صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

انتقاد از توزیع کتب درسی در آموزش و پرورش

 

یکی از خصوصیات انحصاری سال جدید آموزشی این است که تقریبا روزی یافت نمی‌شود که مدیریت و کارکنان هنرستان‌ها و برخی از مدارس از سوی خانواده‌ها متهم به سهل انگاری، بی کفایتی و قصور در توزیع کتب درسی هنرجویان و دانش آموزان نشده و مورد عتاب و خطاب رسانه ها و مسئولین بالادستی قرار نگیرند.
جالب‌ترین بخش ماجرا آنست که به دلیل ارسال قطره ای کتابهای درسی به مراکز توزیع مجبور باشی روزانه با اجاره وانت و اسیر کردن یکی دو نفر به مراکز توزیع کتب سرک بکشی و بعد از ساعتها علافی در صفوف طولانی، چند ده کتاب دریافت کنی تا مبادا از قافله پخش عقب بمانی!

ثبت الکترونیکی کتاب و باقی ماجرا امسال برای اولین بار توزیع کتب درسی برخی رشته‌ها، پایه‌ها و مقاطع از مسیر ثبت در سامانه کتب امکان پذیر گردیده است.
بدین ترتیب که قبولین خردادماه در مراجعه به ثبت نام برای پایه بالاتر موظف به ثبت الکترونیکی کتاب با کد ملی دانش آموز (ثبت انحصاری) مواجه شدند.
آموزش و پرورش در ادامه تحقق دولت الکترونیکی ثبت برخی از کتب دانش آموزان را به دو صورت ثبت گروهی توسط مدارس مربوطه و همچنین ثبت شخصی تکلیف نمود.برای مثال کتب هنرستان‌های فنی و حرفه‌ای و هنرستان‌های کاردانش لزوماً از مسیر ثبت در سامانه کتب (گروهی یا انفرادی) انجام پذیر است.

 

مزایا و معایب ثبت الکترونیکی کتاب

دریافت کتب مدارس از مسیر سامانه الکترونیکی داری مزایا و معایب جدی است:
از مزایای احتمالی واگذاری الکترونیکی کتاب می توان به حداقل رسیدن اسراف کتاب و همچنین درگیر و وادار کردن خانواده ها به کسب سواد لازم برای دریافت الکترونیکی کتاب اشاره نمود.از مهمترین مشکلات پخش الکترونیکی کتاب می توان به جدی نگرفتن ثبت در سامانه کتب و عادت داشتن خانواده به دریافت سنتی کتابها اشاره نمود. بسیاری از خانواده ها به دلیل فقدان آشنایی لازم و نتیجتا عدم ثبت به هنگام در سامانه کتب، هم خود و هم مسئولین مدارس را دچار دردسری تمام نشدنی کرده‌اند.

انتقاد از توزیع کتب درسی در آموزش و پرورش

کتابهایی که مهر ندارند

در حالی که مسئولین آموزش و پرورش در شهریور ماه خبر از واگذاری کتب دانش آموزان در نخستین روزهای مهرماه می دادند، ولی در صحنه عمل با گذشت بیش از یک ماه از سال تحصیلی هنوز بخشی از کتابهایی که حتی به موقع ثبت سفارش شده اند، به استانها و به تبع آن به دست دانش آموز نرسیده است.
مشکلات ثبت و دریافت کتاب برای قبولین شهریور و پس از آن دوچندان شده است.

 

مشکلات عمومی پخش کتاب در کشور

اساسنامه شرکت تعاونی توزیع کنندگان کتاب، کتاب را به پنج دسته تقسیم کرده است: پرفروش، کند فروش، غیرقابل فروش، ارزشمند ولی بد فروش و تولید فکر جدید.
نتیجه منطقی این تقسیم بندی، فروش بالای کتاب های نوع اول،  بازگشت سرمایه اگرچه طولانی مدت کتاب های نوع دوم، فروش بد نوع سوم و فروش سخت ولی قابل تامل نوع چهارم و پنجم است. کتاب های کند فروش اگر چه دیر به فروش می رسند اما ناشر، کتابفروش و موضع درباره آنها ذهنیت منفی ندارند. اما کتابهای غیرقابل فروش به خاطر نداشتن بار فرهنگی و تکنیکی و فقدان استانداردهای لازم بیشترین مشکل را در روند فروش به خود اختصاص داده اند.
حال سوال اینجاست که مشکل پخش و توزیع کتب درسی در کدامیک از پنج دسته مذکور می‌گنجد؟

به نظر می رسد اساسا مشکل توزیع کتب درسی آموزش و پرورش متفاوت از مشکلات عمومی پخش و توزیع کتب غیر درسی است.

 

عمده مشکلات شاید در دو گروه بزرگ زیر قابل تفکیک باشد:

الف_ فقدان فرهنگ‌سازی لازم بین خانوارهای ایرانی:
 هنوز هم بخش قابل توجهی از مردم اعتقاد و اعتماد چندانی به دولت الکترونیک و لوازمات و اقتضائات آن ندارند. شایسته بود آموزش و پرورش با تهیه تیزرها و برنامه‌های تلویزیونی از اردیبهشت ماه، خانواده ها را با مقوله ثبت الکترونیکی کتاب درگیر کرده و آموزش های لازم را عرضه می‌نمود.

ب_ نارسایی و مشکلات جدی مدیریتی در پروسه تولید، تکثیر و پخش کتاب:
این بخش نیز مشکلات خاص خود همچون ناهماهنگی بین بخشی را داراست.
با اینکه نسخ الکترونیکی کتب قابلیت دانلود دارند، ولی مخاطبان پیر و جوان آموزش و پرورش همچنان به نسخ کاغذی چشم دوخته‌اند.

به قول شاعر:

از طلا گشتن پشیمان گشته‌ایم
مرحمت فرموده ما را مس کنید!


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

انتقاد از توزیع کتب درسی در آموزش و پرورش

منتشرشده در یادداشت

روز دانش آموز و تشکیلات دانش آموزی

۱۳ آبان روز بزرگی در تاریخ انقلاب اسلامی است روزی که از یک سو استعمارستیزی جوانان ایرانی را به یاد می‌آورد و از از طرفی دیگر به نام دانش‌آموز نام گذاری شده است.
شاید به جرات بتوان دانش‌آموزان را در ردیف مظلوم‌ترین اقشار این کشور قرار داد. جمعیتی چند میلیون نفری که نه شنیده می‌شود و نه خواسته‌هایش مورد توجه قرار می‌گیرد. تشکیلات قوی و منسجمی نیز ندارد که آنچه از نظام آموزشی می‌خواهد را منتقل کند.
تصمیم‌سازان و مجریان تصمیم نیز در اتاق‌های در بسته تصمیماتی می‌گیرند که هر کدامش می‌تواند آینده چند میلیون نفر را متاثر از خود کند.
دانش آموزان ما امروز باید مهارت‌های زندگی را بیاموزند اما در مدارسمان اثری از این آموزش‌ها نیست. باید با نشاط و شادابی تحصیل کنند اما بیشتر شاهد خمودگی و روزمرگی هستیم.
لازم است تا همه کسانی که در امر آموزش دخیل هستند برای تغییرات و اصلاحات بنیادین در نظام آموزشی متحد شوند. سنگ بنای فرهنگ و دانش یک جامعه مدرسه است و اگر نتوانیم انسان‌های با اخلاق، ماهر و اجتماعی را از مدرسه به جامعه معرفی کنیم آن‌وقت هیچ نسخه توسعه‌ای برای جامعه شفابخش نخواهد بود.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

روز دانش آموز و تشکیلات دانش آموزی

منتشرشده در دانش آموز

آرمان اجتماعی معلمان ایرانی

زندگی بدون هدف و مشخص ساختن مسیرهایی جهت رسیدن بدانها ، ارزش و معنایی ندارد. تنها در اسارت شکم بی هنر پیچ پیچ ماندن ، هویت ، ماهیت و اصالت افراد و شغل آنها را خدشه دار می سازد. تا جایی که در ناکجا آبادِ تصورش ، به دنبال ارزش و منزلت برباد رفته و یا اصلا ایجاد نشده ، برای خود می گردد. انتخاب این مسیرها گاه با هوشیاری و درایت خانواده و خود فرد ممکن می گردد و گاه از سوی جامعه با حاکمیت عدالت و گاه با تحمیل نابرابری ، ممکن می گردد.

در تعریف آرمان اجتماعی گفته می شود : ارزش های مشترکی که هر جمع و جامعه ای برای رسیدن به آنها تلاش می کند ، آرمان اجتماعی آن جمع یا جامعه نامیده می شود.آرمان اجتماعی مشخص می کند که چه کارهایی و چگونه ، باید در جامعه انجام شود.در هر جامعه آرمان اجتماعی یعنی تصوری از یک نظم فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و..... که بیشتر مردم آن را مرجع تنظیم رفتار خویش می شناسند.
سئوال اصلی این است که آیا ما معلمان از این نظم فرهنگی ، اجتماعی و سیاسی برخورداریم و یا توازن آن توسط نظام اقتصادی افسارگسیخته درهم کوبیده شده است و ناهنجاری های بسیاری را بر آن تحمیل نموده است ، واقعیت های تلخی چون خط فقر ، اختلاس و رشوه و قاچاق کالا و ...

آرمان اجتماعی برای هر دو گروه یعنی معلمان و وزارتخانه و یا نیروهای ستادی باید تعریفی مشخص و مناسب و حتی هماهنگی داشته باشد. ارزش های مشترک معلمان چیست و همۀ معلمان آنها را به طور متمایز می شناسند؟ و یا ارزش های مشترک وزارت آموزش و پرورش با تمامی زیر مجموعه اداری خود چیست ؟ آیا مشخص و شفاف هست؟ یا هر دو گروه در تفکیک و تفهیم خواسته ها دچار خبط مطلب اند؟ یا آنچه که برای طی امتداد مسیر خود تعیین کرده اند مسلما همان مفهوم ارزش است و ضدارزش خوانده نمی شود؟ آیا ما وحدت رویه در پیمایش مسیر خطیر خود یعنی تعلیم و تربیت داریم ؟

برای درک بیشتر موضوع به تعریف ارزش نگاهی بیندازیم : آرمان اجتماعی معلمان ایرانی ، فقط نالیدن از فقر اقتصادی نیست

تعریف ارزش : در زندگی گروهی ، امور خاصی برای همه یا بیشتر افراد گروه مهم تلقی می شود، آنها از تحقق این امور احساس خشنودی می کنند و حاضرند برای تحقق آنها حتی گاهی جان خویش را به خطر بیندازند. توهین به این امور مهم با جلوگیری از تحقق آنها موجب ناراحتی و واکنش افراد گروه می شود. به این امور که برای گروه اهمیت دارد ، ارزش های گروه گفته می شود.

 عدم توجه مسئولین ازمنه های گوناگون به حل همۀ این ناتوانی ها و یا کاستی ها و ماندگاری و رسوب مفاهیم ذکر شده ، از معلمان چهره ای ناسپاس ، غُرلند ، تنبل، کم سواد و... به جا گذاشته است  برای تعیین آرمان اجتماعی خود یعنی ارزش های مشترک معلمان ، ابتدا باید دید ما آنها را می شناسیم و سپس باید مشخص ساخت که برای رسیدن به آنها هر کدام از ما معلمان چه کارهایی انجام داده و یا می دهیم؟ ما چنین کلیدواژه های برای با هم بودن داریم ؟

واقعیت مسأله آن که در استضعاف مالی نگه داشته شدن معلمان ، باعث گردیده است تا بسیاری از آنان تمامی همّ و غم خود را برای نالیدن و یا به اصطلاح برخی غُر زدن برای تأمین زندگی بدانند. اما تأمین مالی تنها یکی از اهداف زندگی است . پاسخگویی به یک خواسته و بُعدی از زندگی برای رسیدن به هدفی که هر فرد شاغل با تلاش خود انتظار رسیدن بدان را دارد. شاید آنچه که باعث گردیده است معلمان جامعه از ارزشمندی مورد انتظار خود و یا دیگران نسبت به خود برخوردار نگردند، دقت نکردن و یا ارائه ندادن تعریف درستی از اصطلاحات و واژگان مربوط به خودشان است.

ما معلمان تنها قشری هستیم که از دولتِ خود مطالباتی به تعویق افتاده داریم و شدت ناراحتی ، عصبانیت و ناتوانی مان در ترجیح یا تعمیق مفاهیم ، برای مان دشواری هایی ایجاد کرده است. حقیقت مطلب آن که همۀ ما آرمان اجتماعی مشخصی برای خود نداریم و ارزش های مشترک ما در غِلاف پایین بودن میزان حقوق ، ناپیدا و گم گردیده است.

آنچه که باعث می گردد تا روز به روز ارزش گذاری ها برای من معلم در کلاس درس ، در خانواده ، در کوی و برزن ، در دیدگاه کارشناسان و افراد خاص و عام ، بی مقدار و سطحی گردد ، اختلاط همین نکته است. تعریف معلم فقط عدم تأمین مالی ، قرار گرفتن زیر خط فقر ، ناتوانی در برآورد سازی نیازهای حیاتی اعم از خوراک و پوشاک و مسکن و بهداشت و...... نیست. اما عدم توجه مسئولین ازمنه های گوناگون به حل همۀ این ناتوانی ها و یا کاستی ها و ماندگاری و رسوب مفاهیم ذکر شده ، از معلمان چهره ای ناسپاس ، غُرلند ، تنبل، کم سواد و... به جا گذاشته است.

ما امور خاصی را که مهم تلقی می شود یعنی ارزش هایی همچون تولید دانش و آموزش آن ، تربیت ذهن و باور و شخصیت کودکان و نوجوانان را فراموش کرده ایم یا نمی خواهیم بدانها بیندیشیم . امروز تحقق اموری که باعث شود تا ما احساس خشنودی کنیم کم رنگ و یا حذف گردیده است.

امروز معلمان ،کمتر از موفقیت دانش آموزان خود خرسند و راضی اند ، چون در گرداب چیزی اسیرند که آن را تنها ارزش زندگی خود می دانند و تصور می کنند که همه چیزشان اعم از سواد و معلومات و تجربه و مهارت شان در حد لبریز شدن است و تنها اکسیر معجزه آسایی که خوشبختی آنان را تکمیل خواهد کرد افزایش حقوق است. شاید برای همین به حرکت هایی ناهمگن ، کم اثر و یا بی نتیجه ای چون تجمعات و اعتراضات و اخیرا تحصنی که هیچ نتیجه ای در برنداشت ، روی می آورند، چون تلاشی نامطمئن و محافظه کارانه ای بود.

آرمان اجتماعی معلمان ایرانی

والدین مسئولیت شناس ،اصولا در قبال هر نوع خطای کودکان برای متنبه شدن او مقاومت می کنند و سعی می کنند بر احساسات عشق به فرزندی خود غالب شوند تا مبادا با تسلیم و یا کوتاه آمدن خود ، تربیت فرزند خویش را از دست بدهند.

وزارت آموزش و پرورش یا دولت هم در قبال هر نوع صدای اعتراض آمیز معلمان دست به مقاومت می زند اما نه برای تربیت معلمان که به دلیل بی اعتنایی نسبت به جایگاه معلمان در جامعه و حق و حقوق آنان. آنان به این نتیجه رسیده اند که اعتراض معلمان هیچ نوع خللی در امر آموزش و سیاست و امنیت کشور به وجود نمی آورد لذا در کمال خرسندی اجازه می دهند تا معلمان درون خود را از مجموعه خشم های فروخوردۀ ناشی از بی عدالتی نسبت به خودشان ، خالی کنند. معلمان بدین طریق به نوعی احساس رضایتمندی می رسند خصوصا وقتی که حمایتِ لبِ گودِ پهلوانیِ دیگر همکاران خود را با تحسین و تمجید دریافت می کنند. ما معلمان ارزش های مشترک جمع خود را نمی شناسیم و یا گم کرده ایم و یا دفن کرده ایم و وزارت آموزش و پرورش در این میان هم مقصر است و هم خرسند.

اصلی که امروز برای گروهی از معلمان ارزش نامیده می شود و جهت رسیدن به هدف آن را آرمان اجتماعی خود محسوب می کنند اعتراض کردن است. سئوال من این است در یک جامعۀ سالم که مدعی است عدالت اجتماعی در آن موج می زند و حقوق مدنی و شهروندی افراد در آن محترم شمرده می شود، چرا قشری هر دائم برای رسیدن به اهداف خود باید اعتراض نمایند؟ آیا این نشانۀ بیماری و نبود حقوق اجتماعی برابر اقشار گوناگون در جامعه نیست؟ آلارمِ دردمندی ، هشداری مناسب برای درمان و بهبود نیست؟ جامعه ای که هر دائم در تب 40 درجه شعله ور است ، جامعه ای سالم نیست.

آرمان اجتماعی معلمان ایرانی

ما برای رسیدن به کدام ارزش های مشترک ، تلاش می کنیم و یا کدام ارزش های مشترک ، آرمان اجتماعی ماست ؟

خیلی از مشاغل تنها به دنبال نفع مادی خود هستند و حتی اساتید دانشگاه ها در برهه های مختلف زمانی ، به خرید و فروش زمین و اتومبیل و..... به عنوان ترجیحی برتر برای تأمین نفع مالی بیشتر پرداخته اند . اما این نقیصۀ بزرگی برای من معلم یا استاد دانشگاه است که از اصلی ترین وظایف خود یعنی ترویج دانایی و آگاهی غافل شویم. وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی تمامی معلمان و کارکنان خود نیز باید از روزمرگی بدون هویت و تنظیم قوانین و قواعد بازدارنده و یا باری به هر جهت ، دست شسته و آرمانهایی متعالی برای طی طریق در مسیر پیش رو داشته باشد

در هیچ نوشته ای از بزرگان کشور اعم از ادیب و فرهیخته ، ناله ای برای فقر خویش ندیده ایم در حالی که خیلی از آنان از بِستر فقر برخاسته اند.چون آنان ممتازند، متمایزند ، ملبس به ارزش هایی والا و برترند، متعهد در قبال افراد نادان و جاهل جامعه اند، ارزش هایی که آنان را از سایرین مجزا نموده است خودخواهی و یا اندیشیدن و پیگیری نفع مادی صِرف نبوده است، آنان به دنبال نجات بشریت از هر نوع زشتی و پلشتی و ظلم بوده اند. آنان هم خودشان ارزشمند بودند و هم در تولید ارزش های مشترک بیشتر ، تلاشی بی امان داشته اند. همان چهره هایی که علم تولید کرده اند ، ادبیات و شعر را امانتی جاویدان به نسل های امروزی سپرده اند و در جریدۀ عالم نام خود را ثبت کرده اند. نام بردن از برخی از آنان و فراموش نمودن برخی دیگر، اخلاقا ناتوانی نویسنده محسوب می شود. اما از بین سریالها و فیلم هایی که از این بزرگان دیده ایم به فیلمی از زندگی نامه مادام کوری که الگوی دوران نوجوانی ام در ورود حتمی به دانشگاه بود، پاستور، ادیسون، و در داخل کشور سریال هایی همچون امیرکبیر، بوعلی سینا، شهریار و... همگی شخصیت های علمی – ادبی بوده اند که برای اعتلای بشریت تلاش کرده اند نه خوردن نان.

ما حتی از ارزشی به نام معرفی و شناخت و شناساندن این چهره ها نیز غافلیم. هر دبیر و معلمی در حیطۀ دانش و یا کلاس و صد البته محتوای کتب درسی خود ، وظیفه دارد تا از آنان سخن بگوید و زندگی نامۀ آنان را به دانش آموزانی که نیازمند الگویی مناسبند ، بازگوید.

در واقع امروز ما معلمان با قلمداد کردن چیزی که ارزش محسوب نمی شود و فقط تلاشی برای رفع نیازهای حیاتی و مادی ماست ، ارزش های واقعی را گم کرده ایم.

دانش آموزان ما چون در سنین الگوجویی برای مسیر زندگی شان ، الگویی مناسب از چهره های ایرانی و یا جهان ندارند و نمی شناسند در وادی مدرسه گم گشته اند. بی هویت و بی شناسنامه شده اند. اگر ما معلمان خود در پیمایش مسیر چنین سردرگمیم وای به حال ناتوانی و کم تجربگی دانش آموزان ما.

آرمان اجتماعی معلمان ایرانی

آری !

دانش آموزان ما امروز شناختی از الگوهای ممتاز جامعه و جهان ندارند لذا ره گم کرده اند و ملبس به داده های کم ارزش بیگانه شده اند.
اگر دقت کنید ما نه ارزش های مشترکی برای با هم بودن داریم و نه تلاشی برای رسیدن به آنها داریم. ما معلمان بد تفسیر شده ایم و بدجوری به ناکجا آباد از هم گسیختگی و بی ارادگی کشانده شده ایم. یا وزارت آموزش و پرورش باید ما را از این گم گشتگی برهاند و یا خود ما معلمان باید آستین بازیابی خویشتن خویش را بالا زنیم. ما معلمان در ناتوانی اقتصادی تحمیلی که احتمالا عمدی هم در آن باشد خودمان را و مسیرمان را فراموش کرده ایم.

آرمان اجتماعی معلمان ایرانی

امروز در یک بیدار باش تاریخی و ارزشی ، ما معلمان می توانیم اعتلا یابیم و یا مکمل باشیم ، این منوط به نگرش و عملکرد ما دارد. روزمرگی و تدریس برای گذران زندگی و یا ضمن آن یاری رساندن به خلق ارزش های جدید و پاسداشت ارزش های زیربنای فرهنگی و انتقال آنها به نسل بعدی. اگر محتوای کتب درسی برای شناساندن تولیدکنندگان علم و دانش ، کافی است هیچ ، و گر نه من و شمای معلم باید چهره ها را برای آنها بشناسانیم و مسیر رفتۀ آنان را بازگویی کنیم تا شاید فردی از بین آنها توان ، قابلیت و یا شایستگی چهره شدن را داشته باشد. ما باید حداقل امکانات را با استفاده از توان اثرگذاری کلام خود برای آنان فراهم سازیم.

آرمان اجتماعی مشخص می کند که چه کارهایی و چگونه ، باید در جامعه انجام شود. ما معلمان اگر ارزش های مشترک و آرمان اجتماعی مشخصی داشته باشیم قادر خواهیم بود به منزلت و اهمیت واقعی خود در جامعه دست یابیم .

وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی تمامی معلمان و کارکنان خود نیز باید از روزمرگی بدون هویت و تنظیم قوانین و قواعد بازدارنده و یا باری به هر جهت ، دست شسته و آرمانهایی متعالی برای طی طریق در مسیر پیش رو داشته باشد. آموزش و پرورش با کپی افکار وزرای سابق و رونویسی از افکار و برنامه های آنان ، هدایتگری مناسب و شایسته برای معلمان و دانش آموزان کشور نیست. تحول فرهنگی - ارزشی برای هر دو یعنی معلم و وزیر ، لازم و ضروری است. نگاه بسته و صِرف مادی به معلم ، تمامی ارزشها را از بین می برد. نگاه به آموزش و پرورش با تغییر دیدگاه عوامل آن باید فرهنگ سازی شود. الفبای فرهنگ سازی انجام تغییرات مفاهیم و تعاریف عناصر است . سهم ما در تولید فرهنگ و ادب و هنر کشور و جهان تعریف مشخصی ندارد. من معلم تا حال چقدر در تولید فرهنگ و ارزش ، موفق بوده ام؟

آرمان اجتماعی معلمان ایرانی

آرمان اجتماعی معلمان ایرانی ، فقط نالیدن از فقر اقتصادی نیست.

این تحمیلی ناخواسته از سوی سیاست گذاران برای معلم امروز و دیروز است. پس ضمن اندیشیدن به این معضل جهت رهایی ، اجازه ندهیم تا کارکرد اصلی مان در تجمیع و پیوند افراد جامعه به ارزش هایی والا ، فراموش گردد.

اگر امروز من معلم هوشیاری خود برای اصلی ترین ارزش و تار و پود شغلی ام را از دست بدهم دیگر چیزی از معلمی در جامعه باقی نخواهد ماند. هر پرچمی برای استواری خویش در قبال باد و طوفان ، نیازمند ستونی محکم و ریشه دار است. ما معلمان باید ستونی مستحکم برای فرهنگ و ادب کشور خود باشیم با مطالعه و کسب آگاهی و انتقال آن به دانش آموزان .


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

آرمان اجتماعی معلمان ایرانی

منتشرشده در یادداشت

روز دانش آموز و دانش آموزان

در تمام دنیا ، دولت ها به حضور و حماسه دانش آموزان خویش افتخار می کنند. برای مواظبت از قدرت پنهان آن هاست که معمولا همه جا نوعی نگاه انقلابی به آن ها وجود دارد و از روز جان فشانی آن ها در راه میهن یاد می شود. برای همین است که در دنیا به یاد تمام دانش آموزانی که در طول جنگ جهانی دوم کشته شدند، 17 نوامبر به عنوان « روز جهانی دانش آموز » و  در مملکت ما ، 13 آبان که یادآور شهادت دهها تن از دانش آموزان است به عنوان « روز دانش آموز » تعیین شد. این روز روایت گر این نکته است که بار عملیاتی انقلاب بهمن 57 بر دوش دانش آموزان بود و دانش آموزان برای اولین بار در تاریخ این ملک دیده شدند.


 اکنون سال هاست که 13 آبان گرامی داشته می شود. صبح این روز، احساسات پاک میلیون ها دانش آموز  برانگیخته می شود و تا قبل از ظهر با قرائت بیانیه ای که لحنی خشک و رسمی دارد ، دوباره به خواب می رود و ما در مقام مسئول و معلم ، دانش آموزان را بچه هایی فرض می کنیم که باید سرگرم بازی باشند و ضمن آن درس هایشان را از بر کنند.

روز دانش آموز و دانش آموزان

اغلب از یاد می بریم که دانش آموزان، مردان و زنانی مهم و فقط کوچک هستند.کمتر به اندیشه های آنها، اندیشیده ایم و هیچ فکر نکرده ایم که ممکن است در سری کوچک، فکری بزرگ لانه کرده باشد.

طفلکی ها شاید بیشتر از ما ندانند اما هیچ معلوم نیست که بهتر از ما هم ندانند.

براي بچه ها راه رسيدن به حقيقت، بهتر از خود آن حقيقت است و اگر ما چگونه فكر كردن را به آنها ياد دهیم، آن گاه ، آن ها به چه فكر كردن را خودشان خواهند آموخت.

روز دانش آموز و دانش آموزان

یادمان نمی رود روز اولی را که سر کلاس رفتیم، هیچ نمی دانستیم چه باید بکنیم و بچه ها بی مزد و منت همه چیز را به ما یاد دادند. اکنون اما آن ها ذهن و زبان تازه ای پیدا کرده اند و مثل نسل خودمان در سال های انقلاب و جنگ، تشنه نیستند و همین فرایند تربیت را دچار مشکل می سازد. سعي نکنیم فقط به آن ها درس بدهیم.با رفتار خویش به بچه ها زندگی کردن را ، راست گفتن و راست بودن را بیاموزیم. نداشته‌ها و غم‌ها و عقده‌های خود را به کلاس‌ها نبریم. در کلاس‌ها کار خدایی کنیم نه ناخدایی

دیگر نگه داشتن دانش آموزان در صف های نماز جماعت و ترغیب آنها به شرکت در مسابقات چندگانه فرهنگی ، به راحتی گذشته نیست. دانش آموز امروز ،کمبودهای درس و مدرسه اش را مثل سایر مجامع صنفی فریاد می زند. دیگر ترحم به آنها جوابگو نیست و به شدت منتظر احترام هستند. خوش باورانه است که فکر کنیم تنها در بعضی از روزهای سال فقط به حضور حماسی و مشت های گره کرده و حنجره های رسایشان محتاجیم. بچه ها را نباید دست کم بگیریم. بسته به نوع نگاه و مواجه امروز ما با آن هاست که فردا، آینده ساز یا آینده سوز خواهند شد.


 البته که درس دادن به دانش آموزان مشتاق و باهوش بسیار لذت بخش است و تحمل کردن دانش آموزان تنبل و دردسرساز، گاهی آن قدر سخت می شود که معلمان ترجیح می دهند آنها را کاملاً نادیده بگیرند. ولی ناتوانی های یک معلم در همین ترجیح دادن های بیهوده به چشم می آید. کمبود زمان، قحط امکانات یا کم استعدادی ذاتی، گناه بچه ها نیست. وقتی تدریس فقط به شکل سخنرانی باشد و آنها را درگیر گفت و شنود نسازد ، معلوم است که برخی از آن ها به چشم نمی آیند .

یادمان باشد قبل از آن كه آن ها ما را به عنوان معلم خود «انتخاب» كرده باشند، در واقع ما براي آنها «انتصاب» شده ايم و دوست داشتن كسي كه نتوانسته باشي از ميان چند نفر او را انتخاب كرده باشي، درابتدا كمي دشوار است.اين جاست كه وظيفه ما در محكم كردن اين رابطه دوستانه، از آن ها بيشتراست.

در این راستا نباید كودكي خویش را فراموش  کنیم. باور کنیم كه تا وقتي كودك درونمان گرم بازيگوشي باشد، ما نيز در کارمان موفق تر هستیم.

روز دانش آموز و دانش آموزان

ضمنا اگر مي خواهیم نتيجه بهتري از کارمان بگیریم، معلمي خود را فقط انجام وظيفه اي به خاطر ديگران حساب نکنیم و تلاش کنیم تا از آن واقعا لذت ببریم. یادمان باشد كه هر كدام از بچه ها فقط مثل خودش است وسعي کنیم هر كدام از آنها را همان طور كه هست بپذیریم، نه آن طور كه ما انتظار داشته ایم. روزهاي بعد هم كاري نکنیم كه كنجكاوي  وهيجان اول مهر بچه ها، از بين برود يا ضعيف شود.

سعي نکنیم فقط به آن ها درس بدهیم.با رفتار خویش به بچه ها زندگی کردن را ، راست گفتن و راست بودن را بیاموزیم. نداشته‌ها و غم‌ها و عقده‌های خود را به کلاس‌ها نبریم. در کلاس‌ها کار خدایی کنیم نه ناخدایی.

اصلا اگر قرار باشد وظيفه ما تنها درس دادن باشد، تلويزيون نیز چه بسا بهتر و بيشتر از ما در طول شبانه روز به آن ها درس مي دهد .

پایان کلام این که ؛ بچه ها خیلی زود به ما « اعتماد» می کنند اگر به آن ها «اعتقاد» داشته باشیم و ...

نقطه، سرخط!


 روز دانش آموز و دانش آموزان

منتشرشده در دانش آموز

ایرانی ها و گفت و گو  یکی از خصلت های ما ایرانی ها این است که اهل گفت و گو نیستیم و یا بهتر بگویم توان گفت و گو نداریم و اگر هم گفت و گویی شکل بگیرد، تمام تلاشمان را به کار می گیریم تا خودمان را به اثبات برسانیم و به هر قیمتی در بحث برنده شویم.

در خانواده های ایرانی آنچه که گفت و گو تعریف می کنیم را می توان در حد رد و بدل شدن نوعی اطلاعات خام و یا اتفاقات روزمره تلقی کرد. در حالی که  گفت و گو در ذات خودش نوعی تعامل فعالانه و دو سویه را می طلبد که با تجزیه و تحلیل یک مسئله ما به تراز بالاتری از آگاهی می رسیم و یا لااقل نسبت به آن اطلاعات و دانش بیشتری را کسب می کنیم.

ما کمتر خانواده ای را سراغ داریم که یکی از اعضای آن کتابی را مطالعه کند و بخواهد درباره محتوای آن با خانواده اش صحبت کند و یا یکی از فیلم های سینما را ببینند و بتواند در کنار خانواده به نقد و بررسی آن فیلم بپردازد.

ایرانی ها و گفت و گو

بهتر است بدانید که میانگین گفت و گوی بین اعضای خانواده در ایران به طور میانگین 15 دقیقه است و عموماً این زمان اندک هم به صحبت در رابطه با مسائل اقتصادی خانواده  سپری می شود که این واقعیت تلخ را می توان به عنوان زنگ خطری برای نظام اجتماعی تلقی کرد.

در پژوهشی با موضوع “وقتی خانم ها دور هم می نشینند درباره ی چه چیزی صحبت می کنند؟” صورت گرفت، نشان داده شده که در این گفت و گوها اطلاعاتی درباره ی مد، آرایش وسایل خانه مطرح شده و صحبتی در رابطه با مسائل اساسی زندگی نشده است.

در واقع، به جای گفت و گو شاهد رد و بدل شدن یک سری اطلاعات هستیم که هیچ کدام از اینها کمکی به یادگیری مهارت های زندگی و یا حل مسائل خانوادگی نمی کند. میان سطح مطالعه ی  افراد جامعه و بروز خشونت های رفتاری، یک رابطه ی معناداری وجود دارد

خانواده به عنوان مهم ترین نهاد اجتماعی تبلور و انعکاس جامعه است و بخشی از اجزا و مشخصه های جامعه را در خود جای داده است. وقتی ما در خانواده گفت و گو نداریم، می توانیم به این نتجه برسیم که در جامعه هم گفت و گو به معنی اصلی خودش وجود ندارد. یعنی اگر خوب تعمق کنیم، در می یابیم که ارتباطی بین کارگر و کارفرما و یا رئیس و مرئوس وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد در حد بخشنامه است.

اگر به شیوه های درسی مدارس نگاهی بیندازیم در آنجا هم خواهیم دید که یا معلم محور است و یا کتاب محور و با نیم نگاهی به محیط دانشگاهی پی می بریم که نوعی استاد محوری حاکم  بوده و یا جزوات دانشگاهی ارتباط اصلی استاد و دانشجو را شکل می دهد. بنابراین، مشاهده می کنیم که کلاً گفت و گو در جامعه کمتر اتفاق می افتد.

حال این پرسش بنیادین مطرح می شود که چرا ما به این وضعیت گرفتار شده ایم؟ چرا فهم مشترکی از موضوعات نداریم؟ چرا  هر گفت و گویی که در میان زوجین شکل می گیرد به خشونت های کلامی و فیزیکی منجر می شود؟

خدمتتان عرض کنم که فقدان فرهنگ گفت و گو در جامعه ما پیامد ناخواسته ی کمبود مطالعه است. ما نمی توانیم  از فرض غلط نتیجه ی درستی بگیریم، زیرا از کوزه همان برون تراود که در اوست. 

گفتنی است که  سرانه ی مطالعه ی هر ایرانی در روز به 12 دقیقه کاهش پیدا کرده است که اگر با شهروندان فرانسوی مقایسه کنیم که در هر روز به طور متوسط دو ساعت مطالعه می کنند، عمق فاجعه مشخص خواهد شد.

ایرانی ها و گفت و گو

در واقع، وقتی فرهنگ کتابخوانی در جامعه وجود نداشته باشد، چگونه می توانیم تفکر، تجزیه و تحلیل در گفت و گو را یاد بگیریم؟ به عبارتی گفت و گو در هر زمینه ای احتیاج به دانایی و آگاهی دارد و بر همین اساس است که ما ایرانی ها در پله ی اول گفت و گو یعنی همان رد و بدل کردن اطلاعات سطحی مانده ایم.

با واکاوی و تحلیل محتوا در شبکه های اجتماعی در می یابیم که  اکثر کاربران ایرانی در دنیای مجازی تنها ابزاری برای انتقال داده ها هستند و کمتر کسی به تولید محتوا و گفت و گو می پردازد.

مهم ترین دلیلی که ما هیچ انگیزه ای برای دانستن نداریم، این است که هیچ پرسشی در ذهن ما  شکل نمی گیرد! تا ما را وادار به دانستن کند. زیرا ما ایرانی ها  لبریزیم از توهم همه چیز دانی هستیم. در واقع، انسانهایی با دو مشخصه ی اصلی کم خوانی و پرگویی هستیم.

ایرانی ها و گفت و گو

اگر در مراودات اجتماعی دقت کنیم مشاهده می کنیم که خیلی از ما ایرانی ها در همه ی امور خود را صاحب نظر و متخصص می دانیم. به علت مطالعه ی کم در جامعه مشاهده می کنیم که دامنه ی لغات افراد جامعه بشدت پایین است و هر چقدر دامنه ی لغات افرد کمتر باشد، خشونت های کلامی و رفتاری ابزاری برای حل مسئله و عاملی برای کنترل دیگران خواهد بود.

در واقع، میان سطح مطالعه ی  افراد جامعه و بروز خشونت های رفتاری، یک رابطه ی معناداری وجود دارد.

به عبارتی هر چقدر جامعه از سطح آگاهی و مطالعه ی بیشتری برخوردار باشد، افراد از دامنه ی لغات بیشتری برخوردار بوده و بالطبع قدرت متقاعد کننده تری را در گفتگوها پیدا می کنند. زیرا افراد اهل مطالعه، در بیان عواطف، احساسات و یا نگرانی موفق تر عمل می کنند و برعکس هر چه بار ذهنی و احساسات انباشته شود و نتواند به شکل مفاهیم درست و در قالب یک ارتباط موثر قرار گیرد، افراد برای به دست آوردن مطالبات خود از رفتارهای خشونت آمیز کلامی و فیزیکی استفاده خواهند کرد که بخش بزرگی از مشکلات خانوادگی در جامعه ی امروز ما از فقدان مهارت های ارتباطی موثر ناشی می شود.

جامعه شناسان جوان


ایرانی ها و گفت و گو

منتشرشده در یادداشت

فوتبال و خلاقیت و نظام آموزشی  آیا مردم از وضعیت خدمات آموزش و پرورش که نسبت به چند دهه که بدون تغییر مانده رضایت دارند و آیا فرآیند خلاقیت در مدیریت آن جایی دارد؟

خلاقیت فرآیندی است که انسان با تجارب و عناصر قدیمی در مواجه با یک مشکل ایده جدیدی ارائه می کند.
مشکل آموزش و پرورش ما بیشتر از اینکه پول و اعتبار باشد فرسودگی و خمودگی و بیگانگی با خلاقیت است.
بسیاری از برنامه های آموزش و پرورش هنوز با همان روش ۳۰ سال قبل اجرایی می شوند.

 اگر اجباری بودن نظام آموزشی را در وزارت بزرگ آموزش و پرورش نداشتیم این پروسه هم مثل فرایندهای تکمیلی مثل اوقات فراغت تنها درصد کمی از دانش آموزان را جذب می کرد.

وقتی صحبت از تحول و بازنگری می شود تنها به تغییر سطحی محتوای کتب و تجدید چاپ آنها می اندیشیم و از تغییر بنیادین برخی دروس و محتوایشان و از آن مهمتر به بازنگری در تعریف مدارس می هراسیم.

 از ۹ سالگی به ما گفتند مدرسه خانه دوم است ولی سال به سال دیدیم خانه هایمان زیباتر و دلپذیر تر می شوند ولی این خانه دوم کمترین تغییری نداشت و برای دانش آموزان که رسانه ها و جذابیت های بیرون از مدرسه متنوع تر و جذاب تر می شدند؛ این مدارس مانند یک زندان است.

 البته تغییرات محدودی در نهاد مدارس در برخورداری از تخته های هوشمند در برخی کلاس های درس صورت گرفت ولی از آنجا که تغییرات اساسی مستلزم اعتبارات زیادی برای تغییر فکرها و آموزشهاست دیده می شود در برخی مدارس از این تخته های هوشمند به عنوان یک " تخته سفید" و از سیستمش صرفا در برخی موارد کم اهمیت استفاده می شود.

خلاقیت نوشداری آموزش و پرورش امروز ماست.

فوتبال و خلاقیت و نظام آموزشی

آموزش و پرورشی که مثل "به روز آوری"  منازل مردم مدارسش را برای کودکان مان دوست داشتنی کند.

سید محمد بطحایی در یک حرکت خلاقانه با ارسال پیام خود در شبکه های مجازی برای اینکه مدیران سعی کنند تماشای رقابت فوتبال پرسپولیس و تیم کاشیما را در مدارس برای دانش آموزان اجرایی کنند ؛ موجب شدند از پنجشنه تا شنبه بسیاری از مدیران و معاونان و عوامل مدرسه سعی کنند با امکانات مدرسه این خواطته را عملی کنند.
البته بسیاری هم با وجود امکاناتی چون ده ها مانیتور و دیتا و تلوزیون به خاطر نبود یک قطعه ای مثلا آنتن نتوانستند این خواسته را عملی کنند.

 پیام فوتبالی وزیر آموزش و پرورش برای بسیاری از مدیران ، کارکنان ، دانش آموزان و مردم پیام داشت.
خواسته فوتبالی بطحایی از مدیران تلنگری بر پیکره جامعه تعلیم و تربیت کشور بود تا با چابکی خود را مطابق نیاز مردم به روز و دوست داشتنی کنند.

 آموزش و پرورشی هم که مطابق نیاز و خواسته مردم نباشد نمی تواند خواسته هایش برای برخورداری از مطالبات حتی به حق برای کارکنانش را برآورده کند.

بی شک بطحایی با هوشمندی این پیام فوتبالی را ارائه کرد تا بعد از ایام عزاداری اربعین مدارس روحیه شاداب سازی مدارس را فراهم کنند تا روز دانش آموزشان با طراوت بیشتری برپا شود.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

فوتبال و خلاقیت و نظام آموزشی

منتشرشده در یادداشت

آذربایجان غربی

منتشرشده در نامه های دریافتی

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

عالی - 6.3%
خوب - 6.5%
تاثیر چندانی نداشته است - 29%
رتبه بندی فقط به ایجاد نارضایتی بیشتر معلمان و تبعیض درون سازمانی انجامیده است - 58.2%

مجموع آرا: 414

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور