انگار از نفَس افتادن ابَر چالش هزاره ی سوم میلادی بشر را هم می توان دید و زیست بوم پسا کرونا را هم به تماشا نشست. در این دگردیسی اجباریِ سبک عادات بشر، "آموزش" هم دچار چالش هایی شوک آور و متفاوت از کلیشه های قبل خود شد. حالا پس از فروکش کردن ظاهریِ جولان افعیِ زهر دار ویروسِ مشکوک کرونا ؛ باید به تبیین صحیح و تجربه نگاری نوع مواجهه و تغییر پارادایم های مختلف شئون زندگی نسبت به مصون سازی و حفظِ کلان ساختارهای هویتی و زیستی به ویژه در کشورهایِ ایدئولوژیک محور مانند کشور ما نشست و اکنون باید دید که ارتباط کرونا با دنیای آموزش ؛ پیامدها ،فرصت ها،مزیت ها و چالش ها را می توان چگونه تحلیل کرد؟!
بخش آموزش هر یک از کشورها ، رویه های متفاوتی را در نوع ایمن سازی ساختار آموزشی کشور خود در برابر آسیب های تعطیلیِ آموزش؛ ناشی از کروناویروس در پیش گرفتند. این تجارب در همان زمان فراگیری کرونا ویروس هم ، از سوی کشورها منتشر و در اختیار سایر کشورها قرار داده می شد.
طبق گزاره های آماری و پژوهشی و آن چیزی که توسط یونسکو منتشر شده، بیانگر آن است که در بازه زمانی پاندمی جهانی کرونا ویروس؛ فقط ۷.۳٪ از جمعیت آماری؛ گزینه تعطیلی بلند مدت آموزش حضوری مدارس را ، اولین گزینه ی انتخابی خود در برابر والدین و دانش آموزان قرار داده اند و در این میان یکی از بیشترین آمار روز های تعطیلی آموزش حضوری متعلق به کشور ما می باشد.
( دانش آموزان اوکراینی )
شاید در نگاه اول حق سلامت کودکان ، مهم تر از حق آموزش و تربیت عمومی به نظر می رسید؛ اما چالش های راهبرد قرنطینه ای خیلی زود رخ نمایان ساخت و مولفه های سایرِ حقوق کودکان؛ علاوه بر حفظ سلامت جسمانی، مهم جلوه کرد. خطرات بی سوادی پنهان در کودکان، بروز ناسازگاری های هویتی- تربیتی و افسردگی های ناشی از دوریِ گروه همسالان، تعارضات درون خانوادگی ناشی از پیامدهای معیشتی کرونا و... آموزش مجازی را هم تحت الشعاع قرار داد تا همچنان آموزش حضوری، رقیبی بی بدیل باقی بماند! با قلم لرزان می توان گفت شاید به کودکان کار هم بیش از آنچه گفته می شود اضافه شده باشد!
شاید در ظاهر ، گزاره های مربوط به آموزش های غیر حضوری در تمام قالب و ساختارهای اولیه ی قدیمی و حتی مدرن امروزی ؛ سبک های آموزشی توام با موفقیت به نظر جلوه گر شود؛ ولی مبتنی بر پژوهش های انجام شده و متن های منتشر شده این گونه نیست و کارکرد و اثر بخشی این سبک از یاددهی مبتنی بر روش های غیر حضوری همیشه رضایت بخش و مورد وفاق همه صاحب نظران تعلیم و تربیت نبوده است! اما در نوع مواجهه ی کشورها برای استمرار بخشی آموزش ، به کارگیری ابزارهای تعاملی مجازی و اشتراک گذاری محتواهای درسی در آموزش های غیر حضوری و ترکیبی یکی از گزینه های کاربردی در دوران کرونا ویروس محسوب گردید.
در کشور ما یکی از این ابزارها و بسترهای تعاملی ، رونمایی از شبکه اجتماعی دانش آموزان | ش ا د | بود. از لحاظ ساختار نرم افزاری ملغمه ای کپی شده از قابلیت های پیام رسان های تلگرام، اینستاگرام و اخیراً کلاب هاوس با سرور سنترهای لاک پشتی برای پوشش ارتباط تعاملی معلمان و دانش آموزان کل کشور ؛ البته با عرض پوزش از دارندگان تلفن همراه برند اپل!.
فارغ از تمام قابلیت ها و مزیت ها ؛ |ش ا د| را در چند توانمندی باید مورد بررسی قرار داد؛ به رغم مدعا؛ شاد آمده بود تا سپری در برابر چالش ها و پیامدهای کرونا ویروس در بحث آموزش، مکمل و جانشین آموزش حضوری باشد![ پیش فرض اینکه کُمِیت این گزاره ها در آموزش ، پیش از کرونا ویروس هم لَنگ بود؛ محفوظ می باشد!]:
شاد و توان برقراری عدالت آموزشی
شاد و توان جلوگیری ترک تحصیل
شاد و توان کاهش شکاف دیجیتال
روند سیاست گذاری و رویه های مصوبات اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ، اقدامات مافیاگونه ی انحصارگرایانه ی کالای آموزش در کشور توسط برخی اعضای شورای عالی آموزش و پرورش و مدیران رده بالا در تاسیس مدارس غیر انتفاعی، نسبت سرانه های آموزش (مدارس) بهGDP در دهه های اخیر، وضعیت توزیع استانی و نوع مدرسه ی رتبه های برتر کنکور در چند سال اخیر و ... بیانگر وضعیت عدالت آموزشی در کشور می باشد!
از منظر یک تحلیل گر واقع گرا؛ گزاره ی عدالت آموزشی در پی ایجاد و تثبیت گزاره ی عدالت اقتصادی، عدالت سیاسی،عدالت قضایی، عدالت اجتماعی و عدالت فرهنگی محقق خواهد شد و تا مادامی که عدالت در بخش های فوق محقق نگردد ؛ آموزش با شرایط عادلانه در کشور توزیع نخواهد شد!
طبق آمار رسمی مبتنی بر مصاحبه مسئولان وزارت آموزش و پرورش حدود ۹۷۰ هزار تارک تحصیل رسمی و آمار غیر رسمی از حدود ۳ تا ۵ میلیون دانش آموز به دور از دریافت خدمات آموزشی در دوران کرونا در کشور حکایت دارد!
با قلم لرزان می توان گفت شاید به کودکان کار هم بیش از آنچه گفته می شود اضافه شده باشد! و پدری که یک تلفن همراه را باید به عدالت بین ۴ فرزند تقسیم می کرد!؟
این آمار از یک شکاف طبقاتی دیجیتال هم در اجتماع رونمایی می کند ! اما در دنیای سرمایه داری، هر هزینه تراشی باید یک سود محوری هم داشته باشد! اساساً در پَسِ نظامات فکری طراحان معادلات کلان حاکمیتی در تمام دنیا؛ همیشه پای یک تجارت در میان است و در پوشش آموزش الکترونیک ، تجارت الکترونیک جریان دارد. تشویق و موج سازی دعوت به تولید محتوای الکترونیکی! در بستر | ش ا د | به مثابه هیزم کشی خانواده ها و دانش آموزان،شاید برای گرم کردن تنور درآمد ... بوده باشد!
بر اساس مصاحبه ی تکذیب شده ی! یکی از مدیران بخش فناوری اطلاعات وزارت آموزش و پرورش سود ماهیانه شاد حدود ( n_100) میلیارد؛ یکی از جنجالی ترین خبرها در مورد شبکه |ش ا د| در طول مدت فعالیت این اپلیکیشن بود!
با تمام چالش ها و نقصان ها؛ روند تحولات، سوگیری و پدیده جهانی شدن و لزوم همراهی با تحولات مثبت جهانی با رویکرد بومی ؛ تجربه به کارگیری شبکه ها و بسترهای آموزشی غیر حضوری از قبیل | ش ا د |در دوران کرونا باید در قالب یک فراخوان ملیِ تجارب زیسته ی معلمان، دانش آموزان، خانواده ها، کارشناسان و مسئولان آموزش و پرورش احصاء؛ ثبت و در یک روند تکاملی ساختاری با اصلاح نواقص و ایجاد زیر ساخت های لازم به سمت جایگاه و کارکرد مطلوب خود حرکت نماید.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
معاون مالی مدیر کل آموزش و پرورش فارس در نامهای به واحد پاسخگویی به شکایات در مورد شکایت یکی از کارمندان اداره کل مبنی بر قطع اضافه کارش می نویسد:
« حقیر اضافه کار ایشان را قطع نکردم بلکه آتش جهنم را به روی ایشان قطع کردم. »
ظاهراً ایشان علاوه بر معاونت مالی ایشان مسئول امور اخروی کارمندان و قاضی القضات دادگاه الهی در اداره کل نیز هستند.
خداوند در آیه ۱۷ سوره یاسین می فرماید: و ما علینا الا البلاغ المبین ( و بر ما جز تبلیغ آشکار و روشن وظیفه دیگری نیست ) .
این آیه توصیه باری تعالی از زبان پیامبران خطاب به مردم است.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می نویسد: « کلمه ابلاغ به معنای تبلیغ است و مراد از تبلیغ، رسالت است و معنای جمله این است که ما مامور نشدهایم، مگر تنها به اینکه رسالت خدا را به شما ابلاغ کنیم و حجت را تمام نماییم. »
ه عبارتی هیچ کس حتی پیامبران نیز مسئول بهشت و جهنم مردم نیستند.
اینکه چگونه معاونت مالی خود را دارای این مقام می داند، الله اعلم.
نامبرده با ابلاغ مدیریت مدرسه و حفظ سمت چند ماه است که سرپرست معاونت مالی اداره کل آموزش و پرورش فارس می باشد. آیا این عمل خلاف قانون نیست؟ اگر جلوگیری از ورود کارمندان به جهنم از وظایف معاونین کل می باشد، به طریق اولی، جلوگیری از ورود معاونین کل به جهنم وظیفه مدیرکل است.
جناب معاون !
آیا اضافه کار مشاوران مدیر کل نیز با در نظر گرفتن بهشت و جهنم صادر می شود؟
دوست عزیز !
شما با داشتن مدرک لیسانس و ۳۵ سال خدمت بازنشسته محسوب می شوید. اگر قرار است مدعی قانون مداری شوید بایستی خود دست از قانون شکنی بردارید و ترک پست کنید.
« واعظان کاین جلوه بر محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند »
( این یادداشت پیش تر در سایت سازمان معلمان ایران - سخن معلم - منتشر شده است )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
هر جامعهای به همان اندازه که مردمش دچار رخوت و انفعال هستند، به همان میزان به قهرمان نیاز دارد.
برتولت برشت در نمایشنامهی "زندگی گالیله" مینویسد: « زمانی که گالیله در محکمهی کلیسا، حرف، باور و عقیدهی خودش را کتمان کرد و گفت که نظریاتش اشتباه بوده است، یکی از شاگردانش فریاد سر میدهد که:
_ بیچاره ملتی که قهرمانش را از دست بدهد.
گالیله در پاسخ میگوید:
- بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان داشته باشد. »
میان دو واژهی "چاره خواهی" و "چاره جویی" تفاوت بسیاری است. ما مردمِ چاره خواهی هستیم. ویژگی این دسته از افراد این است که مسئولیتی بر دوش خود احساس نمیکنند و همیشه منتظر یک قهرمان، یک منجی، یک ابرقدرت هستند که بیاید و همهچیز را سامان دهد. این انتظار، نیازِ به قهرمان داشتن را ایجاد میکند. ما قهرمان را میآفرینیم و دنبالهروی آن میشویم. سپس برای تثبیت جایگاه قهرمان در ذهنمان و محق دانستن او، دست به دامن بزرگنمایی میزنیم و با بتسازی و به تبع آن بتپرستی او را به جایگاهی میرسانیم که هم مقبولیت داشته باشد، هم مرجعیت و هم تقدس.
علاوه بر این، مقولهی قهرمان پروری در پس خود مسئلهای دیگر هم به دنبال خواهد داشت و آن، تبدیل شدن رابطهی استاد-شاگردی به رابطهی مراد-مریدی است.
در این نوع رابطه دیگر پرسشگری و نقد از بین میرود و قهرمان دست نیافتنی میشود و بهجای رسیدن به گفتمان، خوشهچین ایدئولوژی خواهیم شد. قهرمان پروری استبداد به بار میآورد و تمامیت خواهی.
قهرمان بودن یا قهرمان شدن سخت است اما آرزوی دیرین ماست. همچنین آدمها سخت خودشان را باور میکنند و به همین خاطر دنبال چیزی هستند که در زندگی دیگران عظمت، زیبایی و اثرش ثابت شده باشد. مجموعهی این عوامل دست به دست هم میدهند تا ما کسانی را به عنوان قهرمان انتخاب کنیم که شبیه شدن به آنها آسان باشد. مثلا در دوران آلمان نازی، قهرمان و الگوی زندگی عدهی زیادی از مردم، "هیتلر" بود. چرا؟ چون شبیه هیتلر شدن آسان بود. تعصب میخواست و غرور به نژاد و عصبیّت. نه خرد، نه ژرف اندیشی، نه نگاه گسترده.
در روزگار ما سه دسته قهرمان وجود دارد: قهرمان پروری استبداد به بار میآورد و تمامیت خواهی.
- سلبریتیها و افراد معروف فضای مجازی
- لاتها
- روشنفکرنماها
رسانه بدون قهرمان و قهرمان بدون تماشاگر معنا ندارد.
همهی کسانی که میخواهند ثابت کنند قهرمان هستند و متفاوت و خاص، باید روی دیدهشدن تمرکز کنند نه روی فعالیت یا دامنهی اثرگذاری. به وسط میدان بیایند. داد و قال و هیاهو بلد باشند. شوآف کنند. ارضا کنندهی خواستِ جمعی باشند و نقش خود را طوری ایفا کنند تا انتظارات را برآورده کند. از احساسات مخاطب استفاده کنند. حرفی را بزنند که تایید و حمایت اکثریت را جلب کنند. و...
من این روزها از قهرمان بازی، سخت هراسان و بیمزدهام. قهرمانهای این عصر که برآمده از خواستهی عامهی مردم هستند، به جای این که مبلغ تساهل و خردورزی باشند، طرفدار خشونت هستند. گویی یگانه وسیلهای که فرد برای تحقق انسانیت خود در اختیار دارد، توسل به خشونت رادیکال و انقلابی است. و این خشونت حاصل غریزهی وحشیانهی انسان نیست بلکه دستاویزی است برای رسیدن به حقیقت. خشونت تجسم حقیقت شده است.
این روزها همه میخواهیم قهرمان شویم. به جای این که بپرسیم "من باید چگونه باشم؟" میپرسیم "منِ مقبول و مطلوب جامعه چگونه است؟ دیگران من را چگونه میپسندند؟ چه تصویری از خودم نشان دهم تا مقبولیت و محبوبیت بیشتری داشته باشم؟"
ما ترس از عدم پذیرش و طرد شدن داریم و با سرعتی حیرتانگیز در حال مغز فروشی و هم رنگ شدن هستیم.
روزی از یک آلمانی میپرسند شما چرا قهرمان کم دارید؟
در پاسخ میگوید: ما دیر گول میخوریم.
کاش ما هم دیر گول میخوردیم.
کانال ریشه
ایران در امر آموزش از ابتدای بروز کرونا دو عملکرد داشته است:
۱-هیجانی ۲-الله بختکی
ما در این دو سال شاهد نگاهی علمی و خردگرایانه نسبت به امر آموزش و مهمتر از آن پرورش نبودیم.
در ابتدای شیوع این بیماری دست اندرکاران امر گویی هدفشان مصاف و رقابت با دنیای فن آورانه ی امروز بود و خودسرانه به ابداع پلتفرم شاد دست زدند و سودای انتقال آن به سایرکشورها را هم داشتند تا اینکه صدا و سیما به داداین مجموعه رسید و توانست بخش زیادی از کاستی های شاد را ترمیم نماید و حداقل فرایند آموزش و تدریس دروس با مشکل مواجه نشود.
با این همه مصائب ولی کارشناسان متوهم این وزارت خانه هرگز اندک فکری نسبت به آموزش حضوری در سال اول بروز کرونا نداشتند و تازه در سال دوم اندک میلی به آن نشان دادند آن هم کاملا محتاطانه و البته صرفا به خاطر نوعی رقابت با برخی کشورهای دیگر دنیا که آن هم نشان از تاری دید و هیجان گرایی بود و عملا چندان تاثیری بر کیفیت آموزش نداشت.
اما در فروردین 1401 وزارت آموزش و پرورش با هم سویی ستاد ملی مبارزه با کرونا، کباده ی بازگشایی حضوری مدارس را - با ظرفیت کامل و بدون رعایت فاصله اجتماعی و شرط واکسن- کشید و به شیوه الله بختکی با دستوری دیکته ای اقدام به حضوری نمودن مدارس کشور نمود.
حال آن که تازه سفرهای متراکم نوروزی تمام شده است، ماه رمضان آغاز گردیده است و گرما در اکثر نقاط بیدادمی کند و علاوه براین ویروس چموش کرونا با سویه های مختلف در حال جولان است!
از دیگر سو وزارت مربوطه بادی در غبغب انداخته است که در همین مدت باقی مانده از سال تحصیلی (یک ماه و نیم) افت تحصیلی دانش آموزان را جبران خواهد کرد و جز این زمزمه ی اضافه شدن یک ماه به سال تحصیلی نیز به گوش می رسد که با توجه به گرمای هوا و خشکسالی و بحران انرژی و کنکور و ... در نوع خود حکایت از این دارد که آموزش و پرورش ایران اکنون به شدت با قحطای عقلانیت و مدیریت کارآمد رو به رو است.
با اینکه هنوز رعایت فاصله فیزیکی و واکسن از الزامات کنترل کرونا است ، آموزش و پرورش بدون برنامه ریزی خاصی در بخش بهداشت و آموزش های مرتبط در بعد سلامت جسمانی عملا دست به قماری بسیار وحشتناکی زده است که صدای این ساز ناکوک در اندک زمانی گوش سلامت ایران را رنجیده خواهد کرد.
متاسفانه در این اقدام نشانی از توجه به دانش و تخصص وجود ندارد و به نظر می رسد آموزش و پرورش خواسته است اولین ارگانی باشد که می خواهد عادی انگاری در برابر کرونا را شروع کند اما با چه قیمتی ، جای درنگ و تامل دارد.
باری پس از سال ها تجربه در این میدان به روشنی می دانیم که این شیوه بازگشایی مدارس، فرستادن سربازان به جنگی نابرابر و بدون حتی سلاح ابتدایی است که مرگ حتمی آنان را به دنبال خواهد داشت.
باید از این وزارت خانه فقط یک سوال پرسید که اگر با این اقدام متهورانه و بدون نگاه حمایتی، کرونا مجددا در کشور قد علم کند آیا دیگر آموزش حضوری به محاق نخواهد رفت؟
یادآوری می شود نگارنده این متن از مدافعان جدی بازگشایی حضوری مدارس است اما نه به شیوه ی آنی، هجومی و دیکته ای. بلکه بر مبنای دانش و طرح های عالمانه که بتواند تا حد امکان سلامت و آموزش و پرورش را توامان پیش ببرد و این دستگاه را در جامعه به عنوان شاهرگ عقلانیت و مدافع حقوق شهروندی معرفی نمود.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
جستار گشایی
« صدای معلم» با مدیریت آقای علی پورسلیمان تنها رسانه مستقلی است که از اولین روز مجازی شدن آموزش در مدارس ( به سبب شیوع و پاندمی کرونا) ضمن نقد علمی و منصفانه شبکه شاد، ضرورت بازگشت به آموزش حضوری و اولویت دادن به آن را علی رغم مقاومتها و بی مهری های زیاد ، مکررا یادآور شده است. به واقع این مدت در بوق و کرنا گذاشت.
سرانجام پس از دو سال و اندی به محاق رفتن آموزش حضوری در مدارس، تصمیم شجاعانه و قاطع دولت باعث برگشت قطار آموزش به ریل اصلی خود گردید. از این منظر باید از تصمیم درست وزارت آموزش و پرورش استقبال نموده و برای بازگشایی قطعی و حضور صد درصدی دانش آموزان در کلاسها تلاش نمود. برخی از اولیای دانش آموزان همچنان بر طبل آموزش مجازی می کوبند .
روز عشق ورزی و آشتی با مدرسه
امروز ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ است و من با معاونین ام از کله سحر برای آماده سازی هرچه بیشتر شهیدستان در مدرسه خبردار ایستاده ایم. انصافا حسرت رویت دانش آموزان و مصافحه و معانقه با همکاران بر دلمان مانده و مشتاقانه منتظر بازگشایی کاملا حضوری مدرسه هستیم.
بالاخره مراسم صبحگاه با حضور بیش از ۳۰۰ نفر از ۵۰۰ دانش آموز شهیدستان استارت می خورد و چشم ما بر جمال دانش آموزانی که دو سال و اندی در کنج آپارتمانهای تنگ و تاریک خزیده اند روشن می شود. پنج دقیقه ای سر صف صحبت می کنم و البته خوشحالی و خرسندی زایدالوصف خود را از بازگشایی کتمان نکرده می گویم:
بچه ها امروز روز آشتی با مدرسه است . از همکاران خواهش کرده ایم پس از حال و احوال پرسی، بیشتر به شعر خوانی، تعریف خاطرات دوره کرونا و آموزش عشق ورزی بپردازند و...راستی امروز کاری با گوشی های شما نداریم و...
جلسه شورای دبیران و تقلیل ساعت ها
زنگ تفریح اول ضمن حضور در جمع همکاران، جلسه شورای دبیران را با زبان روزه برگزار می کنیم. نظرات تک تک همکاران را در خصوص چالش های بازگشایی جویا می شویم . برخی از همکاران معترض طولانی بودن ۸۰ دقیقه کلاس در ماه مبارک رمضان هستند. میرزاآقاتبار نماینده دبیران و همچنین مسعود فرهیخته فعال صنفی و... سخنان کوتاهی در استقبال از بازگشایی حضوری مدرسه ایراد می کنند و نهایتا مصوب می گردد در صورت عدم مخالفت اداره ساعات کلاسی در ماه مبارک رمضان به یک ساعت تقلیل یابد و..
خلاصه روز پرهیجانی برای همه ماست . زنگ تفریح ها را عمدا طولانی کرده ایم. دانش آموزان در کولونی های کلاسی و جرگه های دوستانه در حال تعریف خاطرات دوره کرونا ویروس و زندانی شدن احساسات و رویاهایشان در خانه هستند. خلاصه با اینکه برخی از اولیای دانش آموزان همچنان بر طبل آموزش مجازی می کوبند ولی برآیند بازگشایی حضوری مدارس در مجموع مثبت و سازنده ارزیابی می شود.
مراسم بازگشایی در دبیرستان دخترانه آینده سازان
خانم باجلوند از مدیران ساعی ناحیه ۴ کرج با سلیقه تمام وقایع و اتفاقات روز بازگشایی را در قالب کلیپی کوتاه و زیبا به تصویر کشیده است . تشکیل کمیته بازگشایی، استقبال از دانش آموزان و همکاران و همچنین اجرای برنامه های متنوع و شاد بخشی از برنامه های دبیرستان دخترانه نمونه دولتی آینده سازان ناحیه ۴ کرج می باشد.
وی می گوید: امروز شورای دبیران با حضور خانم بیات از اداره کل و خانم فیاضی معاون آموزش ناحیه ۴ کرج و ابلاغ پیام خداقوت و تبریک مدیر کل و آقای مالمیر رییس ناحیه ۴ برگزار گردید. نکته جالب بازگشایی، حضور بالای ۹۵٪ دآنش آموزی در دبیرستان شاداب آینده سازان در مراسم صبحگاهی در ۱۴ فروردین ۱۴۰۱ و خوانش سرود همگانی توسط دانش آموزان و….بود.
ما همچنین مراسم جشن و آیین بزرگداشت چهارشنبه سوری سالم و شاد در ۱۴۰۰ با پخت آش رشته و… داشتیم و..."
شش هفته طلایی تا امتحانات
گمانهزنیهای غیر رسمی و اظهارنظرهای اولیه برخی از مسئولین درباره اضافه شدن یک ماه و یا یک ترم به سال تحصیلی دانشآموزان مقطع دبیرستان با واکنش منفی ذی نفعان آموزش و پرورش روبه رو شده و نهایتا مسئولین مجبور به بازپسگیری پیشنهاد خام خود و عقب نشینی می شوند.
واقعیت آن است که ما شش هفته طلایی از سال تحصیلی را در پیش داریم. دو سال آموزش آبکی مجازی آتش به خرمن دستگاه تعلیم و تربیت زده است دانشآموزان عقبماندگی فراوانی از نظر آموزشی و پرورشی دارند .
انتظار می رود معلمان و دانشآموزان از این فرصت طلایی به نحو احسن و بهینه استفاده کرده و بخشی از عقبماندگی دانش آموزان جبران گردد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
از ۲۶ اسفند ۱۴۰۰، تقریباً تمام ادارات دولتی و نیمه دولتی و مدارس و دانشگاه های کشور عملاً تعطیل شده و مجموع روزهای تعطیلات عید و پیشاعید متصل به هم، به ۱۷ روز کامل رسیده است. این تعطیلات ۱۷ روزه، بعد از دو سال ترس و لرز کرونایی و محدودیتهای قرنطینهای، بسیار خوشحال کننده و امیدبخش و در عین حال، فرصت فراخ و دل چسبی برای دید و بازدید و مسافرت بود. با این حال، انگار همین تعطیلات طولانی برای بعضیها ناکافی بوده و بعد از سیزده فروردین نیز به محل کار و تحصیل برنگشتند و تعقیبات تعطیلات ۱۷ روزه را نیز به جای آوردند.
مشاهدات و ملاحظات عینی و روایات دوست و آشنا در فضای حقیقی و نقل قول همگروهیها در فضای مجازی حاکی از آن است که روز چهاردهم فرودین تعداد قابل توجهی از افراد شاغل و فعال جامعه اعم از کارگر و کارمند و دانشجو و دانشآموز و استاد و معلم و حتی خودکارفرمایان مشاغل آزاد به محل کار و اشتغال خویش برنگشته و احیاناً در راه بازگشت بوده و شاید هنوز در آخرین مقصد سفر جا خوش کردهاند. البته این، عادتیست قدیمی و ریشهدار که بسیاری از شهروندان ما هم از آن طرف به استقبال تعطیلات عید میشتابند و هم از این طرف، چندین روز آن را دنبال میکنند!
یکشنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۱ بنا به روایت یکی از مدیران مدارس از یکی از استانهای جنوب شرق کشور، ۵۰ درصد دانشآموزان آن مدرسه در کلاسهای درسی حضور پیدا نکردهاند. در همان روز مدرسهای که من مشغول خدمتم، تنها حدود ۴۶ درصد از دانشآموزان ۳ کلاس که با آنها درس داشتم، آمده بودند آن هم با چاشنی خستگی و خمودگی و خمیازه! با توجه به قرائن و شواهد میتوان حدس زد که مدارس دیگر در سراسر کشور نیز در اولین روز آموزش حضوری بعد از کووید تجربه مشابهی داشته باشند.
هر چند تکرار این وضعیت طی سالهای متمادی آن را به پدیدهای عادی بدل کرده است اما پرسشهایی هم مطرح میشود که تأمل در آنها، ممکن است در اصلاح عادات و حل معدودی از مسائل اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و آموزشی و حتی اصلاح قوانین به ما کمک کند.
آیا این همه دانشآموز غایب از مدرسه و یا آن کارمند و این کارگرِ غایب از محل کار، جزو کسانی هستند که به ۱۷ روز تعطیلی ناشی از تحول طبیعت قانع نشدهاند و هنوز در مسافرت تشریف دارند؟ یا اینکه بدون توجه به وظایف شغلی و مسئولیت اجتماعی خود در خانه لمیده و مشغول انجام تعقیبات تعطیلاتشان هستند؟
آیا دلیل عدم استقبال تقریباً نیمی از مردم از آموزش حضوری و تعلل در فرستادن فرزندان خود به مدرسه در روز اول بازگشایی، شرط احتیاط و ملاحظات بهداشتی و ایمنی بوده است؟ اگر چنین است، چرا مردم به دولتمردان اعتماد ندارند؟
آیا عمدی در کار هست و این عدم همراهی با برنامه بازگشایی مدارس و بیاعتنایی به فراخوان آموزش حضوری، نوعی دهنکجی به نامدیران است و یا نوعی اعتراض به ادبیات تحکمی مسئولان و تصمیمات خلقالساعه و بدون مشورت و نظرسنجیشان؟ آیا حتماً باید نظام پلیسی در مدرسه برقرار باشد تا دانشآموزان در کلاس درسی حاضر شوند؟
آیا ما ذاتاً مردمی سهلانگار و مسامحه کار و کاهل و تنبل و راحتطلبیم یا قوانین و مقررات سهلگیرانه و مسامحهکاری مسئولان و کارگزاران ما را این چنین به تساهل و تسامح واداشته است؟
آیا مردم نباید به تفکر و تصمیم دولتمردان و خدمتگزاران خود که هماهنگ کنندهی امور ملت و مملکتاند، ارزش و احترام قائل شوند و به قوانین و مقررات وضع شده از سوی آنان گردن نهند؟
آیا ما مردمی خودسر و خودکامه و خود محور و مسئولیتگریز و نظمستیز هستیم که به این راحتی از قوانین و مقررات و فرامین متولیان امور سرپیچی و به رهنمودهای نهادهای خدمترسان پشت میکنیم و قواعد مسلم زیست اجتماعی را نادیده میگیریم؟
آیا مدرسه، معلم و محتوای آموزشی نقش الهامبخشی خود را از دست دادهاند که دایر یا تعطیل بودن کلاس درسی حساسیت مردم را برنمیانگیزد؟
آیا معلمان در انجام رسالت تربیتی خود کامیاب نبودهاند که جمعیت لازمالتعلیم مشتاقانه به محفل درسشان نمیشتابند؟ اگر چنین است، چرا؟ و اگر چنین نیست چرا اغلب دانشآموزان از درس گریزانند؟
آیا محتوای آموزشی و خوراک فکری تدارک دیده شده در برنامه درسی ملی، دانشآموزان را از معلم و مدرسه دلزده نکرده است؟
آیا حتماً باید نظام پلیسی در مدرسه برقرار باشد تا دانشآموزان در کلاس درسی حاضر شوند؟
چگونه میتوان به ایجاد و ترویج اخلاق آموزشی در جامعه همت گماشت که فرزندانمان مشتاقانه و بدون احضار و اخطار در مدارس حاضر شوند و از این حضور لذت ببرند؟
چه اقداماتی لازم است تا مدارس فلسفهی وجودی خود را بازیابند و به کارکرد ذاتی خود برگردند و به کانون علم و ادب و فن و هنر و مهارت و بازی و تفریح و لذت و تربیت تبدیل شوند؟
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
این پست را به مناسبت روز جهانی زن نوشته بودم اما فرصت تکمیلش را پیدا نکردم و الان تقدیم خوانندگان می کنم:
اینکه دختران، لباس پسرانه پوشیده تا وارد استادیوم ورزشی گردند در تاریخ مذکر ما، داستانِ درازدامنی دارد مثلا در دوران استبداد صغیر، در تبریز، دختران لباس پسرانه پوشیده و به صورت ناشناخته در اردوی ستارخان بر علیه قوای محمدعلی شاه می جنگیدند!
در واقع، فرهنگ مردسالاری چنان مستحکم و مقاوم بوده که حتی اجازه نمی داده یک دخترِ مشروطه طلب و آزادی خواه، در لباس خودش بجنگد و بمیرد!
از تاریخ که بگذریم این مسئله حتی در اساطیر ما نیز راه یافته، بچه که بودم در روستایمان در شبهای سرد و طولانیِ زمستان، مادرم در حال نخ ریسی بارها، قصه دختری پهلوان و زیبایی را می گفته که هر شب لباس مردانه می پوشید و به جنگ ﭼﻬﻞ ﺣﺮامی ظالم می رفته که نامزدش را کشته بودند...
اما حکایتِ شهناز یا میرزاعبدالله، یکی از جالب ترین نمونه هاست و مربوط می شود به دو دختر میرزاحسن رشدیه. آنها اولین دختران ایرانی بودند که در تبریز به مدرسه رفتند.
انقلاب مشروطیت تازه رخ داده بود اما مدارس جدیدِ پسرانه رشدیه همچنان با تهدید و تحدید مواجه بود چه برسد به تحصیل دختران! یک روز، رشدیه تصمیم می گیرد که دخترانش هم به مدرسه بروند! چون مدرسه دخترانه وجود نداشت در نتیجه، موی سر دو دخترش (شهناز و مهین بانو) را تراشیده لباس پسرانه پوشانده و روانه مدرسه می کند در مدرسه، شهناز شده بود میرزاعبدالله و مهین بانو شده بود بدرالدین!.
به دخترها سفارش شده بود راز دختر بودنشان را در مدرسه آشکار نکنند اما گوشهایشان که برای گوشواره سوراخ شده بود همواره موی دماغ می شد ؛ وقتى در مدرسه از آنان مى پرسیدند چرا گوششان سوراخ است؟ می گفتند ما در بچگى مریض شده و دكتر گفته بود كه گوش تان را باید سوراخ كنید تا خوب شوید! اما سرانجام لو می روند چرا که یک روز می بینند که میرزاعبدالله با شلیته سر حوض نشسته...! «این روزنامه برای بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستم کش ایران است»
اما میرزاعبدالله سرانجام می شود شهناز آزادِ معروف.
شهناز اولین زن روشنفکر ِ خوشبختِ تاریخ ایران بوده. این خوشبختی تنها به خاطر این نبوده که پدرش رشدیه بوده بلکه، شهناز به این خاطر خوشبخت بوده که با انسان فرهیخته و روزنامه نگاری چون ابوالقاسم آزاد مراغه ای ازدواج کرده بود، شوهری اندیشمند و مدرن، که بسیاری از زنان روشنفکر ایرانی آن زمان مانند صدیقه دولت آبادی و یا حتی تاج السلطنه دخترِ خود ناصرالدین از آن محروم شده و سرانجام نیز داغِ تلخ جدایی و شکست را چشیده بودند. اما ابوالقاسم آزاد و شهناز به عنوانِ زن و شوهری همفکر، سکوی پیشرفت و استعلای همدیگر گشتند و در نتیجه، شهنازخانم، در ۱۲۹۹ش قبل از اینکه به سن ۲۰ سالگی برسد، روزنامهنگار برجسته و یکی از پیشگامان جنبش زنان در ایران می گردد و سردبیری نشریه «نامه بانوان» را به عهده می گیرد که در بالای آن، این جمله نقش بسته بود:
« زنان نخستین آموزگار مردانند».
و در پایینِ نشریه، هدف از انتشار آن را چنین قید کرده بود:
«این روزنامه برای بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستم کش ایران است»...
شهناز ضد حجاب اجباری بوده و در شماره دوم نشریه نامه بانوان، بر حجاب تاخته و آن را «کفن سیاه» نامیده. که به خاطر همین، بلافاصله روزنامه را توقیف می کنند.
شهناز در زمان ازدواج با ابوالقاسم آزاد مراغه، شرط کرده بوده که هرگز زیر بار حجاب نرود، او به همراه شوهرش برای اولین بار «انجمن کشف حجاب» را در سال ۱۳۰۲ش.در تهران تاسیس کردند، اما از آنجا که نظر دولت هنوز بر آزادی حجاب نبود، ابوالقاسم آزاد به خاطر آن تبعید و زندانی شد و این مجمع نیز در همان سال تعطیل شد و این انجمن کشف حجاب، مربوط به زمانی بوده که ژاندارم ها در تهران پیاده روها را نیز زنان و مردانه کرده بودند و هنوز 12سال مانده بود به کشف حجاب از سوی رضاشاه...
کانال تاریخ تحلیلی ایران
واپسین روزهای ۱۴۰۰ با صدور حکمی از سوی حجرگشت مدیرکل آموزش و پرورش استان البرز ،امیرحسین فراغت به عنوان سرپرست نهضت سوادآموزی استان البرز منصوب شد.
در رزومه فراغت کارشناس مسئولی نهضت سوادآموزی و حراست ناحیه ۱ کرج دیده می شود.
امروز به بهانه دیدار نوروزی در میز خدمت با ایشان گپ و گفت مختصری داشتیم .
وی معتقد است:
« از آنجا که جهاد تبیین در حوزه سوادآموزی دو وجهی پویاست؛ برای تبدیل شدن به یک نهضت عمومی و مردمی، نیازمند مجاهدت، ممارست و تکیه بر تواناییها و قابلیتهای جهادی تمامی همکاران پرتلاش می باشد نه صرفاً نیازمند بخشنامه، ساختار، تشکیلات رسمی و سازمانی مشخص و این جنگ نرم در برابر تهاجم های همه جانبه محقق نمیشود جز با تغییر نگرشها و باورهای همکاران، سواد آموزان ، خانواده ها و در نهایت جامعه اسلامی و در واقع نیاز به یک «جهاد روشنگری» با زیربنای درست است. در این اوضاع و احوال نابه سامان اقتصادی و مسائل پیرامونی آموزش و پرورش همچون مسائل منزلتی و معیشتی معلمان معترض، کیفیت نازل آموزش و پرورش در مدارس دولتی و... صرف هزینه برای نهضت سواد آموزی چندان عقلانی به نظر نمی رسد.
لازم به ذکر است که الهویی (معاون اسبق و نادری رئیس اسبق نهضت سواد اموزی) در این پست خدماتی خوبی ارائه کردند.
نهضت سواد آموزی یکی از نهادهای برآمده از انقلاب اسلامی است که بنا بر ضرورت روز و بر پایه فرمان تاریخی رهبر انقلاب تشکیل شد. فلسفه وجودی این نهاد، استمرار پیام خودباوری و تداوم شعار استقلال و آزادی و رسالت خطیر آن ریشه کنی مطلق بیسوادی بود.
بدون شک نهضت سواد آموزی خدمات قابل توجهی در کم کردن بیسوادی در سه دهه اول انقلاب داشت و برخی از تحصیل کردگان این سیستم، در حال حاضر از مسئولین و کارمندان دولت می باشند.
رویکردهای اصلی نهضت سواد آموزی
در این سازمان سه رویکرد به عنوان رویکردهای اصلی دنبال می شود و تمامی فعالیت ها بر مبنای آنها پیش می رود:
- حداکثر انعطاف
- حداکثر مشارکت
- حداکثر سودمندی
طرح های خواندنی متعدد مثل خواندن با خانواده، حلقه های کتابخوانی، مسابقه های کتابخوانی، انشا نویسی و بهره مندی از امکانات شبکه های اجتماعی نیز از تازه های این سازمان می باشند.
آموزش گروه های هدف
آموزش گروه های سنی مختلف هدف، بر پایه شاخص های ملی و نیز شاخص های جهانی است.
نهضت سواد آموزی مدعی است در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال که اولویت اصلی سازمان محسوب می شود، درصد باسوادی به بیش از %۹۴/۷ رسیده است، یعنی حدود ۲ میلیون و ۶۹۰ هزار تن به عنوان بیسواد مطلق ثبت شده اند.
لزوم بازنگری در مأموریت و ساختار نهضت
از آنجا که امروزه بسترها و ضرورت های صدور فرمان تاریخی ۷ دی ۵۸ امام خمینی (ره) دچار دگرگونی و تحول شده و همچنین تغییر تعریف سواد از خواندن و نوشتن به توانایی تغییر و با توجه به ظهور و بروز شبکه های اجتماعی و امکانات و قابلیت های گسترده فضای مجازی، ضرورت بازبینی در ساختار و نوع فعالیت نهضت سواد آموزی بیش از پیش احساس می شود.
همان طور که قانون اساسی به عنوان میثاق ملی ایرانیان هر از چند گاهی بنا بر ضرورتها و اقتضائات زمانی و مکانی مورد بازبینی قرار می گیرد. بهتر است آموزش و پرورش، نهضت سوادآموزی را به تدریج به بخش خصوصی واگذار کرده و به جای هدررفت بودجه آموزش و پرورش برای میانسالان و پیرسالان، به سرنوشت کودکان و نوجوانان بازمانده از تحصیل و تارکان تحصیل دوره کرونایی همت گمارده و بار سنگینی را از دوش نحیف و ناتوان خود بردارد.
زمان از زمانه جا مانده است!
امروزه سرعت رشد تکنولوژی ها سرسام آور است. با ورود اینترنت و ظهور شبکه های اجتماعی ذائقه مردم ما تغییر کرده است. اینترنت با درنوردیدن مرزهای جغرافیایی بر چهار محدودیت بزرگ زمان، مکان، زبان و امکان فائق آمده است. تکنولوژی های جدید و فناوری های نوین به مثابه چاقوی دو لبه ای هستند که هم می توان از آنها در رشد و بهبود سیستم آموزشی بهره جست و هم در مسیرهای ناصواب.
با بهره مندی مثبت از شبکه های مجازی می توان با صرف حداقل هزینه، بسیاری از علاقه مندان پراکنده و مخاطبان خاص نهضت سوادآموزی را آموزش داد و تشکیل کلاس های حضوری را به حداقل رساند.
نهضت سوادآموزی و تارکان و بازماندگان تحصیل کرونایی
ضرورت بازنگری در مأموریت و ساختار نهضت سواد آموزی زمانی بیشتر حس می شود که در نظر آوریم درصد قابل توجهی از دانش آموزان در دوره تحصیلی متوسطه اول و دوم بنا بر دلایل متعدد (عدم تأمین آینده شغلی از مسیر درس، کودکان کار، کودکان بد سرپرست و بی سرپرست و....) از ادامه تحصیل منصرف شده و جذب بازار کار و یا در مسیر بی خیالی، افسردگی و بی مسئولیتی قدم می گذارند و باری بر دوش ناتوان اجتماع پیرامونی خود می شوند.
در این اوضاع و احوال نابه سامان اقتصادی و مسائل پیرامونی آموزش و پرورش همچون مسائل منزلتی و معیشتی معلمان معترض، کیفیت نازل آموزش و پرورش در مدارس دولتی و... صرف هزینه برای نهضت سواد آموزی چندان عقلانی به نظر نمی رسد.
بهتر است آموزش و پرورش، نهضت سوادآموزی را به تدریج به بخش خصوصی واگذار کرده و به جای هدررفت بودجه آموزش و پرورش برای میانسالان و پیرسالان، به سرنوشت کودکان و نوجوانان بازمانده از تحصیل و تارکان تحصیل دوره کرونایی همت گمارده و بار سنگینی را از دوش نحیف و ناتوان خود بردارد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید