نادانی در ندانستن نیست در مقاومت مقابل دانستن است. هروقت و هرجا احساس کردیم به دانستن بیشتر نیاز نداریم یا در مقابل یک مطلب آموزنده و متفاوت مقاومت کردیم به نادانی لبخند زده ایم.
یادمان نرود ما مردمی معمولی در دنیا هستیم. در هیچ کجا مسابقه ای برای انتخاب مهربان ترین و باهوش ترین و شجاع ترین مردم دنیا برگزار نشده که ما مدال طلای آن را به گردن خودمان انداخته ایم و برخی از ایرانیان حتی دنبال کشف شجره نامه لیونل مسی و بیل گیتس و انیشتن هستند که ثابت کنند ایرانی هستند. مگر می شود این همه خوب و موفق و درجه یک بود اما ایرانی نبود؟!
برای پیشرفت باید توهم ها و اغراق ها را کنار بگذاریم. ما مردمی هستیم مثل دیگر مردم دنیا، کمی بهتر، کمی بدتر. در برهه هایی فوق العاده ایم، در لحظه هایی ناامید کننده ، برای بهتر شدن باید این نکته را عمیقا باور کنیم.
"ما تاریخ چند هزارساله داریم این یعنی بهتریم"! انکار و حاشا کردن بیماری نتیجه ای به مراتب دردناک تر از درمان دارد...
یونان باستان به مراتب از ایران باستان روی تاریخ اثر عمیق تری گذاشت. سقراط، افلاطون، ارسطو، تالس، فیثاغورس، اقلیدس، بقراط و ... در فلسفه و سیاست و طب و هنر و ریاضی و ... شاهکار آفرینش بودند. اما یونان چند سال پیش به درجه ای از فلاکت رسید که برای بقا حتی برخی پیشنهاد دادند قسمتی از خاکش را به کشور همسایه بفروشد!
مصر هم تمدنی شگفت انگیز دارد اما این روزها گرفتار چند دستگی سیاسی، فساد اقتصادی و تنش های قومی شده است و اوضاعی رقت انگیز را بعد از یک انقلاب تجربه می کند.
گذشته گرایی با گذشته پرستی تفاوت دارد. «داشتم داشتم، حساب نیست، دارم دارم حسابه»!
افتخار به گذشته و تاریخ باشکوه برای خوشبختی کفایت نمی کند.
باید بپذیریم که روزگار خوبی را نمی گذرانیم، نگاهی به گله و شکایت های پیرامون مان بیندازیم؛ این همه زباله در خیابان و دریا و بیابان را شب ها که ما خواب هستیم ترامپ می آورد و می ریزد؟
این همه قتل و عام جاده ای نتیجه مداخله اسرائیل است؟ این تلاطم بازار و بی نظمی اقتصادی و دلال مسلکی کار عربستان است؟
آن آقایی که دیروز در اتوبان پیش چشم من بطری شیشه ای دلستر را از ماشین بیرون پرت کرد و هزار تکه شد و نزدیک بود سرنشینان چند ماشین را به کُشتن بدهد ، داماد نتانیاهو بود؟
نخست وزیر انگلیس هر سال نوروز می آید و برای یک جوجه کباب و یک چای آتشی هکتارها جنگل چند هزارساله را آتش می زند؟
ترافیک زنجیره ای برای مسافرت با توجه به شرایط وخیم کرونایی کار دشمن است؟
شکستن درب اماکن مذهبی برای شیوع ویروس کرونا، کار داعش است؟
باور کنیم که باید تعارف و تحسین های اغراق آمیز را کنار بگذاریم و بپذیریم جماعتی در این کشور زندگی می کنند که نه تنها نادان هستند بلکه در مقابل دانستن جانانه مقاومت می کنند. تلاش کنیم در این دسته قرار نگیریم.
این نوشتار در پی خودزنی و سرقت اعتماد به نفس ملی نیست، بلکه یک یادآوری به خودمان است که باید دست از اغراق های معمول برداریم و با واقعیت های پیرامون مان مثل یک بیماری روبه رو شویم. انکار و حاشا کردن بیماری نتیجه ای به مراتب دردناک تر از درمان دارد...
برای نجات این سرزمین لازم است کمی انسان باشیم ، بر جهل و خرافات چیره شویم و به مردم بهتری تبدیل شویم. باید از آموزش و پرورش، شروعی دوباره داشته باشیم.
کانال Сохраб
مقدمه
ارزش ها بخشی از فرهنگ هر جامعه ای هستند که باید از طریق آموزش در جامعه ترویج یابند. افراد به تنهایی قادر به شناخت و تشخیص آنها نیستند. هر چند هر گروه در جامعه، فرهنگی خاص خود دارد اما برای تداوم زندگی اجتماعی، می باید فرهنگ مشترکی داشته باشیم تا قادر به برقراری روابط اجتماعی مابین افراد یک جامعه و با سایر ملل و دولت ها باشیم.
اصولا رفتار انسانها می باید با تفکر، اندیشه و تدبّر همراه باشد از این رو عمل به رفتاری معنیدار و آگاهانه گفته می شود. کنش به عنوان ابتداییترین عنصر مشترک زندگی اجتماعی بشری دربرگیرنده مجموعه رفتارهایی است که انسانها برای رسیدن به اهداف معین نسبت به یکدیگر انجام میدهند پس به عمل جهتگیری شده به سوی شخص دیگر " کنش اجتماعی " گفته میشود و کنش متقابل اجتماعی یا تعامل اجتماعی به فرآیندی گفته می شود که طی آن عملی از شخصی سر می زند که با پاسخ از سوی فرد دیگر همراه می گردد. در این صورت، میان این دو شخص یک رابطه اجتماعی برقرار میگردد. در همین روابط اجتماعی است که گاه فرد دچار تضاد یا تناقض ارزشی می شود که اثرات سویی در گروه و جامعه می گذارد.
پیچیدگی روابط اجتماعی
زندگی اجتماعی و انتخاب شرایط متناسب با اهداف فردی یا اجتماعی، آن چنان که تصور می شود همیشه کاری ساده و زائیده اراده و میل شخصی ما نیست. روی این اصل، درهم تنیدگی مسایل و روابط اجتماعی در یکدیگر از یک سو و پیچیدگی شخصیت و رفتار اجتماعی افراد از دیگر سو، به زایش میان رشته ای به نام " روانشناسی اجتماعی " منجر شده است.
وقتی ما به سادگی می توانیم نقشی را بپذیریم و همانند یک هنرپیشه و بازیگر سینما یا تئاتر، قادریم هر نوع رُل مثبت یا منفی را در صحنه واقعی زندگی خود بازی کنیم، نشانگر این نتیجه مهم هست که یا اصولی برای زندگی کردن اختیار نکرده ایم و یا برای رسیدن به مطامع و جاه طلبی های بیشتر و شخصی، بدانها وفادار نمانده ایم. اگر فردی توانایی عضویت در گروهی را به دست می آورد اما خارج از تعهدات ملی، گروهی یا حزبی، عمل می نماید، یا باید در مجموع این تعهدات شک کنیم که این چنین دستمایه استهزای برخی از افراد قرار می گیرد و یا باید از شعار، تبلیغ و دروغ که از لایه سطحی تعهدات به عمق و معنای اصول آسیب می رساند، پرهیز کنیم.
دوگانگی ارزشی چیست؟
برای درونی کردن هر ارزشی در وجود یک فرد، ابتدا باید شکل گیری خودآگاهی صورت بگیرد. او علاوه بر وجود خصایص زیستی و وراثتی، تلقی های خاصی را در ارتباط با دیگران از خود دارد. بعد از آن فرد به شکل گیری جهت گیری ها دست می یازد. یک فرد با عضویت در یک یا چند گروه، جهت گیری های خاصی پیدا می کند. اگر دقت کنید طرفداری از یک تیم محبوب ورزشی یا اجتماعی، از اوایل نوجوانی آغاز می شود. یا انتخاب شغل آینده به صورت هدف دار و با تنظیم نحوه تلاش و انتخاب رشته تحصیلی به تناسب آن در همین دوران آغاز می شود. پس نوجوانان در گروه و در جریان جهت گیری های خاص، برخورد کردن، عمل کردن و چگونه زیستن را می آموزند. اما گروه و زندگی گروهی علیرغم اهمیت بسیاری که برای فرد دارد گاه پایگاهی می شود که در آن به ستیزه با ارزش های اجتماع و جامعه برمی خیزد و فرد به سوی تخریب نظم اجتماعی هدایت می شود.
یکی از این حالت ها دوگانگی ارزشی نام دارد که در آن تناقض مابین ارزش های مورد انتظار از فرد در مدرسه و رسانه با خانواده وجود دارد.
آن دو او را به سوی ارزش های دینی سوق می دهند اما خانواده، او را از چنین اعمالی مثلا داشتن حجاب یا خواندن نماز بارمی دارد. پس فرد نسبت به ارزش های جامعه و گروه، هر دو تردید می کند و دچار نوعی نفاق و دورویی در رفتار خود می شود. او در تصمیم گیری ها دو دل و شخصیت متزلزلی خواهد داشت و علائم خفیف یا شدیدی از افسردگی و پرخاشگری در رفتار او ظاهر می شود. کودک یا نوجوان در این شرایط نمی تواند گزینه های پیش رو را برای خود تجزیه و تحلیل کند و به نتیجه ای مشخص برسد.
نصیحت کردن کودکان کاری بسیار دشوار است مخصوصا اگر خود والدین عالمانی بی عمل باشند. اصولا والدین فرزندان خود را از گفتن دروغ بازمی دارند، اما خود بارها در طول یک روز مجبور به دروغگویی می شوند. یا از او می خواهند که با دهن پر از غذا و هنگام غذا خوردن، صحبت نکند ولی در موارد بسیار کار فقط در گفت و گوی والدین باقی نمی ماند و همان کودک شاهد مشاجرات والدین خود می گردد.
چه کسانی از نتایج آسیب دوگانگی ارزشی رنج می برند؟
مبتلا شدن به آسیب گروهی دوگانگی ارزشی، سنی خاص ندارد و در بین افراد با موقعیت و پایگاه اجتماعی متفاوت نیز مشاهده می شود.
اما اگر برای خود فرد، شرایط ابتلایش را توصیف کنید، آنها را انکار می کند. چون نتایجی خوشایند و مطلوب برای خود فرد و اطرافیان او ایجاد نمی کند. دیگران شاید او را فرصت طلب و متظاهر بخوانند. البته دیگرانی که خود درگیر چنین آسیبی نیستند و از خودآگاهی برخوردارند. برای نداشتن تعارضات درونی با بیرونی، باید قدرت درک، فهم و تشخیص داشت. در جامعه ای که دوگانگی ارزشی، پلی جهت رسیدن به فرصت های حیاتی و لوکس شمرده می شود، ایمن ماندن از آثار آن بسیار دشوار است. فرصت حیاتی مانند داشتن شغل، مسکن و لوکس مانند داشتن یک پست مهم یا ویلایی شخصی یا یک اتومبیلی بسیار گران قیمت. ما بهترین زمان برای جامعه پذیری کودکان را در خانواده و مدرسه، با حاکمیت سطحی نگری های خطی یا مصلحتی خود از دست داده ایم و امروز درگیری ما با بازخوردهای آسیب دوگانگی ارزشی در سطح مدیریت خرد و کلان، روندی طبیعی و حاصل بی تفاوتی و بی برنامگی خود ماست.
درجات درگیری افراد به این آسیب اجتماعی در یک کار دولتی بسیار بیشتر و در عین حال متفاوت است. اوایل انقلاب بیشتر در بین جوانانی که قصد استخدام در یک شغل دولتی را داشتند جریان داشت. در آن دوران ظاهر افراد گویای باطن آنها نیز گردیده بود! و تشخیص واقعی و غیر واقعی بودن اعتقاد افراد با توجه به ظاهر آنها گاه دشوار و گاه ساده بود. به خاطر دارم که کارمندان اداره آموزش و پرورش می گفتند ما به خوبی می دانیم کدام یک از همکاران زن، چادری واقعی هستند و کدام یک صرفا به دلیل رعایت ملاحظات اداری، چادر سر کرده اند. یا گذاشتن ریش و داشتن تسبیح و انداختن پیراهن آقایان روی شلوارشان، به عنوان تظاهرات انقلابی شناخته می شد. البته مشاهده برخی از رفتارها متناسب با دین و فرهنگ هر جامعه، در آغاز هر انقلابی که ارزش های افراد و جامعه دچار تحول ناگهانی و شتابان می شود امری طبیعی است. افراد به نوعی به دنبال سازگاری خود با شرایط سیاسی جدید هستند، منتهی چون هر رفتاری حاصل هوش، معرفت، خردمندی و تجارب افراد هست، پس نتایج متفاوتی را به نمایش گذاشت.
می توان چنین نتیجه گرفت که یک فرد گاه ناخودآگاه در معرض عوارض و اثرات آسیب دوگانگی ارزشی قرار می گیرد و گاه آگاهانه هر چند جاهلانه! افرادی که برای رسیدن به مطامع و آمال خود، با طرح و برنامه ای از پیش اندیشیده شده، اقدام می کنند، کاملا آگاهانه در این وادی کج مدار قدم می گذارند اما آنان متوجه یک اصل نیستند که درگیری با چنین آسیبی به مرور، بر روح، روان و شخصیت آنان اثرات سویی می گذارد که بعد از دوره ای معین، قابل تفکیک و جداسازی از ذهن و رفتار شکل گرفته شده فرد مبتلا نیست. این افراد با امیال و تمایلات فردی، خود را در چنین گردابی اسیر می سازند که امکان و فرصت بازگشت از آن، سخت یا غیرممکن است.
در جامعه امروزی خود، مدیران ارشد بسیاری در این چند دهه داشته ایم که با فرو رفتن در قالبی خاص، به پستی حساس رسیده اند اما چون کارکرد شغلی آنان در تعارض با واقعیت شخصیتی آنان بوده است، سر از خیانت و اختلاس و ارتشا درآورده اند. نمایندگانی که علیرغم تلاش برای همرنگی با محیط، حین مدت نمایندگی یا پس از آن به عنوان خائن و جاسوس، اطلاعات مملکت را در اختیار گروه ها یا کسانی قرار دادند که دائم در حال نقشه ریزی علیه ایران بوده اند. برخی از ورزشکاران مدال آور و هنرمندان رسانه های جمعی نیز در پیرو همین داستان با انگیزه هایی مشابه اما با تفاوت هایی اندک چنین عمل کرده اند.
به طور مثال:
" فاطمه حقیقت جو" نماینده محجبه مجلس ششم که در آمریکا زندگی میکند، کشف حجاب کرد. او چند ماه پیش نیز اعلام کرده بود که پس از طلاق، به نوعی، ازدواج سفید کرده است. او گفته است:
" من، فاطمه حقیقت جو، اعلام میکنم در حمایت از حق انتخاب زنان و در محکومیت هر گونه [محدودیت] علیه زنانی که مخالف حجاب اجباری هستند که با نافرمانی مدنی و تحمل هزینههای سنگین در صدد رساندن صدای خود به مردم و مسئولان کشور هستند، روسری از سر خود بر میدارم. من مسلمانم و از سال ۱۳۸۴ که به آمریکا مهاجرت کردهام به انتخاب شخصی خودم با روسری در محل کارم، میهمانیها و گردهماییها حاضر شدهام، اما همواره مخالف اجبار حجاب بوده ام ".(1)
یا 19 نفوذی ایرانی خارج نشین را بشناسید/ از نماینده سابق مجلس تا وزیر؛ جمع همه جمع است. ( 2)
یک فرد چرا پس از مدت ها قرار گرفتن در موقعیتی خاص، از اهداف اصلی خود که نیّت اولیه حرکت او در این مسیر بوده است، منصرف و یا پشیمان می شود؟ دسترسی به منافع بیشتر، آزادی بیشتر، رهایی از شرایط موجود و یا رسیدن به ایده آل های گم گشته و......در هر یک از این موارد، رگه هایی از آسیب دوگانگی ارزشی را می توان یافت. او با بازی در صحنه نمایش زندگی، منِ واقعی خود را به کناری نهاده و به دنبال یک منِ جاه طلبِ قدرت طلب بوده است. او از گم گشتن در انبوه جمعیت یا همانندی با آنان، ناخرسند بوده است و در وجود او ندایی از تفاوت ویژگی ها و صلاحیت های او با سایرین، مدام زمزمه تغییری مصلحت آمیز را برای او داشته است. او تسلیم این سودای درونی خود شده است و در ظاهر و باطن امروزی او، هیچ اثری از نیّات یا تظاهرات هنگام ورودش به این وادی، باقی نمانده است.
دوگانگی ارزشی کدام گروه های شغلی برای بیشتر مردم قابل درک است؟
دوگانگی ارزشی برخی از مشاغل در سطح محدودی قابل شناخت است. هر چند این افراد از اثرات چنین آسیب اجتماعی در امان نیستند اما بیشتر تظاهرات رفتاری آنها در گروهی خاص نمایان می شود که از ما دور است. مثلا دوگانگی ارزشی نمایندگان مجلس یا برخی از سیاستمداران. اما دوگانگی ارزشی مجریان و گویندگان بخش های مختلف برنامه های تلویزیون یا هنرپیشه های سینما و تلویزیون و به قولی سلبریتی ها، بیشتر از همه افراد جامعه قابل مشاهده است. ممنوع التصویر کردن یک مجری یا هنرمند به دلیل کشف حجاب، هنگام سفر به کشوری بیگانه یا کاربرد کلماتی چون واژه رقص در یک برنامه زنده، نه تنها بازدارنده نیست بلکه بر تعداد چنین افراد می افزاید، تا حدی که مجموع آنها از تعداد انگشتان دست فرا رفته و به یک خط و ربطی هدفدار تبدیل می شود.
قضاوت در مورد آنها، شاید کاری درست نباشد. چون برای دست یافتن به این مهم، نوع ارزشگذاری ها، پیشداوری ها، باورها و اعتقادات هر یک از ما به طور متفاوت عمل خواهد کرد و قضاوت سطحی بدون شناخت نزدیک و حقیقی از یک فرد، از نظر اخلاقی صحیح نیست اما از سویی دیگر ما حق قضاوت داریم چون روابط اجتماعی در حال آسیب دیدن است و الگوهای رفتاری به وجود آمده حداقل برای کودکان و نوجوانان، طرحواره هایی نامناسب ایجاد می کنند. در چنین شرایطی اصولا ما در گرداب مجموع قضاوت های فضای مجازی نسبت به آنان مستحیل می گردیم و بدون تفکر و تأمل و مراجعه به اصول زندگی خود، همرنگ جماعت، ما نیز در باره موضوع نظر می دهیم. اما اصولا یک فردِ آگاه، خودِ واقعی خود را در خاصیت جمع مغرض یا سطحی نگر، گم نمی کند.
یک مجری یا گوینده برنامه های گوناگون تلویزیون، جلوی دوربین مجبور به پذیرش و رعایت یک شیوه نامه یا پروتکل شغلی است. قدرمسلم همه موارد مورد انتظار نظام سیاسی که از طریق قدرت رسانه قرار است به مردم القا و یا منتقل شود، مورد تأیید و باور آن فرد نیست. ظاهرا در کوتاه مدت اتفاق خاصی، نمی افتد یا بیان اطرافیان مبنی بر تغییرات ایجاد شده در رفتار فرد، قابل قبول او نیست. اما به تدریج و با توجه به میزان قابلیت های ذاتی و اکتسابی فرد، به طور عمیق یا سطحی اثرات تخریبی آسیب دوگانگی ارزشی در این مجری یا هنرمند نمایان می شود. نوع ظاهر و رفتار او در محیط کار با دورهمی های خویشاوندی متفاوت می گردد و فرد در تشخیص انتخاب نهایی این یا آن، درمانده می شود. گروهی شرایط آسیب دوگانگی ارزشی را با تمامی سماجت تحمل می کنند هر چند از خود بی خود می شوند. اما گروهی آستانه تحمل این بی هویتی یا تزلزل شخصیتی را ندارند پس چاره کار را در استعفا و دل کَندن از کار می یابند. در وجود برخی دیگر از افراد، اثرات این آسیب، آنچنان به تخریب شخصیتی او پرداخته است که کل فضای کشور را برای نفس کشیدن، مناسب نمی یابد و جلای وطن می کند. البته با یک ظاهر و هویتی جدید. نمی توان مطمئن شد که شرایط جدید او منطبق با روحیات و میل اصلی اوست و اثرات مخرّب این آسیب از تاروپود او زُدوده شده است. چون اثرات آسیب های اجتماعی در وجود یک فرد به سهولت حذف نمی شود.
سلبریتی ها چه کسانی هستند؟
هر فرد تأثیرگذار، مشهور و شناخته شدهای در عرصه سیاست، اقتصاد، علم و فرهنگ، سینما، موسیقی، ورزش، مدلینگ و.....میتواند یک سلبریتی محسوب شود. ستارهها این سلبریتی شدن را مدیون رسانهها هستند که آنها را به مردم دنیا میشناسانند و البته رسانهها هم از این راه برای خود و صاحبان صنعت و ثروت، درآمدزایی میکنند. سلبریتی ها علیرغم محبوبیت و شهرت اولیه خود در بین مردم، جامعه و فضای مجازی بعد از گذشت دوره ای خاص، با خلاهای بیشمار ارزشی و شخصیتی مواجه می شوند که از اشباع روانی به پوچی و نادیده شدن پرت می شوند.
برخی از آنان ره گم کرده خود را مستحیل شده در آثار منفی فرهنگ مقصد مهاجرت، می یابند و چنین افرادی در کشورهای بیگانه، کمتر در ابعاد مثبت زندگی گام می گذارند و یا چهره ای موفق می گردند. چون بر اساس مقتضیات شغلی، همیشه برای آنان تظاهرات رفتاری اهمیت داشته است. در واقع آنان تاوان سلبریتی شدن خود را با بهای سنگین بی هویتی می پردازند. گاه آنان افرادی بدون تابعیت یا بدون ملیت هستند. یعنی وضعیتی که در آن یک شخص هیچ نوع رابطه رسمی و شناخته شدهای با هیچ یک از دولتها ندارد. تعدادی از این سلبریتی ها با طرد شدن اجباری یا ترجیحی از وطن خود، به چنین سرنوشتی محکوم می گردند. خودباختگی، آنان را در خلاء ارزشی سرگردان نگه می دارد.
وضعیت حقوقی افراد بدون تابعیت چگونه است؟
چون بحث به بدون ملیت یا تابعیت بودن برخی از افراد مبتلا به آسیب دوگانگی ارزشی کشانده شد، پس به اعلامیه جهانی حقوق بشر در این خصوص اشاره می کنم:
" بر پایه ماده ۱۵ اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد همه مردم حق دارند تابعیت داشته باشند و امکان محرومسازی خودسرانه هیچ کس از تابعیتش ممکن نیست. "حق برخورداری از تابعیت" در پیماننامهها و اسناد حقوق بشری بسیاری چون " میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی"، " کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان" و " پیماننامه حقوق کودک" اشاره شده است. پیماننامه وضعیت افراد بدون تابعیت مصوب ۱۹۵۴ در نیویورک مهمترین سند قانونی در مورد این افراد است. در این پیماننامه، علاوه بر تعریف رسمی " شخص بیتابعیت"، تلاش شده تا دولتهای عضو، به رعایت یکسری حقوق و آزادیهای پایه، موظف شوند. از جمله حقوق مهم تعریف شده در این سند بینالمللی، آزادی مذهب (ماده ۴)، حق طرح دعوا یا دسترسی به دادگاههای کشوری که افراد در آن زندگی میکنند (ماده ۱۶) و حق فرد بر مالکیت اموال و مصون بودن داراییهای شخصی او (ماده ۱۳) است. همچنین دولتهای عضو موظف هستند در امور مربوط به حق کار و تأمین اجتماعی، با افراد بدون تابعیت، رفتاری مشابه با اتباع خود داشته باشند. همچنین اگر کسی به علت سلب تابعیت، بدون کشور شود دولتها حق سلب تابعیت از او را نخواهند داشت." (3)
برای مصون ماندن از نتایج آسیب دوگانگی ارزشی باید چه کرد؟
برای رهایی از هر نوع آسیب اجتماعی خصوصا دوگانگی ارزشی، می باید در زندگی خود و در جامعه " اصول پایدار فرهنگی " داشته باشیم. حساسیت، تعهد و وفاداری ما نسبت به این اصول ارزشی، اخلاقی و اعتقادی باید تا حدی باشد که عدول از آن باعث رنجش و آزردگی ما و دیگران گردد.
اگر ارزش های گروهی ، از شفافیت و مقبولیت عمومی در جامعه و خصوصی در گروه برخوردار باشند هرگز بدین شکل نقض نمی گردند. البته یک اصل مهم دیگر در اینجا بسیار بدیهی است و آن این که ما در درونی کردن ارزش ها در دو نهاد مهم جامعه، هیچ تلاش مفید و مؤثری نداشته ایم.
ما بهترین زمان برای جامعه پذیری کودکان را در خانواده و مدرسه، با حاکمیت سطحی نگری های خطی یا مصلحتی خود از دست داده ایم و امروز درگیری ما با بازخوردهای آسیب دوگانگی ارزشی در سطح مدیریت خرد و کلان، روندی طبیعی و حاصل بی تفاوتی و بی برنامگی خود ماست.
رفتار یا روابط اجتماعی افراد نباید بازیچه آمال سیاسی گردد که ترکیب یا تظاهرات هدایت شده آن، بسیار پیچیده و خطرناک است. اگر قدری شفافیت در روابط اداری و حرفه ای وجود داشته باشد ما کمتر شاهد رفتار دوپهلو و غامض افراد می گردیم.
باید همه افراد جامعه خصوصا ساختار حاکمیتی کشور، به یک بازبینی و بازنگری در مجموع انتظارات و توقعات خود دست بزنند تا شاید مانع ترویج رفتارهای دوگانه یا دو قطبی در روابط خود گردند. باید قبول کرد که ساختار فرهنگی ما، بنیان های استواری جهت تکیه زدن و رسیدن به سر منزل مقصود را ندارد.
با رهاسازی امر آموزش و ترویج فرهنگ با تمامی عناصر آن، ما در واقع پیوند زنجیره ای روابط انسانی را از دست می دهیم. هیچ کشوری فقط در سایه پیشرفت های تکنولوژیک به ثبات قدرت و امنیت نرسیده است، آنان با پرداختن به آموزش و فرهنگ و همه گیر کردن آن در جامعه، به شرایط ایده آل امروز خود رسیده اند و گر نه ما نیز با مدرنیسم و پست مدرنیسم، قادر بودیم به موقعیتی ممتاز برسیم.
منابع :
1 ) انصاف نیوز. " فاطمه حقیقت جو " کشف حجاب کرد . 22 فروردین 1397.
2 ) خبرگزاری میزان . کد خبر: 100511 . 30 آبان 1394.
3 ) ویکی پدیا. دانشنامه آزاد. بدون تابعیت.
( کلیپ ویدئویی را مشاهده فرمایید )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پس از مدت ها انتظار و اخبار مبهم و متناقض سرانجام هفدهم اسفند سال 99 لایحه رتبهبندی معلمان به تصویب هیأت وزیران رسید و 25 اسفند به مجلس شورای اسلامی رسید .
هنوز فرد و یا مقامی در مورد تعلل تقریبا ده ساله برای تصویب رتبه بندی معلمان شفاف سازی نکرده است .
آیا وزارت آموزش و پرورش برای تدوین طرح نهایی رتبه بندی معلمان از مراجع پژوهشی مانند پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش و مراکز معتبر آموزشی – تحقیقاتی نظر کارشناسی خواسته است ؟
چرا وزارت آموزش و پرورش از ابتدا رتبه بندی معلمان را در قالب " لایحه " مطرح نکرد تا شکل قانونی پیدا کند ؟
این همه آزمون و خطا از برای چه بوده است ؟
علی کریمی فیروزجایی عضو هیأت رئیسه مجلس و عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس در گفت وگو با خبرگزاری فارس می گوید :
« از صاحب نظران حوزه آموزش و پرورش کشور و مخصوصاً تشکلهای صنفی دعوت خواهیم کرد تا نظراتشان را درباره رتبهبندی به ما بگویند .
وی با بیان اینکه معلمان دغدغه نداشته باشند و ما دغدغههای آنان را در این طرح خواهیم دید، گفت: امیدواریم بتوانیم آنچه هدف این طرح است یعنی پویایی و نشاط را در کلاسهای درس بیش از پیش ایجاد کنیم .
موضوع رتبهبندی را در کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس و در فراکسیون فرهنگیان مورد بررسی و تبادل نظر قرار میدهیم تا طرح پخته و قوی به صحن مجلس ببریم . »
در لایحه 10 ماده ای رتبه بندی معلمان جز برخی تعاریف و واژه ها چیز خاصی مشاهده نمی شود .
ماده 10 این لایحه بیان می کند :
« ماده ۱۰- آییننامه اجرایی این قانون شامل ساختار اجرایی، نظام سنجش و ارزیابی، شرایط و ویژگیهای هر رتبه و نحوه انجام کار و نظارت بر آن حداکثر ظرف سه ماه از تاریخ ابلاغ این قانون با پیشنهاد مشترک وزارت، سازمان برنامه و بودجه کشور و سازمان اداری و استخدامی کشور به تصویب هیأت وزیران میرسد . »
پیش تر ، « مدیر صدای معلم » بیان داشت : ( این جا )
« همچنان «مرجع ارزیاب» مورد توافق صف و ستاد در فرایند رتبهبندی و براساس امکانات و شرایط موجود غایب بزرگ است.
و اما سخن آخر در مورد مجری اصلی و مسئول در فرایند رتبهبندی معلمان است .
در این طرح و در سنجش صلاحیت آمده است: «فرایند مستمر گردآوری سازمانیافته اطلاعات، شواهد و مستندات مرتبط با شایستگیهای کسبشده و نتایج عملکرد رقابتی معلم و بررسی آنها براساس سازوکارها، ملاکها، معیارها و شاخصهای مشخصی که توسط «هیأتهای ممیزه موضوع بند «ک» این قانون تعیین و تصویب شده و توسط کانونهای ارزیابی سنجیده میشود.»
این وضعیت پیشتر هم مطرح شده و ناکارآمدی حداقل در حوزه «متدلوژی» به اثبات رسیده است. نظارت بر کار معلمان و پایش کیفیت آموزش باید توسط «معلمان متخصص و کارآمد» در قالب تشکیلات تعریفشده مانند «سازمان نظام معلمی» صورت گیرد.
بیتوجهی به این مسئله و استمرار نگاه اداری و آمرانه به قاعده اصلی آموزش، یعنی معلم و هویت حرفهای او، نتیجهای جز روزمرگی و سرخوردگی بیشتر نخواهد داشت . »
پیش تر « صدای معلم » در گزارشی نوشت : ( این جا )
« این اقدامات در حالی صورت می گیرد که هنوز از طرح « سازمان نظام معلمی » که آخرین اقدامات کارشناسی برای نهایی کردن آن در زمان وزارت دانش آشتیانی صورت گرفته بود خبری نیست .
آخرین بار ؛ میرحمایت میرزاده سخنگوی کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس دهم 12 اردیبهشت 1399 گفته بود : ( این جا )
« برای برون رفت از این شرایط، تشکیل « سازمان نظام معلمی » ضرورت فوری امروز، و نیاز اساسی فرداست، سازمانی مشابه سازمان نظام مهندسی، پرستاری، کشاورزی و.... به شکل قانونی و شناسنامه دار جهت ایفای نقش جدی و عملیاتی در مراکز تصمیم سازی و تصمیم گیری که امیدوارم به زودی محقق گردد و با تفویض اختیار و تمرکززدایی برخی امور از وزارت آموزش و پرورش به این سازمان ایفای نقش اساسی نماید.
با احصای دقیق مطالبات و مشکلات، ارائه راهکارهایی قانونی و پیشنهاد طرح های کاربردی برای چگونگی حل مشکلات از طریق یک کانال سازماندهی شده رسمی که از مدرسه تا مرکز در سطوح مختلف و با مشارکت و حضور موثر نمایندگان واقعی و کارشناس فرهنگیان طرحی نو در انداخته شود- تا با توکل بر خدا امکان تحقق مسائل اولویت بندی شده با سخنگوی واحد و قانونی فرهنگیان میسر گردد .
شایان ذکر است دراین راستا گام مهم در مجلس دهم با تهیه (طرح تشکیل سازمان نظام معلمی جمهوری اسلامی ایران) برداشته شده است که در نوبت بررسی و اعلام نظر کمیسیون های تخصصی اجتماعی، آموزش تحقیقات و فناوری، اقتصادی، امنیت ملی و سیاست خارجی، برنامه و بودجه و محاسبات، امور داخلی کشور و شوراها، قضایی و حقوقی می باشدکه امیدوارم به زودی در صحن علنی مجلس شورای اسلامی تصویب و با تایید شورای محترم نگهبان نهایی شود. »
داود محمدی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس شورای اسلامی در نشست علنی سه شنبه،3 دی ماه مجلس شورای اسلامی در جمع خبرنگاران با اشاره به تدوین طرح سازمان نظام معلمی گفت : ( این جا )
« در نامهای به معاونت حقوقی مجلس شورای اسلامی خواستار کار کارشناسی روی این طرح شدیم که نهایتا پس از چند روز کار کارشناسی این طرح از سوی معاونت حقوقی تحویل ما شد.
نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات، اسلامشهر و پردیس در مجلس شورای اسلامی با اشاره به این که کارشناسان معاونت حقوقی مجلس شورای اسلامی ایرادات این طرح را برطرف کردند، بیان کرد: تغییراتی در محتوای این طرح ایجاد نشده ولی در برخی مواد این طرح وظایفی که برای این سازمان در نظر گرفته شده بود با برخی نهادها تلاقی پیدا می کرد که راه کارهایی برای حل این موضوع در نظر گرفته شد. همچنان «مرجع ارزیاب» مورد توافق صف و ستاد در فرایند رتبهبندی و براساس امکانات و شرایط موجود غایب بزرگ است.
وی با اشاره به این که سازمان نظام معلمی پیگیر مسائل معلمان خواهد بود، افزود: اگر این سازمان تشکیل شود در حل مشکلات معلمان تاثیر گذار خواهد بود، حرمت معلم حفظ می شود و شان و جایگاه معلم ارتقا می یابد.
اگر این سازمان تشکیل شود، سازمان نظام معلمی می تواند به یک نهاد بین المللی با جایگاه قانونی تبدیل شود که می تواند ارتباط میان معلمان در دنیا پیدا کند.
با تشکیل این سازمان انجمن های علمی در مدارس تشکیل میشود و بسیاری از مشکلات اخلاقی در مدارس کاهش می یابد. »
پرسش « صدای معلم » از کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس و نیز فراکسیون فرهنگیان آن است که چرا تکلیف " سازمان نظام معلمی " را مشخص و شفاف نمی کند ؟
پایان گزارش/
گروه گزارش/
امروز شنبه 14 فروردین 1400 است . مدارس در ایران 408 روز است که در " تعطیلی " به سر می برند .
علی رغم تبلیغات و سخنان غیرواقعی و حتی توام با " توهم " مسئولان وزارت آموزش و پرورش مبنی بر آن که " آموزش هیچ گاه تعطیل نمی شود " ؛ اما واقعیات و آمارها چیزهای دیگری را نشان می دهند .
« ایرج حریرچی » معاون کل وزیر بهداشت در یک برنامه تلویزیونی خبر از ورود قطعی کشور به موج چهارم کرونا می دهد . ( این جا )
سخنگوی وزارت بهداشت از سه رقمی شدن آمار جان باختگان کرونا بر اثر کرونا خبر می دهد و همه این ها در حالی است که مدت هاست همه جا باز است و فعالیت های روزمره و اقتصادی در جریان هستند، مراسم مذهبی و ملی کماکان برگزار می شوند و مسافرت های تفریحی و جمعی به اقصی نقاط کشور با شدت بسیار بیشتری جریان یافته اما مدارس و دانشگاه ها همچنان در تعطیلی به سر می برند . امانول مکرون رئیس جمهور فرانسه ، هفته ی پیش ضن پذیرش ارتکاب اشتباهاتی در جریان مدیریت بحران همه گیری ویروس کرونا ؛ باز نگه داشتن مدارس از زمان آغاز سال تحصیلی جاری تاکنون را یکی از موفقیت های دولت خود بر می شمرد اما در کشور کسی در مورد بروز اشتباهات و شکست برنامه ها پاسخ گو نیست .
بهروز محبی نماینده مجلس یازدهم در گفتوگو با ایلنا اظهار می دارد :
« در ابتدا این نکته مهم را باید متذکر شوم که آمار ترک تحصیلی در برخی از شهرستانهای کشور ۳۰ تا ۴۰ درصد است. علاوه بر این زیرساختهای مناسب جهت استفاده از نرمافزار شاد و فضای اینترنتی برای آموزش مجازی در برخی نقاط دوردست و شهرستانها آماده نبود، از این رو متاسفانه عده زیادی از دانش آموزان فرصت تحصیل را از دست دادند که مساله حائز اهمیتی است .
در حوزه ما که شش شهرستان و یک منطقه ۵ هزار کیلومتر مربعی داریم، متاسفانه شرایط به همین ترتیب است و دانش آموزان ما شرایط بسیار سختی را میگذرانند. بنابراین ارتباط خیلی خوبی بین معلمان و دانش آموزان برقرار نشد . »
هنوز هیچ مقام رسمی در درون و بیرون وزارت آموزش و پرورش به گزارش های انتقادی صدای معلم در مورد عواقب و نتایج ناگوار و زیان بار تعطیلی مدارس پاسخی ارائه نکرده است .
مسئولان و مقامات وزارت آموزش و پرورش با فرافکنی مسئولیت های حرفه ای و شغلی خویش ، علت تعطیلی مدارس را به " ستاد ملی مقابله با کرونا " حواله می کنند .
از آخرین نشست رسانه ای با خبرنگاران که توسط وزارت آموزش و پرورش برگزار شده است نزدیک به دو ماه است که می گذرد . ( این جا )
و این در حالی است که با وجود مصوبه همان ستاد ملی مقابله با کرونا ( مصوبه چهل و چهارمین جلسه ستاد ملی مدیریت کرونا در ۲۴ آبان ۹۹ ) در مورد مجاز بودن برگزاری جلسات در شهرهای قرمز تا سقف ۱۵ نفر با رعایت بقیه پروتکل ها ، وزارت آموزش و پرورش بر خلاف قانون عمل می کند و وقعی به انتقادها نمی نهد .
مسئولان وعده داده اند که سال تحصیلی آینده به صورت حضوری بازگشایی خواهند شد . هر چند اعتماد به سخنان مسئولان و مقامات با توجه به تناقض گویی ها و خلف وعده ها بسیار کم رنگ شده است اما پذیرش بازه زمانی 6 ماهه برای تحقق این وعده با توجه به عوارض زیان بار تعطیلی مدارس مانند ترک تحصیل ، افت تحصیل ، به خطر افتادن بهداشت روان ، کودکان کار ، کودک همسری و... به هیچ وجه منطقی و عقلانی نیست .
امانول مکرون رئیس جمهور فرانسه ، هفته ی پیش ضمن پذیرش ارتکاب اشتباهاتی در جریان مدیریت بحران همه گیری ویروس کرونا ؛ باز نگه داشتن مدارس از زمان آغاز سال تحصیلی جاری تاکنون را یکی از موفقیت های دولت خود بر می شمرد ( این جا ) ؛ اما در این کشور کسی در مورد بروز اشتباهات و شکست برنامه ها پاسخ گو نیست .
نظام آموزشی را دریابید !
فردا دیر است !
***
اولین جلسه شورای معاونین در سال جدید : ( این جا )
پایان گزارش/
مقدمه
از انواع هیجان می توان به ترس، خشم، اندوه، تنفر، شادی و تعجب اشاره کرد. برای بررسی هیجان ترس، از لحاظ علمی در حیطه طب و روانشناسی، مباحث بسیار زیادی وجود دارند اما قصد من پرداختن به هیچ یک از آنها نیست. در این مبحث برای درک بیشتر موضوع مورد نظر، مختصری به توضیح برخی از مفاهیم مربوط به ترس پرداخته ام. شاید در همین جا بتوانیم به تشخیص ترس ها یا هراس های خود دست یازیم و علاوه بر تشخیص، به تمیز این دو نیز دقت داشته باشیم چون آنچه که ترس خود می نامیم ممکن است فوبی یا هراس ما از یک چیز یا یک موقعیت باشد.
ویژگی های هیجان ترس
هیجان ترس به نوع تربیت فردی و اجتماعی افراد بستگی دارد. نوع برخورد والدین با کودک، نوع رفتار معلمان با دانش آموزان و نوع برخورد دیگر افرادی که در جامعه با آنها در ارتباط هستیم. شاید برخی از تظاهرات ترس، ذاتی باشد اما هر فرد هنگام بزرگ شدن و به تدریج از زندگی و جوانب آن ترس هایی در خود حس می کند. ترس هایی که واقعی هستند و ترس هایی که از توهمات ما برانگیخته می شوند. شدت ترس ما می تواند عامل تسلط دیگران بر ما شود و ما مجبور به اطاعت از او می گردیم. او می تواند یک فرد، گروه ، سازمان و یا یک نظام سیاسی باشد.
هیجان ترس بحث مهمی است تا حدی که آن را به عنوان علت اصلی اختلالات عصبی می شناسند. اما ترس همیشه ایجاد کننده ناراحتی و مشکل نیست. وجود آن در خیلی از مسائل موقعیت های زندگی لازم است. این هیجان شاید از آن جهت اهمیت ویژهای دارد که در آن حالت فشار و تخریب به طور بالقوه از نظر مقدار و اهمیت بر حالت سازنده تفوّق دارد و معمولا آمادگی برای بروز واکنش های اجتنابی بیشتر از آمادگی برای کنش های اکتسابی است.
شکسپیر میگوید:
" از میان همه تمایلات و احساسات بد ، ترس منفورترین آنهاست."
ارسطو " ترس را ناشی از برداشت فرد از جهان بیرونی و مرتبط با احساس درد و لذت می دانست."
میلر در تفاوت ترس و اضطراب معتقد است که " منبع در ترس مشخص است در حالی که موضوع هدف در اضطراب مبهم یا ناشناخته است."
فرهنگ نیز بر شمار، محتوا، الگو و شدت ترس ها تأثیر می گذارد. به طور مثال کودکان و نوجوانان نیجریه ای و چینی (که فرهنگ آن ها بر خویشتن داری، خودداری و رعایت قواعد اجتماعی، تأکید بیشتری دارد) بیش از کودکان آمریکایی و استرالیایی از ارزیابی می ترسیدند و ترس های اجتماعی و امنیتی آن ها بیشتر هستند .
علائم ترس
علائم ترس عبارتند از لرزیدن بدن، سفید شدن پوست، فعال شدن غدد عرقی، راست شدن مو بر بدن، زیاد شدن ترشحات دستگاه گوارش و کلیهها، زیاد شدن تنفس، تند و شدید شدن ضربان قلب، مختل شدن قوای ذهنی به مقدار زیاد. این علائم حتی در چهارپایان مثل سگ و گربه و میمون ها نیز دیده میشوند. پرندگان نیز در هنگام ترس تمامی پرهای خود را در هم فرو میبرند و در این حالت جثهشان کوچک تر به نظر میرسد.
دیگر علائم ترس عبارت است از باز شدن دهان، بالا رفتن ابروها، فردی که دچار ترس شده است در آغاز مثل یک مجسمه از حرکت باز میایستد، قوز میکند و دولا میشود، به طوری که گویی میخواهد خود را از دیدهها پنهان کند. فعالیت غدد بزاقی کم و دهان خشک میشود. گاه ترسِ ضعیف باعث میشود در فرد میل شدیدی به خمیازه کشیدن پیدا کند. چشم ها در حالت ترس شدید از حدقه بیرون میافتند و به سوی عامل ایجاد کننده وحشت ثابت میمانند، یا این که بی قرار از جهتی به جهت دیگر میچرخند. ترس همچون سایر هیجانات از شدت و ضعف های مختلف برخوردار است. ترس شدید علاوه بر علائم متفاوت (از لحاظ شدت) کارکردهای مختلف میتواند داشته باشد.
تفاوت ترس با فوبی (هراس)
واژه phobia به معنی هراس از ریشه یونانی phobos به معنی ترس fear گرفته شده است . این واژه را استانلی هال برای نخستین بار در روان شناسی به کار برد. برخی از رایج ترین هراس ها عبارتند از هراس از مار، عنکبوت، فضاهای بسته، پرواز، شلوغی. فرد مبتلا، برای اجتناب از موضوع هراس، احساس اجبار می کند و اگر نتواند اجتناب کند، بسیار بیمناک خواهد شد. هراس، ترس واقعی محسوب نمی شود زیرا تناسبی با میزان تهدید و خطری که متوجه فرد است، ندارد. به طور مثال فردی که هراس مار دارد، به این دلیل که مار می تواند سمی باشد از آن نمی ترسد، بلکه صرفا به این دلیل که مار است از آن می ترسد. به طور کلی هراس، ترسی است شدید، پایدار و غیر منطقی از یک شیء یا موقعیت که به اجتناب هشیارانه از شیء یا موقعیت منبع ترس منجر می شود.(1)
هیجانات ترکیبی
نمونههایی از هیجانات ترکیبی که هر یک قابل تأمل و تفکر است:
خشم + شادی = غرور
شادی + پذیرش = عشق
پذیرش + تعجب = کنجکاوی
ترس + غم = ناامیدی
غم + تنفر = تأسف
خشم + انتظار = کینه
خشم + پذیرش = تسلط
پذیرش + ترس = اطاعت
ترس + انزجار = شرم
غم + انتظار = بدبینی
خشم + تعجب = جسارت
شادی + ترس = احساس گناه
غم + خشم = حسد (2)
ترکیب ترس و غم، ناامیدی است که بسیاری از ما بدان مبتلائیم. شاید بدین طریق بیشتر درک کنیم که چرا این قدر نومید هستیم. چون ترس ها و غم های ما هر دو بسیار زیاد هستند. گویی هر یک از ما برای زنده ماندن از هر دو تغذیه می کنیم چون تارو پودمان با هر دو عجین شده است. مادامی که ترس ها و غم های ما تداوم دارد امیدواری ما در هر حیطه ای غیرممکن است.
ترکیب ترس و انزجار، شرم است. انزجار یعنی منع و نهی شدن. انزجار پاسخی هیجانی از جنس پس زدن یا تنفر نسبت به چیزی توهینآمیز، نفرتانگیز یا ناخوشآیند است.
وقتی ترس با پذیرش شرایط موجود یا تحمیل شده ترکیب می شود، اطاعت پدید می آید. خیلی از زیردستان، از مدیران خود این چنین اطاعت می کنند. چون شرایط تحمیلی را می پذیرند و می ترسند پس به سادگی اطاعت می کنند. اطاعت کورکورانه چنین چیزی است. البته او در باور خود برای دست یافتن به امتیازات مدنظر خود، به اطاعت تن در می دهد و متوجه خفت رفتار خود نیست.
و تلخ تر از سه ترکیب فوق، احساس گناهی است که حاصل شادی و ترس است. برخی از ما وقتی بیشتر و از اعماق وجود می خندیم، نگران می شویم که حتما اتفاق بدی خواهد افتاد حتی گاه احساس گناه می کنیم که چرا این همه شاد هستیم. در حالی که در فرهنگ غرب با دست یازیدن به تمامی لذایذ حرام و حلال زندگی و جهان هستی، یک فرد ثانیه های عمر خود را بر حول لذت گرایی می گذراند ما هنگام خنده واقعی نیز آن را بر خود حرام می دانیم و احساس گناه می کنیم. اما چرا؟ راستی چرا از آنها می ترسیم و مدیر یا یک کارشناس ساده اداری از این ترس و هراس ما چه بهره هایی می برد؟
ترس های ما
حدی از ترس مانع رخ دادن حوادث بد می گردد و جان و مال و آبروی ما در سایه آن حفظ می شود. ترس مانع ریسک کردن می شود. ترس حِرف را می توان محافظه کارانه یا مصلحت گرایانه تعبیر کرد، هر دو برای حفظ جان و مال هستند.
تعدادی از همکاران ما این نوروز و نوروز سنوات قبل در بند بودند. اما ما سال نو را به آنان و خانواده گرامی شان از همین جا تبریک نگفتیم و آرزو و یا درخواست خلاص شدن برای آنها نکردیم. کثیری از ما مال یا ثروت نداریم اما چون به طور ماهیانه حقوق دریافت می کنیم از قطع احتمالی آن ترسیدیم. ترس جان نیز هست. آنان چگونه عمل کرده اند که مستوجب کیفر حبس و تبعید گردیده اند، فقط می توان حدس زد، اما دقیقا چه گفتند و کردند، نمی دانیم. آنان مطالبات همه ما را طلب کردند و امروز ما در سایه عدم ترس آن همکاران ارجمند به برخی از خواسته های خود رسیده ایم.
هر چند هنوز تا رسیدن به شرایط مطلوب از لحاظ کمی و کیفی، فاصله بسیار داریم اما ظاهرا همین اندازه تلاش سازمان برنامه و بودجه و دولت جهت اجرای برخی از تعهدات و مطالبات به تأخیر افتاده برای همکاران شاغل و بازنشسته رضایت بخش بوده است. از جمله اجرای بخشی از تعهدات رتبه بندی، همسان سازی حقوق بازنشستگان با شاغلان آموزش و پرورش، استخدام برخی از گروه ها چون حق التدریس و نهضت سوادآموزی و.... آیا ما همترازی و همسانی حقوق خود را با شاغلین دیگر سازمان ها خواسته بودیم یا با شاغلان سازمان خود؟ چون هنوز زیر خط فقریم. خط فقر بدو ما بدو، تا تصور می کنیم که آن را خاک کردیم و دو دست خود را به نشانه پیروزی می خواهیم بالا ببریم و هورا بگوئیم، خط فقر بدو بدو باز شتابان پیش می تازد. آری دیگر همانند گذشته قلمی به اعتراض و نارضایتی به رقص در نمی آید و از درخواست مطالبات خبری نیست. آرامش حاکم است. معتقدم که کرونا بیشتر ما را به خواب مصنوعی برده است.
حال باید پرسید آیا افراد در دیگر مشاغل چون نترسیده اند و با کارکردی جسورانه به شرایط مطلوب شغلی و رفاه نسبی دست یازیده اند پس برخورداری آنان از مزایای متفاوت و شاخص تری نسبت به فرهنگیان، نتیجه چنان عملی است؟ یا شرایط شغلی آنها ربطی به هیجان ترس ندارد و کم تعداد بودن آنها، شرایط آنها را نسبت به فرهنگیان ایده آل، برجسته و متمایز ساخته است؟ ترس حِرف را می توان محافظه کارانه یا مصلحت گرایانه تعبیر کرد، هر دو برای حفظ جان و مال هستند.
دو فرضیه می توان مطرح ساخت:
فرضیه اول: نوع و حساسیت شغلی معلمان، باعث می شود تا نظام های سیاسی در دوره های گوناگون، معلمان را از مزایا و امتیازات متناسب و همتراز دیگر شاغلین، محروم نگه دارند.
فرضیه دوم: زیاد بودن تعداد فرهنگیان علت محرومیت اجتماعی آنان است.
از آنجایی که می باید بودجه هر سازمانی به طور معقول و متناسب با ساختار و نیروی انسانی شاغل در آن به طور واقع بینانه و برحسب مجموع نیازها تنظیم و پیش بینی شود، پس فرضیه اول قبول و فرضیه دوم رد می گردد.
در همین سایت طی یادداشتی با عنوان " عدم پاسخگویی به خواسته های معلمان برای آن است که او پرچم دار آگاهی و روشنگری جامعه نباشد. " به همین مورد اشاره کرده ام . در پاراگراف پایانی آن نوشته شده است:
" وظیفه اصلی من معلم، افزایش حجم علمی معلومات فعلی بشر است. گفت و گو، نقد و بررسی، بحث، سخنرانی، نوشتن، تحقیق و تفحص، همفکری با هم رشته ای خود و.... تربیت دانش آموزان فهیم و خردمند از اهمّ آنهاست. این رسالت اصلی منِ معلم را قربانی زندگی مشقت بارم ننمائید. "
در واقع رسالت ما معلمان، قربانی نحوه زندگی ما شده است که ناخودآگاه برای همه ما ترسیم و به عنوان پیش فرض تعبیه شده است. ترس یا هراس کثیری از معلمان در دوران اشتغال و بازنشستگی، خود عاملی برای تحمل بسیاری از مشکلات رایج هست. گاه ترس های ما آنقدر غیرموجه هست که با دستان خود شرایط زندگی را برای خود سخت می سازیم. منظورم ترس از مدیران مدارس یا نیروهای ستادی ادارات است.
راستی چرا از آنها می ترسیم و مدیر یا یک کارشناس ساده اداری از این ترس و هراس ما چه بهره هایی می برد؟ این نوع ترس ها محافظه کارانه است یا مصلحت گرایانه؟ همه ما آنها را در وجود خود یا برخی از همکاران به خوبی تجربه کرده ایم. اصولا ما چنین افراد را به تملّق و چاپلوسی متهم می سازیم.
حال ما می ترسیم یا هراس داریم؟
آنچه که ما ترس های خود می نامیم اگر شدید باشند، می توانند فوبی و یا هراس های ما نامیده شوند. استانلی هال می گوید: " هراس، ترسی است شدید، پایدار و غیر منطقی از یک شیء یا موقعیت که به اجتناب هشیارانه از شیء یا موقعیت منبع ترس منجر می شود. هراس، ترس واقعی محسوب نمی شود زیرا تناسبی با میزان تهدید و خطری که متوجه فرد است، ندارد."
حال اگر توانایی تشخیص مرز این دو را داشته باشیم خودمان به تعریفی از ترس یا هراس های خود بپردازیم و گرنه اگر شدت آن بسیار زیاد است و موجبات ناراحتی روحی - روانی در ما و اطرافیان ما می شود باید از کارشناس روانشناسی کمک بگیریم. سازگاری با مسایلی که ما را آزار می دهد عادت ناخوشایندی در بین ما هست، اما ارزش نفس کشیدن و زندگی کردن بسیار والاتر و ارزنده تر از تحمل مجموع ترس ها یا هراس های ما هست. بیایید قدری بیشتر بر روی رفتار خود دقت نظر داشته باشیم و از واکاوی زندگی دیگران بپرهیزیم. فضای مجازی عرصه آگاهی و دانایی بیشتر است نه تاروپودی برای اسارت و گم گشتی و بی هویتی ما. بیایید به خودیابی و خودآگاهی بیندیشیم. فقط قدری تأمل و واقع بینی لازم هست. به قول مولوی:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
با آرزوی خلاص شدن تمامی همکاران دربند، امیدوارم بهار این سال با آزادی این عزیزان، نیکو بودن خود را یک بار دیگر به همه ما سفیران فرهنگ ایرانی، به عنوان باوری مفرّح ثابت نماید.
منابع :
1 ) روان راهنما. ترس چیست؟
2 ) رشد، شبکه ملی مدارس. انواع هیجان.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
اسم این روز سیزده بدر باشد یا روز طبیعت یا هر نام دیگر و مناسبتش بر اساس اسطوره ها به کیومرث برسد و یا جشن تقدس آب ، هر چه باشد سیزده فروردین ، با فرهنگ مردم این سرزمین ، پیوند خورده است و روز جشن و شادی است. فرصتی است تا دل را بهاری کنیم و با طبیعت مانوس شویم.
سیزده فروردین ، واپسین روز تعطیلات نوروز است.
تعطیلاتی که طلیعه بهار و سال نو ، مبارکش کرده اند و بوی سبزه و شکوفه می دهد.
مردمی که به بهار عشق می ورزند ، می خواهند در آخرین روز تعطیلات ، کام دل از طبیعت بگیرند و موسیقی دل انگیز بهار را با گوش جان بشنوند.
گروهی بساط سبزه لگدکوب می کردند و گروهی زیر سایه درختی یا کنار نهری یا جنگلی بساط می گستراندند.
دوستداران و حافظان طبیعت ، در این روز هم کوه و دشت و رود را پاکیزه می کنند و حفظ محیط زیست و حرمت به طبیعت را به نمایش می گذارند.
در این روز ، سبزه هایی که زینت بخش سفره هفت سین بودند ، به دشت و رودخانه هدیه می شوند.
کودکان شادمان از اینکه اهالی خانه ، برای سفر به طبیعت ، تدارک می بینند.
جوانان آرزوها را در دل مرور می کنند تا سبزه ها را گره بزنند.
آرزوها متنوع هستند از قبولی کنکور گرفته تا یافتن شغل و خرید خانه و یافتن شریک زندگی و .....
اگر چه برآورده شدن آرزوها با گره زدن سبزه تحقق نمی یابد اما این گره ها ، نوعی سرگرمی و امیدبخشی بود . شاید هم نشانی از پیوند و دوستی انسان با طبیعت است.
روز طبیعت ، روز قدردانی از طبیعت است برای تمام زیبایی ها و نعمت هایی که به انسان ها هدیه کرده است.
قدردانی از کوه و درخت و جنگل که تفرجگاهی برایمان گسترده اند.
از سبزه ها و بابونه ها و شقایق هایی که بی هیچ رنج کاشت و داشت ، سخاوتمندانه بر پهنه دشت ها می رویند.
قدردانی از چشمه و رود که از دل سنگ جاری می شوند و می خروشند. از کوه که از کوهپایه تا قله اش ، نشان از استواری دارد.
اگر چه امسال ، روز طبیعت در خانه می مانیم اما خاطرات دوستی با طبیعت را از یاد نمی بریم. دیدن مناظر زیبای طبیعت -- چه حقیقی ، چه مجازی -- یادآوری خوبی است که قدر زیباترین نعمت های عالم هستی را بدانیم.
روز طبیعت ، پاسداشت زمین و آب و کوه و دشت است که نسبت به آنها مهر بورزیم.
به آنها آسیب نرسانیم و بهره مندی از آنها را برای نسل های آینده هم فراهم سازیم.
قبلا شنیده اید که یک ﻛﻤﭙﺎﻧﯽ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻪ ﺭﺥ ﻛﺸﻴﺪﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻜﻨﻮﻟﻮﮊﯼ ﺧﻮﺩ، ﺳﻴﻤﯽ ﺑﻪ ﺿﺨﺎﻣﺖ یکﻫﺰﺍﺭﻡ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ تولید و ﺑﺮﺍﯼ ﻛﻤﭙﺎﻧﯽ ﺭﻗﻴﺒﺶ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ. ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﻛﻤﭙﺎﻧﯽ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻴﻢ ﺭﺍ ﭘﺲ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺳﻴﻢ ﺑﻪ ﻓﻮﺍﺻﻞ ﻣﻨﻈﻢ ﺳﻮﺭﺍﺥ و سه سیم نازک تر از داخل آن رد ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ، ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﮕﺮﺍﻧﻴﻢ!
شگفت انگیز بود، نه؟!!!
ﺍﻣﺎ ﺁﻧﻬﺎیی ﻛﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﺷﻜﻮﻩ ﺗﻤﺪﻥ ﮊﺍﭘﻦ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻜﻨﻮﻟﻮﮊیک ﺁﻥ ﺑﺮﻣﯽﺧﻴﺰﺩ، ﺩﭼﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩﺍﻧﺪﻳﺸﯽ ﻭ ﺳﻄﺤﯽﻧﮕﺮﯼﺍﻧﺪ.
ﺗﻤﺪﻥ، ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻛﺎﻻﻳﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﻟﻪ ﻧﻤﯽﭘﺬﻳﺮﺩ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ یک ﻣﻠﺖ «ﺗﻮﻟﻴﺪ» ﺷﻮﺩ. ﺍگر ﺁﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﻠﺖﻫﺎ ﺑﺎ ﺧﺮﻳﺪ ﻓن آﻭﺭﯼ ﻣﺘﻤﺪﻥ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ.
ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻛﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻣﺪﻝ ﺧﻮﺩﺭﻭﻫﺎﯼ ژاپنی ﺑﺎ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻓن آﻭﺭﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ.
ﻗﺪﺭﺕ ﻓن آﻭﺭﯼ ﺧﻴﺮﻩ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﭼﺸﻢ بادامی های ﮊﺍپنی، ﺑﻪ ﺭﻏﻢ ﻫﻤﻪ ﺟﻼﻝ ﻭ ﺷﻜﻮﻫﺶ، ﯾﮏ «ﻓﺮﻉ» ﻛﻮچک ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺗﻤﺪﻧﯽ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻣﻠﺖ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
«اصلِ» ﺍﻳﻦ ﺗﻤﺪﻥ ﺭﺍ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﻛﺎﺭﺧﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﻣﻌﻈﻢ ﺍﻳﺎﻟﺖ ﺍﻭﺯﺍﻛﺎ ﺑﺘﻮﺍﻥ ﻳﺎﻓﺖ، ﺩﺭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﺩﻟﺨﺮﺍﺵ ﺍﻳﺎﻟﺖ ﻓﻮﮐﻮﺷﻴﻤﺎ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺩﻳﺪ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺘﻤﺪﻧﺎﻧﻪ ﺁﻭﺍﺭﮔﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻣﺨﻮﻑﺗﺮﻳﻦ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻗﺮﻥ، ﻣﻨﻈﻢ ﻭ ﺗﻤﻴﺰ ﺩﺭ ﺻﻒ آﺏ ﻣﯽﺍﻳﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﯽﺟﻨﺠﺎﻝ ﻭ ﻫﻴﺎﻫﻮ ﻭ ﻧﺎﺳﺰﺍ، ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺼﺮﻑ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺧﻮﺩ، ﺁﺏ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﻣﯽﻛﻨﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭِ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ یک ﻛﺸﻮﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻣﯽ، ﺩﺭ ﺷﺮﺍﻳﻄﯽ ﻛﺎﻣﻼ ﻋﺎﺩﯼ، ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻣﯽﻛﻨﻴﻢ، ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺗﻤﺪﻥ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻓﻴﻠﻢﻫﺎ ﻭ ﻋﻜﺲﻫﺎﯼ ﺧﺒﺮﯼ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺯﻟﺰﻟﻪ ﻭ ﺳﻮﻧﺎﻣﯽ ﻭﻳﺮﺍﻧﮕﺮ ﮊﺍﭘﻦ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ، یک ﺻﺤﻨﻪ ﺩﺭﮔﻴﺮﯼ، ﺍﺯﺩﺣﺎﻡ، ﻫﺠﻮﻡ، ﻏﺎﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ، ﻭَﻟَﻊ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ کمکهای ﺍﻋﻄﺎﻳﯽ، ﺑﯽﻧﻈﻤﯽ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻭ ﺟَﺰَﻉ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﻤﯽﺷﺪ.
ﻳﻜﯽ ﺍﺯ ﺧﺒﺮﮔﺰﺍﺭﯼﻫﺎ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪﺍﺕ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺩﺍﺩ:
۱ - ﺻﻔﻮﻑ ﻣﻨﻈﻢ ﺁﺏ ﻭ ﻏﺬﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﻴﭻ ﺣﺮﻑِ ﺯﻧﻨﺪﻩ ﻳﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺧﺸﻦ.
۲ - ﻫﻴﭻ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺯﻟﺰﻟﻪ ۹ ﺭﻳﺸﺘﺮﯼ ﺁﺳﻴﺐ ﻧﺪﻳﺪ، ﻫﻤﻪ ﺧﺴﺎﺭﺕﻫﺎ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺳﻮﻧﺎﻣﯽ ﻭ ﻭﺭﻭﺩ ﺩﺭﻳﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﻮﺩ. (مدیریت پیشگیری) « ﺗﻤﺪﻥ» ﻣﺤﺼﻮﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻓﺮﺁﻳﻨﺪﯼ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ، ﻣﺘﻌﻬﺪﺍﻧﻪ، هوﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻏﺎﻳﺖ ﻣﻨﻈﻢ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺷﻮﺩ. ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺗﻤﺪﻥ، ﻧﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭ نه ﻛﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﻭﺯﺍﺭﺗﺨﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ، ، بلکه ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ آﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺍﺳﺖ.
۳ - ﻏﺎﺭﺗﮕﺮﯼ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﺸﺪ. ﺯﻭﺭﮔﻮﻳﯽ ﻳﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺑﻮﺩﻥ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﺸﺪ. ﻓﻘﻂ ﺗﻔﺎﻫﻢ ﺑﻮﺩ. (مدیریت انتظامی)
۴ - ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻛﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﻧﻴﺮﻭﮔﺎﻩ ﺍﺗﻤﯽ ﺑﻪ ﺭﻏﻢ ﻧﺸﺖ ﻣﻮﺍﺩ ﺭﺍﺩﻳﻮ ﺍﻛﺘﻴﻮ، ﺑﺎ اﺯ ﺟﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﮕﯽ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ خنک ﻛﺮﺩﻥ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩﻫﺎ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﻨﺪ. (مدیریت بحران)
۵ - ﺣﺘﯽ یک ﻣﻮﺭﺩ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﯼ ﺷﺪﻳﺪ ﻳﺎ ﺯﺩﻥ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﻤﯽﺷﺪ. ﻣﺼﻴﺒﺖ ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﻃﻤﺄﻧﻴﻨﻪ ﺑﻮﺩ. (مدیریت روانپزشکی)
۶ - ﻣﺮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﺍﻗﻼﻡ ﻣﻮﺭﺩ ﻧﻴﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻬﻴﻪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﺏ ﻭ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺑﺮﺳﺪ. (مدیریت تدارکات)
۷ - ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﻭ ﭘﻴﺮ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﺩﺳﺘﮕﻴﺮﯼ ﻣﯽﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥﻫﺎ ﻗﻴﻤﺖﻫﺎ ﺭﺍ ﻛﺎﻫﺶ ﺩﺍﺩﻧﺪ. (مدیریت اجتماعی)
ﺧﻮﺩﭘﺮﺩﺍﺯﻫﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻧﺪ!!!
۸ - ﻫﻤﻪ ﺩﻗﻴﻘﺎً ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻨﺪ. ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ! (مدیریت مانورهای عملیاتی)
۹ - ﺭﺳﺎﻧﻪﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻣﺤﺘﺎﻁ ﻭ ﺩﻗﻴﻖ ﺑﻮﺩﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﮔﺰﺍﺭﺵﻫﺎﯼ اﻟﺘﻬﺎﺏﺁﻓﺮﻳﻦ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺁﺭﺍﻡﺑﺨﺶ ﭘﺨﺶ ﻣﯽﺷﺪ. (مدیریت ارتباطات و رسانه ها)
۱۰ - ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﻛﻪ ﺩﺭ یک ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺑﺮﻕ ﺭﻓﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻧﺪ ﺳﺮﺟﺎﻳﺸﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﯽ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺭﺍ ترک ﻛﺮﺩﻧﺪ. (مدیریت اجتماعی)
"ﺍﻳﻦ "ﻫﻤﺎﻥ "ﺗﻤﺪﻧﯽ" ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻘﻴﻪ ﻣﺤﺼﻮﻻﺕ ﻭ ﻣﺼﻨﻮﻋﺎﺕ ﺗﻤﺪﻧﯽ، ﺑﺮ ﺁﻥ ﺑﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺳﻮﻧﯽ ﻭ ﭘﺎﻧﺎﺳﻮنیک ﻭ ﻫﻴﺘﺎﭼﯽ ﻭ ﺗﻮﻳﻮﺗﺎ ﻭ ﻫﻮﻧﺪﺍ ﻭ ﻧﻴﺴﺎﻥ ﻣﻮﺗﻮﺭﺯ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺗﻤﺪﻥ ﺑﻨﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﺪﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻋﺮﺻﻪﻫﺎ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺍﺑﻌﺎﺩ ﻣﯽﺷﻮﺩ.
ﺯﻳﺮﺑﻨﺎی ﻧﺎﺏ ﺗﻤﺪﻥ یک ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﺑﺤﺮﺍﻥ ﺩﻳﺪ. ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻃﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ، ﺁﻥ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻋﺎﺩﯼ ﻭ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﻭ ﺛﺒﺎﺕ، ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﺍﺑﻌﺎﺩ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﺍ.
ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﻴﺎﻥ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﻭﻳﺮﺍﻧﮕﺮ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻭ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﻭ ﺑﻤﺐ ﺍﺗﻤﯽ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﺵ، ﻛﺎﺭﮔﺮﺍﻧﺶ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺎﻥ ﺧﺎﻟﯽ میخوردند ﻭ ﻫﺮ یک «ﺳﻨﺖ»ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ «ﻳﻦ» ﺗﺒﺪﻳﻞ میﻛﺮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﺎﺯﻧﺪ، ﺑﺎ ﻗﺸﺮ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻣﯽ ﻛﻪ ﻫﺮ یک «ﻭﺍﺣﺪ ﭘﻮﻝ ﻣﻠﯽ» ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻻﺭ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﯽﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻏﺮﺏ ﺳﺮﻣﺎﻳﻪﮔﺬﺍﺭﯼ ﻛﻨﻨﺪ.
ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﻛﺮﺩ: ﺳﺎﻟﻴﺎﻥ ﭘﻴﺶ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﭼﻨﺪ ﻫﻤﻮﻃﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﮊﺍﭘﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺍﺗﺎﻕ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ. ﺍﺗﺎﻕﻫﺎ ﻗﻔﻞ ﻭ ﺑﺴﺖ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻪ ﺻﺎﺣب حانه ﮔﻔﺘﻴﻢ ﭼﺮﺍ ﻗﻔﻞ ﻭ ﻛﻠﻴﺪ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﮔﻔﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﻴﺪ؟ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ! ﻛﺴﯽ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﺎﻟﯽ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ، ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﮕﺮﺍﻧﻴﻢ!
ﺑﻪ ﻫﺮﺣﺎﻝ، ﺗﻤﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺧﺮﻳﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﺷﻌﺎﺭ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ.
« ﺗﻤﺪﻥ» ﻣﺤﺼﻮﻟﯽ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻓﺮﺁﻳﻨﺪﯼ ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ، ﻣﺘﻌﻬﺪﺍﻧﻪ، هوﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻏﺎﻳﺖ ﻣﻨﻈﻢ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺷﻮﺩ. ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺗﻤﺪﻥ، ﻧﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭ نه ﻛﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﻭﺯﺍﺭﺗﺨﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﻭﻟﺖ، ، بلکه ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ آﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ ﺍﺳﺖ.
کانال دکتر خدیجه گلین مقدم
اختلالات رفتاری و آسیب های اجتماعی با هم ارتباطی دوجانبه دارند، به طوری که گاه ریشه برخی از اختلالات رفتاری کودکان و نوجوانان، وجود آسیب های اجتماعی نظیر فقر، بیکاری، اعتیاد و ... در خانواده شان است و گاه اختلالات رفتاری در کودکان و نوجوانان زمینه ساز بروز آسیب های اجتماعی در سنین بالاتر می باشد. به طوری که مطالعات نشان داده تقریباً از هر 5 کودک و نوجوان 1 نفر در مقطعی از کودکی اش، صرف نظر از محل و چگونگی زندگی اش مبتلا به یک اختلال رفتاری - هیجانی می شود. از هر 10 کودک مبتلا به اختلالات رفتاری، فقط 2 نفر خدمات درمانی دریافت می کنند و از آن دو نفر فقط یک نفرشان درمان می شود.
چنان که ملاحظه می شود اختلالات رفتاری از سنین کودکی شروع می شوند و در صورت عدم دریافت درمان مناسب می تواند آسیب های اجتماعی متعددی را موجب شود، شناسایی درست و ارائه خدمات درمانی مناسب عامل بسیار مهمی در کاهش میزان این اختلالات و آسیب های منبعث از آنها دارد. پیامدهای اختلالات رفتاری شامل طرد شدن از جامعه و جرم و بزهکاری، مشکلات خانوادگی، شکست تحصیلی، خشونت و پرخاشگری، انواع اعتیاد و مشکلات بین فردی است. جرائم مهم نوجوانان شامل جرائم مستوجب تعزیر، ضرب و شتم عمدی، صدمه بدنی و غیر عمدی، توهین به اشخاص عادی، تهدید، تخریب اموال عمومی و خصوصی، نگهداری و مالکیت مواد مخدر و خیانت در امانت است. جرائم مجازی به منظور کسب منافع مادی، مسائل ضد اخلاقی، تسویه حساب فردی و افتخار به توانایی خود در انجام این اعمال و اذعان به سرگرمی از طریق انجام این اعمال می باشد.
آسیب شناسی اجتماعی ( social-pathology ) مفهوم جدیدی است که از علوم زیستی گرفته شده و مبتنی بر تشابهی است که دانشمندان بین بیماری های عضوی و آسیب های اجتماعی (کجرویها) قائل می شوند. واژه آسیب شناسی از دیدگاه پزشکی به فرایند ریشه یابی بیماری ها گفته می شود. به طور مثال وقتی در بدن بیمار کیست مشاهده می شود، متخصصین امور پزشکی پس از عمل جراحی و برداشتن کیست آن را به قسمت پاتولوژی می دهند تا علت به وجود آمدن آن را بررسی نمایند و از پیدایش کیست های بعدی پیشگیری کنند. بنابراین در آسیب شناسی اجتماعی نیز جامعه شناسان در صدد بررسی علل به وجود آمدن آسیب های اجتماعی هستند، تا به نحو متناسبی از شیوع آنها جلوگیری نمایند.
آسیب اجتماعی به هر نوع عمل فردی یا جمعی اطلاق می شود که با چارچوب اصول اخلاقی و قواعد عام عمل جمعی رسمی و غیر رسمی جامعه در تعارض است و در نتیجه از نظر قانون، عرف یا اخلاق جمعی جامعه یا نوعی کجروی به حساب می آید و یا ریشه سایر کجروی های اجتماعی است. در واقع آسیب شناسی اجتماعی، مطالعه ناهنجاری ها و نابسامانی های اجتماعی نظیر بیکاری ، فقر، اعتیاد ، خود کشی ، روسپیگیری ، رشوه خواری ، ولگردی، زورگیری ، گدایی و ... همراه با علل و شیوه های پیشگیری و درمان آنها و نیز شرایط بیمار گونه اجتماعی است.
در مورد راهکارهای اصلاح و بهبود آسیب های اجتماعی هم نظرگاه های مختلفی وجود دارد. عده ای روش انکار و پرده پوشی را تجویز می کنند و عده ای دیگر به روش های پلیسی و سرکوب اعتقاد دارند. جوامعی هم وجود دارند که به این مسائل نگرشی علمی و منطقی دارند و سعی می کنند با قبول وجود این آسیب ها، علت آن ها را با استفاده از روش های علمی بشناسند و برای حذف یا به حداقل رساندن آنها از روش های منطقی سود ببرند .
در جوامع مدرن امروز تمایل بر این است که این سیاست ها هرچه بیشتر توسط نهاد آموزش و پرورش و نهاد خانواده به جامعه تزریق شده و نهاد سیاست حداقل دخالت را در این امور داشته باشد.
باید توجه داشت الزاماَ ارائه طرح خوب و کارآمد نمی تواند تضمین کننده موفقیت آمیز بودن آن باشد، باید ابتدا با روش های مختلف طرح را برای مجریان و مخاطبان آن شناساند. عدم شناخت کافی معلمان و عوامل اداری آموزش و پرورش باعث می شود آنها در اجرای طرح مشارکت کافی نداشته باشند و این امر باعث عقیم ماندن طرح و شکست آن می شود. علاوه بر این باور مسئولان آموزش و پرورش اعم از عوامل وزارتی، مدیران کل استان ها و ... به لزوم مقابله با آسیب های اجتماعی و کارایی طرح در کاهش آسیب های اجتماعی و همکاری آنها در تخصیص اعتبارات کافی و امکانات لازم برای اجرای طرح می تواند به اجرایی شدن آن کمک کند. شکست طرح باعث می شود، مسئولین امر در کارآیی آن تردید پیدا کرده و برای حل مشکل متوسل به کارشناسان امور اجتماعی شوند و این کارشناسان لزوم ارائه طرحی دیگر را مطرح کنند و باز از نو اعتبارات زیادی جهت طراحی و ارائه طرح یا طرح های جدید تخصیص یابد و همین امر مبین وجود آسیب در طرح های متعددی است که در آموزش و پرورش طراحی یا اجرا می شود.
تجارب قبلی در پیشگیری از وقوع جرم:
قبل از طرح نمادطرح های مختلفی برای پیشگیری از آسیب های اجتماعی تدوین و اجرا شده اند که موفقیت هایی را نیز به همراه داشته اند از جمله آنها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- طرح تحقیقاتی تدوین پیش نویس سیاست کلی پیشگیری از جرم و اصلاح مجرمین
- لایحه قضایی قانون تشکیل دادگاه اطفال بزهکار
- طرح پیشگیری از سرقت
- طرح « اقدام مناسب برای پیشگیری از وقوع جرم و اصلاح مجرمین»: لزوم نیل به راهکارهای اصلاح مجرمین با برگزاری کارگاه ها و آموزشگاه ها برای تغییر شخصیت و اصلاح رفتار و اعمال تدابیری در سطوح دبستان و دبیرستان در جنبه های مختلف آموزش و پرورش
- طرح جامع پيشگيري از وقوع جرم:
دو نهادِ وزارت راه و شهرسازي و دبيرخانه شوراي عالي شهرسازي و معماري ايران با توجه به اینکه طراحي و معماري شهري تأثير مستقيمي در نزديك شدن يا دور شدن شهروندان از يكديگر، تقويت حس صميميت و نوع دوستي و يا تضعيف آن دارد، طرح فوق را نگارش کردند. هر چند شهرنشيني از شاخصهاي اساسي توسعه قلمداد مي گردد؛ اما در نقطه مقابل، شهرگرايي آفت اجتماعات بزرگ است آن چنان كه افزايش جمعيت ساكن در شهرها بدون رشد زيرساخت هاي شهري از عوامل مهم رشد بزهكاري و جرائم شهري محسوب مي شود.
طرح «قاضی مدرسه»:
مدیریت پیشگیری از جرم دادگستری خراسان رضوی در این طرح اقدام به فرستادن قضات به مدارس و ارائه کارگاه های آموزشی در مدارس با هدف آشنا کردن کودکان با مباحث امنیت و قضایی و تدوین مواد آموزشی مورد نیاز، کرد.
طرح «توانمند سازی شهروندان در راستای پیشگیری از جرم و آسیب های اجتماعی» :
معاون اجتماعي و پيشگيري از وقوع جرم دادگستري آذربايجان شرقي، در راستای پیشگیری از جرم و آسیب های اجتماعی با محوریت آموزش حقوق شهروندی، آموزش مهارت های زندگی، حفاظت از محیط زیست و پیشگیری از آسیب های اجتماعی اقدام به تدوین برنامه توانمندسازی شهروندان نموده است.
طرح «دیدهبانان پیشگیری از وقوع جرم»:
ریاست مرکز مطالعات اجتماعی و جرمشناسی دادگستری استان لرستان اقدام به ایجاد تفاهمنامه و سند همکاری با سازمان آموزش و پرورش، در راستای پیشگیریهای رشد مدار و ارتقای آگاهی جامعه هدف آموزش و پرورش شامل دانشآموزان، انجمن اولیا و مربیان و مشاوران، طرح قاضی با حضور قضات دادگستری استان کرده است.
برخی محدودیت های برنامه های داخلی
- عدم استفاده از منابع غنی دینی و فرهنگی خود در بومی سازی این برنامه ها
- تمرکز بر پیشگیری ثالثیه یا توانبخشی با شمول کودکان دارای تشخیص های مختلف یا تعیین نقطه برش بالا و عدم توجه به گروه کودکان دارای مشکلات رفتاری خفیف یا بدون مشکل
- عدم توجه به سلامت والدین و روابط خانوادگی در کنار آموزش مهارت های فرزند پروری حتی اگر برنامه آموزشی این مؤلفه را توصیه نموده باشد؛ مثلاً، اجرای سطح پنجم برنامه فرزندپروری مثبت برای زمانی که اختلالات خانوادگی یا سطح بالای استرس در والدین وجود دارد، الزامی است (ترنر و ساندرز، 2005).
- در نظر نگرفتن نگاه رشدی و چند بعدی (مثلاً رشد خود- کنترلی، رشد اجتماعی، رشد هیجانی و رشد شناختی- تحصیلی) به آسیب شناسی روانی کودکان
- به کارگیری برنامه غیر مستند یا نامشخص بودن منبع برنامه
برنامه پیشگیری آرمانی
1-جامع بوده و در برگیرنده ابعاد مختلف رشد و نهادهای مختلف شامل رسانه، مسجد، مدرسه و خانواده است. در این طرح که جنبه اجتماع محور دارد به اجتماعی کردن مقابله با آسیب های اجتماعی توجه شده است. در این زمینه می توان به نحوه پیشگیری از مصرف سیگار در اماکن عمومی اشاره کرد. چنانچه می دانید قبلا در اکثر مکان ها اعم از اتوبوس ها، مساجد، ادارات و ... سیگار کشیدن مرسوم بود. اما در اتوبوس مسافران، در مسجد نمازگزاران و در ادارات مراجعان اجازه ندادند که افراد سیگاری در این مکان ها سیگار مصرف کنند به طوری که در حال حاضر ما شاهد مصرف سیگار در اماکن عمومی نیستیم. بنابراین با رویکردی اجتماعی محور می توان در مورد سایر آسیب های اجتماعی نیز می توان مقابله کرد.
2- رشدمدار است، یعنی قبل از تشکیل نطفه تا 24 سالگی؛ از زمان پیش از بارداری، بارداری، شیرخوارگی، خردسالی، دبستان، نوجوانی، جوانی پیشگیری تداوم دارد. به طور مثال اختلال شخصیت ضد اجتماعی که در بزرگسالی دیده می شود، ممکن است در نوجوانی به شکل اختلال سلوک نمایان شود و در کودکی به شکل اختلال بیش فعالی یا لجبازی و بی اعتنایی مقابله ای مشاهده شود، بنابراین اگر در مراحل ابتدایی یک اختلال شناسایی و درمان شود، از بروز مشکل در سنین بعدی پیشگیری می شود.
3- خانواده مدار است، آموزش های لازم به خانواده ها جهت فرزند پروری و مدیریت هیجانات ارائه می شود.
4- مستند، قابل فهم ، بومی و ارزشی است. به طوری که در آموزش های فاز ارتقایی به آموزش مهارت های توکل، صبر و بخشش توجه شده است.
5- نظارت و مشارکت این برنامه با ائتلاف نهادهای آموزش و پرورش، قوه قضائیه، تعاون، کار و امور اجتماعی، سازمان بهزیستی، وزارت بهداشت، کمیته امداد، وزارت کشور، موسسه بنیاد برکت تاسیس شده است. البته همکاری عملی این نهادها با وزارت آموزش و پرورش در سطوح ملی، استانی و منطقه ای به صورت مستمر و فعال لازم است که تاحال اتفاق نیافتاده است.
خدمات و برنامه های طرح نماد:
1- آموزش های ارتقایی
2- غربالگری
3- حمایت های روانی و اجتماعی
4- خدمات مبتنی بر آی تی و خط ملی نماد (1570)
آموزش های ارتقایی به منظور مراقبت از دانش آموزان در برابر رفتارهای پرخطر، آسیبهای اجتماعی و جرائم از طریق مداخله به موقع و موثر می باشد. بسته های ارتقایی نماد شامل:
1- بسته های ارتقایی والدین (بسته های ویژه والدین و بسته های ویژه آموزش والدین به فرزندان)
2- بسته های ارتقایی معلمان
3- و بسته های ارتقایی دانش آموزان می باشد.
در بسته های آموزشی طرح نماد بیشتر بر مهارت آموزی تأکید شده است. مهارت های آموزشی شامل موارد ذیل می شوند:
* مهارت خودآگاهی
* مهارت خودمدیریتی
* مهارت مقابله با استرس
* مهارت تنظیم شناختی هیجان
* آموزش و مدیریت مشارکتی
* مهارت صبر و شکیبایی
* مهارت توکل به خدا
* مهارت بخشایشگری
* مهارت حل مسئله با رویکرد معنوی
* مهارت خیرگزینی/ حسن گزینی
کتاب هایی که به همین منظور نگاشته شده است 32 جلد است و در سامانه همگام وجود دارد و وقتی اولیای دانش آموزان با رمز خود وارد سامانه همگام می شوند در بخش نماد می توانند برای مطالعه به این کتاب های الکترونیکی دسترسی داشته باشند.
مهارت خود آگاهی
توانایی تشخیص افکار، باورها، هیجان ها، صفات شخصیتی، ارزشهای شخصی، عادت ها، توانمندیها، ضعفها و نیازهای روانشناختی ،که رفتار آدمی را برمی انگیزاند. خودآگاهی به معنای توانایی شناخت خود، آگاهی از خصوصیات، نقاط قوت و ضعف، خواستهها و انزجارهاست.
اهداف آموزش خودآگاهی:
- تدبر در خویشتن
- شناخت نیاز افراد و یافتن راههای مناسب برای برآورده کردن آنها
- ایجاد توانایی شناخت و تشخیص تفاوتهای بین خود و دیگران
- پذیرش خود، پذیرش دیگران، مسئولیت پذیر بودن از دیگر آثار خودآگاهی می باشد.
مهارت مقابله با استرس
مهارت مقابله با استرس تلاش های ذهنی و رفتاری، برای کاهش نشانه های استرس در جهت افزایش آرامش روانی فرد می باشد.
واکنش در مقابلـه بـا یـک تهدید ادراک شده (واقعی یا خیـالی) نسبت به سلامت روانی، جسمانی، هیجانی و معنوی فــرد که منجر بــه یک سلسله پاسخها و ناسازگاریهای فیزیولوژیک می شود، استرس نام دارد.
منابع استرس، بدنی جسمانی، ناکامی ها و محرومیت، باورها، عقاید و انتظارات و عوامل شخصیتی می باشند.
تکنیکهای مقابله با استرس شامل: آموزش آرمیدگی عضلانی، تنفس شکمی، آگاهی از ارتباط افکار و احساسات، مدیریت زمان، آموزش مسئله گشایی، آموزش ابرازگری و اصلاح عقاید غیرمنطقی هستند که توسط مدرسان آموزش بسته های ارتقایی (سفیران نماد) آموزش داده می شوند.
مهارت تنظیم شناختی هیجان
منظور از تنظیم هیجان این است که ما بتوانیم هیجانات مان را کنترل و احساسات مثبت مانند شادی، غرور و رضایت را افزایش و خشم و نگرانی و ترس و دیگر هیجانات منفی را کاهش دهیم. منظور ما از تنظیم هیجان، جلوگیری از ابرازِ شدید و ناگهانیِ پاسخی است که در صورت بروز آرامش، امنیت و سلامت ما و دیگران را به خطر می اندازد.
اهداف تنظیم هیجان شامل: حفط آرامش، محافطت در برابر اتفاقات و حفط سلامت روانی و جسمانی می باشد. برای تنظیم هیجانات نیز تکنیک هایی در نظر گرفته شده است که در بسته های آموزشی ارائه می شود.
مهارت خودمدیریتی
منظور از مدیریت خود، توانایی فرد برای نظم دادن به احساسات، مقابله با مشکلات، نیاز ها و اتفاقات پیش بینی نشده و تلاش برای رسیدن به اهداف صحیح و مورد قبول جامعه است. مدیریت بر خود، در تلاش است تا توانمندی فرد برای نظارت و کنترل بر رفتارش را تقویت کند.
عوامل موثر بر خودمدیریتی شامل: عوامل شخصی، عوامل بیرونی و اجتماعی و مدیریت نتایج می باشد.
تمرین های خودمدیریتی شامل: مدیریت اعتماد به نفس، خودپذیری، دیگری پذیری، خود ابرازی، آگاهی از افکار منفی، توجه به خود و رفتار و خودتقویتی می باشد.
مهارت صبر
آموزش مهارت صبر مبتنی بر مبانی دینی و فرهنگی کشور ما برگزیده شده است و شاید در آموزه های روان شناختی معادل تاب آوری باشد.
مفاهیم صبر: صبر به معنی تحمل کردن، خود را باز داشتن و خودداری کردن، مقاومت در برابر سختیها و از دست ندادن تاب و قرار، صبر به شکل انتظار کشیدن، صبر کردن به معنای تأمل کردن و پرهیز از شتابزدگی و عجله در کارها، صبر کردن به معنای مهار خشم خود، به معنی مداومت در انجام کارها و ناامید و سرخورده نشدن، به معنای پرهیز از قضاوت عجولانه و پیشداوری کردن و صبر کردن در مقابل وسوسههای گوناگون می باشد.
فوائد صبر: افزایش سلامت جسمی و روانی، خودداری از افراط و تفریط، بهبود تمرکز، پرورش معنوی، بهبود روابط بین فردی و ارزشمندی است.
به منظور آموزش مهارت صبر تأکید بر به کارگیری محرک های کلامی برای صبوری، معرفی الگوهای دینی، تاریخی و الگوهای زنده صبر، تقویت مثبت رفتارهای صبورانه، تقویت منفی (رهایی از پیامدهای منفی با صبوری کردن)، تقویت تفکیکی رفتارهای صبورانه، تقویت رفتارهای نا همساز با رفتارهای غیر صبورانه، مشارکت در بحث های کلاسی و گروهی و صبر برای ارائه نظرات خود و تحمل نظرات دیگران، به کارگیری روش های آرام سازی، استفاده از خودگویی های مقابله ای و خودنظارتی ( انجام تکالیف منزل- یادداشت کردن رفتارهای صبورانه خود در موقعیت های زندگی) در نظر گرفته شده اند.
مهارت بخشایشگری
بخشایشگری به معنی تمایل فرد رنجیده به گذشت کردن از قضاوت منفی، انتقامجویی و یا بیتفاوتی نسبت به کسی است که غیرمنصفانه او را رنجانده است، می باشد. شیوع مشکلات برون ریزی شده (خشم، خشونت، پرخاشگری و خصومت، درون ریزی شده (اضطراب، افسردگی، گوشه گیری) و مشکلات اجتماعی (جرم و بزهکاری و اعتیاد) در بین دانش آموزان باعث شده است که با اتکا به مبانی دینی و بومی بر آموزش این مهارت تأکید شود. هدف از آموزش این مهارت، تغییر ارتباط بین ما و کسانی که به ما آسیب رساندهاند، میباشد.
بنیان های اساسی برنامه های بخشایشگری شامل: همدلی، احترام، سخاوتمندی، عشق معنوی و مهربانی و ارزش ذاتی انسان می باشد و در مفاهیم روان شناختی می تواند معادل شفقت درمانی باشد.
مهارت حل مسئله با رویکرد معنوی
در فرایند حل مسأله با رویکرد معنوی افراد بر اساس نظام جهتگیری از پیش موجود خود، راهبردهایی در حل مسأله انتخاب میکنند که رویکرد معنوی دارد. جست و جوی امر مهم و معنادار در زمانهای استرسزا بدون شک شامل ایمان آنها نیز میشود.
مهارت حل مسأله با رویکرد معنوی شامل 3 سبک می شود که شامل:
- سبک اشتراکی ؛
فرد معتقد است که باید بهصورت فعالانهای در جهت حل مشکل خود تلاش و کوشش کند و خداوند نیز در این جریان به او کمک و یاری خواهد کرد.
- سبک واگذاری به خدا ؛
در این نوع حل مسأله، فردخود را بی اختیار یافته و منتظر میماند تا خداوند مصلحت خویش را به وی نشان دهد.
- سبک خود راهبری شده ؛
فرد معتقد است خداوند به او عقل سلیم، منطق و تفکر داده است و وظیفه اوست که مسائل و مشکلات خود را حل کند
- مهارت حل مسئله با رویکرد معنوی ؛
پیدا کردن معنی در مواجهه با اوضاع غیرقابل توصیف و اغلب ناگوار، بهدست آوردن کنترل، به دست آوردن آرامش بهعلت نزدیکی به خدا، احساس پشتیبانی خدا بهعنوان پایگاه امن و پیدا کردن جرأت اقدام به مسائل بزرگ، و تفسیر پیامد و دادن معنای الهی به اتفاقات و مسائل گوناگون می باشد.
مهارت توکل بر خدا
توکل عبارت است از نگرش و حالتی که موجب میشود شخص در تمام کارهایش بر خداوند متعال، اعتماد کند و این اعتماد در دل او آرامشی ایجاد میکند که در اثر حوادث زندگی دچار لغزش و شک و تردید نمیگردد، شخص متوکل از هر چه غیر خداست نظر و امیدش را برمیدارد و ذهن خود را متوجه و معطوف خداوند می کند.
پیامدهای توکل بر خدا شامل:
- کسب آرامش درونی
- جرأت پیدا کردن برای مواجهه با مشکلات و ناهمواریهای زندگی
- آمادگی برای رشد معنوی و ابراز وجود
- معنا دادن به اتفاقات زندگی و پیدا کردن معنا در ناهمواریها، رنجها و سختیها
- ایجاد ارتباط عملی باوجود متعالی
- رها شدن از ترس های واهی که مانعی در راه اقدام به کارها اساسی و رسیدن به اهداف زندگی میباشد.
- حرکت عملی بهسوی پیوند عمیقتر در سیر و سلوک معنوی (تفویض، تسلیم و رضا)
- هماهنگ ساختن تدریجی انگیزهها و خواستهها با قوانین خداوند متعال در اثر ایجاد هماهنگی با قوانین متعالی معنوی
- تعادل در ابعاد زندگی فردی، اجتماعی، روانی و معنوی
- پیوند تدریجی فرد به خود متعالی و حرکت بهسوی خودشکوفایی تمام عیار در زندگی می باشد.
مهارت خیرگزینی
خیرگزینی مهارتی است که سبب می شود تا فرد خِیر و آن چیزی را که دارای اولویت است و بهتر است؛ بشناسد و انتخاب کند. توان خیرگزینی در کودکی، مبدایی برای شروع دوره بعد یعنی حسن گزینی در نوجوانی است و اخلال در این دوره، سرمنشا وارد شدن لطمات و نقصان های رشدی در سال های بعدی زندگی است.
مهارت حسن گزینی
به معنای بهره مندی انسان از توان اختیاری خود در نزول خیرات و برکات که در نهایت زندگی او تحت تأثیر برکات حسن فرار می گیرد.
مراتب و مراحل حسن گزینی شامل: همراهی علم و عمل، انجام عمل خیر و تبدیل عمل خیر به حسن، خلق بهترین حسن، احسان به دیگران و خُلق حَسَن و هنرنمایی با خَلق حسنه می باشد.
مهارت های مشارکتی
مشارکت کودک به معنای فرصتی است که وی برای بیان دیدگاه خویش، تأثیر بر تصمیم گیریها و نیز ایجاد تغییر دارد. کودکان در هر سن و با هر توانایی حتی چنانچه منزوی و در حاشیه باشند، حق حرف زدن در مواردی که به آنان مربوط است را دارند.
- تکنیک های آموزش و مدیریت مشارکتی
- بحث در گروه های کوچک
- مخالفت سازنده
- یادگیری مشارکتی
- تحقیق گروهی
بارش افکاری و برخی از تکنیک های دیگر می باشد که به مشارکت کودکان و نوجوانان در تصمیم گیری های مربوط به خود و زندگی کمک شان می کند.
با وجود اینکه آموزش مهارت های فاز ارتقایی طرح نماد مورد استقبال معلمان، اولیا و دانش آموزان قرار گرفته است و ارزیابی های مختلف صحت این امر را نشان داده است، ولی در فرایند اجرا با توجه به شرایط مدارس مختلف اشکالاتی نیز به همراه داشت. به طوریکه در آموزش به دانش آموزان، از بین آنها افرادی به عنوان همتا انتخاب می شوند و مهارت های فاز ارتقایی به آنها آموزش داده می شود و آنها به سایر دانش آموزان این مهارت ها را انتقال می دهند. با اینکه آموزش همتایان دارای ثمرات زیادی است ولی مسأله انتخاب آنها و قرار دادن آنها در کلاس های ویژه باعث می شود آنها از کلاس های درسی خود در مدارس بازمانند و بروز مشکلات درسی شان مانع شرکت آنها در این جلسات می شود، علاوه بر این در همه مدارس مکان مناسبی برای ارائه آموزه های فاز ارتقایی وجود ندارد. در زمینه آموزش به والدین نیز مشکل نبود مکان مناسب و همچنین انگیزه پایین والدین برای شرکت در کلاس ها مانعی برای اجرای طرح است. اغلب پدران و برخی از مادران شاغل هستند و نمی توانند در کلاس ها شرکت کنند و حضور کم رنگ آنها در کلاس ها باعث می شود محتوای آموزشی به درستی انتقال پیدا نکند. بنابر تجربه شخصی در آموزش به معلمان ارائه تکنیک های طرح نماد مورد استقبال قرار گرفت ولی برخی از مهارت ها نظیر صبر، توکل، بخشایشگری و خیرگزینی نیازمند غنی سازی محتوایی و تکنیکی داشتند.
فاز غربالگری
برای شناسایی دانش آموزان دارای مشکلات گوناگون نیاز به استفاده از ابزارهای خاصی است که از جمله پرسشنامه ها و مشاهدات علمی. در این بخش از طرح نماد پرسشنامه هایی که دارای روایی و پایایی لازم هستند باید توسط دانش آموزان، والدین و معلمان تکمیل شوند و از طریق نمراتی که دانش آموزان کسب می کنند به شناسایی مشکلات رفتاری آنها مبادرت ورزید. علاوه بر پرسشنامه ها مشاهدات معلمان و حتی والدین نیز می تواند به شناسایی دانش آموزان مشکل دار کمک کند به همین منظور ثبت مشاهدات نشانگان محور و موارد اورژانسی در سامانه همگام مورد توجه واقع شده است و مدیران مدارس باید موارد مشخص شده را در صورت مشاهده ثبت نمایند.
آزمون سلامت روانی- رفتاری
شناخت دانش آموزان در ابعاد جسمی، اجتماعی، روانی و رفتاری به منظور طراحی برنامه های آموزشی و اقدامات درمانی باعث شده است یک آزمون جامع برای دانش آموزان دورۀ اول متوسطه اجرا گردد و با ترسیم نیمرخ روانی- رفتاری برای آنها بر اساس داده های آزمون سلامت روانی- رفتاری امکان ارائه خدمات روان شناختی برای شان فراهم گردد.
آزمون سلامت روانی – رفتاری دارای ابعاد فردی، نگرش به حانواده، نگرش به مدرسه، حمایت های روانی- اجتماعی، نحوه گذران اوقات فراغت و مسائل و مشکلات مرتبط با دانش آموز می باشد.
در بعد عوامل فردی به هیجانات، رفتارهای پرخطر، افکار منفی، خودآگاهی و طرح ریزی تحصیلی- شغلی و روشهای مقابله با استرس اعم از هیجان مدار و مسأله مدار توجه شده است که خرده مقیاس های عزت نفس، خوش بینی و امید، نشاط و شادکامی، افسردگی، اضطراب و خشم، افکار سایکوتیک را در بر می گیرد. در بعد نگرش به خانواده خرده مقیاس های نظارت خانواده، جو عاطفی خانواده و پیوند و دلبستگی نسبت به خانواده مورد توجه قرار گرفته اند.
در بعد نگرش به مدرسه: خرده مقیاس های رضایت کلی از مدرسه، نگرش و عاطفه نسبت به مدرسه، نگرش به دبیران و معلمان، سازگاری با مدرسه، مدرسه فرصتی برای پیشرفت و انگیزه پیشرفت در مدرسه مورد تأکید قرار گرفته است. و در ابعاد اوقات فراغت و مسائل و مشکلات دانش آموز به سؤالاتی در ارتباط با این موضوعات پرداخته شده است. پس از پاسخگویی دانش آموزان به این سؤالات پروفایل وضعیت سلامت روانی- رفتاری دانش آموزان در اختیار مشاوران مدارس قرار می گیرد و آنها با توجه به نتایج این آزمون و همچنین انجام مصاحبه های روان شناختی نسبت به تشخیص، در مان و یا ارجاع دانش آموزان دارای مشکلات روانی- رفتاری اقدامات لازم را به عمل می آورند. همچنین امکان گزارش گیری آماری برای کارشناسان مناطق و مسؤلان مشاوره در استان و وزارت فراهم است.
خدمات روانی- اجتماعی
به دنبال شناسایی دانش آموزان دارای مشکلات حاد اورژانسی و نیازمند ارائه خدمات مرتبط با فوریت های روانی – اجتماعی تیم فوریت های روانی- اجتماعی که شامل، روانپزشک، پزشک، روان شناس، مشاور، مددکار و کارشناس مسائل حقوقی است متناسب با نیاز، وارد عرصه می شود و با ارائه خدمات اضطراری، بحران های به وجود آمده برای دانش آموزان را مدیریت می کند و تا رفع مشکل با ارائه خدمات مددکاری موارد را پیگیری می نماید.
با شناسایی مشکلات دانش آموزانی که دچار شرایط اورژانسی نیستند، و یا از طریق مشاهدات نشانگان محور، آزمونهای غربالگری نماد و یا آزمون سلامت روانی-رفتاری مورد شناسایی قرار گرفته اند، ابتدا مشاور مدرسه و در صورت نبود مشاور از طریق معلم منتخب و یا رابط هسته های مشاوره که با مسائل روان شناختی و کمک به فرایند حل مشکلات آشنایی دارد، خدمات اولیه ارائه می شوند و در صورت عدم رفع مشکل، دانش آموز مورد نظر به هسته ها یا مراکز روان شناختی و مراکز مشاوره ارجاع داده می شود. در مراکز مشاوره و خدمات روان شناختی و هسته های مشاوره مناطق دانش آموز دارای مشکل مورد بررسی دقیق قرار می گیرد و در صورتی که مشکل او جنبه خانوادگی داشته باشد به مراکز مشاوره خانواده انجمن اولیا و مربیان ارجاع داده می شود، در صورتی که مشکل ایشان جنبه روانپزشکی داشته باشد به مراکز خدمات بهداشتی و علوم پزشکی و در صورت نیاز به خدمات مددکاری به سازمان بهزیستی و سایر سازمان های مرتبط ارجاع داده می شود. اگرمشکل جنبه روان شناختی داشته باشد مشاوران و روان شناسان حاضر در هسته های مشاوره اقدام به ارائه خدمات روان شناختی به دانش آموز تا مرتفع شدن مشکلات وی می نمایند. به منظور ارتقاء توانمندی مشاوران و روان شناسان حاضر در مراکز روان شناختی و هسته های مشاوره تدوین کنندگان طرح نماد اقدام به طراحی پروتکل های درمانی مبتنی بر رویکرد شناختی- رفتاری نموده اند که خود می تواند راهنمای مناسبی برای ارائه خدمات روان شناختی باشد.
خدمات خط ملی نماد (1570)
به منظور تسهیل در دسترسی (دانش آموزان، کارکنان و والدین) به خدمات راهنمایی، مشاوره، روان درمانی و مددکاری اجتماعی و همچنین تسریع در ارائه خدمات مرتبط با فوریت های روانی- اجتماعی و کیفیت بحشی به این خدمات با بهره گیری از متخصصان آموزش دیده و جامعیت بخشی به خدمات درمان و حمایت های روانی و اجتماعی مورد نیاز دانش آموزان با رویکردی ائتلافی و سیستمی و بلاخره به منظور پیشگیری، کنترل و کاهش آسیب های اجتماعی دانش آموزان، وزارت آموزش و پرورش اقدام به راه اندازی خط ملی نماد نموده است.
خدمات پیش بینی شده از طریق این خط ملی (1570) شامل ارائه خدمات مشاوره ای (تحصیلی، سازگاری، مسیر زندگی و ...)، دریافت گزارش و مداخله در فوریت های روانی اجتماعی نظیر خودکشی، خشونت و کودک آزاری، سوء استفاده های جنسی، فرار، بدسرپرستی، فقرشدید، بی سرپرستی و بی پناهی، بزهکاری و مصرف مواد می باشد. همچنین ارائه خدمات راهنمایی تلفنی به دانش آموزان و خانواده های آنها و ارائه خدمات مددکاری نیز از جمله خدمات مورد توجه در راه اندازی این خط بوده است. در ارائه خدمات فوریتی به دانش آموزان علاوه بر مداخله به موقع و سریع تیم فوریت های روانی - اجتماعی آموزش و پرورش به طور همزمان و در صورت نیاز از خدمات خطوط پلیس 110، اورژانس 115 و اورژانس اجتماعی 123 استفاده می شود. پیگیری وضعیت دانش آموز مورد نظر از طریق متخصصان روانشناسی و مشاوره آموزش و پرورش و مددکاران اجتماعی تا کنترل، کاهش و رفع مشکل تداوم مییابد.
چنانچه ملاحظه می شود طرح نماد در نوع خود جامع و عملیاتی بوده و در صورت حمایت مسئولین وزارتی و استانی و سایر دستگاه ها از آن می تواند در پیشگیری و کنترل آسیب های اجتماعی در مدارس موفقیت آمیز عمل کند. اما انتخاب و به کارگیری نیروی انسانی متخصص، آموزش مستمر و مداوم آنها تهیه امکانات لازم اعم از خودرو مناسب برای انجام خدمات فوریتی و اورژانسی، پرداخت متناسب و به موقع هزینه خدمات ارائه شده توسط نیروی انسانی از ملزوماتی است که به موفقیت طرح کمک می کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
برای نابود کردن یک فرهنگ؛ نیازی نیست کتاب ها را بسوزانید، کافی است کاری کنید مردم آنها را نخوانند.
ویکتور هوگو شاعر و داستان نویس فرانسوی ( 1855 - 1802 )
مقدمه
با مشاهده این جمله از ویکتور هوگو متوجه شدم که برخلاف تصور غالب، عوامل بسیاری باعث نابودی فرهنگ یک جامعه می گردد. اگر طبق تعریف تایلور، فرهنگ را شامل ارزشهای اجتماعی و هنجارهای موجود در جوامع بشری و همچنین مجموع دانش، ادبیات، باورها، هنرها، قوانین، آداب و رسوم، فلسفه و دین، تواناییها و عادتهای افراد بدانیم، (1) پس با ترفندهای گوناگون می توان در نابودی فرهنگ یک جامعه اقدام کرد.
جهت تضعیف یا نابودی فرهنگ یک جامعه نباید تهاجم فرهنگی را به عنوان متغیر واحد سیاسی - فرهنگی نام برد. بلکه از درون یک جامعه و آهسته آهسته نیز می توان بدین هدف دست یازید. گاه عامدانه این عمل انجام می شود و گاه جاهلانه و بدون آگاهی، نتیجه هر دو اضمحلال فرهنگی است. همان فرهنگی که تا دیروز منش و نگرش ما را به جهان هستی ترسیم می ساخت و ما از همراهی نَفَس خود با آن بسیار خرسند بودیم. در واقع در این شرایط، تنه فرهنگ ما از درون مبتلا به کرم خوردگی می شود که سمپاشی و آفت زُدایی آن با تبلیغات و شعار نیز غیرممکن می گردد. و با کمال تأسف مدام تکرار می کنیم که چرا مردم ما نمی فهمند؟ یا مردم ما چرا کمتر می فهمند؟ جملاتی است که بدون تعارف خیلی از ما بیشتر اوقات بری خود و یا دیگران بیان می کنیم. همه به جز من، فهمی ناقص و معیوب دارند که نشان از کج فرهنگی یا بی مایگی او از فرهنگ است!
راستی چرا ما معلمان را فرهنگی می نامند؟ تصور می کنم چون به طور متعارف می بایست ما معلمان مروّج دستمایه های فرهنگ کشور باشیم و یا سفیر فرهنگ هر کشوری معلمان هستند. اما اگر حساسیت خاصی از خود نشان ندهید باید گفت که ما فقط نام فرهنگ را با خود یدک می کشیم، کافی است به طور منصفانه سری به خاطرات کلاس درس خود بزنید.
تعریف ارزش
برای رسیدن به توافق انگاره ای از دو مفهوم ارزش و هنجار، ابتدا ترجیح می دهم تعریفی از هر دو مفهوم داشته باشم:
ارزش در اصطلاح دانش جامعهشناسی، عقایدی است که افراد یا گروههای انسانی درباره آنچه که مطلوب، مناسب، خوب یا بد است، دارند.
ارزشها زيربناى هنجارها، نهادها و ساخت اجتماعى را تشکيل مىدهند. چارچوبی هستند براى مشروع ساختن رفتارهاى انسانی. ارزشها به مفهوم فرهنگ در جامعه عمق و معنا مىبخشند و در قضاوت ارزشی و يا ارزشيابى اجتماعی توسط افراد گوناگون، عملاً مقايسه ميان بهتر و بدتر صورت مىگيرد.
تعدادی از ارزش ها جهانی هستند همانند: صداقت، احترام به حقوق ديگران، آزادى و دموکراسی، ازدواج، قدرت، سلامت، محبت، احترام، داشتن مهارت و دانش. و برخی گروهی و محدود به اقوامی خاص هستند مانند: دادن مهريه و جهيزيه به دختران ازدواج کرده، ازدواج در سنين پایین تر از سن قانونی ( زیر 14 سالگی ) که در بین مردم روستاها و مناطق محروم اجتماعی مرسوم می باشد. افرادی که از اجرای ارزش های اجتماعی و یا گروهی سر باز زنند، آنان ضدارزش خوانده می شوند و نظارت اجتماعی بر آنان فشار روحی - روانی وارد می سازد.
ارزش ها می توانند فردی و یا اجتماعی باشند. اصولا نظام های سیاسی مستبد و دیکتاتور با تلاش همه جانبه خود ارزش های فردی مدنظر خود را به تدریج به صورت ارزش های اجتماعی در می آورند و بدین طریق با عمومیت آنها بر اذهان مردم نفوذ می کنند.
تعریف هنجار
هنجار فرهنگی رفتار قابل قبول یک جامعه را تعیین میکند و به عنوان راهنمای نحوه رفتار، پوشش لباس، زبان، و حرکت در یک موقعیت خاص و همچنین انتظارات در یک گروه اجتماعی عمل میکند.
هنجارها در اصطلاح دانش جامعهشناسی به یک الگوی رفتاری گفته میشود که روابط و کنشهای اجتماعی را تنظیم میکند. اکثریت جامعه خود را به آن پای بند میدانند و در صورتی که شخصی آن را رعایت نکند هنجار شکنی کرده و جامعه او را مجازات میکند. هنجار با قانون کنترل میشود، در حالی که این حکم درباره ارزش صدق نمیکند. هنجارشکنی باعث از بین رفتن استحکام نظام اجتماعی میشود.
هنجارها اموری نسبی هستند و در جوامع مختلف، نگاه متفاوتی نسبت به آنها وجود دارد. مثلا سیگار کشیدن و آشغال به بیرون انداختن و نقاشی کردن یا نوشتن بر روی دیوار در کشور سنگاپور هنجارشکنی شمرده می شود و افراد با پرداخت جریمه مجازات می شوند، اما این امور در کشور ما رفتارهایی طبیعی و بلامانع شمرده می شوند لذا علیرغم ناهنجار بودن، هنجار هستند!
اگر به تعریف هر دو مفهوم از مصادیق فرهنگ، دقت نمایید شاید متوجه شوید که سازوکار هر یک در جامعه کنونی ما اثر بازدارندگی و کاربردی خود را از دست داده است. شاید بتوان گفت معیار هر یک در جامعه امروزی ما تابع منافع و تمایلات فردی یا گروه های خاصی شده است . و چون این افراد و گروه ها در بین همه مردم محبوبیت و مقبولیت ندارند، پس ما شاهد عدم رعایت آنها توسط افراد مختلف در جامعه هستیم. شاید بتوان گفت تعداد منصور حلاج های جامعه ما به قدری زیاد شده است که هر فرد خود را حق و معیار سنجش آن می داند. هنجارشکنی مردم به نوعی دهن کجی به همان افراد و گروه هاست اما متأسفانه به قیمت از بین رفتن اصول اخلاقی.
در گذشته افرادی که هنجارها و ارزش های مرسوم جامعه را در روابط اجتماعی خود رعایت نمی کردند مورد سرزنش و مذمت قرار می گرفتند و نظارت اجتماعی، مردم را وادار به تقیّد به اجرای هر یک می کرد. اما امروزه در جامعه ما نظارت اجتماعی یا تعهدی برای وفاداری حتمی به ارزش ها و هنجارها وجود ندارد و چون قانون در حتمیّت تحقق ارزش، نقشی ایفا نمی کند و رفتاری آرمانی و تمایلی است پس روز به روز بیشتر توسط مردم نادیده گرفته می شود. تا حدی که کمتر اثری از آنها در بین ما باقی مانده است. مثلا ارزش هایی همچون صداقت، احترام به حقوق ديگران و آزادى و دموکراسی دیگر حتی انتخاب برتر ویترین هیچ مغازه ای نیست تا چه رسد به یقین مردم. یا ریختن زباله بر زمین و بیرون انداختن آن از پنجره آپارتمان و اتومبیل، برای ما یک حس خوشایند روانی است. پس در تعریف فرهنگ، مفهوم ارزش و هنجار، کیمیای سعادتی دست نیازیدنی گردیده است.
ارزش ها و هنجارها باید آموزش داده شوند
ارزش ها و هنجارها، اموری اکتسابی هستند و نیاز به آموزش دارند. بعد از نهاد خانواده به عنوان نخستین نهاد اجتماعی، مدرسه این رسالت مهم را برعهده دارد تا به طور شفاهی با بیان معلمان و دیگر پرسنل مدرسه و به طور کتبی در لابه لای مفاهیم و مباحث کتاب های درسی، آموزش داده شوند. فرهنگ عمومی و رسمی هر جامعه ای نوع، شدّت و حدّت کاربرد ارزش ها و هنجارها را مشخص می سازد. اما در چندین سطر و پاراگراف و در کدامین کتاب درسی پایه های آموزشی ما و چگونه ارزش ها و هنجارهایی آموزش داده می شود؟ گویی سوزنی را در کاهدان بخواهیم جست و جو کنیم.
لذا کودکان با کمتر موردی از ارزش ها و هنجارهای لازم برای داشتن یک زندگی مطلوب آشنا می شوند. ابتدا آشنایی و سپس رعایت کردن هر ارزش و هنجاری، ما را به مرحله بسیار مهم و ارزنده ای به نام " اخلاق " هدایت می کند. ملتی که پای بند ارزش ها و هنجارهای رایج در جامعه خود هستند افرادی با اخلاق و با فرهنگ و برعکس آن ، افرادی هنجار شکن و ضدارزش نامیده می شوند. علیرغم این که دولت و ملت هر دو آخر تلخ بی اعتنایی خود را در این داستان می دانند اما آگاهانه یا ناخودآگاه، اهتمامی برای آموزش آنها در دوران کودکی، از خود نشان نمی دهند. آموزش ارزش ها و هنجارها در مرحله رشد سریع کودکان، به درونی شدن هر یک منجر می شود و او تا آخر عمر پایبند و وفادار به سازوکار هدایتی هر یک از آنها در جامعه باقی می ماند. بی اعتنایی به این دو عنصر مهم، از عمده ترین دلایل تضعیف یا مسکوت ماندن فرهنگ جامعه ایرانی است.
بی توجهی به دانش و نابودی فرهنگ
در تناسب دانش روز با پیشینه معلومات افراد، نوعی بی میلی و سستی موج می زند لذا جهت دسترسی به دانش روز سطح نیاز جامعه را در پذیرش فرد در دانشگاه و مدرک تحصیلی او خلاصه می کنند و این بخش فرهنگ نیز پویایی لازم برای اصل صیرورت را از دست می دهد.
امر آموزش از سنین پایین تر از 7 سالگی آغاز و تا اتمام دوران تحصیلات عمومی و رسمی ادامه می یابد. اگر فردی علاقه و یا ترجیحی برای ادامه تحصیل داشت در دانشگاه نیز به هدف خود ادامه می دهد. البته به طور طبیعی اهداف افراد در این مسیر متفاوت است. اما یک چیز برای غالب جمعیت ما یکسان است و آن خواندن که بهانه و شرط اصلی برای اجبار در تحصیل است یعنی حضور در کلاس درس. چون بعد از آن خود را فارغ التحصیل می نامند و فراموش می کنند که فقط مقطع خاصی از تحصیلات را به اتمام رسانده اند. و خیلی ها از آنها پس از آن، درگیر مشکلات گوناگون زندگی و جامعه می شوند و با ذکر بهانه وقت ندارم، دیگر اصلا کتابی جهت مطالعه به دست نمی گیرند. جالب آن که باز منتظر کلاسی برای حضور و خواندن هستند، یعنی توفیق شرکت در یک دوره آموزشی ضمن خدمت. لذا دسترسی به دانش روز در رشته ها و مشاغل گوناگون در جامعه ما، امری غیرممکن می گردد. دولت و سازمان های مختلف نیز به چنین اسرافی نیاز نمی بینند، پس همه از شرایط خود راضی هستند. ایشان کارشناس حیطه تحصیل خود شناخته می شود و دولت و سازمان هم بر خود مباهات می ورزد که تحصیل کرده ها را استخدام نموده است.
دیگر عناصر موجود در تعریف فرهنگ
* یک شاهکار ادبی مجموعه ای از ارزش ها و موضوعات خواندنی و قابل تأمل و تفحص هست. ادبیات منتقل کننده زبان و دستمایه ای از برجستگی های زندگی مردم و بزرگان اعصار گوناگون در یک جامعه هست. ادبیات هم ارزش خلق می کند و هم ارزش را به مردم اعصار گوناگون منتقل می سازد. ادبیات شکلی ممتاز و هنری در بیان روابط اجتماعی است. برای همین حائز اهمیت بسیار است و نادیده گرفتن آن با تقلیل محتوایی در دو بُعد کمی و کیفی، آسیب جدّی به فرهنگ اصیل یک ملت وارد می آورد. امروزه می توان این اثر تخریبی را در محتوای کتب درسی زبان فارسی مدارس خود ملاحظه و مشاهده کرد، که بهتر است اهل فن در این مورد سخن بگویند. ادبیات فقط حاوی شکل و نقاشی های متون آن نیست که با دستکاری و یا حذف و اضافه های دینی بدان، بخواهیم به اهداف ایدئولوژیک خود برسیم. مغزمایه ادبیات در عمق معنا و بیان بزرگان شهیر ادبیات ملی ایران نهفته است و ما با حذف متون و اشعار آنان در این کتاب بسیار ارزشمند، در واقع به نابودی فرهنگ خود کمر همّت بسته ایم. در چندین سطر و پاراگراف و در کدامین کتاب درسی پایه های آموزشی ما و چگونه ارزش ها و هنجارهایی آموزش داده می شود؟
* در جامعه ما، باورها بر اساس مصلحت گروهی انتخاب و تبلیغ می شود. مابقی در این جامعه کاربرد ندارد و میراث نیاکانی است که مورد تأیید نظام اجتماعی نیست. پس یک به یک آنها نیز کنار گذاشته می شوند و ناکارآمدترین بخش فرهنگی شمرده می شوند. اما در جوامع پیشرفته باورها با صلاحدید جمع، پذیرفته می شوند و با توجه و عمل کردن اکثر مردم بدان ها موجبات ترویج آنها را فراهم می سازند.
* بی اعتنایی یا صامت نگه داشتن صدای هنرمند و هنر او در موسیقی، نقاشی، پیکرتراشی و مجسمه سازی و........ بخشی از فرهنگ یک جامعه را نابود می سازد. مثلا مردم را با بلاتکلیف گذاشتن در تشخیص حلال و حرام بودن یک هنر، نسبت بدان بی میل می سازند. برخی از این مرز پا فراتر می گذارند و سازی به دست می گیرند و یا در کلاسی ثبت نام می کنند اما تعداد آنها به قدری ناکافی است که موجب ترویج این بخش از هنر و فرهنگ نمی گردد.
* قوانین به عنوان بخش دیگر فرهنگ، ناکارآمد و گاه متناقض با واقعیت های اجتماعی هستند و گاه توسط خود قانونگذار نقض یا نادیده گرفته می شوند. وقتی آنان قانون را رعایت نمی کنند رعایت آن توسط عموم مردم جدّی گرفته نمی شود. پس بی قانونی خود به شکلی از قانون پذیرفته شده در جامعه تبدیل می شود که کراهت آن از بین می رود. این بخش فرهنگ نیز خاموش باقی می ماند.
* آداب و رسوم که در گذشته نسل به نسل و سینه به سینه به ما منتقل می شد و انتظار می رود امروز، آموزش نیز در انتقال آن سهمی برعهده داشته باشد با برخورد سرد و بی اعتنایی بدان ها و خرافه آمیز تلقی کردن آنها، کم کم به فراموشی سپرده شده و دیگر جریان انتقال آن به نسل بعدی، دغدغه مردم نیست. گرانی و فاصله اجتماعی بسیار زیاد مردم نیز عامل فاصله گرفتن آنان از بیشتر آداب و رسوم ملی و محلی شمرده می شود، چون توانایی های مادی خود را از دست می دهند. پس این بخش فرهنگ نیز کم رنگ و بی رگ می گردد.
* بی عدالتی آموزشی و تضاد طبقاتی، اجازه نمی دهد تا توانایی های افراد در گروه های مختلف اجتماعی دیده شود. لذا دارایان در داخل و خارج از کشور با توسل به قدرت ثروت خود، امکانات را جهت ایجاد و تقویت توانایی های داشته و نداشته خود ، می خرند و تبدیل به عنصری می شوند که باور کردن آن دشوار است، چون او را از قبل می شناسید و سطح توانایی های ذاتی و اکتسابی او را می دانید. پس توانایی های اقشار محروم جامعه قابلیت تولید فرهنگ را از دست می دهد و این بخش لنگان لنگان و وابسته به ثروت چنین افرادی پیش می رود.
* عادت هایی که در روابط اجتماعی خود به وجود می آوریم تبدیل به بخشی از فرهنگ جامعه ما می گردد. مطلوب و نامطلوب بودن یا زشتی و زیبایی آنها، توسط خود ما به فرهنگ تزریق می شود. نباید هوشیاری و درایت خود را در انجام کاری با عادات غلط، از دست بدهیم. مثلا داشتن موبایل از شروط حتمی نیازهای دنیای معاصر شمرده می شود اما عادت بیش از اندازه بدان تا حدی که روابط خانوادگی یا دوستی ما از آن آسیب ببیند و یا ما را انجام امور مهم بازدارد، تبدیل به عادتی غلط و رایج شده است. چنین عاداتی گاه به طلاق زوجین منجر می شود و یا به سوءاستفاده های جنسی و کلاهبرداری می انجامد، یعنی به طور مستقیم بر نوع روابط اجتماعی ما اثر می گذارد که بیشتر به دلیل پنهان بودن هویت افراد، با شیطنت و آزادی بی قید و شرطی همراه می شود. انتخاب نوع عادت و تزریق آن به فرهنگ، توسط من و شما انجام می گیرد پس به رفتارهای فردی خود بیشتر توجه نمائیم.
* فلسفه و دین نیز بخشی از فرهنگ هر جامعه ای را تشکیل می دهد. برجسته ساختن این بخش نسبت به دیگر عناصر فرهنگی، شکل و ماهیت جامعه را تک بُعدی و تک ساحتی می سازد. هر دو عنصر، هویت اعتقادی یک جامعه را مشخص می سازد. تعریفی که از فلسفه و دین، در یک جامعه بر اساس مجموع اعتقادات ارائه می گردد، جهان بینی و نوع نگرش مردم را نسبت به مسائل حیات و ممات، اخلاقیات، اصول زندگی معنوی و.... را مشخص می سازد. این بخش در جامعه کنونی ما پر رنگ ترین بخش در فرهنگ را به نمایش می گذارد که باعث تضعیف و کم رنگ شدن سایر حیطه های فرهنگی می شود. بسیاری از مشکلات امروزی جامعه ما از جمله دوگانگی ارزشی یا مطلق گرایی از همین نگرش زائیده شده است.
سخن آخر
تصور می کنم پاسخ سئوال خود مبنی بر چگونه فرهنگ یک جامعه تضعیف و یا نابود می شود را دریافتیم. حال به جمله ویکتور هوگو برگردیم:
" برای نابود کردن یک فرهنگ، نیازی نیست کتاب ها را بسوزانید، کافی است کاری کنید مردم آنها را نخوانند."
امروز به عمد یا غیرعمد، کاری کرده اند که مردم یا کتاب نمی خوانند و یا بسیار کمتر از نیاز واقعی می خوانند. بهانه بیشتر ما برای عدم مطالعه، گرانی کتاب و نداشتن وقت با وجود مشکلات فراوان است. اما دلیل واقعی و اصلی ما برای عدم مطالعه، سهل الوصولی و گستره وسیع اطلاعات در اینترنت و فضای مجازی است. هر دو مورد دلیلی موجه هستند، اما آنچه که باعث حفظ فرهنگ یک جامعه می شود سنت انتخاب کتاب از کتابخانه خصوصی یا عمومی، سپس ورق زدن صفحات و مطالعه آن است. از کودکان خود شکایتی نداشته باشیم که الگوی رفتاری آنها، خود ما هستیم و چون ما این هنر را نداریم پس آنان نیز همانند خود ما غرق در گوشی، تبلت و لپ تاپ خود گردیده اند.
لابد شما هم هر روز تعداد زیادی از افراد موبایل به دست را مشاهده می کنید که هنگام عبور از خیابان یا از روی پل هوایی، هنگام رانندگی یا توقف کنار خیابان و در داخل اتومبیل، در اتوبوس و مترو، در صف خرید نان سنگک و..... تمامی حواس شان به صفحه گوشی خودشان است که علیرغم نادرست بودن رفتار، تبدیل به نوعی هنجار و فرهنگ عمومی شده است. اما در کشورهای دیگر آنچه که در اماکن عمومی برای استفاده بهینه از زمان، همراه و در دستان مردم هست کتاب است.
آری !
کنار گذاشتن عادت و سنت نیکوی کتابخوانی، به تدریج به نابودی فرهنگ رسمی یک جامعه منجر می شود.می توان نتیجه گرفت که مطالعه کتاب، آنچنان که تصور می کنیم یک رفتار فردی نیست. شاید برای همین در برخی از کشورها همچون ژاپن و کره جنوبی و آمریکا، ساعت مطالعه آزاد در مدارس یا خانه وجود دارد و از گروه های سنی مختلف به خصوص در دوره ابتدایی خواسته می شود که رأس ساعت معینی مطالعه کنند و خلاصه ای از آن را در کلاس برای همکلاسی های خود بخوانند تا دیگران نیز استفاده کنند. یعنی این کشورها سعی دارند علیرغم پیشتاز بودن در فضای مجازی، فرهنگ کشور خود را با سنت کتاب خوانی حفظ کنند.
در این جوامع یک فرد حتما می بایست چند صفحه ای از کتاب مورد نظر را قبل از خواب مطالعه کند تا بهانه وقت ندارم طی روز آنها، مانع از مطالعه آنان نگردد. یک عادتی نیکو که اگر بدان عمل نکنند نمی توانند شب را راحت بخوابند. پس یکی از منابع غنای فرهنگی آنان، پاسداشت همین بخش از فرهنگ است.
و برای همین است که آنان تولید کننده دانش و ره آوردهای آن هستند و ما مصرف کننده آن. امروز دغدغه آنان شتاب گرفتن برای چگونگی زندگی در کرات دیگر از جمله مریخ هست و دغدغه ما در صف مرغ ایستادن جهت بی پروتئین نماندن در ماه رمضان! راستی آنانی که در صف مرغ هستند، ماه های دیگر قمری مرغ و پروتئین مصرف نمی کنند؟
یا وقتی خبر فروش نقاشی از تصویر مسجد قرن دوازدهمی کوتوبیا در مراکش هنگام غروب آفتاب، با کوههای اطلسی رنگ در پس زمینه آن، در حراج کریستی لندن به قیمتی بیش از ۹.۵ میلیون یورو (۸.۲۵ میلیون پوند) را خواندم متعجب شدم که این مردم عقل ندارند. اما امروز می بینم که آنان با اهمیت قائل شدن به این نقاشی، فرهنگ اصالت و سیاست را در بین خود رواج می دهند. این نقاشی تنها اثر وینستون چرچیل است که در طول جنگ جهانی دوم در فاصله سالهای ۱۹۴۵-۱۹۳۹ به اتمام رسیده است. او این نقاشی را پس از کنفرانس ژانویه ۱۹۴۳ در کازابلانکا، جایی که نخست وزیر بریتانیا و رئیس جمهوری آمریکا، فرانکلین دی روزولت، برای شکست آلمان نازی برنامه ریزی میکردند، کشیده است. (2) از کودکان خود شکایتی نداشته باشیم که الگوی رفتاری آنها، خود ما هستیم .
ما کدام نقاشی را می کشیم یا کدام اثر هنری را می توانیم بخریم؟
قبول دارم همه نقاش نیستند اما اگر ما به هر زمینه ای از فرهنگ خود ، بی اعتنا باشیم به جز انباشتی از ماهیت نخ نما شده از آن، چیزی دیگر در دستان مان باقی نخواهد ماند که بخواهیم آنها را به عنوان میراث فرهنگی به فرزندان مان منتقل سازیم. خلق هنر به خالق هنر نیازمند هست. نمی توان فقط با اتکا به آثار گذشتگان زیست. باید هر زمان آثار هنری خاصی آفریده شود تا گویا و مشخصه آن زمان گردد.
مثلا صنایع دستی ارزش معنوی و فرهنگی بسیار بالاتری دارند که با تأثیر پذیری روز به روز آن از تورم موجود در جامعه ، قدرت خرید مردم خود را به صفر برسانیم و با صادرات آن فقط بخواهیم نفع مادی داشته باشیم. صِرف چنین نگاهی به هنر صنایع دستی شهرها و استان های مختلف، باعث از بین رفتن آن خواهد شد. صنایع دستی هر قوم و تبار ایرانی، هویت فرهنگی آنان را مشخص می سازد و با بی اعتنایی هر یک از ما و عدم شناساندن آن به دیگران و نبود مباحثی در این خصوص در کتب درسی، به نابودی آن منجر خواهد شد. اساتید هر هنر اگر شاگردانی برای پرورش نداشته باشند رو به نابودی خواهند رفت. هم استاد آن صنعت و هم هنر او.
حال هر یک از شما می توانید بدون هر نوع ارزشگذاری و یا پیشداوری نسبت به عناصر فرهنگی در کشور خود، قضاوت کنید که کدام بخش ها ضعیف یا قوی هستند، نیّت فردی یا اجتماعی مردم برای سهیم بودن در رشد و غنای فرهنگی تا چه اندازه قابل قبول و تأیید است؟ کدام سازمان ها و یا گروه های شغلی مسئولیت سنگین تری نسبت به مابقی در شناساندن فرهنگ دارند؟ هر یک از ما تا چه اندازه در این مهم احساس مسئولیت می نمائیم؟ اهداف فردی افراد در جامعه مهم هستند یا اهداف جمعی و عامه المنفعه؟ تا کی و کجا خودخواهی و فردگرایی در این جامعه بلعنده همه خوبی های لازم برای تحقق یک زندگی در خور انسانی خواهد بود؟ به خود آئیم قبل از آن که تضعیف یا نابودی فرهنگ ایرانی، ما را میان تهی سازد.
1) تعریف فرهنگ از ادوارد بارنت تایلور . (۱۹۱۷–۱۸۳۲) . ویکی پدیا . دانشنامه آزاد.
2) همشهری آنلاین. آنجلینا جولی نقاشی چرچیل را فروخت. کد خبر 588307 . 12 اسفند 1399.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید