شاید اکثر کسانی که قصداقامت طولانی مدت ، تحصیل یا مهاجرت به یکی از کشورهای اروپایی یا آمریکا را دارند و جهت اخذ ویزا به سفارتخانه های کشورهای مذکور مراجعه می کنند ، در جلسات مصاحبه با این سه سوال مواجه شوند:
1 - علاقه ورزشی تان چیست و در چه رشته ورزشی فعالیت دارید؟
2 - رشته هنری تان چیست و به کدام نوع موسیقی علاقه دارید؟
3 - باچند زبان خارجی آشنایید و به چه میزان تسلط دارید؟
در نگاه اول ، این سه سوال، غریب و بی ربط به نظر می رسند، اما با اندکی دقت می توان دریافت که هریک از این سوالات برای سنجش بعدی از ابعاد وجودی انسان، جهت زندگی در دنیای مدرن است . ورزش برای سلامتی جسم ، هنر برای سلامتی روح ، و زبان برای برقراری ارتباط مفید و سالم با جامعه جهانی ، ضرورتی انکار ناپذیر است .
در نوشته حاضر، نگارنده برآن است که اهمیت هریک از سه موضوع ورزش ، موسیقی و آشنایی بازبان خارجی را مورد تحلیل قرار داده، ضعف نظام آموزشی کشور را در پرورش و تربیت فرزندان جامعه، برای نیل به مقاصد مذکور مورد نقد قرار دهد .
متاسفانه باید گفت:
نظام آموزشی رسمی کشور اعم از مدارس و دانشگاه ها، اهمیت عمده را به آموزش های تئوریک می دهند ، گویی غیر از انتقال معلومات نسل پیشین ، رسالت دیگری ندارند. در این صورت معلوم نیست با این روش تک بعدی که بر نظام آموزشی کشور حاکم است، چگونه می توان انتظار پیشرفت و تکامل داشت؟
آیا با این شیوه، می توان گفت که نسل جدید برای زندگی در دنیای فردا تربیت می شود؟ آیا مسوولان امر می توانند انتظار ابتکار و خلاقیت و خلق تفکرات جدید، از نسل جوان را داشته باشند؟
اگر واقعا چنین انتظاری هست، پس چرا از پرورش تک بعدی فرزندان این ملت دست برنمی داریم ؟ چرا نسل جدید را مجبور می کنیم محفوظات نسل قبلی را یاد بگیرند و آن را بی کم و کاست به نسل بعدی تحویل دهند؟
راستی، کجا می رویم و رو به کدام آینده داریم ؟
صاحب نظران اذعان دارند که انسان، برای زندگی موفق، نیازمند پرورش همه ابعاد وجودی خود است. ساختار وجودی انسان ترکیبی از سه بعد جسم، اندیشه و روح است. لذا هرسه جنبه وجودی اش نیازمند پرورش و تربیت است.پرورش تک بعدی افراد، خسارات جبران ناپذیری بر پیکر اجتماع وارد می کند.
می توان گفت:
سلامت جسم، سلامت اندیشه و سلامت روح، سه عنصر اساسی برای کمال انسان هستند. سلامت جسم از طریق ورزش ،تربیت بدنی و تغذیه اصولی به دست می آید. تربیت عقل و اندیشه نیزدر پرتو آموزش های صحیح در خانه و مدرسه و دانشگاه حاصل می شود. به شرطی که قدرت تفکر در افراد رشد یابد. آنچه نظام آموزشی کشور در حال حاضر پی گیری می کند ، رشد حافظه دانش آموزان است و قدرت بالندگی ذهن و اندیشه را بارور نمی کند.
نسل جدید مجبور است اطلاعات نسل قدیم را حفظ کند و بدون اندک دخل و تصرف به نسل بعدی تحویل دهد. چون اگر غیر ازاین باشد در کنکور قبول نخواهد شد و اجازه حضور در محیط علمی و دانشگاهی را نخواهد داشت .گام بعدی تربیت روح است که نشاط زندگی از آن حاصل می شود ، و زندگی را مملو از شور و سرمستی می کند. بدین منظور باید عواطف لطیف انسانی که امانتی الهی هستند رشد یافته و شکوفا شوند، و سپس از طریق تقویت فضائل اخلاقی به مراحل کمال خود برسند. حس نوع دوستی و مهرورزی به بندگان خدا، نیکوکاری، احسان ، گذشت و فداکاری از جمله صفاتی هستندکه اگر در وجود کسی راه یابند او را به شخصیتی رشد یافته و کامل تبدیل می کنند .
1- ورزش، اولین گام برای زندگی موفق
ورزش ، سلامت جسمانی و بهداشت تغذیه، اولین گام در زندگی موفق است ، که بزرگان گفته اند: عقل سالم در بدن سالم است .انسان بیمار غیر از رنج و زحمتی که خود دچار آن است و علاوه بر هزینه هایی که برای درمان بیماری اش متحمل می شود، عملا نیروی کار جامعه را نیز معطل می کند . آری، جسم انسان به تغذیه صحیح، بهداشت و ورزیدگی نیاز دارد. تغذیه بی رویه، بدون رعایت بهداشت و تحرک جسمانی، عاملی مضر برای سلامتی انسان است .
مدارس در ایران به دلیل گرفتاری در نظام آموزشی حافظه محور، در خصوص ارائه اطلاعات کافی در مورد تغذیه صحیح، رعایت اصول بهداشتی، شناسایی و تقویت استعدادهای ورزشی دانش آموزان برنامه ای ندارند. ساعات ورزش معمولا به بطالت می گذرد و یا به جای آن دروس دیگر اجرا می شود .
در نیمی از سال تحصیلی نیز به دلیل برودت هوا در مناطق سردسیری و یا به علت حرارت بیش از حد در مناطق کویری و گرمسیری و عدم سالن های کافی و امکانات ورزشی، ساعات ورزش برگزار نمی شود ؛ آنگاه انتظار داریم تیم های جوانان ،امید و ملی در میادین جهانی بدرخشند ؛ از طرفی هزینه های هنگفتی برای حضور تیم های ملی در عرصه رقابت های جهانی صرف می شود ولی نتایج آن گونه نیست که بتوان بدان امید بست.
همچنین هزینه های زیادی در فصل نقل و انتقال بازیکنان فوتبال صرف می شود تا رضایت نسبی تماشاگران به دست آید، غافل از اینکه این هزینه ها باید از دوره مدرسه شروع شود و در دانشگاه ادامه یابد تا جوانان کشور با سلامت و شادابی کامل، مراحل رشد خود را طی کنند و در نتیجه بتوان ده ها باشگاه برتر و هزاران نفر آماده ی حضور در تیم های ملی و مسابقات جهانی را شاهد بود.
وظیفه نظام آموزشی کشور در امر ورزش
نظام آموزشی کشور باید از طریق ارائه آموزش های لازم در جهت ضرورت حفظ و گسترش بهداشت عمومی، زمینه سلامت نسل ها را تامین کرده و از طریق جدی گرفتن برنامه های ورزشی مدارس و دانشگاه ها ، سلامت عمومی جامعه را تضمین کند. مدارس نباید از نقش کلیدی ورزش غافل باشند. به جای مجبور کردن دانش آموزان به حفظ متراژ و بلندی قله فلان کوه، یا طول رودخانه می سی سی پی ، یا تاریخ تولد و وفات سلاطین و امپراطوران ، بهتر است هر روز دو ساعت از وقت آموزشی مدارس را به تربیت بدنی و شناخت علایق ورزشی دانش آموزان اختصاص دهند .
حتما هر دانش آموز در یک یا دو رشته ورزشی تبحر لازم را به دست آورد تا در آینده بازیکنان تیم ملی در خاطرات خود نگویند که اولین بازی ها و مسابقات را از زمین های خاکی اطراف شهر شروع کردیم و به جای آن ، بگویند عضو تیم ورزشی در مدرسه محل تحصیلم بودم و زیر نظر مربی ورزشی مدرسه ام آموزش دیدم. قطعا اگر چنین اتفاقی بیفتد شاهد برخی بد اخلاقی ها در میادین ورزشی نخواهیم بود و محیط های ورزشی از سلامت کامل اخلاقی برخوردار خواهند شد و در نتیجه خانواده ها شامل پدر ومادر ، دختر و پسر در کنار هم برای تماشای مسابقات وتشویق تیم محبوبشان به میادین ورزشی خواهند آمد.
2- هنرو خلق زیبایی ها، دومین گام برای زندگی موفق
هنر را خلق زیبایی تعریف کرده اند. به عبارت دیگر روح آدمی در مواجهه با زیبایی های طبیعت که دفتر صنع حق تعالی است به درک مفهوم زیبایی نائل می شود و آنگاه که می خواهد به آفرینش مجدد زیبایی دست بزند ، هنر پدید می آید. پس هنرمند کسی است که بهره ای از شناخت زیبایی دارد وگرنه امکان خلق اثر هنری را نخواهد داشت . این هنر می تواند در قالب یک شعر زیبا، یک متن مسجع، یک قطعه ادبی، یک تابلوی نقاشی، عکسی از یک منظره ی طبیعی یا تصویری از صورت و جمال معشوق باشد و گاه نیزبه صورت یک مجسمه ، یک اثر معماری، یک فیلم نامه یا نمایش نامه و بالاخره یک آهنگ زیبا و صوتی دلنشین ظاهر شود. موسیقی یکی از مظاهر و مصادیق هنر است که درآن وزن، صدا و آهنگ، تناسب و هماهنگی، زیبایی و احساس های لطیف انسانی به هم در می آمیزند واثری ماندگار را خلق می کنند.
موسیقی، تلطیف کننده روح انسان
موسیقی تلطیف کننده ی روح آدمی است.انسان ها فطرتا ازشنیدن آهنگ موزون ،نواهای روح نواز، صداهای نشاط آفرین، آواهای طرب انگیز و به طور کلی از نغمه هایی که به کمک تارهای صوتی از سازهای موسیقی یک نوازنده حاصل می شود یا صداهای دل نشینی که از تارهای صوتی حنجره یک خواننده صادر می شود،لذت برده و از آن استقبال می کنند .
علاوه بر نیاز درونی انسان، اصلی ترین الهام بخش او در گرایش به موسیقی،پیام های موسیقیایی جهان آفرینش است که نشانه های آن را در جای جای نظام هستی می توان به تماشا نشست.در صدای پرندگان ، در غرش ابرها، در طوفان و امواج دریاها، در وزش باد، در بارش باران ، در خش خش برگ های پاییزی در زیر پای عابران این موسیقی ها را می توان شنید.
آری، زمزمه و ترنم بلبلان بر شاخسارها، صدای پیچش باد در لابه لای شاخ و برگ درختان، صدای بال های زنبور عسل بر روی گلبرگ ها، چهچهه ی مستانه پرندگان در بهار دل انگیز و... همگی نمونه هایی از موسیقی واحد جهان، وآهنگ تسبیح موجودات است. خداوند جهان آفرین این همه زیبایی و نظم را آفریده و آهنگ و موسیقی را به موجودات عالم بخشیده است.
پس، گوش جان لازم است تا در هماهنگی با آهنگ واحد هستی، صدای تسبیح موجودات را بشنویم.
بالاتر از همه این ها، نظم آهنگ و موسیقی بی بدیل الفاظ قرآن است که بر پیامبر اسلام وحی شده است. علمای بلاغت از آن به عنوان یکی از وجوه اعجاز قرآن نام برده اند. چنانچه همین موسیقی الفاظ قرآن، دلیل اصلی دل نشینی ، جذابیت و حسن تاثیر آیات آن در شنوندگان بوده است و در تاریخ نمونه های زیادی نقل شده است که خیلی از افراد با شنیدن آیات قرآن شیفته و مسحور آن می شدند و ایمان می آوردند.
اینکه امروزه در کشور ما سخن گفتن در باره موسیقی تبدیل به تابو شده است یا عده ای آن را با لهو و لعب اشتباه می گیرند، نیازمند ریشه یابی و نقد منطقی است و در جای دیگری باید بدان پرداخت. اما آنچه مسلم است این است که نمی توان جامعه را از موسیقی محروم کرد .
عدم نگاه شفاف به موضوع موسیقی و عدم ارائه مدل و معیاری قابل قبول برای موسیقی متعالی، و تعیین نکردن حد و مرز موسیقی حرام با موسیقی مجاز باعث شده است که ،اولا موسیقی مبتذل و زیرزمینی رشد کند، ثانیا تصویری سخیف از موسیقی اصیل ایرانی در جهان نشان داده شود که شایسته ملت متمدن ایران با پیشینه ی ریشه دار فرهنگی نیست .
آموزش و پرورش کشور ، اهمیت چندانی به درس هنر ، خصوصا رشته موسیقی نمی دهد و فرزندان این ملت حتی با نام های ساز های ایرانی آشنا نیستند ، چه رسد به این که بخواهند یک وسیله موسیقی را به دست گرفته یا نت های موسیقی را اجرا کنند.
به نظر می رسد به خاطر احتیاط بیش از حد، و برای جلوگیری از آلوده شدن موسیقی اصیل ،به لهو و لعب مجبور شده ایم از اصل آن صرف نظرکنیم . چون دیکته ای که نوشته نشده است ، کسی نمی تواند بر آن ایراد بگیرد ؛ واین راه حلی است که نظام آموزشی کشور آن را ترجیح داده است .
حال اگر بخواهیم برای سریالهای فاخری مثل سریال امام علی (ع) ، یا فیلمی مثل روز واقعه ، موسیقی متن بگذاریم ، تازه متوجه می شویم که چقدر آهنگ ساز ، کم داریم و یا اصلا نداریم .
روان شناسان باور دارند که بسیاری از مفاهیم تربیتی در سنین پایین، به خصوص در مهد کودک ها به کمک موسیقی قابل تعلیم است ، اما چون هنوز نظام آموزشی کشور ، تکلیف خود را با ابزار وآلات موسیقی نمی داند لذا نمی تواند آئین نامه ای برای آن تدوین کند.
3-آموزش زبان خارجی، سومین گام موفقیت
بدون آشنایی با یک یا چند زبان خارجی و بین المللی ،ورود به دنیای علم ودانش و بهره مندی از تکنولوژی های برتر امکان پذیر نیست. هر زبان دنیایی جدید است که در صورت آشنایی با آن ، وارد دنیاها و اسرار نهفته جوامع بشری می شویم. در اثر آشنایی با چند زبان زنده دنیا، قدرت تطبیق و مقایسه ی فرهنگ ها را پیدا می کنیم . می توانیم فرهنگ مشترک جهانی را کشف می کنیم و زبانی مشترک برای گفت و گو بیابیم ، می توانیم به جای دشمنی و جنگ وستیز به تعامل سازنده با همه ی ملل روی آوریم.
بزرگان گفته اند : ( الناس اعداء ماجهلوا . ) انسان ها با آنچه نمی شناسند، دشمنی می ورزند. بشر امروز، برای رهایی از جنگ ها و خشونت ها نیازمند گفت و گو های سازنده است واین هدف بدون آشنایی با زبان یکدیگر ، حاصل نخواهد شد.
متاسفانه ، نظام آموزشی کشور در این زمینه نیز ناموفق است . مدارس ما در آموزش زبان خارجی اعم از عربی یا انگلیسی در پنجاه سال گذشته چه توفیقی به دست آورده اند؟
چند درصد از دانش آموزان بعد از پایان تحصیلات دبیرستانی ، توانایی مکالمه ای ساده به زبان عربی یا انگلیسی را به دست می آورند؟
متاسفانه غیر از کسانی که در کلاس های خصوصی یا آزاد شرکت می کنند بقیه دانش آموزان کشور از به کارگیری چند جمله ساده ، برای برقراری ارتباط با یک فرد خارجی عاجزند ، چه رسد به اینکه بخواهند یک متن علمی بنویسند یا یک مقاله علمی در کلاس درس ارائه دهند.
همه می دانیم که برای آموزش یک زبان خارجی ، دو، سه ماه حضور در یک کشور خارجی و شرکت در کلاس های فشرده آموزش زبان کافی است .
پس ، تمام زمان هایی که در طول دوران تحصیل، صرف آموزش زبان عربی یا انگلیسی در مدارس کشور می کنیم، عملا اتلاف عمر و سرمایه جوانان کشور است و متاسفانه هیچ وقت فکر نکرده ایم که می توان با برگزاری دوره های مشترک با آموزش و پرورش کشور های مختلف ، و اعزام دانش آموزان در ایام تابستان به آن کشور ها ، برای همیشه مشکل زبان آموزی را برای جوانان ایرانی حل کرد ؛ البته اگر واهمه ی این را نداشته باشیم که ممکن است جوانان ما منحرف شوند.
نگارنده معتقد است که ما در تعامل با جهان چیزی از دست نمی دهیم ، بلکه بر عکس، در این ارتباطات ،فرهنگ و تمدن ایرانی ، خصوصا اخلاق اسلامی جوانان ما دیگران را تحت تاثیر قرار خواهد داد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش /
روز چهارشنبه ششم بهمن ماه شورای نویسندگان سخن معلم از محل خبرگزاری پانا دیدار و با سردبیر و نیز کارکنان آن گفت و گو نمودند .
در این دیدار صمیمانه که بیش از یک ساعت به طول انجامید شورای نویسندگان سخن معلم با محمدرضا سیفی سر دبیر خبرگزاری پانا و نیز برخی از اعضای سرویس ها گفت و گو کرده و بر تعامل رسانه ای میان رسانه های مستقل غیردولتی و رسانه های دولتی تاکید نمودند .
در این نشست همچنین موضوعات مختلفی مانند تاریخچه فعالیت خبرگزاری پانا ، ضرورت حضور فعال معلمان در رسانه ها ، آسیب شناسی رسانه های مرتبط با وزارت آموزش و پرورش ، آسییب شناسی ارتباط تشکل های معلمان و رسانه و... مطرح و مورد بحث قرار گرفت .
به گزارش سخن معلم ، شورای نویسندگان سخن معلم بر این باور بود که خبرگزاری پانا نسبت به زمان قبل و مشخصا یک سال پیش در مسائل آموزش و پرورش و معلمان جدی تر ظاهر شده است ضمن آن که از نظر محتوایی و نیز رویکرد انتقادی وضعیت پیش رونده ای را اتخاذ نموده است اما به نظر می رسد تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله نسبتا زیادی دارد .
خبرگزاری پانا از این که فقط تریبون مسئولان وزارتخانه و ستاد باشد باید خارج شده و یک رویکرد مردمی تر داشته باشد .
خبرگزاری پانا باید با کف مدرسه ارتباط برقرار کند و البته این نیازمند تحول در سیاست های رسانه ای مسئولان و مدیران سایر بخش های وزارت آموزش و پرورش است .
همچنین شورای نویسندگان سخن معلم در جهت تاثیرگذاری بیشتر به مسئولان این خبرگزاری پیشنهاد نمود تا مانند سایر رسانه ها و خبرگزاری ها ، در کنار ارائه خبر بخش تحلیل را فربه تر کنند و در این زمینه گفت و گو ( مصاحبه ) با کارشناسان غیردولتی و مستقل را جزء سیاست های این خبرگزاری قرار دهند چون اعتقاد بر این است که در بدنه فرهنگیان و معلمان بحران اعتماد وجود دارد و راه کم کردن این فاصله ( گپ ) میان ستاد و صف در آموزش و پرورش تعدیل سیاست های رسمی موجود و تدوین یک مانیفست مشخص برای کارکرد رسانه ها خارج از سلیقه و نگرش مدیران آموزش و پرورش در حوزه رسانه های مرتبط با وزارت آموزش و پرورش و حتی نشریه نگاه است .
شورای نویسندگان سخن معلم پیشنهاد نمود تا این خبرگزاری با تشکل های معلمان تعامل بیشتری داشته باشد و تدوین یک راهبرد مشخص جهت ارتباط دو سویه میان این خبرگزاری و نیز فعالان تشکل ها احساس می شود ضمن آن که با سیاست های دولت تدبیر و امید نیز هم خوانی وجود دارد .
در پایان ، شورای نویسندگان سخن معلم اعلام نمود که به منظور تثیبت جایگاه رسانه ای معلمان و تغییر نگرش و ذهنیت جامعه و مسئولان نسبت به مقوله آموزش و پرورش ارتباط و تعامل با همه خبرگزاری ها و رسانه های را در دستور کار خود دارد و از زحمات و فعالیت های کارکنان و مسئولان خبرگزاری پانا تشکر و قدردانی نمود .
همچنین گزارش تصویری این دیدار در خبرگزاری پانا در آدرس زیر قابل دسترسی است :
http://pana.ir/Sliding/ViewPhoto-25935.aspx
پایان گزارش /
یکی از معضلاتی که در نوشته ها و پست های دوستان جوانم در دنیای مجازی می بینم متاسفانه " غلط دیکته ای " است.
اینکه نوشتار فارسی دشواری هایی دارد و مثلا چند شکل نوشتار برای یک صامت وجود دارد (مثلا س و ص و ث) توجیه خوبی نیست. چون این مشکلات در زبان های دیگر نظیر فرانسوی و انگلیسی و... هم کمابیش به چشم می خورد. مثلا در زبان فرانسه در بعضی کلمات بعضی از حروف نوشته می شوند اما خوانده نمی شوند !!
مشکل از جای دیگری منشا می گیرد که آن " عدم مطالعه ی نسل جوان " است. نسلی که کتاب نمی خواند و روزنامه نمی خواند و... چشمش به شکل درست کلمات عادت نکرده است. بسیاری از اشتباهات را از روی دست مطالبی که در اینترنت می چرخد کپی می کند و حتی یک بار در کتاب یا منبع قابل اتکایی به شکل صحیح آن کلمه برنخورده است.
از آن طرف وقتی مشکل تشدید می شود که می بینیم خود نسل جوان هم تمایل چندانی به درست نوشتن ندارد و در این سال ها تمام مطالبی که من درباره ی درست نویسی نوشته ام کمترین بازخورد را در بین مطالبم در اینترنت داشته اند و برعکس آن، یک عکس خنده دار از من با باجه ی تلفن افتاده، هزاران بار در بین مردم دست به دست شده و به اشتراک گذاشته می شود.
من فقط توصیه می کنم که کتاب زیاد بخوانید. رمان های خوب را بخوانید. کتاب های جامعه شناسی و روان شناسی و فلسفه را تنها نگذارید. شعر بخوانید و از خواندن هر قالب و جریانی خودتان را محروم نکنید. کتاب " غلط ننویسیم " استاد ابوالحسن نجفی را تهیه کنید و بخوانید و در خانه داشته باشید و مهم تر از همه آنکه گاهی از این تبلت و موبایل و لپ تاپ فاصله بگیرید و به کاغذ و کتاب و... پناه ببرید.
من خودم حتی اینجا که به کتاب دسترسی ندارم سعی می کنم شعرهایم را با خودکار روی کاغذ بنویسم و بنویسم تا از شکل نوشتاری زبان دور نشوم و با خودم جلوی آینه حرف می زنم تا از نحوه ی درست گفتاری دور نیافتم.
یکی دیگر از مشکلات نسل جوان نداشتن اطلاعات عمومی است. مدرنیزاسیون وارداتی و تخصصی شدن امور در همه ی کشورها دارد خلاقیت را به نفع بازدهی نابود می کند و اطلاعات عمومی نسل جوان را کاهش می دهد. برای همین هم هست که ده ها نفر از نسل جوان روزانه از من سوال می کنند شغاد (با فتحه بر روی ش و بر وزن شراب) کیست که در ترانه ای به کار رفته است. نسل جوان من حتی یکی از معروف ترین داستان های شاهنامه یعنی مرگ رستم به وسیله ی برادر ناتنی اش را نخوانده است.
در انتها باید تصمیم بگیریم که از امروز نظام ارزشی متفاوتی خلق کنیم. لایک نشانه ی خوبی یک نوشته نیست. بسیاری از بزرگان هنر و اندیشه ی این سرزمین و حتی جهان، تعداد فالوورهای اینستاگرام و فیس بوک و هر چیزشان از چند هزار نفر فراتر نمی رود اما بازیکن های فوتبال و حتی بازیگران درجه هشت تلویزیون طرفداران چند میلیونی دارند. پس ارزش به راه درست و کیفیت مخاطب است نه تعداد آنها !
ادبیات کلاسیک را بخوانید. ادبیات امروز را بخوانید. شعر و داستان جهان را بخوانید. و بنویسید... هر روز بنویسید... حتی اگر در حد نوشتن خاطرات روزانه باشد. به جای گرفتن عکس سلفی (که البته هیچ اشکالی ندارد) تصویر را با کمک کلمه خلق کنید و بنویسید... در نوشتار هر کلمه ای که شک کردید با یک سرچ ساده در یکی از لغت نامه ها آن را چک کنید. مطمئن باشید در همین سرچ های ساده چیزهای بیشتری هم یاد خواهید گرفت.
این نوشتار را برای اساتیدم ننوشتم که از آنها همیشه آموخته ام. اینها را نوشتم که تلنگری باشد به خودمان که داریم ادبیات و هنر و زبانمان را از دست می دهیم و باید حواسمان باشد.
در انتها بگویم که خود من هم گاهی طرز درست نوشتار یک کلمه ی کم کاربرد یادم می رود. ندانستن عیب نیست. اینکه برای رفع نادانسته هایمان تلاش نکنیم عیب است.
جامعه ما تا چه حد به " گفت و گو " و " اثرات " آن باور دارد ؟
معلمان ما در کلاس ها و در مواجهه با دانش آموزان تا چه از روش " گفت و گو " به منظور تحقق اهداف آموزشی استفاده می کنند ؟
کلیپ ویئویی زیر اثرات گفت و گو را به عنوان یک روش برتر در یک " موضوع اجتماعی " به نمایش می گذارد .
کارگردان بزرگ در یک گفت و گو گفته بود که در زمان کودکی اش دیدن یک تئاتر در سنندج او را متحول کرده است ...
یادمان باشد که اکنون خود دکتر قطب الدین صادقی جهان وسیعی در تئاتر و ترویج فرهنگ انسان دوستی از طریق همین هنر نمایش را به خود اختصاص داده است !
به نقل از گزارش خبرگزاری کتاب ایران ( ایبنا ) دكتر سعيد ناجي در نشست « فلسفه براي كودكان » سال ها پیش گفته بود: بررسیها نشان ميدهد که کودکان فیلسوفتر از بزرگسالانند و سوالات فلسفی آنان شاید هیچگاه به ذهن بزرگترها خطور نكند، چرا كه شرايط آموزشي جوامع، روحيه پرسشگري افراد را با ارايه پاسخهای کلیشهای و اصرار براي قبول آنان از ميان می برد.
این سخن دکتر سعید ناجی از اهمیت والایی برخوردار است و دروازه ی معرفتی دیگری به سوی ما باز نگه می دارد و آن هم متعلق است به جنبه ی عملی مسئله که آبشخور آن تفکری مبتنی بر انسانی زیستن وشکوفایی و ترویج اخلاق های انسانی است.
یعنی پرسش مهم این جاست که آیا همان طور که کودکان (دانش آموزان ) ذهن نسبتا خالی از هر گونه پیش فرض کلیشه ای دارند آیا از لحاظ عاطفی و اخلاقی هم به همین شکل یا مشابه آن نیستند؟
کودکانی که وقتی به مرحله ی نوجوانی می رسند گاهی دست به قتل و سرقت و سایر بزهکاری ها می زنند آیا نمی توانستیم از طریق یک الگوی زیبای عملی آنها را از آن سیاهی ها دور نماییم. وقتی به عاطفه ی آنان و شکوفایی و توانایی شان در بروز رفتار و احساس و عواطف سالم توجه و الگویی عملی نداشته باشیم سر انجام عواطف آنان جز سرگردانی و کج روی می تواند باشد آن هم در دنیای امروزی که سر تا پا خشونت و بی رحمی و فساد موج می زند و برایشان الگو تولید می نماید.
گاهی فلسفه ی کودکان و اهمیت آن به عنوان راه خردورزی کودکان، راهی است که از نظریه و تئوری می گذرد اما در اینجا می خواهم توجه خوانندگان عزیز را به بعد دیگر قضیه جلب نمایم و آن هم توجه و اصلاح دانش آموزان به فلسفه ای است که در عمل انسان مصداق واقعی خود را پیدا می کند .از قدیم تقسیماتی بوده برای فلسفه یکی فلسفه ی نظری و دیگری حکمت عملی و این دو جنبه یعنی تئوری و عمل دو روی یک سکه در نظر گرفته می شوند و هدف بعضی فلاسفه هرچه نزدیک کردن دنیای نظر و عمل است.
آموزش چگونگی تفکر متناسب برای کودکان از طریق آموزش تئوریک مهم است اما توجه به جنبه ی دیگر آن هم مهم است،جنبه ای که در بسیاری از اوقات (نه همیشه ) مهمتر است و تا حدودی زمینه ی رشد بیشتر آن دقیقا شبیه زمینی زراعتی که از لحاظ مساعد بودن خاک پذیرای بذر برای رشد و محصول دهی است.
کودکانی که از یافته های حکمت عملی برخوردار می شوند و الگویی عملی به طور مداوم آنها را همراهی نماید به طور شایسته تر و آماده تری می توانند تفکر عقلانی را در خود نهادینه نمایند. تو گویی هر چه کودکان لطافت روحی بیشتر و قلب پاک تر و مزین به رفتارهای معنوی اخلاقی را دارا باشند به همان اندازه هم آمادگی بیشتری پیدا می کنند برای تفکر عقلانی و آموزش چگونه فکر کردن.
آموزش چگونه زیستن از مجرای الگوهای عملی و آشنایی عینی با جهانی واقعی و یا متاثر از واقعیت می تواند در تئاتر متجلی شود چون کودکان بیشتر از هر موردی دیگر به الگوی عملی و درست یک نوع رفتار انسانی محتاجند و کمتر مثل بزرگان بتوانند از شیوه های دیگر بهره بگیرند برای شناختن خوبی ها و زشتی ها و ناچار به راهنمایی و الگویی عملی نیازمند هستند و تئاتر با خصلت عملی بودن خود، تاحدودی این حفره ی خالی را پرمی نماید.
به نظر نگارنده ، مصداق و عینیت آموزش تفکر و اخلاقی زیستن در جهانی دیده می شود که تئاتر یکی از نماینده های پویای آن است.
ارسطو معتقد بود که تقلید زیباشناسانه از واقعیت، خود به مثابه ی خلق واقیت تازه است.اگر مثل ارسطو به قضیه نگاه کنیم پس می توانیم تئاتر را به مثابه ی آفرینش جهانی واقعی نو در نظر بگیریم که کودکان با نگاه دوباره به آن جهان واقعی و تازه به ترغیب رفتارهای نیکوی انسانی برانگیخته شوند و از زشتی ها دور شوند ؛ چنانچه ارسطو هدف از هنرهای نمایشی را برانگیختن رحم و شفقت و ایجاد ناراحتی و غم در مقابل بدی ها و زشتی ها می داند...
ژیل دلوز فیلسوف معروف فرانسوی یک روز معتقد بود سینما نوعی اندیشیدن است از طریق تصویر. آیا نمی توان تئاتر را هم نوعی اندیشیدن دانست که از دیالوگ و رفتار و نور و صدا و ...تغذیه می کند به هدف واداشتن ما به اندیشیدن دوباره به جهان آفاق و انفس ؟
وقتی از تئاتر به عنوان شکلی از حکمت عملی سخن به میان می آید منظور فلسفه بافی و طرح تئوری فکری و فلسفی با زبان غامض نیست برای کودکان بلکه بی گمان تئاتر موفق برای دانش آموزان از راه همان نمایش رفتار و سایر عناصر نمایش به شیوه ای ظریف و متناسب دنیای کودکان که هم ذهن و فکر کودکان را تحریک کند و هم دل نازک و معصوم آنان را به زیبایی های کرامت انسانی پیوند دهد و زشتی ها را از دید آنان منفور نماید که در واقع وظیفه ی بعضی از مکاتب فلسفی هم رسیدن به چنین اهدافی است (مثلا عمل گرایی).
البته باید تئاتر کودکان هم از لحاظ سوژه و هم از لحاظ ساختار ( فرم ) آن چنان جذاب باشند که بتوانند توانای جذب کودکان و برانگیختن احساس لطیف آنان داشته باشند احساسی که هنوز آن چنان رنگ و بوی تزویر و دروغ و سنگدلی به خود نگرفته است.
تئاتر کودکان نباید تنها زیبایی ها را در خود پر رنگ نماید بلکه در کنار آن هم باید بتواند با ظرافت خاص دنیای کودکان ، زشتی ها و رذیلت ها و سیاهی ها را مجسم نماید تا دانش آموزان از طریق شناخت آنها "شناخت از طریق اضداد" تا حدودی روح زیبایی ها را بیشتر درک نمایند ،البته در این میان توجه به یک عنصر دیگر مهم است آن هم عنصر ساختار یا فرم است.
از لحاظ ساختاری باید این مسئله را در نظر گرفت که تئاتر از طریق همین ساختارش نقض غرض را به دنبال نداشته باشد.گاهی نقض غرض از طریق اجرای دیالوگ ها و حرکات و طراحی دکور و...صورت می گیرد یعنی از طریق دیالوگ و حرکات بازیگران و سایر موارد، ارزش های ثروت پرستی و ابتذال و تمسخر دیگران و رکیک بازی و رکیک گویی (کلمات و حرکات خلاف شأن و ادب) به طور مستقیم یا غیر مستقیم آموزش داده می شود.
امروزه اگر چه در زمینه ی تئاتر کودکان در مدارس و سایر مکان ها کار های موفقی انجام می گیرد و در جشنواره ها مطرح می شود اما بی گمان کافی نیست و نباید فقط محدود به جشنواره و اعطای جوایز به نمایش های موفق شود بلکه باید در اوقات دیگر سال اجراهای مختلف وجود داشته باشد و صاحب نظران این زمینه بیشتر در پیشرفت و گسترش تئاتر کودکان باشند و این کار زمینه را فراهم می کند که هنر نمایش در مدارس و...بیشتر مورد توجه قرار بگیرد .
شاید به سبب در نظر گرفتن ابعاد مهم و ظرافت کاری های تئاتر کودکان است که کمتر نمایشنامه نویسان بزرگ و کارگردانان سراغ تئاتر کودکان می روند چون روحیه و استعداد هنری خاصی می طلبد؛ و یا شاید چنین فکر می کنند که باید برای بزرگترها نمایش بنویسند و اجرا نمایند چون تئاتر جهانی است بیشتر مربوط به بزرگترها است و تنها آنها هستند که هنر و روح تئاتر را درک می کنند ؛ یا شاید احساس می کنند نوعی پس روی و پرستیژی آن چنانی ندارد که برای کودکان بنویسی و کاگردانی کنید که البته اثبات و مشخص نمودن علت بی توجهی نویسندگان بزرگ به تئاتر کودکان مشکل است ؛اما توجه به این حقیقت بدیهی دوباره لازم است چون این کودکان هستند که نسل آینده را مدیریت می کنند؛ نسلی که از همان کودکی و متناسب با دانش و بینش عمیق با هنر نمایش آشنایی پیدا کنند بی گمان الفت بیشتری با اخلاق معنوی و انسانی دارند.
باید بخشی از درس هنر هم که در مدارس تدریس می شود اختصاص داد به آشنایی کودکان در مورد هنر تئاتر و با جرأت می توان گفت که تالیف و تدریس و آشنا نمودن دانش آموزان با این هنر والا از گام های اولیه و اساسی است.
مورد دیگر توجه و اهمیت دادن به رمانهای معروفی است که برای کودکان و نوجوانان نوشته شده اند تا بتوان با اقتباس از آنها نمایش نامه تاثیر گذار و زیبا خلق نمود. ممکن است به هر دلیلی از جمله حجم نسبتا زیاد کتاب یا علاقه نداشتن به خواندن رمان، کودکان موفق به خواندن آنها نمی شوند اما وقتی به کمک کارگردان ها بتوان آنها را به قالب تئاتر در آورد شاید تاثیر و کارای آنها دوچندان بشود.
تمام رمانی که آنها ممکن بود با سختی در چندین روز و در قالب کلمات نسبتا خشک و بدون روح بخوانند اما اکنون روح و دنیای همین رمان را به طور زنده و با تلفیق صداها و نور و حرکات زیبا و جاندار بازیگران نمایش نهایتا در زمانی نزدیک به یک ساعت و نیم، لمس می کنند.
به طور خلاصه در هر جا بحث آموزش و هنر و الگوها مطرح است همان جا باید تئاتر کودکان سخنی برای خود داشته باشد تا در راستی اهداف تربیتی گام موفق و کارآمد برداشته شود.
افلاطون در طراحی مدینه ی فاضله اش نهادینه کردن خوبی ها در دوران کودکی را پایه و اساس می داند و (البته به رغم مخالفت افلاطون نسبت به هنر) در این راستا آشنایی با تئاتر از همان دوران کودکی شاید بتواند نقش شایانی داشته باشد برای آشنا ساختن کودکان جهت تربیت و آشنا ساختن بیشتر با واقعیت های انسانی و تغییر و کمک به آنها برای تغییر دیدگاه و رفتار خود.
به هر تقدیر وقت آن است که با اطمینان ایمان بیاوریم به اینکه جای تئاتر کودکان در نظام تعلیم و تربیتی ما همچنان خالی است و گام های باید برداشته شود برای پر کردن همین حفره ی مهم حکمت عملی دنیای کودکان.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در دهه 80 شمسي قرار بود همايشي درباره آسيبشناسي تربيت ديني در آموزش و پرورش تشكيل شود. در آستانه تشكيل اين همايش با عدهاي از صاحب نظران اين عرصه گفتوگوهايي ترتيب داده شد. از آنجا كه مطالب اين گفتوگوها از اهميت زيادي برخوردار است ؛ سعي داريم گزينش يا كامل اين گفتوگو را كه در سايت شوراي ملي آموزش و پرورش آمده به هم وطنان و بهويژه خوانندگان چشمانداز ايران تقديم كنيم. باشد كه به سرنوشت بيش از 11 ميليون دانشآموز بيش از اين توجه شود.
در اين شماره گفتوگوي آقاي دكتر عليمحمد حاضري با دكتر محمدعلي نجفي وزير اسبق آموزش و پرورش را ميآوريم.
* مستحضر هستيد كه همايشي باعنوان «آسيبشناسي تربيت ديني در آموزش و پرورش» در حال برگزاري است و يكي از برنامههايي كه در آن پيشبيني شده اين است كه با كساني كه در سالهاي گذشته مسئوليت و نقشي در فعاليتهاي تعليم و تربيت و آموزش و پرورش كشور داشتهاند، در مورد كاستيها و ضعفهاي دستگاه تعليم و تربيت در حوزه تربيت ديني مصاحبههايي انجام بشود و سعي شود كه تحليل خود آنها و علتهايي را كه براي كمبودها احتمالاً، تشخيص ميدهند از آنها بشنويم.
جنابعالي يكي از كساني هستيد كه به خصوص در بحثهاي مربوط به تغيير نظام در دوره جناب آقاي اكرمي نقش فعالي بهعهده داشتيد و از چهرههاي شاخص ستاد تغيير نظام بوديد؛ بعد از پايان كار اين شورا و تصميماتي كه اتخاذ كرد نيز بهعنوان وزير آموزش و پرورش عملاً مجري همان سياستها و تصميماتي شديد كه از قبل به عنوان عضو ستاد به آنها دسترسي پيدا كرده بوديد. لطفاً بهعنوان يك صاحب نظر و دستاندركار در حوزه تعليم و تربيت ديني، بفرماييد تا چه اندازه فعاليتها و اقدامات انجام شده را با توفيق همراه ميدانيد و اگر كاستي وجود دارد شما حجم و ميزان آن را تا چه حدود مي دانيد؟
- در اينكه توفيق زيادي نداشتيم يا احتمالاً توفيقات ما كم بوده ظاهراً اتفاقنظر وجود دارد. حتي برگزاري همايشي كه شما به آن اشاره كرديد خودش يك نشانه و دالي است بر اينكه به هر حال در حوزه دست يابي به اهداف با كاستيهاي جدي مواجه بودهايم اما صرف اعتراف يا توجه به اين عدم توفيق چيزي را روشن نميكند. مسئله مهم اين است كه بررسي كنيم و ببينيم چرا چنين پديده اي به وجود آمده است.
به نظر بنده، بررسي اين مسئله، مهم و كليدي است و شما بايستي در اين همايش به آن بپردازيد. من كه در طول سالهاي نسبتاً طولاني در اين ارتباط مسئوليت مستقيم يا مسئوليتهاي جانبي داشتم، ريشه موضوع را در اين ميدانم كه امور تربيتي كه عملاً بايد متكفل امر تربيت ديني در آموزش و پرورش باشد در آن زمان بيشتر به مسائل سياسي ـ گزينشي و نه لزوماً تربيتي به معناي اعم آن ميپرداخت.
منظور اين است كه امور تربيتي بيشتر نقش چشم و گوش وزارت آموزش و پرورش و ساير دستگاههاي اجرايي را به عهده گرفت تا تربيت (ديني) و اصلاح رفتار و مواضع فكري دانشآموزان.
امور تربيتي مدارس يكي از منابع مهم گزينش وزارت فرهنگ و آموزشعالي در امر كنكور بود كه به آنها مراجعه مي شد.
در حقيقت به جاي اين كه امور تربيتي همّ خود را معطوف تربيت ديني دانشآموزان بكند بيشتر نقش گزارشگر يا بايگان عملكرد ديني و تربيتي دانشآموزان را عهده دار بود.
به هر حال اين نقش با آن نقشيكه در ابتدا تعريف ميشد، يك تفاوتهايي داشت و طبيعي است كه به نتايج و دستاوردهاي مطلوب هم نرسيد. البته در اينكه مجموعه كسانيكه از ابتداي انقلاب در امور تربيتي جمع شدند اكثراً افرادي زبده، مستعد و علاقهمند به نظام و متعهد به اخلاق و فرهنگ ديني بودند هيچ ترديدي نيست. اگر ما انتقادات و اشكالاتي مطرح ميكنيم از باب اين نيست كه آنان خداي ناكرده سوءنيت داشتند يا به اصطلاح آدمهاي درستي نبودند.
بحث اين است كه اين نيت و اين هدف خير توسط كساني كه با دلبستگي و علاقهمندي هم وارد شده بودند با چه روشهايي و با چه دانش و شناختي پي گرفته شده است.
بنابراين اگر اشكال و ايرادي هم وجود داشته باشد به نظر من در روش و فقدان توان كارشناسي و علمي بوده است. به هر حال اين دوستان درك درست و جامعي از اهداف تربيتي و شيوههاي تربيت ديني به معناي عام آن و تربيت به معناي خاصش نداشتند و اين مسئله باعث شد كه يك نوع شكاف نسبتاً عجيبي در بدنه آموزش و پرورش ايجاد شود. يعني مسئولان امور تربيتي يا كسيكه بهعنوان نماينده امور تربيتي در مدرسه بودند فاصله عظيمي با مدير مدرسه و با بقيه معلمين مدرسه و نهايتاً دانشآموزان پيدا كردند. در حالي كه اگر قرار بود تربيت ديني در مدرسه صورت بگيرد بايد اين تيم و اين جمع با هم، چنين هدفي را دنبال ميكردند؛ اما مربي تربيتي يك طرف قرار گرفت و بقيه هم يك جريانِ احتمالاً رقيب در مقابل او قرار گرفتند و همه مراقب هم و تا حدودي اخلالگر در كار يكديگر شدند.
خلاصه روشن بود كه اينبار با اين شكاف به سرمنزل نميرسيد و اين فاصله روي سوژه تربيت، يعني دانشآموز، اثر منفي خود را قطعاً ميگذاشت. حالا اين شكاف و اين فاصله و اين ناهماهنگي كه اشاره كردم تنها در مورد فضاي حاكم بر مدرسه است ولي بايد اين را هم اضافه بكنيم كه دانشآموز بعضاً با شكاف بزرگي بين آنچه مدرسه ميخواست و آنچه خانوادهاش ميخواست نيز مواجه بود. يعني ممكن بود اصلاً انتظارات تربيتي كه خانواده ها داشتند با آنچه كه مدرسه ميخواست هماهنگ نباشد و تقريباً تلاشي هم صورت نميگرفت كه اين تيم مدرسه در تعامل با خانواده به هماهنگي و همسازي برسد.
حالا ، نهتنها تعامل با خانواده نبود بلكه درون خود مدرسه هم، با چنين شكاف عظيمي كه وجود داشت، اين تعامل برقرار نبود. آن وقت در حقيقت دانشآموزاني كه سوژههاي تربيتي ما بودند در ميان اين دو شكاف عمده ـ شكاف بين خانواده و مدرسه و شكاف بين بخشي از مدرسه با بخشي ديگر از مدرسه ـ معلوم بود كه سردرگم ميمانند و احتمالاً هم تحتتأثير آن جوّ غالب كه در حقيقت در مقابل امور تربيتي و در تعارض با انتظارات و اهداف آن بود قرار بگيرند. اين وضعي بود كه عملاً كارشناسان و مسئولان امور تربيتي را بهعنوان يك جريان منزوي شده يا يك جريان منفك و منفعل از كل پروسه تعليم و تربيت معرفي مي كرد.
* سؤال ديگري مطرح است، با توجه به بروز علائمي از ضعف يا كاستيهاي كاركرد امور تربيتي كه در همان سالهاي اول انقلاب به ويژه در دوره قبل از آقاي دكتر اكرمي ظاهر شد، بحث تغيير نظام آموزش و پرورش و اين كه امور تربيتي بهعنوان يك جزء حاشيهاي از كل جريان آموزش و پرورش نميتواند زياد موفق باشد، مطرح شد. آقاي دكتر اكرمي هم در برنامهاي كه براي اخذ رأي اعتماد به مجلس داد اين بحث را جزو اهدافش مطرح كرد. انتظار مجلس و فضاي جامعه هم بهگونهاي بود كه نيازمند و مشتاق چنين امري بود و اين را بهعنوان مزيّت كار آقاي دكتر اكرمي ارزيابي كرد و شايد يكي از دلائل رأي نسبتاً خوبي هم كه به آقاي اكرمي دادند همين باشد.
به هر حال بعد از اين كه آقاي اكرمي وزير شدند، حالا دقيق يادم نيست، شايد يكي دو سالي هم از كار ايشان گذشت، بالاخره بحث تغيير نظام جدي شد و يك شورايي به نام «شوراي تغيير بنيادي نظام آموزش و پرورش» تشكيل شد. آنهايي كه در جريان كار اين شورا و مباحث و مذاكرات آن قرار داشتند ميدانند كه شورا در يك نگاه كلي به دو جناح يا دو تركيب نسبتاً متفاوت تقسيم ميشد. عدهاي از افراد و اعضاي شورا كساني بودند كه بيشتر دغدغه مباحث تربيت ديني داشتند و مأموريت تزكيه و بهاصطلاح مزكّيكردن دانش آموزان را بهعنوان هدف اصلي آموزش و پرورش ميشناختند و از تغيير نظام، بيشتر، اصلاح جهتگيري و عملكرد وزارت آموزش و پرورش را مورد توجه قرار ميدادند؛ اما جريان ديگري كه نوعاً از كارشناسان بدنه وزارت آموزش و پرورش و بعضاً هم از صاحب نظران دانشگاهي و مرتبط با امور تعليم و تربيت بود، خيلي در اين وجه توجهي نشان نميدادند، بلكه بيشتر بحثهاي ساختار و تشكيلات آموزش و پرورش، موانع و مشكلات اجرايي آن، سلسله مراتب و يا مقاطع تحصيلي موجود را مورد نظر داشتند. به هرحال يك چنين فاصلهاي در اين شورا احساس ميشد.
حالا تحليل من اين است كه بعد از اينكه مسئوليت وزارت به شما رسيد درواقع از مجموعه مباحثي كه در اين شورا صورت گرفته بود و تركيب و جناحي كه در آنجا موجود بود، آن جناح كارشناسي با وزيرشدن شما پررنگتر شد يا بهاصطلاح وزنش و نقشش چربيد و آنچه عملاً بهعنوان تغيير نظام آموزش متوسطه دنبال شد، در حقيقت رفع كاستيهاي اجرايي و ساختاري وزارت آموزش و پرورش بود تا بحثهاي مربوط به مكانيزم تربيتي و مباحث جهتگيريهاي ارزشي حاكم بر وزارت آموزش و پرورش. شما بهعنوان كسيكه هم درون آن شورا بوديد و هم بعداً مسئوليت وزارت را برعهده داشتيد اين تحليل و اين نگاه را چقدر تأييد ميكنيد يا به چه صورتي آن را توجيه ميكنيد؟
- بله! من نه به اين سختي و با اين مرزبندي كه شما اشاره كرديد، ولي اجمالاً دوكوهانهبودن اين شورا را تا حدودي تأييد ميكنم. در مجموع چنين دوگانگي در گرايش و تركيب را ميشد احساس كرد. واقعيت اين بود دوستانيكه بهاصطلاح و در تعبير شما بهعنوان دوستان ارزشگرا مطرح بودند، آرمانها، شعارها و اهدافي داشتند كه خودشان خيلي مكانيزم تحقق و اجراي آن را به نحو شفاف و روشن نميدانستند يا دستكم جناح مقابل يا گروه مقابل چنين احساس ميكرد كه اينها يك انتظارات و ارزشهاي شعاري را مطرح ميكنند كه تحقق و پي گيري آن در اجرا و روش عملياتيكردن آن خيلي مشخص و روشن نيست. گروه دوم هم بيشتر به واقعيت امر آموزش و پرورش و مسائل و مشكلات جاري و موجود در دستگاه تعليم و تربيت توجه داشت كه تازه در همان مورد هم آنقدر واقعيتهاي مربوط به كتاب و برنامه درسي و كمبود فضاي آموزشي و كمبود معلم و ساعت كار و حقوق و مزايا و... غلبه داشت كه خيلي به بحثهاي كيفي و جهتگيريهاي ارزشي توجه نميشد و يا كمتر توجه ميشد؛ حداقل اين كه در پس ذهن آنها، اين مسائل از نظر اولويت، بعد از رفع اين تنگناهاي اجرايي قرار داشت. لذا اين بود كه اين دو گروه تا حدود زيادي كمتر زبان همديگر و نياز يكديگر را ميفهميدند.
شايد اين مثال يا تعبير براي رساندن اين وضع بد نباشد كه قضيه اصلاحشدن وزارت آموزش و پرورش يا نهاد آموزش و پرورش و دينيشدن امر تعليم و تربيت (به عبارتي تعليم و تربيت اسلامي) قصهاش در كشور ما چيزي شبيه قصه اقتصاد اسلامي است. بدين معنا كه آنهايي كه اقتصاد ميدانستند خيلي از چند و چون اسلاميبودنش خبر نداشتند و آنهاييكه سفت و سخت دنبال اسلامي بودنش بودند، اقتصاد نميدانستند، تقريباً اين دوگانگي در آموزش و پرورش هم به چشم ميخورد.
اسلاميها خيلي به مباني علمي تعليم و تربيت آگاهي و وقوف نداشتند و بهخصوص جنبههاي اجرايي نظرات و ايدهآلها و پيشنهادهاي خود را كمتر ميديدند و برعكس آنهاييكه اين وجوه را ميدانستند از وجوه اسلامي تعليم و تربيت غافل بودند و توجه چنداني به آن نداشتند.
تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو باشیم، صبحها به همه سلام كنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و...
اما سادهترین و ضروریترین مسائل زندگی را به ما یاد ندادند.
کجا به ما آموختند که چگونه نفس بكشیم، چگونه اضطراب را از خود دور کنیم، موفقیت چیست، ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با مخالف چگونه رفتار كنیم...؟
در كودكی به ما آموختند كه چموش نباشیم، اما پرسش گری و آزاداندیشی و شيوههای نقد را به ما نياموختند.
داگلاس سیسیل نورث، اقتصاددان آمریكایی و برندۀ جايزۀ نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۳میگوید: «اگر میخواهید بدانید كشوری توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و كارخانههای آن كشور نروید. اینها را بهراحتی میتوان خرید یا دزدید یا كپی كرد. میتوان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد كرد. برای اینكه بتوانید آیندۀ كشوری را پیشبینی كنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید چگونه آموزش میدهند.
اگر كودكان شان را پرسش گر، خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفت و گو و تعامل و برخوردار از روحیۀ مشاركت جمعی و همكاری گروهی تربیت میكنند، مطمئن باشید كه آن كشور در چند قدمی توسعۀ پایدار و گسترده است.»
از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزي» به آموزش نیاز دارد. بخشی از سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.
آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شكل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!
به ما حتی نگاه کردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر میرویم و وقتی به خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم دربارۀ آنچه دیدهایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیدهایم».
همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی كه بر آهن وزیده است. اگر حرف مولوی درست باشد كه «فرع دید آمد عمل بیهیچ شک/ پس نباشد مردم الا مردمک»، باید بپذیریم كه آدمیت ما به اندازۀ مهارت ما در «نگاه» است.
جان راسکین، آموزگار بزرگ نگاه، در قرن نوزدهم میگفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان اجباری میکردم تا بچهها قبل از اینکه به نگاههای سرسری عادت کنند، درست نگاه کردن به اشیا را بیاموزند.» میگفت: «کسی که به کلاسهای طراحی میرود تا مجبور شود به طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیقتر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت میرود تا در طراحی پیشرفت کند.» (آلن دو باتن، هنر سیر و سفر، ص269)
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفته بودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم. انسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشیهای غارنشینان نشان میدهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.
من پدرانی را میشناسم كه در آتش محبت فرزندان شان میسوزند و برای رفاه و آسایش آنان سر از پا نمیشناسند، اما تا دهۀ هفتاد يا هشتاد عمرشان ندانستند كه فرزندانشان بیش از خانه و ماشین، به آغوش گرم او نیاز دارند و او باید آنان را لمس میكرد و میبوسید و دست محبت بر سر و روی آنان میكشید.
بسیارند پدرانی كه نمیدانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم كنند، به اندازۀ یكبار در آغوش گرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و اعتماد به نفس نمیدهد.
در جامعهای که از در و دیوار آن، سخن از حق و باطل میبارد، کسی به ما یاد نداد که چگونه از حق خود دفاع کنیم یا چگونه حق دیگران را مراعات کنیم و مسئلۀ «حق و باطل» را به حقوق افراد گره نزنیم.
عجایب را در آسمانها میجوییم، ولی یکبار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدهایم.
نگاه کردن، شنیدن، گفتن، نفس کشیدن، راه رفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به معلم و آموزش دارند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
.... تغییر دادن زندگی ، کار آسانی نیست
لحظه هایی خواهد آمد که به خود شک خواهید کرد
خدایا ، چرا ؛ چرا این اتفاق برای من می افتد
بسیار مهم است که باور داشته باشید شما منحصر به فرد هستید
افراد بسیاری هستند که علاقه به شکایت کردن دارند اما نمی خواهند هیچ کاری برای موقعیت خود انجام دهند
عقیده دیگران درباره شما
نباید تبدیل به واقعیت زندگی شما شود
زمان زیادی را با مردم صرف می کنید ، زمان زیادی صرف می کنید تا این که مردم از شما خوششان بیاید
من شما را به چالش می کشم تا زمانی را صرف خودتان نمایید ...
این کلیپ ویدئویی را حتما ببینید.
گام های مهم در ارزشیابی پویا و رشد دهنده :
این گام ها که به تفصیل به آن ها اشاره خواهد شد برای ارزشیابی تمام آزمون ها در تمام دروس مانند : کتبی – عملکردی ، مدادکاغذی ، شبیه سازی شده، نمونه کار، تشریحی ، چهار گزینه ای ، جاخالی ، کامل کردنی و هم چنین تکالیف به کار می روند.
این گام ها هم در ارزشیابی فرآیندی کاربرد دارند و هم در پایانی .
لذا برای روشن شدن مسئله، این گام ها را در ارزشیابی متن املاء یک دانش آموز به کار می گیریم .
گام اول ؛ شناخت اهداف و انتظارات و نشانه تحقق آن ها : در این گام معلم و حتی دانش آموز باید از اهداف و انتظارات این موضوع آموزشی آگاه باشند . البته برای معلم این آگاهی باید فراتر از آگاهی دانش آموز بوده و در این خصوص ما باید قبلا اطلاعات لازم را دراین مورد به دانش آموز داده باشیم . بدین گونه که دانش آموز بداند که معلم از او چه انتظاری دارد و یا به زبان ساده تر معلم از او چه می خواهد؟ مانند معیارهای درست نویسی چیست که دانش آموز باید رعایت کند و انتظارات دیگر .
دومین گام ؛ جمع آوری اطلاعات : معلم برای ارزشیابی متن املاء نیازمند جمع آوری اطلاعات است .بنابراین معلم برای این که متوجه شود که متن املاء طبق انتظارات و اهداف نوشته شده یا نه ، می بایست اطلاعاتی در مورد املاء کسب کند . لذا متن املاء را به درستی مشاهده می کند ( نه فقط نگاه سطحی ) ؛ جملات و کلمه های نوشته شده را بررسی می کند و آن ها را با معیارهای لازم می سنجد .
در مورد نوشته ها از دانش آموز پی پرسد که چرا این کلمه را این گونه نوشته ای . مثلا چرا ( سارا ) به شکل ( س ا را ) ؟ چرا از خط خارج شده ای ؟ و اطلاعات مفید گوناگون دیگر . جمع آوری این اطلاعات به ما نشان می دهد که دانش آموز چگونه یاد گرفته است .
سومین گام ؛ تحلیل و تفسیر اطلاعات : حالا معلم به عنوان یک ارزشیاب حرفه ای اطلاعات زیادی مختص به این دانش آموز در اختیار دارد . بنابراین آن ها را تحلیل و تفسیر می کند تا علت اشتباهات دانش آموز را پیدا کند چون بدون تحلیل این اطلاعات نمی تواند داور خوبی باشد و داوری کند که جایگاه واقعی فعلی این دانش آموز در یادگیری املاء کجاست .
چهارمین گام ؛ داوری و تصمیم گیری: حالا معلم با توجه به تحلیل و تفسیر اطلاعات به دست آمده و هم چنین شناختی که از وضعیت یادگیری این دانش آموز به دست آورده ، می تواند به عنوان یک داور آگاه قضاوت کند که علت اشتباهات دانش آموز چه بوده است ؛ مثلا : هنوز مفهوم صدای غیر آخر با آخر را تشخیص نداده است ، یا این که علت خط خارج شدن از خط زمینه ضعیف بودن ماهیچه های انگشتان اوست یا این که حافظه دیداری او ضعیف است و موارد دیگر ...
بنابراین این معلم است که باید تشخیص دهد مشکل دانش آموز چیست زیرا از او شناخت خوبی دارد و توانایی ها و ضعف های او را می شناسد . حالا در این جا که ضعف ها مشخص شد و معلم به کج فهمی های دانش آموز پی برد می بایست تکلیفی مناسب برای رفع هر کدام از مشکلات مطرح شده طراحی کند و از اولیاء هم کمک بگیرد .
حالا چگونه تکلیفی طراحی نماید این دیگر بستگی به درایت و اطلاعات حرفه ای معلم دارد .
پنجمین گام ؛ بازخورد : در این گام باتوجه به گام قبلی که ضعف ها مشخص گردید معلم تصمیم خود را که همان ارائه تکلیف مناسب برای رفع مشکل است دراختیار اولیاء و دانش آموز قرار می دهد و بر فرآیند انجام تکلیف نظارت می نماید . انجام تکلیف را در جلسات بعدی مشاهده می کند و از دانش آموز ارزشیابی مجدد به عمل می آورد و او را همین طور به حال خود رها نمی کند تا اطمینان حاصل کند که اشکالات او برطرف شده است.
در خاتمه یادآوری می شود که این ارزشیابی فرآیندی را می شود برای تمام دروس به کار برد حتی نوشتن یک کلمه یا انجام یک تقسیم توسط دانش آموز. دراین صورت است که ارزشیابی در خدمت یادگیری قرار می گیرد و یادگیری عمقی و پایدار به وقوع می پیوندد.
همکاران گرامی توجه داشته باشند که زمان صرف شده برای اجرای این گام ها بستگی به مهارت معلم و ویژگی های خاص هر دانش آموز دارد .
یک توصیه به همکاران :
اگر ارزشیابی این گونه انجام شود مطئمن باشید افت تحصیلی در بین دانش آموزان به شدت کاهش می بابد .
مشکل این جاست که در امتحانات بیشتر به نتیجه فکر کرده و کمتر برای رفع مشکلات یادگیری دانش آموزان برنامه ریزی می نماییم . فراموش نکنیم که ارزشیابی باید در خدمت یادگیری باشد و اگر این گونه تفکری نداشته باشیم به خطا رفته ایم .
انباشته شدن یادگیرهای ناقص و کج فهمی های دانش آموزان ، آن ها را مایوس و ناتوان می سازد . این در صورتی است که اگر به موقع ارزشیابی درست انجام می شد اکثر دانش آموزان در حد توانایی خود توانمند و امیدوار می شدند .
لذا مسئولان ، برنامه ریزان و دلسوزان تعلیم و تریبت بدانند که وظیفه مدارس ما و در کل سیستم آموزش و پرورش ، تربیت افراد ناتوان و ناامید نیست !
بنابراین هوشیار باشند که حرمت و جایگاه نامناسب فعلی معلمان زمینه ی این نوع تربیت را فراهم نکند که متاسفانه شواهد این گونه نشان می دهد ...
پس باید به فکر چاره بود .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید