اگر در گذشته با تغيير دولت ها، مسئولين صندوق تا نيروهاي خدماتي و ...تغيير مي کردند ، در دولت انقلابي سيزدهم با عضويت نماينده محترم وزير در صندوق (پديده ای جديد و غير معمول ) به هيات امنا ، شاهد تغييرات شديد در مديريت ها مي باشيم .
در زمان مدير عاملي غندالي ، سازمان معلمان ايران ( شوراي منطقه شش تهران ) پيشنهادات اصلاحي خود را در باره اصلاح ساختار صندوق ذخيره فرهنگيان مطرح نمود . به دليل عدم حضور کنشگران مدني منسجم و فعال در اين حوزه ، جهت تدوين سياست ها و خط مشي هاي ميان مدت و بلند مدت موسسه براي تشکيل شوراي سياست گذاري صندوق پيشنهاد داد که تشکل هاي مدني فعال در حوزه آموزش و پرورش به شرح ذيل ( 1 ) نقش آفريني کنند .
مکانيسمي طراحي شود تا در آينده هيچ مدير عاملي از صندوق ذخيره فرهنگيان اعلام نکند :
1- « هنوز پس از دو و نيم ماه كه من آمدهام، شركتهاي جديد كشف ميشود و با وجود تلاشي كه وجود دارد هنوز هم شركتهاي وابسته به صندوق مشخص نيست و هيچ چيز منسجمي در صندوق وجود ندارد و داشتههاي صندوق دقيقا مشخص نيست » .
2- کليه تشکل هاي مدني فعال در آموزش و پرورش ضمن حفظ مواضع تشکيلاتي خود هرچه سريع تر کارگروه صندوق ذخيره خود را تشکيل و به مشاور محترم جناب آقاي عبدي معرفي نمايند .
3- اين کار گروه ها در تعامل با نماينده و يا نمايندگان ِ هيئت امنا محترم صندوق ذخيره فرهنگيان ، آئين نامه و دستور العمل شوراي سياست گذاري را تنظيم نمايند .
4- اولين شوراي سياست گذاري صندوق ذخيره فرهنگيان با حضور نمايندگان تشکل هاي فرهنگيان و نمايندگان صندوق به صورت پايدار تشکيل شود .
5- سياست هيئت امنا ناپايدارتر است زيرا با تغيير دولت ها ممکن است سياست ها به سرعت تغيير کند ولي سياست تشکل ها پايدارتر هستند و تغيرات کندتر و با شيب ملايم تر انجام مي شود » .
هوشمندي نگاه تخصصي اين تشکل سياسي و تدوين کنندگان اين نظريه در گذر زمان بر همگان مشخص شد . افزايش سرعت پيگيري تخصيص حقوق مالکانه ، مطالبه جدي است و کاهش سرعت اين روند با هيچ بهانه اي پذيرفتني نيست . اعضا منتظر تحقق وعده هاي داده شده مي باشند .
در وزارت سيد محمد بطحايي ، صندوق با سياست مديريت بازتر مواجه مي شود و هيات امناي دايره بسته با حضور سه منتخب از فرهنگيان ، امکان حضور فرهنگيان عضو در موسسه متعلق به يک ميليون و ششصد هزار عضو فراهم مي شود .
در ادامه حضور سه منتخب ِ اعضا در هيات امنا به تدريج مطالبات اعضا از صندوق شکل مدني به خود گرفت و از دل آن مطالبه گران شکل گرفتند و سازمان معلمان ايران در بيانيه دوم شهريور 1399 خود مطالبات قابل تحقق را در 7 محور دسته بندي کرد و ضرورت انتخاب اعضاي هيات امنا بر اساس آیين نامه اي را مطرح نمود .
مطالبه گران صندوق ذخيره فرهنگيان توانستند در تعامل با مسئولين وقت ِ صندوق ، اساسنامه 1400را به تصويب برسانند و در مواجه با برخي از نمايندگان مجلس که قصد تبديل اموال خصوصي يک ميليون و ششصد هزار عضو ، به موسسه عمومي غير دولتي را داشتند ايستادگي نمايند .
مطالبه گران با تشکيل جلسات در آذر و بهمن 1400 و تدوين پيش نويس پيشنهادي آئين نامه اتنخابات تلاش نمودند اجازه ندهند دست در جيب معلمان برود .
در سال 1401 مطالبه گران درخواست ديدار سوم را داشتند که مسئولين وقت صندوق ( به دليل افشاگري هاي انجام شده و موفقيت هاي کسب شده توسط مطالبه گران در دو جلسه آذر و بهمن 1400 ) مرتکب اشتباه استراتژيک شدند و تصور کردند اگر مطالبه گران را به رسميت نشناسند ، آنان ساکت مي شوند و بساط مطالبه گري برچيده مي شود .
بدون اطلاع مطالبه گران ، مدير عامل وقت با رسانه هاي هم سو جلسه برگزار مي کند و حسن اتفاق ، تعدادي از مطالبه گران به قصد حضور در خيابان عطار ، شهر و ديدار خود را ترک مي کنند و راهي خيابان عطار مي شوند .
تحت فشار مطالبه گران ، مسئولين وقت ترجيح مي دهند به جاي مذاکره با مطالبه گران با مجمع عمومي استاني ( 83 نفر منتخبين استاني ) ديدار داشته باشند .
مطالبه گران که از بين تشکل ها ، مديران رسانه هاي مستقل ، مجمع عمومي استاني ، کنشگران مستقل ، کارشناسان فرهنگي عضو صندوق و ... بودند کيد مسئولين وقت را خنثي نموده با تشکيل رنگين کمان اميد آفرينان ( چهار تشکل + نمايندگان شوراي عالي آموزش و پرورش + مجمع عمومي استاني + مطالبه گران مستقل ) براي همايش دو روزه 18 و 19 بهمن 1401 متحد و يک پارچه شدند .
طي نامه تشکل ها و حمايت از کارشناسان عضو ، هوشياري سه منتخب که از جنس معلمان هستند ،جلسه همايش دو روزه با مديريت محمد تقي سبزواري برگزار شد .
در سايه هوشمندي اعضاي مجمع عمومي استاني ( تشکيل جلسه تا چند ساعت بعد از نيمه شب پس از سفري طولاني و جلسه ي طولاني روزانه ) تدوين برگ زرين ديگري به کارنامه کنشگران به نام بيانيه 19 ماده اي اضافه شد .
دست آورد بزرگ اين کنشگري هوشمندانه و همگرا ، حضور دو کارشناس فرهنگي آقايان عباس آزادي و محمد حسن صدقي در کميته عالي ارزش مالکانه بود ، چون آقاي آزادي شاغل بودند و آموزش و پرورش براي حضور ايشان در جلسات همکاري نکرد در ادامه نتوانست در جلسات حضور بيابد ولي آقاي صدقي با حضور مداوم و موثر ، به مقام دبيري کميته عالي ارزش مالکانه منصوب شدند .
با حضور عبدالمجيد فرجي و پيگيري مطالبه گران براي فشردن کليد آخر ارزش مالکانه ، روز سه شنبه 9 آبان 1402 ديدار اول کنشگران با ايشان برگزار شد که در سايه پيگيري مطالبه گران و اراده مسئولين بلند پايه ، دست آورد هاي خوبي داشت .
در ادامه کنشگران مدني قصد ديدار با حميد رضا نجف پور کردي را داشتند که صبح روز ديدار ، هيات مديره با استعفاي قبلي و قديمي ايشان موافت کردند و جلسه تعامل با ايشان برگزار نشد .
پس از 5 سال مطالبه گري ، کنشگران مدني فعال در حوزه صندوق ذخيره فرهنگيان مطالبات خود را در پنج دسته ذيل پيگيري مي کنند :
1- دفاع از ماهيت خصوصي صندوق در مواجهه با دولت و مجلس . از رياست محترم هيات امنا و رياست محترم هيات مديره که ماهيت صندوق را خصوصي مي دانند انتظار مي رود تا در مقابل کج روي هاي مجلس جهت تصويب اساسنامه يک موسسه کاملأ خصوصي در هيات وزيران ( خلاف اصل 85 قانون اساسي ) ايستادگي نمايند .
تغيير اساسنامه و تدوين اين نامه انتخابات بر محور اساسنامه جديد و به استقبال تصويب اساسنامه در هيات دولت رفتن با پذيرش ماهيت خصوصي صندوق در تضاد است .
2- سرعت بخشيدن به روند تخصيص حقوق مالکانه .
3- سرعت بخشيدن به روند ورود هلدينگ ها به بورس ، گذار از بنگاه داري به سوي صندوق هاي سرمايه گذاري .
4- تدوين آئين نامه دموکراتيک براي انتخابات با دعوت محمد داوري در جلسات تدوين آئين نامه و برگزاري انتخاباتي غير مهندسي شده . متاسفانه شواهد و قراين در اين رابطه نگران کننده است .
5- اجراي اساسنامه قانوني تير ماه 1400، با اجراي حاکميت شرکتي + نو آوري باز ؛ به علاوه آئين نامه هاي مديريت سود و قانون سوت زنان ريشه هاي سوء استفاده ها را مي خشکاند .
روز سه شنبه 24 بهمن 1402 ، جلسه اول ديدار کنشگران با محسن احمدي مدير عامل و جلسه دوم گفت و گو با عبدالمجيد فرجي رياست محترم هيات مديره با تشريف فرمايي کنشگران مدني از کرمان ، کاشمر ، شاهرود ، همدان ، کرج برگزار شد که قطعأ در سايه پيگيري کنشگران مدني و اراده مسئولين دست آورد هاي خوبي خواهد داشت .
به قرار شنيده ها ، اهم مطالبات حاضرين در جلسه ي سه شنبه 24 بهمن 1402 که تا نيمه شب ادامه داشت به شرح ذيل است :
1- افزايش سرعت پيگيري تخصيص حقوق مالکانه ، مطالبه جدي است و کاهش سرعت اين روند با هيچ بهانه اي پذيرفتني نيست . اعضا منتظر تحقق وعده هاي داده شده مي باشند .
2- موانع ورود شرکت ها و هلدينگ هاي موسسه به بورس يا فرا بورس به سرعت برداشته شود تا با ورود به بازار سرمايه ، شفافيت عملکرد و رعايت استاندارد هاي مديريتي ، نگراني يک ميليون ششصد هزار عضو از مديريت ناکارآمد را کاهش دهد .
3- بعد از گذشت 12 هفته انتظار مي رود با مصوبه هيات مديره ( نه نهادهاي تخصصي دولت و ... ) دستيابي اعضا به کدال داخلي فراهم شود .
4- در دنياي اقتصاد ، اعتبار موسسات مالي از روي تابلو بورس يا شاخص هاي اقتصادي ارزيابي مي شود که نشانه کار آمدي يا عدم کار آمدي مديران مي باشد ، صاحبان اصلي سرمايه صندوق اجازه نمي دهند که ناکارآمدي مديران صندوق به حساب کنشگران مدني فعال در حوزه صندوق نگاشته شود .
5- از مدير عاملي ( دکتر محسن احمدي ) با رزومه اي که به دليل عدم اجراي برنامه هايش استعفا مي دهد انتظار مي رود براي اصلاح ساختار صندوق برنامه داشته باشد تا صندوق ذخيره فرهنگيان بيشتر از موسسات اقتصادي ديگر ، از جمله صنعت بيمه رشد داشته باشد .
6- محافظه کاري ، عدم برنامه ريزي و تاخير در اجراي برنامه ها از عوامل موثر عقب ماندگي صندوق ذخيره فرهنگيان مي باشد .
7- مسئولين صندوق بايد جهت رفع ِ عوامل نارضايتي اعضا با تمام ظرفيت بکوشند ؛ اشکالات موجود در صورت وضعيت اعضا نقطه ضعف بزرگي است .
8- از روابط عمومي صندوق انتظار مي رود به جاي شو آف ِ رسانه اي در گفت و گوي دو هفته يک بار با دبير کميته ي عالي ارزش مالکانه موانع و چالش هاي پيش روي تخصيص حقوق مالکانه را نمايان سازد .
9- حرکت و ساماندهي فعاليت صندوق از بنگاه داري به سوي صندوق هاي سرمايه گذاري ، سرو سامان دادن به وضعيت نيروي انساني اعم از نيروي مديريتي تا خدماتي و... از مطالبات مهم مي باشد .
10- تکيه به خرد جمعي ( توجه به تجميع آراي ) نخبگان و کارشناسان خبره جهت تصميم گيري و برنامه ريزي براي اصلاح امور مورد تائيد کنشگران مدني مي باشد .
11- اقدام مدير عامل ( تعيين فرصت حداکثر سه ماهه ) براي مديران هلدينگ ها و شرکت ها براي ارائه برنامه کاهش زيان يا افزايش سود دهي مورد حمايت است .
12- تمرکز بر اصلاح ساختار و کوچک سازی و حذف بخش های زیان ده مورد حمايت اعضا مي باشد .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جستارگشایی:
در گرگ و میش هوای سوزناک بهمن کمی عجله دارم و بیتاب رسیدن به وعده ملاقاتی که پس از کلی اصرار به یکی از کاندیداهای مطرح شهر دادهام. از کوچه پس کوچههای کرج میانبر زده وارد یکی از خیابانهای اصلی شهر میشوم.
خدای من میخی سه پیچ لاستیک ماشینم را به فنا داده است.
راستش پنچرگیری در اوج عجله و در چله زمستان یکی از سختترین کارهای دنیاست. ناچارا ماشین را به کناری هدایت و قرار ملاقات را نیم ساعت به تاخیر انداخته مشغول مقدمات پنچرگیری میشوم. در تنگنای تقلا، ناگهان متوجه چهرههای عجیب و غریب (خانم ها با آرایش تند و جیغ و تیپولوژی فشن) اطراف ماشین که در حال بحث و برات و چانهزنی بر سر قیمت معامله و نوع خدمات با رانندگان عبوری هستند میشوم. از شما چه پنهان، چشمم به کار و گوشم به مذاکرات سرپایی و بده بستانهای ظالمانه زنان خیابانی با شکارچیان جورواجورِ به صف کشیده میباشد.
« ببین دختر خوب ما سه نفریم باید همه جوره...
اشکالی نداره . قیمتی که گفتم رو پیش بدی اون دست خیابون خواهر و دوستم ایستادند اگه بخوای پسر خالهمم هستش به راهه و... »
قبل از سوار شدن ، توافق انجام شده و پولی کارت به کارت میشود.
یک ساعتی که درگیر پنچرگیری هستم ناخودآگاه شاهد این کشمکشها و بده بستانهای دنبالهدار بین عرضه و تقاضای تنفروشان به ناچاری و عیاشان هوسران هستم.
( یک زن نپالی )
نهاد خانواده در چنبره فقر و فحشا
« جرم انگاری زنان خیابانی موضوعی بحث برانگیز در ایران است. برخی از زنان و دختران در ایران به دلیل فقر و کمبود فرصت مجبور به تن فروشی هستند. از طرفی حکومت فحشا را جرم میداند و اقداماتی را برای مجازات دست اندرکاران انجام داده است جرمانگاری زنان خیابانی در ایران و تاثیرات آن بر جامعه و بر نهاد خانواده امری است که باید صاحبنظران اجتماعی با دقت و ظرافت موضوع را واکاوی کرده و تابوهای رایج (انکار و پاککردن صورت مسئله و...) را کنار بگذارند.
حضور و ظهور زنان خیابانی در جامعه معضلی است که این روزها برای دیدن و پی بردن به وجود آن شاید لازم نباشد خیلی دقت کنیم، کافیست 9 شب به بعد در برخی از خیابانهای کددار حاضر شوی، ماراتن ماشینهایی را میبینی که سواره برای خرید تنِ به رقابت می پردازند، و پس از معامله غیرقانونی اما علنی این بازار، ماشینها با دو، سه یا... سرنشین از جلوی چشمانت دور میشوند » .
افزایش تقاضا ؛ افزایش عرضه
« زنان روسپی به دلایل مختلف اجتماعی و فرهنگی به این فضای آلوده روی آورده اند، روند رو به رشد تقاضاهای جنسی که متاثر از محیط و عوامل تحریکزاست، انگیزه زنان را برای بهرهوری اقتصادی و جنسی افزایش میدهد. مصاحبههای انجام شده خبرنگاران حکایت از آن دارد که ذائقه های جنسی افراد متاثر از عوامل تحریک کننده تغییر کرده و مردان را برای ارضای امیال جنسی خود به مکانی خارج از حریم خانواده هدایت میکند . تماشای فیلمهای پورن که به تغییر ذائقه جنسی همسران و افزایش مطالبات جنسی آنان میانجامد، در درازمدت روابط جنسی متعارف میان همسران را تحت تاثیر قرار داده و روابط جنسی خارج از محدوده خانواده را افزایش میدهد، پس با نادیده گرفتن این مسئله هر روز به تعداد این زنان، دختران و همین طور مردانی که در خیابانها به دنبال کالای مطلوبشان هستند اضافه میشود » .
عینک سیاسی در مسائل اجتماعی
یک مددکار اجتماعی تصریح میکند: «وقتی اجازه نمیدهند درباره مشکلات صحبت کنیم، ماجرای دروازهغار تهران پیش میآید. وقتی صحبتکردن از مصائبی چون اعتیاد، ایدز و تنفروشی مصداق سیاه نمایی میشود با محلههایی روبهرو میشویم که اعتیاد و ایدز و بزه جزء بافت جداییناپذیر آنها شده. وقتی عدهای دوست دارند طرح مسئله در کشور را با عینک سیاسی ببینند و از آن بهرهبرداری سیاسی کنند و تا زمانی که این روش وجود دارد، نمیشود انتظار هیچ اتفاق خوشایندی را داشت.
یادمان هم باشد که زنان روسپی فقط زنان معتاد نیستند. بخش عمدهای از این زنان از نظر اعتیاد، سلامت هستند و ظاهر آراسته دارند. نباید با انکار حقیقت جلوی مبارزه با آن را بگیریم.
گفتنی است سالهای گذشته در پی دستگیری بالغ بر دو هزار زن خیابانی و بررسی وضعیت آنها در پایتخت، مشخص شد ۶۰۰ نفر از آنها روسپیگری را بهعنوان شغل خود انتخاب کردهاند و هزارو ٤٠٠ نفرشان از طریق شبکههای مجازی به این دام افتاده و اقدام به ارتباط با مردان هوسران میکردهاند » .
در پایان مخاطبان عزیز را با تورق شعروارهای از استاد ابولفضل شاهبیگ تنها میگذاریم.
در پناه سایه خورشید
سایهای تفتیده، آتشگون
زنی بر فرشِ عرض خویش
نشسته بچهای در بَر
او با رقص دستانی، شرماگین، پشیمان
که عشوه از حاجتش دارد
پلی بسته است از دریای عِرض خویش
تا بر ساحل تیر نگاه مضحک مردم.
او در خیال خاموش خویش
نگاه روشن و امید دارد.
تا که در روزی ، زمانی
منفجر سازد دستان گدایی را
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
به گواهی تاریخ، ما ایرانیان مردمانی فحاش هستیم .
تاورنيه که در دوره صفویه به ایران آمده می نويسد:
«ايراني ها در اداء الفاظ ركيك و فحش هاى قبيح مهارت عجیبی دارند...»
در کودتای 28 مرداد، کودتاگران پیروز، فحش های رکیک به مصدق می دادند و روی دیوار محلۀ بدنام شهر نو، زنان عفیفه! با خط کج و معوج این شعار را نوشته بود:
«مرگ بر مصدق سگ ننه، زنده باد ...شاه، الهی قربانش برم»
اما در زمان انقلاب با دنیایی از فحاشی، تهمت و خشونت کلامی به ناموس به شاه و دخترانش مواجهیم.
این دیوار نوشته ها:
- توپ و تفنگ و یقلوی همش تو ک... پهلوی
- سماور جوشه/ قوری هم روشه/ فرح بیهوشه/ کارتر هم روشه
همشهریان ترک ما نیز در کنار زنان شعار می دادند:
هانی بیزیم شاهیمز آغزینا داشّاغیمیز
آقا پس کی اين مملکت نجات می یابد و اصلاح می شود؟ ده ساله بودم در کنار پدرم ایستاده، یک مرتبه تظاهر کنندگان روستائیان اطراف مراغه با تبر، بیل و چنگک کشاورزی در حالی که شعار می دادند از راه رسیدند. دیدم همان فحش های آشنای ما که در روستایمان بر سر دعوای سر زمین به همدیگر می دادند همان ها را به عنوان شعار سیاسی به شاه می دهند!
در تهران هر کسی کنار ایستاده بود تظاهر کنندگان شعار می دادند:
زنها به ما پیوستند بیغیرتها نشستند
یعنی با این نگاه معیوب جنسیتی توجه نمی کرد که به زنان توهین می کنند!
پس از پیروزی انقلاب در محاکمه قطب زاده، وقتی ری شهری با طعنه پرسید؟ چرا هیچ وقت ازدواج نکردی؟
قطب زاده جواب داد: اگه بخوام یه لیوان شیر بخورم ، مجبور نیستم همه گاو رو بخرم.
و همه زدند زیر خنده...و طفلکی کارول جروم دوست دختر قطب زاده...!
و فرصت نیست به فحش ها و انگ های طرفین در جنبش مهسا بپردازم...
اما برگردم به امروز.
گاهی که پسر نوجوانم را از مدرسه می آورم حرف های رکیک دانش آموزانی که از اطراف ما می گذرند را می شنوم و نگران پسرم می شوم که آیا اینها را می شنود؟
هر طرف که بنگریم خشونت کلامی و فحاشی است ؛ در صف نانوایی، در ماشینی که نشسته ای تنها به خاطر یک بوق ماشین عقبی، در تصادفی جزئی که سپر ماشینی خورده اول توهین... تا رسیدن پلیس...!
گاهی مقالات انگلیسی و ترکی استانبولی را می خوانم و به کامنتهای خوانندگانشان نگاه می کنم اثری از فحش و رکاکت نمی بینم، اما وقتی به سایت های ایرانی مثلا به سایت گویانیوز می رسم و کامنتهای زیر مقالات را می خوانم مالامال از توهین و فحش به نویسنده مقاله و سپس به همدیگر...و اینها کامنت های تحصیل کردگان اهل مطالعه و گل های سر سبد جامعه ما هستند...!
اما در ایران، کمتر حوزه ای به اندازه تاریخ آکنده از فحاشی است، چون اینجا همه خود را متخصص می دانند!
بارها بخش کامنتهای کانالم را به خاطر توهین و فحاشی بسته سپس به خواهش دوستان باز کرده ام.
از هر سلسله ای انتقاد کنیم بلافاصله صاحبان آن پیدایش می شوند!
بارها همشهریان ترک حمله کرده اند که چرا مثلا در کتاب «سال های زخمی» آغامحمدخان را به خاطر جنایاتش در تفلیس، جنایتکار نامیده ام و توجه نمی کنند که برای آن جنایت از چهار منبع روسی، انگلیسی ، فارسی و ترکی مدد جسته ام. فقط می گویند «به بابای ما ترک ها توهین کرده ای»...! هر طرف که بنگریم خشونت کلامی و فحاشی است .
اگر به استالین جنایتکار اشاره کنی داد حملات توده ای های فریز شده از دوران جنگ سرد با همان سبک کیانوری آغاز می شود...
اگر به نقد شیخ فضل الله بپردازی، زاغ سیاه هر ملای روستایی را چوب زده ای...!
اما فحاش ترین ها، طرفداران رضاشاه هستند . هر نقد رضاشاه، مصادف با بارانی از فحش هاست، انگار طرفدارانش فحاشی را از خود او فرا گرفته اند چون او یکی از قهارترین فحاشان بود.
هیچ وقت تا این اندازه از آینده این ملک و ملت نگران نبوده ام، جامعه ما آکنده از نفرت و کینه است و «طفلی به نام شادی، دیریست گمشده است»
روزی مشيرالدوله پيرنيا با اندوهی عميق از مدرس پرسيد: آقا پس کی اين مملکت نجات می یابد و اصلاح می شود؟
مدرس گفت روزی که انگلستان در جزيره اش محصور گردد و شما بر گرديد نائين و رضاخان برود آلاشت و من هم بروم دنبال کار طلبگی به ولايت خودم…
اما مشکل در اینست که پیران جامعه ما آن سخن ویکتور هوگو را هرگز باور ندارند که:
«مردان پیر برای این آفریده شده اند که به موقع بیرون روند».
( کانال نویسنده )
در دنیای پر شتاب و همیشه در حال تغییر امروز، نظام آموزشی نقشی محوری در شکل دادن به آینده جامعه ما ایفا می کند. با این حال، بسیاری از مدارس دولتی با چالش های قابل توجهی روبه رو هستند که مانع از توانایی آنها در ارائه آموزش با کیفیت میشود.
از طریق ترکیبی از تکنیکهای مبتنی بر تحقیق، ادغام فن آوری و مشارکت جامعه، مدارس دولتی میتوانند به فضاهای یادگیری پویا تبدیل شوند که دانشآموزان را برای فرصتها و چالشهای آینده آماده میکنند.
وضعیت فعلی مدارس دولتی مدارس دولتی ستون فقرات سیستم آموزشی ما هستند و آموزش و پرورش را برای جمعیت بزرگ و متنوعی از دانش آموزان فراهم می کنند. با این حال، وضعیت فعلی بسیاری از مدارس دولتی جای تأمل دارد.
تقویت مدارس دولتی یک چالش گسترده و مهم است که نیازمند تدابیر گستردهای در حوزههای مختلف است.
در اینجا چند پیشنهاد برای تقویت مدارس دولتی آورده شده است:
1- افزایش بودجه:
- تخصیص بیشترین منابع ممکن به آموزش و پرورش؛ این شامل افزایش دستمزد معلمان، بهبود تجهیزات و تکنولوژی آموزشی، ساختمانها و تأمین منابع آموزشی است.
2- پیشرفت فن آوری آموزشی:
- ایجاد یا بهروزرسانی زیرساختهای تکنولوژی آموزشی.
- ارتقاء بهرهوری از تکنولوژی در فرآیندهای آموزشی.
3- آموزش معلمان:
- ارتقاء سطح دانش و مهارتهای معلمان از طریق دورهها و کارگاههای آموزشی.
- ترویج روشهای تدریس نوین و فعال در کلاسها.
4- ارتقاء اداره و نظارت:
- بهبود سیستم نظارت و ارزیابی برای تضمین کیفیت آموزش و مدیریت بهینه مدارس.
- ایجاد یا تقویت سیستمهای اطلاعاتی جهت پایش و ارزیابی بهتر.
5- مشارکت والدین:
- افزایش مشارکت والدین در تصمیمگیریهای مدرسه و فعالیتهای آموزشی.
- برگزاری جلسات اطلاع رسانی و همکاری بیشتر با والدین.
6- توسعه برنامههای تربیتی:
- ایجاد برنامههای تربیتی جامع برای دانشآموزان به منظور توسعه هویت شخصیتی و مهارتهای عمومی.
7- توجیه اجتماعی:
- ایجاد فرهنگی که ارزش تحصیلات عالی و توسعه تحصیلات در جامعه را ترویج کند.
- ایجاد برنامههای توجیه اجتماعی در جهت تشویق دانشآموزان به تحصیل و پیگیری تحصیلات.
8- تعامل با صنعت و بازار کار:
- توسعه همکاریها با صنعت و بازار کار برای تطابق بیشتر مطالب آموزشی با نیازهای بازار کار.
9- آموزش فن آوری اطلاعات و ارتباطات (ICT):
- ارتقاء دانش و مهارت دانشآموزان در حوزه فن آوری اطلاعات و ارتباطات.
10 - ترویج تحقیقات و نوآوری:
- ایجاد فرهنگ تحقیق و نوآوری در مدارس با تشویق دانشآموزان به انجام پروژهها و تحقیقات علمی.
اجرای هر یک از این پیشنهادات با ویژگیها و نیازهای خاص هر مدرسه و سیستم آموزشی ممکن است تغییر کند. انجام این تغییرات با همکاری بین وزارت آموزش و پرورش، معلمان، والدین، و سایر اعضای جامعه محلی مهم است.
یکی از اصول تقویت مدارس دولتی میتواند تمرکزدایی و اعطای اختیارات مالی و اداری به استانها است. همچنین تمرکز زدایی به معنای انتقال قدرت و مسئولیتهای تصمیمگیری از سطوح مرکزی به سطوح محلی است. این اصل میتواند به تقویت مدارس دولتی از طرق زیر مؤثر باشد:
1- تصمیمگیری محلی:
- افزایش قدرت تصمیمگیری در مقیاس محلی و منطقهای برای مدارس.
- این امر به مدارس این امکان را میدهد که بهترین تصمیمها را بر اساس نیازها و شرایط خود بگیرند.
2- تنوع در برنامهها و درسها:
- افزایش امکانات برنامههای تحصیلی و درسی در مدارس به تأثیر مستقیم بر ارتقاء کیفیت آموزش و پرورش دارد.
- مدارس محلی میتوانند بر اساس نیازهای جامعه محلی خود، برنامههای تحصیلی خاص خود را طراحی کنند.
3- مشارکت اجتماعی:
- افزایش مشارکت اجتماعی والدین و جوامع محلی در تصمیمگیریها و اداره مدارس.
- این مشارکت میتواند به افزایش پشتیبانی اجتماعی والدین و جوامع محلی نسبت به مدرسه منجر شود.
4- تخصیص منابع بهینه:
- افزایش اختیارات مالی و مدیریتی مدارس برای بهبود تخصیص منابع.
- این امر میتواند به بهبود زیرساختها، تجهیزات، و دستمزد معلمان در مدارس کمک کند.
5- انعطافپذیری بیشتر:
- افزایش انعطافپذیری در سیاستها و فرآیندهای آموزشی بر اساس نیازها و تغییرات محلی.
- این انعطافپذیری به مدارس این امکان را میدهد که با تغییرات جامعه و نیازهای دانشآموزان خود همگام شوند.
6- توانمندسازی محلی:
- تقویت قابلیتها و توانمندیهای مدارس محلی در اداره امور، برنامهریزی، و مدیریت.
این امر به مدارس این امکان را میدهد که به طور مستقل تر عمل کرده و به بهترین شکل ممکن خدمات آموزشی را ارائه دهند.
هر چند این اصول میتوانند به تقویت مدارس دولتی کمک کنند، اما اهمیت اجرای مؤثر و نظارت مداوم بر اجرای صحیح این اصول نیز بسیار حائز اهمیت است. با پرداختن به چالشهای پیش روی مدارس دولتی و اجرای استراتژی های نوآورانه، میتوانیم سیستم آموزشی ایجاد کنیم که دانش آموزان را برای فرصتها و چالشهای آینده آماده کند. از بهبود زیرساختهای مدرسه گرفته تا ارتقای برنامه درسی و روشهای تدریس، توانمندسازی معلمان، مشارکت والدین و جامعه، استفاده از فن آوری و حمایت از سلامت روان و رفاه دانش آموزان و تمرکزدایی، راهبردهایی هستند که میتواند باعث تقویت مدارس دولتی شوند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
" فرهنگ قبیله ای ، به تعبیری مکانیکی است ، یعنی افراد در کنار هم قرار می گیرند و پیوستگی ضروری با یکدیگر ندارند و هر کس کار خودش را می کند و حیات جمعی برای او ارزش و اهمیت نخستین را ندارد .
در نتیجه ، هر کسی به این فکر است که به اصطلاح امروز « گلیم خود را از آب به در کشد » . نوع کارها به نحوی مستقل است که جز در موارد استثنایی به دیگران نیازی نیست . و اگر به چنین جوامعی ساختار جدید تحمیل شود ، نوع رفتار ، همان رفتار قبیله ای است و در نتیجه ، به شدت به ساختار اجتماعی زیان می رساند .
جوامع عقلانی که از توسعه ای نسبی در همه سطوح برخوردارند و بافت قبیله ای را پشت سر گذاشته اند ، به تعبیری دارای همبستگی ارگانیک هستند ، و تقسیم کار تخصصی در آن ها موجب شده است که فرد نسبت به کل اجتماع وابستگی ارگانیک پیدا کند . دست و چشم و گوش همه در خدمت « شخص » هستند ؛ در حالی که هر یک کار جداگانه ای را متقبل شده اند . در این جامعه کار تخصصی است و تعویض عناصر آن ممکن نیست و در عین حال همه در خدمت حیات کالبد اصلی هستند . " ( 1 )
***
صبح برای خریدن « نان » سوار بر دوچرخه ام می شوم .
در مسیری که متعلق به من است مردی همراه با فرزند دانش آموزش سوار موتور سیکلت در حال حرکت هستند .
موتور سوار و همراه او هیچ یک کلاه ایمنی ندارند .
در مسیر خلاف ( یک طرفه ) و با شتاب در حال حرکت به سمت « مدرسه » هستند .
چند بار زنگ می زنم که به سمت دیگر حرکت کند اما اهمیتی نمی دهد .
می ایستم .
به او می گویم : خلاف نرو ... بی شعور .
در حضور فرزندش شروع به فحاشی و توهین می کند .
***
مدیر مدرسه به من می گوید که می خواهیم در زنگ تفریح ، جلسه ی فوری و ضروری « شورای معلمان » را برگزار کنیم .
جلسه شروع می شود .
مدیر مدرسه تعدادی برگه با تعدادی نمودار و جدول را به معلمان نشان می دهد که به گفته ی خودش از سوی اداره آموزش و پرورش برای مدرسه ارسال شده و نمودار قبولی و میزان معدل دانش آموزان را در دروس مختلف نشان می دهد .
تقریبا معدل میانگین دانش آموزان روی عدد 12 قرار دارد .
معلمان هم شروع به اظهار نظر می کنند .
از زمانی که اعلام شده است امتحانات پایه دهم و یازدهم به صورت « نهایی » برگزار می شوند تب و تاب برای « نمره » شتاب بیشتری گرفته هر چند این بیماری مزمن قبلا نیز وجود داشته است .
معلوم نیست آموزش و پرورش غیر معطوف به آموزش مهارت های زندگی و بیگانه با آن و با این مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی دیگر قرار است به کجا بینجامد و از کدامین « ناکجا آباد » دیگری سر درآورد ؟
نهادی غیر قانونی و غیر پاسخ گو که به جای مراجع قانونی مانند شورای عالی آموزش و پرورش و مجلس تصمیم می گیرد اما هزینه ی این گونه تصمیم ها را باید معلمان و سایر ارکان آموزش پرداخت کنند بی آن که شاهد گشایشی در حوزه ی کیفیت بخشی آموزش و ارتقای سطح آموزش و تربیت باشند .
در این جلسه ی فوری به چند نکته اشاره کردم .
شاید مهم ترین و تنها حسن برگزاری امتحانات در شکل نهایی کمک به شفاف سازی برخی امور مبهم در روابط میان « معلم – دانش آموز » باشد .
کم نیستند معلمانی که برخی دانش آموزان کلاس را به بهانه های مختلف هدف گذاری می کنند و به انحای مختلف تلاش می کنند تا خانواده ها را برای برگزاری « تدریس خصوصی » در تله بیندازند .
بسیاری هم از سر استیصال و ناچاری ، منویات « آقا یا خانم معلم » را می پذیرند تا دانش آموزشان احتمالا با ناکامی و یا غیض و غضب معلم رو به رو نشود .
این وضعیت سال هاست که در نظام آموزشی ایران به یک رویه غالب تبدیل شده و از آن جا که در نهایت به قبولی دانش آموزان و افزایش آمار رضایت منتهی می شود تقریبا همه ارکان آموزش مانند مدیر مدرسه ، خانواده و حتی اداره آموزش و پرورش از آن رضایت دارند و صدای مخالفی بلند نمی شود .
شاید با این مصوبه دیگر وضعیت مانند سابق نباشد و آمار قبولی دانش آموزان از شکل حبابی و یا پفکی خارج شود .
اما در کنار این وضعیت ، نمره محوری به عنوان اساس تمام فعالیت های آموزشی و تربیتی تشدید خواهد شد و حتی اگر معلمی بخواهد از سر مسئولیت پذیری و نگرانی نسبت به آینده ، گریزی به اجتماع داشته و رویکرد حل مساله را برای کاهش چالش های آن مد نظر قرار دهد دیگر گوشی برای شنیدن آن نخواهد بود چون که بر اساس فرهنگ سازمانی شکل گرفته در مدرسه خارج از کتاب بوده و اتلاف وقت محسوب می شود و مهم تر این که روی معدل و نمره دانش آموزان تاثیری نخواهد داشت . پس ارزش طرح و بحث نخواهد داشت .
با وضعیتی مواجه هستیم :
- دانش آموزان عموما سلام و احوال پرسی و آداب معاشرت را نمی دانند .
- طریقه ی راه رفتن درست را نمی دانند . این که در راه پله ها باید از یک طرف کنند و بسیاری اوقات به هم تنه می زنند . این وضعیت در خیابان ها ، پارک ها و معابر عمومی کاملا محسوس است .
- هنوز و حتی در سال های آخر تحصیل تفاوت میان « حوزه شخصی » و « حوزه عمومی » را تشخیص نمی دهند . این که در حوزه ی عمومی مجاز به انجام هر کاری نیستند .
- زباله ریختن زیر صندلی و نیمکت و در حیاط مدرسه تقریبا به یک چیز عادی و روزمره تبدیل شده است .
- برای این که فقط « خود » را به هر قیمتی ابراز کنند از هر فرصتی برای تمسخر معلم و مدرسه و قوانین نظام آموزشی استفاده می کنند . معلوم نیست آموزش و پرورش غیر معطوف به آموزش مهارت های زندگی و بیگانه با آن و با این مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی دیگر قرار است به کجا بینجامد و از کدامین « ناکجا آباد » دیگری سر درآورد ؟
- تنبلی به یک نرم رایج و همه گیر تبدیل شده است .
بسیاری اوقات ، دانش آموزان برای حرکت دادن و یا جا به جا کردن یک صندلی و یا نیمکت ، آن را روی زمین می کشند درست مانند مثال آن موتورسوار که به خودش زحمت نمی دهد از کوچه ی مجاور که مسیر اوست حرکت نماید .
- کارهای گروهی و تعامل میان دانش آموزان تقریبا به « صفر » نزدیک است .
در کار گروهی هم فقط می خواهند خود را به جمع نشان دهند و این که از دیگران برتر و بهتر هستند .
شهامت و جرات انتقاد کردن به صورت « چهره به چهره » را ندارند .
سعی می کنند با « اعترضات کور دسته جمعی » نسبت به یک مساله اعتراض کنند حتی اگر حق با آنان نباشد . مانند نرفتن به کلاس و ناسزا نوشتن روی نیمکت و برخی اوقات صدای حیوانات از خود درآوردن در کلاس و در حضور معلم ...
( لحظهٔ دستگیری اُکسانا آسادچایا، فعال اجتماعی که با پلاکارد «پوتین، قاتل ناوالنی» در برابر مأموران پلیس مسکو ایستاده بود )
- دروغ گفتن حتی در سنین پایین و تقلب کردن به یک عادت رفتاری غالب در میان دانش آموزان ایرانی تبدیل شده است بدون آن که احساس گناه و یا شرم کنند .
- به هیچ وجه مسئولیت پذیر نیستند . حتی بی تحرکی و کم کاری خود در امور آموزشی را به دیگران نسبت می دهند .
- بی سوادی در حوزه های مختلف ( 2 ) به یک ارزش در نظام آموزشی تبدیل شده است . این در حالی است که به بی سوادی دیگران مانند مقامات و مسئولان حساس هستند و برای آن جوک و... می سازند .
- بسیاری از نوشتن یک متن ساده بدون غلط املایی و نگارشی حتی برای طرح یک مطالبه ی ساده و شخصی هم عاجزند .
- از پروژه ها و برنامه هایی مانند حذف مشق و توصیفی کردن نمرات تنها چیزی که عاید نظام آموزشی ایران شده است تنبلی و طلبکار بودن است .
چه کسی می گوید صفر با 9 برابر نیست ؟!
نکته ی قابل تامل که سال هاست در نظام آموزشی ایران به نوعی تعریف و نیز نهادینه شده است ؛ دست و دل بازی در اعطای نمرات زیر 10 به دانش آموزان می باشد .
بسیاری از مدیران و معلمان با توجیه این که نمره تک ، تک است و فرقی نمی کند به دانش آموز صفر بدهید و یا 9 چرا که در هر صورت قبول نمی شود به تدریج نوعی « توقعات کاذب » در دانش آموزان و خانواده ها ایجاد کرده اند . سعی می کنند با « اعترضات کور دسته جمعی » نسبت به یک مساله اعتراض کنند حتی اگر حق با آنان نباشد . مانند نرفتن به کلاس و ناسزا نوشتن روی نیمکت و برخی اوقات صدای حیوانات از خود درآوردن در کلاس و در حضور معلم ...
البته مدیران و معلمان با توجیه دلسوزی و این که امید دانش آموز برای جبران وضعیت کم رنگ و یا قطع نشود این فرهنگ سازمانی غلط را در آموزش و پرورش باب کرده و آن را گسترش داده اند .
در حالی که نمره ی دانش آموز باید بر اساس تلاش و عملکرد هر فرد محاسبه و ثبت گردد .
چه تفاوتی است میان دانش آموزی که تلاش می کند و نمره 9 کسب می کند و دانش آموزی که صرفا به خاطر خودشیرینی معلم و توقعات غیرقانونی مدیر موفق به کسب همین امتیاز و سطح می شود ؟
و اما سخن آخر خطاب به مسئولانی است که آمار قبولی دانش آموزان برای آنان بسیار مهم و حیاتی بوده و به طرق مختلف سعی می کنند تا واقعیات را وارونه جلوه دهند.
اداره ی آموزش و پرورشی که این نمودارها را برای رویت معلمان به مدرسه ارسال می کند در این مدت برای ارتقای حرفه ای معلمش چه کرده است ؟
کدامین کلاس های بازآموزی و به روز رسانی دانش و صلاحیت های حرفه ای را برای او تدارک دیده که این گونه انتظار دارد معلم نسبت به عملکرد خود در برابر نمره دانش آموزان حساس و پاسخ گو باشد ؟
وقتی از سه ماه تحصیلی یک سوم آن را به بهانه های مختلف مانند آلودگی هوا ؛ برودت هوا ، بارندگی و... تعطیل می کنند ؛ در کدام «زمان آموزش » مناسب باید «رفتار دانش آموزان» را تغییر داد ؟
بگذریم از مسائل و چالش هایی که در خصوص مسائل معیشتی و ساده ترین موارد مانند پرداخت حق التدریس وجود دارند و بدون تردید این چالش ها روی عملکرد و رضایت شغلی آنان تاثیر مستقیم دارد.
( 1 ) جامعه شناسی خودکامگی ، علی رضا قلی ، تهران : نشر نی ، 1377 - ص 196
( 2 )
از دستاوردهای حضورم در « پایگاه سه سالانه علمی بنیاد فرهنگی آموزشی نصر » برای دانشآموزان پایه دهم کمالشهر ؛ آشنایی با چهرههای متفاوت، متنوع و جذاب میباشد.
هفته پیش در جلسه شورای دبیران پایگاه علمی پس از صحبتهای دبیران، کادر و مدیر بالاخره نوبت به مشاور مجموعه رسید. قبل از صحبتِ « استاد رشید دوقانلو » ناخودآگاه به نشانه طولانی شدن جلسه به ساعتم نگاه کردم .
از طرفی ما معمولا در مدارس مشاور را امری تشریفاتی فرض کرده و جدی نمیگیریم ؛ با عرض پوزش از مشاورین عزیز حتی جملهای بین همکاران رایج است که : « مشاورین مدارس خود محتاج مشاورند ! »
به هر حال استاد دوقانلو با طمانینه و آرامش خاصی شروع به صحبت کرده و با بارش فکری، گشودن دریچههای جدید و فنِ بیان، « رضا قاسمپور » مضطرب را به صندلی اش میخکوب میکند.
این بهانهای برای گپ و گفت رسانهای اختصاصی با رشید دوقانلو مشاور حاذق و انرژیک مجموعه بنیاد نصر در خصوص مسائل پیرامونی آموزش و پرورش گردید.
رشید دوقانلو مشاور مدارس تهران:
- متولد ۱۳۵۳ بخش انگوران زنجان متاهل و دارای دو فرزند دختر، کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی
- بازنشسته آموزش و پرورش تهران از مهر ۱۴۰۲
- معلم، معاون، مدیر و مشاور مدرسه
- عضو و دارای مجوز از سازمان نظام روان شناسی و مشاوره
- دوره دیده رویکردها و مدلهای درمانی اسکیما تراپی، cbt، act، تئوری انتخاب و دوره « پیشگیری انتخابی » ، « پیام من » از طرف یونیسف
- مدرس رسمی آموزش خانواده (فعال ترین مدرس آموزش خانواده منطقه ۱۷ شهر تهران)
- مدرس پیشگیری از آسیبهای اجتماعی
- مدرس مهارتهای زندگی
- مدرس دوره های ضمن خدمت فرهنگیان
- مدرس دوره های کارآفرینی، خدمت مشترک از طرف وزارت کار و وزارت آپ در مدارس تهران
- تدریس در تلویزیون مدرسه ای در زمینه مشاوره
- سرگروه دبیرخانه کشوری مشاوران
- نماینده مشاوران در کمیته بهره وری وزارتخانه
- نماینده مشاوران در کمیته انتخاب و انتصاب مدیران در وزارتخانه
- نماینده مشاوران تهران در کمیته هدایت تحصیلی
- مشاور مدارس مختلف دولتی و غیردولتی شهر تهران
تفکر انتقادی و جایگاه آن در آموزش و پرورش
تفکر انتقادی به مفهوم قضاوت معقولانه در نتیجه ی تحلیل اطلاعات به شکل عینی و بیطرفانه برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب، جایگاه ویژهای در مناسبات مختلف شخصی و حرفهای دارد که نبود آن چه بسا مشکلاتی ایجاد میکند.
در آموزش و پرورش علیرغم تلاش زیادی که توسط مسئولین صورت میگیرد، جایگاه تفکر انتقادی را کم رنگ میبینم و بیشترِ وقت و امکانات نظام آموزشی به روزمرگی و حل بحران سپری میشود.
چالش های هدایت تحصیلی:
در خصوص هدایت تحصیلی باید عرض کنم با توجه به اینکه احراز یا عدم احراز شاخه و رشته تحصیلی در متوسطه دوم، صد درصد به نمرات درسی دانش آموز ارتباط دارد فلذا انجام فرآیند بررسیهای مشاوره عملا نبودش بهتر از بودِ آن خواهد بود. در این صورت مشاوران مدرسه به فعالیت های مهمتری مثل بهداشت روان و مهارت آموزی دانش آموزان رسیدگی بیشتری خواهند کرد. همکاران من یعنی مشاوران مدرسه تقریبا به اتفاق عرض من را تایید خواهند کرد مخصوصا از وقتی که بررسی های مشاورهای سیستمی و اینترنتی شده است.
اتفاقا از مصداق های بارز فقدان تفکر انتقادی همین بحث هدایت تحصیلی (شغلی) در آموزش و پرورش است.
فرایند تحصیلی (شغلی) در بخش بررسی های مشاوره ای عبارت است از ۶۵ امتیاز که شامل موارد زیر می باشد :
* آزمون رغبت ۱۵ امتیاز
* آزمون توانایی ۱۵ امتیاز
* نظر دانش آموز ۱۰ امتیاز
* نظر معلم ۱۰ امتیاز
* نظر مشاور ۱۰ امتیاز
و نظر والدین ۵ امتیاز
تجمیع رشتههای دبیرستان و هنرستان
پیشنهاد اصلاحی من در میان مدت و بلند مدت در خصوص هدایت تحصیلی این است که به رشتههای چهارگانه در دبیرستان نیازی نیست . (تجمیع رشتهها، به جای چهار رشته ریاضی، تجربی، انسانی و معارف، یک رشته با تلفیقی از سرفصلهای دروس رشتههای مختلف) با یکی کردن این رشته ها، بخش عمده مشکلات حل خواهد شد و در هنرستان به جای رشتههای متعدد و متنوعِ با امکانات ضعیف و گاها غیر فعال، تعداد رشته و حجم کتب درسی کاهش و کیفیت از نظر کارگاه و آزمایشگاه و ... افزایش پیدا کند.
در کوتاه مدت هم به نظر من ؛ نظرِ مشاور، والدین و معلم از بررسی های مشاوره ای حذف شود.
در پایان این بخش، فقط یک سوال را مایلم دست اندرکاران هدایت تحصیلی پاسخ دهند :
اگر دانشآموزی هیچ کدام از موارد بررسیهای مشاورهای برایش صورت نگیرد چه اتفاقی میافتد؟
ضرورت ورود به دنیای مطلوب دانش آموز:
به نظرم یکی از اهداف عمده نهاد تعلیم و تربیت هر جامعهای، آموزش مهارتهای زندگی، ارتباطی و اجتماعی به دانش آموزان است نه صرفا انباشتن مغز آنها با اطلاعات نه چندان مفید . از آن جایی که هنوز هم مهمترین منبع یادگیری برای کودکان و نوجوانان ، « یادگیری تقلیدی و مشاهدهای » است (نظریه آلبرت بندورا ) پس نتیجه میگیریم که یک معلم قبل از اینکه یک مدرس متخصص باشد(که البته باید باشد) باید بتواند به عنوان یک الگو عمل کند .
برای الگو شدن لازم است دانش آموزان، معلم خودشان را دوست داشته باشند و این عبارت به زبان « تئوری انتخابِ ویلیام گلسر » میشود.
وارد شدن به « دنیای مطلوب » دانشآموز یعنی : « تجدید نظر در ارتباط بین معلم با دانش آموز
تئوری انتخاب ویلیام گلسر و...
معیارهای ورود به دنیای مطلوب دانش آموزان خیلی کار سختی نیست ؛ کافی است مطالبِ مربوط به رفتارهای پیوند دهندهِ رابطه (مثلِ پذیرش نامشروط، تشویق، احترام، اعتماد، گفت و گوی دائم و ...) را انجام و از رفتارهای تخریب کنندهِ رابطه (مثلِ تنبیه، تحقیر، مقایسه، سرزنش، باج دادن و ...) پرهیز بشود.
عزیزانی که علاقه مند هستند، میتوانند به کتاب تئوری انتخاب آقای ویلیام گلسر ترجیحا با ترجمه آقای دکتر علی صاحبی مراجعه کنند.
چالشهای نسل زِد و مسئولیت ما
باورشان کنیم، قبول کنیم آینده متعلق به آنهاست . خودمان را با آنها تطبیق دهیم. تلاش بیهوده نکنیم آنها را طبق خواسته خودمان، عمل بیاوریم که دیگر آنها به عقب برنخواهند گشت و البته بدانیم که همچنان آنها انسانند و محبت را به خوبی میفهمند . دستِ کم برای تعدیل مسائل به قول مرحوم شهید بهشتی « از جایی شروع کنیم که آنها (متربی) میخواهند و اگر توانستیم به جایی برسانیم که خودمان (مربی)میخواهیم » ؛ در این زمینه هم ارتباط موثر و مطالب پیشگفته میتواند به ما کمک کند.
آموزش و پرورش در هزاره سوم:
به قول استاد شهریار : « اوتوز یاشین نه نسبتی اللی یاشا » ؛ به نظرم از آموزش و پرورش دنیای پیشرفته خیلی فاصله داریم.
در مورد محتوای کتب درسی همین بس که اگر دانش آموزی که به موسیقی یا به بازیگری علاقه مند است و استعدادش را هم دارد، اگر طول رود یانگ تسه کیانگ ، تقدم زندیه به قاجاریه، مصدر ثلاثی مزید در عربی، تفاوت تانژانت با سینوس، تفاوت تقسیم میتوز و میوز و ... را نداند دقیقا چه اتفاقی خواهد افتاد و چه تاثیری در سرنوشت شغلی و تحصیلی دانشآموز خواهد داشت؟
بنیادفرهنگی آموزشی نصر از منظری دیگر:
پایگاه علمی آموزشی نصر، کاری بسیار ارزشمند و نو در امر آموزش به نظرم باید قلمداد شود . در وصف ارزشمندی همین بس در روز بین التعطیلین که فینال مسابقات فوتبال جام ملت های آسیا هم برگزار میشد و تقریبا همه مدارس نیمه تعطیل بودند پایگاه نصر به صورت عادی و با کمترین تعداد غایبین برگزار میشود یعنی اتفاق متفاوتی اینجا رخ داده و ارزش بررسی و مطالعه دارد.
به نظرم با این شیوه مدیریتی، اگر طرح ادامه پیدا کند اتفاقات مبارکی در عرصه آموزش و پرورش حتی در سطح کلان میتواند رقم بخورد.
جای تقدیر دارد از همه عزیزانی که در برپایی این پایگاه دلسوزانه و عاشقانه فعالیت میکنند.
در پایان از جنابعالی، دوست و همکار ارزشمندم، آقای قاسم پور عزیز، بابت این مصاحبه و سایر فعالیتهای رسانهای به ویژه فعالیت در حوزه آموزش و پرورش سپاسگزارم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
پلیس راهنمایی و رانندگی ماشین اش را دقیقا روی خط عابر پارک کرده و جلوی پل را سد کرده بود.
آقای پلیس هم بیرون از ماشین ایستاده تا کسی تخلفی نکند!
به او می گویم : جناب ! روی خط عابر نگه داشته اید . شما دیگر چرا ؟
با حالت تمسخر میپرسد : کجا میخواهی بروی!
با دست به او نشان می دهم.
می گوید : مگر نمی دانی پلیس فراتر از قانون است !
به او می گویم : آن اتومبیلی که روی خط عابر نگه داشته را نمیتوانید اعمال قانون کنید چون خودتان هم همان تخلف را مرتکب شدید.
می گوید : مگر او پلیس است؟!
می گویم : همه در مقابل قانون برابرند.
می گوید : نه ! پلیس مقدم بر قانون است . برو و بررسی کن.
می گویم : کجا نوشته است؟
می گوید : همه جا !
می بینم : فایده ای ندارد . راهم را می گیریم و می روم .
به پشت سرم که نگاه می کنم ؛ دارند اتومبیل را جا به جا میکنند.
میدانید : چه می خواهم بگویم ؟
نمیخواهم بگویم چون پلیس تخلف می کند ما هم مجازیم تخلف کنیم.
میخواهم بگویم اوضاع آن قدر خراب و آشفته است که ما وظیفه مان بسیار بسیار سنگین تر شده است .
_ وضعیت خودروها که نیاز به گفتن ندارد که چه کیفیتی دارند و هیچ همتی هم برای بهتر کردن اوضاع نیست.
_ جادههای دو طرفه و تنگ و خیابانهای باریک و ..
_ سیستم حمل و نقل عمومی ضعیف
- پلیس راهور نه چندان قدرتمند با نیروهای کم
_ و مهمتر از همه :
عدم فرهنگ سازی در زمینه رانندگی و رفتارهای ترافیکی .
این ها نشان می دهند که باید ما مصمم تر باشیم که رفتار درست در رانندگی را انجام دهیم همچنین برای انتقال این رفتار درست و بی تفاوت نبودن نسبت به رفتارهای غلط دوستان ، نزدیکان و سایرین در حین رانندگی .
( کانال مبارزه با بی شعوری - با کمی تغییر )
گروه گزارش/
« صدای معلم » گفت و شنودی را در آذر ماه 1393 با « مظفر الدین واعظی » استاد دانشگاه ؛ در ارتباط با نقش مغفول دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی در ایران انجام داد و وضعیت مطلوب را در مقایسه با جوامع توسعه یافته مورد تدقیق کارشناسی قرار داد . ( این جا )
عضو هیات علمی دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی چنین می گوید : این که وزیر آموزش و پرورش به طور دائم سعی می کند بحران کمبود معلم را به دولت های قبل فرافکنی کند فقط می تواند ناشی از عدم شناخت ایشان از ماهیت آموزش و تاریخ آن ، آموزش تطبیقی و سیاسی کاری در حوزه تعلیم و تربیت باشد .
« دانشگاه و آموزش و پرورش پس از ستاد انقلاب فرهنگی ، هر کدام راه خود را طی کردند و جدا شدند . در زمان ستاد انقلاب فرهنگی ، همواره دانشگاه و آموزش و پرورش از طریق این ستاد به هم پیوند می خوردند مخصوصا در زمان برنامه ریزی تربیت دبیر ، همواره حضور معاون آموزشی وزارت آموزش و پرورش در جلسات برنامه ریزی الزامی بود .
در مجموع ، برنامه طوری تنظیم می شد که مطابق با نیازهای آموزش و پرورش باشد و از طرف دیگر، معلم امکان ادامه تحصیل در رشته مورد نظر را داشته باشد . مثلا دانشکده علوم ، معلم فیزیک ، شیمی ، زمین شناسی تربیت می کرد ، همین طور مثلا دانشکده تربیت تربیت بدنی ، دبیر ورزش تربیت می کرد .
در همین دانشکده روان شناسی و علوم تربیتی در زمان دکتر کاردان ، آزمایشگاه وجود داشت و دبیر تربیت می شد ، اما بعدا و تقریبا در سال 1380 و هم زمان با وزارت آقای مظفر ، کم کم آموزش و پرورش و دانشگاه از هم جدا شدند به ویژه دانشکده های علوم تربیتی که دیگر برای آموزش و پرورش کار نمی کنند .
این دانشکده ها و آموزش و پرورش ، هر دو از بودجه عمومی کشور تغذیه می کنند اما آموزش و پرورش متاسفانه پایش را در کفش دانشگاه کرده که موجب اتلاف بودجه می شود .
از نظر قانون هم این مشکل دارد ؛ چرا که از نظر قانون اساسی کار آموزش و پرورش ، تربیت دانش آموز از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه است و امر « تربیت دبیر »در حوزه ی آموزش عالی است .
اگر واقعا به وجود دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی نیازی نیست ، می توانند آن ها را تعطیل کنند !
از نظر عرف جهانی ، آموزش عالی عهده دار تربیت معلم از طریق دانشگاه ها و مثلا دانشکده های علوم تربیتی است .
اگر در حال حاضر ، اساتیدی هم در دانشگاه فرهنگیان وجود دارند باید به دانشکده های روان شناسی پیوند بخورند و کار کنند . ضمنا ، پژوهشگاه های آموزش و پرورش به نظر می رسد تاسیسات زائدی باشند که نقش آن ها را دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی از طریق پایان نامه های کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکتری می توانند به صورت کاربردی پوشش دهند .
دانشکده های علوم تربیتی رسالت خود را گم کرده اند . این دانشکده ها ، اقدام به تربیت نیروی انسانی می کنند که مورد پذیرش آموزش و پرورش نیست و عملا باری بر دوش دولت و جامعه می گذارند و عده ای ناراضی و بیکار تحویل جامعه می دهند .
بسیاری از این نیروهای ناراضی ، جذب رشته های غیر مرتبط می شوند . حتی استادان دانشکده های روان شناسی و علوم تربیتی به جای تمرکز بر بر توسعه و ارتقاء کیفیت آموزش و پرورش به موسسات غیر مرتبط مانند بیمه ، خودروسازی و... روی آورده اند و استاد دانشکده علوم تربیتی ، تحقیقاتش مرتبط با آموزش و پرورش نیست و همه این ها به صورت یک کلاف سردرگمی آمده است که آینده آن نگران کننده است .
در صورتی که در کشورهای صنعتی ، دانشگاه بر آموزش و پرورش اشراف دارد و در رشته های مختلف و مورد نیاز آموزش و پرورش ، کارشناس تربیت می کند و آن را در اختیار آموزش و پرورش و جامعه قرار می دهد . این که به معلمی به عنوان یک حرفه و یا تخصص در ایران نگریسته نمی شود ارتباطی با دانشگاه فرهنگیان و کارکردهای آن ندارد و عوامل مهم تر و تعیین کننده ای در این چرخه ی بیمار و معیوب نقش دارند .
در این کشورها ، دانشکده های علوم تربیتی ، عهده دار نظارت بر کیفیت آموزشی فارغ التحصیلان هستند و تا 4 سال معلم فارغ التحصیل خود را از طریق استاد و دانشجوی رشته رهبری و سیاست گذاری آموزشی تحت پوشش قرار می دهند . بدین ترتیب که دانشجوی رشته رهبری و یا مدیریت آموزشی با ارشدیت استاد درس خود ، نیازهای آموزشی ، فنی و ارتباطی معلمان را مورد ارزیابی قرار می دهد و بر اساس این نیازسنجی هر ساله در تابستان دانشکده علوم تربیتی کلاس های آموزشی در قالب رشد کارکنان برگزار می کند که تنگناهای تخصصی آن ها را مرتفع می کند و به همین ترتیب ، ارزشیابی دیگری در سال آینده از آن معلم در مورد کاربست آموزش ها در فرآیند آموزش به عمل می آورد و به همین ترتیب تا 4 سال ، دانشگاه بر ارزیابی معلم فعلی خود که دانشجوی قبلی خود باشد نظارت دارد و فرآیند کیفیت بخشی آموزش از این طریق به روز می شود » .
« صدای معلم » از ایشان می پرسد : به نظر می رسد گوش شنوایی و چشم بینا و دوراندیشی در مدیران و تصمیم گیرندگان نیست و آنان همچنان بر مدار روزمرگی و نمایش و تایید تصنعی یکدیگر در حال مبهم کردن فضای آینده و سرنوشت آیندگان هستند .
در واقع ، ما در کشورمان به نوعی با موازی کاری روبه رو هستیم که نتیجه ای جز اتلاف منابع انسانی و مالی و... ندارد ؟
آقای واعظی چنین پاسخ می دهد :
همان گونه که پیش نیز گفته شد ، این موازی کاری ها و دخالت آموزش و پرورش در فرآیند آموزش عالی و تربیت معلم ، فقط باعث اتلاف بودجه عمومی کشور می شود و ما در کشور مان محدودیت منابع مالی داریم در حالی که کشورهای صنعتی هم از نظر اقتصادی و هم از نظر فنی از ما جلوترند و اتلاف بودجه آن ها واقعا در سطح بسیار پایینی است .
« صدای معلم » تاکنون اخبار ، گزارش ها و یادداشت های متعددی را در این حوزه و نیز « مدیریت منابع انسانی » در آموزش منتشر کرده اما به نظر می رسد گوش شنوایی و چشم بینا و دوراندیشی در مدیران و تصمیم گیرندگان نیست و آنان همچنان بر مدار روزمرگی و نمایش و تایید تصنعی یکدیگر در حال مبهم کردن فضای آینده و سرنوشت آیندگان هستند .
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« محمدعلی زلفیگل وزیر علوم، تحقیقات و فن آوری در آیین معارفه رجبعلی برزویی رئیس دانشگاه فرهنگیان، ضمن عرض تبریک اعیاد شعبانیه اظهار کرد: دانشگاه فرهنگیان به واسطه جایگاه مهم و حساسی که دارد، مورد توجه جدی دولت محترم، وزارتخانههای آموزش و پرورش و علوم و شورای انقلاب فرهنگی ، گرفته است و قطعا اوج خواهد گرفت و این ارتباطات میتواند در جلب مشارکت عمومی برای رشد دانشگاه فرهنگیان نقش کلیدی داشته باشد.
مسئله کم توجهی و بیمهری به مراکز تربیت معلم، ظلم بزرگی بود که در گذشته اتفاق افتاد. یکی از مشکلات بزرگ ما در کشور این است که بهعنوان مثال نهادهایی را برای ماموریت های خاصی تاسیس میکنیم که به مرور با جابه جا شدن دولت، آن نهادها تضعیف یا تعطیل می شود؛ مثلا این اتفاق برای دانشگاه فرهنگیان در دولت گذشته رقم خورد.
ما در وزارت علوم اگر در خدمت آموزش و پرورش باشیم، در اصل در خدمت ماموریت های خود هستیم، زیرا در آینده دانشجویان خوبی خواهیم داشت. باید تعامل در حد اعلی داشته باشیم.
وزیر علوم، تحقیقات و فن آوری ضمن بیان اینکه معلمی تخصص است، افزود: واقعیتی را هنوز مسئولان جامعه علمی ما به آن دقت نمیکنند؛ آن هم این است که بدانیم معلمی هم یک تخصص جدی است مانند پزشکی و... که ممکن است خیلی از افراد به صورت ژنتیکی توانمندی معلمی داشته باشند. معلمان باید جامعالاطراف باشند و از نگاه اجتماعی، فرهنگی، علمی ... سطح بالایی داشته باشند ... »
وزیر علوم و وزیر آموزش و پرورش باید این مهم را بدانند که تحمیل کردن وظایف و ماموریت های جدید و زیاد به نهادی که حتی در امور روزمره خود و عادی درمانده است و در مورد نیازهای مخاطبان و الزامات جهان مدرن برنامه ی مشخص و به روزی ندارد و استراتژی آن در « از این ستون به آن ستون فرج است » تعریف و تبیین شده است ؛ کمکی به تعلیم و تربیت و شکوفایی آن نخواهد کرد .
این که وزیر آموزش و پرورش به طور دائم سعی می کند بحران کمبود معلم را به دولت های قبل فرافکنی کند فقط می تواند ناشی از عدم شناخت ایشان از ماهیت آموزش و تاریخ آن ، آموزش تطبیقی و سیاسی کاری در حوزه تعلیم و تربیت باشد .
این که به معلمی به عنوان یک حرفه و یا تخصص در ایران نگریسته نمی شود ارتباطی با دانشگاه فرهنگیان و کارکردهای آن ندارد و عوامل مهم تر و تعیین کننده ای در این چرخه ی بیمار و معیوب نقش دارند .
پایان گزارش /
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
به تازگی نامه ای منتشر شده که در آن مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی از رسیدگی و نقض در دیوان عدالت اداری مستثنی شده است .
این نامه به تایید و امضای مسئول دفتر رهبری رسیده است .
در این نامه چنین آمده است :
« با توجه به برخی اظهارات و تردیدها در خصوص اعتبار مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی به ویژه مستثنی بودن این مصوبات از رسیدگی و نقض آنها در مراجع قضایی، از جمله دیوان عدالت اداری، بدین وسیله نظر مبارک مقام معظم رهبری در این خصوص را که در تاریخ ۱۳۹۶٫۶٫۳۰ به رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام وقت فرمودهاند، عیناً به اطلاع جنابعالی میرساند:
«به مجمع تشخیص مصلحت گفته شود که این قانون را اصلاح نمایند بهگونهای که مصوبات و تصمیمات شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز مانند شوراهای مشابه، شورای نگهبان، شورای عالی امنیت ملی و... از شمول دیوان عدالت اداری و سایر مراجع قضایی و نقض این مصوبات استثناء شود.»
« قانون اساسی » به عنوان قانون مادر ؛ میثاق و قرار داد میان همه افراد یک جامعه در همه سطوح می باشد .
در فصل سوم قانون اساسي كه به موضوع حقوق ملت اختصاص دارد ، اولين اصل يعني اصل نوزدهم قانون اساسي چنين بيان مي كند:
« مردم ايران از هر قوم و قبيله اي كه باشند از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ و نژاد و زبان و مانند اين ها سبب امتياز نخواهد بود.» تنها نهاد واجد صلاحیت و قانونی برای تقنین و نظارت در حوزه تعلیم و تربیت همانا « شورای عالی آموزش و پرورش » است .
همچنين در بند نهم از اصل سوم قانون اساسي بيان شده است:
«دولت جمهوري اسلامي ايران براي رسيدن به اهداف اصل دوم مكلف به رفع تبعيضات ناروا و ايجاد امكانات عادلانه براي همه در تمام زمينه هاي مادي و معنوي مي باشد.»
همچنين در بند ششم از اصل سوم قانون اساسي يكي ديگر از وظايف دولت را محو هرگونه استبداد و خودكامگي و انحصار طلبي مقرر كرده است .
برابر بند چهاردهم اصل سوم قانون اساسي دولت موظف است همه امكانات خود را براي تامين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضايي غادلانه براي همه و تساوي عموم مردم در برابر قانون به كار گيرد.
همچنين به موجب اصل بيستم تمامي افراد ملت اعم از زن و مرد يكسان در حمايت از قانون قرار دارند و از همه حقوق انساني سياسي اقتصادي اجتماعي و فرهنگي با رعايت موازين اسلام برخوردارند .
اصل یکصدو هفتم از قانون اساسی جمهوری اسلامی چنین تصریح می کند :
« رهبر منتخب خبرگان، ولایت امر و همه مسئولیتهای ناشی از آن را بر عهده خواهد داشت.
رهبر در برابر قوانین با سایر افراد كشور مساوی است » .
« با اين اوصاف مي توان بيان كرد نگارندگان قانون اساسي سعي در آن داشته اند تا در جاي جاي اين قانون بر اصل تساوي و برابري همگان در برابر قانون تاكيد نمايند و با تصريح بر اين اصل از اعطاي امتيازات واهي و غيرقانوني و غيرشرعي به طبقه يا قشر خاصي از مردم پرهيز نمايند » . ( این جا )
حال پرسش این است : شواهد و تجربیات در مورد پیشینه و عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی نشان می دهد که مصوبات این نهاد که مهم ترین آن « سند تحول بنیادین » است تاکنون کمکی به بهبود حال و وضعیت آموزش و پرورش نکرده و حتی وضعیت را پیچیده تر و غامض تر نموده است .
مستثنی کردن نهادی به نام « شورای عالی انقلاب فرهنگی » که حتی فاقد جایگاه حقوقی در قانون اساسی است بر چه مبنا و منطقی صورت گرفته است ؟
« صدای معلم » بارها و به کرات این پرسش را مطرح کرده است که اگر مقامات و مسئولان در نظام جمهوری اسلامی به « قانون » پای بند نباشند چگونه می توان از مردم خواست و یا انتظار داشت که به قانون و مفاد آن پای بند بوده و آن را اجرا کنند ؟
با این وضعیت ؛ دیگر سنگ روی سنگ بند خواهد شد ؟
بارها نوشته و گفته ایم :
تنها نهاد واجد صلاحیت و قانونی برای تقنین و نظارت در حوزه تعلیم و تربیت همانا « شورای عالی آموزش و پرورش » است .
برخی از مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در حوزه آموزش و پرورش می باشد .
شواهد و تجربیات در مورد پیشینه و عملکرد شورای عالی انقلاب فرهنگی نشان می دهد که مصوبات این نهاد که مهم ترین آن « سند تحول بنیادین » است تاکنون کمکی به بهبود حال و وضعیت آموزش و پرورش نکرده و حتی وضعیت را پیچیده تر و غامض تر نموده است . ( گزارش های متعددی در صدای معلم در این مورد تاکنون منتشر شده است )
پیش بینی می شود :
اجرای مفاد این نامه موجب خواهد شد تا راه و روزنه ای بر هر گونه اصلاحات و تحولات آموزشی با توجه به پیشینه ی و مصوبات این شورا بسته شود و تعلیم و تربیت از ماموریت و اهداف اصلی خود در رقابت با سایر نظام های آموزشی تهی شود .
این بدعتی خطرناک است و انتظار می رود تا بر مدار قانون و منطق هر چه سریع تر در مورد آن تجدید نظر شود .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید