گروه گزارش/
قاسم احمدی لاشکی معاون حقوقی و امور مجلس در حاشیه جلسه شورای معاونان وزیر وزارت آموزش و پرورش از عزم جدی برای ساماندهی نیروی انسانی این وزارتخانه خبر داده و گفته است : ( این جا )
این جلسه بسیار مهم و حایز اهمیت بود و در آن ضمن ارائه گزارش مدیران کل آموزش و پرورش استان های خوزستان و آذربایجان شرقی به یکی از مهم ترین موضوعات یعنی ساماندهی نیروی انسانی آموزش و پرورش پرداخته شد.
آیین نامه جذب منابع انسانی در وزارت آموزش و پرورش در دست تدوین و تصویب است که پس از انجام ، برای تصویب نهانی به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارجاع خواهد شد. در صورت نهایی شدن از این پس استخدام معلمان صرفا در دانشگاه فرهنگیان و شهید رجایی امکان پذیر خواهد بود .
نخستین پرسش از معاون حقوقی و امور مجلس آن است که سرانجام " سند جامع نیروی انسانی " در آموزش و پرورش به کجا رسیده است ؟
بدون تردید و آن گونه که مسئولان پیشین و فعلی وزارت آموزش و پرورش اعلام کرده اند که تدوین این سند و نه آیین نامه گام مهمی برای مدیریت منابع انسانی پس از گذشت 4 دهه خواهد بود .
آیا در تدوین این سند به موضوع مهم و استراتژیک " آمایش سرزمین " و " توسعه انسانی " که مهم ترین بخش در توسعه اجتماعی و فرهنگی است توجه کافی و وافی شده است ؟
آیا از نظرات کارشناسان مستقل و منتقد و پژوهشگران واقعی در تدوین این سند استفاده شده است ؟
پرسش « صدای معلم » از عضو پیشین کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس آن است که آیا با تدوین این سند موضوع دخالت نمایندگان مجلس و فشار آنان برای استخدام و جذب معلمان " غیرحرفه ای " برای همیشه بسته خواهد شد ؟
تصویب طرح ها و لوایح قانونی مطابق بند 4 از ماده 6 " قانون تشکیل شورای عالی آموزش و پرورش " بر عهده شورای عالی آموزش و پرورش است .
نهاد بالادستی شورای عالی آموزش و پرورش برای بررسی این مصوبات مطابق قانون ، مجلس شورای اسلامی است .
پرسش « صدای معلم » آن است که چرا بدعت چگونگی تصویب سند تحول بنیادین دوباره باید در این وزارتخانه بازتولید شود ؟
این رسانه در جهت شفاف سازی و اجرای " قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات " از مسئولان می خواهد تا نسخه نهایی این سند در اختیار افکار عمومی قرار گیرد .
پایان گزارش/
در عصری به سر می بریم که بنیاد آموزش و پرورش بر انتقال یک سری مفروضاتِ بی در و پیکر با عمقی ناچیز که صرفاً لانه ای برای مافیای آموزشی است بنا شده. کارخانۀ مونتاژی که مواد اولیۀ آن مقدس مابی است و محصول آن دانش آموزانِ ناامید و بی اراده. انسانِ مونتاژ شده، برده ایست مادی گرا و بی عار نسبت به ارزشهای خودی و ارزشهای شهروندی. این کارخانه، حضور ده خنگ را در کلاس درس به یک دانش آموز نابغه ترجیح می دهد. چون وظیفه اش را درصد قبولیِ بالا تعریف کرده اند نه پرورش روح، استعداد و خلاقیت. به قول سعدی شاعر، معلم اخلاق و زبانشناس بلامنازع « سه چیز پایدار نماند : مال بی تجارت، علم بی بحث و ملک بی سیاست. »
به علت فساد و ناتوانی (!) در اخذ مالیات از بعضی اقشار و نهادها، دولتهای جمهوری اسلامی دیواری کوتاه تر از آموزش و پرورش، بهداشت و درمان و کارگران پیدا نمی کنند و با قیافه ای حق به جانب تحصیل رایگان برای همه که یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطه بود را هدف می گیرند. در نخستین سالهای دهۀ هفتاد مدارس غیرانتفاعی (!) با هدف تقویت مدارس دولتی به وسیلۀ هزینه هایی که خانواده های متمول پرداخت می کنند، تأسیس شدند. در آن دوره با وجود ازدحام دانش آموزان در کلاسهای درس، تنها راهی بود که دولت وقت پیشنهاد داد. اما آنچه در کل در این سه دهه انجام گرفت، قلع و قمعِ مدارس دولتی از نظر فرهنگی و علمی برای تقویت مدارس غیرانتفاعی بود؛ بر خلاف هدفی که در ظاهر از تأسیس مدارس غیرانتفاعی داشتند. مسبّب این تهاجمِ به فرهنگ، قشری است که انقلاب مستضعفان بر مستکبران را سرلوحۀ خود قرار داده. به صراحت می توان گفت که امروز در بیشتر مناطق آموزش و پرورش، یک مدرسۀ خوب ( نه با معیارهای جهانی ) حتی در مقایسه با پیش از دهۀ هفتاد خورشیدی وجود ندارد. سیاست مافیایی مسبّب افزایش فقرِ همه جانبه در جامعه است.
( زنده یاد توران میرهادی - بنیانگذار " مدرسه فرهاد " )
در کجای جهان مطالب درسی یک بار در کلاسهای عادی مدرسه، یک بار در کلاسهای فوق برنامۀ مدرسه، یک بار در آموزشگاه های خصوصی و یک بار در خانۀ دانش آموز تدریس می شود؟ بیشتر دانش آموزان از این چهار جا، در دو یا سه و حتی هر چهار جا، یک مطلب درسی را تحصیل می کنند. در بعضی از مدارس به اجبار ( مستقیم یا غیر مستقیم ) این کلاس ها را تشکیل می دهند. دزدی فقط از دیوار بالا رفتن نیست. ترساندن بچه و گول زدن اولیا با پیش کشیدن آیندۀ فرزندش، کار دشواری نیست. بهانۀ مافیای آموزشی در پایمال کردن حقوق دانش آموزان، چهار چیز است. ( این بهانه ها صرفاً توجیهی بی خردانه و پوششی برای تاراج جیب خانواده ها است. ) امروز بیشتر شاگردان، معلم را براي نمره مي خواهند و معلم نماها ( که میدان داری آنها محصول بی برنامگی و بد برنامگی نظام آموزشی است ) شاگردان را کیسۀ پول می بینند.
خطا چه در گفتار و چه در عمل ممکن است پیش آید ولی ما مجاز به یاوه گفتن نیستیم. طرحِ ضعفِ معلم، تف سر بالا برای آموزش و پرورش است. نیز تمرین دانش آموز به صورت کار فردی و گروهی با همکلاسی های خود باید انجام گیرد و اشکالات در کلاس درس مدرسه مطرح شود. مگر چند درصد از دانش آموزان ایران، کند ذهن یا دیر فهم یا در ارتباط ضعیف با معلم هستند؟ آیا بیش از یک درصد؟ بسیاری از دانش آموزان شهرهای بزرگ و کوچک را به هزار و یک ترفند و تله در دام کلاسهای خصوصی می اندازند. چرا نسل گذشته با حجم درسهای بیشتر کلاس خصوصی نداشت؟
می گویند « دلیل گسترش کلاسهای خصوصی، چشم و هم چشمی در خانواده ها و ضعیف بودن بعضی از معلمان است. » با این استدلال گنگ، آموزش را به عنوان یک کالای مصرفی در بازار عرضه می کنند. این همه فوق برنامه دال بر گنگی دانش آموزان یا ضعف معلمان نیست. بلکه معلولِ بی انگیزگی دانش آموزان و سوءاستفادۀ معلم نماها و بعضی مدیران از نقص کتابهای درسی است. به عبارت دیگر معلم نماها نقض حقوق مادی و معنوی خود را از جیب دانش آموزان جبران می کنند. سیاست مافیایی افزون بر مدیریت گردش سرمایه، مطالبات مادی و معنوی معلمان و دانش آموزان را نیز مدیریت می کند.
آیا ارتقاء معیشتِ معلم، فرصت ساز و انگیزه ساز برای حرفه ای شدن اوست یا حرفه ای بودنش مستلزم ارتقاء معیشت اش؟ ( حرفه ای بودن از نظر سیاسی، فرهنگی و فن معلمی ) مگر معلم، سی دی آموزشی است که صرفاً در تدریس حرفه ای باشد؟ مادی گرا شدن که یکی از خروجی های سیاستهای مافیایی است برای همۀ جامعه خطرناک می باشد.
چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد کین شتر صالحست یا خر دجّال
استیفای حقوق با ارتقاء سطح آگاهی و مسئولیت پذیری در قبال شهروندان ممکن خواهد شد نه کم کاری و لج بازی و سوار شدن بر گردۀ دانش آموزان. به قول اندیشمند اعجوبه محمد غزالی « علم مخدوم و مال خادم است و گمراهی را معنی دیگری جز عکس این نیست. »
کتابهای درسی برای ارتقاء خلاقیت و رشد استعداد دانش آموزان تهیه نشده و حتی پیوند آنها با کتابهای دانشگاهی سست است. این کتابها لانه ای برای مافیای آموزشی می باشند. منظورم صرفاً کتابهای فیزیک و ریاضی دبیرستان است که تخصص اینجانب می باشد. تهیه کنندگان کتابهای درسی فیزیک و ریاضی می گویند : « کتاب درسی، نباید کمک آموزشی باشد. » چشم بسته غیب می گویند. روشن است که کتاب درسی با کتاب کمک آموزشی باید فرق داشته باشد. ولی کتابهای فیزیک و ریاضی، از نظر علمی و آموزشی هم غلط دارند و هم نقص و نیز فاقد عمق لازم برای پایه ریزی دانش هستند. سال به سال یا حذف می کنند و یا بد می نویسند به دو بهانه، باز کردن جا برای درس های زندگی (!) و بالا بودن سطح درس ها در گذشته نسبت به فهم دانش آموزان (!)
همه می دانیم ساعات تدریس فیزیک و ریاضی در دبیرستان با استانداردهای جهانی فاصله دارد. اما نمی توان تمام مشکلات کتابهای درسی را به کمبود ساعات درسی خلاصه کرد و آن را بهانه ای برای تبرئۀ خود ساخت. با حذف بعضی مطالب درسی از دبیرستانها، کلاسهای خصوصی را به نفع مدرسان دانشگاه نیز هموار کرده اند. کنار زدن معلمان ( نه معلم نماها ) و توسعۀ بنگاه های معاملاتی رنگارنگِ آموزشی، نشأت گرفته از بی مسئولیتی است. ابتر بودن کتابهای درسی خواسته یا ناخواسته، مافیای آموزشی را فربه می کند و جور ندانم کاری هیأت تهیه کنندۀ کتابهای درسی را معلمان در کلاس درس تقبل می کنند و البته در کلاس درس معلم نماها، دانش آموزان یا با ثبت نام در کلاسهای مافیای آموزشی و یا با سرخورده شدن تاوان ندانم کاری مقامات آموزش و پرورش را می دهند. این کارهای غیر علمی و غیر حرفه ای باعث شده روند یادگیری دانش آموزان به نفع مافیای آموزشی ورق خورده و کلاسهای فوق برنامۀ مدرسه و کلاسهای خصوصی و نیمه خصوصی و عمومی آموزشگاه های غیر دولتی و کلاسهای خصوصی خانگی به سبد کالای خانواده ها تحمیل شود. سودجویی و مادی گرایی به حدی در ذهن آنها ریشه دوانده که وجود اندک کلاسهای خصوصیِ بعضی کشورها را مستندی بر کردار خود می آورند.
همه می دانیم دانش آموزانی وجود دارند که اگر انگیزۀ آنها به علت بی برنامگی ها و بد برنامگی های نظام آموزشی از بین نرفته باشد، نیاز به تکرار درس دارند. اما پرسش بنیادی این است که چه شماری از دانش آموزان ایران به کلاس های خصوصی مدارس دولتی، آموزشگاه های غیر دولتی و خانگی نیاز دارند. بد برنامگی آموزش و پرورش بسیاری از دانش آموزان شهری و نیمه شهری را به دام مافیای آموزشی انداخته و رشد خلاقیت را در مدارس به حضیض رسانده است. دلیلی که معدودی از دانش آموزان را در دام این مافیا نمی اندازد یا بی انگیزه شدن آنها ست، یا فقر.
« مدعی » نماد جهل مرکب و خدای توجیه کردن است. می گویند : « چرا موفقیت های صدها دانش آموز را که محصول همین نظام آموزشی هستند نمی بینید؟ »
نخست اینکه مگر نبوغ دانش آموزانِ پیشرو و موفق محصول نظام آموزشی شما است؟ آنها مدیون موهبت الهی، پشتکار، معلم خوب و اولیای خوب هستند. ناگفته نماند که توفیقات یک معلم خوب نیز در دِین آموزش و پرورشِ انگیزه کش نیست.
دوم اینکه شما چه حقی دارید از نخبگان حرف بزنید که نه برای حفظ آنها برنامه ای دارید و نه برای بازگشت دائم یا موقت متخصصان. بعد از جنگ تحمیلی به ملت ایران، حمایت و تجلیل از نخبگان، شعاری دهان پر کن و باب روز بود و امروز شعاری نخ نما. مادی گرا شدن که یکی از خروجی های سیاستهای مافیایی است برای همۀ جامعه خطرناک می باشد.
سوم اینکه شما چرا صدها هزار دانش آموز بی انگیزه، ناامید، در لبۀ اعتیاد و فراری از کشور ( چه فرار فیزیکی و چه غیر فیزیکی ) را نمی بینید؟ بيشتر اين بچه ها از برنامه ريزان آموزش و پرورش با استعدادترند.
اگر كتابهاي درسي به نفع مافياي آموزشی تهیه نشده، چرا امروز كساني از دانشگاه هاي معروف دولتي قبول مي شوند كه چند ده میليون هزينة کرده و یا سهمیه داشته باشند؟ ( البته وجود استثناهایی ناقض این قاعده نیست. ) سهمیه های کنکور به جز سهمیۀ مناطق ( که به علت بی عدالتی در آموزش و پرورش قابل توجیه است )، یا نوعی باج دهی و یا سوءاستفاده از موقعیت است. آخر کجای جهان، علم را بذل و بخشش می کنند؟ خانواده های محترم شهدا، جانبازان و آزادگان تاجِ سرِ ملت ایران هستند. آنها حق بزرگی بر گردن تک تک ما دارند. ولی علم و پُست و مقام را بذل و بخشش نمی کنند. هر که تخصص کاری را ندارد و مقامی متناسب با آن کار می پذیرد بی شک مسئولیت پذیر نخواهد بود.
به قول سعدی « هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید، با آنکه ندامت برد، به نزدیک خردمندان به خفّت رای منسوب گردد. »
از سوی دیگر با تأسیس دانشگاه های رنگانگ به جای اشتغال زایی اساسی در جامعه، سیلی از فارغ التحصیلان بیکار را روانۀ جامعه می کنند. بیشتر این دانشگاه ها اعتبار علمی لازم را ندارند. مقایسه کنید سواد دیپلمه های قدیم را با لیسانسیه های امروز مخصوصاً فارغ التحصیلان چنین دانشگاههایی. گرچه وجود استثناهایی ناقضِ این قاعده نیست. به قول شادروان دکتر منوچهر مرتضوی دانشمند نامور : « داستان ما و دانشگاه های ما بی کم و کاست داستان شغال عبرت آموز مولوی است. »
یـک شغال افتاد اندر خم رنگ ساعتی او کرد اندر خم درنگ
پس برآمد مویـها رنگین شـده کاین منم طاووس علیین شده
بانگ طاووسان تودانی؟ گفت: لا پس نئی طاووس خواجه بوالعلا
در یک جمله عرض کنم، نظام آموزشیِ امروز، بچه های ایران را نه برای زندگی و نه برای اشتغال و صنعت و نه برای دانشگاه آماده می کند بلکه آنها را بی روحیه، بی انگیزه و شیفتۀ غرب می سازد. در این زمینه آمار بسیار دردناکی وجود دارد. متأسفانه آموزش و پرورش در کوتاه کردن دست مافیای آموزشی هیچ کار سازنده ای انجام نداده است. به قول سعدی « یا چشم نمی بیند یا راه نمی داند »و یا تعمداً دستهایی در کار است برای هویت زدایی.
بسط دو جمله ای حکیم خیام، فیلسوف، ریاضیدان و منجم بزرگ را سالها از کتابهای درسی حذف کردند. سال 89 این درس را در کتاب حسابان سوم دبیرستان در رشتۀ ریاضی آوردند بدون نام خیام و چند سال بعد در سال 95 دوباره آن را از کتابها حذف کردند.[1] سال 98 در کتاب فارسی نهم نامِ شاعر، عارف و زبانشناس بزرگ مولانا جلال الدین بلخی را حذف کرده و نوشته اند : شاعری گفته است :
تا توانی، می گریز از یار بد یار بد، بدتر بود از مار بد
مار بد، تنها تو را بر جان زند یار بد، بر جان و بر ایمان زند
به عنوان یک معلم ( نه سی دی آموزشی ) به صراحت می گویم که امروز یار بد، آموزش و پرورشِ انگیزه کش است. هوش و استعداد بچه های ایران، کم نظیر و زبانزد است ولی بی برنامگی و بد برنامگی مقامات فرهنگ، آموزش و پرورش را به قهقرا برده. امروز بیشتر شاگردان، معلم را براي نمره مي خواهند و معلم نماها ( که میدان داری آنها محصول بی برنامگی و بد برنامگی نظام آموزشی است ) شاگردان را کیسۀ پول می بینند.
هر دم از این باغ بری می رسد نغزتر از نغزتری می رسد
این روزها آگهی تبلیغاتی از شبکه های تلویزیونی صد من یه غاز و نیز بیلبورد هایی در میادین شهرهای بزرگ آذرپایگان با مضمون « تحصیل بهتر در ترکیه » خود نمایی می کند. اخیراً در میادین شهر کرج و در برگه هایی در پایتخت ایران نیز دیده شده است. در اذهان اولیایی که با تلگرام می خوابند و با جِم بیدار می شوند و سال می آید و می رود یک کتاب نمی خوانند، حقنه می کنند، « به جای اینکه هر ساله بیش از بیست میلیون برای تحصیل فرزند خود هزینه کنید، این پول را هزینۀ سالانۀ بچۀ خود در ترکیه نمایید. » مقصر اصلی در این ترکتازی[2] نه ترکیه بلکه به اصطلاح مقامات فرهنگی کشورمان هستند.
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
آقای وزیر آموزش و پرورش، آقای رئیس جمهور، دبیرستان های ترکیه از نوجوانان ما چی خواهند ساخت؟
حقیقتی که ملک الشعرا بهار دربارۀ « سواران » گفته، تلنگری به نشستگان مدعی است که از غزل پر مغز حافظ، بر لب جوی نشستن و گذر عمر نظاره کردن را برگزیده اند.
آن گرد شتابنده که در دامن صحرا ست گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
آنچه سوارانی مانند محمد غزالی، ابولفضل بیهقی، خیام، حافظ و . . . فهمیدند و ما با اسانس و فوق اسانس هنوز نفهمیده ایم، آنچه سواران قرون وسطی مانند گالیله فهمیدند و آن را یکی از پایه های مهم مبارزه علیه بنیادگرایی کلیسا قرار دادند، « شک» بود در برابر « این است و جز این نیستِ » انجیل که مورد سوءاستفادۀ حاکمیت کلیسا بود.
حرف فیلسوف و ریاضیدان بزرگ دکارت این نبود که می اندیشم پس هستم، بلکه این بود « شک می کنم پس هستم. » دکارت با این سخن، انسان را از نظر سیاسی و اجتماعی مختار می داند و آدمیتِ انسانِ مطیع از نظر سیاسی و اجتماعی را زیر سوال می برد. یکی از ویژگیهای دانشمندان ذهن شکّاک آنها به نتایج آزمایشها است. از این رو اعتبار مدل ها و نظریه ها در گذر زمان یکسان نمانده و دستخوش تغییر می شوند. به عبارت دیگر علم همانند ذهن انسان بالذّات سیال است. سه سده بعد آلبرت شوایتزر فیلسوف و پزشکِ شریف، روحِ سخن دکارت را در قالبی دیگر بیان می کند. او در پاسخ به این پرسش که آیا شما یک بدبین هستید یا خوشبین، می گوید : «علم من بدبینانه و امید و اراده ام خوشبینانه است.»
جامعه ای که دیر زمانی ست مَثلهایش را هم ناقص می گوید. به هر ابزار و بهانه ای در ذهن جامعه فرو کرده اند که با یک گل بهار نمی شود؛ یا هیچ بدی نرفته که بهتر بیاید و . . . اینها سرآغازی بر بی مسئولیتی است. ما ملتی هستیم که غلط حرف نمی زنیم، ناقص حرف می زنیم و چون نقص بهره ای از حقیقت دارد، فریب می خوریم یا خودمان را فریب می دهیم. احساس عجز در برابر مدرنیسم غرب آن چنان در میان ما راحت طلبی را گسترانده که عملاً زمان مطالعه در ایران به هیچ گراییده است. به جز درآمد پایین خانوده ها دو دلیل مهم و مرتبط بهم برای مقاومت کردن در مقابل مطالعه عبارتند از:
1- بسط راحت طلبی در جامعه؛
2- ترس از تزلزل اعتقاداتِ بت شده در اذهان؛
این ترس یک دلیل واهی در مقابل عدم مطالعه در اذهان متبادر می کند، می گویند در کتابها افکار ضد و نقیض وجود دارد لذا مطالعه آرام و قرار ما را بهم می زند. این اوهام کور، شم سیاسی و تاریخی را در جامعه تنزل داده است. ( سیاست و تاریخ به مثابۀ یک علم نه با نگاه متحجری که یکی را بی پدر و مادر می داند و دیگری را نوشتۀ فاتحان. ) با واژگانی مثل گوزن و کرگدن و گاو گویی که شاخ دارند[3] حماقتشان را دست بر دهانت می نهند[4] و می گویند : « تو که نمی توانی جهان را تغییر دهی. »
بدبخت کشوری که نیاز به قهرمان دارد.[5] ما نه منجی بلکه مسئول هستیم در قبال بشریت، محیط زیست و ایران
[1] - تاریخچۀ بسط دو جمله ای خیام – نیوتن تحت عنوان ( لعل روشن ) در ماهنامۀ خواندنی، شمارۀ 96 سال پانزدهم ( اردیبهشت و خرداد 1396 ) از نگارنده به چاپ رسیده و نیز در سایت « صدای معلم » بارگذاری شده است.
[2] - اصطلاحی در ادبیات کلاسیک در قبال تازش و ددمنشی ترکان آسیای میانه، مغول، تاتار و . . .
[3] - برگرفته از شعر استاد شفیعی کدکنی با عنوان « معراجنامه » دفتر شعر « از بودن و سرودن »
[4] - زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم گوش بده عربده را دست منه بر دهنم ( مولوی )
[5] - از کتاب زندگی گالیله پردۀ سیزدهم – نوشتۀ برتولت برشت – ترجمۀ عبدالرحیم احمدی
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه 'گزارش/
مدیر کل آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختیاری اظهاراتی در مورد " شبکه شاد " داشته است .
پرتال این اداره کل نوشت : ( این جا )
« قائدامینی در خصوص شرایط کنونی و بیماری کرونا گفت: اگرچه به سبب شیوع بیماری کرونا شکل آموزش ما تغییر کرد؛ اما از اهمیت رسالت ما که آموزش و پرورش دانشآموزانمان است، هیچ گاه کاسته نشد و علیرغم اینکه فعالیتهای آموزشی کمی دشوار شد و مدارس به ظاهر تعطیل شد، تلاشهای بی وقفه و شبانهروزی معلمان عزیزمان به ثمر نشست و آموزش تعطیل نشد.
وی به طراحی شبکه آموزش دانشآموزان (شاد) به جای سایر پیامرسانها به دلیل جلوگیری از آسیبهای فضای مجازی و برقراری آموزش در فضایی ایمن اشاره کرد و گفت: آموزش از طریق فضای مجازی هیچ گاه جایگزین آموزش چهره به چهره نمی شود؛ ولی در شرایط کنونی شبکه شاد بهترین و ایمنترین بستر برای آموزش در فضا مجازی است و در سال تحصیلی جدید با استفاده از این شبکه، آموزش دانشآموزان را ادامه میدهیم. از نظر بخش قابل توجهی از معلمان فرصت هاي آموزشی در فضاي مجازي در شکل هاي مختلف آن نمی تواند بدیل مناسبی براي فرصت هاي آموزشی واقعی و حضوري را تلقی شود. می توان این فرصت ها را فرصت هاي مکمل آموزش حضوري مدرسه اي تلقی کرد.
مدیرکل آموزش و پرورش استان افزود: قطعاً مهمترین ظرفیت آموزش و پرورش، داشتن نیروی انسانی فوقالعادهای است که با افکار خود همواره مسیر را متناسب با شرایط جامعه هموار ساخته و امروز نیز باید با استفاده از این ظرفیت فکری، راهکار متناسبی برای این روزهای سخت بیاندیشیم و با برنامهریزی مناسب، آموزش را در مسیر واقعی خود قرار دهیم.... »
این اظهارات خانم قائد امینی در حالی بیان می شود که نظرسنجی قرار گرفته در پرتال اداره کل آموزش و پرورش چهارمحال و بختیاری چیز دیگری را بیان می کند .
در این نظرسنجی پرسیده شده است :
" میزان رضایت مندی شما از شبکه شاد چیست " ؟
65 درصد از مخاطبان " خیلی کم " را انتخاب کرده اند .
مشابه این مورد در اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران نیز رخ داده است .
همان موقع ، « صدای معلم » در گزارشی نوشت : ( این جا )
« پانته آ درّی، معاون متوسطه آموزش و پرورش شهر تهران در نشست معاونان متوسطه شهر تهران در خصوص بحران کرونا و وضعیت آموزش و تعطیلی مدارس اظهاراتی بیان کرده است . ( این جا )
دری می گوید : « با وجود موضوع کرونا راهبری مدبرانه مدیران مدارس و معلمان باعث شد ما امتحانات پایان سال را چه در آزمون های حضوری و چه در آزمون های غیر حضوری به خوبی به سرانجام برسانیم . » اکنون و با این مواضع پرسش این است که آیا آن تعریف و تمجیدها واقعی بوده است ؟
ایشان در موضوع " امتحانات " عنوان می کند :
« به همت مسئولین محترم آموزش و پرورش شهر تهران همه چیز عالی پیش رفت و ما حتی برای تامین نیروی مصحح کمترین مشکل را داشتیم. در ادامه کار ثبت به موقع نمرات از سوی معلمان جای تقدیر دارد و همین باعث شد خیلی سریع نتایج امتحانات را اعلام کنیم. »
این سخنان در حالی بیان می شود که در پرتال اداره کل آموزش و پرورش شهر تهران یک نظرسنجی با عنوان " آیا میزان اثربخشی کمی و کیفی آموزش های مجازی مورد رضایت شماست " ؟ قرار داده شده است .
78 درصد از مخاطبان به این سوال ، پاسخ منفی داده اند .
در نظرسنجی « صدای معلم » با عنوان " کیفیت آموزش را در شبکه شاد و برنامه های تلویزیون چگونه ارزیابی می کنید ؟ " 66 درصد مخاطبان گزینه " خیلی ضعیف " و " ضعیف " را انتخاب کرده اند .
کدام یک درست می گویند ؟!
ایشان گفته است : " سرپیچی از دستورات ستاد کرونا جرم است "
پرسش « صدای معلم » که در نشست رسانه ای با مدیر کل ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش نیز مطرح شد این است که آیا این ستاد خودش جایگاه قانونی و حقوقی دارد ؟ آیا اصل " سلسله مراتب قوانین " مقدم بر سلسله مراتب اداری توسط شما ، وزیر و سایر مسئولان رعایت شده است ؟ »
حال پرسش این است که آیا این گونه مقامات از واقعیات جامعه اطلاع دارند ؟
آیا قرار است همه این مدیران از قاعده تا راس فقط " یک چیز " را تکرار کنند ؟
پیش تر این رسانه در گزارشی با عنوان " اظهارات جدید وزیر آموزش و پرورش در مورد " شبکه شاد " و پرسش های " صدای معلم " ؟! " نوشت : ( این جا )
« نخستین پرسش " صدای معلم " از وزیر آموزش و پرورش آن است که این چرخش مواضع از رایگان بودن به پولی شدن شبکه شاد بر چه اساس و منطقی بوده و آیا این به نوعی سوء استفاده از اعتماد معلمان نیست ؟
یا تحمیل هزینه به معلمان و دانش آموزان برای استمرار آموزش در شبکه شاد در تضاد آشکار با اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در مورد رایگان بودن " تحصیل " برای همه آحاد و اقشار مردم نیست ؟
وزیر آموزش و پرورش و سایر مسئولان در نشست ها و مصاحبه ها دائما از تلاش ها و مجاهدت های معلمان در مورد ادامه آموزش در این شبکه سخن رانده اند .
اکنون و با این مواضع پرسش این است که آیا آن تعریف و تمجیدها واقعی بوده است ؟
آیا وزیر آموزش و پرورش قرار است بر اساس همین رویه و در آغاز سال تحصیلی جدید در مناطق زرد و قرمز هم چنان هزینه آموزش را از جیب معلمان و دانش آموزان پرداخت نماید ؟
هنوز وزارت آموزش و پرورش به آخرین گزارش " صدای معلم " با عنوان " چرا وزارت آموزش و پرورش در مورد پیشنهاد یونسکو برای بازگشایی مدارس سکوت کرده است ؟ " ( این جا ) پاسخی ارائه نکرده است .
در بخشی از این گزارش آمده بود :
" در گزارشی با عنوان " بررسی آموزش مجازی توسط معلمان ایران در دوران قرنطینه ناشی از شیوع کرونا " که در خرداد 1399 توسط " پژوهشکده برنامه ریزی درسی و نوآوری های آموزشی " وابسته به پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و توسط پژوهشگران " دکتر محمد حسنی ، دکتر احد نویدی ، دکتر سهیلا غلام آزاد ، دکتر فرشته زینی وند نژاد " منتشر شده است در بخش " نتیجه گیری و پیبشنهاد " چنین آمده است : " به نظر می رسد که از نظر بخش قابل توجهی از معلمان فرصت هاي آموزشی در فضاي مجازي در شکل هاي مختلف آن نمی تواند بدیل مناسبی براي فرصت هاي آموزشی واقعی و حضوري را تلقی شود. می توان این فرصت ها را فرصت هاي مکمل آموزش حضوري مدرسه اي تلقی کرد. "
تعطیل کردن آموزش حضوری حتی در مناطق " قرمز " به نوعی ستاندن " حق آموزش " از دانش آموزان است و استمرار این وضعیت لطمات جبران ناپذیری بر پیکره آموزش و جامعه وارد خواهد کرد .
پایان گزارش/
واقعا مدرسه کجاست ؟ آیا هیچ تعریف دقیق و مشخصی از مدرسه وجود دارد؟ مدرسه باید چگونه جایی باشد؟ چه توقعی از مدرسه داریم؟ آیا مدارس فعلی ما براساس تعریف روشنی حرکت می کنند؟
به نظر می رسد که مدرسه در گذشته تعریف مشخص تری نسبت به اکنون داشته است و همه می دانستند که باید چه انتظاراتی از مدرسه داشته باشند.
متاسفانه به دلایل گوناگونی از جمله دوری از اصل آموزش و پرورش ، مدرسه از ماهیت خود فاصله گرفته است. در زمان های گذشته به موازات آموزش ، در مدرسه به امر تربیت و اخلاق توجه ویژه ای می شده است. در نتیجه علاوه بر ارتقاءِ سطح آموزش دانش آموزان ، ما شاهد تعالی اخلاقی و رفتاری آنها بودیم. بنابراین معلمان گرامی به هر دو جنبه ی پیش گفته نگاه ویژه ای داشته اند.
متاسفانه اکنون بسیاری از مدارس به آموزشکده هایی مبدل شده اند که صرفا به مسائل آموزشی می پردازند و جنبه تربیتی و اخلاقی مغفول مانده است.
چرا در گذشته به مسائل اخلاقی دانش آموزان به اندازه ی مسائل آموزشی اهمیت می دادند؟ مشکل از کجاست؟
چرا دغدغه های والدین، متولیان مدارس و آموزش و پرورش تنها مسائل آموزشی ست؟ چرا تعداد چشم گیری از دانش آموزان ما از نظر رفتاری دچار مشکلند؟
تصور ما براین است که افرادی که در سطوح کلان این سازمان نقش آفرینی می کنند ، حاضر به پذیرش واقعیات تلخ مدارس نیستند. بی توجهی و بی اعتنایی نسبت به مسائل تربیتی و اخلاقی دانش آموز پیامدهای ناگواری به دنبال خواهد داشت.زیرا دانش آموزان امروز ما ، گردانندگان آینده ی کشور ما هستند. سیستم حاکم بر آموزش و پرورش از این منظر شدیدا بیمار است و نیاز مبرم به درمان اساسی دارد.
هرچند درمان این بیماری به یک عزم و اراده ی ملی نیازمند است و باید دستگاه های ذی ربط با صرف انرژی زیاد زمینه ی سلامت آموزش و پرورش را فراهم کنند، اما وزارت آموزش و پرورش نباید نسبت به موضوع اخلاق و تربیت فراگیران نگاهی سطحی و غیر موثر داشته باشد.
شاید در میان آنان کسانی باشند که ادعا کنند که ما دراین عرصه گام های بلندی برداشته ایم ، ولی وقتی که به متن و بطن آموزش و پرورش راه می یابیم و در میان دانش آموزان قرار می گیریم ، عکس این قضیه صدق می کند.
گرچه عقل آیینه ی کردار ماست
ما درآن آیینه هرگز ننگریم. پروین
با این توضیح مدارس ما به آموزشگاه هایی تبدیل شده اند که هدف آنها صرفا توجه به آموزش است نه پرورش.
( تصویر یک کلاس مخرویه مقابل روستای تالیان * )
طبعا در چنین فضایی معلم فقط نقش یک مدرس را بازی می کند. علاوه براین جامعه که از جمعیت مردم تشکیل شده ، انتظاری غیر از این از معلم ندارد.
به نظر می رسد که در جهت اصلاح همه جانبه ی آموزش و پرورش باید از متخصصان و کارشناسان حاذق و آگاه کمک گرفت و به درستی آسیب شناسی کرد و در رفع نقایص آن کوشید.
یکی از دلایل مشکلات موجود آموزش و پرورش ، عدم بهره مندی از افکار کارآمد و موثر است.تا زمانی که مسئولیت خطیر آموزش و پرورش را به دست افراد ناکارآمد و نالایق می دهیم، قطعا روز به روز باید شاهد فروپاشی همه اضلاع و ارکان این سازمان باشیم.
( مدرسه ی مخروبه رو به روی روستای تالیان )
کاملا واضح و روشن است که در این امر سکوت جایز نیست و نادیده گرفتن مشکلات تربیتی و اخلاقی در مدارس زیان های جبران ناپذیری به پیکره ی رنجور این سازمان وارد می کند. تا زمانی که نگاه های سنتی و فرسوده بر این سازمان حاکمیت داشته باشد و عملکرد های غلطی از اخلاق را در سطح مدارس جاری و ساری باشد ، توقع تربیت صحیح انسانهای فرهیخته و اخلاقمند عبث و بیهوده است. طبیعی ست که در این آشفته حالی انسان تربیت نمی کنیم بلکه فقط به جنبه ی آموزش دروس تخصصی مبادرت می ورزیم. بنابراین با نگاه به نظریه های نوین در حوزه ی تربیت و اخلاق ، همت خود را صرف آفرینش انسان هایی کنیم که وقتی در آینده عهده دار مسئولیت های اجتماعی شدند، شاهد ترقی و پیشرفت همه جانبه ی کشور عزیزمان ، ایران باشیم.
( شوای اسلامی تالیان درست جنب همان مدرسه مخروبه ! )
* تالیان روستایی از توابع بخش چندار شهرستان ساوجبلاغ در استان البرز ایران است .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
حجتالاسلام والمسلمین احمدحسین فلاحی سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در نشست خبری دوم مرداد که در سالن جلسات انجمن علمی حوزه برگزار شد به بیان مطالبی پرداخته است . ( این جا )
فلاحی گفته است :
« پویایی و شفافیت، دو مطالبه مهم مردم از مجلس شورای اسلامی است و خبرنگاران و اصحاب رسانه، نقش مهمی در تحقق این دو امر دارند.
رسانههای زیادی در مقابله با فساد تلاش کردهاند و آنها در خط مقدم شفافسازی مفاسد اقتصادی هستند، چراکه رسانهها میتوانند در ایجاد عدالت در جامعه و تحقق بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی به ایفای نقش بپردازند، اصحاب رسانه باید در معرفی دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی و انقلاب تلاش کنند، چراکه در شرایط فعلی مشکلات اقتصادی و تحریمهای شدید ممکن است برای جامعه این سؤال پیش بیاید که دستاوردهای انقلاب چه بوده است.
سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی گفته است: ردیف اختصاصیافته برای پذیرش طلاب بسیار پایین است، بهطوریکه از هر هزار نفر، دو طلبه میتوانند وارد آموزش و پرورش شوند.
ما شروع سال تحصیلی داریم و بازگشایی در وضعیت کرونا، معنایی ندارد و بر اساس گفتهها آغاز سال تحصیلی 15 شهریورماه است و با سه شیوه حضوری و نیمهحضوری و غیرحضوری برنامهریزی میشود.
مجلس، دخالتی در زمان برگزاری کنکور ندارد و طبق گفته مسئولان سنجش 30 و 31 مردادماه ماه، زمان قطعی است، البته ستاد ملی کرونا نظر قطعی را میدهد. برنامه ی این کمیسیون تخصصی برای احیا و بازیابی جایگاه قانونی آن با توجه به ذهنیت غالب در میان فرهنگیان در مورد " دخالت " نمایندگان مجلس در امور آموزش و پرورش به جای " تعامل " چیست ؟
وی پیرامون تعامل مجلس با شورای عالی انقلاب فرهنگی گفته است : مصوبات شورای عالی انقلاب، اسناد بالادستی و مورد پذیرش مجلس است و در برخی موارد نیز شورای عالی در کمیسیون آموزش و تحقیقات به ارائه نظر میپردازد.
نخستین پرسش " صدای معلم " آن است که آیا ایشان درصدد اختصاص سهمیه ای خاص برای روحانیون جهت استخدام در آموزش و پرورش می باشد ؟
آیا این موضوع چقدر با عدالت می تواند تناسب و هم خوانی داشته باشد ؟
برای تشکیل یک " آموزش و پرورش کارآمد " باید " بهترین ها " جذب شوند و هر کسی واجد شرایط علمی و تخصصی و در یک کلمه " کارآمدی " باشد صلاحیت ورود به این مجموعه را باید داشته باشد .
پیشنهاد ما این است که سخنگوی کمیسیون در مورد عملکرد و کارنامه دفتر همکاری های حوزه علمیه و آموزش و پرورش پی گیری بر اساس وظایف نمایندگی داشته باشد .
هنوز وزارت آموزش و پرورش به آخرین گزارش " صدای معلم " با عنوان " اعلام بازگشایی مدارس از 15 شهریور توسط وزیر آموزش و پرورش مبنای" قانونی " ندارد " پاسخی ارائه نکرده است ! ( این جا )
در این گزارش آمده است :
« نخستین پرسش « صدای معلم » آن است که استناد کارشناسی و علمی مجلس شورای اسلامی در آن زمان برای شیفت ( تغییر ) از قانون تشکیل شوراهای آموزش و پرورش به سمت تصویب آن " ماده واحده " چه بوده است ؟
چرا در این مدت طولانی اراده ای برای اجرای قانون شوراهای آموزش و پرورش که در این زمینه یک " قانون مترقی " است نه از سوی دولت و نه از سوی مجلس دیده نشده است ؟
چرا بحث تعطیلات زمستانی و ساماندهی تعطیلات به فراموشی سپرده شد ؟
تا کی باید " روزمرگی " و " بی برنامگی " بر مدیریت ها حکمرانی کند ؟
از زمان شیوع کرونا و متعاقب آن " تعطیلی مدارس " وزیر آموزش و پرورش مکرر اعلام کرده است که زمان بازگشایی مدارس از 15 شهریور خواهد بود .
پرسش این است که مبنای قانونی برای اعلام این تصمیم چیست ؟
اگر قرار باشد برای هر چیزی از " ستاد مبارزه با کرونا " نظرخواهی شود دیگر سایر مراجع دی صلاح و قانونی چه کاره هستند ضمن آن که این رسانه از مبنای قانونی این ستاد تاکنون چندین بار پرسش کرده است و پاسخ قانع کننده ای دریافت نکرده است .
بهتر است برای نخستین و آخرین بار تکلیف " تقویم آموزشی " در نظام آموزشی مشخص شود .
آیا این کمیسیون تخصصی مجلس برنامه ای در این زمینه دارد ؟
برنامه ی این کمیسیون در مورد اصل " کنکور " و کم کردن قدرت مافیای کنکور چیست ؟
پرسش دائمی این رسانه این بوده است که مبنای قانونی برای ادامه فعالیت شورای عالی انقلاب فرهنگی چیست ؟
این رسانه ی معلمی بر این باور است که نهاد بالادستی برای بررسی مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش مطابق قانون مجلس شورای اسلامی است .
در گزارشی که صدای معلم در 20 اسفند 1396 منتشر کرد آمده است : ( این جا )
« در دوره وزارت حاجی بابایی و حضور مهدی نوید ادهم به عنوان دبیرکل شورای عالی آموزش و پرورش دامنه دخالت شورای عالی انقلاب فرهنگی توسعه پیدا کرد تا جایی که سند تحول آموزش و پرورش به جای ارجاع به مجلس شورای اسلامی در اختیار این نهاد قرار گرفت.
کار به جایی رسیده است که حتی شورای عالی انقلاب فرهنگی در استخدام و جذب نیرو در آموزش و پرورش هم دخالت می کند .
نکته تاسف برانگیز آن است که شورای عالی انقلاب فرهنگی تاکنون در مورد هیچ یک از تصمیمات و مصوبات خود پاسخ گو نبوده است و موضوع مهم تر آن است که این شورا مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شأن قانونگذاری نداشته و در مقطعی و بنا بر ضرورت ایجاد شده است و باید در مورد استمرار موجودیت آن کار کارشناسی صورت گرفته و نظر افکار عمومی و متخصصان خواسته شود . » تا کی باید " روزمرگی " و " بی برنامگی " بر مدیریت ها حکمرانی کند ؟
این رسانه بارها در گزارش ها و نشست های رسانه ای خواهان برگزاری نشست رسانه ای شورای عالی انقلاب فرهنگی و پاسخ گویی به رسانه ها و افکار عمومی در مورد عملکردش بوده است .
پرسش این است که آیا سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس که پوپایی و شفافیت را دو مطالبه مهم معرفی می کند این موارد را قبول دارد ؟
برنامه ی این کمیسیون تخصصی برای احیا و بازیابی جایگاه قانونی آن با توجه به ذهنیت غالب در میان فرهنگیان در مورد " دخالت " نمایندگان مجلس در امور آموزش و پرورش به جای " تعامل " چیست ؟
آیا سایر نمایندگان مجلس و نیز جامعه فرهنگیان ، کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی را در معادلات و تحولات تاثیرگذار و اثر بخش می دانند ؟
پایان گزارش/
از پایه های اولیه آموزش در مدارس در کتاب های ریاضی، آموزش تناسب است. به عبارتی انسان ها با مفهوم تناسب از همان ابتدا چه به صورت آموزش رسمی و چه به صورت آموزش اجتماعی و طبیعی آشنا می شوند.
ما در مفهوم تناسب یاد می گیریم که برای اینکه بدانیم در هر کاری برای اینکه بهتر انجام گیرد و نتیجه بهتر داشته باشد باید چه کاری انجام دهیم و چه میزان و به چه شکل کاری را انجام دهیم تا یک تناسب رعایت شود.
به طور مثال یاد می گیریم که برای درست کردن یک لیتر شربت، چه میزان و چه کیفیت آب، آبلیمو و شکر نیاز هست تا با هم مخلوط شوند. اگر یکی از این موارد کم یا زیاد از حد باشد؛ شربت ما کیفیت خوبی پیدا نمیکند و یا حتی قابل خوردن نمی باشد. به هر صورت اگر ناگزیر بر اجرای رتبه بندی معلم ها باشیم؛ می توان گفت که در کشورهایی مانند سنگاپور و یا ژاپن رتبه بندی ربط چندانی به حقوق نداشته است و در اصل حقوق معلم ها در بالاترین سطح حقوق و دستمزد در آن کشورها می باشد و معلم ها نیز از بهترین افراد جامعه انتخاب می گردند.
در بحث رتبه بندی معلم ها یا معلمان یا فرهنگیان سه جزء مرتبط و مشخص وجود دارد. یکی خود معلم ها و دیگری بحث رتبه بندی و آن دیگر خود سیستم یا ساختار آموزشی هست. اگر بخواهیم با مثال قبل مقایسه کنیم شربت را سیستم آموزش و آب را معلم ها و شکر را رتبه بندی در نظر می گیریم.
به این ترتیب اگر بخواهیم شرب خوب و با کیفیت به دست آوریم یعنی یک سیستم آموزش با کیفیت شکل دهیم نیاز داریم که تناسب ها را رعایت کنیم، و تناسب بین معلم و رتبه بندی ایجاد گردد یعنی آب و شکر به تناسب و با کیفیت باشد.
در تناسب بین آب و شکر تنها مقدار آن ها ملاک نیست بلکه تمام ویژگی های دو نسبت نیاز هست که رعایت شود یعنی زمانی که می خواهیم آن دو را با هم مخلوط کنیم نیاز هست که به طور مثال آب مورد نظر، آب شرب یا آب سرد یا آب بدون املاح باشد و شکر نیز لازم هست که یک شکر معمولی و یا ساخته شده از چغندر قند باشد و ..
در تناسب بین معلم و رتبه بندی و ساختار آموزش نیز نیاز است که مواد مورد نیاز، ویژگی های لازم را داشته باشند. به طور مثال یک معلم در وهله اول نیاز است که به صورت دقیق و مناسب گزینش شده باشد و یا اینکه دستمزد آن به قدری باشد که در رفاه کامل قرار گرفته باشد. و رتبه بندی به همین ترتیب نیاز است که به طور مثال به حقوق و دستمزد ربط زیادی نداشته باشد و یا بتواند در جهت کیفیت ساختار آموزشی حرکت کند نه افزایش حقوق زیرا اگر در جهت افزایش حقوق باشد از کارکرد اصلی خود خارج می شود و هدف به جای افزایش کیفیت، افزایش حقوق خواهد شد.
برای اینکه بدانیم یا بتوانیم شربت با کیفیت (ساختار آموزشی با کیفیت) ایجاد کنیم؛ می توانیم ببینیم دیگر کشورها چه حرکتی انجام داده اند و چه تناسب هایی را رعایت کرده اند.
در این بین کشورهای زیادی رتبه بندی را اجرا نکرده یا لازم ندیده اند مانند فنلاند و برخی کشورها که اجرا کرده اند به شکل خاصی می باشد.
کشورهایی که شربت خوب و با کیفیت ساخته اند مانند سنگاپور که سیستم رتبه بندی نیز دارد؛ باید دید چه شرایط و تناسب هایی را رعایت کرده اند یا به آنها رسیده اند تا این رتبه بندی اجرا شود و دیگر اینکه باید دید اصلا این رتبه بندی تاثیری داشته است یا خیر یا چگونه اجرا شده است.
به هر صورت اگر ناگزیر بر اجرای رتبه بندی معلم ها باشیم؛ می توان گفت که در کشورهایی مانند سنگاپور و یا ژاپن رتبه بندی ربط چندانی به حقوق نداشته است و در اصل حقوق معلم ها در بالاترین سطح حقوق و دستمزد در آن کشورها می باشد و معلم ها نیز از بهترین افراد جامعه انتخاب می گردند. پس قبل از اجرای رتبه بندی در ایران نیز نیاز است که دستمزد معلم ها به جایگاهی رسیده باشد که رتبه بندی به دستمزد ارتباط نداشته باشد. و رتبه بندی در جهات مختلف تنها باعث ایجاد کیفیت آموزشی گردد که این کیفیت از طریق راهنما شدن رتبه بندی مشخص می گردد.
اما در ایران آن طور که مشخص است بین فعالیت ها و تصمیمات و شرایط، تناسب ها رعایت نمی شود و این موضوع قطعا باعث مشکلاتی خواهد شد و شربت بی کیفیتی ساخته خواهد شد. و اگر رتبه بندی بدون ارتباط با دستمزد اجرا شود نه تنها سودی ندارد بلکه زیان های بسیاری خواهد داشت؛ مثلا ممکن است معلم ها انگیزه خود را از دست بدهند؛ چون رتبه بندی تاثیری بر حقوق آن ها و معیشت آنها نخواهد داشت چرا که همینک در ایران مشکل اصلی معلم ها دستمزد ناچیز و کم قیمت آنها می باشد و همین طور اگر رتبه بندی به حقوق ارتباط پیدا کند؛ باعث خواهد شد افراد امتیاز جمع کن، سریع تر به بالا برسند و افراد بی توجه به رتبه بندی اما فعال، از قافله عقب بمانند.
اگر بررسی گردد به هر شکل رتبه بندی نیاز به ظرف و پیش زمینه هایی دارد که در ایران در حال حاضر وجود ندارد و در صورت اجرای آن نتایج معکوسی به دست خواهد آمد. یکی از نمونه های چنین حرکت ها و تصمیمات نابخردانه، ایجاد سیستم سنجش کیفی در مدارس ابتدایی می باشد که این روش زمانی به اجرا درآمد که ظرفیت آن شکل نگرفته بود و همین باعث گردیده سیستم آموزش دچار مشکلات پایه ای گردد.
می توان گفت کشورهای توسعه یافته که به این حرکت دست زده اند بر اثر نگاه کردن به کشورهای دیگر یا بر اثر یک قانون (مانند قانون برنامه ششم توسعه و .. ) این کار را انجام نداده اند بلکه حرکت آنها به شکلی با توجه به شرایط بوده است و یا نیازی احساس می شده است. آیا در ایران چنین وضعی وجود دارد؟
در حال حاضر نیز معلم ها در جهت افزایش حقوق، در پی اجرای رتبه بندی هستند اما آنچه به نظر می آید معلم ها، در پی افزایش کیفیت نیستند بلکه در پی افزایش حقوق هستند زیرا حقوق و دستمزد آنها کافی و راضی کننده نیست. ولی در کشورهایی که رتبه بندی را اجرا نموده اند، هدف افزایش حقوق به هیچ وجه نبوده است. پس اگر معلم ها از رتبه بندی، توقع افزایش حقوق را دارند یک اشتباه است اما چرا این اتفاق می افتد ؟ چون ظرفیت و شرایط و تناسب ها رعایت نشده است. چون اول باید مشکل دستمزد معلم ها برطرف گردد و بعد به بحث رتبه بندی رسید. و این موضوع یکی از نیاز ها و تناسب ها و شرایط لازم هست.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بیش از شش ماه است که پاندمی کورنا ویروس روزگار را بر جهان و جهانیان سخت کرده و همه معادلات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را بر هم زده است.پر واصح است ایران عزیز ما نیز از این تنگناهای کرونایی بی نصیب نمانده و نخواهد ماند.این در حالی است که به جهت تحریم های غیرانسانی و سومدیریت های طولانی، کشور ما شرایط بغرنج تری را تجربه می کند.
در این روزهای سختی که بر وطن و هموطنان می گذرد، شاید پرداختن به نتایج امتحانات خرداد ماه ۹۹ و سخن گفتن از "درصد قبولی" و" میانگین نمره ورقه" جز اولویت های افکار عمومی و خانواده ها و حتی مسئولین آموزش و پرورش نباشد.علی الخصوص که ۱/۳ از سال تحصیلی گدشته را دور از کلاس و مدرسه گدراندیم در حالی که نه معلمان و نه دانش آموزان و نه مسئولین آموزش و پرورش هیچ کدام تجربه آموزش مجازی را نداشتند.
اگر نبود زیرساخت های فنی و دست های خالی نظام آموزش و پرورش در مجهز بودن به نرم افزارهای آموزش مجازی بومی - ملی و محتوای الکترونیکی مناسب را هم لحاظ کنیم، عدم اولویت پرداختن به نتایج امتحانات خرداد ماه ۹۹ موجه تر به نطر خواهد آمد.
اما آنچه که مرا مجاب می کند که به درصد قبولی و میانگین نمره ورقه دانش آموزان پایه دوازدهم انسانی یکی از نواحی تبریز بپردازم، چندان بی ربط به بحرانی نیست که تا کنون جان قریب به ۱۵۰۰۰ نفر از ایرانیان را گرفته و در موج دومش انتظار داغدار شدن هموطنان بیشتری هم می رود.
متخصصان متفق القول هستند که تا زمان کشف و دسترسی فراگیر به واکسن، تنها راه مقابله با این بیماری رعایت کامل پرتوکل های بهداشتی و پیشگیری از ابتلا است. برای کنترل بیماری باید نهاد خانواده و نهاد آموزش و پرورش را به صورت جدی وارد ماجرا کنیم.
اما رعایت کامل پروتکل ها مستلزم تغییر وسیع و البته سریع سبک زندگی انسان ها در همه جوامع بشری است و کشور ما هم از این قاعده مستثنی نیست.در این بعد از پاندمی کرونا ویروس هم، وضعیت کشور ما خاص است.چرا که سبک زندگی، روابط اجتماعی و خانوادگی، سفرها، دورهمی های فامیلی، مراسم عروسی و عزا و حتی آیین های ملی و مدهبی ما ایرانیان در تعارض عمیق با "سبک زندگی کرونایی" است.
آغاز موج دوم بیماری بعد از مدیریت و کنترل موج اول، آن هم با شدت بیشتر، موید این مساله است که ایرانیان در تطبیق شیوه زندگی خود با شرایط جدید ناموفق بوده اند.
بی تردید تغییر در سبک زندگی امری دفعتی و آنی نیست بلکه فرایندی نرم افزاری و طولانی مدت است.اما اگر بخواهیم با کمترین تلفات جانی و اقتصادی و اجتماعی و حتی سیاسی از این بحران عبور کنیم چاره ای جز تمکین به تعییر اجباری "سبک زندگی" مان نداریم.
بی شک " آموزش" شیوه های جدید زندگی فردی و اجتماعی و اقناع افراد، خانواده ها و جامعه برای گردان نهادن به تغییر عادت ها و رفتارهای فردی و اجتماعی موثرترین، کم هزینه ترین و بهروانه ترین راه برای تحقق این هدف است.
از این منظر نهاد آموزش و پرورش به جهت فراگیری و ارتباط تنگاتنگ با خانواده های ایرانی و دارا بودن پایگاه اجتماعی قوی در جامعه می توانست و همچنان نیز می تواند ابزاری کارآمد قلمداد شود.
قریب به ۲۰ میلیون دانش آموز ایرانی به مثابه سفیرانی هستند که می توانند پیام ها، روش ها، اصول و پروتکل های کرونایی را به خانواده ها منتقل کنند و بر رعایت آنها پافشاری و نظارت کنند.
متاسفانه در شش ماه گذشته این ظرفیت عظیم و بالقوه آموزش و پرورش مغفول ماند و مسئولین این وزارتخانه و سیاست گذاران آن در ستادهای کشوری، استانی و منطقه ای بی توجه به بحران و پیامدهای فراگیر آن که جامعه ایران را تهدید می کند، در دام پروژه "عادی نمایی" افتادند و منحصرا بر "تمام کردن" کتاب های درسی و برگزاری امتحانات نهایی متمرکز شدند.
سیاست گذاران آموزش و پرورش این بار هم با گم کردن اولویت های جامعه و چشم پوشی از ظرفیت بی همتای این مجموعه گسترده در مدیریت بحران های اجتماعی، به جای تاکید بر محتوا و روح روند تعلیم و تربیت بر حفظ و استمرار قالب ها قناعت کردند .
تاکید صرف بر "تمام کردن" کتب درسی و اصرار بر برگزاری امتحانات نهایی در واقع مصداق بارز "از اینجا مانده و از آن جا رانده" شد. در تایید این گزاره به نتایج امتحانات نهایی پایه دوازدهم انسانی یکی از نواحی تبریز استناد می کنم.
در این امتحان میانگین نمره ورقه دانش آموزان شرکت کننده، ۱۰/۹۸ است.از مجموع ۲۱ دبیرستان دوره دوم ناحیه، میانگین نمره ورقه ۸ دبیرستان زیر ده و ۹ دبیرستان دیگر زیر ۱۳ است و تنها ۴ دبیرستان میانگین نمره ورقه بالای ۱۳ دارند.
شاید بتوان این نتایج را به نحوی با شرایط خاص سال تحصیلی گدشته رفع و رجوع کرد.
اما غیر متخصصان حوزه آموزش و پرورش نیز خلاصه کردن پتانسیل های آموزش و پرورش را به این نتایج آن هم در زمانی که می شد بسیار بهره ورانه و کارآمدتر عمل کرد، را خسرانی برای مجموعه می داند.
آیا نمی شد در کنار روند معمول درس و مدرسه با طراحی یک برنامه منسجم اما غیرمتمرکز به هر منطقه و به تبع آن به هر مدرسه اختیاراتی داد که در راستای "حساس سازی" و " آگاهی رسانی در مورد کرونا ویروس به صورت جدی وارد عمل شود؟ آغاز موج دوم بیماری بعد از مدیریت و کنترل موج اول، آن هم با شدت بیشتر، موید این مساله است که ایرانیان در تطبیق شیوه زندگی خود با شرایط جدید ناموفق بوده اند.
در زمانی که به دلیل شرایط خاص کشورمان، امکان قرنطینه کامل و تعطیلی کسب و کارها وجود ندارد چرا نباید از ظرفیت عظیم آموزش و پرورش در ترویج و اشاعه "سبک زندگی کرونایی" استفاده کرد؟
به گفته دکتر حریرچی معاون وزیر بهداشت، آمار مرگ و میر روزانه تیر ماه نسبت به فروردین ماه ۲۰ درصد افزایش داشته است. همچنین افزوده اند که برای کنترل بیماری باید نهاد خانواده و نهاد آموزش و پرورش را به صورت جدی وارد ماجرا کنیم.
بنابراین مسئولین آموزش و پرورش، از کشوری تا استانی و منطقه ای باید پاسخگوی این دو پرسش باشند که:
۱- در شرایطی که در اثر نااگاهی و بی توجهی جامعه هر روز بیش از ۲۰۰ نفر از ایرانیان جان خود را از دست می دهند، نهاد آموزش و پرورش به عنوان یک نهاد فراگیر آموزشی چه اقدامی در جهت آموزش همگانی جامعه انجام داده است؟
آیا راه اندازی "پویش مومنانه" و فراخوان کمک مادی از دانش آموزان و اولیا از شما مدیران کشوری، استانی، منطقه ای سلب تکلیف می کند؟
برادران مسئول!
لازم است بدانید برای هر نهادی و هر صنفی وظیفه ای ملی، عرفی و اخلاقی و دینی تعریف شده است ؛ از نهاد آموزش و پرورش انتظار می رود که در بحران ها، کار فرهنگی و آموزشی و تربیتی انجام دهد. نه افکار عمومی و نه مقامات و مسئولین رده بالا از نهاد آموزش و پرورش انتطار کمک مالی ندارند.
۲- چرا ظرفیت عظیم سخت افزاری و نرم افزاری نظام آموزش و پرورش را در بحرانی ترین مقطع زمانی کشور معطل گذاشته اید و نمی خواهید با فراخوان همکاران داوطلب و مجرب، آغازگر "پویشی ملی" برای معرفی و ترویج "سبک زندگی کرونایی" باشند؟
من یقین دارم در بدنه آموزش و پرورش و کنج مدرسه هاو کلاس ها و دور از پست ها و میزها هنوز هستند معلمانی داوطلب و مخلص و عاشق وطن، معلمانی از جنس شهید همت ها و معلمان بسیجی زمان جبهه و جنگ که می توانند بار چنین پویش ملی را با افتخار بر عهده بکشند.
آقایان مسئول!
تا دیر نشده بجنبید! جان ایرانیان ارزشمند است و اقتصاد و اجتماعیات ایران عزیز در خطر.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید