چند روزی است که ویدئویی در فضای مجازی دست به دست می شود که دانش آموزان پسر یک مدرسه مختلط روستایی با معلمشان درگیری فیزیکی پیدا کرده و همراه با خنده و هلهله بقیه دانش آموزان، دسته جمعی به او حمله ور شده اند. ظاهراً دانش آموز یا دانش آموزانی، معلم را در شهر هنگام دستفروشی دیده اند و بعد از ورود او به کلاس، معلم مورد نظر را به تمسخر و ریشخند گرفته اند.
دیدن این مناظر البته برای همه ما دردناک است اما باید برای از بین بردن این اتفاقات، مشکل، ریشه یابی و راه حل ها بررسی شوند. سوای مسائل اقتصادی که بیشتر معلمان را از معلمی تمام وقت به کسی که معلمی شغل دوم یا سوم اوست، تبدیل کرده است؛ مسائل دیگری را هم باید در نظر گرفت. مسائلی که که حل آن ها بیشتر در دست خود معلمان یا جامعه فرهنگی کشور است.
1- این گونه حوادث، ضرورت داشتن یک کانون صنفی فراگیر و غیرسیاسی را برای معلمان، بیشتر به رُخ می کشد. به نظر من جامعه فرهنگی کشور علاوه بر تاکید بر اجرای کامل قانون رتبه بندی و موارد مشابه آن، باید همزمان بر ضرورت تشکیل کانونی فراگیر پا فشاری کند. البته حاکمیت، موافق شکل گرفتن هیچ تشکلی نیست اما باید جامعه فرهنگی کشور تا زمانی که به نتیجه برسد بر این مسئله اصرار و تاکید نماید. به نظر من اهمیت این مسئله، بیشتر از مسائل اقتصادی فرهنگیان نباشد کم تر نیست. فقط حرکت های منسجم و سازمان یافته، و البته غیر سیاسی، می تواند در چهارچوب قوانین و مقررات جمهوری اسلامی پیگیر مشکلات عدیده آموزش و پرورش ما باشد.
2- اما ریشه دیگر این حوادث می تواند تحلیل و فرسایش، اگر نگوییم اضمحلال، اخلاقی جامعه در دهه های اخیر باشد که هر روز شاهد بروز نمونه هایی هولناک تر از نمونه های پیشین آن در جامعه هستیم. نمونه مورد نظر نیز حاکی از این اضمحلال اخلاقی است که جامعه را فرا گرفته و بدیهی ترین اصول انسانی به فراموشی سپرده شده یا حتی مورد تمسخر یا مبارزه جویی قرار می گیرد. هلهله و خنده برخی از دانش آموزان در این صحنه، هلهله ای بر مرگ انسانیت در این دیار است. اما در این میان وظیفه ما، احیاء ارزش های دیرینه انسانی و تاکید بر اصول اخلاقی دیرپایی است که بدون آن ها، زیست و حیات اجتماعی ممکن نخواهد بود. ما باید با گفتار و عمل، در کلاس و خارج از آن بر این اصول اخلاقی انسانی تاکید کنیم و از این مسئله خسته نشویم. همه ما برای کسانی که بر اصول خود، ولو اصول غلط، پافشاری کنند احترام قائلیم و تحت تاثیر شان قرار می گیریم. این گونه حوادث، ضرورت داشتن یک کانون صنفی فراگیر و غیرسیاسی را برای معلمان، بیشتر به رُخ می کشد.
اما در این گونه موارد واکنش معلم باید چه باشد یا چه کاری از دست او ساخته است. معلمی برای گذران زندگی مجبور به انجام کارهایی فروتر از خد خود می شود، مثلا مسافرکشی یا دست فروشی. دانش آموز یا دانش آموزانش او را در حین انجام این کارها می بینند یا اصلا مسافر یا مشتری او می شوند. فردا یا روزهای بعد که معلم به کلاس می رود با نگاه ها و لبخند های تمسخر آمیز دانش آموزان کلاس استقبال می شود. کم کم پچ پچ ها صدایشان بیشتر و بلندتر میشود: " بدو نوبرشه، سه کیلو ۱۰ تومن، بدو خونه دار و .... " معلم با چشم دنبال گوینده یا گویندگان این زمزمه های تمسخر آمیز می گردد. سرش را بر می گرداند روی تابلو را می بیند: " ۳ کیلو ۱۰ تومن، بدو آخرشه و ...." صداها چون پتک به سر او می خورند : " آقا کم تر نمیشه؟ آقا من نیم کیلو میخام. پس بقیه پول من را نمی دی؟ بابا این که همش گندیده است. ...." معلم کنترل خود را از دست می دهد و شروع به تهدید و فحاشی و حمله به دانش آموزان می کند و آن می شود که در این فایل دیده ایم یا چیزی شبیه آن.
در این گونه موارد باید چند نکته را در نظر داشت.
1. معلمی که به هر دلیلی دست به کار دیگری می زند باید بداند که بچه ها خواه ناخواه او را خواهند دید و احتمالا واکنش های غیر عادی خواهد داشت. همه ما دانش آموز بوده ایم و می دانیم دانش آموز تصورات عجیبی از معلم در ذهن خود دارد و حتی کارهای عادی معلم، مانند خوردن، دستشویی رفتن، خریدکردن، در پارک و خیابان قدم زدن و امثال آن ها برای دانش آموز، تعجب آور و جالب و احتمالا خنده دار است. پس این معلم باید آمادگی این نوع نوشته ها و پچ پچ های تمسخر آمیز را داشته باشد و برای آن تدبیری بیندیشد.
2- شاید بهترین و ساده ترین راه در این گونه موارد بی اعتنایی است. بعد از چند دقیقه یا چند جلسه، جالب بودن این موضوع کم تر و کم تر می شود و در نهایت دیگر برای کسی اهمیتی نخواهد داشت. این امر مستلزم صبر و آرامش معلم است که البته بسیار سخت اما به مراتب بهتر از این گونه برخوردها و شکستن حریم بین معلم و دانش اموز است.
3- معلم حتی می تواند پیش بینی کند و به شکلی مناسب و غیر مستقیم موضوع کار دوم خود را با دانش آموزانش مطرح کند و با طنزی ملایم در باره این کار از سوی خود، جلوی سیل تمسخرهای بعدی آن ها را بگیرد.
4- در همان جلسه ای که دانش آموزان شروع به پچ پچهای تمسخر آمیز کرده اند، به صورت غیر مستقیم موضوع را به دیدن دانش آموزانش در خیابان بکشاند و الف) اگر اهل طنز است مثلا از آن ها گلگی کند که چرا از او خرید نکرده اند یا کم خرید کرده اند و امثال این حرف ها تا ابتکار عمل را در دست خود بگیرد. شاید در ابتدا بچه ها شروع به شوخی و تمسخر کنند اما این شوخی ها از حد خاصی عبور نخواهد کرد و به تدریج عادی شده و فراموش می شود و ب) اگر اهل شوخی و طنز نیست، تا آن جا که صلاح می داند دلایل کارش را با بچهها مطرح کند و حتی از آنان مشورت بخواهد تا حس حرمت نفس دانش آموزان را نیز بالا ببرد.
5- و آخرین و مهم ترین نکته آن که تحت هیچ شرایطی، تاکید می کنم تحت هیچ شرایطی، معلم نباید خود را رو در روی دانش آموزان قرار دهد. ما باید کنار دانش آموزان باشیم نه مقابل آن ها. اگر نمی توانیم در کنار آن ها باشیم حداقل نباید طوری عمل کنیم که دانش آموز، معلم را مقابل خود بداند. در مواردی مانند مورد تاسف بار دیده شده، بدترین کار جبهه گیری و به دنبال تنببه دانش آموزان خاطی بودن است که مشکلی را که حل نکرده، هیچ، ده ها مشکل دیگر به آن، اضافه می کند. باید عادی و با خونسردی رفتار کرد و به دنبال حل علت مسئله بود نه پی گیری نتایج آن. حتی می شود از دانش آموزان پرسید که چرا انجام این کار ( دست فروشی، مسافر کشی و امثال آن ها ) به نظرشان موضوع جالب و خنده داری است و با آن ها در این باره به گفت و گو نشست. در گیری فیزیکی و لفظی، بیرون کردن دانش آموزان، کم کردن نمره و کشاندن موضوع به معاون و مدیر مدرسه و والدین ، شاید ظاهراً و موقتاً، اوضاع را آرام کند اما این گونه برخورد ها آتش را در زیر خاکستر رها می کند تا روزی دیگرکه شعله های سرکش آن، دوباره دامن ما را بگیرد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
نظرات بینندگان