تا پیش از مدرنیته تعلیم و تربیت جنبه طبقاتی داشت و متعلق به گروه های اندکی از جوامع بود. طبقه اشراف، الیگارشی های سلطنتی ، درباریان ، روحانیون و کسانی که از ثروت یا قدرت بهره ای برده بودند تحت تعلیم و تربیت قرار می گرفتند.آموزش و پرورش تا پیش از عصر روشنگری به عنوان یک حق عمومی به رسمیت شناخته نمی شد.با شکل گیری و بسط مدرنیته ، آموزش و پرورش به عنوان یک حق عمومی، در کنار دیگر حقوق مردم در قوانین موضوعه کشورها گنجانده شد . عصر پسامدرنیته عصر تنوع انتخابها و گزینش هاست.
دومینوی شکل گیری مدارس مدرن و آموزش و پرورش مترقی مرزهای کشورهای غربی را در نوردید و به دیگر کشورها سرایت کرد. چهره نظام تعلیم و تربیت در اکثریت کشورها، مبتنی بر خاستگاه مدرنیته تغییرات محتوایی و ساختاری یافت.
اکنون که ما با قاطعیت صحبت از آموزش و پرورش رسمی و عمومی می کنیم و دولتها و حاکمیت ها به دنبال بسط ارزشهای حاکم از طریق مکانیسم های جامعه پذیری مندرج در آموزش و پرورش هستند ، نبایستی فراموش شود که آنچه امروز به عنوان حق مسلم مردم فرض می شود ، روزگاری فقط شامل اقلیت زور دار و زر دار بود.اکنون اما روشنگری ها در استیفای حقوق عمومی ، چهره همه جوامع را از بی سواد و کم سواد به سمت کشورهایی با اکثریت باسواد تغییر داده است تا جایی که حتی کشورهایی توفیق محو بی سوادی یافتند.
البته این پایان ماجرا نبود.
تکانه های ناشی از پسامدرنیته و شکل گیری جوامع الکترونیکی و آموزشهای نو ظهور و تحت وب ، آموزش و پرورش عمومی را با چالش های بزرگی روبه رو ساخته است.دانش آموزان امروز به واسطه کاربرد گسترده وسایل ارتباط جمعی، امکان دسترسی به منابع اطلاعاتی و کسب آگاهی از طریق بسترهای ریزوماتیک را به دست آورده اند و گاه به این سبب ، گوی سبقت را از معلمان خود در مسیر دریافت آگاهی و اطلاعات ربوده اند. دیگر این معلم نیست که نقش برتر و دست بالاتر را در امر تعلیم و تربیت دارد. دانش آموز امروزی با یک کلیک و یا لمس یک گزینه به میلیونها دیتا و محتواهای آموزشی دسترسی خواهند داشت ، جایی که شاید معلمان آنها به واسطه تعلق به نسل گذشته کمتر به این منابع دسترسی داشته اند. اینجاست که آموزش و پرورش عمومی ظرفیت های یکه تازانه خود را از دست داده است.
امروزه فضای مجازی، محتواهای مولتی مدیا، بخشهای غیر دولتی مجهز به ابزارهای روز و دیگر امکانات عصر پسا مدرنیته ، امکان یکه تازی نظامهای تعلیم و تربیت رسمی را سلب کرده است.
عصر کرونا این واقعیت که در زیر جلد جوامع بود را به سطح آورد. اکنون همگان با واقعیتی به نام فرصتهای متنوع و متعدد یادگیری روبه رو هستند که دیگر در آموزش و پرورش عمومی خلاصه نمی شود. قدرت انتخاب دانش آموزان متنوع و متعدد شده است.در این فضا هر گونه انحصار در جریان آموزش باعث سرخوردگی نسل جدید خواهد شد. دانش آموزان امروز دیگر خواهان محدودیت در چارچوب مدارس گذشته و اساسا نظام تربیتی گذشته نیستند.
عصر پسامدرنیته عصر تنوع انتخابها و گزینش هاست. داوطلبانه شدن آموزش و پرورش عمومی و رسمی در این شرایط سرنوشت حتمی ماست. آموزش و پرورش رسمی انتخاب قطعی و حتمی دانش آموز امروزی نیست. او اکنون فرصتهای جدیدتر و میانبر های نزدیکتری برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود در دسترس دارد.
بدون ترس و نگرانی از کتمان کردن این واقعیت، بسترهای لازم برای به رسمیت شناختن دیگر انتخابهای دانش آموزان را باید فراهم کنیم.
پس پیش به سوی آموزش و پرورش داوطلبانه !
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان
بنده به دلایل زیر این موضوع را رد می کنم:
۱- درست است که دانش آموز امروزی منابع آموزشی نوین در اختیار دارد، اما نقش معلم کماکان بسیار پررنگ است، چون اولا سواد رسانه ای اغلب داش آموزان پایین است و کشف حقیقت و هدایت دانش آموز به مسیر درست ، و آگاهی بخشی، نیاز به معلمان با تجربه دارد.
۲-آموزش استاندارد از سوادآموزی تا سطح عالی ، نیاز به کتب مدون و برنامه درسی و معلمان توانمند دارد و کسی نمی تواند بگوید من داوطلبانه ریاضی و ادبیات و تاریخ و...را حذف می کنم.
شبکه ها و رسانه های مجازی شاید نوین و پر ابهت به نظر برسند ولی در واقع محتوای بالایی ندارند و امکان ندارد که جای آموزش رسمی را پر کنند.
۳-اتفاقا کرونا ثابت کرد که کارایی آموزش آنلاین و غرحضوری ، در حد هیچ! است و گردانندگان دنیای نوین باید این خیال خام را که انسان آینده ، مجازی مطلق! خواهد بود، از سر به در کنند.
۴-داوطلبانه شدن آموزش ، و حذف معلم و مدرسه قطعا امری محال است و در بهترین حالت شیوه های نوین آموزش می تواند به عنوان مکمل کتب و محتوای رسمی ، مورد استفاده قرار بگیرد.
گردانندگان دنیای مدرن سعی دارند تمام ارزش ها و دستاوردهای انسانی را نابود کند تا به هدف اصلی خود که سلطه پذیری مطلق و آشکار بر جهان است برسند و بر همین اساس نسخه های واحد برای همه کشورها تجویز می کنند و از طریق رسانه های پوچ و خوش لعاب خود تبلیغ و ترویج می کنند: حذف نهاد خانواده وپرورش و نگهداری حیوان و جانور به جای کودک! و تبلیغ دگرباشی و دروغ های کلان در علم خصوصا پزشکی و تحریک زنان در پوشش حمایت از حقوق آنان و توسعه شبکه رسانه ای و.و تشویق به حذف کتاب و آموزش اصولی و رسمی و حضوری وحذف معلم و از بین بردن تفکر و آگاهی و قدرت انتقاد و...از جمله اقداماتی است که در پوشش دلفریب علم ، ترویج می شود تا انسان ها را تبدیل به بردگانی مدرن نماید. برگانی پر مدعا که خودشان هم از وضعیت رقت بار خودشان خبر ندارند و ارباب ها را ستایش می کنند.
سپاس از مطرح کردن این موضوع