رمز بقای استبداد، خاموشیِ اکثریت است!
پل دانکن
***
« ما فکر می کردیم شما لیسانس هستید »
« من پرس و جو کردم . ظاهرا شما با مقطع سر آن دو ساعت اختلاف داشتید »
و...
در 23 آبان 1401 به عنوان سرپرست اداره ی آموزش و پرورش منطقه 9 تهران منصوب شد .
اما مگر می شود در عصر اطلاعات یک مدیر منطقه نداند که معلمانش در چه وضعیتی هستند ؟
البته « مجید حسینی فر » تاکید می کند که من یعنی علی پورسلیمان هیچ گونه نیازی به تمدید و یا استمرار خدمت نداشته ام اما پرسش این است که چرا ایشان نامه ی مرا در خرداد ماه سال جاری تا نشست حضوری با ایشان مسکوت گذاشت و به آن پاسخی نداد ؟ اما آن چه بیش از همه فرد آسیب دیده و تحقیر شده در سیستم را آزار می دهد عدم عذرخواهی مدیران خاطی از قانون است .
اگر به گفته ی مدیر اداره آموزش و پرورش منطقه 9 نیازی به درخواست برای استمرار نبوده پس معاون متوسطه و یا مسئول مقطع با استناد به چه قانونی نام مرا به عنوان « بازنشسته » رد کرده بودند بدون آن که حتی در این باره به من ذی نفع اطلاعی دهند ؟
ماده ۱۴۳ از آیین نامه جدید اجرایی مدارس (مصوب ۱۴۰۰) مصوب چهل و یکمین (۴۱) جلسه کمیسیون معین شورای عالی آموزش و پرورش به تاریخ 10 / 5 / 1400 اذعان می دارد :
« حداکثر ۲ ساعت از ساعات موظف هفتگی معلمان به مطالعه، پژوهش، بازآموزی، به روزآوری دانش تخصصی و مهارت های حرفه ای، تبادل اطلاعات و تجارب با دیگران، تعامل با دانش آموزان و اولیای آنان و انجام سایر فعالیت های مرتبط با تعلیم و تربیت در مدرسه، اختصاص دارد. مدیر مدرسه می تواند با توجه به شرایط مدرسه، این فرصت را برای کارکنان مدرسه فراهم آورد » .
حال اگر معلمی با موافقت مدیر مدرسه و ثبت آن بخواهد از مزایای این قانون بهره مند شود ؛ مسئولان اداری چه حقی دارند که مانع از اجرای این قانون شوند ؟
به معلم چه ارتباط دارد که در سیستم فشل و ناکارآمد وزارت آموزش و پرورش این چیزها تعریف نشده است ؟
مسئولان اداره به چه حقی و با استناد به کدام قانون و آیین نامه ؛ کلاس های دروس عمومی را در هنرستان ها در هم ادغام می کنند اما در سامانه سیدا برای هر کلاس یک لیست جداگانه تعریف می کنند ؟
این دور زدن ها را آیا مسئولان بالاتر نمی بینند ؟
آیا این ها « تخلف از قانون » نیستند ؟
نهادهای بازرسی و کنترل مانند ارزیابی و حراست و... در این زمینه به چه دردی می خورند و چه وظایفی بر عهده دارند ؟
مسئولان در این موارد شانس آورده اند که معلمان قوانین را نمی دانند و یا حتی در صورت اطلاع شهامت و توان ایستادن برای اجرای قانون را ندارند و درست به همین دلیل است که این گونه مدیران را در دراز مدت و در سکوت و انفعال قاطبه معلمان حتی طلبکار از آنان می کند .
شاید برای بسیاری از معلمان لبخند فلان مسئول و یا گفتن جملاتی مانند چاکرم ، مخلصیم و در مجموع تایید آنان از سوی این مسئولان نوعی ارضا و یا آرامش روانی را به همراه باشد اما در کل این وضعیت به ضرر سیستم بوده ضمن نهادینه کردن فرهنگ دروغ و تظاهر به نارضایتی مضاعف و ناکارآمدی بیشتر در آن دامن خواهد زد .
زمانی که مشغول گفت و گو با مدیر اداره بودم یکی از مدارس زنگ زد .
به نظر می رسید که مدرسه استیجاری بوده و فعالیت های آن مدرسه مختل شده بود .
در این موقع مدیر اداره رو به من کرد و گفت که رسانه باید به این موارد بپردازد .....
مشخص نیست مدیران در سطوح مختلف چه انتظاراتی برای خود از « رسانه » تعریف کرده اند . اما اگر حساب و کتابی در آموزش و پرورش بود . برای امور برنامه ریزی می شد . همه چیز تابع روزمرگی نمی شد . و کمی دلسوزی و آینده نگری چاشنی امور می شد دیگر برای « رسانه » رفو کردن چاله و چوله های مدیریتی تعریف نمی شد .
شاید هم انعکاس این موارد به صورت مرتب در « رسانه ها » ممکن است تصویر نامطلوبی از شیوه مدیریت مدیران تحتانی نزد مدیران میانی و عالی ترسیم نماید و آنان را در تابلوی ناکارآمدی نشان دهد .
تجارب و شواهد نشان می دهند که مدیران در این سیستم ترجیح می دهند بدون سر و صدا و با مدیریت های کدخدامنشانه مشکل و درد را تسکین بخشیده و از آن جا که در این نظام مدیریتی ، شایستگی و ارتقا بر اساس کارراهه و یا مسیر شغلی تعریف نشده و انتصاب ها اکثرا بر اساس تعلقات محفلی و رانت صورت می گیرند ؛ آن را به گونه ای به مدیر آینده پاس دهند و خود را رها .
اما آن چه بیش از همه فرد آسیب دیده و تحقیر شده در سیستم را آزار می دهد عدم عذرخواهی مدیران خاطی از قانون است .
در ماجرای بازنشستگی تحمیلی برای من نه معاون متوسطه که اتفاقا خانمی است عذرخواهی کرد و نه مدیر اداره .
من که با توصیه ی یک مقام بالاتر به دیدار ایشان رفته بودم از قضا نزدیک به 15 دقیقه هم پشت در بسته مدیر اداره منتظر ماندم .
شاید هم فکر می کنند که عذرخواهی و پذیرش اشتباه ممکن است اقتدار مدیریتی آنان را دچار نقصان و خدشه کند و دیگران فکر کنند که این مدیران ممکن است دچار اشتباه شوند و خطا کنند .
به نظر می رسد اکثریت قریب به اتفاق مدیران هنوز مرز و تمایزی میان « اقتدار » و « استبداد » قائل نیستند و یا حاضر به درک و هضم آن نیستند .
اقتدار در مدیریت موجب اصلاح و ارتقای سیستم می شود .
استبداد هم در جهت عکس آن موجب فروپاشی سیستم می شود .
گروه رسانه/
تاکنون دو گزارش در « صدای معلم » در مورد شکایت دانشگاه فرهنگیان علیه « امیر اسماعیلی » منتشر گردیده است . ( این جا ) و ( این جا )
در این گزارش ها به ممنوعیت شکایت مدیران آموزش و پرورش علیه رسانه ها و خبرنگاران اشاره و تاکید شده است .
پیشنهاد « ممنوعیت شکایت از رسانه ها » برای نخستین بار در سال 1398 توسط « صدای معلم » مطرح شده و مورد توجه و تایید « جواد حسینی » سرپرست وقت وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت و در این موضوع بخشنامه وزارتی به همه ادارات آموزش و پرورش صادر گردید. ( این جا)
« علیرضا کاظمی » پس از رای اعتماد به عنوان وزیر آموزش و پرورش در نامه ای بر اجرای این دستور العمل تاکید کرد .
در نامه ی وزیر آموزش و پرورش چنین آمده است :
«در راستای سیاستهای ارزشمند دولت وفاق ملی مبنی بر ضرورت تعامل سازنده و موثر با رسانهها و بهره گیری از ظرفیت تبیینی و نظارتی اصحاب رسانه، چنان چه در حوزه وزارت آموزش و پرورش شکایت یا پیگرد قانونی نسبت به رسانهها و خبرگزاریهای داخلی وجود دارد، اعم از آن که در مرحله رسیدگی قرار داشته یا منجر به صدور رای شده باشد، با استفاده از ظرفیتهای قانونی مستند، اعلام رضایت و گذشت شود.»
اما با گذشت حدود یک هفته از دستور العمل بازپس گیری شکایات وزارت آموزش و پرورش از رسانه ها به نظر می رسد این دستورالعمل در حد حرف باقی مانده است .
به رغم صراحت و تاکید بر بازپس گیری شکایات در هر مرحله ای ولو این که منجر به صدور رای شده باشد ، اما دانشگاه فرهنگیان تاکنون نسبت به اعلام رضایت نسبت به شکوائیه دانشگاه که منجر به صدور رای و جریمه نقدی ۱۵ میلیونی تومانی بر علیه امیر اسماعیلی مدیر کانال تلگرامی انعکاس شده بنا ندارند نسبت به اجرایی نمودن دستور وزیر آموزش و پرورش اقدام نمایند .
« اسماعیلی » در گفت و گو با « صدای معلم » ضمن تایید صدور حکم جریمه نقدی به مبلغ ۱۵ میلیون تومان تحت عنوان نشر اکاذیب در دادگاه کیفری گفت تاکنون نه تنها از طرف دانشگاه اعلام رضایت نشده است ، بلکه پرونده دومی بر علیه اینجانب با هدف اجماع سازی توسط ۷ نفر از مدیران فعلی سازمان مرکزی دانشگاه تحت عنوان نشر اکاذیب شکل گرفته است که مراحل رسیدگی در دادگاه را طی می نماید .
پایان پیام/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
انتخاب معلم به عنوان یکی از ارکان اصلی نظام آموزشی، نقش تعیینکنندهای در کیفیت آموزش و پرورش و در نهایت آیندهی جامعه دارد. انتخاب معلم بر اساس معیارهای غیرحرفهای، چالشی جدی است که میتواند عواقب گستردهای برای نظام آموزشی به همراه داشته باشد.
برای بررسی جامعتر این موضوع، میتوان به چندین جنبهی کلیدی پرداخت:
1- تعریف معیارهای غیرحرفهای:
- معیارهای ایدئولوژیک: گزینش معلم بر اساس باورهای سیاسی، مذهبی یا اجتماعی خاص، بدون توجه به شایستگیهای حرفهای.
- معیارهای شخصی: انتخاب معلم بر اساس روابط شخصی، سفارش، یا پارتیبازی، به جای بررسی صلاحیتهای علمی و آموزشی.
- معیارهای ظاهری: توجه بیش از حد به ظاهر فیزیکی، سن، جنسیت یا قومیت، به جای تمرکز بر تواناییهای آموزشی.
2- عواقب گزینش معلم بر اساس معیارهای غیرحرفهای:
- کاهش کیفیت آموزش: معلمانی که به دلیل شایستگیهای حرفهای انتخاب نشدهاند، ممکن است نتوانند به خوبی دانشآموزان را آموزش دهند و به رشد آنها کمک کنند.
- تضعیف جایگاه معلم: وقتی معلمان بر اساس شایستگیهای حرفهای انتخاب نمیشوند، جایگاه اجتماعی و حرفهای آنها تضعیف میشود و انگیزهی آنها برای ارتقای کیفیت آموزش کاهش مییابد.
- ترویج بیعدالتی: گزینش معلم بر اساس معیارهای غیرحرفهای، به ایجاد بیعدالتی در نظام آموزشی منجر میشود و فرصتهای برابر را از دانشآموزان سلب میکند.
- ترویج فساد اداری: پارتیبازی و سفارش در انتخاب معلم، میتواند به فساد اداری دامن بزند و اعتماد عمومی به نظام آموزشی را کاهش دهد.
3- چالشهای موجود در فرایند گزینش معلم:
- فقدان معیارهای شفاف و عادلانه: نبود معیارهای دقیق و شفاف برای ارزیابی صلاحیتهای حرفهای معلمان.
- تأثیر عوامل سیاسی و اجتماعی: دخالت عوامل سیاسی و اجتماعی در فرایند گزینش معلم.
- نبود سیستم نظارتی موثر: نبود سیستم نظارتی قوی برای اطمینان از رعایت معیارهای حرفهای در گزینش معلم.
4- راهکارهای بهبود فرایند گزینش معلم:
- تدوین معیارهای شفاف و عادلانه: تدوین معیارهای دقیق و شفاف برای ارزیابی صلاحیتهای حرفهای معلمان، با تاکید بر دانش تخصصی، مهارتهای آموزشی، و تواناییهای ارتباطی.
- استقلال فرایند گزینش: ایجاد کمیتههای مستقل و تخصصی برای ارزیابی صلاحیتهای حرفهای داوطلبان.
- شفافسازی فرایند گزینش: انتشار نتایج آزمونها و مصاحبهها به صورت شفاف و عمومی.
- تقویت سیستم نظارتی: ایجاد سیستم نظارتی قوی برای ارزیابی عملکرد معلمان در طول خدمت.
- توجه به آموزش مداوم معلمان: فراهم کردن فرصتهای آموزش مداوم برای ارتقای سطح علمی و حرفهای معلمان.
در نهایت، انتخاب معلم باید بر اساس شایستگیهای حرفهای و تواناییهای آموزشی انجام شود. این امر نه تنها به بهبود کیفیت آموزش و پرورش کمک میکند، بلکه به ایجاد یک جامعهی دانشمحور و پیشرفته نیز منجر خواهد شد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در جامعه شناسی توسعه ، آموزش و پرورش به عنوان یکی از ارکان نهادی و زنان به عنوان نیمی از بافت جمعیتی جوامع کلیدداران توسعه پایدار و مبنای بالندگی کشورها محسوب میشوند. این گزاره تخصصی در مورد کشور ما وقتی مهمتر میشود که بدانیم بنا به آمارهای رسمی بیش از ۸۰ درصد زنان شاغل در حوزه آموزش و فرهنگ مشغول اند.
این گزاره هنگامی که در کنار این واقعیت قرار می گیرد که نیمی از مخاطبان نهاد آموزش و پرورش را معلمان و دانش آموزان زن تشکیل میدهند، اهمیتی دو چندان می یابد.
متاسفانه بنا به دلایل عدیدهای شرایط حال حاضر آموزش و پرورش در کشور ما به گونهای نیست که بتواند برآورنده این نقش مهم ملی و تاریخی باشد.
از آن جا که کاستیهای کمی و کیفی فراوانی گریبان این نهاد گرفته است شرط بقا و اثربخشی این نهاد فراگیر در سطح کلان توسعهای، ایجاب میکند که اصلاحاتی اساسی در آن صورت بگیرد.
در رویکردهای سیستمی ، بقای سازمان در گرو تعامل با عوامل بیرونی و درونی است.در این رویکرد، سازمان در تعامل با عوامل بیرونی سعی در انطباق پذیری با محیط دارد و برای تعامل با عوامل درونی سعی سازمان در وحدت بخشی، ایجاد انسجام و یکپارچگی داخلی است و این در حالیست که رویکردهای ساری و جاری بر ساختار نهاد آموزش و پرورش در چند ده سال گذشته در کشور ما بر رقابت و تبعیت متمرکز بوده است.
به عبارت دیگر تمام تصمیم سازیها و تصمیم گیری ها حول این دو مفهوم انجام گرفته است.
وقتی رابطه میان معلم با معلم، دانش آموز با دانش آموز، مدرسه با مدرسه، مدیر با مدیر، کلاس با کلاس حول محور رقابت مفهوم پردازی میشود ، همدلی و مراقبت و پرواداری به واسطه درگیر شدن نظام معرفتی حاکم بر ساختار آموزش و پرورش در میان دوگانه خود - دیگری قربانی میشود. مشارکت زنان در مدیریت های دولتی و علیالخصوص در آموزش و پرورش بیش از آنکه یک حق برای نیمی از اهالی آموزش و پرورش باشد، یک ضرورت برای دست یابی به توسعه و بهرهمندی از توان بالفعل و بالقوه آنها ماندی تر کردن وطن برای فرزندانش است.
وقتی رابطه میان ستاد با صف، مدیر با معلم، معلم با دانش آموز، مدرسه با خانه حول محور تبعیت تعریف میشود ؛ انطباق پذیری مفاهمه، گفت و گو، پذیرش دیگری و احترام به بودن او نابود میشود.
ای کاش نظام معرفتی مبتنی بر رقابت و تبعیت که فرزندان ایران را میآموزد و میپروراند به دوره ۱۲ ساله آموزش رسمی محدود میشد. ناگفته پیدا است آنچه که امروز به شکل نابه سامانیهایی از قبیل سوء مصرف مواد، آسیبهای اجتماعی، خشونت فقر و نابرابری، ترویج سبک زندگی خودمدارانه مصرفگرا ،کاهش تعلق خاطر به ارزشهای میهنی و دینی و فرهنگی در میان نسلهای جدید جامعه نمود یافته است، در ادامه آن محتوایی است که ما در مدرسهها و کلاسها به دانش آموزان آموختهایم.
تبعیت و رقابت دال های گفتمانی هستند که بر مدلولهایی چون مثبت گرایی ، به دست آوردن پول بیشتر و بیشتر ...و بیتوجهی به دیگران تاکید دارد. در این گفتمان برنده کسی است که موفقیتهای پیاپی، رتبه های تک رقمی و ترازهای بالا کسب می کند.... شاگرد اول میشود و ۲۰های پرتکرار میگیرد. در این گفتمان باید به هر قیمتی از رقیب پیش افتاد. هزینه سرسام آور مدارس غیردولتی، کلاسها و کتابهای کنکور، طبقاتی شدن آموزش و پرورش و از بین رفتن عدالت آموزشی و نهایتاً عقب افتادگی در مسیر توسعه پایدار وطن، آن هزینه گزافی است که جامعه به جهت حاکمیت این گفتمان بر نهاد تعلیم و تربیت در ایران پرداخته است.
به زعم ما ، پادزهر این گفتمان برتریطلبانه زهرآگین، گفتمانی است که از نگاه مادرانه به آموزش و پرورش نشئت میگیرد.گفتمانی که همکاری و همدلی انسانها، حفظ محیط زیست، اولویت داشتن کیفیت زندگی بر کمیت آن و اعتقاد به اینکه « کوچک زیبا است » در آن ارزش محسوب میشود.
در این گفتمان اصل بردن دیگری به اصل همدلی با دیگری تبدیل میشود و و مراقبت و پرواداری جای رقابت و تبعیت را میگیرد.
هیچ شکی نیست که جابه جایی پارادایمها در سازمانها و جایگزینی گفتمانها با پاد گفتمانهایشان کاری بس سخت، زمان بر و پرچالش است.
اما به نظر میرسد با توجه به منابع در دسترس و شرایط موجود در ساختار آموزش و پرورش سهل ترین گام در این مسیر مهیا کردن بیش از پیش بستر فرهنگی و اداری مدیریت معلمان زن در سطح مدیریت های ستادی و مشارکت دادن بیشتر انها در سیاست گذاری های کلان این حوزه است.هر چند که مادرانگی امری فراتر از جنسیت است و نوعی گفتمان برای اندیشیدن و عمل کردن انسان ها محسوب می شود ولی مدیران زن توانمند و متعهد به واسطه زن بودن می توانند قرابت بیشتری با سبک مدیریت مادرانه داشته باشند.
نگاه جنسیت زده حاکم بر آموزش و پرورش به جهت تغلب کلیشه های فرهنگی جنسیت زده، معلمان زن را از حق مسلم شان در قرار گرفتن در رده های مدیریتی ستادی در وزارتخانه و استان ها و مناطق محروم کرده است. در حالی که مدیریت زنان در آموزش و پرورش از مباحث اثربخش و مهم در وضعیت توسعه یافتگی کشورهاست.
مشارکت زنان در مدیریت های دولتی و علیالخصوص در آموزش و پرورش بیش از آنکه یک حق برای نیمی از اهالی آموزش و پرورش باشد، یک ضرورت برای دست یابی به توسعه و بهرهمندی از توان بالفعل و بالقوه آنها ماندی تر کردن وطن برای فرزندانش است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
با وجود تاکید وزیر آموزش و پرورش در اجلاس مشترک شورای معاونان و مدیران کل استانها که گفته بود استعفا، عزل، جابهجایی و بازنشستگی تا پایان آبان در تمام مناطق کشور ممنوع است اما منطق مدیریتی و توجه به مصالح آموزش و پرورش موجب شد تا نخستین تغییرات در ستاد وزارت آموزش و پرورش در مورد معاونت آموزش ابتدایی و نیز مدیر کل دفتر وزارتی شکل بگیرد .
اگر چه دومین انتصاب کاظمی در حوزه ی تعیین مدیر کل دفتر وزارتی با ایده آل و حتی منطق مدیریتی ممکن است انطباق نداشته و رضایت افکار عمومی را جلب نکند اما انتظار می رود وزیر آموزش و پرورش دولت پزشکیان در مورد سه جایگاه مهم در ستاد وسواس داشته و مدیرترین ، مقبول ترین ، باسواد ترین و تحول گراترین فرد را در این مناصب به کار گیرد : رسانه ی « صدای معلم » همان گونه که از مشی دولت سیزدهم انتظار می رفت در فهرست سیاه ( Black List ) قرار گرفته و از حضور در نشست های خبری محروم شد .
1- روابط عمومی
2- حراست
3- گزینش
در واقع این جایگاه مهم و راهبردی اگر به صورت علمی و کارشناسی به معنای واقعی کلمه مدیریت نشوند چه بسا پاشنه آشیل وزیر آموزش و پرورش و در دراز مدت رئیس جمهور خواهند شد .
تجربه ی دولت سیزدهم در این زمینه خود گویای همه چیز است .
در حوزه ی عملکردی روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در دولت سیزدهم آوردن یک فرد آن هم خارج از مجموعه تعلیم و تربیت بزرگ ترین توهین به خانواده و جامعه ی بزرگ فرهنگیان کشور بود .
اگر واقعا در خانواده بیش از 1000 نفری روابط عمومی در سراسر مناطق ایران حتی یک نفر شایسته تصدی این مقام مردمی نباشد چه توجیهی برای ادامه کار روابط عمومی ها وجود دارد ؟
این مساله بارها و بارها در دولت سیزدهم توسط « این رسانه مستقل در حوزه ی عمومی آموزش ایران » بیان شد اما وزیر آموزش و پرورش پیشین گوش شنوایی برای شنیدن نداشت و جالب آن که ترجیح داد پس از خروج در جایی خارج از آموزش و پرورش به کار خویش ادامه دهد .
مجموعه شواهد و اخبار نشان می دهند که بدترین وضعیت عملکردی برای روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در دولت سیزدهم رقم خورد .
« صدای معلم » در آخرین گزارش خود با عنوان : « « برای " غیر باج نیوزها " چه کرده اید ؟! » جناب صداقت .... آموزش و پرورش شهرداری نیست ! این جا باید پاسخ گو باشید ! نوشت : ( این جا )
« نخستین پرسش « صدای معلم » از رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش آن است که اسامی این شبه رسانه ها و به قول خودش « باج نیوز » را به افکار عمومی اطلاع رسانی نماید .
«حوزه ی عمومی » به صورت دقیق و مستند می خواهد بداند چه کسانی تحت لوای رسانه اقدام به باج گیری از مدیران در حوزه های مالی و مدیریتی هستند ؟
آقای صداقت از کدام « عزم » و از کدام « امکان » سخن می گوید ؟
ایشان توضیح دهد در حدود یک سالی که از انتصابش گذشته چه عملکردی داشته است ؟
آیا وضعیت پاسخ گویی در آموزش و پرورش نسبت به گذشته « بهتر » شده است ؟
آیا از میزان « نارضایتی فراگیر معلمان » کاسته شده است ؟
پیش تر ساز و کاری با عنوان « استودیو الفبا » طراحی و اجرا شده بود که مسئولان ستادی و اداری در این فضا آماده شده و به پرسش های خبرنگاران حاضر پاسخ می دادند .
در پرتال وزارت آموزش و پرورش به بهانه طراحی سایت جدید ؛ ستون « پاسخ به رسانه ها » حذف گردید .
نشست های رسانه ای در دولت سیزدهم کم رنگ شده و در صورت تشکیل فقط « رسانه های هم سو » امکان شرکت و طرح پرسش دارند .
این ها همه در مدیریت مشعشع وزارت آموزش و پرورش دولت سیزدهم انجام شده است ... »
در کنار همه این ها ؛ رسانه ی « صدای معلم » همان گونه که از مشی دولت سیزدهم انتظار می رفت در فهرست سیاه ( Black List ) قرار گرفته و از حضور در نشست های خبری محروم شد .
از علیرضا کاظمی انتظار می رود برای انتصاب افراد در چنین مناصب مهم و راهبردی با مرور دقیق پیشینه و سوابق و نیز قضاوت حوزه ی عمومی در آینده در نهایت مدیری را برای حوزه برگزیند که « رسانه » را به عنوان « رکن دموکراسی » قبول داشته و به آن پای بند باشد .
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
فرض كنيم وزيران و مسئولان آموزش و پرورش چهل سال گذشته و جمعي از صاحب نظران تعليم و تربيت، چالش هاي آموزش و پرورش را شناسايي و براي ايجاد تحول در آموزش و پرورش، راهكارهايي را تدوين كرده و به وزير آموزش و پرورش ارائه داده اند. وزير هم آنها را مناسب دانسته و در نظر دارد پيشنهادهاي صاحب نظران را به مرحله اجرا درآورد. تعدادي از پيشنهادها را هم در ابتداي دوران وزارتش به عنوان وعده هاي خود انتخاب كرده و قول اجراي آنها را به فرهنگيان و مردم مي دهد. متأسفانه حوزه ستادي آموزش و پرورش، بسيار عريض و طويل، لَخت و سنگين است و از عهده اين كار به آساني برنمي آيد و شايد تهيه اسناد مورد نياز سال ها به طول انجامد.
وزير در اجراي برنامه هاي خود با چه موانعي روبه رو خواهد شد و چگونه مي تواند بر آنها فائق آيد؟
مي دانيم تا زماني كه اين پيشنهادها روي كاغذ هستند ، تحولي صورت نمي گيرد. وزير بايد اول آنها را به صورت شيوه نامه ها، آئين نامه ها، اساسنامه ها، لايحه ها و ... درآورد و در مراجع ذيربط به تصويب برساند تا بتواند مقدمات اجراي آنها را فراهم سازد.
وزير آموزش و پرورش براي انجام اين كار، نياز به حوزه ستادي كوچک ،چابک ، هوشمند با نيروهاي انساني قوي و توانا دارد كه در حال حاضر از آن بي بهره است.
متأسفانه حوزه ستادي آموزش و پرورش، بسيار عريض و طويل، لَخت و سنگين است و از عهده اين كار به آساني برنمي آيد و شايد تهيه اسناد مورد نياز سال ها به طول انجامد.
در تشكيلات فعلي حوزه ستادي، براي هر كار جزئي يك مدير كلي وجود دارد. با درنظر گرفتن سازمان هاي وابسته، با بيش از 2 هزار پرسنل در حوزه ستادي، حدود 10 معاون وزير و رئيس سازمان، بيش از 100 مديركل معاون مديركل با ديدگاه هايي گاه متناقض! در حوزه ستادي مشغول هستند. اين را مقايسه كنيد با بسياري از كشورها كه تنها يك مديركل در حوزه ستادي دارند...!
در ستاد عريض و طويلي مانند آموزش و پرورش که هر واحد براي انجام كار خود به واحدهاي بسياري وابسته است، كارها به كندي پيش مي روند و هر واحدي مي تواند عدم موفقيت خود را به گردن واحدهاي ديگري بيندازد كه خدمات مورد نياز را به موقع در اختيار آن واحد قرار نداده است. در چنين تشكيلاتي مديران به مرور محافظه كار مي شوند و كار نكردن موجب استمرار مديريت آنها مي شود و نه كار كردن و برنامه داشتن براي تحول! چون براي كار نو و خلاقانه و ايجاد تحول مدير بايد با خيلي از واحدهاي ديگر هماهنگ كند. مثل اين است كه به پاي وزير پنجاه زنجير بسته باشند ؛ اگر همه را پاره كند مي تواند حركت كند ولي حتي اگر يكي از آنها را نتواند پاره كند، يعي اگر با يكي از واحدها نتواند هماهنگ كند، شكست او دور از انتظار نيست.
از سوي ديگر، نيروهاي ستاد معمولاً از ميان معلمان و مديران مدارس انتخاب مي شوند. اينكه بخشي از نيروهاي ستاد سابقه معلمي داشته باشند خوب است اما كار ستاد معلمي نيست. كار ستاد سياست گذاري و برنامه ريزي هاي كلان و ... است كه نياز به تخصص هاي ديگر دارد كه يا بايد با استخدام مستقيم انجام گيرد و يا به نيروهاي موجود آموزش هاي لازم داده شود.
اشغال پست هاي ستادي توسط معلمان بدون آموزش هاي لازم، ستاد را از وظيفه اصلي خود خارج مي كند و وقت ستاد به اموري صرف مي شود كه وظيفه معلمان و مديران مدارس است. به عبارت ديگر، اختيارات معلمان و مديران مدارس، توسط معلمان و مديراني كه در ستاد فعاليت مي كنند ناخودآگاه سلب مي شود و ستاد خود به مانعي براي ايجاد تحول در مدارس تبديل مي شود.
از سوي ديگر تجربه نشان مي دهد، اشغال پست هاي سياست گذاري و برنامه ريزي هاي كلان توسط معلمان، ممكن است به گسترش كمّي آموزش به بهاي پايين آمدن كيفيت آن بينجامد و منزلت معلمي تنزل يابد.
معلمان معمولاً ارتقاي كيفي آموزش را در مواردي مانند پايين آوردن تراكم كلاسي مي بينند در حالي كه پايين آوردن تراكم كلاسي به معناي افزايش تعداد معلمان مورد نياز است؛ كه اگر دستگاه هاي تربيت معلم قادر به تأمين آن نباشند يا منابع لازم براي آن فراهم نشود موجب استخدام افراد غيرحرفه اي در شغل معلمي و نيز ناتواني دولت براي تأمين حقوق مناسب براي معلمان خواهد شد كه نتيجة آن افت منزلت اجتماعي معلم خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه تشکل ها/
بازنشستگی اجباری برای علی پورسلیمان مدیر صدای معلم در دولت سیزدهم بازتاب وسیعی داشت و واکنش های فراوانی را در میان فرهنگیان ، تشکل ها و رسانه ها برانگیخت .
وزیر آموزش و پرورش دولت مسعود پزشکیان در دستوری خواهان لغو فوری این تصمیم و بازگشت مدیر صدای معلم به مدرسه شد .
در این راستا ، « حزب صدای فرهنگیان ایران » در پیامی ضمن تبریک به مدیر صدای معلم خواهان رسیدگی به وضعیت معلمانی شده است که در دولت سیزدهم آسیب های مختلفی را به جهت « مطالبه گری » متحمل شدند .
بستر و زمینه های موجود در کشور های جهان، مدیریت های مطلوب کلانی را می طلبد که با نگاه عمیق و همه جانبه به کلیت و ریز جزئیات توجه کند.
بدیهی است آن مدیریتی شایسته و توانمند خواهد بود که اولا اصل موضوع را در جهت شایسته ای هدایت کند و دوما جلوگیری دقیق و هدف مند از بین رفتن ریز جزئیات را مدنظر قرار دهد.
موضوع جامعه دانشجو معلمان پسر و دختر این مرز و بوم که پس از فراز و نشیب های متعدد و مکرر با عناوین: کنکور، مصاحبه، تحقیقات و .....به دانشگاه فرهنگیان رسیده اند ؛ یکی از همان بستر هایی می باشد که متاسفانه مورد غفلت مسئولین امر واقع شده است.
کلمه دانشجو به تنهایی در مفهوم معنایی و عملیاتی خود بسیار سنگین و مهم است.
حال زمانی که این کلمه دانشجو ترکیب با کلمه سنگین تر و مهم تری به نام معلم شد، دیگر کوتاهی ها و بی توجهی ها به دور از باور عقلانی و منطقی است.
دانشجو معلم یعنی انسانی که با موازات وظایف دانشجویی خود اعم از تحصیل و تحقیق، وظیفه سنگین تری را با عنوان معلمی بر دوش خود می کشد که بدان معناست که علاوه بر تحصیل و تحقیق، درونی سازی علم نه تنها برای خود بلکه برای آموزش با استفاده از فنون و روش های مختلف به دانش آموزان را نیز متعهد شده است.
به فرض مثال عینی، اگر دانشجویی در وظایف تحصیلی خود کوتاهی کند، صدمه و خسارت آن کوتاهی اولا به خود او وارد خواهد شد و سپس به جامعه هدفی که در شغل آینده خود با آنها سروکار دارد.
اما اگر دانشجو معلمی در وظایف تحصیلی خود کوتاهی کند،نه تنها خود او بلکه نظام آموزش و پرورش یک کشور دچار مشکلات عمده ای خواهد شد که ممکن است سالیان متمادی این مشکلات گریبان گیر وزارت مظلوم آموزش و پرورش باشد و رهایش نکند.
اما دلیل آن است که دانشجو معلمان مشکلاتی را در فضای دانشگاهی خود متحمل می شوند که با هر بار پیگیری و درخواست از مسولان هیچ جواب قانع کننده و منطقی را دریافت نمی کنند.
این مشکلات است که فشار روانی و اقتصادی را بر دانشجو معلمان تحمیل می سازد و بدون برطرف کردن این مشکلات فضای مطلوب علمی و روانی به دست نمی آید.
مشکلاتی از قبیل :
1- کسورات دانشگاهی که متاسفانه بیشتر از نصف حقوق دانشجو معلمان را از آنها می گیرد در حالی که حقوق دانشجو معلمان حداقل حقوق در بودجه سالیانه تعیین می شود.با این وجود عملا دانشجو نمی تواند به صورتی مخارج شخصی خود را از این حقوق برطرف کند. (فراگیری مهارت های مختلف و هزینه های شرکت در کارگاه های آموزشی و تربیتی به جای خود!)
2- مشکلات موجود در فضاهای آموزشی، صنفی و رفاهی دانشجو معلمان
(وجود اتاق هایی که ۱۲ و حتی ۱۸ نفر درون آن هستند اصلا موضوع جالبی نیست و شواهد متعددی در این رابطه در کل کشور وجود دارد.)
3- عدم برخورداری از تسهیلات و شرایط
(دانشجو معلمان به فرض آن که حقوق کاملی دریافت کنند، رویدادهایی همچون ازدواج شان را با شرایط بسیار سختی دنبال می کنند و همین مشکل در مولفه های مهم کشور تاثیر به سزایی ایفا می کند.در صورتی که نگرش می باید به نحوی باشد که قانون ازدواج و جوانی جمعیت برای این قشر محترم نادیده گرفته نشود.)
4 - عدم وجود شبکه و کار گروه متخصص جهت انگیزه سازی و تشویق دانشجو معلمان به تحقیقات و پژوهش های علمی مرتبط با حوزه های آموزش و پرورش
و دیگر مسائلی که در بعضی از استان ها مشاهده می شود و انتظار از دولت محترم، وزیر جدید آموزش و پرورش و مسئولان محترم ذی ربط است که به جد به دنبال برطرف سازی این مشکلات و دغدغه ها باشند و این گونه نباشد که نظام آموزش و پرورش، کارمندان، کادر تربیتی و معلمان محترم آن از ضعیف ترین اقشار جامعه شوند که خود این موضوع در جریان امر آموزش و تربیت دانش آموزان تاثیر به سزایی دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در آستانه بازگشایی مدارس، شاهد اعتراضات گسترده اهالی مظلوم محمدشهر کرج در قالب تحصن، راهپیمایی،نامهنگاری و سایر روشهای مسالمت آمیز به خاطر پلمب شدن مدارس میثم تمار و پرورش محمدشهر کرج و بلاتکلیفی ۲۴۰۰ دانش آموز بیپناه در کوچه پس کوچههای ناتوانی و بیتفاوتی مدیرکل آموزش و پرورش البرز هستیم.
به قول یکی از زعمای دستگاه تعلیم و تربیت استان، اسبی که علی آقا حجرگشت برای مدیرکل آتی زین کرده همه چیز تمام ( کر و کور و چلاق) بوده و از دستگاه آموزش و پرورشی که تحویل آیندگان خواهد داد تنها... و... به جای مانده است نه آموزشی در کار است و نه پرورشی.
شوربخت آن کسی که چنین زمین سوخته لمیزرعی را به ارث خواهد برد.
چرایی پلمپ شدن مدارس ؟
در گزارشات تهیه شده رضا قاسمپور (خبرنگار صدای معلم) در سالهای ۴۰۰ و ۴۰۱ میخوانیم:
« فلاح نژاد مدیر آموزش و پرورش اسبق در مصاحبه خود میگوید:
ورثه حکم تخریب ۲ مدرسه ابتدایی میثم تمار و پرورش را در محمد شهر کرج گرفتند اما اجرای حکم با دستور دادستان یک سال به تاخیر افتاد.
در مدارس ابتدایی میثم تمار و پرورش واقع در خیابان گلستانک محمد شهر کرج ۲ هزار و ۴۰۰ دانش آموز تحصیل می کند که یک هزار و ۲۰۰ نفر آن دانش آموز دختر و مابقی پسر است.
ماجرا از این قرار است که ۴۰ سال قبل ۲ هزار متر زمین به آموزش و پرورش به صورت دست نویس از سوی پیرمردی نیک اندیش اهدا شده است. ساختمان مدرسه نیز با قلک های دانش آموزان و کمک های مردم ساخته شد اما ورثه بعد از ۳۵ سال اقدام به شکایت علیه آموزش و پرورش به منظور بازپس گیری زمین کردند.
باوجود نشست های مختلف با وراث مبنی بر نیاز فضای آموزشی در محل سکونت دانش آموزان و همچنین کمبود فضای آموزشی در محمد شهر و سایر مناطق پرجمعیت حوزه آموزش و پرورش ناحیه سه کرج متاسفانه ۲ نفر از وراث اقدام به پیگیری شکایت خود کردند و در نهایت حکم تخریب صادر شده است.
این در حالیست که خارج شدن حتی یک مدرسه از چرخه آموزشی با توجه به کمبود فضای آموزشی که وجود دارد، چالشی جدی برای محمد شهر محسوب می شود.
مدیر آموزش و پرورش ناحیه سه کرج میافزاید: وراث تاکنون بارها با نیروی انتظامی برای اجرای حکم به ۲ مدرسه میثم تمار و پرورش مراجعه کرده اند.
وی تاکید میکند: اکنون ورثه حکم دادگاه مبنی بر قلع و قم و خلع ید مدرسه را در دست دارند که با طرح موضوع در شورای تامین و با دستور دادستان یک سال مهلت گرفته شد و...
پدرخواندهها و انتخاب مدیرکل آموزش و پرورش
متاسفانه پس از دو سال و نیم از انتشار ملی گزارش مذکور و اعتراضات گسترده و مستمر مردمی، حجرگشت مدیرکل آموزش و پرورش استان البرز نتوانسته قدمی عملی در جهت حل و فصل مشکل بردارد علاوه بر آن مکانهای دیگری نیز همچون باشگاه پیشکسوتان، استخر دانش و...را نیز به باد فنا داده است.
خداوند بر گناهان فرصتطلبان و دلالان سیاسی که بندهخدا علی آقا حجرگشت را از پستوی یک مدرسه متروکه شبانه بیرون کشیده و به عنوان مدیرکل یک استان چالشی چهار میلیونی به دستگاه تعلیم و تربیت البرز تحمیل کردند قلم عفو کشد ؛ با این انتخاب زوار در رفته عملا دستگاه تعلیم و تربیت استان به عصر حجر پرتاب گردید.
متاسفانه شاهد نارضایتی فزآینده ذینفعان آموزش و پرورش (دانش آموزان، خانوادهها و همکاران صف و ستاد) در سه سال و اندی از مدیریت قهوه خانهای هستیم.
مطلب قابل تامل آن است که با پیروزی دکتر پزشکیان همچنان برخی از دلالان سیاسی و پدرخواندهها از طیفهای مختلف در حال انتخاب مدیرکل جدید نه بر اساس اصول علمی و صلاحدید جامعه ۵۰ هزار نفری فرهنگیان البرز، بلکه بر اساس منفعتطلبی، انحصارطلبی و ارادتمحوری در کلونیهای اشباح هستند.
حداقل کسانی که دخیل در معرفی و انتصاب حجرگشت بودند برای جبران اشتباه خود و اینکه بیش از این اعتبار خود را در بین فرهنگیان استان از دست ندهند بهتر است ضمن عذرخواهی از جامعه فهیم فرهنگیان، دست از پدرخواندگی آموزش و پرورش استان البرز بردارند و کار انتخاب را به اهلش بسپارند.
انفجار ابلهها در عصر هوش مصنوعی
بزرگان اندیشه معتقدند که در مثل مناقشه نیست و در درک و تفهیم بهتر موضوع مدرسان است.
استیو جابز مینویسد:
مدیران درجه یک، کسانی را استخدام میکنند که از خودشان بهتر و تواناتر هستند، اما افراد درجه دو و پائین تر با نگرانی از دست دادن جایگاه خود، افرادی از خود پایین تر را استخدام می کنند و همین طور نفرات رده های پایین تر و ... (چون مسلما آنها هم نفرات درجه یک نیستند) .
لذا پس از مدتی با موجی فراگیر از نفرات ضعیف و ناتوان در ساختار سازمان مواجه می شوید که معدود افراد توانمند را نیز فلج می کند .
و استیو جابز به این پدیده « انفجار ابلهها » میگوید.
***
راهپیمایی اولیا و دانش آموزان محمدشهری به دلیل پلمب شدن مدرسه :
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید