۱.یکی از شایع ترین رفتارهای مردم ایران که آن را می توان به طور مشترک در تمامی اقشار جامعه مشاهده کرد فرار از جدیت و تکرار جمله کلیشه ای "ول کن بابا،حوصله داری" است. در هر موقعیتی که فردی به تذکر امری نادرست می پردازد با واکنش سریع و همسو اطرافیان روبه رو می شود که او را توصیه به ول کردن و سکوت و همنوا شدن با جمع و عاقل بودن می کنند، گویا عقل در تعریف مردم جامعه ما چیزی نیست جز همنوایی با آنچه است.
نکته جذاب ماجرا این است که اگر دو دقیقه بعد در خلوت دونفره با مرد یا زن معترض قرار گیرند به او می گویند که حق با توست و جامعه ما مشکل دارد و شروع به نالیدن اعتراضی در تنهایی خود می کنند.
۲. پرسش همیشگی من این است که حوصله مردم ایران کجا رفته است؟ چرا مردم ما این گونه بی طاقت اند و سریع سعی در فرو رفتن در حالت بی اعتنایی و بی خیالی خود دارند. اصولا چرا مردم ما این گونه منگ و بی خیال و بی تفاوت از کنار همه چیز می گذرند و تنها زمانی که خود با مشکلی روبه رو می شوند سعی در فهم موقعیت و اعتراض به آن دارند؟
چرا در حالت جمعی میل به سکوت و خفقان و بی اعتنایی و بی خیالی دارند و در حالت فردی تمایل به همنوایی دیگران با خود دارند؟
۳. شاید دم دست ترین پاسخ آن باشد که مردم بی حوصله اند چون داغون اند. مردم بی حوصله اند چون می ترسند، مردم بی حوصله اند چون وقت پیگیری هیچ امر جمعی را ندارند، مردم بی حوصله اند چون می دانند هیچ امری به سرانجام نمی رسد، مردم بی حوصله اند چون سرکوب تنها پاسخ جامعه به آنان است. این پاسخ ممکن است در مورد گروهی از مردم که باید تمام وقت و زندگی شان را صرف بقای خود کنند درست باشد. با این حال، چرا اقشار بالادست، تحصیل کرده و ثروتمند جامعه هم حوصله انجام هیچ کار جدیدی جز تکرار آنچه هست ندارند و در تمامی موقعیت هایی که جامعه به صدای انتقادی آن ها نیاز دارد میدان را ترک می گویند و صرفا تبدیل به تماشاگر ماجرا می شوند و در نهایت هنگامی که فرد معترض را شکست خورده یافتند از عاقل بودن خود و عدم دخالت در ماجرا قصه ها می سازند و خود را فاتح عاقل ماجرا می دانند ؟
۴. به نظر می رسد جامعه ما میل عجیبی به لذت بردن از شکست دیگران و همانند دانستن عقلانیت با تکرار وضع موجود دارد.اصولا از نگاه جامعه ما خاموشی عقل و زبان بالاترین تجربه وجودی است که باید به آن احترام گذاشت و فضای آرام حاصل از آن را نباید به هم ریخت. میل به رخوت، خواب، سکوت، بی اعتنا گذر کردن از کنار زندگی و مسائل آن بالاترین تجربه وجودی این جامعه است که خود را در چند کلمه "ول کن بابا، حوصله نداریم" نشان می دهد.
کانال رخداد تازه ( مصطفی مهرآیین )
گروه گزارش/
در چند روز گذشته ، پرتال وزارت آموزش و پرورش نامه ی جمعی از اعضای هیئتعلمی و کارشناسان پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش خطاب به وزیر آموزش و پرورش را منتشر کرد .( این جا )
در این نامه چنین آمده است :
« دانایی و توانایی رمز و راز توسعه و پیشرفت در دنیای امروز به شمار میرود و اساس تحقق آن بر پایه تحقیقات علمی استوار است. هیچ کشوری بدون پژوهش پیشرفت نمیکند و تنها راه موفقیت در رقابت، دانشی جهانی و جلوگیری از وابستگی متکی به آن است.
تدبیر حضرتعالی در خصوص استقلال پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش بهعنوان بازوی علمی وزارت وزین آموزش و پرورش حاکی از اهمیت به جایگاه پشتوانههای علمی و تحقیقات در تصمیمسازی بوده و حمایت و پشتیبانی جنابعالی از موجودیت پژوهشگاه موجب مباهات جامعه فرهنگی و علمی کشور است و این حسن تدبیر بهعنوان سندی ماندگار است که همواره به نیکی از آن یاد خواهد شد.
پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش نیز میکوشد ضمن برداشتن گامهای مؤثر در مسیر تحقق هدف پژوهش یعنی رسیدن به مرجعیت علمی و حضور در جمع سرآمدان علمی و فناوری و حل مسائل کنونی و آینده کشور بسترساز پژوهش و تولید علم در مرزهای دانش جدید دنیا در حوزه تعلیم و تربیت باشد. این که گروهی احساس مسئولیت کنند اما فضای غالب بی تفاوتی باشد ، می تواند نشان از حضور فرهنگ پژوهش در یک سازمان داشته باشد ؟
بدینوسیله اعضای هیئتعلمی و کارشناسان پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش مراتب قدردانی و سپاس خود را از جنابعالی بابت این تصمیم و تدبیر عالمانه تقدیم داشته و امید دارند که در ظل توجهات حضرت باریتعالی و تداوم حمایت از مقام عالی وزارت بیش از پیش منشأ اثرات پایدار برای پیشرفت آموزش و پرورش کشور عزیزمان باشند .
توفیق روزافزون آن مقام محترم را از درگاه خداوند متعال مسئلت داریم . »
نخستین نکته این است که محسن حاجی میرزایی به عنوان وزیر آموزش و پرورش فاقد مدرک دکتری است . آیا کسانی که خود را سرآمد پژوهش در آموزش و پرورش تصور کرده اند یک جست و جوی ساده در این مورد نکرده اند ؟
محسن حاجی میرزایی دارای مدرک کارشناسی علوم اجتماعی از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد جامعهشناسی از دانشگاه آزاد اسلامی است. استقلال یک مجموعه علمی مانند پژوهشگاه امری قابل دفاع و ستایش است مشروط به آن که برنامه ای منسجم و نظام مند برای نگهداری آن وجود داشته و روحیه چاپلوسی ، محافظه کاری و فرهنگ تعارف جایگزین روح پژوهش نشود .
کسانی که حال و حوصله یک جست و جوی ساده اینترنتی را ندارند ، چگونه و با کدام پشتوانه می خواهند فرهنگ و زیر نظام های پژوهش را در آموزش و پرورش پیاده کنند ؟
بحث استقلال پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش از دیرباز مطرح بوده است .
فرهاد کریمی به عنوان «رئیس پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش» در تاریخ 3 تیر 1399 از سوی وزیر آموزش و پرورش حکم انتصاب گرفت اما پرسش این است که با این انتصاب مستقیم مشکل استقلال در پژوهشگاه حل می شود ؟
پرسش « صدای معلم » آن است که آیا استقلال در چارت اداری و مالی می تواند به استقلال در فرهنگ سازمانی بینجامد ؟
آیا رئیس پژوهشگاه که حکم انتصاب خود را از وزیر آموزش و پرورش دریافت کرده می تواند فردا نظری خلاف مافوق خود صادر کند ؟
آیا پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش می تواند در محتوای فکری هم استقلال علمی و عملی داشته باشد ؟
در جایی که رئیس آن که نمی تواند در یک نشست رسانه ای نظر صریح و شفاف خویش را در مورد " تعطیلی بیش از یک سال مدارس بر اثر کرونا " بیان کند و دائما حاشیه می رود؛ آیا می توان سخن از استقلال پژوهشگاه به میان آورد ؟ اکنون که دیگر پژوهشگاه زیر مجموعه سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی نیست ؛ آیا این پژوهشگاه جرات اعتراض و انتقاد نسبت به سیاست های این سازمان را دارد ؟
چهارشنبه 19 آذر 1399 نشست رسانه ای در پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش برگزار گردید . ( این جا )
« صدای معلم » در این نشست از رئیس پژوهشگاه پرسید :
« آقای کریمی!
شما اول صحبت هایتان به عملکرد کارگروه فوری مطالعات پژوهشگاه و آن را به عنوان یک کارنامه مثبت و یا نقطه روشن در کلیت این پژوهشگاه معرفی کردید اما در ادامه و در پاسخ به پرسش ها مواضعی را بیان کردید که بر خلاف توصیه های سیاستی آن کارگروه به ویژه در حوزه " آموزش حضوری " بود .
به قول معروف : اگر در خانه کس است ، یک حرف بس است !
پرسش این است که کدام موضع درست ، منطقی و علمی است و این تفاوت و تضاد ناشی از چیست ؟ » کسانی که حال و حوصله یک جست و جوی ساده اینترنتی را ندارند ، چگونه و با کدام پشتوانه می خواهند فرهنگ و زیر نظام های پژوهش را در آموزش و پرورش پیاده کنند ؟
پرسش این است که چرا پژوهشگاه نباید در این موارد به صورت " رسمی " موضع داشته باشد ؟
آیا تاسیس کارگروه هایی مانند آن چه در بالا ذکر شد ، نشان از موازی کاری ، انفعال سازمانی و فقدان برنامه و شفافیت نیست ؟
این که گروهی احساس مسئولیت کنند اما فضای غالب بی تفاوتی باشد ، می تواند نشان از حضور فرهنگ پژوهش در یک سازمان داشته باشد ؟
در نمونه ای دیگر ؛ « صدای معلم » در چند گزارش به دخالت حوزه علمیه در امور آموزش و پرورش انتقاد کرد .
این رسانه پرسش های جدی و صریحی را در مورد ورود غیرعلمی و خارج از برنامه به محتوای کتاب های درسی مطرح کرد .
جمعی از کنش گران حوزه آموزش و فعالان حوزه عمومی در این عرصه با انتشار نامه ای خطاب به مسئولان نسبت به دخالت های حوزه علمیه در نهاد تعلیم و تربیت عمومی و خدشه دار شدن استقلال حرفه ای مدرسه واکنش نشان دادند . ( این جا )
حال باید پرسید که پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش در کجای این مساله قرار دارد ؟
اکنون که دیگر پژوهشگاه زیر مجموعه سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی نیست ؛ آیا این پژوهشگاه جرات اعتراض و انتقاد نسبت به سیاست های این سازمان را دارد ؟
پرسش این است که آیا پژوهشگاه با توجه به پیشینه بیش از دو دهه ای خود می تواند در تاسیس فرهنگ پرسشگری ، تفکر انتقادی و مطالبه گری در آموزش و پرورش محافظه کار نقشی ایفا نماید ؟
استقلال یک مجموعه علمی مانند پژوهشگاه امری قابل دفاع و ستایش است مشروط به آن که برنامه ای منسجم و نظام مند برای نگهداری آن وجود داشته و روحیه چاپلوسی ، محافظه کاری و فرهنگ تعارف جایگزین روح پژوهش نشود .
پایان گزارش/
گروه رسانه/
در آخرین گزارش صدای معلم به مصوبه مجلس و شورای نگهبان در مورد صندوق ذخیره فرهنگیان انتقاد شد .
در این گزارش آمده است : ( این جا )
« صندوق ذخيره فرهنگيان طبق قانون يک موسسه خصوصي است .
صدای معلم از نمایندگان مجلس و مسئولان می پرسد :
« کدام اصل از قانون اساسي در مورد اموال يک موسسه خصوصي به مجلس اجازه مي دهد که اموال آن را عمومي اعلام کند ؟ و يا به دیوان محاسبات اجازه مي دهد که به اموال يک موسسه خصوصي ورود کند؟
اصل هشتاد و پنجم قانون اساسي فقط و فقط به تصویب دائمی اساسنامه سازمان ها، شرکت ها، مؤسسات دولتی یا وابسته به دولت اشاره مي کند و تغيير اساسنامه يک موسسه خصوصي مثل صندوق ذخيره فرهنگيان ارتباطی با مجلس و سایرین ندارد .
پرسش مهم صدای معلم از مجلس شورای اسلامی آن است که با توجه به ماهیت خصوصی موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان چگونه و با استناد به کدام ماده قانونی می خواهد در اساسنامه آن ورود کند ؟
آیا مجلس و شورای نگهبان قانون اساسی که بر این مورد صحه گذارده اند ، اندوخته حدود ۷۰۰ هزار عضو صندوق ذخیره فرهنگیان را دولتی یا اموال عمومی تلقی کرده اند ؟
آیا شورای نگهبان از موارد قانونی بی اطلاع است ؟
انتظار می رود مجلس و شورای نگهبان در یک طرح دو فوریتی این اشتباه و اجحاف بزرگ در حق فرهنگیان را جبران نمایند . »
مدتی است که تعدادی از فرهنگیان با عنوان " مطالبه گران " در این حوزه ورود پیدا کرده ، عملکرد و رویکرد صندوق ذخیره فرهنگیان را زیر ذره بین " نقد " گذاشته و با مسئولان نشست هایی برگزار کره اند .
آن چه در زیر می آید ، گفت و گوی کامران رحیمی عضو کارگروه مطالبه گران صندوق ذخیره فرهنگیان با سایت سازمان معلمان ایران است .
گروه رسانه/
« سیما رئیسی » دختر نابینای بلوچ است که این روزها به او چشم و چراغ چابهار گفته می شود .
ایشان با عصایسفیدی در دست، سواحل دریا را قدم می زند و زباله جمعآوری می کند .
عصر ایران نوشت : « سیما رئیسی بانوی نابینای بلوچ که به تازگی مدرک دکتری جامعهشناسی سیاسی خود را اخذ کرده در این تصویر که در چابهار گرفته شده با پلاستیک و عصایسفیدی در دست، سواحل دریا را قدم می زند و زباله جمعآوری میکند.
۲ اردیبهشت روز جهانی زمین پاک است. و این گوشهای از فعالیتهای این دختر نابینای بلوچ است که گروه کوچک پاک بانان طبیعت و موسسه خیریهای را نیز برای نابینایان استان خود راهاندازی کرده است.
مهرگیتی نیز در راستای تقدیر از این بانوی توانمند تصمیم گرفت تا دبیرستان سه کلاسه دخترانهای را به نام «دکتر سیما رئیسی» در نیک شهر استان سیستان و بلوچستان احداث کند تا نام او تا ابد در ذهن دختران این سرزمین جاودانه گردد.
هزینه ساخت این مدرسه از محل فروش کتاب زندگی نامه زهرا گیتی نژاد مدیرعامل موسسه مردم نهاد مهرگیتی تامین گردیده است. »
مروری بر زندگی سیما رئیسی :
« سیما رییسی درباره بیماری چشمی و نابینایی کنونی خود می گوید:«من از بدو تولد دچار بیماری آب سیاه چشمی بودم. این بیماری به دلیل بالارفتن فشار داخل چشم ایجاد میشود و باعث لرزش و تکان خوردن دایمی چشمها میشود...اما به این دلیل که روند درمان دیر آغاز شد، عمق بیماری بیشتر شد، تا اینکه سال دوم راهنمایی بهخاطر بالارفتن فشار داخلی چشمهایم، بینایی یک چشم را بهطور کامل از دست دادم».
این بیماری موجب شده بود او به سختی در مدارس پذیرفته شود و حتی ناچار شد دو سه سالی را در مدارس استثنایی بگذراند. به گفته خودش در محیط کودکی او، مردم به نابینا نیز به چشم «عقب مانده» می نگریستند. او این را یکی از «فرهنگ های بسیار غلط سیستان و بلوچستان» می داند؛ اینکه بسیاری از مردم بلوچ، مشکل جسمی را با مشکل ذهنی برابر می دانند.
اما به هرترتیب، وجود معلمی دلسوز به نام «هوشنگ آبیار»در مقطع دبستان او را دوباره به مدارس عادی بازگرداند. معلمی که سیما او را «مهم ترین معلم» خود می داند.سیما نیز در کلاس ثابت کرد هیچ کم از دانش آموزان بینا ندارد: «همان کلاس چهارم هم معلمم مرا بهعنوان دانشآموز خود نمیپذیرفت. او میگفت کسی که سهسال در مدرسه استثنایی درس خوانده نمیتواند در کلاس من آموزش ببینید. تا اینکه یک روز مسأله ریاضی را پای تخته نوشت، من زودتر از بقیه بچهها آن را حل کردم و به این ترتیب توانستم خودم را به او نشان دهم».
سیما که در مقطع دبستان دچار کم بینایی بود، در مقطع راهنمایی بینایی یک چشم خود را به طور کامل از دست داد. با این حال به تحصیل ادامه داد و دیپلم خود را با موفقیت دریافت کرد. اما پس از اینکه در آزمون کنکور دانشگاه های دولتی قبول نشد، دچار استرس و فشار عصبی شد و همین موجب شد، بینایی یک چشم دیگر خود را نیز از دست بدهد. اما اگرچه او به طور کامل از دو چشم نابینا شد، دنیا برایش پایان نگرفته بود: «همان روزهایی که دانشگاه قبول نشده بودم و بهطور کامل نابینا بودم، روزهای سرگردانی من بود. روزها و شبها را پشتسر میگذاشتم و فقط با خودم فکر میکردم که من کجای این جهان هستم؟ از زندگی چه میخواهم؟ با دو چشم نابینا چه باید کرد؟ چطور ادامه تحصیل دهم؟».
تا اینکه نتایج کنکور دانشگاه آزاد نیز می آید و سیما رییسی در می یابد که در رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد زاهدان قبول شده است. عزم می کند به این دانشگاه برود و به تحصیل بپردازد. علی رغم مخالفت خانواده به علت شرایط جسمی سیما، او از چابهار به زاهدان می رود و تحصیل در مقطع کارشناسی علوم سیاسی را آغاز می کند. او درباره چرایی مخالفت خانواده اش با تحصیل در زاهدان می گوید: «پدر من از افراد سرشناس چابهار است و همیشه در همه مراحل تحصیل ما را همراهی کرده است. حتی خواهر بزرگترم در هندوستان رشته داروسازی را خوانده است. درواقع ما با بخشی از سنت که مخالف تحصیل دختران بود، کنار آمده بودیم، اما هنوز نگاههای مردم و حرفهایی که پشت سرم میگفتند، عاملی بود که خانوادهام را برای ادامه تحصیل من در زاهدان دچار تردید کرده بود». «هیچ کدام محدودیت و معلولیت را ما ایجاد می کنیم چرا که محدودیت و معلولیت در ذهن و افکار به وجود می آید».
سیما رییسی پس از موفقیت در مقطع کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه آزاد زاهدان، در مقطع فوق لیسانس همین دانشگاه نیز قبول می شود و تحصیل خود را ادامه می دهد. اما او که نمی خواست هیچ مانعی راه موفقیت او را سد کند، پس از کسب مدرک کارشناسی ارشد در عرض کمتر از دوسال، به تهران می رود و بلافاصله در دانشگاه آزاد – واحد تهران مرکز – تحصیل خود در مقطع دکتری علوم سیاسی را آغاز می کند. اگرچه رسیدن به چنین جایگاه تحصیلی تحسین دارد، اما خود سیما می گوید به همین راحتی ها هم نبود:«از سختیهای دوران تحصیل هم هر چه بگویم، کم است... نه میتوانستم جزوهای بنویسم و نه از روی کتابی بخوانم، تنها راهی که داشتم این بود که با پرداخت هزینه به همکلاسیها از آنها بخواهم از روی کتاب بخوانند و صدایشان را برایم ضبط کنند. معمولا قبول میکردند، اما چون خودشان هم امتحان داشتند، گاهی نوار کاست ضبطشده یک کتاب دقیقا شب امتحان به دستم میرسید و من تا صبح بیدار میماندم که بتوانم نمره قبولی بگیرم».
اکنون سیما با عنوان «خانم دکتر» خطاب می شود. خانم دکتری در گرایش جامعه شناسی سیاسی که علم و موفقیت تحصیلی خود را در خدمت استان و شهر و همشهریان و هم تباران خود قرار داده است. او درباره فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود می گوید: «نخستین کاری که کردم عضویت در کمیسیون بانوان فرمانداری چابهار بود. تقریبا یکسال در قسمت روابط عمومی آنجا فعالیت میکردم و در تمامی جلسهها حضور فعال داشتم. درحال حاضر هم مدیرعامل انجمن نابینایان چابهار هستم و مهمترین برنامهای که برای آنها در نظر دارم، بالا بردن سطح سوادشان است. بخش دیگری از فعالیتهایم این است که سعی میکنم در جمع مردها بیشتر حاضر شوم. جمعهایی که هیچ زنی را راه نمیدهند و عادت ندارند که زن را در بین خودشان ببینند.» او در این راه همراهی پدر خود را نیز دارد. پدری که به گفته خود سیما، به دخترش افتخار می کند و به کسانی که به توانایی زنان به چشم تردید نگاه می کنند، می گوید: «سیما می تواند حرف های مهمی بزند.»
اگرچه سیما رییسی، نگاه های سنتی و قالبی به زنان را یکی از عوامل عدم پیشرفت زنان در بلوچستان می داند، اما در عین حال از ظرفیت های مثبت همین فرهنگ نیز چشم نمی پوشد. او در یکی از نوشته هایش درباره پذیرش زن بلوچ در منطقه مکران و بلوچستان جنوبی با عنوان «جایگاه زن در فرهنگ عامه بلوچ» می گوید: «مطلبی که نوشته ام با تاسی از فرهنگ درخت خرما بوده که مربوط به مناطق مکران مرکزی و قسمت هایی از بلوچستان جنوبی است. در این مناطق که مراحل مختلف درخت خرما نیازمند مشارکت زن و مرد بوده و سهم مشارکت یکسان بوده است. ساختار خانوادگی هم به گونه ای شکل گرفته که زن به دلیل عدم احساس حقارت، عزت نفس لازم برای رشد را داشته که در مناطق دیگر بلوچستان این امر بدین شکل دیده نمی شود. همان چیزی است که به بنده اعتماد به نفس می دهد و یکی از عوامل رشد بنده، می تواند فرهنگ بلوچی ام باشد».
رییسی یک کانال تلگرامی به نام «سیمای آگاهی» را نیز اداره می کند و در این کانال، نتایج فعالیت های پژوهشی خود درباره فرهنگ بلوچ یا بحث های مربوط به رشته خود – جامعه شناسی سیاسی – را در آن قرار می دهد. او هدف خود را فعالیت در ارگان هایی مانند سازمان ملل متحد می داند تا بتواند در آن سطح نیز یاری رسان افرادی مانند خود باشد. او یک بار در پاسخ یه یک پرسش که نابینایی، محدودیت است یا معلولیت، گفته بود: «هیچ کدام محدودیت و معلولیت را ما ایجاد می کنیم چرا که محدودیت و معلولیت در ذهن و افکار به وجود می آید».
آیا به راستی خود سیما رییسی و موفقیت او در حوزه مورد علاقه اش، مصداقی بر این باور نیست که معلولیت، محدودیت نمی آورد؟( این جا )
گروه رسانه/
کتاب « اعترافات یک معلم » در مرداد ماه 1337 توسط « رضا ایزدی » منتشر گردیده است .
این کتاب ارزشمند و موثر خاطرات یک دبیر ادبیات از چگونگی تدریس در دبیرستان های پسرانه بین سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ را به نمایش می گذارد که به نارسایی ها و اشتباهاتش در تدریس به نحو هنرمندانه ای اشاره می کند .
در بیوگرافی آقای رضا ایزدی چنین می خوانیم :
« از نویسندگان سخن سنج و خوش قریحه کشور ما است . او کمتر چیز می نویسد ولی آن چه تاکنون نوشته است همه در نوع خود دلچسب و خواندنی است .
وی همکاری با مطبوعات را از سال 1320 با درج مطالب مفید و آموزنده در مجلات هفتگی شروع کرده و مقالات تحقیقی و ادبی و داستان های کوتاهش همواره زبانزد خاص و عام بوده است .
ایزدی مدتی روزنامه مستقلی به نام « الوند » منتشر می کرد و بر دیوان مفتون همدانی شاعر بلند پایه ایران و حسینی داور شاعر شیرین سخن معاصر نیز مقدمه های جالب نگاشته است .
ایزدی علاوه بر کارهای مطبوعاتی سال ها در پست های گوناگون و ریاست آموزش و پرورش شهرستان های ایران به تعلیم و تربیت خدمت کرد . »
« صدای معلم » در راستای تاسیس و تثبت « فرهنگ گفت و گو و تفکر انتقادی » با رویکرد « خودانتقادی » متن کامل این کتاب فاخر را در بخش های پیوسته منتشر می کند .
تشکیل شورای عالی علوم تحقیقات و فنآوری (عتف) در سال ۱۳۹۴ اجرایی شد.
هدف اصلی تشکیل شورا این بود که امر پژوهش در سطح ملی ساماندهی شود تا از انجام کارهای موازی یا تکراری جلوگیری شود و اعتبارات پژوهشی واقعا به امر پژوهش اختصاص یابد.
همچنین یکی از وظایف مهم شورا این بود که نظارت کند تا دستگاه های دولتی علاوه بر اعتبارات پژوهشی موجود، یک درصد از اعتبارات هزینهای (به جز ردیف ۱ و ۶) را به امر پژوهش اختصاص دهند.
اما باز هم حکایت از چاله درآمدن و به چاه افتادن تکرار شد. سازوکار عتف در عمل به مانعی برای جذب اعتبارات پژوهشی دستگاه ها و معطل ماندن امر پژوهش و در نهایت برگشت خوردن هرساله بخشی از اعتبارات دستگاه ها تبدیل شد. البته این برگشت اعتبارات و معطل ماندن نیازهای پژوهشی وزارتخانهها روی خوب سکه بود. مشکل اصلی این بود که عتف به گلوگاه و بستری برای گسترش فساد تبدیل شد.
برخی اساتید دانشگاه که درس مبارزه با فساد میدهند تصویب طرحها را منوط بر شریک شدن خودشان در انجام پروژهها کردند. به طور قانونی تبصرهای تصویب کردند که حداقل پنجاه درصد پژوهشهای هر دستگاه باید به دانشگاهها واگذار شوند! در کدام کشور توسعهیافته اکثریت اعضای هیئت دولت را استادان دانشگاه که حکم ماموریت گرفتهاند تشکیل میدهند؟
گویا رعایت قانون «عدم تعارض منافع» فقط برای دیگران لازم بود و حالا که پای منافع اساتید بزرگوار در میان بود، هیچ ایرادی ندارد که در مورد موضوعات و پروژههایی تصمیم بگیرند که خود در آن منافعی دارند.
البته وزارت علومیها مدعی هستند که فقط یکی از اعضای شورای عالی عتف هستند و فقط دبیری و امور دبیرخانه این شورا را انجام میدهد و منفعت خاصی ندارند؛ درصورتی که عملا با تصویب قوانین و آییننامهها در مجلس و هیئت دولت، به طور تدریجی اعتبارات پژوهشی دستگاههای اجرای را به سفرهای برای خود تبدیل کردند.
مانند همان معضل قدیمی رئیس بیمارستان شدن جراحان متخصص که وقت با ارزش خود را بهجای اطاق عمل در پشت میز ریاست صرف میکنند؛ یکی دیگر از معضلات نظام مدیریتی کشور وزیر و وکیل شدن اعضای هیئت علمی دانشگاههاست که باید برای آن فکری کرد.
در کدام کشور توسعهیافته اکثریت اعضای هیئت دولت را استادان دانشگاه که حکم ماموریت گرفتهاند تشکیل میدهند؟
تکلیف را مشخص کنید؛ به آموزش و پژوهش و کتاب و کلاس علاقه دارید یا ریاست و مدیریت و صندلی و قدرت؟ چرا باید با روی کار آمدن هر دولتی عده زیادی از اساتید دانشگاه در نقش وزیر و معاون وزیر و مدیر کل به دستگاههای دولتی سرازیر و یا جابهجا شوند؟ چرا اساتید دانشگاه اجازه نمیدهند در وزارتخانهها و دستگاههای اجرایی روند کادر سازی و مسیر ارتقاء شغلی کارمندان همان طور که در کتابهایشان مینویسند طی شود و کارمندان به آینده شغلی شان امیدوار باشند؟ چرا اساتید دانشگاههای ما، مانند سایر کشورها، به ارایه مشورت برای سیاستمداران و مسئولان اداری اکتفا نمیکنند و خودشان در نقش مدیر اجرایی وارد دستگاههای دولتی میشوند؟
اعضای هیئت دولت(قوه مجریه) و نمایندگان مجلس(قوه مقننه) که اکثر آنها از اعضای هیئت علمی دانشگاهها هستند، اقدامی برای اصلاح این وضعیت نخواهند کرد و برعکس رانت بیشتری برای خود تعریف و تصویب خواهند کرد. حال که از دولت و مجلس بخاری بلند نمیشود، دست کم قوه قضاییه به عنوان مدعی العموم به این موضوع ورود کند و بساط رانت و فساد و تبعیض برای برخی اصناف خاص را برچیند. هرچند این هم انتظار بیهودهایست.
کانال اندیشه انتقادی
گروه گزارش/
تبصره 12 از قانون بودجه سال 1400 کل کشور بیان می کند : ( این جا )
ک - وزارت آموزش و پرورش مکلف است سه ماه پس از تصویب این قانون، اساسنامه مؤسسه صندوق ذخیره فرهنگیان را در راستای تقویت بنیه مالی فرهنگیان، رفع مشکلات معیشتی آنها، نقشپذیری فرهنگیان در هیأت امناء و مدیریت صندوق، ایجاد شفافیت مالی و محاسباتی، رفع تعارض منافع و تعیین وضعیت حقوقی آن مورد بازنگری قرار داده و به تصویب مجلس برساند.
« صدای معلم » در ماه های اخیر گزارش های مبسوط و مستند قابل توجهی را در مورد صندوق ذخیره فرهنگیان منتشر کرده است .
این رسانه می نویسد : ( این جا )
« "صندوق ذخيره فرهنگيان طبق قانون يک موسسه خصوصي است ."
صدای معلم از نمایندگان مجلس و مسئولان می پرسد :
« کدام اصل از قانون اساسي در مورد اموال يک موسسه خصوصي به مجلس اجازه مي دهد که اموال آن را عمومي اعلام کند ؟ و يا به دیوان محاسبات اجازه مي دهد که به اموال يک موسسه خصوصي ورود کند؟
نوشتیم : ( این جا )
اصل هشتاد و پنجم قانون اساسي فقط و فقط به تصویب دائمی اساسنامه سازمان ها، شرکت ها، مؤسسات دولتی یا وابسته به دولت اشاره مي کند و تغيير اساسنامه يک موسسه خصوصي مثل صندوق ذخيره فرهنگيان ارتباطی با مجلس و سایرین ندارد .
تصریح کردیم : ( این جا )
« طبق قانون اساسی این صندوق از اموال عمومی غیردولتی محسوب نمیشود و دیوان محاسبات نمیتواند به اموال این صندوق ورود کند .
این رسانه در گزارش دیگری نوشت : ( این جا )
« هیأت وزیران در جلسه مورخ 1374.2.3 بنا به پیشنهاد شماره 700284 مورخ 1374.2.3 وزارت آموزش و پرورش و در اجرای تبصره (63) قانون برنامه دوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران تصویب نمود:
1- وزارت آموزش و پرورش ترتیبی اتخاذ نماید که پس از جلب نظر فرهنگیان همه ماهه حداکثر تا مبلغ پنج درصد (5%) حقوق و فوقالعاده شغل آنان کسر و به حساب صندوق ذخیره فرهنگیان واریز شود.
2- سازمان برنامه و بودجه پس از مبادله موافقتنامه شرح عملیات - در قالب ماده (17) از مواد هزینه - اعتبار مصوب را تخصیص و در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار دهد.
3 - وزارت آموزش و پرورش همه ماهه معادل وجوه موضوع بند ِ " ی " این تصویبنامه را از محل اعتبار بند فوق، به عنوان کمک دولت به حساب صندوق ذخیره فرهنگیان واریز و با اخذ رسید از صندوق مذکور به هزینه قطعی منظور نماید.
حسن حبیبی - معاون اول رییس جمهور
در مصوبه ي سال 1374 ، نگاه ِ هيات دولت به خصوصي بودن صندوق به وضوح نمايان است . »
فانی، وزیر پیشین آموزش و پرورش، اعضای هیئت مدیره را مکلف به شکایت برای احقاق حق صندوق بابت عدم واریز سهم دولت در برنامه پنجم توسعه میکند و به دیوان عدالت اداری نامه میدهند که رد میشود .
مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان در این باره گفت : ( این جا )
« دليل ديوان عدالت اداري ، این بود که میگفتند شکایت دولت علیه دولت قبول نیست. شکایت مجدد در تجدید نظر هم رد میشود.
در سال ۹۵ مجدد پیگیری کردیم که دوباره به استناد دولتی بودن رد شد. مجدداً واحد امور حقوقی ما، در خرداد ۹۶، درخواست اعمال ماده ۷۹ کردند که در نهایت رأی دولتی بودن منتفی و به شعبه همعرض ارجاع و فشارها منتهی شد به اینکه ۱۵دی ۹۷از دیوان رأی گرفتیم و سازمان برنامه به پرداخت وجوه دوران ِ برنامه پنجم محکوم شد. »
پرسش مهم صدای معلم از مجلس شورای اسلامی آن است که با توجه به ماهیت خصوصی موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان چگونه و با استناد به کدام ماده قانونی می خواهد در اساسنامه آن ورود کند ؟
آیا مجلس و شورای نگهبان قانون اساسی که بر این مورد صحه گذارده اند ، اندوخته حدود ۷۰۰ هزار عضو صندوق ذخیره فرهنگیان را دولتی یا اموال عمومی تلقی کرده اند ؟
آیا شورای نگهبان از موارد قانونی بی اطلاع است ؟
انتظار می رود مجلس و شورای نگهبان در یک طرح دو فوریتی این اشتباه و اجحاف بزرگ در حق فرهنگیان را جبران نمایند .
پایان گزارش/