صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش

آشنایی با پریناز بنیسی

آن‌که می‌گفت پلوی خالی بخوریم و میوه نخوریم، کیست و چه‌قدر شغل دارد؟
 کارنامه روان‌‌شناسی که حرف‌هایش درباره قناعت در صداوسیما بسیاری را عصبی کرد :

 برنامه صبح‌گاهی شبکه دو با یک مشاور روان‌شناسی بسیار جنجالی شد. همو که توصیه کرد حالا که اوضاع خراب است مردم برنج خالی بدون خورش بخورند و میوه هم نخورند یا ماهی یک‌بار بخورند. او که روان‌شناس تربیتی است، از مردم خواست بچه‌های‌شان هم اگر دل‌شان چیزی خواست همین‌طور بارشان بیاورند.

مجری تلویزیون به این مشاور برنامه یادآوری می‌کرد "مردم از گوشت قرمز و آجیل دست برداشته‌اند، باید از مرغ و میوه کوتاه بیایند؟" و ایشان می‌گفت چاره‌ای نیست. "بهتر است قناعت کنند؛ حتی اگر می‌بینند اقلیتی سه‌کیلو موز را به قیمت نزدیک ۲۰۰هزار تومان می‌خرند، اهمیتی ندهند و برای آرامش‌شان هم شده، نخورند."

 این روان‌شناس برای کسانی‌که برنامه‌های صداوسیما را دنبال می‌کنند، احتمالا ناشناخته نیست. پریناز بنیسی، دکترای روان‌شناسی و مدیریت آموزشی، در بیش‌ از ۱۰ برنامه رادیویی و تلویزیونی کارشناسی می‌کند و مشاوره می‌دهد؛ از شبکه خبر و شبکه دو تا رادیوهای سلامت و ورزش...

 او که ۴۴ساله است، دکتری تخصصی مدیریت آموزشی و دکترای روان‌شناسی‌ تربیتی دارد. استادیار دانشگاه آزاد و کارشناس رسمی‌دادگستری در امور آموزش است. او چه‌گونه این راه را طی کرده؟

در دانشگاه امام‌صادق درس خوانده؛ بارها در اوایل دهه ۸۰ دانشجوی بسیجی برتر سال کشور و در اواخر دهه ۸۰، استاد بسیجی برتر کشور شده. در دانشگاه امام‌صادق و دانشگاه آزاد اسلامی پژوهشگر برتر شده.

در دانشگاه امام‌صادق و دانشگاه آزاد رودهن و چند واحد دانشگاهی آزاد دیگر مدیریت‌های ارشد و در هیات علمی چندین نشریه دانشگاهی عضویت داشته و دارد.

هم‌کاری با دولت احمدی‌نژاد در تولید « سند ملی آموزش‌ و پرورش» و « بررسی تطبیقی حقوق زنان در اسلام و غرب» از طرح‌های پژوهشی او بوده.

آشنایی با پریناز بنیسی

و البته ناگفته نماند استاد بنیسی، عضو بسیج اساتید دانشگاه آزاد و تشکل اسلامی این دانشگاه است.

 مهارت‌های زندگی در هزاره سوم، چگونه یک تصمیم‌گیرنده موفق باشیم، مدیریت اجرایی در مدارس، کنکور دکتری مدیریت آموزشی، کارشناسی ارشد در یک نگاه، تعلیم و تربیت در پرتو اخلاق حرفه‌ای با تاکیدبر اخلاق اسلامی، ازجمله کتاب‌‌های او است.

 ظرف چندسال بیش‌ از ۷۰سخنرانی دانشگاهی با موضوعاتی روان‌شناسی و مدیریت و ۱۵مقاله علمی‌-پژوهشی، ۱۵مقاله علمی بین‌المللی، و ده‌ها مقاله در همین‌ حوزه‌ها در مجلات عمومی‌تر، خصوصا در مجله شادکامی‌ ‌و موفقیت داشته.

 استادی که به قناعت توصیه‌مان می‌کند جز درآمد اداری و علمی که از سمت‌های دانشگاهی دارد، در دو نقطه مرفه‌نشین تهران؛ در خیابان آفریقا و شهرک اکباتان، مطب خصوصی دارد و برای یک مشاوره ۴۵دقیقه‌ای، ۲۵۰ تا ۳۰۰هزارتومان حق مشاوره می‌گیرد.

بنیسی، همچنین کارشناس رسمی دادگستری در امور آموزشی است یعنی برای امور حقوقی و اداری در زمینه‌های آموزشی، پرسنلی، رفاهی و مدیریتی سازمان‌ها، از او نظر کارشناسی می‌‌خواهند و حق کارشناسی می‌گیرد.

استاد، همچنین نایب‌رئیس هیات‌مدیران شرکت خدمات بیمه‌ای وحید ایمن در خیابان ظفر، در شمال تهران، است که طرف قرارداد با صداوسیما است و از سال ۱۳۸۰ تاکنون خدمات بیمه‌ای به کلیه کارکنان بازنشسته و شاغل آموزش و پرورش ارائه می‌دهد.

درحالی‌که وب‌سایت‌های نوبت‌دهی پزشکی و منشی تلفنی این مشاور صبح امروز برای چندروز آینده هم وقت مشاوره می‌دادند و تا ۳۰اسفند هم «دکتر» در مطب حاضر بود، پس‌از چندساعت که جنجال درباره حرف‌های او در شبکه‌های اجتماعی بالا گرفت، منشی‌شان خبر دادند که استاد تا سه‌ماه دیگر وقت‌اش پر است.

کمی‌ بعد صفحه اینستاگرامی‌اش و وب‌سایت شرکت وحیدایمن هم همین دیشب بسته شد.

کانال سهند ایرانمهر


آشنایی با پریناز بنیسی

منتشرشده در یادداشت

سال جدید و تداوم رفتارهای بی تفاوتی و بی اعتنایی در جامعه ایران

عمر همچنان بی سئوال می گذرد. دیروز جوانی و سرزنده حالی، با تجربه ای اندک از چند صباحی. امروز چشم گشودم ناباورانه دیدم نیم قرن زیسته ام. چقدر دست نیافتنی شمرده می شد نیم قرن در ابتدای کودکی. در یک نگاه از حال به آینده ای دور، تصور گذر عمر، به کار یک کودک نمی آمد. و امروز نگاه او از حال به گذشته، رؤیایی دست یافتنی که آن را زیسته است.

بالا رفتن سن با تاریخ تولد هر کس، گِره می خورد. در شمارش سن خود از پائین به بالا شتاب داری. و با خود می گویی کی بزرگ خواهم شد؟ کی مدرسه خواهم رفت؟ کی دیپلم خواهم گرفت؟ کی دانشگاه خواهم رفت؟ کی سربازی خواهم رفت؟ کی استخدام خواهم شد؟ کی ازدواج خواهم کرد؟ کی بچه دار خواهم شد؟ و امروز این آرزوها را برای فرزندت داری. چرخ زندگی بی امان ما را به تکرار مکرّرات محکوم می سازد.

زمان با پیچش خود ما را چنان در خود فرو می پیچد که گویی ایستادن و لحظه ای تأمل کردن، سرعت آن را می کاهد. و امروز هر یک از ما در سنی که در آن قرار داریم، نیم نگاهی به گذشته پُر تاب و نیم نگاهی به آینده ناپیدای خود داریم.

عده ای عمر خود به کفایت سازنده و ارزنده گذرانده اند. هر سال از عمر خود را با دست یازیدن به چیزهای تازه، پُر بار ساخته اند و سرمایه ای باارزش از تجارب عملی خود را بر زندگی نقش بسته اند. اثرات مثبت و غنی از بهتران روزگار کسب کرده اند و در زندگی خود به کار بسته اند و بر دیگران نیز اثری نیکویی گذاشته اند. عمر این افراد در هر دو بُعدِ فردی و اجتماعی، به بطالت نگذشته است.

اما برخی دیگر به جز هدرداد جوانی و وجود انسانی، نه تنها بهره ای برای خود و دیگری نداشته اند بلکه اثرات تخریبی و منفی نیز بر محیط های کوچک و بزرگ پیرامون گذاشته اند. این افراد خار و عیب را در چشم ديگران دیدند ولی تير و عیوب را در چشمان خود ندیدند.

ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی! این 5 روز باقی مانده می تواند سرآغاز یک تحول فکری، یک تصمیم جدید، یک ندامت یا یک آرزوی جدید باشد. برخلاف برخی که پایان سال را با شمارش معکوس، عمر هدر می دهند، بهتر است روزهای آخر سال را بسیار باارزش بشماریم. اگر دقیق بیندیشید عظمت دقایق و ثانیه های باقی مانده از یک سال را بیشتر درک می کنید، شاید فرصتی برای نکرده ها باشد.

نکرده هایی که برای انجام آنها یک ساعت و یک روز هم کافی است.

سال جدید و تداوم رفتارهای بی تفاوتی و بی اعتنایی در جامعه ایران

و باز توفیق نصیب هر یک از ما شد تا شاهد آغاز سالی جدید باشیم. سالی دیگر و 365 روز که هر روز آن تاریخ تولد یک یا چند تایی از ماست. به جای شادی های سطحی و گذرا، بهتر است قدری درایت و تفکر بر همه چیز داشته باشیم. هر یک از ما همین امسال عزیزانی را از دست دادیم، در خانواده برخی از ما فرزند، نوه و یا نتیجه ای متولد شد و عطر و بوی زندگی ما را متحول ساخت. لحظات خوش و ناخوشی در این یک سال ثبت شد بر تاریخچه زندگانی هر یک از ما. در انتظار تجربه جدید نشستن، آب در هاون کوفتن است. نه این که به ته خط رسیده ایم و دیگر به تجربه ای جدید نیاز نداریم، اما فرصت استفاده از آموخته ها را هم از دست ندهیم. اگر قرار باشد تمام عمر اشتباه کنیم و با دلداری خود آن را تجربه ای جدید و دیگر بدانیم، هرگز توفیق استفاده از تجارب قبلی را نخواهیم داشت. پس در سال جدید تصمیم بگیریم که با خلوت در اندرون دل خسته خود، از خوابِ گران برخیزیم و فراگرفته ها را به کار بندیم.

اگر هر یک از ما فقط دو تجربه آموخته خود را عملی سازیم، جامعه آباد نمی گردد؟ زندگی با نشاط و سازنده نمی گردد؟ قرار نیست هی خطا و هی جفا کنیم. به خود آئیم و چند صباحی نیز با " معنا " زندگی کنیم. معنا را بسازیم، محک زنیم، آبدیده کنیم و به فرزندان و دانش آموزان خود منتقل سازیم. رها کنیم با حسرتِ فردا زیستن را. قدر لحظه را بدانیم و دَم غنیمت شماریم.

باور کنیم که ارزش سکوت در تفکر است و ارزش تفکر به بالا بودن آن از عبادت. به ساحت سکوت و تفکر حریم خصوصی خود آن چنان ارزش قائل شویم که همراهان مان نیز برای پاسداشت آنها، حرمت نهند و ما را در خلوت با آن نرنجانند. اگر ما حریم خصوصی خود را برای بیشتر اندیشیدن و بیشتر دانستن، ارجمند ندانیم انتظاری از غیر خود نباید داشته باشیم. چون تمامی قابلیت ها برای داشتن هر نوع انتظار و توقع از دیگری، ابتدا از خودمان آغاز می شود.

ای رفیق، ای عزیز، ای دوست، ای همکار، ای هموطن، عمر آفتاب تموز است و فردا برای بودن و شدن و یافتن، بسیار دیر است. سراغ تمامی معناهای خوب رفتن، رسالت انسانی ماست. با انتظار از غیر، هر چند یکی از همین جغرافیا، با آنچه که بر ما می گذرد احتمالی دست نیافتنی است. این نگاه، بیانگر نومیدی نیست، واقع بینی است. همان تجربه عملی است که حیف است نادیده بگیریم و یا با امید واهی به احتمال ترسیم فرداهایی بهتر از سوی همان یک نفر از همین جغرافیا، چشم باز کنیم و ببینیم که پدران ما راست می گفتند: ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی!

شاید مرا متهم کنید که به اصالت فردگرایی معتقدم و از آرمان های جمع گرایی نومید گشته ام و گروهی از جامعه شناسان هر دو را لازم و ملزوم یکدیگر می دانند و این نظر متین تر است. اما ظاهرا جامعه خفته ما هنوز قصد بیدار گشتن از خواب گِران بی تفاوتی و بی اعتنایی را ندارد. از نوک هرم تا قاعده هرم، هنوز به بازیابی پنج روز باقی مانده از عمر نائل نشده اند. حداقل من و شمای معلم عزیز که یا به ادّعا و یا به واقع، خویشتنِ خویش را آگاه و بصیر می دانیم ، تلاش کنیم تا پنج روز باقی مانده طرحی نو در اندازیم.

سال جدید و تداوم رفتارهای بی تفاوتی و بی اعتنایی در جامعه ایران

اسارت در روزمرگی و یا پا به پای سیاستِ نخ نمای همان یک نفر از همین جغرافیا رفتن، همه چیز ما را می رُباید و هویت، اصالت، نجابت و حیثیت ما را خدشه دار می سازد. اجازه ندهیم تا چنان کنند با دانایان روزگار که تا حال کرده اند. بیایید دانایی، خردمندی و هوشیاری خود را ابتدا برای خود، بعد برای یکدیگر و بعد برای کل جامعه و حتی اگر به خودباوری رسیده ایم به کل جهان نیز ثابت کنیم. بیایید این پنج روز باقی مانده از سال 99 را با نگاه از زاویه ای به زاویه ای دیگر، معنا و بها بدهیم.

بیایید چشم ها را بشوئیم و جور دیگر ببینیم. بیایید چترها را ببندیم و زیر باران برویم. بیایید فکر و خاطره را زير باران بریم و دوست و عشق را زیر باران ببینیم. بیایید برای سال جدید حول حالنا الی احسن الحالی با عطر و بوی دیگر بخوانیم. اگر من و تو تغییر کنیم حال جامعه ما هم بهتر خواهد شد. به امید روزهایی بِه از این روزها. هر روزتان پر از نواندیشی و نوبینی.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

سال جدید و تداوم رفتارهای بی تفاوتی و بی اعتنایی در جامعه ایران

منتشرشده در یادداشت

فقر و فلاکت فکری و فرهنگی در ایران امروز و وضعیت مطالعه کتاب های علوم اجتماعی

 حال و روز بازار کتاب های تألیفی علوم اجتماعی (جامعه شناسی، انسان شناسی، جمعیت شناسی، مطالعات فرهنگی، جغرافی، تاریخ، اقتصاد، حقوق و علوم سیاسی) اصلا خوب نیست. شاید چندان ناروا نباشد بگویم رو به احتضار است. شایدم بازاری نمانده که رو به احتضار باشد. می دانم در کل وضعیت بازار کتاب بی رونق است، اما این بازار تعطیل نیست و فروش 64 میلیارد تومانی نمایشگاه مجازی امسال (1399) نشان می دهد که کتاب همچنان خرید و فروش می شود. ناشران و فروشندگان کتاب هم اگرچه رضایت ندارند اما همچنان فعال هستند. اما سهم عرضه و تقاضای کتاب های علوم اجتماعی تألیفی در این بازار بسیار ناچیز است.

 مهندس پایدار و مسئولان انجمن ناشران کتب دانشگاهی در بهمن ماه (1399) در گفت و گویی که باهم داشتیم از بحران مفرط و مرگ کتاب های تألیفی علوم اجتماعی صحبت می کردند. قصه فقط به امسال و بحران کرونا ربط ندارد، چندین سال است که وضع همین طور است. همه زنجیره تولید و عرضه و مشتری در نابودی این بازار نقش دارند.

استادان نمی نویسند، زیرا نظام ارتقاء استادان براساس نوشتن مقاله تنظیم شده است. ناشران از این کتاب ها استقبال نمی کنند، زیرا ذائقه مشتریان با کتاب های ترجمه خو کرده است. مشتریان هم به این کتاب ها اقبالی ندارند، زیرا کتاب های تألیفی این حوزه اندک، غیرقابل دسترس و بی کیفیت هستند.

 تعدادی از کتاب های تحقیقاتی این حوزه را دانشگاه ها و مراکز پژوهشی چاپ می کنند و این مراکز هم سیستم توزیع مناسب ندارند. اگر کتاب های روش تحقیق و برخی کتاب های درسی این حوزه را کنار بگذاریم، (اگرچه در همین زمینه ها هم اولویت خوانندگان و مشتریان با کتاب های ترجمه شده است) سایر کتاب ها تقریبا هیچ بازاری ندارند.

البته به ندرت شاهدیم که برخی کتاب ها (مانند کتاب «ما ایرانیان» مقصود فراستخواه یا برخی کتاب های سید جواد طباطبایی و محمود سریع القلم یا محمدرضا تاجیک) فروش می کنند. در این اوضاع و احوال طبیعتا هر سال از تعداد مولفان این کتاب ها کاسته می شود و ناشران نیز بیش تر و بیش تر به انتشار کتب ترجمه روی می آورند و خوانندگان نیز بیش از پیش با تألیف فارسی در علوم اجتماعی فاصله می گیرند.

 از یک طرف شبکه های اجتماعی و رسانه ها فضایی ایجاد کرده اند که خواندن متن های مینمالی، مصرفی و سطحی روز به روز بیش تر می شود؛ و از طرف دیگر دانشگاه ها نوشتن کتاب را برای استادان محدود ساخته و امتیازی به آن ها نمی دهند و مشوق آن ها نیستند. دیر یا زود با ادامه این روند کار تألیف جدی و مفید در این دانش ها به پایان می رسد و بازار کتاب این حوزه وسیع دانش کاملا نابود می شود. جامعه ایران می ماند و خواندن کتب ترجمه ای.

نابودی بازار کتاب های تألیفی علوم اجتماعی به معنای نابودی صدای جامعه ایران است. هر یک از شاخه های علوم اجتماعی روایت بخشی از سرزمین (جغرافیا)، فرهنگ (انسان شناسی)، تاریخ، اقتصاد و حقوق و زندگی و زیست جهان این مردم است. حذف رسانه کتاب دانشگاهی (علوم اجتماعی) یعنی حذف اندیشه و پژوهش و نوآوری فکری از جامعه. بازار مقاله نویسی و ترجمه کتاب نمی تواند جای کتب تألیفی را بگیرد. ما داریم سال به سال از نظر فکری فقیرتر و فقیرتر می شویم. نقاب مقالات و کتاب های ترجمه ای، مانع از دیده شدن این فقر و فلاکت فکری و فرهنگی شده است.

فقر و فلاکت فکری و فرهنگی در ایران امروز و وضعیت مطالعه کتاب های علوم اجتماعی

هیچ انسان اندیشمند و عاقلی مخالف ترجمه یا مقاله نویسی نیست. مسأله این نیست که مقاله نویسی و ترجمه را تعطیل کنیم یا تحقیر نماییم. مسئله موقعیت فلاکت باری است که برای بازار اندیشه و کتاب تألیفی ایجاد کرده ایم و این بحران ساکت و خاموش مانند موریانه در حال جویدن بنیان های فکر و اندیشه در ایران امروز است.

 طبیعتا همه عوامل در زنجیره تولید، عرضه و توزیع و تقاضا برای این کتاب ها نیازمند تأمل جدی در رویه ها و عملکردهای خود هستند. بیش از همه نهاد دانشگاه باید در مقرارت ارتقاء مدرسان بازاندیشی کند و سازوکارهای تشویقی جدی برای تألیف کتاب در نظر بگیرد. همچنین استادان نیز باید درباره مسئولیت خود برای توسعه فکری و فرهنگی جامعه بیندیشند و موضوع تألیف را عمیقا در زندگی حرفه ای و فکری خود جدی بگیرند. در عین حال ناشران نیز باید به کمک مولفان بیایند. سهم شهروندان اهل مطالعه هم حداقل در این موقعیت اسفبار این است که برای خرید و تهیه کتاب اولویتی برای تألیفات در نظر بگیرند.

می دانم این توصیه ها نمی تواند بحران کنونی را درمان کند؛ اما نمی توان در برابر این وضعیت هم ساکت ماند. همه ما مسئول این وضعیت هستیم و باید لاجرم تلاش کنیم. حداقل می توانیم کتاب های تألیفی خوب و مناسب به یکدیگر معرفی کنیم و تلاش کنیم تا همین اندک نویسندگان خوب باقی مانده تشویق و حمایت شوند. به ویژه در این روزهای تعطیلات سال نو فرصتی است برای توجه بیشتر به کتاب. کمک کنیم تا کتاب های تألیفی علوم اجتماعی دیده شوند.

معمولا در آستانه سال نو و تعطیلات روزنامه نگاران و فعالان شبکه های اجتماعی تلاش می کنند تا کتاب های خوب را به مردم معرفی کنند. یکی از راهبردهای شان اینست که از نویسندگان و استادان دانشگاه می خواهند کتاب هایی را پیشنهاد کنند. سال هاست که از من هم دعوت می کنند تا پیشنهادهایم را عرضه کنم. اتفاقی که در سال های اخیر افتاده غلبه معرفی کتاب های ترجمه شده به خوانندگان است. در ویترین های کتابفروشی ها هم به ندرت کتاب های تألیفی عرضه می شود. به ویژه این وضعیت در زمینه کتاب های علوم اجتماعی شدیدتر است.

فقر و فلاکت فکری و فرهنگی در ایران امروز و وضعیت مطالعه کتاب های علوم اجتماعی

دستفروش ها هم به ندرت ممکن است کتاب علوم اجتماعی تألیفی عرضه کنند. حتی در شبکه های اجتماعی هم ترویج و تبلیغ کتاب های تألیفی علوم اجتماعی اقبالشان بسیار کوتاه است. در مجموع تألیف های علوم اجتماعی شانس بسیار اندکی برای دیده شدن دارند.

 با یکی از کتابفروش هایی که بیش ترین مشتریانش را متقاضیان کتاب های علوم اجتماعی تشکیل می دهند درباره این موضوع صحبت کردم. می گفت به جز پنج یا شش مولف، سایر نویسندگان علوم اجتماعی مشتری جدی ندارند و اصلا دیده نمی شوند. او می گفت گاهی هم که کتاب های خوب هست، مشتری نداریم و گاهی هم مشتری داریم اما کتاب در بازار نیست.

 جامعه دانشگاهی و اهل مطالعه می توانند چاره ای بیندیشند و در حرکتی جمعی برای رونق تألیف در این حوزه تلاش کنند. چشم مان را به این فقر و فلاکت فکری نبندیم که آینده ای دشوار برای ما ایجاد می کند. لااقل برای نوروز به یکدیگر کتاب های تألیفی مناسب و شایسته ای را که می شناسیم معرفی کنیم. شاید لازم باشد کمپین «تألیف بخوانیم» ایجاد کنیم.

کانال دکتر نعمت الله فاضلی


فقر و فلاکت فکری و فرهنگی در ایران امروز و وضعیت مطالعه کتاب های علوم اجتماعی

منتشرشده در یادداشت

تسلیت صدای معلم به مناسبت درگذشت شیرین یوسفی معلم خوی

« صدای معلم » درگذشت پدر گرامی « شیرین یوسفی » دبیر دبیرستان های تبریز را تسلیت می گوید .

پایان پیام/

استخدام معلمان و نظام آموزشی ایران در انتظار خط مقدم جدید

نقل است هنگامی که جان اِف کِندی در سال 1961 به عنوان رئیسِ جمهورِ ایالات متحده آمریکا انتخاب شد، در همان ابتدای کار؛ دستوری خطاب به مشاورِ امنیتِ ملی آمریکا و زیر مجموعه اش صادر کرد تا متناسب با آن زمان و در جهت مقابله با بلوک شرق و شوروی، راهکارهای افزایش امنیت ملی آمریکا در دهه های آینده را مورد بررسی و واکاوی قرار دهند.

کِندی بعداً در محفلی گفته بود انتظار داشتم که چند ماه پس از این دستور؛ تیم امنیت ملی کاخ سفید پیشنهاداتی را در جهت افزایش سطح تکنولوژی سلاح های نظامی و افزایش برد موشک های بالستیک، مطرح کنند. یا مثلا در مورد افزایش پایگاه های نظامی آمریکا در سایر کشورهای جهان یا افزایش پرسنل ارتش و... پیشنهادهای را ارائه کنند. اما وقتی نظرات کارشناسی تیم امنیت ملی را شنیدم، بهت زده و متعجب شدم. چرا که تیم امنیت ملی آمریکا به جای توصیه افزایش بودجه های نظامی و افزایش برد موشک ها و... پیشنهاد پایین آوردن سطح آموزش رسمی از دبستان ها به کودکستان ها را مطرح کردند!

استدلال مشاوران و کارشناسان امنیت ملی این بود که برای ارتقاء سطح امنیت ملی آمریکا در دراز مدت، باید بر روی آموزش و پرورش (بویژه مقطع ابتدایی و کودکستان ها) سرمایه گذاری کرد. باید شهروندان آگاه، مسئولیت پذیر و پرسشگر را پرورش داد تا آگاهی جمعی و مسئولیت پذیری شهروندان آمریکایی، امنیت ملی آمریکا را در دارز مدت تأمین کند و در مقابل تبلیغات و تحرکات بلوک شرق و جریان های چپ و کُمونیستی (شوری سابق) خللی به امنیت ملی آمریکا وارد نشود.

کِندی در این زمینه مشاوره کارشناسان خود را پذیرفت و دستور برنامه ای با عنوان «خط مقدم جدید» را صادر کرد که در جهت تقویت آموزش و پرورش رسمی و تخصیص بودجه فدرال به تحصیلات عمومی بود.

استخدام معلمان و نظام آموزشی ایران در انتظار خط مقدم جدید

نکته اینکه سال ها پس از اجرای این برنامه، مطالعاتی جهت ارزیابی و سنجش موفقیت این برنامه صورت گرفت و نشان داده شد که برنامه «خط مقدم جدید» تأثیر شگرفی بر کارآیی نظام آموزشی آمریکا داشته است.

واقعه تاریخی فوق از باب اهمیت « آموزش و پرورش » ذکر گردید. اما در ایران حکایت دیگری در آموزش و پرورش برقرار است. پس از قریب حدود 60 سال از برنامه «خط مقدم جدید» آمریکا که آموزش و پرورش را به رأس هرم تمام برنامه های دولت آمریکا ارتقاء داد و کماکان نیز ادامه دارد، متأسفانه در ایران، نظام آموزش رسمی از کارآمدی چندانی برخوردار نیست.

نکته اینکه تا وقتی در ایران نگاه اشتغال زایی به «آموزش و پرورش» وجود دارد، انتظار رشد شاخص های کمی و کیفی آموزش و پرورش به محاق می رود. چرا از سنجش های تخصصی که در کل دنیا جهت استخدام «معلم» مرسوم است، بهره گیری نشده است؟

راقم این سطور منکر خدمات و زحمات قشر عظیمی از فرهنگیان آگاه و پرتلاش نیست. متأسفانه نگاه برنامه ریزان و کارگزاران این نهاد، در مسیر اصولی و صحیح خود قرار ندارد. یکی از این برنامه ریزی ها که در تمام دنیا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است «جذب نیروی توانمند و کارآ» است. نیروهای که عمیقاً به آموزش و پرورش تعلق خاطر داشته و در پرورش شهروندان آگاه، مسئولیت پذیر و پرسشگر تمام همت خود را بکار گیرند.

اخیراً وزارت آموزش و پرورش بنابر صراحت قانون مصوب سال 1395 مجلس شورای اسلامی، درصدد تعیین تکلیف و جذب حدود 90 هزار نفر از نیروهای غیر رسمی برآمده است. این موضوع در نگاه اول کاری ارزشمند و پسندیده است. به ویژه اینکه در بین نیروهای که به صورت غیر رسمی (حق التدریس، پیش دبستانی و...) با آموزش و پرورش طی سالیان گذشته همکاری داشته اند، نیروهای کاردان، خبره، متعهد و مسئولیت پذیر نیز وجود دارد. اما نکته این است که استفاده از سور «عمومی» در جذب «همه ی» این افراد، بدون هیچ گونه گزینش تخصصی و علمی (یعنی بدون بررسی سطح دانش های علمی - تخصصی و بدون ارزیابی شرایط عمومی معلمی) یک خطای راهبردی است.

استخدام معلمان و نظام آموزشی ایران در انتظار خط مقدم جدید

مثلاً یک نیرویی که 15 سال پیش، صرفاً چند ماه یا یک سال به صورت حق التدریس یا پیش دبستانی به آموزش و پرورش خدمت کرده و پس از آن مدت محدود، ارتباط خود را با آموزش و پرورش قطع کرده و ارتباطی با مدرسه و دانش آموز نداشته است (یعنی مثلاً خانمی که پس از آن همکاری محدود، حدود 10 سال است که مشغول خانه داری است، یا آقایی که پس از آن دوره کوتاه، سالهاست که به شغل رانندگی مشغول بوده، یا در مغازه قصابی امرار معاش می کند و ...) چگونه می تواند «معلم» خوبی باشد؟

بپذیریم که جذب «تمام» این افراد بدون استفاده از معیارهای علمی، آینده آموزش و پرورش رسمی کشور را با خطر مواجه خواهد کرد. مضافاَ اینکه بسیاری از این افراد در دانشگاه های درجه سوم تحصیل کرده اند. در این زمینه باید پرسید شخصی که سالهاست از دانشگاه درجه سومی فارغ التحصیل شده و پس از همکاری محدودی با آموزش و پرورش، سالها به فعالیت های دیگری مانند رانندگی، سلمانی، قصابی، بنایی و ... روی آورده؛ و اساسا چیزی از تحصیل و تدریسش را به یاد ندارد، چگونه می تواند هدایت گر خوبی برای فرزندان این سامان باشد؟ چگونه می تواند شهروندانی آگاه، مسئولیت پذیر را پرورش دهد؟ چگونه می تواند در سیل انفجار اطلاعات و دنیای پرتحول کنونی، رابطه ای مثبت و سازنده را با دانش آموزان برقرار کند؟

باید از نمایندگان وقت مجلس پرسید که چرا در سال 1395 چنین قانون پرهزینه ای را تصویب کرده اند؟ آیا صرف فشار متقاضیان؛ می تواند توجیه منطقی ای باشد؟ آیا واقعاً کسب رضایت این افراد در جهت حمایت انتخاباتی، به آینده این مرز و بوم می ارزید؟

نکته دیگر اینکه چرا در زمان تصویب این قانون، کارشناسان وزارت آموزش و پرورش خاموش بوده اند و نتوانسته اند با استدلال علمی و اصولی، مانع از هزینه تراشی سنگین برای «نهاد آموزش و پرورش رسمی» ایران شوند؟

چرا برای چند سال از طریق دانشگاه فرهنگیان (یا همان تربیت معلم سابق) هیچ نیروی را جذب نکردند؛ تا الآن مجبور به استخدام «همه ی» نیروهای غیر رسمی نباشند؟ چرا از ابتدا برنامه ریزی منطقی و اصولی ای برای ساماندهی نیروی انسانی خود ندارند تا «جذب» نیروی فرهنگی در مسیر صحیح خودش قرار داشته باشد؟ این موضوع که برای سال های آینده، به چه تعداد معلم (به تفکیک رشته/ جنس/ شهرستان/ منطقه) نیاز است، بر اساس تعداد بازنشستگان و تعداد دانش آموزان ورودی هر سال، قابل محاسبه و برآورد است. لذا چرا چنین برنامه ریزی ساده ای صورت نگرفته است تا کمبود معلم در هر سال، از طریق جذب نیروهای مستعد کنکور سراسری و پرورش هدفمند دانشگاه های فرهنگیان، جبران شود؟ استفاده از سور «عمومی» در جذب «همه ی» این افراد، بدون هیچ گونه گزینش تخصصی و علمی (یعنی بدون بررسی سطح دانش های علمی - تخصصی و بدون ارزیابی شرایط عمومی معلمی) یک خطای راهبردی است.

صدالبته که در بین نیروهای مشمول قانون تعیین تکلیف استخدامی معلمین حق‌التدریسی و آموزشیاران نهضت سوادآموزی نیز نیروهای توانمندی هستند که همکاری خود را با آموزش و پرورش برای سالیان متمادی حفظ کرده و یقیناً استفاده از ظرفیت آنها در جهت پیشبرد اهداف آموزش و پرورش، مثبت است. اما مسأله جای دیگری است. مسأله این است که چرا قانون مصوب مجلس، «جذب همه ی این افراد» را الزام کرده است؟ مثلاً طبق گفته مسئولان آموزش و پرورش جذب نیرویی که متولد سال 1346 است (یعنی هم اکنون 54 سال دارد!) و رشته غیرمرتبطی با تدریسش نیز دارد چگونه می تواند نیروی کیفی ای برای آموزش و پرورش باشد؟ چرا از سنجش های تخصصی که در کل دنیا جهت استخدام «معلم» مرسوم است، بهره گیری نشده است؟

استخدام معلمان و نظام آموزشی ایران در انتظار خط مقدم جدید

طبیعی است که وقتی از نیروی انسانی توانمند در آموزش و پرورش استفاده نکنیم، نمی توانیم در آزمون ها و المپیادهای بین المللی موفقیت کسب کنیم. جالب اینکه همین چند روز پیش، خانم رضوان حکیم‌زاده (معاون آموزش ابتدایی وزیر) به روند کنونی اعتراض کرده و ابراز داشته بود: "روند جذب معلم در تمام این سال‌ها خلاف اصول علم تعلیم و تربیت بوده است. آموزش اصول و مفاهیم علمی با کاربردشان در دنیای بیرون موضوع مهمی است که در آزمون تیمز و پرلز مورد توجه قرار می‌گیرد، بسیاری از دانش آموزان کشور به دلیل اینکه کاملاً در حیطه دانش از طریق برنامه درسی آموزش‌ها را کسب کرده‌اند در درک مسائل تیمز ناتوان هستند."

در پایان امید می رود که مسئولان و تصمیم گیران نظام آموزشی کشور، در زمینه جذب معلم دقت بیشتری به خرج داده و از راهنمایی های دلسوزان و کارشناسان، حداکثر استفاده را ببرند. نکته اینکه حتی رهبر معظم انقلاب نیز به خاطر اهمیت موضوع، به گزینش صحیح و خردمندانه در استخدام معلمان تاکید کرده اند. ایشان درسخنرانی اجلاس سالیانه رؤسا و مدیران آموزش و پرورش (در شهرویور ماه 99) با آینده نگری و دوراندیشی فرموده اند که "در باید در جذب معلمان، یک گزینش صحیح و خردمندانه انجام شود و اجازه‌ی ورود نیروی بی‌کیفیت به آموزش و پرورش داده نشود... باید به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی و ظرفیت‌سازی شود که معلمان سراسر کشور، فقط از مسیر این دو دانشگاه شهید رجایی و فرهنگیان وارد آموزش و پرورش شوند و مجلس شورای اسلامی نیز باید در تصویب طرح ها به‌گونه‌ای عمل کند که خارج از مسیر این دو دانشگاه، ورودی به آموزش و پرورش وجود نداشته باشد."

باشد که گوش شنوایی از این راهنمایی ها استفاده کند، والسلام.


ارسال مطلب برای صدای معلم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

استخدام معلمان و نظام آموزشی ایران در انتظار خط مقدم جدید

منتشرشده در یادداشت

نظرسنجی

اجرای رتبه بندی پس از دو سال چه تاثیری در کیفیت آموزش داشته است ؟

دیدگــاه

تبلیغات در صدای معلم

درخواست همیاری صدای معلم

راهنمای ارسال مطلب برای صدای معلم

کالای ورزشی معلم

تلگرام صدای معلم

صدای معلم پایگاه خبری تحلیلی معلمان ایران

تلگرام صدای معلم

Sport

تبلیغات در صدای معلم

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به صدای معلم - اخبار فرهنگیان، معلمان و آموزش پرورش بوده و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی و تولید: رامندسرور