گروه رسانه/
« سیما رئیسی » دختر نابینای بلوچ است که این روزها به او چشم و چراغ چابهار گفته می شود .
ایشان با عصایسفیدی در دست، سواحل دریا را قدم می زند و زباله جمعآوری می کند .
عصر ایران نوشت : « سیما رئیسی بانوی نابینای بلوچ که به تازگی مدرک دکتری جامعهشناسی سیاسی خود را اخذ کرده در این تصویر که در چابهار گرفته شده با پلاستیک و عصایسفیدی در دست، سواحل دریا را قدم می زند و زباله جمعآوری میکند.
۲ اردیبهشت روز جهانی زمین پاک است. و این گوشهای از فعالیتهای این دختر نابینای بلوچ است که گروه کوچک پاک بانان طبیعت و موسسه خیریهای را نیز برای نابینایان استان خود راهاندازی کرده است.
مهرگیتی نیز در راستای تقدیر از این بانوی توانمند تصمیم گرفت تا دبیرستان سه کلاسه دخترانهای را به نام «دکتر سیما رئیسی» در نیک شهر استان سیستان و بلوچستان احداث کند تا نام او تا ابد در ذهن دختران این سرزمین جاودانه گردد.
هزینه ساخت این مدرسه از محل فروش کتاب زندگی نامه زهرا گیتی نژاد مدیرعامل موسسه مردم نهاد مهرگیتی تامین گردیده است. »
مروری بر زندگی سیما رئیسی :
« سیما رییسی درباره بیماری چشمی و نابینایی کنونی خود می گوید:«من از بدو تولد دچار بیماری آب سیاه چشمی بودم. این بیماری به دلیل بالارفتن فشار داخل چشم ایجاد میشود و باعث لرزش و تکان خوردن دایمی چشمها میشود...اما به این دلیل که روند درمان دیر آغاز شد، عمق بیماری بیشتر شد، تا اینکه سال دوم راهنمایی بهخاطر بالارفتن فشار داخلی چشمهایم، بینایی یک چشم را بهطور کامل از دست دادم».
این بیماری موجب شده بود او به سختی در مدارس پذیرفته شود و حتی ناچار شد دو سه سالی را در مدارس استثنایی بگذراند. به گفته خودش در محیط کودکی او، مردم به نابینا نیز به چشم «عقب مانده» می نگریستند. او این را یکی از «فرهنگ های بسیار غلط سیستان و بلوچستان» می داند؛ اینکه بسیاری از مردم بلوچ، مشکل جسمی را با مشکل ذهنی برابر می دانند.
اما به هرترتیب، وجود معلمی دلسوز به نام «هوشنگ آبیار»در مقطع دبستان او را دوباره به مدارس عادی بازگرداند. معلمی که سیما او را «مهم ترین معلم» خود می داند.سیما نیز در کلاس ثابت کرد هیچ کم از دانش آموزان بینا ندارد: «همان کلاس چهارم هم معلمم مرا بهعنوان دانشآموز خود نمیپذیرفت. او میگفت کسی که سهسال در مدرسه استثنایی درس خوانده نمیتواند در کلاس من آموزش ببینید. تا اینکه یک روز مسأله ریاضی را پای تخته نوشت، من زودتر از بقیه بچهها آن را حل کردم و به این ترتیب توانستم خودم را به او نشان دهم».
سیما که در مقطع دبستان دچار کم بینایی بود، در مقطع راهنمایی بینایی یک چشم خود را به طور کامل از دست داد. با این حال به تحصیل ادامه داد و دیپلم خود را با موفقیت دریافت کرد. اما پس از اینکه در آزمون کنکور دانشگاه های دولتی قبول نشد، دچار استرس و فشار عصبی شد و همین موجب شد، بینایی یک چشم دیگر خود را نیز از دست بدهد. اما اگرچه او به طور کامل از دو چشم نابینا شد، دنیا برایش پایان نگرفته بود: «همان روزهایی که دانشگاه قبول نشده بودم و بهطور کامل نابینا بودم، روزهای سرگردانی من بود. روزها و شبها را پشتسر میگذاشتم و فقط با خودم فکر میکردم که من کجای این جهان هستم؟ از زندگی چه میخواهم؟ با دو چشم نابینا چه باید کرد؟ چطور ادامه تحصیل دهم؟».
تا اینکه نتایج کنکور دانشگاه آزاد نیز می آید و سیما رییسی در می یابد که در رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد زاهدان قبول شده است. عزم می کند به این دانشگاه برود و به تحصیل بپردازد. علی رغم مخالفت خانواده به علت شرایط جسمی سیما، او از چابهار به زاهدان می رود و تحصیل در مقطع کارشناسی علوم سیاسی را آغاز می کند. او درباره چرایی مخالفت خانواده اش با تحصیل در زاهدان می گوید: «پدر من از افراد سرشناس چابهار است و همیشه در همه مراحل تحصیل ما را همراهی کرده است. حتی خواهر بزرگترم در هندوستان رشته داروسازی را خوانده است. درواقع ما با بخشی از سنت که مخالف تحصیل دختران بود، کنار آمده بودیم، اما هنوز نگاههای مردم و حرفهایی که پشت سرم میگفتند، عاملی بود که خانوادهام را برای ادامه تحصیل من در زاهدان دچار تردید کرده بود». «هیچ کدام محدودیت و معلولیت را ما ایجاد می کنیم چرا که محدودیت و معلولیت در ذهن و افکار به وجود می آید».
سیما رییسی پس از موفقیت در مقطع کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه آزاد زاهدان، در مقطع فوق لیسانس همین دانشگاه نیز قبول می شود و تحصیل خود را ادامه می دهد. اما او که نمی خواست هیچ مانعی راه موفقیت او را سد کند، پس از کسب مدرک کارشناسی ارشد در عرض کمتر از دوسال، به تهران می رود و بلافاصله در دانشگاه آزاد – واحد تهران مرکز – تحصیل خود در مقطع دکتری علوم سیاسی را آغاز می کند. اگرچه رسیدن به چنین جایگاه تحصیلی تحسین دارد، اما خود سیما می گوید به همین راحتی ها هم نبود:«از سختیهای دوران تحصیل هم هر چه بگویم، کم است... نه میتوانستم جزوهای بنویسم و نه از روی کتابی بخوانم، تنها راهی که داشتم این بود که با پرداخت هزینه به همکلاسیها از آنها بخواهم از روی کتاب بخوانند و صدایشان را برایم ضبط کنند. معمولا قبول میکردند، اما چون خودشان هم امتحان داشتند، گاهی نوار کاست ضبطشده یک کتاب دقیقا شب امتحان به دستم میرسید و من تا صبح بیدار میماندم که بتوانم نمره قبولی بگیرم».
اکنون سیما با عنوان «خانم دکتر» خطاب می شود. خانم دکتری در گرایش جامعه شناسی سیاسی که علم و موفقیت تحصیلی خود را در خدمت استان و شهر و همشهریان و هم تباران خود قرار داده است. او درباره فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود می گوید: «نخستین کاری که کردم عضویت در کمیسیون بانوان فرمانداری چابهار بود. تقریبا یکسال در قسمت روابط عمومی آنجا فعالیت میکردم و در تمامی جلسهها حضور فعال داشتم. درحال حاضر هم مدیرعامل انجمن نابینایان چابهار هستم و مهمترین برنامهای که برای آنها در نظر دارم، بالا بردن سطح سوادشان است. بخش دیگری از فعالیتهایم این است که سعی میکنم در جمع مردها بیشتر حاضر شوم. جمعهایی که هیچ زنی را راه نمیدهند و عادت ندارند که زن را در بین خودشان ببینند.» او در این راه همراهی پدر خود را نیز دارد. پدری که به گفته خود سیما، به دخترش افتخار می کند و به کسانی که به توانایی زنان به چشم تردید نگاه می کنند، می گوید: «سیما می تواند حرف های مهمی بزند.»
اگرچه سیما رییسی، نگاه های سنتی و قالبی به زنان را یکی از عوامل عدم پیشرفت زنان در بلوچستان می داند، اما در عین حال از ظرفیت های مثبت همین فرهنگ نیز چشم نمی پوشد. او در یکی از نوشته هایش درباره پذیرش زن بلوچ در منطقه مکران و بلوچستان جنوبی با عنوان «جایگاه زن در فرهنگ عامه بلوچ» می گوید: «مطلبی که نوشته ام با تاسی از فرهنگ درخت خرما بوده که مربوط به مناطق مکران مرکزی و قسمت هایی از بلوچستان جنوبی است. در این مناطق که مراحل مختلف درخت خرما نیازمند مشارکت زن و مرد بوده و سهم مشارکت یکسان بوده است. ساختار خانوادگی هم به گونه ای شکل گرفته که زن به دلیل عدم احساس حقارت، عزت نفس لازم برای رشد را داشته که در مناطق دیگر بلوچستان این امر بدین شکل دیده نمی شود. همان چیزی است که به بنده اعتماد به نفس می دهد و یکی از عوامل رشد بنده، می تواند فرهنگ بلوچی ام باشد».
رییسی یک کانال تلگرامی به نام «سیمای آگاهی» را نیز اداره می کند و در این کانال، نتایج فعالیت های پژوهشی خود درباره فرهنگ بلوچ یا بحث های مربوط به رشته خود – جامعه شناسی سیاسی – را در آن قرار می دهد. او هدف خود را فعالیت در ارگان هایی مانند سازمان ملل متحد می داند تا بتواند در آن سطح نیز یاری رسان افرادی مانند خود باشد. او یک بار در پاسخ یه یک پرسش که نابینایی، محدودیت است یا معلولیت، گفته بود: «هیچ کدام محدودیت و معلولیت را ما ایجاد می کنیم چرا که محدودیت و معلولیت در ذهن و افکار به وجود می آید».
آیا به راستی خود سیما رییسی و موفقیت او در حوزه مورد علاقه اش، مصداقی بر این باور نیست که معلولیت، محدودیت نمی آورد؟( این جا )
گروه رسانه/
کتاب « اعترافات یک معلم » در مرداد ماه 1337 توسط « رضا ایزدی » منتشر گردیده است .
این کتاب ارزشمند و موثر خاطرات یک دبیر ادبیات از چگونگی تدریس در دبیرستان های پسرانه بین سالهای ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ را به نمایش می گذارد که به نارسایی ها و اشتباهاتش در تدریس به نحو هنرمندانه ای اشاره می کند .
در بیوگرافی آقای رضا ایزدی چنین می خوانیم :
« از نویسندگان سخن سنج و خوش قریحه کشور ما است . او کمتر چیز می نویسد ولی آن چه تاکنون نوشته است همه در نوع خود دلچسب و خواندنی است .
وی همکاری با مطبوعات را از سال 1320 با درج مطالب مفید و آموزنده در مجلات هفتگی شروع کرده و مقالات تحقیقی و ادبی و داستان های کوتاهش همواره زبانزد خاص و عام بوده است .
ایزدی مدتی روزنامه مستقلی به نام « الوند » منتشر می کرد و بر دیوان مفتون همدانی شاعر بلند پایه ایران و حسینی داور شاعر شیرین سخن معاصر نیز مقدمه های جالب نگاشته است .
ایزدی علاوه بر کارهای مطبوعاتی سال ها در پست های گوناگون و ریاست آموزش و پرورش شهرستان های ایران به تعلیم و تربیت خدمت کرد . »
« صدای معلم » در راستای تاسیس و تثبت « فرهنگ گفت و گو و تفکر انتقادی » با رویکرد « خودانتقادی » متن کامل این کتاب فاخر را در بخش های پیوسته منتشر می کند .
تشکیل شورای عالی علوم تحقیقات و فنآوری (عتف) در سال ۱۳۹۴ اجرایی شد.
هدف اصلی تشکیل شورا این بود که امر پژوهش در سطح ملی ساماندهی شود تا از انجام کارهای موازی یا تکراری جلوگیری شود و اعتبارات پژوهشی واقعا به امر پژوهش اختصاص یابد.
همچنین یکی از وظایف مهم شورا این بود که نظارت کند تا دستگاه های دولتی علاوه بر اعتبارات پژوهشی موجود، یک درصد از اعتبارات هزینهای (به جز ردیف ۱ و ۶) را به امر پژوهش اختصاص دهند.
اما باز هم حکایت از چاله درآمدن و به چاه افتادن تکرار شد. سازوکار عتف در عمل به مانعی برای جذب اعتبارات پژوهشی دستگاه ها و معطل ماندن امر پژوهش و در نهایت برگشت خوردن هرساله بخشی از اعتبارات دستگاه ها تبدیل شد. البته این برگشت اعتبارات و معطل ماندن نیازهای پژوهشی وزارتخانهها روی خوب سکه بود. مشکل اصلی این بود که عتف به گلوگاه و بستری برای گسترش فساد تبدیل شد.
برخی اساتید دانشگاه که درس مبارزه با فساد میدهند تصویب طرحها را منوط بر شریک شدن خودشان در انجام پروژهها کردند. به طور قانونی تبصرهای تصویب کردند که حداقل پنجاه درصد پژوهشهای هر دستگاه باید به دانشگاهها واگذار شوند! در کدام کشور توسعهیافته اکثریت اعضای هیئت دولت را استادان دانشگاه که حکم ماموریت گرفتهاند تشکیل میدهند؟
گویا رعایت قانون «عدم تعارض منافع» فقط برای دیگران لازم بود و حالا که پای منافع اساتید بزرگوار در میان بود، هیچ ایرادی ندارد که در مورد موضوعات و پروژههایی تصمیم بگیرند که خود در آن منافعی دارند.
البته وزارت علومیها مدعی هستند که فقط یکی از اعضای شورای عالی عتف هستند و فقط دبیری و امور دبیرخانه این شورا را انجام میدهد و منفعت خاصی ندارند؛ درصورتی که عملا با تصویب قوانین و آییننامهها در مجلس و هیئت دولت، به طور تدریجی اعتبارات پژوهشی دستگاههای اجرای را به سفرهای برای خود تبدیل کردند.
مانند همان معضل قدیمی رئیس بیمارستان شدن جراحان متخصص که وقت با ارزش خود را بهجای اطاق عمل در پشت میز ریاست صرف میکنند؛ یکی دیگر از معضلات نظام مدیریتی کشور وزیر و وکیل شدن اعضای هیئت علمی دانشگاههاست که باید برای آن فکری کرد.
در کدام کشور توسعهیافته اکثریت اعضای هیئت دولت را استادان دانشگاه که حکم ماموریت گرفتهاند تشکیل میدهند؟
تکلیف را مشخص کنید؛ به آموزش و پژوهش و کتاب و کلاس علاقه دارید یا ریاست و مدیریت و صندلی و قدرت؟ چرا باید با روی کار آمدن هر دولتی عده زیادی از اساتید دانشگاه در نقش وزیر و معاون وزیر و مدیر کل به دستگاههای دولتی سرازیر و یا جابهجا شوند؟ چرا اساتید دانشگاه اجازه نمیدهند در وزارتخانهها و دستگاههای اجرایی روند کادر سازی و مسیر ارتقاء شغلی کارمندان همان طور که در کتابهایشان مینویسند طی شود و کارمندان به آینده شغلی شان امیدوار باشند؟ چرا اساتید دانشگاههای ما، مانند سایر کشورها، به ارایه مشورت برای سیاستمداران و مسئولان اداری اکتفا نمیکنند و خودشان در نقش مدیر اجرایی وارد دستگاههای دولتی میشوند؟
اعضای هیئت دولت(قوه مجریه) و نمایندگان مجلس(قوه مقننه) که اکثر آنها از اعضای هیئت علمی دانشگاهها هستند، اقدامی برای اصلاح این وضعیت نخواهند کرد و برعکس رانت بیشتری برای خود تعریف و تصویب خواهند کرد. حال که از دولت و مجلس بخاری بلند نمیشود، دست کم قوه قضاییه به عنوان مدعی العموم به این موضوع ورود کند و بساط رانت و فساد و تبعیض برای برخی اصناف خاص را برچیند. هرچند این هم انتظار بیهودهایست.
کانال اندیشه انتقادی
گروه گزارش/
تبصره 12 از قانون بودجه سال 1400 کل کشور بیان می کند : ( این جا )
ک - وزارت آموزش و پرورش مکلف است سه ماه پس از تصویب این قانون، اساسنامه مؤسسه صندوق ذخیره فرهنگیان را در راستای تقویت بنیه مالی فرهنگیان، رفع مشکلات معیشتی آنها، نقشپذیری فرهنگیان در هیأت امناء و مدیریت صندوق، ایجاد شفافیت مالی و محاسباتی، رفع تعارض منافع و تعیین وضعیت حقوقی آن مورد بازنگری قرار داده و به تصویب مجلس برساند.
« صدای معلم » در ماه های اخیر گزارش های مبسوط و مستند قابل توجهی را در مورد صندوق ذخیره فرهنگیان منتشر کرده است .
این رسانه می نویسد : ( این جا )
« "صندوق ذخيره فرهنگيان طبق قانون يک موسسه خصوصي است ."
صدای معلم از نمایندگان مجلس و مسئولان می پرسد :
« کدام اصل از قانون اساسي در مورد اموال يک موسسه خصوصي به مجلس اجازه مي دهد که اموال آن را عمومي اعلام کند ؟ و يا به دیوان محاسبات اجازه مي دهد که به اموال يک موسسه خصوصي ورود کند؟
نوشتیم : ( این جا )
اصل هشتاد و پنجم قانون اساسي فقط و فقط به تصویب دائمی اساسنامه سازمان ها، شرکت ها، مؤسسات دولتی یا وابسته به دولت اشاره مي کند و تغيير اساسنامه يک موسسه خصوصي مثل صندوق ذخيره فرهنگيان ارتباطی با مجلس و سایرین ندارد .
تصریح کردیم : ( این جا )
« طبق قانون اساسی این صندوق از اموال عمومی غیردولتی محسوب نمیشود و دیوان محاسبات نمیتواند به اموال این صندوق ورود کند .
این رسانه در گزارش دیگری نوشت : ( این جا )
« هیأت وزیران در جلسه مورخ 1374.2.3 بنا به پیشنهاد شماره 700284 مورخ 1374.2.3 وزارت آموزش و پرورش و در اجرای تبصره (63) قانون برنامه دوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران تصویب نمود:
1- وزارت آموزش و پرورش ترتیبی اتخاذ نماید که پس از جلب نظر فرهنگیان همه ماهه حداکثر تا مبلغ پنج درصد (5%) حقوق و فوقالعاده شغل آنان کسر و به حساب صندوق ذخیره فرهنگیان واریز شود.
2- سازمان برنامه و بودجه پس از مبادله موافقتنامه شرح عملیات - در قالب ماده (17) از مواد هزینه - اعتبار مصوب را تخصیص و در اختیار وزارت آموزش و پرورش قرار دهد.
3 - وزارت آموزش و پرورش همه ماهه معادل وجوه موضوع بند ِ " ی " این تصویبنامه را از محل اعتبار بند فوق، به عنوان کمک دولت به حساب صندوق ذخیره فرهنگیان واریز و با اخذ رسید از صندوق مذکور به هزینه قطعی منظور نماید.
حسن حبیبی - معاون اول رییس جمهور
در مصوبه ي سال 1374 ، نگاه ِ هيات دولت به خصوصي بودن صندوق به وضوح نمايان است . »
فانی، وزیر پیشین آموزش و پرورش، اعضای هیئت مدیره را مکلف به شکایت برای احقاق حق صندوق بابت عدم واریز سهم دولت در برنامه پنجم توسعه میکند و به دیوان عدالت اداری نامه میدهند که رد میشود .
مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان در این باره گفت : ( این جا )
« دليل ديوان عدالت اداري ، این بود که میگفتند شکایت دولت علیه دولت قبول نیست. شکایت مجدد در تجدید نظر هم رد میشود.
در سال ۹۵ مجدد پیگیری کردیم که دوباره به استناد دولتی بودن رد شد. مجدداً واحد امور حقوقی ما، در خرداد ۹۶، درخواست اعمال ماده ۷۹ کردند که در نهایت رأی دولتی بودن منتفی و به شعبه همعرض ارجاع و فشارها منتهی شد به اینکه ۱۵دی ۹۷از دیوان رأی گرفتیم و سازمان برنامه به پرداخت وجوه دوران ِ برنامه پنجم محکوم شد. »
پرسش مهم صدای معلم از مجلس شورای اسلامی آن است که با توجه به ماهیت خصوصی موسسه صندوق ذخیره فرهنگیان چگونه و با استناد به کدام ماده قانونی می خواهد در اساسنامه آن ورود کند ؟
آیا مجلس و شورای نگهبان قانون اساسی که بر این مورد صحه گذارده اند ، اندوخته حدود ۷۰۰ هزار عضو صندوق ذخیره فرهنگیان را دولتی یا اموال عمومی تلقی کرده اند ؟
آیا شورای نگهبان از موارد قانونی بی اطلاع است ؟
انتظار می رود مجلس و شورای نگهبان در یک طرح دو فوریتی این اشتباه و اجحاف بزرگ در حق فرهنگیان را جبران نمایند .
پایان گزارش/
با یورش مغیلانه کرونا ویروس از ووهان چین به جامعه بشری؛ عملا آموزش در اکثر نقاط دنیا به سمت آموزش الکترونیکی سوق پیدا کرده و بساط مدارس و کلاسهای سنتی برچیده شد.
یکهتازی کرونا به مثابه کاتالیزوری قوی حداقل یک دهه آموزش الکترونیک را در ایران و جهان پیش انداخته و کلاسهای مجازی از در و پنجره به واسطه گوشیهای هوشمند وارد منازل گردید.
گرچه اوایل و حتی اکنون هم به دلایل مختلف مقاومتهای جسته و گریختهای صورت گرفته و برخی از پایگاههای خبری همچون مجموعه وزین صدای معلم کماکان در مقابل آموزش مجازی و مشخصا شبکه شاد شمشیر از رو بسته است، ولی به نظر میرسد کاروان آموزش مجازی در حال نهادینه شدن بوده و جامعه در حال پذیرش واقعیتهای جاری بوده و تمایل به برگشت به آموزش حضوری سیر نزولی طی میکند.
لذا به نظر میرسد ذینفعان آموزش و پرورش (دانش آموزان، معلمان، خانوادهها و وزارتخانه) در حال کنار آمدن با شرایط جدید بوده و یک نوع همزیستی مسالمتآمیز و سازگاری با شرایط کرونا ویروس در حال تکوین میباشد. اکثریت اولیای دانشآموزان در حال کنار آمدن با آموزش مجازی هستند. از پرداخت کمکهای داوطلبانه (بخوانید زورکی) راحت شدهاند. هزینه ایاب و ذهاب، لباس فرم و... دانشآموزان از سبد خانوار حذف شده است. مهمتر آنکه فرزندانشان در امتحانات مشارکتی کولاک کردهاند و بعضا تعداد بیستهای کارنامه با تعداد انگشتهای دست برابری میکند!
دانشآموزان:
اکثریت دانشآموزان به عنوان مشتریان آموزش به چند دلیل خواهان تداوم زیست مجازی و خوانش الکترونیکی هستند. سهلالوصول بودن اخذ نمره و پرملات بودن کارنامهها و تسلط روزافزون نرمافزاری و سختافزاری نوجوانان به ظرفیتهای شبکههای اجتماعی و آزادی عمل و در اختیار بودن وقت کافی برای شیطنتهای نوجوانی شاید اصلیترین دلیل رضایت اکثریت دانشآموزان از آموزش الکترونیکی باشد.
معلمان:
گرچه بخشی از معلمها دلشان برای کلاسهای حضوری و شیرینکاریهای بچهها لک زده، ولی به نظر میرسد جامعه فرهنگیان در حال تطبیق خود با آموزش الکترونیک است. برخی از معلمها مثلا بار تعدادی از دروس دهم را کنتراتی در یک مدرسه به دوش کشیدهاند و برای یک کلاس تولید محتوا کرده و همان را در سایر کلاسها بارگذاری میکنند و عملا کار معلمان حرفهای در آموزش مجازی به شدت تقلیل مییابد.
برخی از معلمها که حوصله سر به سر گذاشتن و تحمل بچه های انرژیک را نداشتند از کلاسهای مجازی راضیترند و البته معلمها تجربه یک ساله آموزش مجازی خود را به سادگی کنار نخواهند گذاشت.
اولیا:
اکثریت اولیای دانشآموزان در حال کنار آمدن با آموزش مجازی هستند. از پرداخت کمکهای داوطلبانه (بخوانید زورکی) راحت شدهاند. هزینه ایاب و ذهاب، لباس فرم و... دانشآموزان از سبد خانوار حذف شده است. مهمتر آنکه فرزندانشان در امتحانات مشارکتی کولاک کردهاند و بعضا تعداد بیستهای کارنامه با تعداد انگشتهای دست برابری میکند!
از طرفی فرزندان برخی از اولیا همزمان با تحصیل وارد بازار کار شده و ضمن کمک خرجی منزل در حال آموزش حرفهای برای گذران زندگی اند.
وزارت آموزش و پرورش:
به نظر میرسد وزارت آموزش و پرورش به عنوان متولی امر تعلیم و تربیت نیز به دلایل مختلف از وضعیت فعلی راضی است. اگر تا قبل از کرونا ویروس وزارتخانه با کمبود معلم روبه رو بود الان به لطف آموزش مجازی این مشکل رنگ باخته است. اگر تا دیروز معلمها در دفاتر مدارس دنبال نقد آموزش و پرورش بوده و هر از گاهی تحصنهای جورواجور در گوشه و کنار رخ مینمود، اینک به مدد کرونا مسئولین از موی دماغ شدن تحرکات صنفی_سیاسی معلمان تا حدود زیادی راحت شده و نهادهای امنیتی و نظارتی انبساط خاطر بیشتری پیدا کرده اند.
از همه مهمتر با ماستمالیزیشن حق و حقوق معلمان (پرداخت بر اساس کارکرد توسط معاونت پشتیبانی) بار مالی برخی از کلاسها از دوش وزارتخانه برداشته شده است.
از طرفی ، کارمندان وزارت، سازمان و ادارات هم از دورکاری راضی بوده و وقت کافی برای امورات شخصی خود پیدا کردهاند.
همچنین هزینههای جاری ادارات و به خصوص مدارس از قِبل حاملهای انرژی و وسایل مصرفی کاهش چشمگیری داشته است.
و نکته جالب توجه اینکه خیلی از مسئولین ادارات که جرائت مواجهه با جامعه معلمها را نداشتند، الان به مدد شبکه شاد هر کدام به یک وبیناریست قهار تبدیل شدهاند.
البته ذکر نکات بالا به هیچ وجه نافی مضرات و کاستیهای ریز و درشت آموزش الکترونیک نبوده، بلکه هژمونی غالب در آموزش و پرورش کرونایی را نشانه رفته است.
صدای معلم :
مروری کارشناسی و ژرف نگرانه بر گزارش های تحلیلی و انتقادی این رسانه از زمان تعطیلی مدارس به خاطر کرونا نشان می دهد که صدای معلم مشکلی با آموزش های مجازی ندارد بلکه آن را مکمل ، غنی ساز و توسعه دهنده آموزش حضوری می داند اما به نظر می رسد آن چیزی که حداقل در یک سال گذشته تحت عنوان آموزش مجازی در نظام آموزشی ایران پیاده شده سنخیت و تشابه چندانی با آموزش های هم نوع در کشورهای توسعه یافته و موفق ندارد و بیشتر جنبه رفع تکلیف پیدا کرده است .
این رسانه تعطیلی مدارس را در تضاد با تجارب موفق آموزشی ارزیابی می کند که دارای عوارض و پیامدهای زیان بار و حتی غیر قابل جبران است .
مهم تر از آن که وزارت آموزش و پرورش تاکنون در مورد کارایی و اثربخشی این نوع آموزش ها گزارش مستندی به افکار عمومی ارائه نکرده و کارنامه عملکرد این وزارتخانه در این موارد شفاف سازی نشده است .
همچنین غلبه تفکر ایدئولوژیک بر ساز و کار آموزش و پرورش ما و نیز فقدان اتاق فکری مسئول و آینده نگر در هسته سخت ستادی تصمیم گیر ، « صدای معلم » بستر مجازی کنونی را امتداد همان سیستم معیوب قبلی در پلتفرمی دیگر ارزیابی می کند مضافا بر آن که تضمینی در این سیستم بر استمرار آموزش مجازی پس از بحران کرونا مشاهده نمی شود .
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه رسانه/
در کتاب مطالعات اجتماعی پایه نهم صفحه 52 ، مطلبی آورده شده که قابل تامل است .
گفته شده است :
« جمهوری اسلامی ایران با در اختیار داشتن امکانات و تجهیزات بهداشتی و درمانی پیشرفته و کادر درمانی متخصص، دلسوز و پرتلاش، توانست جزء کشورهای برتر جهان در درمان بیماری کرونا باشد. این در حالی است که در برخی کشورهای غربی حتّی از پذیرش و درمان بیماران مسن نیز خودداری می شد. »
منبع این ادعا مشخص نیست در حالی که کتاب درسی به عنوان یک مرجع برای دانش آموزان و معلمان باید بر اساس اصول و مبانی علم پژوهش به نگارش در آید و مطالب آن باید مستند باشند .
پیش تر ، « صدای معلم » در گزارشی نوشت : ( این جا )
« بنا بر ارزیابیها و برآوردهای موسسه تحقیقاتی لووی در استرالیا، کشور نیوزیلند بهترین مدیریت را در مقابله با بحران کرونا داشته است.
بعد از نیوزیلند کشورهای دیگری از همان حوزه شرق آسیا و اقیانوس آرام در راس جدول قرار گرفتهاند. ویتنام دوم است و تایوان و تایلند به ترتیب سوم و چهارم.
سوئد با راهبرد نسبتا متفاوتش که تا حد ممکن از اعمال محدودیتها اجتناب کرده و مصونیت جمعی کنترلشده با اتکا به احساس مسئولیت فردی شهروندان را دنبال کرده در مقام سی و پنجم ایستاده است.
شمار کشورهایی که برای مقایسه در این جدول منظور شدهاند ۹۸ مورد است که ایران در ردیف ۹۵ قرار گرفته است، بعد از آمریکا و پیش از سه کشور قعر جدول، یعنی کلمبیا، مکزیک و برزیل.
برآوردهای موسسه لووی و تدوین جدول بر اساس آمارهای رسمی کشورها انجام شده است. در همین راستا چین به دلیل عدم دسترسی به آمارهای مربوط به تعداد افرادی که مورد تست واقع شدهاند، در فهرست نیست.
با توجه به تاکیدات منابع داخلی و خارجی که پیوسته آمارهای واقعی ایران را بسیار بیشتر از ارقام رسمی اعلام میکنند، معلوم نیست که جایگاه ایران در این فهرست تا چه حد واقعی است .
ایران در این جدول در مرتبه ۹۵ ایستاده یک پله بعد از آمریکا.
برای تهیه این تحقیق ارقام و تمهیدات هر کشور ظرف ۳۶ هفته پس از آن که صدمین مورد ابتلا در هر کدام از این ممالک تشخیص داده شده، مورد بررسی قرار گرفته است.
تهیهکنندگان تحقیق از جمله بر آمار و ارقامی متمرکز بودهاند که در ۳۶ هفته یادشده هر کشور در مورد شمار مبتلایان، تعداد مرگ و میرها و تعداد افرادی که مورد تست قرار گرفتهاند منتشر کرده است.
آلمان در این جدول موسسه لووی در مقام ۵۴ ایستاده است.
موسسه لووی سال ۲۰۰۳ تاسیس شده و مقر آن در سیدنی استرالیا است.
جداولی که در پایین ارائه می شوند مربوط به آغاز همه گیری ویروس کرونا یعنی اول اسفند 1398 است : ( این جا )
واحد اطلاعات اقتصادی مجله اکونومیست، مرکز امنیت بهداشتی دانشگاه و جان هاپکینز و موسسه غیرانتفاعی برنامه تهدید هستهای در گزارش مشترک "شاخص امنیت بهداشتی جهان" به بررسی آمادگی کشورهای مختلف برای مقابله با بیماریهای همهگیر میپردازند.
مطابق این گزارش آمادگی آمریکا در برابر چنین بیماریهای بیش از هر کشور دیگری است. بریتانیا، هلند، استرالیا و کانادا هم در رتبههای بعدی این گزارش قرار دارند.
در این گزارش ایران در میانه جدول، در رتبه ۹۷ از میان ۱۹۵ کشور بررسیشده قرار دارد.
یمن، کره شمالی و سومالی به عنوان ناآمادهترین کشورها معرفی شدهاند.
کره جنوبی و تایلند تنها کشورهای غیرغربی هستند که "وضعیت زرد" دارند و شاخص امنیت بهداشتی جهان اغلب کشورهای خاورمیانه و اروپای شرقی را مانند ایران در "وضعیت نارنجی" قرار داده است.
افغانستان، عراق و سوریه در کنار اغلب کشورهای آفریقایی "وضعیت قرمز" دارند.
البته ایران در مقایسه با کشورهای دیگر منطقه وضعیت خوبی ندارد و رتبهای پایینتر از ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس دارد.
حال پرسش « صدای معلم » از مولفان این کتاب درسی و مرجع سازمانی تدوین کتاب های درسی یعنی سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی آن است که اگر ایران جزء کشورهای برتر جهان در درمان بیماری کرونا بوده است پس آغاز موج چهارم کرونا که کارشناسان می گویند موج پنجم نیز در راه است ناشی از چه می تواند باشد ؟
سه رقمی شدن آمار مرگ و میر ناشی از کرونا را باید به چیزی نسبت داد ؟
آیا حتی مشاهدات عادی دانش آموزان و معلمان می تواند این گونه ادعاها را اثبات کند ؟
آیا با این وضعیت می توان تفکر انتقادی را در میان دانش آموزان پرورش داد ؟
در رویکرد و هدف اصلی برنامه آموزش مطالعات اجتماعی به نقل از این کتاب چنین آمده است :
« درس مطالعات اجتماعی با توجه به رویکرد کلی برنامهٔ درسی ملی مبنی بر فطرت گرایی توحیدی و اهتمام به شکوفایی آن، سعی می کند زمینه های تربیت فردی و اجتماعی نوجوانان را فراهم آورد. از این روی، هدف غایی این درس تربیت افرادی مؤمن، مسئول، توانمند و آگاه در زندگی فردی و اجتماعی، پایبند به اخلاق و ارزش های دینی و انقلابی و علاقه مندبه ایران و هویت فرهنگی تمدنی آن است. این درس پیوند نزدیکی با مهارت های زندگی دارد. »
آیا واقعا با این گونه مطالب و محتوا چنین اهدافی محقق خواهند شد ؟
سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی به کجا می رود ؟
پایان گزارش/
به دفعات ضرب المثل ندانستن عیب نیست؛ نپرسیدن عیب است را همه ما شنیده ایم. اما چرا نادانی نباید عیب باشد ؟ بنا به دلایل اجتماعی یا فردی، دیروز من نتوانسته ام آموزش ببینم و امروز فردی بیسواد هستم. یا تحصیل کرده ام اما سطح آن کافی نیست و یا تا بالاترین حد ممکن تحصیل کرده ام، اما قدرمسلم باز چیزهایی وجود دارد که نمی دانم.
تصور غالب این است که معلمان همه چیز را می دانند. تا حدی که بسیاری از معلمان در برابر سئوالی که پاسخ آن را نمی دانند به صراحت آن را بیان نمی کنند. هر معلمی در سطح معین و رشته ای خاص تحصیل کرده است و تا حدی که انگیزه فردی برای دانستن داشته است، می تواند بداند اما چون رشته های آموزشی بسیار و حیطه تخصصی آنها گسترده است، او قادر نیست که تمامی این علوم را فرا بگیرد.
من می توانم در حد معلومات و به تناسب میزان مطالعه خود، نسبت به رشته تحصیلی خود سخن بگویم اما از علوم دیگر چون فیزیک، شیمی و ریاضی بی بهره ام. دیگر دروس علوم انسانی را نیز در حد میزان یادگیری و علاقه خود می دانم. مثلا علم اقتصاد، روانشناسی. یا دروس مشترک تمامی رشته های تحصیلی از جمله عربی و ادبیات زبان فارسی و انگلیسی و تاریخ و جغرافیا را تا حدی می دانم که قادر به پاسخگویی سئوالات دیگران نیستم. حال این که چون معلم هستم مدعی شوم که دانایم و قادر به پاسخگویی تمامی سئوالات دانش آموزان هستم، چنین ادعایی سست بنیان و دور از عقل است و خلاف آن با طرح چند پرسش متفاوت قابل تشخیص و اثبات است. اگر دیروز بیسوادی سیاه یا جهل حاکمیت داشت، امروز بیسوادی سفید در بین افراد مدعی، مرسوم است.
از سویی ندانستن نیز هنر نیست. برای دانستن یا باید مطالعه کرد و یا باید پرسید. بالاخره جست و جو، تلاش و تکاپویی لازم هست. اگر عادت و هنر مطالعه کردن نداشته باشم پس باید بپرسم. یا حداقل فیلم و ویدئویی در آن زمینه ببینم. اما منبع پرسش چه کسی باید باشد؟ از یک سو اعتراف می کنم ندانستن نیز عیب است، از سویی دیگر یا منابع پرسش وجود ندارد و یا میل و اشتیاق جست و جو!
اندیشمندان و علما و دانشمندان قدیم دنبال علم می رفتند. منابع علمی کم و اغلب نادر بود. آنان برای یافتن پاسخ سئوالات خود دود چراغ می خوردند و شهر به شهر دنبال امکانات کتابخانه ای و یا عالمی دانا می رفتند. دانایی در عصر محدودیت منابع، کاری بسیار مشقت بار، ارزشمند و جلا دهنده بود. بوعلی سینا در همین راه ذات الریه کرد و در جوانی، با آرزوهای بسیار دست نیافته فوت کرد. او برای این که شهر به شهر با خر خود می گشت تا بجوید و بپوید و بداند، ازدواج نیز نکرد. امروز فقط با اشارت یک انگشت می توان بر روی گوشی هوشمند خود پاسخ سئوال خود را جست و جو کرد، اما کمتر حوصله انجام کار جدّی وجود دارد. از سویی دیگر برای گیم و دیگر جست و جوها هم کنجکاوی شدید است هم میل!
چه کس یا کسانی و کدام فرآیندی در این جامعه ما را با تکرار برخی جملات حکیمانه تسلّی می دهند و از انجام فرض واجب باز می دارد؟ طبیعی است که قبل از آن که غفلت آموزش باشد، حاصل تربیت نادرست خانواده است.اما مرجع مناسب برای نشان دادن مسیر کدام است؟ خانواده، مدرسه، رسانه، اراده فردی؟ همه شرط لازم درست اندیشی هستند اما نقش خانواده و سپس مدرسه بیشتر است. در واقع ما به او مهارت برقراری رابطه مؤثر با دیگران، خودآگاهی، تفکر خلاق، تفکر نقادانه و حل مسئله را آموزش نداده ایم. برای همین او نیز یکی مثل خود ما گردیده است. چون ما نیز این مهارت ها را کسب نکرده ایم.
پس ندانسته های ما بر روی هم انباشته می شود و یک مجموعه بزرگی از نمی دانم را به وجود می آورد. البته ما منبع مناسبی برای پاسخگویی به سئوالات کودکان یا دانش آموزان خود نیز نیستیم و اغلب از کنجکاوی سیری ناپذیر آنان با ترفندی که برخاسته از موقعیت شغلی ماست یا بالا بودن سن مان، رد می شویم. اما او را همچنان در حیرت سئوال خود تنها و رها می سازیم. اغلب این سئوالات آن چنان حکیمانه و زیرکانه طرح می شوند که خود ما نیز انگشت به دهان می مانیم و بی تعارف پاسخ آن را نمی دانیم. اما آیا کسی در این شرایط دست کودک سه چهار ساله خود را گرفته و به سوی کتابخانه ای جهت جست و جوی کتاب مناسب می گردد تا با هم آن را باز کرده و دنبال پاسخ باشند؟ که کودک هم پاسخ سئوال را بشنود و هم یک چیز ارزشمندی برای تمام عمر خود یاد بگیرد؟
دست به سر کردن کودکان برای ما که کاری ندارد !
با یک توپ یا شکلات، کنجکاوی و سئوال کردن را فراموش می کند، اما کار ناپسند ما اثرات تخریبی خود را ذره ذره در وجود او نمایان می سازد تا حدی که او نیز فردا یکی مثل خود ما می شود. یعنی یک عمر شعار می دهد و حتی دیگران را با همین یک جمله جادویی نصیحت می کند که ندانستن عیب نیست، نپرسیدن عیب است.
اما من هر دو را انجام نمی دهم و هر دو را به کودک خود یاد نمی دهم و بدین طریق داستان زندگی بیشتر ما با کلاه گذاشتن بر سر خود و عزیزان مان سپری می شود.
فقط کافی است گاه در برابر جملاتی که چشم بسته قبول کرده ایم قدری با صبر و تأنی بیندیشیم، می توان با تفکر بیشتر، جان تازه ای به تجارب و باورهای قدیمی بخشید. شاید برای همین در طی طریق زندگی، اسیر روزمرگی هستیم، چون همتی برای دگراندیشی و نواندیشی نداریم.
این ضرب المثل مربوط به زمانی است که جمعیت بیسواد در سطح جهان، بیشتر بوده و منابع دانش کمتر. اما امروز کاربردی ندارد چون هر دو هر دائم در حال فزونی یافتن، هستند.
بیسوادی در بسیاری از جوامع ریشه کن شده است و تولید دانش از سال ها به دقایق و ثانیه ها رسیده است. اگر دیروز بیسوادی سیاه یا جهل حاکمیت داشت، امروز بیسوادی سفید در بین افراد مدعی، مرسوم است. حال من بیشتر نمی دانم؟ یا کمتر سئوال می پرسم؟ یا هیچ سئوالی نمی پرسم؟ پس دانایی چگونه تفسیر می شود؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید