدریس" تعیین کننده مهارت و حرفه ای بودن یک معلم است. اگر واقعیت غیر از این بود در تکامل آموزش، این همه به روش تدریس و شیوه های نوین آموزشی جهت تحقق امر یادگیری تأکید نمی شد.
فرق است بین همه این موارد و بسیاری دیگر که 50 تا 70 دقیقه یک کلاس را تشکیل می دهند. یعنی ما نوع نگرش خود، رفتار و تعامل، و روش تدریس خود را در همان روزهای اول خدمت خود بر روی لوح سفیدی نقش می بندیم. و بدین شکل بعدها متوجه نمی شویم که ما در پیمایش مسیری نادرست یا نامطلوب در اسارت عادت افتاده ایم. اما خودمان نیز ناخواسته از جریان برخی از امور ناراضی و عصبانی هستیم. احساس می کنیم که کمتر موفق هستیم یا اصلا نیستیم، احساس می کنیم که محبوبیت و مقبولیت نداریم. به جای کسب انرژی از اثرات معنوی شغل خود، شدیدا احساس خستگی و نارضایتی داریم، تا حدی که در گرداب روزشمار زمانِ اتمام خدمت خود می افتیم و همین درد و رنج ما را بیشتر می سازد. چون زمانی که از لحظات زندگی لذت نبریم، زمان خیلی کُند و کُشنده می گذرد.
در واقع ما در چنبره عادت، قادر به انتخاب مسیر یا روش جدیدی جهت اصلاح یا تغییر روش خود نیستیم، چون مجموع رفتارهایی ناخوشایند به صورت ناخودآگاه و بدون برنامه ریزی قبلی و بر اساس تکرار روش خاص در ما ایجاد شده است. روی این اصل پروسه تربیت معلم، واقعیتی مهم و استراتژیک در هر جامعه است که کشورهای برتر آموزشی به اهمیت آن واقف هستند و ما شدیدا از آن غافلیم. یک معلم در طی این جریان، دانش و مهارتی کسب می کند که در ایجاد عادات مطلوب، مفید و اثرگذار و یا برعکس مؤثر است.
عادت یک برنامه و جریان عادی رفتار است که به طور منظم تکرار می شود و به صورتی ناخودآگاه بروز می کند. عادت از نقطه نظر روانشناسی، یک راه کم و بیش ثابت تفکر، خواهش یا احساسی است که از طریق تکرار قبلی یک تجزیه ذهنی حاصل شده است. رفتارِ عادتی غالبا در افرادی که این رفتار را بروز می دهند ناشناخته می ماند، زیرا لازم دیده نمی شود که ضمن بروز آن، شخص به تجزیه و تحلیل بپردازد. عادت های به وجود آمده همیشه اختیاری نیستند و گاه به صورت اجباری نیز بروز می کنند.
جریانی که سبب می شود رفتارهای انسان به صورت خودکار ظاهر شوند، جریان " ساخت عادت " نامیده می شود. عادات کهن را به سختی می توان از بین برد و نیز عادات جدید را به سختی می توان ایجاد کرد. زیرا الگوهای رفتاری که تکرار می شوند در راهگذرهای عصبی انسان نقش بسته اند. اما این سختی به منزله عدم تلاش ما نیست.
برای رسیدن به توافق مفهومی، نگاهی به تعریف روش تدریس و یادگیری بیندازیم:
روش تدریس : (Teaching Method) روش سازمان دهی شکل یادگیری با هدف برآورده شدن یک هدف آموزشی خاص، یا به جای گذاردن یک اثر یادگیری خاص است. روش تدریس، مجموعهٔ فعالیتها و مراحل تجربی است که برای نیل به هدفی معین انجام می شود و بهترین آن روشی است که با صرف کمترین مدت و با توجه به امکانات موجود، بیشترین بهره و نتیجه را عاید گرداند. تدریس را سازمان دهی یادگیری دانش آموزان تعریف کرده و روش تدریس مجموعه فعالیتهایی است که با توجه به شرایط و امکانات موجود صورت می گیرد تا مساعد ترین زمینه را برای پرورش و آموزش مؤثر و مطلوب فراهم سازد.اجازه ندهید یا منتظر نمانید تا منبع و مرجعی خارج از کلاس، به هدایت و مدیریت شما بپردازد.
یادگیری : (Learning) به هر نوع تغییر نسبتاً ثابت در رفتار فرد گفته می شود که بر اثر تجربه به وجود آمده باشد. این نکته باید مَد نظر باشد که تدریس به معنی یادگیری نیست و هر تدریسی لزوماً به یادگیری منجر نمیشود.
به طور کلی، روش های تدریس بر دو نوعند:
1 - روشهای زبانی: در این گروه از روشها، تنها معلم یا مدرّس فعالیت میکند. وی از وسایل و امکانات مختلف موجود استفاده کرده و مطلب مورد نظر را آموزش می دهد.
2 - روشهای فعال: در این گروه از روشها، دانشآموزان در یادگیری نقش فعالی داشته و به همراه معلم و مدرّس به فعالیت پرداخته و به صورت ملموس با موضوع مورد تدریس ارتباط برقرار می کنند.
در تقسیم بندی دیگری روش های تدریس را به دو دسته روش های " تاریخی و نوین" تفکیک می کنند. روش های تاریخی روش هایی هستند که در گذشته دور به کار می رفته اند و روش هایی که متکی بر یافته های روانشناسی و علوم تربیتی جدید می باشند روش های نوین هستند. انواع روش های تاریخی تدریس، شامل روش سقراطی و نظام مکتبی در ایران هستند .
روش های نوین عبارتند از: روش توضیحی، روش سخنرانی، روش اکتشافی، حل مسأله، روش مباحثه، پرسش و پاسخ، واحد کار، گروه های کوچک، یادگیری فردی، روش نمایشی، گردش علمی با فعالیت تجربی خارج از کلاس، بازی های تربیتی، فن تمرین و روش برنامه ای.
چند نکته:
* تعجب می کنم که چرا در منبع مورد استفاده، علاوه بر روش سقراطی، فقط به نظام مکتبی ایران به عنوان روش تاریخی اشاره شده است؟ یعنی کشورهای پیشرفته یا برتر آموزشی در سراسر جهان، روشی به تاریخ پیوسته ندارند و از همان ابتدا پویایی و زایندگی در روش تدریس آنان اِعمال می شده است؟ در حالی که ابتدای تدریس و جست و جوی مستمر روش های جدید تدریس، حاصل کار همان ممالک است؟
* نکته قابل توجه دیگر این که هنوز ما در اسارت دو روش توضیحی و سخنرانی باقی مانده ایم، در حالی که هر دو حداقل از نظر همان طراحان انواع روش تدریس، به زباله دانی تاریخ افکنده شده است و این همان عادت دیرین است که در سرزمین ما به طور گسترده پذیرفته شده است.
* قرار نیست هر معلم بنا به سلیقه و میل خود فقط با یکی از این روش ها به تدریس بپردازد. هر معلم با به کارگیری خلاقیت و قابلیت های ذاتی و اکتسابی خود می تواند از مجموع چندین روش تدریس برای نیل به هدف، استفاده کند.
* با وجود روش های تدریس پرشمار و صد البته روش های برخاسته از خلاقیت های گمنام همه معلمان جهان، جای شگفتی است که بیش از 80 درصد معلمان ایرانی شبیه و عین هم تدریس می کنند!
چه باید کرد؟
قبل از حضور در کلاس درس در اولین روز خدمت خود، علاوه بر سطح تحصیلی که گذرانده اید، برای خود مشخص سازید که با کدام روش به مدت سی سال برای هزاران دانش آموز تدریس خواهید کرد. این خود شما هستید که در هسته مرکزی نظام آموزشی قرار گرفته اید، پس اجازه ندهید یا منتظر نمانید تا منبع و مرجعی خارج از کلاس، به هدایت و مدیریت شما بپردازد. اگر چنین کنید اختیار و اراده خود را در امر تدریس از دست خواهید داد که همراه آن خلاقیت و ابتکار شما نیز از بین خواهد رفت.
بی نظیرترین، پرشکوه ترین و شگفت انگیزترین جلوه برای تعریف مفهوم آزادی، قدرت انتخاب و اختیار روش تدریس یا نوع تعامل شما با دانش آموزان در کلاس درس، عینیت می یابد.
مهم ترین انتخاب شما قبل از اولین روز خدمت تان، انتخاب روش تدریس تان است. چون به زودی با تکرار روزانه آن در طی سال های تحصیلی، بدان عادت می کنید و خودآگاهی خود را از دست می دهید و از اهداف واقعی یک معلم دور می مانید. یعنی شما به نحوه اولین تدریس خود در کلاس درس، سی سال وفادار می مانید و کارکرد مناسب خود را از دست می دهید. اثربخشی شما در کلاس و مدرسه به حداقل ممکن می رسد که نتایج آن در جامعه نیز مشهود است.
هنگام انتخاب روش تدریس خود اصل مهم دیگر را هرگز فراموش نکنید، دانش آموزان فتوکپی یکدیگر نیستند که با روشی واحد انتظار یادگیری یکسان از همه آنان را داشته باشیم. تفاوت های فردی، جغرافیایی، اقلیمی، منطقه ای بعلاوه همه تفاوت های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بعلاوه تفاوت های خانوادگی و محله ای، بیش از ده میلیون دانش آموز متفاوت در اختیار ما قرار می دهد. می توان به یک بازی مارپیچ تشبیه ساخت. هر گاه به بن بست می رسید و برای تعدادی از دانش آموزان قادر نیستید تا یاد بدهید، باید بیشتر تلاش کنید و مسیر خود را عوض نمایید تا به هدف تعیین شده برسید.
اگر به عنوان یک معلم واقعی، می خواهید جامعه را از شر مردگان متحرک یا فرصت طلب منفعت جو رهایی بخشید باید بپذیرید که روش تدریس معلم، خود یک موجود زنده است که برای ادامه حیات خود به سازوکارهایی مشخص و پویا نیازمند است. برای رها شدن از عادت های نادرست، باید رویه ای جدید انتخاب کرد و گر نه یکنواختی و همشکلی در جامعه، اجازه رشد استعدادها را نخواهد داد.
به جرأت می توان گفت کلاس درس مغز هر جامعه ای است. پس از تمامی پتانسیل های آن استفاده کنیم و از هدر رفت توان آن بپرهیزیم. برای همین کار ما سخت و حساس است. برای همین منزلت شغلی معلم رفیع و محترم است.
معرفی کتاب
کتاب زیر در پیمودن مسیر تغییر و ترک عادت مفید است:
" آنجا که عقل حاکم است " ( mind over mood ) نویسنده : جیسون دیر .
منابع:
1) ویکی پدیا.دانشنامه آزاد. روش تدریس.
2) پهنک. عادت چیست و چگونه شکل می گیرد؟
3) عادت (تعریف، تشکیل و تقسیم عادت) .سید محمد غریبیان.سوم آگوست 2017.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
پیش تر ، « صدای معلم » گفت و گویی را با « زهرا قاسمی » مربی و مولف کتاب در حوزه ی آموزش ریاضیات با چرتکه ایرانی (ده مهره) انجام داد . ( این جا )
قاسمی نقدی بر عملکرد رضوان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش نگاشته است .
این رسانه آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می نماید .
مقدمه
نزدیک به 50 سال است که برنامه های آموزشی و طراحان آنها در سرتاسر جهان پروژه های آموزشی را به چالش کشیده اند. تلاشهای قابل توجهی انجام شده که برنامه هایی طراحی شوند تا دانش آموختگان را برای زندگی آماده کنند و شهروندان تحصیل کرده و صاحب مهارتی تربیت نمایند که بر آنچه در جامعه و اطرافشان روی می دهد تفکر نموده و تامل نمایند. در این راستا آموزش و پرورش انتقادی (Critical Pedagogy)که ملهم از نظریات و تجارب عملی پائولو فریره (Paulo Freire, 1970) آموزشگر برزیلی است یکی از برنامه های آموزشی انقلابی است که توجه زیادی را به خود جلب نموده است.
در این برنامه ی آموزشی، امر تعلیم و تربیت به عنوان یک فعالیت تولیدی (Sidorkin, 2004) و یک حرکت فرهنگی (Simon, 1992) در نظر گرفته می شود که در آن انگیزه ها و تجارب شخصی یادگیرندگان در زندگی خانوادگی و اجتماعی شان، آنچه که فکر می کنند محیط آموزشی باید به آنها هدیه کند و تصمیمات و برنامه هایی که قرار است پس از فارغ التحصیلی به آن بپردازند، محورهای اصلی آموزش مواد درسی مختلف قرار می گیرد. به عنوان مثال برای تدریس ماده ی آموزشی ای همچون زبان انگلیسی ابتدائا یادگیرندگان دعوت به تفکر، هم اندیشی و اظهار نظریات خود درباره ی اینکه اصلا چه نیازی به یادگیری این درس هست و اینکه هر یک از آنها دوست دارند انگلیسی را برای رفع کدام نیاز در زندگی شان بیاموزند، می گردند. بعد از اینکه در هر کشور و در هر محیط آموزشی خاص از آن کشور یادگیرندگان، اعم از معلم و دانش آموزان /دانشجویان، به یک درک مشترک از ضرورت یادگیری زبان انگلیسی جهت رفع یک یا چندین نیاز در زندگی واقعی شان رسیدند، معلم به سایر یادگیرندگان کمک می کند تا مواد آموزشی لازم اعم از موادی برای خواندن (Reading) و گوش دادن (Listening) از آنچه در بازار یا در شبکه ی اینترنت است پیدا کنند و همچنین با همان حداقل دانش زبانی که دارند از موضوعات مورد علاقه شان بنویسند (Writing) یا در مورد آنها صحبت کنند (Speaking) تا به تدریج در جوامع یادگیری (Learning Communities) که به این نحو تشکیل می شود توسط یکدیگر و معلم مشکلات احتمالی در نوشته و کلام آنها برطرف شود. علاوه بر آن هر روز روشهای جدیدی برای جست و جو و اکتشاف زبان انگلیسی ای که نیاز فعلی و آینده ی زندگی واقعی آنها را برطرف می کند، بر روی آنها گشوده می شود یا خودشان آن روشها را می سازند.
به این ترتیب یادگیری زبان انگلیسی از روی تعدادی کتاب، نوار و CD یا نرم افزارهای آموزشی تجاری و از پیش طراحی شده به چالش کشیده می شود و به عنوان فراگیری مهارتی که به "امکانات" (Possibilities) زندگی یک فرد به عنوان شهروند یک جامعه می افزاید، نگریسته می شود. درست مثل اینکه اگر فردی شنا بداند، یا رانندگی و تایپ کردن و خواندن و نوشتن بلد باشد چطور نسبت به فردی که این مهارتها را ندارد فرد توانمندتر و موفق تری در زندگی امروز خواهد بود.
تعلیم و تربیت جهت ارتقاء امکانات زندگی افراد (Pedagogy of possibilities) نیز به دنبال افزایش مهارت معلمان و دانش آموزان/ دانشجویان در یادگیری مثلاً زبان انگلیسی از طریق پرداختن به تجارب و داستانهای زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی آنهاست. یعنی محتوای دروس را بحث راجع به علایق و نیازهای گروه یادگیرنده اما به زبان انگلیسی و یک تلاش تدریجی برای بهبود بخشیدن به ظاهر و ساختار کلام نیز تشکیل می دهد.
نوشته ی حاضر شرح یک تجربه ی آموزشی در دبیرستان شهید رجائی شهر لنگرود، استان گیلان در سال تحصیلی91- 90 در پایه ی سوم دبیرستان است که گر چه ماده ی آموزشی و ساعت آموزشی در نظر گرفته شده برای آن دقیقاً توسط وزارت آموزش و پرورش کشورمان تعیین شده است، اما در چهارچوب کتاب درسی موجود و ساعت محدود اختصاص یافته به آن (2 ساعت در هفته) معلم و دانش آموزان این کلاس تلاش نموده اند، تجارب شخصی و نیازهای واقعی خودشان را در زندگی روزمره یا آینده به موضوع یکی از دروس این کتاب (درس سوم: حافظه) مرتبط نمایند و در این باب بگویند، بنویسند، در اینترنت به جست و جو بپردازند، گوش کنند، بخوانند، جمع بندی کنند، به سووالات هم پاسخ دهند، به رد و بدل یافته های خود بپردازند و علاوه بر متن Reading داخل کتاب و مجموعه ی لغات و نکات گرامری موجود در آن به موضوع حافظه و قدرت یادگیری از زوایای دیگری که خود یافته بودند بپردازند و از طریق رسانه ی زبان انگلیسی در این باب کسب تجربه نمایند.
وضعیت موجود کلاس زمانی که معلم برای اولین بار در آن حضور یافت
کلاسی که تجربه ی آموزشی حاضر در آن انجام شد از ابتدای سال تحصیلی با معلم دیگری شروع به کار کرده بود که به دلیل اعزام ایشان به حج تمتع،از نگارنده ی این سطور خواسته شد مسوولیت تدریس درس زبان انگلیسی 3 را در این کلاس به مدت یک ماه و نیم و همچنین طراحی سوال، برگزاری امتحان و تصحیح اوراق تا پایان دیماه سال تحصیلی 91 – 90 به عهده بگیرم. وضعیت کلاس به این نحو بود که دانش آموزان برای لیست لغات پایان هر درس معادلهای فارسی داشتند، همه ی جملات و متن Reading به فارسی ترجمه می شد، نکات گرامری به فارسی توضیح داده می شد، تمرینها به نوبت توسط دانش آموزان حل می شد و پرسش های کتبی و شفاهی معمول از هر درس انجام می شد. نگارنده به عنوان معلم جایگزین مختصراً در باره ی شیوه ی آموزشی ای که در مقدمه به آن پرداخته شد برای دانش آموزان صحبت نمود و استقبال و کنجکاوی دانش آموزای در این خصوص باعث شد که آخرین درس باقیمانده برای نیمسال اول به این شیوه ی جدید ارائه گردد.
شیوه ی جدید
کلاس به گروههای سه یا چهار نفری تقسیم شد. هر گروه مسوول جست و جوی تعدادی لغت در فرهنگ لغت، در اینترنت، در نرم افزارهای آموزشی موجود، در مصاحبه با افراد خانواده یا دوستان و اقوام و آشنایان مطلع و یا از هر منبع اطلاعاتی دیگر شده علاوه بر آن از همه ی گروهها خواسته شد متن Reading را بخوانند و هر چیز دیگر که خودشان می دانند یا می گردند و پیدا می کنند به متن اضافه کنند. در این خصوص اگر مشکل لغت و گرامر داشتند باز هم به هم کمک کنند یا از منابع ذکر شده کمک بگیرند و نگرانی خاصی نداشته باشند چون در نهایت در کلاس به تلاش آنها ارج نهاده خواهد شد نه به درستی 100% جملات و کلماتی که می گویند یا می نویسند. خود معلم هم مسوول رسیدگی به گرامر درس شد اما با رویکردی جدید و از طریق ارائه ی مثالهای متعدد از کاربرد نکته ی گرامری در جملات و در متن و همچنین در مکالمات احتمالی مرتبط با متن، به آن پرداخت. آنگاه از دانش آموزان خواسته شد با توجه به مثالهایی که دیدند خود به کشف نکته ی گرامری و ارائه ی توضیحاتی جهت قانونمند کردن جملات بپردازند.
در اولین جلسه که به بحث در مورد لغات جدید (New words) و متن (Reading) اختصاص یافت 10 گروه سه نفره هر یک بین 5 یا 6 لغت (اعم ازNew words و سایر لغات موجود در لیست Vocabulary پایان درس 3) را برای کلاس از طریق به کار بردن لغتها در جملات جدیدی که خودشان ساخته بودند، از طریق برخی تصاویر که از مجله، روزنامه یا اینترنت گرفته بودند یا عکسهایی که با دوربین عکاسی و گوشی همراهشان تهیه کرده بودند و یا از طریق کلمات مترادف یا متضاد، یا توضیح کلمه به انگلیسی به کلاس معرفی کردند. در پایان نیز معنی فارسی لغات را با کمک یکدیگر کشف نمودند. معلم هم بخش مربوط به لغات را از روی نرم افزار آموزشی کتاب زبان 3 در اتاق کامپیوتر که کلیه جلسات مربوط به درس 3 در آن بر گزار شد، نمایش داد. فایل PowerPoint ی را که خودش تهیه کرده بود و شامل مثالهای اضافی و معنی لغات به انگلیسی بود نیز نمایش داد و توضیحات و مثالهای بیشتر از موقعیت های واقعی که می توان از آن لغات تستفاده نمود ارائه داد. دانش آموزان از فایل های صوتی که گوش داده بودند صحبت می کنند و معلم از آنها می خواهد که جمله ها یا پاراگرافهایی را که نوشته اند به اا تحویل دهند تا برایشان comment بگذارد (نظر خود را اعلام کند). برخی از آنها از درگیر کردن پدر و مادر یا برادر خواهر و دوست و فامیل و آشنا و همسایه با لغتها، مثالها و توضیحات صحبت کردند. در مورد متن نیز هر گروه خلاصه ای از آنچه از متن فهمیده، پارگراف به پاراگراف ارائه می دهد و معلم نیز از نرم افزار آموزشی و فایل های PowerPoint دست ساز خودش استفاده منماید و هر جا لازم است توضیحات ناقص را کامل می کند. دانش آموزان از تجارب خویش در مواجهه با مسائل حافظه می گویند و اینکه چطور مطلبی را به خاطر می سپارند، اینکه آیا زود فراموش می کنند یا نه، اینکه زود یاد می گیرند یا نه، و در پایان برای جلسه ی آینده موظف به انجام تمرینات درک مطلب می شوند.
جلسه ی بعد امتحان کتبی کوتاهی که شامل 20 سئوال چهار جوابی و 5 سئوال با پاسخ کوتاه یا تشریحی است از لغات و متن به عمل می آید. ادامه ی زمان صرف بحث و بررسی سئوالات Comprehension موجود در کتاب و پرداختن به گرامر می شود. معلم از نرم افزار آموزشی و فایل های Power Point خودش برای ارائه ی جملات، متن های کوتاه و مکالمه هایی که در آن نکته ی گرامری مورد نظر عملاً برای صحبت در مورد وقایع روزمره استفاده شده بود، بهره می جوید. دانش آموزان به کمک هم به یک نوع قانون مندی از کاربرد نکته ی مورد نظر می رسند و در پایان معلم شکل مدون تری از نکات به همراه مثال به کلاس ارائه می دهد. جلسه ی بعد هر گروه مسوول حل کردن بخشی از تمرینات گرامر می شود که توسط اعضای گروه پای تابلو انجام می شود. سوالات و اشکالات موجود توسط خود دانش آموزان و در نهایت توسط معلم پاسخ داده شده، بر طرف می گردد.
آخرین جلسه ای که به درس 3 پرداخته می شود در ابتدا به یک امتحان شامل 20 سووال چهار جوابی و 5 پرسش تشریحی در مورد گرامر اختصاص می یابد. در ادامه مکالمه ی درس و بخش تلفظ از روی نرم افزار به سمع دانش آموزان می رسد. معلم مکالمه ی مشابهی را از روی فایل های PowerPoint و بخش مشابهی هم برای تلفظ ارائه می دهد. دانش آموزان نیز تشویق می شوند تا مکالمه های مشابهی بسازند یا کلمات مشابهی برای بخش تلفظ پیدا کنند. در پایان قاعده ی ساختن صفت از اسم و رابطه ی برخی کلمات بی قاعده به صورت اسم و صفت مورد بررسی قرار می گیرد و مثالهای بیشتر توسط خود دانش آموزان و معلم داده می شود.
نتیجه
بعد از سه جلسه که درس مذکور به طور کامل مورد بررسی قرار گرفت و 2 امتحان کوچک، یک امتحان کلی بر اساس بارم بندی و یک پرسش شفاهی از دانش آموزان به عمل آمد. علاوه بر آنکه نمرات در وضعیت بسیار رضایت بخشی بود، احساس خوب دانش آموزان نسبت به درس "حافظه" و اینکه خودشان فعالانه در یافتن کلمات، فهمیدن جملات و متن، کشف نکات گرامری و ساختن مکالمه ی مشابه و پیدا کردن لغتهایی نظیر آنچه در تلفظ داشتند، وصف ناپذیر بود.
داشتن چنین تجربه ی آموزشی ای موجب شد تصور آنها از یادگیری زبان انگلیسی صرفاً از روی معنی فارسی لغات و بسنده کردن به کتاب درسی و کلام معلم کاملاً دگرگون شود و احساس قدرت و شخصیت در آنها جایگزین گردد.
یاد گیرندگان از اینکه خودشان توانسته بودند لغتهایی بیابند، جملاتی بنویسند، چیزهایی گوش کنند و برای کلاس هدیه بیاورند یا تعریف کنند و کلی مطلب بخوانند و از یکدیگر بپرسند به نحوی که در پایان درس خیلی بیشتر از آنچه در کتاب مورد نظر در مورد حافظه گفته شده بود، مطلب می دانستند و این دانسته ها هم به زبان فارسی بود و هم به زبان انگلیسی خوشحال بودند و احساس خوبی داشتند . علاوه بر آن احساس ارزش می کردند برای اینکه تجربه های شخصی خودشان در مواجهه با مسئله ی "حافظه" در کلاس به انگلیسی مطرح شده و در فیلمی که معلم از این سه جلسه تهیه کرده بود، ثبت و ضبط شده بود .
منابع:
Freire, P. (1970). Pedagogy of Oppressed. New York: Seabury.
Giroux, H. A. (1993). Living Dangerously: Multiculturalism and Politics of Difference.
New York: Peter Lang Publishing, Inc.
Sidorkin, A. M. (2004). In the Event of Learning: Alienation and Participative Thinking
in Education. Educational Theory, 541, 251-262.
Simon, R. I. (1992). Teaching Against the Grain: Texts for a Pedagogy of Possibility.
Toronto, Ontario: OISE Press.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقدمه
روش بارش مغزی یا یورش مغزی و ذهن انگیزی ( Brain Storming ) یکی از شناخته شده ترین شیوه های برگزاری جلسات همفکری و مشاوره بوده و کاربرد جهانی دارد. این روش دارای مزایا و ویژگی هایی منحصر به فرد است. در واقع بسیاری از تکنیک های دیگر منشعب از این روش است. در این روش دانش آموزان با آزادی تمام کلیه مطالبی را که در مورد موضوع به ذهن شان می رسد، فورا بیان می کنند و به طور ناخودآگاه و سریع از یافته ها و دانسته های قبلی خود استفاده می کنند و آنها را به کلاس ارائه می دهند. به تدریج دانش آموزان مجموعه جملات و کلماتی را بیان می کنند که تمامی آنها در کنار یکدیگر می تواند بخش عمده ای از مطالب مرتبط با سر فصل مربوطه را ارائه دهد.
این روش به معنی استفاده از مغز برای یورش به یک مسئله است. بارش فکری عبارتست از اجرای یک روش گردهمایی که گروهی می کوشند برای یک مسئله به خصوص با ارائه تمامی ایده های خود، راه حلی بیابند.
این روش قابلیت انعطاف بسیار زیادی دارد و می توان آن را در شرایط سخت تر کلاسی مثل پرجمعیت بودن کلاس یا کلاس هایی که بچه ها از نظر مشارکت یا سطح سواد در سطح پایین تری هستند یا حتی در شروع اجرای این روش برای آشنایی هر چه بیشتر دانش آموزان با این روش، به شیوه آسان تری اجرا کرد.
در این شیوه می توان ابتدا به طرح موضوع پرداخت سپس از همه دانش آموزان کلاس درخواست ارائه ایده نمود. در حقیقت به جای آن که هر گروه جداگانه به ارائه و بررسی ایده پرداخته و در پایان گروه ها حاصل کار خود را ارائه دهند، این کار با مشارکت همه دانش آموزان کلاس به عنوان یک گروه بزرگ صورت گرفته و با نوشتن ایده ها توسط معلم بر روی تخته سیاه آغاز شده و سایر مراحل کار اعم از بارش ایده ها، طبقه بندی و ارزش گذاری ایده ها با نظارت معلم پی گیری می شود.
تاریخچه
این روش توسط الکس اسبورن در سال 1988 معرّفی شد. در آن زمان بنیاد فرهنگی اسبورن این روش را در چندین شرکت تحقیقاتی، بازرگانی، علمی و فنی برای حل مشکلات و مسائل مدیریت به کار گرفت. موفقیت این روش در کمک به حل مسائل آن چنان بود که ظرف مدت کوتاهی به عنوان روشی کارآمد شناخته شد. اسبورن خودش نام یورش فکری را ابداع نکرد بلکه اعضای شرکت کننده در جلسه " ایده جویی " آن را " یورش فکری " نامیدند . یورش فکری به معنی بهره گیری از مغز برای یورش به یک مسئله یا پرداختن به یک موضوع است.
تعریف بارش مغزی در فرهنگ لغت وبستر
تکنیک برگزاری یک کنفرانس که در آن سعی گروه بر این است تا راه حل مشخصی را بیابد. در این روش همه نظرات در جمع بندی مورد استفاده قرار می گیرند. روش بارش مغزی امروزه یکی از متداول ترین روش های تصمیم گیری گروهی بوده و موجب گسترش و تحول بسیاری از روش های مرتبط و مشابه شده است. دانشمندان زیادی از جمله اسبورن، کال و همکاران، بوچارد، گچار و همکاران، دلبگ و همکاران، لوئس و نگاندی و سیج در کتاب های خود به این روش پرداخته اند و برای ارتقاء آن کوشیده اند.
بارش مغزی بر دو اصل و چهار قاعده اساسی استوار است:
* اصل اول " مبتنی بر تنوع نظرات است". تنواع نظرات، آن بخش از مغز را که به خلاقیت مربوط است فعال تر می کند تا بر تفکر قضاوتی THINKING JUDJMENTAL خود فائق آید. تفکر قضاوتی در واقع به معنی ارزیابی ها و نظرات تکمیلی نسبت به مطلب مطرح شده است. به این منظور بعد از آن که تمامی پیشنهادات جمع آوری گردید، بررسی و ارزیابی پیشنهادات صورت می گیرد.
* اصل دوم " کمیت، فزاینده کیفیت است" . یعنی هر چه تعداد پیشنهادات بیشتر شود، احتمال رسیدن به یک راه حل بهتر افزایش می یابد.
اسبورن عنوان می دارد پیشنهاد ایجاد شده در ذهن یک فرد عادی در گروه، 2 برابر پیشنهاد ایجاد شده در حالت انفرادی است. در صورتی که قواعد و مقررات مشخصی برای جلسات بارش مغزی در نظر گرفته و رعایت گردد این روش بسیار کارآمدتر خواهد شد.
چهار قاعده اساسی بارش مغزی
قاعده اول ) انتقاد ممنوع
این مهمترین قاعده است و با توجه به این که در جریان بارش فکری، افراد اندیشه های غلط یا صحیح خود را ارائه می دهند هر گونه انتقاد یا اعتراض، روند فعالیت را کُند می کند و فکر آنان را به جای تفکر در مورد موضوع مورد نظر، به سوی انتقاد و حتی واکنش در مقابل انتقاد سوق می دهد و چه بسا به مشاجره منتهی شود.
قاعده دوم ) اظهار نظر آزاد و بی واسطه
این قاعده برای جرأت بخشیدن به شرکت کنندگان جهت ارائه پیشنهادهایی است که به ذهن آنها خطور می کند. به عبارت دیگر در یک جلسه بارش مغزی، تمام اعضا باید جسارت و شهامت اظهار نظر را پیدا کرده باشند تا بتوانند پیشنهاد و نظر خود را بیان کنند. هر چه پیشنهادها جسورانه تر باشد نشان دهنده اجرای موفق تر جلسه است، لذا قضاوت و ارزشیابی در مورد اندیشه و فکر اعضا ممنوع است، چون که مقدار زیادی از وقت جلسه تلف شده و فکر اشخاص را منحرف می کند. در نتیجه، فرصت تفکر و بارش فکری کاهش می یابد.
قاعده سوم ) تأکید بر کمیت
هر چه تعداد نظرات بیشتر باشد، احتمال وجود پیشنهادهای مفید و کارسازتر در بین آنها بیشتر می شود. موفقیت اجرای روش بارش مغزی با تعداد پیشنهادهای مطرح شده در جلسه رابطه مستقیم دارد. در این روش این گونه عنوان می شود که هر چه تعداد پیشنهاد بیشتر باشد، احتمال دسترسی به طرح پیشنهاد کیفی بیشتر است.
قاعده چهارم ) تلفیق و بهبود پیشنهادها
اعضا می توانند علاوه بر ارائه پیشنهاد، نسبت به بهبود پیشنهاد خود اقدام کنند. روش بارش مغزی این امکان را به اعضا می دهد که پس از شنیدن پیشنهادهای دیگران پیشنهاد اولیه خود را بهبود بخشند. آنها همچنین می توانند پیشنهاد خود را با چند پیشنهاد دیگر تلفیق کرده و پیشنهاد بهتر و کامل تری مطرح سازند. یک معلم باید قبل از هر نوع تصمیم و اقدام مدیران، حداقل در جامعه ما که از سیستم آموزشی تبعیت نمی کند، باور داشته باشد که امروزه با فراوانی اطلاعات و قرار گرفتن در دهکده جهانی، نمی توان با شیوه سخنرانی متکلم وحده بود.
الگوی تدریس بارش مغزی
روش بارش مغزی از سوی متخصصان آموزش و پرورش و آموزش خلاقیت، به عنوان روش تدریس حل خلّاق مسائل معرفی شده است و یافته های پژوهشی زیادی اثرگذاری آن را بر روی پرورش مهارت های حل مسأله دانش آموزان به اثبات رسانده است.
در گروه های بارش مغزی، مشارکت اعتلا می یابد، انتقاد و ایرادگیری کاهش می یابد، حمایت اجتماعی افزوده می شود و توانایی دانش آموزان برای انتقال اطلاعات جهت حل مسأله تعیین شده، افزایش و بهبود می یابد. یعنی دانش آموز به راحتی می تواند اطلاعات ذخیره شده در حافظه بلند مدت خود را بازیابی کرده و برای حل مسأله به کار گیرد.
روش تدریس بارش مغزی در عمل به تفکر واگرا و حل مسأله خلّاق یاری می رساند. این روش اعتماد به نفس فراگیران را افزایش داده و باعث می شود تا فراگیران به یک خودباوری مثبتی نایل شوند. خودباوری، اثرگذارترین حالت بر تمام رفتارهای انسانی است. با اطمینان می توان گفت بدون خودباوری و بدون داشتن اعتماد به نفس و شناخت کافی از خود و بدون باور کردن توانایی های خود برای انجام عملی خاص نمی توانیم آن عمل را در بُعد عاطفی یا بُعد شناختی، با موفقیت به انجام برسانیم.
آموزش دادن دانش آموزان با روش بارش مغزی حل مسأله را به نحو خلاقانه ای در آنان بالا می برد. "روش بارش مغزی" می تواند به عنوان وسیله ای برای یادآوری مفاهیم و اصول مورد نیاز برای حل مسأله به یادگیرندگان کمک کند. بارش مغزی در تدریس و یادگیری، کارکردهای مفیدی نشان می دهد و به تسهیل برقراری ارتباط بین راه حل ها و ایده ها می انجامد.
با این روش کلاس درس از حالت تکراری بودن خارج می شود و تنوع و رفع خستگی و ایجاد شادی و نشاط را به دنبال دارد. ضمنا برای ایجاد این گونه فضا در محیط کلاس نیاز به کمی صبر و حوصله و تحمل سروصداست. می توان فضای کلاس را عوض کرد، کتابخانه مدرسه برای این کار می تواند فضای مناسبی باشد.
خلاصه نتایج پژوهش های پارنس (Parnes) و میدو ( Meadow ) ( سالهای 1959-1960) در باره روش بارش مغزی عبارت است از:
* آموزش از طریق بارش مغزی، توانایی حل مسأله را در افراد افزایش می دهد.
* روش بارش مغزی بیشتر از روش های مرسوم آموزشی، به ایجاد عقاید و اندیشه های آفریننده منجر می شود.
* کوشش برای جهت دادن هر چه بیشتر به پاسخ سئوالات طرح شده، به افزایش پاسخ های آفریننده می انجامد.
* دانش آموزانی که دوره های مربوط به حل مسائل با روش بارش مغزی را می گذرانند، در آزمون های آفرینندگی گیلوفورد نمره های بیشتری می گیرند.
شرایط لازم برای روش تدریس بارش مغزی
* هر تعداد از دانش آموزان می توانند در این روش شرکت کنند اما هر چه زمان جلسه کوتاه تر باشد، تعداد شرکت کننده ها نیز باید کمتر باشد.
* تعداد افراد یک گروه معمولا 4 تا 5 نفر مناسب است ولی تا 15 نفر نیز می تواند باشد.
* هر موضوعی که انتخاب می شود باید دانش آموزان اطلاعات مختصری در مورد آن داشته باشند و با انگیزه کافی در مورد آن به ارائه ایده بپردازند.
* همه دانش آموزان باید بدانند که کمیت نظرات ارائه شده بسیار مورد توجه شماست .
* دانش آموزان باید ابتدا با قواعد بارش فکری آشنایی کافی داشته باشند.
مراحل اجرای الگوی تدریس بارش فکری
الف) طرح موضوع
* انتخاب و ارائه یک موضوع یا مسئله
* طرح سئوالات ایده برانگیز
ب) گروه سازی و شرح قوانین
* تشکیل گروه ها
* تعیین سرگروه و منشی
* اعلام قوانین روش بارش فکری
ج) بارش ایده ها
* متمرکز کردن دانش آموزان برروی ارائه و طرح ایده ها
* تأکید معلم بر روی بیان تمامی ایده ها و تعداد هر چه بیشتر آنها
د) طبقه بندی ایده ها
* دسته بندی ایده ها و تنظیم آنها به ترتیب اولویت
* حذف ایده های مشابه و نامناسب
و) ارزشیابی ایده ها
* ارائه ایده های نهایی و پالایش شده
* اصلاح ایده های نادرست از نظر علمی
* قضاوت در مورد ایده ها و تأکید روی ایده های نو و خلّاق
قوانین کار گروهی در روش بارش فکری
1 - هر چه تعداد ایده ها بیشتر باشد بهتر است.
2 - هیچ ایده ای توسط اعضای گروه حذف نمی شود و هیچ ایده ای نادیده گرفته نمی شود.
3 - انتقاد و اعتراض ممنوع است.
4 - قضاوت در مورد ایده ها ممنوع است.
5 - مخالفت ممنوع است.
6 - اعضای گروه باید با توجه به نظرات یکدیگر ایده جدید بسازند.
7 - تمامی ایده ها غیر از شوخی های آشکار، پذیرفتنی است.
8 - سرگروه مسئول برقراری نظم و رعایت نوبت در گروه است.
9 - نظرات غیرعادی و دور از ذهن نیز دارای اهمیت هستند.
مزایا و معایب روش بارش مغزی
با وجودی که روش بارش مغزی بسیار متداول است، لیکن تاکنون به طور خاص در جهت روشن نمودن بهترین شرایط اجرای این روش، تحقیقات کافی صورت نگرفته است.
مزایای این روش عبارت است از :
* با توجه به اصل هم افزایی باعث می شود خلاقیت گروهی مؤثرتر از خلاقیت فردی عمل کند.
* با این روش در مدت زمان نسبتاً کوتاهی، شمار زیادی پیشنهاد حاصل می شود.
معایب این روش عبارت است از :
* ممکن است ایجاد شرایط جهت اظهار نظر آزاد و بی واسطه دشوار باشد.
* گروه معمولا تحت فشار اکثریت قرار گرفته و موجب می شود فرد با نظر اکثریت موافقت کند، حتی اگر قویاً احساس کند که نظر اکثریت اشتباه است.
* اکثر اوقات تمایل گروه بر حصول یک توافق است تا دستیابی به پیشنهادات متنوعی که به خوبی مورد بررسی قرار گرفته باشند، در واقع این حرکت در حال حاضر به خاطر ساختار کلاس، به صورت عادت درآمده است.
* هنگام بارش مغزی، اغلب افراد مواردی بدیهی یا ایده آل را پیشنهاد می کنند و این امر از تلاش آنها برای بحث بیشتر و در نتیجه ارائه پیشنهادات خلّاق می کاهد.
* ماهیت تنوع گرای بارش مغزی، خود به خود مسبّب افزایش پیشنهادات می شود ولی قادر به اصلاح و پالایش ساختاری پیشنهادات نیست.
* اجرای موفقیت آمیز این روش مستلزم شناخت قبلی افراد از مسأله است.
جمع بندی
به نظر می رسد یک روش تدریس که سعی دارد افراد را به تفکر خلّاق وادارد با خودانتقادی و بیان مزایا و معایب روش خود، شفافیت و ارزش لازم برای دقت نظر را دارد. این روش از متداول ترین روش های تصمیم گیری گروهی است و فقط یک روش تدریس نیست و در علم مدیریت برای مدیرانی که به خلاقیت و نقش نیروی انسانی در کار، اهمیت فوق العاده ای قائل هستند، بهترین روش برای دسترسی به نتایج کاربردی جهت افزایش کارآیی یک سازمان یا مؤسسه خدماتی، تولیدی و توزیعی است. طبیعی است که چند نفر همیشه بهتر از یک نفر می اندیشد حتی اگر آن یک نفر نابغه باشد.
با روش بارش مغزی ما قادر خواهیم بود از شکل معلم محوری به سوی مشارکت دانش آموزان کشانده شویم و واداشتن آنان به تفکر واگرا و جمعی، به آنان آموزش خواهد داد که اصل مهم زندگی یعنی مشورت کردن و گوش دادن به نکته نظرات دیگران و استفاده کردن از تجارب افراد حاذق و ماهر و خوش فکر را مدنظر داشته باشند. در این روش خودباوری دانش آموزان نسبت به خود ارتقا می یابد و اعتماد به نفس آنان تقویت می شود، دیگر هیچ دانش آموزی برچسب ضعیف یا ناتوان در یادگیری نخواهد خورد.
یک معلم باید قبل از هر نوع تصمیم و اقدام مدیران، حداقل در جامعه ما که از سیستم آموزشی تبعیت نمی کند، باور داشته باشد که امروزه با فراوانی اطلاعات و قرار گرفتن در دهکده جهانی، نمی توان با شیوه سخنرانی متکلم وحده بود. از سویی آنچه که در زیرِ دستانِ ما در حال تلف شدن و نابودی است استعداد و ذوق و علایق دانش آموزان است و صد البته دوران کودکی و بزرگسالی آنان نیز بدون هر نوع سرمایه گذاری مفید، خط بطلان می خورد.
اگر نوع و ماهیت درس ما به گونه ای است که نمی توانیم با روش های نوین تدریس عمل کنیم، حداقل برای احقاق حق آموزشی دانش آموزان، ماهی یک بار و به تناسب موضوع درس از این روش تدریس استفاده کنیم. عمده مشکل ما تعداد زیاد دانش آموزان و سروصدای غیرقابل تحمل آنان است، اما اگر دقت کنید این روش نیز برای کلاس های پرجمعیت پیشنهاد شده است و با گروه بندی 5 تا 15 نفره می توان کلاس را مدیریت کرد. اما اگر روش بارش مغزی را به خوبی برای آنان تعریف نمائیم، باور کنید که دانش آموزان خود ، شیفته بیان نظرند. چون کسی از آنان جویای فکر و اندیشه نیست و کودکان و نوجوانان هر دو از نادیده شدن رنجورند. آنان اگر احساس مفید بودن کنند و یک معلم با سعه صدر، فقط به نتایج مفید تدریس خود در کلاس درس بیندیشد، مابقی مشکلات خود به خود قابل حل شدن است.
مهم ترین اصول گفت و گو در این روش تدریس رعایت می گردد و برای همین دانش آموزان در مابقی مراحل زندگی خود چیزهای مفید و ماندگار بسیاری یاد خواهند گرفت. از جمله احترام گذاشتن به آرای دیگران و همفکری با آنان، قبول نظرات مفیدتر و خودخواه نبودن، تلاش برای تفکر بیشتر، بکارگیری تمامی توانایی های خود با حواس جمعی بیشتر برای ارائه بهترین ایده، تلاش برای یافتن راه حل و حل مسأله، نومید نشدن در پیدا کردن ایده بهتر. تمامی این موارد شاه کلید یک مدیر خردمند است.
فردا اگر دانش آموز ما کارگر، معلم، مهندس ، پزشک، مدیر، وزیر و یا هر شغل دیگری اختیار کند با پختگی ناشی از چنین روش تدریسی قادر به حل و فصل امور خواهد بود. چنین افرادی از انجام کارهای ثابت و یکنواخت زود خسته می شوند و برای افزایش انرژی و هیجان، خود به خود احساس نیاز به همفکری با همکاران خود خواهند داشت. اصلی که خود ما معلمان در طول خدمت از آن بی بهره ایم و یا نمی دانیم و عارمان می آید بپرسیم و یا می دانیم و نمی خواهیم به دیگران نیز یاد دهیم. که هر دو حالت گویای مشکلات تربیتی و رفتاری است.
از یک سو افراد در هر جامعه باید از یکدیگر یاد بگیرند. هیچ نسلی بنای زندگی خود را بر مبنای صفر تنظیم نکرده است و نمی تواند بکند. از سوی دیگر بهترین منبع برای سرمایه گذاری اثربخش و تحول آفرین، کمیت و کیفیت روش تدریس ما برای کودکان است که قرار است در یک سیستم رشد یابند. با از دست دادن چنین فرصت طلایی، ما در واقع زمان مناسب برای زندگی بهتر را از دست می دهیم و حکم تبعیت و وابستگی مطلق خود را از دانش و توان از ما بهتران تا ابد امضا می نمائیم.
همه ما اعم از وزیر که در جمع بندی روش های تدریس جدید و ارائه کارگاه های آموزشی مفید برای معلمان غفلت می کند، دانشگاه فرهنگیان که در ارائه روش های تدریس نوین به دانشجو معلمان کوتاهی می کند و خود نیز به طور عملی از آنها استفاده نمی کند و به شیوه سنتی تدریس می کند، مدیران و معاونان مدارس که تحمل شنیدن صدای بلند از کلاس درس را ندارند و زنگ کلاس را فرصت استراحت و آرامش خود برای انجام کار تلقی می کنند، یا تمامی معلمانی که مدام تذکر می دهند، مقصر هستیم.
از وزرای قبل و حال می پرسم که چگونه ممکن است دوره های آموزشی به صورت کارگاه و یا مشاوره به تعداد 63 جلسه فقط برای یک نفر خاص یعنی دکتر پریناز بنیسی بگذارند و از دانش و تخصص دیگر روانشناسان باز مانند؟ یا نتایج این دوره های آموزشی نیم بند در کدامین بخش آموزش و پرورش اثرگذار بوده است که ارزش هدر دادن وقت معلمان، مدیران و مشاوران و یا اهمیت هزینه کرد وزارتخانه را داشته است؟
اگر مجموع عوامل درون و برون سازمانی، اعم از نیروهای صفی و ستادی همین امروز به خود نیائیم، فردا برداشت مفیدی از اتلاف سرمایه های امروز خود نخواهیم داشت. با این روش در خلوت تدریس مجازی خود نیز می توانیم به خوبی دانش آموزان را به تفکر و مشارکت هر چه بیشتر واداریم. فقط باید باور کنیم که معلم هستیم و راکد ماندن دانش و سبک تدریس معلمان، موجب ایستایی و انجماد نظام آموزشی و جامعه خواهد بود.
1 ) روش های فعال تدریس. روش بارش مغزی. پانزدهم اسفند 1391. وبلاگ مجتبی نظری.
2 ) زیبا وب. الگوی تدریس بارش مغزی. حمید رضا ترکمندی.
3 ) وبلاگ کلاس خلاق . روش تدریس یورش فکری/ بارش مغزی. 23 آبان 1386. فاضل شاهی آذر
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روش تدریس سنتی ما
روش تدریس سنتی با گچ و بیشتر تخته سبز که تخته سیاه می نامیدیم و با بیان یک طرفه معلم و سی چهل جفت گوش دانش آموزی که گاه شنونده ای با میل و رغبت بودند و گاه با بیزاری، خشم و جبر، شناخته می شد. معلم، عادتی واحد و خاص برای ورود به کلاس درس و ادامه آن داشت، عده ای ابتدا شاید برای فوت وقت یا به لحاظ وسواس عمل، خود به حضور و غیاب دانش آموزان می پرداخت و برخی از مبصر، اسامی غائبین را جویا می شد و تعدادی نیز دفتر حضور و غیاب ناظم مدرسه را مشاهده و امضا می کرد و برخی بی خیال حاضرین و غائبین کلاس بودند. بعد یا درس گذشته را پرسش می کردند و یا ضرورتی بر آن نمی دیدند و مستقیم سراغ درس جدید می رفتند. بی اعتنا به سیر یادگیری دانش آموزان که صورت گرفته است یا خیر! دیدن تکالیف درس جلسه گذشته نیز بخشی از زنگ کلاس را به خود اختصاص می داد و برای این کار در دوره ابتدایی زمان بیشتری نسبت به مابقی دوره ها هدر می رفت.
البته نوع کتاب هم در این میان بر فوت وقت اثر داشت. درس ریاضی بیشتر از مابقی که همیشه مسایلی برای حل شدن داشت. گروهی از دانش آموزان زحمت انجام آن را در منزل کشیده و مرتب و صحیح می نوشتند و تعدادی از روی دست نوشته های همکلاسان خود با چرب زبانی کپی بر می داشتند. کو وقت که معلم با پرسش خود متوجه شود این نوشته ها اصل است یا فتوکپی. یعنی از اول داستان بهره مندی از زحمات دیگران با کپی کردن در این جامعه رسم بوده است. بعد قدری هیس و کوبیدن بر روی میز آلومینیومی سرد و یک پایه شکسته و سپس اگر حس آن بود برخاستن و تدریس درس جدید، و گرنه همان نشسته، سخنرانیِ متن درسِ جدید آغاز می شد. باز برخی از روی کتاب رو خوانی می کردند و عده ای که درس را خوب فهمیده و یا اَزبر کرده بودند از حفظ تدریس می کردند. برخی از گوش ها که نگران سرنوشت و آینده خود بودند تیز و مشتاق و تعدادی در انتظار شیطنت و صحبت با دست راستی و چپی و گاه دانش آموز جلویی و عقبی. محدودیتی برای مانور آنان وجود نداشت. حرفه ای ها از این گفت و گوی پنهانی - آشکار لذت می بردند و تازه کارها با اعتراض و گاه کلمات توهین آمیز معلم، پنچر می شدند. تمام درد آنان عدم تحمل سکوت سنگین کلاس با قدرت معلم بود و چون خود، درس گوش نمی دادند ترجیح می دادند که دیگران نیز گوش ندهند.
در این میان خودِ معلم و برخی از دانش آموزان، مدام ساعت خود را نگاه می کردند که صدای دلنواز زنگ تفریح کی زده خواهد شد؟ به جز تفریح از هر چیز دیگری خبر بود. خرید از بوفه یا خوردن لقمه ای که مادر مهربانش آماده کرده بود و صدالبته گاه صف توأم با سروصدا، در جلوی سه چهار سرویس دستشویی برای 300 دانش آموز! با شیر آب هایی که همیشه چکّه می کرد و برای دختران به خصوص زنگ آخر، دستشویی محلی دنج برای آرایش کردن جهت جلوه گری مابین مسیر مدرسه و منزل بود. عده ای رُژ لب مادر را شکانده و در کیسه فریزر آورده تا رنگی تازه به خود دهند و از رنگ پریدگی حاصل از خستگی کلاس درس رهایی یابند. عده ای واکس را به ابری آلوده و در کیسه نایلونی نهاده و آن را در کلاس درس و در جلوی چشم معلم و در دقایق پایانی زنگ آخر به کفش های خود می مالند. لابد پسران نیز شانه به دست فرق سر خود را راست چپ می کنند که در تلاطم توأمان دو جنس مابین مدرسه و خانه، از دلربایی دختران بی نصیب نمانند. البته نباید نقش پلیس را برای کنترل جریان امن رفت و آمد در جلوی مسیر مدارس دخترانه فراموش کرد. که نگاه خود آنان گاه مزاحم اصلی شمرده می شد. در این میان نجابت و پاکی تعدادی را نباید نادیده گرفت، آنان خود ایمن و خود کنترل بودند.
یک روتینِ ساکنِ جامد. که اگر از دوران بلوغ، قصه تعلیم و تربیت کودکان ما این چنین آغاز شده باشد تا پایان آموزش، دغدغه آموزش در مدارس همین مسایل بوده است. با کمی تفاوت و آغشته به شاهکارها و خلاقیت های جداگانه برای هر دو جنس.
و همان گوش تیزان توسط سرویس مدرسه، سرویس شخصی و یا توسط پدر و مادر خود، به صورت اورژانسی سریع در اوج ترافیک حاصل از ساعت پایانی مدارس محلات شهرمان، به منزل رسانده می شدند تا بعد خوردن ناهار به انجام تکالیف و خواندن دروس برنامه درسی فردا مشغول شوند. اگر زمان تحصیل ما این کارها به اختیار و اراده خودمان انجام می شد، امروز با تحمیل استرس و نگرانی والدین خصوصا مادران انجام می شودکه مبادا دقایقی را از مسابقه شاگرد اول شدن یا قبولی از کنکور عقب بمانند. داشتم دانش آموزی در مدرسه نمونه دولتی که مادرش تمنّا می کرد تا دختر او را در کلاس نصیحت کنم که به موقع استحمام نماید. حسابِ اهمیت استراتژیک برد و باخت تلقین شده را داشته باشید. همان دانش آموزانی که برای بیست و پنج صدم نمره که بیشتر مدعی بودند معلم کسر کرده است، اشک می ریختند و استرس مرضی تحمل می کردند و والدین خود را چون خوره به جان معلم، نتیجه نداد به جان مدیر و معاون مدرسه می انداختند.
او در مدرسه ای خاص که بر اساس نمره معدل بالای 19 ثبت نام کرده بود، تحصیل می کرد. هر چند که خود او با داشتن توانایی ذاتی و یا استعداد اَزبر کردن و با دوپینگ و تزریق زورکی محتوای کتب درسی با معدل 19/99 به اندازه کافی خاص بود. مدارسی همچون تیزهوشان، نمونه دولتی، مدارس غیرانتفاعی یا غیردولتی، شاهد، ایثارگران و غیره که هنگام ثبت نام دانش آموزانی را ترجیح می دادند که والدینی پولدار دارند و معدلی بالای 19. مدارس شاهد و ایثارگران، از فرزندان مقامات و مدیران شهری نیز علاوه بر فرزندان شهدا و جانبازان، جذب دانش آموز داشت.
کادر مدرسه و دانش آموزان مدارس خاص که خاص بودن خود را بیشتر از واقعیت های شهر خود قبول داشتند. شاید هرگز گذرشان به محلات حاشیه نشین و فقیر نشین شهر خودشان نیفتاده بود تا که فقر را با دمپایی دختر و پسر بچه ها بر روی برف زمستانی ببینند و یا عینک شماره ته استکانی او را در دوره ابتدایی با حیرت تماشا کنند که چگونه ممکن است؟ کودکان فقیری که در اوج زمستان مجبورند از خانه های متداخل تو در توی کوچک نهاده شده بر دل کوه ها که با بیست سی پله سنگی فاصله از زمین مدرسه قرار دارند و هر پله بالاتر از قدم های کوچک او می باشد بالا و پایین بروند تا خود را به کلاس درس برسانند که شاید روزنه ای برای رهایی از تمامی فلاکت های زندگی والدین خود بیابند.
حال می رسیم به نتایج قبولی بعد کنکور همان مدارس خاص. مدیران کل آموزش و پرورش استانها افتخار درصد قبولی آنها را و صد البته رتبه های تک رقمی رشته های خاص تر را به نام خود و اگر خیلی سخاوتمند بودند به نام معلمان همان مدارس خاص استان، ثبت تاریخی می کردند و نمودار و آمارهای تبلیغاتی ارائه می دادند. که گاه با این تبلیغات پلی به عالم سیاست می زدند و جناب مدیر کل که طی 12 سال تحصیل این نخبه! غایب اصلی بود اکنون در سایه موفقیت دانش آموزانِ خاصِ مدارسِ خاص، استاندار، فرماندار، نماینده مجلس و .... می شد.
در بین تمامی غفلت های اصولی از پیشرفت های حاصل در متد و روش تدریس که در جهان در حال تحقق بود، ما در پی انجام دائمی روشی خاص، مدافع بودیم و حامی. همان فاصله ای که آنها را بیش از یک قرن از ما در هر حیطه ای جلو انداخت و آنها شدند کشورهای پیشرفته و ما با واژگانی که در برابر واقعیت هیچ اهمیتی نداشت در انتخاب ترکیب مناسب، دچار اختلاف شدیم که بالاخره جهان سوم هستیم ؟ در حال توسعه یا عقب مانده؟
آنان با انتخاب آموزش نوین و برتر، پیشتاز و تولید کننده علم و تکنولوژی شده بودند و در دیپلماسی حرف اول و آخر را می زدند و ما با روش سنتی آموزش خود، مصرف کنندگانی مطیع و چشم بسته برای بازارهای تولید آنان و بازیگرانی کوچک در میدان سیاست بین المللی گردیده بودیم.
ملاحظه می کنید نظام آموزشی طبقاتی و چندگانه ما دقیقا بر حول یک اصل یعنی " خاص بودن " در هر سازوکاری در بطن آموزش و پرورش می چرخیده است. کلی تلاش برای ایجاد رویه ای که فقط محور " خاص بودن " را بدون داشتن صلاحیت ها تعقیب می نمود. مدرسه خاص، دانش آموز خاص، روش تدریس خاص، معلم خاص و...... تا حدی که تمامی میل سیاست گذاران همین آموزش سنتی تک محور، به سوی خصوصی شدن کامل می رفت، چون همین خواص برای تأمین اهداف آنان کافی بود و سرمایه گذاری بر روی دانش آموزان فقیر وقت هدر دادن محسوب می شد.
یادش به خیر قبل از انقلاب، روستازادگان فرصت رشد داشتند و با همت عالی تا درجات مناصب ارشد دولتی، پیش می آمدند. اما امروز فقط با خصوصی سازی آموزش و نقض اصل سی ام قانون اساسی می توان مانع آموزش و پیشتازی آنان شد.
بعدها با فشارهای یونسکو و رتبه های اسفبار بین المللی در آموزش دروسی چون ریاضیات و نظایر آن ، روش آموزش هوشمند را نیز با تبحری ویژه به صورت مشت نمونه خروار است در برخی نقاط خاص! به جریان انداختند که کرونا در نظرم به عنوان نعمتی ضمنی، بر تمامی این قصه پر غصه قلم باطل کشید و همگی در یک واماندگی بدون اراده ، منفعل رها شدیم.
اگر ما نیز قبل از کرونا سیستم آموزشی منتظمی برای خود اختیار کرده بودیم و با روش های جدید آموزشی آشنا شده بودیم، برخلاف بسیاری از کشورهای دیگر درِ مدارس خود را گِل نمی زدیم.
ما مدارس خود را تعطیل کردیم چون ماجرای آموزش خاص ما در بحران کرونایی، رنگ باخته بود. وقتی روش آموزش جامعه ای پویا و بالنده و به روز نباشد، طبیعی است که دانش مدیریت بحران، آشنایی عمومی با نحوه برخورد با بیمارهای مُسری و راهکارهای مناسب جهت پیشگیری آن، تشخیص اولویت ها و امثالهم وجود نخواهد داشت و با تعطیلی مدارس، می توان از تمام مسئولیت ها رها شد.
برخی نام گذاری ها از نبود اصلیت آن در جامعه خبر می دهد ؛ شبکه آموزشی شاد نیز گویای غم های بسیار ما در نظام آموزشی ورشکسته مان بود. بنگاه داری در آموزش سنتی ما خاصیت خود را از دست داد، آموزشگاه های کنکور از هدف اصلی خود یعنی کسب منفعت بیشتر محروم ماندند، درآمد هزار میلیاردی وزارت آموزش و پرورش از برقراری کنکور از دست رفت، مؤسسه های خصوصی تدریس ، تدریس خصوصی معلمان، اراده وزارتخانه بر خصوصی سازی کامل آموزش و پرورش و غیره همگی تعطیل شد.
برای توقف این همه کارکرد نامناسب و بسیاری از موارد دیگر، که صدا و قلم انتقاد از ممانعت اجرایی هر یک عاجز مانده بود، کرونا نعمت بزرگی محسوب نمی شود؟
معرفی سه روش تدریس جدید
باید گفت که هر سه روش زیر، سال ها در مدارس کشورهای گوناگون و توسط بسیاری از معلمان، تجربه شده است. علت جدید عنوان کردن این سه روش تدریس، بازنگری در هر یک از آنها به صورت علمی است. نتایج هر یک از این روش ها به صورت تجربی پیگیری شده و اثرات آن در جریان یادگیری بسیار مؤثر یافته شده است. هدف اصلی رها شدن از شیوه سنتی سخنرانی معلم و معلم محوری در کلاس درس است. از یک سو مشارکت دانش آموزان، موجب یادگیری بهتر و عمیق تر مفاهیم درسی می شود و از سوی دیگر معلم را به هدف اصلی خود یعنی یاد دادن سوق می دهد.
در کشورهایی که پیشرو آموزش نوین هستند امر تعلیم و تربیت و تدریس بر محور تعامل و همکاری مابین معلم و دانشآموز متمرکز شده است. یک معلم باید قادر باشد چیزهای جدیدی یاد بدهد. برای این منظور باید شیوه آموزش جذابی داشته باشد و برای تحقق چنین مسئولیتی باید برنامه ریزی درسی تدوین گردد. شاید کاربرد دائمی این روش ها طی یک سال تحصیلی، با توجه به محتوای برخی کتب درسی و رشته ها، غیرممکن به نظر آید حداقل می توان با ایجاد هماهنگی با مدیر مدرسه، گه گاهی بر اساس این سه روش به کلاس و تدریس خود حس و حالی جدید بخشید. هدف ایجاد روحیه مشارکت دانش آموزان در امر تدریس و با نشاط ساختن کلاس درس است.
روش تدریس اول : آموزش فاصله دار
یادگیری فاصله دار در واقع یک نوع روش تدریس برای تعبیه اطلاعات در حافظه ما از طریق تکرار است. یادگیری فاصله دار نتیجه تحقیقات علوم شناختی است. یکی از خصیصه های این نوع از یادگیری پوشش سریع و فوری محتوا در حداقل زمان ممکن می باشد. هر یک از جلسات یادگیری فاصله دار، دارای سه برونداد است و سه زمان استراحت ده دقیقه ای نیز دارد که در این زمان های استراحت، فراگیران می توانند به بازی ها یا فعالیت های ساده ای نظیر بسکتبال یا بازی های رایانه ای بپردازند و یا به موسیقی گوش دهند. ( البته مدیریت مدت زمان استراحت و نوع سرگرمی، برعهده معلم و یا با انتخاب خود دانش آموزان است و فقط به طور فرض هر دو بیان شده است. ) اگر دانش آموز خود را ناسازگار می یابیم، این ناسازگاری برخاسته از روش تدریس سنتی نادرست ما هست. برخی از معلمان هر دائم در تلاش هستند تا دانش آموزان را مطیع اصول اخلاقی و انضباطی خود یا مدرسه بسازند.
یادگیری فاصله دار شامل سه مرحله زیر است:
1) درون داد اول . استراحت اول
2 ) درون داد دوم . استراحت دوم
3 ) درون داد نهایی
اولین مرحله به صورت بیان یک متن شفاهی می باشد که معلم یا مربی معمولا با استفاده از پاورپوینت حجم زیادی از اطلاعات را ارائه می دهد. دومین برونداد بر روی یادآوری تمرکز دارد. آخرین برون داد نیز بر فهم و ادراک فراگیران تمرکز می کند. (1)
یادگیری فاصله دار، دانشآموزان را تشویق میکند تا بین فعالیت های خود بتوانند به سرعت تغییر وضعیت بدهند و از کاری به کار دیگر مشغول شوند. برای مثال 15 دقیقه آموزش درس سیستم عصبی همراه با پاورپوینت و سپس 10 دقیقه بسکتبال بازی کنند. این روش میتواند نمره دانشآموزان را بهبود ببخشد. این روش کمک میکند تا افراد زمان بیشتری را برای استراحت داشته باشند. اگر بخشهای فشرده برنامه درسی را به قسمتهای کوچکتری تقسیم کنیم دیگر لازم نیست نگران حجم زیاد آن باشیم.
روش تدریس دوم : چهارشنبههای جذاب (انعطافپذیر)
انتخاب روز خاصی از یک هفته برای تدریس چنین روشی، برعهده معلم می باشد. همیشه یادگیری از طریق روش های معمول برای تمام دانش آموزان مؤثر نیست. توانایی های هر دانش آموز با دانش آموز دیگر فرق میکند و بر اساس تفاوت های فردی، هر کدام نقاط ضعف و قوت خود را دارند. معنی و مفهوم چهارشنبه جذاب این است که می شود یک جلسه عمیق و مفهومی در مورد ریاضیات یا موضوعات دیگر در طول کل یک روز به راحتی داشت.
در چهارشنبههای جذاب، معلم تلاش میکند تا اگر دروسی از یک کتاب درسی، برای دانش آموزانی سخت و یا بسیار مشکل بوده است را در کلاس بخوانند و یاد بگیرند. این باعث میشود تا کار دانشآموزان بسیار آسان شده و در زمانی که در مدرسه هستند به راحتی بتوانند روی موضوعی تمرکز کنند و مشکل شان را برطرف کنند.
این بدین معنی است که دانشآموز، زمانی که در منزل روی موضوعی سخت کار میکند و با آن موضوع مبارزه میکند تا به یادگیری دست یابد، شکست نخورده و موفق شود. معلمان متوجه شدهاند که این کار خیلی ساده است و علاوه بر این که میتوانند برنامه درسی هفتگی دانش آموزان را رعایت کنند قادرند به راحتی با کمی تدریس موردی و یا خصوصی دروس را مرور کنند.
داشتن دروس ریاضی و یا زبان انگلیسی در برنامه هفتگی یک کلاس، می تواند به دانشآموزان کمک کند تا از میان مسائل در یک زمان کوتاه عبور کنند و بر آنها پیروز شوند. این روش در میزان یادگیری دانش آموزان و مدیریت زمان توسط معلمان برای تدریس، بسیار مؤثر است.
البته قبل از اجرای هر دو روش ذکر شده می باید در آماده سازی کلاس برای وضعیت جدید، معلمان و دانش آموزان با هم همکاری کنند، که خود این امر بر اشتیاق یادگیری دانش آموزان می افزاید.
روش تدریس سوم : تعامل با دنیای واقعی
در این روش تدریس که آن را تعامل مینامند، دانشآموزان میخواهند با دنیای واقعی آشنایی داشته باشند و هر آنچه را که در حوزههای مختلف زندگی شان اتفاق افتاده است را تجزیه و تحلیل کنند. نه تنها نوعی کارآموزی است بلکه مقرون به صرفه نیز هست و در شغل و حوزههای مختلف جامعه نیز مفید است.
دانشآموزان به بازدید کسب و کارهای محل زندگی خود می روند تا ببینند که دانشی را که یاد میگیرند چگونه در دنیای واقعی بکار میرود.
چند روزی برای این تمرین کنار گذاشته شده و تمام دانشآموزان لباسهای مورد نیاز مشاغل را میپوشند. این ایده برای این است که دانشآموزان را درگیر مفاهیم درسی کنند تا بتوانند آموخته های خود را به دنیای واقعی متصل سازند.
تدریس باید زنده و فعال باشد
هدف از روش های تدریس جدید، بهبود کیفیت آموزش و همچنین شرکت دانشآموزان در فرآیند آموزشی است. نوآوری در هر حیطه ای به معنای پیشرفت و توسعه است. کلاس درس را نمی توان با یک روش ثابت اداره کرد. ویژگی های سنی دانش آموزان از ایستایی و منفعل بودن بیزار است که باعث کُند شدن جریان یادگیری می شود و حتی در بیشتر مواقع اصلا یادگیری صورت نمی گیرد. کلاس درس ما بیشتر بطئی، آرام و خواب آور است تا هیجان و ذوق برانگیز.
مشارکت و هیجان دانش آموز در جریان تدریس، باعث می شود تا میل به یادگیری در وجود او با افزایش آدرنالین برانگیخته شده و او را برای فعالیت بیشتر راغب نماید. قبل از تدریس باید اشتیاق یادگیری در او تحریک شود. جذابیت کلاس و روش تدریس باید بتواند او را از تمامی افکار مثبت و منفی خارج از مدرسه، دور نگه دارد. لحظات بعدی تدریس برای دانش آموز باید قابل پیش بینی نباشد و او با قرار گرفتن در موقعیت های جدید، مجبور به تمرکز بیشتر حواس خود باشد. و گرنه رؤیاها، روح او را از کلاس به سیر و سفر خیالی خواهد بود و جسم جامد او، ارزش تلاش ما را نخواهد داشت. با مهربانی نیز می توان کلاس درس را منظم نگه داشت، نیازی به پیچاندن ابروان برای ترساندن بیشتر آنها نیست. معلم هر اندازه خشک و با صلابت باشد، به همان اندازه از تحقق امر یادگیری دانش آموزان خود دور خواهد ماند. آنان با انتخاب آموزش نوین و برتر، پیشتاز و تولید کننده علم و تکنولوژی شده بودند و در دیپلماسی حرف اول و آخر را می زدند و ما با روش سنتی آموزش خود، مصرف کنندگانی مطیع و چشم بسته برای بازارهای تولید آنان و بازیگرانی کوچک در میدان سیاست بین المللی گردیده بودیم.
روش اول و دوم هم اکنون در آموزش مجازی نیز قابل اجراست. در طول خدمت خود از روش دوم برای یادگیری دانش آموزانی که از سیر طبیعی کلاس عقب می ماندند بسیار استفاده کرده ام. البته همه دانش آموزان با هم در این روش فعالیت می کردند و گرنه با جداسازی دانش آموز زرنگ و ضعیف، آنان حس خوشایندی نخواهند داشت. این روش باعث افزایش اعتماد به نفس دانش آموزان ضعیف می گردد و آنان نیز باور می کنند که قادرند یاد بگیرند. حسی که در جریان آموزش سنتی، آن را تجربه نمی کردند و برچسب تنبل را با خود طی 12 سال تحصیلی یدک می کشیدند.
فقط کافی است خود ما حوصله کافی جهت تجربه روش های آموزشی دیگر و جدید را داشته باشیم و با پیش داوری در مورد وضعیت درسی و یا اخلاقی دانش آموزان، از اجرای آنها واهمه نداشته باشیم.
روش تدریس معلم اگر در همراهی دانش آموزان و با نظارت دلسوزانه او در کل ساعت درسی باشد، هر دانش آموز سرکشی را سر عقل می آورد. اگر دانش آموز خود را ناسازگار می یابیم، این ناسازگاری برخاسته از روش تدریس سنتی نادرست ما هست. برخی از معلمان هر دائم در تلاش هستند تا دانش آموزان را مطیع اصول اخلاقی و انضباطی خود یا مدرسه بسازند.
باید قبول داشت که معلم و دانش آموز هر دو موجود زنده هستند و برای روان سازی امر آموزش به سرزندگی هر دو نیازمندیم. هر تغییر جزئی در روش تدریس، می تواند به بهره وری بیشتر ما منجر شود. ما معلمان باید از هر روشی که بوی سنت و کهنگی می دهد خود را رها سازیم و طرحی نو دراندازیم. حتما شما نیز راهکارهایی برای بهبود روش تدریس خود دارید، چگونه می توان تدریس زنده و پویایی داشت؟
1) یادگیری فاصله دار. منتشر شده در چهارمین کنفرانس بین المللی علوم انسانی و آموزش و پرورش در سال 1397. مرجع دانش.
2) سایت روش تدریس. محمد حافظی نژاد کارشناسی ارشد تکنولوژی آموزشی.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقدمه
در گذشته و شاید همین امروز، برخی از ما که زمانی دانش آموز بودیم و یا تعدادی از دانش آموزان ما عادت نیکویی داشتیم و از وقت آزاد خود برای یادگیری حداکثر مطالب درسی استفاده می کردیم. یعنی قبل از حضور در جلسه بعدی کلاس، درس جدید را مطالعه می کردیم و با آمادگی قبلی و با حضور ذهن، منتظر تدریس معلم خود می شدیم. تعدادی نیز در تابستان و مابین دو سال تحصیلی، دروس سال جدید را از قبل می خواندند. هر چند علم روانشناسی مخالف شکل دوم هست، چون از یک سو یادگیری قبلی مانع یادگیری های جدید می شد و از سوی دیگر تفاوت روش تدریس معلمان آموزشگاه ها با معلمان مدرسه باعث سردرگمی دانش آموز می شد. و ایراد دیگر آن نیز این بود که دانش آموز با امیدواری به یادگیری قبلی خود، تمرکز ذهنی خود را برای همراهی معلم از دست می داد و هنگام پاسخگویی شفاهی و یا کتبی سئوالات معلم دچار مشکل می شد. هر چند توانایی افراد متفاوت است و بحث تفاوت های فردی نیز در این جریان اثر دارد، برخی در هر دو شرایط گفته شده ضرر می کردند و برخی با ترکیبی مناسب، به یادگیری مضاعف دست می یافتند.
این روزها دانش آموزان بیشتر از همیشه نیاز دارند مهارتهای مهم زندگی را در خود تقویت کنند. قدرت رهبری، توانایی حل مشکلات و مدیریت بحران و ..... که همه موارد به عنوان بخشی از این مهارتهای فردی مهم هستند.
یادگیری معکوس، روش خوبی برای تقویت این مهارتها به نظر می رسد. این روش می تواند زمان مفید یادگیری را برای دانش آموزان، افزایش دهد و آن ها را برای نقشهای مهمتری در جامعه آماده کند. البته به شرطی که به چالشهایی که برای معلمان و دانش آموزان ممکن است پیش بیاید، به خوبی فکر شده باشد.
در سالهای اخیر، روشهای آموزش مدرن و غیرسنتی طرفداران زیادی پیدا کرده است. در تمام این متدها یادگیری از حالت منفعل در آمده و دانش آموزان تنها برای گوش کردن درس در کلاس حضور پیدا نمی کنند، بلکه هر کدام وظایف خاصی در کلاس برعهده دارند. در واقع امروزه یادگیری تنها به محیط مدرسه و دانشگاه محدود نمیشود، بلکه هر دانش آموز یا دانشجو وظیفه دارد که در منزل هم فرایند یادگیری را ادامه دهد. یادگیری معکوس یکی از همین روشهای مطالعه و یادگیری مدرن است که تازگی به میزان قابل توجهی رواج پیدا کرده است. یادگیری معکوس همان طور که از نامش پیداست دقیقا معکوس شده روش آموزشی سنتی است. در یک جمله : " انجام کار مدرسه در خانه و انجام تکالیف خانه در مدرسه " را یادگیری معکوس می نامیم. به عبارتی دیگر آموزش سنتی، معلم محور است و تمام مسئولیت کلاس برعهده معلم است اما در یادگیری معکوس، کلاسها کاملا دانش آموز محور بوده و مسئولیت کلاس نیز با آنهاست.
پیشینه تاریخی
سلمان خان بنیانگذار آکادمی خان با اجرای یک برنامهٔ تد در سال ۲۰۱۱ به گسترش کلاس معکوس کمک شایانی کرد. سلمان خان یک آمریکایی بنگلادشی تبار و بنیانگذار آکادمی خان است. خان فارغالتحصیل دانشگاههای امآیتی و هاروارد است. آکادمی خان یک آموزشگاه مجازی کاملا رایگان است.
دو معلم آمریکایی به نامهای " جان برگمن "و " آرون سمز " برای نخستین بار این شیوه را در سال ۲۰۰۶ در کلاسهای خود به کار گرفتند. این دو معلم کتاب یادگیری معکوس در دوره ابتدایی، یادگیری معکوس و....را تألیف نمودهاند که به فارسی ترجمه شده است. اولیای دانش آموزان و خود دانش آموزان نیز می باید نواندیشی و نوگرایی را برای رسیدن به ایده آل های خارق العاده ترجیح دهند. پس عزم ملی لازم است تا ایران را از سنت گرایی مطلق رهایی دهیم.
کلاس معکوس یعنی چه؟
کلاس معکوس ( Flipped Classroom) شکل جدیدی از کلاسهای درسی حضوری است. در این کلاسها، فعالیتهایی که به طور سنتی در کلاس های درس انجام میشده مثل تدریس مطالب اصلی، هر درس در خانه توسط دانش آموزان انجام می شود.
آنان برای یادگیری محتوای دروس از ویدئوهای آموزشی استفاده میکنند که می توانند آن ها را از طریق درس باز آنلاین بزرگ، یوتیوب، وبگاه تد یا هر سیستم آموزش الکترونیکی تهیه کنند و فعالیتهایی که قبلا به طور سنتی در خانه انجام میشد مانند انجام تکالیف و پروژههای درسی، در کلاس انجام می شود. در واقع معکوس نامیده شدن آن به همین دلیل است. به این ترتیب کلاس میتواند مکانی برای تعامل معلم با دانش آموز باشد، یا یادگیری دانش آموزان از هم و انجام کار عملی به شکل گروهی باشد و میتوان تحرک، نشاط و پویایی کلاسهای درسی را افزایش داد. در ایران دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد اسلامی ساری کلاس معکوس را پیادهسازی کرده اند.
مراحل انجام تدریس معکوس با امکانات موجود در ایران :
۱. پیش از آغاز سال تحصیلی از تدریس خودتان فیلم بگیرید.
۲. در آغاز نخستین جلسه فیلمها را در اختیار دانشآموزان قرار دهید. این کار را میتوانید از طریق دیویدی، فلش و یا حتی آپلود در وبگاه هایی مانند آپارات انجام دهید.
۳. از دانشآموزان بخواهید فیلم تدریس را تا جلسه بعد نگاه کنند. در هر زمان و هر مکانی و به هر تعداد که دوست داشتند.
۴. تمرینات و تکالیفی برای کار در خانه به دانش آموز بدهید. حجم این تکالیف خیلی باید کم باشد.
۵. در جلسه بعد، سر کلاس فقط به بررسی تکالیف و حل تمرینات بیشتر می پردازید.
۶. اگر دانشآموزی فیلم را نگاه نکرده بود یا هنوز یاد نگرفته بود با کمک دانشآموزان دیگر و شما می تواند جبران کند.
۷. نیاز نیست شما تمام جلسات تدریس یعنی کل کتاب را به یک باره تدریس کنید و فیلمبرداری کنید. همین که یک یا دو جلسه از دانشآموزان تان جلوتر باشید کافی است.
به همین راحتی میتوانید تدریس معکوس را در کلاس خود اجرا کنید. در شیوه تدریس معکوس، آموزش مستقیم از طریق فیلم یا وسایل آموزشی دیگر و پیش از کلاس انجام میشود و در ساعت کلاس، کارِ گروهی و رسیدگی به نیازهای فردی صورت میگیرد.
چرا آموزش معکوس؟
در سبک آموزشی معکوس دانش آموزان به طور عمیق تری مفاهیم را یاد میگیرند. در نتیجه این نوع از آموزش مسئولیت پذیری دانش آموزان را بیشتر میکند، تعامل آموزشی بیشتر میشود و مفاهیم درسی بهتر انتقال پیدا می کند.
در این شیوه آموزشی نقش دانش آموزان از حالت منفعل پذیرنده به دانش پژوه فعال تغییر پیدا میکند و همچنین فرصت یادگیری، با استفاده از ابزار آموزشی بیشتر میشود. از طرفی ارزشمندترین دارایی معلم دقایقی است که با دانش آموزانش در کلاس می گذراند. پس باید از این زمان به بهترین نحو ممکن استفاده کند. برای دانش آموزان نیز این زمان بسیار ارزشمند است، زیرا اگر با مشکلی مواجه شوند معلم حضور دارد و می تواند آن را برطرف کند. در حالی که معمولا در کلاس های سنتی و متداول، دانش آموزان در خانه و هنگام انجام دادن تکالیف و تمرینات بیشتر است که با مشکل مواجه میشوند و مفهومی را درک نمی کنند و به حضور بیش از پیش معلم نیاز دارند.
اهمیت یادگیری معکوس یا وارونه
در روش سنتی مطالب در کلاس درس و از سوی معلم ارائه میشد و فراگیران باید به صورت همزمان یادداشت برمی داشتند. اما در حالت وارونه می توان در هر کجا و هر زمان دروس را یاد گرفت و ویدئوها را حتی چند بار تماشا کرد و وقت کافی برای یادداشت نکات داشت. در حالت سنتی دانش آموزان نکات بسیاری را از دست میدادند و مجبور بودند که پی در پی جملات معلم را بنویسند. استفاده از ویدئو باعث شد تا معلم تحت کنترل در بیاید و دانش آموزان آزادی عمل بیشتری در انتخاب معلم خود و تماشا و توجه به تدریس او داشته باشند.
در یک کلاس معکوس ، سطوح یادگیری نیز معکوس میشود. به این صورت که افراد در داخل کلاس فعالیتهایی را انجام میدهند که در مدل سنتی در داخل کلاس انجام می دادند. به همین دلیل فرآیند ابداع، نقد، تحلیل و کاربرد در داخل یک کلاس معکوس انجام می گیرد و دانش آموزان در خارج از کلاس به فهم و به یاد سپردن مفاهیم میپردازند.
مسئولیت اجتماعی و آموزش معکوس
آموزش معکوس باعث شده است تا شرایط آموزشی برای افراد کم توان سادهتر شود. مثلا افرادی که وضعیت مالی مناسبی ندارند با این روش میتوانند هزینه کمتری را صرف آموزش خود کنند. البته برای تهیه تجهیزات، همچنان هزینهای به این افراد تحمیل می شود.
اما در خصوص افرادی که دچار ناتوانی جسمی هستند این روش بسیار مفید است. مثلا دورههای آموزشی که زیرنویس دارند فرصت مناسبی برای افراد ناشنوا ایجاد می کند که فنون مختلف را بیاموزند.
افراد با ناتوانیهای جسمی هم با استفاده از آموزش معکوس دیگر با محدودیت حضور در کلاس روبرو نیستند و به راحتی میتوانند در خانه خود آموزش ببینند. در کلاس درس سنتی همواره میان افراد باهوش و افرادی که ضعیف ترند تبعیض ایجاد میشود اما در آموزش وارونه با توجه به این که میتوان ویدئوها را چند بار تماشا کرد و نکات را یادداشت برداری کرد دیگر این محدودیت وجود ندارد.
ابزار مورد نیاز برای آموزش معکوس
آموزش معکوس همانند هر شیوه آموزشی دیگری نیازمند تجهیزاتی است که میتواند خیلی پیچیده و پر هزینه یا کم هزینه و ساده باشد. در واقع یکی از قابلیتهای ویژه این نوع آموزش، فرصتی است که میتواند برای هر شخصی در هر شرایطی فراهم بیاورد. تجهیزات مورد نیاز عبارتند از:
1 . رایانه شخصی
2 . موبایل
3 . پاورپوینت
4 . ویدئوهایی که به وسیله موبایل یا کامپیوتر شخصی ضبط میشوند
5 . ویدئوهای حرفهای تر که در استودیو ضبط میشوند
6 . فایلهای صوتی
7 . فایلهای آموزشی سایتهای آموزش آنلاین و سامانههای آموزشی
شاید بدین طریق دولت و نظام آموزشی کشور ما نیز به جای خصوصی سازی هر چه بیشتر آموزش و انداختن بار سنگین هزینه های تحصیل بر دوش خانواده ها، مجبور به تأمین شرایط مناسب و مساعد کلاس معکوس نماید و عدالت آموزشی در این کشور نیز تحقق یابد. آرمانی که همیشه دست نیازیدنی تلقی شده است و تاکنون گویای واقعیت بوده است.
مزایای یادگیری معکوس
اما این شیوه آموزشی تا چه اندازه میتواند به افراد کمک کند و موجب تقویت یادگیری آنها شود؟ برخی از مزایای یادگیری معکوس عبارتند از:
۱- افزایش استقلال دانش آموزان
در یک کلاس درس سنتی، دانشآموزان مجبورند طبق سرعت و روشی که معلم برای کلاس در نظر گرفته، پیش روند. از طرفی، معلمان هم تحت فشارند که در ساعت محدود کلاس، مطالب زیادی را درس داده و طبق برنامه درسی پیش روند. در نتیجه معلم وقت کافی برای رسیدگی به سئوالات دانش آموزان را نخواهد داشت. حتی اگر فردی سئوال یا مشکلی داشته باشد، به ناچار معلم باید از وقت کلاس زده و پاسخ سوال او را بدهد.
اما در یادگیری معکوس، دانشآموزان میتوانند برای یادگیری مطالب هر چقدر که نیاز دارند زمان بگذارند و فیلمهای آموزشی را چندین بار نگاه کنند. به همین علت هیچ محدودیت زمانی و فشاری بر روی معلمها و دانشآموزان نیست. همچنین در کلاس، معلم وقت کافی برای پاسخ دادن به تمام سئوالات را دارد و وقت بیشتری با دانشآموزان میگذراند.
۲- تقویت سایر مهارتهای زندگی
این شیوه از یادگیری علیرغم تأثیری که بر دانش افراد میگذارد، میتواند برخی از مهارت های فردی آنها را نیز ارتقا ببخشد. برخی از این مهارتها عبارتند از:
2-1 تقویت حس همکاری
در کلاسهایی که از یادگیری معکوس در آن استفاده میشود، نقش دانش آموزان صرفا به حضور آنها در کلاس خلاصه نمیشود. بلکه آنها به کمک کارها و فعالیتهای گروهی، خودشان کلاس را پیش میبرند. بچهها به کمک یکدیگر و با استفاده از تصاویر، کتابها و یا بازی کردن، مطالبی را که در منزل و به کمک فیلمهای آموزشی یاد گرفتهاند را تمرین میکنند. از آنجایی که مسئولیت بیشتر کلاس به عهده دانش آموزان است و معلم نقش راهنما دارد، دانشآموزان باید با همکاری با یکدیگر، فعالیتهای گروهی را انجام دهند و کلاس را مدیریت کنند. این روش باعث می شود حس همکاری در بچهها تقویت شود. حتی در برخی موارد آنها مطالب را به یکدیگر تدریس میکنند. این اتفاق که مرحله آخر هرم یادگیری است، به ثبت بهتر مطالب درون حافظه آنها کمک خواهد کرد.
2- 2 مسئولیت پذیری
مبنای کلاس یادگیری معکوس، فعالیتهای گروهی است. برای این که دانش آموزان بتوانند نقش خود را در گروه به خوبی ایفا کنند، باید از قبل و در خانه آمادگی لازم را به دست آورده باشند. چرا که هر کدام از دانشآموزان در گروه، وظیفه خاصی به عهده دارد که برای پیش بردن کار گروهی ضروری است. به همین علت دانش آموزان نسبت به وظایف خود احساس مسئولیت میکنند و این اتفاق باعث میشود در خانه تمام درسها را مطالعه کنند تا بتوانند عملکرد خوبی در گروه داشته باشند. این موضوع به دانش آموزان کمک میکند که در آینده هم مسئولیت پذیر باشند.
۳. درک عمیق مطالب درسی
در روش سنتی، دانشآموزان معمولا تمام اطلاعات خود در باره درس را از یک منبع که توسط معلم معرفی میشود دریافت میکنند. این یعنی موضوع را تنها از یک جنبه یا دیدگاه بررسی کرده و یاد میگیرند. ولی در یادگیری معکوس، آنها علاوه بر کتاب به فیلمهای آموزشی و اینترنت هم دسترسی خواهند داشت. در واقع آنها به یک منبع بی انتها متصل هستند و میتوانند یک موضوع را از جنبههای مختلف درک و بررسی کنند. معلمان هم میتوانند دانشآموزان را تشویق کنند که ویدیوهای آموزشی دیگر معلمان را نیز ببینند، تا بتوانند آنها را با هم مقایسه کنند. هر چه آگاهی از جنبههای مختلف یک موضوع، بیشتر باشد، درک و فهمیدن آن موضوع آسانتر خواهد بود. پس دانش آموزان از این طریق، درس را بهتر فهمیده و به درک عمیق تری از آن می رسند.
۴- دسترسی آسان به مطالب
در روش آموزش سنتی، دانشآموزان نمی توانند تمام آنچه معلم میگوید را به خاطر بسپارند. در نتیجه آنها همیشه بخشی از مطالب را فراموش میکنند. ولی در یادگیری معکوس، بیشتر یادگیری از طریق کامپیوتر و به ویژه فیلمهای آموزشی صورت میگیرد. این فیلمهای آموزشی همیشه در دسترس دانشآموزان قرار دارد و آنها میتوانند هر زمان که خواستند، آنها را دوره کنند. یک برنامهریزی مناسب که بر اساس " منحنی فراموشی ابینگهاوس " باشد، میتواند به فرد کمک کند تا با مرور اصولی مطالب، آنها را به حافظه بلند مدت خود منتقل نماید.
منحنی فراموشی، کاهش توانایی یادآوری حافظه انسان در طول زمان و نحوه فراموشی اطلاعات زمانی که کوششی برای حفظ آن نشود را نمایش میدهد. یک مبحث مرتبط با قدرت حافظه است که به ماندگاری حافظه در ذهن اشاره دارد. حافظه هر چقدر قوی تر باشد، مدت طولانی تری میتوانیم آن را به یاد بیاوریم. منحنی فراموشی نشان می دهد که معمولا انسانها ناخودآگاهانه در طول چند روز یا هفته، بخشی از اطلاعات جدید یادگرفته شده را از خاطر میبرند مگر این که آن را مرور کنند. منحنی یادگیری خاصیت نمایی دارد، به این معنی که فراموشی اطلاعات در چند روز اولیه در بیشترین حد خود است و سپس میزان فراموشی کاهش مییابد.
این موضوع هنگام امتحانات نیز کمک بسیاری به بچهها می کند، چرا که میتوانند بار دیگر تمام مطالب درس را به طور کامل گوش کرده و دوره کنند. به علاوه اگر کسی در جلسه ای از کلاس غیبت کند، لازم نیست نگران این باشد که مطلبی را از دست داده است. چرا که تمام مطالبی که نیاز دارد به طور کامل در دسترس او خواهد بود. شاید بدین طریق دولت و نظام آموزشی کشور ما نیز به جای خصوصی سازی هر چه بیشتر آموزش و انداختن بار سنگین هزینه های تحصیل بر دوش خانواده ها، مجبور به تأمین شرایط مناسب و مساعد کلاس معکوس نماید و عدالت آموزشی در این کشور نیز تحقق یابد. آرمانی که همیشه دست نیازیدنی تلقی شده است و تاکنون گویای واقعیت بوده است.
یادگیری معکوس چه چالشهایی دارد؟
به طور طبیعی هر متد آموزشی علاوه بر مزایا، معایب و چالشهایی هم دارد که نباید نادیده گرفته شود و اما معایب یادگیری معکوس که عبارتند از:
1 . همان طور که میدانیم مسئولیت کلاس و یادگیری در خانه به عهده دانش آموزان است. پس برای این که متد آموزشی یادگیری معکوس، کاربردی باشد، دانشآموزان میباید به تمام وظایف خود به خوبی عمل کنند و برای یادگیری، انگیزه کافی داشته باشند. چون در غیر این صورت عملا یادگیری صورت نمیگیرد و کلاس به حالت منفعل در میآید. بنابراین برای اجرای متد یادگیری معکوس، نیازمند گروهی از دانشآموزان با انگیزه و مسئولیتپذیر هستیم. افزایش انگیزه برای درس خواندن هم از جمله چالشهایی است که هم معلمان و هم دانشآموزان با آن روبه رو هستند.
2 . از آنجایی که دانشآموزان در طول ترم مطالب را از راه فعالیت و کارهای گروهی یاد گرفتهاند، ممکن است هنگام امتحانات سردرگم شوند و روش درس خواندن برای امتحان را بلد نباشند. برای حل این مشکل، معلم باید دانشآموزان را با تمام شرایط امتحان آشنا کنند، تا در روز امتحان غافلگیر نشوند.
3 . درست است که معلم نقش کمرنگ تری نسبت به دانشآموزان دارد، ولی اگر معلم بیش از اندازه منفعل باشد و با بچهها همکاری نکند، دانشآموزان دلسرد شده و فکر میکنند در مسیر یادگیری تنها هستند.
موارد بالا چالشهایی بود که ممکن است در یادگیری معکوس پیش بیاید. میتوانیم نتیجه بگیریم، برای اینکه یادگیری معکوس به یادگیری بیشتر کمک کند باید هرکس به خوبی وظایفش را انجام دهد مثلا:
معلمان باید:
* در تهیه فیلمهای آموزشی مسئولیتپذیر باشند.
* مطالب را به موقع و مرتب در دسترس دانشآموزان قرار دهند.
* در کلاس همراه دانش آموزان باشند و در فعالیتها شرکت کنند.
* بعد از بارگذاری ویدئو، آن را تحلیل کند. یعنی با توجه به این که کدام قسمت بازدید بیشتری داشته و پر تکرار بوده، متوجه نقاط ضعف دانشآموزان شوند.
و دانشآموزان باید:
* تمام ویدئو و مطالبی که بارگذاری میشود را به خوبی مطالعه کنند.
* نسبت به فعالیتهای گروهی مسئولیت پذیر باشند.
فاصله ما با واقعیت امروز تحول آموزشی در جهان
امروز جوامع مختلف دریافته اند که کلاس درس جهت یادگیری، جامعه پذیری، تعلیم و تربیت دانش آموزان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است و در این بین هر شیوه و متدی برای آموزش داشته باشیم، نقش معلم انکارناپذیر و حذف نشدنی است. اما از سویی دیگر شیوه معمول آموزش، کودکان را فقط مشابه خود ما تربیت می کند و آنان از فراگیری مهارت ها و توانایی های لازم برای زندگی امروز محروم می مانند و این امر تمامی ابعاد زندگی اجتماعی انسانها را تحت الشعاع خود قرار می دهد که در مسابقات و رقابت های جهانی نتایج آن را مشاهده می کنیم.
پس ما نیز باید به اصل مهم ناکارآمدی شیوه های سنتی آموزش خود با محوریت معلم اعتراف کنیم و در تعقیب شرایط کرونایی امروز و مهارت های کسب شده از تدریس مجازی و آنلاین فعلی، نظام آموزشی دوران پساکرونای خود را متحول و مدیریت نمائیم. بازگشت به شرایط و ساختار قبلی آموزش، بدون هر نوع تغییری سازنده و مفید، دامن زدن به تفکر انجمادی و محافظه کارانه ای خواهد بود که احتمال هر نوع تفکر تازه را دلیل براندازی موجودیت خود می داند.
امروز در نظام آموزشی کشورهای پیشرو، برای از بین بردن فاکتور کمبود معلم که دلیل آشکار آن عدم استخدام یک دهه ای معلم در این نظام است و یا برای ترویج دین و دین داری و تعمیم تفکر ایدئولوژیک، پای مردان خدا یعنی طلاب و روحانیون را به مدارس باز نمی کنند.
شاید تعدادی از همکاران به سخن دائمی خود استناد کنند و بگویند دانش آموزان ما رفتارهای هنجارشکن بسیاری دارند که در یاددهی نحوه نشست و برخاست آنان نیز مانده ایم، چه رسد به ترویج یادگیری معکوس برای آنان.
اما اشتباه است که ما این شیوه را از کلاس های آخر آموزش رسمی خود آغاز کنیم. چون آنان در برابر تفکر جدید بیشتر به مقاومت برمی خیزند. شرط اصلی پیاده سازی، ترویج و تعمیم یک متد و روش تازه، شروع از کلاس های ابتدایی است. تا از آغاز با همین سیستم آموزشی تربیت شوند و همه شرایط اجرایی آن را یاد بگیرند. کودکان سریع یاد می گیرند و شرایط موقعیت پیش روی خود را می پذیرند. البته آموزش مهارت های لازم برای تحقق این شیوه به معلمان، وظیفه اصلی آموزش و پرورش است که خصوصا در بین دانشجو معلمان، اصول اولیه آن باید آموزش داده شود.
شاید معلمان مجرب نیز همچون دانش آموزان پایه های بالای تحصیلی مقاومت کنند و همکاری لازم را نداشته باشند که امری طبیعی است. موضوع فقط سن آنان نیست، دغدغه های فکری آنان بیشتر از یک معلم جوان و یا دانشجو معلم است که فرصت سازگاری با متد جدید را برای خود دشوار می یابند. هر چند معتقدم بیشتر ما معلمان، از مجموع توانایی های خود بسیار کم بهره می گیریم و یا از آنها در بالا بردن کارآیی بیشتر خود کمتراستفاده می کنیم. شرایطی که انجماد آموزشی سازو کار آن را شدت می بخشد و روحیه تازگی را در هر حیطه ای در بین ما پس می زند.
فراموش نکنیم که تنها دانش آموزان ما نیستند که قرار است آموزش ببینند، فرزندان ما و فرزندان آنها نیز قرار است در این کشور آموزش ببینند. پس همه با هم و با یک تلاش گروهی و هم رشته ای، در فکر ایجاد بهترین و مناسب ترین شرایط آموزشی باشیم. علاوه بر آموزش و پرورش خواست ما معلمان نیز شرط موفقیت است.
اولیای دانش آموزان و خود دانش آموزان نیز می باید نواندیشی و نوگرایی را برای رسیدن به ایده آل های خارق العاده ترجیح دهند. پس عزم ملی لازم است تا ایران را از سنت گرایی مطلق رهایی دهیم. به امید آن روز.
1) ویکی پدیا. دانشنامه آزاد. کلاس معکوس.
2 ) سایت فرایاد. کلاس معکوس چیست؟
3 ) سایت هوش برتر . یادگیری معکوس چیست و چگونه باعث پیشرفت افراد میشود؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در این یادداشت به آینده ی محتملی خواهیم پرداخت که بر اثر بحران کرونا پیشروی آموزش قرار خواهد گرفت. از دیرباز، بشر همواره بهدنبال راهکاری بوده است تا بتواند آینده را پیشبینی کند. کفبینی و ستارهخوانی از دیرینهترین نمونههای این تلاش بهشمار میروند. اما در سالهای اخیر، بهمنظور پیشبینی عقلانی آینده، اقدام به پایهریزی و گسترش روشهای کمّی و کیفی کردند. آنچه آینده پژوهی را از فالبینی که قدمتی دیرینهتر دارد، متمایز میکند، عقلگرایی است، به این معنی که آیندهپژوه میداند شناخت آینده با قطعیت مطلق ممکن نیست و نیز اذعان دارد که آینده میتواند بسته به تصمیمات مختلف افراد در زمان حال، متغیر باشد.
شناسایی و ارزیابی حالات ممکن آینده اصلیترین رُکن روشهای مختلف آینده پژوهی است، اما بهطورکلی، هیچیک از این روشها ادعایی در پیشبینی آینده ندارند، بلکه هدفشان عموما ًتسهیل شناخت آیندههای ممکن به منظور تصمیمگیری معقولانهتر در زمان فعلی است. علیرغم اینکه با آیندهای نامعلوم مواجه هستیم، بسیاری از تصمیمات را باید همین حالا بگیریم. خیلی اوقات، حتی با اینکه از تأثیر تصمیمات امروز خود بر آیندهمان مطمئن نیستیم، ناچاریم تصمیم بگیریم. اینجاست که روشهای آینده پژوهی با مدیریت عدمقطعیت طی فرایند زیر موجب اتخاذ تصمیمات آگاهانهتر میشوند:
آینده پژوهی، آمیزهای از علم و هنر است. آینده پژوهی یک علم است، چرا که آیندهپژوه باید در تمامی مراحل، از درک مسئله و تحلیل دادهها گرفته تا روش تحقیق و استدلال انتقادی، از روی قاعده عمل کند. آینده پژوهی یک هنر است، چرا که آیندهپژوه باید در همه حال از قدرت تخیل و احساسات خود استفاده کند و هر لحظه در پی فراگیری بینش شهودی باشد.
آینده پژوهی را میتوان متشکل از پنج مرحله دانست. البته، اغلبِ پروژههای آینده پژوهی فقط روی یک یا دو مرحله تمرکز میکنند و سایر مراحل را به پروژههای بعدی اختصاص میدهند. این مراحل پنجگانه عبارتند از:
طبق تحقیقات انجام شده، کارشناسان و متخصصان اصل وجود تأثیرات کووید-19را بر آموزش پذیرفته اند، همچنین از دیدگاه آنان این تأثیرات بسیط و ساده نبوده و دارای ابعاد وسیع و متنوعی است. در ادامه با توجه به نظر اکثر کارشناسان، رویدادها و روند هایی که بیشترین احتمال وقوع را دارند ذکر می کنیم:
شایسته است که مسئولین با آینده پژوهی در امرآموزش تغییرات مناسبی را در این برنامه ها انجام دهند و از این فرصت پیش آمده در دوران کرونا به صورت بهینه استفاده کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
" مدیر باید بکوشد برای هر شغل فرد و مناسب با آن را پیدا کند. هر سازمان به اندازه استعداد کارکنانش شکوفا می شود بنابراین تصمیم مربوط به کارکنان باید درست باشد . "
پیتر دراکر
شنبه 28 فروردین 1400 ساعت 12 قرار است با معاون رسانه ای مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش گفت و گویی داشته باشم.
پس از پایان این نشست و هنگام خروج از وزارت آموزش و پرورش ، جمعیت قابل توجهی از معلمان را مشاهده می کنم که با شور و حرارت تمام در حال سر دادن شعار علیه مسئولان وزارتخانه هستند .
آقای لاشکی معاون حقوقی و امور مجلس وزارت آموزش و پرورش سعی می کند روی یک صندلی بایستد و ضمن دعوت معلمان معترض به آرامش جریان پی گیری امور انجام شده را شرح می دهد .
این معلمان فارغ التحصیل دانشسرایی هستند که مدتی است در صدر اخبار رسانه ها قرار دارند .
گزارش این تجمع در صدای معلم منتشر شد . ( این جا )
وقتی چهره و حرکات برخی از این معلمان که البته در اقلیت هم نیستند را می بینم متوجه می شوم که خیلی با آدم های دیگر جامعه فرقی ندارند . تفاوت فقط در " عنوان شغلی " است .
تعدادی از آن ها چه مرد و چه زن خیلی راحت و با بی تفاوتی از عرض خیابان رد می شوند در حالی که خط کشی عابر پیاده چند قدم جلوتر قرار دارد .
حواس آنان فقط به دوستان و جمعیت معترض است که مبادا شور و حرارت اعتراض فروکش کند و یا یکی دور از چشم دیگران متهم به نامردی و خیانت شود .
در این میان در باغچه جلوی وزارت آموزش و پرورش که ظاهرا فضای سبز قرار دارد مقادیری زباله می بینم .
یکی از این معلمان بطری آب خالی شده خود را به درون باغچه پرتاب می کند .
به او می گویم :
آقا معلم !
باغچه سطل زباله نیست !
او در پاسخ می گوید که سطل زباله ای این جا قرار نداده اند !
به او می گویم که اولا سطل زباله چند متر جلوتر هست . دوم آن که آیا نبود سطل زباله مجوزی برای تبدیل باغچه به زباله دانی است ؟ با قاطعیت می توان ادعا کرد که بحران کمبود معلم که آموزش و پرورش را در حال حاضر درگیر خود کرده و مهم تر از آن سندرم بی سوادی و کم سوادی به ویژه در حوزه " حقوق مدنی و شهروندی " که به معلمان و دانش آموزان سرایت کرده و هنوز دانش آموز و معلم فرضا نمی دانند که چگونه باید در خیابان راه بروند و یا زباله خود را کجا دفع کنند ... این که کیفیت آموزش در نظام آموزشی در میادین علمی و جهانی مانند آزمون های تیمز و پرلز با علامت پرسش های جدی مواجه شده در کنار چالش های دیگر ، ارتباط معناداری با سیطره همین نگاه بر نظام آموزشی دارد
پاسخی نمی دهد . عذرخواهی نمی کند و زباله خود را هم از باغچه جمع آوری نمی کند .
سایر همکاران وی هم با " بی تفاوتی " نظاره گر ماجرا هستند و انگار این چیزها برایشان خیلی عادی و روزمره شده است .
چه تفاوتی است میان فردی که مبادرت به انجام یک کنش اشتباه و ناقض حقوق شهروندی دیگران می کند با دیگرانی که در برابر او سکوت می کنند و چیزی نمی گویند ؟
این ها معلمانی هستند که 30 سال در کلاس های درس به دانش آموزان این جامعه تدریس کرده اند و اکنون برای « مطالبه گری » این جا جمع شده اند .
این گونه صحنه ها را به کرات هنگام تجمع معلمان دیده ام اما این بار دیگر تاب نیاوردم که سکوت پیشه کنم و به آن نپردازم .
( تجمع معلمان حق التدریس )
زمانی که در دانشگاه تحصیل می کردم اساتید رشته مدیریت به کرات در مورد درس " مدیریت منابع انسانی " می گفتند .
گفته می شد که این موضوع در پویایی ، ارتقا و حتی ابقای سازمان نقش راهبردی دارد .
در این جا قصد وارد شدن به مباحث تخصصی در علم مدیریت و در این موضوع را ندارم اما لازم است حداقل تعریفی از این رشته داشته باشم :
« مدیریت منابع انسانی (HRM) فرایندی است که اساساً رویه ها، وظایف، فعالیت ها و سیاست های کلیدی یک سازمان را در رابطه با دارایی های اصلی خود یعنی کارمندان پوشش می دهد، از جمله استخدام، اخراج، آموزش، ارزیابی عملکرد، تدوین سیاست ها و استراتژی های حفظ و نگهداشت کارمندان.
مدیریت منابع انسانی برای توصیف “مدیریت و توسعه” کارمندان در یک سازمان به کار می رود که وظیفه اصلی آن نظارت بر همه امور مربوط به مدیریت سرمایه های انسانی سازمان است. همچنین مدیریت منابع انسانی شامل توسعه و اجرای برنامه هایی است که برای افزایش اثربخشی یک سازمان یا کسب و کار طراحی شده اند. » ( این جا )
« هدف منابع انسانی این است که کار با کارمند انجام گیرد. دیگر هدف آن ها ارزیابی کارکنان است که آیا کارمندی نیز به استاندارد مورد نظر توسط مدیریت رسیده است یا نه. ( این جا )
صاحب نظران علم مدیریت بر این اساس می گویند که درجه کارآمدی یک سازمان و سیستم بستگی به وضعیت و عملکرد مدیریت منابع انسانی دارد چرا که در سازمان ، سرمایه بر اساس " نیروی انسانی " تعریف و تبیین می گردد .
در آموزش و پرورش ما ، محلی به این منظور پیش بینی شده که « مرکز برنامه ریزی منابع انسانی و امور اداری » نام دارد و زیر مجموعه معاونت برنامه ریزی و توسعه منابع است .
با توجه به ماهیت و نوع وظیفه ای که برای این معاونت بر اساس " تاریخچه عملکرد " پیش بینی شده است به نظر می رسد گنجاندن " مدیریت منابع انسانی " به عنوان یک واحد کیفی تناسبی با آن نداشته و فعالیت های آن را به حاشیه خواهد برد .
برای من به عنوان یک دانش آموخته مدیریت این پرسش راهبردی مطرح است که چرا فرضا در آموزش و پرورش زیر شاخه هایی مانند نهضت سوادآموزی ، آموزش و پرورش استثنایی و مدارس غیرانتفاعی باید سمت " معاون وزیر " را داشته باشند اما مجموعه مهمی مانند مدیریت منابع انسانی در حد " مرکز " باشند و یا در نمونه ای هم عرض روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش که حداقل 40 میلیون مخاطب در جامعه دارد در حد " مرکز " باشد اما دوایری که مخاطب چندانی ندارند در چارت سازمانی در جایگاه بالاتری تعریف شوند ؟
مبنای تئوریک مدیریتی برای طراحی چنین ساختار غیرعلمی و ناکارآمدی چیست ؟
اما در کنار این عامل مهم آن چیزی که مهم تر است این است که چرا باید افراد ضعیف و ترسو و فاقد دانش مدیریت منابع انسانی در این حوزه قرار گیرند ؟
آیا روسای قبلی این مرکز که به این سمت گمارده شده اند ، واقعا از علم مدیریت منابع انسانی و تجربه مدیریتی در این زمینه برخوردار بوده اند ؟
بدون تردید اگر در سازمانی با بهترین چارت از افراد ضعیف و ناکارآمد استفاده شود در نهایت آن سازمان به سوی روزمرگی و ناکارآمدی سوق پیدا خواهد کرد و نگاه اداری و روزمره جایگزین نگاه خلاقانه و آینده نگر خواهد شد ، مساله ای که دقیقا خود را در زمینه بحران کمبود معلم نشان داده است .
اگر از ابتدا بر اساس مفروضاتی که بیان شد ساختاری متناسب با مدیریت علمی و کارآمد و توان مند در حوزه مدیریت منابع انسانی وزارت آموزش و پرورش تعریف و تبیین می شد آیا اکنون باید نگران سونامی کمبود معلم ناشی از بی برنامگی و روزمرگی ، در سال های پیش رو بودیم ؟
آیا اگر واحد هوشمند و برنامه ریزی در این مرکز مستقر بود باید پس از یک دهه درگیر بازی " رتبه بندی معلمان " بودیم و معلمان را سر کار می گذاشتیم ؟
آیا چیزهایی که تحت عنوان " آموزش ضمن خدمت " از این مرکز بیرون می آید و به خورد معلمان داده می شوند ، قرینه ای جهانی و علمی دارد و به تعریف " معلم حرفه ای " و " صلاحیت های حرفه ای " انجامیده است ؟
اگر این مرکز وظایفش درست تبیین شده بود و محاسباتش را منطقی و علمی انجام می داد چه نیازی بود که هزاران معلم دانشسرایی در برابر دیوان عدالت اداری ، وزارت آموزش و پرورش و... تجمع کنند و همه مسئولان را به بی کفایتی و بی تدبیری متهم کنند و آن ها هم پاسخی نداشته باشند ؟
هر چند به علت حاکمیت نگاه ایدئولوژیک و سیاست زده بر آموزش و پرورش که قدمتی دیرینه دارد هرگز در این 4 دهه اجازه نداده است تا پارادایم های علمی بر ساختار و محتوای این وزارتخانه عرض اندام کنند .
با قاطعیت می توان ادعا کرد که بحران کمبود معلم که آموزش و پرورش را در حال حاضر درگیر خود کرده و مهم تر از آن سندرم بی سوادی و کم سوادی به ویژه در حوزه " حقوق مدنی و شهروندی " که به معلمان و دانش آموزان سرایت کرده و هنوز دانش آموز و معلم فرضا نمی دانند که چگونه باید در خیابان راه بروند و یا زباله خود را کجا دفع کنند ... این که کیفیت آموزش در نظام آموزشی در میادین علمی و جهانی مانند آزمون های تیمز و پرلز با علامت پرسش های جدی مواجه شده در کنار چالش های دیگر ، ارتباط معناداری با سیطره همین نگاه بر نظام آموزشی دارد .
ژیل دلوز در کتاب هزار فلات (هزار سطح صاف) که با همراهی دوستش فیلیکس گاتاری منتشر نموده، بارها به استعاره ریزوم (زمین ساقه) اشاره نمودهاست.
از دیدگاه ژیل دلوز، ریزوم (زمین ساقه) نمایانگر وضعیت نمادین پسامدرنیسم است و او در نقد فلسفه غرب به این موضوع اشاره کردهاست. ژیل دلوز با اشاره به شکل ظاهری درخت (که تقریباً عمودی و رو به بالا است) و ریزوم (که افقی و دراز کشیده روی خاک به هرسو پیش میرود) میگفت:
ما دو جور نحوه تفکر داریم. تفکر ریزومی و تفکر درختی و این دو با هم بهکلی متفاوتند. تفکر ریزومی، فضاها و ارتباطات افقی و چندگانه و همهجانبه را تداعی میکند اما تفکر درختی با ارتباطات خطی و عمودی و گوش به فرمان سر و کار دارد. گفته میشود دنیای ریزوم گونه اینترنت، تجسم چنین فضای فکری است.
تئوری ریزوم با مجازی سازی و بی مکانی همراه است و عصر جدید که با انقلاب ارتباطات به جهان مجازی و دنیای شبکهای انجامیده، و جهان اینترنت که با فشرده کردن زمان و مکان تاریخی و کنار هم قرار دادن آگاهیهای گوناگون، شبکهای درهم تنیده از اطلاعات ایجاد کردهاست. ترسیمکننده فضای پویا و سرزنده ریزومی است.
در دنیای مجازی همه جا، همینجا است و مجازی سازی (نه بعضی جاها، نه با کُندی و نه با واسطه)، بلکه همهجا، برقی و بی واسطه کارکرد دارد و اخبار و اطلاعات تازه را در اختیار همگان میگذارد. هر نقطهای از ریزوم میتواند به هر نقطه دیگر پیوند بخورد.
فضای مجازی فرصت تعلیم و یادگیری را متکثر خواهد کرد.دیگر لازم نیست یک نهاد یا ساختاری به عنوان متولی امر تعلیم و تربیت و به صورت متمرکز و درخت گونه اقدام به آموزش کند. ریزومها از هر جایی و در هرمکانی ریشه می دواند و ساقه می زنند.دیگر این معلم نیست که به تنهایی و بدون رقیب به امر آموزش بپردازد ، بلکه فضای مجازی ریزوم گونه امکانهای متعددی برای دانش آموز فراهم می کند. او قادر خواهد بود با یک جست و جوی کوتاه به دنیایی از اطلاعات دست یابد.
اکنون ویروس کرونا این مفهوم را به یک باور فراگیر تبدیل کرده است. نظم گذشته حاکم بر مدارس قبل از کرونا ، اکنون فروریزش کرده و فراروایت مدرسه با تهدید روبه رو گشته است.
اجبار کرونا بر استفاده از فضای مجازی به جای آموزش حضوری اکنون چشمها را به دنیای جدیدی از فضاهای ریزوماتیک باز کرده است. دیگر کلاس مدرسه به بی نهایت کلاس درسی به گستره فضای مجازی تبدیل شده است.معلم در این فضا یک معلم نیست ، تعداد بی شماری معلم و روشهای مختلف آموزشی هست که قدرت انتخاب دانش آموزان را بسیار بیشتر خواهد کرد. البته این به معنای نفی و نهی کلاسهای حضوری نیست ،بلکه منظور ظهور و بروز واقعیت جدیدی به نام " بستر فضای مجازی" برای آموزش و تربیت است.این بستر دیگر نه مجازی بلکه واقعی تر از هر زمان جلوه گر شده است. این فضا که اکنون به اجبار و اکراه جایگزین فضای واقعی شده است ، در آینده نزدیک به اصرار و اقبال جایگزین آن خواهد شد. چرا که فرصتهای ریزوماتیک و انتخابهای متعددی برای دانش آموزان تولید خواهد کرد.
نکته مهم این است که متاسفانه به علت حاکمیت ایدئولوژیک بر آموزش و پرورش بسترها و زیرساخت های استفاده از این فضا در آموزش و پرورش ما بنیان نهاده نشده است. لذا برای استفاده از این فرصت ها ،ابزار ناکارآمد و ناکافی وجود دارد.
عدالت آموزشی در زمان کنونی که فراگیری کرونا بخش بزرگی از دانش آموزان را از تعلیم و تربیت مطلوب محروم ساخته است ،حکم می کند که هر چه زودتر باید زیرساختهای بهره گیری از این امکان فراهم آید.
بدون شک پایان بحران کرونا ،پایان دوره استفاده از فضای مجازی برای آموزش نیست .بلکه آغاز دوران جدیدی است که در آن فرصتهای ریزوماتیک دراختیار دانش آموزان قرار خواهد گرفت.در این دوره است که تعاریف مدرسه ، معلم ، نظام تعلیم و تربیت و ... تعریف های جدیدی خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید