گروه استان و شهرستان ها/
چندی پیش گزارشی با عنوان :
" مسئولان وزارت آموزش و پرورش لطفا پاسخ گو باشند !
وضعیت اردوگاه شهید بهشتی کردان استان البرز بحرانی است ! به قلم سینا سلیمی از استان البرز در صدای معلم منتشر گردید . ( این جا )
اداره کل آموزش و پرورش استان البرز به این مطلب پاسخ داده است .
ضمن تشکر و قدردانی از پاسخ گویی مسئولان عین جوابیه منتشر می گردد .
گروه استان ها و شهرستان ها/
نامه زیر توسط یکی از فرهنگیان شهرستان بحنورد برای صدای معلم ارسال گردیده است .
« صدای معلم » آمادگی خود را برای انتشار پاسخ مسئولان اعلام می کند .
گویی همین دیروز بود که بچهها با مدرسه خداحافظی کردند تا به استقبال تابستان و تعطیلات بروند. همان روزی که کودکانههایش با اشک چشم به خاطر جدایی از معلم و دوستان رقم خورد و نوجوانههایش با خندههای اشکآلود که احساس لطیف را در آنها نمایانگر بود.
و اما امروز روز آغازی دیگر است؛ آغازی برای دانشآموزان، معلمان و پدر و مادرها... بهتر است بگوییم آغازی دیگر برای همه شهر، حتی کسانی که دانش آموز و معلمی در خانواده ندارد؛ خوشا به حال خیابانها که بار دیگر حضور کودکان و نوجوانان روح امید را به آنها خواهد بخشید.
امروز بار دیگر «آغاز» معنا و درهای امید گشوده میشود تا امیدآفرینان گردهم آیند و باغبان اندیشهها بذر امید و زندگی در اندیشهها بکارد. بدیهیست انسان به سرمایه بزرگی که در دست دارد میاندیشد تا آنرا رشد داده و به ثمر و بهرهوری برساند. اما شاید تنها نکته ظریف اما مغفول این باشد که گاهی فراموش میکنیم دانشآموزان سرمایه بزرگ ما هستند؛ سرمایهای که باید رشد کنند تا ثمر دهند. اما در رشد این سرمایه عظیم عوامل مختلفی موثرند که مهمترین آنها خانواده و معلم است. همانها که تعیین میکنند این سرمایهها به بهرهوری برسند یا از دست بروند و موجب خسران بزرگ شوند.
گرچه امروز این شعار که «ما به انسانهای شاد نیاز داریم، نه به دانشمند» به مذاقها خوش آمده است، اما اگر این شعار تبدیل به باور جامعه شود، همان طور که جامعه امروز از کمبود انسان شاد رنج میبرد، دیری نخواهد گذشت که از کمبود دانشمند رنج خواهیم برد؛ گرچه امروز هم آنقدر توانا نیستیم که دانشمندانمان را بهعنوان سرمایههای کشور حفظ کنیم، ولی با این شعار از همین بضاعت هم خالی خواهیم شد.
اول مهر، آغاز کشت و زرعی است که باید در همه ابعاد وجودی دانشآموزان صورت بگیرد؛ بذر انسانیت، تعهد، شادی، مسئولیتپذیری، مهربانی، صبوری، علم، همزیستی مسالمتآمیز، صلح و همه ارزشها و کرامتهای انسانی باید به نحو مقتضی در دل و جان فرزندان این سرزمین شکوفا شود و این میسر نخواهد بود جز با توانمندی و باور و ایمان معلمان و خانوادهها به این اصول اساسی.
اگرچه سیستم آموزشی ما متمرکز بوده و همه مدارس ناگزیر از اجرای بخشنامهها و فرامین وزارتی هستند، اما این معلم است که کلاس و دانشآموزان را با هنرمندی خود اداره میکند؛ اوست که باید با شناخت اقتضای سن و روحیات دانشآموزانش، کاری کند کارستان تا حتی در میان قفس چارچوبهای خشک وزارتی، روشی خلق و راهی ایجاد کند برای پروردن عناصر وجودی امانتهایی که در دست اوست.
معلم خالق و خلاق است و اگر چنین نباشد، حاصل مدارس ما جز نابودی سرمایههای عظیممان نخواهد بود. معلمانی که گرچه خود از شرایط حاکم بر معیشت و قوانین دست و پاگیر در رنج هستند، اما این همه هرگز باعث نمیشود که آنان در مسیر رسالت خود از پا بنشینند؛ چراکه خوب میدانند آینده روشن میهن بهدست آنان شکل میگیرد و حاصل تلاش شان، فردای این سرزمین را میسازد؛ پس جان فرزندان دیارشان را سرشار میکنند از عشق و مهر و تلاش و علم و تعهد و هرگز سنگر اعتقاد و تلاششان را خالی نمیکنند.
باشد که تلاش و مهربانی عصاره همیشه جانمان باشد و «مهر» برایمان نه آغازی دوباره، بلکه تنها فرصتی برای یادآوری علم و انسانیت و در یک کلام زندگی باشد؛ چراکه روح «مهر» در همیشه زندگیمان جاریست.
مهرتان پایدار!
روزنامه مردم نو
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
یکشنبه 1 مهر ماه علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در یک گفت و گوی رادیویی با حضور فاطمه مهاجرانی رئیس مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و دانش پژوهان جوان با موضوع " طرح شهاب " شرکت کرد .
بخش نخست این گفت و گو که توسط « رادیو فرهنگ " ارائه شده است تقدیم شما می گردد .
بدون شک نهادینه سازی پیشرفت در یک کشور بدون آموزش صحیح و اصولی امکان پذیر نیست.از این رو در هر کشوری برای رسیدن به توسعه پایدار استفاده از همه ی ظرفیت های مادی و معنوی ضروری است.در بسیاری از کشور ها که فقط یک بعد از آموزش و پرورش که مربوط به زیر ساخت های سخت افزاری و نرم افزاری می باشد،در پیش رو گرفته اند فقط چهره ای پیشرفته در آموزش خود پیدا کرده اند و هیچ جایگاهی در میان کشور های توسعه یافته پیدا نکرده اند.
در کشور ما با توجه به وجود بیش از ۱۳ میلیون دانش آموز و نزدیک به یک میلیون معلم می توان مدعی بود که بیش از نیمی از جمعیت کشور با این نهاد سر و کار دارند.
با وجود سابقه دیرینه آموزش رسمی و غیره رسمی در کشور اکنون شاهد نظام آموزشی چندان پویایی نیستیم و تقریبا می توان گفت که در فرایند آموزش همه طرف ها اعم از دانش آموز،معلم،جامعه و حتی دولت از نتیجه راضی نیستند.
ضعف در آموزش به چالش های گوناگون این نهاد در حوزه های سخت افزاری و نرم افزاری مربوط است.
بدیهی است که وجود سخت افزار برای پیش برد هر امری ضروری است و تا زمانی که امکانات اولیه کافی در اختیار مجریان نباشد نتیجه ای حاصل نمی شود.
و اما یک سوال:
وزارت خانه ای برای آموزش یا مدرسه سازی؟
بنده در اینجا صحبت های خودم را با یک مثال شروع می کنم. هر چند قیاس کشورهای توسعه یافته اروپایی در سیستم های آموزشی و پرورشی با سیستم آموزشی کشور ایران قابل مقایسه نیست ولی می توانیم با بررسی و کند و کاش کردن این گونه سیستم ها تا حدودی به نقاط ضعف خود پی ببریم.
در کشوری مانند آلمان زیرساخت های سخت افزاری آن به گونه ای است که تا ۴۰ سال آینده هیچ گونه نیازی به ساختن مدرسه و ایجاد فضا برای دانش آموز نیست البته مثال بنده فقط در حیطه نظام آموزشی این کشور بوده و در بسیاری از مسائل عمرانی مانند جاده سازی و بهداشت و...می توان گفت که بیشتر از ۴۰ سال حتی دیگر نیازی به این گونه زیر ساخت ها نیست که این موضوع خارج از بحث بنده هست.
در کشور ما مدرسه ها از فرسودگی بیش از حد رنج می برند هر چند اقدام خیرین و دولت تا حدودی باعث شده که از کلاس های درس غیره ایمن و فرسوده کاسته شود ولی با این حال وجود مدرسه های با بیش از ۳۰،۴۰و حتی ۵۰ سال قدمت هستیم که به علت نبود مراقبت های صحیح چندان مناسب آموزش نیستند.از سوی دیگر با توجه به تعغییرات در روند و شیوه های آموزشی معیارهای ساخت و ساز مدارس متحول شده و مدرسه های قدیمی کارایی لازم را ندارند.
بدون شک حجم وظیفه ای که از نظر قانونی بر دوش وزارت آموزش و پرورش گذاشته شده است بیش از حد توان، بودجه، و قاعده های منطقی است .
آموزش و پرورش باید تنها عهده دار وظیفه آموزش و تربیت نسل آینده کشور باشند و نباید خود را درگیر کارهای زیربنایی و ساخت و ساز و غیره کنند.
متاسفانه در بسیاری از مصاحبه هایی که از وزیر آموزش و پرورش گرفته می شود که اخیرا در طول این دو هفته شاهد ۳ الی ۴ مصاحبه از ایشان بودیم عمده صحبتهایشان دغدغه های زیربنایی (سخت افزاری) بوده است در صورتی که در این گونه مصاحبه ها باید فقط کارهای فکری،تربیتی،و اموزشی مورد بررسی قرار بگیرد.
متاسفانه سیستم آموزشی ما در برطرف کردن نیاز های اولیه خود اعم از نبود امکانات آزمایشگاهی و ورزشی ،بی بهره بودن مدرسه ها از کلاس های موضوعی و ابزار های کمک آموزشی و...ناتوان مانده است ؛ قطعا نمی توان از این سیستم انتظار به وجود آوردن فضایی شاد و پویا را داشت که بتواند استعداد دانش آموزان خود را در آن شکوفا کند.
از نظر بنده زمانی می توان سیستمی کار آمد و بدون دغدغه داشت که وظیفه بهسازی و ساخت سازهای کلاس های درس و نوسازی مدارس توسط دیگر وزارت خانه ها صورت گیرد و یا می توان بسیاری از هزینه شرکت ها به عنوان مالیات را در ساخت و ساز مدارس به کار برد.
خوشبختانه امروزه همه به این موضوع رسیده اند که اگر آموزش و پرورش سامان نیابد کشور به سامانی نمی رسد و مشکلات ما مشکل امروز و دیروز نیست و باید نگاه دیگری به آن داشت مانند ساید کشورهای دنیا آموزش و پرورش باید دغدغه نرم افزاری داشته باشد نه این که درگیر مشکلات سخت افزاری همچون تامین پول آب و برق و تعمیر و ساخت و ساز مدارس باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آموزش هم بر نظام سیاسی اثر می گذارد و هم از آن اثر می پذیرد. نظام سیاسی خط و مشی مورد انتظار برای دوام و بقای خود را در بطن نظام آموزشی می گنجاند و نظام آموزشی در تقابل با تربیت و آماده سازی کودکان و نوجوانان جهت برعهده گیری نقش های گوناگون سیاسی چون استاندار و فرماندار و وزیر و نماینده مجلس ورئیس جمهور و.... عمل می نماید که این روند نیز موجب دوام و بقای نظام سیاسی می گردد. پس نفع نظام سیاسی از آموزشی بسیار بیشتر از نظام آموزشی از سیاسی است.
محتوای جامعه پذیری مورد انتظار نظام سیاسی برخاسته از قانون اساسی کشور به عنوان مادر قوانین است ، این قوانین تا چه حد بر نظام آموزشی اثری پویا ، سیستماتیک ، مثبت و تحول زا و.... می گذارد بستگی به نوع قانون تدوین شده و قدرت اجرائی آن دارد. عملکرد مستقل یا وابستۀ نظام آموزشی نسبت به نظام سیاسی ، نوع سیاست گذاری ، برنامه ریزی و تصمیم گیری های آن را مشخص می سازد. در کشورهای پیشرفته این نوع عملکرد فقط نظارتی – هدایتی است در جهت توسعه و رشد اعتلای فرهنگ کشور، که قطع یقین نظام آموزشی آنان مستقل عمل می نماید. اما در کشور ما این عملکرد با وابستگی مطلق به نظام سیاسی و کنترلی – تسلطی است.
اشاره دائمی من به مثال هایی از دوران کودکی در نوشته هایم ، به دو دلیل اساسی است : ذاتی بودن یک حق یا رفتار که حتی کودک نیز آن را می پسندد یا انتظار دارد. دوم شفافیت و زلالی آن حق یا خواسته برای داشتن یک زندگی مفرّح و طبیعی برای هر انسانی.
حال باز می گویم که استقلال عمل یک کودک 2- 3 ساله از نظام آموزشی کشور ما بیشتر است. عشق و علاقه والدین به تک فرزند خود ، با اختلاط فرهنگ امروز مساوی است با تسلیم شدن در برابر او. اگر خسته ای باید بازی کنی . اگر مشکل شغلی داری باید با او بخندی و.... ( همان 7 سالی که کودک سید و آقاست)
اما نظام آموزشی ما نتنها نمی تواند مستقل عمل نماید که حتی ماده ها و تبصره های نوشته شده در قانون اساسی برای عزت و اعتلای آن نیز همگی ، رعایت نمی گردد. از خود می پرسیم چرا تقریبا بیشتر وزرای آموزش و پرورش استیضاح می شوند ؟ یا چرا وزرای آموزش و پرورش تقریبا همیشه کمترین رأی نمایندگان مجلس را آن هم در دقیقه 90 کسب می کنند؟ و من می پرسم چرا وزرا با علم به مشکلات بیشمار نظام آموزشی و عدم استقلال رأی و عمل وزیر آموزش و پرورش ، باز حاضر به قبول این سِمت می شوند و یا هنگام دریافت کارت سبز مجلس برای وزارت ، شرط و شروطی تعیین نمی کنند؟ چرا هیچ رئیس جمهوری از وزیر آموزش و پرورش خود به اندازۀ سایر وزارتخانه ها ، حمایت یا از آن دفاع نمی کند؟ وزارت آموزش و پرورش بوتیمار ناکارآمدی دولت هاست.
تعریف زیر تعریف کودک است از دیدگاه سیاستمداران :
"از دیدگاه سیاستمداران ، معلمان و مربیان اکثراً ابزارها و وسایل نظام های اجتماعی هستند. آن ها می باید آن چنان عمل و کار کنند که کودکان از دومین مرحله بلوغ عقلی یعنی مرحله اطاعت از قانون پا را فراتر نگذارند. آن ها نباید اجازه دهند که کودکان به مرحله قضاوت فردی و زیر سئوال بردن نظام ارزشی جامعه برسند. کودکان باید به همشهری های خوبی مبدّل شوند که قوانین و مقرّرات وضع شده را قبول کرده ، از آن اطاعت کنند، درست یا غلط ، آن ها می باید مطابق آن قوانین عمل کنند. " (1)
چند نکته قابل تأمل در این تعریف وجود دارد : در کشور ما این عملکرد با وابستگی مطلق به نظام سیاسی و کنترلی – تسلطی است
الف ) به معلمان و مربیان به عنوان ابزار و وسیله نظام اجتماعی نگاه کرده است. یعنی هویت انسانی انسانها در این نقش مخدوش گردیده است. وقتی نگاه انسانی برای برعهده گیران این نقش ها وجود ندارد پس در نتیجه انتظار کنش و واکنش انسانی نیز نباید وجود داشته باشد.
ب ) معلمان و مربیان ، مجبور هستند بر لبۀ تیز خواستۀ نظام سیاسی عمل نمایند یعنی آموزش اطاعت محض از قانون بدون هر نوع تفکر و تأملی و یا بدون امکان هر نوع احتمال تصور وجود قوانین مطلوب تر و معقول تر در قانون اساسی کشور. منظور جمله ، هفت سال دوم زندگی کودک است یعنی ژرفای جامعه پذیری کودک و وسعت درونی شدن ارزش ها در وجود او. کودک در هفت سال اول زندگی خود یاد می گیرد که از والدین خود اطاعت کند اما دلایل امروز و فردای این تبعیت را با رفتار هوشمندانه و خردمندانه والدین خود یاد می گیرد ، اما نظام سیاسی انتظار اطاعت محض ، بدون آشکارسازی دلایل آن را دارد، یعنی تسلیم شدن روح و جسم و تفکر کودک . برای همین خلاقیت و تفکر انتقادی در نطفه خفه می شود. معلم حق ترسیم هیچ نوع ایده آل و آرمان اجتماعی برای کودک را ندارد. دقت کنید از همین جا عملکرد آموزش و پرورش مسدود و محدود می گردد و اختیار عمل خود را از دست می دهد.
" در روایتی آمده است : فرزندان ما 7 سال اول آقا و سید، 7 سال دوم مطیع و در 7 سال سوم وزیر خواهند بود."
و امیرالمومنین(ع) میفرمایند: "«یُرْخی الصّبیُّ سَبْعاً و یُؤَدَّبُ سبْعاً وَ یُسْتخدمُ سَبْعاً.» کودک در هفت سال نخست زندگی آزاد گذارده می شود و در هفت سال دوم به آن ادب آموخته میشود و در هفت سال سوم به خدمت گرفته میشود. " (2)
برخی اگر در خانواده های خود 7 سال اول را به خوبی هدایت می کنند و به تبعیت از آن تربیتی لوس و لجبازانه ارائه نمی دهند ، اما آموزش و پرورش دو 7 سال دیگر را فقط به نفع نظام سیاسی ، تنظیم می کند و از مطیع بودن او جهت تثبیت اهداف نظام سیاسی استفاده می کند. یعنی استفادۀ بهینه از شرایط کودک به نفع نظام سیاسی. و باز متأسفانه سیستم آموزشی ما اجازه وزیر بودن برای کودک یا نوجوان 14 تا 21 سال را به آنان نمی دهد. یعنی عدم آموزش نحوۀ مشورت و گفت و گو و انتقاد کردن .
برای همین آموزش و پرورش در تعلیم و تربیت کودکان این سرزمین موفق عمل ننموده است. یا کودک را در وسط دو نیروی و اراده یعنی تسلیم و اطاعت در منگنه گذاشته است و یا او را در بلوای ناکارآمدی سیستم آموزشی به حال خود رها ساخته است .
نتیجه : تربیت نسل بلاتکلیف و هرس نشده که به کار هیچ نظامی نمی آید. بحران اخلاق و دلزدگی از فعالیت اقتصادی مفید و تأسی از حقّه و نیرنگ و حیله برای بالا رفتن از نردبان زندگی که پله های آن را کشتار خلاقیت ، امید و نشاط ، جاه طلبی و قدرت طلبی ، حق خوری و تجاوز به حقوق دیگران و..... می سازد.
ج) دقت کنید : " آن ها نباید اجازه دهند که کودکان به مرحله قضاوت فردی و زیر سئوال بردن نظام ارزشی جامعه برسند. " یعنی معلمان و مربیان ، نباید با ایجاد بحث یا فرصت تفکر ، به کودکان اجازه دهند تا نظام ارزشی تحت تسلط نظام سیاسی را تحلیل و یا نسبت بدان قضاوت نمایند، چون بدین طریق با انجام محاسبات جابه جایی مفاهیم ، به ارزش هایی جدید و یا درست تر دست می یابند. زندگی یعنی تمرین و ممارست برای جست و جو و یافتن در هر امری. اگر کودک توسط معلم به سوی مرحله قضاوت فردی نسبت به نظام ارزشی کشور کشیده شود سرمنشاء ایجاد تفکری جدید ماورای ماهیت موجود می گردد.
در واقع هویت نظام ارزشی در جامعه برای دوام و بقای نظام سیاسی از قبل تعیین و اندیشیده شده است و معلمان وظیفه دارند تا کودکان را برای حراست و نگهبانی آن پرورش دهند. برای همین ما مدام می نالیم اما از تغییر و تحول برای خلق آثار جدید ، خبری نیست. گفتن ها فقط ناله ها یا تفاله های خشم فرو خورده و محبوس شدۀ همان دوران کودکی ماست. اگر دقت کنید در تعقیب همین افکار است که امروز هیچ تجمع یا اعتراضی از سوی فرهنگیان ، پاسخ مثبت نمی یابد چون هم همگی چنین تربیت شده ایم که در درون نظام ارزشی جامعه در بند باشیم و هم همان دربندان ، نظام سیاسی را اداره می کنند. این همان دور باطل نظام آموزشی کشور ماست که تا در تعریف کودک از سوی سیاستمداران تحولی صورت نگیرد قصه همان و حال و روز همین خواهد بود.
د) دقت کنید : " کودکان باید به همشهری های خوبی مبدّل شوند که قوانین و مقرّرات وضع شده را قبول کرده ، از آن اطاعت کنند، درست یا غلط ، آن ها می باید مطابق آن قوانین عمل کنند. "
قوانین برای اطاعت محض باید هم شفاف و لازم الاجرا باشند و هم مشمولیت عامه داشته به نفع عموم مردم یک جامعه باشد. قانون غلط چرا باید وجود داشته باشد ؟ قانون غلط در تعقیب اهداف ملی وضع می شود یا افراد و گروه های خاص ؟ اطاعت کورکورانه ، آزادی روح را تضییع می سازد و روحی که آزاد نباشد ، جامعه ای مفرح و بانشاط و با فرهنگ نخواهد داشت. قانون برای کنترل رفتار بشر جهت حفظ منافع فردی و جمعی نگاشته می شود. قانون برای تسهیل امور در جامعه تدوین می شود. هیچ قانونی همیشگی و لایتغیر نیست. قوانین نسبت به زمان و مکان قابل تغییر یا اصلاح هستند. معلمان و مربیان باید تفاوت قانون غلط و درست یا خوب و بد را به کودکان آموزش دهند و او را به تفکر برای تصور داشتن بهترین قوانین ترغیب نمایند ، نه این که چشم و گوش کودک را ببندند و بگویند همین و لاغیر. و گرنه تلقی استبداد رأی خواهد بود برای او. کودکان به دلیل لطافت روح و اندیشه ، متحمل هیچ نوع تحمیلی از سوی هیچ کس و یا قانونی نیستند. ما باید او را با قوانین درست تر آشنا سازیم و او را قانون دوست پرورش دهیم. همان تعبیر دکتر مصطفی قادری در مورد بی تربیتی ایرانیان ( خوب یا بد تربیت شدن و یا کم و زیاد زیاد تربیت شدن افراد) از همین جا سرمنشأ می گیرد. قانون شکنی به عنوان یک رفتار ناخوشایند اجتماعی و یا ضدیت با قانون با لجاجت و ستیز نسبت بدان نتیجه اش همان ترویج ضدارزشها و هنجارهاست. در واقع کودک وقتی با چنین دیدگاه منقبضی تربیت می شود قانون ستیز و قانون گریز بار می آید. یعنی همان حاکمیت اوضاع آشفته امروز.
جمع بندی :
نسل کودکان جایگزین بزرگسالان در یک جامعه هستند . نحوه و چگونگی تعلیم و تربیت یا نوع آموزش آنان ، محتوای اندیشه و خرد و فرهنگ همان جامعه را در سده های بعدی ترسیم می سازد. اگر امروز در خانواده و مدرسه و حتی اجتماع به نوع برخورد خود با کودک یا نوع انتظار خود از او ، دقت کنیم ، تا حدودی می توانیم آینده مبهم و نامشخص را ، هویت یابی کنیم. یعنی فردای ایران چگونه خواهد شد هم در محافل بین المللی و هم در داخل کشور؟ پاسخ همان نوع رفتار ما با کودکان است. تعریف بالا به طور وحشتناکی دنیای کودکی را خط و ربط داده است و تنفس در هوای پاک و آزاد را بر او غیرممکن ساخته است.
"در سال ۱۹۸۹ میلادی نمایندگان کشورهای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل متحد پیمان "حقوق کودک "را تأیید و امضا نمودند و متعهد شدند تا برای تصویب و اجرای آن در کشورهای خود تلاش نمایند. این عهدنامه که به نام "کنوانسیون حقوق کودک" معروف است، یک مقدمه و ۵۴ ماده دارد و همه دولتها و مردم جهان را به ساختن دنیایی بهتر برای کودکان تشویق می کند. کشور ایران در اسفند ماه 1372 عضو کنوانسیون حقوق کودک گردیده است که انتظار می رود بجای نگاه یا تعریف سیاسی از کودک ، تعریف جامعه شناسی از کودک داشته باشد یعنی :
"کودکان را به عنوان عضوی از یک جامعۀ مشخص مورد مطالعه قرار داده ، سعی می کنند چگونگی زندگی ، آموزش و شرکت آن ها را در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی آن جامعه مورد بررسی قرار دهند. از نظر آن ها کودک، حاصل انتظاراتی است که جامعه از آن ها دارد."
و یا تعریف هنرمندان ، نویسندگان ، تصویرنگاران ، نقاشان و مجسه سازان را نسبت به کودک داشته باشند یعنی :
" کودک فقط کودک است. یک انسان کوچک ، با ضمیری پاک و آماده برای آموزش دیدن ، کسی که باید با روح و جسم خود در میان مردم زندگی کند، کسی که احتیاجات روحی و جسمی خاصی دارد، با حواسی برای حس کردن و آزمایش جهان اطراف خود، با قلبی پر از محبت و نیازمند به محبت، با احساساتی مستعد برای پروراندن آرمان های انسانی ، با استعدادی ذاتی برای تشخیص خوب و بد و دارای قدرت پیشرفت و تکامل فردی . " (همان منبع )
از 54 ماده تدوین شده در این کنوانسیون برای کودکان ، 18مورد را ذکر می کنم :
حق زندگی
حق آموزش و پرورش
حق بازی و اوقات فراغت
حق دسترسی آزاد به اطلاعات و دانستن کودک
حق برخورداری از بالاترین استاندارد و زندگی مناسب/ مراقبت های بهداشتی
حقوق مربوط به تولد
آزادی عقیده
آزادی مذهب، وجدان و افکار
حمایت در برابر مواد مخدر
حمایت در برابر سوء استفاده جنسی
حمایت کودکان در برابر سوء استفاده ( ممنوعیت رفتار خشن با کودکان)
حفظ هویت شخصی
حفظ محدوده خصوصی
ممنوعیت استثمار
ممنوعیت تبعیض و حق آزادی بیان و عقیده برای کودکان
استاندارد و سطح زندگی
تقدم تأمین نفع و سلامت کودک بر هر چیز.
حکومت ها حق کودک برای شرکت در اجتماعات را باید به رسمیت بشناسند.(3)
منابع :
1) منبع : مجموعه کتاب و کودک - کودک کیست ؟ از فاطمه معدنی .
2 ) منبع : خبرآنلاین .عنوان مقاله : سه دوره 7 ساله برای تربیت کودک در روایات/ به جای مخالفت با کودک زمینه تقاضای نامطلوب را از بین ببرید. حجت الاسلام آقایی . 13 خرداد 1393.
3) ایران و کنوانسیون جهانی حقوق کودک (2و1) . محمدرضا زمانی درمزاری ، وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی . 15 مهر 1392 .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جهان بی هنر خوار و زار است و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست
اول مهرم را در حالی آغاز کردم که بعد از پایان امتحانات و تعطیلی مدارس درست در تیر ماه طی فراخوانی که مسئولین آموزش و پرورش داده بودند جهت تعیین محل خدمت جدید به کارشناس مربوطه مراجعه کرده پس از تعیین محل خدمت جدید ابلاغ گرفته و خرسند از اینکه شروع سال تحصیلی جدید هم شور و نشاطی وصف ناپذیر همچو سال های گذشته دارد. چرا حس زیبا دوستی و زیبا بینی و خلاقیت را در وجود دانش آموزان مان می کشیم ؟
بالاخره روزها سپری گشت و من با مرور بیست و شش ساله تدریسم پس از طی مسافت حدود سی کیلومتر به مدرسه رسیدم آن هم مدرسه ای که سال قبل در آن تدریس می کردم. منتظر بودم مدیر مدرسه یا معاون آموزشی مرا به کلاس درسم راهنمایی کند و برنامه ی سالانه ام را پیش رویم بگذارد .
اما هر چه انتظار کشیدم خبری نشد .
از مدیر مدرسه پرسیدم آقا من کدوم پایه و کدوم شعبه باید بروم ؟
مدیر لبخندی زد و از شکلات هایی که روی میز بود تعارفم کرد و سپس گفت :
متاسفانه شما امسال نمی توانید اینجا تدریس کنید . دلیلش را جویا شدم مدیر باز با همان لبخندش گفتند که امسال شش ساعت مدیران و معاونین تدریس موظف دارند و ما ساعات تدریس شما را مجبور شدیم اختصاص به خودمان بدهیم.
از شنیدن این سخنان نغز و زیبا برق سه فاز از کله ی مبارکم پرید و درجا خشکم زد اما از آنجا که آموخته ام صبور باشم از جلوی میز رفتم و روی صندلی نشستم در حالی که تمام فکر و ذهنم سر کلاس درسی بود و که امروز و همیشه با این بیت از فردوسی شاهنامه آفرین شروع می شد :
از بد خطی و بی حوصلگی و بی سوادی بعضی از مسئولین گرفته تا پریشان حالی و افسردگی و عصبانیت افراد جامعه ام
جهان بی هنر خوار و زار است و سست
به فرهنگ باشد روان تندرست
برای من که دبیر ادبیات و از طرفی هم به نوعی تنها دبیری هستم که بدون تحصیلات دانشگاهی در رشته هنر آشنایی با انواع هنرها از جمله عکاسی ؛ نوازنده سازهایی چون پیانو سنتور و نی و سه تار می باشم و از طرفی با هنر خوشنویسی و میوه آرایی و...آشنایی دارم و چندین نمایشگاه عکاسی شرکت کرده و در بعضی مسابقات رتبه آورده ام پس طبیعی هست این بیت از فردوسی را که خود به تنهایی شاهنامه ایست آن را چراغ راه خویش قرار دهم .
و مفهوم این بیت را به دانش آموازانم با تدریس کتاب فرهنگ و هنر که خود ترکیبی از فصل هایی طراحی و تصویر سازی و عکاسی و خوشنویسی است بیاموزم و آنان را با جهانی زیبا و پر احساس آشنا سازم که پیامدش تربیت نسلی بانشاط و داشتن جامعه ای پویا باشد
اما به یکباره کاخ آرزوهایم را زلزله ای به مقیاس بی تدبیری و تصمیمات بعضی از کارشناسان آموزش و پرورش ویران نبود .
با خود می اندیشیدم که چگونه آقایان مدیر و معاونان آموزشی مدارس درس فرهنگ و هنر را تدریس کنند و چگونه استعداد دانش آموزان را کشف کنند ؟
حال آنکه خوب می دانیم پویایی و نشاط یک جامعه و آرامش افراد آن جامعه آشنا بودن با روح هنر و فرهنگش می باشد .
متاسفانه تصمیم ها و بی تدبیری های این چنینی از سوی بعضی از متولیان نظام تعلیم و تربیت در آموزش و پرورش و صدور بخشنامه های این چنینی باعث به حاشیه راندن این دروس می شود و این خودبزرگترین خیانتی است در حق دانش آموزان این مرز بوم که ناخواسته صورت می پذیرد و آنجاست که خروجی این نظام آموزشی بیمار افرادی بی حوصله عصبی و پریشان حال می شود .
و زندان ها پر و جرم و جنایت زیاد همه ی اینها محصول یک بی تدبیری و جامعه عاری از فرهنگ و هنر است آن هم کشوری که افتخارش تمدن و فرهنگ و هنرش است و آثار به جای مانده از هنرمندانش گواه این مطلب است .
مارا چه شده است ؟
به کجا پیش می رویم ؟
چرا حس زیبا دوستی و زیبا بینی و خلاقیت را در وجود دانش آموزان مان می کشیم ؟
روز اول مهرم بدون رفتن به کلاس درس و با سوال های بی جواب انباشته شده بی جواب ذهنم می گذرد .
هرچند ثمره این به حاشیه راندن های دروس می دانم چیست ؟
از بد خطی و بی حوصلگی و بی سوادی بعضی از مسئولین گرفته تا پریشان حالی و افسردگی و عصبانیت افراد جامعه ام .
امید اینکه بعضی از صاحب منصبان و متولیان نظام آموزش و پرورش قبل از تصویب هر مصوبه ای و صدور بخشنامه های لازم الاجرا ستادی اندکی هم به عاقبت کار فکر کنند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید