جمیله علم الهدی در نشست تخصصی نقش آموزه های فلسفه صدرایی در فرآیند تربیت و یادگیری :
« نکاتی که امروز می خواهم خدمتتان عرض کنم مبتنی بر تجربه ای است که تا الآن داشتم. اولین اثری که من نوشتم سکولاریسم تربیتی بود. دو سه مقاله دیگر هم در این رابطه نوشته ام که از نظر صدرا برای تقابل با سکولاریسم تربیتی چه کار می شود کرد؟
الآن زمانی است که ما سکولاریسم تربیتی را نوشتیم و نگاهم به جریان قبل از انقلاب و اتفاقاتی که قبل از آن افتاده برمی گردد. البته یک میزگرد نقد هم در این رابطه گذاشتند که مدیر آن مجله ما را خیلی و مفصل مورد نقد قرار دادند یعنی حسابی پدر ما درآوردند و آن کتاب بیشتر ناظر بر گذشته بود .
از انقلاب اسلامی به بعد که چهلمین سال آن را می گذرانیم سکولاریسم نه تنها ادامه پیدا کرد بلکه بسیار پیچیده تر ادامه پیدا کرد.
این طور نیست که انقلاب اسلامی باعث شد که سکولاریسم حذف بشود یا جمع بشود. این یکی از ویژگی های انقلاب است همان طور که خودش دارد رشد می کند رقبای خودش هم پیچیده تر عمل می کنند. سکولاریسم تربیتی پیچیده تر شد... » ( 1 )
***
معرفی « مسعود فیاضی » به عنوان گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش به مجلس از سوی ابراهیم رئیسی رئیس دولت سیزدهم – همان گونه که انتظار می رفت - با واکنش سرد و نیز مخالفت غالب و اکثریت بدنه آموزش و پرورش به ویژه کنش گران آموزشی مواجه شد .
عمده مخالفت ها و انتقادها حول چند محور بود . مشکل اصلی این است که در نظام آموزشی ما اصولا ، هویتی برای مدرسه تعریف نشده که بتوان برای آن حدود و ثغوری مشخص کرد .
نخست رابطه خویشاوندی ایشان با علیرضا زاکانی بود که سر و صدای زیادی هم ایجاد کرد .
دوم تحصیلات و حتی سابقه فعالیت ایشان که تناسب و تجانسی با علم تعلیم و تربیت نداشته است .
سوم سانسور و دستکاری ایشان در مورد مجلات رشد آموزش و پرورش بوده است . هر چند این گونه مجلات خریدار و یا مخاطب چندانی مانند سابق در آموزش و پرورش از سوی گروه های مختلف در آموزش و پرورش و مدارس ندارند اما این مساله به عنوان یک امتیاز منفی در کارنامه فیاضی تکرار می شود .
اما من مکتوب و یا نقدی در مورد برنامه 48 صفحه ای ایشان مشاهده نکردم .
نگاهی به سوابق و پیشینه فعالیت وزرای سابق آموزش و پرورش نشان می دهد که بسیاری از آن ها با وجود داشتن برنامه که مورد تایید مجلس شورای اسلامی قرار گرفته اما نه فرصت و نه توان اجرای آن برنامه را پیدا کرده اند و نه فرد و نهادی وزیری را به جرم عمل نکردن به برنامه و حرف هایی که زده مورد پرسش و شماتت جدی قرار داده است . آیا آقای فیاضی ، تیم کاری کارآمد و شهامت و اراده لازم برای اجرای قانون ذکر شده را دارد ؟
فقط کافی بوده وزیری جواب تلفن نماینده ای را ندهد و یا به درخواست های او در مورد حوزه انتخابیه نمایندگی بی محلی کرده و یا کم توجهی نشان دهد .
آن نماینده هم بلافاصله با همراهی افرادی همفکر و هم جنس خود با جمع آوری امضا و تهدید به استیضاح و با پوشش حمایت از مطالبات معلمان ، حرف های معلم پسند و عوام فریبانه و یا برخی رئوس برنامه و.... سرانجام وزیر آموزش و پرورش را وادار به تمکین در برابر خواست های خود کرده اند .
برنامه ای که مسعود فیاضی به مجلس جهت اخذ رای اعتماد عرضه کرده اکثرا و غالبا حاوی کلی گویی ها ، مبهم نویسی ها و حتا تناقض گویی هایی است که به وضوح بر این ادعا صحه می گذارد که گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش اصولا و اساسا تعلیم و تربیت را نمی شناسد و بدین جهت در بخش « برنامه ها و اقدامات » هم دچار همان تسلسل و چرخه معیوب می شود و « برنامه » از ویژگی های ذاتی خود که مهم ترین آن « حل مساله » است تهی و درمانده می شود .
علامت پرسش بزرگی که در ذهن من نقش بسته این است که در سوابق و یا رزومه آقای فیاضی بررسی کارشناسی بودجه های سالانه آموزش و پرورش ذکر شده است .
واقعا مدرک تحصیلی ایشان و یا حتی سوابق کاری وی چه ارتباط منطقی می تواند با تخصصی مانند بودجه و یا اقتصاد آموزش داشته باشد ؟ این چه بررسی کارشناسانه ای بوده که برون داد آن « کسری بودجه همیشگی » این وزارتخانه حتی به میزان سی تا 40 درصد بودجه مصوب بوده است ؟ و نقش ایشان در این میان چه بوده است ؟
آقای فیاضی به جای این کلی گویی ها می تواند به این پرسش اساسی پاسخ دهد که راهکار ایشان برای حل این معضل دائمی چیست ؟ به نظر می رسد معرفی باغگلی ، فیاضی و ... حاصل و عصاره یک نوع نگاه خاص به آموزش و پرورش است که مهم ترین ویژگی و خصیصه این نگرش ، ضدیت و تقابل با مدرنیسم است .
یکی از معضلات و حتی ناهنجاری های مدیران و مقامات ما در سطوح مختلف در کنار « کلی گویی » ، « گنده گویی » است .
به عنوان مثال ؛
آموزش و پرورشی که با بحران کمبود معلم در عدد بزرگی مواجه است ( بیش از 300 هزار ) و حتی قادر به تامین و تسویه مطالبات عادی معلمانش نیست . برای تامین این مطالبات گاهی اقدام به فروش سرمایه ها و دارایی های خود می کند . پاداش معلمان بازنشسته اش را بیش از 15 ماه است که پرداخت نکرده است . هنوز بیش از دو درصد از مدارس آن در قرن 21 از بخاری های نفتی برای گرمایش استفاده می کنند و حدود سی درصد مدارس آن مشکل ایمنی و امنیت دارند و ده ها مساله و معضل دیگر ؛ چگونه می خواهد و می تواند ظرف 4 سال آینده به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فن آوری در سطح منطقه و جایگاه اول اقتصادی، علمی و فن آوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی دست یازد ؟
در حالی که به گفته جامعه شناسان و افراد صاحب نظر در این زمینه ، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی در ایران در مرتبه بحرانی و خطرناک قرار گرفته و دچار فروپاشی اخلاقی و اجتماعی شده است ؛ آقای فیاضی و همفکران وی دقیقا و مستند توضیح دهند که چگونه می خواهند و می توانند « تمدن نوین اسلامی » را بر کدامین پایه و فوندانسیون اجتماعی و تئوری علمی بنا کنند ؟
در برنامه آقای فیاضی آمده است :
« ده سال از زمان تصویب سند تحول بنیادین سپری شده است، اما به دلایل متعددی به مرحله اجرایی نرسیده است. یکی از مسائلی که در اجرای سند وجود دارد این است که در تمام این سال ها شاخص های قابل سنجش و ارزیابی در خصوص اهداف و راهكارهای سند تدوین نشده است تا معیاری برای میزان تحقق یا عدم تحقق آنها در مقام عمل باشد. »
پرسش من این است که آیا واقعا ریشه بحران و مشکلات آموزش و پرورش به سند تحول بنیادین باز می گردد ؟
آیا واقعا دلیل اجرا نشدن این سند فقدان شاخص های قابل سنجش و ارزیابی است و یا این که این سند ، اساسا متناقض و دچار تعارض های درونی و اعتباری بوده و قابلیت اجرا ندارد ؟
در برنامه گزینه پیشنهادی وزارت آموزش و پرورش به « سهم نامناسب بودجه آموزش و پرورش از تولید ناخالص داخلی کشور » اشاره شده است .
19 آذر 1399 ، علی اللهیار ترکمن معاون پیشین برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش در پاسخ به پرسش های صدای معلم در مورد مسائل بودجه آموزش و پرورش کشور چنین می گوید : ( این جا )
« اگر بخواهیم عملکرد دولت را در این زمینه بسنجیم که برای آموزش و پرورش چه کار کرده است باید بگویم با توجه به این که ما تنها شاخص مالی مان وضعیت سهم آموزش و پرورش از بودجه عمومی دولت است و هنوز نتوانسته ایم سهم آموزش و پرورش از GDP را محقق کنیم . در قبال رشد 5 / 47 درصد رشد 5 / 72 درصد برای بخش آموزش و پرورش در سقف همین مقدوراتی است که عرض می کنم یک رشد قابل قبول است اما متناسب با رشد نیازهای ما نیست . حتما نیاز به تقویت دارد . »
اللهیار ترکمن تحقق این مهم را نیازمند طی شدن فرآیندی دشوار ، زمان بر و آن را نیازمند همکاری همه دستگاه ها می داند اما آقای فیاضی در برنامه خود مشکل را سهم نامناسب تعریف می کند .
در بخش پرداخت مطالبات معوق معلمان مربوط به برنامه چنین آمده است :
رایزنی مناسب با رئیس محترم جمهور و نمایندگان محترم مجلس و سازمان برنامه و بودجه جهت تخصیص منبع لازم » در حالی که به گفته جامعه شناسان و افراد صاحب نظر در این زمینه ، سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی در ایران در مرتبه بحرانی و خطرناک قرار گرفته و دچار فروپاشی اخلاقی و اجتماعی شده است ؛ آقای فیاضی و همفکران وی دقیقا و مستند توضیح دهند که چگونه می خواهند و می توانند « تمدن نوین اسلامی » را بر کدامین پایه و فوندانسیون اجتماعی و تئوری علمی بنا کنند ؟
این به آن معناست که آیا تاکنون وزرای آموزش و پرورش رایزنی های لازم و یا مکفی را با مقامات و دستگاه های مربوطه نداشته اند ؟
پس مشکل اصلاح ساختار بودجه آموزش و پرورش و ارتباط آن با ساختار کل بودجه در فرآیند برش های دستگاهی چگونه معنا پیدا می کند ؟
مشکل نهادهای فرهنگی موازی در کشور که بودجه های کلانی را دریافت می کنند اما به کسی پاسخ گو نبوده و در برابر عملکرد خود پاسخ گو نیستند را در کجا باید به آن پرداخت ؟
در برنامه آقای فیاضی آمده است :
«تمرکززدایی و توسعه مشارکت، تنظیم گری و مدرسه محوری
واگذاری بخش های مهمی از اختیارات ( مدیریت تقویم آموزشی ، مدیریت و تأمین زیرساخت) به شوراهای آموزش و پرورش استانی، منطقه ای و شهرستانی و مدارس . »
پرسش من از آقای فیاضی این است که آیا تاکنون قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش را مطالعه کرده است ؟
برنامه یعنی نقشه راه برای حل مساله .
آیا گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش می تواند تحلیل خود را از ناکامی و شکست قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش بیان کند ؟
این ها که بیان می شوند همگی قبلا در قانون آمده اند اما اجرا نشده اند .
آیا آقای فیاضی ، تیم کاری کارآمد و شهامت و اراده لازم برای اجرای قانون ذکر شده را دارد ؟
آقای فیاضی می گوید قصد دارد آیین نامه اجرایی مدارس را جهت مدرسه محوری و ارتقاء مدیریت آموزشگاهی به منظور ایجاد انعطاف و چابکی در تصمیم گیری و برنامه ریزی اجرایی و تبدیل مدرسه به عنوان کانون تربیت محله اصلاح کند .
آیا ایشان آخرین ورژن اصلاح شده آیین نامه اجرایی مدارس مصوب شورای عالی آموزش و پرورش را مطالعه کرده است ؟
هر چند از نظر من ، مشکل مدرسه فقط در محتوای آیین نامه و یا ساختار ارکان تعریف شده در آن نیست و بسی عمیق تر و وسیع تر از این گونه کاغذبازی ها و مغالطات دست و پاگیر اداری است .
مشکل اصلی این است که در نظام آموزشی ما اصولا ، هویتی برای مدرسه تعریف نشده که بتوان برای آن حدود و ثغوری مشخص کرد .
مدرسه از ابتدا آخرین ایستگاه ستاد آموزش و پرورش بوده که وظیفه ای جز اجرای بخشنامه ها نداشته و استقلال حرفه ای هم برای آن متصور نیست .
این هویت ناقص و فاقد اصالت به مرور زمان جزیی از فرهنگ سازمانی مدرسه و کارکنان آن شده و مدرسه را به قواره ای در حد یک « اداره کوچک و بی اختیار » تنزل داده است .
مدرسه اگر بخواهد صاحب چنین هویتی شود که دیگر نیازی به این همه تشکیلات عریض و طویل ستاد و مدیران ناکارآمد ، منفعت طلب و بی سواد نخواهد داشت . پرسش من از آقای فیاضی این است که آیا تاکنون قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش را مطالعه کرده است ؟
سخن آخر ؛
به نظر می رسد معرفی باغگلی ، فیاضی و ... حاصل و عصاره یک نوع نگاه خاص به آموزش و پرورش است که مهم ترین ویژگی و خصیصه این نگرش ، ضدیت و تقابل با مدرنیسم است .
این نگاه تصور می کند که می تواند با پروژه های خود ساخته و بدون قرینه هماهنگ با فرمول های توسعه ، هویتی آن چه مد نظرشان است را برای نظام آموزشی به عنوان شاکله اصلی جامعه ایدئولوژیک ، مطیع و بی درد سر تعریف و تبیین کنند .
فرآیند ورود روحانیون به مدرسه ها و آن چه در این بازه زمانی درباره آن نگاشته شده و هشدار داده شده می تواند بخشی از پروژه اسلامی کردن مدرسه ها همانند دانشگاه ها باشد .
فیاضی نباشد ، فرد دیگری حامل و عامل این تفکر خواهد بود .
اما آن چه نباید از نظر دور داشت این است که تجارب تاریخی و ملل دیگر به خوبی موید این مدعاست که چنین دخالت ها و کنش هایی در نهایت فقط فرآیند سکولاریسم و حتی سکولاریزاسیون را تبیین و حتی تشدید خواهد کرد .
( 1 )
چهارشنبه 5 تیر 1398 ، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی میزبان نشست تخصصی دکتر « جمیله علم الهدی » عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی با عنوان " نقش آموزه های فلسفه صدرایی در فرآیند تربیت و یادگیری " بود .
علم الهدی در این نشست مطالبی را در این حوزه بیان کرد .
در بخش پرسش و پاسخ ، صدای معلم پرسش هایی را خطاب به ایشان مطرح کرد .
متن کامل این نشست را می توانید مطالعه کنید :
در این نشست ، مدیر صدای معلم از خانم علم الهدی می پرسد :
« آیا فکر نمی کنید یکی از دلایل ناکامی تربیت دینی در نظام آموزشی ایران همین ایرادی است که شما به جهان بینی علمی وارد کرده اید و آن نگرش سیستمی است . »
وی در پاسخ به صدای معلم چنین می گوید : « اتفاقا می خواهم بگویم مشکل شما از آن طرف است. تربیت دینی هنوز نتوانسته تحقق پیدا بکند. ما در گوشه و کنارهایی آورده ایم. ما حجاب را آورده ایم ولی فلسفه اش را نیاورده ایم. فلسفه تعلیم و تربیت ما هنوز دینی نشده است. مثلا عمل ما در یک نقطه دینی شده است. یک فعلمان را در نقطه ای آمده ایم دینی کرده ایم. این چیزی که هست آن موزاییکی است که پدید آمده است . موزائیکی از فلسفه سکولار با رفتارهای دینی. این موزائیک، موزائیک ناسازگاری است. اگر شما شکست خورده می دانید من تربیت دینی در ایران را شکست خورده نمی دانم. چون واقعا یک اتفاق نیفتاده است. ناهمگن است .خیلی از مدارسی داریم که بسیار موفقند. خیلی از جریان های تعلیم و تربیت دینی داریم که خارج از مدرسه بسیار موفقند. »
متن کامل را مطالعه کنید : این جا
نظرات بینندگان
جناب محمدباقر
شما ، ما یا ایشان هر مساله ای را که بالقوه برایمان در اولویت باشد ، برنامه ریزی کرده و بالفعل می کنیم ، حتی موارد پیش پا افتاده را. از طرفی متخصصان برنامه ریزی به خوبی می دانند که مشتی کلمات شعر مانند بی سر و ته ، در بهترین حالت همان شعر است نه برنامه ریزی. مثلا هیچ ریاضی دان یا فیلسوفی هنوز نفهمیده است که چرا یک معلم باید ۸۰ درصد هیات علمی دستمزد بگیرد! چرا نباید ۸۱/۵ در صد بگیرد یا ۱۵۰ درصد یک هیات علمی!
در حدود دو سال گذشته بانک های ما کمترین تعطیلی را به دلیل بیماری کووید ۱۹ داشته اند! در حالیکه روزانه شاید چند صد هزار نفر در شعب در هم می لولند! در حالیکه آموزش ما چه از نوع عمومی و چه از نوع عالی اش بدون وقفه تعطیل بوده و به چت کردن در ششادد دلخوش کرده ایم!
تا به حال از خود پرسیده ایم ، چرا؟
چون بانکداری مهم بوده و شوخی بردار نیست! در حالیکه آموزش از هر نوع آن چندان اهمیتی نداشته به جز اینکه عده ای طفل تا جوان را مشغول ساخته که در پایان نه درس زندگی به آنها می دهیم و نه خلاقیت! پس تعطیل بودن یا نبودن ، وزیر داشتن یا نداشتن ، وزیر بودن تقی یا نقی ، اینکه زلفعلی مو صاف باشد یا مو وزوزی ، فانی باشد یا باقی ، حاجی باشد یا کربلایی زیاد توفیری نمی کند!
بدون حب و بغض
دست مریزاد استاد
آقای قاسم پور
سپاس از شما و مکتوباتی که زحمت کشیده و برای صدای معلم ارسال می فرمایید .
پایدار باشید .
جالبست که اولا یک فیلسوف هنوز مفهوم ترم سکولاریسم را نمی شناسد و جالبتر آنست که با آنچه که نمی شناسد می خواهد مبارزه کند! و جذابتر آنست که مدیران ارشد این وزارتخانه در چهار دهه گذشته جملگی از ریزسوراخترین فیلترها رد شده اند و آنگاه زیرپوستی سعی در به اصطلاح سکولاریزه کردن آن داشته اند و اگر نداشته اند پس چه کس یا کسانی دست به این کار زده اند؟
حتما این را هم به گردن معلمان می اندازند!
درود بر شما
بسیاری از کسانی که در کشور ما توهم فیلسوف بودن دارند حتی الفبای فلسفه را هم ممکن است ندانند .
بسیاری حتی تحمل شنیدن یک انتقاد ساده را هم ندارند .
خانم علم الهدی در نشست مذکور با 35 دقیقه تاخیر حضور یافت اما دریغ از یک عذرخواهی ساده !
حتی نقدها را هم بر نمی تافت در حالی که عصاره فلسفه پرسشگری و اندیشه گری است .
فلسفه و تفکر انتقادی لازم و ملزوم یکدیگرند .
پایدار باشید .
جالبست که در مراکز تربیت معلم و انواع و اقسام دانشکده های علوم تربیتی و آموزشی بیشتر ارجاعات و ترجمه ها مربوط مرحوم پیاژه، دیویی و... است ،که هیچ نسبتی با الهیات و ادیان نداشته اند و نظریات آن ها جملگی برگرفته از سال ها تجربه و آزمون و خطا و نظاره کردن دقیق و موشکافانه است!
در پایان باید گفت که در یک جامعه نمی توان ساختارهای سیاسی و اقتصادی (تفکیک قوا،پارلمانتاریسم، بوروکراسی، اقتصاد رانتی-دولتی، اقتصاد نئولیبرالیسم نخوری، خورده می شوی (داروینیسم اجتماعی-اقتصادی و...) را سکولار اداره کرد و صرفا آموزش در اولویت آخر را که سالهاست به ورطه کالایی سازی افتاده است را دینی اداره نمود!
قربون برم خدا رو ! یه بوم و دو هوا رو!
همکار محترم
سپاس از دقت شما .
به نظر می رسد خانم علم الهدی به عنوان همسر رئیس جمهور قصد دارد بدون آن که خود در آموزش و پرورش آفتابی شود و یا تبعات اقدامات خود را بپذیرد اما تفکرات خود را از طریق دیگران به پیش ببرد .
خانم علم الهدی ، آقای فیاضی و هر کسی داعیه تربیت دینی و چیزهایی از این قبیل را دارد را به مناظره دعوت می کنیم .
پایدار باشید .
حقیقتش این کلمهء"داعیهء تربیت دینی" را خوب آمدید .این بندهء حقیر که تالیفی داشته ام و مقالاتی و در مورد تعلیم و تربیت دینی بوده ،یک نتیجهء کلی از تربیت انبیا و امامان (ع)اخذ می شود و آن این است که این بزرگواران تعلیم و تربیتی شمولگرا داشته اند.چرا که طرف آنها انسانی بوده که اعمال و رفتار و حرکات و مناسکش غیر قابل پیش بینی است.بسیاری از تعالیمشان صرفا و مطلقا دینی و وحیانی نبوده است بلکه برای مبنا و پایه ریزی یک فرهنگ بوده است.مثلا تعالیم عیسی مسیح با تعالیم پیامبر ما در تضاد نیست اما در زمینه فرهنگی خاص تضاد پیدا می کند.پیامبر فرمود :اگر ارسطو در زمان من بود به من ایمان می آورد"این یعنی ارسطو بر روش تعقلگرایی و شمولیت من صحه می گذاشت نه اینکه صرفا بر دین و تربیت دینی ام.
مفهوم سکولار را در تمام رشته ها در نظر بگیرید.
1-در اقتصاد یعنی جدایی دین از اقتصاد
2-در سیاست یعنی جدایی دین از سیاست
3-در تعلیم و تربیت یعنی جدایی دین از تعلیم و تربیت
4-در انسان شناسی یعنی جدایی انسان از دین
5-در جامعه شناسی یعنی جدایی اجتماع از دین
6-در رشته های تجربی یعنی جدایی دین از علوم تجربی
7-در رشته های فلسفه یعنی جدایی دین از فلسفه.
روی هم رفته یعنی جدایی امور فیزیکی و طبیعی و تجربی و انسانی و دنیای مدرن از دین.
این کلمه هم چیز جدیدی نیست بلکه در تمام ادوار بشری و تاریخ بشری چنین مباحثی بوده است هر چند که با این نام و به نام نظریه پردازی خاص شناخته شده است اما اینگونه نیست که تاریخ پیدایشش آنی و لحظه ای باشد.همواره جنگ میان دین مداران و دین گریزان وجود داشته و خواهد بود.و تمام اینها عدم شناخت درست از انسان و عالم هستی و فیزیک و متافیزیک است و از سوی دیگر کمک به درک مفهوم درست از زندگی و عالم هستی و انسان و طبیعت.