« سقراط هنگامی که به اتهامِ فاسد کردنِ جوانان به محاکمه کشیده میشود، در دفاع از خویش در دادگاه خطاب به آتنیان میگوید:
شما مردمِ این شهر مانند اسبِ تنبلی هستید که احتیاج دارید برای این که به راه بیفتید خرمگسی گاهی به شما نیش بزند و من همچون آن خرمگس بودهام که نیشَکی میزدهام و شما را به اندیشه وامیداشتهام و اکنون اگر مرا بکُشید، دیگری را مثل من نخواهید یافت.
برایان مگی
پاورقی کتاب: فلاسفه بزرگ
***
باز مناسبتی شد . باز نمایش و تکرارهای بی حاصل بدون آن که برنامه ای در کار باشد ، معنا درمانی ( 1 ) و مفهوم سازی شود و سپس گامی به سوی تحولات عمیق و پایدار برداشته شود .
هفته سلامت از یکم به مدت یک هفته .
مثل بقیه مناسبت ها ، شعاری درست می کنند و روز شماری .
این ها هم بیشتر برای این است که گزارش عملکردی بنویسند که بگویند آی ایها الناس ! ما بیکار نیستیم و در حال کار و تلاش .
اما نتیجه ی همه این ها شده است :
چاقی نیمی از دانش آموزان تهرانی .
فردی که در « سن رشد » قرار دارد دچار اضافه وزن می شود آن هم در یک جامعه آماری وسیع .
این یک تراژدی بی مزه است و خورنده .
البته « شهرداری تهران » که کارنامه و عملکردش در این مدت شده قطع درختان گاه و بیگاه و در نقاط مختلف شهر ، جمع کردن ضربتی دوچرخه ها و ایستگاه های بیدود ، جمع کردن لاین های ویژه ی دوچرخه سواری و البته ساختن بزرگراه ها آن هم در شهری که از شدت تراکم در مرحله « انفجار » قرار دارد .
یکی نمی پرسد « مهر » که دوباره آغاز شد و آلودگی هوا جان و روح انسان ها را در منگنه و تراشیدن قرار داد ؛ کاری کرده اید و یا آن که بر اساس « غریزه و عادت » نخستین اقدامی که به ذهن های بسیط و تکامل نیافته خواهد رسید ؛ همان تعطیل کردن مدارس خواهد بود و پُز دادن شیفت آن به آموزش غیرحضوری ؟ البته « شهرداری تهران » که کارنامه و عملکردش در این مدت شده قطع درختان گاه و بیگاه و در نقاط مختلف شهر ، جمع کردن ضربتی دوچرخه ها و ایستگاه های بیدود ، جمع کردن لاین های ویژه ی دوچرخه سواری و البته ساختن بزرگراه ها آن هم در شهری که از شدت تراکم در مرحله « انفجار » قرار دارد .
و این دور باطل و تسلسل کشنده دائما تکرار می شود .
حال سخنان و اقدامات این نهاد ظاهرا غیردولتی را از زبان مدیر کل سلامتش بخوانید : ( این جا )
« به گزارش همشهری آنلاین، حمید صاحب مدیرکل سلامت شهرداری تهران در نشست خبری امروز در تشریح برنامههای هفته سلامت شهرداری تهران با بیان اینکه در ادوار گذشته موضوعاتی همچون آموزش شهروندی، توجه به سلامت و غیره شهروندان امری فانتزی در شهرداریها شناخته میشد، اظهار کرد: اما در این دوره مدیریت شهری توسعه فرهنگ سلامت در میان شهروندان را به عنوان یکی از مهمترین اولویتهای اجتماعی در دستور کار قرار دادیم؛ به گونهای که امروز نقش موثری در توسعه فرهنگ سلامت ایفا میکنیم و نقش ۷۵ درصدی را در آموزش فرهنگ سلامت داریم.
وی با بیان اینکه تلاش میکنیم که با کمک سراهای محلات، سازمانهای مردم نهاد و گروههای جهادی، مردم را به سمت ترویج زندگی سلامت محور سوق دهیم، اظهار کرد: هفته سلامت را با شعار « حال خوب، ساختنی است»، کار خود را از امروز با نواختن زنگ سلامت در مدارس منتخب تهران آغاز کرده و در نظر داریم در هفته سلامت به شهروندان تهرانی یادآوری کنیم که در راستای تحول و ایجاد حال خوبشان باید گامهای موثری بردارند. این ها حرف ها در حالی بیان می شوند که هنوز خبری از « اجرای قانون هوای پاک » نیست .
صاحب با بیان اینکه در نمایشگاه سلامتشهر موضوعاتی همچون سلامت، بهداشت و درمان، بهداشت زنان و مادران و غیره دنبال خواهد شد، گفت: همچنین برای اولینبار در هفته سلامت در ۱۲۳ ناحیه شهر تهران ایستگاههای سلامت برپا خواهد شد که این ایستگاهها در مکانهای پرتردد در نواحی مستقر شده و به ارائه خدمات به شهروندان میپردازند.
مدیرکل سلامت شهرداری تهران با اشاره به اکران طرحهای «حال خوب ساختنی است» در فضاهای شهری همچون ایستگاههای اتوبوس و مترو، میادین میوه و ترهبار، تلویزیونهای شهری، فضای شهری و غیره اکران خواهد شد، تصریح کرد: همچنین با همکاری انجمن معلولان دورهمی ۴۰۰۰ معلول و خانوادههایشان را در این هفته خواهیم داشت چرا که معلولان به دلیل محدودیتهایی که دارند عمدتا امکان تردد در بیرون از خانه برای آنها به سختی مهیا میشود و در نظر داریم در این دورهمی بزرگ ۴۰۰۰ نفره شرایطی را فراهم کنیم تا شهروندان دارای معلولیت بتوانند در کنار یکدیگر ساعات خوشی را داشته باشند.
وی همچنین از برگزاری مسابقه «مثبت ۱۰۰ گرم» خبر داد و گفت: سال گذشته مسابقه «مثبت ۱۰۰ کیلوگرم» را برای افراد دارای وزن بیش از ۱۰۰ کیلوگرم اجرا کردیم که به شدت مورد استقبال قرار گرفت و امسال سعی داریم با توجه به مضرات اضافه وزن و چاقی، مسابقه «مثبت ۱۰۰ گرم» را در شهر تهران را اجرایی کنیم به گونهای که همه شهروندانی که دارای اضافه وزن حتی ۱۰۰ گرم نیز هستند میتوانند در این مسابقه شرکت کنند و با یکدیگر برای کاهش وزن به رقابت بپردازند.
وی با بیان اینکه بررسیها نشان داده که ۴۸ درصد دانش آموزان تهرانی دارای اضافه وزن هستند که این درصد بسیار درست است و این کودکان در معرض بیماریهایی همچون دیابت، فشار خون و غیره قرار دارند، ادامه داد: در نظر داریم مسابقه کاهش وزن را نیز به سطح مدارس برسانیم و دانش آموزان را وارد این رقابت کنیم تا برحسب وزنی که کم میکنند جایزه دریافت کنند.
مدیرکل سلامت شهرداری تهران با تاکید بر اینکه این طرح در ابتدا در مدارسی که طرح آرمان در آن اجرا میشود که حدود ۶۰۰ مدرسه خواهند بود اجرایی شده و بعد از آن میتوان این طرح را در سایر مدارس اجرایی کرد، اظهار کرد: در پنجشنبه هفته جاری مراسم یاد بود مدافعان سلامت در قطعه ۵۰ بهشت زهرا (س) با حضور خانوادههایشان برگزار خواهد شد » .
این ها حرف ها در حالی بیان می شوند که هنوز خبری از « اجرای قانون هوای پاک » نیست .
آیا مسئولان دلسوز و خدوم نمی دانند که پیش شرط همه این کارها و اقدامات داشتن « هوای پاک » است .
البته این منحصر به آلودگی هوا نیست و چه بسا انواع آلودگی های دیگر مانند آلودگی نوری، آشغال پراکنی، آلودگی صوتی، آلودگی خاک، آلودگی گرمایی، آلودگی بصری، آلودگی آب....سلامت روانی شهروندان را در معرض خطر جدی قرار داده اند بدون آن که مقامی و یا مدیری نسبت به این موارد « حساسیت » داشته و آن را تا مرحله نتیجه مورد پی گیری قرار دهد .
البته مطابق معمول و در جهت بازشناسی اهمیت موضوعات ، زنگ مدارس هم در این مورد نواخته خواهد شد اما کسی نمی پرسد که آیا در همین مدارسی که نیمی از دانش آموزانش دچار چاقی هستند ؛ ورزش صبحگاهی برگزار می شود ؟ آیا این قانون قدیمی نیست ؟
آیا زنگ ورزش واقعا زنگ ورزش است ؟
کاش مسئولان شهرداری و وزارت آموزش و پرورش آمار دقیقی می دادند که چند درصد از دانش آموزان از طریق دوچرخه ، وسائل حمل و نقل عمومی و یا به صورت پیاده هر روز راهی مدرسه می شوند ؟
وقتی دانش آموزان توسط والدین به تصور دلسوزی با اتومبیل و یا سرویس مدرسه درست تا درب مدرسه مشایعت می شوند و به همین صورت به خانه باز می گردند انتظار این که نیمی از دانش آموزان شکم های برافراخته داشته باشند و قادر به تحرک موثر نباشند ؛ خیلی نباید تعجب برانگیز و یا جدید باشد .
باید به این واقعیت تلخ اعتراف کرد که « تنبلی » به صورت یک عادت و روحیه فراگیر در جامعه ایرانی ریشه دوانیده است .
این ها قرار است آینده کشور پهناوری چون « ایران » را در دست گیرند و آن را هدایت کنند ؟
البته سلامت مهم دیگر که خیلی به چشم نمی آید و غیرت و حساسیت کسی را تحریک نمی کند ؛ همان « سلامت روانی » مردم و به ویژه دانش آموزان است .
در گزارشی که اخیرا « صدای معلم » با عنوان « وزارت آموزش و پرورش در دولت سیزدهم برای بهداشت دانش آموزان به ویژه برای سلامت روان چه کار کرده است ؟ » به موضوع بسیار مهمی اشاره شده بود : ( این جا )
« از ۱۳ میلیون دانش آموز در سراسر کشور، پنج میلیون دانش آموز از نظر سلامت روانی مشکل دارند » .
رضامراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم در پیامی که به مناسبت « هفته سلامت » صادر کرده چنین می نویسد : ( این جا )
« هفته سلامت که همه ساله با هدف ارتقای آگاهی و ترویج فرهنگ سلامت برگزار میگردد در سال ۱۴۰۳ با شعار محوری « سلامت خانواده و مردمی سازی سلامت» به منظور حساس نمودن جامعه نسبت به مشارکت خانوادهها در مردمی سازی سلامت، فرصت مغتنمی است تا در مدرسه به عنوان دریچه خدمات اجتماعی با نگاهی ویژه به ظرفیتها، دستاوردها و انتظارات موجود برای پاسخ گویی منطقی و شایسته در جهت پیشگیری از بیماریها در قالب برنامه های منسجم همراه با مشارکت در مسیر تحقق سلامت دانش آموزان عزیز گام برداریم .
مدرسه به عنوان نقطه اتکای دولت و ملت در پیشرفت همه جانبه و خط مقدم ارتباط با خانوادهها، میتواند گام مؤثری در نهادینه سازی آموزههای بهداشتی و ارتقای سلامت جامعه بردارد و دانش آموزان هم میتوانند به عنوان سفیر سلامت برای خود، همسالان و خانواده خود در ارتقای سواد سلامت و بهداشت عمومی نقش آفرین باشند » .
امیدوارم این مردمی سازی سلامت هم مثل ملاقات های مردمی آقای وزیر نباشد اما پرسشی که مطرح می شود آن است که آقای صحرایی از « کدام مدرسه » سخن می گوید ؟
مدرسه ای که بسیاری از آنان نه مربی بهداشت دارند و نه حتی مشاور متخصص .
در کنار همه مواردی که در بالا اشاره شد ؛ پرسش مهم این است که قرار است این حساس کردن با چه ساز و کاری و در کدام بستر اعتماد عمومی و با مشارکت کدام یک از کادر مدرسه و معلمان راضی از وضعیت موجود صورت بگیرد .
( 1 )
معنا درمانی از یک رویکرد روانی-آموزشی برای تجهیز مراجعان به ابزارهای لازم برای عبور از منفیهای اجتناب ناپذیر وجود انسان و ایجاد زندگیای که ارزش زیستن را داشته باشد، حمایت میکند. این امید به یافتن معنا و هدف را تأیید می کند، حتی زمانی که فرد از مشکلات طاقت فرسا و مشکلات لاینحل رنج می برد.
مردی که روبهرویم نشسته بود، کمتر از چهلسال داشت، ولی حداقل بیست سال درگیر اعتیاد به مواد مخدر بود. او بارها اقدام به ترک کرده بود، ولی هربار در درمان شکست خورده و باز به اعتیاد برگشته بود. در اولین جلسه ملاقاتمان برای توضیح اینکه چرا دچار اعتیاد شدهاست، داستان کودکیاش را تعریف کرد و گفت که بارها از پدرش کتک خوردهاست. این مرد علت اعتیادش را تنبیهشدن توسط پدر بداخلاق و سرزنشگرش میدانست. در اینکه رفتار این پدر نادرست بوده است، جای هیچ تردیدی نیست. تنبیه فیزیکی کودکان بههر دلیلی مساوی است با شکنجه و به هماناندازه که هیچ حقوقدان، جامعهشناس یا روانشناسی در هیچ شرایطی شکنجه را حتی برای متهم و مجرم تایید نمیکند، تنبیه فیزیکی کودکان را هم در هیچ شرایطی قابل توجیه نمیداند. ولی موضوع بحث من چیز دیگری است: آیا بهراستی تنبیهشدن این آقا توسط پدرش علت اعتیاد او بوده است؟
فیلسوفان بزرگ که در حوزه «نظریه شناخت» کار میکنند (از سقراط گرفته تا دیوید هیوم ) بحث مفصلی راجع به «علیّت» داشتهاند و به این مسئله پرداختهاند که در چه شرایطی میتوانگفت A دلیل B است.
از نظر آنها درصورتی میتوانگفت که A دلیل B است که اولا هرگاه A وجود دارد، B هم به وجود بیاید و دوم اینکه همیشه A از نظر زمانی مقدّم بر B باشد و سوم هیچگاه B بدون A و خودبهخود نیاید.
مثلا ما میتوانیم «باسیل کُخ» را عامل بیماری «سِل» بدانیم؛ چون بیماری سل هیچگاه بدون حضور باسیل کُخ یا «مایکوباکتریوم توبرکولوزیس» یا مقدّم بر آن ایجاد نمیشود؛ اما اخیرا معلوم شده است که باسیل کُخ به تنهایی نمیتواند باعث ایجاد سل شود، بلکه برای این منظور لازم است که عوامل دیگری همچون ضعف سیستم ایمنی هم وجود داشته باشد؛ بنابراین حتی گفتن اینکه باسیل کُخ «عامل و علت» سل است، غلط است و باید بگوییم که سل یک بیماری چندعلتی است که باسیل کُخ برای آن ضروری است، یعنی باسیل، «شرط لازم» بیماری است، اما «شرط کافی» نیست؛ بنابراین بهجای مدل تفکر «دکتر رابرت کُخ» (1910-1843 ) کاشف این باسیل که به «علیت خطی» فکر میکرد، امروزه ما «علیت شبکه ای» را برای ابتلای به سل فرض میکنیم.
وقتی بهجای «نگاه خطی»، «نگاه سیستمی و شبکهای» داشته باشیم به واقعیت نزدیکتریم و امکانات بیشتری هم برای مداخله داریم.
حالا برگردیم به آقایی که علت اعتیادش را تنبیه شدن در کودکی میدانست و درضمن برگردیم به «مدل خطی کُخ» .
یکی از تفاوتهای مهم دانشمندان با افراد کمدانش این است که آنان «سیستمی» میاندیشند؛ بنابراین همیشه درحال کاوش برای گسترش این شبکههای علتومعلولی هستند و بهسرعت قانع نمیشوند.
تفاوت مهم درمانگران حرفهای و دانشمحور با مشاوران سنتی هم این است که درمانگران حرفهای، پیشفرضهای مراجع را بدون چالش نمیپذیرند، درحالیکه یک مشاور سنتی و یک دوست و آشنای خانوادگی ممکن است بهسادگی بپذیرد که این آقا معتاد شده، چون پدر بداخلاقی داشته است؛ بنابراین بلافاصله شروع به سرزنش و شماتت پدر این آقا کند.
از نظر افراد کمدانش، یا راهحلها خیلی سادهاند و یا مسائل، راهحل ندارند (و این یعنی تفکر صفر و صد) چراکه آنها با مدل علیت خطی میاندیشند؛ در حالی که ازنظر دانشمندان اکثر مسائل بدون راهحل نیستند، ولی دست یابی به راهحل درست مستلزم مشاهده دقیق، اطلاعات وسیع و فرایند پیچیده تجزیه و تحلیل اطلاعات است. حتی یک فرد کمسواد هم میتواند یاد بگیرد که مثل یک دانشمند بیندیشد؛ درحالیکه کم نیستند تحصیلکردههای دانشگاهی که خطی و عامیانه میاندیشند.
آموزش و پرورش هرمزگان با ۲۳ منطقه آموزشی در ۱۳ شهرستان استان به ۴۳۰ هزار دانشآموز خدمات آموزشی ارائه میدهد.
محمد قویدل مدیرکل آموزش و پرورش این استان در 28 فروردین 1403 گفته است: مدارس وابسته به حوزه در دستور کار است و تا مهرماه سال جاری حداقل ۲۰ مدرسه وابسته به حوزه در مقاطع مختلف در استان هرمزگان ایجاد خواهد شد.
وی هدف از این کار ترویج بیشتر فرهنگ ایرانی-اسلامی عنوان کرده است.
هرگاه در سایتهای خبری و اطلاع رسانی پیرامون اوضاع آموزش و پرورش مطلبی منتشر میشود سعی میکنم به آن توجه کنم و ببینم قرار است چه اتفاقی برای بهبود وضعیت مدارس و تحصیل دانشآموزان رخ دهد؟
بین خبرهای تنظیم شده از زبان مدیران و واقعیتهایی که ما معلمان هر روز لمس میکنیم همواره تناقضهایی وجود دارند که گاهی بسیار دور و غیرواقعی به نظر میرسد!
در دفتر مدرسهای که تدریس میکنم همواره شاهد گله همکارانم تقریباً در همه شاخصهای دستگاه تعلیم و تربیت هستم :
از نامناسب بودن فضای آموزشی، ضعف مدیریتی، مشکلات کتب درسی، کاهش علاقهمندی دانشآموزان به فضای مدرسه تا مسائل اقتصادی و عدم همراهی اولیا صحبت است.
تلاش در بیشتر مدارس برای رشد علمی و تربیت اخلاقی دانشآموزان نه موردپسند اولیا و معلمان است و نه خود دانشآموزان از فرایند تحصیلی ابراز رضایت دارند.
در آزمون بینالمللی تیمز (TIMSS) هم که با هدف تهیه اطلاعات مقایسهای برای ارزیابی عملکرد و سیاستهای کشورها در زمینه پیشرفت در آموزش و یادگیری ریاضیات و علوم در پایههای چهارم و هشتم اجرا میشود، دانشآموزان ایرانی عملکرد قابل قبولی ندارند. چه کسی تیغ بر گلوی کیفیت آموزش مدارس گذاشته است و آیا امیدی به تغییر و رشد میتوانیم داشته باشیم؟
خبرگزاری تسنیم در گزارشی به تاریخ هفتم اسفندماه 1400 نوشته است:
«بر اساس نتایج منتشرشده آزمون تیمز 2019؛ در ریاضیات پایۀ چهارم ایران با نمره 443 بین 58 کشور در جایگاه 50 قرار دارد؛ در علوم پایه چهارم نیز ایران با نمره 441 در جایگاه 48 قرار دارد. در آزمون ریاضی حدود 32 درصد دانشآموزان پایه چهارم نمره کمتر از 400 گرفتهاند یعنی در وضعیت بسیار ضعیفی قرار دارند.
در علوم پایه هشتم نیز بین 39 کشور، ایران جایگاه 32 را دارد! در این آزمون 28 درصد دانشآموزان ایرانی موفق به کسب نمره حداقلی (400) نشدهاند که این میانگین در سطح بینالمللی 15 درصد بوده است.»
اگرچه در همین گزارش گفته شده است که با توجه به این عملکرد ضعیف، شورای عالی آموزش و پرورش سه راهبرد توانمندسازی معلمان، مبنا قرار دادن استانداردهای ملی و بینالمللی برای ارتقای دروس و بسط عدالت آموزشی را تصویب کرده است اما نتایج آزمون پرلز ۲۰۲۱ نشان داد وضعیت قبلی ادامه داشته است و ایران جزو ضعیفترین کشورها در منطقه است و همچنان در قعر جدول ارزیابی قرار دارد.
جدا از بحث سنجشهای جهانی و آمارهای مستند کمتر معلمی را میبینید از چرخه معیوب آموزشی به ناله در نیامده باشد و اندک مدارسی هستند که فرایند تعلیم و تربیت در آنها به درستی کار کند.
قبولی پایین مدارس دولتی در کنکور و حتی موفقیت در دروس نهایی این واقعیت را نشان میدهد که مدارس عادی جایگاهی در «علمآموزی»، «تربیت» و «سواد» فرزندان این کهن دیار ندارند و ورود به چرخه آموزش عالی و دانشگاههای برتر بیشتر در دست طبقات مرفه قرار گرفته است.
اگر به کسی برنخورد باید بگوییم که آن حرف ابتدای این گزارش از طرف مدیرکل آموزش و پرورش هرمزگان که 20 مدرسه وابسته به حوزه علمیه برای ترویج فرهنگ ایرانی اسلامی ایجاد میشود را خیلی از معلمان این استان باور نمیکنند!
در واقع اخبار زیادی از سوی مدیران منتشر میشود که بهجای پرداختن به واقعیتها و اصل موضوع تثبیت جایگاه فعلی و صندلی آن مدیر مورد نظر است.
خبرهایی که از سطح وزارت خانه تا استان و مناطق و شهرستان شاهد هستیم.
درحالی که چند جشن پرهزینه و بزرگ برای ارتقای نمرات امتحان نهایی و برگزیدگان جشنوارهها توسط مدیرکل برگزار شده است نایب رئیس شورای اسلامی شهر بندرعباس در گزارشی گفته است: در شاخص نمرات امتحان نهایی نیز شاهد وارد شدن به یک فاجعه هستیم. سال ۱۴۰۱ رتبه ۱۴ کشوری را داشتیم و در سال تحصیلی قبل رتبه ۲۹ شدیم، که در تاریخ ده سال گذشته آموزش و پرورش استان بیسابقه بوده یعنی هرچه در ده سال رشته کردیم پنبه شده است.
یعقوب دبیری نژاد همچنین گفته بود: شهرداری بندرعباس از ابتدای ١٤٠١ تا پایان مردادماه سال جاری بیش از ١٤ میلیارد تومان بهصورت نقدی بهحساب آموزش و پرورش واریز کرده و طی چند ماه اخیر بیش از ٣ میلیارد و پانصد میلیون تومان به مدارس خدمات ارائه کرده است.
به نظر میآید دیدار با استاندار و مدیر حوزه علمیه و هزینههای میلیاردی نتوانسته است تاکنون کیفیت آموزش و پرورش را ارتقا دهد و حالا باید این سؤال بپرسیم مقصر افت شدید کیفیت آموزش در مدارس چه کسی است؟
اگر معاون وزیر آموزش و پرورش در 30 فروردین 1403 میگوید بیشترین اعتبارات تجهیزات هنرستانهای کشور در سال ۱۴۰۲ با رقم ۳ هزار و ۵۰۰ میلیارد ریال به استان هرمزگان اختصاص یافته است و مدیرکل نیز میگوید: ۱۰۰ میلیارد ریال تجهیزات باکیفیت برای هنرستانها خریداری شده است پس چرا کیفیت کار و رشد در هنرستانهای این استان چندان محسوس نیست؟
آیا در مدارس دولتی وضعیت همان است که مدیران میگویند و رشد آموزشی و اخلاقی دانشآموزان همان میشود که آنها میخواهند؟
آنچه من معلم و همکارانم میبینیم افت آموزشی و تربیتی در بیشتر مدارس است و نمیدانم متهم ردیف اول این پرونده چه کسی است؟ چه کسی تیغ بر گلوی کیفیت آموزش مدارس گذاشته است و آیا امیدی به تغییر و رشد میتوانیم داشته باشیم؟
سند برنامه درسی ملی جمهوری اسلامی ایران که در سال 1390 به تصویب مجلس رسیده است، برای هر پایه مقطع ابتدایی 925 ساعت آموزش در یک سال تحصیلی را متصور شده است اما در ادامه و طی بررسیهای صورت گرفته، کل ساعت تحقق یافته این مقطع 627 ساعت ارزیابی شده است و این در حالی است که پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در گزارشی با عنوان ( تحلیلی بر کاستی زمان آموزش در ایران با تاکید بر دوره ابتدایی ) اعلان میکند که میزان واقعی زمان آموزش بسیار پایینتر از رقم اعلام شده است و هر دانشآموز ایرانی در دوره ابتدایی عملا تنها 576 ساعت آموزش دریافت میکند و این به معنای اتلاف حدود 40 درصدی ساعت آموزش در کشور است.
دلایل عمده اتلاف ساعات آموزش
گزارش پژوهشگاه مطالعات، مهمترین دلایل اتلاف و هدر رفت ساعات آموزش در کشور را به روندهای اشتباه مدیریت کلاس توسط دبیران، بروز شرایط آب و هوایی خاص، شرایط اقلیمی خاص مناطق مختلف کشور و تعطیلات غیررسمی یا پنهان، عنوان میکند و برای رفع هریک از این موارد، اصلاحاتی را پیشنهاد میدهد.
تعطیلات پنهان در گزارش فوقالذکر بدین شکل تعریف شده است:
« از جمله تعطیلات پنهان میتوان به تعطیلات زودهنگام قبل از سال جدید در اسفندماه تا شروع دیر هنگام مدارس بعد از تعطیلات نوروز و تعطیلات تابستان اشاره کرد که به رغم اعلامهای متعدد و مخالفت مدیران مدارس، به بخشی از رویه کاری مدارس تبدیل شده است.
این نوع تعطیلات عموما قبل و بعد از یک دوره تعطیلی رسمی شکل میگیرند. یعنی مدارس زودتر از موعد مقرر نیمه تعطیل یا تعطیل میشوند و همچنین دیرتر از موعد مقرر نیز شروع به فعالیت میکنند. برای مثال، اگر آغاز سال تحصیلی با روزهای آخر هفته تقارن پیدا کند، فعالیت مدارس از شنبه هفته بعد و با تاخیری چند روزه آغاز میشود.
در روزهای پایانی سال تحصیلی نیز، اگر روز پایانی سال در وسط هفته قرار داشته باشد، عموما از چهارشنبه هفته قبل از آن، بسیاری از کلاسها تعطیل میشوند » .
اما سال تحصیلی جاری وجه گستردهتری از تعطیلات پنهان را به جامعه آموزش و پرورش کشور نشان داد. درحالی که مثل همیشه، اخبار و تقویم رسمی کشور از فعالیت مدارس تا روز 28 اسفند خبر میدادند، دانشآموزان در توافقی نانوشته ولی فراگیر و هماهنگ، چهارشنبه 23 اسفند را آخرین روز حضور در مدرسه درنظر گرفتند و پس از آن مدارس به حالت نیمهتعطیل و سپس تعطیل درآمدند.
سیزدهم فروردین و روز طبیعت اگرچه روی تقویم آخرین روز تعطیلات بود اما چون مصادف با روز دوشنبه بود، آغاز فعالیت مدارس به شنبه هفته آینده یعنی هجدهم فروردین موکول شد.
هدف از این نوشتار و کنکاش در روند تعطیلات پنهان مدارس این نیست که جلوی بروز این تعطیلیها را بگیرد چرا که چنین امری نیازمند کارشناسی دقیق، تنظیم و تصویب قوانین و مقررات و انجام تغییرات گستردهای است زیرا چنین اصلاحاتی باید به صورت پایه و ریشهای در فرهنگ جامعه اعمال شوند. غایت این است که تلاش کنیم با پذیرش و تبیین حقیقت، برنامهریزی بهتر و دقیقتری در حوزه آموزش کشور داشته باشیم در حالی که امروز، واقعیت و آنچه در مدارس رخ میدهد با آنچه وزارت آموزش و پرورش متصور است تفاوت دارد.
تعطیلی زودتر از موعد مدارس در حالی رخ میدهد که والدین دانشآموزان به سبب فرصت ایجاد شده برای استراحت از این موضوع استقبال میکنند، دانشآموزان پذیرای فرصت بیشتر برای فراغت از تحصیل هستند و کادر مدرسه هم چند روز تعطیلی بیشتر را رد نمیکنند.
در این میان وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی اصلی آموزش فرزندان ما و عالیترین مرجع این حوزه در اخبار، رفتار و برنامهریزیهای خود به نحوی عمل میکند که گویا از چنین روندی بیاطلاع است و تمام برنامهریزیهای مجموعه آموزش و پرورش کشور برمبنای بازگشایی مدارس در روز چهاردهم فروردین تدوین و ابلاغ میشوند.
نادیده گرفتن حقیقت؛ برنامهریزی خیالی ژاپن طی ده سال گذشته، تعداد روزهای آموزشی مقطع ابتدایی را تا 228 روز در سال افزایش داده تا با تمرکز بر پرورش افکار کودکان، سیاست آیندهنگر خود را به رخ کشیده باشد.
بیتفاوتی نسبت به تعطیلات پنهان در بودجهبندیهای زمانی و طرح درسهای رسمی ارائه شده از سوی وزارت به دبیران بیشتر نمایان میشود.
در طرح درس سالانه پایه اول تحصیلی ابلاغ شده به مدارس، اسفندماه دارای 4 هفته کاری و فروردین ماه شامل 2 هفته کاری تعریف شدهاند درحالی که مشاهدات میدانی و تجربیات همکاران نشان میدهد که اسفند ماه 3 هفته مفید و فروردین ماه احتمالا فقط 1 هفته مفید دارند. اگر در کنار تمام این تعطیلات پنهان، تعطیلیهای ناشی از بروز شرایط آب و هوایی خاص و غیبتهای موجه و غیرموجه دانشآموز را در نظر بگیریم، مجموع ساعاتی که دانشآموز در مدرسه تحت آموزش قرار دارد بسیار کمتر از میانگین مطرح شده در قانون داخلی و نظام آموزش و پرورش دیگر کشورها است.
آقایان محمد ظاهری و اسماعیل رحمانی در مقالهای برای همایش ملی آموزش ابتدایی، میانگین میزان تدریس برای دوره ابتدایی را 8 / 25 ساعت در هفته و 198 روز در سال عنوان میکنند و این درحالی است که معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش کشور در مصاحبهای مورخ 16 مهر سال 1402، ساعات استاندارد آموزش در مدارس ابتدایی را 5 زنگ 45 دقیقهای اعلام کرد. بدین معنی که دانشآموز دوره ابتدایی در بهترین حالت، 18 الی 19 ساعت در هفته تحت آموزش خواهد بود و البته تعداد روزهای آموزشی در تقویم ( سال تحصیلی 1402 – 1403 ) نیز با کسر تعطیلات رسمی و آخرهفته، 156 روز است که البته همان طور که پیشتر عنوان کردیم، تعطیلات پنهان در محاسبات منظور نشده است.
با این حساب چطور میتوان از « معلم » به عنوان مهمترین مسئول آموزش مفاهیم به دانشآموزان توقع حرکت بر مبنای برنامهریزیهای غیرواقعی داشت؟
اگر آیندهنگر نباشیم، خسارت میبینیم
یک حساب سرانگشتی ساده نشان میدهد که برنامهریزیهای روی کاغذ با واقعیت امر تطابق ندارد و نتیجه این اتفاق، کم فروشی در حوزه آموزش به فرزندان این کشور است. دبیر فرصت کافی برای انتقال مفاهیم ندارد و ناچار به تدریس گزینشی است و این گذر ساده از آموزش پایه، آینده نظام آموزشی را دچار اخلال خواهد کرد. امروز زمان ساخت زیربنای آینده است. شکلگیری قالب فکری جمعیت جوان آینده، به آموزشی که امروز در جریان است بستگی دارد.
در حالی که پژوهشگران سایر کشورهای پیشرفته مثل ژاپن، با افزایش زمان حضور دانشآموز در محیط مدرسه سعی دارند که اثرگذاری بر اذهان طیف سنی حاضر در دبستان را افزایش دهند، روزهای حضور دانشآموزان ما در مدرسه هرروز کمتر و کمتر میشود.
ژاپن طی ده سال گذشته، تعداد روزهای آموزشی مقطع ابتدایی را تا 228 روز در سال افزایش داده تا با تمرکز بر پرورش افکار کودکان، سیاست آیندهنگر خود را به رخ کشیده باشد.
باید صبر کنیم و ببینیم سرانجام این دوره از تاریخ آموزش و پرورش کشور که به هر بهانه و هر برف و هر باد و هر بارانی به تعطیلی کشیده میشود، چه خواهد شد !
گروه گزارش/
رضامراد صحرایی وزیر آموزش و پرورش این بار و به روایت رسمی روابط عمومی اش در میان فرهنگیان و جامعه نخبگانی استان سمنان و در مرکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شهر سمنان حضور پیدا کرده و به مسائل و موارد مختلفی اشاره کرده است . ( این جا )
در این گزارش اما خبری از پرسش و پاسخ نیست . با این حال وزیر آموزش و پرورش دولت سیزدهم معتقد است که آیین نامه رتبه بندی جدید در سال ۱۴۰۳ بر مبنای نگاه معلمانه اصلاح خواهد شد .
صحرایی می گوید :
« وزیر و معلمان کنار هم هستند و به صورت مجدانه پیگیر هر مطالبهای که در چهارچوب قوانین باشد، هستیم .
صحرایی با یادآور شدن این موضوع که اجرای رتبهبندی افتخار دولت سیزدهم است، تاکید کرد: رتبهبندی باید مبتنی بر ماموریت معلمان تنظیم شود. معلم قرار نیست مقاله نویس مجلات باشد، معلم کسی است که از گوهر وجود کودکان این مرز و بوم انسانهای بزرگ را میسازد و علمدار میدان تعلیم و تربیت است.
آموزش و پرورش همانند یک آینه است، آینهای که عملکرد حال و گذشته را نشان میدهد و وضعیت آینده را را نیز به تصویر میکشد، اما متاسفانه برخی به جای یاری کردن آموزش و پرورش برای ساختن آینده، صورت مسائل را پاک میکنند و آینه را میشکنند.
آموزش و پرورش را باید قوی شود تا کشور قوی شود، همچنین باید در درون آموزش و پرورش به یک اتحاد و انسجام درونی برسیم. برای مثال نباید برای اجرایی نشدن سند تحول بنیادین به دنبال عوامل بیرونی باشیم، دلیل این موضوع شکل نگرفتن ائتلافی است که اعتلای تربیت و تعلیم را نشانه گرفته بود. امروز نیاز است همه به مدرسه برگردند، چرا که این مبحث تضمین کننده قوت و قدرت ما خواهد بود .
سال ۱۴۰۳، سال نهضت ملی توانمندسازی همه جانبه معلمان در کشور است » . وزیر آموزش و پرورش به عنوان عامل مهم « تفکر انتقادی » باید بتواند با مخالفان و منتقدان خود گفت و گو کند .
حرف هایی که صحرایی می زند مطابق معمول بیشتر حالت شعار و نمایش دارد تا بیان برنامه مشخص .
وزیر آموزش و پرورش در کنار کدام معلمان است ؟
آیا فضای امنیتی و پرونده سازی برای فعالان صنفی و منتقدان کنش گرا در هیات های تخلفات اداری در جهت کم کردن شکاف میان ستاد و صف بوده است ؟
آیا سخنانی که نامدار صداقت به عنوان رئیس مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در ابتدای سال بیان کرده را شنیده است ؟ ( این جا )
آیا صحرایی گزارش « صدای معلم » با عنوان : « برای " غیر باج نیوزها " چه کرده اید ؟! » جناب صداقت .... آموزش و پرورش شهرداری نیست ! این جا باید پاسخ گو باشید ! » را مطالعه کرده است ؟
رسانه هراسی و رسانه گریزی در آموزش و پرورش دولت سیزدهم را چگونه باید دید و اعتماد کرد ؟
این رتبه بندی که برای معلمان اجرا شد واقعا بر اساس کدام نیاز مدرسه و فرایند آموزش بود ؟
آیا صحرایی هنوز نمی داند که معلم حرفه ای را باید معلم متخصص و مقبول آن هم در یک ساز و کار مشخص که « سازمان نظام معلمی » نامیده می شود و البته در یک ارزیابی شفاف و دقیق مورد ارزیابی قرار دهد ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش هنوز نمی داند و یا درک نمی کند که یکی از هنرهای مهم حرفه ی معلمی « نوشتن » است و اساسا معلمی بر اساس « تفکر و تقریر » جاری شده و استمرار پیدا می کند ؟
معلمی که نتواند بنویسد و تفکر خود را مدون و مکتوب کند ؛ اساسا معلم نیست . مشکل اصلی آن جاست که این مسئولان از « معلم نویسنده » می ترسند . اما جرات و شهامت بیان صریح آن را ندارند و خود را پشت پوپولیسم و حرف های عوام پسند و زیبا پنهان می کنند .
واقعا رتبه هایی که برای معلمان در نظر گرفتند تا چه حد واقعی بود و توانست رضایت شغلی آنان را تامین کند ؟
صحرایی رتبه بندی معلمان را از افتخارات دولتش می داند در حالی که پس از یک دهه آن چه مشاهده شد فقط لوث کردن رتبه بندی و ارزیابی صلاحیت های حرفه ای بود .
اثری از تدبیر برای کاهش و یا تعدیل « نارضایتی فراگیر معلمان » مشاهده نمی شود . اما ؛
چه کسانی آینه می شکنند ؟
صحرایی باید بداند که آینه همان رسانه های مستقل و منتقد هستند که چالش ها و نقایص را شفاف سازی می کنند و این مسئولان هستند که از آن فراری هستند .
رسیدن به اتحاد و انسجام درونی نیازمند الزامات و شرایطی است که مهم ترین آن « صداقت » داشتن با افکار عمومی است . معلمی که نتواند بنویسد و تفکر خود را مدون و مکتوب کند ؛ اساسا معلم نیست . مشکل اصلی آن جاست که این مسئولان از « معلم نویسنده » می ترسند .
این چیزی نیست که با شعار دادن و حرف های قشنگ زدن و حضور در اجتماعات و تریبون های یک سویه حاصل شود .
صحرایی از اصلاح رتبه بندی با نگاه « معلمانه » و با کمک آنان سخن به میان می آورد در حالی که پس از گذشت سال ها از تصویب و ابلاغ آیین نامه گروه های آموزشی – تربیتی هنوز معلمان اختیار تعیین « سرگروه آموزشی » در منطقه برای خود را ندارند .
( صدای معلم : چرا " آیین نامه گروه های آموزشی و تربیتی " پس از گذشت 8 سال اجرا نمی شود ؟ ) - این جا
آیا وزیر آموزش و پرورش این موضوع را نمی داند ؟
وزیر آموزش و پرورش به عنوان عامل مهم « تفکر انتقادی » باید بتواند با مخالفان و منتقدان خود گفت و گو کند .
شعار دادن در میان موافقان و افراد همواره در سکوت کمکی به حل مساله نمی کند .
بدون تردید توانمند سازی معلمان مهم و استراتژیک است اما واقعا قابل اجراست آن هم در شرایطی که بحران کمبود معلم همچنان پا برجاست .
بودجه و برنامی مشخصی برای آموزش ضمن خدمت معلمان در فرمت موثر و کارآمد دیده نشده است .
و اثری از تدبیر برای کاهش و یا تعدیل « نارضایتی فراگیر معلمان » مشاهده نمی شود .
پایان گزارش/
روزی روزگاری از مسیر خیریه همنمک تهران پیگیر مساعدتهای مالی، مشاورهای و معنوی برای خانوادههای آسیبپذیر، اولیای بدسرپرست و بیسرپرست برخی از مدارس حاشیهای کرج بودیم.
یادش به خیر ...
در جست و جوی زندگی
در مدرسهای که مسئولیتش بر دوشم بود دانشآموز پریشان احوالی داشتیم که مادرش سرپرست خانوار و همکار خدماتیمان در یکی از مدارس بود. به خاطر غیبتها و اوضاع وخیم درسی دانشآموز به حکم وظیفه تماسی با اولیای دانشآموز گرفتیم و برای بررسی موضوع مدرسه دعوتش کردیم.گفتند: فقط جمعه صبح امکان حضور دارند. هر روز تا ۱۱ شب سرکارند، دلیلش را پرسیدیم قضیه را پیچاند. از پسرش محل کار مادر را جویا شده و فردای دیروز با معاونم به طور ناشناس به مدرسه محل کار مراجعه و از مدیر جویای احوالات اولیای مورد نظر شدیم. اطلاعات چندانی نداشت گفت: فقط میدانم شیفت دوم فلان مدرسه اضافهکار برداشته است الان هم فرستادمش اداره.
از سرِ کنجکاوی...
عصر آن روز موقع تعطیلی مدارس جلو مدرسهاش سبز شده و خودم را معرفی کردم. سرپایی همکلام شدیم. گفت متاسفانه وقت ندارم. باید سریعا خود را به خانه مادر مریضم در چهارباندی مهرشهر برسانم.الانم کلی دیرم شده است. راستش کنجکاوی خبرنگاری امانم نداد. گفتم اتفاقا من مسیرم مهرشهر هستش. صندلی پشت آرام گرفت . از آینه چِکش کردم بانویی عبوس با سن مثبت پنجاه، خسته روحی و کوفته جسمی.
زندگی در حاشیه کار
در ازدحام ترافیک خوابش برد. نزدیک مهرشهر با زنگ موبایلش از خواب پرید.
احتمالا صاحبکارش داشت به شدت سین جیم اش میکرد که کجایی؟ تمام ظرف و ظروف رستوران روی دستمان مانده و...
اشتباه کردم و پرسیدم منزل مادر کجاست؟
بغضش شکست و نتوانست جلو گریههایش را بگیرد. کدام مادر؟
کدام چهارباندی؟ خوشین آقای مدیر !
الحمدالله نفستون از جای گرمی بلند میشود و در حاشیه زندگی کار میکنید.
راستی اومده بودین بدبختیهای منو ببینین؟ بسمالله ...
الان باید در شیفت سوم کاری تا ۱۱ شب اینجا باشم. حالا فهمیدین چرا فقط روز جمعه (که البته پرستار مادر بیمارم هستم) میتوانم به خاطر درس و مشق بچهام مدرسه خدمت برسم؟
مهر مادرانه؛ تا کی تا کجا؟!
راستش هنگ کرده بودم ؛ با بغض تمام گفتم: آخه چرا شما از کله سحر تا نصف شب باید سه شیفت کار کنید؟چرا؟
نفسی عمیق کشید و گفت:
دو دختر دانشجو دارم با یک پسر که مدرسه شماست.هر کدام از سه کارم را که از دست بدهم انگار یک فرزندم را از دست دادهام.
در مقابل این استدلال و ایثار مادرانه هیچ جوابی به جز سکوت و شرمندگی نداشتم. حداقل کاری که میتوانستیم بکنیم کمک به بهبود اوضاع درسی پسرش و حمایت مالی و معنوی به خانواده از مسیر خیریه بود و دیگر هیچ.
فقر و فحشا نزدیکتر از دیروز
یادم آمد که قدیم ها معمولا یک نفر کار میکرد و یک خانواده پرجمعیت را سیر کرده و نسبتا آبرومند میچرخاند.
امروزه چقدر راحت بر خیل چنین شیرزنانی نستوه و با مناعت طبع والا افزوده میشود و بدتر اینکه چقدر راه باریک فقر و فحشای ناچاری در حال انبساط و انفجار است.
راستی در چنین مواردی وظیفه دولت، نهادهای خدماترسان، سمنهای مردم نهاد و خیریهها دقیقا چیست؟
یادم آمد که دولت مستقر کوچکترین انتقادی را برنمیتابد و در حال انسداد تدریجی تفکر انتقادی و منزوی کردن افراد مستقل و افکار متفاوت است.
در این جا اگر بخواهی صدایت شنیده شود تنها باید روایت رسمی را جار بزنی.
انسانها دارای توانمندیهای زیادی هستند. این توانمندیها شامل: جوانی، قدرت فیزیکی، زیبایی، هوش، استعداد، نظم، قدرت نفوذ، مدیریت، برنامهریزی و غیره میباشد. ولی اکثر انسانها از وجود این توانمندیهای خود چندان واقف نیستند، از این رو، نمیتوانند از آنها استفادۀ بهینه بکنند تا به آرزوها و پیشرفتهای مورد نظر خود دست یابند. همزمان انسانها دارای نکات منفی و ضعف هم هستند که مانع پیشرفت و اجرای خواستههایشان میشود و از وجود آنها نیز بیخبر هستند و نمیدانند علت شکستها و یا عدم پیشرفتشان بابت چه عامل یا عواملی است.
بر همین سیاق در سطح کلان، یک جامعه نیز دارای توانمندیها و امکاناتی است که چون از آنها بیخبر است، نمیتواند جهت پیشرفت از آنها به خوبی بهره ببرد. از جمله کشور ایران، نخست، به گفتۀ آبراهامیان (۱۴۰۱) جغرافیای طبیعی این سرزمین زمینۀ یک موزاییک اجتماعی است که دارای تنوع فرهنگ ها، رسوم، زبانها و غیره است که هر کدام در جایگاه خود در غنای فرهنگ ایران تاثیر گذار است که میتواند در صورت استفادۀ صحیح و مناسب از آنها در جهت پیشرفت بهره ببرد.
دوم، بر همگان روشن است که ایران به دلیل داشتن معادن نفت و گاز و سنگهای متنوع قیمتی و آب و هوای متفاوت در هر فصلی، جزو کشورهای ثروتمند بوده که در صورت مدیریت درست و کارشناسی میتواند از این منابع خدادای و طبیعی نهایت استفاده را در کنار فرهنگ غنی خود ببرد.
و سوم، جایگاه ژئوپولوتیک ایران نیز خود توانمندی دیگری است که در صورت شناخت درست و صحیح آن، میتواند از آن به عنوان یک منبع غنی در قدرتمند شدن خود و توسعۀ پایدار بهره ببرد. بنابراین، ایران امکانات و توانمندیهایی دارد که در صورت استفادۀ بهینه از آنها میتواند با توسعۀ پایدار و واقعی، قدرتمند بشود.
لازم به ذکر است که در فرایند توسعه، نظرات متفاوتی وجود دارد. به عبارتی، چهار رویکرد عمده مطرح است.
«نخستین، رویکرد مرحلهای است که در واقع با نظریات تطوری جدید و با ایدئولوژی لیبرالی، نزدیکی دارد. این رویکرد که عمدتا از سوی روستو اقتصاددان آمریکایی مطرح شد، از ۵ مرحله در رشد جوامع نام میبرد که آنها را از یک جامعه سنتی به جامعه مصرف گسترده میرساند. بدانیم که موفقیت یا شکست دومینو گونه از نقطهای آغاز و به بخشهای دیگر دیر یا زود سرایت خواهد کرد.
دومین رویکرد مهم، به امر توسعه، با عنوان رویکرد الگوهای دوگانه معروف است و در آن رابطه میان دو نقطه با دو درجۀ متفاوت از توسعه یافتگی مورد تحلیل قرار میگیرد. این دو نقطه عموما به صورت تقابل سنت و مدرنیته در نظر گرفته میشوند. این رویکرد در جامعهشناسی با عنوان نظریۀ نوسازی مطرح است.
سومین رویکرد، موسوم به رویکرد منابع انسانی است. این رویکرد بر خلاف دو رویکرد قبلی که هر دو ساختاری هستند، مفهوم توسعه را مفهومی انسانی میداند که باید بیش از هر چیز بر قابلیت انسانها در بهبود بهرهوری در کار، انگیزهها و قدرت استفاده از این امکانات تاکید کند و بنابراین بر خلاف رویکرد دوگانه که توسعه را حرکتی از بالا به پایین میداند، آن را حرکتی از پایین به بالا میشمارد. به همین دلیل آموزش باید در رأس همه برنامهریزیها و به عنوان کلید اصلی دست یابی به توسعه قرار گیرد.
و نهایتا رویکرد چهارم، رویکرد اقتصاد سیاسی است که نظریه مارکسیستی توسعه، نظریه وابستگی و نظریههای ساختاری - تاریخی درون آن قرار میگیرند. در این نگاه کشورهای در حال توسعه تنها در شرایطی میتوانند به توسعه دست یابند که هر گونه وابستگی خود را به جهان توسعه یافته از میان بردارند.» (فکوهی، ۱۳۷۹ : ۱۸ الی ۲۱)
از این رو، بر اساس رویکرد سوم یعنی منابع انسانی، در صورتی که نخست، حاکمان جامعه، امکانات رشد از طریق آموزش و امکانات فرهنگی اعم از کالاهای فرهنگی و مکانهای فرهنگی را برای مردم فراهم کنند، دوم، مردم خود، سرمایهگذاری بیشتری جهت آگاه شدن و کسب اطلاعات بیشتر در مورد توانمندیهای خود، و استفاده از کالاهای فرهنگی و مکانهای فرهنگی انجام بدهند، و سوم، در این میان تولیدکنندگان فکر و اندیشه و فرهیختگان جامعه جهت ارتقا و آموزش فرهنگ غنی ایرانی به مردم، تلاش بیشتری بکنند، و تفکر اجتماعی غنی را در اختیار مردم قرار داده، که همۀ این عوامل کمک به پیشرفت واقعی و توسعۀ پایدار جامعه خواهد شد. در این صورت ایران هم به توسعه یافتگی خواهد رسید، هم دولت مقتدر خواهد شد، هم مردم در رفاه خواهند بود و هم فرهنگ غنی ایران پروردهتر خواهد شد.
به تعبیر فکوهی، «هر اندازه به شرایط توسعه یافتگی نزدیکتر شویم، اطاعت و همسازی اجتماعی، شکلی عقلانیتر به خود میگیرد که این عقلانیت در چرخهای دائمی، سبب عقلانیت یافتن بیشتر سازوکارهای دولت ملی میشود و از این رو، بر اقتدار آن میافزاید و لزوم اتکا به قدرت یا خشونت را کاهش میدهد. در حالی که در شرایط عدم توسعه، دقیقا در چرخهای معکوس قرار میگیریم، یعنی اطاعت و همسازی اجتماعی، شکلی غیر عقلانی – به صورت مبالغه در اهداف کوتاه مدت به زیان اهداف میان مدت و دراز مدت – به خود میگیرد و این عقلانیت با انتقال خود به سازوکار دولتی از اقتدار آن میکاهد و بر منطق فشار و خشونت میافزاید.» (فکوهی، ۱۳۸۹ : ۱۸) در چنین حالتی، هم دولت و هم ملت و هم صاحبان اندیشه، برندۀ بازی خواهند بود و جایگاه خوبی در جهان امروز خواهند داشت، و بدون همکاری امکان رشد و توسعه چه بسا غیرممکن است.
امید که در سال پیش رو، اتحاد و همکاری سه مثلثِ مردم، حاکمان و فرهیختگان، یعنی، تلاش مردم ایران و فعالیت و برنامهریزی حاکمان و تصمیم گیرندگان و روشنگری اهل فکر و اندیشه و تولیدکنندگان تفکر اجتماعی جامعه با شناخت و اشراف به این نکات مثبت و توانمندیها، دست در دست یکدیگر داده و ایران فعلی دچار مشکل و بحران را به سوی اقتدار واقعی و نه توهم آگاهی (۱۴۰۲) و پیشرفت و شعار و موفقیت واقعی در همۀ زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هدایت کنند.
بدانیم که موفقیت یا شکست دومینو گونه (منادی، ۱۴۰۱) از نقطهای آغاز و به بخشهای دیگر دیر یا زود سرایت خواهد کرد. بنابراین، یا باید بخشی پیش قدم بشود و دیگر بخشها را همراه و متاثر از خود کرده، یا هر سه بخش با هم گامهای اولیه را بردارند تا دومینوگونه مسیر موفقیت را طی کنند.
منابع
– آبراهامیان یرواند. (۱۴۰۱). ایران بین دو انقلاب. از مشروطه تا انقلاب اسلامی. ترجمۀ: کاظم فیروزمند، حسن شمسآوری و محسن مدیر شانهچی. تهران نشر مرکز. چاپ بیست و هشتم.
– اسلومن استیو، فیلیپ فرنباخ. (۱۴۰۲). توهم آگاهی. چرا هیچ گاه در اندیشیدن تنها نیستیم؟ ترجمۀ مینا تربتی، محسن فشی. کتاب کوله پشتی. چاپ هشتم.
– فکوهی ناصر (۱۳۷۹). از فرهنگ تا توسعه. توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران. تهران، انتشارات فردوس.
– فکوهی ناصر (۱۳۸۹). توسعه و انسانشناسی کاربردی. تهران, نشر افکار. چاپ اول.
– منادی مرتضی (۱۴۰۱). دومینوهای موفقیت و شکست در زندگیهای فردی و خانوادگی. روزنامه اطلاعات، سال نود و هفتم، سه شنبه ۲۰ دی، شمارۀ ۲۸۳۰۳، صفحه ۷.
( کلیپ :
دولت ها از مردم بر می خیزند ... )
گروه گزارش/
بیش از ۸ میلیون نفر در ایران به دیابت مبتلا هستند که خیلی از آنها از بیماری خود خبر ندارند. سالانه حدود ۵۰ هزار مورد مرگ ناشی از دیابت در ایران رخ میدهد و پیشبینیها میگویند آمار ابتلا تا سال ۲۰۳۰ میلادی افزایش چشم گیرتری خواهد داشت .
دکتر شکور امیدی، رئیس انجمن دیابت ایران در این زمینه میگوید: ( این جا )
عوامل متعددی مثل ژنتیک، چاقی، تغذیه، عدم تحرک و سبک زندگی در ابتلا به دیابت موثرند، اما مهمترین آنها استرس است.
به گفته دکتر امیدی، ژنتیک، عامل ابتلای تنها ۱۰ درصد افراد به دیابت (دیابت نوع ۱) است که تا پایان عمر باید انسولین تزریق کنند، اما ۹۰ درصد مبتلایان دیابت نوع ۲ دارند که چاقی، تغذیه، عدم تحرک، سبک زندگی و استرس در بروز آن نقش دارند، اما ۷۰ درصد عامل ابتلا استرس و تنش است. بسیاری از وکلا، قضات، وزرا، کارمندان بانک، افرادی که مشاغل پراسترس دارند، افرادی که استرس مشکلات جامعه را دارند، دیابت میگیرند » .
در آذر ماه 1398 ؛ علیرضا کاظمی معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرد : ( این جا )
« در غربالگریهای سلامت انجام شده در وزارت آموزش و پرورش مشخصشده ۳۰ درصد دانشآموزان تمامی مقاطع تحصیلی در حوزه سلامت روان از استانداردهای لازم برخوردار نیستند و یک درصد دانشآموزان نیاز به خدمات اورژانسی در حوزه آسیبهای روانی دارند که عدد کمی نیست و باید هوشیار باشیم » .
جمعه 4 تیر 1400 ؛ « صدای معلم » در گزارش خود با عنوان « سهم دانش آموزان از ابتلای 60 درصدی جامعه ایران به اختلالات روانی مشخص شد : 5 میلیون نفر ! » نوشت : ( این جا )
« چندی پیش علی اسدی، معاون دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت اعلام کرد : ( این جا )
« حدود ۶۰ درصد مردم دارای افسردگی، اضطراب، وسواس و یکی از اختلالات روانی هستند که اطلاعی ندارند و نمیدانند که بیماری دارند و باید خود را درمان کنند . از طرفی حدود ۴۰ درصد مردم میدانند به یکی از اختلالات روانی مبتلا هستند اما فکر میکنند خودش خود به خود خوب میشود به همین دلیل به روان شناس، مشاور و روان پزشک مراجعه نمیکنند و تصور دارند با استراحت کردن، گل گاوزبان خوردن و… میتوانند خودشان را درمان کنند در صورتی که افسردگی، اضطراب، وسواس، اختلالات خلقی و… جزء بیماریهای روانپزشکی است که فرد در صورت ابتلا باید از طریق مراجعه به پزشک، مداخلات دارویی و غیردارویی خود را درمان کند. »
« مهدی عیسی زاده » عضو کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی گفته است : ( این جا )
« کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی در بودجه سال ۱۴۰۰ برای همه اقشار آسیب پذیر اجتماعی از زندانیان و خانواده های آنان، مددجویان بهزیستی و کمیته امداد ردیف اعتباری در نظر گرفت و حتی ردیف اعتباری برای سلامت روان دانش آموزان هم تعریف شد چون از ۱۳ میلیون دانش آموز در سراسر کشور، پنج میلیون دانش آموز از نظر سلامت روانی مشکل دارند و باید ردیف اعتباری ویژه ای برای آنان در نظر گرفته می شد.
زمان پیگیری برای لحاظ کردن ردیف اعتباری ویژه حاشیه نشینان در بودجه سال آینده از هم اکنون تا مهرماه است تا کمیسیون اجتماعی از طریق سازمان برنامه و بودجه و وزارت کشور آن را مطرح و پیگیری کند. »
این نماینده مجلس و نیز سایر مسئولان به علت و یا علل ابتلای پنج میلیون دانش آموز به اختلالات روانی اشاره ای نکرده اند اما پرسش این است که آیا جز این اختصاص ردیف اعتبار که البته مشخص نیست چه میزان از آن وصول خواهد شد ؛ برنامه مشخص و جامعی برای درمان و با پیش گیری برای کودکانی که در ابتدای زندگی خود هستند در نظر گرفته شده است ؟
سهم تعطیلی طولانی مدت مدارس و واحدهای آموزشی بر اثر کرونا در این بحران چه بوده است ؟
این همه انفعال و بی برنامگی و تعارف مسئولان به ویژه در وزارت آموزش و پرورش برای پرداختن به موضوع سلامت روان که هویت و موجودیت جامعه را هدف قرار داده است ناشی از چیست ؟ مسئولان شفاف و دقیق توضیح دهند ساز و کار و برنامه ی لازم و کافی در شرایط موجود برای تحقق این شعارها چیست و چگونه باید پیاده کرد ؟
اول مهر ماه 1398 معاون سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور ضمن انتقاد نسبت به بی توجهی نظام آموزش و پرورش جهت اجرای برنامههای سلامت روان دانشآموزان، میگوید: ( این جا )
اگرچه سند تحول بنیادین نظام آموزش و پرورش در بحث تربیت به شش ساحت اشاره کرده است، اما میبینیم که جز توجه به بخش علمی، اساسا یا به سایر بخشها توجهی نمیشود یا با نگاهی کاملا تقلیلگرایانه به آن میاندیشند.
فریبرز درتاج در ابتدا ضمن بررسی آخرین وضعیت سلامت روان دانشآموزان گفت: باتوجه به اینکه پژوهش گستردهای از وضعیت سلامت روان دانشآموزان صورت نگرفته است، نمیتوان آمار دقیقی ارائه کرد، اما به طورکلی در میان دانشآموزان با برخی اختلالات روانشناختی همچون اضطراب، افسردگی و بیش فعالی مواجه هستیم؛ اختلالاتی که میتواند منجر به افت تحصیلی آنها شود.
رئیس انجمن روانشناسی تربیتی ایران می گوید: اگرچه حدود نیمی از اختلالات روان پزشکی در دوران بزرگسالی تشخیص داده میشوند، اما این اختلالات در دوران کودکی و نوجوانی به تدریج بروز مییابند، لذا پرداختن به موضوع سلامت روان در کودکی و نوجوانی و مدیریت مناسب مشکلات روانشناختی موجود، در این سنین از اهمیت بسزایی برخوردار است. »
پرسش « صدای معلم » از مسئولان وزارت آموزش و پرورش آن است که با توجه به چنین گستردگی اختلالات روانی در میان دانش آموزان ، برون داد و نتایج طرح " نماد " برای نظام آموزشی چه بوده است ؟
لازم است مسئولان در این رابطه شفاف سازی کرده و در برابر وضعیت جامعه پاسخ گو باشند » .
حال در این میان باید جد و صراحت از وزارت آموزش و پرورش دولت سیزدهم باید پرسید که در این مدت برای موضوع بهداشت مدارس به ویژه بهداشت روانی دانش آموزان چه کرده اند ؟
چرا در این مورد حرفی نمی زنند و سکوت کرده اند ؟
معاونت تربیت بدنی و سلامت و معاونت پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش در این میان چه کاره هستند ؟
صادق ستاری فرد معاون معاونت تربیت بدنی و سلامت وزارت آموزش و پرورش می گوید : ( این جا )
تربیت تمام ساحتی از اولویتهای وزارت آموزش و پرورش است و تربیت بدنی به عنوان یکی از ابزارهای مهم برای تربیت انسان صالح و سالم به شمار میرود » .
مسئولان شفاف و دقیق توضیح دهند ساز و کار و برنامه ی لازم و کافی در شرایط موجود برای تحقق این شعارها چیست و چگونه باید پیاده کرد ؟
پایان گزارش/