اين روزها ويديويي در شبكه هاي اجتماعي دست به دست مي شود ...
خانمي كه خود را دكتر روانشناس معرفي كرده اند، كارگاهي به اصطلاح آموزشي به راه انداخته است تا به زنان و دختران جوان فنون زنانگي ، از نوع اغواگري و دلبري بياموزد به اميد آن كه خورشيد سعادت در افق زندگي ايشان نيز بتابد و از قافله ي زنان موفق عقب نمانند .
هزينه ي كارگاه را نمي دانم همين طور انگيزه ي واقعي شركت كنندگان را ....
بي شك همه به دنبال خوشبختي آمده اند تا فنونش را بياموزند . بدون آن كه تعريف دقيقي از خوشبختي نزد ايشان باشد .
كدام جريان اجتماعي ، فرهنگي ، سياسي و ... آن ها را به اين سمت سوق داده است ،ب ه واقع نمي دانم زيرا كه نه روانشناسم و نه جامعه شناس و نه قانون گذار ؛ امّا به عنوان يك زن ، يك معلم و يك شهروند از خود مي پرسم .
_ تعريف ايشان از زن چيست ؟ هنوز اين زنان و مردان در اقليت هستند و بسيار زنان و مردان شرافتمندي هستند كه انسانيت را ارج مي نهند .
_مرد كيست؟
_ زن واقعي چه كسي است ؟
_زن موفق چه كسي است ؟
_اصلا جايگاه زن كجاست و آيا اساسا جايگاهي هم به دور از شعار دارد؟
و ده ها سوال بي جواب ديگر ... بله ده ها سوال بي جواب !
به طور قطع از زماني كه نگاه هاي انساني در سبك مدرن از زنان و مردان برداشته شد و تمام نگاه ها جنسيتي شد همه ي مسايل را تحت شعاع قرار داد . زنان و مردان همه سوداگر شدند ، عشق به حراج گذاشته شد و مهرباني و انصاف و راستگويي گم شد ، هركس كه گران تر فروخت برنده شد و هر كس كه از قافله عقب ماند باخت .
دروغ فضيلت شد و راست گويي سادگي .
امّا چرا ؟!
ايراد كجاست ؟
سنگ محك اين معامله چيست ؟
عيار آدم ها چقدر است ؟
مگر نه اين كه همه ي ما انسانيم ؟! توازن آفرينش به هم خورد .... بله بهم خورد ، خيلي هم به هم خورد . مردان شرافت و مردانگي را به حراج گذاشتند و زنان مهرباني و عشق را تساوي حقوق مرد و زن به مسلخ رفت و پيكار آغاز شد . زنان و مردان به مصاف هم رفتند مردانگي و زنانگي در تقابل با هم كنار هم بودن يادشان رفت .
قانون مردان را ظاهرا پشتيبان شد و زنان را رها كرد .در نتيجه ، زنان براي بقا دو دسته شدند :
دسته ي اول ؛ زناني افسونگر و طناز كه يا خود رموز را مي دانستند و يا در محضر استادان آموختند و يا بهتر بگويم مي آموزند .
دسته ي دوم ؛ زناني خشن و مردانه كه نه تنها چندين گام از مردان جلوتر افتادند ، هيچ ؛ گوي سبقت را نيز از ايشان ربودند و امّا مورد آخر را در مدارس و دبيرستان ها و حتي اداره هايي كه توسط زنان اداره و مديريت مي شوند آشكارا مي بينيم ؛ درصد خشونت و سخت گيري به مراتب بالاتر از مدارسي است كه توسط مردان اداره مي شوند !
روح زنانه پژمرد و زنانگي كم رنگ شد ، گويي رسالت اين زنان چنين است تا به زير دستان فرمانروايي كنند و به همگان با صداي بلند اعلام كنند قرار است چنان دختراني بپرورند كه در ميدان جنگ زندگي بازنده نباشند ؛ به ايشان گفته شده است مردان خطرناكند ، هوسرانند، از شما سو استفاده مي كنند . عشق براي كتاب هاست . كلمه ي دوستت دارم نبايد بر زبان آورده شود . مرد خوب براي عشقش هر كاري بايد بكند و چه و چه .... گويا قرار است براي نبردي نابرابر آمده شوند .
اگر قانون رهايش كرده باكي نيست خودش يك تنه بايد بتواند آستين بالا بزند . چكمه آهنين بپوشد از پله هاي دادگاه و مراكز قضايي بالا برود ، مهريه اش را به اجرا بگذارد ، مردش را تعقيب و گريز كند ، دستبند بزند به زندان بياندازد و اين گونه تسويه حساب بكند و اگر به موقع عمل كرده باشد پيروز ميدان باشد و حالا با پولي كه خودش مي گويد حقش بوده است ماشيني بخرد و سپرده اي بگذارد و لباسي از نوع مارك دار بپوشد و جهان را به زير پايش آورد .
اين بار آمده است آماده و زره پوشيده به كلاس هاي افسونگري برود تا با لطايف الحيل عشق را به زور خريداري كند غافل از آن كه "عشق آمدني بود نه آموختني" ، مردي را به دام بياندازد و انتقام سختي به نيابت از تمام زنان هم قبيله اش از مرد بيچاره اي كه او هم احتمالا به طمعي آمده است و يا اصلا روحش هم خبر ندارد ، بستاند .
خوشبختانه هنوز اين زنان و مردان در اقليت هستند و بسيار زنان و مردان شرافتمندي هستند كه انسانيت را ارج مي نهند .
و عشق و مهر را قدر مي دانند .
متاسفانه نيك مردان بسياري نيز قرباني شده اند و شيرازه ي زندگيشان به دليل رقابت نابرابر از هم پاشيده شده است .
حال سوال اينجاست چه بايد كرد ؟
ريشه ي مشكل كجاست ؟
چه كسان و يا نهادهايي مي توانند پا در عرصه گذارند چاره ي درد كنند؟
بي شك نقش آموزش و پرورش را نمي توان ناديده گرفت . اين نهاد با تدابير درست و دعوت از متخصصان كارآزموده ، با برگزاري كارگاه هاي حرمت نفس ، عزت نفس ، اصول كرامت انساني و ... در جهت آگاهي بخشي و دانش افزايي دختران و پسران با برنامه ريزي دقيق و چشم انداز بلندمدت در اين مهم بكوشد .
قطعا نهاد قانون گذاري هم مي باید با تدوين قوانين جديد در مقوله ي ازدواج و طلاق و مهريه و حق حضانت و ... از زنان و مردان حمايت كند و به تجارت سوداگران پايان دهد .
اقتصاد خود مقوله بسيار مهم ديگري است كه اصل و پايه ي همه ي سعادت ها و شقاوت ها است كه نياز به تدابير و سياست كلان دارد .
نكات دقيق و ظرايف بسيار است كه در اين مقال نمي گنجد كه اگر هر چه زودتر چاره اي انديشيده نشود اين غده ي چركين كه اين گونه روح زنان و مردان ما را آلوده است فراگير خواهد شد .
بي شك حرف ها اولين بار نيست كه گفته مي شوند و به طور قطع آخرين بار هم نخواهد بود .تحقق شان بيشتر به خيال و رويا و آرزو مي ماند ، تا واقعيت . به هر حال آدمي با اميد زنده است و تا نفس هست هزار آرزو در دل .
اميدها ....
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جلوی همه داد زد سرم، با چشم گریون از مدرسه زدم بیرون .گفتم ندارم بچه من آسم داره ،شاید مدرسه هم نتونه بیاد امسال، گفت اشتباه کردم پارسال ثبت نامش کردم. پارسال هم گل !زدی به اعصابم.اینها پیام های مادر یک دانش آموز است.مادری که به تنهایی در روزگاری سخت که مردانش با آن همه ادعا در زیر چرخهای فقر استخوان خورد کرده اند بار زندگی را به دوش می کشد. مادری که فرزندش از داشتن پدر محروم است، مادری که در شرایط همه گیری بیماری کار خود را از دست داده است. مادری که اجاره نشین است و حتی برای پرداختن اجاره منزل خود نیز دچار مشکل شده است . این ها دردهای جگر سوز جامعه ای است که به روایت بانک مرکزی بخش زیادی از مردمش زیر خط فقر هستند.
وزارت آموزش و پرورش هیچ وقت اصل ۳۰ قانون اساسی را در عمل نپذیرفته است. از وزیر تا مدیر کل هایش همگی در رسانه ها حاضر می شوند و با قدرت هر چه تمام تر اعلام می کنند" گرفتن شهریه در زمان ثبت نام ممنوع است " اما مدارس نیاز به مشارکت مردم دارند و مردم بایستی مشارکت کنند. همین چراغ سبز کافیست تا مدیران دریابند که با گرفتن شهریه مشکلی برایشان پیش نمی آید. همگان نیک میدانند مدارس هزینه دارند و این هزینه بایستی تامین شود .
اگر دولت توانایی تامین هزینه ندارد، حداقل کاری که می تواند انجام دهد آن است که افراد بی بضاعت را از این توفیق اجباری معاف دارد.حال که گرفتن شهریه امری واجب است مسئولین بذل عنایت فرموده نرخ شهریه تعیین کنند ،که اینگونه مردم مورد تاخت و تاز شهریه های میلیونی قرار نگیرند.
مطابق با آیین نامه اجرایی و قوانین وزارت آموزش و پرورش ثبت نام میان پایه ممنوع است. ثبت نام فقط در پایه های ورودی یعنی اول ، هفتم و دهم صورت می گیرد .آموزش و پرورش فارس نیز مطابق فرموده مدیر کلش در رسانه ملی و بخشنامه فرستاده شده به مدارس ثبت نام میان پایه را ممنوع اعلام کرده است.
چه کسی مسئول پیگیری این گونه تخلفات است؟
آیا بخشنامه های اداره کل آموزش و پرورش فارس قابلیت اجرایی برای مدارس ندارد؟
در زمان سرپرستی آقای عبدالرسول احمدی در تابستان ۹۶ مدیران از دریافت شهریه منع شده بودند و به طور قاطع با متخلفین برخورد می شد ، مشکلات شهریه حل شده بود . شاید همین قانون مداری باعث شد که سران قدرت و ثروت بسیج شوند و نگذارند مدیرکل شود، اما بلافاصله پس از انتصاب مدیر کل جدید به رویه قبلی برگشتیم.
اگر هیئتهای تخلفات اداری استان فارس حکم تذکر کتبی بدون درج در پرونده برای ۱۱ مدیر متخلف مدارس را به علت نداشتن پرونده در تخلفات و بار اول بودن صادر نمیکرد، امروز شاید وضعیت این گونه نبود. با این استدلال آيا می توان به فردی هم که مرتکب قتل شده است بگوییم چون اولین بار مرتکب قتل شده ای تخفیف مجازات می گیری ؟
به راستی مگر می شود مدیری مبلغ ۲۴۶ میلیون ریال ۷ سال پیش در مدرسه ای بنام ع ا که کنکور ورودی دارد جهت ثبت نام بگیرد و پس از ورود بازرسی آموزش و پرورش وی را به ناحیه دیگر تبعید کنند، و بعد در آن ناحیه در مشهورترین و برخور دار ترین مدرسه مدیر شود؟ کجای کار می لنگد ؟
از یکی از رؤسای قبل هیأت های تخلفات پرسیدم : رئیس ناحیه می تواند از پول شهریه برداشت کند؟ فرمودند: بله عرض کردم: مطابق کدام قانون ؟ فقط قانونش را بلد نبود.عرض کردم مدیر مدرسه چندصد میلیون ریال شیرینی می تواند فاکتور داشته باشد؟ جوابی نشنیدم .اگر یک بار با افراد این چنینی برخورد می شد، درس عبرتی برای دیگران می شد.
هرچند بخش اعظمی از مدیران ما انسانهای شریف و درستی هستند اما باید با متخلفین برخورد کرد. مدرسه ای را در بهمن ماه با ۸۰۰ دانش آموز تحویل مدیری دیگر داده اند و در حساب مدرسه با این شهریه های کلان فقط سه میلیون تومان موجودی بوده است.
آقای وزیر، آقای استاندار، آقای مدیر کل ،چگونه شب سر بر بالین می گذارید و آسوده در کنار فرزندانتان می خوابید وقتی اینجا زنی بی پناه با فرزندی بیمار در مدارس تحت امر شما مورد توهین و تمسخر واقع می شوند؟
راستی به گوشتان خورده است که پروردگار باری تعالی می فرماید: و لقد کرمنا بنی آدم به همه انسانها کرامت بخشیدم. تحقیر یک انسان به جرم نداشتن پول زیبنده جامعه اسلامی نیست . نکند آه دل مادری غمگین و اشکهایش دامن گیرتان شود.شاید هم منجنیق آه مظلومان به صبح سخت آرد کافران را در حصار. ناخودآگاه آدم یاد فریادهای امام حسین علیه السلام می افتد، که می فرماید: اگر دین ندارید آزاده مردباشید.
در پایان شعری از شیخ بهایی تقدیم تان می کنم :
همه روزه روزه بودن همه شب نماز کردن، همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن، زمدینه تا به کعبه سر و پابرهنه رفتن ، دو لب از برای لبیک وظیفه باز کردن ،به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن،ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن، شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن ،ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن، به خدا که هیچ کس را ثمر آنقدر نباشد، که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
عصر روز سه شنبه ۲۴ تیرماه ۱۳۹۹ نمایندگان مدیران مدارس دوره دوم متوسطه استان البرز در نشست با سالار قاسمی مدیرکل آموزش و پرورش استان، در فضایی صمیمی، شفاف و صریح مهمترین چالشها و مشکلات اجرایی پیش روی مدیران مدارس را مطرح کردند.
قاسمی در این جلسه گفت: باید برنامه مشخص و مدونی برای تربیت مدیران متخصص، توانمند و متعهد در آموزش و پرورش کشور داشته باشیم. ما باید خودمان را برای مواجهه با سه حالت کلاسهای مجازی (برای حالت قرمز)، حضوری (وضعیت عادی و سفید) و تلفیقی (موقعیت زرد کرونا ویروس) آماده کنیم و برای هر حالت برنامهای مجزا و متناسب با شرایط مدرسه تهیه و تنظیم نماییم.
ذیلا اهم مطالبی که به عنوان مشکلات مشترک مدارس دوره دوم متوسطه توسط نمایندگان مدیران در جلسه با مدیرکل مطرح شد تقدیم می گردد.:
* کمبود بودجه و سرانه و برداشتن موانع توسعه مشارکتها و کمکهای مردمی در زمان ثبتنام
مدارس دولتی به دلیل کمبود بودجه، سرانه و اعتبار، همواره و همه ساله حتی در تهیه کوچکترین ملزومات خود با مشکل مواجه بوده و چارهای جز پناه بردن به جیب والدین دانش آموزان چه دارا و چه فقیر و کمکهای مردمی ندارند. کمبود بودجه باعث می گردد حتی گاهی آب، برق و گاز مدرسه نیز با احتمال قطع از سوی ادارات مربوطه روبرو شود که این مشکل برای مدارس بارها پیش آمده است. اگر سرانه مکفی داده شود مدارس نیازی به کمکهای مردمی نخواهند داشت. مدارس بدون سرانه و دریافت کمکهای مردمی چگونه می توانند پروژه مهر را اجرا کنند و به گندزدایی و ضدعفونی بپردازند؟
چرا در سطح کلان به درستی برای رایگان کردن مصرف انرژی مساجد اقدام می گردد اما برای کلاسی که باید نمازخوان تربیت کند چنین کاری انجام نمی گیرد ؟
با توجه به شرایط اقتصادی کنونی و کاهش کمکهای خیرین و عدم پرداخت مبلغ به عنوان سرانه خواهشمندیم چنانچه قرار باشد در تابستان کمک گرفته نشود، حداقل به افرادی که خودشان مایل به حمایت از مدرسه هستند اجازه پرداخت داده شود و دست مدیر باز گذاشته شود تا برای حل مشکلات مدرسهی خود راه حل پیدا کند و از استقلال نسبی جهت خودکفایی مدرسه برخوردار شود و به سوی مدرسهمحوری با نبوغ خود و اولیا مدرسه گام بردارد و حداقل اینکه اضطراب و تنشهای بازخوردی به ظاهر قانونی را از سوی مسوولین نداشته باشد در غیر این صورت یا می باید سرانه مناسب هر دانشآموز واریز گردد یا اینکه قید پروژهی مهر زده شود که هر دو مورد به نظر با این وضعیت موجود عملی نیست. پس پیشنهاد اینست که مدیران با توجه به شرایط سخت مالی مردم و با درک این موضوع و مسوولیت خطیر مدیریت بتوانند به طور دوستانه و مسالمتآمیز با مشارکت اولیا بدون سختگیریهای غیر منطقی و خشکمآبانه و غیر منصفانه مسوولین، کشتی خود را به ساحل مقصود که پیشبرد اهداف اموزشی و تربیتی منطبق بر سند تحول بنیادین اموزش وپرورش میباشد برسانند.
* ثبتنام کتب درسی و توزیع آن
مواردی که قبلا و سالهای متمادی توسط اولیا و دانشآموزان انجام می شد، هم اکنون به حجم انبوه کار مدارس افزوده شده است. به گونهای که فشار منطقه و ناحیه به مدیران مدارس در خصوص آمار ثبت نام کتب، جهت بالا بردن آمار خود در استان و قرار گرفتن در صدر جدول آمار ثبتنام روزانه باعث دلزدگی مدیران شده است.
بخشنامه در مورد ثبتنام فردی یا گروهی که بندی از بخشنامه به ثبتنام فردی تاکید دارد و بندی دیگر به عدم ارجاع اولیا به کافینت ها اشاره دارد، شفاف نمی باشد.با توجه به مسائل مطرح شده پیشنهاد می شود:
1- جهت مسئولیت پذیری اولیاء و دانش آموزان ، بهتر است ثبت نام توسط خود ایشان انجام گیرد.
2- بهتر است دریافت هزینه کتب درسی در مرحله آخر باشد.
3- بخشی از حقالزحمه و کارانه کتاب به مدیران و دست اندرکاران پرداخت شود.
4- توزیع کتاب در مناطق و نواحی در مکانها و مدارس سهلالوصول انجام گیرد.
5- صدور ابلاغ همراه با حقالزحمه برای حداقل یکی از افرادی که به دروس پایهها و رشتههای مورد نظر اشراف کامل داشته باشند انجام گیرد.
6- بهتر است در سامانه سناد ثبت نام کتب با کد ملی و تاریخ تولد فرد انجام گیرد.
(شماره سریال شناسنامه در زمان تعویض شناسنامه ها مخصوصا پایه های دهم، یازدهم و دوازدهم بسیار دردسرآفرین خواهد بود، به ویژه در متوسطه دوم و هنرستانها...)
7- پیشنهاد ارسال کتب درسی با پست به آدرس منزل دانش آموز مخصوصا در شرایط کنونی کرونایی (احتمالا ناممکن) و توافق شرکت چاپ و نشر کتب درسی با اداره پست در سطح کلان و کشوری بابت این موضوع از مواردی است که می تواند هم نظر وزارتخانه را در کسب سود مالی تأمین نماید و هم بار اضافهای بر دوش مدارس ایجاد نشود.
* اختصاص درصدی از سود بوفه، لباس فرم و کمکهای مردمی به ادارات-سرویس مدرسه
با وجود عدم اختصاص سرانه، هرساله چهار درصد از پول کمکهای مردمی در زمان بستن دفاتر مالی باید به حساب اداره (انجمن اولیا مربیان) واریز شود، به گونه ای که بدون تاییدیه پرداخت، دفاتر مالی مدارس بسته نخواهد شد.
همچنین هرساله برای دریافت مجوز بوفه مبلغی از مدارس توسط سازمان دانشآموزی برای فعالیت بوفههای مدارس دریافت می شود؟ چرا امسال که بوفه ها به طورکامل فعالیت نکردند و مدارس تعطیل بودند پولهای گرفته شده برگردانده نمی شود؟
در مورد لباس فرم نیز چرا بیشترین درصد سود اونیفورم ها به سازمان دانشآموزی میرسد؟ آیا این مبلغ نمیتواند مشکلی از مدارس را حل نماید؟ اگر گرفتن سود توسط مدارس وجاهت قانونی ندارد چرا سازمان دانشآموزی می تواند دریافت کننده این سود باشد؟ پیشنهاد میشود سازمان دانشآموزی سازوکار قانونی آن را انجام دهد و در نهایت کل سود را به حساب مدارس واریز نماید.
مسئله سرویسها از بزرگترین معضلاتی است که مدارس با آن درگیرند. هرساله ادارات 3 الی 4 نفر را به عنوان پیمانکار در نواحی معرفی مینمایند که مدارس باید با آنها قرارداد ببندند که گاهی اوقات ظاهر این افراد نیز مورد تایید نمیباشد و تمامی موارد از ثبت نام دانش آموزان و تأیید رانندگان از نظر اخلاقی تا توجیه آنها و دانشآموزان نسبت به قوانین و نظارت بر عملکرد سرویسها و دریافت مبالغ و محاسبات مالی توسط مدارس انجام میگیرد ولی بیشترین سود آن به پیمانکاران می رسد. پیشنهاد می شود سرویس مدارس و ساماندهی آنها از ثبت نام تا اختصاص راننده و دریافت مبالغ همانند برخی استانها توسط سازمان دانشآموزی انجام گیرد.
* تعیین مرخصی استحقاقی عوامل اجرایی و تقلیل ساعت کاری مدیران و معاونین و توجه نکردن به درجه و آمار مدرسه در حقوق آنها
همان طور که مستحضرید اغلب مدیر و معاونان مدارس به علت حجم کاری بالا در طول سال و تابستان نمی توانند از مرخصی استحقاقی خود استفاده نمایند و همان طور که مستحضرید این حق حتی برای سرایداران لحاظ می گردد و لازم است پیگیریهای مربوطه برای اختصاص آن به عوانل اجرایی انجام گیرد.
موضوع بعدی آن است که چرا کادر اجرایی مدارس از تقلیل ساعت بالای ۲۰ سال سابقه که شامل دبیران میشود نمیتوانند استفاده کنند یا معادل آن حق الزحمهای شامل حالشان نمی گردد؟!
حذف اضافه کار ساعتی مدیران و معاونان بیش از یک دهه است که انجام شده و این موضوع باعث کاهش انگیزه کاری این عزیزان در متوسطه دوم که از اهمیت خاصی برخوردار می باشد، شده است.
*مشخص نبودن برنامههای کلاسی سال آینده و سردرگمی مدیران در برنامهریزیها و همچنین تعیین وضعیت اضافه کار عوامل اجرایی با بازگشایی پنجشنبهها
با توجه به شناسایی نقاط ضعف و قوت آموزش مجازی در سال قبل و همچنین عدم تدریس کامل کتابها و ضعف درسی در پایه قبلی و نیز شروع تدریس کتب در سال تحصیلی جدید به شیوه مجازی که با توجه به آماده نبودن زیرساختها برای آموزش به این شیوه و سر به فلک کشیدن قیمت موبایل در بازار و فقر اقتصادی خانوادهها در تهیه اینترنت و... و عدم تأثیر کامل برنامه تلویزیون طبق نظرسنجی از دانشآموزان، خواهشمندیم هرچه سریعتر مدیران و مدارس را در موارد ذکر شده در ذیل راهنمایی نمایید:
1- مشخص نمودن وضعیت مدارس دوشیفت و دارای جمعیت بالا برای تنظیم برنامه هفتگی به سه حالت حضوری، غیر حضوری و تلفیقی و زوج و فرد که به نظر میآید این مشکل در متوسطه دوم بدلیل تعدد عناوین درسی و حجم زیاد کتابها و سنگین بودن مباحث بسیار پررنگتر است. به گونهای که با تشکیل دروس تخصصی به طور حضوری و دروس عمومی به طور مجازی، بیعدالتی آموزشی ایجاد خواهد شد.
2- بلاتکلیفی و سرگردانی اولیا در تهیه لباس فرم مدرسه در زمان تشکیل کلاسها به صورت حضوری و رعایت زوج و فرد در مدارس دولتی
3- با توجه به شرایط موجود پیشنهاد میشود که تعیین حضوری یا غیر حضوری و یا تلفیقی بودن آموزش در مدارس دولتی توسط ادارات انجام شود ترجیحا" وزارتخانه تعیین تکلیف نماید تا خدای نکرده مسائل و مشکلات پیش آمده باری به دوش مدیران و شورای مدرسه ایجاد ننماید.
4- با توجه به این که به بازگشایی مدارس در پنجشنبهها تأکید شده است خواهشمندیم وضعیت اضافه کار عوامل اجرایی مشخص شود، چرا که با توجه به ابلاغ معلم 30 ساعته و برخورداری از تمام مزایا، انگیزه این افراد در ادامه فعالیت در پست اجرایی از بین خواهد رفت.
* کمبود نیروی خدماتی و سرایدار در سطح مدارس استان
موضوع کمبود خدمتگزار و سرایدار در مدارس از مسائلی است که با گذشت زمان پیچیدهتر میشود. البته این مشکل با کمک گرفتن از اداره حقوقی استان و ارائه دستورالعمل واحد برای عقد قرارداد با شرکتهای خدماتی قابل حل است.
پایان گزارش/
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
باید:
1) عشق بورزم، یعنی به دیگران نیکی بی حساب و کتاب (هم به معنای بدون محاسبه گری و هم به معنای بی حد و حصر) بکنم تا شادی ژرف نصیب ام شود.
2) زندگی این جایی و اکنونی داشته باشم تا هم از سلامت روانی بیشتر و هم از کمال اخلاقی بیشتر بهره مند شوم.
3) به ارزش داوری های دیگران به کلی بی اعتناء شوم تا به خود شکوفائی کامل دست یابم.
4) تا می توانم به خود ام وفادار باشم، یعنی به رویای شخصی خود ام پشت نکنم، هر چند این پشت کردن مطلوب های اجتماعی برایم به ارمغان آورد.
5) هرگز به حل مساله ی نظریه ای نپردازم که حل آن در عمل من هیچ تاثیری ندارد، یعنی به من ربطی ندارد.(حکمت «به من چه؟»)
6) از زندگی اصیل، یعنی خودجوشانه و خودانگیخته دست نکشم، یعنی خودام باشم و ساده و طبیعی زندگی کنم.
7) بدانم که به عمیق ترین معنای کلمه، تنهایم.
8) در غوغا و هیاهوی زندگی فقط به ندای آرام و آهسته وجدان اخلاقی خود ام گوش دهم.
9) خودام را هر چه بیشتر بشناسم و بیش از احوال هر کس دیگر احوال خودام را بپرسم.
10) هدفم را فقط اصلاح خودم قرار دهم و بدانم که فقط در نتیجه ی این کار دیگران را ، کمابیش، اصلاح می کنم.
11 9 بدانم که فقط تغییر و اصلاح خود هم ممکن است و هم مطلوب.
12) خوبی زندگی را بر خوشی زندگی ترجیح دهم.
13) بزرگترین کاری را که می توانم بر عهده گیرم، نه کاری بزرگتر از آن را، و نه کاری کوچکتر از آن را.
14) بدانم که همه چیز ناپایدار و گذرا است، چه خوشی ها و چه ناخوشی ها.
15) هرگز از صداقت (= مطابقت پنج ساحت باورها، احساسات، عواطف و هیجانات، خواسته ها، گفته ها و کرده ها با یکدیگر)، تواضع (= در خوشی ها خود را دیگری انگاشتن)، و احسان( = در ناخوشی ها دیگری را خود انگاشتن) دست نکشم.
16) چنان زندگی کنم که گویی در یک قدمی مرگ ام، یعنی در هر لحظه مشغول به کاری باشم که اگر در همان لحظه مرگ درسد نه احساس پشیمانی کنم، نه احساس اندوه و نه احساس حسرت.
17) فقط به وقت ضرورت و به قدر ضرورت سخن بگویم.
18) اهل آرامش به هر قیمتی نباشم.
کانال مصطفی ملکیان
گروه گزارش/
جمعه 4 مرداد 1398 « صدای معلم » در گزارشی نوشت : ( این جا )
« نخستین بار در بهمن 1397 بود که رضوان حکیم زاده معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش درباره « نه به هدررفت استعدادها در مسابقات چرتکه» رسما اعلام کرد : ( این جا )
" کلا آزمونهایی مثل کانگورو و چرتکه و بحثهایی که بیش از حد به پرورش یک بُعدی مثلاً پرورش ذهنی در سن کودکی اهمیت میدهد، از نظر علمی خیلی قابل قبول نیست.
آن تربیت متوازن که مدنظر سند تحول بنیادین آموزش و پرورش است با تأکید خیلی زیاد روی فرایندهای ذهنی در سن کودکی آسیب میبیند و این طرحهای ذکر شده از نظر علمی محل مناقشه است.
قبلاً هم اعلام کرده بودیم که چنین چیزهایی را برای کودکان تجویز نمیکنیم و با اقتضائات دوران کودکی همخوانی ندارد و پشت آن هم چون بحث اقتصادی است، خانوادهها را ترغیب میکنند که وارد آن شوند.
وی در پاسخ به این پرسش که این طرحها رقابت جهانی دارد، گفت: مگر هر چیزی که مسابقه جهانی دارد، مقبول است ولی باید دید رویه تربیتی در نظامهای آموزشی پیشرو، چه بوده است که در آنجا چنین چیزهای محل توجه نیست.
حکیم زاده پی نقظه نظرات و دیدگاه هایش را گرفت و آخرین بار در برنامه تلویزیونی پرسشگر در پایان هفته سوم تیرماه سال جاری که با موضوع «چالشهای تحول در برنامه ریزی درسی» روی آنتن شبکه آموزش سیما رفت تصریح کرد :
" اخیراً نامهای را با رئیس مرکز ملی سمپاد تهیه کردیم که به مدارس ابلاغ میکنیم و بر اساس آن کلیه آزمونهایی چون چرتکه و کانگورو و…که فقط روی تقویت قوای ذهنی تمرکز کرده و تربیت در آن مغفول است را غیرقانونی و ممنوع اعلام میکنیم. اگر خانوادههایی تا کنون آگاهی نداشتند حتماً باید این مسیر تغییر کند. اگر مدرسهای این آزمونها را اجرا کند کار غیرقانونی انجام میدهد. "
در زمان وزارت دانش آشتیانی معاون آموزش ابتدایی در نامه ای به وزیر وقت آموزش و پرورش نوشت :
" برگزاری آزمون های متعدد و متنوع در آموزش و پرورش به ویژه در دوره تحصیلی ابتدایی ، ضمن وارد کردن آسیب های جدی روحی ، روانی و درسی به دانش آموزان ، خانواده ها را هم به جریانی رقابتی وارد نموده که به جای زمینه سازی برای رشد و بالندگی فرزندان در یک فضای امن و محیط شوق انگیز ، کسب موفقیت در این گونه آزمون ها به هدفی بزرگ برای آنان تبدیل شده است ؛ در حالی که جهت گیری های آموزش و پرورش در اسناد بالادستی نظیر سند تحول بنیادین و برنامه درسی ملی بر یادگیری های عمیق و پایدار تاکید کرده و بهره گیری از شیوه های آموزش ، یادگیری و سنجش و ارزشیابی نوین که در آن ویژگی ها و نیازهای دانش آموزان محوریت دارد ضروری دانسته است .
آزمون ریاضیات کانگورو که هدف بنیان گذاران آن ، طراحی فضای بازی ، سرگرمی توام با شور و شوق برای کودکان و خانواده هایشان در یک روز معین بوده است ؛ در ایران به یک آزمون کاملا رسمی تبدیل شده که بر اساس آن بعضا قضاوت هایی هم در خصوص عملکرد دانش آموزان در این حوزه یادگیری انجام می شود که با اصول تعلیم و تربیت سازگار نیست .
برگزاری مسابقه ریاضی ، به تلاش های پیترهورن ، معلم ریاضی استرالیایی برمی گردد . وی در سال 1980 ، یک مسابقه ریاضی برای دانش آموزان پایه های مختلف ( از دوم دبستان تا سال آخر دبیرستان ) برگزار کرد که به گروه خاصی از دانش آموزان تعلق نداشت ، بلکه هر کس با هر سطحی از توان ذهنی می توانست در مسابقه پایه مربوط به خود شرکت کند .
در حال حاضر ، هر ساله حدود 5 میلیون نفر در کنار خانواده های خود در این مسابقه شرکت می کنند ، از آن جایی این مسابقه برای اولین بار در کشور استرالیا برگزار شد ، نام کانگورو بر آن نهاده شد .
کشور ایران از سال 2008 به عضویت انجمن کانگورو بدون مرز درآمد و موسسه علمی – فرهنگی فاطمی به عنوان نماینده رسمی این انجمن در ایران شناخته شد .
از آن سال تاکنون هشت دوزره مسابقه ریاضیات کانگورو در ایران برگزار شده است . این آزمون در دوره ابتدایی در 3 گروه ( گروه 1 پایه های اول و دوم ؛ گروه 2 پایه های سوم و چهارم ؛ گروه 3 پایه های پنجم و ششم ) اجرا می شود . به موازات برگزاری آزمون ، کتاب هایی نیز توسط موسسه چاپ یاد شده چاپ و برای آمادگی بیشتر به دانش آموزان فروخته می شود .
لذا با عنایت به موارد زیر ، تقاضا دارد تا بررسی دقیق و همه جانبه نقش تاثیر آن آزمون بر یادگیری و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ، دستور فرمایید برگزاری آن توسط دانش آموزان متوقف گردد .
1- همان گونه که اشاره شده هدف برگزاری مسابقه در دنیا ایجاد محیط شاد ، سرگرم کننده و شوق انگیز برای دانش آموزان در کنار والدین و دوستان می باشد اما در ایران به یک آزمون برای سنجش عملکرد دانش آموزان در ریاضیات تبدیل شده و به دلیل رسمیت آن از اهداف خود دور شده است .
2- این آزمون هر ساله با بخشنامه ای که توسط مرکز ملی پرورش استعدادهای درخشان و با همکاری بخش خصوصی تنظیم و به استان ها ارسال می شود ، اجرا می گردد و معاونت آموزش ابتدایی به دلیل مخالف بودن با اجرای آن نقشی در این خصوص ندارد .
3-بر اساس بخشنامه مذکور مبلغی از دانش آموزان برای شرکت در این آزمون اخذ می شود که اعتراض خانواده ها را به همراه دارد .
4- برگزاری این آزمون زمینه ای برای فروش کتاب های آمادگی برای شرکت دانش آموزان در آزمون شده است . "
پاسخ وزیر وقت آموزش و پرورش به این نامه صریح ، شفاف و بدون هر گونه ابهام است :
" این چنین آزمون هایی به نظام تعلیم و تربیت لطمه وارد می کند . مرکز استعدادهای درخشان چرا در حوزه ی ابتدایی وارد شده است و هدف از این آزمون ها چیست ؟
سریعا بررسی نموده و به اینجانب گزارش دهید .
هم چنین بررسی شود اگر آزمون های دیگری در مقطع ابتدایی برگزار می شود مورد بررسی و ارائه گزارش به اینجانب گردد تا در صورت مغایرت با اهداف مقطع ابتدایی می باشد مورد بازنگری و توقف آنان گردد .
9 / 1 / 96
پس از استعفای بطحایی و دوران بلاتکلیفی ، به نظر می رسد سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی مواضع مبهم و غیرشفافی در این مورد اتخاذ کرده است .
بر اساس اخبار و گزارش هایی که به صدای معلم رسیده است در این خصوص برخی سهام داران موسسات ذی نفع به معاونت آموزش ابتدایی فشار وارد کرده اند تا بتوانند به روال سابق به فعالیت های خویش ادامه دهند .
سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی هم برای بررسی اعتراضات موسسات مذکور تقاضای برگزارش نشست را کرده است .
این حرکت سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی درست مانند این می ماند که وزارت بهداشت برای ممنوعیت قلیان با قهوه خانه داران نشست بگذارد !
پرسش صدای معلم از رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی آن است که چرا به مصوبات و تصمیم های قبلی توجه نمی شود ؟ هنوز خاطره دیدار اعضای انجمن فرهنگی ناشران آموزشی کشور با برخی مراجع تقلید و مواضع آنان در افکار عمومی پاک سازی نشده است .
آیا سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی برای استمرار این وضعیت و با مولفه های مذکور استدلال علمی و یا سند پژوهشی دارد ؟
در آخرین نشست رسانه ای به رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی حجت الاسلام علی ذوعلم در پاسخ به پرسش های صریح صدای معلم سخن از تدوین آیین نامه تعارض منافع راند .
ما از مفاد این آیین نامه اطلاع نداریم اما لازم است که این سازمان با تکیه بر بعد پژوهشی و تخصص مدارانه خویش در مرتبه نخست منافع و مصالح نظام آموزشی ، معلمان و دانش آموزان را مقدم بر هم چیز دیگری دانسته و در این موارد شفاف سازی لازم و کافی را انجام دهد . »
در نشست رسانه ای که با « علی ذوعلم » رئیس وقت سازمان پژوهش و برنامه ریزی با خبرنگاران سه شنبه 18 تیر 98 برگزار کرد , « صدای معلم » پرسید :
« ارتباط سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی با موسسات تجاری – آموزشی خیلی شفاف نیست .
فرضا شما به این موسسات مجوز می دهید که بتوانند محصولات خود را در مدارس به فروش برسانند در حالی که این ها مخالف با مدرسه شاد و شعارهایی مانند مبارزه با حافظه محوری و... است .
و یا مطابق با بخشنامه اداره کل ارزیابی عملکرد و پاسخ گویی به شکایات وزارت آموزش و پرورش در مورد برگزاری آزمون ها و کتاب های کمک درسی :
مشارکت و یا همکاری کارکنان در فرآیندهای تصنیف، تالیف، گردآوری، بازاریابی، توزیع، ساماندهی و فروش کتاب های کمک درسی ، تقویتی، حل المسائل و غیره ( به ویژه برگزاری آزمون های آزمایشی و سنجش پیشرفت تحصیلی ) است .
چرا برخی از مولفان کتاب های درسی شما کتب کمک آموزشی و درسی هم می نویسند ؟
بالاخره دم خروس و یا قسم حضرت عباس ؟! »
ذوعلم چنین پاسخ داد :
« نکته مهمی است واقعا .
سازمان پژوهش در این مطلب متهم است .
اخیرا از بخش حقوقی سازمان درخواست کردم که یک آیین نامه تعارض منافع در این زمینه تدوین شود و ما بتوانیم با شدت با این مساله مقابله کنیم . یعنی همکارانی که قرار است در مرحله تالیف کتاب های درسی ، ارزیابی مواد رسانه ای و کمک آموزشی و برنامه ریزی درسی با ما مشارکت داشته باشند به هیچ وجه نباید در موسساتی حضور پیدا کنند که این اتهام را متوجه سازمان کند .
این برای سازمان پژوهش مناسب نیست حتی اگر این موارد بسیار بسیار انگشت شمار باشد حتی یک مورد هم برای ما قابل قبول نیست .
من فکر می کنم باید آن را دنبال کنیم که این آیین نامه هر چه زودتر تدوین شود و اگر لازم باشد در مراجع بالادستی هم تصویب شود و با این مطلب باید به شدت برخورد کنیم البته دفتر کمک آموزشی سازمان تلاشش بر این است که بر اساس استانداردهای سازمان کاملا منتقح و مصوب کتاب ها را ارزیابی کند و تایید و یا رد کند و طبق رویکردی که اخیرا در این مدیریت شکل گرفته است دایره داوران هم قرار است توسعه پیدا کند و حتی از خود معلمان هم بتوانیم در یک ارتباط شبکه ای اینترنتی و در فضای مجازی این مشارکت را داشته باشیم .
امیدوارم اگر آن طرح هم نهایی شد بتواند به پیشگیری از این آسیب های احتمالی کمک کند . »
پس از گذشت یک سال از آن نشست و نیز نزدیک شدن به پایان مهلت دو ماهه وزیر آموزش و پرورش برای اجرای قانون " مدیریت تعارض منافع " هنوز وضعیت حداقل در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی شفاف سازی نشده است .
یکشنبه 22 تیر سال جاری پرتال سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی خبر از برگزاری نشست سرپرست دفتر انتشارات و فناوری آموزشی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی با ناشران آموزشی داد . ( این جا )
در خبر چنین آمده است :
« سرپرست دفتر انتشارات و فناوری آموزشی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در نشست با ناشران آموزشی گفت: ما به یک همکاری و تفاهم بلندمدت با ناشران و خروجیهای پایدار میاندیشیم و به سهم خود حاضریم در این موضوع تسهیلگری کنیم و در برداشتن موانع همکاری اهتمام کنیم.
به گزارش روابط عمومی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی به نقل از دفتر انتشارات و فناوری آموزشی، محمد ابراهیم محمدی سیاست چند تألیفی سازمان و سپردن تألیف کتاب درسی به ناشران را یکی از رویکردهایی برشمرد که میتواند به همکاری بلند مدت بینجامد.
او با اشاره به بدبینی به وجود آمده نسبت به ناشران بخش خصوصی گفت:«ما معتقدیم که بخش خصوصی در حوزه آموزش خدمات زیادی انجام داده و باید این بدبینی مرتفع شود و بتوانیم با تعامل و همکاری به همافزایی دست پیدا کنیم. به دلیل اهمیتی که برای ناشران بخش خصوصی قائلم، نخستین جلسه خودم را با نیروهای بیرون از سازمان به ناشران اختصاص دادم.»
محمدی با اشاره به مشکلات آموزشی ناشی از کرونا گفت: «ما از شما ناشران محترم انتظار داریم در شرایط بحرانی حاضر، همت خودتان را به کار بگیرید تا با هم بیندیشیم و ببینیم برای مقابله با این مشکل چه میتوان کرد.
برخی از ناشران محترم میگفتند ما میتوانیم منابع تولید شده را به رایگان در اختیار شما بگذاریم تا دانشآموزان و معلمان از آن استفاده کنند. ما ظرفیت زیادی در ایجاد شبکه الکترونیکی و شبکه ملی رشد داریم که میتوانید از آن استفاده کنید.»
سرپرست دفتر انتشارات و فناوری آموزشی با اشاره به وضعیت دانشآموزان بیبضاعت مناطق محروم و کم برخوردار خصوصاً با گسترش بیماری کرونا و تعطیلی مدارس، گفت: «حتماً در بین ناشران ظرفیتهایی برای حرکتهای نیک اندیشانه در حوزه آموزش وجود دارد. خواهش من از شما این است که توجه ویژهای نسبت به این دانشآموزان داشته باشید. البته میدانیم همین حالا هم ناشرانی در این زمینه فعالیت میکنند که برخی هم در همین جمع حضور دارند.»
آیا قرار است همان وضعیت معیوبی که پیش تر و در ارتباط با عملکرد چنین موسساتی حادث بود در فضای مجازی و شبکه الکترونیکی باز تولید شود ؟
در این جلسه که در محل انجمن فرهنگی ناشران آموزشی برگزار شد، وحید تمنا رئیس این انجمن با ارائه گزارشی از مسیر طی شده و جلسات مشترک برگزار شده در دفتر انتشارات و فناوری آموزشی اظهار امیدواری کرد که تفاهمنامه تهیه شده در شورای مشترک برنامهریزی، و ایجاد کارگروههای پیشبینی شده مشترک بین سازمان و انجمنهای ناشران، هر چه زودتر عملیاتی شود.
سعید بدیعی معاون دفتر انتشارات نیز با اشاره به تأکید سازمان پژوهش بر برونسپاری تدوین کتابهای درسی و پیگیری سیاست چند تألیفی گفت: قطعاً در راستای چنین سیاستی ناشران آموزشی کمک مؤثری میتوانند کنند.
وی افزود: «ما در جلسه آتی شورای سیاستگذاری ساماندهی هم که معاونان وزارتخانه تشریف دارند، موضوع همکاری با بخش خصوصی را در دستور جلسه قرار دادهایم که دعوت نامه آن به دست رئیس محترم انجمن هم رسیده است.»
در این نشست که روز سه شنبه 17 تیرماه 99 در دفتر انجمن ناشران آموزشی برگزار شد، اعضای هیئت مدیره انجمن فرهنگی ناشران آموزشی و تنی از چند از اعضا شرکت داشتند.
آقایان وحید تمنا (رئیس هیئت مدیره انجمن)، امین آصفی (مدیر مسئول)، اکبر رئیسنیا (نایب رئیس هیئت مدیره)، امین صادقیه (خزانهدار)، علی واله (دبیر)، یحیی دهقانی (عضو هیئت مدیره)، مجید ضیغمی و عباس مزینانی (بازرسان) از اعضای انجمن فرهنگی ناشران و آقایان ابوالفضل جوکار (گاج)، علی جهانگیری (مرآت) ، کاظم قلمچی (کانون فرهنگی آموزش) و ابوذر نصری (خیلی سبز) حضور داشتند. اعضای انجمن با بیان سخنانی، ضمن اعلام آمادگی برای همکاریهای بیشتر، بر عملی شدن تصمیمات سازمان تأکید کردند. »
پرسش « صدای معلم » از سرپرست دفتر انتشارات و فناوری آموزشی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی و نیز رئیس سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی آن است که نسبت محتوای این نشست با آن چه رئیس پیشین سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی در مورد " آیین نامه تعارض منافع " گفته است چیست ؟
خوب بود آقای محمدی از دوستان ناشر خصوصی پرسش می کردند که ریشه ی آن " بدبینی " در چیست ؟
آیا سپردن تألیف کتاب درسی به چنین ناشرانی در حالی که کنکور زدگی و حافظه محوری مهم ترین آسیب نظام آموزشی ما در حال حاضر است تا چه حد می تواند در واقعی کردن فضا و پاسخ به نیازهای اصلی فراگیران و غنی سازی سازمان یاد دهنده – یادگیرنده کار ساز باشد ؟
هنوز خاطره دیدار اعضای انجمن فرهنگی ناشران آموزشی کشور با برخی مراجع تقلید و مواضع آنان در افکار عمومی پاک سازی نشده است . ( این جا ) و ( این جا )
« ابوالفضل جوکار که به عنوان عضو انجمن فرهنگی ناشران آموزشی کشور با آیت الله حسینی بوشهری در قم دیدار کرده بود از برنامه وزارت آموزش و پرورش برای حذف تکلیف شبانه دانش آموزان انتقاد کرد و مهمترین اقدام ناشران آموزشی را تألیف کتب کمک آموزشی عنوان و تصریح می کند: این اقدام توانسته در یادگیری بهتر مطالب آموزشی مؤثر واقع شود و امروز شاهد حضور دانش آموزانی که در مناطق محروم زندگی کردهاند در بهترین دانشگاههای کشور باشیم.
عضو انجمن فرهنگی ناشران آموزشی با اشاره به تیراژ کتب کمک آموزشی در طول سال می گوید: سالانه ۲۵ میلیون کتاب کمک آموزشی در مقاطع مختلف به چاپ میرسد که در مسئله توسعه عدالت آموزشی و یادگیری بسیار تأثیرگذار است.
حذف تکالیف در مدارس با الگو گرفتن از فنلاند کار سنجیدهای نیست.
اینکه بخواهیم سیستم آموزشی یک کشور خارجی دیگر را کپی و آن را در کشورمان اجرایی کنیم نمیتواند جوابگوی سیستم آموزشی کشور باشد.
مدیر انتشارات کنکور گاج ادامه می دهد: حذف تکلیف منزل دانش آموزان زیانهای جبران ناپذیری را به دنبال دارد. این برنامه پیش از این در کشورهای اروپایی امتحان شده و جواب مثبتی را نداشته است به همین دلیل اجرای آن متوقف شده است.
جوکار ادامه می دهد: با حذف تکلیف دانش آموزان، آنان از فراگیری و آموزش دور شده و به سمت فضای مجازی کشیده میشوند که آثار جبران ناپذیری را به دنبال دارد. »
آن سخنان با آن چه این ناشران در حال حاضر بیان می کنند و " فضای مجازی " را به عنوان " تهدید " معرفی می کردند به هیچ وجه تناسب و هم خوانی ندارد .
آیا قرار است همان وضعیت معیوبی که پیش تر و در ارتباط با عملکرد چنین موسساتی حادث بود در فضای مجازی و شبکه الکترونیکی باز تولید شود ؟
شاید بهتر بود سرپرست دفتر انتشارات و فناوری آموزشی که خود دستی در قلم دارد و رسانه را می شناسد ؛ از رسانه ها نیز برای حضور در چنین نشستی دعوت می کرد تا شاید " شفاف سازی " و " پرسش گری مستقیم " کمکی به حل بخشی از آن مشکل بدبینی نماید .
پایان گزارش/
تکوین شخصیت و چگونگی و میزان آن در انسان از کودکی تا میان سالی و پیری مختلف است. متخصصان فن تربیت و روان شناسان هر کدام از دیدگاه خویش اظهار نظر کرده اند. در این میان، آرتور شوپنهاور فیلسوف بلندپایه و مشهور آلمانی که در روان کاوی دستی داشته و نظرات مفید و قابل توجهی را مطرح ساخته است علی رغم آن که وی را فیلسوف و روان شناس بدبین و درون گرا دانسته اند و چنین پنداشته اند که شوپنهاور منفی باف و معتقد به غلبه جبری شر بر خیر بوده است مع الوصف با عنایت به مطالبی که ذیلا خواهد آمد بایستی او را یک اندیشمند و محقق واقع گرا ، تجربی، محاسبه گر، مدقق و موثر بر فیلسوفان و روان شناسان زمان خویش و حتی سال های بعد قلمداد نمود. نیچه، واگنر، فروید، سارتر، توماس مان، وینگنشتاین و ... از او تاثیر پذیرفته اند. برخی حتی این چنین نظر داده اند که وی حتی پیش از فروید و نیچه پدر روان شناسی مدرن می باشد.
شوپنهاور عمده دلواپسی ها و نگرانی های خود را پنهان نساخته و رک و پوست کنده سخن می گفت و از سطحی نگری و شعارهای واهی و مدینه فاضله پوچ و توهم آمیز و خوشبختی و سعادت دروغین و به اصطلاح هپروتی و رویایی و بدون مبنا پرهیز داشت. چاپلوسی و ظاهرسازی و سیاه نمایی در قاموس فکری و دستگاه فلسفی و روان شناختی وی جایی نداشت. این جمله از اوست که "آسایش و رنج ما در غایت وابسته به این است که فکرمان از چه چیز آکنده و به چه چیز مشغول است. "
به طور کلی هر مشغولیت فکری برای ذهنی که توانایی آن را داشته باشد بسیار مفیدتر از زندگی واقعی با توالی مداوم موفقیت ها و شکست ها و ضربه ها و آفات است. البته این مستلزم استعدادهای ذهنی بیشتر است. نباید سعادت زندگی را بر پایه زیربنایی وسیع که شامل توقعات بسیار است بنا کرد، زیرا در این صورت همه چیز به آسانی فرو می ریزد. علت این است که چنین نحوه ای از زندگی امکان وقوع حوادث ناگوار را افزایش می دهد و ممکن نیست این حوادث رخ ندهند. پایین آوردن توقعات متناسب با امکانات (از هر نوع که باشند) مطمئن ترین راه برای پرهیز از بدبختی است. اگر بخواهیم وضع کسی را از حیث سعادت ارزیابی کنیم نباید آنچه را که موجب لذت او می شود بجوییم بلکه باید بپرسیم چه چیز او را اندوهگین می کند زیرا هر چه مایه اندوه ناچیزتر باشد شخص خوشبخت تر است. (در باب حکمت زندگی) در جوانی، مشاهده غالب است و در پیری تفکر. از این رو جوانی دوران شعر است و پیری زمان فلسفه.
شوپنهاور به این جمله ارسطو می پردازد که "هدف خویش را صرفا لذت ها و راحتی های زندگی قرار ندهیم بلکه تا آنجا که ممکن است از مصیبت های زندگی بگریزیم. " سپس به این موضوع از قول "ولتر" اشاره می کند " سعادت رویایی بیش نیست اما رنج واقعیت دارد."
در کتاب « در باب حکمت زندگی » اثر آرتور شوپنهاور ترجمه محمد مبشری می خوانیم : " کسی که رنج نکشیده باشد تربیت نشده است." در همه اموری که مربوط به مسیر زندگی مان می شود باید تخیل را مهار کنیم. نخست باید هوشیار باشیم که کاخ های موهوم نسازیم زیرا بهای گزافی دارند و پس از اندک زمانی فرو می ریزند که این موجب افسوس می شود. اما افزون بر این باید مراقب باشیم که با تصویر کردن حوادث ناگواری که فقط احتمال وقوع دارند دل خود را از ترس آکنده نکنیم.
آقای آرتورشوپنهاور در فصل ششم کتاب خویش تحت عنوان "درباره تفاوت های آدمی در سنین گوناگون" با اشاره به این جمله مهم "ولتر" که "هر کس روحیه مناسب با سنش را نداشته باشد فقط گرفتار مصائب سن خویش است بحث خویش را دنبال می کند."
شوپنهاور معتقد بود که در دوران کودکی بیشتر از ذهن خود استفاده می کنیم تا از اراده خویش و البته آن چنان که خود گفته علت سعادت انسان در ربع اول زندگی درست همین است که این دوران پس از گذشت ایام در نظر ادمی به منزله بهشتی گمشده جلوه می کند. در کودکی روابط و نیازهای اندکی داریم. یعنی اراده ما کمتر تحریک می شود بنابراین بخش عمده وجود ما به شناختن معطوف می گردد. عقل هم مانند مغز که در سن هفت سالگی از حیث اندازه کامل می شود اگر چه هنوز واجد پختگی نیست به سرعت تکامل می یابد و در جهانی که برایش تازگی دارد به دنبال خوراک فکری است ، جهانی که در آن همه چیز سراسر از جذبه اعیانی تشکیل شده است که جلای نو دارد. علت این که سال های کودکی سراسر شاعرانه اند همین است. زیرا جوهر شعر مانند جوهر همه هنرها درک ایده افلاطونی است. یعنی درک ماهیت اساسی اعیان که در همه احاد نوع مشترک است و هر چیز را به منزله نماینده نوع خود جلوه می دهد و یک مورد مصداق هزاران دیگر است. اگر چه این طور به نظر می رسد که در صحنه های گوناگون دوران کودکی پیوسته فقط به یک شی ء یا به یک روند منفرد که خواست انی ما را جلب می کند مشغولیم.
واقعیت اساسا چیز دیگری است. علت واقعی این است که زندگی در برابر دیدگان ما واجد کمال اهمیت است، نو و شاداب است بی آن که در اثر تکرار احساس بی اعتنایی در ما به وجود آورده باشد و از این رو ما پیوسته در آرامش و بدون هدفی معین ضمن فعایت های کودکانه خود جوهر زندگی و سنخ های اساسی صور و تظاهر آنها را در صحنه ها و روندها ادراک می کنیم.
به بیان اسپینوزا ما در کودکی همه اشیاء و اشخاص را از دیدگاه جاودانگی می بینیم. انسان هر چه کم سال تر است بیشتر نماینده نوع خویش است. این خصوصیت هر سال پیوسته کاهش می یابد. تفاوت بزرگ تاثیر اشیاء در جوانی و در پیری بر ما از اینجا ناشی می شود. از این رو همه تجربیات و آشنایان دوران کودکی و نوجوانی به نمونه های نوع و عنوان های مقولات شناخت و تجربه ما تبدیل می گردند که در دوران های بعدی زندگی هکه چیز را در این مقولات می گنجانیم اگر چه این کار را همواره با آگاهی واضح نمی کنیم. بدین ترتیب در سال های کودکی اساس مستحکم جهان بینی انسان شکل می گیرد که سطحی یا عمیق است و پس از آن توسعه می یابد و کامل می شود... پس چنین شیوه نگرش عینی محض که به همین علت شاعرانه است و مختص دوران کودکی است به این جهت که نیروی اراده هنوز کاملا پدید نیامده است تقویت می شود و موجب می گردد که رفتارمان در کودکی بسیار بیشتر به شناختن معطوف باشد تا به خواستن. خاطره سال های کودکی درست به این علت همیشه حسرت انگیز باقی می ماند که این دوران سرشار از شادی است.
ما در آغاز زندگی با چنین جدیتی به درک زنده اشیاء از طریق مشاهده مشغولیم در حالی که تربیت (متداول) می کوشد به ما مفاهیم را بیاموزد اما مفاهیم ماهیت واقعی و اساسی اشیاء را به ما عرضه نمی کنند بلکه اساس و محتوای حقیقی کل شناخت از درک شهودی جهان حاصل می گردد. این نوع شناخت را فقط خود انسان می تواند به دست بیاورد و نمی توان آن را با مفاهیم به او آموخت. بنابراین توانایی های ذهنی ما همچون ارزش های اخلاقی از بیرون نمی آیند بلکه از عمق وجود خودمان پدیدار می شوند و هیچ الگوی تربیتی چه الگوی تربیتی پستالوزی چه هر الگوی دیگر قادر نیست از کند ذهنی متفکری بسازد. علت این که محیط و تجربه های کودکی چنین در حافظه حک می شوند همین عمق و شدت شناخت شهودی (مشاهده اعیان) جهان بیرون در کودکی است. زیرا در آن دوران به طور کامل مجذوب جهان بیرون بوده ایم هیچ چیز حواس ما را متفرق نمی کرده است و به اشیاء طوری می نگریسته ایم که گویی در نوع خود منحصر به فردند یا اصلا چیزی جز آن اشیاء وجود ندارد. در جای دیگر گفته ام که هستی عینی جهان یعنی نمود هستی در تصور محض امری خوشایند است و به عکس هستی ذهنی یعنی خواستن با رنج و غم همراه است.
می توان این معنی را به طور خلاصه چنین بیان کرد: نمود جهان باشکوه اما بود آن هولناک است. پس در کودکی چیزها را از جنبه دیدن یعنی نمود یا عینیت می شناسیم نه از جنبه بودن یا ماهیت آنها که همان اراده است. حال به علت این که جنبه عینی جهان جنبه ای خوشایند است و عقل کودک و نوجوان جنبه ذهنی و هولناک ان را هنوز نمی شناسد این دوران می پنداریم که همه صورت هایی که واقعیت و هنر از برابر چشمان ما می گذرانند موجوداتی سعادتمندند و گمان می کنیم چیزی که ظاهرش چنین زیباست واقعیت درونش باید زیباتر باشد.
بنابراین جهان در نظر کودک و نوجوان مانند باغ عدن است، مکان امن و راحتی بخشی که همه ما در آن زاده شده ایم. کمی بعد عطش زندگی واقعی در ما ایجاد می شود یعنی انگیزه عمل و رنج که ما را به درون همهمه جهان می کشاند. آنگاه با جنبه دیگر جهان آشنا می شویم. با بود جهان یعنی اراده که در هر گام با مانعی رو به رو می شود. سپس به تدریج سرخوردگی پدید می آید و در آغاز می گوییم زمان اوهام به سر رسیده است و با وجود این سرخوردگی ما گام به گام افزایش می یابد و مدام کامل تر می شود.
بنابراین می توان گفت که زندگی در کودکی در چشم ما به منزله صحنه نمایشی است که از دور دیده می شود در سالمندی همان صحنه بسیار نزدیک است ... اگر نیمه اول زندگی از اشتیاق ناکام در جست و جوی سعادت تشکیل شده است نیمه دوم متشکل از نگرانی از شوربختی است. زیرا در نیمه دوم بیش و کم به این شناخت دست می یابیم که سعادت کاملا افسانه و رنج واقعی است. بنابراین اکنون دست کم انسان های عاقل تنها در پی دوری از رنج و ایجاد وضعی امن اند نه به دنبال لذت.
نیمه دوم عمر مانند نیمه دوم پریود موسیقائی است که شور و شوقش کمتر اما آرامشش بیشتر از نیمه اول است. این امر به طور کلی بر این مبناست که ادمی در جوانی می پندارد که در جهان چه سعادت ها و لذت های شگفت انگیزی وجود دارد و فقط دست یابی به آن دشوار است حال آن که در سالمندی می داند که چنین چیزی نیست بنابراین خیالش از این حیث آسوده است. از زندگی قابل تحملی که دارد لذت می برد و حتی از امور کوچک احساس شادی می کند. آنچه مرد پخته در اثر زندگی به آن دست می یابد و نگاه او را به جهان از جوانان و پیران متمایز می کند در درجه اول بینش واقع گرایانه است. مرد پخته نخست همه چیز را ساده و چنان که واقعا هست می بیند حال آن که جوانان و پسران سرابی را می بینند که حاصل حوس ها پیش داوری های سنتی و تخیلات غریب است که بر جهان حقیقی پرده می افکنند یا شکل آن را تغییر می دهند. نخستین تاثیر تجربه این است که آدمی را از توهمات و مفاهیم غلط که در جوانی در ذهن جای گرفته رها می کند. البته بهترین نوع تربیت، ایمن ساختن انسان ها در جوانی در برابر این گونه توهمات است. این تربیت اگر چه صرفا هدفی سلبی دارد گاهی بس دشوار است.(در باب حکمت زندگی)
آرتورشوپنهاور ضمن اشاره به این مطلب که "از منظر جوانی زندگی آینده ای است بی انتها اما در مقام پیری گذشته ای بسیار کوتاه است و تا زمانی که جوانیم زندگی در نظرمان بی پایان است." چنین می گوید: باید پیر شد یعنی عمری طولانی کرد تا فهمید که زندگی چه زودگذر است. انسان هر چه سالمندتر می شود همه امور بشری در نظرش کم اهمیت تر می شوند.... در سالمندی پوچی همه چیز نمایان می شود. نیروی ذهنی به تدریج در اثر عادت طولانی به دریافت های یکسان چنان ساییده می شود و صیقل می خورد که همه چیز به روی آن می لغزد بی آن که اثری بر جای نهد. این امر موجب می گردد که زمان مدام بی اهمیت تر و در نتیجه کوتاه تر شود. ساعات یک پسر بچه طولانی تر از روزهای مرد سالمند است. بنابراین هر چه پیرتر می شویم حرکت زمان پرشتاب تر می شود مانند گویی که در سراشیب غلتان است ... سنین کودکی با این که فقط پانزده سال را در بر می گیرد طولانی ترین دوران زندگی است و بنابراین از حیث خاطره از همه دوران های دیگر عمر غنی تر است.
احساس بی حوصلگی با سن رابطه ای معکوس دارد. کودکان دائم نیاز به سرگرمی دارند. چه بازی چه کار اگر سرگرمی متوقف شود فورا به کسالت وحشتناکی گرفتار می شوند حتی نوجوانان نیز به این حالت گرفتارند و با نگرانی به اوقاتی از برنامه که پر نشده است می نگرند.
هنگامی که به سن بزرگسالی می رسیم بی حوصلگی ناشی از نداشتن مشغولیت به تدریج ناپدید می گردد. زمان برای سالمندان همواره کوتاه است و روزها چون تیری از کنار انان می گذرد. البته روشن است که درباره انسان ها سخن می گوییم نه از بهائمی که پیر شده اند. پس بی حوصلگی در اثر شتاب سیر زمان در سنین بالا غالبا از میان می رود و چون از سوی دیگر شهوت ها و رنج های حاصل از آن نیز خاموش می شوند اگر فقط سلامت انسان برقرار باشد با زندگی در مجموع واقعا سبک تر از دوران جوانی است. از این رو این دوره زندگی را که قبل از رسیدن ضعف ها و ناخوشی های دوران پیری است بهترین سال ها می خوانند. شاید از حیث احساس راحتی این مرحله واقعا بهترین سال های عمر باشد. اما امتیاز سال های جوانی که همه چیز بر آدمی تاثیر می گذارد و هر چیز به طور زنده به ذهن راه می یابد عبارت از این است که زمان باروری و شکوفایی ذهن است زیرا حقیقت های عمیق را فقط می توان از راه مشاهده ادراک کرد نه از راه محاسبه یعنی شناخت نخستین از این حقایق بلاواسطه است و در اثر تاثیری آنی حاصل می گردد. در نتیجه این گونه شناخت فقط هنگامی حاصل می شود که تاثیرات قوی، زنده و عمیق باشند. پس از این لحاظ همه چیز به دوران جوانی وابسته است. در سال های بعد می توانیم خود بر دیگران یا حتی بر جهان تاثیر بگذریم زیرا شخصیت مان کامل و تمام است و دیگر زیر نفوذ تاثیری نیست اما جهان بر ما کم تاثیر می گذارد. از این رو این سال ها، سال های کار و دستاوردانه اما جوانی، زمان شکل گرفتن مفاهیم اساسی و شناخت است.
در جوانی، مشاهده غالب است و در پیری تفکر. از این رو جوانی دوران شعر است و پیری زمان فلسفه. در امور عملی نیز چنین است فقط کسی که پیر می شود تصوری کامل و درست از زندگی به دست می آورد. زیرا تنها سالمندان می تواند زندگی را در کلیت و روند طبیع اش بشناسند به ویژه این که نه فقط راه ورود به زندگی را می شناسند بلکه به راه خروجی نیز مشرفند و از این رو به پوچی آن به خوبی واقفند در حالی که بقیه مردم مدام در چنگال این توهم گرفتارند که هر آنچه نیک و درست است در اینده اتفاق خواهد افتاد. در عوض در جوانی توان برداشت بیشتر است. به این علت می توانیم از آنچه می دانیم چیزهای بیشتری بسازیم اما در پیری توان داوری، بصیرت و دقت غالب است. جوانی زمان گردآوردن مطالب برای شناختن جهان و ساختن عقاید اساسی خاص خویش است. یعنی آنچه انسان برگزیده باید طبق رسالت خویش به جهان عرضه کند. اما تازه در سالمندی قادر است بر این مطالب استادانه تسلط یابد. از این رو می بینیم که نویسندگان بزرگ شاهکارهای خود را غالبا در حدود پنجاه سالگی عرضه کرده اند. با این همه ریشه درخت شناخت در جوانی است. اگر چه ثمره آن در قسمت بالایی می روید. هر عصری حتی اگر مفلوک ترین عصر باشد خود را خردمندتر از عصر پیش از خود می داند. چهل سال نخست زندگی متن را فراهم می آورد پس سال بعدی تفسیر متن را که معنای واقعی و ارتباط متن را با نتایج اخلاقی و هم ظرافت های آن برای ما قبل فهم می کند در پایان زندگی همان اتفاقی می افتد که در اخر هر جشن بالماسکه مشاهده می کنیم. ماسک ها را از چهره برمی دارند .
اکنون می بینیم آن کسانی که در طول زندگی با ما تماس پیدا کرده اند واقعا چه کسانی بوده اند زیرا اکنون دیگر افراد شخصیت خود را نشان داده اند اعمال به نتیجه نشسته اند دستاوردها به طور منصفانه مورد قدردانی واقع شده وهمه فریب ها فرو ریخته اند. همه اینها به زمان نیاز داشت. اما شگفت انگیزتر از همه این است که آدمی حتی خویشتن و اهداف و مقاصد خود را در اواخر عمر می شناسد و درک می کند به ویژه رابطه خود را با جهان و دیگر انسان ها در ضمن آدمی در می یابد که خمیرمایه اش چیست؟
ادامه دارد
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید