این پست را به مناسبت روز جهانی زن نوشته بودم اما فرصت تکمیلش را پیدا نکردم و الان تقدیم خوانندگان می کنم:
اینکه دختران، لباس پسرانه پوشیده تا وارد استادیوم ورزشی گردند در تاریخ مذکر ما، داستانِ درازدامنی دارد مثلا در دوران استبداد صغیر، در تبریز، دختران لباس پسرانه پوشیده و به صورت ناشناخته در اردوی ستارخان بر علیه قوای محمدعلی شاه می جنگیدند!
در واقع، فرهنگ مردسالاری چنان مستحکم و مقاوم بوده که حتی اجازه نمی داده یک دخترِ مشروطه طلب و آزادی خواه، در لباس خودش بجنگد و بمیرد!
از تاریخ که بگذریم این مسئله حتی در اساطیر ما نیز راه یافته، بچه که بودم در روستایمان در شبهای سرد و طولانیِ زمستان، مادرم در حال نخ ریسی بارها، قصه دختری پهلوان و زیبایی را می گفته که هر شب لباس مردانه می پوشید و به جنگ ﭼﻬﻞ ﺣﺮامی ظالم می رفته که نامزدش را کشته بودند...
اما حکایتِ شهناز یا میرزاعبدالله، یکی از جالب ترین نمونه هاست و مربوط می شود به دو دختر میرزاحسن رشدیه. آنها اولین دختران ایرانی بودند که در تبریز به مدرسه رفتند.
انقلاب مشروطیت تازه رخ داده بود اما مدارس جدیدِ پسرانه رشدیه همچنان با تهدید و تحدید مواجه بود چه برسد به تحصیل دختران! یک روز، رشدیه تصمیم می گیرد که دخترانش هم به مدرسه بروند! چون مدرسه دخترانه وجود نداشت در نتیجه، موی سر دو دخترش (شهناز و مهین بانو) را تراشیده لباس پسرانه پوشانده و روانه مدرسه می کند در مدرسه، شهناز شده بود میرزاعبدالله و مهین بانو شده بود بدرالدین!.
به دخترها سفارش شده بود راز دختر بودنشان را در مدرسه آشکار نکنند اما گوشهایشان که برای گوشواره سوراخ شده بود همواره موی دماغ می شد ؛ وقتى در مدرسه از آنان مى پرسیدند چرا گوششان سوراخ است؟ می گفتند ما در بچگى مریض شده و دكتر گفته بود كه گوش تان را باید سوراخ كنید تا خوب شوید! اما سرانجام لو می روند چرا که یک روز می بینند که میرزاعبدالله با شلیته سر حوض نشسته...! «این روزنامه برای بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستم کش ایران است»
اما میرزاعبدالله سرانجام می شود شهناز آزادِ معروف.
شهناز اولین زن روشنفکر ِ خوشبختِ تاریخ ایران بوده. این خوشبختی تنها به خاطر این نبوده که پدرش رشدیه بوده بلکه، شهناز به این خاطر خوشبخت بوده که با انسان فرهیخته و روزنامه نگاری چون ابوالقاسم آزاد مراغه ای ازدواج کرده بود، شوهری اندیشمند و مدرن، که بسیاری از زنان روشنفکر ایرانی آن زمان مانند صدیقه دولت آبادی و یا حتی تاج السلطنه دخترِ خود ناصرالدین از آن محروم شده و سرانجام نیز داغِ تلخ جدایی و شکست را چشیده بودند. اما ابوالقاسم آزاد و شهناز به عنوانِ زن و شوهری همفکر، سکوی پیشرفت و استعلای همدیگر گشتند و در نتیجه، شهنازخانم، در ۱۲۹۹ش قبل از اینکه به سن ۲۰ سالگی برسد، روزنامهنگار برجسته و یکی از پیشگامان جنبش زنان در ایران می گردد و سردبیری نشریه «نامه بانوان» را به عهده می گیرد که در بالای آن، این جمله نقش بسته بود:
« زنان نخستین آموزگار مردانند».
و در پایینِ نشریه، هدف از انتشار آن را چنین قید کرده بود:
«این روزنامه برای بیداری و رستگاری زنان بیچاره و ستم کش ایران است»...
شهناز ضد حجاب اجباری بوده و در شماره دوم نشریه نامه بانوان، بر حجاب تاخته و آن را «کفن سیاه» نامیده. که به خاطر همین، بلافاصله روزنامه را توقیف می کنند.
شهناز در زمان ازدواج با ابوالقاسم آزاد مراغه، شرط کرده بوده که هرگز زیر بار حجاب نرود، او به همراه شوهرش برای اولین بار «انجمن کشف حجاب» را در سال ۱۳۰۲ش.در تهران تاسیس کردند، اما از آنجا که نظر دولت هنوز بر آزادی حجاب نبود، ابوالقاسم آزاد به خاطر آن تبعید و زندانی شد و این مجمع نیز در همان سال تعطیل شد و این انجمن کشف حجاب، مربوط به زمانی بوده که ژاندارم ها در تهران پیاده روها را نیز زنان و مردانه کرده بودند و هنوز 12سال مانده بود به کشف حجاب از سوی رضاشاه...
کانال تاریخ تحلیلی ایران
نظرات بینندگان