در جامعه ما دهه هاست که تلاش می شود برای دفع و کم شدن فساد اخلاقی، زمینه های برقراری ارتباط میان زنان و مردان و حضور زنان کاهش یابد. متولیان سیاسی و فرهنگی کشور یکی از راههای کم کردن این ارتباط را ایجاد برخی ممنوعیت ها برای زنان (مانند ممنوعیت حضور زنان در ورزشگاهها) یا تفکیک و جداسازی زن و مرد در ورودی دانشگاه و اتوبوس و مدرسه و پارک و امثالهم می دانند و قوانین بسیاری هم در این زمینه تصویب و اجراء کرده اند.
حال بعد چندین دهه اجرای چنین سیاست هایی کافی است سری به دبیرستان های پسرانه (دخترانه اطلاع خاصی ندارم) کشور بزنیم تا شکست و نتیجه معکوس چنین سیاست هایی را به وضوح مشاهده نماییم. امروزه در اغلب دبیرستان های کشور با نوجوانانی مواجه می شویم که هنگام سخن گفتن از دختران و زنان از واژه های به شدت زننده و زشتی استفاده می کنند. نوجوانانی که شناخت شان از زن در هاله ای از جهل و خشونت کلامی استوار است و از زن چیزی جز چند کلیپ «بدن نمایان اینستاگرامی» و برخی جوک های جنسی چیز دیگری نمی دانند. اغلب این نوجوانان برداشتی به شدت مخدوش و کاملا جنسی از زن دارند دارند و از زن چیزی جز برجستگی های بدن را نمی بینند. در این دبیرستان ها از دیوار نوشته های دست شویی ها و میزهای کلاس گرفته تا شوخی های رکیک با برخی کلمات و نقاشی های مخفیانه که در کلاس های حوصله سر بر ترسیم می کنند، همگی واژه ها و تصاویری رکیک و توهین آمیز در مورد زنان است. بسیاری از این نوجوانان برای شناخت جنس مخالف و ارضاء حس کنجکاوی به روش های دیگری مانند سرچ در اینترنت یا تماشای برخی کلیپ ها و فیلم ها روی آورده و درک مخدوش و نادرستی از زنان به دست می آورند.
نظام آموزشی با جدا کردن دختران و پسران از همان کودکی باعث می شود آنها شناخت درستی از کارکرد و توانایی های جنس مخالف خود نداشته باشند.
نظام آموزشی با تفکیک جنسیتی اجازه نمی دهد، پسران از همان کودکی، دخترانی را در کنار خود ببینند که:
- ممکن است از آنها باهوش تر باشند (که اگر در آینده همسری موفق تر داشتند، حسادت نکرده و با راحتی بپذیرند)
نمرات بهتری از آنها کسب کنند (که اگر در آینده زنی به رتبه های بالای علمی رسید به دنبال حذف او نروند)
در مواجه با تنبیه همکلاسی ها عواطف انسانی بیشتری به خرج دهند. (با تاثیرپذیری از آنها روحیه دگر ستیز و آزارگرشان تلطیف شود)
- با دخترانی آشنا شوند که جذب و قدرت مدیریت بالایی داشته و مبصر کلاس باشند (که اگر در آینده زنی را مدیر یا مسئول خود دیدند شاخ درنیاورده و به دنبال تمسخر و توهین به او نباشند)
- دخترانی را مشاهده کنند که نه بر اساس عواطف بلکه عقلانیت کامل تصمیم می گیرند.(در بزرگسالی مدام نگویند که زن ناقص العقل است و توان تصمیم گیری عقلانی ندارد و به درد قضاوت نمی خورد و...)
از خشونت و نگاهی جنسی شان به زنان تلطیف پیدا کند. (با دیدن دختران در کنار خویش، برای شناخت زن به رویاپردازی جنسی درباره آنها مبادرت نورزند)
دخترانی را مشاهده کنند که مهارت و استعداد ورزشی و فنی بالاتری دارند (در بزرگسالی وقتی راننده و زن ورزشکاری دیدند، سعی در تمسخر و آزار او نداشته باشند و مهارت و قدرت آنها را به رسمیت بشناسند)
پسرانی که از ابتدا از دختران جامعه به صورت جداگانه رشد یافته و تعلیم می بینند، هیچ گاه به صورت تجربی با دختری با چنین ویژگی ها و توانایی هایی (علمی، مدیریتی، عاطفی، ورزشی، هنری و..) مواجه نمی شوند و در ذهنیت خود از دختران، موجودی که کارکرد اصلی آرایش و بدن نمایی و خدمت جنسی به مردان است، ترسیم می کنند و با چنین ذهنیتی به سراغ زنان جامعه خود می روند. در چنین جامعه ای بسیاری از زنان هم کم کم به موقعیت و نگاه ایجاد شده به آنها توسط مردان (ابژه جنسی مردانه) تن می دهند و نقش خود در این قالب را می پذیرند. این میزان غیر طبیعی از مصرف لوازم آرایشی تا اعمال جراحی زیبایی و صورت های دفورمه شده توسط مواد آرایشی و شیمیایی توسط زنان همگی نشانگر و برون داد چنین وضعیتی و پذیرفته شدن آن توسط آحاد زنان و مردان جامعه است.
کانال خرمگس
در این مقال به پارادوکس حاکم بر مدارس ایران پرداخته ام. تضاد بین وظیفه واقعی معلم در امر تعلیم و تربیت و انتظارات کنونی اکثریت جامعه از معلمین؛ یعنی ربات تعلیم دهنده مهارت تست زنی. امیدوارم، با اصلاح نظام تعلیم و تربیت و توجه به نیازهای زیستی و تربیتی کودکان و نوجوانان در چهارچوب برنامه درس ملی، به اصلاح بنیادین آموزش و پرورش دست پیدا کنیم.
کودک که بودم، همواره آرزو داشتم معادن و منابع کشورم غنی تر از همه کشورها باشند. بلندترین کوهها، وسیع ترین دشت ها و پر آب ترین رودخانه ها را داشته باشیم. در دنیای کودکی من، منابع غنی طبیعی، یعنی پیشرفت و سعادت ملت؛ یعنی رفاه و آبادانی؛ یعنی سطح بهداشت خوب و ... شاید یعنی بهشت.
بزرگ تر که می شدم نیز همواره به توسعه و پیشرفت کشورم فکر می کردم. ولی، متاسفانه جنگ شد. خواستم برای آزادی و سربلندی ایرانم به جبهه بروم. ولی، صغر سن این فرصت را از من گرفت و آرزوی دفاع از مام میهن را از دست دادم. آن زمان بهترین و مقدس ترین کاری بود که برای وطن می شد انجام دهم. آرزو به دل ماندم. بعدها به درس خواندم، دانشگاه رفتم و معلم شدم. ولی، همواره در این فکر بودم: توسعه و آبادانی ایران.
امروزه، بعد از عمری معلمی و تدریس به این نتیجه رسیده ام که منابع طبیعی خدادادی با وجود این که نقش مهمی در توسعه کشورها دارند، ولی به تنهائی کافی نیستند. امروزه، به این مهم رسیده ام که با آموزش کارآمد می توان کشوری را آباد و قدرتمند ساخت؛ نه با نفت، نه با گاز، نه با آهن و مس و.... ژاپن، آلمان، مالزی و اندونزی هیچ کدام، منابع غنی زیرزمینی یا روزمینی ندارند. ولی، به درجه ای از توسعه و پیشرفت رسیده اند که ملت هایشان طعم واقعی رفاه و خوشبختی را می چشند.
به نظر می رسد، آموزش کارآمد، یگانه مسیر پیشرفت و توسعه مادی و معنوی کشورها است. ولی، متاسفانه در کشور ما، موانع بزرگی در راه اجرای صحیح آن وجود دارند. لذا، با وجود معلمین علاقه مند و دلسوز و دانش آموزان باهوش و پرتلاش نتیجه مطلوب عاید کشور نمی شود.
از وقتی برای اولین بار در روستای سلطان میدان، بخش چکنه نیشابور، به طور رسمی وارد کلاس درس شدم، نگاه کنجکاو و معصوم دانش آموزانم، حکایت از وظیفه سنگینی می داد که بر دوشم افتاده بود. لذا، با توجه به علاقه شخصی به آموزش و درسهای ارزنده ای که از اساتید دانشگاهی ام آموخته بودم، به قول دکتر شریعتی، با خود عهد بستم معلم خوبی باشم، حتی اگر بتوانم در کارِ خوبِ دیگری موفقیت به دست آورم. بنابراین، با توجه به رشته تحصیلی خود، دبیری زیست شناسی، با خود قرار گذاشتم در قامت معلمی عاشق، وظیفه شناس و نمونه لحظه ای از تلاش برای یادگیری و یاددهی از پا ننشینم، تا شاید دینم را به وطن عزیزم ادا کرده باشم. آیا جامعه و مسئولین ما روزی به اهمیت آموزش صحیح و کارآمد پی خواهند برد؟ آیا ارتقای کیفیت آموزش و پرورش مطالبه جامعه ما خواهد شد؟
با خود قرار گذاشتم که آخرین یافته های علمی و فنی را در اختیار دانش آموزانم قرار دهم. ایشان را به علم و دانش علاقه مند سازم. تا استعدادهای واقعی نهفته در وجود خود را کشف نمایند. و راه بزرگان را تا رسیدن به قلل علم و فن آوری دنبال کنند.
با خود پیمان بستم دانش آموزانم را با محیط زیست آشتی دهم و آنها را با اجزای طبیعت آشنا سازم. گیاهان و جانوران ایران عزیز را به ایشان بشناسانم. بوم سازگان (اکوسیستم) ها، گونه های گیاهی و جانوری و حتی حشرات و کرم ها را به آنها معرفی کنم. ذخیره گاه ها، پارک های حیات وحش و مناطق حفاظت شده منحصر به فرد ایران را به ایشان معرفی کنم. و علل خشکسالی های متوالی و ساخت قنات و سدسازی و شکنندگی محیط زیست ایران به ایشان یادآوری کنم.
دوست داشتم با دانش آموزانم به آزمایشگاه بروم و باکتریها و یاخته های گیاهی و جانوری را با هم ببینیم. شاید، هیچ علمی به اندازه زیست شناسی زیبا نیست. شاید هیچ دانش بشری به اندازه زیست شناسی بشر را به سوی خداشناسی رهنمون نمی سازد.
دوست داشتم با دانش آموزانم به سفر و گردش علمی در طبیعت بروم. و اصول زندگی و تعامل در طبیعت را یادشان دهم. آب چشمه ها را بچشیم. از بوی خوش گل ها سرمست شویم. با نگاه خرامان قوچ اوریال زیبا شویم. و از باده هستی سرمست شویم.
دوست داشتم با دانش آموزانم به موزه تاریخ طبیعی قرخود و دارآباد سفر کنم. تا عظمت از دست رفته شیر ایرانی و ببر مازندران را ببینند. دوست داشتم ضمن بازدید از مراکز علمی و فنی ایران، دانش آموزانم تلاش و پشتکار دانشمندان ایرانی همچون دکتر حسین بهاروند و دکتر احمد مجد را نظاره کنند.
دوست داشتم دانش آموزانم درباره محیط زیست ایران و جهان کتاب بخوانند. درباره گیاهان داروئی ایران گزارش تهیه کنند. و در کلاس با عشق و علاقه از کاج تهران و سرو شیراز سخن بگویند و به این همه زیبائی و عظمت افتخار کنند. در اینجا ذکر خاطره ای از گذشته های دور بسیار آموزنده است. یادم هست در کلاس اول دبیرستان نمونه امام خمینی شیروان درس اکولوژی داشتیم و از فون و فلور بوسازگان سخن می راندم. به عنوان مثال از بازدانگان کاج تهران را نام بردم. یکی از دانش آموزان از این مثال شگفت شد. چرا کاج تهران؟ ... لذا برای ایشان تعدادی از گونه های منحصر به فرد ایران عزیز را نام بردم. و جایگاه اکولوژیکی ایران را در منطقه و جهان یادآوری کردم. ایشان بعدها رشته میکروب شناسی را برای تحصیل در دانشگاه انتخاب کرد.
امروزه با وجود تمام از گذشته ای که بر من و دانش اموزانم رفته است افسوس می خورم. افسوس که نتوانستم، یعنی نگذاشتند که به آرزوهای خود و دانش اموزانم جامه عمل بپوشانم. یعنی شرایط جامعه به گونه ای رقم خورده است که دانش آموزانم بدون بوئیدن گلها و دیدن زیبائی های پروانه های رنگارنگ از باغ زیبای کودکی می گذرند. زیبائی را ندیدند، صدای کبک ها را نشنیدند و عظمت طبیعت را درک نکردند.
بنابراین به نظر خودم، من معلم خوبی نبودم. چون نتوانستم ایشان را به دامان طبیعت ببرم و زیبائی سحرانگیز لاله واژگون و سوسن چهلچراغ را به ایشان بنمایانم.
من معلم خوبی نبودم، چون نتوانستم دانش آموزانم را به تماشای رودخانه های کم رمق و بی آب ببرم. تا اثرات مخرب رفتارهای ما را بر طبیعت ببینند. و رفتار زیبای گاندو و ماهی حمری را بررسی کنند. گزارش بنویسند و با افتخار در مدرسه ارائه دهند.
من معلم خوبی نبودم، چون نتوانستم دانش آموزانم را با فراغ بال به آزمایشگاه محقر مدرسه ببرم. و با میکروسکوپ های نیم بند ماقبل تاریخ، عظمت خداوند در میتوکندری و هسته یاخته های گیاهی و جانوری مشاهده کنند. حرکت جمعیت پارامسی ها را درون آب برکه تماشا کنند. گرده رسیده درخت کاج را ببینند. مقاطع بافتی را ببینند... وه که چقدر تماشائی است ، دانش آموزی که در اولین ورودش به آزمایشگاه عجولانه وسرمست قطعه ای از پوست یا یک تار موی خود را در زیر میکروسکوپ تماشا و مرا به کشف زیبای خویش مهمان می کرد.
من معلم خوبی نبودم، چون نتوانستم فرصت کافی برای بحث درباره علل انقراض جنگل های ارس کپه داغ و آلاداغ و جنگل زدائی در جنگلهای هیرکانی و درختان بلوط زاگرس برای دانش آموزانم فراهم کنم.
من معلم خوبی نبودم، چون نتوانستم درباره بحران آب، علل ریزگردهای خوزستان، فرونشت دشت های ایران و از بین رفتن تدریجی دریاچه ارومیه و دریاچه هامون و تالاب هورالعظیم با دانش آموزانم بحث کنم.
من معلم خوبی نبودم چون نتوانستم درباره ایدز و اعتیاد و ابولا و سارس از دانش آموزانم گزارش بخواهم. و جلسه ای را به بحث درباره تاثیر ویروس کرونا بر سلامت و آینده بشر بگذرانم.
من معلم خوبی نبودم چون گاهی قلب، قلوه یا مغز گوسفند نگون بختی را در کلاس درس تشریح می کردم. غافل از این که چشمان نگران دانش آموزانم درون بافت و خون وسایل تشریح کودکانه به دنبال نکات تستی می گردند.
من معلم خوبی نبودم. چون حتی نتوانستم یک انجمن دانش آموزی در مدرسه شکل دهم و یک روزنامه دیواری کپی-پیست بر دیوار مدرسه نصب نمایم.
معلم خوب، معلمی است که در ابتدای سال تحصیلی شرح حال علمی و فنی خود را با توان دو بیان کند. و چنان از دانش و مهارت خود در تست زنی سخن براند که گویا خود علامه دهر است. دانش آموزان را از فعالیت در زمینه المپیاد زیست شناسی و دانش مغز برحذر بدارد. آزمایشگاه را تلف کردن وقت بداند. منبع مهم علمی را برای موفقیت در کنکور جزوه دست نگاشت خود بداند. کتاب درسی را به طور کلی فاقد وجاهت علمی بداند. از افتخارات خود در کار با موسسات کنکوری سخن براند. و تنها راه پذیرفته شدن در کنکور پزشکی را نکات شبه علمی گردآوری شده از کتب متعدد کنکوری بداند و به جای مراجعه به منابع علمی هر درس، مکررا به کتب متعدد و رنگارنگ کنکوری استناد کند.
به نظر شما نتیجه این پارادوکس چیست؟ آیا جامعه و مسئولین ما روزی به اهمیت آموزش صحیح و کارآمد پی خواهند برد؟ آیا ارتقای کیفیت آموزش و پرورش مطالبه جامعه ما خواهد شد؟
مشکل آموزش و پرورش معیشت معلم نیست. مشکل ، افول آموزش و پرورش است.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه استان ها و شهرستان ها/
امروز پنج شنبه دوم دی ماه ؛ تجمعات صنفی معلمان در شهرهای مختلف ایران برگزار گردید . این تجمعات در برابر ادارات آموزش و پرورش صورت گرفت . در تهران معلمان در برابر سازمان برنامه و بودجه تجمع برگزار کردند . گفته های شاهدان از حضور قابل توجه نیروهای امنیتی و نظامی خبر می دهد .
کانال سازمان معلمان ایران نوشت : « خبرهای رسیده از شیراز حاکی است که به دلیل حضور پر حجم نیروهای انتظامی، امکان تجمع معلمان در محوطه اداره کل آموزش و پرورش فارس و در مقابل این اداره کل فراهم نشد.
معلمان در ابتدا، قصد رفتن به سمت استانداری را داشتند که با تغییر مسیر در مقابل اداره آموزش استثنایی، تجمع کردند.
با ورود نیروهای یگان ویژه و استفاده از اسپری فلفل و باتوم، معلمان شاغل و بازنشسته معترض به عدم اجرای لایحه رتبه بندی و همسان سازی به خیابان های اطراف پراکنده شدند. این معلمان کماکان در محدوده اداره کل آموزش و پرورش فارس حضور دارند.
معلمان در هفته ها و ماه های اخیر بارها نسبت به اعاده و اجرای مطالبات و حقوق قانونی خود اعتراض کرده اند .
تصویب لایحه رتبه بندی معلمان در مجلس شورای اسلامی نتوانسته اعتماد و رضایت معلمان را جلب کند .
خواسته ها و مطالبات طرح شده در تجمعات امروز معلمان بیشتر حول محورهای زیر بوده است :
- رتبهبندی شاغلان حداقل هشتاد درصد حقوق هیات علمی
- همسانسازی واقعی بازنشستگان
- آزادی معلمان دربند
- آموزش رایگان و با کیفیت برای همه
مرور بنرها ، پلاکاردها ، ویدئوها و... نشان می دهند که این تجمعات اکثرا خودجوش بوده و ارتباط چندانی به فراخوان برخی تشکل های صنفی مانند شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران ندارد .
« صدای معلم » همچون گذشته ضمن انعکاس اخبار اعتراضات معلمان ، مطالبه گری در چارچوب « قانون » را حق همه شهروندان و معلمان می داند و از همه مقامات ، کارگزاران و نمایندگان انتظار رسیدگی مسئولانه و صادقانه را دارد .
این رسانه بر اساس اخلاق و انصاف لازم می داند از مدیریت مدبرانه و فرهنگی مجموعه حراست وزارت آموزش و پرورش به ویژه رئیس مرکز حراست آقای جلال دلقندی در ارتباط با اعتراض و اعتصاب معلمان تشکر و قدردانی نماید .
( کلیپ ویدئویی زیر را مشاهده فرمایید )
پایان گزارش/
در دهه هشتاد گروهی در حال انجام مطالعاتی نظری بودند تا یک سند ملی برای آموزش و پرورش ایران تدوین کنند.
در آن دهه سند نویسی باب بود و تدوین سند چشم انداز ۱۴۰۴ جمهوری اسلامی سبب شده بود تا هر دستگاهی برای خودش در صدد دست و پا کردن سندی در راستای سند چشم انداز باشد و سند ملی آموزش و پرورش هم از همین رشته سندها بود ولی چون صفت ملی برای سند آدم را یاد مصدق و بازرگان می انداخت، با روی کار آمدن دولت اصول گرای احمدی نژاد این سند با عنوان سند تحول بنیادین آموزش و پرورش راهی بازار شد.
سند باید از ابتدای دهه نود اجرایی می شد و بر اساس فصل هشتم آن، پنج سال بعد از اجرا مورد بازبینی قرار می گرفت.
آنچه از این سند اجرا شد این بود که پایه پیش دانشگاهی حذف شد و ابتدایی شش کلاسه شد. همین.
این کار را در دو سال آخر دوره احمدی نژاد انجام دادند و اجرای مابقی سند به دولت حسن روحانی سپرده شد.
سند تنها چیز قابل اجرایی که داشت همین بود و بقیه اش انشاهای قشنگی بود که تدوینکنندگان در بازی زبان با استفاده مکرر از تعدادی واژگان نظری نوشته بودند.
وزرای دولت های حسن روحانی برای این که متهم به ترویج سکولاریسم در آموزش و پرورش نشوند تا بر سر کار می آمدند می گفتند اولویت اول ما اجرای سند تحول بنیادین است و بعد هر چه در این سند می گشتند چیزی قابل اجرا نمی یافتند و لذا سعی می کردند برای خالی نبودن عریضه اسنادی در حاشیه این سند ایجاد کنند و به هر یک از این اسناد هم عنوانی می دادند.
اسناد زیرنظام های سند تحول، نقشه راه اجرای سند تحول، نمایه اجرایی سند تحول و قس علیهذا.
این اسناد هم چیزی نبودند جز جابه جا کردن الفاظ و واژگانی که در سند تحول آمده بود و تولید گزاره های نظری جدید که برای ایضاح هر یک از آنها باید دوباره اسنادی تهیه بشود و این دور الی الابد ادامه خواهد یافت.
جالب بود که هر یک وقتی کتابچه ای با عناوین فوق الذکر در حاشیه این سند ایجاد می کردند مدعی پیشرفت اجرای سند می شدند و این ادعاها گاهی تا صد درصد اجرای راه کارهای سند هم می رسید در حالی که سند سر جای خودش بود و مدرسه همکماکان کار خودش را می کرد.
وقتی سوال می شد که مثلا چه تغییری در محتوای آموزشی متناسب با این سند ایجاد شده است؟ مسئولان امر می گفتند ما هنوز محتوای آموزشی را با سند انطباق نداده ایم ولی آنها را با سند همسو سازی کرده ایم! اینانطباق با سند یا همسوسازی با سند هم از همان بازی های زبانی بود که در طی این سال ها جریان داشت.
در گزارشاتی که به مقامات می دادند مدعی اجرای سند می شدند و مقامات هم ناراضی بوده و ادعاها را به دیده تردید می نگریستند و می نگرند.
وزرای محترم در حال گزارش نویسی اجرای سند بودند که یکی پس از دیگری در کمال ناباوری اطاق وزارت را ترک می کردند و بعدی که می آمد فوری می گفت اولویت اولش اجرای سند است و فورا کسی یا تیمی را برای اجرای سند تجهیز می کرد و چون دوران وزارت از چند ماه تا یکی دو سال بیشتر نبود با رفتن هر وزیر سند برمی گشت سر خانه اول و دوباره روز از نو روزی از نو. چون وزرای نو آمده نقطه عزیمت قبلی را در اجرای سند نامناسب می دانستند و خود از نقطه دیگری ماجرای سند را دنبال می کردند.
می گویند از کسی پرسیدند چند تا فرزند دارد و بچه هایش چه کاره اند؟
می گفت یک فرزند دارد که پزشکی است و چون می گفتند که در حوزه پزشکی به چه فعالیتی اشتغال دارد؟ می گفت واقعش این است که بچه ما ناقص به دنیا آمد و بردیم پزشکی هنوز هم پزشکی است.
بچه نارس مرده را در شیشه الکل گذاشته بودند و او دلخوش بود که بچه اش از اول پزشکی بوده و هنوز هم پزشکی است.
حالا اگر از پس ده سال، به اجرای سند تحول بنیادین بنگریم به جز همان حذف پیش دانشگاهی و ایجاد پایه ششم ابتدایی چیزی نمی یابیم و اینکار هم هیچ تحولی محسوب نمی شود نه بنیادین و نه روبنایی.
کانال هفت جوش
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ( این جا ) ؛ مدیر صدای معلم بر اساس دعوتی که سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور کرد سفری یک روزه به استان محروم سیستان و بلوچستان داشت .
برنامه عبارت بود از بازدید از چند پروژه عمرانی مانند پروژه دارالفنون ، مدرسه با مدیریت سبز و چند مدرسه که در حال ساخت بودند که با همت و پی گیری این سازمان در حال ساخت هستند .
هدف« صدای معلم » از انتشار این گزارش ها ، اعلان هشدار به مسئولان و نیز توجه وافی و کافی به مناطق محروم و حاشیه ای است که انتظار می رود در عمل و فارغ از شعار و تبلیغات در صدر برنامه ها و توجه برنامه ریزان و تصمیم گیرندگان قرار گیرد.
در این بخش ، گزارشی از ساخت « مدرسه با مدیریت سبز » منتشر می گردد که حاصل گفت و گوی این رسانه با میثم حاجی پور مسئول روابط عمومی سازمان نوسازی ، توسعه و تجهیز مدارس کشور است.
امشب یلداست!
آیینی تاریخی که بهانه ای می شود برای دورهمی های خانوادگی. بساط هم جور است: سماور ذغالی، چراغ گردسوز، کرسی قدیمی، شاهنامه، دیوان حافظ، و پذیرایی از جنس انار و انگور و آجیل.
چند سالی است که برپایی یلدا به شمایل گذشته های نه چندان دور، به یک پدیده اجتماعی در ایران تبدیل شده و هر سال هم رونق بیشتری می یابد. با پررنگ شدن شبکه های اجتماعی هم اینک شاهد احیای هر چه بیشتر سنت های دورهمی فامیلی در قالب تصاویر و ویدئو های کوتاه هستیم. همه جا سخن از آرزوی بازگشت به گذشته ای است که درآن همه اعضای دور و نزدیک خانواده در منزل بزرگ خاندان جمع شده و شبی ماندگار و خاطره ساز را رقم می زدند.
شاید بتوان گفت ما اکنون با یک نوستالژی مواجه شده ایم. اما چرا؟
هر چند که ملت ها همواره خاطره های جمعی تاریخی و دل نشینی داشته اند که از آن برای یادآوری گذشته افتخارآمیز خود بهره می برده اند ولی پررنگ شدن بیش از پیش این نوستالژی در ایران می تواند نشانی از برخی مسائل اجتماعی داشته باشد که ما امروزه با شدت بیشتری با آنها مواجه شده ایم .
به نظر می رسد بخش مهمی از این نوستالژی در واکنش به نارسایی های موجود در ایران به دلیل انباشت بحران ها و مدرنیته بدقواره ای است که به آن دچار شده ایم. شاهد ما زیستن در وضعیتی که نه تنها بسیاری از مشکلات ناشی از توسعه برون زای قبل از انقلاب حل نشده باقی مانده، بلکه معضلات بسیار بیشتری هم بر آنها افزوده شده است.
اگر در گذشته دین پناهگاهی تلقی می شد که مردم از سر استیصال می توانستند به آن پناه ببرند و آرامش یابند، امروزه به دلیل دستمالی شدن سیاسی، بخش عمده ای از این ماوای امن فروریخته و کم اثر شده است.
اگر در روزگار گذشته شب نشینی ها در شکل طبیعی و متناسب با شرایط اجتماعی و خانوادگی خود انجام می گرفت، امروزه با رشد فردگرایی منفی و حاکمیت منفعت طلبی ها، شاهد احساس حسرت عمیق برای گذشته جمعی خود هستیم. آرزومندی برای روزگاری که دیگران هم برایمان مهم بودند، به یکدیگر اعتماد داشتیم، و اگر چه در ابراز محبت کاستی داشتیم ولی برق" مهم انگاشتن دیگران" همواره در دیدگان مان می درخشید.
خلاصه بگویم مشکل امروز ما این است که زمان و زمانه مان دگرگون شده است ولی ما از آفرینش منظومه فکری، عملی، اخلاقی و اجرایی لازم برای نوسازی نوعی تفکر انتقادی، همبستگی اجتماعی، اخلاق مدنی و جامعه ای پویا و توانمند در حل و فصل بحران های خود بازمانده ایم. این عوامل موجبات شکل گیری و رونق بیش از پیش یک نوستالژی را برای جامعه ایران فراهم آورده اند. گذشته ای که اگر چه بی ایراد نبوده است ولی در مقایسه با امروز پر ایراد ما، می تواند دست کم برای لحظاتی کوتاه هم که شده اوضاع نابه سامان کنونی را از خاطرمان محو سازد!
کانال مهران صولتی
یکی از نمایندگان مجلس که اتفاقا عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات هم هست، بدون توجه به عملکرد هتاکانه و رویه مغرضانه نسبت به معلمان، به قصد عدم پاسخگویی در مورد به کارشکنیهای خود و برخی دیگر از نمایندگان در تصویب لایحه رتبهبندی که موجب اعتراضات ماههای اخیر معلمان بودهاست، با فراری رو به جلو، گفته است :
به نظر من نباید اعتراضات کف خیابانی به جای قانون بنشیند و این در درازمدت باعث از هم پاشیدگی نظم عمومی میشود. تجمع صنفی اگر واقعا صنفی باشد، آیا همه مردم باید جمع بشوند تا یک موضوع را بگویند؟ آن افراد میتوانند یک نماینده داشته باشند که این موضوع را به حاکمیت منتقل کند.
در عجبم،
احتمالا دچار آلزایمر نشدهاید که رفتار اخیر خود را فراموش کردهاید، مگر نمیدانید که چندین بار نمایندگان معلمان برای گفتن همین موضوعات به شما مراجعه کرده و پاسخی نگرفتهاند!
مردم چگونه باید پیامشان را به شما برسانند و اگر پاسخی نگرفتند تکلیف چیست؟
جلوگیری از حضور مردم در خیابان که به انگاره شما موجب از هم پاشیدگی نظم عمومی میشود، نه تنها لطمهای به نظم عمومی وارد نخواهد کرد بلکه روشی کاملا منطقی، دینی و اخلاقی برای پیشگیری از ایجاد فساد توسط افرادی چون شماست ؛ تجمع مردم راهی برای پیشگیری از قانونگریزی و جلوگیری از ایجاد دیکتاتوری است نه لطمه وارد کردن به نظم عمومی.
اینکه میفرمائید اگر تجمعات صنفی است باید این کار یا آن کار انجام میشد، بفرمایید : معلمان کدام روش منطقی و صنفی را باید پیگیری میکردند که از نگاه شما انجام ندادهاند؟
هزاران پیامک برای شما ارسال شده و خواسته معلمان اعلام شد اما دریغ، حرف مردم چگونه باید به شما منتقل شود که شنیده شود؟
- پیامکها ارسال شدند
- پیامها ، حضوری گفته شدند
- معلمان با شما صحبت کردند
- مشکلات به صورت کتبی برایتان ارسال شدند
- در روزنامهها نوشتیم
- در فضای مجازی نوشتیم
- مشکلات را گفتیم
- راهحل را هم گفتیم
اما شما نخواستید و نشنیدید !
البته معلمان از تریبون سداوصیما! بیبهرهاند که قرار بود ملی باشد اما ضدملی ترین نهاد در کشور است. (نام سداوصیما به نظرم صحیح تر است برای چنین نهادی)
معلمان قبل از تجمع، چه باید میکردند که نکردند؟
جناب نماینده مجلس!
دلیل اینکه معلمان به خیابان کشیده شدند را خوب میدانید ؛ اگر شما با نمایندگان معلمان در جلسه کمیسیون آموزش، آن برخوردهای توهین آمیز را نداشتید، احتمالا تجمعات به خیابان کشیده نمیشد.
مگر شما به صحبتهای نمایندگان معلمان توجه کردید؟
مطالبه معلمان را در تصویب لایحه رتبهبندی اعمال کردید که معلمان تجمع نکنند؟ مدتهاست که سیستم آموزشی کشور را به یک سیستم تربیت افراد قانونگریز تبدیل کردهایم چون طی دوازده سال تحصیل آنان، برخلاف متن آشکار قانون اساسی، دانشآموز مجبور است هزینههای تحصیل خود را پرداخت کند ؛ از چنین تربیت شدهای در بستر تخلفات قانونی، انتظار قانونمندی نداشته باشیم .
این حرفهای شما، به شدت بوی نفاق و تَبختُر میدهد.
اتفاقا اعتراضات معلمان زمانی شدت گرفت که شما و افرادی چون شریعتی و نادران به پشتیبانی هیئت رییسه مجلس، لایحه را سلاخی کرده و بودجه اندک آن را برای یک میلیون معلم، موجب شروع دومینوی سقوط اقتصادی خواندید اما در مقابلِ شش برابر همان بودجه برای یک وزارتخانهٔ به مراتب کوچکتر از آموزش و پرورش، سکوت کردهاید که البته دلیل این سکوت کاملا روشن است.
پس خود را به ناآگاهی نزنید که نیک میدانید دلیل تشدید اعتراضات معلمان و کشیده شدن این اعتراضات به کف خیابان، موضعگیری شما و همراهان شما بود نه هیچ عامل دیگری.
شوربختانه چند سالی هست که دولتها و مجلسها، بدون فشار حاضر به شنیدن صدای مردم نیستند مگر اینکه شرایط جامعه به سمت تقابل کشیده شده یا مردم از روی اجبار به کف خیابان آمده باشند.
ما هم میگوئیم که تبدیل این فرآیند به یک رویه مرسوم، میتواند برای جامعه به شدت زیانآور بوده و جامعه را به سمت آنارشیسم اجتماعی هدایت کند اما راه حل آن برخورد قهری با معترضان نیست . با بررسی اعتراضات چند سال اخیر، میتوان ریشه تمام آنها را در عملکرد منفیِ مجلس و دولت جست و جو کرد.
ناگفته پیداست که اگر مجلس با تصویب قوانین و دولت با اجرای آن قوانین، مشکلات کارگران را برطرف میکردند، طبعا کارگران دلیلی برای حضور در خیابان نداشتند.
اگر عدالت در پرداخت حقوق رعایت میشد و اگر اختلاف حقوقها این همه فاجعهبار نبود، کارمندان دولت دلیلی برای اعتراض نداشتند. استفاده از واژه ابرنجومی برای برخی از حقوقها، نشانهای آشکار از تخلف دولت و مجلس در تحقق عدالت است.
اگر دولتِ قبل، لایحه رتبهبندی معلمان را در زمان مقرر به مجلس ارائه میداد و مجلس در تصویب آن ماهها تاخیر نداشت، معلمان هیچ دلیلی برای تجمعهای اعتراضی اخیر نداشتند.
در مورد رانندگان، کارگران عسلویه، مستمریبگیران تأمین اجتماعی، کارگران هفتتپه و معلمان دانشسرایی و فاصله خدمتی نیز موضوع از همین قرار بود.
بیش از سه ماه از بازنشستگی معلمان در سال ۱۴۰۰ گذشته در حالیکه به تازگی پاداش بازنشستگی سال قبل پرداخت شده است . اگر دولت فرآیند پرداخت پاداش بازنشستگی بازنشستگان ۱۴۰۰ را انجام داده و پرداخت کند، لزومی به حضور آنان در اعتراضات وجود ندارد، اما بازنشستگان جدید بر این باورند که تا چند بار تجمع نکنند، دولت صدای آنان را نخواهد شنید و پاداش قانونی آنان پرداخت نخواهد شد؛ پس توصیه میشود تا قبل از شروع اعتراضات جدید بازنشستگان، پاداش بازنشستگی آنان را پرداخت کنید.
در مورد لایحه دائمیشدن همسانسازی حقوق بازنشستگان، اگر مجلس سریعا نسبت به تصویب آن اقدام کرده و دولت هم آنرا اجرا کند، آیا دلیلی برای اعتراضات این دسته از بازنشستگان وجود دارد؟
نمایندگان محترم مجلس و اعضای هیئت دولت !
چرا نمیخواهید واقعیت را بپذیرید ؟ تمام اعتراضات انجام شده توسط مردم و نارضایتیهای پیش آمده، همگی ریشه در عملکرد ضعیف شما دارد نه زیادهخواهی مردم، لطفا صورت مسأله را پاک نکنید.
در دنیای مدرن امروزی، راهحل پیشگیری از وقوع اعتراضات خیابانی را شناخته و به آن عمل میکنند، راه حل ساده است:
- عدالت در پرداخت حقوق
- عدالت آموزشی
- عدالت قضایی
قانون اساسی در بند نهم از اصل سوم قانون اساسی، دولت را مکلف به استفاده از تمام امکانات برای برقراری عدالت و حذف تبعیضات ناروا کردهاست ؛ آیا مردم احساس وجود عدالت در جامعه دارند؟
اگر صداقت داشته باشید، برای پیشگیری از تکرار حضور حقوق بگیران در کف خیابان، برای تحقق عدالت در پرداخت حقوق، قوانین محکمی وضع کرده و دولت مستقر را در شفافسازی بودجه و حقوقها یاری کنید. دولت موضوع شفاف سازی در پرداخت حقوق را آغاز کرده که اتفاقا مجلس کمترین همکاری را در اعلام حقوق به دولت داشتهاست.
در اصل سیام قانون اساسی ؛ دولت مکلف به مهیا نمودن شرایط تحصیل رایگان برای همه مردم ایران است . چرا مردم هم تمام هزینههای تحصیل فرزندان، هم تمام هزینههای جاری مدارس و هم بخشی از هزینههای ادارات را نیز پرداخت میکنند؟
مدتهاست که سیستم آموزشی کشور را به یک سیستم تربیت افراد قانونگریز تبدیل کردهایم چون طی دوازده سال تحصیل آنان، برخلاف متن آشکار قانون اساسی، دانشآموز مجبور است هزینههای تحصیل خود را پرداخت کند ؛ از چنین تربیت شدهای در بستر تخلفات قانونی، انتظار قانونمندی نداشته باشیم .
شاید نسل انسانهای قانونمند در کشور به زودی منقرض شده و از آن پس باید با یکدیگر با زبان زر و زور سخن بگوئیم.
نمایندگان محترم !
اگر صداقت دارید، برای پیشگیری از حضور معلمان در خیابان برای مطالبه اجرای اصل سیام قانون اساسی، در بودجه ۱۴۰۱ برای هزینههای مدارس، ردیف بودجه کافی و مستقل تخصیص دهید، چون قطعا در صورت عدم تخصیص اعتبار مناسب و کافی برای هزینههای جاری مدارس، اجرای اصل سیام قانون درباره تحصیل رایگان دانشآموزان، میتواند مطالبهٔ بعدیِ معلمان باشد.
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید