گروه اخبار/
در پهنه تاریخ و گستره جغرافيا؛ زنان علاوه بر ایفای نقش زایندگی و مادری، همواره در تحولات نرمِ فرهنگی اجتماعی نقش آفرین و گاهی شگفتی ساز بودهاند.
یکی از شیر زنان موثر در نیم قرن اخیر استان زنجان ، خانم نازخند صبحی (فعال فرهنگی اجتماعی، نویسنده و ژورنالیست پیشکسوت) میباشند.
از اوایل دهه هفتاد مطالب و یادداشتهای این بانوی انرژیک را در نشریات مختلفی چون « امید زنجان » مطالعه میکردم. اوایل دهه هشتاد که سردبیری نشریه « مهر زنجان » را به عهده داشتم خانم صبحی داوطلبانه مسئولیت دبیر سرویس اجتماعی نشریه را به دوش کشیدند.
اوایل اسفند ۱۴۰۲ برای تهیه گزارش و مصاحبه با خانم صبحی به همراه مهندس مهدی حسنی (عکاس و مستندساز) شال کلاه کرده عازم زنجان میشویم.
در دیداری سرزده و صمیمی با استقبال گرم « مام زنجان » مواجه میشویم.
آنچه در ادامه میخوانیم محصول این گپ و گفت دوستانه میباشد.
شوق یادگیری و عطش دانستن
« من نازخند صبحی متولد ۱۳۲۳ شهرستان سراب در یک خانواده مهاجر باکویی به دنیا آمدهام. در سه سالگی به همراه خانواده عازم پایتخت شدیم.
اواخر سلطنت رضا شاه ما در تهران بودیم . در آن ایام حزب توده بسیار قوی و فعال بود. برادرم متمایل به این تشکیلات سیاسی بود . من هم متاثر از برادر از کودکی علاقه زیادی به مطالعه و پژوهش داشتم.
پدرم مهندسِ حفار چاه نفت و مادرم روسِ مهاجر بود که بعداً مسلمان شده بود .
اشتیاق خواندن و عطش دانستن در من زبانه میکشید به طوری که بیاختیار دنبال روزنامه فروش میدویدم و روزنامه فروش وقتی اشتیاق من را میدید روزنانههای باطلهاش را به من میداد تا من مطالعه کرده و فردا به ایشان برگردانم .
چگونه به چورک نان بگویم ؟!
تا اول ابتدایی هیچ شناختی از زبان فارسی نداشتم. به خاطر دارم که حتی از شنیدن واژههای برپا و برجا استرس و اضطراب میگرفتم.
روزی در تهران مادرم را به مدرسه دعوت کردند. مادرم به طنز گفت که من هم هیچ شناختی از زبان فارسی نداشته و تا به حال حتی این کلمه نان را نشنیدهام حال چطور باید به "چورک" نان بگویم ؟!
خلاصه چون من از منظر تیپولوژی و زبانی شبیه دختران خارجی بودم بالاخره یک معلم از من خوشش آمده و با من به صورت خصوصی فارسی کار کرد. من هم در تشکر از این معلم دلسوز و فداکار تبدیل به شاگرد اول مدرسه (و در نهایت آموزش و پرورش منطقه) شده و جهشی درس خواندم.
نازخندی که معنای بشین برپا را نمیدانست با تلاش و کوشش، در مدرسه شهره شده و روزنامه دیواری منتشر میکرد . انشای کل مدرسه را مینوشت و در اثر صبر و مداومت کم کم در سطح مدارس تهران تبدیل به سخنران و مجری ثابت برنامهها شد.
از نامهنگاری تا روزنامهنگاری
به خاطر دارم پشت سر پستچی راه میافتادم و میدیدم بعضیها نامههای دریافتی را میبوسند و روی چشم خود میگذارند و یا از ناتوانی در خواندن محتوای نامه گریه میکنند.
در آن مقطع ماموریتم خواندن و پاسخ دادن به نامههای مردم پیرامونی بود.
شاید وقوع چنین وقایع تراژیک مردم کوچه و بازار بود که ذوق مرا شکوفا میکرد. اشتیاق مطالعه و عطش آموختن در نهایت باعث شد که قصه نویسی را شروع کنم .
در ایام ماضی کاناداییها یک دوره روزنامهنگاری در دفتر « جهان پهلوان تختی » در پارک سنگلج گذاشته بودند که من هم رفتم و به عنوان کوچکترین عضو در دوره شرکت و فوت و فن روزنامهنگاری و تهیه گزارش خبری را یاد گرفتم.
سپس در ادامه در رونامههای اطلاعات کودکان و اطلاعات بانوان شروع به نوشتن کردم.
ساواک و اخراج از آموزش و پرورش
بالاخره در ۱۹سالگی ازدواج کرده و با مدرک لیسانس کشاورزی (از دانشکده کرج / دانشگاه تهران) در شهرستان دو گنبدان (به واسطه انتقال کار همسرم) شروع به کار معلمی کردم.در منطقهای معلم شدم که همه کارمندانش شرکت نفتی بودند.
به خاطر دارم در دوگنبدان بچههای مدرسه را سه دسته کرده بودند : فرزندان سینیورها، کارمندان و بالاخره بچههای کارگران زحمتکش.
اختلاف طبقاتی مستقر در بین دانش آموزان فاحش بود.
خوب به یاد دارم که کلاس درس را به دو بخش سینیورها و دانش آموزان عادی تقسیم کرده بودند. برای اعتراض و رفع تبعیض این تقسیم بندی را به هم زده وبه ترتیب قد بچه ها را سرکلاس نشاندم.
خودم هم زنگ تفریح به جای رفتن به دفتر دبیران، با بچههای کارگر بازی میکردم و مسیر منزل به مدرسه و بالعکس را با وانت رفت و آمد میکردم. اتوبوس مختص سرویس بچههای کارمندان و ماشینهای آخرین مدل برای بچه های سینیور بود.
در همان زمان در مدرسه از مقوله هایی مانند تفکر انتقادی، آزادی و حق برخورداری از ثروت و برابری صحبت میکردم. روزی ساواک من را احضار و نامه اخراجم را دستم دادند.
از روشنگری تا آموزش زنان روستایی
برای دفاع از خود نامهای به وزیر آموزش و پرورشِ وقت خانم دکتر « فرخ رو پارسا » نوشتم.
سرانجام خانم وزیر من را به دفترش دعوت نمود .
به عنوان یک معلم صاف و ساده به دیدار وزیر رفته و شرح ما وقع نمودم.
نهایتا با فشارهای ساواک از آموزش و پرورش فاصله گرفته و به خاطر تحصیلات مرتبط در وزارت کشاورزی استخدام شدم.به خاطر سوابق شغلی مسئولیت آموزش بانوان روستا را به من واگذار نمودند.
یادش به خیر . با لذت و اشتیاق روستا به روستا مراجعه و شروع به آموزش تفکر انتقادی، روشنگری و البته آموزشهای تخصصی کردم.
به خاطر دارم که یک روز در جشنهای ۲۵۰۰ ساله در کهکیلویه و بویراحمد مطلبی نوشته بودم . به همان خاطر در مراسمی دعوت به سخنرانی شدم.
مجری برنامه ؛ « فریدون فرخزاد » بود.
مطلبم را برای بزرگترین و مخفیترین ذخیره نفتی ایران نوشته بودم ( آن زمان آمار و میزان دارایی نفت کشور جزو اسرار محرمانه و طبقهبندی شده محسوب میشد)
« ای دشت ریشتر تو که بزرگترین دشت نفتی جهان هستی امروز پذیرا شو فرزندان آریو برزن را... »
روشنگری و روشنفکری هزینه دارد
پس از اتمام سخنرانی، فریدون فرخزاد گفت: بگذار دست و قلمت را ببوسم. روشنگری و روشنفکری هزینه دارد.
دوباره از ناحیه ساواک دچار دردسر شدم.
چون که در آن ایام بانوان روستایی را با صحبتها و نوشتههایم روشن کرده و متوجه حق و حقوق زنان، استقلال و آزادی و حق رفاه و...مینمودم ؛ شنود این مسئله موجبات نارضایتی دولتیها را فراهم مینمود.
با اسامی مستعار تقریباً در تمامی روزنامههای مملکت به ویژه شمال غرب و پایتخت مطلب مینوشتم.
به واسطه کار همسرم در زمان انقلاب تهران بودیم و من فعالیتهای اجتماعی زیادی داشتم مثل تدریس اکابر و کلاس های آموزش بانوان و....
در نشریات مختلف در حوزههایی چون معرفی ظرفیتهای مختلف کشاورزی، گیاهان دارویی و... در روزنامههایی چون اطلاعات زنان اطلاعات روز و همشهری بی وقفه روشنگری میکردم.
به خاطر بچههای ایران...
به خاطر شغل همسرم بعد از مدتی به زنجان آمدیم من دوباره در همان پست آموزش زنان روستایی اداره کشاورزی مشغول به کار شدم و با افتخار به تمام روستاهای زنجان سرکشی کرده و مشکلات را میدانی استخراج نمودم.
با وجود بازنشستگی طویلالمدت (۱۳۸۰) به خاطر عشق به همشهریان و علاقه وافر به آموزش هنوز هم با روستائیان در ارتباط تنگاتنگ هستم.
به باور من ، آموزش خط پایان ندارد.
از سال۱۳۷۲ به توصیه یک روزنامهنگار وارد حوزه نویسندگی کتاب شده و تاکنون ۵۷ جلد کتاب در حوزهها و موضوعات مختلف در دو زبان ترکی و فارسی منتشر کردهام. برخی از کتابهایم به زبانهای آلمانی، انگلیسی، ترکی استانبولی و ...ترجمه شدهاند.
اولین کتاب من « به خاطر تربیت بچه های ایران » انتشارات نیکان کتاب بود. تعدادی از کتابهایم در ممیزی ارشاد به دلایل نامعلوم گیر کردهاند.
اخذ جایزه ویژه و مدال فائو
از سال ۱۳۵۰ الی ۱۳۸۰ در خدمت وزارت کشاورزی بودم . در زمان دکتر کلانتری (رئیس وقت جهاد کشاورزی) مقالات زیادی به کنگرهها و جشنوارههای مختلف ارسال میکردم. خوشبختانه مقالاتم اغلب حائز شرایط حضور با رتبه بالا و ارائه در کنگرهها و جشنوارههای متنوع در شهرهای مختلف میشد.
تسلط به زبانهای دیگر از جمله ترکی یکی از دلایل موفقیتم بود.
اولین جایزه تاثیرگذار من برای نگارش مقاله « روز جهانی غذا و مبارزه با گرسنگی » برای سازمان فائو بود که اخذ جایزه و مدال فائو ارتباطم را با دکتر کلانتری بیشتر و موثرتر نمود به طوری که پیشنهادم به دکتر کلانتری برای تأسیس « خانه کشاورز » مورد استقبال قرار گرفته و عملی گردید. و الان در همه استانها شعبات خانه کشاورز فعال بوده و هر ۴ سال به طور منظم کنگره سراسری برگزاری میگردد.
در آخرین کنگره سخنرانیام با این متن آغاز و مورد تشویق حاضرین قرار گرفت :
« نام من ایران است
ایران مهد دلیران است...
پسته اش طلای سبز
زعفرانش طلای سرخ
پنبهاش طلای سفید
جوانانش پشت اردوگاه دانش ... »
موانست با مفاخر معاصر
به نظرم هنر نوشتن و سرایشِ شعر چندان اکتسابی و آموختنی نیست ؛ بخش اعظم آن ذاتی، ذوقی و جوشش درونی ست.
توصیهام به مسئولین فرهنگی فراخ کردن دایره آزادی بیان و پاسداشت حریت رسانهها و میدان دادن به تفکر انتقادیست تا شاهد تولد دوباره آثار فاخر در کشور باشیم.
گردش آزاد اخبار و اطلاعات به رشد جامعه کمک میکند.
آشنایی با ابتهاج، معروفی و بهرنگی:
در برلین در مراسم هوشنگ ابتهاج سخنرانی داشتم و شعرهایش را خواندم. همچنین در مراسم تدفین « عباس معروفی » هم در آلمان در خصوص آثار قلمی و مجله فاخر (گردون) صحبت کردم.
سالها با مرحوم معروفی دوست بودیم وگعده های ادبی زیادی داشتیم. همچنین ارتباطاتی با مرحوم صمد بهرنگی داشتم.
آشنایی با جهان پهلوان تختی:
با مرحوم « جهان پهلوان تختی » همسایه بودیم. وقتی زلزله بویین زهرا آمد ، تختی در خیابانها و بازار تهران پول جمع کردند . من هم با اجازه پدر با ایشان جهت کمک به زلزلهزدگان به بویینزهرا رفته و از نزدیک شاهد ایثار و جوانمردی ایشان بودم.
وقتی کلاس هفتم بودم با تختی برای روزنامه اطلاعات جوانان مصاحبه کردم. تختی شخصیت تکرار ناپذیری در تاریخ ایران است.
مصاحبه به زبان ترکی با فرح در سفر به زنجان نیز در کارنامه رسانهای من وجود دارد.
آشنایی با غلامحسین ساعدی:
روزی در موسسه اطلاعات گفتند که غلامحسین ساعدی میهمان موسسه است . کتابهایش را خوانده بودم و خیلی علاقه مند بودم با ایشان آشنا شوم. یکی از مقالاتم را خواند و با اهدای کتاب با امضای خودش تشویقم نمود .
برخی اوقات در مراسم ادبی با حضور ایشان دعوت میشدم. با مرحوم حسین منزوی سالهای سال زیستم و خاطرات فراوانی با ایشان دارم.
برای سرکار خانم صبحی (مام زنجان) آرزوی سلامتی جسم و جان و پویایی هرچه بیشتر آثار و افکارشان را داریم.
لازم به ذکر است که سرکار خانم نازخند صبحی دارای پنج فرزند صالح( چهار پسر و یک دختر) هستند که همگی دارای تحصیلات عالیه میباشند . سه پسر ایشان ساکن اروپا، یک پسر و دخترشان ساکن تهران کرج بوده و دو تن از پسران از رزمندگان و جانبازان جنگ تحمیلی میباشند.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در یک برنامه زنده تلویزیونی چنین می گوید : اما آن چه در این میان بیش از همه مشهود و قابل تامل است سکوت مجامع علمی و دانشگاهی تعلیم و تربیت در مورد این گونه مواضع و عملکرد وزارت آموزش و پرورش است .
« اگر سن دیپلم را از ۱۸ به ۱۵ سال کاهش دهیم و برای ۳ سال قبل ۷ سالگی هزینه کنیم حتما کشور آینده شکوه مندتری خواهد داشت.
اگر کاری کردیم که سن دیپلم را از ۱۸ به ۱۵ سال بیاید و به جای اینکه لیسانس در ۲۲ سالگی باشد به ۱۹ یا ۱۸ سالگی کاهش دهیم و سه سال را به قبل از دبستان الان اضافه کنیم و هزینه را آنجا انجام دهیم، حتما کشور آینده شکوه مندتری خواهد داشت . »
مشخص نیست رضامراد صحرایی این سخنان و دیدگاه ها را بر اساس کدام پژوهش ها و یا مطالعات تطبیقی می گوید اما پیشنهاد « صدای معلم » به وزیر آن است که پیش از سخن گفتن حداقل اندکی فکر کند .
اگر آقای صحرایی صادق است ؛ دوره پیش دبستانی را مانند بسیاری از جوامع توسعه یافته به دوره آموزش عمومی و دولتی اضافه کند .
دوم خرداد 1397 ؛ « صدای معلم » در گفت و گویی که با « رضوان حکیم زاده ، معاون وقت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش » داشت پرسید : ( این جا )
گزارش ها حاکی است سازمان مدارس غیردولتی درصدد است دوره پیش دبستانی را زیر چتر خودش ببرد . آیا این درست است ؟
در این صورت وضعیت چه خواهد شد ؟
حکیم زاده پاسخ می دهد :
« اول در رابطه با دوره ي پيش دبستاني من عرض كنم كه اين دوره مهمترين دوره ي تربيت كودك است. پژوهش هاي بسياري در حوزه آموزش و پرورش مبين تاثير بسيار مهم اين دوره مي باشد. پژوهش هاي حوزه اقتصاد آموزش نشان مي دهد كه هرسال سرمايه گذاري در آموزش پيش دبستاني چندين برابر دوره هاي ديگر حتي بسيار بيشتر از دانشگاه در حركت جامعه به سمت توسعه نقش ايفا مي كند.
برهمين اساس شما مي توانيد ارتباط مستقيمي بين جايگاه كشورها در شاخص هاي توسعه انساني و ميزان پوشش پيش دبستاني در اين كشورها پيدا كنيد به طوري كه در پنج كشور اول توسعه انساني سازمان ملل نرخ پوشش پيش دبستاني بالاي 90 درصد مي باشد.
در رابطه با سوال شما به نظر مي رسد با توجه به پيوستگي جريان تربيت و باتوجه به اين كه سازمان مدارس غيردولتي مسؤليت اعطاي مجوز و نظارت بر مدارس غيردولتي را دارد و نه برنامه ريزي و مديريت امور آموزشي و پرورشي دوره هاي تحصيلي، دوره پيش دبستاني نيز از اين قاعده مستثني نيست.
سازمان مدارس غير دولتي مسئول دادن مجوز به تمام مدارس خصوصي است كه در تمام مقاطع مشغول به فعاليت هستند و در ساير مقاطع نيز طبق مأموريت خودش ورودي به امور آموزشي و پرورشي ندارد و امور اموزشي و پرورشي اين مقاطع نيز با معاونت هاي مربوطه است. دوره پيش دبستاني نيز مهمترين دوره تربيت است.
سياست گذاري و تعيين شاخص ها و استانداردهاي آموزشي و پرورشي اين دوره با معاونت آموزش ابتدايي است.
به اين نكته نيز اشاره كنم كه در زمان رياست سابق سازمان مدارس غير دولتي و طي جلسه مشتركي كه با رئيس قبلي سازمان، رئيس فعلي سازمان كه آنزمان مديركل دفتر وزارتي بودند برگزار شد. ايشان به صراحت به اين موضوع اذعان داشتند كه امور تخصصي آموزشي و تربيتي دراين دوره بايد زير چتر معاونت ابتدايي باشد بر اين اساس بعيد است كه سازمان دنبال چنين موردي باشد.
البته در همه جاي دنيا نيز همين است . pre-primary education وeducation primary باهم ديده مي شود و نمي شود جدا ديد.اگر بخواهيم پيش دبستاني را زير چتر سازمان مدارس غيردولتي ببريم اين به آن معنا خواهد بودكه ما يك بخش آموزشي و پرورشي جدا و مستقل در آموزش ابتدايي و آموزش متوسطه در بخش غيردولتي داشته باشيم كه امري غير قابل قبول است » .
حکیم زاده در ادامه چنین می گوید :
« اگر توجه كنيد مي بينيد اخيراً رئيس جمهور فرانسه سن آموزش را در فرانسه از سه سالگي اجباري اعلام كرده است تا كودكان 2 سال پيش دبستاني رايگان داشته باشند. و دليل اين تصميم را ارتقاي عدالت آموزشي و عدالت اجتماعي در همه ي ابعاد مي باشد، عنوان كرده است . »
اگر قرار باشد دوره ی پیش دبستانی هم به دوره رسمی آموزش عمومی الصاق شود این به آن معنا نیست که آموزش و پرورش پیش از دبستان مانند مقاطع بالاتر از لحاظ برنامه درسی متمرکز نیز شود .
دوره دبستان و پیش دبستان باید با یک رویکرد جدید به مفری برای « زندگی طبیعی » کودکان ایرانی تعریف و تثبیت شود . ( این جا )
اما آن چه در این میان بیش از همه مشهود و قابل تامل است سکوت مجامع علمی و دانشگاهی تعلیم و تربیت در مورد این گونه مواضع و عملکرد وزارت آموزش و پرورش است .
پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در این میان چه می کند ؟
شورای عالی آموزش و پرورش در کجا قرار دارد ؟
تشکل های فرهنگیان و آن جمعیت نخبگانی که با وزیر آموزش و پرورش عکس می گیرند و جلسه می گذارند کجا هستند ؟
بسیاری از رسانه ها در این موارد فقط نقش راوی خبر را ایفا می کنند .
کنش گران آموزش نیز به صورت سطحی و خلاصه وار ( فست فودی ) به این موضوعات می پردازند در حالی که باید عمقی و تحلیلی وارد این حوزه شوند .
« صدای معلم » بارها و در گزارش های متعدد خود بر فقدان « حوزه عمومی » در آموزش ایران تاکید کرده است .
اگر قرار است تحولی حاصل شود این بخش باید ایجاد و پر رنگ شود .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حجتالاسلام مساوات توماری با خودش به بازار تهران برد تا مردم گواهی دهند که شخص اول مملکت حرامزاده است. او روزنامهنگار و سیاستمدار مشروطه، سردبیر روزنامه مساوات، عضو کمیته انقلاب ملی و نماینده دورههای ۲ تا ۵ مجلس و از سران حزب دموکرات عامیون و سپس حزب سوسیالیست بود. او در تومارش نوشته بود که «امخاقان» مادر محمدعلیشاه (و نوه امیرکبیر) بدکاره است.
وقتی از فراز تاریخ این روایت را میخوانی، از سطح پایین مبارزات سیاسی حالات بد میشود. با خودت فکر میکنی که جامعهی ایران در دوران مشروطه اصلا ظرفیت توسعه نداشته است، حالا مجلس و انتخابات داشته باشد یا نه!
این همان نکتهای است که فوکویاما در خصوص توسعه بر آن دست میگذارد: نهادسازی و بهطور خاص ایجاد پارلمان آزاد و حاکمیت قانون الزاما منجر به توسعه نمیشود. در حقیقت کشورهایی که توسعه یافتند، آنهایی نبودند که با نهادسازیهای سیاسی مانند انتخابات و مجلس توانسته باشند به توسعه دست یابند.
پیوند ناسزاگویی و سیاست در ایران
سیاست در ایران تا همین امروز با ناسزاگویی پیوند خورده است، چه آنانی که حنجره میشوند برای گفتن «مرگ بر ..» این و آن و چه آنهایی که کامنت و ریپلای میشوند در شبکههای اجتماعی. ناسزاگویی نه تنها فایدهای ندارد، بلکه پیامدهایی تاسفبار بلندمدتی هم دارد:
افراطگرایی
در جامعه قطبی شده، امکان متقاعدسازی دیگران کاهش مییابد.
ناسزاگو مخالف خود را مصممتر میکند. در ناسزاگویی حمله به فرد گوینده انجام میشود و نه محتوای سخن. به این ترتیب نه تنها نقش متقاعدسازی ندارد، بلکه پافشاریها را افراطیتر میکند.
( کاریکاتور دکترمحمد مصدق در نشریه چلنگر )
از دست رفتن آینده
ناسزاگویی به تدریج اعتماد عمومی را کاهش داده، در نتیجه امکان شکلگیری کنش جمعی و سرمایه اجتماعی کاهش مییابد.
تجربه انتخابات
در روزهای اخیر در شبکههای اجتماعی آنچه فوران کرد، ناسزاگویی بود. طرفداران مشارکت در انتخابات، تحریمکنندگان را خائن، فریبخورده، نادان، ضددین و ... مینامند، رفتاری که در چند دهه اخیر، به قدری عادی سازی شده که ناشزاگویان و مرگگویان حتی به شدت ناپسند بودن رفتارشان هم آگاه نیستند، همانطور که به شدت مشمئزکننده بودن شعارهای «مرگ بر ..» آگاه نیستند. ناسزاگویی در حال خوردن بنیانهای جامعه است، و در برابرش باید واکنش نشان داد.
اما در سوی دیگر کسانی بودند که به هر مشارکت فعالی در انتخابات یورش میبردند و آنها را نفهم، منفعتجو، چاپلوس حکومت، نمونهی ابتذال شر و ... نامیدند.
دشنامها یا اتهامهایی که بیش از هر چیزی دوباره ما را به یاد مساوات و مبارزات سیاسیاش میاندازد. و دوباره این تردید جدی را پیش روی ما قرار میدهد که آیا یک جامعهی فحشزده که حیات سیاسیاش در ناسزاگویی است، شانسی برای توسعه دارد؟
هرچند باید قبول کرد که انرژی روحی ناسزاگو از فحش تامین میشود، مثل فیلم «کارخانه هیولاها» که انرژی دنیای هیولاها از صدای جیغ بچههای ترسیده تامین میشود، انرژی سیاست در ایران نیز از ناسزاگویی تامین میشود.
چالش توسعه و ناسزاگویی
میتوان دیدگاه عجماوغلو و رابینسون در کتاب «دالان باریک» را به این صورت بازخوانی کرد:
توسعه حاصل یک جامعه توانمند و یک حاکمیت توانمند است.
وضعیت امروز حاکمیت و توانمندیاش که هیچ احتمالی برای امید به توسعه نمیگذارد، اما تاسف بزرگتر آن است که جامعه نیز توانمندی لازم برای توسعه را هر روز بیش از دیروزش از دست میدهد و ناسزاگویی یکی از نشانههای بزرگ آن است.
ناسزاگویی به تدریج «اعتماد عمومی» را کاهش میدهد. با کاهش اعتماد عمومی، امکان شکلگیری «کنش جمعی» پایین آمده و «سرمایه اجتماعی» کاهش مییابد.
آیا یک جامعهی فحشزده که حیات سیاسیاش در ناسزاگویی است، شانسی برای توسعه دارد؟ نتیجهگیری راهبردی
ناسزاگویی را میتوان نشانهای برای ۳خطر پیش رو دانست:
- استیصال جامعه: جامعه خود را ناتوان و بیپناه مییابد و ناسزاگویی برایش یک مسکن موقت است.
- از دست رفتن عقلانیت: جامعه مستاصل شانس کمی برای توسعه دارد، حتی اگر آزادترین انتخابات جهان را داشته باشد، تنها آبستن پوپولیسم است.
- گسترش «خودحق پنداری» و «دگرگاوپنداری»: که منجر به کاهش ظرفیت گفتوگو و تصمیمگیری جمعی میشود. فرد ناسزاگو سایرین را نه انسانی با حق انتخاب، بلکه موجودی بدون شعور و احساس میبیند.
مشکل دیگر ناسزاگویی، گسترش سریع آن است. فردی که ناسزا شنیده است، خود را دارای این حق میبیند که به دیگران نیز ناسزا بگوید. به این ترتیب ناسزاگویی به مانند یک ویروس در جامعه گسترش مییابد.
ناسزاگویی در حال خوردن بنیانهای جامعه است، و در برابرش باید واکنش نشان داد.
روشنفکرانه زیستن یعنی زیستن با تعهد به منافع جمعی. اعتراض به ناسزاگویی در شبکههای اجتماعی، فارغ از جهتگیری سیاسیشان، بخشی از این تعهد است. از کسی که شعار مرگ و وعده اعدام میدهد، انتظار هیچ معجزتی نمیتوان داشت.
شبکه توسعه
گروه گزارش/
رضامراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در دیدار با نمایندگان تشکلهای دانشآموزی چنین می گوید : ( این جا )
«در امتحانات نهایی خرداد 1403، دانشآموزان پایه دوازدهم برای نخستین بار معلمان را ارزیابی میکنند و این نظرات را در ارتقای معلمان لحاظ میکنیم.
دانشآموزان در مواردی همچون نظم و انضباط کلاسی توسط معلم، صبوری او در مواجهه با دانشآموزان، قدرت انتقال مفاهیم و... نظر میدهند و براین اساس به معلمان کارنامه میدهیم که در ارتقای رتبه او نیز تاثیر دارد. آیا وزیر آموزش و پرورش نمی داند که تعیین محتوای کتاب های درسی بر خلاف جوامع توسعه یافته که معلم در تعیین محتوای آموزش اختیارات وسیع دارد ؛ یک امر حاکمیتی و ایدئولوژیک است و معلمان در سیاست گذاری بر اساس نیازهای آموزش و محیط نقشی ندارند چه برسد به دانش آموزان ؟
هسته آموزش و پرورش، دانشآموزان هستند و دانشآموز محوری در تالیف کتابهای درسی و تصمیمات مدیریتی مدنظر باشد » .
پیش از آن و در سوم بهمن 1402 نیز صحرایی در نخستین همایش بین المللی تعالی تعاملات خانواده و مدرسه، چالشها، الگوها و راهبردها چنین گفته بود : ( این جا )
« از سال آینده دانش آموزان یکی از عوامل ارزشیابی معلمان خواهند شد. استقرار ساز و کاری برای ارزیابی معلمان توسط خانواده هم از ضروریات امروز است » .
وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در 25 دی ماه سال جاری در اظهاراتی مشابه چنین بیان کرده بود : ( این جا )
« مدارس دولتی برای ما اصل است. در نظر داریم تنوع مدارس را کاهش و کیفیت معلمان را افزایش بدهیم. همچنین برای نخستین بار، در سه پایه متوسطه دوم دانشآموزان معلمان را ارزیابی خواهند کرد » .
خودانتقادی و گرفتن بازخورد از همه ارکان و اضلاع آن هم در یک نظام آموزشی قابل دفاع بوده و در صورت سیاست گذاری درست و ریل گذاری منطقی می تواند به ارتقای کیفیت آموزش و پویایی آن کمک کند . اما پرسش « صدای معلم » از وزیر و سایر مقامات آن است که چه کسی و یا افرادی قرار است بر کار مدیران ، نظارت موثر و کارآمد داشته باشند ؟
آیا اگر مدیر در سطوح مختلف نظام آموزشی فاقد سواد ، کارایی و بهره وری بود ؛ ساز و کاری برای برکناری او و جایگزینی آن با یک « مدیر بهتر و یا برتر » پیش بینی شده است ؟
در این مورد ؛ داور زمانخانی معلم ، شاعر ، نویسنده ، پژوهشگر و دبیر انجمن ادبی شیخ محمود شبستری به « صدای معلم » چنین می گوید : ( این جا )
« عضو تشکل معلمان ایران بودم . همان آقای بیت الله جمالی از طرف معلمان سراسر ایران انتخاب شد و مدیر کل آذربایجان شرقی شد. او را معلمان انتخاب کردند.
ببینید تشکل ها چقدر مفید بودند !
بازرس کل استان بود. در آن زمان تشکل ها حرمت داشتند ، احترام داشتند. اجازه می دادند فعالیت کنند. نه این که سرکوب شوند ، نه این که مزاحم بشوند و برچسب بزنند که چرا معلمان جمع شده اند ؟ »
آیا وضعیت ما نسبت به بیش از نیم قرن پیش چگونه شده است ؟
معلمان اگر مدیر ناکارآمدی را بر اساس معیارهای علمی و عملی نخواهند باید چه کار کنند ؟
وزیر گفته است که دانشآموز محوری در تالیف کتابهای درسی و تصمیمات مدیریتی مدنظر باشد .
وقتی خلاقیت و نوآوری یک معلم در کلاس درس و در حوزه « وبلاگ نویسی » منهای کنش های پوپولیستی و مبتذل تحمل نمی شود ؛ چگونه آن دانش آموزان می خواهند در تالیف کتاب های درسی و تصمیم های مدیریتی نقش ایفا کنند ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش نمی داند که تعیین محتوای کتاب های درسی بر خلاف جوامع توسعه یافته که معلم در تعیین محتوای آموزش اختیارات وسیع دارد ؛ یک امر حاکمیتی و ایدئولوژیک است و معلمان در سیاست گذاری بر اساس نیازهای آموزش و محیط نقشی ندارند چه برسد به دانش آموزان ؟
شاید اگر در حوزه آموزش همانند جوامع توسعه یافته ؛ به امر « نهاد سازی » توجه می شد و به جای کارهای سطحی ، روزمره و پوپولیستی در کنار تاسیس و تقویت « حوزه عمومی » در آموزش ؛ « صلاحیت های حرفه ای » از معبر « سازمان نظام معلمی » به عنوان یک نهاد تخصصی و منتخب تعیین و تبیین می شد ؛ امروز شاهد حضور مدیرانی با چنین سطح نازلی از تفکر و تحلیل در آموزش و پرورش نبودیم .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جای شما خالی بر روی صندلی پارک در حال نوشیدن چای بودم و ناخودآگاه چشمم به صفی طولانی از مورچهها افتاد که به شکل عجیب و معناداری حرکت میکردند. آنقدر محو شیوه زندگی و کارگروهی و تیمی مورچهها شده بودم که چایم سرد شد؛ اما در عوض باعث شد تا چند درس مدیریتی از مورچهها بیاموزم و مروری شود بر یافتهها و بافتههای مدیریتیام.
در زندگی مورچهها چند کلید واژه یافتم: همافزایی برای ایجاد ارزشافزوده. تقدم منافع جمعی بر منافع فردی. هر کس کار خود و مأموریت خود را بهدرستی انجام میداد. همه از راههای مختلف به دنبال رسیدن به یک هدف بودند که ما به آن هم پایانی میگوییم. وقتی در مسیر حرکت از روبه رو مورچهای به مورچه دیگر میرسید قدری با هم خوشوبش میکردند تو گویی انگار که اطلاعاتی را به هم منتقل مینمودند. همه مورچهها دنبال تحقق یک هدف و یک برنامه بودند و کسی به صورت جزیرهای کار نمیکرد.
مورچهها بهشدت به قوانین و مقررات جامعه خود پای بند بودند و کسی دنبال تنبلی و تن پروری و از زیر بار مسئولیت شانه خالیکردن نبود. مورچهها میدانستند که فقط در سایه تلاش و کوشش میشود آینده را ساخت و بنابراین ندیدم که مورچهای در گوشهای بخوابد. در این اثنا باغبان داشت گلها را آب میداد و ناگهان مقداری از مسیر حرکت مورچهها را آب گرفت و در کمال ناباوری دیدم که آنها مدیریت بحران کرده و بهسرعت مسیر جایگزین را طراحی و اجرا کردند.
در واقع آنها مسئله محور بودند و میدانستند که بروز مشکل پایان زندگی و ادامه مسیر نیست. آنها در حقیقت قائل به شورا و مشورت و خرد جمعی بودند تا بتوانند بهترین نتیجه را بگیرند فلذا طراحی مسیرهای جدید باعث شد تا برنامهها با کمترین تلفات و مدیریت زمان و کمترین هزینه دنبال شوند.
مورچهها خستگی ناپذیرند زیرا میدانند که ایستایی و توقف آنها را از دور رقابتها حذف میکند. با چشمان خویش دیدم که مورچهها در زمان حال زندگی میکنند و گذشته محور نبوده و از داشتههای موجود و هر آنچه که نظام خلقت و کائنات برای آنها در نظر گرفته شادند و خشنود.
مورچهها اهل غرغر کردن و نق زدن نبودند و به این اصل پای بند بودند که من در جامعه خود باید مسئولیت اجتماعی خویش را به نحو احسن ایفا کنم.
مورچهها حقوق شهروندی را رعایت میکردند و کسی لقمه دیگری را از دهانش بیرون نمیآورد.
موضوع سرمایه اجتماعی در بین مورچهها به طرز شگفتانگیزی رعایت میشد و آنها میدانستند که همه باید برای هم باشند؛ زیرا چو عضوی به درد آورد روزگار؛ دگر عضوها را نماند قرار.
مورچهها روابط عمومی بالایی داشتند و ارتباطات فردی میان آنها عالی بود. انتقال اطلاعات و دادهها کاملاً آزاد بود و گردش اطلاعاتی بدون فیلترینگ و محدودیتهای نادرست را میانشان ندیدم؛ چون فقط با گردش آزاد اطلاعات همه میدانستند چه باید کرد و این تهدید نبود.
مورچهها کار هماهنگ و طولی داشتند و کسی در عرض دیگری نبود همه باید یک زنجیره هدف غذایی را دنبال میکردند فلذا کسی بر کسی برتری نداشت و در واقع میان این صف از مورچهها کسی برابرتر یا بهترتر از دیگران نبود و این کمک میکرد جامعه مورچگان احساس عدالت داشته باشند.
پیدا بود که تقسیم کار میان مورچهها وجود دارد اما نفهمیدم که آیا سلسله مراتبی هم در کار است یا خیر. حیف؛ فرصت همنشینی بیشتر با مورچهها را نداشتم و زبان آنها را نمیفهمیدم؛ ولی بااینحال دمشان گرم نکتههای فراوانی را به من آموختند و یادآوری کردند که اگر ما انسانها آنها را سرلوحه فعالیتهای فردی؛ خانوادگی و سازمانی خویش قرار دهیم؛ قطعاً بسیاری از مشکلات ما حل و فصل خواهند شد. در نوع خلقت و آفرینش و شیوه زندگی حیوانات آموزههای بسیار خوبی وجود دارد برای ما انسانها که امید است مدنظر قرار گیرند.
به قول خداوند متعال در قرآن کریم: وَ إِن لَکُم فِی الأَنعَامِ لَعِبرَةً (سوره نحل آیه 66) . و همانا برای شماست در نوع آفرینش و زندگی چهارپایان؛ عبرت و درس.
آموزش و پرورش یکی از مهم ترین نهادهایی است که در جهت توسعه عدالت اجتماعی در سطح هر جامعه ای گام بر می دارد . آموزش و پرورش ایران نیز در طول سال های شکل گیری نظام نوین تعلیم و تربیت همواره داعیه دار پیگیری عدالت آموزشی بوده است . با پیروزی انقلاب اسلامی و با توجه به اهمیت عدالت در شعارهای انقلاب ایران ، آموزش و پرورش نیز جایگاه ویژه ای یافت از جمله اینکه بر اساس اصل 30 قانون اساسی دولت موظف به تامین آموزش رایگان تا پایان دوره متوسطه شد و بر اساس اصل 43 قانون اساسی ، تامین آموزش رایگان از جمله ضوابط اقتصادی کشور تعیین گردید .
در طول بیش از چهار دهه گذشته ، عدالت آموزشی از جمله شعارها و برنامه های وزارت آموزش و پرورش بوده است .
بر خلاف شعارهای فوق ، وضعیت فعلی عدالت آموزشی شرایط نامساعدی را پشت سر می گذارد .
بر اساس گزارشی که مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در دی ماه 1401 منتشر نمود بیش از 917 هزار نفر در سنین 6 تا 17 سال از تحصیل بازمانده اند و 279 هزار نفر نیز ترک تحصیل نموده اند . (بررسی روند ترک تحصیل و ادامه تحصیل در آموزش و پرورش ،گزارش شماره 18652 مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی ) . بر اساس این گزارش ؛ استان های سیستان و بلوچستان ، خراسان رضوی ، خوزستان ، آذربایجان غربی و کرمان دارای بیشترین آمار تارکان تحصیل هستند.
همچنین بیش از 500 هزار نفر از تارکان تحصیل در سال تحصیلی 1401 – 1400 در مقطع متوسطه دوم بوده اند .
آمار فوق بیانگر وضعیت وخیم دوره متوسطه دوم است . بخش وسیعی از دانش آموزان ترجیح می دهند که تحصیل را در دوره دوم متوسطه رها کنند و آینده خود را در مسیر دیگری بجویند .
آمار های بالا فقط بخشی از آمارهای موجود است که وضعیت وخیم عدالت آموزشی را نشان می دهند .
در برابر این آمارها ، برنامه های رسمی همچنان بر تلاش برای رشد عدالت آموزشی تاکید دارند . یکی از مهم ترین نشانه ای بارز بی عدالتی در آموزش و پرورش تنوع مدارس است . در حال حاضر 24 نوع مدرسه در ساختار نظام آموزشی ایران وجود دارند که عبارتند از : نظام آموز ش و پرورش به عنوان نهاد تولید بی عدالتی عمل می کند و بر بحران های اجتماعی و فرهنگی موجود در جامعه می افزاید .
- عادی دولتی
- شبانه روزی
- هیات امنایی
- عشایری
- نمونه دولتی
- شاهد
- ایثارگران
- قرآنی
- غیردولتی
- هوشمند
- تیزهوشان
- آموزش از راه دور
- مدارس وابسته به دستگاه ها
- ورزش
- استثنایی
- مجتمع های آموزشی و پرورشی
- مدارس ایرانی خارج از کشور
- بزرگسالان
- ماندگار
- دبیرستان های کار و دانش رشته بهیاری
- نمونه مردمی
- تعاونی
- اقلیت ها
( مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی ، گونه شناسی مدارس در نظام آموزش و پرورش با تاکید بر تحلیل اجتماعی پیامد های اجتماعی آن ، مورخ 11/12/1395 ، شماره مسلسل 15316)
مدارس غیردولتی ، آموزش از راه دور و تعاونی دارای مالکیت غیردولتی هستند . کلیه مدارس غیردولتی ، مدارس هیات امنایی ، نمونه دولتی و بزرگسالان به صورت قانونی شهریه دریافت می نمایند .
مدارس دولتی به دلیل به دلیل عدم حمایت دولت و عدم دریافت سرانه و کمک از دولت مجبور به دریافت کمک از اولیا ی دانش آموزان می باشند . نظام آموزشی فعلی ، نظام آموزش و پرورش را به نهاد تولید بی عدالتی در جامعه تبدیل کرده است . تنوع مدارس به شکاف طبقاتی در آموزش و پرورش دامن می زند. وجود مدارس غیردولتی منجر به رشد کیفیت مدارس دولتی نشده است .
مدارس غیردولتی فقط با دریافت پول فعالیت می کنند و فاقد امکان دسترسی همگانی برای عموم می باشند .
مدارس شاهد و ایثارگران برای فرزندان شهدا و ایثارگران و افراد خاصی می باشند که امتیازات مدارس فوق را داشته باشند .
مدارسی مانند تیزهوشان ، ورزش و اقلیت ها و مدارس رشته های مختلف نظری ، کار و دانش و فنی و حرفه ای برنامه های آموزشی متفاوت دارندکه در مورد مدارس اقلیت ها و رشته های مختلف قابل پذیرش است .
تنوع موجود نشانه بارز بی عدالتی ساختاری در آموزش و پرورش را نشان می دهد .
درب بخش عمده ای از مدارس مذکور از جمله مدارس غیردولتی به روی عموم جامعه بسته است . برخلاف وعده های اولیه ، تاسیس مدارس غیردولتی موجب رسیدگی به مدارس دولتی نشده است . دولت نیز با تشکیل مدارس غیردولتی و عدم رسیدگی به مدارس دولتی ، بار آموزش را از دوش خود برداشته است .
نهایی شدن امتحانات پایه های دهم و یازدهم از جمله طرح های آموزش و پرورش است که بر بی عدالتی موجود می افزاید . بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی علاوه بر پایه دوازدهم ، امتحانات پایه های دهم و یازدهم رشته های نظری از سال تحصیلی 1403-1402 به صورت نهایی و کشوری برگزار می شوند . به این ترتیب نتایج امتحانات نهایی پایه های دهم و یازدهم نیز در کنکور تاثیر خواهد داشت . دانش آموزان در پایه دهم رشته علوم تجربی و ریاضی در 9 درس و در رشته علوم انسانی و معارف اسلامی در 11 درس امتحان نهایی دارند. همچنین در پایه یازدهم رشته علوم تجربی برای 11 درس، رشته علوم ریاضی 12 درس و رشتههای ادبیات و علوم و معارف اسلامی برای 12 درس امتحان نهایی دارند.
تصمیم گیری در مورد نهایی شدن امتحانات پایه های دهم و یازدهم بدون بررسی های لازم در حوزه عمومی و اظهار نظر و گفت و گوی فراگیر میان معلمان ، کارشناسان و صاحب نظران اتخاذ شده است .
مصوبات فوق بیشتر به یک آزمون و خطا شبیه است ؛ آزمونی و خطایی که ذهن و روح دانش آموزان را درگیر می کند و آسیب های فراوانی به همراه دارد و سرانجام با طرح دیگری جایگزین می گردد .
نهایی شدن پایه های دهم و یازدهم با توجه به کیفیت آموزشی موجود ، راه مدارس غیردولتی و انتشارات کمک آموزشی را باز می کند و آموزش را بیش از این « کالایی » می سازد .
با نهایی شدن امتحانات پایه های دهم و یازدهم ، تحصیل در رشته های نظری سخت می شود و به تدریج دانش آموزان مناطق حاشیه ای و محروم ترک تحصیل می کنند یا به سمت رشته های فنی و حرفه ای و کار و دانش هدایت می شوند. به این ترتیب ، مدارس نظری دولتی و غیردولتی در اختیار طبقات برخوردار تر جامعه قرار می گیرد .
بی عدالتی آموزشی در ایران امری فراتر از اشتباه برنامه ریزی و اجرای برنامه ها است . نگرش حاکم بر آموزش و پرورش با تنوع مدرسه و نهایی کردن امتحانات زمینه حضور پر رنگ صنعت کنکور و کتاب های کمک آموزشی را فراهم می سازد و با تنوع مدارس و بی اعتنایی به مدارس دولتی تعداد تارکان تحصیل را افزایش می دهد . این نگرش به دلیل عدم باور به عدالت آموزشی ، فرصت آموزش را از یک فرصت مادام العمر ، برابر و کیفی به یک کالای قابل خرید و فروش تبدیل کرده است . با شکل گیری و تقویت بازار آموزش ، قشر برخوردارتر از آموزش بهتر بهره مند می شود .
نظام آموزشی فعلی ، نظام آموزش و پرورش را به نهاد تولید بی عدالتی در جامعه تبدیل کرده است . تنوع مدارس به شکاف طبقاتی در آموزش و پرورش دامن می زند. وجود مدارس غیردولتی منجر به رشد کیفیت مدارس دولتی نشده است .
افزایش نقش سرمایه در شکل گیری مدارس غیردولتی و فربه شدن صنعت کنکور از طریق نهایی شدن امتحانات پایه های دهم و یازدهم تبعیض در آموزش را افزایش می دهد .
همین عوامل به شکل گیری جامعه ای منجر می شود که بخش هایی از آن از فرصت آموزش کیفی محرومند و به حاشیه جامعه منتقل می شوند .
بدین ترتیب ؛ نظام آموزش و پرورش به عنوان نهاد تولید بی عدالتی عمل می کند و بر بحران های اجتماعی و فرهنگی موجود در جامعه می افزاید .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
« ایران » از معدود کشورهای جهان است که به دلیل طبیعت شگفت انگیز و نیز مکان های تاریخی می تواند به یکی از مهم ترین و تاثیرگذارترین قطب های توریستی جهان تبدیل شود البته به شرط اگرهایی که به نظر می رسد اراده ای برای تحقق و عینیت بخشیدن به آن شرایط در حال حاضر مشاهده نمی شود .
این بار « صدای معلم » به « حمام تاریخی دانشوری » واقع در شهرستان شبستر در استان آذربایجان شرقی رفته و گفت و گویی را با یکی از همسایگان این بنای تاریخی انجام داده است .
مشاهده صحنه های داخلی این بنای ارزشمند واقعا رقت انگیز و تاسف آور است . البته این محدود به حمام دانشوری شبستر نیست و در بسیاری از مکان ها نبود نگاه ملی ، فقدان نظارت ، احساس مسئولیت و دلسوزی شدیدا احساس می شود .
البته قول و وعده های فراوانی پیش تر داده شده است .
28 شهریور 1400 ؛ معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری آذربایجان شرقی از تخصیص اعتبار برای مرمت حمام دانشوری از سوی شورای اسلامی شهر شبستر خبر داد. ( این جا )
علیرضا قوچی ضمن اعلام این خبر، گفت: به دنبال انعقاد تفاهم نامه چهارجانبه مشترک مابین این اداره کل، فرمانداری، شهرداری و انجمن خیران میراث فرهنگی شهرستان شبستر طی سال گذشته، با هدف مرمت و حفاظت از ابنیه و حمامهای تاریخی این شهرستان، مرمت حمام دانشوری در دستور کار قرار گرفت.
در راستای مرمت حمام دانشوری شهرستان شبستر، اعتبار مورد نظر از سوی شورای اسلامی شهر تخصیص خواهد یافت و این پروژه توسط شهرداری شبستر و تحت نظارت فنی اداره کل میراث فرهنگی استان اجرا خواهد شد.
بهگزارش ایسنا به نقل از روابطعمومی ادارهکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایعدستی آذربایجان شرقی، قوچی اظهار کرد: طی این پروژه اداره کل میراث فرهنگی استان بر نحوه خاکبرداری و سبکسازی بام حمام دانشوری که در این مرحله اجرا خواهد شد، نظارت خواهد داشت، همچنین از دیگر اقداماتی که پیرو این تفاهم نامه چهارجانبه انجام خواهد شد، تملک خانههای شناسایی شده و واجد ارزش تاریخی است که در دستور کار قرار گرفته است».
پیش از آن و در 29 آبان 1399 نیز مدیرکل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی آذربایجان شرقی از پیشبرد پروژههای مرمتی حمامهای تاریخی شهرستان شبستر در پی انعقاد تفاهمنامه چهارجانبه مابین ادارهکل استان، فرمانداری، شهرداری و انجمن خیران میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی خبر داده بود . (این جا )
احمد حمزه زاده گفته بود : پس از حفاظت، مرمت و احیا حمام های تاریخی شهرستان شبستر، در راستای بهره برداری مناسب از این ابنیه تاریخی، کاربری فرهنگی و گردشگری زیر نظر میراث فرهنگی استان تعریف و توسط شهرداری شبستر مورد بهره برداری قرار می گیرد.
حداقل دو سال گذشته خبر خوب و یا تحولی دیده نمی شود .
این بازدید در آبان 1402 انجام شده و در پایان برخی تصاویر از حمام های تاریخی کشور ترکیه نیز به گزارش الصاق شده است .
با نزدیک شدن به زمان انتخابات مجلس شورای اسلامی فضای شهر و معابر خصوصی و عمومی نیز به دست ستادهای این افراد افتاده است.
امروز دیدم بر درخت و میدان و حتی پایه چراغ راهنما نیز عکس زنان و مردانی رنگین آویخته شده است با شعارهایی که البته همه میدانیم واقعی نیستند و بهنوعی برابر با واژه Propaganda انگلیسی است!
تنی چند از مسئولان مرتبط با آموزش و پرورش نیز بر شاخه درختی یا در زیرگذر و پایه تیر برقی آویزان بودند!
برخی از متمایلان به «مجلس» را از میان عکسها میشناسم اگرچه در پستهای قبلی نیز کاری که بتوان عنوان «خدمت» بر آن نام نهاد انجام ندادهاند اما همچنان در پی خدمتگزاری به جامعه در منصبی دیگر هستند!
راست میدانیم چاپ این عکسهای رنگین و حتی شعارها و واژههای تبلیغی این بزرگواران نیز از خودشان نیست و به مدد اندکی یا هنگفتی «پول» و شاید سودای بازگشت بیشتری از این هزینه این روزها به تکاپو افتادهاند.
اگر بهآسانی این سرزمین آباد میشد که هرمزگان همچنان در شاخص های «فقر» و «بیکاری» و «ترک تحصیل» زبان زد نبود! معلمانی که صدای گله و ناله کردن و نارضایتی آنها از «دفتر مدرسه» فراتر نمیرود و حتی موقع گفت و گوی انتقادی پنجره اتاقشان را نیز میبندند نمیتوانند امید تغییر داشته باشند.
انتخاباتی که هر چهار سال یکبار برگزار میشود و اکنون دوازدهمین دوره آن فرامیرسد. در این میان بودهاند کسانی که در دوره هفتم، هشتم، نهم، دهم و یازدهم پیاپی از صندلی نمایندگی بلند نشدهاند و انتخاب مردم بودهاند!
شاید قصه غصهی هرمزگان ماجرای مدیران شیکپوش و اتوکشیدهای است که با پا گذاشتن در شبکهای از سفارشها و گروه بازیها به صندلی ریاست رسیدهاند و دریغ از اندکی واقعبینی و درک از شرایط سخت مجموعهی زیردستشان به دنبال سپری کردن حکم مدیریت خود هستند.
ماجرای همان ماجرای دوردست نشینانی است که تصمیمهایشان از برجهای بلند سرنوشت مردم صبور جنوب را نادیده میگیرد و حق و حقوق اهالی این دیار را بهراحتی میبلعد و از بندرعباس بزرگترین بندر ایران و قطب تجارت و اقتصاد کشور، بیکاری و بی شغلی سهم مردم میشود!
اما در این میان نقش «خبرنگاران»، «رسانهها» و اقشار آگاه جامعه چون «معلمان» باید با اهمیتی دوچندان به آن نگاه کرد.
در دفتر مدرسه که از همه چیز صحبت میشود وقتی پای انتخابات به میان میآید تنی چند از همکاران میگویند باید رأی نداد و برخی نیز عضو ستاد و گروه داوطلبی هستند و شروع به دفاع کردن میکنند.
رضا مراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش نیز در خبری اعلام کرده است ۱۸۵ هزار معلم در فرآیند انتخابات و رأیگیری مشارکت میکنند. ( این جا )
این هزاران معلم همانهایی هستند که در مدارس دولتی بر روی یک صندلی شکسته مینشینند و اگر اضافه تدریس داشته اند بعد از گذشت شش ماه هنوز دولت و وزیر به فکر پرداخت آن نیفتادهاند.
همان معلمانی که بیمه درمانشان با هیچ جا قرارداد ندارد، پول صندوق ذخیرهشان بر باد میرود و در این روزها از کمترین میزان احترام اجتماعی و خدمات رفاهی بهره میبرند.
اگر کسی برای تغییر و بهبود شرایط در خود احساس قدرت کرد و به هر طریقی رأی آورد و نماینده مردم شد وظیفه دارد برای رفع مشکلاتی که همه از آن باخبرند تلاش کنند و حرکتی از خود نشان دهد.
و از آن مهم تر مردم نیز باید فرهنگ «اعتراض» و «انتقاد» و «پیگیری» بیاموزند چنان که یک نماینده نتواند در دورههای پشت سر هم شعار دهد و عمل نکند.
معلمانی که صدای گله و ناله کردن و نارضایتی آنها از «دفتر مدرسه» فراتر نمیرود و حتی موقع گفت و گوی انتقادی پنجره اتاقشان را نیز میبندند نمیتوانند امید تغییر داشته باشند.
باید در کنار همایش «رأی اولیها» که همه دانش آموزان ما هستند به آنها یاد دهیم انتخابات نمادی از دموکراسی است و میتواند کلید پیشرفت و توسعه باشد به شرطی که هم در انتخاب و هم در پیگیری مسائل «بیتفاوت» نباشیم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید