1 - آموزش وپرورش نوین در ایران به دنبال نوعی تغییر نگرش در جهت بازسازی سیاسی و اجتماعی جامعه استبدادزده، بیمار، استعمارزده و رنجور عهد قاجاریه شکل گرفت. بسیاری از نواندیشان آن دوره مهم تاریخی، این نهاد اجتماعی را دروازهای برای ورود به تحولات کیفی و کمی میشمردند.
البته مبلغان سیاسی و مذهبی اروپایی نیز بیش از متفکران ما در این زمینه متفطن بودند. اما اغراق در سهم آنها در جهت دادن به روند تاسیس مدارس، خصوصا در جامعه به شدت سنتی آن روز ایران، خیلی وجه تاریخی و واقعی ندارد.
لازم است بدانیم رهبران فکری و مذهبی با نفوذ آن دوره از روند رو به رشد این نظام جدید در بسیاری از مواقع حمایت جدی میکردند. تا اینکه در دوره پهلوی اول جریان دولتیسازی مدارس شدت گرفت و حکومت، از مدارس ابزاری ساخت تا انتظارات خود را برای تغییر شکل و محتوای جامعه، تعمیق ببخشد.
بیشک آنها با بودجه و امکاناتی که به این بخش تخصیص دادند توانستند به لحاظ کمی انحصار دولتی را تحکیم کنند. به این طریق آموزش نوین که در جهت اصلاح جامعه و وسیلهای برای آگاهی اجتماعی شمرده میشد، تبدیل شد به ابزاری برای مهار و نظمبخشی در جهت برنامههای حکومتی. از همین جا افول آموزش و پرورش آغاز شد.
تنظیم آموزش با عقربه بازار مصرف و برقراری نظام عرضه و تقاضا بر شدت افول این نهاد مردمی افزود. ما نیاز داریم یک بار دیگر دولت در نوع حضور خود در چرخه تعلیم و تربیت غور کند و با بازتعریف نهادهای مردمی و تهیه نقشه راهی که اداره مدارس به عهده نهادهای مردم نهاد باشد، هر چه زودتر به این وضعیت مبهم خاتمه دهد.
لازم است بدانیم تامین بودجه آموزش همگانی رایگان هیچ منافاتی با تقویت این نهادهای مردمی ندارد. خصوصا آنکه قانون اساسی نیز دولتها را ملزم به این رویه کرده است.
2- نهاد آموزش وپرورش در وضعیت فعلی به کوهی صعبالعبور میماند که مسئولان آن، هر بار از یک قسمت شروع میکنند. هنوز نقشه پازل مانندی تهیه نشده که همگان بفهمند و از نمای بالا ببینند که چه تحولی در حال رخ نمودن است و هر اقدامی مربوط به کدام قسمت نقشه است. مثلا طرح آموزش شنا (سباح) در مقطع ابتدایی یا خصوصیسازی پیش دبستانی کجای تحول بنیادین قرار داشته وچه نتایجی به بار آورده؟
من نمیپردازم به طرح « مدرسه قرآن » که محترم است و موضوعیت جدی دارد. اما باید یادآور شوم این طرح که شاهبیت تحولات بنیادین است چگونه در «چرخه اجرای بد»، نوعی احساس بدبینی ایجاد کرده. (در سایت اطلاعرسانی وزارتخانه، مروری بر پروژههای بنیادین فرمایید تا مطلب دستگیرتان شود.)
به نظر میرسد که نوع تفسیر و تعبیر هر تیمی که به مسند مسئولیت میرسد، در این مساله مهم است و هنوز از یک الگوی فنی و تخصصی ایجاد تغییرات پایدار پیروی نمیشود.
3- چگونه از تحولات کیفی و عظیم سخن بگوییم تا زمانی که بودجه آموزش وپرورش بهاندازه پرداخت حقوق کارمندانش است و سهمی ناچیز برای حفظ و بهینهسازی اماکن آموزشی و گسترش فعالیتهای پرورشی و تربیتی و پژوهشی در نظر گرفته میشود. حال آنکه عمده بار تحولی «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» بر پایههای امور کیفی آموزش و تقویت بنیادهای شخصیتسازی دانشآموزان و انجام فعالیتهایی برای توانمندسازی کارمندان و مربیان، گذاشته شده است.
4- سلسله مراتب عمودی در آموزش و پرورش، بسیاری از معلمان را بیانگیزه کرده است.
در اینجا نمیپردازم به ضرورت تشکلها، که به قول وزیر محترم آموزش و پرورش «پتانسیل کارشناسی» دارند. در اینجا نمیپردازم به فعالیت طاقتفرسای تشکلهای صنفی معلمان، که به قول آن بزرگوار، در پشت «گسل» وزارتخانه زمین گیر شدهاند.
اساسا برای ضرورت وجودی این نهادها استدلال نمیکنم. اظهر منالشمس است که میتوانند در باز گرداندن انگیزه برای معلمان مثمرثمر باشند، البته احیای آنها برای دولت تدبیر و امید بیهزینه نیست.
در اینجا اشاره میکنم به کارکردهای ضعیف شورای معلمان در مدارس و سهم آنها در هدایت فعالیت مدارس و البته مناطق و ادارات کل. و البته در این باره تقصیر یا قصوری متوجه معلمان نیست سازوکار موجود، معیوب است. جا دارد بررسی کنیم در سایتهای رسمی و مطبوعات وزارتخانهای و ادارات تابعه، که سهم معلمان برای اظهارنظر چه وزنی دارد؟
در جایی که هنوز مدارس دولتی از اشتراک منظمی در مجلات و روزنامههای مربوط به تعلیم و تربیت برخوردار نیستند. به هر ترتیب مناسبات فعلی حاکم بر روابط معلمان و مسئولان آموزش و پرورش نیاز به دگرگونی دارد.
5- تغییر نگاه به آموزش و پرورش، نه تنها الزامی و ضروری مینماید، بلکه حیات ما به احیا و تقویت و بهروزآوری آن وابسته است. اما چرا انتقادها را جدی نمیگیرند؟
شاید بهخاطر آن است که چیزی جز آنچه گفته میشود به رویت میرسد. در جایی که یک وزارتخانه چند ده هزار نیروی مازاد دارد، چگونه چند ده هزار کمبود نیرو میتواند داشته باشد؟ به طوری که پرداخت حقالتدریس آنها هم به تاخیر میافتد و ساماندهی کلاسها تا اول مهر از هفتخوان رستم هم دشوارتر بنماید؟ یا در مقیاسی کوچکتر و سادهتر وقتی فعالیتهای مربوط به آزمونهای تستی پیشرفت تحصیلی که توسط قسمتهایی از بدنه این وزارتخانه انجام میپذیرد، قابل مقایسه با آزمونهای موسسات خصوصی نیست، چگونه تغییر نگاه امکانپذیر میشود.
در خیلی از مدارس (خصوصا دبیرستانها)، هنوز برای هر معلم در هفته ساعتی در نظر گرفته نشده که به ملاقات اولیای دانشآموزان اختصاص بیابد، چه میگویم؟ اتاق مناسبی برای این منظور وجود ندارد.
بزرگان آموزش و پرورش در رسانهها بهخوبی پوشش میگیرند، به هر مناسبتی، چرا جامعه و سایر عوامل موثر در این زمینه را نمیتوانند متقاعد کنند که اول باید بودجه آموزش و پرورش بسته شود بعد سایرین. همه میدانیم که فشار بر اقشار جامعه برای تامین هزینههای مدرسه فرزندانشان طاقتفرسا شده است، در این باره باید فکری کرد.
تعاملات مالی مدیران مدارس با اولیای دانشآموزان همواره، هر دو طرف را آزرده است.
نظرات بینندگان
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﻬﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺗﻤﺪﻥ ﺳﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﻬﺪﻡ ﮐﺮﺩ:
ﺍﻭﻝ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ, ﺩﻭﻡ ﻧﻈﺎﻡ ﺁﻣﻮﺯﺷﯽ ﻭ ﺳﻮﻡ ﺍﻟﮕﻮﻫﺎ.
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭﻟﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻣﻌﻠﻢ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻮﻣﯽ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ....
هیتلر در جنگ جهانی دوم به تنها قشری که اجازه وارد شدن به
جنگ در کشورش نداد معلمین بودند و دستور داد معلمین را در
سنگرهای زیرزمینی محبوس کنند دلیلش را از او پرسیدند ،
او گفت : اگر در جنگ پیروز شویم برای جهانگشایی به آنها نیاز داریم
و اگر شکست بخوریم برای ساختن کشور به آنها نیاز داریم.
آینده نگری اش درست از آب درآمد و معلمان بخوبی موجب آبادانی آلمان شدند.
---------------------------------------------------------------
ما کجای دنیا قرار داریم ؟ و چه بر سرمان آمد ؟
من هر چه خواندم ندیدم یا شاید سوادم کافی نبود!!!!!