به دنبال شکست های سنگین ایران از روسیه و قراردادهای ننگین گلستان و ترکمن چای ، دولت مردان ایران به این نتیجه رسیدند که باید برای مواجهه با تمدن غرب به مدرن سازی در عرصه های گوناگون کشور دست یازند. آنها برای مدرن سازی و ترقی و ایجاد اصلاحات در جامعه ،امر آموزش را ضروری تشخیص دادند و به همین خاطر از هیات های غربی برای آموزش نیروهای نظامی بهره بردند و دانشجویانی را برای فراگیری علوم مختلف به خارج اعزام کردند.
با آغاز سلطنت ناصرالدین شاه ؛ میرزا تقی خان امیرکبیر ، صدراعظم ترقی خواه او دارالفنون را تاسیس کرد. امیرکبیر با هوشمندی تلاش کرد معلمان دارالفنون از کشورهای بی طرف باشند. کاژرپلوی ایتالیایی و علی اکبر خان نقاش باشی معلمان هنری و نقاشی دارالفنون بودند.
به هر حال دارالفنون باتلاش های امیر کبیر تاسیس شد و به رغم کارشکنی های گسترده و عزل و قتل امیر کبیر به عنوان یک نهاد آموزشی نوین در تاریخ کشور ماندگار شد .هر چند همه ی اهداف امیرکبیر بر آورده نشده بود اما این نهاد منشا ء تحولات غیر قابل اغماضی گردید و هنر آموزش را به سمت نوین و مدرن هدایت کرد و آموزش هنر نیز از این تحولات و تغییرات بی نصیب نبوده است .
تا قبل از دارالفنون آموزش مکتب خانه ای رایج بود اما مدرنیته مجال دیگری برای آموزش می طلبید. خلق این فضای جدید نیازمند موقعیت شناسی و حمایت همه جامعه بود ،اما مخالفت برخی با ورود آموزش مدرن و عدم تلاش لازم در راستای بهسازی آن، آموزش و پرورشی ناکارآمد و ناکارایی را به وجود آورد و اکسیر علم و گوهر هنر در سرزمین اندیشه و هنر به قهقهرا رفت و این داستان فرهنگ هنر و هنر فرهنگ از قاجار تاکنون داستان بی برگی و زود مرگی است.
گوییا هنر و آموزش تازه متولد شده و این دوقلوی تازه متولد شده؛ ناقص الخلقه خلق شدند ، زیرا هنر غربی ، هنر انسان برای انسان و هنری در خدمت اقتصاد لیبرالیستی و سیاست مردم گرایانه بوده است ،اما هنر ایرانی موهبت الهی بود و به همین سبب ،برای حواس پنج گانه راه کارهای آموزشی و تربیتی داشت ، هنرتمرین گفتار و بیان است. با تمرین های افزایش مهارت ،انگشتان باید ورزیده شوند، نه برای نوشتن بلکه برای کار کردن.
در نظام فرهنگى ما، دست موهبتى يدالله است به تعبيرى دست ما متأثر از دست خداست .ترتيب قرارگرفتن انگشتان کلمه ی الله است. خداوند موهبت انگشتان یکی از دستان را خود مرحمت فرموده و تربیت انگشتان دست دیگر را به عهده بشر قرار داده است.
در طول تاریخ بسیاری از هنرمندان را ذوالیمینین می بینیم ،یعنی با دو دست توانایی کار کردن ماهرانه را دارند.
البته واضح و مبرهن است که آموزش و پرورش، رکن اساسی توسعه و پیشرفت یک جامعه است.
جامعه ای به توسعه دست می یابد که مدارسی پویا، دانش آموزانی علاقه مند و معلمانی شیفته به تعلیم و تربیت و هنرمند داشته باشند.
فرض و فریضه است که مسوولان و سیاست گذاران نگاهی منطقی تر به مساله ی معیشت و منزلت آموزگاران داشته باشند تا آموزگاران و معلمان يك گام جلوتر از دانش آموزان باشند و هنر آموزش را رندانه و هوشمندانه برای آموزش هنر به کار گیرند و بدانیم اعتبار هنر، اقتدار آموزش است و اعتبارآموزش ،اقتدار هنر است و بدانیم که متاسفانه طبیعت در اعطای هنرها به آدمیان خسیس و سخت گیر است و به ندرت و با دشواری ،صدایی خوش و قریحه ای استثنایی در دسترس مخلوق قرار می دهد.
به قول دکتر باستانی پاریزی :
" بایستی ده ها و صدها سال بگذرد تا در این گوشه جهان یک ( صبا ) آید و مجال تربیت در گستره طبیعت این باشد که اگر آدم هنرمندی نیستیم، حداقل هنر دوست باشیم و اگر هنر و هنرمند اصل و اساس جامعه باشند جامعه بر مدار توسعه و ترقی قرار می گیرد و اقتصاد و تولید و رفتارهای اجتماعی صبغه و صیغه ی هنری و فرهنگی می گیرد. ".
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در فرا گوشه های پایین شهر برق آلونکی زند سوسو
نام صاحب سرا اگر جویید شاخ شمشاد دان تقی خان را
پدرش هیچ ارث وا نگذاشت این سرار نیز رنج مایۀ اوست
گر قبولش نمی کنید قسم بدهد پیروپور و قرآن را
در جوانی که شور و سودایی داشت در سر نمود قصد سفر
از همه شهرهای خوب و قشنگ برگزید او دیار تهران را
به سرش زد دستفروش شود پول پارو کند خرد پیکان
خرج خوراک کم نمود و گزید بهر خفتن لب خیابان را
مدتی را بساط می گسترد در کنار پیاده رو اما
شهرداری رسید و جمع نمود آرزوی خرید پیکان را
دست و پایی زد و تمنا کرد تا متاع ستانده، باز دهند
دست از پا درازتر برگشت رخت بر بسته رحم، مردان را
آتقی خواست شهر خویش رود گرچه او را نبود منتظری
باز هم می دهد نوید امید دست یاری به دوست، یاران را
کوچ کرد از هجوم دود و نفوس از نفوسی صبح جای سلام
یکدگر را به اخم می خوانند ببرد مرده شور آنان را
آتقی چون رسید کاشانه جمع گشتند دور او زن و مرد
گوش دادند ماجرای غمش هم فشرند مشت و دندان را
بحث بالا گرفت زین مجلس در پی راه چاره افتادند
هرکه قدر فراستش بنمود شیوه کسب لقمه ای نان رت
دایی اش صاحب مقامی بود آتقی هم کمک سوادی داشت
مدرک و پارت بار دادندش که کند خادمی دبستان را
زان زمان بیست سال می گذرد آتقی پیر و منحنی گشته
نق نق هر کسی شنیده ولی شکر گوید همیشه یزدان را
ظاهرا کارو بار او خوبست حال چون پرسیش جواب دهد
زندگانی بدک نمی گذرد این کلامیست کارمندان را
پای درد دلش چو بنشینی زخم های کهن به حرف آیند
مزدمان اندک است و کار زیاد اشک در چشم آید انسان را
آش کشک خالست مزد تقی بخورد هم به پای او باشد
نخورد هم به پای او باشد برگزیده طریق آسان را
آتقی پای بند اهل و عیال در غم آب و نان فرزندان
نخورد سیر تا که سیر شوند زین روش ترسم او دهد جان را
در گرانی ز سفره گوشت رمید های و هوی شکم برآمد زن
چاره ای نیست شام بار بنه لوبیای مشابه آن را
عید قربان میان سفره شان مثل هر روز سوسکی جنبید
سوسک را کشت و گفت یا ربی بپذیر از حقیر قربان را
آتقی بانشاط بود امروز بی گمان چون حقوق می دادند
می خورد شب برنج تایلندی می خرد میوه های ارزان را
بگذر از حال و روز آخر ماه آتقی با دو جیب وارفته
مثل زاغ شکسته پر گردد دور بازار تازه میدان را
از همه یادبود این دنیا آتقی یک سبیل دارد و بس
تارهای به هم تنیده آن می تراوند خشم پنهان را
بخشی از خلق گریه می خندند عده ای نیز خنده می گریند
آتقی هدیه می دهد به همه دل پر خون و روی خندان را
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
ارسطو، متفکر بزرگ و مشهور جهان و اصالتا یونانی ( 384- 322 ق.م ) که در هنر، سیاست، اقتصاد، شناخت شناسی و معرفت شناختی پیرامون انسان، جهان و طبیعت هم دستی داشت به رغم نشستن غبار بر فلسفه و دکترین خاص وی و گذر زمان و دگرگونی در اوضاع جهان و با وجود این همه پیشرفت و توسعه و رشد و تطور علمی، فلسفی هنوز که هنوز است برج های بلند و آسمان خراش علم و دانش و جهان حس و تجربه و روش های استقرایی و عمل گرایی بر پایه ها و ستون مستحکم و غیر قابل خدشه و رخنه ی علمی، فلسفی و معنوی و متافیزیک این دوستدار دانش و فلسفه و حکیم متاله و نامدار جهان استوار می باشد.
طرفه آن که برخی منتقدان جنجالی و معروف و مطرح آراء ارسطو و ناقدان حکمت نظری و مشی عقلانی و منطق صوری او نه تنها دانسته و ندانسته متاثر از گنجینه و ذخائر حکمی و فلسفی ایشان می باشند و بدون ارسطو، فلسفه ی وجودی و ایجابی ندارند، بلکه در مواردی نیز به پیشا ارسطویی تعلق داشته و خود شدیدا در زیر لبه ی تیغ نقادی و بلکه انکار و نفی و سلب واقع گشته و همچون برکلی و هیوم و گروهی از ایده آلیست ها، تصورگرایان، انکارگرایان و ذهن گرایان افراطی و سوفیست های ما قبل تاریخ و عصر پیرهون و غیره، قرن ها از قافله ی دانش و فلسفه و حتی اسکولاستیک عقب مانده اند.
ارسطو هرگز در باب هیولی و ذات و صورت و انگاره ها و مفاهیم به افراط و تفریط کشیده نشد و بسیار حکیمانه و معتدلانه و محکمه پسند اندیشید و سخن گفت و عمل کرد.
مدافعان و حامیان روش استقراء و امثال بیکن و جیمز بسیار محترم و دارای آراء و نظرات علمی، فلسفی قابل تحسین و تقدیر و فایده مند می باشند، مع الوصف هرگز منطقی نیست که بدون مقدمه و یکجانبه نگرانه فتوی مردود و مطرود و محکوم بودن ایده و تئوری ارسطویی و مشاییان را صادر کرده و به قانون این همانی تکیه ورزند. آنان بخشی و پاره ای از علم و فلسفه را مطرح و عنوان نموده اند و ارسطو نیز بخشی و طبقه و درجه ای دیگر را. مضافا این که بتن ریزی و پی افکنی متعلق به ارسطوی حکیم است.
کانت و دکارت و کلیه ی وجود گرایان و اصالت وجودی ها تا فیلسوفان تحلیلی و زبان شناختی و مکاتب رنگارنگی چون حلقه ی وین و متفکرانی چون پوپر، ویتگنشتاین، نیچه، هگل و پست مدرنیست ها هرگز نتوانسته اند خویشتن را از اقیانوس بیکران علم و فلسفه و نظزیه پردازی حکیم بزرگ یونان بی نیاز دانسته و یا آن دانشمند و آثار و آراء او را به بوته ی فراموشی بسپارند.
وقتی متفکری از استقراء سخن می گوید و معتقد است که کلیه ی مقدمات وی منتج و الهام یافته و برگرفته از حس و تجربه است، ایضا هنگامی هم که متفکر و فیلسوفی نظیر ارسطو و پیروان وی از اقیانوس سخن به میان می آورند، نیک دریافته اند که علاوه بر بدیهیات اولیه و ذهن و عقل و درون، هرگز از محسوسات و تجربیات غافل نبوده اند. همین طور در بحث روش استقرایی، تجربه گرایان گریزی از مفاهیم و مادون تجربه و حس ندارند.
گفته می شود منتقدان سخت ارسطو، هرگز نمی توانند از ارسطو گذر کنند و چشم بپوشند. به عنوان مثال به رنه دکارت می توان اشاره نمود. این فیلسوف بزرگ و ارزشمند فرانسوی عقیده داشت که عقل، سرچشمه ی شناخت انسان است. به نظر وی برای بررسی مسائل علمی و فلسفی باید از روش علوم ریاضی (هندسه) یعنی برهان (نوعی قیاس) استفاده کرد. برهان، گونه ای قیاس است که از قضیه های بدیهی و یقینی ترکیب یافته است.
اولین کسی که قوانین منطق را تنظیم کرد ارسطو فیلسوف یونانی بود. تا زمان ارسطو، قوانین منطق پراکنده بود. این فیلسوف با ابتکار خود قوانین منطق را به طور منظم جمع آوری کرد و نام آنالوتیکا یعنی هنر تجزیه و تحلیل بر آن نهاد. چندی بعد شارحین کتب ارسطو، نام ارکانون یا ارغنون ORGANON را بر آن نهادند.....
بعد از ارسطو منطق او دستخوش دگرگونی های زیادی شد. بدین ترتیب که منطق دانان مسائل تازه ای بر آن افزودند و ترتیب ابواب آن را تغییر دادند. مثلا فرفوریوس (قرن سوم میلادی) ... مبحث کلیات پنج گانه را به شیوه ای تازه تدوین کرد... همچنین دیگران مبحث الفاظ را به منطق افزودند. فلاسفه ی اسلامی نیز در تقسیم بندی ابواب منطق و نیز در بحث های منطقی کارهای تازه ای کردند.
در عصر جدید ، منطق های تازه ای برای کشف مجهول از سوی متفکران اروپا آمد. به نظر ارسطو، متفکر یونانی و پیروان وی در جهان اسلام (مشائیان= ارسطوئیان) هدف نهایی شناخت= ادراک کلی سازی یا دست یافتن به انگاره ها= مفاهیم کلی است و فلسفه چیزی نیست جز شناخت کلیات (انگاره ها) یا مفاهیم کلی، بر این بنیاد و با توجه به معنای اخیر انگاره یا مفهوم کلی، ارسطو و پیروان وی را نیز انگاره گرا (idealist) توان خواند و هدف انگارگرایی را دست یافتن به شناخت یا ادراک عقلی (مفاهیم کلی) توان شمرد....
ارسطو وپیروان وی، به هیچ روی منکر وجود پدیده های بیرونی- ذهنی نیستند و بر اصالت واقعیت های مستقل از ادراکات انسان سخت تاکید می ورزند، به نظر ارسطوئیان عقل که بنیاد تعقل است این توانایی را دارد که مفاهیم یا معنای کلی را را دریابد و در ورای پدیده ها (ظواهر= نمودها) به شناخت چهره ی تجربه ناپذیر هستی= حقایق= ذات ها= بودها برسد (کلیات فلسفه-دکتر اصغر دادبه)
متفکر و دانشمند بزرگی چه زیبا گفته است: « ارسطو نیز به گونه ای شناخت حقیقی را معلول عقل می دانست و بر آن شد که با قیاس و استدلال عقلی می توان به شناخت حقیقت رسید.» البته ارسطو و به پیروی از وی حکمای مشایی (ارسطویی) در عالم اسلام، بنیاد شناخت را حس می دانند و بر آنند که شناخت از مرحله ی حسی و خیالی می گذرد و سرانجام به شناخت عقلی می رسد.(جالب است که بدانیم در مبحث عقل گرایی در عصر جدید)
دکارت در قرن هفدهم دوباره به عقل توجه کرد و لایپ نیتس و نیز پیروان دیگر دکارت با تردید در حواس، عقل را یگانه قاضی ای شمردند که می تواند در باب دریافت های حسی داوری کند و انسان را به علم واقعی یا شناخت حقایق برساند.
دکارت بر خلاف ارسطو و از جهتی مانند افلاطون بر آن بود که انسان دارای آگاهی هایی فطری است و عقل آدمی آگاهی هایی را با خود بدین جهان می آورد. همین آگاهی هاست که موجب می شود تا عقل بتواند به شناخت حقیقت برسد. (همان) پر واضح است که اشاره فوق دو مطلب را بایستی به ذهن متبادر سازد اول این که ارسطو کمتر از دکارت و دیگران برای حس و تجربه ارزش قائل نبود و می توان گفت ارسطو لااقل در این زمینه از دکارت ، دکارت تر بود، ثانیا ارسطو با بها دادن به عقل، ضمن علاوه نمودن حس و حتی لحاظ نمودن ارزش و جایگاه حس در کنار عقل، هرگز بدیهیاتی نظیر فطرت و باطن را فراموش نمی کرد.
در باب حقیقت= مطابقت فکر با واقع در کتاب کلیات فلسفه چنین می خوانیم:
ارسطو تعریفی دقیق از حقیقت به دست داده است که از روزگار او تاکنون مورد توجه بسیاری از متفکران بوده است. از دیدگاه ارسطو ، حقیقت صفت فکر است.
بدین معنی که: وقتی می توانیم یک اندیشه یا یک فکر را به صفت حقیقی متصف کنیم و آن را حقیقت بنامیم که آن فکر با عالم واقع (خارج) انطباق داشته باشد، یعنی با واقعیت موافق و مطابق افتد. مثلا وقتی ما می اندیشیم که اکنون باران می بارد، یا اکنون روز است و یا مثلا دیوان حافظ در برابر ماست. اگر باران ببارد و آفتاب بتابد و دیوان حافظ هم در برابر ما باشد، هر سه اندیشه ی ما حقیقی است. یعنی با واقعیت منطبق است و حقیقت دارد و اگر باران نبارد و آفتاب نتابد و دیوان حافظ هم در برابر ما نباشد، هر سه اندیشه ی ما غیر منطبق با واقعیت است و خطا به شمار می آید. بر این بنیاد دانش های ما وقتی حقیقت دارد درست است که ادراکات ما از واقعیت های بیرون – ذهنی هر چه دقیق تر با آنها منطبق باشد.
پیوستن به اردوی واقع گرایی یا به جناح انکارگرایی هم معلول همین امر است یعنی معلول این امر که معتقد باشیم اندیشه های ما با واقعیت های بیرونی مطابق است یا نه؟ تعریف ارسطو از حقیقت مبنی بر این که حقیقت مطابقت فکر است با واقع به تعریف متعارف (کلاسیک) حقیقت مرسوم است. پر واضح است که در این جا موضوعاتی چون مفاهیم، ذهنیات، منطق ریاضیات، بدیهیات از دیدگاه ارسطو مغفول نمانده است.
ارسطو در کتاب با ارزش و تاریخی سیاسی خود موسوم به سیاست ارسطو مطالب بنیادی و کاربردی پیرامون سیاست، حکومت، دولت و مناسبات و روابط انسان ها و اقسام روش ها و اسلوب حکومتی از مونارشی و الیگارشی و آرستوکراسی گرفته تا دموکراسی داد سخن داده است.
انتقاد ارسطو به سیستم و روش دموکراسی نه از باب مستبد و دیکتاتور بودن وی و دفاع از اشرافیت، بلکه از سر دلسوزی و تجربه و مطالعه و هزینه، فایده و آزمون بود. البته وی به دموکراسی نزدیک تر بوده تا افلاطون، مع الوصف دغدغه ی اصلی ارسطو موضوع فضیلت و حکمت و دوراندیشی و وزانت اخلاقی و مسئولیت سنگین و وظیفه مندی و قانون مداری در سطح و میزان بالای آن بود.
شما بسیاری از آزادی خواهان، نخبگان و عدالت خواهان و مبارزان اصولی و عمیق و استخوان دار را می بینید که ضمن احترام به دموکراسی فی نفسه و به معنای درست و اساسی آن به نواقص و یا به کار گرفتن غلط آن و در مسیر و بستر منفعت طلبانه، سالوسانه و پوششی در جهت گسترش گری و چپاول، ظلم، اجحاف و استعمار و به اصطلاح نعل وارونه زدن انتقادهایی هم وارد می سازند و در عین حال استبداد و دیکتاتوری و طبقات گرایی و اشراف زدگی را هم مطرود و محکوم می دانند. والا ارسطو از منتسکیو و جان استوارت میل آن چنان فواصلی نداشت و سنحیت های فراوانی میان او و امثال افلاطون، هراکلیتوس، دموکریت، روسو، هگل، نیچه و اصالت وجودی و نزدیک تر ها یعنی جان هیگ، نوآم چامسکی و دیگران قابل رویت است.
ارسطو ضمن بها دادن به شهروندان و حقوق آنان، برای فضیلت، عدالت، دانایی، شجاعت و حکمت و بصیرت و انسانیت و دیانت بهای فراوان قائل بود. او نیز همانند برخی اسلاف حکیم خود به حکیم – فیلسوف حاکم و حاکم حکیم و فیلسوف و فرهیخته و دانا و اندیشمند و متفکری می اندیشید. هیچ فیلسوف و حکیمی خویشتن را معصوم نمی داند.
در باب برده داری نیز که برخی انتقادهایی را بر ارسطو وارد دانسته اند و دفاع او از برده داری و نیز دفاع از خود ارسطو را مطلقا و دربست و بی چند و چون نپذیرفته اند، مع الوصف هرگز نبایستی در کل، ظرفیت زمانی و مکانی را نادیده انگاشت و نهادینه شدن بردگی و باورمند و عرفی شدن چنین مسئله ای را به هیچ گرفت و از کنار آن ساده گذشت! گر چه در کل، اساس و فلسفه و ریشه و عملکرد برده داری مطرود و غیر عادلانه و غیر عقلانی است!
دفاع و تکریم و تعظیم ارسطو از انسانیت انسان و مدنیت، حریت، قانون، دانش، عدالت و منطق و فلسفه ی والا و بهار دانش به فضیلت قابل تقدیر و تحسین می باشد. همین که می گوید:«کسی از انسان آزاده، سلب آزادی نمی کند.» و یا «اعتدال و میانه روی انسان را در وصول به مرحله ی کمال نزدیک می نماید و ضایع ترین اوقات زندگی وقتی است که در غیر طلب حق و بیهوده صرف کردد.» و یا «بزرگی در احترام داشتن نیست، بلکه در شایستگی داشتن احترام است.» عظمت فکری، روحی و معنوی و شان والای این حکیم و فیلسوف را می رساند.
چه زیبا گفته است ارسطوی حکیم که «معلم نفس خویش و شاگرد وجدان خویش باش.» یا آنجا که می گوید:«انسانی که با اجتماع، تکامل پیدا کرده باشد از همه ی جانوران بهتر است و اگر بدون قانون عدالت زندگی کند، خطرناک ترین جانور است و نظام جامعه بر عدالت متکی است.»
ارسطو در باب دوستی و احترام چنین گفته است: «دوستی میوه ی دیررس است، برای دوستی باید برتری و ارزش یکدیگر را بشناسید و به همدیگر با دیده ی احترام بنگرید.» در مورد شخصیت و خوشبختی گفته است: «انسان ها به دلیل شخصیت هایشان آن چیزی هستند که هستند اما در کردار است که آنها به خوشبختی یا بدبختی دست می یابند. پیرامون اراده و خود سازی و سنگ بنای خوشبختی چنین می گوید:«خوشبختی به خود ما بستگی دارد.»
ارسطو می گفت:«آگاه باش روزگار با گردش خود همه ی اشیا را فرسوده و بالاخره محو می نماید، مگر چیزی را که در قلوب مردم است از خوبی و بدی، جهد کن نیکویی در حق مردم نمایی تا نام تو به خوبی ابدی بماند.»
در ارزش معلم و آموزش و پرورش گفته است:«سربلندی کسانی که به خوبی به بچه ها آموزش می دهند به همان اندازه ی کسانی است که آنها به دنیا می آورند. هدف نهایی از آموزش و پرورش آموختن روش درست بهره گیری از اوقات فراغت است.»
و در پایان جمله ی دیگر از اقیانوس علم و فضیلت ارسطو:«اعتقادی که به زور به دست آید ارزش ندارد.»
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اهمیت ترویج بیشتر دانش انسانی در کنار هوشمند سازی در کجاست؟ هوشمند سازی صرف و غفلت از دانش آموزان مستعد رشته های انسانی در این میان چه خرابی هایی به بار می آورد؟
همه ی ما می دانیم که از همان دوران اول تحصیل دوران متوسطه، دانش آموزان به رشته های تخصصی هدایت می شوند. اگر نگاهی به جریان هوشمند سازی مدارس و دبیرستان تیزهوشان یا دبیرستان های نمونه بیفکنیم متوجه یک قضیه ی روشن می شویم و آن هم هدایت دانش آموزان با هوش و مستعد به رشته های ریاضی فیزیک و یا علوم تجربی است؛ گویی تنها علومی که نیازمند هوش بالا باشد تنها محصور در این علوم است.
در اندک جایی هم که بر دانش انسانی تاکید می شود در واقع به هدف کسب آمادگی برای خواندن رشته های خاص و پرستیژدار ( به قول بعضی از مردم مانند رشته ی حقوق) و این تبلیغ برای رشته های خاص در صورت عدم کنترل و مدیریت صحیح آن ،معضلاتی در آینده را رقم می زند و آن هم ضعف جدی در سیستم مدیریت اقتصادی و اداری و اجتماعی و فرهنگی است.
ضمنا روح و ذهن دانش آموزان را با این فکر مسموم بار می آورد که گویی علوم انسانی و یافته های آنها جز صرف وقت آن هم برای کم استعدادها حاصل دیگری ندارد. هدایت و راهنمایی بالای نود در صد دانش آموزان نخبه و کوشا توسط مشاوران به رشته های ریاضی فیزیک یا علوم تجربی گواه این مدعای نگارنده است.
البته جامعه و سیستم سرمایه داری غیر مستقیم از طریق طرز نگاه و فلسفه خویش اخلاقی را در روان دانش آموزان آفریده که میزان خوشبختی و دست یابی به امکانات مادی و توسعه جوامع را منوط به علوم فیزیکی را می بینند.
حتی در راستای هوشمند سازی مدارس بیشتر به امور سخت افزاری مثل تجهیز آزمایشگاه و استفاده از تبلت و کامپیوتر توجه می شود و اما متاسفانه اقدامات نرم افزاری از قبیل کارهای فکری و روان شناسی و...یا اصلا استفاده نمی شود یا بسیار کمتر است در حالی که حتی در هوشمند سازی مدارس که بیشتر مختص علوم تجربی و ریاضی فیزیک است اندیشمند سازی هم از اهمیت بالای برخوردارست چرا که زیر بنای فکری و اخلاقی صنعت و علوم مهندسی و پزشکی در جامعه ای مدنی باید متناسب اهداف مدنی و انسانی آن جامعه باشد و در رسیدن به چنین اهدافی تاکید بر اندیشمند سازی در کنار هوشمند سازی بسیار ضروری است و این در حد یک شعار نیست بلکه اقتضای موجودیت انسانی است زیرا انسان موجودی است با دو بعد روح و ماده و تنها تاکید بر هوشمندسازی محض ، تضعیف شدید حیات بشری را به دنبال دارد.
اگر چه اندیشه به طور مطلق آموختنی نیست اما می توان راهی را هموار کرد برای آموزش شیوه ی اندیشه و تفکر معنوی و گسترش علوم انسانی که بتوان چراغ تابناک دست نسل های باشد که اکنون در مدارس در حال آموزشند. راه را روشن کرد برای دانش آموزانی که ممکن است یک نابغه ی روان شناسی و اقتصاد باشند و چه بسا اگر در دوره ی متوسطه ی دوم در مدارس ویژه ی اندیشمند سازی و هوشمند سازی علوم انسانی بتوانند خوب تربیت شوند و به دانشگاه و رشته ی مورد علاقه و استعداد خود برود می توانند متخصصانی شوند با هوش سرشار برای درک و حل مسایل و معضلات فرهنگی و اقتصادی و بتوانند در مواقع بحران تصمیم و مدیریت درست داشته باشند و ...
نگارنده نمی گوید که تنها با تاسیس چنین مدارسی مشکلات علوم انسانی حل می شود اما بر طبق فلسفه ی اگزیستانسیالیسم ، همه ی ما مسئول مشکلات بشریت هستیم و مدارس و سیستم آموزش و پرورش مسئولیت دارند و در این راستا تاسیس و یا اهمیت دادن بر اندیشمند سازی در کنار هوشمند سازی می تواند گامی مثبت و سازنده باشد برای اجرای چنین مسئولیت هایی .
به طور خلاصه ادعای بنده این است که :
اولا همان طور که بعضی مدارس دوره ی دوم متوسطه اهمیت ویژه و برنامه ریزی شده انجام می دهند برای جذب نخبگان و تیزهوشان در رشته ی علوم تجربی و ریاضی فیزیک باید مدارسی ویژه هم با همان امکانات و متناسب با رشته ی علوم انسانی گسترش یابند تا بتوانند نخبگان علوم انسانی را هم در جذب خود کنندو قدمی بردارند برای پرورش استعدادهای دانش انسانی و جامعه شناختی .
دوما از دوران آموزش پایه ی ابتدایی باید به همان اندازه که قدم برداشته می شود برای هوشمند سازی و اقدامات سخت افزاری به همان اندازه در راستای اندیشمند سازی و اقدامت نرم افزاری روان شناسانه و فکری و اخلاقی گام برداشته شود...
از همان دوران متوسطه به نسل نو یاد بدهیم که تنها هوشمند سازی کارساز نیست و جهت پر کردن حفره های وجود بشری ، اندیشمند سازی هم ضروری است.
در حقیقت ، گسترش مدارس هوشمندسازی و غافل ماندن از جنبه ی اندیشمند سازی به شکل امروزی نسلی را پرورش می دهد که به طور آگاهانه یا نا آگاهانه اعتلای خود را تنها در علوم تجربی و فیزیکی و یافته های آن می داند و نیاز واقعی خود را صرفا بر پایه دسترسی به امکانات مادی و مصرف گرایانه ای بنا می کند که سیستم سرمایه داری در علوم فیزیکی پنهان نموده است و یافته های علوم معنوی وانسانی مانند عدالت و آزادی و صداقت را فاقد ارزش واقعی می شمارد.
به نسل نو یاد بدهیم که مسائل و مشکلات دنیای امروز مثل نابرابری ها و ستم ها و کشتارها و گسترش انواع فسادها و آلودگی محیط زیست ثمره ی این است که انسانها غافلانه در هوشمند سازی صرف مانده اند و در همین غفلت غافلانه همچنان به زندگی خود ادامه می دهند.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
امير كه عشق و علاقه فراواني به ترقي و تحول ايران داشت و ميخواست ايران را از آن شكل و صورت نابه سامان تشكيلات اداري، نظامي، مالي و... سامان دهد و طي سفر خود به روسيه با دارالعلوم آن جا آشنايي يافته و پيشرفت علوم جديد را در آن جا ديده بود و در سفر بعدي خود به عثماني، جهت عقد قرارداد ارزنه الروم خبر تاسيس مدارسي در عثماني را شنيده بود، به فكر تاسيس مدرسهاي در ايران افتاد كه تمام علوم جديد در آن به جوانان ايران آموزش داده شود.
اگرچه پيش از اين هم در زمان عباس ميرزا اقداماتي در راستاي آموزش جوانان و اعزام آنها به اروپا انجام شده بود اما امير به اين فكر افتاد كه جواناني كه براي تحصيل به اروپا ميرفتند ممكن است به دليل زرق و برق آن مجامع و نفوذ استعمارگران در افكار آنان كارآيي لازم را نداشته باشند؛ بدين جهت مصلحت را در آن ديد كه با ايجاد مركز تعليم و تربيت در مملكت و با آوردن معلمان از كشورهاي اروپايي، جوانان در مملكت خود تعليم داده شوند.
طرح بناي ساختمان را ميرزا رضا مهندسباشي از شاگرداني كه عباس ميرزا به فرنگ فرستاده بود ريخت.
بد نیست بدانید که ابتدا قرار بود اين مدرسه بزرگ تنها براي فرزندان ديوانيان و لشكريان و درباريان و از همه بالاتر، شاهزادگان گشوده بشود ولي اين انحصارگرايي به وسيله شخص امير شكسته شد و مدرسه شاگردان متفرقهاي از طبقات ديگر را در خود جاي داد. لباس شاگردان دارالفنون فراخور رشته تحصيليشان متفاوت بود و سالانه دو دست لباس مجاني زمستاني و تابستاني به آنها داده ميشد. شاگردان ناهار را به خرج مدرسه ميخوردند و جزو خدمتگزاران دولت محسوب شده و مقرري مختصري نيز داشتند. دوره تحصيلي معمولا 6 سال بود. در مدرسه نمازخانهاي نيز داير بود كه شاگردان به موقع در آن جا نماز ميگزاردند. بودجه دارالفنون در سال تاسيس آن 7750 تومان بود.
ورود معلمان اروپايي به تهران در تاريخ 26 محرم 1268ق/44نوامبر1851 ميلادي يعني يك روز پس از عزل امير بود. با تمام اين مسايل امير پس از ورود معلمان نگران وضع آنان بود و سفارش ميكرد كه مراقب احوال آنها باشند طوري كه از آمدن شان به ايران پشيمان نشوند چرا كه دشمنان امير به دنبال بازگرداندن معلمان به كشورشان بودند؛ اما با علاقهاي كه ناصرالدين شاه به مساله داشت اين امر متنفي شد ولي برخلاف تلاشهای امير مخالفان توانستند در ميان اين معلمان كارشناسان انگليسي را نيز استخدام كنند.
سرانجام يك روز پس از ورود معلمان اروپايي مسيوجان داوود آنها را به شاه معرفي كرد و شاه با تقدير نامهاي وي را مورد تفقد قرار داد. مدرسه پنجم ماه ربيعالاول 1268 با انتخاب اولاد شاهزادگان عظام و امرا و اعيان و رجال دولت، توسط ميرزا محمدعلي خان شيرازي وزير دول خارجه و پس از تاييد شاه شروع به كار كرد و دارالفنون افتتاح شد. تعداد شاگردان دارالفنون ابتدا بيش از 30 نفر نبود و كمكم به 120 نفر رسيد و تا زمان افتتاح تكميل شد. نخستين فارغالتحصيلان در سال 1276 از مدرسه جهت اعزام به اروپا فارغالتحصيل شدند. .
برخي از معلمان اروپايي دارالفنون پس از اتمام قراردادشان به كشور خود بازگشتند و برخي ديگر در ايران ماندند. اوضاع دارالفنون با توجه به اهدافي كه امير كبير براي آن در نظر داشت پيش نرفت و حضور معلمان روسي و انگليسي و برنامههاي سياستگذاران قاجار موجب انحراف اهداف دارالفنون شد. ناصرالدين شاه تا مدتي به دارالفنون علاقه داشت و به دليل همين علاقه و مقدمات صحيحي كه امير براي اين بناي خیر چيده بود تعليم يافتهگان فاضلي بيرون آمدند؛ اما كمي بعد در نتيجه حقهبازيهاي ميرزا ملكمخان كه خود و پدرش از عوامل انگليسي بودند و موسس فراموشخانه (فراماسونري) در اين مدرسه که سمت معلمي و مترجمي داشت، ناصرالدين شاه به دارالفنون سوءظن پيدا كرد و به كلي از آن جا دلسرد شد.
به هر حال دارالفنون در دوره اول و دوم و سوم توانست عده زيادي از دانشمندان را به جامعه تحويل بدهد. براي نمونه افرادي چون حاجنجمالدوله، ميرزا كاظمخان شيمي، دكتر علمالدوله ثقفي، ميرزا رضاخان مهندس الملك، دكتر ولياللهخان نصر، ميرزا محمدعلي خانذكاالملك(فروغي) و بسياري ديگر از تربيتشدگان دارالفنون بودند.
در پايان بايد گفت اگرچه اميركبير با حسننيت و آيندهنگري و اقدامات مصلحتجويانه اقدام به تاسيس دارالفنون كرد ولي متاسفانه با عزل و مرگش آن اهداف دقيقا اجرا نشد اگر اميركبير خود هدايت دارالفنون را در دست داشت قطعا نتايج مثمرثمري براي ايران داشت؛ ولي مرگ نابه هنگام امير و بيتوجهي ناصرالدين شاه و ساير درباريان موجب شد اين مركز نه تنها مفيد فايده نباشد كه بعدها به واسطه نفوذ افكار استعمارگران تحت لواي فراموشخانه، ضربات سنگيني بر فرهنگ و عقايد مردم ايران وارد شد و متاسفانه به جاي آن كه مركزي براي پيشرفت و توسعه كشور ايران باشد صدمات زيادي بر ايران وارد ساخت.
از سوی دیگر با مرگ امیر خواص و عوام نیزنتوانستند در پی ریزی آموزش و پرورش مدرن موفق باشند.
گویی که آموزش و پرورش در حال حاضر در همان گذشته پرمساله و پرمشکل و در 164 سال قبل در حالت ایستا به سر می برد و آموزش و پرورش ضیعف و نحیف توان برخاستن و ماندن و قدرتی برای حرکت و رشد و بالندگی ندارد و مخالفان و مخالفت ها و موانع و مقاومت ها همچنان البته پرقدرت تر از دیروز برای آموزش و پرورش امروز وجود دارد.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
سخن گفتن و کلام و نطق یکی از عمده ویژگی ها و تمایزات انسان با سایر موجودات می باشد و این امتیاز و جایزه و موهبت و رحمتی است که حق باری تعالی به آدمی هبه و اهداء نموده است. آیه ی شریف و مبارکه ی قرآن "علمه البیان" نشانگر و بیانگر چنین عظمت و هنر پروری است.
امام علی (ع) این سلطان کلام و سخن در یکی از کلام ها و سخن های فراعقلی و علمی خود می فرمایند: « رساترین بلاغت ها آن است که گذر از فهم درست آن آسان و اختصارگویی آن نیکو باشد.»
کلام نباید پیچیده، غامض، نارسا و ملال انگیز و نسنجیده و بیهوده و لغو باشد. حق تعالی در کتاب نفیس و مقدس خویش قرآن کریم سخن لغو و بیهوده و چرند و پرند را نکوهیده و مورد سرزنش و ملامت قرار داده و همگان را از آن پرهیز داده است. مومنان واقعی و انسان های والا و ارزشمند و شریف و باوقار و دیانت و عاقل را کسانی می داند که "وعن الغوهم معرضون" آنان از لغو و بیهوده گویی اعراض می نمایند.
هماره بایستی سخنان فصیح و بلیغ را بر زبان جاری ساخت و حکیمانه و عالمانه و مدبرانه و سنجیده و حساب شده و با درایت سخن گفت.
شکسپیر می گوید:« سخن ناپسند، در گوش آدم احمق می ماند.»
مرحوم "علی شریعتی" معتقد بود: « گاه حرف و سخن ما در عمل است. در کوتاه سخن گفتن و در عین حال حکمت آمیز و درست و برحق و بر صراط حقیقت سخن گفتن.» دانشمندی به نام "لارشفوکولر" می گوید: « وقتی بطالت آدم را مجبور به صحبت نکند ، آدمی کم حرف می زند.» بزرگی چون "کنفوسیوس" را عقیده چنین بود که « بدون آگاهی از قدرت کلام محال است انسان را بتوان شناخت.» "شکسپیر" می گفت:« سخن بدون فکر هرگز به آسمان نمی رود.» "ویرژیل"می گوید: « حرف های پوچ، صدای بدون فکر هستند.» "هومر" معتقد بود: « در خور آدم شجاع است که با کلمات به جنگ بدی ها برود.»
در عظمت و ضرورت سخن حق و منطقی و ارزشمند "آشیلوس" می گوید: « حرف، پزشک روح بیمار است.» "هابز" می گوید: « حرف، پیشخوان مرد عاقل است» و "سلون" معتقد است:« کلمات بر دنیا حکومت می نمایند.»
خواجه عبدالله انصاری پیرامون اهمیت سخن حکیمانه و عالمانه و مدققانه و ضرورت توجه به چنین گوهر ناب و قیمتی می گوید:« جوینده گوینده است و یابنده خاموش.» گاه و به ویژه آن هنگام که انسان با احمق و نادان و فاقد شعور و دانایی و شخص کم ظرفیت و بدون جنبه مواجه می گردد و یا احساس می کند سخن گفتن او به مثابه ی ریختن درّ گرانمایه پیش پای خوکان و ددان می باشد و یا سخنگو با وجود احساس مسئولیت و شجاعت، شهامت، جامعیت و قابلیت اش احساس غربت می کند و طرف مقابل را لایق و شایسته ی ادراک حق و حقیقت نمی بیند، در چنین صورتی بنا به فرمایش مولا علی (ع) "الصمت حکمه" یعنی سکوت، حکمت است!
آری !
سکوت حکیمانه و نه هر سکوتی، بلکه آن سکوتی که خود منبع و اقیانوس و معدن سخن است و سرچشمه و تفسیر و تاویل و معنای تام و تمام حکمت و رحمت و هدایت می باشد.
"علی اکبر دهخدا" چه زیبا و نغز و سنجیده و هنرمندانه گفته است:« حتی با نگاه و اشاره نیز می توان سخن گفت.» در باب کنترل سخن و کلام و این که سخنگو و سخنور و دانا و حکیم بایستی سنجیده و حکیمانه حرف بزند و حرف و کلامش زوار در رفته و افسار گسیخته نباشد و او امیر سخن باشد و هر حرف و کلامی از مغز و زبان و دل او تراوش نکند و بلکه سازنده بگوید و سخنرانی نماید.
حکیمی به نام "امام محمد غزالی" چنین گفته است:« سعی کن برده سخنت نباشی، بلکه سخن را زیر فرمان خود داشته باشی.» و یا آنجا که می گوید:« هر کلمه ای که از دهان بیرون می آید، مرهمی است که بر زخمی می رسد یا خنجری است که دلی را می شکافد یا نسیمی است که دریای احساسات را به تلاطم می آورد. پیش از سخن گفتن تامل کنیم، شیدایی کلام، مانند نوای موسیقی لباس است که شاهد فکر را دلنشین تر و شورانگیزتر می کند. سخن شیوا، اندیشه را تابان می کند.»
از حکیم فرزانه و خدای سخن،" فردوسی" بشنویم که می گوید:« سخن را بسنج و به اندازه گوی، گوش شنونده همیشه در جست و جوی سخن خردمندانه و حکیمانه است.»
چه زیبا و مدبرانه و ذیقیمت است که سخن یک طرفه و مونولوگ نباشد، سخن که جنبه ی دیالکتیک و دیالوگ را لحاظ نماید ارزش دارد و دارای خواص و حالت سقراطی باشد. نیل به حق و حقیقت و دوری از جهل و خرافه و گمراهی و جزم اندیشی چیزی است که در سخن گفتن بایستی ملحوظ گردد. گام نهادن در مسیری که اشتراک لفظ و معنی را فراشد آورد و ضمن مراعات اصول رقابت مشارکت و تعاون، وحدت رویه را موجب گردد، از اصول وارکان سخن و کلام محق و اساسی و متین می باشد.
اندیشمندی به نام "حسین رحمت نژاد" می گوید:« سخن را چو بسیار آرایش کنند، هدف فراموش می شود.» البته در مقام سنجش، ارزیابی و تشخیص سره از ناسره و خوب از بد و خیر از شر و ارج گذاری سخن نیکو.
بیهقی زیبا گفته است:« هیچ سخنی نیست که به یک بار خواندن نیرزد.» سپس می گوید:« سخنی که ناخوش خواهد آمد، ناگفته به.» "شاملو" می گوید:« آن که دانست زبان بربست و آن که می گفت ندانست.» البته عنوان چنان طرح و پروسه ای جنبه ی مطلقیت ندارد و نسبی است و بستگی به شرایط و ظرفیت ها و جوانب دارد."وین دایر می گوید:« سخنی که با کردار، پشتیبانی نمی شود، اندرزی است پوچ و ناکارآمد.»
"اسکاول شین" گفته است:« هر آن چه از آدمی و سخن یا کردار، آشکار شود، یا بروز کند، به خود او باز خواهد گشت و هر چه بدهد باز خواهد گرفت.» در پرهیز از سخنان چاپلوسانه و سالوس گرانه و این که بایستی برای احقاق حق، رضایت الهی و هدایت انسان ها و رفع مشکلات و احتراز از بیهوده گویی و نیز در ضرورت آگاهی بخشی و روشنگری سخن گفت. "مونتن" می گوید:« گناه اصلی به گردن کسانی است که به جای پند دادن در تلاشند تا سخنی گویند که شما را خوش آید.»
مرحوم دکتر علی شریعتی در پاسخ کسانی که معتقد بودند وی با حرف سخن و نوشتن خویش ایجاد تلاطم می کند و یا به جای آن که لب کلام و مخلص کلام را از همان اول بیان کند و به اصطلاح حرفش راحت الحلقوم باشد! می گوید: مگر من هروئین و تریاک هستم که آرامش دهم و ایجاد تسکین نمایم و تخدیر کنم. من که مواد مخدر و مسکن نمی باشم. اتفاقا من آمده ام تا آرام ها را ناآرام کنم ! اشتباه نشود منظور ایشان، بر هم زدن نظم و مقررات و یا ایجاد آشوب نبوده، بلکه می خواهد بگوید لازمه ی ثبات و استقرار و نظم و وحدت و اتحاد راستین و حقیقی و جلوگیری از رخنه و شکاف و شکست، ایجاد احساس مسئولیت، تفکر، تامل، تدبر و حرکت و جوشش و تلاش و کندوکاو و ارزیابی و جهش فکری، ذهنی و کلامی و از سکون و انجماد و پوچی و انزوا به تحرک واداشتن می باشد.
"ژان ژاک روسو" این محقق، فیلسوف و متفکر بزرگ می گوید: « پیش از سخن گفتن، گفتارت را بسنج، چنان که پیش از کاشتن تخم، شخم می زنی.» "توماس کارلایل" گفته است: « آدمی را با باور او نسبت به چیزی زنده نگه می دارد نه گفت و گو بر سر چیزهای بسیار.»
در این که انسان بایستی مصمم و شجاعانه و با هدف و انگیزه مقدس و امیدوارانه سخن بگوید و از تهمت و کذب و اتهام و سنگ اندازی در مسیر حق و حقیقت و راستی نهراسد و رضای حق و صلاح جامعه و سعادت افراد را لحاظ کند "گاری آرتو" می گوید:« با قلب خود سخن بگو و نگران مباش که چه روی خواهد کرد با این نیت که بیشترین خیر و نیکی مردم را بخواهی، وارد عمل شو.»
از نیچه بشنویم که: « از آن چه با عظمت است یا باید هیچ نگفت یا با عظمت سخن گفت و با عظمت سخن گفتن یعنی دور بودن از آرایش و آلایش. آنچه آقای نیچه می گوید اوج و نهایت و غایت و کمال آن در کتاب آسمانی قرآن کریم و سخنان حکیمانه پیامبر (ص) و امامان هدی(ع) و احادیث نورانی و روایات معصومین و کلام بزرگانی چون حافظ، سعدی، جامی، سنایی، مولانا، سیدجمال الدین اسدآبادی، مطهری، بهشتی، امام(ره) ، چمران و ... ملاحظه و مشاهده می گردد که با آن عظمت روحی و معنوی و فلسفی و کلامی سر و کارشان با توده ی مردم و امت بود و به گونه ای سخن می گفتند که مردم کوچه و بازار هم متوجه گردند و سخن فقط در طاقچه و گنجه و قفسه نماند و به صحنه ی عمل وارد شود.
اشعار و سخنان ارزشمند و هشداردهنده و حکیمانه و در عین حال مردم گرایانه و ساده و روشنگرانه و کوبنده ی نسیم شمال در حوادث مشروطه و پس از آن نیز در همین چارچوب ارزیابی می گردد.
جالب است که ژان پل سارتر در سخنی انتقادی، هشداردهنده و آگاهی بخش می گوید:« مردم از هر چیز سخن می گویند به ویژه از آن چه درباره اش هیچ نمی دانند.» "آرتورشوپنهاور" بزرگ می گوید:« زبان، ارزشمندترین میراث یک ملت است.»
در ضرورت تطابق حرف با عمل و پرهیز از سخن بدون عمل و این که بایستی در جهت تحقق سخن و آرزو و انگیزه بایستی تلاش کرد "مارک تواین" می گوید:« در عمل ثابت شد که گفتن آسان و عمل دشوار است.»
"آلبرکامو"پیرامون تکلیف و مسئولیت سخن گفتن و سخن و کلام افراد خبیر و دانا و دارای احساس مسئولیت و آرمان و هدف والا و مقدس چنین می گوید:"« وجود نویسندگان و هنرمندان اگر تنها یک علت داشته باشد، آن علت چیزی نخواهد بود جز سخن گفتن به جای همه ی کسانی که نمی توانند سخن بگویند.»
در اهمیت سخن گفتن به وقت ضرورت "بزرگمهر" می گوید:« اگر کسی نه در وقت ضرورت سخن گفت، قدرتش شکسته می شود.»
آخرین سخن را باز از بزرگمهر نقل می کنیم: « در نظر مردم سخن سنج، ارزش سخن بیش از گنج است.»
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در اواخر دهه هفتاد میلادی، اریک فروم هنگام صحبت در یکی از درس گفتارهایش ( در فیلم ) در بحث از « نرمال » و « غیرنرمال » با اشاره به کنش « سازگاری » با قواعد اجتماع چنین گفت:
«سالم ترین انسانها ، بیمارترین ها هستند و بیمارترین افراد سالم ترین ها محسوب میشوند.
شاید تصور کنید این حرف شوخی یا بازی با کلمات باشد اما این طور نیست و موضوعی بسیار جدی است.
کسی که بیمار است به شما نشان می دهد که هنوز برخی از عناصر انسانی در وجودش آن چنان سرکوب نشداند و به همین خاطر در کشمکش و درگیری با قواعد و اصول فرهنگ قرار می گیرند و در نتیجه این مقاومت علائم بیماری (سیمپتوم ) از خود نشان میدهند. علائم بیماری یا همان سیمپتوم نه درد محسوب می شوند و نه نشانهی این هستند که چیزی درست کار نمیکند.
خوشا به سعادت کسی است که سیمپتومی دارد. خوشبخت آن کسی است که وقتی کمبودی دارد دردی احساس میکند.
همان طور که میدانیم ، چنان چه کسی دردی احساس نکند در وضعیت خطرناکی به سر میبرد ، اما اکثر مردم یا همان انسانهای نرمال آن قدر سازگار شدهاند، آن قدر خود واقعیشان را از دست دادهاند، چنان از خودبیگانه و چون ابزار و ربات گونه شدهاند که دیگر حتی مشکل و درد را حس نمیکنند. به عبارتی دیگر، احساس های واقعیشان چون عشق و نفرت آن قدر سرکوب و بازپس زده شده و حتی خشک و پژمرده شده که می توان به راحتی گفت نوعی اسکیزوفرنیی مزمن را از خود نشان میدهند.»
.
اریک فروم در مصاحبهای به سال ۱۹۷۷ ( ادامه فیلم ): «همان طور که مارکس گفته است این انسان است که تاریخ را میسازد. تاریخ به خودیی خود کاری نمیکند...این انسان اما متاثر از محیط پیرامونش است. محیط پیرامونی نه به معنای روشنگریی فرانسوی که سطح را میبیند بلکه به معنای ساختار اجتماعی که انسان در آن زندگی میکند و این ساختار اجتماعی یک هدف دارد؛ هدفش هدایت نیروی روانی به سمتی است که انسان با میل خودش کاری را انجام دهد که می بایست به اجبار انجام داده شود تا این اجتماع به شکل کنونیاش دوام بیاورد .
-
ترجمه ی شاهرخ رئیسی
لینک فیلم :
https://www.youtube.com/watch?v=DrouVwXeCQs
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
در سومین بخش از مجموعه " درنگی بر موانع توسعه یافتگی ایران "، به هفت مانعی که نظام آموزش و پرورش کشور در مسیر توسعه یافتگی به جا می گذارد، اشاره می کنم:
مانع اول: معلمانِ خسته و فرسوده
هر شغلی یک شاکله شخصیتی دارد که معرف آن شغل است. مثلا شاکله صنعت را مهندسان، شاکله بهداشت و درمان را پزشکان و پرستاران و شاکله فرهنگ را هنرمندان و نویسندگان تشکیل می دهند. در آموزش و پرورش این نقش را نه دانش آموز، نه مدیران کل ستادی و نه وزیر آموزش و پرورش بلکه « معلمان » بر عهده دارند. تصور عمومی بر این است که تمام بار تعلیم و تربیت رسمی کشور بر دوش معلمان نهاده شده. همیشه انتظارات از معلمان فراتر از تقدیر و پاداش آنها بوده است. از یک طرف کار اصلی تربیت در نظام رسمی را به معلمان می سپاریم اما معاش آنها را به جمله معروف « معلمی شغل نیست، عشق است » حواله می کنیم.
بار اصلی تربیت روی دوش معلمان است اما کارانه و ماهانه و پاداش را کارکنان اداری آموزش و پرورش می گیرند. معلمان احترام عملی می خواهند.
وظیفه وزارت آموزش و پرورش اما باید فقط پشتیبانی حرفه ای و توان مند سازی معلمان باشد. سواد و سطح دانش و مهارت معلمان باید سالانه مورد ارزیابی قرار گیرد. شغل معلمی در گزارش های جدید یونسکو به عنوان یک تخصص معرفی شده. معلمانی که فاقد مطالعه و سوادهای چندگانه هستند یا باید تقویت شوند یا بدون تعارف با دنیای معلمی خداحافظی کنند.
اما در عوض باید برای معلمانِ توانمند؛ رفاه، مسکن، زندگی متوسط روبه بالا و نظام ویژه تأمین اجتماعی (بهداشت و سلامت) را فراهم آورد. با وجود معلم کم مطالعه، خسته، نا امید و بی حامی، از هیچ سندی نه تحولی بر می خیزد و نه امیدی به توسعه یافتگی می توان داشت.
مانع دوم: هویت ملیِ مخدوش دانش آموزان
دانش آموزی که عشق به کشور و میهنش را از مهد کودک حس کند و در مقاطع تحصیلی بالاتر این احساس تعلق را وجدان و درونی کند، در بزرگسالی نه به اختلاس گرایش پیدا می کند و نه از کارش می دزدد. ما عادت کردیم که برخورد با فساد و کژرفتاری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را از قوای قهریه و اهرم های پلیسی طلب کنیم حال آنکه از ریشه های تربیتی این آسیب ها غافلیم. دانش آموزانی که ریشه قوی در فرهنگ خود داشته باشند، در آینده به شهروندانی تبدیل می شوند که باهم کار کردن و کار گروهی را با باندبازی و قانون شکنی اشتباه نمی گیرند.
به عنوان یک کارشناس می گویم؛ اگر هویت ملی فرزندان ایران را جدی نگیریم، در آینده ای نزدیک با آسیب های بسیار بزرگی مواجه خواهیم بود. نشانه های « بدهویتی » یا هویت مخدوش را در نسل جوان و نوجوان امروز به وضوح می توان دید.
تصور کنید!
نسلی بی ریشه و بی اطلاع از دیرینه خود که هیچ چیز برایش مهم نیست! نه ایران، نه مردم و نه ارزش های اخلاقی. چراکه امواج سهمگین و احاطه کننده فرهنگ جهانی نه دلش به حال ایرانیت بچه های ما می سوزد و نه تربیت دینی آنها. پس این مسولیت فرهنگی بر دوش مربیان رسمی و غیر رسمی است.
ما در تمام سال های پس از انقلاب هنوز نتوانسته ایم به یک تعریف و تصویر متعادل از هویت ایرانی و اسلامی برای دانش آموزان برسیم. امروز ما با نسلی مواجهیم که نه تصویر درست و واقع بینانه ای از فرهنگ و تمدن ایرانی خود دارد و نه شناخت درستی از فرهنگ دینی. به عنوان مثال فرزندان ایران در طول ۱۲ سال تحصیل فقط در حد سه سطر آن هم بسیار تعارف آمیز درباره کوروش کبیر می خوانند. از آن سو در حوزه معارف دینی نیز نتوانسته ایم به شناختی معقول، رحمانی و عقلانی در نسل جدید دست یابیم.
دانش آموزان را بیشتر به ظواهر دین متمایل کرده ایم. مراد من، سنگین تر شدن کفه ایرانیت یا اسلامیت نیست بلکه نشان دادن واقعیات شکوه تمدنی و فرهنگی ایرانی و اسلامی در ذهن دانش آموزان است.
توسعه بدون فرهنگ، توسعه نیست. نمی توان ریشه یک نهال را خشکاند و بعد انتظار قد کشیدن آن را داشت.آموزش و پرورش باید منصفانه و آگاهانه به بچه ها کمک کند تا بفهمند که نه عشق به ایران نافی مسلمانی بچه هاست و نه مسلمانی آنها مزاحم افتخار به هفت هزار سال فرهنگ و تمدن آنها.
مانع سوم: شخصیت ضعیف و سرکوب شده دانش آموزان
توسعه از جنس رسیدن است نه از جنس رساندن. در رساندن، اراده های غیر مداخله می کنند و در رسیدن (رسش)، اراده خود فرد. رسیدن از جنس تربیت است و تربیت اساساً در شرایطی خودانگیخته، اختیاری، بدون فشار و اضطراب و بدون ترس، با مشارکت و مداخله آزادانه و آگاهانه فرد فرد یادگیرندگان معنی پیدا می کند.
هم آموزش و هم پرورش، اگر بدون مشارکتِ از سر تمایل و اختیارِ یادگیرندگان باشد، آموزش و پرورش نیست، اردوگاه کار اجباری است.
نظام آموزشی ما عموما با الگوی اقتداری و عمودی اداره می شود. ادبیات و سبک ارتباطی این نهاد مهم توسعه باید به ادبیات افقی متمایل شود. هیچ لزومی ندارد چشم یک میلیون کنشگر و نیروی فرهنگی و آموزشی به یک ساختمان زمخت سیمانی در خیابان سپهبد قرنی تهران خیره بماند که قرار است چه خوابی برای ۱۳ میلیون معلم و شاگرد ببینند.
سال هاست رویکردهای مدیریتی دنیا به ویژه در حوزه مدیریت آموزش به سمت کاهش تمرکز، برون سپاری، کاهش تصدی گری و تفویض منطقی امور معطوف شده اما آموزش و پرورش ما هنوز ارباب - رعیتی و متحدالشکل اداره می شود.
در ساختار آموزش و پرورش اقتداری سه گوهر گرانبهای توسعه یافتگی از دست می رود:
اول استقلال شخصیتی معلم و شاگرد، دوم قدرت انتخابگری که عصاره توسعه انسانی است و سوم تفاوت های فردی.
توسعه درون زا چیزی نیست جز شکوفایی ظرفیت های درونی و نیروی مغزی دانش آموزان. اما سبک کلاس داری فعلی ما و با این اتمسفر حاکم بر بیش از ۱۰۰ هزار مدرسه در ایران، توان تخیل و آفرینندگی بچه های ایران را به خاموشی و ضعف می کشاند. بچه های مدرسه ناخواسته با فشاری مواجهند که باید بنشینند، گوش کنند، بنویسند، امتحان بدهند و خداحافظ. چه ایده ها که در کلاس دیده نمی شود و چه استعداد ها که می پژمرد.
دانش آموز باید به حدی از اعتماد به نفس و بزرگ منشی برسد که؛ پرسش کند، نفی کند، رد کند، دوباره ببیند، خودش تجربه کند، بیازماید، به نقد بکشد، حرف بزند و از همه مهمتر « انتخاب کند ».
رسیدن به این نقطه، مستلزم کاهش تراکم جمعیت کلاس، کاهش تمرکز ستاد مرکزی وزارت آموزش و پرورش و ادارات و باز گذاشتن دست مدیران مدارس و معلمان برای فراهم آوردن میدان وسیعی از پرواز احساسات و اندیشه های دانش آموزان است.
عصر ایران
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
تصویر روز اول مدرسه یکی از تصاویر ماندگار در ذهن همه ماست ، تصویری پر از شگفتی ، اشک و لبخند .
تنهایی عمیقی که برای بار اول تجربه می شود ، نشستن روی نیمکت های چوبی و تخته سیاه و نوشتن برای دانش افزایی با مداد سوسمارنشان و مداد تراش شمشیر نشان که صفا و صمیمیت و یک رنگی دربین دانش آموزان را نشان می دهد .
اما امروزه با گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی همه چیز تغییر کرده ، شاید دیروز تمام دلهره ما از شکستن نوک مدادمان هنگام نوشتن دیکته بود اما امروز نگران تمام شدن شارژ گوشی و تبلت تمان باشیم و از بغل دستی مان تقاضای شارژ کنیم .
به هر حال با وجود این وسایل نوین ارتباطی بیشترین وقت دانش آموزان را به خود اختصاص داده و علی رغم ممنوعیت استفاده از این وسایل در مدارس، آنان با شگردهای مختلف از سد این منع ها گذر کرده و آن را به همراه خود دارند به طوری که ساعت ها بدون توجه به اطرافیان خود گذر زمان را احساس نمی کنند و حتی در خانه و سفرهای درون شهری و غیره مشغول بازی هستند .
دانش آموزان گوشی های همراه و تبلت خود را به عنوان ابزاری برای تقویت یادگیری عنوان می کنند در صورتی که این گونه نیست .
مدارس باید معلمان و دانش آموزان را در فرآیند یادگیری و استفاده از روش های نوین یاری کنند نه اینکه مانع ورود ابزارهای نوین یادگیری شوند.
باید استفاده صحیح از این ابزارها در مدارس « فرهنگ سازی » شود چرا که با ممنوع کردن این ابزارها در مدارس، دانش آموزان در بیرون از محیط مدرسه و منزل از آن استفاده خواهند کرد.
البته استفاده نادرست از تلفن همراه و تبلت در بین دانش آموزان مشکلات و معضلاتی را ایجاد کرده و در رفتار و اخلاق آنان تاثیرات منفی بسیاری برجای گذاشته است .
چون با توجه به پیشرفت فن آوری های جدید و آشنایی نسل جدید با این ابزارها، متاسفانه برخی دانش آموزان از آن استفاده درست و منطقی ندارند و گاه اطلاعاتی را رد و بدل می کنند که با توجه به سن و شخصیت آنها صحیح نیست و موجب انحطاط اخلاق و ضعف درسی می شود .
هم اکنون عصر ارتباطات است و استفاده از این نوع ابزارها، بسته به محیط پرورش و تربیت دانش آموزان دارد و در صورت استفاده نادرست باید از سوی والدین و مسوولان مدارس برخوردی جدی صورت گیرد.
برخی دانش آموزان نیز از این ابزارها به عنوان شیوه جدید یادگیری و سهولت در امر تحقیق، مقاله و پاسخ گویی به سوالات استفاده می کنند .
چون همه چیز با سرعت غیر باوری در حال تغییر است و این وسایل نوین ارتباطی برای سهولت انجام کارها و خدمات رسانی به انسان ها تولید شده ولی بعضی از ما طرز استفاده صحیح و به جا از آن را نمی دانیم و در هیچ جا نیز آموزشی داده نشده است ؛ امیدوارم فرزندان برومند این مرز و بوم درس را هدف اصلی و جاذبه و موفقیت بدانند و درس هندسه و شیمی را به شکل تصویری متوجه شوند .
ما در عصر سرعت تغییرات هستیم و استفاده بیش از حد از این ابزارهای نوین ارتباطی سبب اعتیاد دانش آموزان به تبلت و گوشی های همراه موجب افت تحصیلی می شود که خانواده ها را نسبت به آینده دانش آموزان نگران نموده است .
پدری هدف خود را از خریدن تبلت برای فرزندش کمک به تسهیل روند یادگیری بیان می کند . او می گوید مدتی است تعامل فرزندم با اعضای خانواده بسیار کم شده و مدام در حال کار با تبلت است که می ترسم در محیط بیرون و به دور از چشم ما، از آن استفاده نادرست کند و مدام فرزندم در حال تعویض گوشی و تبلت می باشد و به درسش توجهی ندارد . فقط در فکر مدل و رنگ و خرید و فروش گوشی و تبلت خود است و هزینه های گزافی را به خانواده تحمیل می کند . او اضافه می کند : اگر موبایل، تبلت و اینترنت برای اهداف آموزشی استفاده شود اثرات مثبتی را برای دانش آموزان به همراه دارد ولی با توجه به شرایط سنی و حس کنجکاوی نوجوانان برای استفاده های دیگر از این ابزار، ذهن آنان را به سوی موضوعاتی دیگر می کشاند که چندان خوشایند نیست و ممکن است سبب انحراف آنان شود .
البته استفاده از این ابزارهای هوشمند در کلاس درس، تمرکز دانش آموزان را به هم می زند که مسوولان مدارس باید در خصوص ممنوعیت استفاده از این وسایل تدابیری جدی بیندیشند و همین امر باعث آسیب های اجتماعی نوظهوری متوجه دانش آموزان می شود و آینده آنان را تهدید می کند.
بعضی از مدارس در آستانه هوشمند شدن و استفاده از ابزارالکترونیک از جمله تخته های هوشمند هستند که کاری به جا و پسندیده ای است چون ما نباید از کشورهای پیشرفته و دانش جدید دنیا عقب بمانیم .
در زندگی همه چیز عادلانه است ، این ظرفیت های ماست که باهم تفاوت دارد. پس دانش آموزان، والدین و معلمان یک مثلث طلایی در حوزه آموزش و پرورش هستند که در خیلی از مسائل با توجه به اینکه نوجوانان به روز هستند، متاسفانه همکاران و والدین از آنان عقب می مانند و این خود یک معضل است.
کارشناسان می گویند اگر از تبلت، اینترنت و فضای مجازی استفاده صحیح نشود از جمله آسیب های اجتماعی دانش آموزان به حساب می آید .
مشکل ما در بحث تعلیم و تربیت این است که فکر می کنیم ممنوعیت بسیار بد است و محدودیت خوب است و حال آن که باید حد و مرز را تعیین و بچه ها را قانع و نحوه استفاده صحیح را به آن ها آموزش دهیم که از هر وسیله ا ی به جا و به موقع و با توجه به شرایط استفاده شود که بسیار مفید و موثر است .
برخی با فرافکنی همه آسیب های اجتماعی را به سوی آموزش و پرورش می برند . نباید از آسیب ها فرار کرد، بلکه باید آموزش و فرهنگ سازی در جامعه شود و به دنبال این باشیم که چه آسیب های اجتماعی دانش آموزان را تهدید می کند .
خشونت، ماهواره و ارتباط با جنس مخالف را از مهم ترین آسیب های اجتماعی است که اکنون دانش آموزان را تهدید می کند و هم اکنون این موضوع رو به افزایش است .
متاسفانه هنوز نحوه استفاده درست از ماهواره برای جامعه تبیین نشده و شیب آسیب ها به سن پایین رسیده به طوری که جامعه دختران ما هم درگیر این قضایا شده است.
اینکه استفاده از موبایل در مدارس ممنوع است ؛ نباید این اتفاق در مدارس بیفتد و حتی به معلمان هم گفته شده در ساعت آموزشی نباید از موبایل استفاده کنند که دلایل خاص خودش را دارد ، بالاخره بعضی چیزها به مرور زمان به موزه ها سپرده می شوند و تکنولوژی همچون برق و باد درحال پیشرفت و دگرگونی است .
ما باید نحوه استفاده درست ابزارها و ظرفیت این گونه وسایل را داشته باشیم و در جهت ارتقاء آموزش و پیشرفت جامعه در محیط خانواده و مدرسه استفاده بهینه و صحیح کنیم .
در این خصوص باید همه نهادهای مرتبط از جمله بهزیستی، نیروی انتظامی، دادگستری، استانداری و فرمانداری در کنار آموزش و پرورش برای فرهنگ سازی و آموزش نسل جوان که بیشتر در معرض وابستگی و خطر قرار دارند لباس خدمت به تن کنیم ، وارد عمل شویم و راه درست و منطقی و نحوه استفاده از ابزارهای نوین ارتباطی را به همه ی افراد جامعه آموزش دهیم .
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بشر طی قرون اخیر برای رسیدن به رفاه بیشتر ، روز به روز به سمت صنعتی شدن حرکت کرده است. نظام سرمایه داری نیز برای سود بیشتر در این زمینه بسیار فعال بوده است . لازمه صنعتی شدن و رفاه ،مصرف هرچه بیشتر منابع طبیعی و ذخایر معدنی و انرژی بوده است.
از آنجا که منابع طبیعی ، اعم از انرژی ، آب ، هوا و معادن کره ی زمین محدود می باشد ، اگر این روند تداوم یابد روزی خواهد رسید که کره ی زمین دیگر زیستگاهی مناسب برای بشر نخواهد بود .
در دهه های اخیر تا حدودی این زنگ خطر به صدا در آمده است. مصرف فزآینده ی انرژی باعث آلودگی هوا در بسیاری نقاط جهان شده و نفس کشیدن را برای انسان سخت کرده است.
منابع آب شیرین نیز در حال تحلیل رفتن و کم شدن و آلودگی است. بسیاری از عرصه های جنگلی از بین رفته و بیابان های بسیاری ایجاد شده ، جانوران بسیاری منقرض گردیده اند. دریاها و خشکی ها آلوده به انبوه زباله ها شده است .
برای متوقف کردن این روند رو به نابودی ، ایده های مختلفی مطرح شده است . یکی از ایده ها ، استفاده از تکنولوژی برتر و انرژی های پاک که منجر به مصرف کمتر انرژی می شود، است. البته تا حدودی این تکنولوژی های برتر می تواند مسکنی بر این درد جانکاه زمین باشند. ولی درمان درد نیست . بشر برای اینکه از این مهلکه جان سالم به در به ببرد چاره جز اصلاح الگوی مصرف ندارد.
روشن است که برای بشر که دهه ها بلکه قرن هاست به مصرف گرایی خو کرده و در واقع مصرف گرایی فرهنگ بشریت شده ، بسیار سخت و دشوار است که این فرهنگ را کنار بگذارد . ولی هیچ چاره ای جز این نیست .
باید در مصرف ،اعم از کالا، مواد غذایی ، آب و انرژی دست به صرفه جویی اساسی بزنیم . اگر همچنان بخواهیم هر روزه از کالاهای شیک و نو و مدرن استفاده کنیم باید بدانیم که برای ساخت این کالاها انرژی و مواد اولیه لازم است که این ها از کره ای دیگر نمی آید بلکه از همین زمین خودمان است . باید از حداکثر عمر وسایلی که داریم استفاده کنیم . هر روز به فکر نو کردن وسایل نباشیم . عدم استفاده از تکنولوژی عیب به حساب نیاید . قدری هم پیاده برویم .
رشد جمعیت هم باید متوقف شود . کره زمین ظرفیت بیش از این ندارد ( البته در بسیاری از کشورها این امر اتفاق افتاده است ) .
طبیعی است تغییر فرهنگ مصرف گرایی با مقاومت بسیاری از طرف شرکت های تولید کننده مواجه خواهد شد که لازمه آن این است که عزمی جهانی برای این امر به وجود بیاید و همه مردم دنیا دست به دست هم دهند و مصرف را پایین بیاورند تا بتوان به آینده زمین امیدوار بود.
آخرین اخبار و تحلیل ها در حوزه آموزش و پرورش ایران و جهان در سایت سخن معلم
با گروه سخن معلم باشید .
https://telegram.me/sokhanmoallem
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید