از زمانی که نظریۀ اتمی دموکریت (ذیمقراطیس) نفی و طرد گردید و نظرات سفسطه آمیز ارسطو بر جوّ علمی جهان غالب شد، قریب ۲۴۰۰ سال می گذرد.
دموکریت ﺭﯾﺎﺿﯿﺪﺍﻧﯽ ﭘُﺮ ﺗﻮﺵ ﻭ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﻮﺩ و ﺁﺛﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ نیز ﺩﺭ ﺯﯾﺴﺖﺷﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﺧﻠﻖ ﮐﺮﺩ. او ﺍﻭّﻟﯿﻦ ﺍﺭﺍﺋﻪ ﺩﻫﻨﺪۀ ﻧﻈﺮﯾۀ "ﺍﺗﻤﯽ ﺑﻮﺩﻥِ ﺟﻬﺎﻥ" ﺑﻮﺩ و ﺩﺭ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ «ﻓﯿﻠﺴﻮﻑ ﺧﻨﺪﺍﻥ» ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻮﺩ؛ چرا که ﺑﺮ ﺍﺭﺯﺵ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ تأﮐﯿﺪ ﻣﯽﮐﺮﺩ و ﻫﻮﺍﺩﺍﺭ ﻣﺜﺒﺖﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﻭ ﺑﻬﺮﻩﮔﯿﺮﯼ ﻣﺘﻌﺎﺩﻝ ﺍﺯ ﻟﺬﺍﺋﺬ ﻭ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﺑﻮﺩ.
او یکی از بزرگ مردان تاریخِ علم است. می توان او را دانشوری اصلاح گر دانست. با این حال ﺍﻓﻼﻃﻮﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺯ او ﺑﺪﺵ ﻣﯽﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍست ﻫﻤﻪٔ ﮐﺘﺎﺑ ﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﺪ و مافیای تفکرات ارسطویی چنان بر اوضاع مسلّط بود که اجازۀ نشر و واکاوی نظریۀ اتمی او را نداد و حرکت راستینِ کاروان علم را قرن ها به تأخیر انداخت!
چه بسا اگر نظریه اتمی ذیمقراطیس در آن زمان پذیرفته می شد و مورد وثوق مجامع علمی آن روز قرار می گرفت و در کانون توجه مردم آن دوران واقع می شد، ساختارهای ذهنی منطقی تر و الگوهای معرفتی علمی تری بر مبنای دانش تجربی پی ریزی می گشت و زندگی اجتماعی انسان مسیر مناسب تری را می پیمود؛ شاید نسل بشر قبل از دست یابی به باروت و گلوله و ابزارهای جنگی ویرانگر، در پرتو آموزه های علمی روشن و راستین در باب کرامت انسان و حرمت زمین، از سایۀ جهل اوّلین و تندخویی و توحّشِ نخستین و عادات و خصالِ نیاکان غارنشین اش فاصله می گرفت و دوران خُردسالیِ شعور و اندیشه را پشت سر می گذاشت و از خامی و صِغَر فکری به پختگی و بلوغ و ورزیدگی عقلی می رسید و دیگر، با هر بهانۀ کودکانه ای سلاح برنمی گرفت و ماشه برنمی چکاند و دست به کشتار و انتحار نمی زد!
شاید قبل از کشف طلای سیاهِ کثیف و زمین گیر شدن انسان در چنگ مصرف زدگی و آلوده کردن زمین تا مرزِ خفگی، گوهر پاک و زرّین آفتاب و اکسیر زلال و طاهر آب و کیمیای خاک و توتیای باد، نه به عنوان چهار عنصر سازندۀ جهان که به عنوان "منابع عظیم انرژیهای پاک"، مورد توجّه قرار می گرفت و بدین سان با سلامتِ جهان و جان جهانیان بازی نمی شد!
محافل و مجالس و مکاتب و مدارس، تحت تأثیر دو هزار سالۀ نظریۀ آبکی و عوام پسندِ "عناصر اربعه" قرار نمی گرفت.
جوامع بشری از قید دُگم اندیشی و جمود آزاد میگشت و پای اندیشه و خِرَد بر مباحث آموزشی باز می شد و مجاهدت گسترده و عمیق در حوزۀ علوم دقیق - بدور از شَبَح آموزه های شِبه علمیِ انحرافی و دست و پاگیر و سرگرم کننده - آغاز می گشت و مراکز ترویج دانشِ راستین، ایمن از فَرّّ فریبندۀ حلقه های درسیِ "آب و آتش و خاک و هوا" گسترش می یافت و - بى رقیب و بى فریب - موجب رونق زندگی و آبادانی زمین می شد.
می بینیم که در آن زمان نیز صاحبان نفوذ و نفوس با بهره برداری از موقعیّت و مقام و تریبون های زمان، چگونه موضع حق به جانب گرفته و حرف راستِ اهل علم و خِرد را بى اساس جلوه می دهند و برای خود کرسی تدریس برقرار و ادعاهای بی پایۀ خود را اصول غیرقابل خدشه قلمداد می کنند و تمام قد در مقابل خِرَدورزی می ایستند و به تحمیق تودۀ ناآگاه می پردازند و از سطحی نگری جانبداری مي نمایند و به تخریب مردِ علم دست می یازند و سرسختانه به ژرف اندیشی می تازند!
می خواهم با این مقدمه که بیانی تلخ از سرگذشت علم و مردِ علم، روایتی دردناک از سرکوب علم با شِبه علم، بازخوانی جدالِ دروغ با راستی، اشاره ای کوتاه به پروسۀ تضعیف جایگاه دانش راستین با آموزه های اختلال آفرین و واهی، نقل مختصری از رو در رویی جهل با آگاهی، ذکر نمونه ای کوچک از رویارویی تزویر و خودخواهی با یکرنگی و خیرخواهی، روایتی از شکستِ دانشِ تجربی در برابر رندی و زیرکی و مغلطه و چالاکی و بالاخره مرور نمونه ای از غلبۀ استحمار بر آگاهی و عقلانیّت است، به چند نکته در باب اصلاح گری از رهگذر "راستی" و "دانشوری" و "خرَد پروری" اشاره کنم :
۱. سراسر تاریخ مملوّ از صحنه های ستیز علم و جهل، لبریز از صحنه های کشمکش میان نیروهای اصلاح گر و موانعِ مخرّب و مملوّ از نمونه های بى شماری از دلواپسی های رندانه و دلسوزی های ناآگاهانه است که همیشه به اتلاف وقت و انرژی و توقف قطار پیشرفت و عقب ماندگی ملل منجر شده است.
۲. در طول تاریخ همواره عده ای، از بی خبری و ناآگاهی توده بهره برداری کرده و با شگرد عوام نوازی، سرنوشت جوامع را به بازی گرفته اند و در مقابل آموزگاران راستینِ بشریّت آشکارا قد علَم کرده و "واژه" ها را با "شکلک" ها به سخره گرفته و بصیرت و مهارت مردم را در حد "تصویر خوانی" و سطح دانشِ توده را در سطح پایۀ "پیش دبستانی" نگه داشته اند و به برکت اقبال عوام، به نام و موقعیّتی با دوام و نانِ ناتمام نیز دست یافته اند!
۳. استراتژی "جهل پروری" کارآمدترین شیوه برای سرکوب دانشوری و خرَدورزی و اصلاحگری در طول تاریخ بوده است و علّت دوام فقر و نابرابری و ناکامی های حدّاکثری در جوامع بشری، نه صرفاً فقدان دانایی و توانایی برای حلّ مشکلات، بلکه کاربست زیرکانۀ همین استراتژی توسط امپراتوری نامحسوس جهل و پایگاههای زنجیره ای جهل پرور، بیش از هر عامل دیگری باعث کُندی حرکت های بشر دوستانه و ناکارآمدی فعالیت های عدالت خواهانه و سرکوب جنبش های آزادی خواهی و شکست روند اقدامات اصلاح طلبانه و استحالۀ توان و انرژی خدمتگزاران راستین در جوامع مختلف بوده است و عجیب اینکه به موازات گسترش علم و فناوری و ارتقاء مهارت های بشری، شیوه های عامی پروری و جهل محوری نیز فنّی تر و به روز تر و کارآمدتر شده است.
۴. راهبرد "نشر دانش" و "بارور ساختن اندیشه ها" مناسب ترین راه رهاسازی بشر از دام اوهام و سلطۀ استحمار است و هیچ چیز به اندازۀ آگاهی همگانی و توسعۀ قلمرو اندیشه انسانی برای حل مشکلات بشری راهگشا و چاره ساز نيست.
لذا آنان که در خط مقدّم تولید و نشر معارف راستین می کوشند و بهبود اوضاع زندگی را از رهگذر توسعۀ آگاهی همگانی و گشودن فضا برای رشد اندیشۀ انسانی می جویند، اصلاح گرانِ واقعیِ جوامع بشری اند و با وجود حمله و هجمۀ پایگاه های پوپولیستی، نامشان در زمرۀ نیکان روزگار، به یادگار می مانَد.
۵. دو عنصر بنیادی برای اصلاح گری در جوامع بشری، "راستی" و "دانشوری" است؛ "دانشوری" سبب توانگریست و "راستی" بُن مایۀ وجدان کاری و اخلاق مداری. "دانشوری" مجالی بى مثال برای کمال خِرَد است و "راستی" ضامنی بى زوال برای زیستِ اخلاقی. هر جا و هر زمانی که راستی و دانایی به هم در آمیخته، نمونه های عالی اخلاقی را نیز ساخته اند. اگر این دو عنصر بنیادی - ایمن از آفاتِ رندی و ریا و رنگ و لعاب و نیرنگ و نقاب - در تراز جامعه باهم درآمیزند، زیباترین منش های اجتماعی و متعالی ترین رفتارهای جمعی را نیز متجلّی می سازند.
۶. با اندکی دقت و تعمّق در مفهوم اصلاح گری، می توان دریافت که تمامی آنچه که ذیل عنوان مقولۀ اصلاح طلبی در جوامع بشری مطرح و دنبال می شود، اساساً چیزی جز تلاش برای فراگیر شدن "راستی" و "دانشوری" در جوامع بشری نیست؛ راستی و دانشوری پشتوانۀ عملِ اخلاقی و عقلانی است.
در پرتو راستی و دانایی فراگیر و همگانیست که فضا برای حاکمیّت "اخلاق و تدبیر و خرَد" مهیّا می گردد. در پناه و پرتو چنین فضای صاف و روشنی است که امکانِ شکل گیری رانت و انحصار و طغیانِ اقتدار تقلیل می یابد و ضمانتِ نان و مصونیتِ جان فرودستان نیز فراهم می گردد.
تحقق آرزوی دیرینِ "برخورداری همگانی" و "خوشبختی جهانی" نیز در چنین فضایی امکان پذیر است. اما افسوس که همیشه دستانی بوده که فضای زندگی بشر را تاریک و غبار آلود کرده و تمام تلاش های بشر دوستانه را با شکست نسبی روبرو کرده است ، به طوری که چراغ امیدی که همگام با پیشرفت علم در آغاز قرن بیستم در دلها روشن شده بود و گمان می رفت که رشد روز افزون علم و تولیدات علمی - تجربی، "رفاه و برخورداری همگانی" و "خوشبختی جهانی" را برای بشر به ارمغان خواهد آورد، با ظهور کانون های جدید قدرت و ثروت و بى اخلاقی های نوین و رندی های مدرن و خدعه های فنی تر و علمی تر، به خاموشی گرایید!
دستاوردهای علمی و مردان علم به انحصار و استخدام مراکز قدرت و ثروت در آمد! به تولید وسیع شِبه علم دست یازیده شد! چهره های علمیِ مجعول ساخته شد!
دانشوران راستین و اصلاح گران امین به حاشیه رانده شدند و اکنون کشمکش میان خدعه و خلوص ادامه دارد؛ دانشوری و اصلاح گری چه سرگذشت مشابه و مشترکی دارند! ( روزنامه همدلی )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
صدای معلم، صدای شما
با ارائه نظرات، فرهنگ گفتوگو و تفکر نقادی را نهادینه کنیم.