گروه رسانه/
آن چه در زیر می آید ، مقاله ای از برتراند آرتور ویلیام راسل، فیلسوف ، ریاضیدان، مورخ، جامعهشناس، نویسنده، فعال سیاسی و برنده جایزه ادبی نوبل و فعال صلحطلب بریتانیایی با عنوان " معلم کیست و وظیفه او چیست " است که توسط دکتر محمدوحید دستگردی در نامه ی ماهانه ادبی ، تاریخی ، علمی و اجتماعی « ارمغان » در تیر ماه 1352 شماره چهارم منتشر گردیده است .
امروز سهشنبه ۸ تیر ۱۴۰۰ نشست مجازی مدیران آموزش و پرورش ناحیه ۳ در بستر شبکه شاد با حضور سالار قاسمی مدیرکل آموزش و پرورش استان البرز در سالن سردار سلیمانی ناحیه ۳ برگزار گردید.
در این نشست مجازی ابتدا ابراهیم فلاحنژاد مدیر ناحیه ۳ گزارشی از فعالیتهای ناحیه ارائه کرده افزود: امکانات ما محدود و انتظارات و نیازها نامحدودند. هنر مدیریتی بالانس این دو مقوله بوده و مدیران و همکاران توانمند ناحیه ۳ با درایت تام و تمام از این آزمون سرافراز بیرون آمدهاند.
امروز ما امورات ناحیه ۳ را بر اساس شناخت، دانایی و آگاهی پیش میبریم. تلاش برای دانشافزایی، مدیریت بر پایه ارزشها و ارائه کار کیفی تعلیم و تربیت در سطح مدارس در دستور کار ناحیه میباشد.
همکاران من با تشکیل اتاق فکر برای قبل، حین و پسا آموزش برنامهدار بوده و همواره در حال آسیبشناسی، ارزیابی و نظارت بر ماموریتهای انجام و تعریف شده در جهت تحقق اهداف و برآوردن انتظارات شرکای آموزش و پرورش هستند.
شعار سال جاری ناحیه ۳ ، "مدرسه مهم است" بوده و ما در تلاشیم تا تصمیمسازی و تصمیمگیری از کف مدارس استارت بخورد. تلاش برای فرهنگسازی سازمانی و پرهیز از اقدامات جزیرهای رویکرد کلی ناحیه برای رسیدن به مدرسه منسجم به عنوان کانون تحولات محله میباشد.
در ادامه سالار قاسمی ، مدیر کل آموزش و پرورش استان البرز ضمن تشکر از زحمات مجموعه آموزش و پرورش ناحیه ۳ افزود: گزارش خوبی که توسط مدیر ناحیه داده شد حاصل زحمات همکاران و مدیران توانمند ناحیه ۳ بوده و ما قدردان زحمات تک تک عزیزان هستیم.
به زعم من ، عمده چالشهای آموزش و پرورش برای رسیدن به وضعیت مطلوب و دستیازی به یک حکمرانی خوب در دستگاه تعلیم و تربیت عبارتند از :
* عدم استقلال و اقتدار لازم در آموزش و پرورش
* افول سرمایههای اجتماعی در آموزش و پرورش
* ضعف جدی در روابط انسانی در آموزش و پرورش
* ضعف در مدیریتها از صدر تا ذیل...
میباشند.
وی استارت تلاش برای خود ارتقایی را مدیران مدارس عنوان کرده گفت: شرط حکمرانی خوب در دستگاه تعلیم و تربیت ، پرورش و انتخاب مدیران با کیفیت و با کفایت بوده و ما همواره نیازمند بازمهندسی در آموزش و پرورش هستیم.
در ادامه قاسمی از اندیشه و انگیزه، آرمان و ایدهدار بودن، ایجاد اعتماد در مجموعه و نگاه بلند و آرمان متعالی در مجموعه را از شرایط یک مدیر مطلوب خوانده افزود: مهمترین مشکل در حوزه مدیریتی ، فقدان ارزشیابی مستمر و نظارت دقیق بر کار مدیران از صدر تا ذیل میباشد.
وی در پایان نشست مجازی نکاتی را در باب ضرورت آسیبشناسی آموزش مجازی، اجرای دقیق پروژه مهر، بهرهگیری از ظرفیت شرکای آموزش و پرورش و... یادآور شده افزود: کار در آموزش و پرورش ربطی به آمد و شد دولتها ندارد و دولت قوی مستلزم آموزش و پرورش مقتدر بوده و ما تا آخرین لحظه همواره دنبال ارائه خدمات باکیفیت، همهجانبه و بیمنت به مردم خوب و نجیب استان البرز خواهیم بود.
در حاشیه جلسه:
مدیران آموزش و پرورش انتظار دارند در این نشستها در کنار استماع گزارش کار و تشریح برنامههای آموزش و پرورش حداقل اشاراتی نیز به مسائل مبتلا به همکاران صورت گیرد. مسائلی چون ناقصالخلقه بودن سامانههای سیدا و پادا که با روح و روان شرکای آموزش و پرورش بازی میکنند، همچنین تضییع حقوق مادی و معنوی همکاران در برگزاری انتخابات، امتحانات نهایی و کنکور، تراکم کلاسها، فقدان سرانه مدارس، مسئله رایگان بودن حاملهای انرژی برای مدارس به شرط رعایت الگوی مصرف، چرایی عدم تحقق رتبهبندی برای معلمان و.... بخشی از مطالبات اصلی و دلنگرانی همکاران در کف مدارس هستند .
دوره جلسات یک طرفه و مونولوگ رو به اتمام بوده و عصر، عصر دیالوگ و تشریک مساعی با شرکای آموزش و پرورش میباشد.
بهتر است در این نشستها امکانی فراهم آید تا حداقل نمایندگانی از مدیران و همکاران حاضر در جلسات نیز امکان اظهار نظر و مشارکت در مباحث اولویت دار داشته باشند .
پایان پیام/
( شادروان امین کیانپور )
یادش به خیر ... سالها پیش، در دوره ی کارشناسی، استادی داشتیم که در درس افشاریه و زندیه، با حرارت تمام از لیاقت نادرشاه و استعداد نظامی و روحیه ی سترگش می گفت. از او پرسیدم استاد چرا نادرشاه با این همه توانایی و شجاعت و ...اقداماتی چون کشتن اطرافیان و کور کردن فرزند ارشدش رضاقلی میرزا را مرتکب شد؟ مکثی کرد و در پاسخ گفت:
" روح زمانه ی نادر آلوده بود" .
امروز خبر تلخی، ذهن و زبان همه را به دریغاگویی و افسوس کشاند. امین کیانپور دبیر ریاضی بود با ۲۵ سال رنج شکوهمند و بالنده ی آموختن و آموزگاری. جوانی برومند که داشت آرام آرام به میان سالی می رسید. مانند هر پدری به امید آینده ای بهتر برای۲ دخترش، از ایذه با همه ی وابستگی هایش دل کند و رهسپار اصفهان شد. پدرش "شادروان الیاس کیانپور" نیز معلم وارسته ای بود. خونگرم و مهربان، مهربان و خوش سیما.
در اصفهان، به عنوان یک نخبه ی ریاضی، همواره تحسین اش می کردند. زندگی آرام و پاکی داشت همچون خودش. اما مصیبت زمانی آغازیدن گرفت که خانه ای که به زحمت برای آسایش خانواده اش خریده بود گرفتار کشمکش و دادگاه و معارض شد. قاضی دادگاه، حکم به تخلیه داد. امین، نه باور می کرد و نه برایش امکان پذیر بود که ببیند و بپذیرد به همین راحتی، ماحصل یک عمر، کار و رنج معلمی و مامن خانواده اش را بگیرند و فریادش و صدای دادخواهی اش را هیچ کسی نشنود. عیار رنج و ظلمی که به او شده بود را نبینند.
نمی دانم در آن لحظه های طوفانی به چه می اندیشید ؟ شاید به خانواده اش فکر می کرد که در برابر بی قانونی و قانون، آواره می شوند. او با همان غرور سرکش و نجابت ایلیاتی توامان، که از دودمانی بزرگ و خانواده ای ریشه دار، وام گرفته بود. نتوانست خودش را قانع کند و سوگمندانه،خود را در برابر دادگاه اصفهان به آتش کشید.
اینکه یک انسان وارسته و نجیب را با یک روند دادرسی معیوب، می توان تا جایی برد که خود را به آتش بسپارد اگر چه گویا در جامعه ی ما، چیز تازه ای نیست و شوربختانه، دارد عادی می شود اما، نمی توان باور و قضاوت کرد که چرا و چرا؟
در این روزگار تلخ نامراد، روزی نیست که خبرهای تلخ و کشنده، ما را در خود آوار نکند.اما اینکه کی و چگونه، می توان امید را زنده نگهداشت روشن نیست. آن گونه که عدالت و امید را در دل امین کشتند و از خاطر او تاراندند و او نیز، برای انتقام و اثبات ستمی که بر او روا داشته بودند خود را، امید را، شکیبایی را و همه چیز را به آتش کشید و " به کشتن خود برخاست" تا حداقل فریادش را دیگران بشنوند و راه را بر هر بی عدالتی دیگری ببندد.
به دور از هر گونه نگاه ارزش گذارانه، وقتی آدمی خودش را جای امین می گذارد ، به این نتیجه می رسد شاید اگر من بودم نیز، چون او می کردم. چرا که، او تمام دلخوشی اش عدالت بود و می گفت که با درآمد اندک اما پاک معلمی، خانه ای برای آرامش خانواده ام خریده ام.
او شاید نمی دانست که در آخرین جدال، به این معادله ی چند مجهولی خواهد باخت. خودش را کشت و سوزاند، چرا که گویی، "روح زمانه ی ما آلوده است" امین هم ناامیدانه و با دنیایی از بی تابی، از این دنیا رفت. تا باز هم، ما بمانیم و حسرتی جانسوز برای مردی که زندگی را عاشقانه در کنار خانواده اش دوست داشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
( هشدار ! این فیلم حاوی صحنه های دلخراش است )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
بیش از ۷۵ میلیون کودک در سراسر جهان به دلایل فقر شدید، تعصبات فکری خانوادهگی و نبود مکتب به طور کامل از تحصیل محروم هستند و بیش از ۴۰ میلیون نفر آنها به دلیل وجود جنگ و ناامنی به مکتب نمیروند و از این تعداد، حدود ۱۸ میلیون کودک را به عنوان سربازان وارد جنگ ساختند. در ۱۰ سال گذشته حداقل دو میلیون کودک سرباز کشته شدهاند، شش میلیون نفر به شدت مجروح شدند، و از معلولیت بالای ۶۰ درصد رنج میبرند و بیش از ۱۰ میلیون نفر آنها دچار آسیبهای روانی بسیار جدی و خطرناک گردیدهاند، که در ۳۶ کشور مختلف از آنها به عنوان سرباز به خاطر کسب قدرت استفاده میکنند. در تمامی کشورها خواندن، نوشتن و ریاضیات سه کلید ابتدایی و انتهایی تحصیلی محسوب گشته و با توجه به شرایط وخیم کنونی جهان درگیر جنگ نیازی بیش از پیش احساس میشود تا آموزش صلح به عنوان چهارمین کلید به این مجموعه اضافه گردد.
مشکلات و درگیریهای بشر از روزگاران نخست پیدایش وی بر روی زمین وجود داشته است، اما نحوهی درگیریها در دوران مختلف شکل خود را تغییر داده است. با این وجود در هزارهی سوم توجه بسیاری از اندیشمندان به صلح جهانی است و برای نیل به این هدف، آموزش صلح را سرلوحهی برنامههای خود قرار دادهاند تا بتوانند جهانی عاری از خشونت را برای بشریت به ارمغان آورند.
چنانچه یونسکو در سال ۱۹۴۵، با هدف دستیابی به صلح جهانی و بهزیستی مشترک بشریت تاسیس شد. و همواره بر نقش آموزش در ایجاد صلح و گنجانیدن مفاهیم مربوط به صلح در برنامههای آموزشی تاکید داشته است. هدف از این آموزش، کمک به شاگردان در کسب مهارتهای حل تعارض، بدون خشونت و تقویت این مهارتها برای ارائه رفتارهای مسوولانه در جامعه است. آموزش صلح رویکردی پیشگیرانه است و به منظور تربیت و ارتقای افراد و جامعه بر اساس باورهای عدم خشونت، تسامح، برابری، احترام به تفاوتها و دستیابی به جامعهای عادلانه به کار گرفته میشود.
در واقع صلح پیششرط عمدهی تداوم حیات زندگی نسلها و ملیتها است، یعنی نوع بقای بشر به عنوان یک کل، اکنون به حفظ صلح و بهتر بگوییم ایجاد صلح وابسته است و ضروری است که آموزش هم شرایط و لوازم بروز جنگ و خشونت را نشان دهد و هم راههایی که باعث تعدیل این وضعیت و حتا غلبه بر آن و ایجاد تفاهم بین ملتها و گروههای انسانی میشود را مطرح کند.
در ماده ۲۶ قانون حقوق بشر، قطعنامههای ۱۳۲۵ و ۱۶۱۲ شورای امنیت به اهمیت آموزش صلح اشاره شده است. حتا کنفرانس سارایوو در سال ۲۰۰۹ و همچنین بزرگترین همایش جهانی نفی خشونت که به صلح لاهه معروف گشت، بازگشایی دربهای صلح را از طریق آموزش و پرورش دانستند و شعار «معلمان قویترین افراد روی زمین هستند» را سرآغاز برنامههای خود قرار داد، بیشترین توجه آنها به جلوگیری از حملات نیروهای افراطی به مکاتب، ساخت مکاتب بیشتر و اصلاح زیرساختهای لازم آموزشی در کشورهای درگیر جنگ میباشد. وجود افکار کلیشهای در جوامع، روایتهای جمعی متعارض، تجربههای تلخ و سوابق طولانی تحقیر شدن و قربانی بودن برخی از ملتها یا گروههای قومی، وجود نفرتهای نژادی و مذهبی، تحقق اهداف صلح را دشوار میسازد.
کنفرانس کارشناسان بین منطقهای ( UNESCO – ICESCO) سال ۲۰۰۷ در پاریس، دستیابی به صلح را تحت عنوان تفکر درباره صلح و برقراری آن به وسیله طراحی خلاقانه کتب درسی، مورد مداقه قرار دادند.
یکی از تعهدهای عمده وزیران آموزش و پرورش شرکتکننده در چهلوچهارمین اجلاس تعلیم و تربیه در ژنیو ماده (۲۰۲) برداشتن گامها و راهاندازی تربیتهای لازم در مکاتب کشور خود در جهت گسترش آموزش برای تفاهم بینالمللی بود. ماده (۲۰۵) آن دولتها را متعهد میسازد تا قدمهای ویژهای برای بزرگداشت مقام و موفقیت معلمان و مربیان در آموزش رسمی و غیررسمی بردارند.
اعتقاد بر این است که آموزش و پرورش رسمی یک مکانیسم مناسب و سیستمی منسجم که دارای رهبری و مدیریت سازمان یافته میباشد، میتواند زمینهساز آموزش صلح شود. امروزه مکاتب و برنامههای درسی از مهمترین کانونهای ایجاد صلح و ترویج آن میباشند.
آموزش صلح که با توجه به سنتهای تعلیم و تربیت، تیوریهای آموزشی و انتظارات جامعه جهانی در زمینه رشد و ارتقای انسانها شکل گرفته است؛ آموزشی پویا، بینرشتهای با محتوای چند فرهنگی میباشد. این نوع آموزش حاصل افکار و تلاشهای مربیان پیشرو تعلیم و تربیت مانند: جان دیوی، پائولوفریره، جان گالتونک و سایر مربیان نامداری است که بر اساس اصول و تجاربی شکل گرفته و در طول زمان تحول یافته است.
شاخصهای آموزش صلح از نظر مؤسسه «آموزش برای تفاهم بینالمللی آسیا و اقیانوسیه» (IUAPCE) :
۱. احترام گذاشتن به خود و دیگران
۲. نفی خشونت
۳. یادگیری زندگی جمعی
۴. ابراز همدردی و کمک به کسانی که در شرایط دشوار قرار دارند
۵. برخورداری از هنر گوش دادن و درک دیگران
۶. حفاظت از محیط زیست
۷. برابری
۸. وحدت
سازمان ملل به عنوان راهکاری پیشگیرانه، دههی ۲۰۱۰-۲۰۰۰ را دههی بینالمللی فرهنگ صلح و عدم خشونت نامیده است.
به رغم پیشرفتهای انجام شده در زمینه توجه به موضوع صلح و ادغام آن در برنامههای درسی در برخی از کشورها، آموزش صلح هنوز در بسیاری دیگر از نقاط جهان با موانع بسیاری روبهرو است. وجود افکار کلیشهای در جوامع، روایتهای جمعی متعارض، تجربههای تلخ و سوابق طولانی تحقیر شدن و قربانی بودن برخی از ملتها یا گروههای قومی، وجود نفرتهای نژادی و مذهبی، تحقق اهداف صلح را دشوار میسازد. بنا بر این لازم است، برنامهای جامع و مدون در زمینه آموزش صلح و مؤلفههای آن طراحی و اجرا شود.
توصیهها
۱. دور شدن از شیوههای سنتی مبتنی بر انتقال یک طرفهی اطلاعات؛
۲. تولید و توزیع گسترده مواد آموزشی معتبر در زمینهی آموزش بین فرهنگی؛
۳. همکاری شرکای آموزش رسمی و غیررسمی؛
۴. ایجاد پیوند نزدیک بین برنامه درسی صلحآمیز و کتب درسی، و توجه به ابعاد مختلف شخصیت شاگردان؛
۵. محتوای آموزش باید به نحوی تنظیم شود که به شاگردان کمک کند، به ضرورت و اهمیت فرهنگ صلح و ارزشهای مرتبط با آن پی ببرند و از حقوق اساسی، وظایف خود در زمینه برقراری فرهنگ صلح در خانواده، صنف و جامعه آگاه شوند؛
۶. تعیین پروژهها و انجام کارهای پژوهشی و عملی صلحآمیز برای شاگردان و دانشجویان؛
۷. قانع کردن سیاستگزاران در تخصیص منابع و امکانات ضروری برای حمایت از آموزش صلح؛
۸. تهیه و به کارگیری راهبردهای برقراری صلح و دوستی در مکاتب و دانشگاهها؛
۹. پُررنگ ساختن نقش رسانهها در تحول و ارتقا، اصول عدم خشونت و ترویج صلح؛
۱۰. آموزش صلح در دروس مختلف؛ جغرافیا، تاریخ، زبان، زیستشناسی، هنر و همچنین برگزاری جشنها، فعالیتهای نمایشی و تئاتر، انجام مسابقات، سرود، همایش و…
فرجام سخن اینکه نیاز مبرم بر آموزش صلح مطرح است؛ زین رو با وجود توسعه کمی و کیفی آموزش در دورههای مختلف به خصوص دوره ابتدایی، به موضوع صلح توجه کافی نشده است. علت این امر از یک سو فقدان برنامه درسی تحت عنوان آموزش صلح یا عناوین مشابه میباشد و از سوی دیگر مطالعه مستقلی در خصوص مفاهیم و مضامینی که بتواند در زمینه صلح به کودکان و نوجوانان آموزش داده شود، در دسترس نمیباشد.
گروه گزارش/
تجارت نیوز نوشت : ( این جا )
حدود یک هفته است کارکنان پایانه خارک، در اعتصاب غذایی به سر میبرند و از وضعیت حقوقی خود ناراضیاند.
یوسفزاده، کارشناس ارشد نمودارگیری از سیال حفاری درباره اعتصاب کارکنان توضیح میدهد: کارکنان سکوی پایانه خارک نسبت به حقوق و دستمزد خود معترضاند.
او ادامه میدهد: چند سالی است که به صورت ناعادلانه از حقوق بچهها کم میکنند. این ماه فشار کمبود حقوق و وضعیت معیشتی به حدی به کارکنان فشار آورده بود که شروع به اعتصاب کردهاند.
گزارشهای واصله از تداوم این اعتصاب خبر میدهد و یوسفی میگوید: کارکنان اکنون در اعتصاب به سر میبرند و از تحویل گرفتن نفتکشها خودداری میکنند و اکنون دو سه روزی است که هم در اعتصاب غذا هستند و هم در اعتصاب کاری.
شرایط کاری سخت این کارکنان مانند ساعت کاری زیاد، دوری از خانواده، ریسک خطرهای احتمالی باعث اعتراض و اعتصاب این کارکنان شده است.
۱۹ اردیبهشت ماه سال ۹۱ ، مجلس با هدف نگهداشت نیروی انسانی متخصص، قانون وظایف و اختیارات وزارت نفت را در ماده ۱۰ تصویب کرد. بر اساس این ماده، سازوکارهای پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان صنعت نفت از قانون مدیریت خدمات کشوری مستثنا شده است و کارکنان هم با استناد به همین قانون نسبت به وضعیت فعلیشان اعتراض دارند.
یکی دیگر از این کارکنان، درباره دلیل این تجمع به خبرنگار تجارتنیوز توضیح میدهد: سال ۹۰، کارکنان مطالبه افزایش حقوق داشتند که این درخواست هم تایید شده است اما با شروع کار دولت یازدهم، ماده ۱۰ قانون و مطالبات این کارکنان هم نادیده گرفته شد.
یوسفزاده هم در این باره میگوید: رتبه حقوق کارکنان نفت بین مشاغل دولتی، سیزدهم یا چهاردهم است با این حال، نمایندگان مجلس گزارش داده بودند که هیچ یک کارکنان نفت کمتر از ۲۵ میلیون تومان حقوق نمیگیرند. تجمعات پیوسته سال پیش هم به همین دلیل شروع شده بود اما امسال سقف حقوق را ۳۳ میلیون تومان تعیین کردهاند و اردیبهشت و خرداد امسال رقم حقوق کارکنان بسیار کم شده است و کارکنان خارک اولین کارکنانی بودند که حقوق را دریافت و اعتراض کردند.
این کارکن حفاری اظهار تاسف میکند و میگوید: هر سال مخازن عمیقتر میشود و به همین دلیل هم استخراج نفت از آنان سختتر میشود. با توجه به وضعیت فیزیکی سخت این کارکنان، فشار کار، شیفتهای بالای ۱۲ ساعت و همچنین کمبود و گاهی نبود برخی از قطعات، اعتراضات این کارکنان به حق است. " حمیدرضا گنگوزهی معلمي که براي ۴۵٠ هزار تومان حقوق ماهيانه جان داد و اولين حقوقش را هم هنوز نگرفته بود . معلمي که هنوز يک سال هم از استخدامش نگذشته بود "
قبلا هم عده زیادی از کارکنان رسمی و کارگران شرکت نفت ایران روز چهارشنبه، پنجم خردادماه، در عسلویه، لاوان و بهرگان و یک سکوی نفتی در خلیجفارس دست به اعتصاب و تجمع زده بودند البته این اعتراضات در پی فراخوان کارگران رسمی نفت انجام شده بود.
پیش از این، خبرگزاری ایلنا نوشته بود که «این کارگران خواستار اجرای دقیق و عادلانه قانون افزایش دستمزد سال ۱۴۰۰، اجرای ماده ۱۰ قانون اختیارات وزارت نفت، جدول بدو استخدام سال ۹۳ و تسری آن به تمامی پرسنل استخدامی قبل از این تاریخ» هستند.
کسری نوری، مدیر کل روابط عمومی وزارت نفت پاسخ درستی درباره وضعیت کارکنان پیمانی و مطالاتشان به خبرنگار تجارتنیوز نمیدهد و صرفا میگوید: اصلا این شرکتها به وزارت نفت ارتباطی ندارند و جزو بخش خصوصی هستند. برای پیگری وضعیت هر دسته از کارگران معترض، باید با سازمان خصوصی خودشان تماس گرفت نه وزارت نفت.
علی خدایی، نماینده کارگران در شورای عالی کار در همین باره توضیح میدهد: این اعتصابات مربوط به کارگران پیمانکار وزارت نفت هستند؛ بنابراین، پیگیری وضعیت آنان هم بر عهده وزارت نفت است و در حال حاضر باید اطلاعات اصلی را منحصرا از وزارت نفت گرفت.
خدایی اضافه میکند: برابر قانون کار، اینها همه تعهدات پیمانکار است اما در هر صورت وزارت نفت باید پاسخگو باشد.
بر اساس اخباری که از کارکنان رسیده، اعتصاب کارگران پیمانی نفت در پالایشگاهها، پتروشیمیها و نیروگاهها، هنوز هم ادامه دارد و هر روز هم گستردهتر میشود. بیانیه آنان به این شرح است:
«برای پیگیری خواستهایمان وارد اعتصاب سراسری میشویم! ما کارگران پیمانی نفت در پالایشگاهها، پتروشیمیها و نیروگاهها در اعتراض به سطح نازل حقوقها و کاهش هر روزه قدرت خرید خود و عدم اجرای وعده های داده شده همانطور که اعلام کرده بودیم اعتصابات خود را از سر میگیریم.»
این کارگران اعلام کردهاند که تا زمانی که به خواستههای آنان پاسخ داده نشود به نیروگاه بازنخواهند گشت.
– مزد هیچ کارگر شاغل در نفت نباید کمتر از ۱۲ میلیون باشد و باید فورا سطح دستمزدها افزایش یابد و به نسبتی که قیمت اجناس افزایش می یابد سطح مزد کارگران نیز بالا رود. بهعلاوه سایر سطوح مزدی کارگران باید بر اساس توافق با نمایندگان منتخب کارگران صورت گیرد.
– تعویق پرداخت دستمزدها جرم و یک دزدی آشکار است. حقوق ها باید هر ماه به موقع پرداخت شوند.
– ما به کار موقت و پیمانی اعتراض داریم و خواستار کوتاه شدن دست پیمانکاران و داشتن امنیت شغلی و دایمی شدن قراردادهای کاری مان هستیم. اخراج کارگر ممنوع.
– قوانین برده وار مناطق ویژه اقتصادی که حصاری بین ما و بخش های دیگر کارگری در سطح جامعه است و بر اساس آن کارفرمایان مفتخور دستشان برای هرگونه تعرضی به زندگی و معیشت ما باز گذاشته شده است، باید فورا لغو شوند.
– ما خواستار ایمن شدن محیط کارمان هستیم. محیط های کار ما مثل یک بمب انفجاری است و حریق های مهیب، سقوط از ارتفاع، آلودگی های صوتی در اثر انفجار مواد نفتی، استشمام مواد سمی و شیمیایی در کنار غیر استاندار بودن وضع بهداشت و درمانگاهها، دارد هر روز از ما قرمانی میگیرد.
– ما کارگران نفت از امنیتی بودن محیطهای کارمان به ستوه آمدهایم و باید به این وضعیت خاتمه داده شود. تشکل و تجمع و اعتراض حق مسلم ماست. »
این اعتراضات و اعتصابات کارکنان وزارت نفت در حالی صورت می گیرند که برخی مواد قانون مدیریت خدمات کشوری پس از بیش از یک دهه تصویب و دائمی شدن آن هنوز برای معلمان و بازنشستگان آن اجرا نمی شوند .
« صدای معلم » 13 بهمن 1399 در گزارشی با عنوان « آیا " معلمان خرید خدماتی " به اندازه " کارگران " هم از حقوق قانونی برخوردار نیستند ؟! » نوشت : ( این جا )
« دوشنبه 13 بهمن معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش از افزایش ۳۰ درصدی حقوق معلمان خرید خدماتی خبر داده است. (این جا )
علی اللهیار ترکمن » اعلام کرده است که بر این اساس حقوق این معلمان از ۷۰۰ هزار تومان به ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان افزایش خواهد یافت.
پرسش « صدای معلم » از معاون برنامه ریزی و توسعه منابع وزارت آموزش و پرورش آن است که مبنای پرداخت 700 هزار تومان به این معلمان تاکنون بر چه اساسی بوده است ؟
این در حالی است که به این معلمان حتی « حداقل حقوق قانون کار » هم پرداخت نمی شده است .
چرا باید این معلمان از ابتدایی ترین حقوق شهروندی محروم باشند و پس از مدت ها اجحاف ، حقوق قانونی آنان به اندازه کارگران هم نباشد ؟
چرا همان حقوق ناچیز بعد از چندین ماه تاخیر و یا حتی وقفههای سالانه به این معلمان پرداخت می شود و کسی به این فکر نیست که این معلمان چگونه می توانند از عهده مخارج سنگین زندگی آن هم در شرایط دشوار کنونی، برآیند؟
اگر این معلمان جزء خانواده آموزش و پرورش به شمار می آیند چرا باید از حقوق قانونی مانند بیمه ، حق وام ، حق اولاد ، عیدی ، عدم ثبت سنوات و سوابق کاری و... محروم باشند ؟
چرا وزارت آموزش و پرورش به عنوان " کارفرما " تاکنون از عمل به تکالیف قانونی خود در مورد این معلمان خودداری کرده است ؟
مبنای این تبعیض های درون دستگاهی چیست ؟
اگر فردی به عنوان « معلم » در درون یک دستگاه تعریف می شود ؛ چرا باید مانند سایر معلمان از حداقل حقوق قانونی محروم باشد ؟
( حمیدرضا گنگوزهی ، معلم خرید خدماتی بود که ۱۵ فروردین ۱۳۹۵ در خاش در جنوب سرحد بلوچستان در جریان تلاش برای نجات جان دانشآموزان، زیر آوار ماند و جان خود را از دست داد .
معلمي که براي ۴۵٠ هزار تومان حقوق ماهيانه جان داد و اولين حقوقش را هم هنوز نگرفته بود . معلمي که هنوز يک سال هم از استخدامش نگذشته بود )
اگر معلمی به علت عملکرد وزارت آموزش و پرورش در این موارد بخواهد مانند یک " کارگر " شکایت کند به کدام مرجع قانونی باید مراجعه کند و آیا ثبات شغلی و امنیت شغلی وی تهدید نخواهد شد ؟ »
« صدای معلم » این پرسش بنیادین را به جد و بار دیگر مطرح می کند که این همه تبعیض در اجرای قانون از چه ناشی می شود ؟
بند نهم از اصل سوم قانون اساسی بر رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، در تمام زمینه های مادی و معنوی تصریح دارد .
اگر قرار باشد این همه تبصره و استثنا در قانون لحاظ شود ، فلسفه اجرای قانون و برابری همه افراد در برابر آن برابر نص صریح قانون اساسی چه شان و محملی خواهد داشت ؟
آیا حاکمیت به اجرای بی کم و کاست اصل 43 قانون اساسی در مورد « تأمین نیازهای اساسی: مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش و پرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه » اهتمام لازم و کافی دارد ؟
پایان گزارش/
گروه گزارش/
از برگزاری انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی حدود 16 ماه است که می گذرد.
مجلسی که خود را انقلابی نامید و در بیانیهای « اقتصاد و فرهنگ » را مهمترین اولویتهای کشور و مجلس اعلام کرد.
نمایندگان یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی با شعارهای حمایتی از مردم به بهارستان رسیدند اما اکنون پرسش این است که این مجلس و نمایندگان که هزینه یک روز برگزاری علنی نشست های آن سر به میلیاردها تومان می زند در خانه ملت چه می کنند و برای مردم و کشور چه کرده اند ؟
در حالی که هر روز از قدرت خرید و توان معیشتی مردم کاسته می شود و سفره خانواده ها دائما کوچک و کوچک تر می شوند ، این نمایندگان به چه کاری مشغول هستند ؟
« دیماه سال گذشته بود که نمایندگان مجلس از طرحی سخن گفتند که از دیدگاه آنان در راستای سامانبخشیدن به فعالیت در فضای مجازی تدوین شده است اما برای مردم نشانی از محدودسازی و مسدودسازی فعالیت در فضای مجازی است. چرا این تشکل ها به عنوان بخشی از " حوزه عمومی " آموزش و پرورش ، « فرهنگ مطالبه گری و پرسش گری » را در جامعه تعریف و نهادینه نمی کنند ؟
از مسدودسازی پیامرسانهای خارجی تا ممنوعکردن فعالیت در بازار رمزارزها در این طرح دیده شده است. حال این طرح پرطمطراق با نام «طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی و ساماندهی پیامرسانهای اجتماعی» که از همان ابتدا با انتقادات بسیاری مواجه بود، اکنون در نوبت رسیدگی در صحن علنی مجلس در روزهای پیشرو قرار دارد.
طرح مذکور برای تجربه دوباره حمایت از پیامرسانهای داخلی که با همه حمایتهای مالی نتوانستند جایگزین خارجیها شوند، تدوین شده و تلاش دارد با جرمانگاری استفاده از پیامرسانهای خارجی بیش از ۵۰ میلیون ایرانی (البته آمار دقیقی وجود ندارد اما تعداد کاربران ایرانی این پیامرسان بین ۴۰ تا ۵۰ میلیون تخمین زده شده است) کاربر تلگرام را که فیلتر شده و استفاده از آن غیرمجاز است، راهی زندان کند. » ( این جا )
پرسش « صدای معلم » از مجلس انقلابی یازدهم آن است که ارائه و پی گیری چنین طرح هایی در راستای تحقق کدامین " مطالبات مردم " صورت می گیرد ؟
آیا مطالبات و خواسته های مردم واقعا چنین چیزهایی هستند ؟
محمد باقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی در جلسه علنی چهارشنبه 12 آذر 1399 و در نطق پیش از دستور خود، با بیان اینکه کسری بودجه ام المصائب اقتصاد کشور است، گفت: مجلس مُصر به اصلاح ساختار بودجه است.
آنچه در نهایت باید به طور واقعی به آن توجه کنیم، عدم اتکا به نفت است که این مسئله همواره مورد تاکید مقام معظم رهبری است چرا که اتکای بودجه به نفت، شرّ مطلق و تکیه بر باد است. » ( این جا )
پرسش این رسانه از مجلس انقلابی آن است که در این راستا چه کرده است ؟
آیا با شعار دادن ، ساختار اقتصاد کشور اصلاح می شود ؟
آیا این نمایندگان مجلس گزارش اکونومیست از وضعیت اقتصادی ایران را مطالعه کرده اند : ( این جا )
نمودار زیر ، پيش بيني اکونوميست درباره ميزان کسري بودجه ايران را نسبت به کل توليد ناخالص داخلي در سال های 1399 تا 1403 را نمايان مي کند :
آیا مجلس یازدهم و نمایندگان آن طرح کارشناسی و پایدار برای رفع این بحران های اقتصادی در سر دارند ؟
محمدباقر قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی چهارشنبه 30 مهر 1399 نشستی با برخی صاحب نظران و اعضای تشکلهای فرهنگیان داشت . (این جا )
قالیباف در نشست مذکور به مسائلی اشاره کرده و حرف هایی زده بود : ( این جا )
پرسش « صدای معلم » از آقای قالیباف آن است که نتیجه عملی آن نشست و حرف ها برای آموزش و پرورش و معلمان چه بوده است ؟
آیا اولویت اول قوه مقننه آموزش و پرورش بوده است ؟
کار تیم جوان جهادی نخبه که قرار بود طی آن « صدای معلمان » شنیده شود به کجا رسیده است ؟
چهار رویکرد شفاف سازی، هوشمند سازی، مردمیسازی و کارآمدسازی که رئیس مجلس قول آن را داده بود و قرار بود مطابق این رویکردها بر سیاستهای کلان ابلاغی آموزش و پرورش و آموزش عالی نظارت شوند به کجا رسیده است ؟
چرا این موارد به اطلاع افکار عمومی نمی رسند ؟
آن تشکل های فرهنگیان چرا سکوت کرده اند و چرا موارد مطروحه را مطالبه نمی کنند ؟
این بی تفاوتی و انفعال را باید چگونه تجزیه و تحلیل کرد ؟
چرا این تشکل ها به عنوان بخشی از " حوزه عمومی " آموزش و پرورش ، « فرهنگ مطالبه گری و پرسش گری » را در جامعه تعریف و نهادینه نمی کنند ؟
چرا نمی پرسند مجلسی که با شعار از حمایت از محرومان بر سر کار آمده است ، در این مدت چه کرده است ؟
پایان گزارش/
( نماینده طرقبه در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی اشعاری در مدح قالیباف و نمایندگان می خواند ! )
در حال حاضر قبولی در کنکور از رشته ها و دانشگاه های خاص برای دانش آموزان و اولیاء آنها اهمیت بسیاری یافته که باعث فشار و استرس زیاد دانش آموزان در طول مدت تحصیل در مدارس شده است و دانش آموزان تحت فشار والدین و عوامل مدرسه به جای داشتن روحیه پر نشاط، در یک نگرانی دائم به سر می برند. در این میان موسسات متعدد کنکور نیز بر این اضطراب ها و نگرانی می افزایند و به منظور کسب سود بیشتر بازاری کاذب به وجود آورده اند که نتیجه آن تحمیل هزینه ای گزاف برای داوطلبین کنکور و خانواده های آنهاست. برای رفع این معضلات یکی از طرح هایی که قرار است اجرا شود جایگزینی سوابق تحصیلی به جای نمرات کنکور می باشد. البته در حال حاضر تقریباً 90 درصد دانشگاه های کشور دانشجویان خود را بر اساس سوابق تحصیلی بر می گزینند و برای جذب آنها گاه دست به تبلیغات بسیار نیز می زنند. در قبولی از رشته های پرطرفدار نیز سوابق تحصیلی 30 درصد با تأثیر مثبت اعمال می شود، ولی برای پذیرش از این رشته ها که اغلب دانش آموزان خواستار ورود به آنها هستند آیا می شود سوابق تحصیلی را تا حد 60 درصد تأثیر قطعی جایگزین نمود؟
ابتدا باید گفت برای پذیرش در این رشته ها و دانشگاه ها ما باید بر اساس یک سری ملاکهای عینی، شفاف، قابل اندازهگیری و پاسخگو عمل کنیم، و استفاده از معیارها، استانداردها و ملاک های مبهم نه تنها اضطراب و تشویش داوطلبین را کاهش نمی دهد بلکه به افزایش نگرانی های آنها نیز دامن می زند.
کنکور هر چند سرنوشت یک دانش آموز را در چند ساعت پر التهاب رقم می زند اما شفاف و عینی بوده و عادلانه است، میزان دقت و سرعت داوطلب در پاسخ دادن به سوالات را می سنجد و باتوجه به ماهیت تستی آن مستقل از قضاوت ها و نگرش های تصحیح کننده است.
حال فرض کنید به جای آزمون کنکور نمرات آزمون های نهایی جایگزین شود ؛ با توجه به اینکه عملکرد مدارس و مناطق آموزش و پرورش را بر مبنای میزان قبولی دانش آموزان آنها از دانشگاه ها و رشته های خاص برآورد می کنند، چه تضمینی وجود دارد که شرایط اجرای آزمون توسط مسئولان مدارس یا مناطق به درستی رعایت شود؟ همچنین در زمینه تصحیح اوراق امتحانی و نمره دهی به آنها چنان که می دانیم ارزیابی سوالات تشریحی تاحدی تحت تأثیر قضاوت های شخصی افراد ارزیابی کننده قرار می گیرد ؛ چه تضمینی وجود دارد که همه مصححین به شیوه یکسانی عمل نمایند؟
آنچه که در این قانون نادیده گرفته شده نقش نمرات تراز در پذیرش دانشجویان دانشگاه هاست. بدون تردید آزمون کنکور برای داوطلبانی که از سال های قبل در پشت دروازه های ورود به دانشگاه ها مانده اند نیز برگزار می شود.
با توجه به اینکه ما مبنای یکسانی برای مقایسۀ نمرات این داوطلبان نداریم و در هر سال میانگین و انحراف معیار نمرات آزمون شوندگان مقادیر متفاوتی را در بر می گیرد و بر اساس آنها، نمرات استاندارد و نمرات تراز نیز متفاوت خواهد بود. حتی اگر نمرات تراز آن سال ها نیز مبنای مقایسۀ نمرات افراد باشد، باز به خاطر متفاوت بودن افراد آزمون گرفته شده در سال های متفاوت، نمی توان از آن به عنوان مبنای مقایسۀ برای نمره گذاری استفاده کرد.
به طور مثال شما 3 نفر را در نظر بگیرید که یکی در سال 1400، یکی دیگر در سال 1401 و نفر سوم در سال 1402 در امتحان نهایی درس فیزیک شرکت کرده و هر سه نمرۀ 16 گرفته اند ؛ آیا نمرات 16 هر 3 نفر باید به یک میزان در قبولی آنها نقش داشته باشد ؟ ممکن است ضریب دشواری سؤالات فیزیک در این سه سال یکسان نباشد و نمرۀ 16 داوطلبی که در سال 92 در آزمون نهایی این درس شرکت داشته در یک آزمون آسان تر و در میان آزمون دهندگان نسبتاً ضعیف تر به دست آمده باشد و نمرۀ 16 داوطلبی که در سال 94 در آزمون نهایی این درس شرکت داشته، در یک آزمون مشکل تر و و با حضور آزمون دهندگان قوی تر حاصل شده باشد.
با اجرای این طرح هرچند ما نقش سازمان سنجش را در زمینه سنجش و اندازه گیری اطلاعات و آموخته های دانش آموزان کم رنگ کرده ایم ولی در عوض این نقش را به یک دستگاه دیگر به نام آموزش و پرورش سپرده ایم و در حقیقت ، کنکور از بین نرفته بلکه متولی اجرای آن تفاوت پیدا کرده است و سایه کنکور بازهم بر سر دانش آموزان و والدین آنها خواهد بود و موسسات کنکور نیز این بار به جای آموزش تست زنی به آموزش شیوه پاسخ دهی به سوالات تشریحی خواهند پرداخت.
نکته دیگر در نحوه پذیرش دانشجو بر اساس سوابق تحصیلی بر اساس معدل است. اگر ما بخواهیم از بین کسانی که معدل های بالا دارند یک نقطه برش پیدا کنیم که افراد برتر را انتخاب کنیم این نقطه برش چه عددی خواهد بود؟ با توجه به اینکه در سنوات گذشته تأثیر سوابق تحصیلی درحد 30 درصد باضریب مثبت بوده است ولی اغلب دانش اموزانی که از رشته ها و دانشگاه های خوب پذیرفته شده اند و اتفاقاً معدل بالایی نیز داشته اند در جدول تأثیر سوابق تحصیلی با این جمله مواجه شده اند :
" فاقد تأثیرمثبت ".
دلیلش این است که در بین دانش آموزانی که متقاضی ورود به رشته ها و دانشگاه های برتر می باشند نقطه برش معدل نمره 75 / 19 بوده است. یعنی به خاطر اینکه اکثر دانش آموزان معدل بالا و نمرات خوبی کسب کرده اند نمی توان با سوابق تحصیلی قبولی یا عدم قبولی شان را از دانشگاه ها به درستی مشخص کرد چون اکثریت آن معیار را کسب کرده اند.
مسأله دیگری که ممکن است آموزش و پرورش را دچار چالش کند، تقاضای شرکت دانش آموزان در آزمون مجدد برای ترمیم و افزایش معدل است. باتوجه به اینکه کنکور هر سال یکبار برگزار می شود، اگر کسی سال قبل در کنکور پذیرفته نشود می تواند یکسال دیگر تلاش کند و در کنکور پذیرفته شود. حال اگر نمرات سوابق تحصیلی ملاک پذیرش دانشجو باشد هر داوطلبی که پذیرفته نشده ممکن است مجدداً تقاضای شرکت در آزمون های نهایی و ترمیم معدل را داشته باشد و با توجه به اینکه برای قبولی در دانشگاه ها و رشته های خاص معدل و نمرات بالایی لازم است ممکن است حتی کسانی که معدل نمرات آنها 50 / 19 نیز باشد مجددا درخواست شرکت در امتحانات و ترمیم معدل بدهند و آموزش و پرورش هر سال با حجم گسترده ای از اوراق امتحانی نهایی مواجه گردد که با توجه شرایط کمبود نیروی انسانی قادر به انجام آن نباشد. آنچه که در این قانون نادیده گرفته شده نقش نمرات تراز در پذیرش دانشجویان دانشگاه هاست.
دادن اختیار به دانشگاه ها در تعیین ملاک معدل برای ثبت نام که در حال حاضر نیز در ثبت نام برخی از دانشگاه ها اعمال می شود، مشکل دیگری است برای داوطلبینی که ممکن است در طول سال های تحصیل در دبیرستان به هر دلیلی نتوانسته اند به خوبی مطالعه کنند ولی پس از اتمام دوره متوسطه تصمیم به مطالعه و قبولی از دانشگاه گرفته اند. بدیهی است این دانش آموزان به خاطر پایین بودن معدل اگر هم بخواهند نمی توانند از رشته و دانشگاه خوب پذیرفته شوند مگر اینکه اکان مجددی برای ترمیم معدل باشد.
ابهام دیگری که برای دانش آموزانی که قرار است در سال 1402 و بعد از آن کنکور بدهند مسأله حذف دروس عمومی از کنکور می باشد. اگر قرار است دروس عمومی از کنکور حذف شوند و مبنای پذیرش در دانشگاه ها نمرات نهایی سال های 11 و 12 باشد دانش آموزان باید از پایه دهم برای آن برنامه ریزی کنند، یعنی آیا لازم نیست انواع کتاب های تست زنی را تهیه کنند و یا کتاب های پایۀ دهم را برای کنکور مطالعه نمایند. لازم است مشخص گردد که اگر قرار است برمبنای مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی عمل شود، این ابهامات هر چه سریعتر برطرف گردد.
به نظرم ، با توجه به اینکه دروس عمومی عامل تعیین کننده ای در انجام کار حرفه ای نمی باشند یا باید به طور کلی از کنکور کنار گذاشته شوند و یا دانش آموز در دو مرحله، یک بار کنکور دروس عمومی را بدهد و یک بار کنکور دروس تخصصی را در مجموع نمرات آن دو آزمون ملاک پذیرش در دانشگاه ها باشد. حال اگر برای هر کدام از آنها دو سال هم اعتبار در نظر بگیرند بهتر خواهد بود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
چند روز دیگر شاهد برگزاری کنکور ۱۴۰۰ در مراکز آموزشی هستیم. بار اصلی برگزاری کنکور بر دوش آموزش و پرورش (بخوانید مدیران و معلمان کف مدارس) میباشد.
پارسال مجری دو کنکور در شهیدستان بودیم. چند روز قبل از کنکور رفتیم جلسه توجیهی برای شنیدن داستانهای تکراری و خط و نشان کشیدن سخنران مبنی بر اینکه اگر فلان اتفاق بیفتد دمار از روزگار مدیر فلکزده در می آورند و الی آخر....
از دو روز قبل مشغول آمادهسازی و ضدعفونی سالنها و البته روز قبلش هم دریافت ملزومات با وسیله شخصی خودمان و روز برگزاری کنکور هم از کله سحر تا پاسی از ظهر مشغول برگزاری کنکور بیحاشیه بودیم. بعد از ماهها آسمان تپید و زمین شکافت و ۹۰ هزار تومان به حساب مدیر، ۷۰ تومان به حساب مراقبین و ۳۰ تومان برای سخنگوی جلسه واریز گردید (به قول ترک ها ، یی بونون یاریسینی)
در حالی که فرهنگیانی که مستقیم با سازمان سنجش همکاری میکنند به خاطر نظارت خشک و خالی چندین برابر این مبالغ را نقدا همراه با کارت هدیه و امکانات جانبی دیگر با عزت و احترام دریافت میکنند.
این داستان تحقیر آمیز جاری بر برگزاری تمام انتخابات ها،آزمون های سمپاد و ...بوده و در تمامی این برنامه ها منزلت و معیشت معلمان متاسفانه در خانه خود مورد تاخت و تاز مسئولین درون و برون سازمانی قرار می گیرد.
گویا استفاده ابزاری از معلمان توسط سایر نهادها و توهین به شعور آنها حد و حصری نداشته و نخواهد داشت.
البته خالی از لطف نیست که بدانیم همین رؤسای دور و نزدیک خودمان نیز با توجه به میزان تقرب و ضریب نفوذ خود بابت بازدید چند ساعته از حوزههای کنکور و فیس و افاده به مسئولین برگزاری حوزهها مبالغ خوبی به جیب میزنند.
سؤالی که از رییس سازمان سنجش باید پرسید اینست که: دقیقا بابت برگزاری کنکور چه مبالغی به آموزش و پرورش پرداخت میشود؟
اگر این مبلغ دقیقا معلوم شود متوجه عمق استثمار دو وجهی از سوی سازمان سنجش و البته رؤسای آموزش و پرورش خواهیم بود، تا متناسب با جواب حضرات تصمیم مقتضی در خصوص نوع همکاری در برگزاری کنکور بگیریم.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
روز معلم کنونی واقعی و منطقی نیست و مسخ شده روز اصیل معلم می باشد. روز معلم همان طور که می دانید در اصل به بهانه مرگ دردناک ابوالحسن خانعلی در قبل از انقلاب به دلیل اعتراضات گسترده معلم ها به وضع معیشتی خود رخ داد. جریان این اعتراضات و وضع شدن روز معلم را به تفصیل در اینترنت و همچنین در خود سایت صدای معلم می توانید ببینید و بخوانید و نیاز به تکرار این داستان نیست و این واقعه از افتخارات قشر معلم در طول مدرنیته شدن آموزش است و قلب آن به نام فرد دیگری بدون منطق و بدون دلیل نامگذاری مناسب می باشد. این واقعه یادآور این موضوع است که حق و احترام معلم را باید پاس داشت و معیشت او را به بهترین شکل تامین کرد.
اما چرا می گوییم روز معلم را به اصالت خود بازگردانید؟
1- روز معلم یعنی روزی که مرتبط با معلم و آموزش و پرورش ایران باشد. حال سوال اینجاست آیا مرتضی مطهری یک معلم بود یا یک نهایت استاد دانشگاه یا یک حوزوی؟
پس با این اوصاف ارتباط دادن یک فرد غیر مرتبط با معلم و آموزگار مدرسه به روز معلم چگونه اتفاق افتاده است ؟
در اوایل انقلاب به دلیل افراط ها و اسلام آمیز کردن ظاهری همه چیز تا جایی که امکان دارد و همچنین قلب کردن هر چیزی به شکل اسلامی موجب شد هر چیزی که مرتبط به قبل انقلاب بود بر عکس شده و به سمت اسلام و حوزه قلب گردد.
و یکی از این افراط ها، قلب روز معلم می باشد. مگر ابوالحسن خانعلی کم کسی بود و آیا او معلم نبود؟! و یا او یک طاغوتی و یک غیر مسلمان و یک کافر و .... بود که روز معلم را از او تهی کردند و یک غیر معلم مدرسه و یک حوزوی جایگزین او نمودند. شاید با برچسب کافر و طاغوتی و .. می شد خانعلی را از این روز برداشت اما چنین دلایلی وجود نداشته است و می توان گفت دلیل روز معلم از واقعه مرگ خانعلی به واقعه شهادت مطهری بسیار افراط گرانه و نادرست بوده است و بدون مسما.
ابوالحسن خانعلی معلمی ساده و معمولی و بدون گرایش حزبی بود. همه احزاب از او تجلیل کردهاند، اما تاکنون هیچ حزبی ادعای وابستگی او را به خود نکرده است .
اما پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ و ترور مرتضی مطهری در یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸، روز شهادت وی با یک روز تأخیر عنوان شد و تا دوازدهم اردیبهشت با نام او روز معلم شود.
2- نکته دوم در ایراد بر تغییر دلیل نام گذاری روز معلم، این می باشد که شهادت آقای مطهری اصلا در روز 12 اردیبهشت نبوده است که بر او اطلاق شده است بلکه روز قبل از این روز معلم، مرگ او اتفاق افتاده است و مشخص هست به عمد اعلام مرگ او به تاخیر افتاد تا بتوانند او را در روز معلم جایگزین ابوالحسن خانعلی گردانند. روزی که نشانه و یادآوری کننده حق خواهی و اعتراضات معلم ها و بیداری و در نهایت پیروزی این قشر بوده است. چه عمدی در قلب این روز وجود داشته است؟
3- نکته سوم علاوه بر معلم مدرسه نبودن آقای مطهری، مرگ ایشان هیچ گونه ارتباطی با معلم و معیشت او و مدرسه و ... ندارد.
به عبارتی اگر معلم بودن فرد را هم برای دلالت روز معلم کنار بگذاریم دست کم حداقل باید ارتباطی بین مرگ یک نفر به عنوان نام گذاری روز معلم، با وضع معلم یا نام معلم داشته باشد اما ما چنین استنباطی با شهید مطهری نمی توانیم داشته باشیم. بلکه او را بیشتر یک حوزوی و بعد نهایت یک استاد دانشگاه و .. شاید بتوانیم به حساب آوریم.
با توجه به استدلال های فوق تغییر دلالت روز معلم به شهادت مطهری یک حرکت افراط گونه و بدون دلیل منطقی بوده است و نیاز است بار دیگر این موضوع، مد نظر آنان که بر این تغییر قدرت اجرایی دارند قرار گیرد تا بار دیگر روز معلم به اصالت خود بازگردد و باعث یادآوری دلیل اصلی این نامگذاری گردد. در اصل این روز مرتبط به معیشت معلم و احترام معلم می باشد که یک کشته برای این موضوع داد و برای یادآوری این موضوع چنین روزی نامگذاری گردید اما شهید مطهری هیچ گونه ارتباطی با این موضوع ندارد.
پس، از متولیان امر می خواهیم، روز معلم را به اصالت خود باز گردانند؛ همچنین معلم ها روز واقعی معلم را می خواهند نه روز قلب شده و بی مسمای معلم را با شهادت مطهری؛ اگر حکومت بر یادآوری شهادت مطهری تاکید دارد چرا روز 11 اردیبهشت و یا یک روز دیگر را به او اختصاص نمی دهد و روز اصیل معلم ها را مصادره نموده است که هیچ منطق انقلابی هم پشت آن وجود ندارد.
نکته جالب توجه دیگر در این روز معلم این می باشد که حداقل در کنار نام مطهری هیچ گاه در این چهل سال از نام بانی اصلی آن صحبت نشده و احتمالا کمتر کسی حتی از معلم ها نام ابوالحسن خانعلی و این واقعه را شنیده باشد هر چند همینک به دلیل وجود اینترنت و اطلاعات موجود در آن بسیاری از حقایق روشن شده است.حتی در کتاب های تاریخ مدرسه هم به ندرت به این موضع اشاره شده است چرا؟
با موضوع اعتراضات معلم ها و مرگ یکی از آن ها در سال های قبل چه دشمنی وجود داشته است که این چنین حتی نام و خاطره آن را از یاد ها زدوده اند.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید