اگر بپذیریم که آموزش رایگان حق عمومی بشر است در این صورت در باب نسبت آموزش و ساحت اجتماعی می توان سرفصل هایی تامل برانگیز گشود. آموزش در مجموعه ساختار اجتماعی چه جایگاهی دارد؟ تحت تاثیر طبقه اجتماعی چه تغییری می کند؟ آیا خصلت های اقتصادی زیستن بر فرماسیون آموزش اثر گذار است؟ این اثرگذاری در چه سطحی قابل بحث می باشد؟ این پرسش ها و پرسش هایی از این دست در جهان کرونا زده، جلدی نو بر تن نموده اند و نسخه ای جدید عرضه کرده اند. این نسخه ها در کشورهای کمتر توسعه یافته همچون ایران، نمود متفاوتی نیز دارند. در این رابطه نکات زیر قابل بحث است:
۱. در فهمی جامعه شناختی می توان از پنج نهاد ثابت در ادوار تاریخ بشر نام برد که زاینده دیگر نهادها بوده اند. خانواده، آموزش، اقتصاد، حکومت، دین. این پنج نهاد در خصلتی “فرامکانی” و “فرازمانی” قابل ردیابی هستند. از این حیث در همه بازه های تاریخی و در قلمروهای جغرافیایی مختلف حضور دارند. آنها اگرچه نمودهای متمایزی داشته اند و ریخت شناسی متنوعی را آشکار نموده اند لکن عناصر ثابت زیست اجتماعی بوده اند. بنابراین این ادعا قابل طرح است که عناصر مذکور دارای درهم تنیدگی ویژه ای می باشند بدان معنا که تغییر در هر کدام بر تجلیات دیگری موثر است. رابطه آموزش و اقتصاد نیز از این زمره خواهد بود. گشایش عمده، در اصلاح ساختار طبقاتی و تقویت توان رفاهی خانوارها قرار دارد.
۲. مباحثی نظری در تحلیل ساختار اجتماعی وجود دارد که تلاش می کند روابط اجزا را بر اساس “زیربنا - روبنا” توضیح دهد. مارکس اقتصاد را در جایگاه زیربنا می نشاند و سایر موارد را به خصایل روبنا ارجاع می دهد. البته این فهم از آرای مارکس ساده گرایی است لکن می توان با مسامحه آن را پذیرفت. دارندورف در نقد مارکس، قدرت را پاشنه آشیل بحث قرار می دهد که احتمالا دقیق تر است. پارسونز این خصلت را برای تک تک ساب سیستم ها قائل است. هگل _در جهتی دیگر جهان ذهنی را محل تاکید می داند. گرامشی بر هژمونی تاکید می نماید که از جنس فرهنگ و سیاست است. آنچه در این نظریه ها و نظریه های هم ردیف، قابل مشاهده است اینکه اقتصاد چه در جایگاه زیربنا چه هم سطح یا روبنا بر نهاد یادگیری اثر مستقیم دارد. آن را تحت شعاع قرار می دهد. کیفیت و کمیت آموزش در قالب معیشت شکل می گیرد. اگرچه تنهاعامل موثر نیست.
۳. نهاد آموزش در جهان جدید تحت الشعاع عقل مدرن قرار دارد. علم نوین خصلت هایی را به نمایش می نهد که متمایز از معرفت های کهن است. مدرسه و دانشگاه همچون ظرف هایی عمل می کنند که مسولیت شکل دهی ذهنی و آیینی را بر عهده دارند. تفکر را در مسیر تحقق کانالیزه می کنند. آداب جمعی را فرم می دهند. زیست انسانی را در قالب هایی نمادین برساخت می نمایند تا با همایشی بزرگ در مناسبات روزمره مواجه باشیم. گردهمایی شدیدا نمادین و آیینی که به جهان ذهنی، خصلتی پیچیده می دهد و در عین حال بر الگوهای تکرار شونده ای استوار است که همه چیز را به نمایشی ساده در می آورد. طبقه یکی از این الگوهای آیینی است که همه چیز انسان را دستکاری می کند. “امر انسانی” الزاما “امری طبقاتی” می شود از آنجا که به معیشت خویشتن گره می خورد. این الزام یک وجه نمادین و آیینی است بی آنکه چندان ارادی باشد. گویی معیشت و طبقه به مثابه یک قالب ذهنی عمل می کند که در سطحی خرد، رفتار فردی را می سازد و در سطوح میانی و کلان به بازتولید ساختار اجتماعی می انجامد.
۴. پدیداری پاندمی ها، نوع روابط اجتماعی و نتیجتا نوع ارتباطات آموزشی را تغییر می دهد. ظهور و بروز کرونا در سال اخیر بر این مدعا صحه نهاده است. جهان بشری ناگزیر از تغییر رویه اموزشی به سمت مجازی شد. شیوه های آنلاین و آفلاین آموزش جایگزین دیدارهای حضوری و کلاس درس شد. با این حال این تغییر در کلیت جهان، برابر نبود. آنچنان که زیست آدمیان در کلیت جهان، برابری را منعکس نمی کند. کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه با فقدان زیرساخت های ارتباطی از یک سو و تولید سرانه پایین تر از سوی دیگر طرحی متفاوت از فعل اجتماعی را نمایش دادند. سه ضلع شاگرد، مدرسه و خانواده، بازیگران اصلی این موقعیت بودند که نگارنده بر آن عنوان “مراسم آموزشی” می نهد. مراسم از این حیث که رفتارها با نوعی الگوهای نمادین همراه بوده که در استانداردهای مجازی از تعین یافتگی پیشین، خلاصی داشته است. مواجهه معلم و شاگرد، والد و شاگرد در موقعیتی به نام درس همچون مراسم عشای ربانی مسیحیت عمل نموده اما مراسمی که از تقدس مذکور تهی است و امر روزمره، اتمسفر آن را سامان می دهد. این مراسم تحت تاثیر خصایل طبقاتی، مختصات خود را تعریف نموده است. اقتصاد چه در جایگاه زیربنا چه هم سطح یا روبنا بر نهاد یادگیری اثر مستقیم دارد. آن را تحت شعاع قرار می دهد. کیفیت و کمیت آموزش در قالب معیشت شکل می گیرد. اگرچه تنهاعامل موثر نیست.
۵. “مراسم آموزشی” در ایران عهد کرونا، خصلت های معیشتی را بازتولید نموده است. سالهای پایانی دهه نود در قبض ارتزاق قرار گرفته و از بسط سفره خانوار خبری نبوده. این امر بر کوچک شدن بسته معیشتی خانوار دلالت دارد. تصاویر دردناک این انقباض، در انبساط طبقه نیازمند و فقیر عیان شده است. طبقه فرودست، بزرگ شده و طبقه متوسط لاغر گردیده. انسان ایرانی در بزنگاه معیشت و آموزش بیش از پیش “حاشیه ای” گشته است. دور افتاده از رفاه و یادگیری در تبعید نان و دانایی. دانش آموز این “مراسم” در فقدان ابزار آموزشی مناسب (موبایل و اینترنت) از نقش حقیقی خود دور مانده و از حق خویش کمتر بهره مند شده است. تعداد خانوارهای ناتوان در تهیه امکانات مناسب آموزش مجازی، چشمگیر است. این در حالی است که آمار دانش آموزان شاغل رو به فزونی نهاده و تعطیلی مدارس و مهاجرت تدریس به فضای مجازی، توامان به اشتغال کودکانی انجامیده که در نان آوری خانواده سهیم هستند. آنها طردشدگان آموزش در جبر معیشت می باشند. اشاره های خشن واقعیت که از جنس فقدان است. این نمونه ها در بافت روستایی و حاشیه شهری فزونی دارد.
۶. “تجربه زیسته” در کنج خیابان چمباتمه زده است. برف می بارد. جاده می خواهد سفید پوش شود. راه روستایی می خواهد سفید پوش شود. تعمیرگاه های بدون قاب، بدون ویترین، بدون عایق، در کنج جاده رژه می روند. جاده از کنارشان رژه می رود یا آنها از کنار جاده؟ انسان در زمان عبور می کند یا زمان در انسان؟ روح جاودانگی فقر از سیمای ساختمان ها می بارد. در عبور اتومبیل ها، کسی بر گذر ایستاده. در انتظار ماشین های مسافربر. در انتظار خودرویی که بایستد و او را از این “موقعیت” به موقعیتی دیگر برساند. در آن واحد تصمیم می گیرم. ترمز می کنم. بلکه از سرما رهایی یابد. از انتظار رهایی یابد. به اشتیاق می آید. می رسد. درب را باز می کند. هنوز ننشسته با شوق می گوید: “عه! آقا شمایید!”. نگاهم صدا را کندوکاو می کند. قد کودکانه لای درب نیمه باز خودرو ایستاده. “محمد” است. دانش آموزم که باید در کلاس درس باشد در تعمیرگاه خودرو بین دو روستا کار می کند. اینجا وسط این جاده ی آزگار و مزارع اکنون خالی از برنج! همدلانه حرف می زنیم. میگوید : ۸ صبح تا ۱ ظهر، ۳ بعدظهر تا ۹ شب کار می کنم. می گویم: می دانی تو برای من بسیار محترمی؟ چهره اش می خندد. با او می خندم و درونم می گرید. برف، پیام شادی نیست برای دست های کارگر! پیام سفیدبختی نیست برای سیاهی گریس روی لباس محمد! برف مساله آموزش و اقتصاد را تشدید می کند.
۷. در یک جمع بندی می توان اذعان داشت نهاد آموزش تحت الشعاع بحران معیشت، گرفتار بحران مضاعف شده است. فقر بر سپهر آموزش سیطره یافته است. امر یادگیری خاصه در ادوار مدرسه تضعیف گشته. این تضعیف، تا حدود زیادی متاثر از تغافل های اقتصادی و جامعه شناسی توسعه است که در بزنگاه کرونا و فقدان زیرساخت های ارتباطی، واقعیت خود را عریان کرده. اکنون نهاد آموزش در مهلکه ای قرار دارد که هر سه ضلع معلم، اولیا و دانش آموز را خسته و فرسوده نموده است. همیاری این نقش های سه گانه، سازنده و فرصت آفرین خواهد بود؟ بله! اما گشایش عمده، در اصلاح ساختار طبقاتی و تقویت توان رفاهی خانوارها قرار دارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این روزها دو مشکل بزرگ در اقتصاد ایران وجود دارد :
مشکل نخست گرانی شدید مسکن است ؛ دوم حجم بسیار نقدینگی .
گرانی مسکن ، خانه دار شدن برای مستاجران و زوج های جوان را به آرزویی دست نایافتنی بدل کرده است.
در شهرهای کوچک کف قیمت مسکن متری شش میلیون و در شهرهای بزرگ ده و پایتخت و کلان شهرها دوازده میلیون می باشد که این قیمت ها با درآمد خانوارهای بدون مسکن همخوانی ندارد.
قیمت مسکن به مقدار عرضه و همچنین قیمت زمین و مصالح و هزینه های تشریفات قانونی و اداری و دستمزد کارگران بستگی دارد.
از این میان دستمزد کارگران را نمی توان کاهش داد ، چراکه همین دستمزدها حداقلی می باشند ، اما افزایش عرضه ، کاهش قیمت زمین یا کاهش هزینه های پروانه و...می تواند تا حد زیادی قیمت مسکن را متعادل کند .
برای کاهش قیمت زمین باید زمین هایی که در حال حاضر در محدوده شهرها به نهادهای نظامی ، دولتی و یا شبه دولتی تعلق دارد در اختیار سازمان مسکن قرار گیرد( و این نهادها به خارج از شهرها منتقل شوند) .
با توجه به حجم نقدینگی بسیار که در دست مردم است، این روزها شاهد تلاطم در بازارهای مالی، مسکن ،خودرو ،ارز و طلا هستیم. هدایت این نقدینگی به سمت ساخت مسکن می تواند هم عرضه مسکن را افزایش دهد هم اشتغال فراوان ایجاد کرده و نقدینگی را نیز مهار کند .
یکی از راهکارهای هدایت نقدینگی به سمت ساخت مسکن ، ساخت مسکن متری تحت مدیریت و نظارت سازمان مسکن و بانک مسکن و سازمان نظام مهندسی می باشد. این طرح قابلیت جذب نقدینگی های چندده میلیونی تا چند میلیاردی را داراست.
این طرح به دو شکل می تواند اجرا شود ؛
شکل اول برای کسانی که مسکن ندارند :
در این طرح زمین مجانی به پروژه تعلق می گیرد. واجدین شرایط به میزان توانایی خود در پروژه سهیم می شوند و بعد از خاتمه پروژه اگر حداقل سی درصد از هزینه تمام شده واحد مسکونی را پرداخته اند واحد به آنها به صورت اجاره به شرط تملیک واگذار می شود و باقیمانده در اقساط ۲۰ ساله با سود ده درصد از آنان دریافت می شود . واحدهای این نوع پروژه ها در متراژهای حداکثر ۷۵ متری طراحی می شوند .کسانی که آورده آنها کمتر از سی درصد می باشد آورده آنها با سود سالانه ۲۵،درصد به آنها برگردانده می شود .
در شکل دوم این طرح همه اقشار جامعه می توانند مشارکت کنند. به عنوان مثال پروژه ای ده هزار متر مربعی تعریف شود و هر متر مربع آن با ۱۵ درصد زیر قیمت فعلی مسکن، قیمت گذاری و پیش فروش شود .هر شخص حقیقی مجاز باشد حداکثر بیست درصد پروژه را خریداری کند و حداکثر یک سال و نیم بعد پروژه آماده شده و به مزایده گذاشته شود . (کسانی که حداقل در یک سوم متراژ هر واحد از پروژه سهیم بوده اند در خرید واحدها در اولویتند).
متراژ واحدهای این پروژه ها از ۷۵ تا ۱۲۰ متر طراحی می شوند. ساخت و تحویل به موقع پروژه توسط دولت باید تضمین شود و در صورت خلف وعده به مشارکت کنندگان بهره بانکی سالانه ۲۰ تعلق گیرد . عرضه گسترده مسکن می تواند قیمت مسکن را منطقی و متعادل کند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
داستان واقعی دهقان فداکار نیز سهم خود را از حذف و یا تغییر ماهیت اصلی عکس در کتاب فارسی دوره ابتدایی دریافت کرده است و از تغییرات و تحولات عظیم فرهنگی ! تألیف کتب درسی در آموزش و پرورش بی نصیب نمانده است. داستان ریزعلی ، سال ها با عنوان " دهقان فداکار " در کتاب فارسی مدارس کشور به چاپ رسیده بود ولی حدود چهار پنج سال قبل ، از متن کتاب های درسی کنار گذاشته شد. او در کتب درسی جدید با پیرهنی بر تن ، آمده است تا عشق ، دلاوری و ایثار را بار دیگر نه با حرف بلکه با عمل بر فرزندان ایرانی یاد دهد.
ازبر علی حاجوی معروف به ریزعلی خواجوی ، از این که نامش به درستی در کتاب فارسی نوشته نشده است گلایه داشت . او در آذرماه 1340 شمسی ، در سن سی و دو سالگی شب هنگام در حالی که در کنار ریل قطار حرکت میکرد ، متوجه مسدود شدن مسیر قطار به علت ریزش کوه شد و برای نجات قطار و مسافران آن ، کُت ( پیراهن ) خود را آتش زد و به سمت قطار حرکت کرد. این کار نتوانست راننده و کارکنان قطار را آگاه سازد و در نهایت با شلیک چند گلوله از تفنگ شکاری خود ، توانست باعث توقف قطار شود. به گفتهٔ او پس از توقف قطار ، مردم و مأموران ، با تصور این که او دزد است و یا قصد مردم آزاری دارد از قطار پیاده شده و او را کتک زدند ولی بعد از آن که متوجه جریان شده بودند به شدت به شعف آمده و به هر شکلی که می توانستند از قهرمان کودکی مان تشکر کردند.
البته روایت زمان ما پیراهن بود نه کت ، این تحریف و یا دستکاری کوچک را می توان ندید گرفت. از یک ماجرای کوچک تاریخی اما با نقشی عظیم ، چقدر ابتکار که بیرون نمی آید. وای به حال دیگر ماجراهای تاریخ که در باور آنها ذهن و قلب مان جرأت شهامت پذیرش خود را از دست می دهد. و این از قصه های تلخ مکرّر تاریخ است. روایت این و یا آن ؟ کدام یک صحیح و واقعی است؟
قهرمان آذری زبان دوران دبستان ما سرانجام در 11 آذر 1396 در سن 86 سالگی در بیمارستان امام رضای تبریز از قطار زندگی پیاده شده و سوار بر قطار آخرت لبیک گویان به دیدار حق راهی شد.
و داستان دهقان فداکار 13 ساله امروز
محمد عباسی دانشآموز ۱3 ساله اهل روستای قلعه نو شفیع آباد شهرستان جغتای در استان خراسان رضوی می گوید :
توپ ما به سمت ریل راه آهن پرتاب شد و من هنگام برداشتن توپ از کنار ریل متوجه شکستگی بخش زیادی از ریل شدم و شکستگی به قدری بود که انگشتان دست در آن جا می گرفت . ریل راه آهن قطار تهران – مشهد از وسط روستای قلعه نو شفیع آباد شهرستان جغتای در خراسان رضوی عبور می کند. دانش آموز نوجوان 13 ساله جغتایی در خراسان رضوی با گزارش به موقع خود از شکستگی ریل راه آهن به مسئولین راه آهن ، از وقوع یک حادثه پیشگیری کرد.
عباسی می گوید : بلافاصله بعد از دیدن این صحنه خود را به خانه رساندم و موضوع را با مادرم در میان گذاشتم . این نوجوان فداکار گفت : مادرم سریع با مسئول ایستگاه آزادوار تماس گرفت و موقعیت دقیق شکستگی را به آن ها گزارش داد. مسئولان تعمیر و نگهداری بلافاصله پس از شنیدن این خبر به محل حادثه اعزام شدند و برای رفع مشکل شکستگی اقدام کردند.
گفتنی است مدیرکل راه آهن شمال شرق کشور پس از شنیدن این خبر دیروز در حضور خانواده این دانش آموز ، مدیران آموزشگاه ، شورای اسلامی روستا و مسئولان راه آهن با اهدای لوح و کارت هدیه از این دانش آموز فداکار تجلیل کردند.
سخن آخر
پس تکرار تاریخ ، حقیقتی قابل تجربه و ادراک هست . امروز تاریخ فداکاری یک ایرانی دیگر تکرار شده است . می توان معتقد و امیدوار بود که هنوز وجدان هایی بیدار و هوشیار وجود دارد و بی تفاوتی مطلق بر آسمان ایران سیطره نیافته است و در گوشه و کنار شهرستان های کوچک ما قهرمانانی زندگی می کنند.
یک سوال :
برای شهرهای بزرگ با رعایت اصل تازگی و امنیت ، چنین اتفاقاتی نمی افتد و اصل کهنگی و عدم تضمین جانی مردم روستاها و شهرستان های کوچک ، محل تکرار تاریخ گردیده است ؟ یا وجدان انسانها در مناطق محروم از شهرهای کلان ، بیدارتر هست؟ می توان معتقد و امیدوار بود که هنوز وجدان هایی بیدار و هوشیار وجود دارد و بی تفاوتی مطلق بر آسمان ایران سیطره نیافته است و در گوشه و کنار شهرستان های کوچک ما قهرمانانی زندگی می کنند.
دانش آموز قهرمان ،
لطفا تکلیف ما را با لباسی که بر تن داشتی و بدو بدو پیش مادرت برای گزارش وقع رفته ای که ستودنی است و بدون مشورت خطر نکرده ای ، مشخص کن تا همین امروز بدانیم چه لباسی بر تن داشته ای ؟ مبادا چون فوتبال بازی می کردی شورت و زیر پیراهن بر تن داشته باشی که فردا در کتب درسی ، حذف و یا بعد تغییر لباس بدهی . چون ما بالاخره نفهمیدیم ریزعلی فداکار پیراهن خود را درآورد یا کت خود را ؟ هر دو هم در فصل سرما ؟ در ضمن دعا کن که مانند دهقان فداکار شماره یک ، توسط مردم و مأموران کتک نخورده ای و برچسب دزد و مردم آزار نیافته ای . چنین برداشت ها از نواهای فرهنگی ما است که گوش به گوش و دهن به دهن ، تسرّی می یابد. ظاهرا کارهای بزرگ را انسان های کوچک باید انجام دهند.
و این ظاهری که این همه ما را مشغول خود ساخته و اهمیت یافته است و موجب فراموشی عبرت گرفتن از درس اصلی گردیده است ، نیز از ماهیت فرهنگی ما تأثیر پذیرفته و گر نه اصل اساسی اهمیت دادن به جان هموطنان است که ستودنی است و با گرفتن لوح و کارت هدیه هم ، همسنگی نمی کند.
کاش جنابان مدیران آموزشگاه ، شورای اسلامی روستا و مسئولان راه آهن ، از آرزوهای نوجوانی تو سوال می کردند و در به جا آوردن آنها تلاش می کردند. این قدر که تو می فهمی لابد آب آشامیدنی ، برق ، جاده آسفالت و یا خانه بهداشتی برای روستایت می خواستی . یا حداقل، امکانات تحصیلی ات را فراهم می ساختند. ما که از این لوح های کاغذی تذهیب شده بسیار گرفته ایم و نه در آخرت که در همین دنیا ، فایده ای مادی و معنوی برای مان نداشته است. کارت هدیه ات نیز تصور نمی کنم در حد خرید یک خانه باشد شاید یک دوچرخه هم نتوانی بخری . به هر حال دانش آموز نوجوان عزیز ، افتخار می کنم که هموطن تو هستم . دست مریزاد .
سایت خبری تحلیلی عصر ایران . کد خبر ۷۶۶۹۲۴ . ۰۵ بهمن ۱۳۹۹ -
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
پس از اعتراضات گسترده نسبت به عملکرد « محسن حاجی میرزایی » وزیر آموزش و پرورش در بی اعتنایی و بی توجهی نسبت به وضعیت دانش آموزان و معلمانی که به واسطه برخورد صاعقه با یک مدرسه کانکسی در خوزستان دچار سوختگی شدید شدند و در زمانی که در این استان حضور پیدا کرده بود ( این جا ) وزارت آموزش و پرورش به این واقعه تلخ واکنش نشان داد .
پرتال وزارت آموزش و پرورش نوشت : ( این جا )
« وزارت آموزش و پرورش در پی وقوع حادثه تاسف برانگیز اصابت صاعقه و آتش سوزی کانکس محل اسکان همکاران فرهنگی در سردشت دزفول اطلاعیه ای صادر کرد.
به گزارش مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در این اطلاعیه آمده است: این حادثه حوالی ساعت ۲۱ (سه شنبه ۳۰دی ماه) رخ داد و متاسفانه در اثر برخورد صاعقه به کانکس محل اسکان همکاران فرهنگی؛ سه نفر از معلمان در منطقه چشمه شیرین و کنگرستان بخش سردشت دزفول دچار سوختگی شدند.
یک تن از فرهنگیان آسیب دیده در این حادثه از معلمین عزیز عشایری و دو تن دیگر نیز از معلمان عزیز روستایی بودند که شبِ حادثه برای اقامت در این کانکس مستقر شده بودند.
وزیر آموزش و پرورش دقایقی پس اطلاع از این حادثه ناگوار، به کورش مودت؛ مدیرکل آموزش و پرورش خوزستان ماموریت دادند که این موضوع را مورد پیگیری جدی قرار دهند که بلافاصله مدیرکل آموزش و پرورش استان خوزستان به همراه هیاتی در بیمارستان سوانح سوختگی طالقانی اهواز حضور یافتند و در جریان مراحل درمان و اقدامات پزشکی صورت گرفته برای این عزیزان قرار گرفتند و ضمن تماس با دکتر نجاتی؛ مدیریت بیمارستان طالقانی اهواز خواستار تسریع و رسیدگی هر چه بیشتر به فرهنگیان حادثه دیده و ۳ نفر از جوانانی که برای کمک به آنان آمده بودند؛ شدند.
در عین حال مدیرکل آموزش و پرورش خوزستان به نیابت از وزیر آموزش و پرورش ماموریت یافتند که نسبت به انتقال یکی از فرهنگیان آسیب دیده در این حادثه؛ با رضایت خانواده ایشان به بیمارستان سوانح سوختگی اصفهان اقدام کنند. آیا آقای حاجی میرزایی مانند رئیس جمهور احتمالا از ترس ابتلا به کرونا در بیمارستان حضور نیافته است ؟
وزیر آموزش و پرورش همچنین در نشست شورای معاونین اداره کل آموزش و پرورش خوزستان با حضور استاندار، که به عنوان آخرین برنامه سفر وزیر در استان خوزستان برگزار شد، دستور دادند که این موضوع با قید فوریت مورد بررسی دقیق و کارشناسی قرار بگیرد؛ در عین حال مراقب های درمانی از این عزیزان همدلانه انجام شود.
گفتنی است در حال حاضر حال عمومی همکاران بستری شده در بیمارستان طالقانی اهواز رو به بهبودی است و صبح امروز از بخش مراقب های ویژه به بخش داخلی این بیمارستان منتقل شدند . »
پرسش نخست « صدای معلم » از وزیر آموزش و پرورش آن است زمانی که ایشان خود در این استان حضور داشته ، چه دلیلی برای این کار متصور است؟ این توضیح زمانی پذیرفتنی است که آقای حاجی میرزایی در جای دیگر باشند و نتواند مستقیم به عیادت این عزیزان برود .
هر چند این هم نمی تواند دلیلی موجه برای عدم حضور در وزارتخانه ای باشد که رابطه انسانی در آن حرف اول را می زند .
آموزش و پرورش محیط انسانی است و با بخشنامه و روابط خشک اداری نمی توان بر آن مدیریت کرد .
وزارت آموزش و پرورشی که حدود یک سال است مدارس را تعطیل کرده و علت آن را " جان و سلامت " دانش آموزان و معلمان بر می شمارد ؛ چه دلیل قانع کننده ای برای این عدم حضور می تواند اقامه نماید ؟
پرسش این است ؛ زمانی که وزیر آموزش و پرورش در مصاحبه ها و اظهار نظرهای متعدد ، آموزش حضوری را اولویت می داند چه دلیلی برای عدم حضور در بیمارستان و عیادت از ارکان تعلیم و تربیت وجود دارد ؟
آیا آقای حاجی میرزایی مانند رئیس جمهور احتمالا از ترس ابتلا به کرونا در بیمارستان حضور نیافته است ؟
آخرین اخبار حاکی است یکی از افراد حادثه دیده مدرسه کانکسی کنگرستان سردشت دزفول فوت کرد .
بخشدار سردشت دزفول گفت :
یکی از نوجوانان حادثه دیده در آتش سوزی کانکس سردشت دزفول بر اثر جراحات وارده جان باخت.
نیما همتی چالگرد یکی از نوجوانان کنگرستان از توابع سردشت دزفول با حدود ۱۵ سال سن که در حادثه آتش سوزی مدرسه کانکسی سردشت دزفول دچار سوختگی ۵۰ درصد شده بود در بیمارستان طالقانی اهواز جان باخت
چرا باید چهار هزار مدرسه کانکسی در ایران باشند در حالی که بارها درباره برچیده شدن مدرسه های کانکسی در ایران صحبت شده است ؟
این گونه وقایع دلخراش و داستان ناتمام تحصیل دانش آموزان در مکان های ناایمن پر خطر تا کی ادامه خواهد داشت ؟
پایان گزارش/
اصفهان
گروه گزارش/
سیلی زدن « علی اصغر عنابستانی » نماینده مردم سبزوار بر صورت مامور قانون به یک موضوع داغ در شبکه های اجتماعی و حتی گفت و گوهای روزانه تبدیل شده است .
اما در مورد این نماینده چه می دانیم ؟
در وبلاگ " سبزواریون " چنین می خوانیم : ( این جا )
« علی اصغر عنابستانی هستم متولد سال 1350 . در قریه عنابستان از توابع شهرستان سبزوار در خانواده ای پر جمعیت و کم درآمد . دوران ابتدایی و راهنمایی تحصیلی را در مشهد و در محله فقیر نشین دروی گذراندم و شروع دبیرستان مصادف با حضورم در جبهه ها شد ، هر چند کم سن و سال و کوچک بودم توفیق خدمت در جوار بسیجیان برای همیشه افتخارم است .
بعد از جنگ سال ها فعالیت تمام وقت فرهنگی در پایگاه بسیج در دستور کارم بودم . قصه می نوشتم ، نمایشنامه و فیلمنامه می نوشتم ، کارگردانی می کردم ، فیلم می ساختم و گاهی اوقات شعر می گفتم ، فرماندهی پایگاه بسیج و رسیدن به امور فرهنگی مسجد و یک محله کوچک همه توانم را گرفته بود .
در سال 69 آموزشیار نهضت سوادآموزی شدم و در همان مدرسه ای که کلاس اول را خوانده بودم به تدریس بزرگسالان محل که فرمانده پایگاه بسیجشان بودم پرداختم و در همه منصب های نهضت کار کردم از آموزشیاری تا گزینش و حراست ، معلم راهنمایی ، ریاست اداره نهضت سوادآموزی کلات و تبلیغات و امور شهرستان ها و این آخری مدیر آموزش مداوم استان بودم که استعفا دادم و از دولت جدا شدم .
دانش آموخته حقوق بودم و آمدم بیرون تا وکیل دادگستری شوم که شدم . مدتی را معاون مؤسسه جوانان آستان قدس رضوی بودم و مدتی هم معاون فرهنگی اجتماعی سازمان نظام پرستاری کشور بودم و مدتی هم مدیریت مراکز فرهنگی شهرداری مشهد را به عهده داشتم .
همیشه به امور فرهنگی و سیاسی علاقه نشان می دادم و فعال این دو حوزه بوده و هستم .
چندین مقاله اینجانب در این حوزه در روزنامه های مختلف به چاپ رسیده است . چون از جهت گیری کشور در حوزه سیاسی و فرهنگی در دولت های پس از جنگ گلایه شدید داشتم همیشه در محافل مختلف منتقد وضع موجود بودم و از همین رو در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری مسئولیت ستاد مردمی انتخابات دکتر احمدی نژاد در استان خراسان رضوی را به عهده گرفتم .
پس از انتخابات ابتدا مدیر کل امور اجتماعی استانداری شدم و سپس به دعوت بزرگان و نخبگان سبزوار به عنوان اولین فرماندار سبزواری لباس خدمت به همشهریان عزیز را بر تن کردم و معاون استاندار و فرماندار سبزوارشدم .
در ابتدای سال 88 به خواسته رییس جمهور وقت از سمت خود استعفا دادم و مجددا مسئول ستادهای حمایت مردمی از دکتر احمدی نژاد در خراسان رضوی شدم .
مشاور استاندار در امور عمومی و سپس معاون اجتماعی دستیار ارشد رییس جمهور دیگر مسئولیتهایم در آن سال بود.
از ابتدای سال 89 توفیق خدمت به مردم خوب استان چهار محال و بختیاری به عنوان استاندار نصیبم شد وپس از 1280 روز خدمت صادقانه در 20 آبان 92 تودیع شدم و امروز حسب وظیفه ای که در حوزه ترویج فرهنگ دینی احساس می کنم در حال راه اندازی موسسه فرهنگی انتشاراتی گام سوم هستم. در ضمن در سال 72 ازدواج کردم و فرزندانم ساجده و سجاد کانون خانواده ام را گرم کرده اند ....
« دیدار دکتر علی اصغر عنابستانی با مدیران نهضت سواد آموزی حوزه انتخابیه غرب خراسان رضوی به مناسبت سالروز تاسیس نهضت سواد آموزی به فرمام امام خمینی(ره) »
در بیانیه ای که توسط « انجمن اسلامی معلمان سبزوار » صادر شده است اشاره ای به " معلم بودن " و سوابق ایشان در آموزش و پرورش نشده است . ( این جا )
این تشکل فرهنگی آورده است :
« اکنون ما فرهنگیان این دیار ادبدوست و نخبهپرور که بزرگانی همچون بیهقیها و شریعتیها را در دامان خود پرورده، مغولان تمدن ستیز را در دوران سربداران مهار کرده و نمایندگان بلندآوازهای همچون دکتر غنی و عبدالقدیر آزاد را روانه پارلمان ساخته است، از خود میپرسیم که کجای راه را اشتباه آمدهایم که باید عصاره فضایل شهرمان به نماد قانونستیزی و خشونتورزی در کشور تبدیل شود؟! »
پرسش « صدای معلم » آن است که چگونه است چنین افرادی وارد نظام آموزشی می شوند ، پست های مهم و کلیدی را در اختیار می گیرند ، مراحل ترقی و پیشرفت را در این وزارتخانه طی می کنند و دست آخر از آن به جاهای دیگر جهش می کنند ؟!
وظیفه و کارکرد نهادهایی مانند گزینش ، حراست و بازرسی چه بوده است ؟
چرا مدعی العموم با وجود جریحه دارشدن افکار عمومی در این مورد سکوت کرده است ؟
در سوابق عنابستانی آمده که ایشان مصاحبه گر و محقق هسته هاي گزينش و حراست بوده است .
کدام مقام و فرد مجوز چنین کار مهمی را به ایشان داده است ؟ برون داد و نتیجه کار ایشان را کدام فرد و نهاد مورد ارزیابی و سنجش قرار می داده است ؟
نکته قابل تامل آن است که این نماینده فرهنگی با وجود سوابق و پیشینه طولانی در حوزه های فرهنگی و آموزشی نه تنها حاضر به "عذرخواهی " نشده که اصل مساله را هم انکار کرده است .
در وب سایت ایشان ذکر شده است :
« صدای مردم بودن هنر می خواهد ».
***
ليسانس : رشته تحصيلي : حقوق دانشگاه اخذ مدرك : فردوسي مشهد
فوق ليسانس : رشته تحصيلي : حقوق عمومي دانشگاه اخذ مدرك : شيراز
پذیرش مقطع دکتری از دانشگاه شیراز
رديف |
عنوان شغل |
سازمان متبوع |
مدت تصدي شغل |
|
1 |
مسئول نهضت سوادآموزي كلات نادر |
آموزش و پرورش- نهضت سوادآموزي |
71 |
72 |
2 |
مدير آموزش مداوم نهضت خراسان |
آموزش و پرورش- نهضت سوادآموزي |
79 |
80 |
3 |
وكيل دادگستري و عضو كانون وكلا |
كانون وكلاي دادگستري خراسان |
80 |
84 |
4 |
معاون تأليف مواد آموزشي موسسه جوانان آستان قدس رضوي |
آستان قدس رضوي |
80 |
81 |
5 |
معاون فرهنگي اجتماعي سازمان نظام پرستاري كشور |
سازمان نظام پرستاري كشور |
81 |
83 |
6 |
مدير كل مراكز فرهنگي شهرداري مشهد |
سازمان فرهنگي هنري شهرداري مشهد |
83 |
84 |
7 |
مدير كل دفتر اجتماعي و انتخابات استانداري خراسان |
استانداري خراسان رضوي |
84 |
85 |
8 |
معاون استاندار و فرماندار سبزوار |
استانداري خراسان رضوي |
85 |
88 |
9 |
مشاور استاندار خراسان رضوي |
استانداري خراسان رضوي |
88 |
88 |
10 |
معاون اجتماعي دستيار ارشد رئيس جمهور |
نهاد رياست جمهوري |
88 |
89 |
11 |
استاندار چهارمحال و بختياري |
وزارت كشور |
89 |
92 |
12 مشاور عالی و جانشین شهردار مشهد شهرداری مشهد 92 تا کنون
1- دبير كمسيون اجتماعي استان خراسان رضوي
2- ناظر ستاد مبارزه با بيماري آنفولانزاي پرندگان خراسان
3- نماينده استاندار در شوراي نام گذاري استان خراسان
4- دبير كميته امور بيماري هاي خاص استان خراسان
5- دبير كمسيون نظارت بر سازمانهاي مردم نهاد استان خراسان
6- رئيس هيأت مديره صندوق مهر امام رضا (ع) شهرستان سبزوار
7- رئيس ستاد توزيع سهام عدالت شهرستان سبزوار
8- سرپرست كل مسابقات المپياد ورزشي ايرانيان (جوانان استان)
9- مدير برگزاري اولين و بزرگترين جشنواره تابستاني خانه هاي فرهنگ شهرداري مشهد
10- رئيس كمتيه ايمني شهرستان سبزوار
11- مدير اجرايي طرح سرشماري نفوس و مسكن (سال 1380)در سبزوار و مدير اجرايي همين طرح در سال90 در استان چهارمحال و بختياري
12- مدير اجرايي طرح جمع آوري اطلاعات اقتصادي خانوارهاي كشور در سبزوار
13- رئيس كارگروه ايمني و ترافيك شهري و جاده اي سبزوار و رئيس كارگروه حمل و نقل و ترافيك استان چهارمحال و بختياري
14- رياست و اداره كارگروه هاي مختلف آموزشي ، فرهنگي ، عمراني ، اقتصادي ، برنامه ريزي و... در دوره هاي مسئوليت فرمانداري و استانداري
15- مصاحبه گر و محقق هسته هاي گزينش و حراست
16-كارشناس تبليغات و ارتباطات و مدرس روش هاي ارتباط مؤثر
17- مدير اجراي طرح بزرگ هدفمندسازي يارانه ها در استان
18- رئيس قرارگاه ساخت باغ موزه دفاع مقدس استان
19-رئيس قرارگاه ترويج و توسعه وقف در استان
20- رئيس هيأت مديره تعاوني مسكن آزاد ذكريا
21- رئيس هيأت مديره تعاوني مصرف نهضت خراسان
22- رياست بر كارگروه مسكن استان و ساخت حداقل 40 هزار واحد مسكن مهر شهري و روستايي در طول 3 سال دوره تصدي
23- مشاور حقوقي فرهنگي و اجتماعي نظام پرستاري كشور
24- عضو حقوق دان هيأت تجديد نظر رسيدگي به تخلفات نظام پرستاري كشور
25- عضو هيأت امناي دانشگاه علوم پزشكي سبزوار
26- عضو هيأت امناي دانشگاه علوم پزشكي چهارمحال وبختياري
27- عضو هيأت امناي دانشگاه هاي منطقه اصفهان
28- عضو هيأت امناي دانشگاه آزاد واحد چهارمحال وبختياري
29- رئيس شوراي مبارزه با مواد مخدر استان چهارمحال و بختياري
30- رئيس شوراي سازمان همياري شهرداري هاي استان
31-نماينده وزير كشور در كمیسيونهاي مختلف مواد 100 و 97 و هيأت ترك تشريفات مناقصه چندين شهرداري
32- نماينده تام الاختيار استاندار در اجراي طرح قطار سريع السير تهران مشهد (مگلو)
33- مسئولیت ستاد مشهد پایتخت فرهنگ اسلامی در سال 2017
تاليف و انتشار هفت كتاب در حوزه فرهنگي و ادبي به شرح زير:
عنوان |
ناشر |
سال نشر |
1-نمايشنامه مرگ بزرگ |
امور تربيتي آموزش و پرورش خراسان |
68 |
2-نمايشنامه پناه |
امور تربيتي آموزش و پرورش خراسان |
69 |
3-پابرهنه در بقيع |
آهنگ قلم |
88 |
4-هفتاد و دو قطره از دريا |
سامان دانش |
89 |
5-توسل و تحول |
بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس |
90 |
6-شام غريب |
گام سوم |
91 |
7- نقش مديران محلي در كاركرد شوراهاي اسلامي |
پايان نامه كارشناسي ارشد |
8- فرماندار یا فرمانبردار گام سوم 93
-تاليف و چاپ چندين مقاله در نشريات مختلف كشور مثل كيهان- قدس- خراسان- نخست گل آقا و نشريات دانشجويي و...
- سردبير نشريه داخلي ، آموزشي و ترويجي مؤسسه جوانان آستان قدس به نام آستان دوست
-گذراندن بيش ا ز 1500 ساعت دوره هاي مختلف آموزش ضمن خدمت در طول دوران خدمت
-گذراندن دوره تربيت مربي هدايت سياسي در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي
منبع : این جا
گروه رسانه/
« مصطفی ملکیان » فیلسوف و روشنفکر ایرانی در سلسله گفتارهایی به ۲۰ مشکل فرهنگی ساری و جاری در میان « ایرانیان » پرداخته است .
بخش عمدهٔ پژوهشهای او در حوزهٔ اخلاق، دین، فلسفهٔ دین، اگزیستانسیالیسم، روانشناسی، علوم انسانی، روش تحقیق و روشنفکری است. نظریه عقلانیت و معنویت پروژهٔ مهم اوست. ملکیان از منتقدان روشنفکری دینی است .
به اعتقاد ملکیان، روشنفکران باید به تقلیل مرارت و تقریر حقیقت سرگرم باشند. او میگوید:
من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشت و خون داری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند.
سعی کنیم که اولاً: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر.
ملکیان معتقد است ریشه مشکلات جامعه را عمدتاً باید در فرهنگ و اخلاق جست و جو کرد و توجه به سیاست برای حل مشکلات، نوعی سطحینگریست. او میگوید:
حتی اگر نهادهای اجتماعی ما سامانهای را که باید و شاید ندارند، به علت این است که کسانی که در آن نهادها دستاندرکارند، از لحاظ روان شناختی یا اخلاقی یا هر دو ناسالماند و عیب و نقص دارند. هر چه کندوکاو میکنم، میبینم که هیچ مسئله و مشکل اجتماعی و از جمله سیاسیای نیست، الا این که با یک یا دو یا سه یا چند واسطه به مسئله و مشکل روانشناختی یا اخلاقیای میرسد.
او خاطرنشان میکند:
هیچوقت با رضا و رغبت و علاقه قلبی و باطنی در مسائل سیاسی اظهار نظر نکردهام و فقط وقتی چنین کردهام که خود را اخلاقاً موظف به اظهار نظر دیدهام و آن هم وقتیست که یک امر سیاسی آثار و نتایج آشکار در روان و اخلاقیات مردم دارد.
ملکیان به اولویت فرهنگ بر سیاست معتقد است و بنابراین وظیفه روشنفکر را بیشتر نقد فرهنگی جامعه میداند تا نقد سیاسی دولت. روشنفکران و مصلحان اجتماعی به جای اینکه همیشه مجیز مردم را بگویند و فکر کنند تمام مشکلات متوجه رژیم سیاسی است، باید از مجیزگویی مردم دست بردارند و به مردم بگویند چون شما اینگونهاید حاکمان هم آنگونهاند. حاکمان زاییده این فرهنگ اند، جامعهای که فرهنگش این باشد ناگزیر سیاستش و اقتصادش هم آن میشود. خطاست که روشنفکران و مصلحان اجتماعی برای دست یافتن به محبوبیت اجتماعی مجیز مردم را بگویند و بگویند که مردم هیچ عیب و نقصی ندارند، چراکه رژیم سیاسی ناشی از مردم است و رژیم سیاسی بهتر به فرهنگ بهتر نیاز دارد. ( 1 )
« صدای معلم » در جهت آسیب شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و ایجاد فرآیند « خودانتقادی » به منظور تحقق جامعه ای سالم و دموکراتیک این بحث ها را از فایل های صوتی که در کانال تلگرامی ایشان در بیست بخش منتشر شده پیاده کرده و جهت بررسی و گفت و گو تقدیم شما می نماید .
ذکر اسامی هیچ اهمیتی ندارد . چه فرقی می کند او یا آن . هر چند اگر اسمی ذکر نشود دایره بزرگ تری از همان نقش ها ، در مظان اتهام قرار می گیرند اما فضای مجازی به عنوان سریع ترین رفرنس در اختیار همه هست . آنچه که اهمیت دارد عمق فاجعه هست یعنی سیلی زدن بر صورت مجریان قانون از سوی یک قانون نویس و یک مجری دیگر قانون .
این هفته یکی از نمایندگان مجلس یازدهم به دلیل حضور غیرقانونی خود در خط ویژه اتوبوس و اعتراض و ممانعت پلیس ، سیلی را بر صورت سرباز پلیس راهور ، خواباند.
آذر ماه همین سال نیز در بابل اتفاقی مشابه رخ داد. درِ ورودی قضات ، کارشناسان و وکلای دادگستری بابل جدا از محل ورود ارباب رجوع است و به همین دلیل سرباز بابلی این بازپرس را نشناخته و بر بازرسی بدنیاش اصرار می ورزد . همین سماجت و اصرار سرباز باعث میشود تا بازپرس ماجرا سیلی به صورت او بزند. اتفاقی که با واکنشهای متعدد در فضای مجازی روبهرو شد و بازتاب زیادی پیدا کرد.
هر چند دستور ویژهای برای حمایت از حقوق هر دو برای پیگیری موضوع از طریق معاونت حقوقی و بازرسی نیروی انتظامی صادر گردید ، اما چند نکته نگران کننده در بطن چنین رفتاری و یا رفتارهای مشابه آن نهفته است :
1 ) با تکرار رفتار مشابه یعنی خلاف مقامات و استفاده پلیس و نیروی انتظامی از ابزار قانون به عنوان بازدارندگی از خلاف و خوردن سیلی توسط آنان ، فراوانی چنین رفتاری در جامعه بیشتر خواهد شد.
2 ) وقتی یک رفتار ولو غلط به کرّات تکرار شود به تدریج به رفتاری عادی تبدیل شده و ماهیت ضدقانونی و کراهت خود را از دست می دهد.
3 ) اگر نیروی انتظامی خود احساس امنیت نکند ، چگونه حافظ امنیت در جامعه خواهد بود ؟
4 ) با تبدیل ناهنجاری به هنجار یا زیر پا گذاشتن قوانین توسط مقامات ، از مردم عادی چگونه انتظار رعایت هنجارها و قوانین را خواهیم داشت؟ خیلی از مردم سطح سواد این خاطیان را هم ندارند ، اگر بازپرس و نماینده مجلس عامل به قانون نباشند ، مردم چگونه حدود رفتار مناسب و تفاوت رفتار خوب و بد را خواهند شناخت؟
5 ) در گذشته چنین باوری عمومیت داشت که هر نوع اهانت و توهین به مأمور و کارمند دولتی ، خلاف قانون بوده و جرم محسوب می شود ، از فحش و ناسزا و بدرفتاری تا پیشنهاد رشوه و تشویق او به نقض قانون . کودکان و نوجوانان امروز با دیدن و شنیدن چنین خبرهایی ، چگونه قانونمند خواهند شد ؟ ضامن بازدارندگی آنان برای عمل خلاف قانون هم زمان با بزرگ شدن ، چه چیز و یا چه کسانی خواهد بود ؟
6 ) وقتی قانون موجود قدرت اجرایی ندارد و استثناها موجب شکنندگی آن می شود ، من چرا باید از این قانون تبعیت کنم ؟
7 ) قدرت مطلق و تفسیر ناپذیر و نامحدود مقامات ، خارج از ظرفیت شخصیتی عده ای از آنان است ، چرا در جهت مهار و تحدید آن نمی کوشیم؟
8 ) سوءاستفاده از قدرت و موقعیت شغلی ، به رواج فساد و دیکتاتوری و زورگویی و سلب آسایش و امنیت مردم در جامعه منجر خواهد شد.
9 ) چه تضمینی وجود دارد که فردا مجرمان خلافکار یقه چرکین ، سیلی مشابه را بر صورت نیروی انتظامی و پلیس راهور نخوابانند؟
10 ) فرزندان خانواده های نیروی انتظامی و پلیس راهور ، سرخی و شرم سیلی چهره پدران شان را چگونه تجزیه و تحلیل کنند؟ عزت و ارجمندی آنان خدشه دار نخواهد شد؟ مردان توسط فرزندان و یا همسران شماتت نخواهند شد؟
11 ) اگر فردا نیروی انتظامی و پلیس راهور به عنوان یک حق دفاعی ، متقابلا سیلی بر چهره بازپرس و نماینده مجلس بزند ، سنگ روی سنگ بند خواهد شد؟
12 ) فردا این مقامات ، نیروی انتظامی را فقط مانع خرده هنجارشکنی های خود نخواهند دید ، بُرندگی و تیزی قانون مزاحم فساد مالی آنان نیز شمرده خواهد شد لذا چه تضمینی است که از اسلحه گرم در مقابل نیروی انتظامی ، استفاده نکنند ؟
قدرت قهریه قانون و ضمانت اجرایی آن باید حرف اول و آخر را در هر جا و در برابر هر کس بزند. قانون ضعیف و یا ناقص و یا ناقض ، به قانون شکنی و برهم زدن نظم و امنیت جامعه منتهی خواهد شد. اگر هیچ پدری یا معلمی حق سیلی زدن بر صورت معصوم کودک و فرزند خود را ندارد ، هیچ کس دیگری هم چنین حقی نباید داشته باشد .
شاید با راه انداختن هشتگی ، بتوانیم مظلومیت و شرمساری این دو مجری قانون را به نوعی با همدلی تخفیف دهیم . البته شرمساری اصلی ، مربوط به فاعلان فعل هست اما اگر آنان شرم داشتند چنین جسارتی را مرتکب نمی شدند.
در جامعه ای که نابرابری اجتماعی بیداد می کند اگر برابری آحاد جامعه در مقابل قانون وجود نداشته باشد ، تکالیف و حقوق نقش ها چگونه و با استفاده از کدامین ابزار به برقراری تعادل اجتماعی منجر خواهد شد؟ و سوالی که باید همه بدان بیندیشیم این است چرا قانون در جامعه ما ، مقدس شمرده نمی شود؟
ارسال مطلب برای صدای معلم
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید