چند صباحی است به این می اندیشم که من به عنوان یک فرد اندیشنده در جامعه انسانی چقدر می توانم ماهیت اندیشندگی خود را برآورده کنم؟
آیا این ابراز وجود به عنوان اندیشنده لازم هست؟
آیا سیستم اجتماعی و اقتصادی انسان ها چنین امکان ابراز وجودی را برای من و آحاد اجتماع فراهم کرده است یا فرصت آن را به من می دهد؟
به زعم بسیاری از اندیشمندان، ویژگی اصلی انسان ، داشتن اندیشه می باشد که او را با دیگر موجودات متفاوت می کند و به نوعی انسان را موجودی اندیشنده می نامند.
البته خود موضوع اندیشه انسان نیز قابل بحث هست، به عبارتی کدام نوع اندیشه را می توان اندیشه یا خرد ناب نامید و بر آن تاکید کرد و بر اساس آن انسان را اندیشنده نامید.
اگر قرار بر مقایسه انسان با موجودات جاندار دیگر باشد پس در این مقایسه می توان گفت به شکلی همه موجودات برای بقا و زندگی خود در حال تلاش هستند و همه در این جهت چه به طور آگاهانه و یا ناآگاهانه در حال تلاش می باشند و بر همین اعتبار و تعریف از کارکرد اندیشه می توان گفت انسان ها تا زمانی که تنها در پی برآوردن نیازهای جنسی، جسمی و امنیت و بقای خود هستند به شکلی با حیوانات دیگر نیز تفاوت چندانی ندارند ، تنها تفاوت در روش برآوردن نیازهاست .
پس با این اوصاف تفاوت اصلی انسان با موجودات دیگر و با توجه به اندیشه آن ها زمانی بروز میکند که اندیشه خود را در جهت فراتر از احتیاجات حیوانی به کار گیرد. به شکلی جامعه انسانی ضد انسان شده است و این جامعه سیستمی به جای فراهم کردن فرصت جهت شکل گیری و رشد ویژگی اصلی هر فرد انسانی به عنوان اندیشمند، هر روز این فرصت ها را کمتر می کند تا هر فرد انسانی، تبدیل به یک مهره با جایگاه مشخص باشد.
تا اینجا به گونه ای مشخص کردیم منظور ما از اندیشه انسانی چیست.
اگر ویژگی و وصف اصلی انسان را اندیشه او به آن معنای اخص که گفته شد بدانیم این سوال را لازم هست جواب دهیم با توجه به سیستم های نامرئی اجتماعی، اقتصادی و ... آیا انسان فرصت بیان و ارائه اندیشه خود را دارد؟
برای بررسی این موضوع می توان به نوع زندگی انسان ها به طور موردی نگاه کرد مانند یک انسان ایرانی.
یک انسان ایرانی از زمانی که به دنیا می آید در زمانه اکنون به طور ثابت این مراحل را طی می کند:
1. 12 سال تحصیل در مدارس
2. برای پسر ها خدمت سربازی
3. برای هر دو جنسیت فرصت تحصیل دانشگاهی
4. ازدواج
5. تلاش در جهت داشتن امکانات زندگی مانند خانه ، ماشین و ...
6. قرار گرفتن در یک شغل مشخص به مدت 30 سال
7. بازنشستگی
8. تلاش در جهت افزایش ثروت
9. تلاش در جهت دریافت مدارج علمی بالاتر
10. تلاش در جهت ارتقا در شغل
11. تلاش در جهت فرزند آوری و فرزند پروری
می توان گفت تا حدود زیادی موارد بالا را همه ایرانی ها یا همه مردم جهان به شکلی از ابتدا تا انتهای زندگی خود می گذرانند ( البته در این بین ممکن است بعضی از موارد فوق را بعضی از انسان ها به جهت داشتن منابع مالی و ثروت به یک شکل طی نکنند ) همه این موارد که خود به شکلی انسان را درگیر خود کرده است هر کدام درگیر چندین نوع سیستم هست و تمام این موارد ثابت حتی تحصیل دانشگاهی را نمی توان تبلور خرد ناب انسانی را نشان دهد پس این خرد ناب انسانی در کجای زندگی انسان ها خودش را نشان می دهد ؟
می توان گفت این خرد ناب، زمان های خردی را تشکیل می دهد که در آن انسان به موارد بالا یا موارد مشخص اجتماعی و اقتصادی و .... نمی پردازد و فارغ از این موضوعات، در حال یک اندیشه مستقل، خلاقانه و ناب خویشتنی می باشد. البته ممکن است در کنار یا در درون این موارد بالا و در جهت این موارد بالا اندیشه های ناب نیز خود را نشان دهند.
نکته دیگر این است که بسیاری از افراد چنان در سیستم ها حل شده اند که توانایی یا امکان بروز خرد ناب را ندارند و آنهایی که این امکان به هر شکل در آن ها فراهم شده است چقدر فرصت بروز چنین امکانی را دارند؟
سوال این جاست که یک فرد چه میزان توان برآورده کردن این لحظات خرد ناب را دارد یا توان آن را دارد؟
لحظات یا فرصت برآورده کردن یا نمایش خرد ناب، در زندگی انسان همینک دچار چنان تغییراتی شده است که می توان گفت وضع معیشت انسان ها با وجود اینکه بهبود یافته است اما خود انسان ها درگیر انواع سیستم و سپس رسانه ها شده اند به گونه ای که کمتر کسی اجازه و توان فکر کردن را دارد.
با توجه به موارد زندگی یک فرد که لیست شد می توان گفت به یک انسان در جامعه انسانی ایرانی فرصت انتخاب و اندیشه زیادی داده نشده و از ابتدا تا انتهای زندگی خود مجبور به طی مراحل مشخص و از پیش تعیین شده فوق می باشد همچنین با گسترده شدن رسانه های مجازی و تکنولوژی در خارج از موارد بالا به طور کامل در حال عقیم کردن خرد ناب انسانی و هر گونه تفکر می باشد و به این شکل تفکر مستقل انسان یا خرد ناب هر فرد تبدیل به یک انعکاسی از اطراف خود می شود و وجود انسان به عنوان اندیشنده مخدوش می گردد و این سوال پیش می آید که در چنین شرایطی آیا انسان هنوز انسان هست به عنوان یک موجود اندیشنده؟
سیستم های کلان و خرد اطراف انسان و همچنین رسانه شکل گرفته پیرامون آن، به گونه ای رشد کرده و تمام زوایای زندگی انسانی را در بر گرفته است که می توان گفت فرصت بسیار کوتاهی به انسان ها داده شده است تا خودشان باشند و همچنین این سیستم فرصت شکل گیری آن خرد ناب را نیز میسر نمی کند و یا امکان بروز آن را به دست نمی دهد.
با این تحلیل می توان گفت جامعه انسانی با توجه به سیستم ها و رسانه های شکل گرفته در آن که هر روز فرصت های بیشتری از انسان را می گیرند تبدیل به ضد انسان شده اند و مثل این است که به عمد یا غیر عمد خلاف جهت رشد و تعالی انسان حرکت می کنند.
به شکلی جامعه انسانی ضد انسان شده است و این جامعه سیستمی به جای فراهم کردن فرصت جهت شکل گیری و رشد ویژگی اصلی هر فرد انسانی به عنوان اندیشمند، هر روز این فرصت ها را کمتر می کند تا هر فرد انسانی، تبدیل به یک مهره با جایگاه مشخص باشد.
به همین دلیل نیاز است که جامعه انسانی با توجه به ماهیت انسان، بار دیگر سیستمی جدید و روندی جدید برای رشد ویژگی اصلی انسانی فراهم آورد .
یکی از سیستم های مهم در این بین سیستم آموزش و پرورش به طور اخص در این جامعه می باشد و به شکلی بسیار سیستماتیک و خشک و غیرانسانی به خصوص در کشوری مانند ایران تنیده شده است و جلوی هر گونه تلاش فکری و رشد فکری و تولید اندیشه را گرفته است چرا که از ابتدا تا انتها با توجه به کتب مشخص، ساعات و سال های مشخص و بدون توجه به ویژگی های هر فرد اجرا می گردد.
و اگر جامعه ایرانی خواهان یک تحول عظیم و یک آینده ای روشن برای خویشتن دارد نیاز می نماید که هر چه سریع تر بازبینی در ارتباط انسان اندیشنده با محیط پیرامون خود در جهان کنونی فارغ از هر گونه جانبداری عقیده ای و متعصبانه و تطبیقی نماید. به عبارتی حتی در بررسی این وضع نیز لازم است ابتدا اندیشه مستقل خویش را در جهت ایجاد اندیشه مستقل در افراد اجتماع خویش به کار گیرد و چنین شالوده و پالوده ساختاری در خدمت شکوفایی انسان اندیشه ورز برآورده کند و به این ترتیب سیستم و اجتماع در خدمت رشد و شکوفایی آحاد جامعه باشد و نه اینکه انسان در خدمت سیستم و محیط خود چرا که با منفعل شدن انسان، تعریف و ماهیت وجودی انسان دچار خدشه شده و دیگر نمی توان انسان را انسان نامید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
در حیاط شهیدستان با دانشآموزانی که برای دریافت معافیت تحصیلی آمدهاند در خوش و بش و گپ و گفتم و از دیدن بچهها که هر کدام در هیاتی نوین ظاهر شدهاند مرغ دلم به ابدیت پر میکشد و....
گوشیام آژیر میکشد
- سلام آقای مدیر
من بردیا جوشنم
دانشآموز دهم ریاضی یک
شناختی آقا؟
- بردیا جان بگو
به گوشم
- "آقای مدیر ! من از خودم شکایت دارم"
خیلی هم شکایت دارم خیلی !
- چی شده عزیزم؟
مشکلی پیش اومده؟
- آره آقای مدیر
من نمیتونم درس بخونم
عاشق ریاضی بودم الان از ذوق افتادم
بقیه درسامم همینطور
اصلاً میل و اشتیاقم به درسم کور شده
من مجازی نمیتونم درسامو یاد بگیرم
قبل از کرونا معدلم مماس بر بیست بود
اما الان موندم چیکار کنم!
دارم دیونه میشم...
ده دقیقهای یکریز و پی در پی بمبارانم میکند .
دعوتش میکنم فردا ۱۱ صبح بعد از اتمام کلاسهای مجازی، در مدرسه حضوری صحبت کنیم. احساسات فروخفته و انرژیهای متراکم دانشآموزان در کدامین جنگلهای مهگرفته رویا جیغزنان سر بر آستان بالندگی و بوستان شکوفایی خواهند سایید؟
- چشم آقا خیلی ممنون دلم برای مدرسه هلاکه !
روز موعود سر ثانیه وارد اتاقم میشود .
- آقا من بردیا جوشنم .
نشناختین؟
ماسکش را جابه جا میکند تا اتصال بصری و ارتباط روحی حادث شود.
با بردیا طول و عرض جغرافیایی و تاریخی شهیدستان را قدمزنان به هم میدوزیم و نیم ساعتی بکوب به حرفهایش گوش جان میسپارم و بعد از تخلیه کلامی بردیا، از خاطرات و تجربیات شخصی خودم برایش تعریف میکنم. خلاصه حریم معلم و شاگردی به دنیای رفاقت و دوستی تبدیل میشود. به بردیا میگویم از فردا میتونی بیای مدرسه ، کلاسهای شاد رو همین جا بتکونی.
لبخند رضایت در روح و جان بردیا جوانه زده و طغیان عاطفه و باران شکایت اندکی فروکش میکند و....
در دوره کرونا ویروس ، بردیا جوشن های زیادی دور و اطراف ما پرسه زدهاند و برای بازگشایی مدارس بال بال میزنند.
کرونا ویروس به واقع عواطف و احساسات ما را در آپارتمانهای تنگ و تاریک به اسارت گرفته است و دانشآموزان برای حضور در مدرسه لحظهشماری میکنند.
از شما چه پنهان من هم دلم برای دیدن ششصد دانشآموز و دبیرانم لک زده و عشق معلمیام در انحصار کرونا قاب شده است.
نتایج زندانی کردن روحیات و عواطف دانشآموزان در شبکه شاد و در پشت گوشیهای هوشمند روح و روان، چشم و جان کاربران را مستهلک و فرسوده نموده است.
در ماهها و سالهای آتی احتمالا این دملهای چرکین هر کدام به نوعی دهان باز خواهند کرد و افسردگیها، دلمردگیها، انقباض روحی و انبساط جسمی همه و همه گریبان اجتماع بیدفاع ما را خواهند درید.
احساسات فروخفته و انرژیهای متراکم دانشآموزان در کدامین جنگلهای مهگرفته رویا جیغزنان سر بر آستان بالندگی و بوستان شکوفایی خواهند سایید؟
از طرفی کرونا ویروس ، استقلال آموزش و پرورش و اعتماد به نفس مدیران ما را به یغما برده است.
به راستی با کدام منطق قبل از پیک چهارم کرونا ویروس همه مسافرتها، مراکز تفریحی، خرید و همه و همه باز بود الا آموزش و پرورش؟!
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه اخبار/
امروز دوشنبه تعدادی از معلمان جوان مقابل مجلس شورای اسلامی در اعتراض به لایحه جدید رتبه بندی تجمع برگزار کردند .
یکی از این معلمان به « صدای معلم » گفت :
« مطابق برنامه ششم توسعه حداکثر اختلاف حقوق در مشاغل مشابه نباید بیشتر از ۲۰ درصد باشد ولی با استخدام حدود ۴۰۰ هزار معلم جوان طی ۳ سال اخیر دولت برای کاهش بار مالی به جای افزایش متناسب حقوق معلمان به جیره بندی حقوق آنها رو آورده و به بهانه کم بودن سابقه اختلافی ۳۰۰ درصدی بین حقوق معلمان کم سابقه و با سابقه ایجاد کرده است .
در اقدامی جدید هم دولت به جای همسان سازی حقوق ها با ارائه لایحه جدید رتبه بندی معلمان باز هم قصد افزایش این تبعیض به جای کاهش آن را دارد.
سند تحول بنیادین بر رتبه بندی معلمان بر مبنای شایسته سالاری تاکید دارد اما لایحه دولت فقط یک جیره بندی حقوق بر مبنای سابقه بندیست. »
در پایان این تجمع بیانیه ای صادر گردید . متن کامل این بیانیه به شرح زیر است :
«مداد العلما افضل من دما الشهدا»
«قلم معلم بالاتر از خون شهید است.»
امروز ما معلمان جوان انقلابی که مفتخر به دریافت عنوان افسران جوان عرصه تعلیم و تربیت از مقام معظم رهبری هستیم اینجا گردهم آمده ایم تا از حقوق پایمال شده خود دفاع کنیم و به اقدامات مافیای پشت پرده که درصدد به انحراف کشاندن اهداف سند تحول بنیادین هستند، اعتراض کنیم.
مردم ایران آیا تاکنون از خود پرسیده اید چرا نظام آموزشی وطنمان ایران ناکارآمد است؟
امروز ما معلمان جوان در برابر این حجم از ناکارآمدی ها و ولنگاری ها احساس مسئولیت کرده و می خواهیم با تحول در نظام آموزشی بر اساس سند تحول بنیادین، عمر کودکان و نوجوانان وطنمان در مدارس به هدر نرود.
آیا کسی باور می کند در این دوره نومعلم جوان 2500 حقوق بگیرد؟!
در حالی که هر روز وضعیت معیشتی بدتر از روز قبل می شود، حقوق معلمان جوان با مدرک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا دقیقا 2500 تومان می باشد. آیا کسی باور می کند که یک معلم جوان ماهانه 2500 تومان حقوق می گیرد؟!
امروزه بیشترین مشکلاتمان ناشی از عدم درایت و سوء مدیریت مسئولان کشوری است. قاعدتا وزارت آموزش و پرورش از این امر مستثنی نیست به نحوی که با تخلف های عامدانه شخص وزیر آموزش و پرورش (که البته ما امیدواریم عامدانه نباشد) معلمان جوان حقوق دو و نیم میلیون تومانی می گیرند که کاملا برخلاف قوانین جاری مملکت می باشد.
با وجود مافیای بزرگ فرهنگیان و عدم حمایت توسط وزارت آموزش و پرورش و شخص وزیر متاسفانه هیچ یک از قوانین تصویب شده توسط مجلس شورای اسلامی یا اجرا نمی شود و یا در صورت اجرا به نحوی مهندسی می شود که شامل معلمان جوان نباشد در حالی که تاکید مقام معظم رهبری و تمام مسئولان وطن پرست انقلابی دغدغه مند بر لزوم جوان گرایی در همه عرصه ها خصوصا در وزارت آموزش و پرورش است.
با وجود تخلفات فراوان وزارت آموزش و پرورش و سازمان برنامه و بودجه از تمام قوانینی که تنظیم شده است همچنان ما شاهد هستیم که نه تنها حقوق معلمان جوان شامل کوچکترین افزایشی هم پیدا نمی شود بلکه شخص وزیر جناب حاجی میرزایی در تمامی گفت و گوهای خود بر لزوم جوان گرایی و احترام و تکریم به مقام معلمان جوان و آینده سازی توسط ایشان به شدت تاکید کرده اند، جناب وزیر آیا شما طرفدار معلمان جوان هستید؟!
اگر طرفدار معلمان جوان هستید چرا صدای خرد شدن عزت، انگیزه، زندگی و آینده معلمان جوان را که به خاطر بی تدبیری ها و سوء مدیریت های شماست، نمی شنوید؟!
چند ماهی است که مشاهده می شود در رسانه ها اعلام می کنید که دولت پس از سال ها لایحه رتبه بندی معلمان را برای تصویب و اجرا به مجلس فرستاده است، حال سوال ما این است: جنابان مسئول ! آیا شما مفهوم رتبه بندی و شایسته سالاری را می دانید؟! با کدامین دلیل و منطق معلمان جوان را تا 10 سال در پایین ترین رتبه و با کمترین افزایش حقوق نگه داشته اید؟!
با استناد به کدامین تبصره و ماده قانون همسان سازی حقوق کارمندان را از معلمان محروم کرده اید؟!
با استناد به کدام تبصره و ماده فوق العاده ویژه معلمان را مهندسی کرده اید و بر اساس سابقه؛ طبقه بندی کرده اید؟!
آیا لایحه رتبه بندی نوشته شده بر اساس سند تحول بنیادین است که مقام معظم رهبری بر آن تاکید داشته اند؟!
یا مهندسی لایحه رتبه به نفع مافیای فرهنگیان است؟!
هیچ کس صدای ما را نمی شنود و برای احقاق حقوق پایمال شده ما کمک نمی کند!
حتی جای تعجب است که مسئولانی همچون جناب دکتر محمد باقر نوبخت و سایر مسئولان نیز به جای استناد به اجرای صحیح قوانین از ما معلمان جوان می خواهند که به اعتراض و فشار رسانه ای پناه ببریم در حالی که هیچ یک از رسانه های داخلی حاضر به پوشش اخبار ما نیستند؟!
ای رسانه ها !
شما که کوچکترین افزایش حقوق معلمان را در بوق و کرنا می کنید و کل جامعه را خبردار می کنید، شما که برای لایحه رتبه بندی معلمان زمین و زمان را خبردار کرده اید، چرا صدای 200 هزار معلم جوان را نمی شنوید؟! (ما امروز 200 هزار نفر هستیم، مطابق آمارهای رسمی تا سال 1404 جمعیت معلمان جوان به بالای 640 هزار نفر خواهد رسید) چرا صدای 640 هزار معلم جوان را نمی شنوید؟!
نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران آیا شما نبودید که قوانین همسان سازی را تصویب کردید؟! مگر شما نبودید که بر لزوم ارجحیت سند تحول بنیادین بر سند 2030 تاکید کردید؟!پس امروز کجایید؟!
چرا صدای ما را نمی شنوید؟! چرا ما را نمی بینید؟! چرا خرد شدن ما را نمی بینید؟! آیا خبر دارید که یک معلم جوان حقوق دو و نیم میلیونی می گیرد؟!
نمایندگان مجلس انقلابی
چرا به سیاه نمایی های وزیر آموزش و پرورش جناب حاجی میرزایی ورود نمی کنید و استیضاح و طرح سوال نمی کنید؟!
جناب حاجی میرزایی حقوق های دو میلیونی ما معلمان جوان را با حقوق های 10 میلیونی معلمان بالای 25 سال سابقه میانگین می گیرد و می گوید میانگین حقوق معلمان از میانگین سایر وزارتخانه ها بیشتر است.
آیا نمی دانید که اختلاف بین کمترین حقوق و بیشترین حقوق بسیار زیاد است و نباید میانگین بگیرید؟! این مسئله ای است که یک دانشجوی کارشناسی هم می داند. شما چگونه نمی دانید که به جای میانگین باید از واریانس استفاده کنید تا اختلاف کمترین و بیشترین حقوق نمایان شود. تا نتوانید ادعا کنید که میانگین حقوقی معلمان از میانگین حقوقی سایر وزارتخانه ها بیشتر است.
در این روزهایی که پیک چهارم کرونا بیداد می کند و متاسفانه عده زیادی از هموطنان مان درگیر این بیماری منحوس شده اند که این هم ناشی از سوء مدیریت های مسئولان می باشد، ما معلمان جوان ریسک کرده و برای احقاق حقوق خود و جلوگیری از فروپاشی نظام آموزشی تجمع کرده ایم.
امیدواریم صدای ما را بشنوید و برای احقاق حقوق قانونی ما تلاش کنید تا شاید آیندگان از شما به نیکی یاد کنند. »
پایان پیام/
" تا زمانی که توده مردم برای بهبود حال یکدیگر احساس مسئولیت نمیکنند در آن جامعه هرگز عدالت اجتماعی تحقق نخواهد یافت ! "
هلن کلر
بیش از یک سال است که کشور ما درگیر کرونا است .
پیش از نوروز 1399 اغلب استان ها با هدف حفظ جان شهروندان و مسافران و جلوگیری از انتشار بیشتر این بیماری، اعلام کردند که در نوروز ۹۹ پذیرای مسافران نوروزی نیستند و نه تنها ورودی استان خود را به روی مسافران بستند بلکه مراکز اقامتی، گردشگری و پذیرایی را نیز تعطیل کردند .
در شهری مانند تهران مقررات قرنطینه وضع شد و بحران کرونا تا حد قابل قبولی مدیریت شد .
اما نوروز 1400 از سخت گیری های سال قبل خبری نبود .
« در حالی که پیش از این مقامهای وزارت بهداشت ایران با هشدار درباره شیوع گسترده کرونا، بارها خواستار ممنوعیت سفر در ایام نوروز شده بودند، آمارهای پلیس و وزارت راه از افزایش ۷۰ درصدی سفر به برخی از مناطق گردشگری حکایت داشت .
در همین راستا، علیرضا قدمی، رییس پلیس راه مازندران گفته بود که تردد خودرو در محورهای منتهی به این استان در مقایسه با مدت مشابه سال گذشته ۷۰ درصد افزایش یافته است .
اداره کل راهداری و حمل و نقل جادهای خراسان رضوی نیز گفته بود مجموع سفرهای جادهای به این استان طی تعطیلات نوروزی، ۷۲ درصد در مقایسه با سال قبل افزایش یافته است . » ( این جا )
خانه های معلم که سال پیش توسط وزارت آموزش و پرورش تعطیل شده بودند اما امسال پذیرای برخی مسافران خاص بودند .
وزارت آموزش و پرورش اسکان فرهنگیان در مدارس را ممنوع کرد اما گریزی نبود و اگر این کار هم انجام نمی شد تعطیلی بیش از یک سال مدارس مورد پرسش ها و تردیدهای جدی قرار می گرفت .
در روزها و هفته های منتهی به سال جدید می شد مشاهده کرد که تقریبا همه مراکز و مکان ها در حوزه های مختلف باز بودند جز مدارس و دانشگاه ها .
مسئولان و مقامات هم برای خالی نبودن عریضه و رفع تکلیف موکدا از عبارت " با رعایت پروتکل های بهداشتی " استفاده کرده و می کنند اما مشخص نیست که چرا چنین وضعیت و قیودی برای مدارس و دانشگاه ها و مراکز فرهنگی کاربرد ندارند ؟ چه کسانی در ستادی که پسوند " ملی " را به عاریت گرفته مانع از بازگشایی مدارس و دانشگاه ها می شوند ؟
آیا نمی شود مدارس و دانشگاه ها مثل جاهای دیگر با رعایت دستورات بهداشتی به کارکرد اصلی خود بازگردند ؟
اما در این میان سخنان " ایرج حریرچی " معاون کل وزارت بهداشت در نوع خود قابل تامل و البته تاسف است . ( این جا )
« حریرچی در برنامه چاپ اول شبکه خبر با اشاره به اینکه خواسته ما ممنوعیت مسافرت بود می گوید: تاکید وزارت بهداشت این بود که از فرصت طلایی نوروز برای کاهش آمار کرونا استفاده کنیم و مانند سال گذشته که همه جا تعطیل بود امسال نیز همان گونه شود و جلوی مسافرتها گرفته شوند و با طرح شهید رجایی شعلههای کرونا را خاموش کنیم .
معاون کل وزارت بهداشت تاکید می کند: برخی در ستاد ملی کرونا مانع شدند تا از فرصت طلایی عید برای خاموش کردن شعلههای کرونا استفاده کنیم .
وی در پاسخ به این سوال که چه کسانی برای تعطیلی سفرها در نوروز ۱۴۰۰ مخالفت کردند گفت: نمیتوانم اسامی این افراد را بگویم .
حریرچی با اشاره به اینکه تعداد شهرهای قرمز نسبت به دو سه روز گذشته ۳ برابر شده است افزود: در حال حاضر ۲۵۷ شهر قرمز، ۱۲۹ شهر نارنجی و ۱۱ شهر در وضعیت آبی کرونایی قرار دارد .
به گفته وی، در مجموع ۸۵ درصد شهرهای کشور در وضعیت قرمز و نارنجی کرونایی هستند و وضعیت تمامی مراکز استانها قرمز است .
معاون کل وزارت بهداشت با اعلام اینکه شیب ابتلاء به کرونا در کشور موشکی شده است، اظهار داشت: پیش بینی میکنیم موج چهارم بدتر از موج های قبلی باشد .
وی ادامه داد: این احتمال بسیار زیاد است که به آمار روزانه ۶۰۰ فوتی برسیم .
حریرچی تاکید کرد: درخواست اعمال تعطیلیهای شدید تر را به ستاد ملی کرونا داده ایم .
وی با عنوان این مطلب که به هیچ مقام مسئولی واکسن کرونا تزریق نشده است گفت: مقام معظم رهبری فرمودند منتظر واکسن داخلی می مانم . »
نخستین پرسش اساسی که ذهن هر شهروند مسئولی را به خود مشغول می دارد این است که آیا مسئولان امر از عواقب و پیامدهای خود آگاهی نداشتند ؟
قطعا پاسخ به این پرسش منفی است اما چرا برنامه و اراده ای برای مدیریت بحران مشاهده نمی شد ؟
چه کسانی به قول آقای حریرچی مانع از اجرای برنامه های وزارت بهداشت برای مقابله با کرونا شدند ؟
چه کسانی در ستادی که پسوند " ملی " را به عاریت گرفته مانع از بازگشایی مدارس و دانشگاه ها می شوند ؟
آیا احتمالا منافعی در این تعطیلی ها نهفته هستند ؟ در روزها و هفته های منتهی به سال جدید می شد مشاهده کرد که تقریبا همه مراکز و مکان ها در حوزه های مختلف باز بودند جز مدارس و دانشگاه ها .
کدام فرد و نهادی باید در برابر وضعیت فعلی پاسخ گو باشد ؟
در کدام جامعه برای مقابله با یک بحران این همه نهادهای موازی درست می کنند و زمان حسابرسی و پاسخ گویی که می رسد ، باید شاهد فرافکنی ها و مسئولیت گریزی باشیم ؟
آیا از نظر آقای حریرچی ، منافع ملی مقدم است و یا مصالح عده ای در ستاد کرونا که حاضر نیستند به صورت شفاف ، مسئولیت تصمیم های خود را بر عهده بگیرند و به جامعه و افکار عمومی پاسخ گو باشند ؟
چرا باید این همه پنهان کاری در امور صورت بگیرد ؟
چرا ایران باید در زمینه مدیریت کرونا در رتبه های آخر در میان کشورهای جهان قرار بگیرد ؟ ( این جا )
اگر حرف وزیر بهداشت خریداری ندارد و یا قادر به کنترل اوضاع نیست ؛ ادامه جلوس بر صندلی مسئولیت با عقل و منطق سازگار نیست .
اما در کنار انتقاد از عملکرد این مقامات غیرپاسخ گو نمی توان و نباید از رفتار غیرمسئولانه مردم هم چشم پوشی کرد .
با پوپولیسم و عوام فریبی میانه ای ندارم و باور من همواره بر این است که یک روشنفکر مسئول در جامعه باید نسبت به پدیده ها و وقایع ، انتقاد جامع و متوازنی داشته باشد هر چند این قاعده در جامعه ایرانی خیلی جا نیفتاده و آدم ها معمولا یا از این سوی پشت بام و یا از آن سو به بیرون پرتاب می شوند .
پیش از نوروز به چند تن از مسئولان ستادی زنگ زدم و گفتم که در ایام نوروز می خواهم با آن ها در مورد مسائل حوزه کاری شان گفت و گویی داشته باشم .
جالب است که همه این دوستان قصد مسافرت داشتند .
وقتی وضعیت و هشدار نسبت به موج چهارم و کرونای جهش یافته را گفتم اظهار داشتند که آن ها به خانه ای می روند و در آن جا می مانند و توجیهاتی از این دست ...
اما این دوستان که همیشه عادت به توجیه دارند فراموش کرده و می کنند زمانی که عزم مسافرت می کنند چه با وسیله شخصی و یا عمومی ؛ این خودش نوعی تبلیغ و ترغیب است .
از مشکلات کهنه و قدیمی ایرانی ها هم تقلید و جوگیر شدن است .
چون دیگران و یا اکثریت این کار را می کنند پس مجوزی برای رفتار درست است . مسئولان و مقامات هم برای خالی نبودن عریضه و رفع تکلیف موکدا از عبارت " با رعایت پروتکل های بهداشتی " استفاده کرده و می کنند اما مشخص نیست که چرا چنین وضعیت و قیودی برای مدارس و دانشگاه ها و مراکز فرهنگی کاربرد ندارند ؟
این وضعیتی است که به کرات یک معلم در برخورد با دانش آموزان و حتی همکاران خود آن را تجربه می کند .
در این مدت طولانی که از تعطیلی مدارس می گذرد کم تر مخالفت جدی و یا نقدی صریح در مورد این مساله دیده و یا خوانده ام .
به نظر می رسد نوعی توافق نانوشته و زیست مسالمت آمیز میان خانواده ها و معلمان برای بسته بودن مدارس و ادامه آن شکل گرفته است .
مهم ترین دلیل و به عبارت بهتر بهانه آنان برای استمرار این تعطیلی ، « سلامت » است و این در حالی است که بر اساس یک پیش فرض قدیمی ، بیماری روانی اساسا در میان جامعه ایرانی یک بیماری به شمار نمی آید و شاید تنها بیماری های جسمی هستند که به چشم می آیند و در خور اعتنا و ترحم .
از این روست که 30 درصد از جامعه ایرانی از اختلالات روانی رنج می برند و در جامعه در حال حرکت و گردش هستند و کسی هم در این میان احساس خطر جدی نمی کند .
دانش آموز در میان آموزش های مجازی بی کیفیت و غیراستاندارد به هدفش که نمره است دست می یازد . معلم هم فارغ از دردسرهای مدرسه رفتن و کلاسداری تنها به رفع تکلیف می اندیشد و اجرای پروتکل های اداری .
آن چه دست آخر می ماند جامعه ای رها شده با مردمی مسئولیت گریز ، قانون ستیز و متنفر از یکدیگر است که معنای زندگی به " صفر " گرایش پیدا می کند .
کاش می شد به جای این همه رفتارهای احساسی و کنشی کمی در مورد کارها و نتایج تصمیم هایمان فکر می کردیم تا حداقل در آینده در مورد گذشته و عمری که سوزانده ایم دائم در حسرت و فغان نباشیم .
گروه رسانه/
به معلمی که چند سال پیش یکی از کلیههایش را رایگان به یکی از دانشآموزان بیمارش اهدا کرد و حالا هم با وجود ثروتمند نبودن، تبلت و تلویزیون خانهاش را به یکی از دانشآموزان نیازمندش داده چه میتوان گفت ؟
آقای سعید حاجیزاده! مثل شما را هیچ کجای این کره خاکی نمیتوان پیدا کرد .
این گونه خود را معرفی میکند:
« سعید حاجی زاده اصالتاً قزوینی، 40 ساله و 26 سال است که به معلم بودنم افتخار میکنم.
بچه قزوینم اما از آن جایی که به قومیتهای مختلف کشور علاقهمندم، حدود یک سالی میشود که شهرستان جم استان بوشهر را برای زندگی انتخاب کردهام تا این بار تاریخ را برای فرزندان این بخش از سرزمینم تدریس کنم.
ماجرای فداکاریاش را ،این گونه شرح میدهد:
« سال 80 با معجزه خداوند از تصادفی شدید جان سالم به دربردم پس از آن بود که تصمیم گرفتم به شکرانه زندگی دوباره، کار خیری انجام دهم.
آن سالها در شهر قزوین معلم بودم؛ در مسیر رفتوبرگشت هر روزهام به مدرسه، انجمن حمایت از بیماران دیالیزی قرار داشت از این رو شاهد رفتوآمد بیماران بسیاری به این انجمن بودم.
از آنجایی که به شکرانه زنده بودن برای انجام کار خیر قصد کرده بودم با دیدن این انجمن اهدای یکی از کلیههایم به بیماران نیازمند به ذهنم خطور کرد.
زمانی که نیت خیرم را با همسرم در میان گذاشتم برخلاف تصوراتم، او ازاین نیت خیر استقبال کرد و همین موضوع منجر به آن شد تا در تصمیم خود راسختر شوم و سرانجام یکی از روزهای زمستانی سال 80 درمسیر بازگشت از مدرسه به سراغ انجمن رفته و از آنها خواستم دانشآموز نیازمند پیوندی را به من معرفی کنند تا کلیهام را به او ببخشم.
روحالله دانشآموزی بود که به دلیل ابتلا به نارسایی کلیه، سالها دیالیز میشد و این گونه بود که با حمایت انجمن کلیهام را به این دانش آموز 15 ساله اهدا کردم.
پس از اهدای کلیه به روحالله تا چند ماه با یکدیگر ارتباط داشتیم اما پس از آن ارتباطمان کمرنگ و به تدریج قطع شد.
سال 91 بود که زنگ خانه به صدا درآمد، هنگامی که در را باز کردم با جوانی مواجه شدم که با بهت به صورتم خیره شده و گفت: « من را نمی شناسی؟» به واقع نیز نشناختمش اما جوان خود را روح الله معرفی کرد. او پس از سالها از طریق پرسوجو محل سکونت جدیدم را پیدا کرده بود.
روحالله که حالا جوانی 30 ساله است در شغل آزاد مشغول بوده و در تلاش برای رفتن به خارج از کشور است.
او درباره دشواریهای زندگی با یک کلیه این گونه می گوید: در طول 15 سالی که کلیهام را اهدا کردهام به لطف خدا با مشکل جدی مواجه نشدهام اما سالانه یک بار باید برای بررسی و چک آپ به تهران بیایم، هر غذایی را نیز نمیتوانم بخورم یعنی رژیم غذایی خاصی دارم.
درد خاصی همیشه همراهم هست و نمیتوانم بر پهلویی که کلیه ندارد، بخوابم اما با وجود این درد همیشگی، هیچ گاه از نیت خیرم احساس پشیمانی نکردم چرا که این کار خیر را الهامی از سوی خداوند برای نجات جان یک نوجوان می دانم.
معتقد است، معلمی شغل نیست بلکه عشق است و همین موضوع منجر میشود که یک معلم با وجود تمام مشکلات مادی و گاه دو شغله بودن برای نجات جان دانشآموزان از جان خود نیز بگذرد آن هم در زمانهای که ایثار و گذشت در حال رنگ باختن است.
( « صدای معلم » از مسئولیت پذیری و فداکاری این معلم ایرانی تشکر و قدردانی می کند . )
در حال حاضر سهم آموزش و پرورش پرورش از بودجه عمومی در کشور، کمتر از ۱۰ درصد یعنی حدود ۸.۹ درصد است و این در حالیست که در دنیا این عدد ۱۴ درصد است. اما نکته مهمتر سهم بودجۀ آموزش کشور از تولید ناخالص داخلی است که دورنمای دقیقتری را از وضعیت آموزش و پرورش ایران در مقایسه با سایر کشورهای جهان تبیین میکند.
میانگین نسبت هزینههای آموزشی به جی دی پی (تولید ناخالص داخلی) از حدود ۶ درصد در سالهای نخست انقلاب به حدود ۳.۵ درصد در دهه اخیر رسیده است. این نسبت طی حدود ده سال اخیر بین ۲.۸ تا ۳.۹ درصد در نوسان بوده، در حالی که همین نسبت طی حدود ده سال اخیر در آلمان ۴ تا ۵ درصد، در عربستان سعودی، عمان، فرانسه ۵ تا ۶ درصد، در فنلاند ۶ تا ۷ درصد، در سوئد ۶.۵ تا ۷.۵ درصد، در دانمارک و نروژ ۷ تا ۸ درصد و در کوبا ۹ تا ۱۴ درصد بوده است. وقتی که آموزش های مدنی و تربیت شهروندی به حاشیه می رود چگونه می توان انتظار رفتار مسئولانه از مردم داشت؟
در سال ۱۳۹۶ (۲۰۱۷) میانگین جهانی نسبت هزینههای آموزشی به جی.دی.پی حدود ۴.۵ درصد بوده که فاصله بیش از نیم درصدی با بهترین سالهای بودجهای آموزش و پرورش ایران در ۱۰ سال اخیر دارد. همچنین، یونسکو از کشورها انتظار دارد سالانه حداقل بین ۴ تا ۶ درصد از جی.دی.پی خود را به آموزش اختصاص دهند که متأسفانه ایران از کف این هدفگذاری هم مقداری فاصله دارد.
این آمار به عنوان مشتی از خروارهای عزلت نشینی آموزش و پرورش در برنامه های توسعه ای در ادوار مختلف ریاست جمهوری در ایران می باشد. و البته این در دوره زمامداری هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب هم به چشم می خورد.
قانون نانوشته حاشیه نشینی مهمترین عامل توسعه فرهنگی و اجتماعی، اکنون خود به بزرگترین نقطه ضعف دولتها تبدیل شده است.به راستی آن قدر که قیمت دلار ، طلا، مسکن و البته اخیرا خیار و مرغ و موز اهمیت دارد آینده تعلیم و تربیت و جایگاه آن در برنامه ریزی دولتها جایگاه دارد؟ در سیاست دولتها آموزش و پرورش به نسبت بورس و بنزین و خودرو مورد توجه قرار گرفته است؟
کدام اقتدار سیاسی متناسب با توسعه اقتصادی ، توسعه فرهنگی را در دستور کار خود قرار داده است؟
توسعه فرهنگی به مفهوم تولید و غنی سازی سرمایه های انسانی و سرمایه های اجتماعی است و مسیر این مهم از آموزش و پرورش می گذرد.
شاید یکی از مهمترین دلایل برای عدم کامیابی دولتها در سیاستهای اقتصادی خودشان غفلت از توسعه فرهنگی است. مردمانی که دارای ضعف و نقص در جامعه پذیری اجتماعی و سیاسی هستند ، در مواقع بحران در تصمیمات عام المنفعه شرکت نمی کنند و منافع شخصی را بر منافع جمعی ترجیح می دهند ؛ لذا درست در زمانی که توسعه اقتصادی به حضور مسئولانه مردم نیاز دارد ، این مصالح شخصی است که اولویت مردمان خواهد بود تا حمایت از سیاستهای اقتصادی.
وقتی که آموزش های مدنی و تربیت شهروندی به حاشیه می رود چگونه می توان انتظار رفتار مسئولانه از مردم داشت؟
در کدام دوره ریاست جمهوری ، سرمایه گذاری مادی و معنوی بر روی آموزش و پرورش صورت گرفته است؟ غفلت یا تغافل از نظام تعلیم و تربیت یعنی از دست دادن سرمایه های عظیم انسانی و اجتماعی . لذا هر چقدر هم بنیانهای اقتصادی قدرتمند باشند توسعه متوازن مختل خواهد شد.
اکنون بیش از هر زمان احتیاج به شکل گیری انگاره هایی داریم که آموزش و پرورش را از حاشیه بیرون بیاورد و به عنوان اصلی حیاتی به آن نظاره کند.سیاستی که هم زمان با توسعه اقتصادی به توسعه فرهنگی هم بپردازد.
آیا چنین اراده ای شکل خواهد گرفت؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
مقدمه
محیط بانان فدائیان محیط زیست هستند. آنان از لحاظ ارزشی از نگاه بیشتر مردم ایران که نسبت به محیط زیست و شرایط اقلیم، بی تفاوت و بی علاقه اند به مثابه مهره سرباز در بازی شطرنج هستند. آنان اسلحه دارند اما شکارچیان، سلاح جنگی.
شکارچی هموطنی است که محیط بانان را به دلیل انجام وظیفه می کُشند تا بتوانند آهو و گوزن را شکار کنند و یا صیدی غیرمجاز داشته باشند، تا شاید به نسل کشی برخی از حیوانات بتوانند مفتخر گردند. گوشت، پوست و شاخ حیوانات گوناگون، منبع درآمد بادآورده ای است که در سایه بی رحمی شکارچیان نسبت به محیط بانان و محیط زیست و گونه های رو به انقراض حیوانات یا در فصل و زمان زادولد که شکار غیرقانونی است، به دست می آید. منفعتی که به خون موجوداتی بی گناه آلوده می شود، خون انسان و حیوان. رنج آور و مایه شرمساری است!
فعالیت محیط بانان به نوعی جهاد ملی است. آنان از محیط زیست و موجودات زنده برای تداوم زندگی طبیعت، مراقبت و محافظت می کنند.
محیط بانان کسانی هستند که آنها را کمتر می شناسیم، چون تاکنون تجمعی اعتراض آمیز نداشته اند، چون دارای حقوق های نجومی نیستند یا تاکنون خلاف های اجتماعی و اقتصادی از آنان ندیده و نشنیده ایم که کانون توجه ما باشند. به جز معدودی انگشت شمار دوستدار محیط زیست در کشورمان، ما آنقدر مشکلات ریز و درشت نشأت گرفته از روزمرگی در زندگی خود داریم که ضرورتی جهت اهمیت قائل شدن به محیط زیست و محافظان آن برای ما باقی نمی ماند.
راستی چرا محیط بانان اسلحه دارند؟ چون که جزو نیروهای انتظامی یا شبه نظامیان هستند؟ برای این که یک شکارچی صد در صد سلاح دارد و او برای مقابله به مثل و دفاع از خود، باید با خود اسلحه داشته باشد؟ اما قانونی که به آنان حق تیر بدهد وجود ندارد و گرنه محیط بانان زندانی نمی شدند و یا تا دَم اعدام نمی رفتند، تا طی چندین سال و به دفعات توسط دیوان عالی کشور، حکم اعدام آنان تأیید یا نقض گردد.
که البته علت این همه تغییر رأی، حمایت همه جانبه فعالان محیط زیست از آنان می باشد، تلاشی که گاه به دستگیری خود آنان منجر می شود! اگر از عکس العمل اقشاری دیگر از جمله معلمان که به نام قشر فرهیخته مشهورند، جویا باشید، هیچ یا با قدری احتیاط به طور نادر واکنشی اثرگذار از سوی آنها بر لبه تیز مدعیان عدالت می توانید مشاهده کنید.
محیط بانان و خانواده آنان روزهای پرتنشی را حدفاصل روز حادثه تا مشخص شدن وضعیت خود، تحمل می کنند. اما آنان قاتل نیستند بلکه همانند یک سرباز مرزی، مانع تحقق اهداف مهاجمین شده اند. هنگامی که سرباز وطن، قاچاقچیان مواد مخدر، اشیای عتیقه یا متجاوزین به خاک وطن را با سلاح گرم خود هدف گلوله قرار می دهد، قاتل محسوب می شود؟ محیط بانان نیز کاری مشابه سربازان وطن انجام می دهند.
روزگاری شکارچیان فقط تفنگ بادی داشتند که سلاحی کشنده بود و زخمهای مرگباری را ایجاد می کرد و رعایت نکات ایمنی برای استفاده از این سلاح ها بسیار مهم بود. چون تفنگ های بادی نیز یک اسلحه محسوب می شوند و می توانند به راحتی یک انسان یا حیوان را از پای در بیاورند. اما امروزه با سلاح جنگی کلاشینکف شکار می کنند و یا محیط بانان را مورد هدف خود قرار می دهند تا مبادا مانع تفریح یا سودجویی شکارچیان غیرمجاز شوند. طبق نظر یکی از متهمان شکارچی، این نوع سلاح جزو سلاحهای سازمانی نبوده و از کشورهای همسایه غربی وارد کشور می شود و قیمتی در حدود 20 میلیون تومان دارد. بسیاری از شکارچیان اولین جرم را قبل از شکار غیر مجاز، مرتکب می شوند اما کو مجازات؟ یعنی داشتن اسلحه غیرمجاز!
محیط بان کیست؟
" محیط بان فردی است که به حفاظت و کنترل عرصههای طبیعی و حیات وحش کشور می پردازد. محیط بانان سازمان حفاظت محیط زیست از نظر قوانین استخدامی، کارمند دولت محسوب میشوند اما با توجه به شرایط کاری خویش، وضعیتی شبیه به نیروهای انتظامی یا شبه نظامی دارند."
تفاوت محیطبان و جنگلبان
" محیطبان و جنگلبان هر دو حافظ عرصههای طبیعی هستند و در حوزه جنگل، شرح وظایف مشابهی دارند، ولی هر کدام مربوط به یگان حفاظت سازمانهایی جدا از هم هستند و محیطبانان، گستردگی وظایف بیشتری نسبت به جنگلبانان دارند. "
نحوه کشته شدن محیط بانان
" با توجه به شرایط این شغل سخت که با افراد مسلحی به نام شکارچی روبرو هستند، گاهی شاهد درگیری بین محیط بانان و شکارچیان غیرمجاز هستیم که به دلایل مختلفی باعث کشته و زخمی شدن یکی از طرفین میشود. محیط بانان در اثر عوامل مختلفی همچون شلیک مستقیم از سوی شکارچیان، سقوط از پرتگاه، سوانح رانندگی در حین خدمت کشته می شوند که سازمان حفاظت محیط زیست کشور همگی آنان را شهید مینامد ولی بنیاد شهید و امور ایثارگران فقط به چند مورد گواهی شهادت اعطا کرده است. " (1)
شهدای محیط بان
" آخرین شهدای محیط بان مربوط به 17 فروردین 1400 می باشد که دو محیط بان در استان زنجان به قتل رسیده اند. آهوان منطقه " فیله خاصه" هدف اصلی شکارچیان بوده است. فرمانده یگان حفاظت اداره کل محیط زیست استان زنجان اظهار داشت: ماجرا از زمانی آغاز شد که محیط بانان به چند شکارچی مشکوک شده و در حین تعقیب گریز به آنها دستور ایست صادر کردهاند. البته این شکارچیان با کشاندن محیط بانان به راه فرعی، آنان را غافلگیر و به درگیری می پردازند. وی افزود: محیط بانان در وهله نخست اصلا انتظار شلیک از سوی شکارچیان را نداشتند و میشود گفت که آنان غافلگیر شده اند. متأسفانه محیط بانان توسط سلاح جنگی کلاشینکف شهید شدند و اجساد این شهدا برای بررسی بیشتر تحویل پزشک قانونی شد. دو تن از محیطبانان ایثارگر به نامهای " مهدی مجلل " و " میکائیل هاشمی " بر اثر اصابت گلوله سلاح جنگی، به درجه رفیع شهادت نائل شدند. " (2)
پروسه ثبت نام شهید برای محیط بانان ایثارگر، طولانی است!
فرمانده یگان حفاظت محیطزیست سرهنگ محبت خانی بیان داشته است: ما محیط بانان را فرد مسلحی برای حفظ محیط زیست نمی دانیم بلکه معلمی برای حفظ فرهنگ محیط زیست می دانیم. در طی 40 سال گذشته در کل، 142 محیط بان شهید داشته ایم. در سه و نیم سال گذشته پنج محیط بان جان خود را از دست داده اند، هر چند همه تلاش خود را برای شهید خواندن آنها انجام داده ایم اما متأسفانه هنوز موفقیتی کسب نکرده ایم و برای همین حقوق خانواده آنان قطع شده است. پرونده این تعداد در بنیاد شهید بلاتکلیف مانده است. با به علاوه کردن دو محیط بان زنجانی که در فروردین ماه سال جدید از سوی شکارچیان غیرمجاز به قتل رسیده اند این تعداد در مجموع به 7 نفر می رسد.
داستان تلخ محیط بانانی که به اعدام محکوم می شوند!
برای درک موضوع فقط به ذکر یک داستان واقعی بسنده می کنم:
" در سال 95 محیطبانان اداره کل حفاظت محیط زیست استان همدان در منطقه محافظت شده " نشر" شاهد حضور فردی مسلح میشوند و خودروی پیکان آنان را توقیف میکنند، یکی از دو سرنشین متواری میشود. محیطبان " مومیوند " پس از اخطار فراوان اقدام به شلیک هوایی میکند اما با توجه به ناهموار بودن زمین و شرایط منطقه این تیر ناخواسته به فرد خاطی اصابت میکند. فرد مجروح پس از گذراندن 17 روز در کما، جان خود را از دست میدهد و پس از دو سال، رأی قصاص نفس برای محیطبان صادر و محیطبان در سال 97 به اعدام محکوم میشود. اما در خردادماه 98 با پیگیریها و اعتراضهای انجام شده حکم او نقض می شود و دیوان عالی کشور پرونده را برای تجدیدنظر به همان شعبه دادگاه و همان قاضی که حکم اعدام را صادر کرده بود، می فرستد. فرمانده یگان حفاظت سازمان محیط زیست با بیان این که در حال حاضر در دستگاه قضایی بررسی خواهد شد که قتل شبه عمد یا غیر عمد بوده است، گفت: در این صورت محیطبان به پرداخت دیه محکوم میشود.
در حال حاضر محیطبانان بیمه هستند و مشکلی برای پرداخت دیه وجود ندارد. (3)
این محیط بان در نهایت اعدام نشد و با قرار وثیقه آزاد شد اما به پرداخت دیه مکلّف شد. اما ماجرای تلخ و شیرین چندین ساله احکام گوناگون قضایی از جمله حکم اعدام، زندانی شدن، پرداخت دیه و یا آزادی، بر روح و روان این محیط بانان و خانواده آنان اثراتی جبران ناپذیر می گذارد که کوچک ترین نتیجه آن از بین رفتن سلامتی جسمی و روحی و اعتماد به نفس فرد محیط بان در انجام خدمت است. بعد از این ماجرا ،او با کدام پشتوانه قانونی، دوباره دل به دریا زند و در برابر شکارچیان غیرمجاز با تمام وجود و قد خود، عرض اندام کند؟ لرزش های حاصل از تجربه تلخ زندگی شغلی این محیط بان، چگونه او را محکم و استوار پای بند دفاع از حریم محیط زیست نماید؟
سئوال:
چرا یک محیط بان برای امر خطیر محافظت از حیات وحش و محیط زیست، نباید حق تیر داشته باشد؟ چرا او را زندانی، اعدام و یا به پرداخت دیه مجبور می سازیم؟ اگر محیط بانان جزو نیروهای انتظامی یا شبه نظامیان هستند و ضابطین قضایی شمرده می شوند و موظف به برخورد با شکارچیان متخلف و تحویل آنان به مراجع انتظامی و قضایی اند، پس چرا نباید قانون، حق تیر به محیط بانان بدهد؟ تا کمتر شکارچی جرأت و هوس شکار به سرش بزند. همین حق که مقتضیات شغلی آنها باید باشد، به عنوان عاملی بازدارنده برای شکار محسوب خواهد شد و دیگر او به دلیل انجام وظیفه یا دفاع از خود، زندانی و اعدام نخواهد شد.
روز جهانی محیط بان
روز جهانی محیط بان سی و یکم جولای سال 2007 مصادف با نخستین روز تأسیس اتحادیه جهانی رِنجرها (محیط بانان) نامگذاری شده است.
تاریخچه محیط بانی در ایران
" اولین احکام قانونی در ایران در باره شکار در تاریخ 18 اردیبهشت 1307 تدوین و تصویب شد و در 14 اسفند 1335 مقرّرات مستقل و نسبتا جامعی در زمینه حفاظت از حیات وحش به تصویب مجلس وقت رسید و " کانون شکار و صید" تشکیل گردید. به منظور اجرای قوانین تدوین شده، وزیر کشور و رئیس ستاد ارتش وقت نیز به عضویت کانون مذکور درآمدند. در 16 خرداد 1346 سازمان " شکاربانی و نظارت بر صید " جایگزین " کانون شکار " گردید و این سازمان رسما به عنوان یک دستگاه مستقل دولتی فعالیت خود را با آموزش شکاربانان در سطح کشور آغاز و مناطق را نیز به عنوان پارک وحش مورد حفاظت قرار داد.
در سال 1350 با مطرح شدن مسائل زیست محیطی در سطح جهان، این سازمان با تغییر عنوان به نام سازمان " حفاظت محیط زیست " عهده دار مسایل محیط زیست کشور گردید و همکاری خود را با سازمانهای بینالمللی ادامه داد. سازمان حفاظت محیط زیست طبق استانداردهای بینالمللی مناطقی را تحت عنوان مناطق چهارگانه مورد حفاظت خود قرار داده است که هر یک از مناطق دارای شرایط و مقرّرات خاصی بوده و هم اکنون تعداد مناطق چهارگانه محیط زیست در کل کشور به ۲۵۳ رسیده است. محیط بانان کسانی هستند که آنها را کمتر می شناسیم، چون تاکنون تجمعی اعتراض آمیز نداشته اند، چون دارای حقوق های نجومی نیستند یا تاکنون خلاف های اجتماعی و اقتصادی از آنان ندیده و نشنیده ایم که کانون توجه ما باشند.
بر اساس قانون برنامه سوم توسعه، دستگاه اداری، نیروهای مسلح را موظف کرد تا یگان حفاظت تشکیل دهند که این قانون در سال 89 در سازمان محیط زیست به اجرا درآمد. با تشکیل" یگان حفاظت محیط زیست،" محیط بانان زیر مجموعه پلیس پیشگیری ناجا محسوب شدند.
همه ساله 11 ذی القعده مصادف با ولادت امام رضا " ع " که در بین شیعیان به ضامن آهو مشهور است از سوی سازمان حفاظت محیط زیست به عنوان " روز محیط بان " نامگذاری شده است . این روز در تقویم رسمی کشور ثبت نشده است. (4)
ثبت نشدن روز محیط بان در تقویم رسمی کشور نیز گویای اهمیت قائل نشدن ما ایرانیان به فضای سبز و محیط زیست می باشد. ما سالی یک بار آن هم در سنت سیزده بدر، آن هم اگر حال و روز خوشی داشته باشیم با خانواده خود و یا با مجموع خانواده های فامیل، به دل طبیعت هجوم می بریم و آتشی روشن و طنابی ضخیم برای تاب بازی کودکان و جوانان و گاه بزرگترها در بین دو درخت آویزان می کنیم و از راه نرسیده بساط تناول غذا را باز کرده و از ابتدا تا انتها بر روی زیراندازهای پهن شده بر روی چمن، می خوریم و می آشامیم و می آسائیم . البته ریختن زباله یا سوزاندن شاخه های زنده و یا خاموش نکردن آتش هم رَویه رفتاری بسیاری از ما هست. در مدت 6 تا 8 ساعت و شاید مدت زمانی بیشتر، اصلا و ابدا قدمی در دل طبیعت برنمی داریم و یا از تپه و کوهی بالا نمی رویم. چون ما همیشه خسته ایم. کل طبیعت دوستی خیلی از ما در همین قصه پایان می یابد و بعد دوباره به ادامه داستان روزمرگی و اسارت دغدغه های خواسته و نخواسته زندگی معمول خود می پردازیم.
در تقویم سال 1400 تولد امام رضا مصادف با اول تیر ماه است و به جای روز محیط بان، روز اصناف نوشته شده است. شاید ننوشتن نام محیط بان در این روز، به دلیل نامگذاری ماه قمری و چرخشی بودن روزهای آن نسبت به ماه شمسی است، اما اگر قرار است در روز خاصی، ارزشی معین برای این گمنامان بی ادّعا قائل شویم، باید اقدامی تمام عیار انجام دهیم نه شکسته و بسته. از سویی دیگر پازل وفاداری و گرایش مرضی ما به اقتصاد با نام گذاری روز اصناف، کامل می گردد. بیایید ما نیز حداقل کودکان خود را نسبت به محیط زیست و فضای سبز و حیات وحش، مسئولانه تربیت کنیم تا شاید معجزه ای شود و از بین آنان یک گرتا تونبرگی پیدا شده و دیگر کودکان و نوجوانان را در این هدف حیاتی، رهبری نماید.
استاندارد جهانی حفاظت از محیط زیست چند هکتار است؟
" بر اساس استاندارد جهانی هر 1000 هکتار باید توسط یک محیط بان حفاظت شود. در ایران هر محیط بان از 6000 هکتار حفاظت میکند. یعنی هر محیط بان برخلاف استانداردهای جهانی، مسئولیت 6 نفر را برعهده دارد و صد البته شرایط رفاهی و حقوقی آن یک نفر برای 1000 هکتار از محیط بانان ما در 6000 هکتار بیشتر است!
البته این آمار در منابع گوناگون، آنقدر متناقض و متفاوت است که به نتیجه ای مشخص نمی توانید برسید. 12 تا 40 هزار نیز در دیگر منابع گفته شده است. به هر ترتیب برای ما که یک هکتار مفهومی گنگ و دور از قیاس نزدیک است، فقط نوعی بازی با ارقام محسوب می شود، اما برای یک محیط بان وجب به وجب محیط تحت حفاظت او وسعتی صعب العبور و پر از سنگ و کلوخ و ارتفاعات پست و بلند است که سختی های ملموس و خاصی دارد. "
راستی ! استانداردها یا نام گذاری های جهانی، کی و کجا برای ما حائز اهمیت بوده است که اینجا نیز تابعی از آن باشیم؟ یا نام گذاری های داخلی ایام خاص به نوعی تقویت ملی گرایی است؟ در حالت جهانی با هم صدایی بین المللی می توان کارهای بیشتری انجام داد، یا از توانایی های مدیریتی و فکری همدیگر می توان بیشتر استفاده کرد. تنهایی ما در مناسبت های ایام خاص، در جزیره ای دورافتاده در واقع ما را از حق و حقوق قانونی خود بی اطلاع نگه می دارد و بسیاری از امتیازات لازم یا ویژه را بدین طریق از دست می دهیم.
بی خبری ما از شرایط مطلوب و ایده آل کشورهای پیشرفته در هر حیطه ای، به نفع دولت و به ضرر گروه های شغلی و مردم است.
فراز و نشیب های محیط بانی در ایران، طبق گفته های فرمانده یگان حفاظت محیطزیست سرهنگ محبت خانی :
* روز ملی محیط بان در تقویم رسمی کشور ثبت نشده است.
* محیط بانان برای خاموش کردن جنگلها از بیل و شاخه درختان استفاده میکنند.
* توسعه صنعت و تکنولوژی زیستگاه های حیات وحش را جزیرهای کرده است.
* بعد از 4 دهه غفلت و در 27 اردیبهشت 1399، توسط نمایندگان مجلس لایحه حمایت قضایی و بیمهای از مأموران یگان حفاظت محیطزیست و لایحه حمایت از محیطبانان تصویب شده است.
* محیط بانان بیشتر تنهایند و از همکاری تنگاتنگ و حمایتی نهادهای مختلفی چون دستگاه قضایی، نیروی انتظامی و از همراهی و مساعدت اقشار مختلف مردم، بی نصیب اند.
* همیار محیط بان که برای یاری آنان داوطلب می شوند، اغلب چون ثبت نام نمی کنند شامل بیمه نمی شوند. لذا هنگام برخورد با شکارچی غیرمجاز و یا رؤیت آتشی اگر بدون نظارت فرماندهی عمل کند و اتفاقی برایش پیش آید، تحت پوشش حمایت بیمه ای سازمان قرار نخواهد گرفت.
* خودرو و موتورسیکلت های محیط بانان، فرسوده و تعدادش کم و همچنین مدل آنها متناسب با مناطق صعب العبور و پرصخره نیست. ثبت نشدن روز محیط بان در تقویم رسمی کشور نیز گویای اهمیت قائل نشدن ما ایرانیان به فضای سبز و محیط زیست می باشد.
* بنا به تأیید فرمانده یگان حفاظت محیطزیست، دیگر هیچ محیط بانی در زندان نیست.
* حمایت مناسب دستگاه قضایی در خصوص پروندههای مربوط به شکار و صید غیرمجاز وجود ندارد.
* 142 محیط بان شهید می توانستند شلیک کنند و کشته نشوند اما این کار را نکردند پس شهید شدند.
* محیطبانی که اصول به کارگیری سلاح را رعایت نکند با او برخورد قانونی می شود و هیچ اغماضی در این زمینه وجود ندارد که در یک مورد به قصاص محیط بان منجر شد!
* وجود شعب محیط زیست در محاکم قضایی، روند رسیدگی به پرونده های محیط زیستی را کوتاه می کند و باید قاضی های پرونده های محیط زیستی در این زمینه آموزش لازم را ببینند تا دقت بیشتری در روند رسیدگی صورت بگیرد.
* در سال 99 به خانواده های محیط بانانی که به علت ابتلا به ویروس کرونا و یا تصادف فوت کرده اند دیه به طور کامل پرداخت شده است. قبلا هنگام مرگ طبیعی به خانواده های این افراد دیه تعلق نمی گرفت.
* در مدت هشت سال به طور سالانه 250 محیط بان باید جذب شود که در حال اجرایی شدن است .
* محیط بانی عشق و از خود گذشتگی می خواهد ، از این رو تعداد زیادی تمایل به این کار ندارند، تعدادی در آزمون علمی و عملی قبول می شوند اما وقتی چند روز در محیط بانی مشغول به کار می شوند، طاقت شان تمام می شود و می روند پس سهمیه می سوزد، چون دیگر امکان جایگزینی وجود ندارد. توصیه می شود داوطلبان، قبل از تصمیم نهایی خود برای محیط بان شدن، چند روز در پاسگاه های محیطبانی زندگی کنند و اگر روحیه آنها با این شرایط کار سازگار بود اقدامات قانونی را آغاز کنند در غیر این صورت سهمیه سازمان محیط زیست برای جذب محیط بان از بین می رود.
* به عنوان حق الکشف به محیط بانان مبالغی داده می شود. که البته آنان نیز همانند ما فرهنگیان، معوقه هایی پرداخت نشده دارند.
* سال 99 در صید غیر مجاز آبزیان 17 درصد، شکار غیر مجاز پرندگان 8 درصد، شکار غیر مجاز پستانداران 15 درصد، زنده گیری پرندگان 39 درصد، زنده گیری پستانداران 37 درصد و شروع به شکار و صید 10 درصد نسبت به سال گذشته کاهش تخلفات داشته ایم.
* کشف اسلحه شکاری 33 درصد، کشف ادوات 24 درصد، آلودگی زیست محیطی 39 درصد، متخلفان دستگیر شده 18 درصد و تعداد پرونده های قضایی 38 درصد کاهش داشته است.
که البته عامل هر دو کاهش، شیوع ویروس کرونا می باشد نه وجدان پاک شکارچیان و یا رعایت استاندارهای محیط بانی جهت پیشگیری از شکار غیرمجاز. در سال 99 به همین علت، مجوز شکار صادر نشده است.
* خرید و فروش حیات وحش زنده و غیرزنده 40 درصد افزایش داشته و علت آن ایجاد مرکز فوریت های سایبری در یگان حفاظت محیط زیست است که با ایجاد آن پایش در فضای مجازی بیشتر شده است.
* مبلغ 700 میلیون تومان برای رسیدگی به پرونده های محیط زیستی به محاکم قضایی پرداخت شده است. فهم این مهم قدری سخت و ناباورانه هست! چرا باید برای بررسی پرونده های محیط زیست، هزینه آن از این سازمان گرفته شود؟
* مرکز فوریت های سایبری یگان حفاظت محیط زیست 69 پرونده حیوان آزاری، 44 پرونده خرید و فروش حیات وحش و 7 پرونده تخریب و تصرف تشکیل داده است.
* از یک سو کرونا باعث کاهش شکار غیرمجاز گردیده است، از سوی دیگر انگیزه اول شکارچیان به دلیل گرانی قیمت گوشت، شکار برای تهیه گوشت بوده است.
* دو نوع سلاح در کشور داریم یکی سلاح های مجوزدار که غیر مجاز شکار میکنند و دوم سلاح های غیرمجاز که درصدی از آنها قاچاق هستند و مجوز ندارند.
* بودجه محیط بانی ملی شده است! قبل این دریافتی های محیط بانان در مناطق مختلف، متفاوت بوده است ولی با ملی شدن حقوق آنان یکسان گردیده است.
* از 3500 محیطبان، 500 محیط بان قراردادی و شرکتی هستند و هیچ مراوده مالی با سازمان محیط زیست ندارند از این رو دریافتی آنها نسبت به محیط بانان سازمان پایین تر از دیگران است و پیگیر کار آنها هستیم تا استخدام شوند البته هنوز پولی به آنها نداده ایم .
* برای حفاظت از عرصه های دریایی 50 محیطبان در آزمون قبول شده اند اما هنوز مشغول به کار نشده اند. در قانون پاسگاه دریایی داریم اما در عمل هنوز فعال نشده اند. در حوزه دریایی 300 محیط بان دریایی در مدت 6 سال جذب خواهند شد. جای شگفتی است که تازه به این مهم می خواهند توجه عملیاتی داشته باشند! (5)
سخن آخر
همه این کش و قوس های مظلومانه از تنهایی محیط بانان در دل طبیعت سخن می راند. از دور بودن آنان از جمع خانواده خود. از محرومیت آنان از یک روال طبیعی زندگی که بیشتر ما از آن بهره مندیم. این که او بر اساس علاقه و دلبستگی محیط بان شده است، یا برای این که دوران سربازی معمول را نگذراند و با این اقدام خود هم صاحب شغل شود و هم دوران سربازی را پاس کند، نیّت فردی اوست و ما حق اظهار نظر نسبت به آن را نداریم. اما سختی های این شغل و احتمال خطر هر ثانیه ای آن نباید بر کسی پوشیده باشد. طبیعت به نوازش و دوست داشته شدن ما محتاج است. برای نفس کشیدن و دوباره سبز شدن، به توجه همه جانبه نیاز دارد. چرخه اکوسیستم با شکار طبیعی یکدیگر توسط خود حیوانات، حفظ می شود، اما شکارچیان تعادل و توازن این چرخه را برهم می زنند و مرگ طبیعت را نزدیک تر می سازند.
قوه قضائیه باید برای پیشگیری از شکار با اشد مجازات شکارچیان غیرمجاز، به عبرت گرفتن یا بازداشته شدن تعداد افراد بیشتری برای این کار، عمل نماید. اگر قانون در مورد شکارچیان سخت گیری های لازم را داشته باشد، محیط بانان نیز بیشتر و بهتر به انجام وظایف خود همت می گمارند. چون ظاهرا محیط بانان در انجام وظایف خود حمایت کمتری از سوی سازمان های مختلف دارند و از پشتوانه قانون برای عمل خود بسیار ضعیف، بهره مند هستند.
لازم نیست همه و یا یکی از ما گرتا تونبرگ سوئدی و یا صدای نظام آموزشی کشورمان باشیم.
لازم نیست ما نیز با یک قایق و نه کشتی، دل به آب های آزاد بزنیم و صدای رعب آور مرگ محیط زیست را به گوش محافل بین المللی برسانیم. فقط کافی است که رویکرد تربیتی تسرّی دادن دنیای بزرگسالی به جهان کودکی برای قبول مسئولیت خطیر را به آنان آموزش دهیم.
فقط کافی است که من و شما مسئولیت فردی خود را در محیط زندگی خود و در اجتماعی که در آن قرار گرفته ایم فراموش نکنیم. فقط کافی است که اگر طبیعت را دوست نداریم و یا چون مطالعه کردن وقتی برای آن نداریم و یا دغدغه های زندگی ما از سرمان بالا می رود، پس ضرر و آسیبی به محیط زیست و موجودات زنده آن نرسانیم. پرندگان، گربه ها و سگ هایی که سنگ می خورند و زخمی درمان نشده بر بدن خود دارند و یا کور شده اند و یا لنگان لنگان راه می روند و یا بال شان شکسته است، حاصل شاه اثر چون منی است که آنها را مزاحم زندگی خودخواهانه خود می بینم.
با قدری مطالعه در این حیطه، شما هم می توانید با واقعیت های تلخ بیشتری از زندگی محیط بانان آشنا شوید. بیایید ما نیز حداقل کودکان خود را نسبت به محیط زیست و فضای سبز و حیات وحش، مسئولانه تربیت کنیم تا شاید معجزه ای شود و از بین آنان یک گرتا تونبرگی پیدا شده و دیگر کودکان و نوجوانان را در این هدف حیاتی، رهبری نماید. چون ما بیشتر از ترویج و تقویت آموزش و فرهنگ، به معجزه ها معتقد و محتاجیم.
منابع :
1) ویکی پدیا. محیط بان.
2) مشرق . آخرین جزئیات قتل 2 محیط بان زنجانی. کدخبر 1200574 . 17 فروردین 1400.
3 ) ایسنا. نقض حکم اعدام محیط بان همدانی در دیوان عالی کشور. کد خبر: 99070806059 . 8 مهر 1399 .
4 ) ویکی پدیا. محیط بان.
5 ) خبرگزاری جمهوری اسلامی. حقوق محیط بانان سال آینده افزایش مییابد .کد خبر: 84255354 . 17 اسفند 1399.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
سخني با مسئولين صندوق ذخيره فرهنگيان و ديگر مسئولين در باره تبديل اين صندوق به صندوق سرمايه گذاري قابل معامله:
در رسانه هاي مجازي بحث تبديل صندوق ذخيره فرهنگيان به صندوق سرمايه گذاري قابل معامله ، توسط مسئولين مطرح شده است .
در اين رابطه به اساسنامه صندوق هاي سرمايه گذاري قابل معامله مصوب 31 / 1 / 1399 شماره 7263/ت57588ﻫ اشاره شده است .
باتوجه به اينکه نگارنده در تارنماي وزين صداي معلم پيشنهاد ِ تبديل صندوق ذخيره فرهنگيان به صندوق سرمايه گذاري قابل معامله در بورس را مطرح کرده ام :
لذا از اين پيشنهاد استقبال نموده در حد بضاعت بسيار اندکم به اين مهم مي پردازم تا در سايه معجزه ديالوگ ، اعضاي محترم صندوق ذخيره فرهنگيان به حقوقشان آشنا شوند همچنين مسئولين محترم به وظايفشان واقف گردند .
خلاصه قسمت قبل ؛ بخش نخست - بخش دوم
در هر دو حالت ِ فعاليت ِ صندوق ،
مطالبه اصلي فرهنگيان ، نقش آفريني حدود 900 هزار فرهنگي عضو بر سرمايه هاي خود و بهرمندي منصفانه از آن است .
انتظار مي رود ، ويژگي ِ اعضاي هيات امنا در ائين نامه ، به صورت مبسوطی شرح داده شود .
اگر اعضاي صندوق داراي حداقل اين ويژگي ها نباشند ؟ قطعأ فرد ِ منتخب براي عضويت در هيات امناء ، متخصصي غير عضو صندوق مي باشد .
اگر رسانه ها بعنوان رکن چهارم دموکراسي و تشکل هاي مدني بعنوان حلقه واسط بين مردم و مسئولين به اين مهم ورود پيدا کنند و در تعامل با کارشناسان درون و بيرون صندوق ، آئين نامه اي جامع و مانع براي انتخاب ِ هيات امنا تدوين کنند ؟ به وظيفه خود عمل کرده يکي از چالش هاي بيش از دو دهه در بزرگترين هلدينگ فرهنگيان را بر طرف مي نمايند.
بدين ترتيب براي اعضاي صندوق ذخيره فرهنگيان امکان مديريت سرمايه هايشان را فراهم مي کنند و گامي در جهت اصلاح ساختار صندوق برمي دارند در نتيجه بخشي از مطالبات فرهنگيان عضو را محقق مي نمايند .
خوانندگان فهيم و فرهيخته در بخش نخست و دوم اين گفت و گو با تشبهات فراواني مواجهه مي شوند که نشان دهنده بهره مندي عاقلانهي کارشناسان هيات دولت از پيش نويس دستور العمل جامع صندوق هاي سرمايه گذاري ( 5 ) مي باشد لذا بدين وسيله از همه فرهيختگان عزيز و گرامي بابت مشاهده تشبهات فراوان در بخش نخست و دوم اين گفت و گو پوزش مي طلبم .
بخش نخست نگاهي اجمالي به اساسنامه نمونه
با توجه به مشاوره گرفتن از متخصصين کارآمد ، لازم است مواردي که به خصوصي بودن صندوق لطمه مي زند از اساسنامه صندوق سرمايه گذاري قابل معامله در بورس حذف شود و کليه ابهامات چگونگي تبديل صندوق ذخيره فرهنگيان به صندوق سرمايه گذاري قابل معامله کاملأ روشن و مشخص شود تا بعدها مورد سوء استفاده مجلسيان يا دولتمردان و ... واقع نشود .
***
قسمت سوم :
پرسش کننده :
شما در گزارش خود از محاسبه ارزش خالص دارايي هر واحد سرمايه گذاري در هر دقيقه اشاره نموديد ؛ در اين اساسنامه در اين رابطه چه آمده است ؟
پاسخ دهنده ( 4 ) :
ماده۱۴ـ مقاطع زمانی محاسبه ارزش خالص دارایی هر واحد سرمایه گذاری به شرح زیر است:
۱ـ در روزهای معاملاتی در ساعت شروع معاملات بورس مربوط و از آن ساعت تا پایان ساعت معاملات، حداکثر هر دو دقیقه یک بار و همچنین در پایان آن روز.
۲ـ در سایر روزها، در پایان هر روز.
پرسش کننده :
مشخصات سرمایه گذاران، تعداد و نوع واحدهای سرمایه گذاری در مالکیت ایشان و همچنین تمامی نقل و انتقالات واحدهای سرمایه گذاری چگونه رصد مي شوند ؟
پاسخ دهنده :
ماده۱۵ـ مشخصات سرمایه گذاران، تعداد و نوع واحدهای سرمایه گذاری در مالکیت ایشان و همچنین تمامی نقل و انتقالات واحدهای سرمایه گذاری نزد شرکت سپرده گذاری مرکزی به ثبت می رسند. دارندگان واحدهای سرمایه گذاری و تعداد واحدهای سرمایه گذاری در تملک آنها در هر مقطع زمانی، مطابق پایگاه داده های شرکت سپرده گذاری مرکزی خواهد بود. مالکان واحدهای سرمایه گذاری، به نسبت تعداد واحدهای سرمایه گذاری خود از کل واحدهای سرمایه گذاری، در خالص دارایی های صندوق سهیم اند، ولی حق تصمیم گیری در مورد دارایی های صندوق در چهارچوب این اساسنامه از اختیارات مدیر صندوق است.مسئولیت مالکان واحدهای سرمایه گذاری در قبال تعهدات صندوق صرفاً محدود به مبلغ سرمایه گذاری آنها در صندوق است.
تبصره ـ ارائه گواهی سرمایه گذاری صادر شده بر اساس مقررات ثبت، سپرده گذاری و تسویه و پایاپای اوراق بهادار صورت می گیرد.
پرسش کننده :
چرا در قسمتي از ماده 15 اين اساسنامه آمده است :
"حق تصمیم گیری در مورد دارایی های صندوق در چهارچوب این اساسنامه از اختیارات مدیر صندوق است."
آيا اين حد از اختيارات که به مدير داده مي شود ؟ زيان بخش نمي باشد ؟
پاسخ دهنده ( 4 ) :
کارشناسان بورس بهترين پاسخ دهنده به پرسش شما مي باشند .
نگارنده بر این باور است :
در ماده 16 آمده است :
ماده۱۶ـ در تملک واحدهای سرمایه گذاری صندوق باید موارد زیر رعایت شود:
۱ـ متولی، حسابرس و اشخاص وابسته به آنها در زمان تصدی خود به این سمت ها، نمی توانند مالک واحدهای سرمایه گذاری صندوق باشند.
۲ـ مدیر در طول زمان تصدی خود به این سمت باید همواره حداقل......درصد از واحدهای سرمایه گذاری صندوق را مالک باشد.
تبصره ۱ـ گواهی سرمایه گذاری حداقل واحدهای سرمایه گذاری که براساس این ماده باید تحت تملک مدیر باشد، نزد شرکت سپرده گذاری مرکزی مسدود و غیرقابل معامله می شود.آزادسازی این واحدهای سرمایه گذاری پس از استعفا یا سلب سمت به هر دلیل، منوط به دریافت مفاصاحساب دوره مأموریت مدیر است.مدیر مستعفی یا سلب سمت شده می تواند با تودیع ضمانت نامه ای معادل مبلغ ریالی واحدهای سرمایه گذاری موضوع این تبصره، حسب مورد نسبت به آزادسازی واحدهای سرمایه گذاری خود اقدام نماید.
پرسش کننده :
در ماده 20 اين اساسنامه آمده است :
۲۰ـ مجمع صندوق با حضور دارندگان حداقل نصف به علاوه یک از کل واحدهای سرمایه گذاری ممتاز دارای حق رأی صندوق و یا موارد تصریح شده در تبصره (۱) ماده (۷) این اساسنامه تشکیل شده و رسمیت می یابد و دارای اختیارات زیر است:
چالش اين ماده چيست ؟
پاسخ دهنده ( 4 ) :
همان طور که قبلأ هم ب صراحت اشاره شد:
بايد قسمت ذيل و یا موارد تصریح شده در تبصره (۱) ماده (۷) این اساسنامه از ماده 20 براي صندوق سرمايه گذاري قابل معامله در بورس حذف شود زيرا صندوق ذخيره فرهنگيان يک صندوق کاملأ خصوصي مي باشد .
پس مجددأ و موکدآ پيشنهاد حذف قسمت ذيل و یا موارد تصریح شده در تبصره (۱) ماده (۷) این اساسنامه از ماده 20 اساسنامه نمونه را اعلام مي نمايم .
پرسش کننده :
در قسمت دوم ماده 26 اساسنامه نمونه آمده است :
پس از پایان قانون برنامه پنج ساله ششم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، به ازای تملک هر یک دهم درصد از واحدهای سرمایه گذاری عادی، معادل یک دهم درصد از کل حق رأی از آرای دارندگان واحدهای ممتاز به نسبت تملک هر یک کسر شده و دارندگان واحدهای سرمایه گذاری ممتاز نسبت به اعمال باقیمانده آرا اقدام خواهند نمود.
يا ؛
در تبصره۲ـ ماده 26 آمده است :
پاره حق رای های حاصل از کسر شدن حق رای از دارندگان واحدهای ممتاز براساس بند (۲) این ماده، قابل اعمال نیست.
چالش اين موارد چيست ؟
گفت و گو ادامه دارد .
منابع :
۱- مستاجرها:
طبق آمارها ، اجاره بهاء مسکن در دو سال گذشته افزایشی صددرصدی را تجربه کردهاست. یعنی اگر خانوادهای تا یک سال پیش مجبور بود سیدرصد حقوق خود را برای اجاره مسکن پرداخت کند حال باید بیش از پنجاهدرصد درآمدش را به صاحب خانه و صاحب ملک تجاری بپردازد. در شهر تهران نزدیک به پنجاهدرصد مردم بهصورت استیجاری زندگی و کاسبی میکنند. نصف مردمی که در تهران زندگی میکنند اگر فقط ده روز یا یک ماه کار خود را تعطیل کنند با مشکلات جدی مالی و انبوهی از چکهای برگشتی و اسباب و اثاثیهٔ بهکوچه ریخته شده، مواجه خواهند شد.
۲- کارگران روزمزد
در ایران بسیاری از افراد بهعلت نبود فرصت شغلی کافی به مشاغلی مانند دستفروشی در خیابانها، جمعآوری ضایعات، آوازخوانی و نمایش خیابانی، مسافرکشی، کارگری روزمزد ساختمانی و امثالهم مشغولند. اکثریت این گروهِ بهظاهر شاغلِ درواقع بیکارِ پنهان، مستأجر بوده و زندگیشان به درآمد روزانهٔ آنها وابسته است. این در حالی است که تنها حمایت دولت از این اقشار پرداخت دویست هزار تومان طی یک سال (آن هم نه به همه آنها) بودهاست.
۳- فقر عمومی:
حداقل نیمی از جمعیت ایران در تهیهٔ نیازهای اولیه خود مشکل دارد و حتی با یک هفته تعطیلی فعالیت اقتصادی خود، با مشکلات جدی مواجه خواهد شد.
مسئول، سیاستگذار یا هر شخصی که دوباره از قرنطینهٔ کامل سخن میگوید ابتدا باید این واقعیت را حل نماید و این تفاوت عمدهٔ کشوری مانند ایران با فرانسه و آلمان و... است که چندین بار قرنطینه سراسری اعمال کردهاند.
۴- وضعیت استثنایی:
یکی از وظایف مهم حکومتها اعمال قانون در شرایط استثنایی است. کرونا یکی از استثناییترین تجربههای بشری در یک قرن اخیر بود و نحوهٔ مواجههٔ دولتها با این بحران نشان از میزان مشروعیت و اقتدار و قدرت مدیریتی آنها داشت.
دولت ایران طی یک سال گذشته هیچ برنامهٔ مشخصی (جز تعطیلی یکسالهٔ مدارس و جریمهٔ خودروها بعد نصف شب که هر دو هم در نوع خود عجیب و نمونه بود) برای مقابله با کرونا نداشت و در جاهایی مانند تعطیلات نوروز و اعیاد و مراسمهای مختلف که باید اعمال اقتدار و قانون مینمود به برخی توصیههای اخلاقی بسنده کرد.
۵- مردم بزرگ ایران:
نمونهٔ دیگر، رفتار مردم بزرگ ایران است. در تعطیلات نوروز بسیاری از خانودهها هم مسافرتشان را رفتند و هم تمام دید و بازدیدهای خود را به جا آورند و حالا هم که با افزایش سریع رشد کرونا مواجهاند در خانههای خود نشسته و به بیتدبیری دولت و زمین و زمان فحاشی میکنند.
کانال خرمگس