در شروع سال جدید با خودم عهد میبندم که:
1- کمتر از قبل قضاوت کنم.
2- در مسائلی که به من ارتباط ندارد، دخالت نکنم.
3- قبل از اظهار نظر کردن، از خودم این سوال را بپرسم: "من واقعا در این زمینه چه میدانم؟ چقدر آگاهی دارم؟"
4- وقتم را با غیبت، فحاشی، پرحرفی و مسخره کردن دیگران نگذرانم.
5- بیشتر سکوت کنم.
6- آداب گفتوگو کردن را یاد بگیرم.
7- داد نزنم.
8- خوب بشنوم.
9- دایره واژگانام را گسترش دهم.
10- با دلیل و منطق حرف بزنم و فقط حرفهای با دلیل و منطق را بپذیرم.
11- محبت و علاقهام را ابراز کنم.
12- از "هیچکس" هیچ توقعی نداشته باشم.
13- یک کتاب بیشتر از پارسال بخوانم.
14- پول یک پیتزا و یک پاکت سیگار را بدهم و به تماشای تئاتر بروم.
15- تلویزیون تماشا نکنم.
16- تا حد امکان از وسایل حملونقل عمومی استفاده کنم.
17- بین خطوط رانندگی کنم.
18- فرهنگ اعتراض را بیاموزم.
19- نقد کنم بهجای این که نق بزنم.
20- عمیقتر و آرامتر نفس بکشم.
21- چندین طلوع و غروب خورشید را نظاره کنم.
22- هر از گاهی به کوه بروم.
23- گل یا گیاهی را به خانه و محل کارم بیاورم.
24- موسیقی ملل، کلاسیک و فولکلور بیشتری بشنوم.
25- خون اهدا کنم.
26- برنامهی روزانه داشته باشم.
27- فهرستی از خصوصیتهای خوب و بد خود نوشته و سعی کنم خودم را بیشتر و بهتر بشناسم.
28- برای خودم وقت بگذارم. هر شب چند دقیقا با خودم خلوت کنم. مطلقا خودم. دور از جمع، گوشی یا هر چیز دیگری که تمرکزم را کم کند. تنها باشم و فکر کنم.
29- برای خودم زندگی کنم نه دیگران؛ به این سوال بیتوجه باشم: 《مردم چی میگن؟》
30- باورهایم را به چالش بکشم و ریشهیابی کنم.
31- انرژیام را صرف این چهار چیز نکنم: تجاوز به حق دیگری، انتقام گرفتن، تکرار و تقلید.
32- یک فعالیت که تا کنون انجام ندادهام را تجربه کنم. همچنین سری بزنم به یک جایی که تاکنون نرفتهام.
33- میزان استفادهام از فضای مجازی را کاهش دهم.
34- حرص مطرح شدن در فضای مجازی، اثبات خویش، خودنمایی، لایک گرفتن و فالوور داشتن را از سر بیرون کنم.
35- زندگی و فعالیتهایم خلاصه نشود در این 8 چیز: کپی، فوروارد، لایک، کامنت، چت، پست، استوری، لایو.
36- حواسم را بیشتر جمع کنم تا موجهای فضای مجازی مرا با خود نبرد.
37- نه فقط زبالهای روی زمین نریزم، که روزی یک زباله هم از روی زمین بردارم و در سطل آشغال بیندازم.
38- دربارهی محیط زیست بیشتر بدانم و حواسم به طبیعت باشد. (آب، هوا، خاک، جنگل و در نتیجه بشر، در معرض تهدیدهای خطرناکی است.)
39- اطلاعاتم را در یکی از زمینههای تاریخی، فرهنگی یا جغرافیایی مرتبط با کشورم افزایش دهم. ایران را بهتر بشناسم.
40- روزی یک بار این 40 عهد را با خودم مرور کنم تا فراموشم نشود.
کانال ریشه
۱/۱/۱ شروع قرن پانزدهم خورشیدی من با رستاخیر طبیعت مجدداً به قرن آکنده از چالشهای مثبت و منفی و تحولات شگرف پای می گذارم.
از امروز تصمیم گرفتم دروغ نگویم ، مقلد نباشم ، به عنوان یک معلم کم کاری نکنم ؛ جرائت و توانایی تغییر داشته و حامل و ناشر تفکر انتقادی باشم و از بالادستی ها با اقتدار پیگیر مطالبات بوده و با زیر دستانم رئوف و مهربان باشم.
دست کم روزی یکی دو ساعت مطالعه آزاد داشته ، یک زبان جدید بین المللی یاد بگیرم و تازه های دانش و تکنولوژی را تورق نمایم. من تنها و تن ها مسافر قرن آتی ام. آمده ام تا زمان و مکان را شگفت زده و اسیر توانایی های نامحدود بشر دو پا نمایم. من، من آمده ام....
پارادایم قرن و سفر در زمان
پژوهشگران ایرانی معتقدند:
پارادایم ها و چهارچوب های مرسوم زندگی بشری در قرن پیش رو، با توجه به پیشرفت های چشم گیر در عرصه علم و تکنولوژی تغییرات شگرفی خواهد داشت . سرعت و گستره جابه جایی اطلاعات نیز بر همه گیر شدن سریع این تغییرات در سبک زندگی تأثیر به سزایی داشته به نحوی که فن آوری و تبعات آن انسان را در آینده ای نه چندان دور با چالش های جدی روبه رو می کند به طوری که نظم، آرامش و رشد او را مختل و یا ارتقا داده و نهایتاً انحطاط جوامع بشری و یا جاودانگي وی را رقم خواهد زد.
مرزهای فروپاشیده
عصر جدید قرن رویدادهای پیش بینی نشده و سریع خواهد بود. انواع مرزهای واقعی و کاذب جغرافیایی ،سیاسی، ایدئولوژیکی و همچنین محدودیت های زمان و مکان، زبان در قرن جدید رنگ باخته و احتمالا نوه و نتیجه های ما در انتهای قرن سر از سایر کرات درآورده و در مریخ و ماه و....رحل اقامت خواهند افکند.
افول آموزش و پرورش سنتی
ما به زودی شاهد و ناظر به پایان رسیدن آموزش و پرورش سنتی و ایدئولوژیک خواهیم بود. اقتضائات قرن جدید خارج از اراده دولت ها و تصورات روزمره ماست.
انتطار می رود با زایش و تکامل تکنولوژی های جدیدی چون هوش مصنوعی و اینترنت اشیا، واقعیت مجازی، جهش های ژنتیکی، همجوشی هسته ای، ماشین لرنینگ، بلاکچین و....بشر با سفر در زمان کم کم قدم در راه جاودانگي گذاشته و کره زمین را به مقصد سیارات مشابه و چه بسا دیگر کهکشانهای مجاور ترک نماید.
متاورس و دنیاهای مجازی
آینده متاورس آن قدر اهمیت دارد که شاید در چند سال آینده همه ما به جای گوشیهای هوشمند، یک عینک ar روی چشممان داشته باشیم و در دنیای متاورس سیر کنیم!
متاورس دنیایی موازی با دنیای فیزیکی که میتوانیم یک زندگی دیجیتالی را در آن تجربه و اداره کنیم! عصر متاوری فرارسیده است .
حرکت نانو رباتها در رگ های ما، ارتباط با سایر انسانها از طریق فکر کردن، جهش هوش، مسافرتهای فضایی، پول و زبان مشترک، کنترل آب و هوایی، قابل سکونت شدن قطب ها، جنگل شدن کویرها و...بخشی از پیش بینی بشر برای پایان قرن پیش روست.
دانشمندان چه می گویند؟
مارتین ریز بر این باور است که همانطور که بهترین دانشمندان نیز در گذشته نتوانسته بودند اثر فیزیک هستهای را پیشبینی کنند و تصور دنیایی با تلفنهایهمراه هوشمند امروزی در روزگاری مانند میانه قرن بیستم، چیزی شبیه به معجزه بود. هر گوشی موبایل امروزی قدرت پردازش رایانهای بسیار قویتری نسبت بهکل سیستم پردازش رایانهای ناسا در دهه ۱۹۶۰ دارد.
برخی بر این باورند که رایانههای سال ۲۰۵۰ بتوانند به تواناییهای بشری برسند. البته در برخی موارد رایانههای امروزی به این حد رسیدهاند. تا ٣٠ سال آینده خواهیم توانست ماشینحسابهایی بخریم که در منطق، بسیار قویتر از انسان عمل میکنند.
سوپرمن های قرن جدید
میتوانیم با اعتمادبهنفس بالایی، به پیشبینی پیشرفتهای بشر در زمینه قدرت رایانهای، فن آوری اطلاعات و تکنیکهای تحلیل و بررسی ژنتیکی فکر کنیم. اما تا سال ۲۰۵۰ تغییرات جدیدی از نقطه نظر کیفی نیز اتفاق خواهد افتاد. برای نمونه، چیزی که هزاران سال بدون تغییر باقی مانده، طبیعت بشر و شخصیت انسان است. اما در قرن حاضر، داروهای ارتقادهنده ذهن، علم ژنتیک و ایجاد انسانهای با تواناییهای فراطبیعی بهوسیله کارگذاشتن قطعات مکانیکی در بدن وی، ممکن است شخصیت و طبیعت بشر را دست خوش تغییراتی کند. امروزه عدهای تقاضا میکنند تا بدنهایشان را به امید رستاخیز در آینده، در یخچالهایی در کالیفرنیا منجمد کنند.
امام علی و پیش بینی آینده جهان
در دیدگاه امام علی(ع) جهان آیندهای مثبت پیش رو دارد و پس از طی دورانی بسیار سخت، نهایت به آسایش و راحتی دست خواهد یافت. در احادیث میخوانیم که خداوند در آن دوره دست لطف خود را بر سر بندگان میگذارد. طبق روایات در آن زمان، عمرها طولانی شده، رعایت بهداشت مردم کاملتر میشود و امنیت به طور کامل برقرار میشود.
آیندهای که دین ما بدان نوید میدهد، یک فضای بسیار روشن است. عدالت به معنی واقعی در آن برقرار است. توحید حقیقی طلوع میکند و باعث روشن شدن دنیا میگردد.
من عاشق چشمت شدم
در پایان و در روز جهانی شعر با خوانش شعر زیبای "من عاشق چشمت شدم" افشین عبدالهی که بی ارتباط به تخیلات و تصورات ما از آینده جهان نیست با چشم و دل باز و عقل پیشران به استقبال تحولات پیش بینی نشده قرن آتی می رویم.
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم میچشید
من عاشق چشمت شدم ، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آندم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو ، نه آتشی و نه گِلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی ز آنسوی یقین شاید کمی هم بیش تر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
حرفهی معنا ساز معلمی، زیستن تجربهی امیدورزیست؛ زیستن در چشمانداز افقهای ممکنیست که مفهوم «آینده» را موسع میکنند. این توسعه را نه میتوان در قالب تنگ ایدئولوژی محصور کرد و نه میشود آن را در تنگنای مدرسه بهمثابهی ماشین بازتولیدکنندهی هژمونی حاکمیت از نفس انداخت.
برخلاف باور نظام سلطه که قصد دارد با چهارچوبسازیهای مداوم، رابطهی معلم و بچهها را غیرطبیعی کند، تا در یک وضعیت نهادینشده در سلسلهمراتب قدرت، سایهی هول معلم را بر شاگرد بیندازد و خود چون دیگری بزرگ «بر» فضای آموزشی باشد؛ اما امکانهای بداههگری در این حرفه، از سلطهپذیری تن میزنند.
معلمی بیرون از تسلط گفتمان رسمی، دیسکورس خودش را میسازد؛ میتواند راه گفتوگوی بین نسلی را ایجاد کند و در نهایت از افقهای ممکن برای تحقق آینده بگوید.
هرچند بازی «رتبهبندی»، شانتاژهای خبری و دلمشغولسازی معلمان در مرارت امرار معاش را بیرون از سیاست اختهسازی حرفهی معلمی نمیتوان فهمید؛ با اینحال نظام سلطه قادر نیست جریان ایدهها را در کلاس از کار بیندازد؛ نمیتواند تجربهی شورمندی را دستکاری کند؛ بر تمرین رؤیاسازی خط بکشد و زیستن امید را در گورهای دستهجمعی به بنبست بکشاند.
به بچههای دههی ۹۰ خوب نگاه کنید؛ اینها که خود، پرسشهایشان را صورتبندی میکنند، حقوقشان را میشناسند و قدرت بازنمایی مطالبه را در صحنهی عمومی دارند، آینده را از «ابوالهول» پس خواهند گرفت.
کانال صور ما
مطالعۀ مقایسه ای جوامعِ شرقِ آسیا و غرب اروپا به وضوح نشان می دهد که پیشرفت و توسعه یافتگی نه تنها تابعِ سطحِ علم و دانش بلکه شاید به مراتب مهمتر تحت سیطرۀ «بلوغ شخصیتی» است. فقط دانش و خصوصی سازی اقتصادی نیست که چین، کرۀ جنوبی و ویتنام را به وضعیت برتر اقتصادی و سیاسی فعلی رسانده است بلکه «کنترلِ خشم»، «کنترلِ هیجان»، «آگاهی از احساساتِ خود»، «توان استدلالی فهمِ دیگران»، «توانِ پذیرشِ واقعیت»، «توانِ روحی انطباق پذیری»، «فهم خود از منظرِ دیگران» و «آمادگی برای خود ارزیابی» هم بسیار دخیل و تعیین کننده هستند.
این نوع توانایی ها از تواناییهای مربوط به فیزیک دان، شیمی دان، ریاضی دان شدن و علوم هستهای و مهندسی بسیار متفاوت است. یکی از مهارت های مهم زندگی، فهمِ شرایطِ طرفِ مقابل است ؛ حال این طرف دوست باشد، همسایه باشد، مغازه دار باشد، فرزند باشد، یک سازمان و دولت باشد، حزب مخالف باشد و یا حکومتِ خارجی باشد. این توانایی با هوش ریاضی فرق میکند. به همین دلیل ممکن است فردی، دو مدرک دکتری از برجسته ترین دانشگاههای جهان داشته باشد ولی از اینکه متوجه پیآمد واژه هایی که در تعامل با دیگران به کار می گیرد نباشد. شاید سینوسی بودن تاریخ ما و مرتب سیستم های سیاسی را عوض کردن به خاطر این بوده که ما در مدیریت اختلافات فکری و اجتماعی خود به اندازۀ کافی EQ نداشته ایم.
دانش (Knowledge) و پردازش اطلاعات (Information Processing) یک نوع هوش میخواهد و مدیریت هیجان، احساس، عصبانیت، غم، ترس و خوشحالی زیاد، هوشی متفاوتی میطلبد.
انگلیسی ها میگویند اگر دو یا چند گروه با هم اختلاف دارند چرا خودروها را آتش می زنند، ساختمان ها را تخریب می کنند، یکدیگر را به قتل می رسانند و واژه های ناپسند استفاده می کنند؟ بلکه باید یکدیگر را درک کنند، برای هم جا باز کنند و دایره ای بزرگ برای منافع طرفین شکل دهند. چرا تخریب؟ چرا فحاشی؟ چرا خشونت؟ به همین دلیل در انگلستان بر خلاف فرانسه و روسیه، جنبش های فعالِ اجتماعی، مدنی و سیاسی بوده ولی منجر به به هم ریختگی و فروپاشی سیستمی نشده است و شاید دلیل اصلی آن، مدیریتِ منطقی هیجان، احساس، خشم و ترس است.
مهمتر از درک دیگران، درک خود است. در مقابل واژۀ Introspection در دیکشنری آمده: An examination of one’s thoughts and feelings (ارزیابی اندیشه ها و احساسات خود). یکی از تکالیفی که این نویسنده بعضاً به دانشجویانِ دکتری خود می دهد این است که: لطفا تا هفته آینده پنجاه صفحه در مورد خود بنویسید. درزمان هایی که این تمرین انجام شده، اغلب دانشجویان ثابت کرده اند که بعد از 6-5 صفحه متوقف شده اند و در مورد خود بسیار کم می دانند.
چطور است که ما تا این حد باهم اختلاف داریم و بعد در خارج هم با همسایگان و غیرهمسایگان اختلافات بنیادی داریم؟ آیا به منابع نفت و گاز مربوط می شود؟ یا موقعیتِ جغرافیایی؟ به حمله مغول ها مربوط می شود یا استعمار انگلستان؟ آیا ممکن است در مقابل به نحوۀ فکر کردن و مدیریتِ روان و احساساتِ ما مربوط باشد؟ ویتنام با پنج قدرت رویارویی کرده است: چین، ژاپن، کره، فرانسه و آمریکا. امروز با حدودِ 97 میلیون نفرجمعیت، جغرافیایی کوچک (331211 کیلومتر مربع)، حکومتِ متمرکز کمونیستی و اقتدارگرا، تولید ناخالص داخلی آن بالغ بر 271 میلیارد دلار بوده و در جذب سرمایه گذاری خارجی موفق عمل کرده است. بحث کانونی می تواند این موضوع باشد که فهم خود و فهم دیگران فقط اطلاعات و دانش نیست. خودخواهی، خود محوری، عصبانیت، هیجان، خشم و ترس می توانند فهم از خود و دیگران را به شدت مخدوش کنند. تفاوت روسیه و چین هم در همین جاست. روسیه توانِ تولید مانند ژاپن را ندارد بلکه با تانک و جنگنده قدرت تولید می کند. ولی چین از خود پرسید: غرب چگونه جهان را تسخیر کرد؟ پاسخ در سازماندهی گسترده تولید و ثروت بود. چون جایگاه سخیفِ فقرِ خود را زمان مائو تشخیص داد و قدرت طرف مقابل یعنی غرب را هم متوجه شد و در عین حال اجازه نداد غرور تاریخی در این ادراکات نقش داشته باشند و طی سه دهه خود را به جایی رساند که هیچ کشوری امروز نمی تواند اقتصاد خود را از چین مُنفک کند.
وقتی (Emotional Quotient)EQ یا هوشِ (مدیریت) هیجان تعطیل است، آدمی متوجه نمی شود که کارها و سخنان او چه تاثیری بر اندیشه، عملکرد و روانِ طرف مقابل می گذارد و چون با خشم، احساس، عصبانیت، نفرت، جبران، تلافی، انتقام، حذف و توهین عمل میکند فرصت های احتمالی تعامل و کنار آمدن را تخریب می کند.
خیلی باید کنجکاو بود که چرا واژۀ Compromise به معنای کوتاه آمدن و کنار آمدن به «سازش» در ادبیاتِ اجتماعی و سیاسی ما ترجمه شده است. یعنی نباید کنار آمد و کوتاه آمد بلکه باید جواب داد، مبارزه کرد، مقابله کرد، درگیر شد و تلافی نمود. میان دانش و داده از یک طرف و عملکرد از طرف دیگر، هیجانات و احساسات ورود پیدا می کنند و رفتارها و کنش ها را جهت می دهند.
شاید سینوسی بودن تاریخ ما و مرتب سیستم های سیاسی را عوض کردن به خاطر این بوده که ما در مدیریت اختلافات فکری و اجتماعی خود به اندازۀ کافی EQ نداشته ایم.
بسیاری می پرسند مگر ما منابع طبیعی فراوان، سرزمین بزرگ، ادبیاتِ غنی، مبانی منحصر به فرد فلسفی، دانشگاه های مناسب، افراد توانمند در علوم، مهندسی، پزشکی، حقوق و اقتصاد نداریم ؛ چرا نمی توانیم در مناسبات داخلی و خارجی، سیستم بسازیم؟
وضعیت ما حاکی از آن است که حلقۀ مفقود شده در دسترسی به دانش و اطلاعات نیست بلکه در «فهم خود و فهم دیگران» است. در فهم خود و در فهم دیگران هم، مشکل اصلی کمبود اطلاعات نیست به خصوص در جهان 5G، دسترسی به داده مشکل ندارد، بلکه شاید «مدیریت معقول EQ و هوش هیجانی» به توجه بیشتری نیاز دارد. تا به حال حتی یکبار شنیده نشده که یک مقامِ رسمی اسراییلی، وجودِ تسلیحاتِ هسته ای اسراییل را اذعان کند. کنترل بسیار محاسبه شده ای در میان سیاست مداران اسراییلی هست که این موضوع را به زبان نیاورند و حتی برای ترساندن و یا ابراز خشم و یا حس برتری خود از این اهرم به صورت تبلیغاتی استفاده نکنند. بلکه این سیاست مداران به صورت پیچیده ای عمل کرده اند طوری که همه واقف به این Fact هسته ای هستند و به آن توجه می کنند. ولی چون ما EQ ضعیف داریم و «خود نمایی» به مراتب قوی تری از حکمرانی خوب، اجماع نخبگان، مصالح دراز مدت و عقلانیت سیاسی عمل میکند، کارهایی که انجام نمی دهیم را قبل از وقوع تبلیغ می کنیم. حتی در موارد عادی اجتماعی و عمومی نیز، اگر فردی مصالح دراز مدت خود را در نظر بگیرد بسیار مراقب واژه ها، سخنان و رفتارهای «فعلی » خود خواهد بود. فهم خود و فهم دیگران فقط اطلاعات و دانش نیست. خودخواهی، خود محوری، عصبانیت، هیجان، خشم و ترس می توانند فهم از خود و دیگران را به شدت مخدوش کنند.
آیا داشتنِ مدرک دانشگاهی برای مدیریت هیجان و مجهز شدن به عقلانیتِ کلامی و رفتاری کافی است؟
طبعا یادگیری علوم و انباشتِ ذهنی داده ها کافی نیست و نوعی بلوغ شخصیتی و رفتاری لازم است. اگر IQ را در دانشگاه به کار می گیریم، کجا سراغ EQ برویم؟ هرچند تحصیلات می تواند عاملی موثر در EQ باشد ولی مجهز شدن به این توانایی، ظرفیت هایی به مراتب بالاتر از کسبِ دانش و مدرک لازم دارد. حتی کشورهایی مانند ژاپن، نروژ، دانمارک و انگلستان که در EQ بسیار رشد کردهاند همانند پرورشِ اخلاقی انسان ؛ هنوز می توانند عرصه های جدیدی را طی کرده و تجربه نمایند و به طور طبیعی، مرزی برای EQ وجود ندارد. همانند یادگیری حرفه ای زبان های خارجی، بهترین بازۀ سنی برای پرورش EQ زیر پانزده سال است.
اولین و شاید مهمترین شرط برای تحقق این امر این است که مجموعۀ خانواده، مدرسه، رسانه ها، جامعه و دولت، اصل و اهمیت EQ را بپذیرند و مدیریتِ خشم، عصبانیت، غم، ترس، عقده ها، کمبودها، هیجان و احساس را در فرآیندهای تصمیم سازی و تصمیم گیری های فردی و کلان دخیل بدانند. سپس، مباحثِ EQ در برنامۀ درسی نظام آموزشی در دبیرستان قرار بگیرد و اهمیتِ آن کمتر از فیزیک، شیمی و ریاضیات و مدرک دانشگاهی تلقی نگردد. خودآگاهی و توجه به احساسات و خواسته های دیگران باید به عاداتِ مثبت و پسندیده در فضای جامعه تبدیل شوند. پدر و مادرها اول باید به EQ واقف باشند تا بتوانند آن را در محیط خانواده پیاده کنند. اگر فردی EQ داشته باشد هیچ گاه دوبله پارک نمی کند چون نه می خواهد به خودش بی احترامی کند و نه به دیگران. همین مثال دوبله پارک کردن را می توان به اندازۀ 5000 مورد فردی و اجتماعی تعمیم داد. EQ در تمام شئون زندگی انسان جاری است. افرادی که از ضریب بالای هوش هیجانی برخوردارند از اعتماد به نفس قابل توجهی نیز بهره مندند. ملت ها و دولت هایی که با EQ آشنا بوده و آن را به کار می گیرند بهتر و دقیق تر تصمیم می گیرند، بهتر مشکلات را مدیریت میکنند، کمتر اشتباه می کنند، اختلافات خود با دیگران را عمیق تر و راحت تر حل و فصل می کنند و به موازات دانش، طبع بشر، خود اکتشافی و دیگراکتشافی را مد نظر قرار می دهند.
در مقابل، افراد یا جامعه ای که در EQ ضعیف هستند، بی محابا دروغ می گویند، Fact را نادیده می گیرند، آگاهانه حیله گری را به جای تدبیر به کار می برند، نسبت به وارونه جلوه دادن حقایق، بی حس می شوند و چون حافظۀ کوتاه مدت پیدا می کنند، فرصت طلبی را پیشۀ خود می نمایند. تمامی این نارسایی های رفتاری، ناشی از یک مسئله کانونی است: ترس از روبه رو شدن با خودِ واقعی، با زندگی واقعی خود و با واقعیتِ اجتماعی خود.
EQ تا آنجا تعیین کننده است که شاید بتوان ادعا کرد که اگر این نوع هوش در جامعه جاری بود، تحولاتِ 28 مرداد 1332 رخ نمی داد و اختلافات در داخل و خارج به نوعی دیگر مدیریت می شد و سرنوشتی دیگر رقم زده می شد.
سایت دکتر محمود سریع القلم
شاید من هنوز درک نکرده ام که نظریه نخبه پروری یعنی چه؟
کودکان ما باید چگونه تربیت شوند که نخبه شناخته شوند؟
نخبگی به این است که حتما اختراعی داشته باشند؟
اگر صرفا کتاب بنویسند یا حافظ و قرآن را حفظ کنند، قدمی در علوم انسانی برداشته اند؟
شادی و سرخوشی را با توانایی خود نشر دهند، جالب نیست؟
واقعیت این است که اگر فعالیت های دانش آموزی را با نام مدارس خاص و در خور بخشنامه های اداری به صورت روشمند و جامعه شناسانه ارسال کنیم، قطعا درخور برگزیده شدن هست؟
وقتی می پرسند حالا چه کاری هست که می خواهید دیده شود، انتظار آن می رود که در مسیری مشخص و با انطباق چیدمان پیچیده ای همراه باشد؟
ما جامعه ی کوچکی هستیم که تا وقتی به نخبگان اصلاح شده و پاستوریزه فکر می کنیم، مشکلاتمان به جای موفقیت هایمان به قله ها صعود می کند.
هوش بیشتر و استعداد برتر را هم در سفارش های متعدد تواناتر می بینیم.
از اواخر بهمن ماه فعالیتی را با گروهی از دانش آموزان پایه ششم در کلاس خودم تحت عنوان برنامه ویژه نوروز شروع کردم. سعی بر آن شد این کار به صورت کاملا داوطلبانه و بر حسب علاقه مندی های بچه ها، به صورت مجازی انجام شود.
امکان حضور دانش آموز در مدرسه و فعالیت های مهارتی بدین شکل به دلیل محدودیت های کرونا نبود.
قسمتی از کار را پیش بردیم و احساس کردم به عنوان یک معلم، تلاش بچه ها ستودنی ست. لذا برای نمایش کارشان، با روابط عمومی اداره ناحیه، حراست و حتی روابط عمومی اداره کل در میان گذاشتم که چنین کاری را در دست اقدام داریم، امکان دارد جهت تشویق بچه ها به حضور در فعالیت های مهارتی و پرورشی و خلق استعدادها، کارشان را حداقل در گروه های استانی شاد نشر دهید؟
قرار بر این شد با مدیر قبلی ناحیه صحبت کنم که به صورت حضوری با قسمتی از کار ساخته شده، کار بررسی شود و ایشان استقبال کردند که بعد از اتمام پروژه، اگر ایرادی از نظر حراست نداشته باشد برای اداره کل بفرستند.
ذوق بچه ها بیشتر شد و شبانه روزی تلاش کردند که کار ظرف یک هفته آماده شود.
در فضای مجازی هماهنگ شدن آن هم برای دانش آموزان ابتدایی کمی دشوار است. لیکن شادی اینکه می توانند برای نوروز خیلی ها را شاد کنند، آنان را دلزده نکرد.
کار آماده شد.
ولی متاسفانه یا خوشبختانه رییس بازنشست شدند و ریاست جدید آمدند.
مراسم تودیع و معارفه مانع از دیدار من با ایشان و مطرح کردن موضوع شد. لذا باید قدم اول را مجدد از حراست بر می داشتم.
با رییس حراست صحبت کردم. کار بچه ها را برایشان پخش کردم. ایشان گفتند باید به حراست اداره کل درخواست بنویسید، مجوز دهند تا ما بررسی کنیم. این روال اداری برای ۱۵ روز مانده تا نوروز جواب نمی داد. سعی کردم راهنمایی بگیرم که چگونه این روند را سرعت بخشیده و راه بهتری بیابم.
با قسمت تکنولوژی اداره ناحیه صحبت کردم. فعالیت انجام شده برایشان جالب بود. روزهای آخر سال بود که کار برای واحد تکنولوژی اداره کل ارسال شد.
ایشان هم مشاهده کردند.
از نظرشان فعالیت خوبی بود.
مشکلی در حجاب و بازی نمایشی بچه ها نبود. در حد سنشان خیلی هم خوب بود. ولی برای نشر یک ایراد نسبتا بزرگ داشت. در سفره هفت سین چیده شده قرآن نبود. هر چند شروع کار، حین کار و پایان کار از نام و یاد و مدد خداوند غافل نشدند.
از تلاش باز نایستادیم.
ظرف کمتر از نصف روز این مورد را هم اصلاح نمودند و من برای تکنولوژی ارسال کردم. ولی دیگر فرصتی برای دیده شدن نبود.
سال به تحویل شدن نزدیک می شود و بچه ها چشم انتظار پاسخ ماندند.
به اینجا اکتفا نکردم.
برای رادیو اصفهان هم کار را ارسال کردم.
شنیده بودم فعالیت های دانش آموزان را برای نوروز دریافت می کنند. ولی تا این لحظه پاسخی دریافت نکردم. فقط بابت ارسال کلیپ تشکر کردند.
گفت و گویی در کانال رویکرد تمام ساحتی در مدرسه ساعت ۱۹ روز ۲۸ اسفند ماه ۱۴۰۰ با موضوع بررسی نوروز این مناسبت ملی با رویکرد تربیت تمام ساحتی با مشارکت همکاران داوطلب در شبکه شاد همراه با سوال محوری چه فرصت های تربیتی در نوروز برای بهره گیری در تربیت تمام ساحتی وجود دارد و از آن برای تکمیل جریان تربیت رسمی استفاده کنیم .
نشست برگزار شد. این گفت و گو حدود سه ساعت طول کشید.
در حین گفت و گو کار بچه ها را برای برگزار کننده جلسه ارسال کردم و خواستم با توجه به موضوع جلسه آن را بررسی کنند. ایشان در جواب پیامم، آدرس کانال و شرکت در جلسه را پیشنهاد کردند.
انتظار داشتم حداقل بعد از پایان جلسه فیلم ارسالی مرا می دیدند و نظرشان را می گفتند.
ولی باز هم تلاش بی فایده بود.
در حالی که به جهت ارتباط موضوع گفت و گو با فعالیت دانش آموزانم تمایل داشتم مدرس تدریس رویکرد تمام ساحتی، بعد از جلسه کار را ببینند و آن را با دید مناسب نقد کنند.
گوشه های تاریک تلاش های دانش آموزی خودم پیش چشمم آمد.
کاوش در اینکه روند آموزشی و پرورشی و نادیده گرفتن زحمت دانش آموزانی که با حداقل امکانات توانایی هایشان را آن هم در این شرایط نامساعد آموزشی، رشد داده و ارائه کرده اند، بعد از گذشت حدود ۱۷ سال از اتمام زمان آموزش عمومی خودم، هنوز ادامه دارد و پیشرفتی در نگرش ها نیست باید ناراحت شد. تاسف خورد.
هیچ رویکردی تاکنون نتوانسته است مدرسه را در جایگاه مناسب قرار دهد. هنوز هم درگیر و دار نامه های اداری، بخشنامه ها، دست نوشته ها و نقطه نظرات افراد مختلف صرفا برای تشریفات، استعدادهایی کشته می شود و با اهمال های زیاد در عوض اندیشیدن منطقی، به دست تقدیر سپرده می شود. بدون اینکه به جنبه های طبیعی مسئله توجه شود.
زمان زود می گذرد.
بهره وری از تحولات عظیم آموزشی و پرورشی را لحظه به لحظه باید دنبال کرد، نه در لابه لای بخشنامه ها و نامه های اداری!
خیلی از نامه ها و بخشنامه ها در پروسه های طولانی ممکن است باز نشوند یا دیر باز شوند و یا حتی اصلا گشوده نشوند!
من به عنوان آموزگار پایه ششم دبستان شهید محمد قضاوی ناحیه ۴ اصفهان، به داشتن چنین دانش آموزانی افتخار می کنم و امیدوارم هیچ گاه نور امید در دلشان خاموش نشود.
دختران گلم به راهتان با قوت ادامه دهید. شما توانمندید.
( تلاش دانش آموزان را برای حراست از آیین های باستانی مشاهده فرمایید )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
گروه گزارش/
همان گونه که پیش تر نیز آمد ؛ ( این جا ) دوشنبه 16 اسفند بزرگداشت «یکصدمین سال تاسیس شورای عالی آموزش و پرورش» با حضور صاحب نظران ، تعدادی از دبیران کل پیشین این شورا ، برخی از اعضای شورای عالی آموزش و پرورش، یوسف نوری وزیر آموزش و پرورش و حضور خبرنگاران در مدرسه دارالفنون تهران برگزار گردید .
در این نشست ، در مورد جایگاه شورای عالی آموزش و پرورش بحث هایی مطرح گردید .
« هادی عزیز زاده » انتقاداتی را نسبت به عملکرد این شورا بیان کرد .
عزیززاده گفت : « شورای عالی آموزش و پرورش جایی است که باید یک توجه خاصی به آن شود. وقتی بخواهیم در مورد شورای عالی آموزش و پرورش صحبت کنیم ضمن این که روی کاغذ شورای عالی بسیار قوی است و جایگاه رفیعی برای آن قائل شده خیلی وقت ها مانع تحول نظام آموزش و پرورش شده است که این بحث زمان طولانی می خواهد که چرا در بعضی زمان ها شورا مانع تحول آموزش و پرورش شده است. معمولا زمانی که بحث هایی در مورد تغییر نظام متوسطه بود همه کارهایی که می خواستند انجام بدهند جزء وظایف شورای عالی بود خودش قانون داشت و مجلس تصویب کرده بود ولی شورای عالی آموزش و پرورش اصلا عکس العملی نشان نداد که بگویند ما هستیم چرا یک شورای موازی دیگری درست می کنید که بعدها برای شورا مشکلاتی به وجود آمد.
من فکر می کنم با بحث هایی که شده هنوز این شورا احیا نشده است .
این شورا و دبیرخانه آن زیر نظر وزارت آموزش و پرورش نیست زیر نظر خودش است. دبیرخانه شورای عالی زیر نظر شورای عالی است. آن چیزی است که در قانون آمده مگر این که عوض شده باشد. اصلا نباید ساختمان شورای آموزش عالی در کنار ساختمان های وزارت آموزش و پرورش باشد و حتی الامکان جای مستقلی داشته باشد . استقلال دادن به دبیرخانه شورای عالی آموزش و پرورش خودش کلی از مسائل را حل می کند. البته من معتقدم شورای عالی آموزش و پرورش به تعداد پرسنل زیادی نیاز ندارد مثلا بیست نفر و عددهایی در این طیف ولی یک جایگاه خاصی باید داشته باشد. آن موقع بودجه شان را از آموزش و پرورش نمی گرفتند. بودجه اش را مستقیم از سازمان برنامه و بودجه دریافت می کردند. »
با وجود سخنرانی افرادی چون غلامعلی حداد عادل ، مصباحی مقدم و... در این نشست اما هیچ یک از سه عضو منتخب معلمان در شورای عالی آموزش و پرورش در این مراسم به ایراد سخن نپرداختند . « صدای معلم » تاکنون و در گزارش های متعدد از عملکرد مبهم و پرسش برانگیز این سه عضو انتقاد کرده است .
دبیر کل پیشین شورای عالی آموزش و پرورش تاکید کرد : « ... دستور جلسه و توضیحات آن دو هفته زودتر فرستاده شده و انتظار می رود که قبلا باز کرده باشد ، خوانده باشد ، مشورت هایی کرده باشد و مطالعاتی انجام داده باشد بعد بیاید اینجا و اظهار نظر کند. این که در خود جلسه بیاید و بسته را باز کند نشان می دهد که بعضی از اعضای شورا آن طور که شایسته است نسبت به خودشان و جایگاهشان حساس نیستند . این را هم می شود حل کرد. یکی از پیشنهادات می تواند این باشد که تمام جلسات شورای عالی با حضور خبرنگاران برگزار شود. من هیچ ایرادی نمی بینم. خبرنگاران حضور داشته باشند ، صدا و سیما گزارش تهیه کند و با یک به یک اعضا صحبت کنند بحث کنند . بپرسند چرا به این رای دادید و به آن یکی رای ندادید ... در حالی که این گونه نیست و خیلی ها اصلا نمی دانند اعضای شورای عالی چه کسانی هستند . من شخصا الآن تقریبا فهمیدم ولی بعضی ها می دانستند و خیلی ها هم نمی دانستند. این یکی از مشکلاتی است که اگر جلسات آموزش و پرورش با حضور خبرنگاران و رسانه ها برگزار شوند می تواند بسیار مفید واقع شود. »
همچنین در حاشیه این مراسم گزارشی به قلم علی پورسلیمان مدیر صدای معلم همراه با تصاویر متنوع در مورد وضعیت مدرسه دارالفنون را می توانید مطالعه نمایید . ( این جا )
بخش آخر سخنان هادی عزیز زاده دبیر کل پیشین شورای عالی آموزش و پرورش را می خوانید .
گروه گزارش/
در 29 اسفند 1399 نوشتیم : ( این جا )
« پیش از نوروز 1398 نوشتیم : ( این جا )
« ... در مطلع سال 97 و در همین لحظات نوشتیم که سال خوب و متفاوتی را برای فرهنگیان و مردم ایران آرزومندیم .
اما به نظر می رسد اوضاع چندان وفق مرادها و آرزوها نبود .
روند و گردش این اوضاع می تواند و باید تلنگری بر همه ما باشد که چرا تحولات مورد نظر ما رخ نمی دهد ؟
چرا هنوز " قانون " و " قانون گرایی " به گفتمان غالب جامعه تبدیل نشده است و " منفعت طلبی " اصل بلامنازع در روابط و معادلات میان فردی ایرانیان است ؟
چرا هر سال دریغ از پارسال .... »
پیش از نوروز 1399 نوشتیم : ( این جا )
« سال 1398 هم به پایان رسید .
این سال نیز مانند سنوات پیشین با فراز و نشیب های بسیاری همراه بود به ویژه برای جامعه ای که توسعه نیافته بوده و هنوز تکلیف خود را در برزخ " سنت " و " مدرنیته " مشخص نکرده است ...
مسائل برجام ، افزایش تحریم ها و وضعیت FATF آینده مبهم و نگران کننده ای را پیش روی اقتصاد ایران گشوده است که " اقتصاد آموزش " نیز زیرمجموعه ای از آن به شمار می رود .
هر چند امیدواریم که فرمول حکمرانی در کشور ما به اشکال علمی ، جهانی و مردمی آن نزدیک شده و فاصله " ملت " و " حکومت " در سایه تشکیل " حوزه عمومی " در جامعه مدنی به حداقل برسد .
و از این ها گذشته شیوع " ویروس کرونا " در جامعه ایران و جهان بود .
از پنهان کاری مسئولان و مرجح بودن انجام مناسک سیاسی بر جان شهروندان گرفته تا لجبازی های بی پایان جامعه عجول ، فاقد تدبیر و نزدیک بین ایرانی که بر خلاف سایر جوامع این بیماری مرگبار را دست کم گرفته و با شلوغ کردن خیابان ها ، بازارها ، بزرگراه ها و... نشان دادند که هنوز در ابتدای راه هستیم و ناگزیر به آزمون و خطا .... »
و اکنون در حال تحویل دادن سال 1400 و تحویل گرفتن سال 1401 هستیم .
در حوزه آموزش و با تکیه بر شواهد و مستندات نه تنها تغییرات قابل ذکر و معناداری رخ نداده بلکه همچنان پس از گذشت دو سال از تعطیلی مدارس ، نه اراده نافذ و پی گیر در بالا و نه انگیزه و اشتیاق چندانی در صف برای پایان دادن به این بن بست آموزشی مشاهده نمی شود .
کسی از خودش نپرسید و به این نشانه جدی و خطرناک فکر نکرد که چرا تلفات و ضایعات امسال نسبت به 10 سال گذشته بی سابقه بود و رکورد زد . ( این جا ) و ( این جا )
رتبه بندی معلمان که یکی از آرزوهای دیرینه معلمان حداقل برای گشایشی در وضعیت معیشتی آنان بود اگر چه به « قانون » تبدیل شده اما همچنان که پیش تر رفت ( این جا ) ؛ چشم انداز روشن و امیدبخشی برای ارتقای کیفیت آموزش و پایه گذاری « معلم حرفه ای » در نظام آموزشی ایران دیده نمی شود.
معلمان همچنان به « تبعیض » معترض هستند و مقامات و تصمیم گیرندگان سرگرم واژه چینی و فرار از واقعیات هستند .
هنوز معلمان با وجود ادعای مرجعیت و قرار دادن خود در صنف « اهل قلم » علاقه ای برای راه اندازی تشکیلات حرفه ای « سازمان نظام معلمی » با رویکرد استقلال حرفه ای ندارند .
شواهد و مستنداتی مبنی بر تغییرات قابل مشاهده نه از سوی حاکمیت ، نه از سوی کنش گران و مطالبه گران و نه مردم عادی مشاهده نمی شود و همچنان « تفکر انتقادی » بزرگ ترین بحران حال حاضر جامعه ایران است . ( این جا )
به نظر می رسد دعای لحظه تحویل سال و مطالبه تحول و تغییر از حد حرف و تعارف فراتر نمی رود و در بر همان پاشنه می چرخد هر چند به قول علی زمانیان ، آیین نوروز هم همچون بسیاری از سنت های باستانی معنای خود را باخته است و وقتی آیینی، معنای اصلی و اصیلش را از دست داد به تدریج، کارکردی منفی پیدا خواهد کرد . ( این جا )
با همه این اوصاف و تفاسیر ، محکوم به امید هستیم چرا که ناامیدی و شیوع آن پایان همه چیز خواهد بود .
همچنان ؛
امیدواریم که الگوهای حکمرانی و کشورداری مورد بازبینی جدی قرار گیرند .
امیدواریم که طلیعه مسئولیت شناسی ، مسئولیت پذیری و احترام به قانون در جامعه ایران وزیدن گرفته و هر کسی " تحول " در تفکر و کنش را ابتدا از خود آغاز کند .
« صدای معلم » همچون گذشته در ایام نوروز تعطیل نبوده و همچون روال سال های پیشین آماده دریافت مطالب ، یادداشت ها ، گزارش ها و نظرات فرهنگیان در حوزه " آموزش " و " جامعه " می باشد .
( در لحظات پایانی سال 1400 خبر درگذشت « عادل عبدی » حقوق دان و از فرهنگیان دلسوز ، شریف و آگاه دوستان و افرادی که ایشان را می شناختند را عمیقا دچار تاسف و تاثر کرد . همواره روانش شاد . )
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
آیینهای پیشینیان که به ما به ارث رسیده است، به تدریج از معنای پیشینِ خود تهی میشوند و رنگ میبازند. از هیبت و جدیتشان سقوط میکنند و به امری برای لذت و تفریح تبدیل میشوند. نمیتوان انتظار داشت "آیینها" برای همیشهی تاریخ و همهی نسلها و فرهنگها یک معنا و یک چهره داشته باشند. بیش از آن که با متن و محتوای آیینی رابطه داشته باشیم، قالب ظاهریشان را حفظ مینماییم و چون کالایی به جا مانده از سنت دیرپای پدران، بر دیوار فرهنگ و زندگی امروزیمان آویزانشان میکنیم. همان گونه که کوزهای سفالین و یا گبهای را بر دیوار خانهی مدرن آویختهایم، آیینِ نوروز را نیز چنین کردهایم.
برای آنها آیینی برای عبور از رخوت و انجماد و بیحاصلی و برای ما تعطیلات و سفر. آنان آیینِ نوروزی را یک واقعیت جدی میپنداشتند و ما به اجمال و از سر تفنن برگزارش میکنیم. برای آنها "نوروز"، آیین احیای زندگی، پس از دوره ای فروماندگی بود و برای ما توقف موقتی کار و چیزی شبیه یک مرخصی اداری همچون سایر مرخصیهایی که طلب میکنیم.
آن چنان که در تواریخ میخوانیم و یا گاهی از زبان اجدادِ هنوز در قید حیاتمان میشنویم، گویا عیدِ نوروزِ پیشینیان با آن چه ما اکنون عیدش میدانیم فرق داشته است. تاملی در این باب خالی از لطف نیست.
نوروز اجداد ما و نوروز اکنونِ ما، با یک دیگر، دست کم از پنج منظر متفاوت بوده است:
۱. ساکنان ادوار پیشین در محل سکونتشان با زمستانهای پر برف و برودت بالا مواجه بودهاند. روزهای بسیار سرد و یخبندانی که چند ماه ادامه یافته و زندگی را از هر سو مورد تهدید و تحدید قرار میداده است. از سویی هنوز تکنولوژی گرمایش نیز چندان پیشرفته نبوده است. اتاقهایی گلی که با هیزم خشک، گرم میشده است و البته گرمایی بی رمق و ناپایدار. خودروهای مجهز به سیستم گرما نیز در کار نبوده است و به ناچار در شرایط سخت و سرد جابه جا میشدهاند. لباسها نیز چونان امروز، افراد را از سرما محافظت نمیکرده است. میتوان بر این لیست افزود و از مشقت زندگی در آن دوران یاد کرد.
ساکنان آن دوران گرچه با سرما و برف (و ایضا گرما)، دست و پنجه نرم میکردند اما از یک فرصت و نعمت برخوردار بودند که ما چندان آن فرصت را نداریم. این که آنان تغییر فصل و دگرگونی در طبیعت را با تمام وجودشان درمییافتند. این همان چیزی است که تفاوت میان زمستان و بهار را برای آنها لذتبخش و فرحناک میکرده است. اما برای ما که به مدد تکنولوژی گرمایش و سرمایشِ پیشرفته، چهار فصلمان به یک فصل تبدیل شده است و در یک فصل زندگی میکنیم، تغییر فصل چه معنا و مزیتی دارد؟ چرا باید سبب سرور و شادمانیمان شود؟ برای اجداد ما فرارسیدن بهار و عید نوروز، یعنی برون رفت از خشونت سرد زمستان و ملاقات با لبخند دوبارهی بهار طبیعت. عبور از گذرگاهی طاقتفرسا که زندگیشان را با مخاطره روبه رو میکرده است.
۲. در دورههای پیشین که هنوز صنعت حمل و نقل و جادههای مواصلاتی چندان رشد نکرده بود، ساکن هر منطقه و روستایی، اولا و عمدتا از محصولات کشاورزی همان منطقهی محل سکونت خود بهرهمند میشد. و ثانیا و به علت فقدان تکنولوژی کارآمد برای حفظ و نگهداری محصولات کشاورزی و همچنین عدم دسترسی به محصولات سایر مناطق، هر یک از محصولات کشاورزی را صرفا در فصل و زمان خودش مصرف میکرد. به سخن دیگر، الگوی مصرفشان با دو گونه محدودیت، مرزبندی میشد: اولا محدودیت زمانی (فصلی) و ثانیا محدودیت مکانی (منطقهای).. این وضعیت را با اکنون خودمان مقایسه کنید که هر زمان و هر فصلی از سال، تمامی میوهها و محصولات کشاورزی مناطق دور دست و حتی خارج از کشور را در اختیار داریم و میتوانیم از آنها بهرهمند شویم. ما از نظر زمان و مکان محدودیتی برای بهرمندی از مواهب و محصولات طبیعی نداریم. آیین و مناسک، نزد مردمان پیشین، باور و رفتاری تفننی و از سر کام جویی نبوده است، بلکه با آیینها و مناسک مواجههای جدی داشتند.
در زمانهای پیشین، رفتن زمستان و آمدن بهار، نوید فرصت دست یابی به محصولات متنوع کشاورزی را میداد. از این رو ساکنان آن زمان، تغییر فصل زمستان برایشان بسیار ملموس تر، پررنگتر و شیرین تر بوده است. آنان از فصلی سرد و خشک به فصلی سبز و پر نعمت میرسیدند. و این تفاوت بسیار مهمی است که نگاه ما و نگاه آنها را به تمام شدن زمستان و آمدن بهار از یکدیگر جدا میکند. برای آنان این تغییر، زندگیشان را عمیقا دچار تحول می کرد و زیستن شان را معنایی دیگر می بخشید. در این جا با دو دنیا و دو جهانِ متفاوت روبه رو هستیم. بدیهی است که آیین نوروزی هم در این دو جهان، دو معنای متفاوت داشته باشد.
۳. در عهد ماضی، در زمانهی زیست مبتنی بر کشاورزی و یکجا نشینی و در هنگامی که هنوز بازار و مراکز خرید و فروش، مختص شهرهای بزرگ و آن هم به صورت محدود بود، و هم چنین در زمانی که هنوز تکنولوژی البسه و الزامات زندگی، مرحلهی ابتدایی خود را میگذراند، خرید هر گونه البسه و مایحتاج زندگی از دستفروشان محلی و آن هم بسیار معدود و محدود شکل میگرفته است. آن چه امروزه مشاهده میکنیم این است که پیوندهای اجتماعی و همبستگی نه بر اساس مشابهت که بر مبنای افتراقات و تفاوتها استوار میشود.
الگوی مصرفشان چه در البسه و اسباب و اثاثیهی منزل و چه در مصرف ماکولات و مشروبات با امکانات و اقتضائاتشان هماهنگ بوده است. تمام شدن زمستان و آمدن بهار و باز شدن مسیرها و تسهیل در رفت و آمد، سبب میشد که رو به خرید بیاورند و لباس های مندرس را کنار بگذارند و رخت و لباس نو تهیه نمایند. از این رو خرید لباس نو، گویی به منزلهی رکنی از آیین تلقی میشد و طعم خوش خرید را در آن اوقات تجربه میکردند. برای آنان نوروز، عید به معنای واقعی میشد زیرا در لباسی نو ظاهر میشدند و کهنهها را کنار میگذاشتند. چیزی که در تمام سال آرزویش را داشتند در نوروز به دست میآوردند.
امروزه اما هر یک از ما در طول سال به خریدهای متعدد و معتنابهی رو میآوریم. پاساژگردی و پرسهزنی در بازارها و اماکن خرید، امروزه یکی از رفتارهای شکل گرفتهی فرهنگی است. در طول سال و در چندین نوبت لباسها را نو میکنیم. مردمِ امروز چینیشان اگر شکسته شود، بند نمیزنند. لباسهایشان را رفو نمیکنند. جورابهاشان را ترمیم نمیکنند. کفشهاشان را تعمیر نمیکنند. امروزه لباسها و وسایل زندگی، پیش از این که کهنه شوند از دور خارج میشوند. تا جایی که تکرار در مصرف نو به نو کالاها، سبب دلزدگی و ملالت شده است. انسانِ امروز، زندگیاش را با خرید و مصرف معنا میکند. برای چنین کسی، خرید رخت نو در عیدنوروز چه معنا میتواند داشته باشد و واجد چه لذتی خواهد بود؟
۴. آیین و مناسک، نزد مردمان پیشین، باور و رفتاری تفننی و از سر کام جویی نبوده است، بلکه با آیینها و مناسک مواجههای جدی داشتند. اسطورهها، مناسک و آیینها، امری رازآلود و اما مهم و اساسی تلقی میشدند. آنان زندگیشان را بر مبنای همین آیینها و رفتارشان را بر مناسک استوار میکردند. بنابراین همهی رفتارهای آیینی، به صورت تفکیک ناپذیر اجرا میشد و به هر کدامشان نیز باوری از سر یقین داشتند. زیستِ سنتی بر اساس مناسک و آیینها تنظیم میشد و مناسبات اجتماعی نیز با تکیه و توجه به آنها شکل میگرفت. برای آنها آیینها رسم و حد و معنای زندگی بود.
امروزه اما آن نظرگاه سنتی نسبت به مناسک و آیینها تغییر کرده است. از آیینها صورت ظاهر و قالب نمایشی آن باقی مانده است. ما آیین نوروزی را بازی میکنیم در حالی که اجداد ما این آیین را زندگی میکردند، ما مناسک و آیینها را بدون آن دلالتهای معناشناسانهی پیشین و حتی بدون آن آثار، نتایج و کارکردشان مییابیم. آیینها از امر جدی اسطورهاندیشانه به امر نمایشی و کنش لذتجویانه تبدیل شده است. آیینها و مناسک دینی نیز چونان سایر آیینها، در گیرودار معناباختگیاند. آیینها در جهانِ افسونزدای مدرن(به تعبیر وبر)، به نحو شکلی و صوری باقی ماندهاند و روکشی از سنت دارند، اما از درون، معنایشان را از دست دادهاند. آیینهایی تهی و خالی از معنا، بدون اثربخشی موثر اجتماعی. انسانِ امروزی، همه چیز را سوژهی لذتِ خویش کرده است و هر چیزی را از این پنجره، تحلیل و نسبت خود را با آن تعیین میکند. این سخن، هیج به معنای شماتت و سرزنشِ امروزیان نیست، بلکه توجهی است که باید داشت که چگونه آیینها نزد ما ساکنان جهانِ اکنون، رنگ باختهاند و آن ریختِ سنتیشان را از دست دادهاند.
۵. یکی از کارکرد آیینها، هویتبخشی و انسجامآفرینی بوده است. جوامع پیشین از طریق آیینها، ارزشها و آرمانهای خود را بازتولید می کرده است. و از این شیوه برای پیوندهای اجتماعی و بازنمایی هویت استفاده میکرده است. در آن اجتماعات، همبستگی و انسجام نیز از آبشخور همین آیینها و مناسک جمعی سیراب میشده است. از این رو یکی از ابعاد آیینی مانند نوروز، ایجاد پیوند و مستحکم کردن بافتار اجتماعی سنتی بوده است. آدمیان در کنشی مشترک به دورنما و چشمانداز مشابه و مشترک میرسیدند و از طریق همین مشابهاتها، مناسبات خود را تنظیم میکردند.
اما آن چه امروزه مشاهده میکنیم این است که پیوندهای اجتماعی و همبستگی نه بر اساس مشابهت که بر مبنای افتراقات و تفاوتها استوار میشود. این همان چیزی است که دورکیم(جامعه شناس)، به آن میپردازد. اگر آیینها به مشترک سازی و مشابهتآفرینی کمک میکرده، امروزه فردیت و تشخص شاخص اصلی زندگی انسان مدرن است. از این رو آن آیینها دیگر چندان به کارش نمیآید و انسجام و هویت را به شیوهای دیگر و در سازوکارهای نوین بازآفرینی مینماید. به همین جهت است که آیین نوروزی از گرمی بازارش کاسته میشود و به تدریج به محاق تاریخ میرود و از آیینی این چنین، پوستهای ظاهری و فاقد معنا باقی نمیماند.
تغییرات اجتماعی(به معنای اعم)، نسبت آدمیان را با زندگی و آیین و مناسکشان دستکاری میکند. به نحوی که از آیینها چیزی جز صورت ظاهر، قالبی میان تهی و چهرهای رنگپریده و بیرمق باقی نخواهد ماند. وقتی آیین، معنای اصلی و اصیلش را از دست داد به تدریج، کارکردی منفی پیدا خواهد کرد.
کانال خرد منتقد